🔻روزنامه تعادل
📍 نزدیکی اقتصادی ایران و روسیه؛ هم آری و هم نه
✍️ محسن جلیلوند
این روزها نزدیک شدن مراودات اقتصادی ایران و روسیه این پرسش را برای بسیاری از تحلیلگران و حتی فعالان اقتصادی ایجاد کرده است که آیا ایران و روسیه شرکای اقتصادی قابل توجهی برای یکدیگر هستند و میتوانند نیازهای یکدیگر را برآورده سازند یا نه؟ اخیرا اعلام شده که دو کشور ایران و روسیه به دنبال ایجاد یک خط شبهسوییفت مالی هستند تا نیازهای خود را پوشش دهند. از سوی دیگر وزیر نفت ایران راهی روسیه شده تا تفاهمنامه ۴۰میلیارد دلاری نفتی و گازی با روسیه را با هدف سرمایهگذاری بر روی زیرساختهای انرژی ایران محقق کند. همچنین اخبار مستمری در خصوص رشد کسب و کارهای خرد میان دو کشور شنیده میشود. مجموعه این تحرکات این ابهام را ایجاد کرده که آیا باید منتظر شکلگیری تحول خاصی در روابط میان دو کشور باشیم یا نه؟ واقع آن است که ایران و روسیه هر دو کشور ذیل تحریمهای شدید کشورهای غربی قرار دارند. از سوی دیگر این دو کشور در صحنه اقتصاد جهانی، وزنه قابل توجهی نیستند که مبتنی بر آن بخواهیم این تصور را عمق بخشیم که نزدیکی دو کشور باعث تحول چشمگیری در اقتصاد دو کشور میشود. در شرایط فعلی اقتصاد ایران با دلار ۱۳هزار تومانی (و نه دلار ۳۰هزار تومانی) ۳دهم درصد کل اقتصاد جهان را تشکیل میدهد. از سوی دیگر بیش از ۵۹درصد کل صادرات روسیه را نفت و گاز تشکیل میدهند. بنابراین تحریمهای اخیر، ضربه قابل توجهی به اقتصاد این کشور وارد ساخته است. از سال ۲۰۱۴ به بعد به دلیل تحریمهای اتحادیه اروپا و امریکا علیه روسیه، ارزش روبل واحد پول این کشور را با بحران ۵۰ درصدی مواجه کرده است. وزارت اقتصاد روسیه در اواسط ماه اوت۲۰۲۲ پیشبینی میکرد تولید ناخالص داخلی این کشور ۴.۲ درصد در سال جاری میلادی کاهش یابد و قبلاً هم در مورد یک سقوط ۱۲ درصدی هشدار داده بود که میتواند بزرگترین سقوط اقتصاد روسیه از اواسط بحران دهه ۱۹۹۰ بهدنبال فروپاشی شوروی سابق باشد. این اعداد را مقایسه کنید با سهم حدودا ۳۰درصدی امریکا در اقتصاد جهانی یا سهم ۱۳درصدی اروپا در اقتصاد جهانی. طبیعی است که دوری ایران از قدرتهای جهانی در زمینه اقتصاد، تبعاتی را برای کشورمان در بر خواهد داشت. اما آیا این به این معناست که نباید ایران و روسیه به هم نزدیک شوند؟ بدون تردید این یک اشتباه است که تصور کنیم نزدیکی اقتصاد ایران به اقتصاد روسیه اشتباه است. مهم این است که این نزدیکی با چه هدفی و در راستای دستیابی به چه دستاوردهایی صورت گرفته است؟اگر ایران به دنبال این باشد که تنوع اقتصادی را از بازارهای خود بگیرد و نقش انحصاری به روسیه برای حضور در بازارهایش بدهد، قطعا اشتباه است. اما اگر قرار باشد، نزدیکی به روسیه فرصتی را در اختیار ایران قرار دهد که از طریق آن بتواند، بخشی از نارساییهای اقتصادی خود را پوشش دهد، هیچ ایرادی به آن نمیتوان گرفت. بلکه باید از آن پشتیبانی هم کرد. مشکل از جایی آغاز میشود که ایران صراحتا اعلام میکند، روسیه شریک راهبردی (و شاید تنها شریکش) در صحنه اقتصاد جهانی است. این اظهارنظر این پالس را به طرف مقابل ارسال میکند که نقش محوری در اقتصاد ایران دارد و میتواند با کارت اقتصاد و انژی ایران در سطح جهانی بازی کند. در نقطه مقابل ایران در حوزه انرژی یک بازیگر قدیمی و استراتژیک است، ضرورتی ندارد، کنشگری ایران در اقتصاد جهانی به تصمیمات طرف روسی گره بخورد. در کل معتقدم مناسبات ارتباطی با روسیه دو روی سکه است که یک طرف آن میتواند به نفع ایران باشد و روی دیگر آن به ضرر ایران. مهم راهبردی است که ایران در مواجهه با این روابط در پیش میگیرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 یک پای جنگ؛ از یمن تا اوکراین
✍️ سیدمحمد عماد اعرابی
جولای ۲۰۱۵ چهار ماه پس از آغاز حملات ائتلاف تحت رهبری سعودی به یمن، وزارت دفاع ایالات متحده قراردادی ۵.۹ میلیارد دلاری برای فروش تسلیحات نظامی به ارتش سعودی را تصویب کرد. همان سال طی ماههای می تا سپتامبر طبق گزارش کنگره آمریکا، این کشور ۷.۸ میلیارد دلار سلاح به سعودیها فروخته است. در ماه اکتبر دولت آمریکا فروش ۴ ناو جنگی لیتورال به ارزش ۱۱.۲۵ میلیارد دلار را به عربستان سعودی تصویب کرد. ماه بعد آمریکا یک قرارداد تسلیحاتی دیگر به ارزش ۱.۲۹ میلیارد دلار شامل تسلیحات پیشرفته هوا به سطح از جمله بمبهای هدایتشونده لیزری، بمبهای سنگر شکن و بمبهای MK۸۴ را با سعودی امضا کرد. بدین ترتیب تنها در ۸ ماه اول جنگ علیه مردم یمن، دولت دموکرات باراک اوباما بیش از ۲۰ میلیارد دلار تسلیحات به رژیم سعودی فروخت.
انگلستان نیز طی ماههای ابتدایی جنگ در سال ۲۰۱۵ از ژانویه
تا سپتامبر ۲.۸ میلیارد پوند(۳.۲ میلیارد دلار) سلاح از جمله بمبهای
۵۰۰ پوندی(حدود ۲۳۰ کیلوگرم) Paveway IV را به رژیم سعودی فروخت. در جولای ۲۰۱۵ (۴ماه پس از آغاز جنگ) فرانسه قراردادی ۱۲ میلیارد دلاری
برای صادرات تسلیحات نظامی به عربستان امضا کرد. قراردادی که شامل ۲۳ بالگرد نظامی ایرباس H۱۴۵ و ۳۰ قایق گشتی نظامی میشد. همان زمان رویترز گزارش داد رژیم سعودی در حال عقد قراردادی به ارزش میلیاردها یورو با شرکت فرانسوی تالس(Thales Group) برای خرید تجهیزات مخابراتی و ماهوارههای جاسوسی است. طبق گزارش دولت اسپانیا در ژوئن ۲۰۱۵ (سه ماه پس از آغاز جنگ) این کشور تا آن تاریخ
۸ مجوز صادرات سلاح به عربستان به ارزش ۲۸.۹ میلیون دلار صادر کرده است. یازده ماه پس از شروع جنگ در فوریه ۲۰۱۶ نیز شرکت کشتیسازی دولتی اسپانیا(Navantia) قراردادی ۳.۳ میلیارد دلاری برای ساخت
پنج ناو نظامی آوانته ۲۲۰۰ Avante۲۲۰۰)) با عربستان سعودی به امضا رساند.
آمریکا و اروپا این حجم از تسلیحات را نه پیش از جنگ که تنها در یک سال آغازین جنگ علیه مردم یمن به ارتش رژیم سعودی سرازیر کردند. روندی که در سالهای بعد نیز ادامه داشت. ۲۰ می ۲۰۱۷ حدود دو سال از حمله ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی به یمن میگذشت که کاخ سفید طی بیانیهای از قرارداد بزرگ تسلیحاتی آمریکا و عربستان به ارزش ۴۶۰ میلیارد دلار در جریان سفر ترامپ به عربستان خبر داد.
۱۱۰ میلیارد دلار از این قرارداد به صورت آنی و در جریان همان سفر عملیاتی شد. به گزارش کارزار ضد تجارت اسلحه در انگلستان، این کشور در ۵ سال ابتدایی جنگ از ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ حداقل ۱۶ میلیارد پوند(۱۸.۴ میلیارد دلار) تسلیحات و خدمات نظامی به رژیم سعودی صادر کرده است. این قراردادها شامل جنگندههای تایفون و تورنادو، بمبهای هدایت شونده و همچنین مشاوره در انتخاب اهداف، تاکتیکها و آموزش نظامیان سعودی میشوند. آنطور که «موسسه پژوهشهای صلح بینالمللی استکهلم» میگوید چیزی حدود ۷۳ درصد واردات تجهیزات و تسلیحات نظامی عربستان طی سالهای ۲۰۱۵(سال شروع جنگ علیه یمن) تا ۲۰۱۹ از ایالات متحده آمریکا بوده است. بر اساس این گزارش انگلستان با ۱۳ درصد و فرانسه با ۴.۳ درصد در جایگاههای دوم و سوم صادرکنندگان تسلیحات نظامی به رژیم سعودی قرار گرفتهاند.
کشورهای دیگر اروپایی نظیر آلمان، بلژیک، چک، بلغارستان، فنلاند، دانمارک، هلند، ایتالیا و یونان نیز در صادرات سلاح به عربستان سهم داشتند. اگرچه این کشورها و اتحادیه اروپا با تأخیری چند ساله از شروع جنگ، منع صادرات سلاح به عربستان را به صورت قانونی تصویب کردند اما همیشه راه دور زدن قانون را باز نگه داشته و به صادرات مخفیانه سلاح به عربستان ادامه دادند. آلمان که در سال ۲۰۱۸ صادرات سلاح به سعودی را ممنوع کرده بود طی سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ از طریق کشورهای ثالث صادرات سلاح به عربستان را ادامه داد؛ آلمان البته اندکی بعد تعارف را کنار گذاشت و در ازای توافق سوخت با عربستان صادرات سلاح به این کشور را رسما از سر گرفت.
آوریل ۲۰۱۹ سندی محرمانه از اداره اطلاعات نظامی فرانسه توسط یک سازمان خبری-تحقیق فرانسوی به نام Disclose فاش شد که به ارزیابی میدان نبرد در یمن تا سپتامبر۲۰۱۸ میپرداخت. بر اساس این گزارش بخش بزرگی از زرداخانههای سعودی و امارات توسط کشورهای ناتو تأمین و تجهیز شده است: «بسیاری از سیستمهای تسلیحاتی سعودی و امارات فقط با مهمات، قطعات یدکی و سیستمهای ارتباطی تولید شده در کشورهای ناتو سازگار هستند.» اداره اطلاعات نظامی فرانسه میدان نبرد عربستان علیه یمن را اینطور گزارش میکند: «کارزار بمباران تحت رهبری عربستان در شمال یمن عمدتاً متکی بر استفاده از سه نوع هواپیمای غربی شامل جنگندههای آمریکایی «اف ۱۵» جنگندههای انگلیسی «ایاف ۲۰۰۰ تایفون» و جنگندههای اروپایی «تورنادو» بوده است. همچنین عربستانیها بالگردهای آمریکایی «آپاچی» و «بلک هاوک» و همچنین بالگردهای فرانسوی «ای اس -۵۳۲ کوگار» را از پایگاه نظامیشان در عربستان به داخل یمن به پرواز درمیآورند. آنها همچنین در مرز عربستان با یمن تعداد زیادی تانک آمریکایی «آبرامز» و تانکهای فرانسوی «ای ام ایکس ۳۰» را در ضمن پشتیبانی آنها با دست کم پنج نوع سلاح توپخانهای تولید غرب مستقر کردهاند. ائتلاف تحت رهبری عربستان برای محاصره دریایی یمن از کشتیهای جنگی فرانسوی، آلمانی و آمریکایی و دو نوع بالگرد نیروی دریایی فرانسه استفاده میکند.» این گزارش اعتراف میکند که: «کمکهای آمریکا به عربستان برای هدفگیری با سلاحهایشان در یمن فراتر از چیزی است که قبلاً تصور میشد.» اشاره اداره اطلاعات نظامی فرانسه به استفاده گسترده آمریکا از پهپادهای جاسوسی و رزمی خود در حمایت از ائتلاف سعودی است. پهپادهایی که تا کنون از نوع شناسایی-جاسوسی اسکن ایگل و دو نوع رزمی MQ۹ و MQ۱ بارها توسط پدافند یمن هدف قرار گرفته شدهاند. در واقع کمکهای تسلیحاتی، لجستیکی و مستشاری آمریکا به رژیم سعودی تا حدی بود که «کریستین بکرلی»، محقق سازمان دیدهبان حقوق بشر، آمریکا را نه حامی عربستان در جنگ علیه یمن بلکه یکی از طرفین جنگ دانست: «من فکر میکنم موضوعی که بایستی واقعاً روی آن تأکید کرد این است که از منظر حقوق بینالملل، آمریکا با توجه به میزان حمایتی که از ائتلاف تحت رهبری سعودیها میکند، یکی از طرفهای این جنگ محسوب میشود.»
با این اوصاف آمریکا و اروپا یک پای جنایات جنگی رخ داده در یمن بودند. آگوست ۲۰۱۸ اتوبوس دانشآموزان یمنی در ضحیان؛ هنگام بازگشت از آخرین دوره آموزش قرآن تابستانه توسط بمب MK۸۲ ساخت گروه تسلیحاتسازی لاکهید مارتین آمریکا تکهتکه شد. ۴۰ کودک زیر ۱۵ سال در میان ۵۱ قربانی این فاجعه بودند. دو سال قبل در اکتبر ۲۰۱۶ دقیقا از همین نوع بمب برای هدف قرار دادن یک مراسم تدفین استفاده شد که طی آن ۱۵۵ شهروند یمنی جان باختند، در ماه مارس همان سال یک بار دیگر این بمبهای MK۸۲ ساخت کارخانه لاکهید مارتین آمریکا بود که در حمله هوایی به یک بازار محلی مورد استفاده قرار گرفت و منجر به کشته شدن ۹۷ غیرنظامی یمنی شد. ۶ ژانویه ۲۰۱۶ انبار مواد غذایی در استان حدیده توسط دو بمب هدایت شونده Paveway IV ساخت انگلستان (تولید می ۲۰۱۵) هدف قرار گرفت. این حمله تلفاتی نداشت اما ذخیره غذایی بخش قابل توجهی از ساکنان استان حدیده را نابود کرد. ده روز بعد در ۱۶ ژانویه ۲۰۱۶ کارخانه داروسازی سنهان در استان صنعا با بمبهای لیزری ساخت ایالات متحده هدف قرار گرفت. این کارخانه بخشی از نیاز دارویی مردم یمن را تأمین میکرد. بنا بر گزارش نهادهای حقوق بشری، بقایای تسلیحات آمریکایی و اروپایی در تعداد قابل توجهی از حملات غیرقانونی ائتلاف سعودی به غیرنظامیان یمنی دیده شده است. طبق اعلام وزارت بهداشت دولت نجات ملی یمن از زمان شروع جنگ در مارس ۲۰۱۵ تا آگوست ۲۰۲۱ «۴۷ هزار و ۸۱ غیرنظامی در اثر حملات و تجاوزات ائتلاف سعودی کشته و یا زخمی شدهاند. از این میان ۱۵ هزار و ۴۸۳ نفر کشته و ۳۱ هزار و ۵۹۸ نفر زخمی شدند که ۲۵ درصد از قربانیان، زن و کودک هستند.»
کشورهای عضو ناتو در طول هفت سال جنگ نابرابر علیه مردم یمن سیلی از تسلیحات را روانه ارتش سعودی کرده و جنایتهای جنگی متعددی را در یمن رقم زدهاند. آتش زیادهخواهی آنها در گسترش مرزهای ناتو نزدیک به یک سال است که دامن اوکراین را گرفته و سیل تسلیحات از ۲۶ کشور جهان با ارزش بیش از ۸ میلیارد دلار به سوی اوکراین نیز روان بوده است. حالا اما با نادیده گرفتن همه این آتش افروزیها یک پهپاد نقطه زن ۲۰ هزار دلاری را بهانهای قرار دادهاند تا ایران را یکی از طرفین جنگ در اوکراین معرفی کنند. با این حال دیپلماتهای وزارت خارجه ایران فروش پهپادهای شاهد ۱۳۶ را به روسیه تکذیب کردهاند. ناگفته پیداست جمهوری اسلامی هیچ واهمهای از اعلام صادارت این پهپادها به کشورهای دیگر ندارد. اما آنچه جهان از تزویر و گستاخی آمریکا و متحدان اروپاییاش فراموش نخواهد کرد این است که آنها همیشه یک پای جنگ و جنایات جنگی از یمن تا اوکراین بودهاند ولی وقیحانه انگشت اتهام خود را به سمت دیگران دراز کردهاند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 مسأله شرق
✍️سید مسعود رضوی
اساس سیاست و برنامههای حکومت باید متکی به همبستگی، قانون، برابری شهروندان و منافع ملی باشد.
موضوع یادداشت حاضر، مسأله شرق است و نگارنده طی سالهای اخیر، دهها بار نوشته و به طور خاص موضوع اهمیت نگرش و عملکردها در سیستان و بلوچستان را مورد تاکید قرار داده است. ژئوپولیتیک ایران باید بر اساس موازنههای جدیدی تعریف شود تا اقتدار و نفوذ کشورمان تضعیف نشود و امنیت درازمدت به ارمغان آید.
اولویت در این هژمونی با مرزهای بازتر و معطوف به شاهراههای اقتصادی است. نمیتوان مرزهای دور را بدون این پشتوانه حفظ کرد. در این جغرافیای سیاسی، برخی نقطهها به مثابه شاه کلید و نقطة اتکا ارزیابی میشود و به نظر بسیاری از صاحبنظران، بندر چابهار مهمترین این نقطههاست. چرا؟ چون دریای عمان دروازهای گشوده رو به اقیانوس هند و سرآغاز کریدور جنوب به شمال برای کشور ماست. کشوری که مهمترین ذخایر انرژی جهان را در جنوب و شمالش دارد، قلب راه ابریشم است و بخش عمده مناطق خاورمیانه را به هم مرتبط میسازد.
در چنین منزلگاه حساس و گرانبهایی، چگونه است که هنوز نتوانستهایم یک بندر مکانیزه عظیم بین المللی داشته باشیم که زنجیرهای از کشتیهای بزرگ از سراسر جهان هر روز در آن پهلو گیرند و به جز صادرات و واردات کشور و رفع حوائج صنعت و بازرگانی داخلی، ترانزیت دهها کشور را پذیرا و در نهایت، محور تجارت و اقتصادی باشیم که طبیعت و جغرافیای تاریخی به ایران بخشیده است؟
این نکات را به عنوان آرزو مطرح نمیکنم و میدانم فاصله واقعیات کنونی با آنچه نوشته شد؛ چه اندازه است، اما با امکانات و مدیریت قرن ۲۱، ناممکن نیست و اراده و برنامه و خرد، وسعت نظر و علاقه به کشور و ملت را باید بدان پیوست کرد تا در خاک جواهرخیز جنوب شرق کشورمان شاهد مدارس کپری و کودکان بی شناسنامه و خشکی و قحط سال نباشیم.
از چابهار و عرصههای جنوبی سسیستان و بلوچستان تا بوشهر، یک امپراتوری دریایی و یک قاره تجاری میتوان ایجاد کرد. ریگزارهای جنوب خلیج فارس، از شبه جزیره عربستان تا این سوی که قطر و عمان است، چه مزایایی نسبت به این بهشت ساحلی دارد؟ اصلا قابل قیاس نیست.
ما باید زنجیرهای از بنادر نوساز و پر رونق داشته باشیم که از سراسر آسیا برای کار به اینجا بیایند و نه اینکه مهاجرت غیر طبیعی برای مشاغل معمول و سفر و خرید خانه در امارات و ترکیه و کشورهای دورتر داشته باشیم. باری؛ باید خیزِ توسعه برداریم و این اتفاق رخ دهد وگرنه در سالهای آینده موازنه دارایی و نقدینگی و صنعت و تجارت، ما را به نقطهای خواهد رساند که مشکلات جاری بر برنامههای درازمدت و امنیت منطقهای و هژمونی منطقهای چیره خواهد شد. فقر و فرسودگی به تنهایی ما را زمینگیر خواهد کرد.
«آینده ایران» یا «آینده از آن ایران»، این دو گزاره دو دیدگاه متفاوت است. اولی انفعال است و سیاستگری روزمره و نگرش فرقهای به یک ملت متنوع از اقوام و مذاهب و فرهنگهای درهم تنیده و همپیوند، که هر روز با مشکلات پیش پا افتاده و تنشهای پرشمار زندگی میکنند و دومی، توسعه و شکوفایی است و استفاده از این پیوندها و قدرت بالقوه و ثروت بی پایانی که اتحاد و امید و توازن میان مردم و شهروندان ایجاد خواهد کرد.
عجالتا این نکته را اضافه میکنم که جنوب شرق ایران نیازمند صنایع و برنامه و توسعه و جمعیت بزرگی از جوانان متخصص و کارگران کارآمد است تا گرهگشایی کند و علاوه بر رونق و نشاط اقتصاد ملی و ایجاد صدها هزار شغل و مسکن در بنادر و شهرکهای تازه، رقابت توسعه و تجارت در منطقه از جنوب شرقی آسیا تا شبه جزیره عربستان را هم به سود ما دگرگون کند؛ قبل از آنکه مهاجرت کارگر به بند گوادر پاکستان هم داشته باشیم و بی رودربایستی باید گفت اگر دیرتر از این به خود آییم، آن مایه فقر برای ایران نشانگر شکستی تاریخی خواهد بود.
وضع طبیعی شرق امری است که ما را در هر برنامه توسعه واقع بینانه و سنجیدهای به برتری و رونق رهنمون خواهد شد. در بقیه نقاط از غرب تا شمال نیز همراه و در پیوند با شرق میتوان تحول و تکانه مثبتی را به وجود آورد. ازرقی هروی شاعر اهل هرات که در سال ۴۵۶ وفات یافته، سروده است:
تا از حدود غرب نداند کسی ختا
تا از دیار شرق نخواهد کسی یمن،
بر هر سری ز نعمت خود بهرهای فشان
بر هر تنی ز کردة خود منتی فکن!
جای تفسیر این اشعار نیست، وگرنه نشان میدادم که قدرت رستم گونه ایران از همین سرزمینهای شرقی برمی آمده و فروغ مییافته است.
علاوه بر این مسائل باید توجه کنیم که توسعه جنوب شرق کشور، امنیت و ثبات درازمدت و پایدار را در سیستان و بلوچستان تضمین خواهد کرد و اجازه تطمیع و تحریک دشمنان و رقبا یا خدای ناکرده فکر پلید تقطیع را به صفر خواهد رساند. قدرت اقتصاد از تمامی عرصهها صعبتر است و پایاتر؛ در غیر این صورت هیچ موضوع دیگری اولویت نمییابد، زیرا دو اصل «زندگی» و «چیرگی» هر دو متکی به استفاده از فرصت است و داشتن ثروت. «زندگی» اقتصاد است و فرهنگ و «چیرگی» قشون است و امنیت. دانایی گفته بود: اقتصاد علم است، فرهنگ اصالت است، قشون و امنیت مایه سربلندی و آرامش است و اگر چنین نباشد، به چه کاراید و به چه درد میخورد؟
🔻روزنامه اعتماد
📍 آفت جنبشهای اجتماعی
✍️علی مطهری
یکی از آفتهای جنبشهای اجتماعی این است که افرادی که سنخیتی با آن ندارند وارد آن میشوند و مسیر آن را تغییر میدهند و در نتیجه آن جنبش ابتر میماند. نمونه آن، جنبش سبز است که در سال ۸۸ توسط کسانی که معتقد به تقلب در انتخابات بودند حرکتی ایجاد شد و هدف اصلی آن تحقق دموکراسی و انتخابات آزاد بود ولی به مرور افرادی وارد صحنه شدند و شعارهایی مانند «نه غزه نه لبنان» را مطرح کردند که این حرکت را از مسیر خود منحرف کرد و به سمت مخالفت با اصل نظام سوق داد و در نتیجه راه به جایی نبرد. امروز نیز مرگ جانسوز مهسا امینی عواطف جامعه را جریحهدار کرد و موجب اعتراضاتی شد و چون جامعه از جنبههای مختلف نارضایتیهایی داشت این حادثه بهانهای شد برای ادامه اعتراضات که توأم با تحریکات خارجی و تبدیل به اغتشاشات گردید. آنچه در ذهن عموم معترضان واقعی وجود داشت، گذشته از اعتراض به مرگ مرحومه مهسا امینی، مسائلی مانند وضع نامساعد اقتصادی، عدم مشارکت مردم در مسائل حیاتی کشور، برخورد خشن با منتقدان و مخالفان و قربانی شدن سایر آرمانهای انقلاب اسلامی به پای صدور انقلاب بود. مردم اعتراض داشته و دارند که چرا با روابط خارجی درست وضع اقتصاد را سر و سامان نمیدهید و چرا درباره برجام این همه تعلل کردهاید. اگر تضمین امریکا دلیل تعلل شماست، نه رییسجمهور و نه کنگره امریکا چنین تضمینی به شما نخواهند داد. تضمین واقعی این است که شما تصمیم نداشته باشید که اگر توافق انجام شد مثل دفعه قبل شرکتهای امریکایی را از ورود به بازار ایران ممنوع کنید. همچنین اکثریت مردم از اینکه کشورشان به صورت یکی از اقمار روسیه درآمده و حتی به نوعی وارد جنگ اوکراین شده است، ناراضیاند. چه کسانی این تصمیم را گرفتهاند؟ مگر نباید اینگونه تصمیمات مهم را مجلس به عنوان نماینده ملت بگیرد؟ اگر نه، پس مجلس چه کاره است؟
مردم اعتراض دارند که چرا منتقد باید بازداشت شود درحالی که رهبر انقلاب گفتهاند: «ممکن است کسی از من انتقاد داشته باشد، باید بتواند حرفش را بزند.» افرادی که تصمیم به بازداشت کسانی مانند آقای تاجزاده میگیرند چه کسانی هستند؟ چرا این رویه همچنان ادامه دارد؟ مردم سوال دارند که چرا سایر آرمانهای انقلاب اسلامی مانند پیشرفت و رفاه و آرمان اصلی انقلاب یعنی ساخته شدن یک جامعه نمونه اسلامی که سایر ملتهای مسلمان از ایران الگو بگیرند و از این طریق انقلاب صادر شود، قربانی صدور انقلاب صرفا از راه نظامی شده است؟
آری، هدفها و خواستههای معترضان واقعی این چیزها بود و هست ولی میبینیم عدهای وارد اعتراضات شدهاند که باعث تنازل این خواستهها شده و مثلا اصرار بر اختلاط دانشجویان پسر و دختر در غذاخوری دارند، امری که عقلا و شرعا پسندیده نیست. عدهای هم این امر را به این صورت توجیه و در واقع مغالطه میکنند که مگر رستورانهای موجود در کشور مختلط نیست، غافل از اینکه رستورانها مکان امن خانوادههاست و اگر مرد و زنی یا پسر و دختری هم به آنجا میآیند فرض این است که محرمند و ما مجاز به تجسس نیستیم، در حالی که نمیتوان چنین فرضی را درباره مثلا هزار جوان دانشجوی دختر و پسر نامحرم برای غذاخوری دانشگاه روا داشت.
غرض اینکه عدهای هدفهای یک جنبش را به مسائل سخیف و کمارزش تنزل میدهند و آزادی را که مقصود آزادی استعدادهای انسانی انسان مانند آزادی تفکر و بیان است تا سطح آزادی امور مشترک میان انسان و حیوان تنزل میدهند و در نتیجه یک حرکت اجتماعی را که هدفهای عالی در راستای اصلاح امور دارد ابتر میکنند.
شبیه آفتی که در سال ۸۸ بر جنبش سبز وارد شد و رهبران آن را که بهزعم خود دنبال اصلاح امور بودند ناکام گذاشت، امروز بر اعتراضاتی که انجام شد وارد گردید و آن را به سوی اغتشاش برد و ناکام گذاشت.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 چرا نخبگان میروند؟
✍️نعمت احمدی
سخنگوی دولت اعلام کرده است: در ۵ سال گذشته حدود دو هزار نفر از نخبگان به کشور بازگشتهاند و از سوی دیگر شرکتهای دانش بنیان توانسته از مهاجرت نخبگان به خارج از کشور در مقایسه با گذشته جلوگیری کند. اعلام چنین آمارهایی بسیار خوشحالکننده است اما نگاهی به پرونده مهاجرت نخبگان در ایران از سال ۱۳۵۰ به این سو جالب به نظر میرسد. ایران در دهه ۵۰ در قعر جدول مهاجرت قرار داشت. در آن سالها ایرانیها شغلی برای مهاجرت نداشتند و فارغالتحصیلان خارج از کشور نیز به محض ورود به کشور جذب دستگاههای مختلف میشدند. از دهه ۵۰ به این سو مهاجرت نخبگان از ایران آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. معروف است که چند میلیون از ایرانیها که عموما از نخبگان علمی و اقتصادی هستند در خارج از کشور ساکنند. اینکه ۲۵۰۰ نفر از نخبگان در طول ۵ سال به ایران بازگشتهاند در برابر افرادی که از ایران میروند رقم قابل توجهی نیست. امروز افرادی که ایران را ترک میکنند در کشورهایی مانند قطر و امارات مشغول فعالیتند. عدم آسایش است که موجب میشود استاد دانشگاه، دانشجو و حتی افرادی که تحصیلات دانشگاهی عالی هم ندارند، از ایران میروند. بسیاری که از ایران میروند درآمد مکفی دارند اما تنها داشتن درآمد کافی نیست! احساس آسایش نیز برای زندگی عادی یک شرط مهم است. وقتی شهردار تهران میگوید پارکها باید زنانه مردانه شود. وقتی که به دستگاههای دولتی ابلاغهایی صورت میگیرد که روان شهروندان را با مخاطره روبهرو میکند، احساس فقدان آرامش به خانوادهها هم سرایت میکند. سعدی شاعر نامآور ایرانی قرنها پیش شعری سراییده که از فردی که ثروتمند بود و روی زردی داشت پرسیدند چرا تو با این همه ثروت رویت زرد شده؟ او پاسخ داد: «من از بینوایی نیم روی زرد/ غم بینوایان رخم کرد زرد.» ایران در حال پمپاژ نیروی متخصص به دنیاست. سری به امارات بزنید، در بیمارستانهای این کشور کادر درمان ایرانی هستند و به فارسی با یکدیگر سخن میگویند. فقدان آسایش ذهنی و عدم اعتماد به آینده دلایلی است که موجب به وجود آمدن بستر خروج از کشورشده است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بدترین زمانه برای اقتصاد ایران
✍️ مهدی مطهرنیا
دنیای امروز، دنیای بدون مرز است؛ جهانی که همه ملتها در یک پیوست معنادار و تعریفشده با یکدیگر قرار دارند. امروز به هیچوجه مقولهای به نام اقتصاد، حوزهای به نام صنعت و گستره وسیعی به نام علم در یک مرز یا یک ملیت یا در یک زبان یا یک جغرافیا محدود نمیشود. دنیای امروز بیش از هر زمان به هم پیوسته است و اساسا از فرمول یا قاعده آشوب پیروی میکند. در تئوری آشوب گفته میشود «اثر پر پروانه در برزیل، موجب طوفان در تگزاس میشود». لذا هر فعل و انفعالی در جنبههای گوناگون داخلی، منطقهای و بینالمللی روی همدیگر اثر متقابل دارند و نمیتوانیم این اثر متقابل را نادیده بگیریم.
در جامعه ایران شاهد ایجاد فضایی هستیم که زمینههای گوناگون فشار اقتصادی بر مردم افزایش پیدا کرده، در حوزه داخلی سوءمدیریتها، فقدان آیندهنگری و رویکردهای دقیق استراتژیک، نبود دکترینهای مشخص در عرصههای گوناگون فعالیت اجتماعی و سیاسی از یک طرف، زمینههای متفاوتی را در حوزههای منطقهای از طرف دیگر شاهد هستیم؛ پیشی گرفتن بسیاری از رقبای منطقهای ایران از تهران، چه کشورهایی که میکرودولتهایی را تشکیل میدادند که اکنون در حاشیه خلیجفارس به عنوان قدرتهای موثر منطقهای عمل میکنند، چه ژنرالهای قدیم منطقهای از جمله عربستان، ترکیه و از سوی دیگر اسراییل که هماکنون قویتر از گذشته وارد عمل میشوند، همگی اینها نشاندهنده وضعیتی هستند که بافت موقعیتی موجود در ایران را فشردهتر میکند. در جو بینالمللی نیز با توجه به دولت یکدستشده و جامعه حاکمیتی- حکومتی ناشی از انتخابات ۱۴۰۰، اکنون دیگر یک دولت معتدل و اصلاحطلب در تهران نیست، بلکه یک دولت یکدست وجود دارد که در راس آن «ابراهیم رییسی» است که جزو اصلیترین ارکان جامعه سخت قدرت در ایران محسوب میشود. اکنون بیش از یک سال از ریاستجمهوری او گذشته، وضعیت داخلی در شاخصهای بسیار ضعیفی به سر میبرد، ایران در وضعیت منطقهای تحت فشارهای محاصره منطقهای ناشی از وحدت عربی-عبری است.
همچنین زمینههای تحرکات منطقهای ایران در عرصه بینالمللی گسترش یافته و بحران اوکراین نیز با توجه به مساله پهپادها به ایران تسری پیدا کرده است. باید بگوییم که بازار اقتصاد ایران در یکی از بدترین زمانههای خود به سر میبرد؛ به این ترتیب احتمال پرتاب بسیاری از فنرهای فشردهشده، وجود دارد، چراکه تنها حباب در زمان افزایش قیمتها نیست بلکه بسیاری از زمانها در یک امر ناگفته این حباب بالعکس است؛ ارزش پولی کشور بسیار پایینتر از آن است که اکنون در برابری نرخ دلار دیده میشود و لذا اگر این فنرها پرتاب شوند، میتوانند فشار بیشتری را به جامعه اقتصادی ایران وارد و سپس از جامع اقتصادی ایران به حوزه مسائل اجتماعی و سیاسی تسری پیدا کنند.
دیپلماسی غرب ابزاری در دست سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا است؛ اکنون بار دیگر اتحادیه اروپا و آمریکا علیه تهران متحد و منسجم وارد عمل میشوند. به نظر میرسد دیپلماسی غرب فهمیده که با ایران نمیتوان به سازگاری رسید؛ از زمان هاشمیرفسنجانی تاکنون مدلهای گوناگون گفتوگو با ایران آزمایش شده است. حال به نظر میرسد دیپلماسی دست خود را بالا برده و تسلیم شده و بر این باور است که نمیتوان با ایران گفتوگوی معنادار داشت. از این نظر باید به این نکته توجه کنیم که آنها هدف را تهران قرار دادهاند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تصویر آمریکا از جهان تهدیدها
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
انتشار سند جدید استراتژی امنیت ملی آمریکا U.S National Security Strategy توسط دولت بایدن در ماه اکتبر برای دست اندرکاران اجرایی و کارشناسان فکری مطالعات سیاست خارجی آمریکا، خبر جذاب و درخور اعتنایی بود. این سند که بهطور سنتی چندین دهه است توسط روسایجمهور آمریکا منتشر میشود، آیینهای از تصویرهای استراتژیک دولتهای حاکم در ایالات متحده از چگونگی تهدیدها علیه آن کشور و تدبیر آن تهدیدهاست.
معمولا در طول چهار سال ریاستجمهوری دوبار این سند منتشر میشود. سند جدید استراتژی امنیت ملی آمریکا چگونه قابل تجزیه و تحلیل است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ابتدا باید به سندگرایی نظام سیاسی ایالات متحده پرداخت، سپس باید به محتوای سند جدید که حدود پنجاه صفحه مطلب فشرده و مهم را در خود جای داده است، پرداخت و سرانجام آن را در ترازوی نقد قرار داد. از رهگذر این بررسی روشن خواهد شد که آمریکا در پی رهبری و هژمونی جهانی و چالش چین و روسیه تمرکز خواهد کرد؛ ولی فراتر از اقتصاد سیاسی کسب و حفظ موقعیت برتری در نظام جهانی برای ایالات متحده از هر زمان دیگری پیچیدهتر شده است.
الف- آمریکای سندگرا. یکی از ویژگیهای اصلی دولت فدرال آمریکا که مسوولیت اداره سیاست خارجی و امنیت ملی را به عهده دارد، سندگرایی است. در همین ایام اخیر، علاوه بر انتشار سند استراتژی امنیت ملی، سه سند مهم دیگر در آمریکا منتشر شد. یکی از آنها «سند استراتژی دفاع ملی» (National Defense Strategy) و دیگری سند «مرور وضعیت هستهای (Nuclar Posture review) و سرانجام «مرور دفاع موشکی» (Missile Defense review)
هستند. اینها بخشی از انواع سندهایی است که دولت آمریکا منتشر میکند. برخی از این سندها، بهخاطر قوانین مصوب کنگره که دولت را موظف به انتشار برنامههای قوه مجریه میکند، تدوین میشوند. برخی رأسا توسط کابینه منتشر میشوند. این سندها کارکردهای مختلف دارند ازجمله این کارکردها ایجاد اجماع بین نخبگان امنیت ملی و سیاست خارجی، آمادهسازی افکار عمومی برای اقدامات خاص، نشان دادن کارآیی دولت در مدیریت مسائل و البته در مواردی کسب رای در زمان رایگیریهاست. ولی هر چه هست از مجموعه این سندها، تفکر سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا و نخبگان حاکم روشن میشود. پدیدههای سیاست خارجی و امنیت ملی، عمیقا فکری بوده و لذا تفکر در چارچوبهای مفهومی مسوولان امور امنیت ملی و سیاست خارجی حائز اهمیت بوده و یکی از مدخلهای ورود به ذهنیت امنیتی آنها همین سندهاست. البته نباید از نظر دور داشت که این سندها هدفهای ترکیبی ازجمله تبلیغاتی و رسانهای و دادن حس خاص به مردم آمریکا را دنبال میکنند؛ اما در ورای آنها میتوان تفکرات را یافت و مورد مطالعه قرار داد. با عنایت به این زاویه دید، باید نگاهی به سند جدید استراتژی امنیت ملی آمریکا انداخت.
ب- سند استراتژی امنیت ملی در یک نگاه. این سند در پنج فصل با عناوین «رقابت آینده»، «سرمایهگذاری در نقاط قوتهایمان»، «اولویتهای جهانی ما»، «استراتژی ما برای مناطق» و نهایتا «جمعبندی» تنظیم شده است. تدوین آن بسیار فنی و مشحون از «دادهها»، «مفاهیم» و «گزارهها»ست. اصلیترین حرف این سند آن است که به خاطر ظرفیتها، ساختارها و ارزشها، آمریکا در موقعیت برتر جهانی قرار دارد و تمام مباحثی که ذیل سقوط یا کاهش قدرت آمریکا میشود، مورد مناقشه است و آمریکا میتواند و باید به موقعیت برتر خود اعتقاد داشته باشد و برای حفظ آن تلاش کند و برنامه دولت بایدن در این چارچوب روشن است.
این روح سند و حرف بنیادین آن، البته با ارزیابی از تهدیدات همهجانبهای که آمریکا در داخل و خارج با آنها روبهرو است، همراه است. میتوان گفت در بررسی تهدیدات، شیوهای ترکیبی مبتنی بر نگرش اقتصاد سیاسی بهکار گرفته شده است. فیالواقع اقتصاد سیاسی امنیت ملی آمریکا، مبنای تحلیل تهدیدات است و لذا این مایه تکنولوژیک آن بسیار برجسته است. در ورای تحلیلهایی که از تهدیدات و متقابلا تدبیرهای امنیت ملی در این سند آمده است، روشن میشود که اولا دولت فعلی آمریکا، بر پیوند بین اقتصاد سیاسی داخلی و امنیت بینالمللی تاکید دارد. بنابراین نوسازی و بهروز کردن زیربناهای اقتصادی و سیاسی برای افزایش قدرت رقابت جهانی آمریکا، اصل اولیه است. در همین چارچوب، به معضلات گوناگون داخلی آمریکا با جزئیات پرداخت شده و حتی در مبحثی چون تروریسم، به چالش تهدیدات تروریستی بومی آن کشور ناشی از نژادپرستی، دو قطبی شدن و گسترش تنفر توجه شده است. ثانیا، تهدیدات بنیادین آمریکا در دو گروه، دستهبندی شده است. دسته اول تهدید چین و روسیه است و دسته دوم تهدیدات جهانی از تغییر اقلیم تا بیماریهای واگیردار تشریح شدهاند. نحوه برخورد با هر کدام از تهدیدات البته متفاوت عنوان شده است.
تهدید چین همراه با امکانات و ظرفیتهای این کشور برجسته شده ولی روسیه عمدتا در متن قارهای اروپا و آن هم در قالب حمله به اوکراین زیر ذرهبین رفته است. سند از نظر سخن نسبت به روسیه بسیار با تنفر و انزجار برخورد کرده است. ولی درباره چین بهرغم سنگین بودن تهدیدها با ترکیبی از مهار و همکاری، سخن نرمتری مشاهده میشود. ثالثا، امکان همکاری آمریکا با بازیگران مختلف در چهار گوشه جهان بسیار مورد تاکید قرار گرفته و جزئیاتی از ماهیت و چگونگی و البته تفاوت همکاریها ذکر شده و بر این مطلب پافشاری شده است که آمریکا میتواند با همکاری با دیگران، رهبری جهانی خود را تثبیت کند. در این سند راهبردی از تهدید ایران هم سخن گفته شده، ولی برجستگی با چین و روسیه است. رابعا، واژه «ما» پربسامدترین واژه در این سند بوده است و «ما» به معنای ایالات متحده، بسیار با اعتماد به نفس ترسیم شده است. میتوان گفت باور به «ما» حالت مذهبی و ماورایی پیدا کرده است. این خود نوعی بازسازی و برساختگی از دوگانه «ما» و «دیگران» در تاریخ روانشناسانه ایالات متحده است که خود را روشنایی در جهان ظلمانی میبیند. اما این سند را مخصوصا با توجه به نکته آخر میتوان نقد کرد.
ج- سند در ترازوی نقد. در یک چشمانداز و افق وسیع تمام اجزا و گزارش قابل نقد و وارسی است. اما مهمترین نقد کلان، نقد نکردن رفتار آمریکا در این سند، به جز در بخش تحلیل عملکردهای دولتهای پیشین آمریکا در استفاده از قدرت نظامی برای تغییر نظامهای سیاسی در خاورمیانه است. این نقد هم برای حمله به جمهوریخواهانی است که مخصوصا دو افتضاح حمله به افغانستان و عراق را طراحی کردند. واقعیت امر آن است که رفتار جهانی آمریکا، نه در یک دوره بلکه در دورههای متعدد، امکان رهبری ایالات متحده نه بر جهان بلکه بر دوستان و متحدانش را از بین برده است. در سبد داخلی هم نقش سنگین بین نخبگان حاکم و دو قطبی شدن جامعه آمریکا، قدرت عمل این کشور را محدود کرده است. با وضعیتی که آمریکا با آنها روبهرو است، بیتردید چالش چین کم نیست و جالب آنکه شرایط به گونهای است که نه فقط اقتصاد چین و آمریکا به هم پیوند خورده، بلکه چین در داخل آمریکا، شبکهای از نخبگان را خریده و با خود همراه کرده است و این مدیریت تهدید چین را پیچیده میکند. هر چه هست رسیدن به هژمونی همهجانبه جهانی برای آمریکا نه فقط راهی سخت و پرسنگلاخ است، بلکه آرزوی دستیافتنی به نظر نمیرسد.
مطالب مرتبط