🔻روزنامه تعادل
📍 روان جامعه را نیازاریم!
✍️ حسین حقگو
مهمترین سرمایه هر دولتی «سرمایه اجتماعی» و اعتماد و اطمینان جامعه به سیاستها و اقدامات اوست. در ضعف این مولفه هر تصمیم و سیاست اقتصادی کمترین بازده را داشته و کمتر گرهی از مشکلات حاد و بحرانها میگشاید.
اقدام اخیر بانک مرکزی در انتشار اوراق گواهی ارزی (هزار تا چهار هزار دلار با سررسید آخر بهمن ماه و به نرخ روز دلار توافقی) را میتوان مشمول قاعده فوق دانست. این اقدام که به منظور کاهش فشار بر تقاضای ارز و سفته بازی و جمع کردن پول از سطح بازار طراحی و از ابتدای این هفته اجرایی شد اگر چه در شرایط معمول و طبیعی میتوانست کارکرد مثبتی داشته باشد و اهداف تعیین شده را تا حدی محقق کند اما در شرایط فعلی و بیاعتمادی شدید حاکم بر فضای اجتماعی نسبت به اقدامات و سیاستهای دولت، کمتر امکان موفقیت دارد.
تردید اساسی در اثربخش بودن انتشار این اوراق نیز همین است که اگر چنین اعتماد و اطمینانی در جامعه به دولت و سیاستهای آن وجود داشت که اصولا کار مردم به خرید دلار و سکه و اتومبیل و خانه وانواع راههای دیگر برای حفظ ارزش داراییهایشان نمیکشید.
وقتی نرخ بهره بانکی نیمی از تورم را هم پوشش نمیدهد و به صورت دستوری و بر مبنای منافع و مصالح گروهی و سیاسی و فارغ از منطق اقتصادی تعیین و تثبیت میشود چرا مردم باید پول خود را به بانکها بسپارند و ارز و طلا و خانه و خودرو نخرند؟! اگر سود بانکی منطقی و مرتبط با تورم باشد چه نیاز فوری برای ساخت سالی یک میلیون مسکن در شرایط خالی بودن بیش از ۵ میلیون خانه خالی یا تولید خودروهایی خواهد بود که جز مصرف بیرویه بنزین مفت و نابودی محیط زیست کمتر ثمری برای کشور دارند؟! (البته بگذریم از ایجاد اشتغال کاذب برای گروه بزرگی از جامعه که غالبا نیز تحصیلکرده و دارای تخصصند اما در نبود شغل مناسب تن به مسافرکشی دادهاند!)
اگر سیاست مالی و پولی درستی بر سیاستهای دولت حاکم بود (پرهیز از تغییر ناگهانی سیاستها، کنترل کسری و ایجاد توازن در بودجه و...) پولهای مردم راهی بانکها میشد تا در تولید و تجارت بهکار افتد و سود معقولی را هم نصیب سپردهگذاران کند و آنان را به مخمصه و ریسک بالای خرید دلار و طلا و....نیندازد.
مشکل ریشهای و حاد اقتصادی امروز ایران «تورم» و انتظارات تورمی است. تورمی که در طی سالهای اخیر و برخلاف عملکرد معمول آن، وارد کانال ۴۰ درصد شده است و با افزایش نااطمینانیهای داخلی (اعتراضات اخیر و ناکارآمدی دولت در حوزههای مختلف سیاسی و اقتصادی) و خارجی (به حاشیه رفتن برجام و افزایش تحریمها و بیسرانجامی افایتیاف) هر روز بیم حادتر شدن آن میرود. چنانکه در مورد همین اقدام یعنی انتشار اوراق ارزی نیز این سوال وجود دارد که با توجه به افق پیش رو و احتمال افزایش قابل توجه قیمت ارز در تاریخ سررسید اوراق (بهمن ماه) بانک مرکزی سود این اوراق را از چه محلی تامین خواهد کرد که منجر به افزایش پایه پولی و تورم در کل اقتصاد نشود؟!
واقعیت آن است که ابرچالشهای اقتصادی نظیر تورم و یکی از وجوه آن یعنی افزایش نرخ ارز در حال حاضر راهحل اقتصادی ندارد و گره آنها از مسیر اصلاح نظام حکمرانی و حاکمیت قانون برآمده از ارادههای آزاد و ایجاد اعتماد و اطمینان به کارآمدی دولت میگذرد. انجام ابتکارات و اقداماتی نظیر فروش اوراق ارزی در بهترین حالت جز مسکنی موقت نیست و نتیجهای جز از دست دادن زمان برای انجام اصلاحات بنیادی دربر ندارد. این همه البته مشروط به آن است که اصولا وجود بحران را بپذیریم و با انکار آن روان جامعه را نیازاریم! (وزیر صمت: افزایش نرخ ارز عملیات روانی است – ۲۵/۸).
🔻روزنامه کیهان
📍 جنگ در اوکراین سندروم استکهلم در مدعیان اصلاحات
✍️ جعفر بلوری
۱- دیروز خبری به نقل از «دیلیمیل» منتشر شد که جامعه انگلیس را، هم ترساند، هم نگران کرد و هم خشمگین. خبر این بود:
«اواب ایشاک» کودک دو ساله بر اثر آلوده شدن با کپک قارچی حاصل از رطوبت در دیوارهای خانهاش، از دنیا رفت. دیلیمیل سپس با «شرمآور» خواندن این رویداد برای دولت انگلیس، گزارش خود را اینگونه تمام کرد: «برخی از مردم بهدلیل گران شدن قیمت انرژی قادر به گرم کردن خانههای رطوبتزده خود نیستند... این مسئله چالشی بزرگ برای سیستم مسکن انگلستان به وجود آورده است. پزشکی قانونی در این خصوص اعلام کرده در معرض کپک بودن، در خانهای قدیمی باعث مرگ این کودک شده و دولت باید فکری به حال ساختمانهای قدیمی و نمور کند و...»
۳ هزارو ۱۳۶ کیلومتر آن طرف تر، یعنی در اوکراین نیز خبر دیگری منتشر شد که بیارتباط با آنچه در انگلیس و برای «ایشاک» دو ساله اتفاق افتاد نبود: مردم اوکراین برای نجات جان خود از سرما، باید چند ماهی کشور را ترک کنند. این، اظهارات رئیس شرکت «دتک»، یکی از بزرگترین هلدینگهای انرژی اوکراین بود که به مردم کشورش میگوید برای یک دوره سه الی چهار ماهه هم که شده «باید» از کشور خارج شوند چون بحران انرژی و موضوع «زمستان سخت»، جدی است. برویم به یک هزار و ۷۴۳ کیلومتر آن طرفتر از اوکراین، یعنی به آلمان. دولتمردان صنعتیترین و ثروتمندترین کشور عضو اتحادیه اروپا هم یک روز قبلتر از رئیس این شرکت اوکراینی به مردم کشورشان گفته بودند، آماده رویارویی با قطعیهای مکرر برق باشند چرا که در طول زمستان احتمالا با روزی سه الی چهار ساعت قطعی برق مواجه خواهند بود. دیروز نیز به مردم این کشور گفته شد، تا میتوانند غذاهای کنسروی ذخیره کنند.
شاید برای عدهای باور چنین خبرهایی سخت باشد. برای درک این واقعیتها کافی است بدانیم، هزینه انرژی (برق و گاز) در برخی از این کشورهای اروپایی تا ۵۰۰ درصد رشد داشته است. با توجه به عدم افزایش متناسب حقوق و دستمزدها با تورم، بهویژه در حوزه انرژی و مواد غذایی، تحمل چنین وضعی برای بسیاری از اروپاییها واقعا سخت است. آنقدر سخت که چندی پیش یورونیوز نیز گزارش عجیبی در همین رابطه منتشر کرد. طبق گزارش این شبکه تلویزیونیِ اتحادیه اروپا، بسیاری از مردم در این قاره ترجیح دادهاند، برای فرار از «زمستان سخت» به کشورهای گرمسیر این قاره مثل اسپانیا مهاجرت کنند. یعنی همان راهکاری که رئیس شرکت «دتک» اوکراین به مردم توصیه کرده است. آنها میگویند محاسبه کردهاند که اگر زمستان را به کشور دیگری که زمستان خیلی سردی ندارند مهاجرت کنند، هزینه کمتری برایشان خواهد داشت تا این که بمانند و قبوض برقهای نجومی را پرداخت کنند. این تازه، آن بخش از جامعه اروپاست که، توان و هزینه سفر به یک کشور خارجی را دارد!
تمام این اتفاقات و اخبار در حالی رخ میدهند و منتشر میشوند که هنوز، زمستان از راه نرسیده و یک ماه تا آن باقی مانده است. زمستانی که بزرگترین و معتبرترین چهرهها و مؤسسات علمی و سیاسی آن را «سخت» توصیف کردهاند، آنقدر سخت که رهبران برخی از این کشورها کارشان به دزدی نفتِ کشورهای فقیر و جنگزدهای مثل یمن و سوریه افتاده است. آنها حتی تحریمهای کشورهایی را که خود تحریمشان کردهاند دور میزنند و با التماس از آنها نفت و گاز گدایی میکنند. (بهعنوان یک مثال رجوع شود به اخبار سفر هیئتهای آمریکایی و اروپایی به ونزوئلا و یا ساقط کردن «خوان گویادو»، رهبر کودتاچیانی که خودشان او را رهبر این کشور کرده بودند تا شاید دل نیکلاس مادورو را که تا همین چند ماه پیش دنبال سرنگونی و ترورش بودند، به دست آورند)
۲- چنین شرایط سختی(که تنها به گوشه کوچکی از آن اشاره شد) طی همین دویست و اندی روز، تغییرات محسوسی را در جوامع اروپایی به وجود آورده که پیش از این طی یادداشت مبسوطی تحت عنوان «تغییر سبک زندگی طی فقط ۲۰۰ روز» این تغییرات را بررسی کردیم. نوشتیم، وقتی شرایط در یک حوزه خاص (اینجا اقتصادی) در یک جامعه بهطور ناگهانی تغییر کرده و «سخت» میشود، و سرعت این تغییرات سوء، آنقدر زیاد است که مردم و حتی ساختار سیاسی نمیتواند خود را با آن همراه و هماهنگ کنند، خروجی این وضع میشود، اختلالات اجتماعی و سیاسی همانچه امروز
در اروپا میبینیم. اعتصابهای طولانی، تظاهرات، شورش، افزایش خشونتهای نژادپرستانه، قدرت گرفتن جریانهای سیاسی پوپولیست و ناسیونالیستهای افراطی و از آنسو سقوط دولتها، روی کار آمدن فاشیستها (در ایتالیا) و حتی تغییر سبک زندگی مردم. به بیانی جامعهشناختیتر، ایجاد تغییرات سریع و شدید در «ساختار»هایی که به مرور و طی چندین دهه قوام و دوام یافته و به اصطلاح «جا» افتادهاند، میتواند در «کارکرد» آن ساختار هم ایجاد اختلال کند. و هرچه به زمستانی که در برخی از این کشورهای اروپایی تا منهای ۳۰ درجه میرسد نزدیک میشویم، این اختلالات بیشتر و جدیتر خواهد شد. مگر این که در این بین اتفاق تازهای رخ دهد و مثلا یکی از طرفهای جنگ «پرچم سفید» را بالا ببرد و...
۳- تا اینجا درباره دو موضوع «زمستان سخت» و
« اختلالات قبل از آمدن این زمستان سخت» در جامعه اروپا نوشتیم و با استناد به گزارشهای رسمی رسانههای غرب پیشبینی کردیم، اگر هیچ یک از طرفین جنگ کوتاه نیاید، هرچه به زمستان نزدیکتر شویم، این اختلالات سیاسی و اجتماعی شدیدتر هم خواهد شد.
در ادامه میخواهیم به یک بیماری و اختلال «روانشناختی» هم بپردازیم که حاصل از وضعیت حاکم بر اروپاست اما در ایران خودمان و در برخی چهرههای سیاسی و رسانهای بروز یافته است! به عبارتی بحران آنجا در اروپا و در فاصله چندهزار کیلومتری ایران رخ داده اما اختلالات روانشناختی حاصل از این بحران در برخی جریانهای سیاسی ایران بروز کرده است! چگونه؟ بخوانید:
حتما شما هم شنیدهاید که در روانشناسی، از سندروم و عارضهای نام میبرند به نام «سندروم استکهلم». در تعریف سندروم میگویند، «نشانههایی که حاکی از اختلال خاصی است.» یا «مجموعهای از خصوصیات قابل تشخیص بالینی است که...» گفته میشود عارضه استکهلم اصطلاحی است که پس از سرقت از بانکی در استکهلمِ سوئد، توسط روانشناسی به نام نیل بیِروت (Nils Bejerot) مورد استفاده قرار گرفت. او از آغاز تا پایان گروگانگیری به پلیس مشاوره میداد و به بانک رفتوآمد داشت. طی این گروگانگیری چهار کارمند (سه زن و یک مرد) به مدت ۶ روز (از تاریخ ۲۳ تا ۲۸ اوت ۱۹۷۳) به گروگان گرفته شدند. طی این شش روز اما قربانیان نوعی وابستگی عاطفی به گروگانگیرها پیدا کرده بودند؛ تا جایی که از همکاری با پلیس
سر باز میزدند و حتی پس از آزادی از این مصیبت ششروزه، در دفاع از گروگانگیران برآمدند. به عبارتی، این سندروم عارضه، اختلال و بیماری است که، در «قربانی» نسبت به کسی که او را قربانی کرده به وجود میآید طوری که باعث میشود، به دفاع از کسانی بپردازد که علیه خودش وارد شده و به او ضربه و خسارت زدهاند!
اینجا و در ایران خودمان، یک جریان سیاسی فعال است که، همین حس و اختلال و بیماری را در مواجهه با غرب دارد. مثلا غرب اقتصاد و معیشت و امنیت ایران را که به گروگان میگیرد، اما آنها سمت گروگانگیر غَش میکنند! بنا بهدلایل احتمالا تاریخی و صد البته شخصیتی و روانشناختی، علاقه عجیبی به غرب دارند و تحت هر شرایطی- تاکید میشود- هر شرایطی قطب نمایشان غرب را نشان میدهد. این اختلال گاهی آنقدر شدید میشود که، بازنشر اخبار و موضعگیریهای مقامات رسمی غرب درباره بحران اقتصادی و اجتماعی حاصل از جنگ اوکراین را هم که میبینند، خشمگین میشوند. وقتی مقامات رسمی اروپا میگویند «زمستان سخت در پیش است» آنها عصبانی میشوند و میگویند زمستان سخت در انتظار ایران است نه اروپا! باور نمیکنید، همین جمله را در موتورهای جستوجوگر وارد کرده و دکمه اینتر را بزنید! یا وقتی غرب زیر تعهداتش در مقابل کشورمان میزند و مردم را تحریم میکند، این جریان باز هم جانب غرب را میگیرد و میگوید تقصیر ایران بود که آنها زیر تعهداتشان زدند! میگویید نه؟ امروز بازتاب همین یادداشت را در رسانههایشان ببینید، البته کاملا تحریف شده!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 یک تیم، یک ملت
✍️ سید مسعود رضوی
قطر، کشور کوچک حاشیه جنوبی خلیج فارس از امروز در جایگاه میزبان مسابقات جام جهانی فوتبال در مرکز توجه رسانه ها و افکار و دیده های عموم مردم جهان قرار گرفته است.
جام کنونی البته با اما و اگرها و پشت پرده های نامعلوم آغاز شده است.
آنچه برای ما اهمیت دارد، فوتبال به مثابه یکی از مهم ترین سازوکارهای زیستن در جهان و ایرانمان، و شهر و شهرستان و حتی روستاهای ماست؛ زیرا نه فقط در جانب ورزش و رقابتی هیجان انگیز به تخلیه شور و هیجان یاری می کند، که فشار روانی زندگی و بار سختیها و جدیّت شکنندة زندگانی را برای بسیاری از مردم سهل و سبک می کند و این فقط یکی از دهها و بلکه صدها خصوصیت فوتبال برای ما و همة مردم است.
امتیازات این ورزش شگفت انگیز و محبوب، چنان گسترده است که در آکادمیها و رسانه های فکری و جامعه شناسی و فلسفی، دربارة آن اندیشه و پژوهش می شود و بزرگان سیاست و هنر و جامعه نیز با نزدیکی و توجه بدان، می کوشند خود را بیشتر در معرض دید مردم قرار دهند. فوتبال یک آیین است و یک ایدة روانکاوی و فهم جمعی، فوتبال یک برنامه برون رفت و یک نظام مالی و یک نقشه راه قدرتمند برای یک مجموعه است… مجال نیست وگرنه باید در هر زمینه و سرفصلی که گفته شد، مفصل سخن بگوییم.
در اینجا برای آنکه ملموس تر و روشنتر سخن بگویم لازم است مثالی از جامعة خود بیاورم. بازی تاریخی ایران و استرالیا، که به حماسة ملبورن شهرت یافته است، حتما در خاطر همه مسئولان و جوانان و میانسالان آن زمان که اینک پیر و دنیادیده شده اند بازمانده و خاطراتش هست. پس از پیروزی ایران، چنان شوق و همبستگی و حضوری در هر کوی و برزن در وطن عزیزمان دیده شد که تا پیش از آن ممکن نبود. جامعه ای پنهان برآمد و اشتیاق و روحی نهفته زنده شد. نه در یک تن و یک نسل و یک شهر، که در یک ملت تجلی یافت. فوتبال اینک عین زندگی و بخش جدایی ناپذیر حیات ماست.
فوتبال بازی است و میتواند موجب اعتلای انسانها شود. آمیزه و آموزه ای از قدرت و لذت به ارمغان می آورد. دیگر جنگ و خصومت گلادیاتورها نیست، بشر آموخته و فوتبال به آدمی گوشزد می کند که زندگی قواعدی دارد و باید در مساوات و برای همگان لازمالاجرا باشد. اگر مربی و کاپیتان یا داوری انتخاب کردیم، او وظایف مشخصی در چارچوب اهداف و آرزوهای تیم و هواداران دارد و نمی تواند فراتر از آن، هرچه خواست بگوید و پاسخگو نباشد. نمی تواند توقع احترام و عظمت داشته و شوق هواداران و تماشاچیان را نادیده بگیرد و خود را از شکستها و ضعفها برکنار بداند. فوتبال تمرین خلاقیت فردی و همکاری تیمی است.
فرد و جمع در یک نقطه به هم می رسند و در همان نقطه یگانه می شوند تا به هدفی مشخص برسند. در سطح تیم ملی، این هدف، به آرمانی میهنی و ارزشهای یک ملت پیوند میخورد و اگر در روز فینال جام جهانی، کل دنیا تقریبا در حالت تعطیل یا نیمه تعطیل قرار می گیرد، دلیلش یک بازی، یا دفع و رفعِ اوقات فراغت نیست؛ بلکه بازیابی روح سترگ رقابت است که از اعماق تاریخ و فرهنگ بشر باز آمده تا به تک تک ما گوشزد کند ما یک تیم هستیم، یک جمع، یک جامعه با سلایق متفاوت و علایق مشترک، با رفتارهای متفاوت و اهداف واحد؛ باید بکوشیم و وظایف خود را به درستی انجام دهیم، تمرین و ممارست کنیم، بر مهارتها بیفزاییم، بهترین افراد و شایسته ترین ها را برای هر پست برگزینیم، اشتباهات را جبران کنیم، فروتنی پیشه کنیم و با هواداران مشتاق و بی ادعایمان همدل باشیم، تکبر را کنار بگذاریم و بیشتر کار کنیم تا محبوب شویم و هیچ کس نباید از قانون و قواعدی که برای همگان لازم الاجراست، تخطی کند یا از پاسخگویی طفره رود، خواه مربی باشد یا کاپیتان یا ستاره تیم! عزت پیروزی از آن همگان و اندوه شکست هم نصیب همگان خواهد بود. زیرا ما یک تیم هستیم، یک جامعه هستیم. یک ملت هستیم.
برای تیم ملی کشورمان آرزوی پیروزی و بازیهای درخشان دارم و یقین دارم.
🔻روزنامه شرق
📍 فردای پایان اعتراضات
✍️ حجت میرزایی
اعتراضات گروههایی از مردم در خیابانها، دانشگاهها و فضای مجازی وارد سومین ماه خود شده است. فرض کنیم همین امروز اعتراضات پایان یافته و معترضان به خانه و روال روزمره ماههای پیش خود بازگردند. فرض کنیم آنان با امید به تأثیر پیشرفتهایی که در ماه گذشته پیاپی مورد اشاره رئیسجمهور و دولتمردان قرار گرفته (و مردم و نخبگان از آن بیخبرند) همه امیدشان را بر برنامهها و سیاستهای راهگشا در دولت و مجلس متمرکز کنند. چشمانداز وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور و سیاستهای دولت تا چه اندازه میتواند این آرامش را پایدار و بازگشتناپذیر کند؟ در این مدت تحلیلهای بسیاری درباره ابعاد و ماهیت عوامل زمینهساز، برانگیزاننده و تداومبخش اعتراضات ارائه شده است. با وجود آنکه در بیشتر این تحلیلها ماهیت این اعتراضات را عمدتا اجتماعی دانستهاند؛ اما در بسیاری از تحلیلهای تأملبرانگیز نیز نقش و تأثیر عوامل اقتصادی بهویژه یک دهه رکود تورمی، کاهش یکسومی درآمد سرانه و افزایش جمعیت زیر خط فقر ناشی از تحریمها در زمینهسازی این اعتراضات و رفتار آتی گروههای ناظر را مؤثر و تعیینکننده دانستهاند. ازاینرو ماهیت اعتراضات و زمینههای انگیزشی آن چه اقتصادی و چه اجتماعی باشد، ریشه در حوزه حکمرانی دارند. پیچیدگی و درهمآمیختگی مسائل و مشکلات اقتصادی ایران که هرکدام از آنها میتواند زمینهساز یک چالش بزرگ سیاسی و اجتماعی در یک کشور باشد، هیچگاه به اندازه امروز نبوده است. بیتردید بیشتر این مسائل در تصمیمات و سیاستها و به زبان کوتاه در کیفیت و کارکرد حکمرانی گذشته کشور سررشتهای دراز دارند و به علت فراگیری و آثار گسترده و پردامنه جمعیتی و جغرافیایی آنها امری اجتماعی تلقی میشوند. برخی از مهمترین مسائل بحرانساز که بیتوجهی و چشمبستن بر آنها یا ناتوانی در ایجاد سازوکارهای پیشگفته میتواند زمینه چالشهایی بزرگتر و فراگیر و پرمخاطره را فراهم کند، با اجمال میتوان فهرست کرد:
- کاهش بیسابقه تعامل مالی و اقتصادی کشور با اقتصاد جهانی و کاهش درآمد ارزی کشور به یکسوم آغاز دهه ۱۹۹۰.
- روند نزولی و نگرانکننده عملکرد نهادی بهویژه روند فزاینده فساد، محیط عمومی نامناسب برای کسبوکار، نبودن تضمین برای حقوق مالکیت و... .
- فضای غیررقابتی و مداخله غیرمتعارف نهادهای غیر اقتصادی در اقتصاد.
- تخلیه آب و زوال منابع طبیعی و تخریب منابع زیستمحیطی، هم در فلات مرکزی خشک و کمآب ایران و هم در مناطق سبز تاریخی.
- شرایط بسیار نگرانکننده و بحرانی صندوقهای بازنشستگی در کنار مشکل مالی و مدیریتی بیسابقه دولت.
- شرایط نگرانکننده نظام بانکی و فقدان منابع حداقلی حتی برای اجرای طرحهای مسکن ملی و اعتبارات خرد.
- سطوح بالا و فزاینده فقر و نابرابری اقتصادی و اجتماعی و فضایی.
- روند فزاینده شکافهای توسعه منطقهای و تشدید منازعات درون و بینمنطقهای در کنار روندهای نگرانکننده مهاجرت درونسرزمینی و تغییرات محسوس در آمایش جمعیت و فعالیت اقتصادی کشور.
- نرخهای بالا و پایدار بیکاری در سطح ملی و مناطق و بهویژه بیکاری جوانان و دانشآموختگان آموزش عالی.
- گذشت یک دهه با نرخ رشد اقتصادی نزدیک به صفر، نرخهای کاهنده و نزولی بهرهوری، سرمایهگذاری در کنار روند نگرانکننده خروج سرمایه خلاق و صاحبان دانش و تخصص و سرمایه مالی.
- نرخهای کاهنده و نگرانکننده سرمایه اجتماعی و اعتماد رو به زوال که انسجام اجتماعی را در معرض مخاطره قرار داده است.
- تداوم عمیقترین رکود تورمی اقتصاد ایران و نرخهای ترکیبی تورم و بیکاری که ایران را در فهرست چند کشور دارای بالاترین نرخهای بیثباتی اقتصاد کلان قرار داده است.
- روند فزاینده و سهم تأملبرانگیز اسکان غیررسمی (حاشیهنشینی) که به حدود ۲۵ درصد جمعیت شهرنشین ایران رسیده و در برخی شهرها مانند مشهد، زاهدان و چابهار به وضعیت ناگواری از فقر شهری رسیده است.
- تعداد بسیار زیاد طرحها و پروژههای زیربنایی دولتی و پروژههای سرمایهگذاری اقتصادی بخش عمومی غیردولتی که ناتمام مانده و در انتظار منابع مالی و دسترسی به فناوری حاصل از گشایش در روابط خارجی است.
- ناترازی در منابع انرژی ازجمله گاز و برق و نگرانیهای جدی برای امکان تداوم فعالیت صنایع مهمی مانند پتروشیمی و فولاد.
میتوان دقیقتر این فهرست را با معیارها و مقسمهایی مانند شدت و دامنه و دوره زمانی اثرگذاری و... تقسیمبندی کرد یا در تحلیلی سلسلهمراتبی یا برآمده از رویکردهای مختلف نظری ترتیبی متفاوت از آنها ارائه داد؛ اما تقریبا اجماعی کمسابقه میان اندیشمندان ایرانی درباره آنها وجود دارد. هرکدام از این مسائل پیشگفته برای بیثباتی سیاسی و اجتماعی در یک کشور کافی است...
... اما پارادوکس تلخ این روزها این است که پیچیدهترین مسائل بحرانساز اقتصادی و اجتماعی در دوره ضعیفترین دولت و مجلس دستکم در چهار دهه اخیر رخ داده که حتی نشانی از درک اهمیت و ابعاد این مسائل دیده نمیشود. راهحل این مسائل پیچیده پیش و بیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی و زمانبر و نیازمند اعتماد و گفتوگوی فراگیر اجتماعی است که دولتمردان باید سازوکار آن را صادقانه و اعتمادآفرین فراهم کنند؛ اما و هزار اما که چنین نیازی و چنان سازوکاری در آنان دیده نمیشود. ازاینرو به نظر میرسد با تأمل در مفاهیمی مانند «شهروند عاصی»، «جامعه لحظهای»، «جامعه لغزان» «جامعه جنبشی» و... که از سوی برخی تحلیلگران برای توصیف وضعیت امروز ایران به کار رفته و با بازخوانی رفتار یکساله دولت و مجلس، میتوان بازگشت به آرامش پایدار را در پرتو تداوم این حکمرانی به بحث گذاشت.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 آیا دولت به فکر مردم است؟
✍️ صادق زیباکلام
رئیسجمهور، رئیس مجلس و برخی مقامات دیگر همواره قول ایجاد اصلاحاتی در برابر خواستههای معترضان را میدهند. آنان مدام اعلام میکنند که در انتظار ایجاد آرامش در کشور هستند تا اصلاحاتی را که به احتمال زیاد بخشی از خواستههای ملت را پاسخ میدهد، آغاز کنند. البته ممکن است اصلاحاتی را هم در نظر داشته باشند اما چون عملا در طول ماههای گذشته اتفاقی به وجود نیامده این اعتماد نسبت به وعده در ارتباط با اصلاحات تا کنون با اقبال مواجه نشدهاست. وضعیت جامعه را در نظر بگیرید. در برابر این وضعیت سوالاتی به وجود میآید. از جمله اینکه شرایط فعلی که به وجود آمده و هر بار شاهد تحرکاتی در دانشگاهها یا شهرها هستیم به چه علت است و در برابر اعتراضهایی که شنیده میشود چه کسی باید پاسخگو باشد. به عبارت بهتر در برابر شرایط موجود «چه باید کرد؟» مگر نه اینکه این کشور دارای مدیر، مسئول و یا بهتر بگوییم یک رئیسجمهور است. رئیسجمهور سیزدهم برای تصدی این سمت حداقل از بخشی از مردم رأی گرفته است، چه برنامهای برای بهبود شرایط کشور دارد؟ بالاخره باید پذیرفت که بخشی از جامعه مطالباتی دارد. رئیسجمهور برای پاسخ گفتن به این بخش از مطالبات جامعه چه طرحی دارد؟ البته اعلام میشود که برنامهای هست و اصلاحات به معنای عقب نشینی نیست! اما عملا هیچ خبری در این زمینه را مشاهده نمیکنیم. اگر امروز به عنوان یک فرد مستقل در برابر این وعدهها به مطبوعات رجوع کنیم، متوجه خواهیم شد که دولت محترم سیزدهم هیچگونه رویکردی، هیچ دستورالعملی در برابر وضعیت کنونی ندارند. گویا این بحران در زمانی که دولت فعلی مسئولیت دارد، به وجود نیامده است و گویا همه چیز خوب است. دولت سیزدهم هیچ سخنی، رویکردی، هیچ دستورالعملی نداشته است. البته نمیتوان همه توقعات را هم از شخص آقای رئیسی داشت. مجلس شورای اسلامی نیزکه قاعدتا میباید از قوه مجریه حساب کتاب بکشد که چرا به گونهای رفتار کرده است که مردم معترض شدهاند، هیچگاه در طول دو ماه گذشته اکثریت نمایندگان نطقی پیش از دستور، قبل از دستور و در هیچ وضعیت دیگری از دولت سیزدهم سوال نکردهاند که چه شده که مردم معترض شدهاند؟ از هیچ کدام از وزرای محترم پرسیده نمیشود که چرا با عملکرد خود باعث ایجاد نارضایتی در جامعه شدهاید که مردم مجبور شدهاند اعتراض کنند و حداقل بهخاطر اینکه بخشی از معترضان احساس کنند که نمایندگان مجلس به فکر آنها هستند، سوالی در ارتباط با وعدههایی که رئیسجمهور به مردم داده، از او پرسیده شود. البته نباید از اعضای مجلس شورای اسلامی توقع داشت که چرا حتی یک سوال از رئیسجمهور در ارتباط با شرایط کشور یا وعدههایی که رئیسجمهور به مردم داده، نپرسیدهاید. زیرا اعضای این مجلس عملا با آرای قابل توجه مردم بر کرسیهای مجلس تکیه نزدهاند که حداقل برای جلب نظر مردم در این ارتباط از وزرا سوالی بپرسند. نمایندگان محترم مجلس نمیپرسند که دولت سیزدهم! دستورالعمل شما، نقشه راه شما در قبال این بحران چیست؟ سخنگوی دولت بجز همان شعارهای تکراری و گفتن اینکه اگر میخواستیم میتوانستیم همان روز اول به این شرایط خاتمه دهیم؛ هیچ کلام دلگرم کننده دیگری به زبان نیاورده و جالب است که سخنگوی محترم دولت تاکید دارد که به دانشگاهها هم برود و هیچکس نیست از او بپرسد که در برابر دانشجویان چه حرفی برای گفتن داری تا آنان را آرام کنی و شرایط بهبود یابد؟ از مجلس فعلی که انتظاری نمیرود اگر از دولت و مجلس قرار نیست انتظار داشته باشیم چه کسی و یا چه رکنی قرار است برای بهبود شرایط کاری کند؟
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نبایدهای حل تنش
✍️ رضا صادقیان
بیش از شصت روز از اعتراضهای خیابانی گذشته و همچنان تصویری قابل ارائه که امکان اقناعسازی را داشته باشد از سوی مسوولان به شهروندان ارائه نشده است. در ادامه همین یادداشت برخی از نبایدهایی که امکان انجام آن حتی در فضای فعلی امکانپذیر است خواهد آمد.نخست: سخن گفتن با ادبیات تند و تهاجمی در این زمانه نه تنها گرهای از مشکلات نمیگشاید بلکه وضع را به مراتب تنشآلودتر از روزهای قبل خواهد کرد. ادبیات استفادهشده از سوی برخی مجریان صدا و سیما، گزارشگران وقایع اقتصادی و اجتماعی به صورت معکوس و دعوت از چهرههای سیاسی تندخو و لجوج بیش از هر مسالهای، ورود قشر خاکستری و منفعلان را به اعتراضها هموار خواهد کرد؛ خصوصا سرمقالهنویسانی که چیزی به غیر از تیز کردن نوک قلم بلد نیستند و سکوت کردن در شرایط اضطرار را نیاموختهاند. تا این لحظه بسیاری از شهروندان تنها نقش ناظران بدون واکنش را انجام دادهاند و حتی به غیراز پیگیری خبرها و خواندن گزارشها واکنشی منفی و مثبت نسبت به رخدادها نداشتهاند. بنابراین چندان دور از ذهن نخواهد بود که این بخش از جامعه با توجه به تغییرات اجتماعی که طی سالهای گذشته در زندگی آنان رخ داده است به یکباره تکمیلکننده بخشی از پازل کنش خیابانی شوند. دقت کردن بیش از اندازه به تعداد حاضران در خیابانها و محلهها و حضور در مراسم سوگواری برای این لحظه و درک شرایط پیشرو غفلتساز خواهد بود. بنابراین بهترین راه آن است که حداقل رسانههای وابسته به نهادهای قدرت از مصاحبه و بازنشر سخنان این افراد که چیزی به غیر از توهین و لجاجت در سیاستورزی نداشته و ندارند و هیچوقت راه میانهروی و کاهش تنش را تجربه نکردهاند، منع شوند.دوم: پذیریش حداقلهایی درباره تغییر رویکردهای حکمرانی و گام برداشتن به سوی «حکمرانی نو»، «اصلاح قوانین» و سیاستورزی جدید برای گام برداشتن به سوی اصلاح سیاستها همچنان در فضای سیاسی دیده نمیشود. سخنهای نسبتا زیادی گفته شده، اما هنوز تحرک کافی صورت نگرفته است. برکناری فرمانده انتظامی زاهدان قطرهای است در میان خواستهها. طی روزهای گذشته برخی از چهرههای صاحب قدرت از قبیل آقایان باهنر، قالیباف، لاریجانی، ضرغامی و ریاست قوه قضاییه از فضایی سخن گفتهاند که الزام به پذیرش تغییرات و اصلاح رویهها را به ذهن مخاطب متبادر کرده است. اما این سخنان بعضا با نادیده گرفتن از سوی بخش دیگری از قدرت به حاشیه رفته؛ به عنوان نمونه مباحثی که درباره گفتوگو و شنیده شدن سخن معترضان بیان و بارها از سوی سایر مسوولان تکرار شد تا امروز نتیجه مشخصی را نمایان نکرده است. در واقع مخاطب دقیقا نمیداند با کدام افراد، جریانهای سیاسی و چهرههای تاثیرگذار برای کشف راهحل و رسیدن به نتیجه مطلوب گفتوگو شده و یا قرار است گفتوگویی شود؟ مهمتر آنکه این نوع گفتوگو قرار است به نتیجهای قابل ملموس در زندگی مردم منجر شود و یا از قبیل نشستهای همفکری مسوولان با خودشان است؟ بنابراین میتوان گفت، مساله اصلی به پذیرش اصلاح رویکردهای نادرست مربوط است، اینکه مدیران ارشد و تصمیمگیران بپذیرند نیازمند اصلاح برخی رویکردها هستیم. در واقع الزام به انجام اصلاحات در حوزه عمل باید صورت بگیرد، نه توقف کردن در سخن و تکرار وعدههای پرشمار.
سوم: یکی دیگر از نبایدهای حل تنش حذف کلیت تردید، شک و شبهه در باور صاحبان قدرت نسبت به انجام اصلاحات است. همانگونه که مکرر از سوی صاحبان نظر و اندیشه بیان شده، انجام اصلاحات، امتیاز دادن به منتقدان و فراهم کردن فضایی برای حضور و فعالیت منتقدان برای قدرت مستقر نه تنها غیرمفید، بلکه کارآمد است. نتیجه یکدست شدن ساختار قدرت و همنشینی افرادی که همانند هم رویدادهای جاری را نظارهگر هستند پیشروی همگان است. بنابراین ادامه این روش و جلوگیری از ورود سایرین به حلقههای تصمیمگیری به مراتب آوردهای قابل لمستر برای قدرت به همراه خواهد داشت تا زمانهای که شاهد حضور صدها چهره با تفکرات یکسان و غیرکارآمد در نهادهای گوناگون باشیم. بنابراین تغییر رویههای اشتباه، عوض کردن سیاستگذاریها و حتی تغافل در حوزههای اجتماعی و فرهنگی نه تنها زمینه سست شدن و آسیبپذیری ساختار قدرت را فراهم نمیکند، بلکه این امکان را برای صاحبان قدرت به وجود میآورد که فاصله خود با تغییرات و تحولات جامعه را در مقایسه با گذشته کاهش بدهند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 جام جهانی نفتی
✍️ دکتر رویا خوشنویس
هرچند دغدغه این روزهایمان فوتبال نیست و فوتبال و جام جهانی قطر حتی حاشیه مشکلات این روزهای جامعه ما نیستند، اما پرداختن به یکسری مسائل پشت صحنه این جام جهانی پرحاشیه خالی از لطف نیست. برگزاری مسابقات فوتبال در قطر، این جزیره کوچک و کمجمعیت در حاشیه جنوبی خلیجفارس، توجه ما را به مسائل پشت پرده این بازیها جلب میکند و سوالاتی چون دلیل انتخاب این کشور، نحوه برگزاری و واکنشهای بینالمللی را در ذهن ما بهوجود میآورد. این کنجکاوی درباره این سری مسابقات، اگر هیچ لطفی نداشته باشد، ما را با پشت صحنهای آلوده و پر از فساد مالی و اداری جام جهانی۲۰۲۲ در قطر آشنا میکند.
رابطه فوتبال حرفهای و شرکتهای نفتی رابطهای دیرینه، در عین حال پیچیده و پر فراز و نشیب است. در پی منفیتر شدن وجهه سوختهای فسیلی، دوستداران این بازی پرهیجان معمولا از ابراز این رابطه چشمپوشی میکنند، روی آن سرپوش میگذارند و آن را نادیده میگیرند. در سال۲۰۱۹، وبسایت گل که یکی از منابع معتبر درباره اخبار فوتبال است، مقالهای منتشر کرد با عنوان: «پول نفت: دلارهای نفتی، من سینی و پیاسجی: چگونه فوتبال مدرن بهوسیله صنایع ثروتمند تغذیه میشوند.» در این مقاله اشاره شده است که بعضی از بزرگترین تیمهای فوتبال دنیا بهطور غیر مستقیم با صنایع نفتی تغذیه میشوند. همانطور که در بعضی از بزرگترین و مهمترین بازیهای جهانی، شرکتهای نفتی اسپانسر بازیها هستند. در ایران هم فوتبال و صنعت نفت رابطهای دیرینه دارند. فوتبال توسط انگلیسیهای مقیم مسجدسلیمان به ایران معرفی شد و اولین بازیکنان فوتبال ایران از شهرهای جنوبی بودند. فرشید خدادادیان، محقق و مورخ تاریخ نفت ایران به این نکته اشاره میکند که « اولین مسابقه فوتبال در مسجدسلیمان بین انگلیسیها برگزار شد و نخستین ایرانی که در یک تیم فوتبال بهطور رسمی بازی کرد، شخصی به نام «کریم زندی» بود.» هنوز هم طرفداران فوتبال در اهواز و آبادان خود را وارث فرهنگ فوتبال در ایران میدانند و وابستگی و عشق و علاقه به فوتبال در کوچه پسکوچههای شهرکهای نفتی و شهرهای نفتی چون آبادان، اهواز و مسجدسلیمان بسیار مشهود است و متفاوت با آنچه در پایتخت و دیگر شهرها میگذرد. حمیدرضا صدر، مفسر شهیر فوتبال فوتبال را به سینما پیوند میزند و سابقه دلبستگی مردم ایران به این دو را از یک ریشه میداند. او معتقد بود که رابطه و عشق عمیق مردم ایران به فوتبال تفسیری فلسفه گونه دارد.
جام جهانی قطر، جام جهانی نفتی نامیده میشود و بایکوت کردن آن تقریبا یک حرکت جهانی است. در یکی از بازیهای لیگ فوتبال آلمان، بنر تبلیغاتی «جام جهانی قطر۲۰۲۲ باید بایکوت شود» جلبتوجه میکند. این بنر توسط فعالان محیطزیست و حقوق بشر به نمایش درآمد. این مخالفان سعی داشتند توجه جهانیان را درباره تصمیم اشتباه کمیته جام جهانی درباره میزبانی قطر جلب کنند. تصمیمی که بر اساس تحقیقات بهعملآمده توسط وزارت دادگستری آمریکا، بهوسیله رشوه به قطر واگذار شده است. بر اساس این تحقیقات که از سال۲۰۱۰ در جریان هستند، وزارت دادگستری آمریکا صریحا اعلام میکند که هر دو کشور روسیه و قطر برای میزبانی جام جهانی رشوه پرداخت کردهاند. هرچند قطر این ادعا را صریحا رد کرده است. اما رشوهدهی برای کسب میزبانی تنها نکته منفی این سری مسابقات فوتبال نیست. بایکوت کردن این مسابقات از زمان ساخت و احداث استادیومها و خطاهای ضد حقوق بشر قطر آغاز شد. زمانی که شیوه استخدام و بهرهکشی از کارگران نوعی بردهداری نوین نامیده شد. درحالیکه این بحث سالهاست توسط فعالان کارگری و حقوق بشر پیگیری میشود، آخرین خبر در این مورد چهار روز پیش توسط گلوبالویس منتشر شده است و خبر از عدم پرداخت حقوق کارگران در جام جهانی۲۰۲۲ از سوی دولت قطر میدهد. پیگیری حقوق و مزایای پرداختنشده کارگران با هشتگPayUpFIFA# دنبال میشود. آنها کمپینی با هشتگ ترتیب داده و به این وسیله توجه جهانی را به اقدامات غیرانسانی دولت قطر درباره کارگران جلب میکنند.
دلیل دیگری که این جام جهانی «نفتی» خوانده میشود، نه رشوه شرکتهای نفتی، اما حضور نفت بهعنوان مادهای زیانآور برای محیطزیست در پشت صحنه بازیهای ورزشی است. با وجود اینکه قطر سعی دارد وانمود کند که استفاده از درآمد نفت در راه ورزش، راهی «درست» در استفاده از پول نفت است، اما در هر صورت، درآمد نفتی هیچگاه نمیتواند درآمد سالمی تلقی شود. این مساله توجه ما را به نکتهای عمیقتر هم جلب میکند و آن رقابت شرکتهای نفتی با پنهان شدن پشت اسمهای تیمهای ورزشی است. این نه تنها به پولشویی نفتی کمک میکند، بلکه مسیری برای مثبت جلوه دادن فساد درون شرکتی است. بهعنوان مثال تیم چلسی با ریاست رمان آبراموویچ، تیمی وابسته به درآمدهای نفتی است. از دیگر تیمها میتوان به باشگاه فوتبال شالکه اشاره کرد که وابسته به شرکت گازپرومروسی است یا سهامدار بسیاری از تیمهای اروپایی مانند رئال مادرید، آرسنال، آثمیلان و بنفیکا شرکتهای بزرگ نفتی هستند. وابستگی جام جهانی قطر به شرکتهای نفتی نکتهای پنهانکردنی نیست. اما نکته قابل توجه «سبزشویی» قطر در زمان آمادگی برای برگزار کردن این مسابقات است. قطر که از زمان دریافت میزبانی مسابقات مدام در حال حل و فصل اتهامات بود، به انتشار اخبار مبنی بر «سبزشویی» پروژههای مسابقات روی آورد. وعدههای سبز قطر برای جبران این خسارات زیست محیطی، نه تنها باورکردنی نیست، بلکه خندهدار است. قطر بدون اینکه به تولید گازهای گلخانهای توسط پروازهای مکرر از سراسر جهان به این جزیره و رفت و آمدهای بیحساب کتاب و آلودگیهای شدید در زمان پیش بردن پروژههای زیر ساختی برای این بازیها اشاره کند، ادعا دارد که تولید گازهای گلخانهای را به وسیله احداث مزرعههای پنلهای خورشیدی پایین آورده است. ادعایی که میتواند برای سالها مثالی برای پروژههای سبزشویی شرکتهای سوختهای فسیلی باشد. در یادداشت «سبزشویی در شرکتهای نفتی» بهویژه هیات سبزشویی اشاره کردهام. جالب اینجاست که صفحه محیطزیست مجله فرانس۲۴، به سبزشویی جام جهانی قطر اشارهای مستقیم و بیپروا کرده است. در این یادداشت به وعدههای قطر درباره برگزار کردن اولین جامجهانی فوتبال «بدون کربن» اشاره میکند. اما یادداشت فرانس۲۴ به ضعفهای محیط زیستی قطر اشاره میکند و باور دارد نفس برگزاری جام جهانی فوتبال در قطر عملی مخالف محیطزیست است. این یادداشت اشاره به تلاش برای تولید نزدیک به صفر گازهای گلخانهای را ادعایی مسخره میداند. وعدههای سبز قطر سرپوشی روی فعالیتهای ضد حقوق کارگری و ضد محیطزیستی در این جزیره کوچک است. جدای از این، اسپانسری شرکت نفت و گاز قطر در ورزش هیچگاه نمیتواند سبز باشد. آنها این وعده را «یک نمونه آشکار از سبزشویی» عنوان کردهاند. علاوه بر این فرانس۲۴ نه تنها درباره بالارفتن فروش نفت و گاز در قطر، بلکه به ماهیت ضد محیطزیستی جام جهانی هم اشاره دارد: «رقابت جام جهانی بهطور ذاتی ضد محیطزیست است. به این دلیل واضح که طرفداران از سراسر جهان گرد هم میآیند. این گردهمایی همگانی و پروازها و مسافرتهای بیشمار، ذات جام جهانی را غیر سبز میکند.» الجزیره در مقالهای تولید کربن بازیهای قطر را چیزی در حدود ۱/ ۲میلیون تن تخمین زده است. رقمی که در این شرایط بحرانی گرمایش زمین، نه تنها خطرناک، بلکه ترسناک است.
من مفسر فوتبال نیستم؛ اما کنجکاو هستم که اگر مفسر خوشقلم فوتبال ایران، حمید رضا صدر، در بین ما بود درباره اینسری بازیها چه نظری داشت. با شناختی که از قلم صدر دارم، میتوانم حدس بزنم که برای او نیز جنبههای انسانی فراتر از بازیها و نمایشها بود. او مطمئنا در این میان، در بین فعالان محیطزیست امروز میایستاد. او فوتبال را به سینمای اجتماعی این روزها پیوند میزد. تفسیر میکرد که وقتی هیجانی در ریتم داستانها و موسیقی فیلم و پلانهای فیلم وجود ندارد، در دریبلها و شوتها و گلها هم نباید دنبال آن بود.
مطالب مرتبط