🔻روزنامه تعادل
📍 راهحل کوتاهمدت و پیاز ۴۰ هزار تومانی
✍️ مرتضی افقه
این یادداشت در شرایطی در حال تهیه است که پیاز نرخ ۴۰ هزار تومانی را پشتسر گذاشته و به قیمت هر کیلو یک دلار به فروش میرسد. در واقع ایرانیان که ریالی حقوق میگیرند، باید دلاری و گرانتر از بسیاری از نقاط جهان مایحتاج خود را تهیه کنند.
پس از حذف بسیاری از اقلام مانند گوشت، مرغ، ماهی، مواد لبنی، ماکارونی و... از سفرههای خانوادهها، مردم برای تهیه مایحتاج حداقلی خود هم باید معضلات عدیدهای را تحمل کنند. علیرغم این گرانیها، اما پیگیری اظهارنظرهای مقامات دولتی به گونهای است که انگار هیچ مشکلی در اقتصاد وجود ندارد و تنها برخی نوسانات مقطعی در اقتصاد ظهور کرده است. به عنوان مثال، سخنگوی دولت با خونسردی هرچه تمامتر اعلام میکند که گرانیها مانند ناآرامیها مقطعی خواهد بود! مفروضات اشتباهی که بیشک در آینده کشور را با مشکلات بیشتری مواجه خواهد ساخت.
نه نرخ تورم در اقتصاد ایران مقطعی است نه گسترش نارضایتیهای عمومی مربوط به یک دوره خاص است. متاسفانه همه پیشبینیهای قبلی که درباره نزول شاخصها داشتیم در حال تحقق هستند. ضمن اینکه بیتدبیریهای تیم اقتصادی دولت باعث شده تا مشکلات، حجم و دامنه وسیعتری پیدا کنند. این بیتدبیریها در شرایط سیاسی فعلی که کشور با تحریمها، ناآرامیها و... روبهرو است، باعث وخیمتر شدن مشکلات شده است. همه ابزارهایی که دولت میتوانست برای مهار تورم، کنترل نقدینگی، مدیریت قیمتها و... به کار بگیرد، از دسترس خارج شده و امروز مردم ایران بدون هیچ سپر و حفاظتی در میدان تورم بالا رها شدهاند.
با توجه به اینکه ساختارها در ایران ضد تولید و ضد توسعه هستند، قوه مجریه میتوانست برنامههایی را به صورت مقطعی اجرا کند تا از حجم مشکلات حداقل بکاهد. اما این دولت نهتنها میلی به بهبود وضعیت اقتصادی ندارد، بلکه خودش به گونهای رفتار میکند که بر آتش مشکلات افزوده شود. البته این ناکارآمدیها مربوط به این دولت نیست و بسیاری از دولتها در دهههای گذشته همین وضعیت را داشتهاند.
اگر در دهههای قبل این مشکلات کمتر دیده میشد، به دلیل درآمدهای نفتی بود که باعث پنهان ماندن این زخم میشد. به عنوان نمونه طی سالهای ۸۴ تا ۹۲ این درآمدها ضعفهای دولت مستقر را پوشش میدادند. در واقع از این درآمدهای نفتی برای کتمان سوءمدیریتها و ساختارهای معیوب استفاده میشد. یعنی این درآمدهای نفتی بود که طی دهههای گذشته بر این بیکفایتیها، سرپوش میگذاشتند. در حال حاضر این درآمدهای نفتی، وجود ندارند و تحریمها سایه خود را در اقتصاد ایران گستردهاند، بنابراین مشکلات نمایانتر است.
برای حل مشکلات در کوتاهمدت به جز اینکه مشکلات تحریمها از طریق احیای برجام حل شود و مناسبات ارتباطی ایران با جهان پیرامونی توسعه یابد، هیچ راهحلی وجود ندارد. این ضرورت بهخصوص با وجود تیم اقتصادی غیر تخصصی در دولت واقعا جدی است. بسیاری از چهرههای اقتصادی در دولت فاقد تخصص لازم هستند. رییس کل بانک مرکزی و رییس سازمان برنامه و بودجه کاملا غیرمتخصص هستند. به عنوان نمونه اگر گرایش من در اقتصاد توسعه است، جرات نمیکنم در حوزه مسائل پولی و مالی اظهارنظر کنم، اما شخصی در راس هرم بانک مرکزی قرار دارد که نه تنها گرایش پولی و بانکی ندارد، بلکه اساسا اقتصاد نخوانده است. این موضوع در خصوص سازمان برنامه و بودجه هم صدق میکند. در این سازمان هم نهتنها مدیران متخصص حضور ندارند، بلکه حتی مشاوران قابل اعتنایی هم کنار ایشان گذاشته نشده است. از سوی دیگر وزیر اقتصاد هم هرچند در ظاهر اقتصاد خوانده اما به اندازهای دارای تجربه نیست که بتواند مشکلی را حل کند.
مجموعه این گزارهها نشان میدهد که این ساختار بدون درآمدهای نفتی قادر نیست، گرهی از مشکلات اقتصادی باز کنند. این در حالی است که دولت اعلام کرده بود، اجازه نمیدهد سایه برجام و تحریمها در اقتصاد وسعت پیدا کند. اما نه تنها اقتصاد تحت تاثیر اخبار برجامی است، بلکه کوچکترین خبری درباره مذاکرات بازارهای اقتصادی کشورمان را تحتالشعاع قرار میدهند.
در این شرایط دو مسیر پیش روی اقتصاد ایران قرار دارد:
۱) نخستین مسیر در کوتاهمدت، لغو تحریمها از طریق احیای برجام است که میتواند روند نزول شاخصها را برای مدتی متوقف کند.
۲) دومین مسیر هم بلندمدت است که از طریق اصلاح ساختارهای اقتصادی و اعمال اصلاحات اقتصادی لازم است. این دو ضرورت چنانچه مورد توجه قرار بگیرد، میتوان امیدوار بود که ایران طی حدودا یک دهه به جایگاه خود در سال ۹۰ باز گردد. در غیر این صورت باید همچنان منتظر تورمهای بالاتر و فقر بیشتر و مشکلات افزونتر باشیم.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سلطه مالی تعمیمیافته و تورم
✍️ دکتر تیمور رحمانی
سلطه مالی (Fiscal Dominance) بهطور معمول به وضعیتی اشاره دارد که نیاز مالی دولت با انتشار پول تامین شود و در نتیجه سیاست پولی تحت سلطه سیاست مالی دولت و تامین نیاز مالی دولت قرار میگیرد. بسیاری از ما اقتصادخواندههای ایران برای تحلیل تورمهای بالا و ماندگار در اقتصاد ایران، انگشت اتهام را به سوی کسری بودجه دولت و سلطه مالی نشانه میرویم که البته اتهام درستی است. اما به نظر میرسد مفهوم محدود سلطه مالی قادر به توصیف وضعیت ایران نیست و لازم است مفهوم گستردهتری از سلطه مالی را برای فهم تورم بالا و ماندگار ایران معرفی کنیم. من مدتها است که این مفهوم گسترده از سلطه مالی را سلطه مالی تعمیمیافته (Generalized Fiscal Dominance) نامیدهام و در این نوشتار نگاهی به این مفهوم خواهیم داشت تا درک کاملتری از تداوم تورم بالا در ایران کسب کنیم.
سادهترین شکل سلطه مالی آن است که دولت کسری بودجه داشته باشد و کسری بودجه خود را با استقراض مستقیم از بانک مرکزی تامین مالی کند و به عبارت دیگر کسری بودجه دولت پولی شود و برای تامین کسری بودجه دولت به انتشار پول توسط بانک مرکزی متوسل شویم. چنانچه منع قانونی برای استقراض مستقیم دولت از بانک مرکزی وجود نداشته باشد، بهطور طبیعی دولتها وسوسه دارند که بخشی از نیاز مالی خود را از این طریق تامین کنند تا از توسل به مالیات که وضع و وصول آن پردردسر است، پرهیز کنند. در ایران تا قبل از برنامه سوم وضعیت چنین بوده است و دولتها چه قبل و چه بعد از انقلاب از این روش برای تامین کسری بودجه خود استفاده کردهاند.
اما ادعا میشود که اگر دولت کسری بودجه خود را پولی کند و به انتشار پول برای تامین کسری بودجه روی آورد، آنگاه منجر به رشد پایه پولی و به تبع آن رشد حجم نقدینگی و اسباب تورم میشود. از طرف دیگر، وقوع تورم به آن معنی است که دولت عملا بخشی از کسری بودجه خود را از طریق مالیات تورمی تامین کرده؛ به این معنی که دولت پول منتشر کرده و از عاملان اقتصادی کالاها و خدمات مورد نیاز دولت را خریداری کرده و با ایجاد تقاضا برای کالاها و خدمات و در نتیجه افزایش قیمت کالاها و خدمات سبب شده است از ارزش پول منتشرشده در دست اشخاص کاسته شود. این کاهش ارزش پول منتشرشده توسط دولت مانند نوعی مالیات گرفتن از افراد جامعه برای تامین کسری بودجه است و به همین دلیل مالیات تورمی نامیده میشود.
آیا این معنی از سلطه مالی برای تشریح وضعیت اقتصاد ایران کافی است؟ برای فهم این وضعیت در نمودار۱ نسبت خالص بدهی دولت به بانک مرکزی به کل پایه پولی برای دوره حدود ۶۰ساله در اقتصاد ایران ترسیم شده است. نمودار۱ نشان میدهد که سهم خالص بدهی دولت از منابع پایه پولی چه مقدار است و به عبارت دیگر نشان می دهد که چند درصد پایه پولی ناشی از کسری بودجه دولت در مقاطع مختلف زمانی بوده است. همانطور که از نمودار۱ هویدا است، طی سالهای دهه۱۳۴۰ سهم خالص بدهی دولت از کل منابع پایه پولی هم بالا بوده و هم در حال افزایش، بهگونهایکه در سال۱۳۴۹ این سهم به ۱۵/ ۱رسیده است و این به آن معنی است که گویی بیش از ۱۰۰درصد پشتوانه انتشار پول بانک مرکزی خالص بدهی دولت و کسری بودجه دولت بوده است.
اما میدانیم در دهه۱۳۴۰ اقتصاد ایران پایینترین دوران تورمی همراه با رشد اقتصادی بالای تاریخ خود را تجربه کرده است. به عبارت دیگر، سلطه مالی به مفهوم محدود آن اسباب تورم نشده است. از طرف دیگر، در میانه دهه۱۳۵۰، خالص بدهی دولت و لذا کسری بودجه دولت نه تنها نقشی در افزایش پایه پولی و انتشار پول بانک مرکزی نداشته، بلکه حتی اثر منفی در آن داشته، دالّ بر اینکه به مفهوم محدود، سلطه مالی کاهش یافته است. اما میدانیم که دهه۱۳۵۰ شاهد جهش تورمی از متوسط حدود ۲درصد به حدود ۲۵درصد بود. از آن به بعد، بهویژه در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ مجددا سهم خالص بدهی دولت از منابع پایه پولی افزایش یافته و در سطح بالایی باقی مانده است که حکایت از سلطه مالی به مفهوم محدود آن دارد.
در عین حال میدانیم در این دوران تورم بالا هم وجود داشته و در نتیجه سلطه مالی همراه با تورم بالا بوده است. از میانه دهه۱۳۷۰ به تدریج و از ابتدای دهه۱۳۸۰ بهطور قابل توجه سهم خالص بدهی دولت از کل منابع پایه پولی دچار کاهش شده، دالّ بر اینکه سلطه مالی به مفهوم محدود آن کاهش یافته است. همچنین در طول دهه۱۳۹۰ که جهشهای تورمی شدیدی را تجربه کرده است، سهم خالص بدهی دولت از کل منابع پایه پولی نسبتا پایین باقی مانده، دالّ بر آنکه به مفهوم محدود، سلطه مالی قابل توجه نبوده است. همانطور که تحلیل نمودار ۱ نشان میدهد صرفا در دهه۱۳۶۰ و بخشی از دهه۱۳۷۰ میتوان اثر سلطه مالی در ایجاد تورم و البته به مفهوم محدود سلطه مالی را مشاهده کرد، حال آنکه در طول پنج دهه گذشته همواره تورم بالا و دورقمی تداوم یافته و صرفا در معدود سالهایی تورم اندکی زیر ۱۰درصد بوده است.
در آن صورت، لازم است برای تشریح تورم بالا و ماندگار در اقتصاد ایران به مفهوم گستردهتری از سلطه مالی متوسل شویم. برای شرح این موضوع، لازم است طرق مختلف انعکاس بیانضباطی مالی دولت در ترازنامه بانک مرکزی را بررسی کنیم. شکل دیگری از سلطه مالی که میتواند بدون استقراض مستقیم دولت از بانک مرکزی رخ دهد، آن است که دولت تمام کسری بودجه خود را با انتشار اوراق بدهی تامین کند و اوراق را نیز در قالب سازوکار بازار به اشخاص و نهادهای مالی و حتی بانکها (غیر از بانک مرکزی) بفروشد؛ اما دولت بیش از حد دچار کسری بودجه شود و بنابراین بیش از حد به انتشار اوراق روی بیاورد. در چنین شرایطی، نرخ بهره دچار افزایش قابل توجه میشود و زمینه بیثباتی مالی را فراهم میکند. در چنین شرایطی، بانک مرکزی ممکن است برای جلوگیری از افزایش نرخ بهره به خرید اوراق بدهی دولت روی آورد که نتیجه آن افزایش سهم خالص بدهی دولت از منابع پایه پولی است.
در واقع، در این حالت با وجود آنکه سلطه مالی به مفهوم محدود آن وجود نداشته است، اما نتیجه چندان متفاوت از حالتی که دولت مستقیما از بانک مرکزی قرض میکند، نخواهد بود. در واقع، در این حالت، روی آوردن دولت به کسری بودجه بالا و انتشار گسترده اوراق بدهی به آن معنی است که دولت قرار نیست نیاز مالی خود را کاملا از محل مالیاتهای متعارف تامین کند و در نتیجه بخشی از نیاز مالی از محل مالیات تورمی تامین میشود که از طریق خرید و انباشت اوراق بدهی دولت در ترازنامه بانک مرکزی محقق میشود. با توجه به اینکه عملیات بازار باز در ایران از سال ۱۳۹۹ اجرایی شده، این شکل از سلطه مالی در گذشته چندان برای ایران موضوعیت نداشته است؛ گرچه در همین دو سال نشانههای آن در حال ظاهر شدن است.
شکل دیگر سلطه مالی آن است که دولت برای تامین کسری بودجه خود مستقیما از بانک مرکزی قرض نکند، بلکه به استقراض از بانکها روی آورد؛ بهویژه هنگامی که تعداد قابل توجهی از بانکها عملا تحت دستور و نفوذ دولت باشند (همان وضعیتی که در ایران وجود دارد). در این حالت، کسری بودجه قابل توجه دولت و تأمین آن از طریق استقراض از بانکها (در واقع، نوعی استقراض که بانکها چارهای جز تن دادن به آن ندارند) سبب میشود بانکها با کمبود منابع یا کمبود نقدینگی و کسری ذخایر روبهرو شوند و برای تامین آن به ناچار به گرفتن خط اعتباری یا اضافهبرداشت از بانک مرکزی متوسل میشوند.
در آن صورت، کسری بودجه دولت نهایتا منجر به انتشار پول توسط بانک مرکزی میشود و میتواند همراه با تورم بالا باشد. بنابراین اولا دولت در این حالت بازهم مالیات تورمی به مردم تحمیل کرده و ثانیا بهطور غیر مستقیم سلطه مالی برقرار بوده است؛ بدون آنکه دولت بهطور مستقیم از منابع بانک مرکزی استقراض کرده باشد. در نمودار۲، سهم بدهی بانکها از کل منابع پایه پولی برای دوره حدود ۶۰ساله گذشته نشان داده شده است.
همانطور که ملاحظه میشود، سهم بدهی بانکها از کل منابع پایه پولی که تا شروع دهه۱۳۷۰ چندان بالا نبوده، به تدریج از دهه۱۳۷۰ و بهطور شدیدتر در دهه۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ در سطوح بالاتری قرار گرفته که بخشی از آن ناشی از سلطه مالی دولت در قالب استقراض از بانکها و در نتیجه استقراض بانکها از بانک مرکزی بوده است (لازم به ذکر است که کاهش سهم بدهی بانکها از کل منابع پایه پولی در سالهای اخیر بهدلیل افزایش سهم خالص داراییهای خارجی و آنهم بهدلیل فروش ارزهای مسدودی دولت و صندوق توسعه به بانک مرکزی بوده و همچنین پارهای عملیات حسابداری که سهم خالص سایر داراییها را افزایش داده است).
شکل دیگری از سلطه مالی در ایران در قالب تکالیف بودجه به بانکها است که دیگر انعکاسی در بودجه عمومی دولت و کسری بودجه دولت به مفهوم متعارف آن هم ندارد. هنگامی که دولت و مجلس در قالب تکالیف بودجه بانکها را وادار میکنند که به اشخاص و بنگاههایی تسهیلات اعطا کنند، در ماهیت مانند آن است که دولت کسری بودجه داشته باشد و کسری بودجه خود را با استقراض از بانکها تامین کند. ازآنجاکه این تکالیف نهایتا سبب کمبود منابع برای بانکها میشود، بانکها ناچار به گرفتن خط اعتباری یا اضافهبرداشت از بانک مرکزی میشوند.
به این ترتیب، تکالیف بودجه که نوعی از مفهوم گسترده سلطه مالی است، سبب میشود دولت بهطور غیر مستقیم دستور انتشار پول توسط بانک مرکزی را صادر کرده باشد و عوارض تورمی آن نیز بیانگر تحمیل مالیات تورمی به افراد جامعه است. درباره شرکتهای دولتی که مستقیما میتوانند از بانک مرکزی نیز تسهیلات بگیرند، چه از بانکها تسهیلات بگیرند و چه از بانک مرکزی، ماهیتا مشابه تسهیلات تکلیفی است و آن را نیز میتوان ذیل همین نوع از سلطه مالی گنجاند.
شکل دیگر سلطه مالی در مفهوم گسترده آن مربوط به مدارای مقرراتی با بانکهای ناتراز و کژمنش است. چنانچه اینگونه بانکها به گسترش تسهیلات بهویژه به اشخاص مرتبط بپردازند یا از طریق زیرمجموعههای خود به سرمایهگذاری و بنگاهداری بپردازند و متاثر از مدارای مقرراتی ریسک در ترازنامه خود انباشت کنند و در عین حال برای قاپیدن سپرده از سایر بانکها به نرخ بهره بالا متوسل شوند؛ اما بهدلیل جریان نقدی ضعیف داراییهای خود و بهویژه داراییهای منجمد دچار کمبود نقدینگی و کسری ذخایر شوند، آنگاه به اضافهبرداشت از بانک مرکزی روی میآورند یا با استقراض در بازار بینبانکی ریسک خود را به سایر بانکها منتقل میکنند. اما این به آن معنی است که اینگونه بانکها فاقد سلامت ترازنامه هستند و از مقررات نظارتی تخطی میکنند.
چنانچه مدارای مقرراتی با این بانکها صورت گیرد که تاریخ دو دهه اخیر نشان از وجود آن در ایران دارد، آنگاه گویی دولت با این مدارای مقرراتی اجازه استفاده از قدرت انتشار پول بانک مرکزی را به آن بانکهای ناتراز و کژمنش داده و از این منظر گویی دولت اجازه داده است رفتار همراه با ریسک این بانکها اسباب انتشار پول شود و چون اجازه دولت اسباب آن بوده، ماهیتا بیانگر نوعی سلطه مالی است. در اینجا سلطه مالی به آن معنی است که دولت به جای وادار کردن بانک به پیروی از مقررات، اجازه داده است مشکل بانک از طریق انتشار پول حل شود و به این ترتیب بیانگر نوعی سلطه مالی اما به مفهوم گسترده آن است.
ملاحظه میشود که در طول تاریخ ۶۰سال گذشته این سلطه مالی به مفهوم محدود آن نیست که اسباب تداوم تورمهای بالا است، بلکه سلطه مالی به مفهوم گسترده آن است که تورم دورقمی پنج دهه گذشته را شکل داده است. به این مفهوم گسترده، عامل مسلط تورم ماندگار ایران سلطه مالی است و درمان تورم ماندگار ایران هم مستلزم حذف تدریجی این سلطه مالی است. البته لازم به ذکر است در اصل سلطه مالی اسباب رشد نقدینگی را فراهم میآورد و رشد نقدینگی عامل تورم است؛ اما این رشد نقدینگی خود را در قالب ناچاری بانک مرکزی به افزایش پایه پولی نیز نمایان میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 آنهاکه باید ببینند دیدند
✍️ عباس شمسعلی
چند روزیست که عطر شهیدان در کشور پیچیده و شاهد برگزاری مراسم مختلف استقبال و وداع مردم با پیکر مطهر شهدای گمنام در اقصی نقاط کشور هستیم. دیروز هم یک بار دیگر پیوند ناگسستنی مردم و قهرمانان شهیدشان در مراسم تشییع ۴۰۰ شهید گمنام دوران دفاع مقدس در تهران و شهرهای مختلف با زیباترین و با شکوهترین صحنهها به نمایش درآمد و در این روزهای سرد ابتدای دیماه که یادآور شهدای مظلوم و جاویدان غواص عملیات کربلای۴ است، اقشار مختلف مردم از نوجوانان و جوانان تا کهنسالان خود را به مراسم تشییع شهدا رساندند تا قدرشناسی و پایبندی خود به آرمان شهدا را به منصه ظهور برسانند.
جمعیت انبوه و با شکوهی که ندیدن و کتمان آنها، هنر بزرگ رسانهها و شبکههای معاندی همچون «بی.بی.سی» و «سعودی اینترنشنال» و عادت برخی رسانههای وابسته داخلی است. اما آنها که باید ببینند دیدند و یک بار دیگر فهمیدند که ساعتها حضور مردم در سرما برای استقبال از شهدایی که گاه تا ۴۰ سال از شهادت آنها گذشته است، یعنی وفاداری به ارزشهای انقلاب و ایستادگی در مسیری که شهدا برای آن جان دادند.
شگفتی و خشم آنها که نمیخواهند این حضور چندین میلیونی در سراسر کشور را ببینند وقتی بیشتر میشود که در اطراف تابوت مطهر شهدا دختران و پسران و جوانان و کهنسالانی با ظواهر و تفکرات مختلف را مشاهده میکنند که بر لب زمزمه تشکر از شهدا و بر چشم حلقه اشکی از عشق و محبت به آنها دارند. مردمی که شاید در نگاه اول به نظر آید برخی از آنها دیدگاهی متفاوت از خط و مسیر شهدا داشته باشند اما اتفاقاً بر خلاف ظاهرشان، به تعبیر رهبر انقلاب «دل آنها متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمانهاست.»
این صحنهها سالهاست در مراسمات مختلف تشییع شهدا تکرار میشود. این روزها ایام سالگرد شهادت قهرمان بزرگ ملت ایران سردار رشید سپاه اسلام حاج قاسم سلیمانی است، مگر میشود حضور چندین میلیونی اقشار و گروههای مختلف مردم در تشییع پیکر این شهید سعید را در چند شهری که فرصت استقبال از سردار را پیدا کردند فراموش کرد؟ اگر فرصت تشییع پیکر شهید سلیمانی در تمام استانها و شهرها میسر میشد خدا میداند چه صحنههای پرشکوه و عظیم دیگری خلق میشد.
یا پیش از آن در تشییع شهید محسن حججی، جوانی که سر و جان خود را فدای امنیت مردم و میهن و پیشگیری از دستاندازی دشمنان تکفیری به ایران کرد، چه صحنههای زیبایی از قدرشناسی مردم رقم خورد؛ مردمی که با وجود تبلیغ رسانههای معاند و دروغگویی خائنان، آرمان و هدف شهید حججی و شهدای مدافع حرم را خوب درک کرده بودند.
مدتی است بعد از فتنه اخیر آشوب و اغتشاش، عدهای از سیاسیون مردود یا سلبریتیهای متوهم در گفتار و توئیت خود از کلمه مردم زیاد استفاده میکنند و خود را به دروغ در جایگاه نمایندگی مردم مینشانند در حالی که وقتی بر منظور آنها از مردم بیشتر توجه کنیم، عیان میشود که اولا از مردم این سرزمین که با بیمحلی به اغتشاشگران دفاع از انقلاب و نظام را برگزیدند عصبانی هستند و دوم اینکه منظورشان آشوبگران و اغتشاشگران محدودی است که طی بیش از سه ماه هرآنچه در توان داشتند و هر دستوری که از اتاق فکر رسانهای و امنیتی خارجنشین و وابسته به دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل دریافت کرده بودند از قتل و جنایتهای خشن تا آتش انداختن بر اموال عمومی و اخلال در کسب و کار و زندگی مردم و تلاش برای تجزیه این کشور اجرا کردند اما جز رسوایی خود و اربابانشان و بیمحلی مردم حاصلی برایشان نداشت.
اکنون آن مدعیان مردمشناسی و مردمدوستی کجا هستند تا حضور چندین میلیونی مردم در مراسم تشییع شهدای گمنام را ببینند؟ آنها که گروههای قلیل آشوبگران و چند نفر آتش زننده لاستیک و سطلزباله در یک چهارراه را مردم میدانستند آیا جماعت عظیم دیروز در سراسر کشور را به عنوان مردم قبول دارند؟
این عده در حساب و کتابهای متوهمانه خود چه ضربه سختی از این مردم که با وجود همه انتقادها و گلایهها و حتی سختیها و دیدن کمکاریها، پای انقلاب و نظام و کشور خود ایستاده و همچنان نقشههای شوم دشمنان را نقش بر آب میکنند خوردهاند که در برابر حماسه حضور آنها و نمایش عشق به وطن و نظام و انقلاب، سکوت کرده یا تکلم از دست دادهاند؟
در کدام کشور و انقلابی غیر از ایران و انقلاب اسلامی سراغ دارند که ۴۳ سال بعد از انقلاب و ۴۰ سال بعد از جانباختن سربازان و سرداران وطن، جمعیتی چندین میلیونی به بهانههای مختلف همچون تشییع شهدا یا راهپیمایی سالگرد پیروزی انقلاب در سرما و گرما حاضر شوند؟
شاید وقوع آشوبهای اخیر و عملیات روانی سنگین دشمن در جنگ ترکیبی برخی دلها را لرزانده بود اما این بار هم در میانه کارزار و تلاش دشمن برای ایجاد اختلاف و تفرقه در جامعه و تلاش برای القای دوری مردم از انقلاب، معجزه شهدا بر سِحر رسانهای فرعونیان غلبه کرد، این تابوتهای مطهر که شهر به شهر رفتند تا درس ایستادگی تا پای جان برای حفظ دین و میهن و ناکامی دشمن را با مردم و جوانان مرور کنند یک بار دیگر نقشه دشمن را خنثی کردند، مگر نه اینکه «شهدا سنگ نشانند که ره گم نشود»؛ این بار هم شهدا راه نشان دادند تا مردم و جوانان این کشور، متحد و در کنار هم به خیابان «انقلاب» بیایند و پا در مسیر منتهی به ناکجاآبادی که دشمن با هزار حیله و نیرنگ و ظاهرفریبی به آن دعوت میکند نگذارند.
در مراسماتی مانند مراسم با شکوه دیروز، دیدن صحنههای عجیب و عاشقانه از حضور نوجوانان و جوانانی که نه جنگ را دیدهاند و نه ظاهراً نسبتی با این شهدا دارند، نوید زنده بودن یاد شهدا در ذهن و روح جوانان و جاری بودن خون شهدا در رگهای آنها را میدهد، از طرفی در این روزها و شبها در اقصی نقاط کشور مراسمات متعدد و نورانی ایام فاطمیه و شهادت بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره(س) با حضور مردم مؤمن و جوانان پاک سرشت برگزار شد که نشان از زنده بودن ارزشها و دینداری در جامعه است، اما نباید فراموش کرد که دشمن نیز راز و رمز تداوم این انقلاب و نهضت مقدس را دریافته است و بیسبب نیست که با انواع ابزارهای رسانهای و مجازی و روشهای مختلف جنگ تبلیغاتی و شبههافکنی و با صرف میلیونها و میلیاردها دلار، سعی در جدا کردن نوجوانان و جوانان از مسیر نورانی ارزشها و راه شهدا و فرهنگ ایرانی اسلامی دارد.
حال که سرمایهگذاری دشمن برای ربودن نوجوانان و جوانان آیندهساز این کشور به وضوح مشاهده میشود، مسئولیت کسانی که به هر نحوی و در هر حوزهای در قبال نوجوانان و جوانان این مرز و بوم وظیفهای دارند و همه کسانی که خارج از چارچوبهای سازمانی و اداری و مسئولیتهای تعریف شده امکان کار برای حفظ نوجوانان و جوانان در مسیر درست و صحیح و جلوگیری از خدشه دشمن به فکر و روح و آینده آنها را دارند این است که با تمام وجود پای کار بیایند و به دور از تعلل و کمکاری یا خدای نکرده تنبلی و سستی و غفلت به وظیفه خود در این عرصه مهم عمل کنند.
بیشک اگر این شهدا که گمنامی و ۴۰ سال آرمیدن در بیابان را به جان خریدهاند تا هر از گاهی و در چنین شرایط حساسی برای اثرگذاری در جامعه و زدودن نقشه دشمن با چند قطعه استخوان و یک تابوت دوباره وارد میدان شوند امروز قرار بود به سخن بیایند و به مسئولان و کسانی که امکاناتی به امانت در دست دارند چیزی بگویند، در کنار تکرار توصیههای زیبا در وصایای نورانیشان همچون ایستادن پای انقلاب و دفاع از ولایت، تلاش برای حفظ گوهر تقوا و حجاب؛ عمل به وظیفه در قبال نوجوانان و جوانان برای در امان ماندن از دامهای دشمن و حل مشکلات مردم و رسیدگی به خواستههای این ولینعمتان صبور را مطالبه میکردند.
یاد و نام این مردان بزرگ تا همیشه جاویدان باد که هر از گاهی به فریادمان میرسند تا دست ما را بگیرند و از خواب غفلت بیدار کنند. چه زیبا سرود شاعر دلسوخته انقلابی مرحوم محمدرضا آقاسی
در وصف شهیدان:
...یوسف صفتان مصر غربت!
کنعان به شما نیاز دارد
تابوت شما مگر که ما را
از فکر گناه، باز دارد...
🔻روزنامه اطلاعات
📍 مخاطرات فقر
✍️ سید مسعود رضوی
اوج گیری تورم در هفتههای اخیر که با تغییرات غریب و عجیب در اعلام قیمت ارز و سکه و خودرو ـ و تا حدی مسکن ـ رخ داده است، اذهان عمومی را نه تنها دچار آشفتگی کرده، بلکه هراس از آینده و ناامیدی در گذران زندگی روزمره را برای طبقات کم درآمد، روزمزدها و حقوق بگیران سبب شده است. شوکهای پیاپی به قیمتها، اکنون دیگر از سد آن کالاهایی که حکم سرمایه ساکن اما سودآور و پر بازده را ایفا مینمود، عبور کرده، حالا به برنج و سیب زمینی و دارو هم رحم نمیکند.
مردمان دهکهای پایین با توقع اندک، و اقلیت پیشه ور و تولید کننده و بخش خدمات، با نگرانی درباب آیندة سرمایههایشان، برای بقا میجنگند.
نمیخواهم فقط گلایهها را بیان کنم اما برای هزارمین بار باید به ربط وثیق میان سیاست و اقتصاد، روابط خارجی و بازرگانی، و تورم و ارزش پول ملی اشاره کنم. در هنگامهای که رابطه نظام بانکی با شبکه بین المللی دچار اختلال، و نزدیک به قطع شدن است، کدام برنامة انبساطی یا انقباضی در اقتصاد ملی و معیشت بومی جواب میدهد؟
چگونه مینوان تورم را مهار کرد و رونقی به بازار داد و سر و سامان به داد و ستدها بخشید؟ چگونه میتوان بودجه را تنظیم کرد و به برنامهها و اهداف توسعه وفادار بود؟
به نظرم دولت و نمایندگان و نقش آفرینان که مسئولیتهای کلیدی را بر عهده دارند، دیگر نباید مهلکههایی همچون توطئه بینالمللی یا پرونده دولت روحانی را بهانه مشکلات و درماندگیهای کنونی قرار دهند.
این توجیهات، افزون بر شعارهای ناراست و غیر واقعی که مردم را نادیده میگیرد و خشم و هوش آنان را در هیچ محاسبهای وارد نمیکند، امروز نظام تصمیمسازی و اجرای مملکت ما را با چالشی جدی مواجه کرده است و ملت را نیز در عارضههای این تلقی بیمار و عملکرد بی نتیجه شریک ساخته است. فرصتهای سابق و کنونی دیگر مطرح نیست، بلکه مشکلات اولیه برای ادامه زندگی است که مردم را درگیر و نگران ساخته و روح و روان جامعه را تخریب میکند.
بدانید که پیشگیری، آینده نگری و برنامه ریزی برای توسعه، در اورژانس به کار نمیآید. مدتهاست که زمان تصمیمات سخت رسیده اما نه از جراحی بزرگ خبر داریم و نه از درمانهای ناگزیر که مرهم بر درد فقیران و بی پناهان بگذارد.
برای نخستین بار در سالهای پس از انقلاب، بخشی از مردمان شهرنشین ایران قدرت خرید اغذیه و لوازم ضروری معیشتی را از دست دادهاند و بسیاری هم اساسا قید آموزش و بهداشت را زدهاند.
به راستی چه باید کرد؟ اگر اکنون نمیتوان تصمیمات بزرگ و تاریخی گرفت، ممکن است زمان و روزگار، دیگر روی خوش نشان ندهد و تشریک مساعی نکند.
اکنون شاید وقت آن باشد که به برجام و روابط مبتنی بر موازنة منفی یا مثبت روی خوش نشان دهیم تا لااقل اینک اضطراب ارز و اضطرار فقر کاهش یابد. نمیتوان با تهدید و تشرهای عناصر ماجراجو و پاسخگو، یا شبکههای تودرتوی منتفع از تحریم، بیش از این زندگی مردم را دستخوش فقر و اندوه آسیب نمود.
فقر میتواند نتایج ناخواسته و وخیمی به بار آورد که هر محاسبه گر و سیاستمدار خبرهای را غافلگیر میکند. این عوارض، گاهی همچون بیماری و گاهی به مانند اپیدمی بروز میکند. اما در جامعه لایه لایه و پیچیده امروز ایران، بسان سیلابی گل آلود اگر راه افتاد به هیچ بنا و بنیاد، یا پی و پایهای رحم
🔻روزنامه اعتماد
📍 قهرمانانی برای همیشه تاریخ
✍️ الیاس حضرتی
برای نسلهای جوانتر تبیین کنیم که این شهدا در چه روزگاری راهی جبهههای نبرد شدند
ارزشمندترین دارایی هر شخصی، جان اوست؛ اوج فداکاری انسانها هم زمانی است که جانشان را در راه آرمانی متعالی و هدفی مقدس بر کف دست میگیرند و آن را اهدا میکنند. از این منظر، شهدا در رفیعترین قلل ایثار و فداکاری قرار داشته، برای همیشه تاریخ زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند. روز گذشته (۶دیماه) این توفیق نصیب من شد که در مراسم تشییع پیکر پاک ۲۰۰نفر از شهدای گمنام در تهران شرکت کنم. در روزی که جمعیت انبوهی از مردم حقشناس تهران گرد هم جمع شدند تا مسیر قدوم شهدا را گلافشانی کنند. لازم است برای نسلهای جوانتر به خصوص دهه هشتادیها، تبیین شود که این شهدا در چه روز و روزگاری و با چه دشواریهایی راهی جبهههای نبرد شدند تا از وطن و آرمانشان دفاع کنند. در ماههای ابتدایی انقلاب، صدام به دلیل روحیه توسعهطلبانهاش و با حمایت بلوک شرق و غرب و کشورهای عربی و تمام افراد و جریاناتی که انقلاب مردم ایران را مانعی در مسیر منافع خود میدیدند، به ایران حمله کرد. در واقع دشمنان انقلاب مردم ایران، صدام را به عنوان پیشقراول و نوک پنهان حمله با این تصور که به راحتی میتواند ظرف چند روز خوزستان را فتح کرده و ظرف چند هفته در تهران کنفرانس مطبوعاتی داشته باشد، برای حمله ایران تشویق کردند. صدام هم با این روحیه، امکانات و تصویر، تهاجم سنگینی را در تمام مرزها در جبهههای غرب و جنوب آغاز کرد. در نقطه مقابل، ایران در آن ایام، سرزمینی بود که تازه یک انقلاب بنیادین را در همه سطوح تجربه کرده بود و هنوز خودش را بهطور کامل پیدا نکرده بود. نه سپاه پاسداران قوامی یافته بود و نه ارتش با شرایط خاصی که داشت، امکان سازماندهی سریع داشت. در این شرایط یک حمله سراسری علیه ایران توسط رژیمی صورت گرفت که نیروی زمینی، هوایی و توپخانه موشکی قدرتمندی داشت. حمایتهای همهجانبهای از سوی بلوکهای شرق و غرب آن زمان و کشورهای عربی از عراق صورت گرفته بود و در نظر داشته باشید که ذخایر ارزی عراق هم پروپیمان بود.
نبردی بر پا شد که در یک سوی آن ایران برآمده از یک انقلاب مردمی، بدون سازماندهی لازم و در طرف دیگر آن، کشور عراق با بیشترین امکانات مالی، تسلیحاتی، لجستیکی و حمایتهای سیاسی و راهبردی بینالمللی، رودرروی هم قرار گرفتند. در این میان، جوانان و نسلی از راه رسیدند که معادلات را در صحنه جنگ کاملا به هم زدند و نشان دادند که یک کشور برای پیروزی، رشد و توفیق در عرصههای گوناگون بیشتر از هر عامل دیگری به نیروی انسانی باورمند، مستعد و تلاشگر نیاز دارد. این جوانان ایرانی از تمام مظاهر زندگی گذشتند تا از آرمانهای انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی کشور و انقلاب اسلامی دفاع کنند. جوانانی که بسیاری از آنان در بهترین دانشگاههای ایران و جهان پذیرفته شده و سرشار از استعداد و توانایی بودند و میتوانستند بهترین مهندسان، پزشکان، اساتید و... آینده کشور شوند؛ آنها میتوانستند ردای عافیت به تن کرده به جای حضور در جبهه دشوار نبرد، خانواده تشکیل دهند، کسبوکاری پر رونق راه بیندازند و بزرگ شدن فرزندانشان را به نظاره بنشینند. اما شهدای ایرانی، همه این مواهب را به نفع میهن و انقلابشان فدا کردند و برگ زرینی از تاریخ این سرزمین را با خون خود نگاشتند. زمانی که از آن روزها صحبت میکنیم باید بدانیم که نظام در آن زمان امکاناتی نداشت؛ نه توانایی موشکی وجود داشت، نه پهپادی تولید شده بود، نه از تانکهای پیشرفته بهرهمند بود و نه از سایر اقلام ضروری برای نبرد نصیبی داشت. این جوانان با اسلحه ژ۳ و کلاشینکف در برابر دشمنی صفآرایی کردند که تا بن دندان مسلح بود. جوانان ایرانی جانشان را در کف دست گرفتند تا یک وجب از این سرزمین به دست دشمنان نیفتد. نسلهای جوانتر ایران باید بدانند که خرمشهر در مسیر تاریخ، سه بار به دست دشمنان افتاده است. نخستینبار زمانی بود که امیرکبیر به نمایندگی از ایران برای مذاکره راهی ازمیر شد تا در ازای سلیمانیه، خرمشهر را پس بگیرد. بار دوم، خرمشهر در ازای هرات به ایران باز گردانده شد و نهایتا سومین بار در سالهای ابتدایی پس از انقلاب بود که جوانان غیور ایرانی با از جان گذشتگی خرمشهر را مردانه و بدون از دست دادن ذرهای از خاک ایران پس گرفتند. روز سهشنبه گروهی از همین جوانان غیور که برای پاسداری از خاک وطن راهی جبهههای جنگ شده بودند، پس از سالها به وطن بازگشتند و روی دوش نسلهای مختلف ایرانی تشییع شدند. در پاسخ به برخی ابهامها در این خصوص که چرا تفحص شهدا این اندازه طول کشیده است؟ از آنجا که کمی در جریان هستم، باید بگویم که گروههای تفحص ایران در تمام طول سال مشغول جستوجو در تمام مرزهای طولانی بین ایران و عراق هستند. این افراد زحمتکش تمام کوهها، درهها، دشتهای وسیع و مناطق (میان ایران و حتی عراق) را وجب به وجب میکاوند تا پیکری، سندی، استخوانی و...را بیابند و با بررسی دقیق علمی و محتوایی به درکی تازه و تصویری جدید از شهیدی گمنام دست پیدا کنند. اینگونه نیست که همه این پیکرها در سردخانهای جمع شده باشند و در برهههای گوناگون اعلام عمومی شوند. هر قطعهای از هر شهید، حاصل دههها، سالها و ماهها تلاش، جستوجو و کنکاش است. باید توجه داشت، این وضعیت فقط مختص ایران نیست. با گذشت بیش از ۸۰ سال از جنگ جهانی دوم، هنوز نشانههای تازهای از این جنگ عالمگیر نمایان میشود. ناگهان در کشوری اروپایی یا غیراروپایی موشکی، بمبی، دستگاهی، نامهای، اثری و سندی از جنگ جهانی دوم سربرمیآورد. بنابراین چندان عجیب نیست که چند دهه پس از پایان جنگ ایران و عراق، نشانههایی تازه از قهرمانان این عرصه نمایان شود. البته معتقدم که دستگاه تبلیغی کشور به اندازه کافی برای پاسخ دادن به این ابهامات برنامهریزی ندارد که این مسائل باید در جای خود ارزیابی شوند. مهمتر از همه اما حضور باشکوه ملت ایران در مراسم تشییع پیکر شهدای قهرمان است. باید از این ملت حقشناس و این جوانان ارزشمند قدردانی و اظهار امیدواری کرد که مسوولان کشور هم با تدابیر مناسب پاسخ مناسبی به این حقشناسیها بدهند، چراکه اصل تداوم حیات بشری بر حقشناسی، ایثار و فداکاری است. به سهم خود از همه ملت ایران و به خصوص مردم تهران تشکر و قدردانی میکنم که هر بار با حضور انبوه خود نشان میدهند همچنان به عهد خود با انقلاب اسلامی پایبند هستند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 کاری از اروپاییها ساخته نیست
✍️ حسن بهشتیپور
واقعیت این است که آنچه در داخل در مورد برجام مطرح میشود، به منظور آرامشبخشی الهتابی است که در بازار وجود دارد. برخلاف آنچه در گذشته فکر میکردند که میشود واکنش بازار را از موضوع مذاکرات جدا کرد، در عمل دیدیم که چنین تفکیکی اصلا شدنی نیست. یعنی یک تصور اشتباهی وجود داشت که گویی دستهایی وجود دارد که علیه منافع ملی ایران میخواهد تلاش کند تا بازار و اقتصاد کشور را معطل مذاکرات با غرب قرار دهد. درحالی که واقع امر این نبود یعنی مشخص بود که اگر مذاکرات به نتیجه میرسید، واکنش بازار به صورت طبیعی مثبت بود و اگر به نتیجه نمیرسید، منفی بود. یعنی هیچکس بازار را مجبور نمیکرد که واکنش مثبت یا منفی نشان دهد. بنابراین الان که دولت این واقعیت را در عمل بعد از گذشت یکسال و نیم دریافته، دارد سعی میکند فضا را با اخبار مثبتی که درباره مذاکرات منتشر میکند، مثبت کند که البته خوب است اما به هر حال باید در عمل هم اقداماتی انجام شود که این مذاکرات هرچه سریعتر از سر گرفته شود اما طرف مقابل برعکس. آمریکاییها و اروپاییها دنبال کش دادن قضیه هستند و البته رسما هم اعلام کردند که دنبال نتیجه ناآرامیها در ایران هستند که به کجا میانجامد و متعاقب آن تصمیم بگیرند که چه زمانی با ایران وارد مذاکره شوند. به نظر میرسد اگر بخواهیم واقع بینانه با موضوع برخورد کنیم، غربیها با زرنگی سعی میکنند که اینطور القا کنند که این تظاهرات و ناآرامیها یا منجر به تغییر رفتار ایران در برابر غرب میشود یا منجر به فروپاشی نظام از درون میشود که در هر دو حالت به نفع غرب است. و به همین دلیل طی محاسباتی که دارند- که البته کاملا غلط است- دارند تلاش میکنند که فعلا وقت کشی کنند. اظهارات آقای بورل و سایرین هم بیشتر تحت تاثیر این است که اگر بخواهند ضد مذاکرات و گفتوگو خودشان را معرفی کنند چهرهای منفی در دنیای امروز برای کشور یا نهادی است که ضد گفتوگو و مذاکره و راهحلهای صلح آمیز باشد. ضمن اینکه برجام همچنان برای آمریکا و اروپا اهمیت دارد منتها دست نگه داشتهاند شاید بتوانند از این نمد یک کلاهی برای خودشان درست کنند. همچنان که ایران هم فکر میکرد حمله روسیه به اوکراین معاملات را برهم زده و میتواند با توجه به زمستان سخت رفتار کشورهای غرب در قبال ایران تغییر پیدا کند و حاضر شوند امتیازات بیشتری دهند اما در عمل دیدیم که با مدیریت در بازار انرژی و صرفهجوییها و کانالهای جدیدی که ایجاد کردند نه آنچنان زمستان سخت شده و نه خواستههایی که ایران داشت، برآورده شد. از این رو به نظر میرسد دو طرف در یک محاسباتی هستند که عملا نمیشود روی آن حساب کرد. در هر صورت واقعیت این است که باید منتظر بود ببینیم که آیا واقعا اقدامات عملی برای شروع مجدد مذاکرات انجام میشود و هدف مذاکرات هم دستیابی به توافق خواهد بود یا نه؟ از زمان شروع مجدد مذاکرات بیاطلاع هستم ولی به عنوان یک ایرانی آرزو میکنم که هر چه زودتر شروع شود چون به نفع ایران میدانم و معتقدم ما باید با قدرت و قوت پای میز مذاکره بنشینیم اما در مورد اروپاییها باید گفت در عمل نشان دادند که کاری از دستشان برنمیآید و ما داریم سر گوری فاتحه میخوانیم که مردهای در آن نیست.
🔻روزنامه همشهری
📍 جناب آقای دایی! سلام
✍️ دانیال معمار
با جنجالهای اخیر مربوط به ممنوعالخروجی همسرتان دوباره یاد متن کوتاهی افتادم که چند هفته قبل در فضای مجازی منتشر کردید. جایی در آن میان نوشته بودید: «در کدامین ورزشگاهی که شما ساختهاید، من به اینجا رسیده و دیده شدهام.» این جمله پتک سنگینی بود بر سر ما. یکبار دیگر این جملهای را که در پیام کوتاهتان بهکار بردید، مرور کنید. مشکلی با این جور حرف زدن ندارید؟ هیچ نکتهای در آن نمیبینید؟ این جملات را واقعا خودتان نوشتید یا برایتان نوشتند؟ یکبار آن را خواندید یا اینکه بدون تأمل آن را منتشر کردید؟ شاید عصبانی بودید، اما بهنظرم به همین نوع حرف زدن است که میگویند حرف زدن «متکبرانه».
آقای دایی! شما درست میگویید؛ شاید این آب و خاک، هیچ سند و مدرکی نداشته باشد برای اینکه اثبات کند شما را در دل خود رشد و پرورش داده است، اما با حافظه مردم این کشور چه میکنید؟ بله، شما امروز اسطوره فوتبال ما هستید. بارها جزو برترینهای تاریخ فوتبال آسیا بودهاید. دنیا، فوتبال ما را به نام شما میشناسد. سالها عنوان بهترین گلزن ملی فوتبال جهان را داشتهاید. هنوز هم ورودی اصلی ورزشگاه آزادی به نام شماست، اما حتی اگر مردم نقاط دیگر ایران یادشان رفته باشد، اردبیلیها خوب بهخاطر دارند که شما فوتبالتان را از تیم استقلال همین شهر شروع کردید. وقتی داشتید آن جمله عجیب را در پیامتان مینوشتید به آن شروع ورزشی در زادگاهتان فکر کردید یا فقط خاطره حضور در بوندسلیگا را به یاد آوردید؟ شما بازیکن استقلال اردبیل، تاکسیرانی، بانک تجارت، پرسپولیس و تیم ملی ایران بودید و بعد بازیکن تیمهای قطری، اماراتی و آلمانی شدید.
آقای دایی! ماجرای روایتتان از آن دختر اردبیلی چه شد؟ ما همچنان منتظریم. هنوز پای حرفتان هستید؟ حتما سند و مدرکی دارید که در آن مقطع آنقدر محکم گفتید: «اطلاعات من از زادگاهم اردبیل کامل است و اگر به صحت مسئلهای نرسم، هیچگاه اظهارنظر نمیکنم.» بسیار هم عالی آقای دایی. اردبیلیها و همه ما ایرانیها هم به همین دلیل برای شما احترام ویژهای قائلیم، اما تا کی باید صبر کنیم تا اطلاعاتتان را بیان کنید؟ شما گفتهاید که «تاریخ ثابت کرده، میکند و خواهد کرد چه کسانی دروغگو هستند.» خب، برای اینکه در این پیچ تاریخی، دروغگویان را رسوا کنید، مستندات خود را درباره علت فوت اسرا پناهی منتشر کنید. این جوری نیازی به صبر کردن نیست و دروغها آشکار میشوند.
آقای دایی! یک جایی از پیام کوتاهتان نوشته بودید که «تأمین امنیت، وظیفه هر دولتی است.» بله درست میگویید، اما وقتی داشتید به نوشتن این جمله فکر میکردید، یاد بیش از ۳۰۰هزار شهید این سرزمین نیفتادید؟ آنها هم وظیفه داشتند؟ آن جانهای عزیز از دست رفت تا شما در امنیت تحصیل کنید، کار کنید، ورزش کنید، فروشگاههای زنجیرهای راه بیندازید. بدا به حال ما و دوستداران شما که معتقدید ایجاد این امنیت وظیفه بوده است. یک روز که وقت داشتید و فرصت کردید نگاهی به اسامی شهدای مدافع حرم بیندازید. سن و سالشان را ببینید. آنها رفتند تا امروز من و شما و زن و بچهمان زیر سایه امنیت زندگی کنیم.
آقای دایی! شما حتما باهوش هستید، حتما استعداد دارید، اما حتما باید یادتان باشد که کجا تحصیل کردهاید. شما در معتبرترین دانشگاه این مملکت با بودجه عمومی درس خواندید؛ با پول همین مردم کشوری که امروز مثل آب خوردن منکر تأثیرشان در پیشرفت و رشدتان هستید. چطور با وجدانتان کنار آمدید تا به این مردم پشت کنید و با فراخوانهایی همراه شوید که امنیت همین مردم را نشانه گرفته است؟ چطور به فراخوان اعتصاب کسانی لبیک گفتید که خواستار افزایش تحریم علیه مردم ایران هستند؟ چطور با افرادی همصدا شدید که پا را از تحریم فراتر گذاشتهاند و خواهان حمله نظامی به این سرزمین هستند؟ امیدوارم پاسخی به این سؤالها، حداقل برای خودتان داشته باشید.
مطالب مرتبط