🔻روزنامه تعادل
📍 التزام به سیاست انرژی، تنها راهحل معضلات بخش انرژی
✍️ رضا پاکدامن
شکلات بخش انرژی که بعضاً تبدیل به معضل و حتی بحران میگردد، موضوعی است که میبایست به صورت اصولی با آن مواجه شد و به جای مسکنهای مقطعی، بهدنبال حل ریشهای مشکلات بود و این کار شدنی نیست به جز طراحی سیاست جامع انرژی و اجرای کامل آن.
اگرچه سیاستهای کلی نظام و متعاقب آن سند ملی راهبرد انرژی کشور با تاخیر طولانی بالاخره در تیر ۱۳۹۶ به تصویب هیات وزیران رسیده که انتظار میرفت با جدیت توسط همه ارکان کشور دنبال گردد، لیکن بهنظر میرسد عملاً این سیاستهای راهبردی که برای تدوین آن زحمات زیاد کارشناسی کشیده شده، به فراموشی سپرده شده و امور مربوط و تاثیرگذار بر بخش انرژی در مدار اقدامات و رفتارهای انفعالی و مقطعی قرار گرفته است.
در بخش مربوط به «چالشها و تنگناهای بخش انرژی کشور»، این سند ملی راهبرد انرژی کشور چالشهای فراروی بخش انرژی ایران از زوایای مختلف را به خوبی شناسایی و احصا شدهاند، از جمله:
بالا بودن شدت انرژی و پایین بودن بهرهوری انرژی در ایران
پایین بودن ضریب بازیافت مخازن نفتی
بالا بودن عمر مخازن نفت و گاز کشور و افت تولید طبیعی آنها
بالا بودن تلفات در بخشهای تولید، تبدیل و عرضه انرژی
ورود و تولید محصولات کم بازده و پرمصرف انرژی
نبود مشتریان راهبردی
محدودیت در دسترسی به منابع مالی بینالمللی
محدودیت دسترسی به فناوریهای (تکنولوژیهای) نوین
در همین سند بعد از تبیین چالشها، راهبردهای کلی بخش انرژی ترسیم شده است، از جمله:
کاهش ضایعات و تلفات در بخش تولید، انتقال، توزیع و مصرف انرژی تا سطح استانداردهای ملی
ارتقای دیپلماسی انرژی
توسعه مشارکت آحاد مردم در سرمایهگذاری بخش انرژی بهبود کیفیت محصولات و خدمات بخش انرژی
ایجاد نهادهای تنظیم مقررات بخش انرژی (رگولاتوری انرژی)
افزایش حداقل (۵) واحد درصد به ضریب بازیافت میادین نفتی کشور
توسعه و بهرهبرداری حداکثری از کلیه میادین مشترک نفتی و گازی در راستای حفظ منافع ملی کشور
افزایش ظرفیت و حفظ سهم تولید نفت در اوپک و بازار جهانی با لحاظ تولید صیانتی از مخازن هیدروکربوری مایع کشور
افزایش بهرهوری در زنجیره صنعت نفت و گاز کشور
جمعآوری، فرآورش یا تبدیل حداکثری گازهای همراه و در حال سوختن با رعایت ملاحظات اقتصادی و زیست محیطی
کاهش تلفات توزیع برق
افزایش سهم انرژیهای تجدیدپذیر و پاک
ارتقای بهرهوری (راندمان) نیروگاههای حرارتی کشور
بنظر نگارنده دراین سند طیف وسیعی از عوامل اصلی تاثیرگذار مستقیم بر بخش انرژی به خوبی شناسایی و راهکار مناسب ارایه شده است.
آیا این سند راهبرد ملی انرژی کشور، مبنای تدوین قوانین بودجه و برنامه هفتم توسعه بوده است؟ یا بدون تهیه سند جایگزین، کلاً بایگانی گردیده است»؟
وزیر نفت ماه گذشته اعلام کرد، ۴۸ پروژه نیمه تمام به ارزش ۱۳ میلیارد دلار در چهار شرکت اصلی وزارت نفت صنعت نفت برای تکمیل پروژهها نیاز به ۲۴۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری جدید دارد که این سیمای فعلی صنعت نفت، زیبنده ایران نیست.
مضافا اینکه باید توجه داشت که رقم فقط مربوط به صنعت نفت و گاز است و زیرساختهای صنعت آب و برق نیز شدیداً فرسوده و نیاز به سرمایهگذاری برای نوسازی و توسعه دارد.
جذب سرمایهگذاری و عملیاتی شدن پروژهها صرفاً با تصویب قوانین و مقررات تحقق نمییابد، بلکه نیازمند تغییر نگرش و باور عمومی در کلیه سطوح سیاستگذاری و اجرایی نسبت به لزوم جذب سرمایهگذاری غیردولتی اعم از داخلی و خارجی بسترسازی برای این هدف است.
تفکرات سلیقهای سازمانها و حتی افراد مسوول نباید ظرفیتهای بالقوه و حتی بالفعل کشور برای «احیای» صنعت نفت به عنوان یک صنعت مادر و پیشران را «قفل» کند و حتی موجب گردد، کمبود گاز و آب و برق و ناسالمی هوا ناشی از سوخت غیراستاندارد، در کنار مشقات اقتصادی بر دردهای ملت بیافزاید.
کشور باید دارای سیاست انرژی باشد و چنانچه نگاه دولت فعلی نسبت به چالشها و راهکارهای رفع چالشهای بخش انرژی، با نگاه دولت گذشته که در سند فوق الذکر منعکس شده، متفاوت است، مثلاً روشهای دیگر بهغیر از جذب سرمایهگذاری و «فناوری» نوین خارجی، برای تامین نیازهای مالی، فنی، تجهیزاتی صنایع انرژی، و یافتن شرکای تجاری راهبردی که «پیشنیاز» همه آنها عادیسازی روابط کشور در مناسبات جهانی است، سراغ دارد، میبایست سریعاً سند ملی راهبرد انرژی مصوب ۱۳۹۶ را مطابق برنامه و تحلیل خود از ظرفیتها، بازنگری کرده (و بهجای استمرار پراکندگی و حیرانی در سیاستها در حوزه انرژی که موجب فرصت سوزی و خسارت عظیم شده)، به عنوان سند مرجع و بالادستی مبناء قوانین توسعه و بودجه، مصوبات و اقدامات اجرایی دولت قرار گیرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مهاجرت بیبازگشت
✍️ دکتر حسین عباسی
در سالهای اخیر که اقتصاد ایران با مشکلات عدیدهای روبهرو بوده است، یکی از مسائلی که به شکل روزافزونی از آن صحبت میشود، مساله مهاجرت است. این مساله در ماههای اخیر که کشور با اعتراضات روبهرو بوده، بیشتر مطرح شده است؛ بهطوریکه برخی از کارشناسان از افزایش مهاجرت نیروهای مولد جامعه ابراز نگرانی کرده و به سیاسیون پیشنهاد دادهاند این مساله را در اولویت قرار دهند. آنچه در این میان کمتر دیده میشود، مباحث مبتنی بر دادههای آماری است که تصویری روشن از مساله را ارائه کند. بهعنوان مقدمه ارقامی چند درباره مهاجرت را ارائه میکنم.
گزارش مهاجرت سازمان ملل برآورد کرده است که در سال۲۰۲۰ حدود ۲۸۱میلیون نفر بهعنوان مهاجر زندگی میکردهاند که حدود ۶/ ۳درصد جمعیت دنیا بوده است. بیشتر این مهاجران، افرادی بودهاند که در پی یافتن کار به کشورهای دیگر رفتهاند. این افراد حدود ۷۰۰میلیارد دلار برای اعضای خانواده خود در کشور مبدأ فرستادهاند. هند در صدر کشورهای مهاجرفرست است و آمریکا در صدر کشورهای مهاجرپذیر. آماری که در گزارش مهاجرت درباره ایرانیان وجود دارد، بسته به مرجع و سال مورد مطالعه، ارقامی بین ۵/ ۱تا ۲میلیون مهاجر ایرانی را نشان میدهد. این تعداد وقتی نسبت به جمعیت سنجیده شود در مقایسه با مهاجران بسیاری از کشورها رقم بزرگی نیست. این نسبت درباره ترکیه و کرهجنوبی و مالزی بسیار کمتر است؛ ولی دو نکته شرایط ایران را کمی متفاوت میکند.
نخست اینکه مهاجرت مقطعی برای کار در یک کشور خارجی که طبق گزارش مهاجرت جهانی منتشرشده از سوی سازمان ملل حدود ۷۰درصد مهاجرتها را تشکیل میدهد، در ایران سهم بزرگی از مهاجرتها را شامل نمیشود. بهعنوان نمونه، نزدیک به ۴میلیون مهاجر هندی در امارات متحده عربی و نزدیک به ۳میلیون هندی در عربستان حضور دارند. اکثر این افراد با ویزای کار و برای مدت معین در کشور میزبان هستند نه برای تغییر دائمی محل زندگی. هرچند مردمان کشورهای دیگر هم برای تغییر محل زندگی مهاجرت میکنند، ولی کنار گذاشتن مهاجران کاری تصویر مهاجرت ایرانیان برای تغییر دائمی محل زندگی را برجسته میکند.
نکته دوم تمایل به مهاجرت است. آمار سالنامه مهاجرت ایرانیان نشان میدهد که درصد بالایی از افراد نمونهگیریشده ابراز کردهاند که مایل به مهاجرتند. حدود نیمی از دانشجویان و فارغالتحصیلان برای مهاجرت اقدام یا برای آن برنامهریزی کردهاند. حدود ۱۵درصد هم تمایل به مهاجرت دارند؛ ولی هنوز برای آن کاری انجام ندادهاند. در میان افرادی که مشغول بهکار هستند، مانند کارآفرینان، مدیران و کارکنان، درصد افرادی که تمایل به مهاجرت دارند تقریبا مشابه است؛ ولی بخش بزرگتری از آنها کاری برای مهاجرت انجام ندادهاند. کمتر از ۲۰درصد افراد گفتهاند که تمایلی به مهاجرت ندارند. علاوه بر این، در میان ایرانیان مهاجر و ایرانیانی که ابراز تمایل به مهاجرت کردهاند، تصمیم قطعی به عدم بازگشت بیش از ۸۰درصد بوده است و درصد بسیار کمی گفتهاند بهطور قطع بازخواهند گشت.
در عمل، درصد بازگشت مهاجران نزدیک به صفر بوده است. برای کشورهایی مانند هند که مهاجران مقطعی با هدف کار به سایر کشورها میفرستند یا کشورهایی مانند عربستان که بر مبنای توافقات بین دولتها دانشجو به کشورهای دیگر میفرستند، درصد تمایل به بازگشت بسیار بالاتر است. این تصویر از مهاجرت ایران نشان میدهد بسیاری از ایرانیان حداقل در مرحله سبک و سنگین کردن مهاجرت قرار دارند و درصد کاملا قابل توجهی از افرادی که سرمایه فیزیکی یا انسانی دارند، اقداماتی هم در این مورد انجام دادهاند. همچنین آنها مهاجرت را بهعنوان تصمیم به تغییر دائمی محل زندگی و با قصد به عدم بازگشت برگزیدهاند. مهاجرت، بهویژه مهاجرت دائمی هزینهبر است. افراد علاوه بر هزینههای مادی بسیار، هزینههای روانی بالایی برای مهاجرت میپردازند.
مهمترین دلیلی که افراد حاضر به پرداخت چنین هزینههایی میشوند، بهبود سطح زندگی است. بخش بزرگی از بهبود سطح زندگی به افزایش درآمد مربوط است؛ ولی در دنیای امروز، بهویژه در میان جوانان و نیز افرادی که درآمدشان فراتر از سطح حداقلهای لازم برای زندگی است، کیفیت زندگی با عوامل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی هم مرتبط است. آزادیهای فردی که در اعتراضات اخیر نقش برجستهای دارد، گوشهای از این تمایل، بهویژه در میان نسل جوانتر را نشان میدهد. در بعد اقتصادی، عواملی از قبیل کیفیت محیط زیست محل زندگی، برابری فرصتهای کسب درآمد، کیفیت خدمات آموزشی و بهداشتی، کیفیت خدمات ارائهشده از سوی بخش عمومی (حاکمیت به معنای اعم آن) و مانند اینها در تعریف رفاه افراد وارد میشوند و در دسترس نبودن آنها، حتی وقتی که افراد از درآمد بالا هم برخوردار هستند، میتواند انگیزه مهاجرت را فراهم کند.
نکته دیگری که در بسیاری از تحلیلها، بهویژه تحلیلهای ارائهشده از سوی مسوولان غایب است، این است که علاوه بر سطح رفاه، میزان نوسانات آن که میزان ریسک دسترسی به رفاه در آینده را منعکس میکند، در تصمیمگیری افراد نقش بازی میکند. چه بسا افرادی باشند که با توجه رفاه کنونیشان حاضر نباشند هزینههای مهاجرت را بپردازند. ولی از آنجا که از دائمی بودن این رفاه برای خودشان و نیز برای فرزندانشان اطمینان ندارند، مهاجرت را بهعنوان پوشش ریسک برمیگزینند. در سالهای اخیر، مشکلات متعدد اقتصادی که در نرخ رشد اقتصادی صفر برای بیش از یک دهه به ظهور رسیده است و اکنون اثرات آن در قالب فرسودگی زیرساختها از جمله کمبود برق و گاز، ظاهر شده است، به همراه تحریمهای سخت که اقتصاد ایران را بهشدت متاثر کرده است، آینده نامعلوم روابط ایران با دیگر کشورها و نیز برخی سیاستهای داخلی همگی دست به دست هم دادهاند و فضایی مبهم و غیرقابلپیشبینی ایجاد کردهاند. همین فضا کافی است که افراد بسیاری گریز از نااطمینانی را در مهاجرت جستوجو کنند.
مهاجرت تصمیمی است که هزینهها و فواید آن فرد به فرد فرق میکند و هر فرد و خانواده بر مبنای ملاحظات فراوان درباره آن تصمیم میگیرد. در سطح جامعه هم هزینهها و فواید متعددی بر مهاجرت مترتب است. مهمترین هزینه مهاجرت برای جامعه این است که سرمایههایی که برای رشد و پرورش افراد صرف شده است، ماحصلشان در جامعه مقصد به ظهور میرسد. از سوی دیگر، همین که بخشی از جامعه با اتکا به زیرساختهای موجود در کشورهای دیگر میتوانند به فعالیت بپردازند و استعدادهایشان را شکوفا کنند، قابلیتهای زیادی را ایجاد میکند که در صورت استفاده صحیح بهرههای زیادی را نصیب جامعه مبدأ میکند. بسیاری از کشورهایی که مهاجران زیادی را در دهههای گذشته به کشورهای دیگر فرستادهاند، سیاستهایشان را بر مبنای ارتباط وثیق با مهاجرانشان تنظیم میکنند. نمونه آن استفاده گسترده دانشگاههای برتر ترکیه از اساتید ترک مشغول به کار در دانشگاههای اروپا و آمریکاست.
در عرصه سیاستگذاری، مواجهه تصمیمگیران با مساله مهاجرت نه میتواند انکار آن باشد و نه پیشگیری از آن، به این دلیل ساده که انگیزههای بسیار قوی در شکلدهی به مهاجرت نقش دارد. ایجاد برخی موانع مالی ممکن است در مهاجرت برخی افراد تاخیر ایجاد کند؛ ولی نمیتواند در نهایت تصمیم افراد را متاثر کند. طرد مهاجران و مانعتراشی در برابر ارتباط آنها با جامعه مبدأ هم تنها محروم کردن بخشی از جامعه از قابلیتهای بخش دیگر جامعه است. اگر تصمیمگیران به این نتیجه برسند که ترک نیروهای مولد جامعه به درجه نگرانکنندهای رسیده است، باید تغییر گسترده سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را مد نظر قرار دهند.
مهاجرت پدیدهای است به قدمت تاریخ بشر. انسانها هرگاه که نتوانستهاند زندگی مطلوبشان را در یک محل بیابند، آن را در جای دیگری جستوجو کردهاند. مهاجرت ایرانیان تاکنون بیشتر از آنچه در بسیاری از کشورهای در حال توسعه دیده شده، نبوده است. آنچه باید به دقت زیر نظر داشت روند رو به رشد علاقه به مهاجرت بیبازگشت در گروههای مولد جامعه است. اما آنچه مایه نگرانی بیشتر است، این است که تصمیمگیران به ریشههای این مساله توجه نکنند و با آن با روشهای تحکمآمیز مواجه شوند. در این صورت فقط مشکلی بر مشکلات موجود اضافه خواهد شد.
🔻روزنامه کیهان
📍 ورود اروپا به تونل تاریک!
✍️ مسعود اکبری
«برودت هوا و سرمای استخوانسوزی که در نیمههای شب به منفی ۷ درجه میرسد، در کنار خسارتهایی که زلزله ۵/۴ ریشتری به بار آورده، غمِ سنگینی بر دل اهل خانه انداخته است. پدر و مادرم از اینکه زلزله آمد و به کسی آسیبی نرسید، مدام الحمدلله میگویند و خدا را شکر میکنند، اما همزمان پدر نگران است و مادر نیز دلش مثل
سیر و سرکه میجوشد. میدانم که دلشوره اصلی پدر و مادرم، برای من و ۳ خواهر کوچکترم است. سکوت سنگینی بر خانه حکمفرما شده است.
من پسری ۱۶ ساله هستم و باید کاری کنم. اما از من چه کاری ساخته است؟! در همین فکرها بودم که صدایی از کوچه بلند شد، زنگ خانه به صدا درآمد، مثل فنر از جا پریدم و با پدرم به سمت در حیاط رفتیم، چند نفر به گرمی با ما احوالپرسی کرده و یااللهگویان وارد خانه شدند. آنطور که پدرم بعد از آن توضیح داد، آمده بودند برای برآورد خسارت برای بازسازی منزل و در اختیار قرار دادن اقلام ضروری و هماهنگی جهت اسکان موقت در اماکن امن. پدرم آرامتر شده بود و مادرم نیز، پدر گفت خدا خیر بدهد به بچههای سپاه و بسیج که همیشه
در صف اول کمکرسانی و همدلی هستند.»
این روزها، دلاورمردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اقصی نقاط کشور مشغول خدمترسانی به مردم عزیز ایران هستند. از کمکرسانی به مردم زلزلهزده در خوی تا مقابله با تروریستها و اشرار؛ و از برگزاری رزمایشهای کمک مومنانه برای تأمین جهیزیه نوعروسان تا حمایت از طرحهای کارآفرینی و اشتغالزایی.
همزمان با این مجاهدتها، پارلمان اروپا در شهر استراسبورگ فرانسه، پیشنویس قطعنامهای را که خواستار قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست «گروههای تروریستی» اتحادیه اروپا است را به تصویب رساند. قطعنامه مذکور میبایست در شورای اروپا بررسی شده و درباره آن تصمیمگیری شود.
هرچند که مصوبات پارلمان اروپا الزامآور نیست و تنها در حکم پیشنهاد به شورای اروپا بهشمار میرود، ولیکن پارلمان اروپا برای اولینبار نهاد نظامی رسمی یک کشور را در فهرست موسوم به تروریستی قرار داده است. این اقدام اروپا، نهتنها اقدامی غیرقانونی و خلاف قوانین حقوق بینالملل است، بلکه مهمتر از آن، واکنشی است عصبی و هیستریک و از موضع ضعف و استیصال. چرا؟! بخوانید:
۱- اروپا در کنار آمریکا و رژیم جعلی اسرائیل، سیلیهای متعددی از سپاه خورده است. از شکستن کمر داعش در عراق و سوریه تا جلوگیری از تکهتکه کردن کشورهای منطقه؛ و از گوشمالی دزدان دریایی
آمریکایی و انگلیسی تا شکار جاسوسهای دوتابعیتی و... همچنین در تور انداختن سرکردههای گروهکهای تروریستی ضدایرانی در نقاط مختلف جهان.
۲- اما آنچه بیش از هر چیزی اروپا را در این مقطع به این اقدام عصبی وادار کرده است، نتایج مربوط به اغتشاشات ماههای گذشته در ایران است. در اغتشاشات اخیر که بهدلیل وسعت و گستردگی آن، «جنگ ترکیبی» و به عبارتی «جنگ هیبریدی» نامگذاری شد، دشمن تمامی فاکتورها را برای براندازی بهکار گرفت. از فعال کردن همزمان گسلهای جنسیتی، قومیتی، شیعه- سنی و گسلهای نسلی و گسلهای اقتصادی تا جنگ سایبری تمامعیار و فشارهای دیپلماتیک
و گسیل کردن تروریستها و اشرار علیه جان، مال و ناموس مردم ایران. در این میان، نقش سپاه در شکست دشمن در جنگ ترکیبی اخیر، بسیار حائز اهمیت و کلیدی است.
۳- همانطور که در ابتدای این وجیزه نیز به آن اشاره شد، عملکرد سپاه در مقاطع مختلف و از جمله دفاع از نظم و امنیت و دفاع از حرم و مقابله با اشرار و تروریستها و کمکرسانی به سیلزدگان و زلزلهزدگان و اجرای پروژههای عظیم آبرسانی و اجرای خطوط ریلی استراتژیک و کمک به اقشار ضعیف و... جایگاه ویژهای به این نهاد در میان قاطبه ملت ایران داده است. ملت عزیز ایران، سپاه را بهعنوان یک نیروی خدمتگزار، جان بر کف و مردمی میشناسد. از این حیث، سپاه پاسداران نقشی انکارنشدنی در تقویت همگرایی ملی و همراهی مردم و حاکمیت ایفا کرده است و دشمن از این مسئله بهشدت عصبانی و خشمگین است.
۴- یکی از بخشهای اصلی در شکلگیری «ایرانِ قوی»، تقویت روزافزون قدرت بازدارندگی در مقابل دشمن است. زیرساختهای موشکی، پهپادی و تسلیحات راهبردی ایران، یکی از فاکتورهایی است که دشمن را از خیال خام تجاوز نظامی برحذر میدارد و سپاه در این خصوص، نقش ویژهای ایفا کرده است.
۵- پس از اقدام اخیر پارلمان اروپا علیه ایران، خبرگزاری رویترز به نقل از دیپلماتهای اروپایی نوشت: «اتحادیه اروپا فعلاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست سازمانهای موسوم به «تروریستی» قرار نمیدهد. اگر قرار است این کار انجام شود باید مبنای حقوقی صحیحی داشته باشد و این چیزی است که در حال بحث است. اما برای دوشنبه آماده نخواهد شد.»
واقعیت این است که جایگاه قانونی و حقوقی سپاه پاسداران در قانون اساسی ایران و همچنین در حقوق بینالملل مانع دستیابی دولتهای سلطهگر غربی به هدف خود در معرفی این سازمان رسمی و ملی در ردیف گروهها و یا سازمانهای تروریستی است. بر همین اساس هر طرحی فاقد پشتوانه حقوقی و مشروعیت قانونی و مقبولیت عمومی در میان افکار عمومی داخلی و بینالمللی است؛ و امکان ایجاد اجماع بینالمللی درباره آن نه در شرایط فعلی که در آینده نیز میسر نخواهد بود.
قانون اساسی کشورمان در بندهای ۱۴۷ و ۱۵۰ ماموریتها و تکالیف سپاه در سیاست داخلی و منطقهای را تعریف کرده است. همچنین براساس ضوابط حقوق بینالملل، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بخشی از دولت رسمی در ایران محسوب میشود و بهعنوان یک ارگان رسمی مشروع در یک حکمرانی با مشروعیت و رسمیت بینالمللی است و فاقد ویژگیهای یک گروه و یا جریان تروریستی است. بر همین اساس اقدامات آن نیز در چارچوب قانون و تعاملات رسمی با دولتهای همسایه انجام میشود. از اینرو نمیتوان آن را جزو سازمانهای تروریستی بهحساب آورد. براساس همین مستندات بود که در سال ۲۰۱۷ مجلس نمایندگان آمریکا طرح تروریستی سپاه را با این استدلال که ماهیت اقدامات و فعالیتهای سپاه پاسداران منطبق بر مصادیق سازمانهای تروریستی خارجی نبوده، آن را از دستور کار خارج کرد.
۶- براساس نص صریح منشور ملل متحد- ماده ۳۹- وظیفه تعیین موارد تهدید علیه صلح، نقض صلح و امنیت بینالمللی و تجاوز با شورای امنیت است. اقدامات تروریستی منطبق با موارد مذکور میباشد. لذا تعیین و شناسایی گروهها و سازمانهای تروریستی با شورای امنیت است و اقدامات یکجانبه دولتهای عضو براساس بند ۷ ماده ۲ منشور مردود میباشد و نقض قواعد و اصول بینالمللی است؛ بنابراین اقدامات یکجانبه وجاهت و ماهیت بینالمللی و الزامآوری نخواهد داشت.
۷- اروپای سرافکنده و خسارتدیده از جنگ اوکراین، با بیعقلی و حماقت به نیابت از آمریکا و اسرائیل، در تقلا است تا سپاه پاسداران را بهعنوان گروه تروریستی معرفی کند. اما غافل از آنکه، گزینههای روی میز ایران برای واکنش متقابل و همچنین واکنش سخت و نامتقارن، بسیار متنوع و متعدد است. اروپاییها خیلی خوب میدانند که برای تردد در خلیجفارس باید از سپاه اجازه بگیرند. همچنین نیروهای نظامی اروپا در منطقه، تحت رصد سپاه قرار داشته و دارند. این تنها بخش کوچکی از گزینههای روی میز جمهوری اسلامی ایران است.
۸- سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، قهرمان مبارزه با تروریسم و فرماندهای که کمر داعش را بهعنوان نیروی نیابتی آمریکا، اسرائیل و اروپا در منطقه شکست، پیش از این خطاب به دشمن گفته بود:
«ما حوادث سختی را پشتسر گذاشتهایم... مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما میدانید این جنگ یعنی نابودی همه امکانات شما. این جنگ را شما شروع میکنید، اما پایانش را ما ترسیم میکنیم.»
اقدام اخیر اروپا در مقابل ایران، مصداق ورود حماقتآمیز و ابلهانه به داخل یک تونل تاریک است. شاید داخل تونل نور سفیدی مشاهده کنید، اما خوشحال نشوید، چرا که ممکن است این نور سفید چراغهای قطاری باشد که شما را زیر خواهد گرفت.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 نقدِ اوضاع
✍️ علیرضا خانی
آیتالله ناصر مکارم شیرازی مرجع تقلید شیعیان است و مقام و رتبه بالایی دارد. این روحانی بلندمرتبه بیشتر از همتاهای خود به مسائل و تنگناهای اقتصاد کلان و مقوله دخل و خرج شهروندان توجه دارد و از فرصتهایی که به دست میآید به مقامهای ارشد ادارهکننده نهادهای اصلی هشدار میدهد. وی در تازهترین سخنانش در دیدار با وزیر کشور ابتدا به یک مساله بااهمیت اشاره کرد و گفت: «با توجه به افزایش فروش نفت و درآمدهای ارزی حاصله از آن و همچنین تفاوتی که در نرخ ارز اتفاق افتاده باید آثار و نتیجه آن در زندگی و سفره مردم آشکار شود، در حالی که چنین چیزی احساس نمیشود.»
به این ترتیب آیتالله مکارمشیرازی به طور پنهان پرسش بسیار بااهمیتی را طرح کرده است: «محل مصارف درآمدهای ارزی باید شفاف شود.» این مرجع تقلید پیش از آن اما این پرسش بنیادین و معماشده را طرح کرد: «معلوم نیست بازیگر و گرداننده بازار ارز کیست؟ آیا دولت سبب افزایش آن میشود یا عرضه و تقاضا و یا عوامل خارجی و خارجنشینان؟ لذا باید عامل اصلی بازار ارز مشخص شود و جلوی این مسائل گرفته شود.»
واقعیت این است که هر سه گزینهای که مکارمشیرازی در کانون توجه قرار داد بخشی از واقعیت بازار ارز ایران را پوشش میدهد.
شهروندان ایرانی باور دارند دولت سیزدهم با ناتوانی یا تمایل راه افزایش قیمت دلار را باز کرده و از این مسیر دلارهای خود را میفروشد و منابع درآمدی خود را تقویت میکند. برخی فعالان اقتصادی و کارشناسان نیز این رفتار دولت را دور از ذهن نمیدانند هرچند دولت انکار میکند. از سوی دیگر این نکته مورد اشاره آیتالله مکارمشیرازی که عوامل خارجی راه را برای صعودی شدن قیمت دلار در بازار ایران باز میکنند نیز درست است. ادامه تحریمها روزنههای عادی صادرات نفت را بسته و ایران نفت کمتر و با قیمت ارزانتر میفروشد و با سختی پول نفت را میگیرد. این فرآیند بر عرضه ارز اثر منفی داشته و قیمتها را بالا میبرد. همچنین ستیز غرب با نظام جمهوری اسلامی شیب تندی گرفته و همسویه و سختتر شده است و همین مساله تقاضا برای دلار را به مثابه پول پرقدرت جهانی افزایش داده است.
سرانجام اینکه آیتالله مکارمشیرازی به درستی گزینه مهم عرضه و تقاضای ارز و تاثیر بدون چون و چرای آن بر نرخ تبدیل ارزها به پول ایران را طرح کرده است. به نظر میرسد این مسالهای است که نهاد دولت از سر عمد یا راهبرد اشتباه آن را نمیبیند و تنها به عامل آزمندی سوداگران و نیز ارزفروشان و بازیگران خرد میپردازد و آنها را دستگیر میکند. نظر ایرانیان اعم از فعالان اقتصادی و شهروندان عادی و کارشناسان این است که بانک مرکزی و دولت توانایی تنظیم بازار ارز و تثبیت قیمتها را ندارند و نرخ تورم با توجه به کسری بودجه دولت و با توجه به رشد روزافزون آفرینش پول پرقدرت از راههای گوناگون روندی فزاینده را تجربه خواهد کرد و قیمت دلار که در اقتصاد یک کالا به حساب میآید از این روند تبعیت میکند و تقاضا برای دلار را افزایش میدهد. حالا باید دید آیا دولت و بانک مرکزی به صورت شفاف و کارشناسانه پاسخ آیتالله را میدهند یا نه.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پرسش دقیق ارزی آیتالله
✍️ محمدقلی یوسفی
برای موفقیت در سیاست خارجی باید به اصلاحات عمیق در حوزه سیاست داخلی اقدام کرد
بهطور معمول کارشناسان روابط بینالملل، موضوعات مرتبط با سیاست خارجی را بر اساس اصول و ضوابط و علم روابط بینالملل تجزیه و تحلیل کرده و بر اساس آن توصیههایی را میکنند. چنین رویکردی گرچه درست و معقول و لازم است، ولی برای برخی کشورها کافی نیست. به عبارت دیگر باید از حیث جامعهشناسی سیاسی به تاثیر وضعیت سیاست داخلی بر روابط خارجی نیز اشاره کرد. این کاری است که ما در مورد کشورهای هدف انجام میدهیم. برای مثال روابط خود را تا حدودی با درکی که از تحولات داخلی آنها داریم، تنظیم میکنیم. پس چرا درباره روابط دیگران با ایران به این مولفه توجه نکنیم؟ هنگامی که در سال ۱۳۹۲ آقای روحانی انتخاب شد این حرف را تکرار کردم که از میان سه موضوع خارجی، اقتصادی و سیاست داخلی، به نظر من سومی اولویت دارد. آنچه قوام اقتصادی و روابط خارجی را حداقل در مورد جامعه ایران موجب میشود، پایداری و گستردگی پایه سیاست داخلی است ولی آن دولت در عمل از سیاست خارجی شروع کرد و در کوتاهمدت هم موفقیتهای اقتصادی یافت ولی طولی نکشید که شکست خورد، چون مشکل آن در سیاست داخلی بود. اکنون هم معتقدم که نسخهپیچی برای سیاست خارجی بدون توجه به سیاست داخلی و ضرورت اصلاحات عمیق سیاسی نتیجهبخش نیست. چرا؟ چون ویژگی غالب در روابط بینالملل، قدرت و بیرحمی است. اگر ببینند کشوری از نظر داخلی در ضعف است حتی دوستانش هم اگر منافعشان اقتضا کند، لگدی نثار آن کشور میکنند، چه رسد به دشمنانش. موضع کشورها از جمله ایران، علیه لیبی نمونه روشن این واقعیت است. پس نباید اجازه داد به سراشیبی افتاد که اگر افتادی، درد این لگدها بیشتر از حملات دشمن است. یکی از مهمترین مولفههای قدرت نیز اعتبار داخلی و همبستگی میان حکومت و مردم است. اگر این مولفه قدرت در هر کشوری مفقود باشد، هر اقدامی را علیه آن حکومت انجام میدهند، توجیه آن را هم پیدا میکنند.
مصوبه پارلمان اروپا علیه سپاه پاسداران از این حیث قابل فهمتر است. در این مورد توییتی نوشتم که برخی افراد عامدانه یا ناآگاهانه آن را تحریف کردند. در آنجا توضیح دادم که سپاه در سالهای اخیر عملیات یا رفتار ویژهای متفاوت از آنچه در گذشته انجام داده، نداشته است، پس اگر قرار بر اعلام تروریست بودن آن باشد، باید پیشتر انجام میشد، نه الان و اگر حالا چنین کردهاند، نشان میدهد که مساله مربوط به چیز دیگری است. آن چیز هم تغییر مهمی است که در ایران رخ داده و اتفاقا در حوزه سیاست داخلی است. دولت جدید که محصول مشارکت پایین است، نقطه عطف این فرآیند بود، البته این روند پیشتر و از ۱۳۹۸ شروع شده بود. اعتراضات ماههای اخیر هم در واقع واکنشی است به همین پدیده که نوعی ناامیدی را نزد جوانان و مردم دامن زد، در حالی که هر گاه انتخابات با مشارکت بالا انجام شده است، کشورهای دیگر به ناچار ملاحظه رفتار خود را با ایران کردهاند. نمونه روشن آن انتخابات سال ۱۳۷۶ است که کل معادلات مواجهه با ایران را تغییر داد. بنابراین افول از انتخابات با مشارکت حدود ۷۰ درصدی به انتخابات زیر ۵۰ درصدی، نقطه عطف در سیاست داخلی بود که قدرت سیاست خارجی کشور را دچار اختلال کرد و اعتراضات اخیر نیز ضربه دیگری به این قدرت ملی منبعث از سیاست داخلی بود.
انتخابات سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ بسیار مهم بودند، هر چند انتخابات ۱۳۹۶ به این علت که پاسخ مناسبی از درون ساختار نگرفت به سرعت به اعتراضات ۱۳۹۶ و سپس ۱۳۹۸ منجر شد و آثار مثبت آن نابود شد و اتفاقا شاید یکی از علتهای ترور سردار سلیمانی نیز همین برداشت امریکا بود که آثار انتخابات سال ۱۳۹۶ از میان رفته است. بنابراین معتقدم، اگرچه ضوابط و قواعد سیاست خارجی به عنوان یک دانش و علم، مورد نیاز ما و حکومت است ولی نباید از مساله سیاست داخلی غفلت کرد. حدی از پایداری و استحکام و مشارکت عمومی برای سیاست داخلی امری ضروری است. سیاست خارجی از معبر سیاست داخلی عبور میکند. نقد سیاست خارجی ایران خوب و لازم است، ولی بدون توجه به عنصر اصلی قدرت کشور که کیفیت سیاست داخلی است، نارسا و ناکارآمد است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 معبر سیاست داخلی
✍️ پیمان مولوی
سیاست خارجی ما میتوان گفت در سختترین وضعیت بعد از انقلاب قرار دارد. یعنی هیچ موقع در دوران جنگ و در دوران بعد از آن که اتفاقات میکونوس رخ داد، حتی در بحران هستهای و شروع و ادامهاش و حتی در زمانی که شش قطعنامه تحت فصل هفتم شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران داشتیم، وضعیت سیاست خارجی ما اینقدر پیچیده و سخت نبود. بعید به نظر میرسد کسی انگشت اتهام به سمت اصلاحطلبان دراز کند. اصولگرایانی که دلشان به حال مملکت میسوزد و فکر آینده کشور هستند و دغدغههای منافع ملی را دارند، الان به تکاپو افتادند و دارند توصیه میکنند که راه حل برون رفت از این وضعیت کشور در سیاست خارجی است و اینکه ریلگذاری سیاست خارجی را اصلاح کنیم. غرب اکنون دارد به سمت یک اجماع جهانی علیه ایران پیش میرود و شاید به جرات بتوان گفت که این اجماع علیه ایران شکل گرفته اما اینکه چه زمانی عملیاتی شود، بستگی به شرایط دارد. ظاهرا در مورد ایران به یک تصمیمی میرسند که این تصمیم میتواند از آنچه آرزوی اسرائیل و عربستان سعودی در سر دارند، باشد تا نیات شومی که بعضی کشورهای غربی در مورد ایران دارند. از جمله فاکتورها بنبست هستهای است که ادامه دارد. از آن طرف در کنار این دو موضوع، مساله اعتراضات داخلی در ایران و یکصدا شدن ایرانیان خارج از کشور و در سطح تصمیم گیرندگان برخی کشورها هم، مزید بر علت شده و کشورهای اروپایی یکییکی دارند در مورد ایران با لحن تندی صحبت میکنند. وجهه یک کشور این است که کشور دیگری جرات نکند با این زبان و موضع صحبت کند که الان انگلیس، فرانسه و آلمان و اروپاییان در مورد ما دارند صحبت میکنند و اخیرا به کره جنوبی هم رسیده و رئیسجمهور این کشور در امارات در مورد ایران گستاخانه سخن میگوید. از آنطرف هم ما تمام تخممرغهایمان را در سبد روسیه گذاشتهایم که یک نگاه امنیتی و نظامی به مسائل دارد و به این امید است که شاید در اوکراین موفق شوند که احتمال پیروزی روسها در اوکراین، بعید است مگر اینکه ماجرا را به سمت جنگ جهانی سوم بکشانند که بعید به نظر میرسد چنین اتفاقی بیفتد. از طرفی چینیها که گمان میکنیم شریک ما است اما نه در مسائل سیاسی پیش پاافتادهمان بلکه در مساله تمامیت ارضی آن بیانیه را با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دادند و از همه اینها مهمتر اینکه وضعیت داخلی درمسائل اقتصادی که مشکلات پررنگ است. در کنار آن مسائل خارجی این مسائل داخلی هم مزید بر علت میشود. اما اینکه راهحل چیست؟ به نظر میرسد تمام کسانی که دلشان به حال مملکت میسوزد گفتهاند که باید در شیوه حکمرانی تغییراتی رخ دهد. درسطح سیاست خارجی هم ریلگذاری سیاست خارجی باید تغییر کند و ریلهای سیاست خارجی با محوریت اینکه ما هیچ دوست و دشمن دائمی در دنیا نداریم و همه کشورها باید در چارچوب منافع ملیمان تعریف شوند و اینکه اقتصادمان شکوفا شود، مردممان به رفاه برسند و آینده روشنتری پیشروی کشور باشد و از طریق اصلاح سیاستهای خارجی پرهزینه و پرمخاطره است. گامهایی که در این مسیر پینشهاد میشود در درجه اول مساله حل اتهامات به ما در جنگ اوکراین و مساله بعد هم تلاش برای احیای برجام اگرچه بسیار سخت و دیر هست و چون با توجه به اینکه سیاست خارجی و داخلی با همدیگر مرتبط است و نمیشود از همدیگر منفک کرد و باید در شیوههای حکمرانی خودمان هم تغییراتی دهیم. ما باید در دستگاه دیپلماسی کشور خودمان هم تغییراتی دهیم.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 اصلاح ریلگذاری سیاست خارجی
✍️ حشمتا... فلاحتپیشه
جامعهای که افرادش نتوانند از طریق کلام (بیان) با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، جامعهای بیمار است. هابرماس برای تبیین اهمیت نقش زبان در جامعه، از رابطه بیمار و روانکاو سخن میگوید. رابطهای که در آن، سرانجام بیمار میتواند از طریق ارتباط کلامی به فرایند بهبودی نزدیک شود. فرایند بهبودی نزدِ بیمار، حرکت به سوی جهانی همگانی است که در آن تجربه خصوصی و سرکوبشده و ناشناختهمانده، ارتباطپذیر شده یا به طریق استدلالی بازپس گرفته میشود. به تعبیر هابرماس «هنگامی که این تجربه، تجربهای مشترک شد، با مخزن بزرگ معنیها و تفسیرهایی که در چارچوب گفتار و از طریق تعامل (نمادین) قابل دسترسیاند، ارتباط مییابد». از همینجاست که مجازات حبس انفرادی معنایی جدی پیدا میکند، چراکه حبس انفرادی در طولانیمدت به جنون میانجامد. پس از این تحلیل کوتاه است که هابرماس به نکتهای شگفتانگیز اشاره میکند: سلامت عقل هم یک دستاورد اجتماعی یا یک دستاورد ارتباطی است. اگر شخص بیمار از طریق تعامل به سمت سلامت پیش میرود، جامعه نیز از طریق بیان به سمت جامعه عقلانی گام برمیدارد. بیتردید تأمل و گفتوگو، یک فرایند اجتماعی است. اگر بخواهیم با برداشتهای خودمان از مفاهیم هابرماس پیش برویم، باید گفت همانطور که بیمار در روند بیماری خود دچار تحریف و انحراف از واقعیت شده و روانکاو، او را از طریق تحلیل و گفتوگوی انتقادی به وضعیت عادی برمیگرداند، جامعه نیز با شیوه گفتوگو و تأمل در گذشته خود، به واقعیتهای تحریفشده که جذبِ درون شدهاند، پی برده و مسیر احیا را در پیش میگیرد. اینجا باید بر این نکته تأکید کرد که خاطره جمعیِ ملت ما که به دلایل تاریخی و سیاسی دستکاری شده است، بیش از هر چیز دیگر نیازمند گفتوگوی انتقادی است. چراکه دستکاری یا تحریف واقعیتها، سرمنشأ سوءتفاهمات بینالاذهانی است. اگر بخواهیم جامعه ایران را در بستری تاریخی واکاوی کنیم، بیشمار لحظاتی در آن وجود دارد که وقایع سیاسی و اجتماعی در آن تحریف شدهاند. ماحصل برداشت تحریفگونه از وقایع، جامعهای بیمار است که برای آغاز فرایند بهبود نیاز به گفتوگوی انتقادی و تأمل در گفتارها و کردارهای خود و گذشتگان خود دارد. راه میانبر برای اینگونه جوامع مخاطرهآمیز است. شاید از این منظر است که گوستاو لوبون باور دارد خطرناکترین راه برای بهبود وضع جامعهای بیمار، تغییرات رادیکال است: «مشاهده دقیق واقعیتهای تاریخی، به من آموخته است که پدیدآوردنِ تحولات ناگهانی و ژرف در موجودات -که همچون هر سازمان دیگر از پیچیدگی برخوردار است- مطلقا از توان ما خارج است و البته طبیعت نیز گاه رادیکال است، اما نه آنچنان که ما میپنداریم. از اینرو هیچچیز برای یک ملت، مخاطرهآمیزتر از اشتیاق به دگرگونی ژرف نیست، ولو این دگرگونیها از لحاظ نظری بسیار عالی باشند. دگرگونیهایی از این دست تنها زمانی سودمند خواهند افتاد که تغییرات ناگهانی نیز در روانِ ملتها پدید آمده باشند». البته چنین تغییراتی در روان ملتها، مستلزم زمان است. تغییرات ناگهانی کلافِ تحریفهای گذشته را باز نمیکند، بلکه این کلافها را به ناخودآگاه یک ملت پَس میراند. هیچچیز خطرناکتر از این نیست که وقایع تحریفشده بخش انکارناپذیر ناخودآگاه یک ملت باشد، چراکه در لحظات بحرانی که میبایست تصمیم درست را قاطعانه اجرا کرد، ناخودآگاهِ تحریفشده که تاکنون مجال بروز پیدا نکرده، دست به عمل میزند. ناخودآگاه تحریفشده فقط زمانی سیطره نمییابد که جامعه همواره مسیرش را از طریق گفتوگو و تعامل با یکدیگر بیابد. در گفتوگوهای عقلانی است که کردارها و گفتارهای تحریفشده که در ناخودآگاه جا خوش کردهاند، خودآگاه شده و در میدان گفتوگو راستیآزمایی میشوند. اثبات صحت این مدعا، کار دشواری نیست. کافی است به تاریخ رجوع کنیم، تاریخ گذشتههای دور همچون دوره صفویه، دوره قاجاریه، دوره مشروطه، دوره رضاشاهی و ... . کمتر دورهای را در تاریخ ایران میتوان سراغ گرفت که با دستکاری تاریخی در آن مواجه نبوده باشیم. دستکاری تاریخی یعنی تحریف هویت یک ملت. هویتی که برای بازپسگیری آن ناگزیر باید دست به تغییرات رادیکال زد که در آن دخالتِ ناخودآگاه اجتنابناپذیر است. اگر بخواهیم به زبان هابرماس سخن بگوییم، در جامعهای که کنش ارتباطی مسدود است، بهدشواری میتوان از جامعهای زنده و پویا سخن به میان آورد که بر کنشِ عقلانی استوار باشد. هابرماس این برداشت نادرست از اجتماع را در جوامع غربی کنار میگذارد که اقتصاد و سیاست در مسائل روزمره انسانی نقش بالادستی و غالب دارد. از منظر او، جامعه ناگزیر است در برابر محدودیتهایی که سیاست و اقتصاد به آن تحمیل میکند، انعطاف نشان دهد و آنچه حیات جامعه را تضمین میکند کنش ارتباطی در هماهنگی با زیستجهان است. «زیستجهان»، تعبیر ابداعی هابرماس، بهخوبی جهانِ موجود بشری را نشان میدهد؛ جهانی وابسته به سنتها، فرهنگها و باورها که همواره در تنش میان اقتصاد و سیاست میتواند بحرانی شود. صیانت از زیستجهان در برابر فشارهای اقتصادی و سیاسی، یا در معنای دیگر آن، جلوگیری از فشار سیستم به زیستجهان، مستلزم پایبندی به کنش ارتباطی است. هابرماس، زیستجهان را اینگونه میشناسد: «در زیستجهان است که ساختارهای اجتماعی و اقتصادی با کنش و آگاهی ادغام میشوند.
زیستجهان شالوده درک جهانبینیهای آگاهانه و تمامی کنش اجتماعی ما است». به باور مایکل پیوزی، یکی از مفسران هابرماس، جهانبینیها همان نسبتی را با زیستجهان دارند که فروید میان خودآگاه و ناخودآگاه قائل است.
درست همانگونه که فروید زندگیِ آگاهانه «من» (ego) را بیانِ پراکنده و محدود مخزن بزرگی از تجارب فراموششده اما همیشه فعال در ناخودآگاه میداند، هابرماس نیز به طریق مشابه، استدلال میکند که زیستجهان در پشت هریک از شرکتکنندگان در عمل ارتباطی قرار دارد.
اینک میتوانیم به ناخودآگاه مشترک ملت خودمان بازگردیم، ناخودآگاهی که در ادوار تاریخی دچار دستکاری و تحریف شده و بیدلیل نیست که زیستجهانِ ما چنین آشوبناک است. برای تغییرات اساسی در زیستجهانی که در غیابِ کنش ارتباطی به سر میبرد، باید محتاطانهتر عمل کرد. البته این احتیاط، بهمعنای انفعال یا محافظهکاری در رویکردهای تغییرگرایانه نیست بلکه اذعان به ضرورت خِردگرایی در ترسیم آینده آرمانی است؛ آیندهای که بخشی از آن یقینا هنوز در کنترل ناخودآگاه ما خواهد بود.
مطالب مرتبط