🔻روزنامه تعادل
📍 کسری بودجه و تورم
✍️ علیاکبر نیکواقبال
ما در اقتصاد مسیری را رفتهایم که نه تنها بسیاری از کشورهای موفق دنیا سالهاست که از آن عبور کردهاند که حتی برای موفقیت مسیری برخلاف آن را آغاز کردهاند. در واقع چنگ زدن ما به برخی ایدهها که سالهاست شکستشان قطعی شده نه تنها برای ما راهگشا نبودهاند که عملا حرکت ما به سمت دستیابی به اهداف اقتصادی کلان را نیز دشوار کردهاند. در واقع تمام این مسائل در یک اشکال مهم خلاصه میشوند و آن دولت بزرگ است.
دولت بزرگ در اقتصاد ایران معانی متفاوتی دارد. در یک سطح ما میبینیم با دولتی طرفیم که باید در طول سال به نهادها و سازمانها و شرکتهای مختلف بودجه بدهد. این بودجه هیچگاه بهطور دقیق مشخص نشده که چه کارایی دارد و در صورتی که دولت از آنها کنار برود چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد.
در واقع اگر بخش خصوصی واقعی در اداره بسیاری از این شرکتها و سازمانها وارد شده بود، پول واریزی را بر اساس سود و زیان و نیازهای واقعی میداد و در نهایت تصمیم میگرفت که یک بنگاه تا چه حد برای روی پا ماندن نیاز به سرمایه دارد و آیا اساسا بازدهی لازم را دارد یا باید به تغییر اصلاح یا حتی تعطیلی آن فکر کرد.
در نظر گرفتن این تغییرات باعث شده که دولت در طول سال به شرکتها و نهادهای مختلف بودجه بدهد و وقتی دسترسی به منابع مالی کم یا قطع شود در تامین نیازها مشکلاتی به وجود میآید و همین مساله منجر به کسری بودجه میشود و البته اصلیترین عامل تورم در اقتصاد ایران نیز همین کسری بودجه دولتهاست.
از سوی دیگر اصرار بر خودکفایی یا تولید همهچیز در داخل کشور نیز معضل دیگری است که دولت بزرگ بازمیگردد و در سیاستهای کلان برای مشکلساز شده است. امروز بسیاری از کشورهای موفق دنیا، دیگر به تولید تمام نیازها اصرار ندارند و با همکاریهای همهجانبه و فعالیت در حوزههای تجاری، نیازهای خود را تامین کرده و کالاهایی که در آن مزیت نسبی دارند را صادر کرده و درآمد به دست میآورند.
این رویکرد نیز با کوچک شدن دولت محقق خواهد شد و پس از آن این شرکتهای خصوصی هستند که تصمیم میگیرند که نفعشان در کدام حوزه است و میتوانند واردات داشته باشند یا با تولید و صادرات امورات خود را پیگیری کنند، موضوع مهمی که برای دورانی طولانی در اقتصاد ما فراموش شده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 زندگی در دود
✍️ دکتر علی سرزعیم
ما ایرانیان دیگر سودای توسعه را از ذهنمان بیرون کردیم و سقف آرزوها را پایین آوردیم. اینک به حداقلها راضی هستیم. اینکه بتوانیم نفس بکشیم، بتوانیم آب شرب داشته باشیم، سرپناه امن در برابر زلزله و حوادث داشته باشیم و... اینها واقعا خواستههای بزرگی نیست؛ اما چرا در تامین چنین اقلام رفاهی ابتدایی دچار صعوبت شدهایم؟ چند دیدگاه برای پاسخ به این پرسش موجود است و هوای بهشدت آلوده را بهانهای میکنیم تا این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم.
توجیه اصلی برای آلودگی هوای تهران آن است که چون مصرف گاز توسط خانوارها شدید است و گاز برای تامین سوخت نیروگاه موجود نیست، به ناچار مازوت با سولفور بالا سوزانده میشود. البته دیدگاه دیگری مطرح است که چون بهدلیل تحریم، انبارهای انباشت مازوت پر شده است، کشور گزینهای جز سوزاندن ندارد. حال فرض کنید حالت اول درست باشد و مشکل اصلی کمبود گاز است.
یک دیدگاه معتقد است مشکل از زمانی شروع شد که روابط خارجی کشور خراب شد و کشور در سراشیب انزوا قرار گرفت. آمدن آقای احمدینژاد و رفتارهای غیرمتعارف وی در عرصه بینالملل، زمینه را برای انزوا فراهم کرد و نتیجه آن شد که سرمایهگذاری خارجی در مخازن گاز مشترک انجام نشد و دیگر نمیتوان عرضه گاز را افزایش داد؛ اما تقاضای گاز رو به افزایش است و پیامد طبیعی این وضعیت کمبود گاز و سوزاندن مازوت در زمستان است. نتیجه آنکه برای هوای پاک باید روابط خارجی را اصلاح کرد تا با افزایش عرضه گاز با افزایش سرمایهگذاری خارجی در میادین جدید و گازی مشترک، مشکل زمستان را رفع کرد. پس هوای پاک به برجام گره میخورد.
یک تحلیل جایگزین آن است که اگرچه افزایش استخراج گاز از میادین مشترک نیازمند بهبود روابط خارجی و سرمایهگذاری خارجی است، اما گاز موجود برای تامین نیازهای داخلی کافی است. کشور حتما نیازمند سرمایهگذاری خارجی است تا بتوان صادرات گاز به کشورهای دیگر انجام داد و از این طریق درآمد ارزی و همچنین روابط تجاری مستحکمی ایجاد کرد. در این ایام که اروپا بهشدت به دنبال متنوع کردن سبد تامینکنندگان انرژی خود است، ضروری است تا ایران از این فرصت برای حضور در بازار انرژی اروپا استفاده کند. اما این به آن معنا نیست که کشور برای تامین نیازهای فعلی خود دچار کمبود است. مشکلی که وجود دارد مصرف فزاینده و بیرویه گاز در بخش خانگی و تجاری است. تجربه نشان داده است تبلیغ و توصیه و همه کارهای بیحاصلی که با عنوان فرهنگسازی انجام میشود، نمیتواند در این قضیه تغییر رفتار ایجاد کند. قیمت بسیار پایین گاز موجب شده است فرهنگ استفاده از لباس گرم در زمستان رخت بربندد و ایرانیان عادت کنند که در زمستان با لباس تابستان در خانه و محل کار حضور داشته باشند. پیامد این وضعیت رشد شدید مصرف خانگی و تجاری است که برای مقابله با آن گاز صنایع و گاز نیروگاهها قطع میشود. قطع گاز صنایع بزرگ مثل پتروشیمیها و فولادیها خسارت شدیدی برای اقتصاد به دنبال دارد و کشور را از منابع ارزی محروم میکند و سهامداران آنها را متضرر میسازد. قطع گاز نیروگاهها نیز تنفس را برای عموم شهروندان دشوار کرده و بیشتر مردم ایران را به بیماریهای تنفسی مبتلا خواهد کرد و قتل عامی تدریجی و بیصدا صورت خواهد داد. تنها راهحل این مساله یا افزایش بسیار شدید قیمت گاز است یا سهمیهبندی مصرف گاز و قطعی پیاپی آن در مناطق مختلف کشور (معادل روش کوپنی). برخی معتقدند این راهحل اقتصادی در عمل بخت اجرای کمی دارد؛ زیرا نظام سیاستگذاری فاقد سرمایه اجتماعی لازم برای اصلاح قیمت گاز است و ممکن است اعتراضات سیاسی شدیدی را به وجود آورد.
به باور من هنوز میتوان با مردم صحبت کرد و به آنها نشان داد که زیان وصل گاز خانگی و مازوت سوزاندن در نیروگاه به مراتب بیشتر از قطع گاز خانگی و تجاری خصوصا درباره پرمصرفهاست. این وظیفه سیاستمداران است که با مردم سخن بگویند و آنها را متقاعد کنند. قطعا تعطیل کردن مدرسه یا ادارات یا زوج و فرد کردن راهحلی جدی برای مشکل نخواهد بود. بیتصمیمی در برابر چنین وضعیتی غیرقابل توجیه است و همه در برابر پیامدهای وخیم آن برای کل جامعه مسوول هستند.
🔻روزنامه کیهان
📍 انتقام سختی که هر روز سختتر میشود!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- در سالروز شهادت شهید سلیمانی در پاسخ به این سؤال مهم که تعهد رهبر معظم انقلاب اسلامی به «انتقام سخت» از خون حاج قاسم چگونه و کی محقق خواهد شد، باید گفت انتقام سخت در حال محقق شدن است، ولی همراه با «هزینه سنگین» مطرح شده که باید بپردازند و این لزوماً نه به معنای یک عملیات دفعی با نتایج زودگذر است، که میتواند یک پروژه بطئی و مستمر با نتایج پایدار، و سختی آن نیز
نه برای یک لحظه و یک روز و یک ماه و یک سال دشمن را به درد آورد، بلکه قرنها برای او دردآور باشد! زمانی که از انتقام سخت سخن گفته شد، همه تحلیلگران سیاسی و امنیتی و نظامی و رسانهای جهان
در پی این بودند که دریابند چه کسی قربانی آن خواهد بود و در سه سال گذشته نیز همواره سایه آن بر سر آمریکاییها از خود ترامپ و پمپئو گرفته تا فرماندهان نظامی و دیگران و حتی صهیونیستها بدجوری سنگینی و خاطره زندگی و سرنوشت سلمان رشدی مرتد را در اذهان زنده کرده است، با این تفاوت که «حکم انتقام سخت» را باید خیلی فراتر از «حکم سلمان رشدی» دانست. هرچند هر دو از یک جنس هستند، ولی آنچه که موجب گستردگی و عمق حکم انتقام سخت شده، تفاوت در شرایط کنونی با زمان صدور حکم سلمان رشدی است، چراکه ایران مستقلِ امروز با عمق نفوذ گستردهتر و نافذ بودن حکمش قویتر شده است. اما آنچه که تحلیلگران نظامی و سیاسی و... انتظارش را میکشند«مصداقی و گذرا» است که البته همین هم برایشان از خود انتقام سختتر و درناکتر است، درحالی که آنچه که جمهوری اسلامی در پی آن است، «ماهوی و پایدار» است. در حقیقت جنس انتقام سخت، از جنس صدور انقلاب اسلامی میباشد که اکنون تمام دنیای استکبار را مستاصل نموده است. از نظر جمهوری اسلامی همان گونه که شهادت شهید سلیمانی منطقه و جهان را تحت تاثیر قرار داد، انتقام سخت او نیز جهان را باید بهطور پایدار تحت تاثیر قرار دهد. انتقام سختِ شهادت شهید سلیمانی نه یک استراتژی ملی بلکه جهانی و خواست ملتها در برابر نظام سلطه است که اکنون نه فقط خروج آمریکاییها از منطقه، بلکه فراتر از آن
«چالش، ضعف و افول هژمونی آمریکاست» که به اعتراف خود غربیها اکنون هر روز سرعت آن شتاب بیشتری میگیرد و شاهد دهها نشانه و پیامدها و تبعات آن هستیم. در یک کلام انتقام سخت در حال تغییر هندسه قدرت بینالمللی با سرعت دادن به افول آمریکا و غرب توسط یک اقدام فراملی است و همانگونه که شهید سلیمانی در حیات خود توانسته بود نقشههای آمریکا در غرب آسیا را به هم بزند و خنثی کند، انتقام سختِ شهادت او نیز بعداز او در حال بههم زدن تمام توطئهها و نقشههای آمریکاییها نه تنها در این منطقه، که در هرکجای جهان است. لذا پایان انتقام سخت این سخن رهبرمعظم انقلاب است که فرمودند
«دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد».
۲- یکی از قرائن عینی انتقام سخت، نگرانی آمریکا از پیشرفت ایران و ناکارآمد شدن تحریمها، نه فقط علیه ملت ایران بلکه علیه هر کشوری و هراس از تبدیل شدن جهان تکقطبی به جهان چندجانبه گرایی با گردش به شرق بهعنوان یک واقعیت غیرقابل انکار است. کاهش قدرت آمریکا در تصمیمات منطقه و جهان و آماده شدن کشورهای اقتصادی بزرگ و در حال توسعه برای قراردادهای تبادل ارزی و جایگزینی دلار، از منطقه غرب آسیا تا آمریکای لاتین و همچنین استفاده از ارزهای دیجیتال فقط بخشی از شواهد عینی میباشد، تاجایی که بعد از استقبال سرد منطقه از بایدن، اعراب منطقه استقبال گرمی از رقیب قدرتمند نظامی، سیاسی و اقتصادی آمریکا کردند و حتی عربستان شیرده هم بعد از دراز کردن دست خود برای مذاکره با جمهوری اسلامی، اعلام کرده در فروش نفت به چین دلار را کنار میگذارد. اکنون رسانههای آمریکایی مجبورند بیپرده سخن بگویند به طوری که نشریه آمریکایی فارنافرز هفته گذشته از «پایان عصر تحریمها» خبر داده و هشدار میدهد «استفاده از تحریمهای یکجانبه توسط آمریکا، به رونق توسعه تبادلات تجاری با ارزهای غیردلاری در جهان منجر شده و روزهای طلایی تحریمهای آمریکا به سر آمده است»!
۳- گذاشتن داغ شکست بر پیشانی آمریکا برای منزوی کردن ملت ایران، میدان دیگری از انتقام سخت است، از اذعان مکرون به نفوذ جمهوری اسلامی و اظهار عجز فرمانده سنتکام در مقابله با پهپادها و اقتدار موشکی ایران تا کشیده شدن خط بطلان بر غربگرایی از آسیا تا آمریکای لاتین و فضای بهشدت ضدآمریکایی منطقه و گسترش دامنه جبهه مقاومت و... و از بهبود شاخصهای اقتصادی بعد از ممانعتهای یک مجموعه غربگرا علیرغم فتنهانگیزی و ایجاد آشوب و تشدید تحریمها... تا اذعان وزارت انرژی آمریکا به توانایی جمهوری اسلامی برای صادرات و فروش نفت به چند برابر روزهای خوشخوشان برخیها با آمریکاییها و اذعان چند روز گذشته صندوق بینالمللی پول به رشد ده شاخص کلان اقتصاد ایران از جمله بزرگتر شدن ۹۱ میلیارد دلاری آن و رسیدن به مرز یک هزار
و ۷۰۰ میلیارد دلار برای اولین بار در تاریخ ایران، در کنار اذعان به کاهش تورم همزمان با گسترش روابط با همسایگان و اعلان امضای توافق تجارت آزاد میان ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا در ماههای آینده بعداز امضای اسناد همکاری راهبردی با روسیه و چین و.... و پیوست ایران به شانگهای و بریکس و.... همگی فقط نمونهای از خروار است که میتواند یک انسان منصف را متقاعد کند که طرح آمریکا برای انزوای ایران شکست خورده و آمریکاییها باید خود را برای «انتقام سختتر» آماده کنند!
۴- با وجود هزینه صدها میلیارد دلاری و توطئههای گوناگون برای به فراموش سپردن آرمان و نماد مقاومت، اما حضور پررنگ پرچم فلسطین و چفیه فلسطینی در متن و حاشیه جام ۲۰۲۲ که به درون زمین و روی دوش بازیکنان تیمها و حتی به نیمه نهایی نیز کشیده شد و تماشاگران و گردشگران از آن بهعنوان بازوبند استفاده کردند، در کنار تنفر و هجمهها علیه خبرنگاران رژیم صهیونیستی، تحقق انتقام سخت را به خوبی تفسیر کرد که در قطر برای آمریکاییها غیرقابل تصور بود و به وسعت یک جهان رسانهای شد و این نشان میدهد که هرچه نماد فلسطین رسانهایتر شود، انتقام هم سختتر و ماندگارتر میشود و این ترجمان همان آیه شریفی است که در شروع جام جهانی برای اولین بار در تاریخ قرائت شد: «والشمس و القمر بحسبان... و خورشید و ماه روی حساب منظمی میچرخند»!.
۵- اما شاهد عینیتر انتقام سخت که خود آمریکاییها درد آن را به خوبی احساس میکنند، همین است که نمیتوانند و نتوانستند امنیت ملت ایران را که مرهون تلاشهای شهید سلیمانی است، بگیرند و یا به هم بزنند. ابهت و گستردگی و فشردگی حجم جمعیت تشییعکننده شهدای مدافع امنیت و همچنین شهدای گمنام در روزهای اخیر که زندهکننده خاطره تشییع شهید سلیمانی در اذهان جهانیان بود و ترند شدن تصاویر تشییع شهدا در برخی روستاها ازجمله رومشکان لرستان و پردنجان
چهارمحال و بختیاری و... با آن عظمت که نشان میدهد تمام یک منطقه روستایی برای تشییع یک شهید گمنام چگونه به پا خاسته و قیام کرده بودند، با هیچ تحلیل و قدرت فهمی قابل درک نیست مگر با قدرت تحلیل انتقام سخت که «ما ملت امام حسینیم»!
۶- صرفنظر از حجم پروپاگاندای رسانهای و تحریفهایی که صورت میگیرد، به نمونههایی از تیتر رسانههای منطقه و جهان که هر روزه مخابره میشود، توجه کنید: «تحریمها علیه ایران بیاثر و نمادین است»،
«ایران در حال پیشرفت است»، «ایران به راهبرد واکنش سریع رسیده»، «۷۵۰ پایگاه نظامی آمریکا در منطقه و دنیا بهعنوان پاشنه آشیل در تیررس پهپادها و موشکهای ایرانی است»، «آمریکا قدرت برتری هوایی را در مقابل قدرت نیروی هوایی جمهوری اسلامی در منطقه از دست داده»،
«قدرت ایران از این پس قادر است در مواجهه با هر تهدیدی و در هر مقیاسی و در هر نقطهای واکنش سریع و قاطعانه نشان دهد»، «انتشار عکسهای ناو هواپیمابر در حال ساخت ایرانی نشان میدهد که در آینده پهپادهای ایرانی از عرشه این ناو به پرواز در خواهند آمد»، «در صورت آغاز هرگونه درگیری، اسرائیل تنها در یک روز هدف هزاران موشک قرار خواهد گرفت!»،
«فقط از مرزهای شمالی روزانه حدود ۲ هزار و ۵۰۰ موشک نقطهزن میتواند به عمق خاک اسرائیل(فلسطین اشغالی) در مناطق مسکونی شلیک شود» و... صدها خبر دیگر که شاید در پروپاگاندای امپراطوری رسانهای صهیونیستی کمتر دیده شود. آمریکاییها به خوبی از عمق وجودشان پیام انتقام سخت را از این تیترها درک میکنند و هر روز مستاصلتر از روز قبل شاهد سختتر شدن انتقام خون شهید سلیمانی و یارانش هستند. لذا راهبرد انتقام سخت توانسته با تغییر معادلات و توازن قدرت، هم در میدان و هم در صحنه دیپلماسی معادله قدرت را تثبیت کند، به گونهای که با سختتر شدن تبعات و پیامدهای آن برای دشمن، از یکسو جرأت اقدامی در میدان ندارد و از سوی دیگر به شدت نیازمند میز مذاکره است!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 نگاه به آینده با عبرت از گذشته
✍️ فتح الله آملی
قرار بود برنامه هفتم توسعه کشور امسال به تصویب مجلس رسیده و بودجه سال ۱۴۰۲ براساس آن تنظیم شود. اما با وجود ارائه بودجه به مجلس ظاهراً اعلام وصول آن صورت نگرفته تا تکلیف برنامه هفتم مشخص شود. به هر حال چه امسال لایحه برنامه توسعه توسط دولت به مجلس ارائه شود یا ارائه آن به بعد موکول شود (که قاعدتاً با توجه به زمانی که تا پایان سال مانده تصویب آن در سال جاری ممکن نیست)، نکته مهم این است که فایده تهیه و تصویب این برنامه وقتی در عمل به دلایل و بهانههای مختلف به آن توجه نمیشود یا از آن انحراف صورت میگیرد چیست؟ و در برنامه هفتم اولاً چه امّهاتی را باید در نظر گرفت و ثانیاً چه باید کرد تا به آن عمل شود؟
اخیراً جمعی از پژوهشگران اقتصاد و برنامهریزی اقتصادی که از استادان برجسته دانشگاه هم هستند، به مدیریت دفتر پژوهش اتاق مشهد و مرکز پژوهشهای اتاق ایران و نیز با کسب نظر استادان دانشگاه و ظاهراً به سرپرستی دکتر سید محمد بحرینیان، پژوهشی انجام دادهاند که با نگاهی به آمار و ارقام ارائه شده در این پژوهش جز آنکه انگشت حیرت به دندان بگیریم و آه حسرت از بن جگر برکشیم، چاره دیگری برایمان نمیماند، زیرا در این پژوهش به روشنی نشان داده شد که سیاستهای اقتصادی کشور با وجود صرف هزینههای سنگین و هزینه کرد قابل توجه تا چه حد از عقلانیت توسعهگرا فاصله داشته است. فقط به چند نمونه آن اشاره میشود.
براساس این پژوهش از سال ۳۸ تا ۹۸ یعنی طی ۶ دهه منابع حاصل از صادرات نفت، گاز، پتروشیمی و صادرات غیرنفتی بیش از ۲۲۶۰ میلیارد دلار و فقط از سال ۵۲ تا ۹۷ منابع مازاد بر صادرات نفت و گاز و انرژی برای مصرف در داخل کشور بالغ بر ۱۸۵۰ میلیارد دلار بوده و به زبان ساده با جمع این عدد، منابع مالی بالغ بر ۴۱۰۰ میلیارد دلار در اختیار کشور بوده اما متأسفانه متوسط نرخ رشد اقتصادی در ۵ دهه اخیر هیچ نسبتی با این صرف هزینه سرشار نداشته و از ۱ر۲درصد فراتر نرفته است. نکته شگفت و درس آموز ماجرا اما این است که با وجود درآمد اندک کشور از محل نفت طی دهه ۴۰، متوسط نرخ رشد اقتصادی بین سالهای ۳۹ تا ۵۰، بالای ده درصد بوده است؛ اما به محض رشد سرشار درآمد نفتی و وابستگی به درآمد نفت از همان سال ۵۱، نرخ رشد به یکباره با وجود درآمد چند برابری سالهای بعد، به شدت تا یک پنجم سقوط کرده است و عبرت آموزتر اینکه نرخ تورم تک رقمی که برخی سالها حتی به کمتر از ۵درصد هم میرسید به یکباره به حدود ۲۰درصد افزایش مییابد.
این متوسط رشد اقتصادی از سال ۵۱ تا ۹۹ در همین حد ۲درصد باقی میماند. هر چند در دوران پس از انقلاب در برخی سالها رشد اقتصادی ۶ و ۷ و حتی ۸درصد هم (به ویژه در مقطع ۸۰ تا ۸۴) داشتهایم اما متوسط نرخ رشد طی این حدود ۵۰ سال با وجود صرف هزاران میلیارد دلار ۱ر۲درصد بوده است و متوسط نرخ تورم هم نزدیک ۲۰درصد (که البته این هم میانگین است برخی سالها به زیر ده درصد هم میرسید و برخی سالها هم از ۴۰درصد عبور میکرد).
با این آمارها به خوبی روشن میشود که کشور گرفتار کمبود منابع یا کمبود سرمایه نبوده و توسعه نیافتگی یا عدم دستیابی به نرخ رشد مناسب، ارتباطی با کمبود منابع یا سرمایه نداشته است، بلکه از درماندگی نظری در تدوین برنامه، خودشیفتگی سیاستگذاران، عدم توزیع مناسب ثروت و امکانات، نگاه بخشی و حتی جریانی، قومگرایی و منطقهگرایی مقامات عالی نظام تصمیمگیری و غلبه تعارض منافع در سیاستگذاری آسیب دیده است. در همین پژوهش میخوانیم که یک چهارم تولید ناخالص داخلی بدون نفت کشور فقط در استان تهران و یک چهارم دیگر آن در چهار استان اصفهان، بوشهر، خراسان رضوی و خوزستان تولید شده؛ یعنی ۵۰درصد تولید ناخالص داخلی بدون نفت فقط در ۵ استان از ۳۱ استان کشور صورت گرفته و به علت برنامهریزیهای نادرست، درگیر نابرابری عمیقی شدهایم که در کنار رشد پایین اقتصادی، تشدید کننده فقر بوده است نکته تلختر ماجرا اینکه این میزان صرف هزینه و سرمایه به اشتغال مولد نینجامیده و ردپای ذینفعان در تدوین برنامههای کشور به ویژه در طرحها و پروژههای عمرانی مانع ایجاد توسعه و اشتغال مناسب شده است. حتی در اعطای مجوز کارخانجات تولیدی نیز تناسب و نیاز هر منطقه و توزیع صحیح آن مورد غفلت قرار گرفته و در نتیجه تولید واقعی را گرفتار نفوذ منطقهای و رانت و عدم کارایی کرده است. آمارهای عجیب و غریبی هم در این گزارش هست از جمله اینکه در کشور به ۲۰۸ شرکت کولر آبی، ۳۹۴ شرکت انواع آب میوه و کنستانتره، ۱۱۰۰ شرکت فرش ماشینی، ۶۲۶ شرکت تولید روغن و ۱۲۵ شرکت تولید ماکارونی مجوز دادهایم و جالب اینکه محل فعالیت این شرکتها هم چند استان محدود است و بسیاری هم با وجود اشباع نیاز بازار در صدد اخذ مجوز هستند و این در حالی است که حدود ۶۰ درصد ظرفیت تولید کشور خالی است و معلوم نیست که چه تعداد از این واحدها صرفاً به خاطر استفاده از رانت و وام احداث شدهاند؛ حساب شرکتهای نفتی، پتروشیمی و معدنی که در حقیقت به فروش مواد خام مشغولند و از رانت انرژی و خوراک ارزان استفاده میکنند که به دفتر و حدیث دیگری برای بیان محتاج است اما هدف تهیه کنندگان این پژوهش این بوده که با عبرت گرفتن از گذشته در تدوین برنامه هفتم مثل قبل عمل نکنند و بیشترین توجه را به لزوم محور قراردادن بخش ساخت صنعتی برای توسعه معطوف کنند و توجه داشته باشند که وقتی یک جامعه به سوی توسعه صنعتی حرکت میکند که صنایع قابل رقابت در سطح جهانی در آن شکل بگیرد، رانتی نباشد و ارزش افزوده و اشتغال و در نهایت ثروت بیافریند نه آنکه مبتنی بر صادرات مواد خام و منابع زیرزمینی و آلوده به رانت و گرفتار بحران شدید عدم کارایی و کارآمدی باشد. در این صورت دخالت دادن بخش خصوصی واقعی وکارآمده و کارآفرین در تصمیمگیری و تعیین بخشهای محوری برای توسعه مبتنی بر علم و تجارب کشورهای موفق و استفاده از نظرات تمامی ظرفیت نخبگانی کشور در تدوین برنامههای بالادستی، امری ضروری است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ۵ عامل مهم در اصلاحات بنسلمان
✍️ عبدالرضا فرجیراد
نسلی که در عربستان سعودی به رهبری محمد بنسلمان قدرت را به دست گرفته، دارای تفکراتی کاملا متفاوت با نسل پیشین و سنتی این کشور است. در واقع بنسلمان به عنوان ولیعهد و جوانی جاهطلب چند نکته را به خوبی درک کرده است. نخست اینکه نقش انرژی فسیلی در دنیا در حال کمرنگ شدن است و تا چند دهه آینده ثروت و اقتصاد عربستان نمیتواند وابسته به انرژی فسیلی باشد.
دوم اینکه بنسلمان فهمیده اگر با تکنولوژی هوشمند و تحولاتی که امروز در دنیا به صورت پرشتاب در حال رخ دادن است همراه نشود به سرعت دچار عقبماندگی خواهد شد. مساله سوم این است که نسل کنونی حاکمان عربستان به رهبری بنسلمان وجود رقابت در خاورمیانه با کشورهایی نظیر ایران، ترکیه و حتی امارات را درک کرده و میدانند که باید با استفاده از امتیازاتی که پول نفت برای آنها به همراه آورده به سمت تکنولوژیهای جدید بروند و در این رقابت ژئوپلیتیک منطقهای به سرعت فاصله با رقبای خود را کاهش دهند و حتی از آنها پیشی بگیرند.
مساله چهارم این است که سعودیها میدانند حتی در میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نیز رقابت وجود دارد که اگر عربستان برنامههای جدیدی را تدوین نکند، از رقبای خود مانند امارات و قطر در این شورا عقب میماند. لازم به ذکر است امارات چیزی از عربستان از منظر تولید و درآمد کم ندارد. به همین دلیل سعودیها به سرعت در حال تنوعبخشی به اقتصاد خود هستند. در واقع حاکمان عربستان متوجه شدهاند که باید برای نسل جوان عربستان به منظور دستیابی به خواستههای توسعه و آن چیزی که در دنیای مجازی و سفرهای خارجی میبینند، شرایطی مناسب فراهم کنند.
گزاره پنجم نیز این است که بنسلمان به خوبی متوجه شده، برای ادامه و تحقق چنین حرکتی، شرق دور به واسطه سرعت و پیشرفتی که در زمینه تکنولوژی داشته، میتواند به عربستان کمکهای شایان توجهی کند. به همین دلیل است که امروز عربستان تمایل به نزدیکی با کشورهای شرق دور پیدا کرده و با سیاست اقتصادی به دنبال ایجاد یک تعادل در سیاست خارجی است. در واقع این موضوع به صورت خودکار به ایجاد تعادل در سیاست خارجی نیز سرایت میکند. در همین راستا هر چند شاهد هستیم عربستان تعاملش با چین بیشتر به صورت اقتصادی است، اما در عمل در بخش سیاست خارجی و مسائل سیاسی و امنیتی نیز که سالها وابسته به غرب بوده در حال گسترش و تحکیم روابط با پکن است.
نکته مهم دیگر این است که در عربستان، اقدامات و سیاستهای اقتصادی به اصلاحات اجتماعی در این کشور پیوند خورده است. در واقع اصلیترین هدف طرحهای اقتصادی حاکمان سعودی، حمایت از نسل جوان این کشور است تا در آینده نظام سیاسی و حکمرانی دچار چالش نشود. به همین دلیل است که شاهد هستیم تحولات اجتماعی که توسط بنسلمان کلید خورده، یک رضایت نسبی را در جامعه و به خصوص در میان نسل جوان این کشور ایجاد کرده است. در همین رابطه است که نسل سنتی این کشور یا به صورت خودکار و یا به صورت اجبار از دور خارج میشود.
در واقع یکی از دلایلی که محمد بنسلمان توانست به صورت غیرقانونی و با خشونت بر رقبای خود غلبه کند در سایه همین اصلاحات و تحولات اجتماعی و اقتصادی بود که ضمن جلب نسل جوانی که نیاز به این تغییرات داشتند، مخالفتها را نیز به حداقل رساند. یعنی این مخالفتها در حد شاهزادهها باقی ماند و به جامعه کشیده نشد. بنابراین بدنه جامعه عربستان وقتی مشاهده کرد که یک دعوای قدرت و نیز تحولات اجتماعی در حال رخ دادن است، میان حمایت از روش سنتی حکمرانی، همین تغییرات و اصلاحات اجتماعی را در اولویت خود قرار داده و جدال در بالای حاکمیت را به خود حاکمان واگذار کردند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 چرا دفاعیات مسموع نیست؟
✍️ عباس عبدی
اول باید سازوکاری تعریف کرد که همه بپذیرند روند رسیدگی در آن منصفانه است
چند روز پیش سخنگوی محترم قوه قضاییه اظهاراتی را درباره اتهام تعرض و تجاوز به زنان زندانی مطرح کرد که در اینجا باهم میخوانیم: «از جمله وقایع قابل تامل و تاسف و قابل پیگیری و تعقیب قضایی در هفتههای اخیر ادعای دروغی است که از سوی برخی رسانههای معاند و در ادامه توسط برخی افراد دارای تریبون در داخل کشور تحت عنوان آزار جنسی به نسوان مطرح شد. طرحکننده اولیه دروغسازی بزرگ رسانهای رسانههای بزرگ خارجی بودند که تاکنون حاضر نشدهاند تا در مورد ادعایهای خود سند و مدرکی ارایه کنند... قوه قضاییه بارها اعلام کرده که روند نگهداری و مراقبت از زندانیان زن توسط بانوان صورت میگیرد و در تمام فرآیند بازداشت بانوان، مردان حضور ندارند. در هفتههای اخیر دستکم سه هیات مستقل از سوی مجلس شورای اسلامی، معاونت زنان و امور خانواده ریاستجمهوری و ستاد حقوق بشر اسلامی با سرکشی و ملاقات با زنان زندانی، بهصراحت اعلام کردند که هیچ زندانی زنی این شایعه را تایید نکرده و خود با رد این شایعه خواهان پیگیری و تعقیب ادعای دروغپردازان شدهاند. مدعیان دروغین ادعای مزبور که متخصصان دروغسازی و دروغپردازی هستند ظاهرا بر همان دور باطل ترویج دروغ خودساخته هستند، تاکنون هیچکس هیچ مدرکی که دلالت بر صحت ادعای مزبور داشته باشد به هیچ مرجعی ارایه نکرده است.» به نظر میرسد که اتهام تجاوز که بعضا در رسانههای خارجی و حتی CNN مطرح شده است از حیث ماهیت آن بسیار مهم بوده که آقای سخنگو درباره آن بیشتر سخن گفتهاند. اخیرا یکی از روزنامهنگاران خانم آزاد شده بود. با جمعی از همکاران با وی دیدار داشتم که مهمترین پرسش برای من همین بود که با توجه به اینکه او زن و زندانی بوده احتمالا مورد وثوق زندانیان هم هست، آیا در زندان هیچکس چنین ادعایی را مطرح کرده است؟ وی صریح پاسخ داد که درباره «تجاوز» تاکنون هیچ موردی را نشنیده است ولی رفتارهای دیگر از قبیل تعرضات زبانی یا حتی پرسشهایی مغایر با قانون آیین دادرسی و از این موارد هست. بنابراین از این جهت میتوان روی شهادت و اظهارات بسیاری از زندانیان حساب باز کرد، ولی گمان نمیکنم که مساله اتهامزنیها حل شود. چرا؟ آقای سخنگو اقداماتی که دستگاه قضایی برای رسیدگی به این مساله به اجرا گذاشته را برشمرده است. این اقدامات به چند دلیل نمیتواند اطمینانآور باشد که بهطور مختصر مینویسم. اولین مشکل بیاعتمادی تجربی است. به عبارت دیگر همیشه و در گذشته اتفاقاتی رخ داده است که در زمان مناسب برملا نشده و حتی تکذیب شده است، ولی بعدا معلوم شده که حقیقت داشته است. جالب اینکه کسی هم درصدد پیگیری این موارد برنیامده است. در واقع این عدم پیگیری حکایت از آن میکند که آن پوشاندن حقیقت به نوعی ساختاری بوده است والا اگر کسی دروغ بگوید چرا نباید او را شناخت و معرفی و مجازات کرد؟ نمونه کم نیست، ولی میتوان به مازیار ابراهیمی و مساله سقوط هواپیما اشاره کرد به علاوه افراد گوناگون تجربیات شخصی خاص خود را دارند و مورد اعتماد مردم یا حداقل بخشهایی از مردم هستند و ادعاهای آنان از سوی جامعه شنیده میشود.
مشکل دوم وضعیت ساختاری است. برای هر کس که پایش به پرونده امنیتی باز شود، کاملا واضح است که هر رفتاری با او میتواند صورت گیرد، بدون اینکه هیچ راهی برای اثبات آن داشته باشد. این به معنای آن نیست که پس هر کاری با همه متهمان انجام میشود. قطعا چنین نیست. ولی اگر رفتاری هم صورت گیرد، راهی برای اثبات ادعای آن وجود ندارد. در جامعهای یا ساختاری که راهی برای اثبات ادعای تو نباشد، بهطور طبیعی راهی برای رد ادعاهای دروغ نیز وجود نخواهد داشت. اگر دستگاه قضایی از نحوه برخورد ماموران و قضات خود با متهمان اطمینان دارد، باید شیوههایی را برای دسترسی مناسب به متهمان فراهم کند، مثلا از طریق دیدار روزانه وکیل یا دسترسی مستقیم متهم به دادیار ناظر و ثبت شکایت و امثال اینها. در غیاب چنین شیوههایی نمیتوان به گزارشهای رسمی اعتماد کرد.
مشکل دیگر عدم حضور نهادهای مدنی مستقل و روزنامهنگاران و نهادهای حقوق بشری در ساختار قضایی است. حضور این نهادها جز اینکه اعتبار امر دادرسی را بیشتر میکند، زیان دیگری ندارد. هیچ دلیلی ندارد که این نهادها از حق دسترسی تحت کنترل به متهمان یا بازدید از بازداشتگاهها و زندانها محروم باشند. مشکل بعدی که در سخنان آقای سخنگو دیده میشود، نقض موارد روشن برخی ادعاهای ایشان است بدون اینکه هیچ پاسخی داده شود. ایشان به درستی درباره حق انتخاب وکیل صحبت کردهاند. ولی دهها مورد از ادعا در نقض این حق روشن گفته میشود بدون اینکه رد شود.
مثلا همین اعدامهای دیروز خانواده متهمان چنین ادعایی را دارند، موارد دیگر هم هست. چرا اینها پاسخ داده نمیشود؟ اینها که مطابق گفته خودتان و نص قانون تخلفی آشکار است. هنگامی که چنین مواردی مثل روز روشن وجود دارد، چگونه میتوان نسبت به تکذیبیههای رسمی دستگاه قضایی علیه ادعاهای مطروحه از سوی زندانیان اعتماد نمود؟
بنابراین پیش از پاسخ دادن و انکار چنین اتهاماتی، باید سازوکاری را در ساختار قضایی تعریف کرد که پیش از طرح چنین ادعاهایی همه بپذیرند که ادعاها اگر در این قالب رسیدگی شد نتیجه آن پذیرفتنی است در غیر این صورت تکذیب یکسویه حتی اگر قرین به واقعیت هم باشد مسموع نیست.
🔻روزنامه مردم سالاری
📍 سلبریتیزدگی و بحران مرجعیت اجتماعی
✍️ علیاکبر مختاری
در نا آرامیهای اخیر در ایران برخی سلبریتیها و چهرههای برجسته ورزشی و سینمایی نقش برجستهای داشتند. تعداد هنرمندان و ستارههای سینما و ورزشکاران ملی که در فضای مجازی یا در رویدادهای مهم ورزشی در مقابل رسانهها با اعتراضها همراهی کردهاند بیش از فعالان و چهرهها و احزاب سیاسی است. بدین جهت بخش عمدهای از نخبگان که تحت تعقیب نهادهای امنیتی و قضایی قرار گرفته و احکام قضایی دریافت کردهاند عموما هنرمندان و ورزشکاران هستند.
نمونه بارز این موضوع آقای علی دایی شخصیت برجسته ورزشی ملی و جهانی است که در این روزها پس از آنکه نهادهای امنیتی از سفر همسر و دختر ایشان به کشور امارات ممانعت کردند و در صداوسیما مورد تخریب قرار گرفت در شبکههای اجتماعی و رسانههای داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفته است. در واکنش به این رخداد موضوع سلبریتیها و کنشگری آنان در عرصه سیاست مورد نقد و بررسی اساتید و صاحبنظران قرار گرفته است. ابراهیم فیاض جامعه شناس و استاد دانشگاه، میدانداری سلبریتیها درحوزه سیاست و خالی شدن این عرصه از وجود فیلسوفان و اهل اندیشه را سقوط و ابتذال میداند و معتقد است عرصه سیاست در ایران و جهان سلبریتی زده شده است و با سلبریتیسم و تتلوئیسم روبه رو هستیم. وی معتقد است حوزه سیاسی بخشی تعیین کننده و اصلی در زندگی عصر کنونی است و باید با هدایت فیلسوفان و روشنفکران سامان یابد و سلبریتیها نمیتوانند در این حوزه تعیین کنندگی داشته باشند. سلبریتی میتواند فقط در حوزه تخصصی خود و امور عامالمنفعه به کمک جامعه بیاید و این انحراف و تغییر کارکرد عواقب نافرجامی در پی خواهد داشت. لذا از اندیشمندان، دانشگاهیان و علما و حوزههای علمیه خواسته است که به میدان آمده و در پی احیای عدالت جهانی باشند.
واقعیت غیر قابل انکار اینست که زندگی بشر امروزی در عصر پسامدرن با شرایط گذشته بسیار متفاوت است مولفههایی همچون تکثر ایدهها و جهانی شدن، شالودهشکنی و سنتگریزی، عینیتگرایی بجای ذهنیتگرایی، گرایش به لذت بیشتر و رهایی از رنج، تاثیرگذاری بازی و سرگرمی و رسانههای تصویری در حیات اجتماعی و از همه مهمتر نقش برجسته تلفنهای هوشمند و اوج گرفتن شبکههای اجتماعی، سبک جدیدی به زندگی مردم جهان داده است. این تنوع و تکثر انسان امروزی را در معرض دنیایی از جذابیتهای انضمامی و بصری قرار داده و به همان نسبت نقش اندیشهورزی و تعاملات ذهنی کاهش یافته است لذا چنانچه در قرون گذشته تقابل مکاتب سیاسی و منازعه اندیشههای چپ و لیبرالی بخشی از تعلقات و درگیری روزانه افراد جامعه بود و در این بین مفسران عقاید مارکس و هگل و کانت جایگاه ویژهای در بین مردم داشتند اکنون به سبب فضای پسامدرنیته و شکل متفاوت جهان پسا روایتها، شبکههای اجتماعی جای کتاب و مجله را گرفته است و به جای متفکرین و مفسرین، سلبریتیها و اینفلوئنسرها به عنوان ستارههای حیات اجتماعی میدرخشند. لذا نقش و اثرگذاری نخبگان اجتماعی را در فضای مجازی و میزان جذابیت آنان در تعداد حامیان و دنبال کنندگان مشخص میشود و این اثرگذاری به مدد اینترنت و تبادل اطلاعات فراملی ابعادی جهانی به خود گرفته است. به همین جهت دولتمردان و کمپانیهای بزرگ تجاری با این ستارههای اجتماعی در جهت اعتبار بخشیدن به خود وارد معامله میشوند. نمونه برجسته این پدیده در حضور رئیسجمهور فرانسه در کنار بازیکنان فوتبال در جام جهانی اخیر در قطر و قرارداد سنگین چند صد میلیون یورویی باشگاه النصر عربستان با رونالدو ستاره پرتغالی فوتبال است.
در تاریخ متاخر ایران علاوه بر وجود برخی از نیروهای سنتی، چهرههای برجستهای از روحانیون، روشنفکران و دانشگاهیان در جنبشهای اجتماعی نقشآفرینی کردند و به عنوان مرجعیت اجتماعی مطرح بودند. یقینا به سبب ارتباطات و جهانی شدن، تغییرات در حیات اجتماعی در ایران نیز از آنچه در جهان رخ داده است مستثنی نیست و نقش نیروهای اجتماعی ذکر شده کمرنگ شده و سلبریتیها اکنون مرجعیت اجتماعی جامعه را بر عهده دارند. در سالهای اخیر این تغییر را در فراخوان کمک به زلزلهزدگان کرمانشاه میتوان بخوبی مشاهده کرد. در آن سال آقای علی دایی بعنوان چهره محبوب ورزشی، بالاتر از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی دیگر توانسته بود وجوهات مردمی را جذب کرده و در کمک به آسیبدیدگان نقشآفرینی کند. در دوره کنونی ایدئولوژی و تجویزهای یکتاانگارانه حاکمیت و مخالفت با تکثرگرایی تغییر پایگاه اجتماعی کنشگران اجتماعی را شدت بخشیده است. رویهای که اکنون دستگاههای تبلیغی و فرهنگی در پیش گرفتهاند تنها بها دادن به هنرمندان و ورزشکارانی است که مختصات و چارچوبهای خاص را میپذیرند و دیگرانی که در این قالب نمیگنجد غیر خودی و نیروی دشمن معرفی میشوند و باید کمرنگ و بیآبرو و حذف شوند. با این توصیف نه تنها دیگر در این وضعیت چهرههای برجستهای همانند شریعتی و مطهری و طالقانی و بازرگان که مرجعیت اجتماعی داشتند ظهور نمیکنند بلکه چهرههای ملی و نخبگانی که دغدغه ایران دارند منزوی و کمرنگ شده و در بزنگاهها تودهها در دام نا اهلان و بیگانگان گرفتار میشوند.
مطالب مرتبط