ما ایرانیان دیگر سودای توسعه را از ذهنمان بیرون کردیم و سقف آرزوها را پایین آوردیم. اینک به حداقل‌ها راضی هستیم. 
زندگی در دود

اینکه بتوانیم نفس بکشیم، بتوانیم آب شرب داشته باشیم، سرپناه امن در برابر زلزله و حوادث داشته باشیم و... اینها واقعا خواسته‌های بزرگی نیست؛ اما چرا در تامین چنین اقلام رفاهی ابتدایی دچار صعوبت شده‌ایم؟ چند دیدگاه برای پاسخ به این پرسش موجود است و هوای به‌شدت آلوده را بهانه‌ای می‌کنیم تا این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم.

توجیه اصلی برای آلودگی هوای تهران آن است که چون مصرف گاز توسط خانوارها شدید است و گاز برای تامین سوخت نیروگاه موجود نیست، به ناچار مازوت با سولفور بالا سوزانده می‌شود. البته دیدگاه دیگری مطرح است که چون به‌دلیل تحریم، انبارهای انباشت مازوت پر شده است، کشور گزینه‌ای جز سوزاندن ندارد. حال فرض کنید حالت اول درست باشد و مشکل اصلی کمبود گاز است.

یک دیدگاه معتقد است مشکل از زمانی شروع شد که روابط خارجی کشور خراب شد و کشور در سراشیب انزوا قرار گرفت. آمدن آقای احمدی‌نژاد و رفتارهای غیرمتعارف وی در عرصه بین‌الملل، زمینه را برای انزوا فراهم کرد و نتیجه آن شد که سرمایه‌گذاری خارجی در مخازن گاز مشترک انجام نشد و دیگر نمی‌توان عرضه گاز را افزایش داد؛ اما تقاضای گاز رو به افزایش است و پیامد طبیعی این وضعیت کمبود گاز و سوزاندن مازوت در زمستان است. نتیجه آنکه برای هوای پاک باید روابط خارجی را اصلاح کرد تا با افزایش عرضه گاز با افزایش سرمایه‌گذاری خارجی در میادین جدید و گازی مشترک، مشکل زمستان را رفع کرد. پس هوای پاک به برجام گره می‌خورد.

 یک تحلیل جایگزین آن است که اگرچه افزایش استخراج گاز از میادین مشترک نیازمند بهبود روابط خارجی و سرمایه‌گذاری خارجی است، اما گاز موجود برای تامین نیازهای داخلی کافی است. کشور حتما نیازمند سرمایه‌گذاری خارجی است تا بتوان صادرات گاز به کشورهای دیگر انجام داد و از این طریق درآمد ارزی و همچنین روابط تجاری مستحکمی ایجاد کرد. در این ایام که اروپا به‌شدت به دنبال متنوع کردن سبد تامین‌کنندگان انرژی خود است، ضروری است تا ایران از این فرصت برای حضور در بازار انرژی اروپا استفاده کند. اما این به آن معنا نیست که کشور برای تامین نیازهای فعلی خود دچار کمبود است. مشکلی که وجود دارد مصرف فزاینده و بی‌رویه گاز در بخش خانگی و تجاری است. تجربه نشان داده است تبلیغ و توصیه و همه کارهای بی‌حاصلی که با عنوان فرهنگ‌سازی انجام می‌شود، نمی‌تواند در این قضیه تغییر رفتار ایجاد کند. قیمت بسیار پایین گاز موجب شده است فرهنگ استفاده از لباس گرم در زمستان رخت بربندد و ایرانیان عادت کنند که در زمستان با لباس تابستان در خانه و محل کار حضور داشته باشند. پیامد این وضعیت رشد شدید مصرف خانگی و تجاری است که برای مقابله با آن گاز صنایع و گاز نیروگاه‌ها قطع می‌شود. قطع گاز صنایع بزرگ مثل پتروشیمی‌ها و فولادی‌ها خسارت شدیدی برای اقتصاد به دنبال دارد و کشور را از منابع ارزی محروم می‌کند و سهامداران آنها را متضرر می‌سازد. قطع گاز نیروگاه‌ها نیز تنفس را برای عموم شهروندان دشوار کرده و بیشتر مردم ایران را به بیماری‌های تنفسی مبتلا خواهد کرد و قتل عامی تدریجی و بی‌صدا صورت خواهد داد. تنها راه‌حل این مساله یا افزایش بسیار شدید قیمت گاز است یا سهمیه‌بندی مصرف گاز و قطعی پیاپی آن در مناطق مختلف کشور (معادل روش کوپنی). برخی معتقدند این راه‌حل اقتصادی در عمل بخت اجرای کمی دارد؛ زیرا نظام سیاستگذاری فاقد سرمایه اجتماعی لازم برای اصلاح قیمت گاز است و ممکن است اعتراضات سیاسی شدیدی را به وجود آورد.
به باور من هنوز می‌توان با مردم صحبت کرد و به آنها نشان داد که زیان وصل گاز خانگی و مازوت سوزاندن در نیروگاه به مراتب بیشتر از قطع گاز خانگی و تجاری خصوصا درباره پرمصرف‌هاست. این وظیفه سیاستمداران است که با مردم سخن بگویند و آنها را متقاعد کنند. قطعا تعطیل کردن مدرسه یا ادارات یا زوج و فرد کردن راه‌حلی جدی برای مشکل نخواهد بود. بی‌تصمیمی در برابر چنین وضعیتی غیرقابل توجیه است و همه در برابر پیامدهای وخیم آن برای کل جامعه مسوول هستند.

منبع: دنیای اقتصاد


دکتر علی سرزعیم

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0