🔻روزنامه تعادل
📍 کلیشه کمبود گاز در بزرگترین دارنده گاز جهان
✍️ حسن مرادی
با نزدیک شدن به فصل زمستان یک بار دیگر انتشار اخباری در خصوص احتمال کمبود گاز در ایران و ضرورت واردات گاز از کشورهای همسایه در فضای اقتصادی و رسانهای کشورمان شنیده میشود. انتشار اخبار کمبود گاز برای کشوری که دومین دارنده گاز در سطح جهان محسوب میشود و ذخایر منحصر بهفردی را در این حوزه داراست، از جمله عجیبترین خبرهایی است که ممکن است منتشر شود. اما دلیل این مشکلات چیست؟ آیا در ایران تخصص لازم برای استحصال گاز وجود ندارد؟ سواد کافی نیست؟ ظرفیتهای فنی و مهندسی وجود ندارد؟ یا دلایل دیگری دارد. واقعیت آن است که هیچ کدام از این گزارهها مشکل اصلی ما نیست. در جریان این یادداشت تلاش میکنم، نگاهی به این چراییها بیندازم.
۱) مشکل اصلی اقتصاد ایران که باعث شده نتواند از حجم انبوه ظرفیتهایش استفاده کند، فقدان سرمایهگذاری و بهروزآوری صنایع نفت و گاز کشور است. سالهاست که متولیان و سیاستگذاران کشور از ضرورت سرمایهگذاری در صنایع مادر ایران صحبت میکنند، اما نتیجه لازم حاصل نمیشود. به عبارت روشنتر، مسوولان کشورمان میدانند که مشکل اصلی کجاست اما تلاشی برای رفع آن نمیکنند. به طور کلی سرمایهگذاری در حوزه اقتصاد به دو شکل صورت میگیرد؛ یا سرمایهگذاری داخلی است یا سرمایهگذاری خارجی. در بخش سرمایهگذاری خارجی که ایران تحریم است و به دلیل تحریمها، هیچ شرکت بینالمللی یا کشوری حاضر نخواهد شد سرمایهاش را وارد اقتصادی کند که هم تحریم است و هم به کنوانسیونهای بینالمللی نپیوسته است.
۲) مسیر بعدی برای بهروزآوری صنایع نفت و گاز ایران، استفاده از ظرفیتهای داخلی و ملی است. یک بخش هم سرمایهگذاریهای داخلی مربوط به بخش خصوصی و عموم مردم است که آن هم به دلیل نزول شاخصهای اقتصادی، کاهش ارزش پول ملی، افزایش تورم و... با اقبال عمومی مردم و بخش خصوصی مواجه نمیشود. تنها راه باقی مانده استفاده از سرمایهگذاری ملی است. در این بخش هم به دلیل عدم بهرهوری امکان استفاده حداکثری وجود ندارد. دولتها در ایران به اندازهای یله و بزرگ شدهاند که هر اندازه پول در چاه نیازهایش ریخته شود باز هم افاقه نمیکند، چرا که بهره وری مطلوب وجود ندارد. میگویید چرا؟ برایتان توضیح میدهم.
۳) گفتیم دولت ایران ساختاری یله و رها دارد. یعنی به اندازه نیازهای کشور کارمند نیست و بسیار بیشتر از نیازهای مدیریتی دولتی، کارمند و هزینه در این اقتصاد وجود دارد. این از عجایب روزگار است که اقتصاد ایران با حدود ۸۵ میلیون جمعیت، چند برابر اقتصادی مانند ژاپن با آن حجم انبوه از فعالیتهای تولیدی و تجاری و صادراتی (و بیش از ۱۲۵ میلیون نفر جمعیت) کارمند دولتی دارد. کارمندانی که متاسفانه بسیاری از آنها نه به دلیل شایستگی بلکه از طریق رابطه و نفوذ و قرابت با فلان مدیر ارشد و... راهی دستگاههای دولتی شدهاند. دولت از یک طرف باید شکم این لشکر انبوه نیروهایش را سیر کند و از سوی دیگر یارانههای نقدی به دهها میلیون ایران بدهد.توزیع یارانههایی که باعث شده امکان بهرهبرداری از سرمایههای داخلی به نفع بهروزآوری زیرساختها هم مقدور نباشد، حتی در زمانی که کشور با درآمدهای بالای ۸۰۰ میلیارد دلاری هم مواجه بود (دولتهای نهم و دهم) به جای سرمایهگذاریهای پایدار، منابع کشور صرف یارانههای نقدی و واردات و... شد. با این توضیحات مشکلاتی که در فضای انرژیک کشور در حوزههای گازی و... ایجاد شده به دلیل فرسودگی صنایع و زیرساختها است.
۴) اخباری که این روزها در خصوص واردات گاز از کشورهای همسایه شنیده میشود ناشی از عدم تعادل در تولید گاز کشور است. هر سال با آغاز فصل زمستان این مشکلات بروز میکند. اگر در کل کشور هوا ناگهانی سرد شود، مصرف گاز در کشور بالا میرود و این روند باعث میشود تا ایران به واردات گاز از کشورهای همسایه نیاز داشته باشد. روش واردات گاز ایران هم به صورت سوآپ است. قبلا ایران از مرزهای شمالی هممرز با ترکمنستان گاز وارد میکرد و بعد در مرزهای جنوبی به آنها گاز یا نفت میداد. این روند بعد از تحریمهای روسیه دچار تغییر شد. روسیه توان بالایی برای تولید گاز دارد و ایران میتواند از این مازاد گاز بهرهبرداری کند. ایران میتواند گاز روسیه را در شمال بخرد و آن را تبدیل به برق کند و آن را به عراق یا سایر کشورهای جنوبی بفروشد.
۵) بنابراین مشکل کمبود گاز هر سال با آغاز فصل سرما در ایران مطرح میشود و بعد با پایان فصل سرما از یاد همه میرود. مانند مشکل آلودگی هوا که به صورت مقطعی همه به آن توجه میکنند و بعد به دست فراموشی سپرده میشود. راهحل این مشکل هم، سرمایهگذاری و بهروزآوری زیرساختها است. مشکلی که به دلیل تحریمها، عدم بهرهوری و سوءمدیریتهای داخلی دیگر در اقتصاد ایران به یک امر بدیهی تبدیل شده است.
🔻روزنامه کیهان
📍 کهکشانی پر از دروغ
✍️ سید محمدعماد اعرابی
همه چیز با یک دروغ شروع شد: «۶ نفر توسط نظامیان حامی
دکتر احمد سوکارنو در ارتش کشته شدند.» این دروغ موتور محرک کودتایی آمریکایی علیه رهبر استقلال اندونزی بود که حداقل به کشتار ۴۰۰ هزار نفر از مردم این کشور انجامید. یک پای این آشوب مثل همیشه رسانهها بودند. در وزارت خارجه آمریکا «مارشال گرین»(سفیر وقت آمریکا در جاکارتا) به عنوان «رهبر کودتای اندونزی» شناخته میشود؛
او ۱۵ اکتبر ۱۹۶۵ در تلگرافی به واشنگتن نقشه را توصیف کرد؛ قرار بود نام رئیسجمهور دکتر «احمد سوکارنو» و حامیانش «لکهدار» و تبلیغاتی حاکی از مجرم بودن و «خیانتکاری و وحشیگری» آنها رواج داده شود. بخش قابل توجهی از این نقشه با توجه به سابقه انگلستان در «تبلیغات سیاه» بهعهده آنها گذاشته و «اندرو گیلکرایست» (سفیر وقت انگلستان در جاکارتا) طی تلگرافی به مقر اطلاعاتی انگلیس در سنگاپور خواستار تبلیغاتی با مضمون «وحشیگری و بیرحمی حامیان سوکارنو» و
«نقش آنها در به بیراهه کشاندن اندونزی» شده بود. ظرف مدت کوتاهی «اداره اطلاعات و پژوهش»(IRD) وزارت خارجه انگلیس به عنوان یکی از واحدهای فوق محرمانه در جنگ سرد با ریاست «نورمن رداوی» وارد عمل شد. رداوی و همکارانش با مهارتی فوقالعاده رسانهها را در جهت اهداف خود بهکار گرفتند و از کودتاچیان جنایتکار که دستشان به خون صدها هزار نفر آلوده بود، «فرشتگان نجات اندونزی» ساختند. «رونالد چالیس» خبرنگار BBC در آسیای جنوبشرقی که از افراد مرتبط با رداوی بود گفت: «این کودتا برای دستگاه تبلیغاتی غرب پیروزی بزرگی بوده است.» بعدها «پیتر دیل اسکات» تحلیلگر امور آسیا در مقالهای برای «پاسیفیک افرز» با بررسی عملیات رسانهای آمریکا و انگلستان در اندونزی «خبرنگارانی که برخی از آنها با سازمان جاسوسی آمریکا مرتبط بودند» را شریک جرم کودتاچیان دانست. خبرنگاری جرم نیست اما خبرنگاران غربگرای اندونزی در آن مقطع قطعاً مجرم بودند.
عملیات رسانهای آمریکا و انگلستان در کودتای ۱۹۶۵ اندونزی بر اساس یک الگوی موفق قبلی پایهگذاریشده بود: کودتای ۱۹۵۳ ایران(کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲)؛ باز هم محور تبلیغات رسانهای
یک دروغ بود: «قدرت گرفتن کمونیستها در ایران». ۲۴ تیر ۱۳۳۰ چهار ماه پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، رادیو BBC گفت: «کمونیستها در کمین هستند که ایران را ببلعند و اگر انگلستان پای خود را کنار بکشد، کار ایران تمام است.» BBC بهعنوان رادیو دولتی انگلستان بخش مهمی از یک شبکه گسترده رسانهای بود که وظیفه بسترسازی برای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را برعهده داشت. در اسناد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) این شبکه با اسم رمز تیپیبدامن (TPBEDAMN) شناخته میشود. شبکه بدامن بودجه سالانهای بین ۵۰۰ هزار تا یک میلیون دلار داشت، گردانندگان آن بیش از ۱۰۰ هزار نفر زیردست در شبکه خود داشتند و به گفته یکی از مأموران بازنشسته سیا قادر بودند مقالاتی را در ۳۰ روزنامه ایران منتشر کنند. شبکه بدامن علاوه بر بازوی رسانهای یک بازوی عملیاتی نیز داشت که به آشوب و غائلهسازی میپرداخت. یکی از شاخصترین اعضای بازوی عملیاتی شبکه بدامن «شعبان جعفری»(شعبون بیمخ) بود و از میان شاخصترین اعضای رسانهای این شبکه نیز میتوان به «عباس مسعودی»(صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات) اشاره کرد. هدف «تفرقه و یأسآفرینی» در نهضت ملی ایران، «بیاعتبارسازی» رهبران آن و «بیثباتسازی» دولت برآمده از آن بود. «مارک گازیوروسکی» یکی از اعضای «آرشیو امنیت ملی آمریکا» که به بخشی از اسناد کودتا دسترسی داشت میگوید: «مأموران سیا به انتشار تبلیغاتی میپرداختند که [آیتالله] کاشانی را مورد حمله قرار میداد و میکوشید میان وی و مصدق جدایی بیندازد.» آنطور که گازیوروسکی میگوید آنها حتی به افتراق در میان جبهه ملی به عنوان حامی اصلی مصدق نیز دامن زدند: «مأموران سیا کوشیدند تنش میان جناحهای طرفدار مصدق و ضدمصدق در درون احزاب [جبهه ملی] را تحریک کنند.» صبح روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جامعه تکهتکه شده ایران، ناامید از نهضت ملی و بدبین به رهبران آن؛ دیگر انگیزهای برای حضور در صحنه علیه کودتاچیان نداشت. بدین ترتیب الگویی موفق حداقل برای دستکاری افکار عمومی رقم خورد؛ آنطور که سالها بعد یکی از مأموران آژانس امنیت ملی آمریکا(NSA) نوشت: «اگر آمریکا میخواهد رؤیای امپراتوری جهانی خود را به منصه ظهور برساند باید راهبردهایی را بهکار گیرد که بر اساس الگوی ایرانی روزولت(مأمور CIA در ایران برای پیشبرد کودتای ۱۳۳۲) شکل گرفته باشد.»
این الگو هنوز هم میتواند کارآمد باشد. ترفندها ثابت اما ابزارها متنوعتر و گستردهتر شدهاند. حالا علاوه بر رسانه دولتی انگلستان(BBC)، رادیو اروپای آزاد با بودجه CIA و کنگره آمریکا، ایران اینترنشنال با بودجه سعودی و هدایت موساد و همچنین شبکههای اجتماعی آمریکایی نیز به آن اضافه شده است. تحرکات طیفی از نشریات زنجیرهای داخلی در کنار این رسانههای خارجی نیز یادآور شبکه بدامن است. چرخه تولید و توزیع اخبار در این رسانهها همپوشانی عجیبی با یکدیگر دارد، نویسندگان مشترک، ارتباطهای متقابل میان اعضای تحریریه، جهتگیری محتوایی واحد در این رسانهها و هماهنگی با آشوبگران میدانی مواردی است که شباهت آنها با شبکه بدامن را بیشتر میکند. این روزها انتقادات دلسوزانه و بعضا صحیحی در مورد عملکرد رسانهای برخی دستگاهها وجود دارد، اما این فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکه جریانی است که در تمام این سالها با تبلیغات سیاه به مرجعیتزدایی از این دستگاهها پرداخته است. به عنوان نمونه ما از گزارش سراسر کذب روزنامه شرق علیه صداوسیما در سال ۹۶ با یک عذرخواهی و انتشار تکذیبیه گذشتیم. ما از تضعیف نیروهای مسلح در این روزنامه طی دو ماه پایانی سال ۹۸ با تساهل غیرقابل توجیهی عبور کردیم. ما از تخریب روابط با همسایگان و متحدان راهبردیمان در گزارش دروغمحور روزنامه سازندگی و پیش از آن در رسانههای زنجیرهای دیگر به راحتی گذشتیم و دروغپراکنیهای روزنامه اعتماد و هممیهن را در همین آشوبهای اخیر کاملاً نادیده گرفتیم؛ صدها مورد از این دست وجود دارد و ما فقط به برخی از آن اشاره کردیم. این رویکرد منفعلانه در مواجهه با رسانههای متخلف هرچه باشد با «آزادی بیان» قابل توجیه نیست چون بیشتر به یک «هرج و مرج رسانهای» شبیه است. در واقع ما افکار عمومی را در مقابل بمباران اخبار جعلی و کذب بیدفاع رها کردیم. مسئولان رسانهای جمهوری اسلامی مواردی از این دست را صرفاً خطاهایی مجزا از یکدیگر دیدند و به تذکر، عذرخواهی و انتشار تکذیبیه توسط این رسانهها بسنده کردند؛ در صورتی که اگر جامعتر به این نقشه نگاه کنیم ما با محتوایی یکدست در یک شبکه رسانهای همافزا مواجهیم که با اعتبارزدایی از نهادهای وابسته به نظام زمینهساز تضعیف حاکمیت ملی شدند.
خاطره شیرین آمریکا از کودتای ۱۳۳۲ مطمئناً نه در سال ۱۴۰۱ که حتی در سالهای آینده نیز تکرار نخواهد شد. آمریکای این روزها در حد و اندازه کودتا نیست و اوباش اجارهای کف خیابان نیز در قواره براندازی انقلاب اسلامی عظیم مردم ایران نبودند. با این حال ما نیازمندیم تا سختگیرانه از مرزهای منافع ملی در حوزه رسانه محافظت کنیم. «دروغ» سوخت ماشین جنگی رسانهای علیه ایران است. ۳۸۰۰۳ دروغ تنها ظرف ۴۶ روز اخیر توسط ۵ رسانه فارسیزبان بیگانه فقط در فضای مجازی منتشر شده است؛ یعنی بهطور متوسط هر ۱۰۰ ثانیه یک دروغ. آنطور که «اندرو کراکر» درباره تاریخ ۶۰ ساله سرویس BBC جهانی تا ۱۹۹۰ مینویسد، میانماریها این شبکه را «آسمانی پر از دروغ» لقب داده بودند؛ در مورد ایران اما به نظر میرسد ماجرا خیلی وسیعتر است. ما با «کهکشانی پر از دروغ» روبهرو هستیم.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 اعتراض؛ فرصتی برای تفاهم
✍️ جمیله کدیور
هشت هفته از آغاز دور اخیر اعتراضات مردم می گذرد. اعتراضاتی که جرقه آن با اتفاقی که برای مهسا امینی در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ پس از بازداشت او توسط گشت ارشاد و هدایت وی به سمت کلاس توجیهی که منجربه مرگ او شد و به دلیل عدم اقناع افکار عمومی و خانواده آن مرحومه از یک سو و مطالبات انباشته و بر زمین مانده و بی پاسخ مردم در حوزه های مختلف از دیگر سو به تدریج گسترش یافت و در ادامه با تحریک و تحرک های عوامل خارجی و خروج از ریل اعتراضات مسالمت آمیز اولیه، هزینه های زیاد جانی و مالی بر جای گذاشت واتفاقات تلخی رقم خورد.در این رابطه توجه به چند ضلع اعتراضات شایسته تأمل است:
نخست. جامعه ما آبستن خشم بوده و هست. اتفاقی که یک سوی آن گشت ارشاد باشد و یک سوی دیگر آن، دختری جوان، قطعاً ظرفیت انفجار داشت. به رغم عدم همراهی اکثریت مردم ناراضی با اعتراضات در کف خیابان، جامعه از اتفاقی که رخ داد، خشمگین بود. گویی همه به نحوی خود یا عضوی از خانواده خود را در مهسای جان باخته و آرزوهای مدفون در خاک او می دیدند. به دلیل، اتفاقات تلخ پیاپی هفته های اخیر، جامعه همچنان خشمگین است و نجیبانه و صبورانه در انتظار تغییر و اصلاح رویکرد حاکمیت. حتی اگر موج اعتراضات در این مقطع خاموش شود، عدم اصلاح شیوه ها و عدم تغییر در نوع رویکردهای حکومت و عدم اقناع مردم نسبت به مسائل، موجب بروز اعتراض از سمت و زاویه ای دیگر خواهد شد.
دوم. گشت ارشاد یک نماد و نشانه است؛نشانه شکست جدی نهادهای عریض و طویل فرهنگی کشور، سیستم آموزشی اعم از مدرسه و دانشگاه، نهادهای رسانه ای فشل و متصلب داخلی غیرپاسخگو به ذائقه و خواست مخاطب،و نهادهای متعدد دینی بی توجه به مقتضیات زمان و مکان و مطالبات جامعه و بالأخص نسل جوان، در نهادینه کردن ارزش های مقبول حاکمیت در بین مردم. گشت ارشاداز ابتدا، نه در ارشاد موفق بود و نه در اقناع. نهادی بود که از بدو تاسیسخود تاکنون، موجب
هزینه ها و خسارت های فزاینده مادی و معنوی زیادی شده، اعتبار و بلکه آبروی ایران و نظام را در سطح جهان مخدوش کرده و در مقایسه با هزینه هایی که ایجاد نموده،فایده و دستاورد مثبتی در کارنامه خود ثبت نکرده است.
سوم.هر چند مسئولان قوای سه گانه مقننه، مجریه و قضائیه و نهادهای مختلف مرتبط، از بدو انتشار خبر مهسا، با واکنش همدلانه، با خانواده امینی ابراز همدردی کردند و خبر از اقدامات فوری جهت رسیدگی و پیگیری موضوع دادند، ولی اظهارات، بیانیه ها و اقدامات صورت گرفته از سوی نهادها و افراد مرتبط، پاسخگوی خواست های خانواده و افکار عمومی مردم نبود.با تراژدی تلخ درگذشت تأثر برانگیزمهسا امینی در ۲۵ شهریور، تصور می شد که برای مرهم گذاشتن بر احساسات جریحه دار شده خانواده امینی و مردم، در اولین اقدام، حکومت با پوزش از این اتفاق، سریعا با مامورین خاطی برخورد و آنها را عزل می کند و جمع شدن گشت ارشاد، که با شیوه های نابخردانه، ترس و نفرت و خشم را در میان زنان و دختران و خانواده ها شعله ور کرده است، اعلام می شود. اتفاقاتی که هیچ یک رخ نداد. شاید اگر از بدو وقوع این حادثه تلخ، از سوی مسئولان ذیربط با پذیرش اشتباه، معذرت خواهی صورت می گرفت و از ابتدا با هدف اقناع افکار عمومی، با تدبیر و توضیح دقیق و سریع دست اندرکاران مرتبط ، و توجه به خواست خانواده و وکلای مرحومه امینی مبنی بر حضور پزشکان معتمد خانواده در جریان رسیدگی به پرونده، اوضاع مدیریت شده بود، نارضایتی خانواده و کمیت و کیفیت عکس العمل مردم معترض طی دو ماه گذشته کاملا متفاوت با آنچه رخ داد، می بود و خشم مردم تا حد زیادی کنترل شده بود. به عنوان یک قاعده اساسی، پذیرش اشتباهات، نه نشانه ضعف، آنگونه که برخی می پندارند، بلکه همواره راهی برای ایجادیا احیای اعتماد است و به اعتبار و اقتدار فرد یا نهادی که اشتباه خود را
می پذیرد و معذرت می خواهد، می افزاید. این اتفاق نیفتاد ودر مقابل بارها از سوی افراد و نهادهای مختلف بر بیماری های زمینه ای و عمل جراحی مهسا در دوران کودکی تاکید و در گزارش پزشکی قانونی نیز همان موارد تکرار شد. حتی با فرض عدم برخورد فیزیکی در زمان بازداشت، یا درون ون و یا در محل کلاس توجیهی گشت ارشاد، مسئولیت سلامت افراد بازداشتی با نهاد بازداشت کننده است و در گزارش پزشکی قانونی و اظهارات مقامات هیچ اشاره ای به تأثیر ترس و استرس و فشار روحی و در یک کلام بستر و شرایط حادث شده بر فردی که به ادعای مقامات مربوطه بیماری زمینه ای داشته که سالها تحت کنترل و درمان بوده، و در زمان بازداشت سکته منجر به فوت می کند، نمی شود.بی توجهی مراجع قضایی ذیربط به اعتراض قانونی وکلای مرحومه به رأی کمیسیون پزشکی قانونی، بویژه در مورد عوامل منجر به فوت و درخواست برای در دسترس قرار گرفتن اصل پرونده برای مطالعه و تحقیق از مطلعین و درخواست برای ارجاع به کمیسیونی دیگر جهت رسیدگی مجدد به علت فوت بر این فضای بی اعتمادی دامن زد.با شدت گرفتن اعتراضات و جان باختن افراد دیگر در نقاط مختلف، بخصوص در زاهدان، توضیحاتی که توسط مراجع ذیربط داده شد و مغایرت با ادعاهای برخی از خانواده ها بر ابهام و عدم اقناع افکار عمومی و فضای بی اعتمادی که توسط رسانه های خارجی نیز دامن زده می شد، افزود.
چهارم. در چنین فضایی، در حالی که در ابتدا فضای اعتراضات به نحوی مسالمت آمیز در جریان بود، فاز اعتراضات و فضای حاکم بر معترضان حاضر در خیابان، با نفوذ برخی عوامل شبکه های خارجی در بین معترضان و متاثر از تبلیغات رسانه های فارسی وابسته به کشورهای عربی و غربی و بعضی رسانه های مجازی و توهمات بخش هایی از اپوزیسیون خارج نشین که بوی انقلاب به مشامشان رسیده بود، در نقاطی از کشور، با خروج از مدار اولیه اعتراضات مسالمت آمیز، از
خواسته های خشونت پرهیز به سمت اقدامات خشونت آمیز منحرف، و شعارها و موضوعاتی جدید عنوان و پر رنگ شد. طبیعی است که در چنین فضای پر تنشی، که برخی از معترضان به اقدامات خشن و تخریبی روی می آورند،و این خشونت ها مورد تشویق رسانه های معاند فارسی زبان قرار می گیرد، صبوری، مدارا و درایت نهادهای تامین کننده نظم و قانون،برای ایجاد امنیت و نظم، بیش از هر زمانی مورد نیازاست.
پنجم. اپوزیسیون خارج نشین از تمام ظرفیت های خود در جهت قدرت نمایی و به زعم خود در حمایت از اعتراضات داخل، گسترش خشم و نفرت و افزودن دامنه اعتراضات وطرح مطالبات جدید و دامن زدن به شکاف هادر داخل از طریق برانگیختن اختلافات بین نسلی، اختلافات مذهبی، اختلافات قومی و حتی اختلافات خانوادگی بهره گرفته، از هر سوژه ای در جهت اهداف خود استفاده کرده و می کند و برای سوار شدن بر موج اعتراضات به شیوه های مختلف چنگ زده است؛از جمله، ترغیب اعتصاب اقشار مختلف اعم از کارگر و بازاری و
معلم و …؛دعوت مردم به تحریم استفاده از خدمات برخی
شرکت های داخلی به اتهام وابستگی به حکومت؛ تحریک پیروان اقوام و مذاهب در مناطق مختلف،تشویق مردم به تحریم خرید بعضی محصولات تولیدی؛برانگیختن سلبریتی ها و اینفلونسرهای داخل و خارج کشور بر علیه حکومت؛ تمسک به اخبار مجعول؛ تشویق جوانان و نوجوانان به بیان شعارهای سخیف در مدرسه و دانشگاه و خیابان و نشان دادن
علامت ها و فعالیت های هنجار شکنانه همچون اقدام علیه روحانیونی که در بین مردم زندگی و تردد می کنند، و …هر از چندی با سوژه سازی جرقه اقدامی جدید می زنند. در کنار این اتفاقات، اقداماتی در جهت گسترش
تحریم های بین المللی علیه شخصیت ها و نهادهای مختلف حکومتی، کارزار اینترنتی خطاب به سران هفت کشور صنعتی جهان، برای اخراج سفرای ایران و نمایندگان آنها در سازمانهای بینالمللی واقع در این کشورها ، و تلاش برای حذف تیم ملی فوتبال ایران از جام جهانی ۲۰۲۲ قطربه جریان افتاد. اقداماتی که هدف نهایی آن، فروپاشی فرهنگی، فروپاشی اجتماعی، فروپاشی اقتصادی و فروپاشی سیاسی و ضعف ایران و تشدید یأس و فقر و نارضایی مردم از اوضاع است.
ششم. در حالی که رئیس قوه قضائیه در فراخوانی خطاب به تمامی جریانهای سیاسی، گروهها، دسته ها و مردم از گفتگو با معترضان و شنیدن انتقادات سخن گفت و رئیس قوه مقننه حکمرانی نوین را از مسائل جدی و اساسی کشور دانست و رئیس قوه مجریه بربی اشکال بودن فراهم آوردن مراکزی برای گفتگو، نقد و حتی اعتراض نسبت به برخی تصمیمات و روشها تاکید کرد، تا به امروزبه جز برخی اقدامات پراکنده که در ادامه به آن اشاره می کنم، اقدامی نظام مند و مشخص برای عملیاتی کردن این وعده ها صورت نگرفته است. نه طرحی از سوی مجلس مطرح و تصویب شد و نه لایحه ای از سوی دولت به مجلس ارائه گردید و نه گفتگویی با معترضان در کف خیابان مطابق گفته رئیس قوه قضائیه محقق شد. این در حالی است که برای بهبود وضعیت معیشت مردم و معضل گرانی و بالا رفتن قیمت دلار و کمبود دارو و قیمت بالای مسکن و … که زمینه ساز اعتراض است، فکر و برنامه ای اندیشیده نشده است. حتی با بستن اینترنت و برخی شبکه های اجتماعی طی این مدت، هم بر شدت خشم عمومی افزودند و هم بر مشکلات معیشتی اقشار زیادی در جامعه که از این طریق امرار معاش داشتند، دامن زدند و هم اشتغال بسیاری را نابود کردند و هم موجب ایجاد هزینه اضافی برای اتصال مردم به اینترنت و شبکه های اجتماعی شدند که باید از طریق وی پی ان و فیلتر شکن بدانها وصل شوند و هم امکان ارتباط طبیعی بین خانواده ها را با عزیزان خود در سراسر جهان دچار اشکال کردند. بعلاوه، شاهد ممنوع الخروجی یا بازداشت برخی بدون اینکه نقشی در اعتراضات داشته باشند،بدون هر گونه اطلاع و توضیحی از دلایل آن بوده ایم.
از چند برنامه گفتگوی تلویزیونی با چهره های سیاسی که قبلا امکان حضور در برنامه های صدا و سیما نداشتند، و چند حضور نمادین سخنگوی دولت در دانشگاهها جهت گفتگو با دانشجویان که عمدتا با اعتراض دانشجویان ابتر ماند، و گفتگوی رئیس جمهور با تعدادی دانش آموز دختر و پسر در اردوی راهیان پیشرفت، و حضور رئیس قوه قضاییه در دانشگاهی در بیرجند و گفتگو با دانشجویان که همه اتفاقات مبارکی است،اقدام و تصمیم خاصی در جهت شنیدن صدای معترضان و فراهم آوردن مراکز نقد و اعتراض و گفتگو با آنها رخ نداد.ضمن اینکه نشانه هایی از دهان کجی و بی توجهی نیز در برخی اظهارات و تصمیمات و اقدامات و بیانیه ها به چشم می خورد؛ به عنوان نمونه در این فضا که ضرورت همدلی و تدبیر برای گشایش مشکلات جامعه را می طلبد، بیانیه ۲۲۷ نماینده مجلس صادر می شود که از تمامی مسئولان کشور از جمله قوه قضائیه درخواست برخورد قاطع و عبرت آموز سریع می کند. در چنین فضای ملتهبی، صدور این بیانیه و بیانیه های مشابه نهادهای دیگر، به حل معضل کمک نکرده، بلکه دامنه خشم و خشونت کور را در جامعه می افزاید. یا در اتفاقی دیگر، وزیری بعد از برکناری به عنوان دبیر شورای عالی مناطق آزادی تجاری صنعتی و ویژه اقتصادی معرفی می شود.و یا همچنان از ادبیات دافعه برانگیزی که نتیجه اش واگرایی و ایجاد نفرت بین اقشار مختلف است، توسط افراد و نهادها و رسانه ها استفاده می شود.
هفتم. در فضای موجود، از اعتراضات اخیر می توان به عنوان فرصت و نه تهدید استفاده و آن را مغتنم شمرد. به جای سرکوب و بازداشت و محکومیت طیف گسترده ای از حوزه های مختلف، که نقشی در تخریب و آشوب و کشتن هموطنان نداشته اند،باب گفتگو را با معترضان حاضر در صحنه باز کنید و به جای انکار و تحقیر و شکستن شخصیت آنهادر خیابان و محل تحصیل و رسانه و زندان، برای شناخت این نسل معترض قدم پیش بگذارید. به موازات دعوت از نمایندگان احزاب و گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی در رسانه ملی، معترضان جوان و نوجوان را نیز به صدا و سیما دعوت کنید و به جای استفاده از شیوه هایی منسوخ و نخ نما همچون اعترافگیری، با آنها سخن بگویید و با فرمان آشتی ملی و عفو عمومی (به استثنای متجاهران و عاملان قتل و تخریب و نا امنی) مجال بهره گیری بیش از این از فضایی که همه در پیدایی آن قصور و یا تقصیر داشته اند، از دشمنان معاند بگیرید. برای اصلاح هیچ گاه دیر نیست.
🔻روزنامه اعتماد
📍 در نقد اصلاحطلبان
✍️ عباس عبدی
دو اشتباه اساسی اصلاحطلبان بود که خطاهای بعدی به دنبال این آمد. ولی به روشنی، اصل بقا در قدرت جایگزین این دو اصل شد. یک خطای دیگر هم داشتند که بیتوجهی به اصلاحات ساختاری در اقتصاد از جمله حل مساله درآمدهای نفتی بود که توضیح این یادداشت را طولانی میکند. این نگاه باعث شد که سیاست اصلاحطلبان محدود به انتخابات و صندوق رای شود و تعریف اصلی خود را فراموش کنند. ابزار جای هدف را گرفت. مساله این بود که اصلاحطلبان آمده بودند که اهدافی مثل حاکمیت قانون را پیش ببرند در حالی که پیروزی در انتخابات به هدف اصلی آنها تبدیل شد. ماشین توجیه اصل بودن صندوق رای راه افتاد. صندوقی که ذاتا یک ظرف است، باید دید مظروف و خروجی آن چیست؟ آیا معنای آن گشایش در سیاست است؟ آیا توسعه نیروهای مشارکتکننده در مدیریت است؟ ... یا یک آیین و نمایش کسالتبار است. نتیجه چنین رویکردی خارج شدن تصمیمات سیاسی از چارچوب راهبردی اصلاحات و اقتضایی شدن آن است. مردمی که به اصلاحطلبان و اهداف آن دلبسته بودند، ذره ذره دریافتند که حضور آنها در قدرت کمکی به حل مشکلات کشور نکرده است و در طول زمان از این نیرو بریدند. اصلاحطلبان به جای اینکه به عاملی که باعث از دست رفتن پایگاه اجتماعی آنها شده، توجه کنند، دست به توجیه زدند و گفتند: «نمیگذارند». در اینجا یک اتفاق مهم در مجموعه و ساختار اصلاحطلبان رخ داد که اثرات تخریبی بر روند اصلاحات داشت. اینکه اصلاحطلبان حاضر در ساختارهای حکومتی از جمله دولت، چنان رفتار میکردند که هیچ هزینهای متوجه آنان نشود. البته من مخالف چنین رفتاری نیستم، ولی مشکل از آنجا آغاز شد که کنشگران اصلی که آنان را به قدرت میرساندند، باید هزینه میدادند و به قول حافظ مصداق «جام می و خون دل هر یک به کسی دادند» شدند و این آغاز شکاف میان آنان بود. در حقیقت آنان که در ساختار دولت حضور داشتند به علل انگیزهها و منافع شخصی یا جزیینگری خواهان ادامه حضور اصلاحطلبان با عدول از دو اصل مذکور بودند و در عین حال حامیان میدانی آنان در حال هزینه دادن و زندان رفتن و پروندهسازی بودند، زیرا میخواستند با قدرت میدانی راه را برای کسانی در دولت باز کنند که خودشان آمادگی انجام کاری و پرداخت هیچ هزینهای را نداشتند.
وقتی در عمل میان این دو گروه جدایی به وجود آمد، شرایط برای حذف و بیرون راندن آنان از قدرت نیز فراهم شد، بدون اینکه نگرانی خاصی را در قدرت ایجاد کند. هنگامی که اخراج شدند، اینبار جریان امور به دست نیروهای میدان سیاست افتاد و مسیر ۱۳۸۸ را پیش رفتند. از اینجا شکافی که میان کادرهای اجرایی و سیاسی اصلاحات رخ داده بود نمایانتر شد و فعالان سیاسی اصلاحات فرآیند را تندتر کردند، در حالی که مشکل با این شیوه حل نمیشد. برای اثبات این ادعا کافی است که به وضع امروز مراجعه کنیم. بحران امروز حکومت، محصول یکدستی آن و حذف دیگران است. خیلیها معتقدند و درست هم فکر میکنند که اصلاحطلبان با حضورهای غیر موثر خود نمایان شدن این وضع را به تاخیر انداختهاند، البته من فکر میکنم که اگر مسیر اصلاحات مقید بودن به آن دو گزاره اصلی، یعنی نپذیرفتن «نقض حاکمیت قانون» و «شکاف قدرت و مسوولیت» را کنار نمیگذاشتند و از خط قرمزهای منطقی اصلاحطلبی عدول نمیکردند، احتمالا با وضعیت دیگری جز اینکه هست مواجه بودیم. بهتر بود اصلاحطلبان راهی را باز میکردند به جای آنکه نقش سرعتگیر را ایفا کنند. ولی متاسفانه سکوت آنان در برابر نقض این دو گزاره و خط قرمز، آن را مشروعیت داد و به نوعی عقبگرد هم محسوب شد و در نهایت این وضعیت خود را در بدترین تصمیم آنها، یعنی شرکت نیمبند در انتخابات سال ۱۴۰۰ نشان داد که مصداق روشن آن «آش نخورده و دهان سوخته» بود و حق است که به آنان بگویند پایگاه شما به همین اندازه است که رای آوردید. نتیجه کنار گذاشتن اصول و آرمانهای اصلاحطلبانه و تسلیم شدن به سیاستهای اقتضایی، رسیدن به وضعیت امروز است که زبانشان بسته است. اصلاحطلبان هم مثل سیستم به بنبست رسیدهاند. آیا راهی برای خروج از این بنبست وجود دارد؟ آیا اصلاحطلبان میتوانند چنین راهی را طی کنند؟ راه وجود دارد و آن نقد جدی روشهای پیشین و بازگشت به اصول و ارزشهای اصلاحطلبانه است. برای آنکه بتوانند چنین راهی را طی کنند، باید خون تازه در رگهای این نیروی بیمار و از پاافتاده وارد شود. مشکل اصلاحطلبان با تکرار مواضع تبلیغات انتخاباتی حل نمیشود، باید اعتماد جامعه را بازسازی کنند و تکثر اجتماعی را هم به رسمیت بشناسند و در خود نیز بازتاب دهند. در کنار این باید طیفی از اصولگرایان اصیل و نیروهایی فراتر از اصلاحطلبان که حذف و تحقیر شدهاند به صورت جمعی نیروی اصلاحطلب را تشکیل دهند و با التزام به حاکمیت قانون، تن ندادن به شکاف قدرت و مسوولیت، به آزادی رسانه و مبارزه با فساد و بهطور مشخص بازگرداندن کامل حق حاکمیت به مردم، مسیر اصلاحطلبی را پیش ببرند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 دو افراطی چگونه با هم کنار خواهند آمد؟
✍️ نعمت احمدی
انتخابات میان دورهای آمریکا به پایان راه خود رسیده است هرچند نتیجه نهایی خصوصا در مجلس سنا هنوز معلوم نیست اما نتیجه مجلس نمایندگان به این سمت رفت که جمهوریخواهان عدد ۲۱۸ نماینده را از آن خود کنند و اکثریت نمایندگان کنگره را از حزب دموکرات پس بگیرند. هرچند اکثریتی شکننده متعلق به حزب دموکرات بود، حزب جمهوریخواه هم اکثریت شکنندهای به دست آورده است. آنچه مهم است ریاست مجلس نمایندگان است که از نانسی پلوسی که دونالد ترامپ از او به عنوان دیوانه یاد میکرد، گرفته و به کویین مککارتی، سیاستمدار ۵۷ ساله سپرده خواهد شد. وجه مشترک نانسی پلوسی و کویین مککارتی، این است که کرسی نمایندگی هر دو از ایالت پرجمعیت کالیفرنیاست. مککارتی، به نسبت نانسی پلوسی جوان است. نانسی پلوسی ۸۲ ساله و مککارتی ۵۷ ساله است. مککارتی در ۲۶ ژانویه سال ۱۹۶۵ به دنیا آمد. از دهه ۹۰ میلادی وارد سیاست شد و رهبری جمهوریخواهان در ایالت کالیفرنیا را برعهده گرفت. در سال ۲۰۰۷ نخستین بار به مجلس نمایندگان راه یافت. در سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ که اکثریت مجلس نمایندگان از آن جمهوریخواهان بود، ریاست مجلس را برعهده داشت. با از دست دادن اکثریت مجلس نمایندگان توسط حزب جمهوریخواه، رهبری اقلیت مجلس را برعهده داشت. مشخصه مککارتی مخالفت جدی با توافق برجام است. در دورهای که اوباما به جد طرفدار امضای برجام بود و مذاکرات برجامی در جریان، سنگاندازیهای مککارتی در مجلس نمایندگان پرسروصدا بود. با ورود ترامپ به کاخ سفید و دوستی بین ترامپ و او سیاستهای راهبردی ترامپ در مجلس را نمایندگی میکرد؛ سیاستی که در نهایت به خروج دولت آمریکا از برجام انجامید. اما دوستی ترامپ و مککارتی پردوام نبود و در میانه راه بین این دو، هرچند مدت یکبار شکرآب میشد. هرچند به عنوان رهبر اقلیت مجلس سیاستهای حزب جمهوریخواه و ترامپ را حمایت میکرد اما حادثه حمله هواداران ترامپ به کنگره میانه مککارتی و ترامپ را دیگر به کلی تیره کرد. مککارتی از نخستین کسانی بود که تلفنی از ترامپ درخواست کرد مانع حمله هوادارانش به کنگره بشود. البته ترامپ به درخواست هم حزبی خود که رهبری اقلیت مجلس را هم برعهده داشت، توجه نکرد. در فایل صوتی که روزنامه نیویورکتایمز متن آن را منتشر کرد، مککارتی با عصبانیت خطاب به مردمی که حاضر بودند، میگوید دیگر تحمل این آدم را ندارد و باید استعفا دهد و اگر استعفا ندهد، باید از کاخ سفید اخراج شود. انتخابات میان دورهای آمریکا را نمیتوان پیروزی حزب جمهوریخواه دانست. حتی به باور من، شکستی برای حزب جمهوریخواه و ترامپ است. قبل از روز رأی گیری بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که موج قرمز اکثر ایالتهای آمریکا را دربرخواهد گرفت و سرنوشت هر دو مجلس یعنی سنا و نمایندگان، از حزب دموکرات پس گرفته خواهد شد و با این پیروزی کنگره هم به دست جمهوریخواهان خواهد افتاد و۲ سال باقیمانده را برای بایدن به جهنم تبدیل خواهند کرد و شاید با استیضاح او را از کاخ سفید اخراج کنند. اما موج قرمز راه نیفتاد هرچند انتخابات میان دورهای همیشه به ضرر حزب حاکم است. نتیجه انتخابات نه شکستی برای بایدن و نه پیروزی برای ترامپ شد. با شکرآب شدن رابطه مککارتی و دونالد ترامپ در روزهای پایانی ریاستجمهوری ترامپ و باقی ماندن این وضع تا تصدی دوباره ریاست مجلس، مککارتی، دونالد ترامپ را در شرایط ویژهای قرار خواهد داد. ترامپ که دو، سه روز قبل از انتخابات از خبر مهمی در روزهای بعد یاد کرد و این خبر را تحلیلگران به اعلام حضور ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا میدانند، با وضع موجود آیا باز هم ترامپ حاضر به اعلام کاندیداتوری خواهد بود؟ ترامپ فکر میکرد هم مجلس نمایندگان و هم مجلس سنا از آن جمهوریخواهان خواهد شد. صرفنظر از عدم تحقق پیشبینی ترامپ در خصوص نتیجه انتخابات مجالس آمریکا، موج ترامپ خواهی یا ترامپیسم که بعضی تحلیلگران آن را در پی ناکامیهای بایدن پیش بینی میکردند نیز محقق نشد و بسیاری از کاندیداهایی که ترامپ از آنان حمایت کرده بود، چه در مجلس نمایندگان یا سنا و دیگر پستهایی که در این انتخابات مردم باید به آنان رأی میدادند، به پیروزی نرسیدند و معلوم شد ترامپیسم در آمریکا از شدت و حدت خود کاسته است. حال اگر سهشنبه هفته آتی، ترامپ خبر مهمی که وعده داده بود همان خبر اعلام کاندیداتوری در انتخابات ۲۰۲۴ باشد و در انتخابات همان سال حزب جمهوریخواه کماکان اکثریت مجلس نمایندگان را برعهده داشته باشد این دو افراطی حزب جمهوریخواه چگونه با هم کنار خواهند آمد؟ مککارتی که از دهه ۹۰ کار سیاسی خود را با رهبری حزب جمهوریخواه در ایالت کالیفرنیا شروع و از سال ۲۰۰۷ تاکنون عضو مجلس نمایندگان و سالها ریاست آن مجلس را برعهده داشته و هم اکنون نیز دوباره رئیس مجلس شده است، ترامپ در صورت پیروزی باید برنامههای خود را در همین مجلسی اجرایی کند که مککارتی نفرت خود از ترامپ را به صراحت بیان داشته است. جدال این دو در صورت پیروزی ترامپ تماشایی خواهد بود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 آقای رئیسی! نوکری مردم آداب دارد
✍️ محمدصادق جنانصفت
احمد توکلی در انتخابات سال ۱۳۷۲ ریاستجمهوری رقیب اصلی مرحوم هاشمیرفسنجانی بود و توانست با استفاده از برخی شرایط سیاسی و حمایتهای پیدا و پنهان و با ادبیات پوپولیستی رای بالایی بیاورد. علاقهمندان به سیاست در ایران باور دارند او نخستین سیاستمدار ایرانی است که ادبیات پوپولیستی را در ایران به صورت گسترده رواج داد. وی در یک دوره و در شرایط انتخاباتی آن روزها از اصطلاح «نوکر مردم هستم» استفاده و تصریح کرد؛ اگر مقام بیاورم برای مردم نوکری خواهم کرد. این اصطلاح بعدها از سوی محمود احمدینژاد که دست توکلی را در پوپولیسم از پشت بست نیز به کار آمد. نگارنده در همان روزها در روزنامه شرق خطاب به احمد توکلی نوشت: «نوکری آداب و آیین دارد. هیچکس نمیتواند به صرف اینکه ادعا میکند واقعا نوکر مردم باشد» و تاکید کردم: «این نوکری کار بسیار دشواری است و به نظر میرسد یک پدیده مدرن شده است که اتفاقا از سوی رئیسان دولتهایی که دموکراسی در آنها نهادینه شده واقعا اجرا میشود.» حالا نیز پس از سالها ابراهیم رئیسی به شهرستان پاکدشت رفته و خبرگزاریها به نقل از او نوشتهاند که گفته است: «نوکری برای مردم بزرگترین خدمت ما محسوب میشود.»
پیش از اینکه نوشته حاضر را ادامه دهم به نقل از لغتنامه شادروان «اکبر دهخدا» معنای نوکر را یادآور میشوم و همانطور که به آقای توکلی یادآور شدم تاکید میکنم آقای رئیسی ذات اندیشه شما و نیز رفتار و کارنامه و برنامه شما اکنون در مقام رئیس دولت و در گذشته در مقام بالاترین مقام قوه قضاییه و خدمت در بالاترین بخشهای این نهاد گونهای است که نمیتوانید حتی اگر بخواهید نوکر مردم باشید.
در لغتنامه دهخدا درباره نوکر آمده است: «نوکر یعنی خادم، خدمتگزار، فرمانبر و زیردست که آماده خدمت و مطیع فرمان است» با توجه به این معنایی که در دهخدا آمده است، نوکر مردم یعنی اینکه هرچه مردم میگویند باید از سوی نوکر بدون چون و چرا رعایت و اجرا شود و نوکر حق ندارد درباره چرایی فرمان چیزی بپرسد. این ویژگیها امروز از سوی رهبران کشورهای دارای نهاد آزادی به خوبی اجرا میشود. به این معنی که رئیس دولت از سوی نهادهای مدنی مثل رسانهها، خانوادهها و بنگاهها آنچنان زیر فشار است که نمیتواند گامی برخلاف خواست و اراده شهروندان بردارد و به واقع نوکر مردم است. اما آقای رئیسی! شما رئیس دولتی هستید که حاضر نیست سخنان معترضان به تصمیمهای سیاست خارجی را قبول کند و تابعی از خواست شهروندان نیست. اگر ادعای نوکری شهروندان را دارید از آنها بپرسید نظرشان درباره تعامل سرافرازانه یا تقابل و ادامه خصومت با آمریکا چیست و هرچه مردم گفتند، اطاعت کنید. آقای رئیسی! شما که بنگاهها را زیر فشار قیمتهای دستوری به ورشکستگی میرسانید، نمیتوانید ادعای نوکری مردم را داشته باشید. شما به عنوان رئیس دولت حاضر نیستید به جوانان آزادی انتخاب روش زندگی را بدهید و به همین دلیل نمیتوانید نوکر مردم باشید. شما قیمت سپرده شهروندان در بانکها را نصف قیمت تورم تعیین میکنید، شما اجازه نمیدهید واردات انواع لوازم خانگی و خودرو آزاد شود و شهروندان را مجبور میکنید کالایی را مصرف کنند که شما میخواهید. این چه جور نوکری مردم است که به جای اربابتان یعنی مردم فکر میکنید و به آنها همه دستورها را میدهید و ادعای نوکری هم دارید. نوکری کردن در دنیای امروز کار سختی است و رسانههای ایران با همه دشواریها مینویسند که دولت و جنابعالی ارباب شدهاید و شوربختانه این شهروندان هستند که نوکر شدهاند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مدیریت پدیده ترامپیسم
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
انتخابات میاندورهای آمریکا در ۸نوامبر برگزار شد. این انتخابات که توأم با هیجانهای گستردهای در آمریکا بود و سر و صدای زیادی بههمراه داشت، به کنترل دموکراتها در مجلس نمایندگان پایان داد و تا حدودی با واگذاری ریاست مجلس نمایندگان به جمهوریخواهان آنها را امیدوار کرد که میتوانند عملکرد بهتری در سیاست آمریکا در عصر پساترامپ ایفا کنند. در مجلس سنا نوعی توازن و برابری بین دو حزب وجود دارد؛ ولی سرنوشت نهایی آن بستگی به اعلام نهایی در سه ایالت دیگری دارد که یکی از آنها ممکن است به دور دوم در یک ماه دیگر بکشد. معنا و مفهوم این انتخابات برای آمریکا و جهان چیست؟
در پاسخ با بررسی متن «برونداد داخلی» و «مسیر بینالمللی» روشن میشود که آمریکا در تلاش برای پل زدن میان میانههای رنگارنگ است. در زمانی که آمریکا در دو قطبیشدهترین شرایط تاریخ معاصر خود بهسر میبرد، تعادلگرایی در میانه افراطها، کالای عمومی مورد نیازی است که جامعه آمریکا به آن احساس نیاز میکند. این به معنای مدیریت پدیده ترامپیسم و خطرات آن برای نخبگان سیاست در آمریکا در دو سوی دموکراتها و جمهوریخواهان است. برای دقت بیشتر، ابتدا باید تنش انتخاباتی را مرور کرد.
الف- متن انتخابات. انتخابات میاندورهای در فضایی برگزار شد که محبوبیت بایدن بهعنوان رئیسجمهور حاکم و دموکرات در پایینترین و در حد ۴۰درصد بود. تورم بر اساس استانداردهای مردم آمریکا بالا بود و جمهوریخواهان امیدوار بودند که با تمسک به پدیدههای اقتصادی مخصوصا تورم، کار را خود به پیش برند. دموکراتها، تاکید بر ابعاد فرهنگی و اجتماعی داشتند و جامعه از افراطگرایان راست، با توجه به گرایش آنها در موضوعاتی همانند سقط جنین هراسان بودند. «ترس» و تغییر» دو مفهوم مسلط در هر طرف بود. دموکراتها «ترس» را از گروههای افراطی و حامی ترامپ بهحدی بالا بردند که حتی اعلام کردند بنیاد دموکراسی آمریکا در خطر است و همچنین ترس از عدم شناسایی گستردگی تنوع فرهنگی و اجتماعی توسط گروه مخالف، برجسته بود. جمهوریخواهان بر ترس از بدتر شدن اوضاع اقتصادی و بالا رفتن افزایش جرم و جنایت تاکید کردند و البته هر دو خود را پیامبران تغییر به سمت بهتر شدن معرفی میکردند.
آنچه در این متن باید مدنظر قرار گیرد، ترامپ و طرفداران او بودند. این گروه که از آنها بهعنوان انکارکنندگان انتخابات (Election Denier) یاد میشود، از معترضان انتخابات ۲۰۲۰ ریاستجمهوری و بعضا از اغتشاشگران در ژانویه۲۰۲۱ در اشغال کنگره آمریکا هستند. ترامپ در کانون این طیف قرار میگیرد و جالب است او در چند ایالت بهنفع کاندیداهای این گروه و در کارزار انتخاباتی آنها ظاهر شد.
با توجه به متغیرهای مختلف، انواع نظرسنجیهایی که در آمریکا انجام گرفت، پیروزی قاطع جمهوریخواهان مخصوصا در مجلس نمایندگان را پیشبینی میکردند. هرچند که جمهوریخواهان به ریاست مجلس نمایندگان دست یافتند؛ اما آنچنان هم نشد که انتظار داشتند. آنچه روشن شد، این بود که آمریکا در میان راه ریاستجمهوری بایدن که از دو سال پیش آغاز شده و تا دو سال دیگر پایان خواهد یافت، با مشارکت در خور توجه، مخصوصا از طرف نسل جدید لاتینتبارها و اقلیتهای غیرسفیدپوست نشان داد که ایالات متحده نیازمند تعادل و مهار افراطگرایی است.
ب- بروندادهای انتخابات. اولین برونداد این انتخابات آن است که جناح افراطی جمهوریخواه نتوانست ترامپگرایی را به مساله کانونی و محوری تبدیل کند. به تعبیری عامیانه، حزب جمهوریخواه گرفتار پدیده ترامپ و ترامپگرایی است. اما تا حدودی این انتخابات به جریانهای میانه جمهوریخواهان قوت داد. در عین حال نشان داد که حزب دموکراتها هم در لزوم بازگشت به هنجارها و نهادهای بنیادین آمریکا، از حمایتهایی برخوردار است.
دومین برونداد نیاز به همکاری دموکراتها و جمهوریخواهان در تصویب قوانین در کنگره، به میزان بیشتری نسبت به دو سال پیش است. این البته چندان هم راحت نیست و آنچه در اصطلاح سیاستشناسی آمریکا به آن قفلشدگی واشنگتن گفته میشود و به معنای سخت شدن تصمیمات کلان مخصوصا در عرصه بودجه خواهد بود، ادامه مییابد؛ ولی پیام انتخابات بهقول بایدن نیاز به همکاری دو حزب خواهد داشت.
برونداد سوم، ابهام در چگونگی انتخابات ریاستجمهوری۲۰۲۴ آمریکاست. از این انتخابات علائم روشنی برای انتخابات آینده بهدست نیامد. اما روشن شد که براساس دیدگاه بسیاری از تحلیلگران آمریکایی، بایدن نامزد مناسبی نخواهد بود. در ۲۰۲۴ او ۸۲ ساله خواهد بود و این انتخابات نشان داد که او کار زیادی لازم ندارد و کاندیدای درخشان دیگری هم در میان دموکراتها نیست. جمهوریخواهان امیدوارند بتوانند ترامپ را مهار کنند تا بتوانند به پیروزی در انتخابات آینده امیدوارتر باشند؛ اما باید دید از نظر بینالمللی انتخابات میاندورهای چه مسیری را نشان میدهد.
ج- مسیر بینالمللی. در پهنای سیاست خارجی، بایدن و دموکراتها سعی میکنند که نشان دهند سیاست بینالمللی آمریکا تغییری نکرده است. او در هفته بعد از انتخابات به مصر، اندونزی و کامبوج سفر میکند. این سفرهای چندجانبه در قالب بحثهای محیطزیستی، اجلاس گروه بیست و دیدار با رئیس دورهای آسهان، یعنی کامبوج را دربرمیگیرد. همه اینها پیام تداوم را نمایش میدهند.
اما در ورای این تداوم، بایدن و تیم او، مجبور به کار بیشتر در حوزه سیاست خارجی هستند. عمدهترین مساله در کنار مناسبات با چین، جنگ اوکراین است که زمزمههایی از فشار آمریکا بر اوکراین برای مذاکره سیاسی و دست کشیدن از سرسختی به گوش میخورد. این زمزمهها، با توجه به شرایط جدید سیاسی در داخل و خارج آمریکا ممکن است به صداهای بلندتری تبدیل شود. در سایر مسائل، مانند ایران، دیدگاه دو حزب در کنش و واکنشهای متعدد بههم نزدیکتر میشود. هرچه هست انتخابات آمریکا تکانه سیاسی است که در روند پویاییهای درونی و بیرونی آمریکا اثر خواهد داشت و شاید آمریکای افراطیشده و دوقطبیشده را اندکی به میانه سوق دهد. باید دید در عمل چه رخ خواهد داد.
مطالب مرتبط