🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سهم تحریم در وضعیت موجود
✍️ پرویز خوشکلام خسروشاهی
یکی از موضوعهای مناقشهبرانگیز در سالهای اخیر میزان اثرگذاری تحریمها بر وضعیت اقتصادی کشور است. برخی افراد با معیار قرار دادن شرایط اقتصادی مطلوب به ارزیابی آثار تحریمها میپردازند و لذا بخش عمده مشکلات اقتصادی را به سیاستگذاریهای نادرست نسبت میدهند. اما بعضی دیگر ارزیابی خود را با مبنا قرار دادن وضعیت قبل از وقوع تحریمها انجام میدهند. بنابراین نقش تحریم را در وضعیت موجود اقتصاد کشور بسیار عمده میبینند.
بهعبارت دیگر از آنجاکه وضعیت اقتصاد ایران قبل از تحریم هم به خاطر سیاستگذاریهای نادرست چندان مناسب نبود و از شرایط مطلوب فاصله زیادی داشت، از این رو بسیاری تلاش میکنند تمام یا بخش عمدهای از مشکلات ناشی از تحریم را نیز به همان سیاستگذاری نادرست نسبت دهند. در مقابل عدهای دیگر تلاش دارند با برجسته کردن نقش تحریم، عامل سیاستگذاریهای نادرست را در وضعیت موجود اقتصاد کشور کماهمیت نشان دهند.
در ادامه با استفاده از تحولات پنج شاخص رشد اقتصادی، رشد نرخ ارز، نرخ تورم و تولید ناخالص داخلی طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۴۰۰ (جدول زیر)، سعی شده است دو ادعای مذکور راستیآزمایی شود و اثر تحریم بر وضعیت اقتصاد ایران از این منظر مورد بررسی قرار گیرد.
رشد اقتصادی: بر اساس محاسبات جدول، با در نظر گرفتن متوسط رشد اقتصادی سالانه دوره ۱۳۶۸-۱۳۸۹ بهعنوان شاخص وضعیت قبل از تحریم و متوسط همین شاخص در دوره ۱۴۰۰ -۱۳۹۰ بهعنوان شاخص وضعیت بعد از تحریم و با فرض اینکه وضعیت مطلوب رشد اقتصادی در ایران ۸درصد است، سیاستگذاری نادرست و تحریم با هم رشد اقتصادی سالانه ایران را ۸۹درصد از وضعیت مطلوب دور کردهاند که سهم تحریم در آن ۵۵درصد بوده است. این در حالی است که متوسط سالانه نرخ رشد اقتصادی ایران طی دوره ۱۳۹۰-۱۴۰۰ نسبت به قبل از وضع تحریمها با ۸۲درصد کاهش مواجه شده است.
رشد سالانه نرخ ارز: با فرض اینکه وضعیت مطلوب برای این شاخص ۵درصد باشد، مشاهده میشود که بعد از تحریم رشد سالانه نرخ ارز نزدیک ۷۰۰درصد از وضع مطلوب خود فاصله گرفته که ۷۸درصد از کل آن سهم تحریمها است. متوسط نرخ رشد سالانه نرخ ارز در دوره بعد از تحریم نسبت به دوره قبل از تحریم ۲۱۸درصد بالاتر رفته است.
نرخ تورم: با فرض اینکه وضعیت مطلوب برای این شاخص ۵درصد باشد، مشاهده میشود که بعد از تحریم نرخ تورم بیش از ۴۳۰درصد از وضع مطلوب خود فاصله گرفته که ۳۵درصد از کل آن سهم تحریمها است. متوسط سالانه نرخ تورم در دوره بعد از تحریم نسبت به دوره قبل از تحریم ۴۰درصد بالاتر رفته است.
تولید ناخالص داخلی ایران نسبت به ترکیه: تولید ناخالص داخلی دو کشور ایران و ترکیه به روش برابری قدرت خرید در دوره قبل از تحریمها کم و بیش نزدیک هم بود. اما بعد از تحریمها بهخاطر عدم رشد اقتصاد ایران، تولید ناخالص داخلی این دو کشور از هم فاصله گرفتند؛ بهگونهایکه در سال۱۳۹۹ تولید ناخالص داخلی ترکیه به دو برابر تولید ناخالص داخلی ایران بالغ شد. به عبارت دیگر تحریمها عامل ۱۰۰درصدی عقب ماندن اقتصاد ایران از رقیب منطقهای خود در ۱۰سال گذشته بوده است.
همانطور که از ارقام محاسبهشده در جدول مشخص است اقتصاد ایران از جهت رشد اقتصادی، کاهش ارزش پول ملی و نرخ تورم قبل از تحریمها نیز از ارقام مطلوب خود فاصله قابل ملاحظهای داشت که باید آن را به سیاستگذاری نادرست نسبت داد. اما با وقوع تحریمها از سال۱۳۹۰ به بعد، وضعیت شاخصهای مورد اشاره هم در مقایسه با وضعیت مطلوب و هم نسبت به وضعیت قبل از تحریم، بسیار بدتر شده است؛ بهگونهایکه در نتیجه آن تولید ناخالص داخلی برابری قدرت خرید ترکیه به بیش از دو برابر ایران افزایش پیدا کرده است. بنابراین بر اساس آنچه محاسبات فوق نشان میدهد تاثیر تحریمها بر اقتصاد ایران بسیار جدی و بزرگ است و نمیتوان عمده مشکلات اقتصادی موجود کشور را به سیاستگذاری نادرست در دوران پیش یا پس از تحریمها نسبت داد.
🔻روزنامه کیهان
📍 کاش به جای شما فقط با همان غرب طرف بودیم!
✍️ جعفر بلوری
۳۱۳ روز از جنگ اوکراین گذشت. این جنگ، بنا به دلایل متعدد از جمله وابستگی که اروپا به انرژی روسیه دارد، چنان تاثیراتی بر
«سبک زندگی» اروپاییها گذاشته که شاید اگر آنها، ۳۱۳ روز پیش میدانستند چه بلایی قرار است سرشان بیاید، با آمریکا همراهی نمیکردند. شاید حتی، مانع از گسترش ناتو به سمت روسیه از ناحیه آمریکا هم میشدند. تاثیرات مخرب اقتصادی تنها بخشی از بلایی است که طولانی شدن این جنگ بر سر اروپاییها آورده است. این فشارها کار را به جایی رسانده که، بخش آکادمیک و علمی اروپا را هم مثل برخی سیاستمداران به فکر فرو برده که، «نکند این همه خسارت که طی کمتر از یک سال تحمیل شده، به دلیل ضعف ساختارهای سیاسی و اقتصادیشان است.» «چطور ممکن است، دو کشور هزاران کیلومتر آن طرفتر با یکدیگر وارد جنگ شوند، اما خسارت آن اروپا را اینطور به ورطه بحرانهای عجیب و غریب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بکشد؟» شاید برای عدهای باورکردنی نباشد اما فشار خسارتهای جنگ روسیه و اوکراین روی اروپاییها آنقدر سنگین و مُخرِّب بوده که آنها را نسبت به کارآمدی نظام سرمایهداری و مکتب لیبرالیسم مُردَّد کرده است. باور نمیکنید؟! به آخرین شماره هفتهنامه معتبر اشپیگل که تیتر و تصویر روی جلدش را به مارکس اختصاص داده و نوشته: «آیا حق با مارکس بود؟» رجوع کنید.
تغییر سریع سبک زندگی و از آن سو به تردید افتادن قشر علمی و نخبگانی غرب نسبت به کارآمدی نظامهای فکری و اقتصادیِ خود، بیدلیل نیست. معمولا تغییر سبک زندگی جوامع و پارادایمهای غالب زمانبر است و فقط زمانی که سرعت این تغییرات و فشارها بالاست، متفکرین و قشر علمی این جوامع را اینطور به فکر فرو میبرد. به قول «توماس کوهن» در مبحث «سیر و دگرگونی علم» و «انقلاب علمی» وقتی آن هسته و مرکز علم و آن الگوی مسلط (پارادایم) دیگر نمیتواند پاسخگوی سؤالهای جدید و مباحث پیرامونی خود باشد، از سوی آنها مورد هجمه قرار گرفته و منهدم میشود؛ سپس یک پارادایم جدید جای آن را میگیرد. گزارش این هفته اشپیگل درباره ناکارآمدی لیبرالیسم و اقتصاد بازار آزاد، بیشباهت با این مبحث نیست و وضعیت بحرانی حاکم بر اروپا، هستههای فکری این مکاتب را زیر سؤال برده است.
اما چرا قشر نخبگانی غرب، نسبت به کارآمدی نظامهای فکری و سیاسی خود به تردید افتادهاند؟ و سؤال بعدی اینکه مگر
در این ۳۱۳ روز چه اتفاقاتی در غرب رخ داده که سبک زندگی چند صد میلیون اروپایی دستخوش تغییرات آخرالزمانی شده است؟
ما فکر میکنیم پاسخ این دو سؤال، به هم ارتباط دارد. یعنی وقتی تغییرات عمیق و بنیادینی در سبک زندگی مردم، آن هم با این سرعت و شدت بالا رخ میدهد، متفکرین این جوامع را باید هم به فکر فرو ببرد. به نظر شما وقتی شبکه خبری «سیانان» اعلام میکند مردم انگلیس کارشان به جایی رسیده که بین «غذا خوردن» و «گرم شدن» مجبورند یکی را انتخاب کنند، اندیشمندان این کشور نباید نسبت به کارآمدی نظام اقتصادی و سیاسیشان شک کنند؟ یا وقتی خبرنگار شبکه خبری «انبیسی» اعلام میکند «در انگلیس با مردمانی مواجه شدم که با خوردن سرکه، اشتهای خود را کور میکنند تا غذای کمتری بخورند»، نباید به تیتر روی جلد اشپیگل جدیتر فکر کرد؟ وقتی چهار دولت اروپایی به سرعت برق و مثل آب خوردن تحت تاثیر جنگ اوکراین با روسیه، سرنگون میشوند چطور؟ فراموش نکنید ما در حال تحلیل شرایط کشورهایی مثل انگلیس و آلمان و فرانسهایم. یعنی صنعتیترین کشورهای اروپا! صاحبان عصر روشنگری، انقلاب صنعتی، مدرنیته، جمهوریت و...!
شاید عدهای بگویند، این بحرانها گذراست و غربیها به چنین بحرانهایی عادت دارند و راههای عبور از آن را هم بلدند. در پاسخ به این عده باید گفت، اولا بسیاری از کارشناسان این حوزه معتقدند،
هیچ آینده روشنی درباره سرنوشت این جنگ وجود ندارد و غالباً نیز، آینده تیره و تاری را برای این قاره پیشبینی میکنند. (به عنوان فقط یک مثال رجوع شود به آخرین موضعگیریهای فردی در تراز هنری کیسینجر) ثانیا شما را به چند نقل قول از رسانههای معتبر غربی ارجاع میدهیم:
همین دو روز پیش نشریه معتبر و پر نفوذ «فایننشال تایمز» که مرکز آن در لندن قرار دارد نوشت که، این بحرانها در برخی از قدرتمندترین کشورهای اروپایی مثل انگلیس در سال جاری میلادی(۲۰۲۳) نیز ادامه خواهد یافت با این تفاوت که، عمیقتر و شدیدتر خواهد شد. وقتی طی ۳۱۳ روز، این بحران دو دولت در انگلیس را سرنگون کرده و بنابر اعلام سی ان ان، مقابل بخشی از جامعه انگلیس فقط دو گزینه «مرگ یا زندگی» را میگذارد، ادامه حداقل یکسال دیگر این وضع با توصیفی که فایننشال تایمز کرده، این کشورها را در چه شرایطی قرار خواهد داد؟
به عبارت سادهتر، بررسیهای کارشناسان مطرح غربی نشان میدهد، فقط در صورتی اوضاع بهبود خواهد یافت که، یا روسیه و اوکراین به یک توافق دست یابند-که از موضعگیریهایی که صورت میگیرد، این توافق اصلا نزدیک به نظر نمیرسد- یا روسیه شکست بخورد، که برای این فرضیه نیز تا لحظه تنظیم این یادداشت علائم و نشانهای دیده نمیشود. نمونه جدید دیگر، اظهارات اخیر «جفری یانگ»، نامزد فرمانداری ایالت کنتاکی است که «فروپاشی غرب» پس از این جنگ را محتمل دانسته مگر اینکه، روسیه شکست بخورد: «غرب پس از شکست نظامی آمریکا و ناتو در اوکراین، باید منتظر یک فروپاشی واقعی باشد و کل اقتصاد غرب در نتیجه تأثیرات معکوس تحریمهای اعمال شده علیه روسیه در معرض نابودی خواهد بود.» بنابراین، میتوان گفت، هیچ چشمانداز روشنی برای سرنوشت این جنگ و به تبع آن، وضعیت اروپا وجود ندارد و تنها مسئله واضح و روشن، کابوسی است که برای صدها میلیون اروپایی تعبیر شده است.
دیگر کسی تردید ندارد که «دنیای پس از جنگ اوکراین» با «دنیای قبل از جنگ اوکراین» تفاوتهای چشمگیری خواهد داشت و نظم حاکم بر جهان، آن نظم همیشگی نخواهد بود. ما هم نمیدانیم سرنوشت این جنگ چه خواهد شد فقط این را میدانیم، اروپاییها بیش از این تحمل شرایط فعلی را ندارند و نظرسنجیها و مطالعات نیز نشان میدهد، در اروپا اوضاع فردا بهتر از اوضاع دیروز نیست و اعتصاب، شورش، سرکوب، تورمهای بیسابقه، زمستان سخت، مرگ، آینده مبهم، نا امیدی و...کلیدواژههایی هستند که این روزها در رسانههای غربی زیاد میبینیم و میشنویم.
نکته آخر این یادداشت، مربوط به برخی جریانهای غربگراست که، خود را به آب و آتش میزنند تا اخبار رسانههای غربی درباره شرایطی را که در سطور بالا به گوشه کوچکی از آنها اشاره کردیم، سانسور یا تحریف کنند. اینکه غربیها خود اصرار کنند اوضاعشان وخیم است اما غربگرایان آن را انکار کرده و با خودتحقیری، به کشور خودشان نسبت میدهند، دلایل متعددی میتواند داشته باشد که بررسی همه آنها یادداشت دیگری را میطلبد. ما اینجا طی یک نقل قول کوتاه فقط به آن اشارهای کرده و میگذریم. دوستی میگفت «کاش بهجای غربگراها فقط با همان غرب طرف بودیم چون غربگراها نشان دادهاند همیشه حقیرترند!»
🔻روزنامه اطلاعات
📍 غربت رسانهای لژیونرها
✍️ داود مختاریانی
این روزها اخبار موفقیتهای مهدی طارمی بازیکن ملی پوش فوتبال و باشگاه پورتوی پرتغال در رسانههای معتبر ورزشی اروپا منتشر میشود. این اخبار به بازیکنان جوانی که در داخل کشور در حال رشد و طی کردن پلههای ترقی هستند انگیزه دو چندان میدهد و هدف آنها را از رسیدن به ترکیب تیمهای داخلی، تبدیل به حضور در ترکیب یکی از تیمهای معتبر اروپایی ارتقا داده است.
علاوه بر مهدی طارمی بازیکنانی مانند سردار آزمون، علیرضا جهانبخش، سعید عزت اللهی، صادق محرمی و … در تیمهای مختلف خارج از کشور حضور دارند.
حضور بازیکنان فوتبال هر کشوری در لیگهای سطح بالا و معتبر تأثیر مستقیم روی بالا بردن کیفیت فوتبال هر کشوری میگذارد. به عنوان مثال در تیم آرژانتین که به قهرمانی جهان رسید همه بازیکنان این تیم به غیر از یکی از بازیکنان ذخیره که در جام جهانی اصلاً بازی نکرد عضو تیمهای مطرح اروپایی هستند.
یکی از سیاستهای مهم تشکیلات ورزش و به ویژه فدراسیون فوتبال باید حمایت از لژیونرهای کشورمان باشد تا به واسطه موفقیتهای آنها، فوتبال کشورمان هم کسب اعتبار کند.
توجه ویژه رسانهای و انتشار اخبار لژیونرها یکی از روشهای موثر در هموار کردن مسیر موفقیت آنهاست.
بازیکن هرچقدر هم که در زمین فوتبال موفق عمل کند، در صورتی میتواند به جایگاه قابل قبول برسد که از او حمایت رسانهای شود و موفقیتهایش به چشم بیاید.
زمانی که مهدوی کیا در تیم هامبورگ بازی میکرد یکی از بازیکنان تیم ملی فوتبال ژاپن هم در ترکیب تیم حضور داشت و با اینکه از نظر فنی مهدوی کیا بالاتر از بازیکن ژاپنی بود، سرمربی تیم هامبورگ از بازیکن ژاپنی در ترکیب اصلی استفاده میکرد و مهدویکیا به عنوان بازیکن ذخیره وارد زمین میشد. وقتی از او دلیل نیمکت نشینیاش را سئوال کردند گفت: «موقع تمرین و مسابقه، حداقل هشت خبرنگار ژاپنی دور زمین حضور دارند و از بازیکن تیم ملی کشورشان عکس، فیلم و گزارش تهیه میکنند. به همین دلیل مدیران باشگاه هامبورگ برای اینکه در ژاپن هوادار داشته باشند و اخبار تیمشان در آن طرف دنیا مورد توجه مردم قرار بگیرد، ترجیح میدهند به بازیکن ژاپنی بازی بدهند!»
تجارت و تبلیغات جزو لاینفک فوتبال است و اگر به این موارد توجه نشود، رشد فنی به تنهایی نمیتواند برای فوتبال کشورها اعتبار کسب کند.
بازیکنان لژیونر وقتی از لیگ داخلی جدا میشوند و به لیگهای معتبر اروپایی میپیوندند، فشار روحی روانی زیادی را باید تحمل کنند زیرا علاوه بر دوری از خانه و خانواده، استرس تمرین در کنار بازیکنان نا آشنا و سطح بالا و مشکلات مکالمه به زبان جدید و ارتباط گرفتن با دیگران را هم خواهند داشت.
یکی از راههای کاهش این فشارها، حضور اصحاب رسانههای داخلی هنگام تمرین و مسابقه در کنار این بازیکنان است که البته به دلیل شرایط اقتصادی و امکانات محدود اکثر رسانهها، فراهم آوردن چنین شرایطی تقریباً غیر ممکن است ولی میتوان با همان رسانههای محدودی که در سراسر دنیا خبرنگار دارند، هر از گاهی خبر، عکس و گزارش اختصاصی از این بازیکنان تهیه کرد تا هم بازیکن روحیه بگیرد و هم مدیران باشگاه مربوطه متوجه اهمیت حضور این بازیکن برای هموطنانش بشوند.
آیا تا کنون خبر اختصاصی، عکس و یا مستندی از نحوه زندگی و حضور بازیکنان فوتبال در خارج از کشور تهیه شده است؟
از مهدی طارمی که هر روز از طریق ترجمه اخبار خبرگزاریهای خارجی در جریان موفقیتهایش قرار میگیریم، تا کنون چند گزارش اختصاصی تهیه شده است؟ آیا خبرنگاران رسانههای رسمی که در کشورهای اروپایی مأمور هستند، تا کنون در محل زندگی و تمرین لژیونرها حضور یافتهاند؟
جواب همه سئوالات خیر است.
در کشورهای اروپایی عضو شنگن، رفت و آمد بین آنها نیاز به ویزا و تشریفات مرزی ندارد و مانند سفرهای داخلی است. حتی اگر در کشورهایی که لژونرها در آنها حضور دارند خبرنگار نداشته باشیم، به راحتی میتوان از کشورهای دیگر به محل زندگی و تمرین بازیکنان سفر کرد و خبر و گزارش اختصاصی تهیه کرد.
آیا ورزش جزو حوزه کاری این خبرنگاران نیست؟
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 امیدوارسازی آداب دارد
✍️ محمدصادق جنانصفت
هیچ ایرانی دلسوز به شهروندان بردبار و آشفتهشده این مرز و بوم کهنسال نمیخواهد کاری کند، چیزی بگوید یا بنویسد که همانند نمک پاشیدن بر زخمهای آنها باشد و دردهایشان را بیشتر کند. ایرانیان دلسوز به این سرزمین از سوی دیگر باور ندارند با ننوشتن، نگفتن و کنارهگیری و بازگو نکردن دردهای شهروندان ایرانی روزگار آنها بهتر میشود. روشنگری درباره سخنان مدیران و ادارهکنندگان نظام سیاسی که حرفها و تصمیمهایشان بر دردها میافزاید را نباید با هیچ چیزی اشتباه گرفت و از قدرت در اختیار راه بازگو کردن حقیقت را بست.
نوشتهای که میخوانید میخواهد به سخنگوی جوان دولت و نیز یاران او در کابینه و هوادارانش در بیرون از دولت و در میان رسانههای تندخو یادآوری کند امیدوارسازی شهروندان ایرانی معنایش این نیست که با آگاهی یا بدون آگاهی از حرفها و واقعیتها هر چیزی را گفت و شهروندان را در بهت و شگفتی رها کرد. آقای بهادریجهرمی سخنگوی دولت دیروز با رسانهها دیدار داشته و خبرگزاری تسنیم که از هواداران دولت سیزدهم است بخشهایی از سخنان وی را بازتاب داده است که دقت در آنها نشان میدهد سخنگوی جوان دولت در میدان اقتصاد ناشی است و توجه کافی ندارد که در حرفهایش تناقضها موج میزند. آیا رسانهها وظیفه دارند این تناقضها را بازگو کنند؟
بدیهی است که باید بازگو شود تا دستکم گوینده این حرفها بداند دیگر نباید چنین تناقضهایی را تکرار کند و بر ابهامها بیفزاید. به طور مثال بهادریجهرمی گفته است درآمدهای ارزی ایران از محل صادرات نفت خام و میعانات گازی از فروردین تا امروز که در نیمه دهمین ماه سال هستیم با افزایش ۶۰ درصدی نسبت به مدت مشابه پارسال روبهرو شده است. اگر چنین است پیامد آن بر بازار ارز چه بوده و چرا قیمت هر دلار آمریکا با این میزان جهش روبهرو شده است؟ وی باید بتواند به اطلاع افکار عمومی برساند که محل مصارف ارزی کجا بوده است؟ چرا با وجود افزایش ۶۰ درصدی قیمت دلار همزمان قیمت دلار نیز افزایش یافته است. چند سطر پایینتر به نقل از او نوشته شده است «در روزهای مختلفی که عرضه ارز در سامانه نیما بوده، عرضه ارز بیش از تقاضا بوده و تقریبا بیش از سه برابر بوده که نشاندهنده تراز تجاری مقبول است.» سخنگوی دولت تفاوت تراز تجاری با تراز ارزی را نمیداند زیرا افزایش عرضه ارز نیمایی هیچ ربطی به تراز تجاری ندارد و آمارها نشان میدهد اتفاقا تراز تجاری به زیان صادرات بوده است. در بهترین حالت میشود گفت تراز ارزی که این نیز جای شبهه دارد. نخریدن دلار ارزان نیمایی در بازار ارز بدترین رخدادی است که میتواند بیفتد و معنایش ترس یا ابهام از سوی متقاضیان ارز است. او کمی بعد به تحقق ۱۰۰درصدی درآمدهای مالیاتی اشاره کرده و میگوید این اتفاق درحالی است که پایه مالیاتی ۵ درصد کاهش یافته است. به سخنگوی دولت یادآور میشویم که کاهش ۵ درصدی پایه مالیاتی تنها برای بخش صنعت بوده است چون قیمت ارزی که پایه دریافت تعرفه و حقوق گمرکی بوده، چند برابر شده است. کاش سخنگوی دولت بتواند روشنگری کند که این تحقق صد درصدی از کدام بخشها بوده و آیا با مصوبه قانونی مقایسه شده یا با دریافت مالیات سال قبل؟
سخنگوی دولت بدون اطلاع داشتن از اینکه تدوین فرآیند معمولا با صدور بخشنامه از سوی سازمان برنامه از تیرماه شروع میشود گفته است: «تدوین بودجه منظم هر سال از فروردینماه آغاز میشود. امسال مانند سالهای قبل این فرآیند از فروردینماه آغاز شد.» و ادامه میدهد: «شهریورماه سیاستهای کلی برنامه هفتم ابلاغ شده است و دولت بودجه سال ۱۴۰۲ که تدوینش از فروردین آغاز شده بود را طبق سیاستهای برنامه هفتم تدوین کرد.» این حرف عجیب نیست؟ کاش وی به جای پاسخ دادن به پرسشهای اقتصادی اجازه میداد سخنگوی اقتصادی دولت سخن بگوید شاید تناقضها کمتر میشد. امیدوارسازی به روش سخنگوی دولت با آداب امیدوارسازی کارشناسانه سازگاری ندارد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 چرایی تداوم سرکوب
✍️ ابوذر مرادی
به زمین سفت خوردند و خوشخیالانه ارز ۴۲۰۰ را برداشتند، ولی چه برداشتنی؟
هنگامی که به دو سال پیش و حتی پیش از آن میرویم، حملات اصولگرایان علیه روحانی و تعابیری که از او میکردند، چنان بود که گویی تنها دشمن آنان روحانی است و در همه امور در نقطه مقابل او قرار دارند و اگر آنان بر سر کار آیند که حتما میآیند، بساط تمامی سیاستهای دوره روحانی را جمع میکنند. یکی از موارد آن نیز ارز ۴۲۰۰ تومانی بود که البته بیخودی به نام جهانگیری تمام شد، شاید هم حقش بود که باید اعلام موضع صریح میکرد که نکرد. آنان در خرداد ۱۴۰۰، به هر شیوهای که بود آمدند، ولی درکی از وضعیت کشور و اقتصاد نداشتند، به همین علت در ابتدای کارشان، نوشتم این ارز ۴۲۰۰ تومانی پوست موز زیر پای دولت رییسی است. طرفداران دولت و حامیان وضع موجود خواستند که آن را چنین تعبیر کنند که از نظر من دولت روحانی آن را عمدا زیر پای دولت فعلی گذاشته است، درحالی که این تصمیم مربوط به سه سال پیش از پایان دوره خودش بود و کسی هم احتمال نمیداد که انتخابات چنان شود که از پیش تعیین نتیجه شده باشد، ولی گذشت تا اینکه به زمین سفت خوردند و خوشخیالانه ارز ۴۲۰۰ را برداشتند، ولی چه برداشتنی؟ نوشتم که این برداشتن ارز نبود، بلکه همان ارز ۴۲۰۰ بود فقط مبلغ آن تغییر کرده است و دیر یا زود این شکاف دوباره برقرار میشود. که شد. چرا این را نوشتم؟ چون آقای رییسی گفت که «اصلاح اقتصادی باید قبل از دولت ما انجام میشد و اگر یکی، دو سال پیش رخ میداد هزینههای آن کمتر بود.» نوشتم که این اصلاح اقتصادی نبود، فقط یک تغییر قیمت ساده برای تامین کسری بودجه بود. گذشت ولی نه چند سال بلکه فقط چند ماه تا اینکه دوباره باز هم معاون اول رییسجمهور آمد و اعلام کرد که «تصمیم گرفتیم تا دو سال نرخ ارز کالاهای اساسی را ثابت نگه داریم تا با تنش جدی در قیمتها مواجه نشویم.» این همان سرکوب قیمتی سابق است. در هر دو دولت با ۱۸۰ درجه اختلاف، دقیقا یکسان عمل کردند. این نشان داد که مساله سرکوب قیمت که یک تجربه شکست خورده است، محصول ساختاری است که فراتر از هر دو دولت است و این همان نکتهای بود که در تحلیل و چرایی اتخاذ این تصمیم در دولت روحانی نوشتم. این تلهای است که ساختار موجود علاقهای به بیرون آمدن از آن ندارد. ساختاری که اداره آن متکی بر رشد فزاینده نقدینگی است. فقط در دوره اصلاحات توانست از این تله خارج شود و اینبار با سرکوب قیمت دلار، دوباره و در دوره اول نواصولگرایان وارد این تله شد. اکنون این پرسش مطرح است که این دولت چرا و با چه منطقی کار دولت قبل را در ارز ۴۲۰۰ محکوم میکرد؟ با چه منطقی آن کار شکست خورده را ادامه میدهد؟ اقتصاد سرکوببردار نیست، جز اینکه هزینههای فراوانی را بر جامعه بار میکنید و افراد بسیاری از این رانت بهرهمند میشوند و اتلاف منابع نیز در حداکثر خودش خواهد بود، سپس دو سال بعد یا سه سال بعد با یک شوک بزرگ اقتصادی دوباره مجبورید یک تورم شدید و یک اعصاب خردکنی سنگین را به جامعه تحمیل کنید. به جای این کارهای عبث سه کار دیگر را انجام دهید. سه کاری که اگر انجام ندهید غیرممکن است مشکل حل شود. اول، جلوی رشد فزاینده نقدینگی را بگیرید. اینکه با حدود ۳۵درصد رشد نقدینگی مواجهیم، به طور طبیعی موجب افزایش قیمت کالا و ارز میشود. دوم، جلوی تقاضای خروج ارز از طریق تقاضا برای فرار سرمایه را بگیرید. این کار مهمتر از هر اقدام دیگری است. امیدوار شدن مردم به آینده و ثبات سیاستگذاری چاره درد است. سوم منابع درآمدهای ارزی خود را متنوع کرده و افزایش دهید. این کار نیازمند اصلاحات در روابط خارجی است. بدون این اقدامات، تعادل میان عرضه و تقاضای ارز از میان میرود و قیمت آن همچنان صعودی خواهد شد و با سرکوب این قیمت مشکلی نیز حل نخواهد شد. این تغییرات سیاستی نیز در حد و اندازههای دولت نیست، باید کلیت حکومت با آن همراهی کند و مهمتر اینکه آن را بخواهد. به طور کلی در مواجهه با پدیدههای اجتماعی نباید متکی به ابزار سخت و سرکوب شد، یا حداقل اینکه این وجه نباید غالب باشد، بلکه ابزاری تکمیلی است. چه پدیده اقتصادی باشد و چه اجتماعی و سیاسی. ابزار اصلی سیاستگذاری نرم است. اگر شکاف قیمتی ارز از سال ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۱ حدود ۲۰ هزار تومان شد، شکاف قیمتی فعلی حدود ۱۴ هزار تومان است و تا پایان دو سال احتمالا به بالای ۷۰ یا ۸۰ هزار تومان خواهد رسید. تصویرش هم سخت است، پس سیاست ارزی را تغییر دهید، پیش از آنکه دیر شود. سرکوب قیمتها پاسخگو نیست. در امور گوناگون جامعه سرکوب راهحل نیست.
🔻روزنامه اعتماد
📍 رابطه مازوت و وارونگی هوا
✍️ اسماعیل کهرم
چرا نفس کشیدن سخت شده؟ چون مازوت میسوزانیم. مازوت یک ماده سمی است، وقتی که نفت چاه را تصفیه میکنند تا از آن انواع محصولات را بگیرند، مازوت همان ته دیگ یعنی آخرین محصولی است که بهوجود میآید. اول نفت سوخت جت و بعد از آن سایر سوختها استخراج میشود تا به مازوت میرسند که به آن نفت کوره میگویند. اگر یک کوره نانوایی را در نظر بگیرند یک نفت با اکتان پایین است یعنی سوخت خیلی پایینی دارد، انرژی کمی میدهد ولی در عین حال ارزان هم هست. این مازوت را به امارات میفرستادیم که به عنوان سوخت در کشتیهای ناوگان عظیمشان مصرف میکردند. کشتیهایی که در سفر به دریاهای دوردست توام با توفان و رعد و برق، مازوت میسوزاندند و حاصل آن پراکنده میشد. اما با وضع مقررات جهانی، میزان کربن مازوت نباید بیشتر از نیم درصد باشد و مازوت ما متأسفانه هفت برابر این میزان یعنی سه و نیم درصد است. از این رو از ما نخریدند و جنس روی دستمان باد کرد! مازوتی که نه میشود در زمین فرو کرد چون سفره آب زیرزمینی را مسموم میکند و نه میتوان در آب ریخت چون تمام موجودات میمیرند و اگر آن را بسوزانند و برق تولید کنند، نتیجهاش همین است که میبینیم. نیروگاهها مازوت میسوزانند تا از آن برق بگیرند چون کار دیگری نمیتوانند با آن بکنند. میزان مازوتی که تولید میکنیم یعنی همان ته دیگ، بسیار فراتر از میزان توانایی ما برای سوختن است لذا در نیروگاههای تمام شهرها مازوت میسوزانیم و البته در نکای مازندران که سالهای سال است میسوزانیم به گونهای که اگر برگ درختی را با دست بفشارید از آن مازوت بیرون میآید. با سوختن مازوت در شهرهای مختلف این مصیبت به بار میآید. مازوتی که صد درصد سرطان زاست اما آماری از آن ارائه نمیشود. آسمان سیاه رنگی که میبینیم، ظاهر کار و مصداق «باش تا صبح دولتت بدمد/ این هنوز از نتایج سحر است» که هوا دودی رنگ میشود تا روزی که کشف شود چه تعداد از سرطان ریه فوت کردهاند. مازوت را در تابستان هم میسوزانند منتها تابستان گرم است. دود و دمی که تولید میکنیم هم هوای گرم تولید میکند و در تابستان مانعی ندارد که بر فراز شهر تهران رفته و خارج شود ولی در زمستان وارونگی (اینورژن) پیش میآید. وقتی لایه هوای سرد از سر کوهها به تهران میرسد مانند یک دمکنی عمل میکند و اجازه فرار هوای گرم را نمیدهد و با برخورد به دمکنی، برمیگردد و در نتیجه اتومبیل و یقه سفید رنگتان به رنگ دودی درمیآید. تا وقتی که نفت را تصفیه میکنیم و محصولات مختلف اعم از سوخت جت، سوخت اتومبیل، گازوئیل و در نهایت مازوت یا نفت سیاه یا نفت کوره تولید میکنیم همانا ناپاکترین و ناخالصترین و صد درصد سرطان زاست.
🔻روزنامه شرق
📍 آیا ناظر بیطرف ممکن است؟
✍️ حمزه نوذری
علوم اجتماعی بهویژه جامعهشناسی و اقتصاد تلاش کردهاند تا خاستگاه جانبداری و هواداری باورها، داوریها و رفتارهای انسانها را نشان دهند. جامعهشناسی زمینههای فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذار بر جانبداری و هواداری کنشگران را تحلیل میکند و علم اقتصاد تلاش کرده است نشان دهد کنشگر تحت تأثیر منافع شخصی یا ترجیحات خاص خودش قرار دارد. هر دو رویکرد به قول بودون، جامعهشناس فرانسوی، متوجه نقش و اهمیت ناظر بیطرف نیست. ناظر بیطرف بهمعنای بیتفاوت و خارج از میدان نیست. کسی نیست که از جایگاه بالاتر، قضایا و رخدادها را نظارت میکند بلکه بیطرفی تبدیلکردن داوریهای جانبدارانه به باوری است که در جهت منفعت عمومی یا ارزشهای مشترک باشد. از نظر بودون، کنشگر هوادار (تحتتأثیر منافع خویش) هیچگاه نمیتواند از قید نگاه سرزنشبار ناظر بیطرف که در وجود اوست، رهایی یابد. شاید بتوان گفت وجدان معذبی درون هر فرد است و زمانی که خلاف ارزشهای مشترک انسانی، بشری و منفعت عمومی عمل میکند، رؤیتپذیر میشود. گاهی گفته میشود در شرایطی که موضوع یا مسئلهای منافع شخصی من را بهطور مستقیم درگیر نکند، این امکان وجود دارد که من باورهایم را در قالب ناظر بیطرف بیان کنم.
بودون در فصل اول کتاب «مطالعاتی در آثار جامعهشناسان کلاسیک» خاستگاههای هواداری و جانبدارانهبودن باورها، داوریها و رفتارهای کنشگران را جمعبندی کرده است که عبارتاند از: منافع، علایق جماعتی و انجمنی، جایگاه و موقعیت اجتماعی افراد، رویکردهای معرفتی، تقاضای باطنی و پیشفرضهای افراد و کینتوزی. هریک از این عوامل، داوریها و رفتارهای کنشگران را تحت تأثیر قرار میدهد اما آیا میتوان موقعیتها و شرایطی را در نظر گرفت که افراد ناظر بیطرف باشند. از نظر بودون اگر چشم خود را بر وجود ناظر بیطرف ببندیم و آن را تحلیل نکنیم، ارزشهای عامی مانند دموکراسی ناممکن میشود.
اگر عقاید جانبدارانه به ایجاد گرایشی متناسب با منفعت یا باورهای عام و مشترک نشود، دموکراسی بنیادی نخواهد داشت و مراجعه به افکار عمومی فاقد هرگونه معنایی خواهد بود.
اما ارزشهای مشترک که موردتأیید ناظر بیطرف در درون هر انسانی است کداماند؟ بودون اشاره مختصری به برخی از آنها کرده است مانند: بازشناسی حیثیت هر موجود بشری که ما بهتدریج آماده شدهایم تا افراد بشر را صرفنظر از خصلتها و شایستگیهایی که میتوان به هرکدامشان نسبت داد، احترام بگذاریم و مهمتر اینکه چنین تحولی برگشتناپذیر مینماید. بازگشتناپذیریاش از آنروست که بنای آن با تصوری متناسب با منفعت عمومی نهاده شده است. هر ناظر بیطرف چنین اصل عام و مشترکی را تأیید میکند؛ به این دلیل که منفعت عمومی و منفعت هر شخصی در آن نهفته است. ارزش مشترک دیگر که مورد تأیید ناظر بیطرف است، این است که نمیتوان پذیرفت آدمیانی باشند که اراده و اختیارشان در دست افرادی دیگر قرار گیرد. چنین اصلی برگشتناپذیر است. اصول و باورهای مشترک دیگری هم میتوان بیان کرد مانند حفظ آبروی اشخاص، اجتناب از تحقیر دیگری، حرکت از تابعیت به شهروندی (تابعبودن به معنای پیرو و مطیعبودن و الزام به تکلیف بدون حقوق و گذار به سوی شهروندانی دارای حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همراه با مسئولیتپذیری). ریشه و منبع این باورهای مشترک که ناظر بیطرف تجویز میکند، ممکن است در برخی جاها و در کشورهای مختلف جهان نقض شود اما نمیتوان برهان و استدلالی به نفع آن اقامه و بهعنوان امر شایسته و برحقی از آن دفاع کرد. در تمامی مناسبات اجتماعی این اصل پذیرفته شده است که باورها و منافع مشترک بشری مانند آنچه ذکر شد، زیر پا گذاشته نشود. این احساس عام که نام آن را میتوان ناظر بیطرف گذاشت، ورای نظریههایی است که معتقدند تمامی داوریها و رفتارها، جهتمند و هوادارخواهانه براساس علایق جماعتی، جایگاه افراد یا منافع است. استدلالها و برهانها نیز زمانی مقبول است که مبتنی بر باورهای عام و منافع مشترک باشد. زمانی که رخدادهای بزرگی در جامعهای پیش میآید، ناظر بیطرف مهمتر میشود و صدای ناظر بیطرف از خلال آنها به گوش میرسد.برگردیم به سؤالی که مطرح شد و آن این بود که آیا ناظر بیطرف ممکن است؟ نهتنها ممکن است بلکه اهمیت اساسی دارد و غفلت از آن هم در نظریهپردازی و هم در سیاستگذاری پیامدهایی دارد. میتوان نتیجه گرفت که افراد هم کنشگران هوادار هستند و هم ناظر بیطرف. هواداری و جانبداریشان تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد که متفکران علوم اجتماعی کوشیدهاند آنها را تبیین کنند. نکته مهم این است که قانونگذاری، برنامهریزی و سیاستگذاریها باید بیش از هر چیزی بر اساس ناظر بیطرف باشد و نمیتوان نسبت به آن بیاعتنا بود. بدون درنظرگرفتن بحث کلی ناظر بیطرف در سیاستها، قوانین و داوریها نمیتوان منفعت جمعی و باورهای مشترک، شهروندی و نظم مبتنی بر آن ساخت.
مطالب مرتبط