🔻روزنامه تعادل
📍 بازی روسیه با کارت انرژی ایران
✍️ مرتضی افقه
۱) وزیر نفت ایران روز گذشته راهی روسیه شد تا تکلیف تفاهمنامه ۴۰میلیارد دلاری با گازپروم روسیه را مشخص کند. تفاهمی که بر اساس برآوردها ۱۵میلیارد دلار آن برای توسعه ۶میدان نفتی و ۲۵میلیارد دلار آن نیز برای توسعه میدانهای گازی ایران تخصیص پیدا کرده است. البته هر عقل سلیمی از جذب سرمایههای خارجی برای توسعه زیرساختهای حوزه انرژی کشور استقبال میکند، اما بازخوانی مسیر مراودات ارتباطی و اقتصادی ایران با روسیه طی دهههای گذشته نشان میدهد که علیرغم انعقاد قراردادهای مستمر، روسیه و گازپروم هرگز به وعدهها و تعهدات خود در خصوص سرمایهگذاری در حوزههای نفتی و گازی کشورمان عمل نکردهاند. موضوعی که هرچند بخشی از آن مربوط به نگاه روسها به اقتصاد ایران است، اما بخش مهمتر آن را نظام تصمیمسازیهای اشتباه در ایران تشکیل میدهد.
۲) در زمان محمود احمدینژاد نیز گازپروم در ظاهر به یکی از شرکای مهم اقتصادی ایران بدل شده بود اما آورده ایران از همه آن مراودات، دستاوردهایی بسیار اندک در حد هیچ بودند. اینبار هم دولت سیزدهم مانور زیادی روی این تفاهمنامه داده است، باید دید یک چنین تفاهمنامهای نهایتا آوردهای برای اقتصاد ایران خواهد داشت یا مانند نمونههای قبلی خواهد شد؟ از سوی دیگر، پرسش مهم این است که آیا محدود ساختن بازار انرژی کشور به یک کشور، نفعی برای ایران دارد؟ اصل رقابتی کردن بازارهای بینالمللی و داخلی یکی از اصول اساسی در علم اقتصاد است. کشورها با متنوع کردن سبد ارتباطی و اقتصادی خود با کشورهای مختلف و بلوکهای اقتصادی تلاش میکنند، بهترین ارزش افزوده را کسب کنند. مسوولان ایرانی اما به این ضرورتها توجه لازم را ندارند.
۳) بر اساس اعلام یکی از معاونان وزارت نفت اعلام شده مراوده با گازپروم در قالب یک تفاهمنامه پیگیری میشود، تفاوت تفاهمنامه با قرارداد در این است که تفاهمنامه برای طرف مقابل هیچ تعهد الزامآوری ایجاد نمیکند و در حکم یک احتمال است مخاطبان حتما به خاطر دارند که بعد از بروز آتش نزاع میان روسیه و اوکراین، برخی افراد و جریانات در ایران درباره زمستان سرد اروپا و نیاز اروپا به گاز ایران، داستانسراییهای فراوانی میکردند. بر اساس این سناریو پس از تحریمهای اقتصادی غرب علیه روسیه و قطع گاز روسیه به اروپا، کشورهای اروپایی تا زمستان به وضعیتی دچار میشوند که برای گاز ایران صف میکشند و حاضرند تمام خواستههای ایران را محقق کنند! اینکه یک فرد عامی یک چنین اظهاراتی داشته باشد، چندان اهمیتی ندارد، اما نکته تاسفآور این بود که بخشی از این افراد در زمره مشاوران دولتی و اجرایی کشور قرار داشتند و به دولت برای اتخاذ تصمیمات اقتصادی مساعدت میکردند. اما تجربه ثابت کرد که قیمت گاز به پایینترین سطح خود طی دهههای اخیر رسید و دست ایران از این بازار پر سود و راهبردی خالی ماند. زمستان سرد اروپا هم از راه رسید اما قبل از آن اروپا تمام مخازن گازی خود را از دل قرارداد با کشورهای قطر، آذربایجان، الجزایر و حتی لبنان پر کرد.
۴) یکی از ایرادات دولت، اشتباهاتی است که در حوزه محاسبات بنیادین دارد، افرادی در ساختار تصمیمسازیهای دولت حضور دارند که تحلیلهای عالمانهای ندارند. تحلیلهای اشتباه این ضرورت را یادآور میشود که دولت مشاوران متخصصی ندارد و مجهز به علم اقتصاد نیست. فارغ از مساله روسیه و اینکه آیا روسیه تعهدات خود را عملی میکند یا نه، اینکه ایران سبد ارتباطی خود را تنها شرق قرار دهد، قدرت چانهزنی را از ایران میگیرد. ضمن اینکه بر اساس تجربیات قبلی ممکن است، روسیه تعهدات خود را به همین دلیل عملیاتی نکند.
حتی اگر هدف راهبردی ایران مراوده با شرق است، نباید این موضوع اعلام عمومی شود. اما دولت سیزدهم رسما اعلام کرد، خواستار گسترش مناسبات با شرق است . طبیعی است که این روند باعث میشود تا انحصار در روابط ایران با روسیه یا چین و... شکل بگیرد و روسها با کارت گاز ایران بازی کنند.
۵) راهکاری که به دولت پیشنهاد میشود آن است که تفاهم یاد شده با روسیه را در وضعیت یک قرارداد درآورند. در مرحله بعدی ایران باید تلاش کند تا با سایر بازیگران بازار انرژی در بلوک مقابل نیز وارد گفتوگو (ولو به صورت ظاهری) شود. ایران حتی اگر قصد دارد، راهبرد گردش به شرق را داشته باشد باید به گونهای بازی کند که روسها خیالشان از بازار ایران راحت نشود. نباید به گونهای تصمیم گرفت که طرف مقابل تصور کند بازار انرژی ایران را انحصارا در اختیار گرفته است.
🔻روزنامه کیهان
📍 شرمندهام ز سَری که به تن میکِشم هنوز
✍️ محمدهادی صحرایی
به نام خدای مظلومان و خونهای به ناحق ریختهای که خودش خونخواه آنهاست و خواهد پرسید به کدامین گناه کشته شدند. به یاد آخرین نیایش و به یاد آخرین نماز. به یاد آخرین صدا کردن مهربان مادرانه. به یاد آخرین سلام به احمد بن موسای شاهچراغ علیهالسلام و به یاد آخرین زیارت
و به یاد آخرین بوسه بر ضریح. به یاد آخرین نفس کشیدن عمیق،
در حرم. به یاد آخرین فشردن دست کوچکی که در دست مادر است.
به یاد حرفهای مانده در نگاه آخرین مادری که نقش بسته بر زمین،
با چشمهای نیمه باز. به یاد جملههای ناتمام مانده پدر، و آن نگاه پراضطراب او. به یاد آخرین پناه بردن کودکی به آغوش امن پدر، مادر و برادرش. به یاد آرتین مانده در میان خانوادهای که نیست. و میان نقش و ردّ خون بیگناهان دیگری که مانده بر سینه زمین. به یاد آخرین تپشهای قلب کوچکی که سخت میزند. به یاد آخرین آرزوی کودکانهای که
نقش بر آب میشود. به یاد آخرین خاطره و نگاه مانده تا ابد در آیینه حرم. به یاد آخرین عطر پیچیده حرم در اعماق ذهن، که آغشته شد با بوی خون، طعم اشک و دستهای سرد.
نه میتوان نوشت و نه میتوان نگفت. نه میتوان خواند و نه میتوان سرود. داغی که بر سینه ما سنگینی و هر انسانی را بیتاب میکند آن نیست که عدهای از میان ما گلچین شده و رفتند. شهادت در اندیشه اسلامی رسیدن به اوج نعمات خدا و دری از درهای بهشت است که خدا بر روی بندگان خاصش باز میکند. و این اوج گرفتن و رسیدن به مقصود زیباست و بالاتر از رضایت خدا چیست؟ بهویژه آنکه این فرصت کمنظیر در جوار امامزادهای باشد که محل رفت و آمد ملائک است و منشأ مناجات و عباداتی که از سوی بندگان به آسمان میرود. چه از این بالاتر و چه قسمتی از این رشکانگیزتر؟ بهتر از این و آن که در ابتدای سال به دو طلبه شهید در جوار امام رضا علیهالسلام دادند چیست؟ این مایه حسرت ما و چشم امید ما
به شفاعت آنهاست. ولی آنچه بیتابمان میکند چیز دیگری است.
مظلومیت انقلاب اسلامی و مؤمنین و مستضعفین را هرگز نمیتوان در کلام بشری گنجاند و هرگز نمیتوان معادلی برایش جست. مردمی که الله را
خدای خود انتخاب کرده و خواستند به راه انسانی رفته و عبودیت را برگزیده و از شیاطین دوری جستند را چنان مورد آزار و اذیت قرار دادند که شاید بتوان ۴۳ ساله عمر انقلاب اسلامی را از نظر تراکم مظلومیت در تاریخ خلقت بینظیر دانست. نمونه مشکلاتی که شیاطین برای آنها به وجود آوردند و جنایاتی که در حقشان کردند و نیز مقاومتی را که این مؤمنین و مستضعفین از خود نشان دادند نمیتوان در تاریخ جست. چنین استقامتی است که شایستگی رسیدن به آرزوهای بزرگ را برای این ملت رشید و مقاوم فراهم کرده و وعده داده است. و نزول ملائکهای که دائماً آنها را از ترسیدن و ناراحتی برحذر میدارند و به رسیدن به بهشت خدا وعده میدهند،
بر این امتی است که نظر کرده خداست.
اثبات حقانیت انقلاب اسلامی سخت نیست. کافی است پرسیده شود دلیل این همه دشمنی با ایران و کینه از ایرانی چیست؟ چرا آنها که دم از آزادی بیان و ادیان میزنند نمیتوانند خداپرستی مردم ایران و استقلال و آزادی آنها را تحمل کنند؟ این دیکتاتوری نفسگیر و تاریک برای چیست؟ چرا این همه خباثت و خشونت و حیوانصفتی علیه کسانی است که میخواهند مستقل باشند؟ چرا کسانی که نمیخواهند در «ولایت جهانی شیطان» باشند باید چنین شکنجه شوند؟ تمدن غرب، چرا نمیتواند استقلال کشورهای دیگر را تحمل کند؟ تکبر و تفرعن لعنتی آنها از جان ما چه میخواهد؟ لعن و نفرین و مرگ بر همه دیکتاتورهایی که مردمان را به بردگی و بندگی خود میخواهند و میخوانند و میبرند. آنها که با شعار حقوق بشر، انسان ذبح میکنند و آزادگان را دیکتاتور مینامند و با شعار زندگی، جان میگیرند و به اسم رهایی زن، آنها را به کنیزی میبرند و به بند میکشند.
اثبات خبث دشمنان انقلاب اسلامی نیز سخت نیست. ۱۷ هزار ترور دهه شصت را دهه هشتادیها و دهه «سلام فرمانده» ندیدهاند ولی با حوادث این روزهای خیابانهای کشور میتوانند ببینند و بیپرده بدانند که پدران و مادرانشان انقلاب اسلامی را از میان چه آتش و خونی به دست آنها رساندهاند و برای آنکه ایران کشور خوبان شود چه خون دلها خورده و رنج دورانی دیدهاند. شاید یکی از درسهای فتنه اخیر، این باشد که پس از ۴۳ سال، مرور درسهای انقلاب شود و نسل جدید هم دوست و دشمن خود را خوبتر بشناسند و بابصیرتتر، جایگزین گذشتگان خود شوند و آگاهانهتر از آرمانهای انسانی دفاع کنند. رهبرحکیمی که به نوجوانان فرمود «بچههای عزیز من، شما نسلی هستید که خواهید توانست با فائق شدن بر ترفندهای دشمن و عبور از موانع و سختیها، این کشور را به نقطه اوج و به آرمانهای اسلامی و آرزوهای بزرگ ملت برسانید» متوجه بود که برایشان شرط «دشمنشناسی» هم گذاشت.
این که نمیتوان دهه هشتادیها را بدون «حاج قاسم» و دهه نودیها را بدون «سلام فرمانده» شناخت، شاید حکمتش رسالت بزرگی باشد که بر دوش این نسل گذاشته شده و قرار است کار بزرگ را اینان به سرانجام برسانند.
«ترورهای کور» منافقین دهه شصت را چگونه باید برای نسل جدید تعریف میکردیم. این که کسی را تنها به جرم ریش داشتن یا چادری بودن، با تیغ موکت بری رشته رشته میکردند را اگر باور نداشتند در این بازه «چهل روز و شاهچراغ» همگی دیدند و باور کردند. همه باور کردند که اگر عدهای از خواص، نفهمانه حرف بزنند و بیانیه دوپهلو بدهند و عدهای هم از توبره بخورند و هم آخور، میتوانند فضا را از عقلانیت تهی و از احساس کور لبریز کنند و جوانان بیتجربه را طعمه مطامع شیطانی و ابزار انتقام ناکامی خود کنند و جامعهای که دچار اغتشاش شد، بهترین مرتع برای حیوانات انساننمایی میشود که بدتر از سگان وحشی، کودک میدرند. این وقایع را چگونه میشد برای نسل هفتاد و هشتاد و نود توضیح داد و پاسخ
«مگر میشود؟» را نشنید؟
از تروریست منافق و داعشی که به تعبیر قرآن، پستتر از حیوان و در حد هیچ هستند، توقعی نیست چرا که جزو بدترین جنبندگانی هستند که با وجود چشم و گوش و عقل، از دیدن و شنیدن و فهم حقایق انسانی محرومند ولی مدعیان تمدن و گفتوگو و فرهنگ و هنر و ورزش را هم باید اینگونه دید؟ اگر در فتنه ۸۸ سران فتنه، دروغگوی معرکه شدند و برخی از آنها در ختم ساختگی زندهها شرکت میکردند در فتنه امسال، برخی بازیگران سیما و سینما و فوتبال به این جرگه پیوستند. اگرچه دردناک ولی جالب است که به دروغ از دخترک دانشآموز اردبیلی کشتهسازی کرده ولی برای آرتین و سه دانشآموز شاهچراغ سکوت میکنند! این چه معنی دارد؟ آنکه با برره، آتش به ادب و فرهنگ زد و ادای «حافظ میخوانی؟» را اتود میزد و پس از پول گرفتن، از راضی نبودن پخش «حتی یک فرم» از فیلمبازی تکراری «عاشق شدی؟» گفت، چرا این جنایت عیان
علیه مردم مظلوم ایران را محکوم نکرد؟
چرا آن فوتبالیست بیمعرفت، چرا آن بازیگر بیوفا، چرا آن مردهخور سیاسی، چرا آن بیخبر از همهجا، چرا آن قمارباختهای که به بهانه مهسا فرار کرد و چرا همه آنها که برای مرگش یا گیسو پریشان کرده یا پریشان گفتند، برای ۱۵ بیگناه و مظلومی که با جنایت محرز داعش، به خاک افتادند زبان و قلم نمیچرخانند؟ مردم میپرسند تفاوت این برخورد دوگانه و منافقانه در ماجرای فوت مهسا با این ۱۵ نفر و دهها جوانی که در این مدت توسط منافق و کومله و دموکرات و پژاک و بهایی و پس ماندههای ساواکی به خاک افتادند چیست؟ آیا برای آن یک نفر، پای تطمیع، پول یا وعده در میان بود و برای این دهها نفر نه؟ آیا برای آن یک نفر دستوری از خارج یا قول و قراری از سفارتخانه، آمده بود و برای این دهها نفر نه؟ ماجرای تلخ شاهچراغ هم بر صدهای دیگر اضافه شد ولی مرثیهاش هنوز میماند.
کدام مسلمان، ایرانی یا جوانمردی هست که از دیدن صحنههای تکاندهنده شاهچراغ و ولع وحشیانه آن داعشی برای کشتن بیگناهان، متأثر نشده و به خشم نیامده باشد؟ جای خطبه ۲۷ نهجالبلاغه و داستان خلخال اینجاست و ما از همه آن بیگناهان و بهویژه رامتین عزیز، شرمندهایم که آنجا نبودیم و استخوان آن حرامی را خرد نکردیم و پناه مظلومان نشدیم و شرمنده از سَری که به تن میکشیم و از غصه نمردهایم. آن که امیر ارتشمان نوشت، حکایت حال و حرف ماست اگرچه میدانیم که
صبر انقلابی ما حکمتی دارد که بارها معجزهاش را دیده و دانستهایم که مقابله با فتنه پیچیده و ترکیبی دشمن بسیار متفاوت از جنگ با دشمنِ روبهروست. سلاح کاری این جنگ، شناخت نقشه دشمن و تبیین و روشنگری است و برای مسئولین نیز کور کردن چشم و چشمه فتنههاست. مردم کار خود را با بذل آرامش و آسایش و عزیزان و صبر انقلابی خود انجام دادند. نوبت به مسئولان رسیده که إنشاءالله آنها هم از این آزمون سربلند بیرون بیایند و با اقدامات انقلابی خود، تسلی خاطر و تشفی قلوب مؤمنین و مستضعفین شوند. بعونالله و فضله.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 شنیدن راهگشاست
✍️ محسن حاجی میرزایی
«شنیدن» از بزرگترین موهبتهای خداوند بر آدمیان است. با شنیدن همدلی حاصل میشود. استعداد شنیدن به مراتب برتر از استعداد «گفتن» است؛ در حالیکه گفتن میتواند به خودخواهی، ریا کاری، دروغ، تکبر، توهین، تحقیر و سرزنش و بسیاری از این قبیل آلوده شود. شنیدن پاک و بیآلایش است، دیوارهای بلند جدایی را بر میدارد و پیوندها را استوار میسازد. در گفتن، خود و فهم خود را آشکار میکنیم در حالیکه در شنیدن میکوشیم دیگران را درک کنیم. همدلی محصول درک دیگری است و صمیمیت محصول این فرایند زیباست. صبوری و رواداری که از لوازم اصلی زیست در جامعه انسانی با اندیشهها و تفکرات متنوع است، در پرتو شنیدن جان میگیرد و قوت مییابد.
یکی از مهمترین شروط تحقق حکمرانی شایسته و مطلوب، توان و آمادگی آن برای شنیدن صدای مردم است. صداها «نعمت» هستند و شنیدن آن پاسداری از نعمت و شکرگذاری نسبت به آن، حتی زمانی که محتوای آن را نمیپسندیم. شنیدن «قدرت» است؛ هرچقدر قدرتمندتر شنواتر.
شنیدن دیگران دریچهایست برای رسوخ در جان دیگران و یافتن راهی برای نزدیک شدن و جلب همکاری و مشارکت آنان. شنیدن آیینهایست که میتوان در آن به نظاره نشست و بازخوردها را دریافت کرد و از فرصتهای واکنش به موقع بهره برد. شنیدن و تعقل، قرین یکدیگرند و بنمایه عقلانیت، از شنیدن تغذیه میکند و غنی میشود. در فرهنگ دینی توصیف دوزخیان از دلائل سقوط خویش نشنیدن و تعقل نکردن است.
در سال۹۶ و پس از اعتراضاتی که رمزگشایی از دلائل بروز آن بسیار ضروری است، در دولت به سازوکارهایی اندیشیده شد که مجالی برای شنیدن جامعه و صدای مردم را فراهم آورد. در این راستا مکانهایی در تهران و سایر شهرها تعیین شد و امید بود این گام ابتدایی به تدریج زمینه اجرای اصل ۲۷ قانون اساسی و به رسمیت شناختن حق اعتراض مردم شود. اما دیوان عدالت این مصوبه را به دلیل اینکه محلهای اعتراض محدود به چند نقطه شده بود، مغایر قانون اساسی ارزیابی کرد؛ در نتیجه ابطال و صورت مسأله پاک شد و این تلاش به نتیجه نرسید.
این روزها که کشور در شرائط دشوار و پیچیدهای قرار گرفته و خونهایی به زمین ریخته شده است، درباره ریشهها و زمینههای بروز و گسترش آن بسیار صحبت میشود اما بیتردید و بدون آنکه بخواهیم نقش نارضایتیهای انباشته را نفی کنیم، تعلل در پیشبینی سازوکار و اجرای این اصل ضروری قانون اساسی که تضمین کننده سلامت نظام و پیوند مناسب حکومت با شهروندان است، میتواند از زمینههای تأثیرگذار بر نارضایتی باشد؛ ظرفیتی که میتوانست از انباشت نارضایتیها پیشگیری کرده و مجالی برای تعدیل سیاستها فراهم کند.
به وضعیتی میاندیشم که مردم به سهولت میتوانند نظرات خود را بیان کنند، این نظرات مورد گفتگو قرار گیرند و زمینههای تفاهم بیشتر فراهم شود. بدیهی است در چنین شرایطی به هیچوجه زمینهها و ضرورت انعکاس خیابانی نظرات ایجاد نمیشد و حکومت نیز درک واقعبینانهتری از نظرات مردمی که منافع و خواست آنان را نمایندگی میکند، پیدا میکرد.
باید بپذیریم که ما سازوکارهای معتبری را برای شنیدن صدای مردم ایجاد نکردیم و نهاد نمایندگی نیز با دایره محدود تأیید صلاحیتها با مشکلاتی روبروست؛ اما به نظر میرسد علیرغم همه زخمهایی که ایجاد شدهاند، همچنان راه برونرفت از این وضعیت، آمادگی صادقانه حکومت برای شنیدن صدای مردم و اعتنا به آن است و برای تحقق چنین وضعیتی قوای سهگانه مسئولیت دارند تا هر چه سریعتر برای شنیدن صدای مردم سازوکاری مناسب تعیین کنند. باید باور کنیم که تکصدایی با ویژگیهای جامعه انسانی که سرشار از دانش، تجربه و سلائق متنوع است، سازگار نیست. وحدت، ساختنی است و وحدت حقیقی در پرتو شکلگیری فهم مشترک نسبت به مسائل و راه حلها ایجاد میشود. جستجوی وحدت از مسیرهایی که در آن شنیدن صدای مردم و گفتگو پیرامون آن جایی ندارد، واقعبینانه نیست.
زمانیکه برای شنیدن آماده میشویم ظرفیتهای حکمرانی توسعه و خطاها کاهش مییابد، بلوغ و انسجام اجتماعی افزایش پیدا میکند و شفافیت، مسئولیتپذیری و سلامت اقتصادی نیز میسرتر میشود. شنیدن را فرصت بینظیر بهبود تلقی کرده و اشتیاق واقعی خود را صمیمانه ابراز کنیم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 از حزبالله حزباللهیتر؟
✍️محمد مهاجری
حزبالله لبنان در یک حرکت تاکتیکی ارزشمند برای آنکه مشکل انرژی لبنان حل شود و بحران سیاسی این کشور (که طی دو، سه روز گذشته با استعفای رییسجمهور و نخستوزیر وارد فاز جدیدی شده) معضلات اقتصادی را افزایش ندهد با توافق گازی بیروت - تلآویو کنار آمد. این رفتار نزد افکار عمومی دنیا و به خصوص کشور ما امری غریب و نزدیک به محال بود و از مواردی است که در تاریخ سیاسی حزبالله و لبنان به نقطه عطف تبدیل میشود. در اینکه مقاومت حزبالله توانسته است در مذاکرات غیرمستقیم لبنان و اسراییل موضع کشورش را تقویت کند، تردیدی وجود ندارد. ضمن اینکه قطعا اسراییلیها از موضع ضعف و ناگزیری پای میز مذاکره آمدهاند با این حال سیدحسن نصرالله میتوانست در منازعه گازی پشت دولت لبنان را خالی کند و به روش برخی سیاسیون ما در یک نطق آتشین به سیاسیون کشورش بتازد و همه را خائن، وابسته، غربزده و خودفروخته بداند. حتی اگر میخواست موضع آرامتری اتخاذ کند، میتوانست سکوت کند و بدون ایفای نقش کنار بکشد اما در این مقطع به سمت منافع ملی لبنان چرخید و به همین دلیل تحسین سیاستمداران داخلی و خارجی را برانگیخت. رضایت دادن به توافق گازی لبنان و اسراییل با هر توجیهی که صورت گرفته باشد مستلزم این واقعیت است که اسراییل را به عنوان یک واقعیت روی میز دیپلماسی پذیرفته است. اگر از این پس اسراییلیها بازی در نیاورند و مزاحمتهایی دستکم در موضوع همین قرارداد ایجاد نکنند، نوعی تفاهم نانوشته بین حزبالله و اسراییل امضا شده و طرفین ادامه موجودیت یکدیگر را به رسمیت شناختهاند. رفتار سیاسی سیدحسن نصرالله را میتوان به عنوان الگویی برای دیپلماسی ایران نصبالعین قرار داد و باز شدن گره برجام را از مسیری مشابه دنبال کرد.
مخالفان برجام چند سال است مشکلات اقتصادی را صرفا به سوءمدیریت گره میزنند و کلا نقش روابط خارجی را در آن انکار میکنند. رخدادهای دیپلماسی یکسال اخیر، تشدید تحریمها و نیز بیاثر بودن اتکای کامل به شرق نیز جواب نداد زیرا روسها اوضاعشان خرابتر از آن است که بتوانند کمک موثری به ایران کنند و چینیها هم عملا در پازل تجارت اروپا و امریکا بازی میکنند. اتخاذ رویکردی مشابه حزبالله لبنان میتوانست و هنوز هم میتواند سنگهای بزرگ را از پیش پای اقتصاد ایران بردارد. ما که از حزبالله لبنان حزباللهیتر نیستیم؟ هستیم؟
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 صداقت و شفافیت لازمه گفتوگو
✍️ مهدی آیتی
اولین شرط گفتوگو صداقت و شفافیت است. یعنی همیشه وقتی شکاف بین دولتها و ملتها رخ میدهد این شکاف به جهت بیاعتمادی است. در طول تاریخ نیز همیشه دولتها زمانی که فاصله و شکافشان با ملتها زیاده شده بعضا دچار مسائل و مشکلاتی شدهاند. لذا مسئولان کشور اگر که نظرشان بر این است که گفتوگوی صادقانهای با نسل جوان و نسل جدید و سوم و چهارم انقلاب، اصناف و عموم مردم اتفاق بیفتد صرف گفتوگو مشکلی را حل نمیکند. بلکه کسانی که میخواهند گفتوگو کنند باید بیشتر شنونده باشند نه گوینده گفتوگو امری متقابل است؛ واژه گفتوگو که یکی بگوید و دیگری بشنود. لذا وقتی در مقابل مردم قرار میگیرید باید بیش از آنکه حرف بزنید به درد و رنج مردم گوش دهید. اینکه نوجوان دانشآموز یا جوان دانشجو به کف خیابان میآید حتما یک خواسته و نقطه نظراتی دارد. چرا برخی مسئولان امروز با حرفهای کهنه و قدیمی با دانشآموزان برخورد میکنند؟ اگر که مسئولان واقعا بخواهند گفتوگویی با مردم داشته باشند باید اجازه دهند که مردم بیشتر حرف بزنند. طبق قانون اساسی مردم باید بتوانند همانطور که قانون صراحت دارد اجتماعات قانونی و مسالمت آمیز برگزار کنند و پیام خود را به مسئولان بدهند. چرا قریب به چهل و چهار سال از انقلاب گذشته اما وزارت کشور تا کنون حتی یک مورد هم مجوز اجتماعات مسالمت آمیز بدون حمل سلاح که در قانون اساسی صراحت دارد را اجازه نداده است. این ضعف بزرگی است که اصل قانونی در قانون اساسی که حق مردم است نادیده گرفته شده است. از طرفی زمانی که مسئولان شنونده درد و رنج مردم هستند باید مردم در زندگی روزانه خود اثرات گفتوگو را ببینند. یعنی اگر امروز مردم ما با مسئولان در یک میز گفتوگو پیام خود را بدهند اما در فردای آن روز در زندگی، معیشت، مشکلات بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، حقوق زنان و جوانان، حقوق شهروندی و اساسی از جمله مطبوعات و رسانهها و احزاب هیچ اتفاقی نیفتاده و تحولی ایجاد نشده باشد و مردم همچنان تحت فشارهای اقتصادی باشند دیگر حرف مسئولان را باور نمیکنند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 کارخانههای خلق پول در اقتصاد ایران
✍️ سیدبهاءالدین حسینیهاشمی
سالهاست که دو کارخانه اصلی تولید تورم در اقتصاد ایران با همت مقامات دولتی راهاندازی شده که بانک مرکزی و وزارت اقتصاد هر یک مدیریت یکی از کارخانههای یادشده را عهدهدار شدهاند. هر زمان که دولت با کسری بودجه روبهرو میشود این مساله از طریق سازمان برنامه و بودجه به وزارت امور اقتصادی و دارایی اعلام میشود و این وزارتخانه با استقراض از بانکها و همچنین انتشار اوراق بدون پشتوانه کسری بودجه اعلامی را تامین میکند. در عین حال بانکها نیز برای تامین منابع مالی مورد نیاز خود اقدام به اضافهبرداشت از بانک مرکزی میکنند تا در امر خلق پول و ایجاد تورم در اقتصاد مشارکت داشته باشند. به این ترتیب دو کارخانه اصلی تولید تورم با فعالیت وزارت اقتصاد و بانک مرکزی به فعالیت خود در اقتصاد ادامه میدهند.
هرچند تصمیمگیران و سیاستگذاران با آگاهی نسبت به آنچه در جریان است توانایی تغییر فرآیند خلق پول در اقتصاد را دارند، اما پرسش این است که مانع اصلی تغییر رویه فعلی در اقتصاد ایران کدام است؟ دولت از یکسو بانکها را مکلف به اعطای تسهیلات کلان میکند؛ حال آنکه منابع نظام بانکی پاسخگوی حجم بالای تکالیف دولتی نیست و این مساله زمینهساز اضافهبرداشت بانکها از منابع بانک مرکزی در طول زمان شده است. از سوی دیگر دولت هزینههای جاری بالایی دارد و ناگزیر به پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان و بازنشستگان دولتی است. اما چون دولت نیز منابع کافی برای تامین هزینههایش در اختیار ندارد بانک مرکزی را مکلف میکند که چکهای بدون پشتوانهاش را پاس کند. اصلاح این رویه نیازمند حفظ انضباط مالی دولت است به طوری که سیاستگذار کسری بودجه خود را از محل وصول مالیات و انتشار اوراق حقیقی تامین کند. افزایش نظارت بانک مرکزی بر عملکرد بانکها در فرآیند اعطای وام و اعتبار در کنار حفظ انضباط مالی دولت میتواند موتور خلق پول در اقتصاد را خاموش کند. نظارت بانک مرکزی بر عملکرد بانکها نیز زمانی از کارایی لازم برخوردار خواهد بود که دولت کسری بودجه خود را از طریق شناسایی درآمدهای پایدار تامین کند. اما ناتوانی دولت در پرداخت بدهیهای افسارگسیخته خود به نظام بانکی، بانکها را به اضافهبرداشت از بانک مرکزی میکشاند.
اگر حجم بالای تسهیلات تکلیفی بانکها بابت زلزله، سیل، خشکسالی، ازدواج و قرضالحسنه و رفع موانع را هم به آن اضافه کنیم دلایل انباشت مطالبات بانکها و اضافهبرداشت آنها از بانک مرکزی در طول زمان مشخص خواهد شد. با عنایت به مباحث یادشده مشخص میشود که ریشه اصلی خلق نقدینگی کسری بودجه و هزینههای بالای دولت است و تا زمانی که فعالیت کارخانههای تولید تورم با عملیات اجرایی دولت متوقف نشود، شاهد تداوم خلق نقدینگی و چاپ پول در اقتصاد خواهیم بود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 وقتی آیفون لوکس میشود
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
ممنوعیت رجیستری آیفون۱۴، شاهد دیگری از رویکرد دیرینه سیاستگذاری در کشور ماست. رویکردی که زندگی شهروندان را در خط حداقلی معاش تعریف میکند و سیاست مناسب را رسیدن به آن و نه فراتر از آن میداند. البته مثل هر هدف دیگری، به آن نیز نمیرسد و درصد قابل توجهی از ایرانیان زیر خط فقر زندگی میکنند. آیا میتوان اعتراض کرد آنچه شما بهعنوان کالای لوکس تعریف میکنید در آن سوی دنیا که نه، در همین کشورهای کوچک خلیج فارس کالایی معمولی است؟ آیا میتوان اعتراض کرد که اقتصاد کشور در این یک دهه، چنان آب رفته که آیفون برایش کالای لوکس شده است؟ آیا میتوان اعتراض کرد که بزرگترین افتخار سیاستورزان ما تامین کالاهای اساسی است؟ آیا میتوان اعتراض کرد...؟
بگذریم از نفعبران افزایش قیمت موبایل ناشی از این ممنوعیت که حتما بر این تصمیم موثر بودهاند. آنانی که از ممنوعیت و سپس رفع آن و هر امضا و مصوبهای سود میبرند و عاشق مداخلات دولتی از این دست در بازارهای مختلفند.
ما بر آنیم که ممنوعیت واردات، یکی از ضدملیترین تصمیماتی است که نه تنها آزادی و حق انتخاب را محدود میسازد، بلکه به زیان اقتصاد کشور است؛ حتی برای واردات کالاهایی که در داخل تولید میشود. اقتصاد ملی نیازمند آن است که کالای مشابه خارجی را که میتوان با هزینه کمتر از آن سوی مرز تامین کرد، تولید نکند. شاید این گزاره برای بسیاری عجیب به نظر برسد. در ذهن سیاستمداران ما، واردات به معنی جایگزینی کالای داخلی است. به معنی منهدم شدن یک بنگاه تولیدی ایرانی. به معنی بیکاری شهروندان کشور. اما از دید علم اقتصاد، جلوگیری از واردات کالایی که رقابتیتر از قلم مشابه داخلی است، به معنی تولید ناکارآمد آن کالا و عدم تولید کالای دیگری است که کشور میتوانست کارآمدتر تولید کند. به عبارت دیگر، تجارت آزاد و واردات معیاری خواهد بود که فرآیند استفاده از منابع و تولید را بهینه میکند. دیوارهای ممنوعیت و تعرفه و طویلالمدت کردن آن در آغوش گرفتن ناکارآیی، افت رفاه و کاهش اشتغال است.
بدون تردید، این نتیجهگیری درباره کل اقتصاد است. درحالیکه ممکن است، گروههای ذینفع و حتی نیروی کار کالایی که بهواسطه کارآمد کردن فرآیند تولید از طریق تجارت آزاد به اشتغال میرسند با کسانی که با وجود تعرفه و ممنوعیت واردات، بر سرکار میروند یکسان نباشد و همین نیز باعث شود کشورها به فراخور اوضاع، استثنائاتی برای تجارت آزاد در نظر بگیرند. اما ما به آن قائل هستیم که قاعده جهش اقتصادی، رفتن به سوی تجارت آزاد، رفع مداخله دولت در امر تجارت، برداشتن ممنوعیتهای وارداتی، کاهش دیوار تعرفه، زدودن تحریمها و عجین شدن با اقتصاد جهانی است. عکس این رویکرد، یعنی عادت کردن به تحریم، افزودن به دیوار تعرفه، ممنوعیت ورود کالاها، طویل کردن فرآیند گمرکی، بوروکراتیک کردن تسویه ارزی، مانعتراشی بر راه تجارت به بهانه رصد هر دلار ورودی و خروجی و... دقیقا همان چیزی است که اقتصاد و کشور را به عقب رانده است و باز هم میبرد. این رویکرد دوم، وابسته به نگاهی دیوانسالارانه است که میانگارد، تولید با تحدید و ایجاد مانع بر سر تجارت آزاد، رونق میگیرد. رویکردی که وابسته به این دولت و آن دولت نیست.
تصمیمگیرندگان ابدا نباید این سوالها را مطرح کنند که به چه کالایی مجوز واردات دهند؟ چه کالایی را مشمول تامین ارز کنند؟ به چه کسی اجازه واردات و صادرات دهند؟ در واقع اگر دغدغه سیاستگذاران این پرسشها و موارد مشابه باشد، باید گفت طریق سامان کردن اقتصاد ملی را اشتباه اختیار کردهاند.
سوال اتفاقا باید این باشد، آیا ورود همه کالاها آزاد است؟ آیا همه تولیدکنندگان مجوز صادرات محصول خود را دارند؟ آیا فرآیند اداری تجارت کوتاه، آسان و بدون وجود تاییدات دولتی است؟
شاید برخی در تصور آنند که این تصویری مخدوش از یک آنارشیسم آزادیخواهانه است؛ اما بالعکس کسانی که این رویکرد را هرج و مرج میپندارند، خود گرفتار آموزهای عقبمانده و بسته مبتنی بر جایگزینی واردات، محوریت دولت در تخصیص منابع و اعتقاد به تجارت با نظارت دقیق بوروکراتها هستند. رویکردی که کالاهای معمولی در دنیا را لوکس میپندارد و نمیتواند درک کند که اگر امروز خانههای ما حمام دارد، برق دارد، تلفن دارد بهخاطر آن است که در زمان ورود این تکنولوژیها، تصمیم گیرندگان آنها را بهخاطر لوکس بودن ممنوع نکرده بودند.
مطالب مرتبط