🔻روزنامه همشهری
📍 چرا اعتراض در ایران روان نیست؟
✍️ عبدا...گنجی
اعتراض به‌عنوان یکی از حقوق اجتماعی و سیاسی مردم هم در دوران سنت و هم در دوران مدرن مورد توجه حاکمان دینی بوده است. این روزها درباره اعتراض به علی(ع) و شنیدن حرف مخالفان توسط او زیاد می‌شنویم و اگرچه درست است، اما همین علی(ع) در ۴.۵‌سال خلافت و حکومت، ۳جنگ خونین در درون جامعه اسلامی داشت. حال آنکه خلفای پیش از او درگیر جنگ‌‌های خارجی بودند. حال می‌توان علی(ع) را خدای‌ناکرده به بی‌تدبیری، نشنیدن حرف مخالف و عدم پیشگیری از مسلمان‌کشی متهم کرد؟ علی که اهل قدرت و دنیا نبود، پس صف‌آرایی مقابل او به چه دلیل بود؟ مگر جز این بود که خواستار اجرای عدالت در اقتصاد و سیاست بود؟ او کسانی که خود را شایسته می‌دانستند، شایسته نمی‌دانست و اندکی تساهل هم نکرد و آنان را مشارکت نداد، آیا اشتباه کرد؟
اما در ایران امروز حقیقتا حاکمیت تشنه اعتراض مسالمت‌آمیز است. اعتراض و تحمل آن نوعی پرستیژ نیز هست که می‌توان آن‌را به جهان غرب فروخت. اعتراض مسالمت‌آمیز همه‌اش برای حکومت آورده، سود و سرمایه است که البته اعتراضاتِ صنفیِ مشخص، در طول سال بعضا بالای هزار تا ۳هزار مورد انجام می‌شود. اما تصویر موجود از نظام جمهوری اسلامی این است که اجازه اعتراض نمی‌دهد و حتی بی‌اخلاقان، به‌هم‌خوردن اعتراض یا خشن‌شدن آن‌را نیز به خود نظام نسبت می‌دهند. سرجمع همه ملاحظات و مقتضیات و شرایط، امر اعتراض را در ایران پیچیده کرده است. چرا؟
۱-اصل ۲۷‌قانون اساسی که اجازه اعتراض را صادر کرده است، راهپیمایی علیه مبانی و ضروریات دین را استثناء کرده است؛ یعنی حکومت حق ندارد اجازه دهد به حجاب اعتراض شود، درخواست مشروب‌فروشی و هم‌جنس‌گرایی و... نمی‌تواند توسط حکومت محترم شمرده شود و از آنجا که مردم نیز مسلمان هستند، موضوع پیچیده‌تر می‌شود. بنابراین اعتراض به حدود دین نباید توسط حکومت به‌رسمیت شناخته شود و مردم مسلمان نیز قاعدتا نباید نسبت به اصل دین به میدان بیایند.
۲- جمهوری اسلامی ایران یک نظام پساانقلابی است که نسبت به او حس انتقام خفته است. عموما نظام‌های پساانقلابی دارای دشمن هستند. در ایران کسانی که با انقلاب اسلامی شکست خورده و مفتضح شدند و کسانی که درمقابل نظام دست به سلاح بردند و دیگران در حال دشمنی هستند و از قضا امروزه که سلاح، طرفداری در عرف بین‌الملل ندارد، مردم ابزار آنان برای تقابل با نظام هستند. بنابراین عمده اعتراضات مردم توسط عناصر محوری دشمن از جهت رفتار و شعار به انحراف کشیده می‌شود و بهره‌ای که حاکمیت می‌خواهد از اعتراض مسالمت‌آمیز ببرد، به ناکامی منجر می‌شود. به تعبیر بهتر، منتقد، مخالف (کسی قبول ندارد اما خشونت نمی‌کند) و معاند در یک حرکت اعتراضی خلط می‌شوند و تاکنون راه‌حل تفکیک آن ارائه نشده است. در فضای هیجان‌زده کافی است یک عنصر پلید و هوشیار شعار و جهت را تغییر دهد و اتفاقات بعدی آن بیفتد.
۳-فرهنگ احساسی ما و بینش حق- باطل در جامعه ما‌ نیز گرچه به خودی خود حسن بزرگی است، اما وقتی فرد مسلمان معتقد به اسلام سیاسی، نظام جمهوری اسلامی، اصل ولایت و مصداق رهبری مشاهده کند که رکیک‌ترین فحاشی سر داده می‌شود چطور باید او را متقاعد کرد که وارد میدان برخورد نشود؟ چطور برخی توقع دارند او را باید کنترل کرد و حرکتش غیرقانونی است اما فحاشی طرف مقابل اشکال ندارد چون فحش باد هواست؟ تحریک عواطف معتقدین به انقلاب با ادبیات کریه و عدم امکان کنترل آنان یکی دیگر از پیچیدگی‌های صحنه‌های اعتراضی در ایران است. این فرهنگ احساسی و تکلیف‌محور با وجود نظام دینی، قدری کنترل هم شده است، قتل کسروی در روز روشن توسط فدائیان اسلام نمونه مثال‌زدنی از مواجهه با دین‌‌ستیزان در تاریخ معاصر ایران است.
احترام به اعتقادات دیگران لازمه اعتراض در بوم ایران است اما در غرب به پیامبر هم به نام آزادی توهین می‌کنند و پذیرفته شده است.
۴- در تیرماه سال۱۳۷۸ صرفا یک افسر وظیفه در خیابان کارگر کشته شد اما کشته‌های سال‌های۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ و اردیبهشت ۱۴۰۱ و اکنون نشان می‌دهد همان دشمنان نظام پساانقلابی جوانان معترض را به‌سمت مراکز نظامی-انتظامی هدایت می‌کنند تا به تلفات انسانی منجر و عواقب آن دامنگیر حکومت و تصویرسازی از آن شود. سال۸۸ اکثر کشته‌شدگان در دو محلی بودند که مرکز سلاح بود (مسجد لولاگر و بسیج محمدعلی جناح) سال۱۳۹۶ حدود ۳۶کشته عمدتا در کلانتری یا بسیج کشته شدند و سال۱۳۹۸ به ۱۰۵کلانتری، بسیج و سپاه حمله شد. حتی اول سال۱۴۰۱ سه نفری که به‌خاطر گرانی ۴قلم کالا کشته شدند، درب بسیج کشته شدند. در مهر و آبان امسال در تهران ۶نفر از حافظان امنیت شهید و معترضی کشته نشد. چرا؟ چون کسی به سمت مراکز نظامی نرفت. اما در زاهدان و خاش ۹۹درصد کشته‌شدگان درب کلانتری رفتند و در برخی شهرهای کردستان نیز اینگونه بود. بنابراین جایی که سلاح هست، به‌صورت طبیعی حافظان آن وحشت بیشتری می‌کنند. هم از افتادن سلاح به دست غیر می‌ترسند و هم از جان خود. لذا بعد از ۲بار ایست شلیک می‌کنند و دشمن این راز را فهمیده است و همیشه سعی دارد برای کشته‌سازی، این هدایت را انجام دهد. کافی است یک نفر لیدری کند تا ۲۰۰نفر را به سمت یک مرکز نظامی- انتظامی ببرد. اما گویی حکومت هنوز این را باور نکرده است و چاره‌ای نو برای آن نیندیشیده است.
۵- مدل‌های کلاسیک و کپی‌گرفته اعتراض از غرب را نمی‌توان در ایران پیاده کرد. شاید در کتاب بتوان خواند و تایید کرد، اما پیاده‌سازی آن در ایران امکان ندارد. اعتراض به هرچه رنگ دین دارد، موجب پیچیدگی صحنه است. آتش‌زدن قرآن، توهین به مقدسات و رهبری نقطه مقابل را تهییج می‌کند و خون را به جوش می‌آورد. اینجا شما نمی‌توانید با اعتراض کلاسیک غرب از خون‌های به‌جوش‌آمده بخواهید تحمل کنید و آزادی را به رسمیت بشناسید. اینجا مرز آزادی شما صرفا مرز آزادی دیگری نیست و خطوط قرمزی وجود دارد که طرفین در ترسیم آن نقشی نداشته‌اند و قبح آن ذاتی است. سیاست و اعتراض متاثر از فرهنگ جامعه است. روی زمین نگاه کنید. فرض کنید عده‌ای بخواهند در خیابان بیایند و اعتراض کنند که چرا ما نباید در ماه محرم و صفر ازدواج کنیم. حکومت راهپیمایی را هم محترم بشمارد اما صلاحیت دارد به آنان اجازه دهد که اعتراض شما شنیده شد، حالا بروید و اقدام کنید؟ حتی اگر نظام جمهوری اسلامی هم نباشد، مردم چنین اجازه‌ای خواهند داد؟ تعیّن‌های فرهنگی ایران اگر لحاظ نشود با متدهای روشنفکری غرب نمی‌توانیم اعتراض را عملی کنیم. اما این هنر حاکمیت است که با وجود آنچه در این وجیزه ‌آمد، عُرضه حل همه موانع و فرهنگ‌سازی را تا آنجا که با اصول مسلم دین در تعارض نیست، انجام دهد و روزآمدی خود را مبتنی بر عنصر زمان اثبات کند.


🔻روزنامه کیهان
📍 فوّاره واژگون فشار حداکثری و جنگ ترکیبی
✍️ محمد ایمانی
۱) روند دشمنی‌های رژیم آمریکا با ملت ایران را در دو دهه اخیر مرور کنید. در دولت بوش، دو کشور همسایه ایران را ظرف سه سال اشغال کردند و رسماً گفتند ایران در نوبت بعدی است. آن زمان، بخش مهمی از دولت و مجلس موسوم به اصلاحات را هم سرمایه خود می‌دانستند. به واسطه همین‌ها بود که به آشوب تیرماه ۱۳۷۸ دامن زدند، جنگ روانی را به داخل کشاندند و تحریم انتخابات مجلس هفتم را به همان عناصر داخل حاکمیت دیکته کردند.
۲) دولت بعدی آمریکا (اوباما) با کمک افراطیون مدعی اصلاحات، ابتدا ایجاد آشوب، و سپس ترور و خرابکاری و تحریم‌های فلج‌کننده را به‌کار بست که در روی کار آمدن دولت غربگرا و اصرار بر تدارک توافقی نا‌متوازن موثر بود. دولت اوباما تصور می‌کرد برجام، به عنوان زیرساختی برای مهار، و به موازات تشدید تحریم‌ها (آیسا، سیسادا، ویزا)، می‌تواند طرف ایرانی را وادار به پذیرش دیکته‌هایی در قالب برجام دو و سه کند. آنها در این جنگ ترکیبی و در کنار تحمیل آشوب و تحریم و ترور، گزینه جنگ نیابتی را هم روی میز گذاشتند و ضمن فربه‌کردن داعش در عراق و سوریه، کوشیدند آرزوی شکست‌خورده دولت بوش را با جنگ نیابتی عملی کند. همزمان، چراغ سبز حمله عربستان به یمن و اسرائیل به غزه را هم داده بودند؛ اما برآیند کار، ناکامی بود.
۳) هنگامی که ترامپ سر کار آمد، «فشار حداکثری» را در دستور کار قرار داد. دولت ترامپ، هنگامی که میزان اتکای برخی مدیران دولت روحانی به برجام را دید و مطمئن شد آنها گروگان برجام باقی می‌مانند، زیر تعهدات آمریکا زد و تحریم‌های بیشتری را به اجرا گذاشت. او امیدوار بود و دائماً می‌گفت که مقامات ایرانی تا چند هفته دیگر درخواست مذاکره برای توافق جدید می‌کنند. اغتشاشات دی‌ماه ۹۶ و آبان ۹۸، در حالی طراحی شد که آمریکا و اسرائیل، نقشه مشابهی را در عراق و لبنان به اجرا گذاشته بودند. سپس، سردار سلیمانی را ترور کنند. اما برآیند همه این تحولات، شکست‌های پیاپی رژیم آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی و متحدانش بود. بعدها مقامات دولت آمریکا تاکید کردند «راهبرد فشار حداکثری علیه ایران، شکست فاحشی خورده است».
۴) مرور فهرست ضربات راهبردی که جبهه مقاومت در این دو دهه به راهبرد «خاورمیانه جدید» و «قرن جدید آمریکایی» وارد کرد، مجال دیگری می‌طلبد. اجمالاً باید خاطرنشان کرد که سیاستمداران و استراتژیست‌های ارشد غربی بارها در چند سال اخیر، از انتقال محور جهانی قدرت از غرب به شرق (آسیا) و تبدیل ایران به قدرت برتر خاورمیانه سخن گفته‌اند. دولت بایدن حالا، وارث بدهی ۳۱ هزار میلیارد دلاری، جامعه‌ای به‌شدت دوقطبی شده و سرشار از خشونت و انگیزه‌های جدایی‌طلبانه، بیش از پنجاه میلیون گرسنه (یک نفر از هر شش نفر)، و سلطه از دست رفته آمریکاست. در حالی که اوباما می‌گوید «تخریب مخالفان سیاسی و شرور جلوه دادن آنها، فضای خطرناکی ایجاد کرده است. سیاستمدارانی هستند که برای کسب قدرت، به تفرقه دامن می‌زنند و ما را از یکدیگر عصبانی و نگران می‌کنند»، ترامپ کرده است: «نمی‌‌دانم آمریکا تا ۲ سال دیگر دوام خواهد آورد یا نه. این اتفاقی است که در حال وقوع است. واشنگتن نقش و قدرت خود را در عرصه جهانی از دست داده. ایالت‌‌های آمریکا هرگز در وضعیت وخیمی مثل امروز نبوده‌اند. هیچ چیز خوبی درباره وضعیت کشور وجود ندارد که بخواهیم درباره آن گفت‌و‌گو کنیم».
۵) قدرت نظامی آمریکا از ابعاد گوناگون، رو به تحلیل است. آسوشیتدپرس اخیراً گزارش داد: «بر اساس اطلاعات درز کرده از مرکز غذایی آمریکا، ناتوانی نظامیان آمریکایی در سیر کردن خانواده خود، به بحران پنهان تبدیل شده و این در حالی است که بخش نظامی، بیشترین بودجه را دریافت می‌کند. یک نظامی که نخواست نامش فاش شود، گفت ما بزرگ‌ترین ارتش جهان هستیم، ولی واقعیت تلخ این است که نظامیان ما و خانواده و کودکان‌شان گرسنه هستند».
۶) آمریکا اگر دیروز در افغانستان و عراق و سوریه (و یمن) درمانده شده بود، امروز در ماجرای پیچیده جنگ اوکراین، در آستانه فاجعه است.
ژنرال مارک میلی، رئیس‌ ستاد مشترک ارتش‌، اردیبهشت‌ماه امسال در گفت‌و‌گو با سی‌ان‌ان اظهار داشت: «نظم جهانی با حمله روسیه به اوکراین، به خطر افتاده است. اگر این وضعیت پابرجا باقی بماند و روسیه هزینه‌اش را نپردازد، نظم بین‌المللی که در سال ۱۹۴۵ برقرار شد، از بین خواهد رفت و وارد دوران بی‌‌ثباتی شدید خواهیم شد. موضوعی بسیار بزرگ‌تر از اوکراین، یعنی امنیت اروپا در خطر است». او همچنین خرداد ماه، در آکادمی نظامی «وست پوینت» تاکید کرد: «آمریکا دیگر یک قدرت بلامنازع جهانی نیست. ۲۵ سال آینده مانند سال‌‌های گذشته نخواهد بود. قدرت‌‌های بزرگ، قصد تغییر نظم جهانی را دارند. هر پیشرفت نظامی که در ۷۰ سال گذشته داشتیم، به سرعت در حال متوقف شدن است ما چالش‌های زیادی در زمینه ‌جنگ، فضا، اینترنت، و نیروهای نظامی خواهیم داشت. آمریکا دیگر قدرت بلامنازع نیست، بلکه در اروپا با عملیات روسیه، در آسیا با رشد عظیم اقتصادی و نظامی چین و تهدیدات هسته‌‌ای و موشکی کره شمالی، و در خاورمیانه با بی‌ثباتی‌ها،
در حال آزموده شدن است».
۷) در همین حال و به گزارش پایگاه خبری «مدرن دیپلماسی»، روند روی کار آمدن دولت‌های نازیستی (ناسیونالیست‌های افراطی) در کشورهای مختلف اروپایی، تبدیل به یک پدیده خطرناک شده است. فراز آمدن نازیسم در آلمان، یکی از دلایل وقوع جنگ جهانی دوم بود. متعاقب همین نگرانی‌های ترکیب شده، واشنگتن‌پست پریروز خبر داد: «آمریکا به‌طور خصوصی، اوکراین را تشویق کرده که برای مذاکره با روسیه آماده ‌باشد»؛ یعنی همان که قبلاً برخی مقامات اروپا می‌گفتند و معنای آن، تسلیم در مقابل روسیه بود. در طرف مقابل، نه‌تنها حربه جنگ نیابتی غرب و تحریم‌ها علیه روسیه کارگر نشده، بلکه درآمدهای صادراتی این کشور، اکنون افزون‌تر از دوره قبل از جنگ شده است.
۸) دولت بایدن در مقابل ملت ایران، درمانده‌تر از هر دولت قبلی آمریکاست. به همین دلیل هم هست که اشرار سیاسی و تروریست‌های وابسته به آمریکا و اسرائیل در اغتشاشات اخیر، بالاترین حجم جنایت و وحشیگری را ظرف چند هفته به نمایش گذاشتند و حال آن‌که اگر کمترین امیدی به موفقیت داشتند، انتحار حیثیتی نمی‌کردند. کدام جنبش سیاسی واقعی، امیدوار، درون‌زا و معتبر، خود را در مقابل چشم افکار عمومی، در حد جنایتکاران داعش بازنمایی می‌کند؟! این اتفاق رخ نداد مگر به اعتبار حجم بالای ناامیدی، عقده، عصبانیت و درماندگی که بر ذهن طراحان
آمریکایی- صهیونیستی آشوب غالب است. بایدن، گزینه‌ای بیشتر از دولت‌های بوش و اوباما و ترامپ ندارد. اهل دقت، با مشاهده پایداری پیروز ایران در برابر انبوه طراحی‌های غرب، پیام اقتدار ایران را دریافت می‌کنند؛ و این، نقطه مقابل هدف کانونی غرب برای «تضعیف» و «ضعیف‌نمایی» ایران است
۹) امام خمینی(ره) چقدر درست و حکیمانه فرمود «منافقین از کفار بدترند». در بازشناسی نفاق برخی حامیان داخلی آشوب همین بس که دم از «دغدغه زندگی خوب» برای مردم زدند (تیتر و تحلیل چند روزنامه زنجیره‌ای)، اما بانیان جنایت تحریم بودند و در همین پنجاه روز فتنه هم تا توانستند، برای ضربه زدن به زندگی و جان و مال و کسب و کار و آسایش مردم فرصت فراهم کردند. این، برای شارژ خط ناکام تحریم بود. با هوچیگری درباره فوت یک نفر، اسباب ناآرامی را تدارک کردند، اما زنجیره شرارت و جنایت و ترور در کف خیابان و به خاک و خون کشیدن ده‌ها نفر توسط اشرار اجاره‌ای و آشوبگران تروریست را ندیدند، بلکه حتی به هنگام گرفتار شدن جنایتکاران، مدعی شدند نباید آنها را مجازات کرد، چون موجب ایجاد چرخه خشونت می‌شود و خشونت، خشونت می‌آورد(!) قبل از این هم، جنایتکاران جنایت می‌کردند و اینها نه این که درباره چرخه خشونت هشدار نمی‌دادند، بلکه جنایات اوباش و تروریست‌ها را با بزک «اعتراض مدنی»، تقدیس می‌کردند!
۱۰) علت این بی‌شرافتی را باید در آلودگی عمیق آنها یافت؛ آنجا که «معاون وزیر ارشاد دولت اصلاحات»، شبکه اسرائیلی- سعودی اینترنشنال (دعوت‌کننده به ویرانی، تجزیه‌طلبی، جنایت و ترور) را اداره می‌کند و ده‌ها جاسوس- خبرنگار مشابه (فراری یا هنوز مقیم ایران)، برای این شبکه و رادیو فردا، بی‌بی‌سی و صدای آمریکا تولید محتوا می‌کنند. برخی مدعیان اصلاح‌طلبی، در موضع اتهام هستند. ظلم بزرگی که اینها می‌کنند، به لجن کشیدن واژه انتقاد و اعتراض و به حاشیه ‌انداختن مشکلات واقعی مردم است. البته قاطبه مردم، به این جماعت وطن‌فروش بی‌محلی کرده و در اجتماعات بزرگ و کم‌نظیر، تودهنی اصلی را به طراحان اغتشاشات زدند.
۱۱) اولین بار نبود که منافقین غربگرا گفتند جنایتکاران و اشرار را مجازات نکنید. در همه تحریم و ترورهای آمریکا و اسرائیل و حتی زمانی که آمریکا توافق را زیر پا گذاشت، ماموران سیاسی- رسانه‌ای غرب گفتند مقابله به‌مثل و تلافی نکنید! اما عقل و شرع، درباره طراحان، مسببان و مباشران جنایات اخیر، حکم دیگری دارد. آنها باید تاوان سنگینی بپردازند. چنانکه امیر مومنان‌(ع) حکمت ۳۱۴ نهج‌البلاغه و در موضوع بازدارندگی امر فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّرُّ. سنگ را به همان جایى که از آنجا آمده، برگردانید؛ که همانا شرارت را جز شرّ بازنمی‌دارد». هدف پادوهای میدانی و رسانه‌ای، فرسایشی کردن اغتشاش ولو در فضای ذهنی است تا هم ظرفیت‌های کشور را به تحلیل ببرند و هم با سرگرم‌سازی مسئولان، نسبت به مسائل راهبردی مهم داخلی و بین‌المللی ایجاد غفلت کنند. باید این گروه را تحت تعقیب و مجازات قرار داد، اما هرگز نباید در این سطح پایین متوقف ماند. ضربات اصلی با خسارات و تلفات سنگین، در انتظار شاهرگ‌های اقتصادی، امنیتی و نظامی طراحان جنگ ترکیبی، در منطقه و فرامنطقه است. جنگ ترکیبی را یا باید با ضربات ترکیبی، نامتقارن و دردناک‌تر از گذشته پاسخ داد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 گفتگو آری، خشونت نه
✍️ ابوالقاسم قاسم زاده
روزنامه اطلاعات چند هفته‌ای است که نشست‌هایی برگزار می‌کند تا صاحبنظران درباره حوادث اجتماعی اخیر دیدگاه‌هایشان را مطرح کنند. این نشست‌ها «راه گفتگو» نام دارند. یکشنبه گذشته، موضوع گفتگو بررسی نقش زنان در حوادث اجتماعی اخیر بودکه با حضور خانم دکتر زهرا نژاد بهرام، عضو دوره پنجم شورای اسلامی شهر تهران و خانم دکتر فاطمه قاسم‌پور، نماینده مجلس و رئیس فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی انجام شد دبیر جلسه آقای محمد خدادی که معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد اسلامی بود با بیان این جملات جلسه را آغاز کرد:«… ماهیت گفتگو، حرکت رو به جلو را معنا می‌کند و آسیب‌ها را نشان می‌دهد. ماهیت اعتراض، گفتگو است. کسی که اعتراض می‌کند، می‌خواهد پیامی را منتقل کند. وقتی ما بتوانیم گفتگو کنیم، حتماً به نتیجه می‌رسیم. پایان هر اغتشاش هم یک گفتگو است. امروزه کمبود گفتگو احساس می‌شود و آن قدر گفتگو کم است که مهارت گفتگو کردن نداریم، زیرا خود گفتگو نیاز به مهارت دارد.»
اگر چه قصدم در نگارش محک امروز، شرح و تفسیر درباره ماهیت و حتی چرایی گفتگو نیست، به خصوص که از دوران دولت اصلاحات تا امروز نوشته‌ها، مقالات و کتب بسیار و خوبی درباره گفتگو منتشر شده‌اند؛ اما هنوز بسیاری بر این باورند که اساساً مفهوم «گفتگو» به ویژه در حوزه‌های مدیریت‌های سیاسی و اجتماعی و آنچه که امروز «جامعه‌شناسی گفتگو» خوانده می‌شود، پدیده‌ای فرهنگی و سیاسی نوظهور است که از ادبیات فلسفی و دیگر رشته‌های علوم انسانی در غرب برای ما آورده شده است و گویا ما ایرانی‌ها و به طور عمومی‌تر، شرقی‌ها تا زمانی که ارتباطات فکری و فرهنگی با غرب نگرفته بودیم، با هر مفهومی درباب «گفتگو» بیگانه و بدون شناسنامه فکری و فرهنگی بودیم. چنین برداشت و استنتاجی که «گفتگو» میراث بازگرفته‌ ما از فرهنگ غرب است، ناشی از نداشتن آگاهی از سیر تاریخ فرهنگی و ادبیات سترگ ایران زمین است.

نگاه به سیر تاریخی تفکر و لاجرم گفتگو در غرب یا شرق عالم نشان می‌دهد که بخش مهمی از باور به گفتگو و پذیرش آن چه در روابط فردی با جامعه یا روابط جوامع با یکدیگر را باید در چگونگی سیر تاریخی حاکمیت‌ها و در دایره روابط «جامعه و دولت» جستجو کرد.

در این نگاه به تاریخ، جوامع استبداد زده، همواره گفتگو گریز بوده‌اند، زیرا در چرخه حاکمیت استبداد «تحکم» اصل و محوریت دارد می‌قبولانند که گفتگو هیچ نیازی را لااقل در چرخه زندگی عادی و معیشتی مردم نمی‌تواند حل و فصل کند!

در سیر روابط اجتماعی در جهان با چرخش حاکمیت یا قدرت دولت و ظهور و بروز احزاب گوناگون که به احزاب چپ و راست و میانه نام گرفتند، گفتگو نه تنها نقد مستمر در جامعه که در روابط دولت و مردم از مسیر مجلس و نمایندگان مردم آن، قوام یافت و شاخص‌ترین تفسیر از ماهیت دولت برآمده از آراء مردم شد. از شاخص‌ترین نشانه‌های دولت برآمده از آراء مردم مسدود نشدن باب گفتگو و ارائه پاسخ‌ها به پرسش‌های مردم (رأی دهندگان) از مسیر فراگیر گفتگوها بوده است. براین اساس، مجلس نمایندگان مردم، علاوه بر جنبه‌های مهم قانونگذاری یا تصحیح قوانین براساس تحولات اجتماعی و نیازهای اصلی اداره کشور، مرکزیت گفتگوهای گوناگون، آشکار و تعیین کننده برای رصد آینده را دارد. نمایندگان مردم در مجلس از مسیر گفتگوها، آینده را می‌شناسند، خطرات و کمبودها در آن را رصد می‌کنند و برای بحران‌های در حال شکل‌گیری و خسارت بار برای آینده برنامه می‌دهند. مجلس از مسیر گفتگوها نه تنها وضعیت حال کشور را چه به لحاظ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی رصد و شناسایی می‌کند، مهم‌تر از آن از مسیر گفتگوهای دقیق و همه جانبه‌نگر از ظهور و بروز هرگونه بحران تخریبی ممانعت می‌کند.

در محک هفته گذشته با عنوان «امنیت» نوشته شد که تعریف مطلوب از امنیت، داشتن و ظهور و بروز قدرت ایجاد امنیت بعد از بروز حوادث و رویدادها نیست؛ بلکه امنیت مطلوب و کارآمد، امنیت پیش گیرانه است. امنیت پیش‌گیرانه و ممانعت از بروز بحران‌ها، فقط با استمرار فضای باز و بدون دغدغه گفتگوها در همه موارد از زندگی اجتماعی و مدیریت صحیح و سودآور در جامعه برقرار می‌شود.

گفتگو علاوه بر ایجاد ارزش افزوده‌های بسیار در روابط اجتماعی و به اصطلاح روز «رابطه دولت و مردم»، حرکت و باورهای فرهنگی را مسدود نمی‌سازد. بلکه با تغییر نسل و گذر ایام و بروز واقعیت‌های جدید در تمامی ساحت زندگی فردی و اجتماعی به جای خشونت، تعامل و مدارا را نهادینه می‌کند. اگر امروز بسیاری از «شکاف نسلی» یاد می‌کنند، ریشه‌های آن را باید در نشنیدن سخنان و ادبیات گذر نسلی در جامعه ما دید و البته به حاشیه رفتن فضای گفتگو و ایجاد امنیت بازدارنده به جای امنیت پیش گیرانه!

در نشست «راه گفتگو» در روزنامه اطلاعات گفته شد: «خشونت‌زدایی از جامعه وظیفه همه طیف‌ها و جریان‌هاست.»

این روش فقط از مسیر باور به گذاره «گفتگو آری، خشونت نه» به دست می‌آید.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ حزب‌الله در دو ساختار رسانه‌ای
✍️ عباس عبدی
هنگامی که خبر موافقت حزب‌الله لبنان با موضوعات مورد اختلافات میان اسراییل و لبنان منتشر شد، برخی تعجب کردند چگونه ممکن است که آنان با سوابق شناخته شده ضد اسراییلی و ارتباط با ایران به چنین توافقی تن دهند؟ زیرا این توافق‌ گرچه معادل به رسمیت شناختن صریح و مستقیم اسراییل نیست، ولی می‌توان گفت که به صورت «دوفاکتو» طرف مقابل را به رسمیت شناخته‌اند و البته همین برای اسراییل کافی است. به عبارت دیگر اگر نه رسما ولی به‌طور عملی یکدیگر را به رسمیت شناخته‌اند. این وضع را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ به ویژه آنکه حزب‌الله لبنان روابط بسیار نزدیکی با ایران دارد و با اطمینان می‌توان گفت که بدون تایید ضمنی یا صریح ایران چنین نمی‌کند. به نظر بنده پاسخ اصلی را باید در رسانه آزاد جست‌وجو کرد. رسانه آزاد است که هر قدرت یا هر فرد یا نهادی را پاسخگو و شفاف کرده و در نهایت انعطاف‌پذیر می‌کند و اگر رسانه آزاد باشد، ممکن نیست که رهبران سیاسی و احزاب لبنانی مطابق میل اقلیت محدودی عمل کنند و واقعیت‌ها را نادیده بگیرند. این رسانه آزاد است که آنان را به چالش می‌کشد. اتفاقا رمز بقای لبنان نیز همین رسانه آزاد است. لبنان در نیم قرن گذشته با مشکلات بسیار بزرگی مواجه بوده است. تغییر ترکیب جمعیتی، حضور آوارگان فلسطینی، سپس ورود گروه‌های اصلی و قدرتمند فلسطینی از جمله ساف یا سر عرفات، دخالت نظامی سوریه و اشغال لبنان، جنگ داخلی طولانی‌مدت، حضور نظامی امریکا، فرانسه و اسراییل، بارها جنگ با اسراییل، حضور قدرتمند کشورهای منطقه مثل ایران و عربستان و مصر در آنجا و کلکسیونی عجیب و غریب از بحران را در آنجا شاهد بوده‌ایم. حتی پیش از اینها نیز بازتاب ناصریسم در لبنان و دخالت نظامی امریکا به نفع کامیل شمعون، نشان داده است که بند ناف لبنان را با بحران تمام نشدنی بریده‌اند، پس چرا به‌‌رغم تنوع مذهبی و سیاسی شدید، همچنان نوعی از وحدت را در این کشور شاهدیم؟ قطعا این مساله تک‌عاملی نیست، به ویژه وضعیت جغرافیایی آن مهم است، ولی این برای وحدت کافی نیست. به نظر من ویژگی مهم و منحصر‌به‌فرد لبنان آزادی مطبوعات و رسانه آن است و این ویژگی نیز همزاد با همان بحران همیشه بوده و هست و اکنون نیز کماکان می‌توان گفت که آزادترین نظام رسانه‌ای را در کل منطقه خاور میانه و شمال آفریقا دارد. این ویژگی رسانه‌ای دو اثر مهم دارد؛ اول، فراهم کردن گفت‌وگو در عرصه عمومی میان همه نیروهای سیاسی موجود است. آنان در حالی که یکدیگر را می‌کشتند، همزمان و در عمل با یکدیگر گفت‌وگو می‌کردند. سنت گفت‌وگوی حضوری و رسانه‌ای در آنجا قوی است. این سنت به تنهایی موجب کاهش کدورت‌ها می‌شود.
این سنت اثر مهم دیگری هم دارد. در جامعه‌ای که آزادی رسانه هست، چیز چندانی برای تاریخ باقی نمی‌ماند که هرروز کسی بخواهد آن را نبش قبر کند و گروه‌های اجتماعی را به جان هم بیندازد. تقریبا همه آنچه در این تاریخ پرتلاطم می‌گذرد شفاف است، حتی اگر در طول زمان هم برخی اطلاعات جدید به دست ‌آید، آنچنان نیست که تصویر قبلی را مخدوش کند. بنابراین در نظامی که رسانه آزاد دارد، تاریخ، صندوق مهر و موم شده‌ای نیست که هر از گاهی کسی بخواهد آن را باز کند و سندی و خبری از آن درز دهد. تاریخ به گذشته مربوط است و نظام رسانه‌ای آزاد، مردم را مشغول سیاست‌ورزی برای حال و آینده می‌کند.
با این ملاحظات به گمانم روشن است که چرا حزب‌الله و سیدحسن نصرالله مجبورند یا به تعبیری مسیری را برای سیاست انتخاب می‌کنند که خیر و صلاح مردم و طرفداران آنان را تامین می‌کند. آنان هر روز و هر ساعت در رسانه‌ها و در مجلس لبنان و در دولت لبنان در حال تعامل و تفاهم و گفت‌وگو با احزاب و گروه‌های دیگر و حتی با خودشان هستند. هر لحظه زیر ذره‌بین خبرنگاران و رسانه‌ها و نهادهای مدنی هستند. از این‌رو اختلافات عمیق خود را در ذیل چارچوبی وحدت‌بخش حل می‌کنند. اگر جامعه لبنان را مثل یک انسان در نظر بگیریم، چه خواهد شد؟ از ۱۹۵۸ که امریکا در لبنان دخالت کرد تاکنون ۶۴ سال می‌گذرد. یک انسان ۶۴ ساله که این همه ناملایمات ببیند، اکنون باید ناتوان و زمین خورده باشد، ولی به نظر می‌رسد که لبنان چنین نیست. هنوز سر پا ایستاده است، زیرا رسانه آزاد دارد. فرق میان حزب‌الله هنگامی که تحت رسانه آزاد زندگی کند با زمانی که زیر نظر بوق تنفس کند، زیاد است. این را تاثر ساختاری می‌نامند که فراتر از افراد است.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از امنیت تا تغییر
✍️ مهران کرمی
برخی از تریبون‌داران در روزهای گذشته زمزمه تغییر داده و گفته‌اند برای شروع تغییرات و اصلاحات در کشور نخست باید امنیت برقرار شود. عبارت امنیت در این موضع‌گیری‌ها بیانگر این است که در این نگاه، امنیت همچنان مقدم بر وجود آزادی‌های مدنی است. در اصل میان وجود حداقلی از امنیت و آزادی ملازمه‌ای است که نادیده گرفتن هر یک به دیگری نیز آسیب می‌رساند. ۱۱۶ سال از انقلاب مشروطیت و برقراری نظام قانون اساسی در کشور می‌گذرد. فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ذیل حقوق ملت اصول ۱۹ تا ۴۲ بسیاری از حقوق را برای مردم ایران از هر قوم و زبان، زن و مرد، برخورداری از حقوق برابر در دادگاه‌ها، داشتن عقاید متفاوت، حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و داشتن شغل مناسب، آزادی رسانه‌ها، جمعیت‌ها و احزاب و اقلیت‌ها، اجتماعات، تامین اجتماعی و آموزش همگانی، اصل برائت، و... به رسمیت شناخته ‌است. در اصل نهم نیز آمده ‌است: «در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک‌ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه‌ای وارد کند و مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی‌های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند» برای ایجاد تغییر در نگرش‌ عمومی کافی است رجوعی دوباره به قانون اساسی و فصل سوم حقوق ملت داشت. پس از ۱۱۶ سال از تصویب قانون اساسی مشروطه، جامعه ایران میان دو قطب استقلال و آزادی یا ثبات و تغییر در نوسان است و هنوز به تعادل نرسیده است. گروهی به نام آزادی و تغییرات به محض آن‌که نشانه‌هایی از ضعف و سستی در نظام مستقر ببینند، در پی برافکندن بنیان‌های استقرار نظم سیاسی و حتی تمامیت ارضی هستند و کسانی نیز که خود را با نظم موجود یکی می‌دانند، به نام حفظ استقلال و امنیت، به آزادی‌های مصرح در قانون اساسی بی‌توجهی می‌کنند. در صورتی که قانون اساسی هر کشور به مثابه قرارداد اجتماعی به خوبی جایگاه و مرز هر یک را مشخص کرده ‌است. گرانیگاه یک نظام سیاسی در تعریفی است که از توازن میان دو عنصر ثبات و تغییر ارائه می‌کند و سنجه این توازن حرکت در جایگاه میانه‌روی و اعتدال است. خروج از میانه‌روی و درافتادن به یکی از این دوسویه است حرکت در مسیر پیشرفت کشور را پاندولی می‌کند. نخستین گام برای برگرداندن دستگاه سیاسی و مدیریتی کشور به حالت تعادل به رسمیت شناختن هر دو خواسته ثبات و تغییر است. ثبات بدون توجه به اقتضائات و دگرگونی‌های اجتماعی، انسداد و رکود را در پی دارد و تغییر بدون توجه به ثبات و امنیت خواه ناخواه به هرج و مرج و آنارشی منجر می‌شود. اینها درس‌هایی است که یک دانشجوی سال اول سیاست در کتاب‌های درسی فرامی‌گیرد ولی شوربختانه در بزرگ‌ترین مدرسه سیاست عملی یعنی کشورداری به آن توجهی نمی‌شود. روشن است که نظام سیاسی در ایران به دلیل برخورداری از پیشینه تاریخی و تمدنیِ آیین کشورداری به عنوان کشوری که به تعبیر هگل از خودآگاهی تاریخی در زمینه دولت برخوردار است، طوفان‌های زیادی را از سر گذرانده‌است. از نظر هگل دولت به معنی مدرن آن مفهومی است که با ایران آغاز می‌شود. پیچیدگی‌ نهادهای سیاست‌گذاری، تصمیم‌گیری و اشخاص و نهادهای تاثیرگذار بر امر قدرت سیاسی در ایران به گونه‌ای است که تغییرات بنیان‌کن را تقریبا نشدنی می‌کند. در عوض آن‌چه در سویه تغییر و تحول‌خواهی در جامعه می‌بینیم همچون نهال دموکراسی و آزادی‌های فردی و مدنی در ایران گرچه نیاز امروز جوامع است و از آن گریزی نیست لیکن چندان بنیه و تجربه زیسته‌ای ندارد که بر پایه آن بتوان به تعادلی در مطالبات عمومی و اجتماعی دست یافت. ۱۱۶ سال در مقابل تاریخی چندهزار ساله ناچیز است. تبدیل هر تندبادی به یک طوفان برای ریشه‌کن کردن این نهال و نهادهای مدنی تضمین کننده نیازهای نوپدید که بایسته زیست در دنیای جدید است، کافی به نظر می‌رسد. نهادهای متولی ثبات و امنیت برای ایجاد تعادل پایدار باید به صیانت از آزادی و مطالبات اجتماعی و تحول‌خواهانه مردم کمک کنند. اگر بخواهیم کمی عینی‌تر و مصداقی‌تر سخن بگوییم، در جریان اعتراضات یکی دو ماهه گذشته هر دو سوی موازنه کنونی آسیب‌های جدی دیده‌اند. نظام سیاسی نیاز دارد چهره خود را میان مردم و به ویژه جوانان جویای تغییر بازسازی کند و اعتبار سیاسی‌اش را بهبود بخشد. از سوی دیگر جامعه و به ویژه جوانان نیز نیاز دارند که از طرف حکومت دیده و به رسمیت شناخته شوند. چنانچه قرار است تغییری صورت گیرد نخست باید زخم‌های به‌جا مانده از این رویارویی تلخ و پرهزینه درمان شود. برای نخستین گام اعلام عفو عمومی برای همه بازداشتی‌های اعتراضات این دو ماه(به استثنای معترضینی که خونی ریخته‌اند) و دلجویی از بازماندگان کشته‌شدگان در هر دو سو به عمل‌آید. برخی از دانشجویان منع شده بتوانند به کلاس‌های درس برگردند؛ اینها به تعبیر رهبری جوانان خود ما هستند. چنا‌نچه چنین گامی برداشته‌شود خود اولین گام در برقراری امنیت و ایجاد آرامش در جامعه است.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 موج مخرب مهاجرت
✍️ رضا صادقیان
مساله مهاجرت در ایران به دلیل از دست دادن شمار قابل‌توجهی از نخبگان و دانش‌آموختگان تحصیلات تکمیلی همیشه مهم بوده است. در این نوشتار و با توجه به اعتراض‌های روزهای اخیر در کشور تلاش می‌شود بخش دیگری از این موج مخرب و آسیب‌زا در حوزه‌های مختلف بررسی شود.
اول: طی سال‌های گذشته با کمترین شمارگان آثار تحلیلی مکتوب و محوریت مهاجرت به صورت علمی و پژوهش‌محور روبه‌رو بوده‌ایم. با توجه به اطلاعات منتشرشده از سوی «رصدخانه مهاجرت ایران» اطلاعات و داده‌های کامل در این زمینه وجود ندارد و یکی از مهم‌ترین مسوولیت‌های این سازمان جمع‌آوری و ارائه تحلیل‌های نزدیک به واقعیت براساس سنجش‌های انجام شده درباره مهاجرت ایرانیان است. بنابراین آنچه درباره مهاجرت ایرانیان و دلایل آن بیان می‌شود به تعبیری قدم زدن در اتاق نسبتا تاریک است. همچنین بزرگ‌ترین معضل درباره مهاجرت نبود نهادی است که مسوولیت این مهم و سازمان‌دهی به تمایل مهاجرت را پذیرا باشد و برای رفع آن به صورت مدون و برنامه‌محور فعالیت کند.
دوم: براساس اطلاعات منتشرشده از سوی «دبیرخانه شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور» که در سال ۱۳۹۹ منتشر شده است، بیش از ۴ میلیون ایرانی در کشورهایی از قبیل آمریکا، اروپا، عربی، آفریقایی و آسیا زندگی می‌کنند. اطلاعات جداول دبیرخانه شورای عالی امور ایرانیان تنها روی افرادی تمرکز کرده است که همچنان اوراق هویتی ایرانی بودن خود را حفظ کرده‌اند. بنابراین طی دهه‌های گذشته بیش از ۴ میلیون ایرانی به دلایل مختلف از کشور خارج شده‌اند‌ و در کشوری دیگر به کار و زندگی مشغول هستند. فهم مقصد مهاجران و اعتراض‌های شکل‌گرفته در کشورهایی که ایرانیان حضور چشمگیری در آنها دارند برای درک شرایط امروز و برگزاری تجمع‌ها چندان دشوار نخواهد بود.
سوم: نظرسنجی انجام‌شده از سوی رصدخانه مهاجرت ایران در شهریور ۱۴۰۰، به صورت دقیق‌تر به این مساله ورود پیدا کرده است. این مرکز با انجام افکارسنجی و پاسخ به چرایی مهاجرت در میان ایرانیان به صورت مشخص روی جامعه دانشجویان، پزشکان و پرستاران، اساتید، محققان و پژوهشگران متمرکز بوده تا امکان ترسیم تصویر نزدیک به واقعیت از جامعه ایران امروز را فراهم کند. این مرکز در جدول «شاخص میل به مهاجرت» میل به مهاجرت در میان دانشجویان را ۶۶ درصد، پزشکان و پرستاران را ۷۱ درصد و اساتید، محققان و پژوهشگران را ۷۱ اعلام کرده است. به عبارتی روشن‌تر، ۷۱ درصد از جامعه پزشکان و اساتید دانشگاه‌های کشور رفتن را به ماندن در کشور ترجیح می‌هند، این همه یعنی کوچ افراد و شخصیت‌هایی که طی سه دهه گذشته در داخل ایران آموزش دیده‌اند، برخی از امکانات به صورت رایگان در اختیار این افراد قرار گرفته است و پس از سال‌ها کسب دانش و تجربه به مرتبه‌ای رسیده‌اند که می‌توانند به عنوان نیروهای زبده به کشورشان خدمت‌رسانی کنند. در نظرسنجی مورد نظر دلایل میل به مهاجرت نیز مورد بررسی قرار گرفته و مواردی از قبیل: تحریم، تورم، تحولات اقتصادی، ناامیدی نسبت به آینده، وضعیت آزادی‌های فردی و اجتماعی، شیوه حکمرانی و مملکت‌داری و عدم شایسته‌سالاری را عنوان کرده‌اند. دقت به سرفصل‌هایی که فرد را به سوی مهاجرت سوق می‌دهد برای اصلاح برخی رویکردها و روش‌های نادرست در ساختار قدرت کفایت می‌کند، زیرا هیچ فرد مهاجری به یکباره تصمیم به رفتن و نماندن در کشورش نمی‌گیرد، بلکه کنار هم قرار گرفتن عامل‌های مختلف و بعضا دارای همپوشانی با دیگر عوامل انسانی فرد را به این نقطه می‌رساند که از کشورش به اسم ادامه تحصیل، شغل بهتر و… برای تمام عمر برود.
چهارم: اظهارات «بهرام صلواتی» رییس رصدخانه ملی مهاجرت ایران حاوی نکات قابل‌توجهی است. او در مصاحبه با روزنامه شرق می‌گوید: بالاترین رتبه مهاجرت را در سال ۱۳۸۹ تجربه کرده‌ایم. او با توجه به اعتراض‌های روزهای اخیر می‌گوید: شدیدترین و وخیم‌ترین موج مهاجرت را در سال ۱۴۰۲ خواهیم داشت. آنگونه که از اظهارنظر برخی کاربران در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های مکتوب داخل کشور مشخص است، دور از ذهن نخواهد بود که سال آینده شمار قابل‌توجهی از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی و کسانی که با کار کردن در پروژه‌های عمرانی، زیرساختی و حوزه‌های صنعتی تجربه کسب کرده‌اند بار مهاجرت را ببندند و برای همیشه از ایران بروند. غفلت ورزیدن از جابه‌جایی این نیروی عظیم و تاثیرگذار با هر نام و نشانی باشد، به زیان کشور خواهد بود. پنجم: همان‌طور که در بند سوم این نوشتار آمد، دلایل مهاجرت ایرانیان به تورم، تحریم، ناامیدی نسبت به آینده و عدم شایسته‌سالاری ارتباط مستقیم دارد. بنابراین فردی که از ایران می‌رود و مقصد خود را آمریکا، کانادا، آلمان و استرالیا برای ادامه زندگی تعریف می‌کند، سرزمین مادری‌اش را با ناراحتی، نارضایتی، اعتراض به شیوه حکمرانی و ممکلت‌داری ترک کرده است. بنابراین خارج از مخیله نخواهد بود که نه‌تنها میل به بازگشت به وطن نداشته باشد، بلکه به عنوان یک ایرانی ناراضی به سایر جمعیت‌ها، کانون‌ها و انجمن‌های ایرانیان خارج از کشور پیوند بخورد. فرد مهاجر با چاشنی نارضایتی از وضعیت داخل کشورش هیچ‌وقت در سرزمین دیگر به عنوان یک ایرانی که خلوت‌گزینی را به بودن در میان سایر ایرانیان ترجیح بدهد مبدل نخواهد شد. تا فصل سرد و یخبندان اروپا از راه نرسیده، فکری به حال فصل غمگین مهاجرت ایرانیان کنید.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بازار سرمایه و قیمت ارز
✍️ دکترسعید اسلامی‌بیدگلی
بازار سرمایه ایران به دلایل متعددی به نوسانات نرخ ارز وابسته است. ارزش جایگزینی شرکت‌ها و همچنین درآمد و در نتیجه سود بسیاری از شرکت‌های صادرات‌محور با تغییرات نرخ ارز تغییر می‌کند و بخش بزرگی از بازار سرمایه ایران متعلق به صنایعی است که از قیمت کالاهای اساسی (Commodities) متاثر می‌شوند.
ازاین‌رو هر تغییری در ارزش پول ملی، متغیرهای اسمی موثر بر بازار سرمایه را تغییر می‌دهد. طی سال‌های گذشته هم افزایش نرخ ارز همواره یکی از مهم‌ترین محرک‌های جهش صعودی بازار بوده است. حتی بسیاری از کارشناسان معتقدند که محرک اصلی آغاز صعود بزرگ بازار سرمایه در سال‌های ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ نرخ تورم و جهش قیمت ارز (کاهش ارزش پول ملی) بوده است.

کارشناسان همچنین سقوط تاریخی بازار را هم به این موضوع منوط می‌کنند که با شکست دونالد ترامپ، پیش‌بینی‌های افزایش نرخ ارز که در صورت پیروزی او به وقوع می‌پیوست، اشتباه از آب درآمد و یکی از متغیرهای سقوط بازار است.

با این توضیحات روشن است که ذهن سرمایه‌گذاران بازار سرمایه، وزن بسیار زیادی به نوسانات نرخ ارز می‌دهد. از طرفی هم بسیاری از بازیگران بازار سرمایه می‌دانند که قیمت سهام در این بازار می‌تواند ضربه‌گیر آسیب‌های ناشی از افزایش نرخ ارز باشد.

در روزهای اخیر نیز علاوه بر اعلام حمایت دولت از بورس در بسته سیاستی ده‌بندی و خبرهای مربوط به حمایت حقوقی‌های بزرگ بازارسرمایه از سهام شرکت‌های زیرمجموعه خود که تلاش داشته است اثرات روانی و رفتارهای هیجانی سرمایه‌گذاران در بازار سرمایه را کنترل کند، افزایش نرخ ارز هم به رشد قیمت سهام در بازار کمک کرده است.
آثار افزایش نرخ ارز، آن هم به این صورتی که اکنون در اقتصاد ایران مشاهده می‌شود، البته تنها مربوط به افزایش اسمی سودآوری و قیمت سهام شرکت‌های بورسی نخواهد بود و در میان‌مدت و بلندمدت تاثیرات بسیاری بر همه بازارها خواهد گذاشت که در مجال این یادداشت کوتاه نمی‌گنجد.

در اینجا تنها دو پرسش اساسی طرح می‌شود؛ اول اینکه در زمانی‌که نرخ ارز به‌صورت برنامه‌ریزی‌نشده افزایش می‌یابد، آیا می‌توان از منافعی این افزایش استفاده کرد؟ دوم اینکه سیاستگذار پولی چه ابزارها و اختیاراتی برای سیاستگذاری در این حوزه دارد؟ بررسی اجمالی این دو پرسش نشان می‌دهد که سیاستگذاران به دلیل شوک‌های پی در پی ارزی در دهه۹۰ اعتبار پیشین را ندارند و وقتی نوسان قیمت زیادتر از متوسط دوره‌ای خود می‌شود، به برخی سیاست‌های معروف به «بگیر و ببندی» روی می‌آورد یا به انتشار اخبار «ارزپاشی» می‌پردازد.

این سیاست‌ها اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت جلوی برخی هیجانات را بگیرد، اما تاثیر بلندمدت بسیار اندکی دارد. همچنین توجه به روندهای بلندمدت اقتصاد کلان و سیاستگذاری براساس هدف‌گذاری متغیرهای اقتصاد کلان، عنصر گمشده در سیاست‌های اقتصادی در سال‌های گذشته بوده است و این مساله همچنان محور توجه این نهادها نیست. از طرفی جهش‌های ارزی برنامه‌ریزی‌نشده و گاه برخلاف اظهارنظر مسوولان عالی‌رتبه کشور، بنگاه‌های ما (و حتی بنگاه‌های بزرگ لیست‌شده در بورس) را با عدم‌اطمینانی جدی مواجه کرده و برنامه‌ریزی بلندمدت را برای آنها دشوار کرده است؛ در چنین شرایطی اثرات افزایش نرخ ارز بر قیمت سهام شرکت‌های بورسی تنها در همان مجراهای پیش‌گفته قابل بررسی است و مسائلی مانند توسعه بازارهای بین‌المللی یا قراردادهای توسعه‌ای مشترک با صاحبان تکنولوژی و... همچنان مغفول خواهند ماند و قیمت سهام همچنان به‌عنوان سپری برای افزایش نرخ ارز و از دست دادن ارزش دارایی‌ها برای سرمایه‌گذاران مدنظر قرار خواهد گرفت. در نتیجه استفاده از ابزارهای مالی وابسته به تورم برای اجرای سیاست‌های کلان اقتصادی یکی از ابتدایی‌ترین راه‌ها برای بهبود مسیر سیاستگذاری است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0