🔻روزنامه تعادل
📍 نقش اقتصاد در سرنوشت برجام
✍️ حسن بهشتیپور
آیا احیای برجام به نقطه پایانی رسیده است؟ نقش گزارههای اقتصادی در آینده برجام چیست؟ آیا سیاستهای اعمالی و اعلامی ایالات متحده با هم تفاوت دارند؟ به نظر میرسد، این روزها مسائل مرتبط با برجام دچار ابهامات فراوانی شده است؛ منشأ این فضای غبارآلود هم رویکردهای متفاوتی است که امریکا در مواجهه با ایران در پیش گرفته است. در سیاستهای اعلانی امریکا، آنها با صراحت میگویند که منتظر تحولات داخلی ایران هستند تا پس از آن بتوانند در این زمینه تصیمیمسازی کنند. از سوی دیگر انتخابات مجلس نمایندگان و سنای امریکا هم طی روزهای آینده برگزار میشود. دولت امریکا میخواهد بداند آیا در مجلس نمایندگان موقعیت تثبیت شدهای دارند یا نه؟ چرا که کل ۴۳۵ نماینده مجلس نمایندگان و یکسوم مجلس سنا در این انتخابات تعیین میشوند. اگر اکثریت دموکراتها حفظ شود، دولت بایدن با دست بازتری در مذاکرات حاضر میشوند اما اگر اکثریت را از دست دهند، بدون تردید جمهوریخواهان تلاش میکنند خواستههای خود را به دولت بایدن دیکته سازند. بنابراین یک طرف قضیه در سیاست اعلانی امریکا به تظاهرات و ناآرامیهای ایران مربوط است و یک طرف هم به انتخابات امریکا ارتباط دارد.این بخش مربوط به سیاستهای اعلامی امریکاست که تشریح شد. اما در سیاستهای اعمالی که مربوط به آن دسته از سیاستهایی است که امریکا زیر پوست تحولات انجام میدهد اما اعلام عمومی نمیشوند، اوضاع به گونهای دیگر است. اخیرا وزیر خارجه ایران در گفتوگویی اعلام کرد این چه سیاستی است که امریکا در خفا درخواست گفتوگو و مذاکره میدهد اما در آشکار بایدن اعلام میکند ایران را آزاد خواهیم کرد؟ تضادی که برآمده از تفاوت در سیاستهای اعلامی و اعمالی است. بنابراین یک طرف قضیه در سیاست اعلانی امریکا به تظاهرات و ناآرامیهای ایران مربوط است و یک طرف هم به انتخابات امریکا ارتباط دارد.
این بخش سیاستهای اعلامی امریکاست که این تعارض یک سوی قضیه است اما منابع رسانهای نزدیک به کاخ سفید تلاش میکنند، فضاسازی گستردهای نیز در خصوص چشمانداز پیش روی برجام صورت دهند. این منابع با انتشار اخبار ضد و نقیض از یک طرف تلاش میکنند دریچه پیش روی برجام را همچنان باز نگه دارن و از سوی دیگر به دنبال آن هستند که با کارت ایران در مواجهه با کشورهایی چون عربستان بازی را به نفع امریکا بازگردانند. اینجاست که پای اقتصاد به میان میآید. اخیرا رسانههای امریکایی اخبار زیادی را در خصوص احتمال نزاع میان ایران و عربستان منتشر میکنند. بسیاری از تحلیلگران معتقدند انتشار این اخبار در راستای پایان دادن به نقشی است که عربستان در اوپک پلاس به نفع روسیه ایفا کرده است. در شرایطی که دولت بایدن از عربستان خواسته بود با افزایش عرضه نفت، زمینه کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی را فراهم کند تا دولت بایدن هم بتواند از این ثبات در انتخابات بهرهمند شود، عربستان تن به خواسته دولت بایدن نداد و رای به کاهش عرضه نفت داد. موضوعی که بزخی تحلیلگران معتقدند ریشه افزایش نرخ تورم در امریکاست. در این وضعیت امریکا با انتشار اخبار حمله احتمالی ایران به عربستان تلاش میکند این پیام را به سعودیها ارسال کند که هنوز به حمایت دولت امریکا نیاز دارد و در ازای این حمایت، عربستان باید به مطالبات طرف امریکایی پاسخ دهد. اعلامی و اعمالی است. این تعارض یک سوی قضیه است اما منابع رسانهای نزدیک به کاخ سفید تلاش میکنند، فضاسازی گستردهای در خصوص چشمانداز پیش روی برجام صورت دهند. این منابع با انتشار اخبار ض و نقیض از یک طرف تلاش میکنند دریچه پیش روی برجام را همچنان باز نگه دارن و از سوی دیگر به دنبال آن هستند که با کارت ایران در مواجهه با کشورهایی چون عربستان بازی را به نفع امریکا بازگردانند. اینجاست که پای اقتصاد به میان میآید. اخیرا رسانههای امریکایی اخبار زیادی را در خصوص احتمال نزاع میان ایران و عربستان مطرح میکنند. بسیاری از تحلیلگران معتقدند انتشار این اخبار در راستای پایان نقشی است که عربستان در اوپک پلاس به نفع روسیه ایفا کرده است. در شرایطی که دولت بایدن از عربستان خواسته بود با افزایش عرضه مفت، زمینه کاهش قسمت نفت در بازارهای جهانی را فراهم کند تا دولت بایدن هم بتواند از این ثبات در انتخابات بهره مند شود، عربستان اما تن به خواسته دولت بایدن نداد و رای به کاهش عرضه نفت داد.در این وضعیت امریکا با انتشار اخبار حمله احتمالی ایران به عربستان تلاش مث کند این پیام را به سعودیها ارسال کند، هنوز به حمایت دولت امریکا نیاز دارد و در ازای این حمایت باید به مطالبات طرف امریکایی پاسخ دهد.در حالی که این خبر فضاسازی رسانههای امریکایی برای فشار به طرف عربستانی است. عربستان نیز ترجیح میدهد کمکهایش در بازار انرژی متوجه جمهوریخواهان امریکایی باشد و با دموکراتها زاویه پیدا کرده است. تحلیلهای ما اما باید فراتر از این فضاسازیها باشد. امریکا منتظر است تا ببیند تکلیف رخدادهای اعتراضی ایران چه خواهد شد تا پس از آن برنامههای خود را پیگیری کند. اساسا طرح فروپاشی از درون در خصوص ایران، راهبرد بنیادین امریکاییها است که پس از ناکامی آنها در عراق و افغانستان دنبال میشود. آنها به دنبال آن هستند از طریق تحریمها فشار را به جایی برسانند که یا سیستم تغییر رویه دهد یا تغییرات ساختاریتر رخ دهد. اما، تصمیمسازان ایرانی باید بدانند که نه همه مشکلات به امریکا ارتباط دارد و نه مردم خوشی زیر دلشان زده و منتظرند ببینند که امریکا و انگلیس و اروپا چه میگویند، بعد عمل کنند.هر دوی این تحلیلها اشتباه است. نباید تصور شود ریشههای نارضایتی در داخل به خارج ارتباط دارد، بخش اصلی مشکلات به داخل باز میگردد. شاخصهای اقتصادی نزول کرده و مردم با فقر و گرانی و سوءمدیریتها و فساد و...دست به گریبان هستند. اگز واقع بینانه بخواهیم موضوعات را تحلیل کنیم باید بگوییم، سرنوشت برجام در وهله نخست به انتخابات امریکا گره خورده است. و در مرحله بعد به چشمانداز پیش روی رخدادهای اخیر ایران. باید بدانیم، ایران متحد، یک دست و همراه بهتر میتواند منافع ملی خود را در مواجهه با طرفهای غربی محقق کند. گزارهای که تحقق آن در گروی قبول کردن سیاستگذاران به نارساییهای موجود و تلاش برای اصلاح آنهاست.
🔻روزنامه کیهان
📍 مدارا قبول ولی تا کی؟!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- سرهنگ زمانی رئیس زندانهای سیاسی دوران ستمشاهی بود. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به علت جنایات بیشماری که مرتکب شده بود، محاکمه و اعدام شد. بعد از ظهر یکی از روزهای سال ۱۳۵۶ بود که سرهنگ زمانی وارد زندان شد و در حالی که تعداد دیگری از افسران شهربانی او را همراهی میکردند، وسط حیاط ایستاد تا برای زندانیان سخنرانی کند. سخنان او همیشه کوتاه و موضوع آن خط و نشان کشیدن برای زندانیان بود. آن روز در حالی که به شدت خشمگین به نظر میرسید شروع به سخن کرد. در بخشی از سخنان خود گفت: (نقل به مضمون) فرض کنید پلیس پای خود را روی گردن مجرمی قرار داده و گردن او را تا سرحد مرگ فشار میدهد! و در همان حال متوجه میشود که او بیگناه است. به نظر شما واکنش پلیس چه خواهد بود؟! منتظر پاسخ نماند، چون میدانست زندانیان سیاسی برای سخنان او ارزشی قائل نیستند و هیچگاه با او همدهن نمیشوند! سرهنگ زمانی در ادامه گفت: اگر تصور میکنید که پلیس بعد از اطلاع از بیگناهی او پایش را از گردن او بر میدارد، اشتباه میکنید! نمایش اقتدار پلیس خیلی بیشتر از جان یک انسان ارزش دارد! حتی اگر بیگناه باشد!
۲- سرهنگ زمانی و سایر افسران عالیرتبه رژیم شاه، در مراکز نظامی آمریکا و انگلیس پرورش یافته و آموزش دیده بودند. بینش و منش وحشیانه او نسبت به مردم را امروزه در اکثر کشورهای غربی، مخصوصاً آمریکا به وضوح میتوان دید. در آمریکا به اعتراف افبیآی (F B I ... پلیس فدرال آمریکا) همه ساله بیش از هزار شهروند آمریکایی با شلیک مستقیم پلیس در خیابانها کشته میشوند. قتل جرج فلوید، پس از آنکه در «مینیا پلیس»، یک افسر پلیس سفیدپوست بهنام درک شووین زانویش را به مدت ۹ دقیقه
و ۲۹ ثانیه بر روی گردن وی فشار داد (همان اقدامی که سرهنگ زمانی به آن افتخار میکرد!)، فقط یک نمونه از هزاران نمونه است. بسیاری از قربانیان فقط با این بهانه که قصد مقاومت در مقابل دستور پلیس را داشتهاند به قتل رسیدهاند و... این قصه سر دراز دارد.
۳- بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نه فقط در سازمان و ساختار پلیس تحولی جدی پدید آمد بلکه نیرو و پرسنل این نهاد نیز با تغییر و تحولی بنیادین روبهرو شد تا آنجا که به گفته رهبر معظم انقلاب « نیروی انتظامی یکی از ستونهای استوار امنیت در کشور است... این نقش ارزشمند، در سالهای اخیر برجستگی بیشتری یافته است». اغراق نیست اگر گفته شود که طی ۴۳ سال گذشته، همگان نیروی انتظامی را در کنار مردم، اطمینانبخش به عنوان یار و غمخوار ملت دیدهاند. از سوی دیگر، مردم ما و نیروی انتظامی که بخشی جدا نشدنی از مردم است پیرو آئین مقدس و عدالت پروری هستند که اعمال نیک و بد را حتی اگر بهاندازه «مثقال ذره»ای باشد در پیشگاه خدای متعال مورد بازخواست میدانند و بر این باورند که ناظر امروز (خداوند تبارک و تعالی) قاضی فرداست. بنابراین بدیهی است که رفتاری نظیر آنچه امروزه در میان نیروهای پلیس آمریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی جریان دارد، نمیتواند در ساحت انساندوستانه پلیس جمهوری اسلامی جایی داشته باشد و همگان شاهدیم که نداشته و ندارد. اما، این وجیزه نکته دیگری را دنبال میکند. بخوانید!
۴- با جرأت میتوان گفت، به همان اندازه که بینش و منش و رفتار پلیس در غرب وحشی بیرون از انسانیت و نقضکننده ابتداییترین حقوق مدنی شهروندان است، هرگونه اقدامی که به اقتدار پلیس انساندوست کشورمان آسیب برساند نیز برای مردم خطرآفرین است. نگاهی به برخی از رویدادهای این روزها و برخوردهای وحشیانه داعشیهای داخلی با مردم مظلوم کوچه و بازار و حتی با پلیس، قلب هر انسان آزادهای را به درد میآورد و از آن دردآورتر مماشات غیر قابل توجیه نیروهای نظامی و انتظامی در مقابل این وحشیگریهاست! در فلان نقطه گلوی پلیس را میبرند! با چاقو به پلیس حمله میکنند! روی بدن پلیس بنزین میریزند و جسم پاک و مطهر او را به آتش میکشند! پلیس را به قتل میرسانند! و... در همان حال تقریباً هیچ واکنش بازدارندهای از پلیس مشاهده نمیکنند! رخداد وحشیانه پنجشنبه شب آشوبگران در کرج و حمله به پلیس و به خون غلتاندن آنها چگونه قابل توجیه است؟! آشوبگرانی که چند درجه وحشیتر از داعشیها هستند، نزدیک به دو ماه است که مملکت را به آشوب کشیدهاند، اهانتهای آشکار به مقدسات اسلامی، اهانت به ساحت مقدس امام حسین علیهالسلام، حمله به حسینیهها، آتش زدن قرآن، کشیدن چادر از سر زنان محجبه، آتش زدن آمبولانسهای حامل بیمار، قتل مردم کوچه و بازار با سلاح سرد و گرم دزدی و غارت مغازهها، شکنجه طلبه پاکباخته و فداکار، قتل فلان بسیجی و فلان نیروی پلیس و فلان نیروی متعهد، ترور فلان امام جماعت، سلب آرامش و آسایش مردم در این نقطه و آن نقطه و ... تساهل در مقابل این همه اقدامات وحشیانه چگونه قابل توجیه است؟! نیروی انتظامی و بسیج بارها نشان دادهاند که مرد میدانهای سخت و پایانبخش روزهای بد حادثه هستند و پرسش این است که چرا به آنها اجازه برخورد پشیمانکننده با آشوبگران و متجاوزان به جان و مال و ناموس مردم داده نمیشود؟!
۵- دیروز در راهپیمایی حماسی مردم که حداقل در ۹۰۰ شهر با حضور چند ده میلیونی ملت برگزار شد یکی از اصلیترین خواسته مردم که با گلایههای دوستانه نیز همراه بود، انفعال نیروهای بازدارنده نظام در مقابل جنایات وحشیانه آشوبگران بود. این انفعال و بیعملی برای مردم قابل توجیه نیست و حق نیز با آنهاست. یکی از خانمهای میانسال که با همسر و فرزندانش در راهپیمایی حماسی دیروز شرکت کرده بود، در حالی که چشم اشکباری داشت میگفت «شما را به خدا خطاب به مسئولان بنویسید مگر ما فرزندانمان را از سر راه آوردهایم که آنگونه از سوی عوامل آمریکا و اسرائیل به خاک و خون کشیده شوند؟! دیگری میگفت: به آقایان بگویید، سهلانگاری را به حساب خویشتنداری ننویسند! جوانی با عصبانیت میگفت؛ اعلام کردهاند که پلیس از گلولههای جنگی استفاده نمیکند! آیا این، پیام ناخواسته به آشوبگران نیست که با خیال راحت به هر جنایتی که میخواهند دست بزنند و مطمئن باشند که دست پلیس از اقدام پشیمانکننده بسته است؟! و دهها گلایه دیگر از همین جنس.
۶- برخی از دستاندرکاران اعلام میدارند که مماشات با آشوبگران با هدف جدا شدن سره از ناسره صورت میپذیرد! که با عرض پوزش باید گفت: اولاً؛ مگر تاکنون این تفکیک و جدایی صورت نپذیرفته است؟! و ثانیاً؛ آیا هنگامی که میبینید آشوبگری با دشنه و یا فلان سلاح گرم در پی حمله به یکی از شهروندان است، باید صبر کرد تا انگیزهاش روشن شود! و یا بر اساس عقل و منطق و قانون باید از حمله وحشیانه او جلوگیری کرد؟! و ثالثاً؛ آشوبگران باید به کدام جنایت دیگر دست بزنند تا احساس شود زمان مقابله جدی و بیملاحظه با آنها فرا رسیده است؟! و البته که در این میان از آتشافروزی برخی از مدعیان اصلاحات و سلبریتیهای انساننما نیز نباید غفلت کرد. آنها با تروریستهای آشوبگر همپیالهاند. چرا از آنان درباره دروغهای فتنهانگیزانهای که منتشر میکنند بازخواست نمیشود؟!
۷- خوشبختانه دو روز قبل برخی از نمایندگان محترم مجلس به انفعال کنونی در مقابل آشوبگران اعتراض کرده و از دستگاههای مسئول خواستند تا بدون فوت وقت به مقابله جدی با اغتشاشگران بپردازند که امید است این خواسته نمایندگان مردم با استقبال مسئولان ذیربط روبهرو شود.
۸- و بالاخره گلایه این یادداشت برخاسته از خواستهای است که این روزها بسیاری از مردم شریف و پاکباخته این مرز و بوم بر زبان دارند و خدای نخواسته به معنای نادیده گرفتن زحمات مسئولان و دستاندرکاران مقابله با آشوبها نیست بلکه انصاف حکم میکند که از تلاش شبانهروزی این عزیزان قدردانی شود و گلایهها، مصداق «لِنگش کن! پای گود نشستهها نباشد»!
که امید است چنین نباشد!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 رسانه یا ستاد جنگ روانی؟
✍️ جمیله کدیور
طی چند هفته گذشته، به موازات اعتراضات مردمی در کشور که از جهات مختلف قابل بررسی و شایسته توجه مسؤولان و دستاندرکاران و رسیدگی به خواستهای بهحق معترضان است، و در غیاب برنامههای دقیق و سریع خبری و تحلیلی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران متناسب با مقتضیات زمان و نیازهای مخاطبین متنوع خود، و بیتوجه به این امر که مخاطب اگر نیازهای خبریاش از یک رسانه تأمین نشود، به دنبال رسانههای جایگزین خواهد بود، شاهد تغییر جدی و قابلتوجهی در رویکرد و عملکرد رسانههای جریان رسمی فارسیزبان خارج کشور و فاصله گرفتن از چارچوبهای مرسوم رسانهای و تبدیل شدن آنها به ستادهای جنگ روانی هستیم. در این رابطه توجه به چند نکته ضروریاست:
نخست: بدیهی است که قبل از معطوف کردن انگشت اتهام به سمت رسانههای بیگانه، باید به عملکرد حاکمیت در زمینههای مختلف، بهویژه تحمیل سیاستهای مضیق رسانهای به نفع یک بخش از جمعیت مخاطب و بیتوجهی به جامعه متکثر ایران و نیازهای فزاینده و بهروز شونده آنها نظر کرد. این مهم را هم در محدودیتهای اعمالی بر رسانههای عمومی؛ اعم از رسانههای صوتی و تصویری و مکتوب میتوان به عینه دید، هم در فیلترینگ شبکههای اجتماعی که منبع خبری طیف گستردهای از اقشار مختلف، بهویژه نسل جوان بودهاست، هم در اعمال سلیقههای تنگنظرانه در ممنوعیت برخی برنامهها و چهرههای مقبول مردم در رسانه ملی از سویی و دادن بلندگو به چهرههای غیرموجه و پر دافعه در ساعتها و برنامههای پرمخاطب در شرایطی که جامعه نیازمند به آرامش و همراهی و همهجانبهنگری است از سوی دیگر، هم در بداخلاقی برخی رسانهها و اعمال سیاست حذفی آنها، و هم در مواضع متصلب برخی ارباب محراب و منبر و جمعه و جماعات که از رسانههای سنتی مورد وثوق و مرجع مردم در گذشتههای دورتر بودند، میتوان دریافت. نتیجه همه این اقدامات و سیاستهای پر دافعه رسانهای، منجر به از دست رفتن مرجعیت رسانهای داخل کشور و ریزش مخاطبیو ناتوانی رسانههای متعدد داخلی و بهطور خاص، رسانه ملی در ایجاد اقناع و کسب رضایت اکثریت مردم بودهاست. عدم پوشش خبری مسائل روز جامعه یا ارائه اخبار ناصحیح و غیردقیق از عوامل دیگر در اعتبارزدایی از رسانههای کشور بوده است. همه این اقدامات نشانههای بیاطلاعی مسؤولان رسانهای از خواستههای جامعه مخاطب و بیتوجهی به افکار عمومی و فقر حداقلی از فهم رسانهای است.
در ایران رسانهها کارکرد خود را در ایجاد اقناع از دست دادهاند و این نقطهای است که بیش و پیش از هر موضوعی، باید محل توجه ارباب قدرت قرار گیرد. آنتونیو گرامشی از جمله متفکرینی که به جنبههای مختلف قدرت پرداخته، بر این باور بود که عنصر اصلی قدرت و سیاست، رابطه بین حاکم و مردم تحت سلطه حکومت است و برای پذیرش ارزشهای حاکم توسط مردم بهطور طبیعی، نقش نهادهای جامعه مدنی، از جمله رسانه مهم است. به باور او، حکام تا زمانی که بتوانند مردم را به انجام یا عدم انجام امری متقاعد کنند، از زور و قوه قهریه استفاده نمیکنند. قدرت واقعی حاکم در خشونت و قدرت قهری آن نیست، بلکه در پذیرش ادراک جهان حاکم توسط مردم است و نهادهایی همچون رسانهها هستند که شهروندان را با رضایت و اقناع، و نه اجبار و زور عریان، به قدرت حاکم متصل میکنند. بهرغم تنوع و تعدد و هزینههای هنگفت رسانهها، بهویژه صدا و سیما، رسانههای داخلی عاملیت خود را به عنوان رکن مهم قدرت و نفوذ در افکار عمومی از دست داده و به عنصری بیاثر تبدیل شدهاند.
دوم. مهمترین کارکرد رسانه تسخیر قلوب و اذهان مخاطب در جهت خواسته رسانه با هدف تغییر رویکرد و رفتار و گفتار مخاطب هدف است. در بستر مناسب متأثر از تغییر نگرش و باور و رفتار مخاطب، هر خواسته و انتظاری، اعم از مثبت یا منفی، در جهت اهداف دستهای پشت پرده رسانه قابل تحقق است. همچون هر رسانهای، تلاش تبلیغاتی رسانههای فارسی وابسته به کشورهای غربی و عربی برای شکل دادن به ادراکات، دستکاری شناختها و هدایت رفتارهای مخاطبین و مدیریت افکار عمومی برای دستیابی به پاسخهای مطلوب خود بوده است. مدتهاست جمهوری اسلامی ایران هدف حملات و هجمه همهجانبهای از سوی رسانههای فوقالذکر قرار گرفته، به عنوان تهدیدی برای جهان و منطقه و حامی تروریسم و گروههای تروریستی اعلام شده و هر اتفاق سوئی در منطقه عمدتا به ایران و گروههای نیابتی آن منتسب شده است. ضمن آنکه متأثر از تبلیغات رسانههای فوق، در داخل کشور نیز با فضاسازیهای تبلیغاتی منفی و زشتسازی توسط افراد آگاه یا ناآگاه، انتساب اتفاقاتی همچون آتشسوزی سینما رکس آبادان در سال ۱۳۵۷ به انقلابیون یا بمبگذاری در حرم امام رضا (ع) در سال ۱۳۷۳ به منظور اعتبارزدایی از مسئولین کشور به عمل آمده است. این فضاسازیها برای ایجاد زمینه ذهنی مورد نظر برای جلب و جذب مخاطب بدون هرگونه مقاومت احتمالی برای روز مبادا برنامهریزی شد. طی چند هفته گذشته، هدف اصلی رسانههای فارسیزبان وابسته، دامن زدن به شکافهای موجود در جامعه، بهطور خاص شکاف نسل جوان با نظام حاکم در بستر ضعف کارکرد و بیتوجهی دستاندرکاران داخلی به نارضایتیهای موجود، بهویژه خواستههای اساسی نسل جوان بوده است. به موازات فشارهای اقتصادی و سیاسی بینالمللی به ایران، سیاستهای این رسانهها در جهت تشدید نارضایی داخلی قابلتوجه است.
سوم. در سالهای اخیر، تئوری بخشی از مخالفان فعال نظام برای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران، مبتنی بر این ایده بوده است که اعمال خشونت و شدت سرکوب حکومت نسبت به معترضان منجر به فزونی نفرت مردم نسبت به حاکمیت میشود و در نهایت به فروپاشی میانجامد. این طیف با این پیشفرض که فروپاشی امری قطعی است، منتظر شرایط مورد نظر (خشونت و سرکوب فزاینده حکومت) ماندند. بر اساس این ایده، تحریم اقتصادی و فشارهای سیاسی بینالمللی و سختتر شدن زندگی مردم، به فاصله گرفتن بیشتر مردم از حاکمیت و گسترش اعتراضات مردم در کشور میانجامد و در شرایطی که بر اثر فشارهای زندگی و خشونت نیروهای حکومت نسبت به اعتراضات، نفرت مردم نسبت به حاکمیت و نظام ایجاد شده، رسانهای نیاز است که بر حجم این نفرت و شکاف بیفزاید. فزونی نفرت به فزونی سرکوب منجر میشود و در نتیجه نهایتا براندازی رخ میدهد. راهاندازی بسیاری از رسانههای فارسیزبان در خارج کشور با سرمایههای هنگفت و تولیدات متنوع رسانهای،عمدتاً در راستای بسترسازی برای تحقق این ایده انجام گرفته است. زمانی که محمد بن سلمان در سال ۲۰۱۷ اظهار کرد که ما نبرد را به داخل ایران میکشانیم، در حقیقت مبتنی بر مشورت و همکاری بخشی از اپوزیسیون ایرانی در جریان راهاندازی رسانهای به زبان فارسی با بودجه سعودی برای مدیریت خشم و نفرت در ایران بود. سیاستی که رسانههای دیگر فارسیزبان نیز برای نباختن قافیه از رسانه وابسته به سعودی و فاصله گرفتن از اصول مدون رسانهای خود، کمابیش در پیش گرفتهاند. البته مدیریت ضعیف قوای سهگانه کشور در تدبیر امور کشور و بیتوجهی به مطالبات برحق مردم و بحران بیاعتمادی فزاینده و رسانههای فشل داخلی و فیلتر شدن دسترسی به شبکههای اجتماعی و بستن صدای منتقدان وضع موجود، جملگی بسترساز پیشبرد تئوری فوقالذکر بود و اگر با همین دست فرمان پیش روند، دورنمایی نگرانکننده پیش رو خواهد بود.
چهارم. سیاستهای اعمال شده رسانههای فارسیزبان خارج کشور در انتخاب گزینشی اخبار و ارائه تحلیلهای خبری، به روشنی جهتگیرانه و خارج از چارچوب عملکرد رسانهای، یا در قالب فعالیت حزبی سیاسی یا اتاق فرماندهی جنگ روانی قابل تعریف است. این سیاستهای رسانهای در جهت دامن زدن به اختلافات داخلی، ترویج خشونت، تهییج احساسات، تشویق درگیری بین گروههای اجتماعی و در یک کلام دوقطبی کردن جامعه تدوین شده است. از تکنیکهای متنوع مورد استفاده این رسانهها در قالب تکرار اخبار جهتدار و تحلیلهای تأملبرانگیز در مورد اعتراضاتی که مکرراً اعلام میکنند با اعتراضات گذشته متفاوت است، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
گستردهنمایی اعتراضات در کشور، بزرگنمایی نقاط ضعف در جهت تشدید نارضایتی عمومی، استفاده از فرصتهای مناسب در جهت تخریب هنجارهای عرفی مورد قبول جامعه، القای حس غم و یأس و ناامیدی از شرایط موجود، دامن زدن به بدبینی و بیاعتمادی مردم نسبت به نهادهای مرجع، استفاده از تکنیکهای نفرتپراکنی و زشتسازی در جهت ایجاد دشمنی، تشدید شکافهای اجتماعی و میاننسلی، تمرکز صرف بر خشونت و سرکوب حکومت، بیاعتبار کردن نمادهای قدرت، تضعیف روحیه طیف ساکت، القای تردید نسبت به نهادهای حافظ نظم و امنیت، انعکاس مواضع افراد و گروههای معاند و تجزیهطلب در بستر اعتراضات، … این رسانهها در مواقعی در کنار انتشار خبر و تحلیل، خود به یک طرف دعوا تبدیل شده، آموزش نحوه ساخت سلاحهای مقابله با پلیس و نیروهای حافظ نظم میدهند یا اعلام فراخوان برای گردهمایی معترضین میکنند.
پنجم. بدون شک نمیتوان بین سیاستهای تبلیغاتی رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، فشارهای سیاسی و جنگ اقتصادی علیه ایران و اقداماتی که در داخل برای ناراضیسازی عمدی مردم صورت میگیرد، تفکیک قائل شد. هدف مشترک موارد پیشگفته، خشمگین کردن فزاینده مردم خسته و ناراضی است که روزبهروز فاصله خود را با استانداردهای جهانی در زمینه معیشت و زندگی معمولی بیشتر میبیند. هر چند اعتراضاتی که بهحق در جریان بود، با سیاستهای اتاقهای جنگ رسانهای با شدت و شتابی که در جهت اعمال خشونت و تخریب و تنش و اختلاف داخلی در پیش گرفت، در حال خروج از ریل، به رادیکالیزه شدن فضای اعتراضات انجامیده و در بسیاری از مواقع با مقاومت یا مخالفت طیف ساکت جامعه مواجه شده است، ولی گسترش خشم و نفرت و خشونت متقابل که مورد تشویق رسانههای فارسیزبان خارج کشور قرار میگیرد، نگرانکننده است.
حاکمیت جمهوری اسلامی ایران اگر در صدد گشایش و بهبود اوضاع کشور و ملت است، تا دیر نشده باید با تدبیر، فضای رسانهای داخل کشور را باز کند، از فشارهای فرهنگی و اجتماعی بر اقشار مختلف، بهویژه زنان و دختران و دانشجویان و دانشآموزان و اهل رسانه بکاهد و صدای مردم، بهویژه نسل جوان را بشنود، با مسؤولان خاطی برخورد و آنها را برکنار کند، از اقدامات غلط گذشته معذرتخواهی کند و با پدیده نفوذ که تعمدا ناراضیسازی مردم و گسترش اعتراضات را وجهه همت خود قرار داده و با دمیدن در آتش خشم مردم در اندیشه جایگزینی خود در آینده ایرانی ویران و ضعیف است، مقابله کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 رویکرد بینتیجه دولت
✍️ عباس عبدی
بنده گمان میکنم که متولیان امر اطلاعرسانی از جمله آقای سخنگوی دولت، انگیزه نیکخواهی دارند و میخواهند که به اطلاعرسانی کشور سر و سامان دهند، به همین علت دستورالعملهایی صادر میکنند. ولی صادقانه و صمیمانه خدمت آقایان محترم عرض کنم که این کوششها بیفایده و اتلاف وقت است، زیرا بنیان رویکرد رسمی موجود درباره رسانه، روی آب است. در این یادداشت میکوشم که توضیح دهم. چندی پیش از طرف سخنگوی دولت بخشنامهای خطاب به استانداران کشور صادر شد که دو بخش از مصوبه شورای اطلاعرسانی را متذکر میشود.
یکم تهیه «روایت اول» از حوادثی که حساسیت در مورد آنها وجود دارد تا مانع از ایجاد شبهه در اذهان جامعه شود. دوم انتشار آنها در شبکههای اجتماعی و کانالهای اطلاعرسانی داخلی. این رویکرد به رسانه و اطلاعرسانی یا اجرا نمیشود یا اگر هم بشود، نتیجه بهتری از اینکه هست نخواهد داشت. چرا؟ در درجه اول موضوع را رسمی و دولتی میبیند و گمان میکند که میتوانند یا مجاز هستند که واقعیت و حقیقت را گزارش کنند ولی نهادهای رسمی در انجام وظیفه گزارشدهی خود ضعیف هستند. این برداشت به کلی نادرست است. چگونه ممکن است که نهادهایی در انجام همه وظایف خود خوب عمل کنند، ولی در اطلاعرسانی آنها ضعف داشته باشند؟ این نگاه سادهانگارانه است.
اطلاعرسانی فشل، یکی از اجزای عملکرد فشل و ناکارآمد مدیران است. شما خیال میکنید که کار آنان درست است و فقط باید خوب بازتاب داده شود. بارها گفتهاند که کارهای زیادی صورت گرفته ولی اطلاعرسانی نشده، مگر ممکن است؟ حکومت و دولت کارهای نکرده را هم تبلیغ میکنند و بعضا کارهای دولتهای پیش را چند بار به حساب خود میگذارند و حتی نقاط ضعف را به کلی منکر میشوند و مسوولیت نمیپذیرند، ولی هیچ کدام این تبلیغات در افکار عمومی موثر نیست. برای چه؟ برای اینکه مساله شما «روایت» است. گمان میکنید هر کس روایت اول را بگوید، فضای خبری را به تصرف خود درآورده. این تصور به غایت نادرست است. بگذریم از اینکه در عمل روایت دهم هم متعلق به نهادهای رسمی نیست؛ ولی اگر روایت اول همان روایت حقیقت باشد، اثرگذار خواهد بود، ولی اگر روایت اول، روایت توجیه و پوشاندن نقایص باشد، به ضد خودش تبدیل میشود. کافی است به همین قضیه شاهچراغ توجه کنید که چگونه روایتهای اول مقامات رسمی موجب اغتشاش فکری و خبری شد.
به علاوه فرض کنید که یک روایت قطعی و درست و مطابق واقع را دولت داد، آیا مردم باور خواهند کرد؟ خیر. چرا باید باور کنند؟ اساسا چه توقعی دارید که دیگران باید روایت دولت یا هر نهاد یا هر فردی از دولت را باور کنند یا باور میکنند؟ این انتظار خلاف رویکرد حقیقتجویی است. در این باره یادداشت مستقلی خواهم نوشت که تفاوت مبنایی اعتماد به مقامات و اخبار در دنیای جدید با دنیای قدیم را نشان خواهد داد. نباید در این دنیای جدید انتظار داشته باشیم که مردم بر مبنای مفهوم اعتماد در دنیای قدیم رفتار کنند.
جالبتر اینکه تاکید کردهاید در شبکههای اجتماعی داخلی منتشر شود و این نشان میدهد که درک درستی از رسانه وجود ندارد. اساسا هنگامی که اطلاعرسانی یکسویه باشد و مجرای آن نیز از پیش تعیین شده باشد، چه نیازی به حرفه اطلاعرسانی است. صدا و سیما حی و حاضر است، اگر کاری از دست آن برمیآمد، وضعیت به اینجاها نمیرسید. اطلاعرسانی مبتنی بر حقیقت باید همراه با پاسخگویی در برابر خبرنگاران باشد، مجرای انتشار را هم روزنامهنگاران تعیین میکنند. همین قید انتشار در شبکههای داخلی موجب بیاعتمادی بیشتر و حتی موجب زیان مادی به همین شبکههای اجتماعی داخلی است. با چنین رویکردهایی آنها را از اعتبار دور میکنید. راهحل چیست؟ کافی است که بفرمایید هر اتفاقی که افتاد، باید سخنگوی واحدی تعیین شود (برحسب هر مورد)، او روایت خود از حقیقت را بگوید، خبرنگاران از او سوال کنند و این پرسشها ادامه داشته باشد، مجرای انتشار خبر نیز ربطی به دولت و حکومت ندارد، هر جا میتواند منتشر شود. شبکههای اجتماعی داخلی نیز با این رانتها و انحصارگریها تضعیف میشوند نه تقویت. تجربه شکست بزرگ صدا و سیما جلوی چشمان همه است. رجوع مردم به شبکههای اجتماعی به دلیل ترجیح این نوع رسانه به رسانه رادیو و تلویزیون نیست، به دلیل غرق شدن این رسانه در «جنگ روایتها» است.
زمان زیادی برای اثبات نادرستی این بخشنامه نیاز نخواهد بود.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 هر توافقی تحت شرایط جدید خواهد بود
✍️ قاسم محبعلی
هر توافق یا تفاهم سیاسی تحت شرایط خاص خود انجام شده و معنی دارد. لذا شرایط نسبت به سال گذشته تغییر کرده و ایران فرصتی را پس از روی کارآمدن بایدن داشت که از آن فرصت استفاده نکرد. اکنون پس از جنگ اوکراین تغییراتی در نظام بینالملل صورت گرفته و اجماع بینالمللی بههم خورده و غربیها نیز نگاه گذشته خود را به ایران ندارند. از طرفی پس از این مسائل اتفاقات داخلی ایران نیز شکل گرفته که از نظر آنها با گذشته متفاوت است. بنابر این شاید از نظر آنها دیگر خیلی توجیهی برای احیای توافق برجام به سبک سابق وجود نداشته باشد. لذا فعلا برجام و توافقی در کار نخواهد بود. مگر شرایط به هر نحوی تغییر کرده و آمریکاییها از مواضع خود بازگشته و عقبنشینی کنند. به هر حال اکنون برجام خیلی در دستور کار آمریکاییها و اروپاییها نیست. البته اینکه آقای جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته که مساله برجام از تحولات داخلی ایران جداست به لحاظ اصولی بله جداست و طبیعی است که دو طرف مناقشه از تمام ابزارهای خود برای فشار آوردن به طرف مقابل استفاده میکنند. غربیها نیز اکنون فرصتی برای فشار بیشتر پیدا کردهاند و اگر قرار باشد که برجام انجام شود تحت شرایط جدی صورت خواهد گرفت نه تحت همان ضوابط گذشته. از سوی دیگر باید یک نکته را در نظر گرفت که توافق هستهای یک بحث است و برجام ۲۰۱۵ بحثی دیگر است و این دو مساله را باید از هم جدا کرد. غربیها همانطوری که خود آمریکاییها نیز میگویند دنبال توافق سیاسی و دیپلماتیک هستند. همانطور که ایران نیز سال گذشته زمانی که دولت سیزدهم روی کار آمد همین تصور را داشت و دستاندرکاران دولت آقای رئیسی از توافق دولت آقای روحانی انتقاد میکردند که آنها امتیازاتی دادند که ما برنمیتابیم و لذا شرایط جدیدی را مطرح کردند. عنوانا و رسما این بود که ما دنبال توافق هستیم اما به قول وزیر خارجه کشورمان توافق خوب توافقی است که منافع ما را حفظ کند. لذا از منظر مقامات دولت توافق برجام منافع ایران را حفظ نمیکرده وگرنه ایران با علاقه برجام را ادامه میداد. اما اینکه در مورد ایران صحبت از احتمال بردن دوباره پرونده ایران به شورای امنیت میشود باید گفت که قطعنامه ۲۲۳۱ ذیل فصل هفت صادر شده و ایران نیز هیچگاه از فصل۷ خارج نشده منتها هر مسالهای به دلیل برجام فعلا معلق شده است. اگر آنها به هر دلیلی تصمیم بگیرند پرونده ایران را مجدد به شورای امنیت ارجاع دهند چون در شورای امنیت باید قطعنامهای به نفع برجام صادر شود لذا طبیعی است که غربیها رأی مثبت نخواهند داد و برجام منتفی خواهد شد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 حق کنش
✍️ محمدرضا تاجیک
یک: از گذشته تاکنون، انگاره آزادی کنش آدمی، در قاب و قالب نظریههای گوناگونی- از مذهبی تا طبیعی و عقلی و…- به بحث و نقد گذارده شده است. این انگاره، عمدتا به دو حوزه بههموابسته کنش دلالت میدهد: نخست، حوزه کلان کنش که مستلزم اجتماعی با حق تعیین سرنوشت یا جامعه سیاسی است، دوم، حوزه خرد کنش که مستلزم آزادی کنش تکتک اعضای جامعه سیاسی است.
میدانیم نظریهپردازانی همچون گروتیوس، هابز، لاک و روسو، بر حق طبیعی آدمیان در باب کنش تاکید میورزیدند، و آزادی کنش و کنشگری را به مثابه آزادی کارگزار خود بودن، و آزادی برای در دست داشتن عنان اختیار خود و رهایی از عنان اختیار دیگران بر خود، فرض میکردند. خداوند انسانها و دنیایشان را خلق کرده است، اما او از انسانها میخواهد که حاکم بر سرنوشت دنیایی خودشان باشند. او خدایی است که از انسانهای مخلوق خود انتظار عملی عاقلانه و سختکوشانه دارد، وقتی که به تعبیر لاک «کنش وظیفه بزرگ نوع بشر» میشود، در واقع، خدای لاک از انسانهای کنشگر خود میخواهد که کره زمین را «مقهور» خود سازند و هنرها و علوم و وسایل راحتی زندگی را بهبود بخشند. بنابراین، حق طبیعی از فطرت الهی شروع میکند تا افراد را به مثابه کنشگران از قید و بند اقتدار عرفا مشروع سلطنت مطلقه، آموزههای سنتی، کلیسا و روابط خویشاوندی برهاند. آدمیان تا زمانی که از قانون خرد پیروی میکنند، قادرند بر خود حاکمیت داشته باشند. آنان میتوانند در امور فکری، اخلاقی و سیاسی، مرجع و صاحب اختیار خود باشند. روسو تاکید میکند: «چون هیچ انسانی سلطه فطری بر انسان دیگری ندارد و زور و خشونت هیچ حقی ایجاد نمیکند، باید نتیجه بگیریم که قراردادها مبنای هرگونه قدرت مشروع در میان ابنای بشر هستند.» دعوی حق تعیین سرنوشت، مشروعیت اشکال سنتی و گوناگون حکومت موروثی، که در آن اقتدار، مبتنی بر تصور طبیعیبودن سلسلهمراتب میان فرمانروایی و فرمانبرداری بوده، حقوق فرمانروایی منبعث از اقتدار خویشاوندان پدری یا ناشی از حق حاکمیتی است که خداوند اعطا کرده است را به طور اساسی تضعیف کرد. فرد بودن به منزله کنشگر بودن است. رهاییبخشی افراد، آزادسازی اجتماع هم است. کل حاکمیتی که افراد را به هم پیوند میدهد فقط زمانی مشروعیت دارد که از رهگذر کنش عقلانیشان به وجود آمده باشد. افراد باید اشکال حاکمیت را بهصورت عقلانی ارزیابی کنند و آن ارزیابی را ملاک پذیرش آن اشکال قرار دهند. نتیجه این عمل تقاضای شکلی از حکومت مردمسالار در اجتماعی است که این افراد بدان تعلق دارند. دو: در پرتو این تمهید کوتاه نظری، میخواهم بگویم خیزش فراگیر و خستگیناپذیری که این روزها در جامعه خود تجربه میکنیم، در واقع، بازگشت خشونتآمیز این «حق کنش» سرکوبشده است. به بیان دیگر، گویی با شورش حق کنش تحت انقیاد مواجهایم که از آنرو که دیریست در زنجیر شده است، ظهور و بروزی صاعقهگون و نامتعارف دارد. از این منظر، شاید ابتنای این خیزش بر این «حق» انسانی است که کنشگران آن را مهیای گذشتن از جان و تن کرده است. به گونهای دیگر بگویم: کنشگر این خیزش، از آن رو که دیرزمانی است زندگی فردی و اجتماعی خود را مجموعهای از نمادهای سلطهای فراگیر تجربه کرده که از طریق سازوکارهایی خشن حفظ و تحمیل میشوند، دیگر جایی و مجالی برای احقاق حق کنشگری به طریقی مدنی نیافته. لذا اراده کرده است، به قواعد نظم اجتماعی و مدنی پشت کند و هرچه بیشتر در پی تحقق مقتدرانه و زورمندانه حق خود باشد. از نظر بدیو، پرولتاریا زمانی پدید میآید که وجودش به عنوان طبقه کارگر را «با زور میراند»، با زور راندن مکانی که جامعه سرمایهداری برایش منظور میکند. «هر سوژه، با زور عقبراندن، از مکانش پیشی میگیرد». آیا جوان امروز ما، اراده نکرده است وجودش را به عنوان کنشگر با «زور» براند، و از مکانمندی و فضامندی و بدنمندی و زیستمندی که قدرت برایش ایجاد کرده است، بگریزد؟ آیا این کنشگر جوان، جشن سوژهشدگی خود را در بطن و متن یک جنبش – جنبشی که آگاهانه عدمقطعیت و امکان سرانجامناپذیری و تحققناپذیری آن را میپذیرد، لکن شجاعانه در مورد آن جانانه قمار میکند- تجربه نمیکند؟ و آیا این کنشگر، نیروی کنشگری خود را از همان نیرویی که این حق را از او میستاند یا دریغ میدارد، نمیگیرد؟ بیتردید، در شرایط کنونی، به سهولت نمیتوان به این پرسشها پاسخ منفی داد. اگرچه، امروز نیز، همچون دیروز و پسپریروز، اصحاب گفتمان مسلط جامعه ما از درک دگرگونیها و نیروهای زندگی و ضرورت بهرسمیتشناختن حق کنش (بهویژه کنش اعتراضی) ناتوان ماندهاند، اما چنین خیزشهایی شاید یک رگ آنان را هوشیار کند و بدانند فرد یعنی کنش، جمع یعنی کنش و جامعه یعنی کنش و اگر میخواهند این کنش اغتشاشی نباشد، باید حق کنش اعتراضی را برای همه شهروندان عملا (نه صرفا در بیان و زبان) پذیرا باشند و بپذیرند حق کنش همچون «حق به شهر» (در بیان لوفور وهاروی) همان حق کنشـی است برای گسـترش حقوق زیسـت و چگونه زیستن، دستیابی بـه حقوق شهروندی در عین تفاوت و تکثر و تخالف، و انتخاب سبک زندگی.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 درس عبرت تاریخی
✍️ دکتر سید محمد طبیبیان
کشور عزیز ما با بحران بیسابقهای روبهرو است. این شرایط به هر جهتی که متحول شود، مسائل و مشکلات متفاوت و خاص خود را در انتظار خواهد داشت. بحرانهای اجتماعی-سیاسی، سازوکارها و دینامیکهای خاص خود را دارند و اکثرا قابل مدیریت و پیشبینی هم نیستند. تجربه تاریخی اغلب انقلابهای بزرگ تاریخ و خیزشهای اجتماعی نیز همین نتیجه را به دست میدهند. اکثر انقلابها نتیجه مطلوب برای مردمی که آغازگر آن بودهاند، به دست ندادهاند، از انقلابهای انگلستان۱۵۳۶، ۱۶۲۹، ۱۶۶۰و ۱۶۸۸ میلادی، انقلاب فرانسه موسوم به انقلاب کبیر ۱۷۸۹، انقلاب اکتبر روسیه ۱۹۱۷، انقلاب چین ۱۹۱۱ و ۱۹۴۹و انقلاب آمریکا در ۱۷۶۵ و نظایر آن، به دوران پرگرفتاری، پر ماجرا و تحمیل هزینههای جانی و انسانی عظیم لااقل برای نسل معاصر آن رخدادها و بعضا نسلهای بعد انجامیده است.
در اینجا از تمثیلی استفاده کنم، عطار نیشابوری تمثیلی دارد درباره پرنده افسانهای به نام ققنوس. این پرنده یعنی ققنوس در زمان کهنسالی خود را به آتش میکشد و میسوزاند. اما از خاکستر آن، ققنوس جوانی سر برمیآورد.
زود در هیزم فتد آتش همی
پس بسوزد هیزمش خوشخوش همی
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند
بعد از اخگر نیز خاکستر شوند
چون نماند ذرهای اخگر پدید
ققنسی آید ز خاکستر پدید
بسیاری از مفسران این پرنده را در واقع تمثیلی از ملت ایران به حساب میآورند که در طول تاریخ هر بار از خاکستر حوادث، جوانتر سر بر آورده است. اما این بار احتیاط و توجه خاصی لازم است؛ چنانکه عرض خواهم کرد.
قبل از ادامه بحث، باید دو نکته مرتبط را عرض کنم.
نکته اول اینکه من به مناسبت و مقتضای رشته تحصیلی و تجربه کاری و مطالعه تاریخ و کارکردهای تجربی انواع جوامع، در چند دهه اخیر به دفعات مطلبی را در ذهن خودم مرور کرده و مورد پرسش قرار دادهام. موضوع آن است که روش، منش، اندیشه و کارکردی که از بخشهایی از حکمرانی در کشور ما ظاهر میشده، از جمله در حیطه اقتصاد، مدیریت و مانند آن، اگر قرار بود با موفقیت عجین باشد، باید قلم بطلان بر علم، دانش، تاریخ و تجربه بشری میکشیدیم و باید برای خردورزی که مبنای علوم مختلف از جمله علوم اجتماعی است، جایگزینی جدید مییافتیم. اما از آنجا که جایگزینی برای خرد نیست -که اولماخلقالله هم محسوب میشود- پس به نظر میرسد این شیوههای رایج، حتی برای کسانی که کانون و مجری آن بودهاند نیز توفیقی حاصل نمیکند، چه رسد به جامعه در کلیت آن. در ادامه از این نکته نتیجهای خواهم گرفت.
ممکن است بپرسید دلیل این گزاره که مطرح کردی چیست؟ توجه به یک شاخص کفایت میکند. قدرت خرید پول کشور طی سالهای ۱۳۵۷ تا کنون به حدود یکسههزارم تنزل یافته است. اگر به شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی بنگرید، حتی رقم نگرانکنندهتری را نشان میدهد. قیمت اسعار خارجی هم در همین حدود کاهش قدرت خرید پول کشور را نشان میدهد. این نشان از کارکردهای همراه با ناکارآییهای مختلف در بخش مالی، بخش پولی، تولید ملی، سرمایهگذاری، سیاستهای تجارت خارجی، سیاستهای تجارت داخلی، سیاستهای مدیریتی و عزل و نصبهای متعدد در مشاغل سیاسی و کمتوجهی به شایستگی، مدیریت و... است. از طرفی نشان از این دارد که طی این چند دهه بیشتر آنچه مردم در راه تلاش معاش رشتهاند، بهدلیل کاهش قدرت خرید درآمدشان پنبه شده است. آنچه موضوع را بیشتر دراماتیک میکند این است که در سایه این تنزل معیشت ملت، عده محدودی ویژهخوار هم صاحب ثروتهای افسانهای شدهاند.
نکته دوم آنکه اخیرا برخی رویکردها را مشاهده میکنیم که بسیار نیازمند توجه وحساسیت است. بهعنوان نمونه، در یک اتاق کلابهاوس خانمی مطلبی مطرح میکند که ممکن است با نظر او موافق باشید یا مخالف و آقایی در پاسخ پرخاش میکند و مطلبی را به این مضمون میگوید که به زودی لچک تو را به دور گردنت میپیچیم و تو را در کف خیابانها میکشانیم. یا خانمی که شهرتی دارد، توییت میکند که صورت فلان سنخ افراد را رنگ میکنیم و در خیابان میگردانیم و به آنها خواهیم خندید یا انواع و اقسام پیامهای خشونتآمیز و رذیلانه. این افراد که اکثر در خارج از کشور پرسه میزدهاند، ناگهان از کمینگاه بیرون پریدهاند و بر طبل خشونت، بیمنطقی و تعدی به حقوق انسانی میکوبند. تاکنون کجا بودهاید و اکنون کجا چنین شتابان؟ گویی مشکل ما کمبود این قسم افراد بوده است که یک نوع آن را از یک در بیرون کنیم و نوع فرنگی را وارد کنیم.
گویی درسهای تلخ و دردناک گذشته، به همین سادگی فراموش شدهاند که عدهای جدید و نو پیدا، قصد تکرار خشونت، بیمنطقی، انکار حقوق انسانی و ایجاد ضایعه در حیات اجتماعی و انسانی جامعه را دارند.
اما با توجه به این دو نکته، به بحث اصلی برمیگردم. خطاب من اینجا به قشر تحصیلکرده ایران است. کسانی که بار گردش چرخهای جامعه بر دست و دوش آنان بوده است. صدها هزار و میلیونها نفری که بودجه کشور را پایدار نگه میدارند و حقوق آموزگاران ودیگران را آخر هر ماه به اقصی نقاط کشور میرسانند، آنان که مدارس، آموزش، خدمات بهداشتی و درمانی را با هر کمبود و کاستی خارج از اختیار پا برجا و برقرار نگه میدارند. آنان که برق، آب و گاز را به منازل میرسانند و آنان که شهرها را تمیز و در همین حد ممکن، قابل زیست نگه میدارند. آنان که خدمات بانکی، خدمات حملونقل و خدمات قضایی را ارائه میکنند. بخش خصوصی که تولید کالا و خدمات را پایدار نگه میدارد و روزنامهنگاران و اهل قلم و فرهنگ که شعله دانش، آگاهی و هنر را روشن نگاه میدارند. مهندسان، تکنسینها، کارگران و صاحبان انواع و اقسام مهارتها و مشاغل دیگر. شما قشر بزرگ و بالقوه پر قدرتی هستید که یک وجه از قدرت خود را شاید در حد کافی ارزشگذاری نکردهاید.
بخش قابل ملاحظهای از نسل مشابه این گروه اجتماعی، پس از انقلاب سال۱۳۵۷ به مجاهد، تودهای، فدایی، ملی، لیبرال، ترکیب رقیق و غلیظ مذهبی و غیره تقسیم شد. به جدال بیهوده مشغول و نه فقط از ضرورتهای اداره جامعه مدرن منفک، بلکه در کشمکش خونینی وارد شدند که زمینه را برای ناکارآمدها، فرصتطلبها، اهالی کاسهلیسی، مفتبری و قدرتطلبی کور خالی گذاشت. شاید شایسته باشد، درسهای لازم را از یک تجربه پرهزینه بگیریم و آن را تکرار نکنیم. مسیر حوادثی که اکنون در جریان است، به هر طرفی که منعطف شد و به هر شرایطی که همگرا شد، این مجموعه بزرگ انسانی باید با دقت توجه کنند که زمینه به دست افراد خشونتورز بیمنطق، خردستیز، فرصتطلب و کاسهلیس نیفتد که به اصطلاح ضربالمثل عوام تغاری را بشکنند، ماستی بریزد تا جهان به کامشان شود. اینبار به جز اینکه رعایت حقوق فردی و طبیعی تمام انسانها را طلب کنیم و به دنبال برابری حقوق سیاسی باشیم، هدف کمتری را بر نگزینیم و از کسانی تبعیت نکنیم که انصاف و انسانیت را قربانی احساسات میکنند و فرصت جولان برای روانپریشانی را که از تحمیل آزار و اذیت و ادبار به دیگران، لذت میبرند، فراهم نکنیم. هرچند که از رفتار گذشته آن «دیگران» آزردهخاطر هم باشیم، از حقوق انسانی و رعایت انصاف در حق هیچکس کوتاه نیاییم و به سادگی از آنچه قانون و عرف در دنیای مدرن رفتار پسندیده میداند، پا را فراتر نگذاریم.
فکر میکنم اولین بار از دکتر کاتوزیان شنیدم که میگفتند جامعه ایرانی جامعهای کلنگی است، تصور میکنم مقالهای هم در این باب نوشتهاند. کلنگی به معنی آن است که هر چند دهه یک نسل جدید کلنگ برمیدارد و هرچه را که کم و بیش نسل قبلی ساختهاند، ویران میکند و مجددا سعی و تلاشی به خرج میدهد تا کلنگ به دست بعدیها بیفتد و کار از نو تکرار شود. ایشان این جمعبندی را از مطالعه تاریخ معاصر ایران گرفتهاند. تداوم جامعه کلنگی فرآیندی پر هزینه است و اسباب درجا زدن در جهانی که پیشرفت لازمه تداوم و بقای یک ملت است. حداقل این بار کشور را در مسیر سازندگی اقتصاد، اجتماع، نظم سیاسی، فرهنگی و ایجاد محیطی زاینده برای همه ایرانیان قرار دهیم. این وظیفه میلیونها تحصیلکرده کشور است و اگر این مجموعه با آگاهی این مهم را پیگیری نکند، این امر مهم و حیاتی زمین خواهد ماند و معلوم نیست مسیر حوادث چگونه طی خواهد شد. نمیدانم چنانچه در این موارد قصوری صورت گیرد، آیا آن ققنوس افسانهای میتواند یک بار دیگر سر برکُند؟
مطالب مرتبط