🔻روزنامه تعادل
📍 توفان شیل
✍️ روحالله کهنهوش نژاد
تا سال ۲۰۰۳ عمده صاحبنظران بر این باور بودند که امریکا با کمبود دایمی گاز طبیعی داخلی مواجه است و تنها راه جبران این کمبود واردات گاز طبیعی مایع (LNG) بوده و ایالات متحده امریکا ناچار است به کاری جدید در تاریخ خود روی بیاورد و آن وابستگی روزافزون به واردات LNG از کشورهای حوزه دریای کاراییب، غرب آفریقا، غرب آسیا یا آسیاست. آنها تصور میکردند که سرنوشت امریکا آن است که به بزرگترین واردکننده LNG مبدل شود و همانگونه که برای تأمین نفت خود به بازارهای جهانی وابسته است، برای تأمین گاز نیز به بازارهای جهانی وابسته شود.
در دهه ۱۹۸۰، عده کمی بر این باور بودند که استخراج گاز طبیعی از سنگ شیل متراکم، به نحوی که از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشد، امکانپذیر است ولی کتب مرجع مهندسی نفت این امر را غیرممکن میدانستند. در آن زمان تصور بر این بود که ممکن است نفت و گاز در شیل موجود باشند ولی استخراج آنها به صورت تجاری غیرممکن است، زیرا نمیتوانند از میان سنگ متراکم به بیرون جریان یابند.
آن عده کم سالهای متمادی به سختی کار کردند تا رمز شیل را بشکنند. هدف آنها باز کردن مجاری کوچکی در شیل متراکم بود تا گاز بتواند از طریق سنگ به درون چاه جریان یابد. آنها برای انجام این کار شکست هیدرولیکی را به کار گرفتند که بعدها به «فرکینگ»(۱) مشهور شد. در این روش مخلوطی از آب، ماسه، ژل و برخی مواد شیمیایی تحت فشار به درون سنگها تزریق میشوند و این امر موجب ایجاد منافذ بسیار کوچک و آزادسازی گاز میشود. فناوری شکست هیدرولیکی در اواخر دهه ۱۹۴۰ ابداع شده بود و از آن زمان به بعد عموما در حفاریهای متداول نفت و گاز به کار گرفته میشد و نهایتا پس از تلاش فراوان نفوذ در شیل نیز به کار رفت.
اما برای حفاری شیل لازم بود فناوری دیگری هم به لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه شود. این فناوری حفاری افقی بود. اپراتورها با استفاده از این فناوری میتوانستند حفاری عمودی انجام بدهند و پس از رسیدن به نقطهای به نام نقطه شروع انحراف، سر مته تغییر جهت میدهد و به صورت افقی در شیل حرکت میکند. این نوع حفاری موجب میشود که بخش بسیار بیشتری از سنگ در مواجهه با سر مته قرار گیرد و بنابراین گاز (یا نفت) بسیار بیشتری استخراج شود. با اینکه تجاربی از انجام حفاری افقی وجود داشت، اما این فناوری تا اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ چندان شایع نشده بود.
اما در ماه جولای ۲۰۰۳، مهندسان امریکایی توانستند با موفقیت دو فناوری شکست با آب و حفاری افقی را به یکدیگر پیوند بدهند تا گاز محبوس در شیل را آزاد سازند. اخبار مربوط به این پیشرفت غیرمنتظره موجب شد که مسابقهای دیوانهوار میان شرکتها ایجاد شود تا بتوانند سهمشان را از این سنگ متراکم تصاحب کنند. این شرکتها ازجمله شرکتهای بزرگ با لوگوهای شناخته شده در پمپ بنزینهای سرتاسر کشور نبودند. شرکتهای بزرگ هنوز سرگرم خارج کردن سرمایههای خود از تولید در داخل امریکا بودند زیرا فکر میکردند که این تولیدات به بنبست میرسد.
درعوض، آنها مشغول سرمایهگذاری در ژرفابهای خلیج مکزیک و در پروژههای عظیم چندین میلیارد دلاری در سرتاسر جهان بودند. از نظر آنها زمینهای امریکا به شدت مورد بهرهبرداری قرار گرفته و رو به افول بود و نمیتوانست منابعی با مقیاس مورد نظر آنها را فراهم کند. زمینهای امریکا در اختیار شرکتهای مستقل بود، یعنی شرکتهای متمرکز بر کشف و تولید که به پمپ بنزینها یا پالایشگاهها اکتفا نمیکردند؛ آنها کارآفرینتر، پرشتابتر و کم هزینهتر بودند.
مسابقهای برای اجاره هر چه بیشتر زمینهای مرتعداران و مزرعهداران و سپس آغاز فرآیند اثبات وجود منابع در این زمینها آغاز شده بود. خیلی زود مشخص شد که همه شیلها یکسان نیستند و برخی پربارتر از بقیه هستند. همه شرکتها خواهان آن بودند که پیش از دیگران، مناطق پربار و زمینهای بالقوه مولدتر را بیابند. افراد پیشرو در این انقلاب خاص هزاران نفر از کارگزاران شرکتهای نفت و گاز بودند که به خانهها میرفتند و در صندوقهای پست مناطق روستایی پیامهایی میگذاشتند تا مالکان زمین را وادار کنند که حقوق مواد معدنی خود را که تا آن زمان بیارزش بود با امکان کسب حقالامتیاز و احتمالا ثروت در آینده مبادله کنند.
سال ۲۰۰۸ سال به صدا درآمدنِ زنگهای هشدار بود. در این سال، همان طور که انتظار میرفت، تولید گاز طبیعی در امریکا به جای پایین آمدن، بالا رفت و این امر به سرعت موجبات جلبتوجه شرکتهای مهم، یعنی شرکتهای بزرگ بینالمللی را فراهم کرد. برخی از این شرکتهای مهم به تدریج انتقال برخی از سرمایهگذاریهای خود را به داخل امریکا آغاز کردند. شرکتهای مزبور در برخی موارد، شرکتهای مستقل را خریداری کردند و برخی از شرکتهای بینالمللی، از چین، هندوستان، فرانسه، ایتالیا، نروژ، استرالیا و کرهجنوبی برای شراکت با شرکتهای مستقل امریکا مبالغی پرداخت کردند و نقدینگی لازم را برای ادامه پیشرفت سریع در اختیار آنها قرار دادند.
با ایجاد این چشمانداز جدید، برآوردهای انجامشده از منابع گاز امریکا به شدت افزایش یافت. کمیته پتانسیل گاز، که منابع فیزیکی ایالات متحدة امریکا را تحلیل میکند، برآورد کرد که ذخایر گازی قابل استخراج این کشور در مقایسه با یک دهه پیش ۷۰ درصد افزایش یافته است. این ارقام همچنان در حال افزایشند. برآورد کمیته پتانسیل گاز از ذخایر گازی قابل استخراج امریکا در سال ۲۰۱۹ سه برابر بیش از سال ۲۰۰۲ بود. تولید گاز چنان به سرعت در حال افزایش بود که این روند به توفان شیل مشهور شد. با از میان رفتن کمبود گاز و عرضة بیش از حد آن، سرانجام امری اجتنابناپذیر رخ داد و آن سقوط قیمتها بود. تقارن عرضه فراوان و قیمت کم به تغییر ترکیب کلی انرژی امریکا منجر شد و سهم گاز از کل انرژی مصرفی امریکا افزایش یافت.
مهمترین تغییر ایجاد شده در بخش برق بود. زغالسنگ مدتها منبع اصلی تولید برق بود، این موضع به دلیل سیاستهای دولت در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، مبنی بر ترویج زغالسنگ به عنوان منبع ایمن انرژی داخلی، تقویت شده و کاربرد گاز طبیعی را برای تولید برق محدود کرده بود (زیرا در آن زمان همه تصور میکردند که منابع گاز کشور در حال اتمام است). در دهه ۱۹۹۰، پیش از کشف شیل، سهم گاز هرگز بیش از ۱۷ درصد از تولید نبود. ولی با ورود شیل، قیمت گاز به شدت رقابتی شد و مخالفتهای زیستمحیطی موجب شد که ساخت کارخانههای جدید با سوخت زغالسنگ در امریکا عملا غیرممکن شود. در سال ۲۰۰۷ زغالسنگ نیمی از برق امریکا را تولید میکرد و این رقم در سال ۲۰۱۹ به ۲۴ درصد کاهش یافت و سهم گاز طبیعی در تولید برق به ۳۸ درصد افزایش پیدا کرد.
این دلیل اصلی کاهش انتشار دیاکسیدکربن (CO۲) در امریکا و رسیدن آن به سطوح اوایل دهة ۱۹۹۰ بهرغم دو برابر شدن اندازه اقتصاد امریکا بود. به این ترتیب هر نوع تفکر در مورد واردات LNG گرانقیمت کنار گذاشته شد. چالش موجود، دیگر افزایش منابع کمیاب جدید نبود، بلکه یافتن بازار برای گاز طبیعی ارزان قیمت و فراوان بود. میزان گاز موجود بسیار زیاد بود.
پاورقی:
(۱) fracking
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بنبست اصلاحات اقتضایی
✍️ دکتر موسی غنینژاد
مالیات بر عایدی سرمایه در عرف بینالمللی امری پذیرفتهشده است؛ اما در کشور ما بهدلیل وجود درآمدهای نفتی سرشار و آسانیاب برای دولت، متولیان مالیاتی به آن چندان توجهی نداشتند، چنانکه بهدلیل «بینیازی»، در سطح وسیعی معافیتهای مالیاتی اغلب بیوجهی را برای برخی فعالیتها و بنگاههای «نورچشمی» سیاسی اعمال میکردند که اغلب آنها تاکنون ادامه یافته است.
به نظر میرسد، با مشکلات عدیده ایجادشده برای درآمدهای نفتی آسانیاب در سالهای اخیر -که بهطور عمده در تحریمهای اقتصادی و تنش در روابط بینالمللی ریشه داشت- دولتیان به فکر کسب منبع جبرانی بیشتری از پایههای مالیاتی مختلف، از جمله عایدی سرمایه افتادهاند. البته توجیه رسمی برای ایجاد پایه مالیاتی جدید در کشور ما این است که فقدان آن، سرمایهگذاری در داراییهای ثابت غیرمولد را تشویق و سرمایهگذاریهای مولد را تنبیه میکند؛ مضافا اینکه آن را اقدامی در جهت برقراری عدالت مالیاتی و اقتصادی بیشتر میدانند که در عین حال موجب خروج سوداگران از بازار داراییهایی مانند مسکن، طلا، ارز و خودرو شده است و از متلاطمشدن بازار آنها جلوگیری میکند.
نباید تردید داشت که چنین رویکردی به مسائل اقتصادی کشور ما و جستن راهحل در این چارچوب چیزی جز دمیدن شیپور از طرف گشاد آن نیست و طبیعتا صدا و اثری از آن برنخواهد خاست. تلاطم در متغیرهای مهم اقتصاد کلان، تورم شتابان، افزایش مستمر نرخ برابری ارزها، افت شدید نرخ سرمایهگذاری، تمایل بخش خصوصی واقعی به کاهش فعالیتهای خود و رویآوردن به مهاجرت به خارج از کشور، جملگی دلایل روشنی دارند که در سادهاندیشانهترین شرایط شاید آخرین آنها معافیت مالیات بر عایدی سرمایه باشد.
امالخبائث اقتصاد ایران در حال حاضر تورم شتابانی است که میانگین سالانه آن در سهسال گذشته ۴۵ تا ۵۰درصد بوده و بیشترین بیثباتی را در همه بازارها از جمله بازار داراییها بهوجود آورده است. علت اصلی تورم کمسابقه در این سالها، علاوه بر سیاستگذاریهای نادرست پولی، کسری بودجه پیدا و پنهانی است که از طرق مختلف درنهایت با افزایش پایه پولی و نقدینگی تامین میشود. البته در شرایط کنونی عامل مهم تورم انتظاری را هم نباید نادیده گرفت که خود ناشی از افتوخیز تنشهای مداوم و پایانناپذیر ایران با برخی قدرتهای اقتصادی و سیاسی جهانی است که بر نااطمینانی در فضای اقتصاد ملی دامن میزند.
نباید تصور کرد که با مالیاتبستن بر عایدی سرمایه، سوداگری در بازار داراییها پایان میپذیرد و سرمایهها بهسوی فعالیتهای اقتصادی مولد سرازیر میشوند. عاملی که موجب حرکت سرمایههای مردم به سوی بازار داراییها شد، یعنی تورم و نااطمینانی، از آنجا که همچنان موجود است، طبیعتا مانع بازگشت سرمایهها به سوی فعالیتهای مولد خواهد شد.
مالیات بر عایدی سرمایه تنها بازدهی نسبی بازار داراییهای ثابت را کاهش میدهد؛ اما نهتنها بر تورم و نااطمینانی اثری ندارد، بلکه چهبسا ممکن است موجب تشدید آنها شود. سرمایهای که برای حفظ امنیت خود به داراییهای ثابت پناه برده، بهطور منطقی دوباره به بازارهای ناامن قبلی بازنمیگردد و تلاش می کند با ترفندهایی از پرداخت مالیات جدید فرار کند یا اساسا به خارج از مرزهای ملی بگریزد. شتابگرفتن خروج سرمایه از کشور در سالهای اخیر شاهدی بر این مدعاست.
اصلاح نظام مالیاتی کشور ضرورتی اجتنابناپذیر است؛ اما چنین اصلاحی باید در شرایطی صورت گیرد که متغیرهای اقتصاد کلان در ثبات نسبی قابل قبولی باشند؛ وگرنه اصلاحات موردی و اقتضایی ممکن است خود، عاملی برای بیثباتی و تلاطم باشد. وانگهی اصلاح نظام مالیاتی باید بنیادی و اصولی صورت گیرد و مانند همه نظامهای مالیاتی مدرن از اظهارنامههای شخصی ناظر بر مجموع درآمد آغاز شود. بهظاهر دولت چندماه قبل لایحهای در این خصوص به مجلس ارائه کرده و در لایحه بودجه ۱۴۰۲ هم نرخهای مالیاتی برای مجموع درآمد اعلام شده؛ اما طبق اظهارات رئیس مرکز آموزش، پژوهش و برنامهریزی مالیاتی کشور در ۲۸ آبانماه سالجاری (سایت خبری تابناک)، درخصوص لایحه مربوط به مالیات بر جمع درآمد
«... درحال حاضر آخرین بررسیها و اصلاحات در کمیسیون اقتصادی دولت روی لایحه صورت میگیرد. امیدواریم تا پایان سالجاری آخرین اصلاحات انجام شود و لایحه در نوبت صحن مجلس قرار گیرد.» در هر صورت انتظار میرفت و انتظار میرود که پیش از تصمیمگیری نهایی، کارشناسان مستقل، محتوای این لایحه را چه در دولت و چه در مجلس به بحث عمومی بگذارند تا اگر اشکالاتی در آن وجود دارد، برطرف شود.
در نهایت، لازم به تاکید است که در شرایط بیثباتی شدید متغیرهای اقتصاد کلان، بهویژه وقتی که نرخ تورم جاری و انتظاری تحت کنترل درنیامده است، زمان برای مالیاتبستن بر عایدی سرمایه مناسب نیست؛ چون در این شرایط محاسبه عایدی حقیقی (تصحیحشده با تورم) اگر ناممکن نباشد عملا بسیار دشوار است. مضافا اینکه چنین مالیاتی بر نااطمینانی و تلاطم در بازار داراییها دامن میزند. بنابراین سیاستگذاران اقتصادی و مالی بهتر است بهجای افزایش درآمدهای دولت به هر قیمتی، به فکر صرفهجویی در هزینههای غیراقتصادی دولتی باشند؛ چراکه یکی از مهمترین عوامل افزایش نقدینگی و تورم، کسری بودجههای مزمن دولت است.
از این گذشته عامل مهم دیگر افزایش بیرویه نقدینگی، سیاستهای پولی نادرستی است که دولت بر اجرای آنها اصرار دارد. نرخ بهرههای حقیقی منفی، چه برای سپردهگذاران و چه برای وامگیرندگان، عامل مهم ناکارآمدی نظام پولی کشور است. نرخ بهره حقیقی منفی برای سپردهها عاملی بازدارنده برای شکلگیری پساندازهای پولی است و طبیعتا موجب تشویق هزینهکردن در همه بازارها میشود؛ یعنی تقاضا را در همه بازارها بهطور تصنعی بالا میبرد و باعث افزایش قیمتها میشود. از سوی دیگر نرخ بهره حقیقی منفی وامدهی به رانتخواری در بازار پول دامن میزند و مانع رسیدن نقدینگی به متقاضیان واقعی در بخش تولیدی و تجاری میشود. به نظر میرسد در کشور ما سیاستگذار پولی فقط متغیرهای اسمی را میبیند و به متغیرهای حقیقی توجهی ندارد. خلاصه کلام اینکه باید اصلاحات اقتصادی را از مجرای درست آن انجام داد تا به نتیجه مطلوب رسید؛ وگرنه اصلاحات موردی و اقتضایی مانند مالیات بر عایدی سرمایه نهتنها به نتیجه مورد انتظار نمیرسد، بلکه ممکن است وضع بد کنونی را بدتر کند.
🔻روزنامه کیهان
📍 شنا کردن خیس شدن هم دارد!
✍️ سید محمدعماد اعرابی
«شنا کردن بدون خیس شدن» این شاید توصیفی از سیاست مطلوب آمریکا در دوره کنونی باشد. ما از جلسات سیاستگذاری مقامات واشنگتن آگاهی نداریم اما آنچه از عملکردشان در نقاط مختلف جهان میبینیم، نشان میدهد آنها در مسیر تنشزایی گام برمیدارند اما نمیخواهند در صحنه تنش حضور داشته باشند؛ به بیان دیگر آنها دوست دارند بدون اینکه درگیر شوند، درگیری ایجاد کنند. هدف این درگیری چیزی جز تضعیف رقبای منطقهای و جهانی ایالات متحده نمیتواند باشد. آمریکا از جایگاهش در جهان تکقطبی به راحتی دست نمیکشد و نمیخواهد با وضعیتش بهعنوان یک کشور «معمولی» در جهان چندقطبی کنار بیاید.
آمریکا متحدان خود را که تا دیروز ظاهرا بیطرف بودند، امروز به سمت تقابل با رقبای خود هُل میدهد. در شرق آسیا این مورد در میان کشورهای کرهجنوبی، ژاپن و استرالیا به وضوح قابل مشاهده است. آنها ژوئن ۲۰۲۲ بهعنوان شرکتکنندگان ویژه به نشست ناتو در مادرید دعوت شدند. نشستی که در سند راهبردیاش چین را بهعنوان چالشی برای اعضای ناتو شناسایی کرد. این اقدام بارزترین نمونه از راهبرد تقابل غیرمستقیم واشنگتن بود اما تنها نمونه آن نبود. پیش از آن آمریکا ائتلاف کواد را با ژاپن، استرالیا و هند راهاندازی و همراه با انگلستان اقدام به تسلیح استرالیا در اقیانوس آرام طی پیمان آکوس کرده بود. ژاپن بهعنوان یکی از متحدین اصلی آمریکا در این منطقه، سال جاری بیشترین بودجه نظامی خود را از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون به رقم ۳۲۰ میلیارد دلار تصویب کرد و از توسعه موشکهای دوربرد خود خبر داد. ژاپن همچنین با بهروزرسانی سیاست امنیت ملی خود، چین را بهعنوان «تهدید راهبردی بیسابقه» خطاب کرد. در حالی که نظامیگری با تحریک آمریکا در همسایگان شرقی و جنوبی چین رو به افزایش است اما شاید مهمترین اتفاق در مرزهای غربی این کشور رخ دهد. جایی که فعال کردن گسل اختلافات مرزی میان چین و هند ممکن است یکی از ایدهآلهای سیاستگذاران واشنگتن باشد. در این صورت آنها میتوانند با یک تیر، دو نشان را هدف بگیرند. هند اگرچه اکنون روابط راهبردی با ایالات متحده دارد اما قدرتی نوظهور محسوب میشود که در جهان آینده نقش یک رقیب را برای نفوذ منطقهای آمریکا ایفا خواهد کرد. تضعیف توأمان هند و چین میتواند کمک خوبی به بازسازی نقش از دست رفته آمریکا در جهان آینده کند. طی ماههای اخیر تحرکات مرزی در این منطقه از سوی هر دو کشور قابل توجه بوده است. دسامبر ۲۰۲۲ خبرگزاریها از درگیری میان نظامیان چین و هند در مرز مشترک دو کشور خبر دادند. بهدنبال آن هند، چین را به تلاش برای تغییر خط مرزی متهم کرد. اندکی بعد نیز سوبرانیام جایشنکار، وزیر خارجه هند از استقرار بیسابقه نیروهای نظامی هند در مرز با چین خبر داد. این اولینبار پس از سال ۲۰۲۰ بود که بار دیگر آتش درگیری در این منطقه شعلهور میشد. طی آن درگیریها که از ۵ می۲۰۲۰ آغاز شد دستکم ۲۰ نظامی هند و ۴ نظامی چین کشته شدند. پس از آن، دو کشور بارها یکدیگر را به ساختوسازهای غیرقانونی در مرز مشترک متهم کردند. اینکه آیا چنین نزاعی میان هند و چین در میگیرد؟ سؤالی است که فقط پیشگویان میتوانند به آن پاسخ دهند و ما پیشگو نیستیم. آنچه مسلّم به نظر میرسد و ما نیز بر آن تأکید داریم این است که آمریکا از ایجاد و افزایش تنش در جهان با هدف تضعیف رقبای فعلی و یا ممانعت از شکلگیری قطبهای قدرت منطقهای در آینده سود میبرد. با این اوصاف آیا آمریکا حاضر است در جورچین سیاست خارجی خود، هند را بهعنوان متحد راهبردیاش با هدف تضعیف به سمت درگیری بیشتر با چین سوق دهد؟ برخلاف سؤال قبل پاسخ به این سؤال اصلا احتیاج به پیشگویی ندارد چون پاسخش پیش چشمان ما در اروپا در حال رخ دادن است. فقط کافی است به وضعیت اتحادیه اروپا و مشخصاً آلمان در جنگ اوکراین نگاه کنیم.
آلمان بزرگترین اقتصاد اروپاست. این کشور یکی از بنیانگذاران اتحادیه اروپا و حوزه یورو نیز محسوب میشود. تا پیش از جنگ اوکراین چشمانداز تبدیل آلمان به قدرت غالب منطقه یورو و در نتیجه تبدیل اتحادیه اروپا با رهبری آلمان به یکی از قطبهای قدرت در جهان آینده اصلا دور از ذهن نبود. اما امروز با نگاهی جامع به اتفاقات اروپا مشخص میشود آمریکا با دمیدن در آتش جنگ در شرق اروپا فقط روسیه را بهعنوان رقیب قدیمی خود هدف نگرفته است؛ آنها حتی به متحد راهبردی خود در اروپا نیز رحم نکردهاند. وزارت اقتصاد آلمان اعلام کرد در حالی که پیش از جنگ اوکراین رشد اقتصادی این کشور در سال ۲۰۲۲ چیزی حدود ۳.۶ درصد پیشبینی میشد، این رشد هرگز محقق نشد و تا ۲.۲ درصد کاهش یافت. کشوری که میتوانست در آیندهای نه چندان دور یکی از قطبهای قدرت منطقهای در جهان باشد اکنون به گفته «مارسل فراتزشر»، رئیس مؤسسه تحقیقات اقتصادی آلمان (DIW) حداقل تا سال ۲۰۲۵ درگیر عوارض جنگ اوکراین خواهد بود که به معنی ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد یورو بازدهی اقتصادی کمتر است. آلمان فقط برای جلوگیری از افزایش هزینههای انرژی و کمک به مشترکان جهت پرداخت قبوض حدود ۴۴۰ میلیارد یورو هزینه کرد. این مبلغ چیزی حدود ۱۱ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بود. اما شاید هیچ چیز به اندازه انفجار خطوط انتقال گاز «نورد استریم»(از روسیه به آلمان) در ۴ مهر ۱۴۰۱ نشان نداد که جنگ در اوکراین اهداف دیگری به غیر از روسیه نیز دارد. همان ایام جفری ساکس استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا نقش آمریکا در این انفجار را محتمل دانست و در برنامه تلویزیونی شبکه بلومبرگ گفت: «شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه هلیکوپترهای نظامی آمریکایی که معمولاً در گدانسک مستقر هستند، بر فراز این منطقه در حال گشتزنی بودند. ما همچنین بیانیه قابل توجه وزیر امور خارجه، بلینکن را داریم که جمعه گذشته در یک کنفرانس مطبوعاتی در واکنش به آسیبدیدگی خطوط لوله گاز نورد استریم گفت که این یک فرصت فوقالعاده است.» ما نمیدانیم مقامات آلمان متوجه شدهاند بازنده بزرگ بازی آمریکا در اروپا هستند یا نه، اما میدانیم در هفته گذشته اختلاف نظر میان آنها بالا گرفت؛ وقتی در نشست پایگاه رامشتاین علیرغم فشار آمریکا برای سوق دادن آلمان به میدان جنگ، این کشور از ارسال تانکهای لئوپارد۲ به اوکراین و تقابل بیشتر با روسیه ابتدا خودداری و سپس به شرط ارسال تانکهای آمریکایی آبرامز با آن موافقت کرد.
در مورد آمریکا اما همیشه همهچیز آنطور که میخواهد پیش نمیرود. آنها درست همان زمان که برای ایجاد تنش و درگیری در اقصی نقاط جهان تلاش میکنند، کلید شکلگیری ائتلافها و همکاریها را در کشورهای جبهه مقابل میفشارند. این قسمت از بازی دیگر در اختیار آمریکا نیست، یک عکسالعمل طبیعی به هر عمل تنشآفرین است. آنها امروز از همکاری راهبردی صورت گرفته میان ایران و روسیه ابراز نگرانی میکنند؛ همکاریای که میتواند کشورهای دیگر از شرق آسیا تا آمریکای جنوبی را نیز دربرگیرد. مقامات واشنگتن باید متوجه باشند گسترش این همکاریهای جدید در جهان، نتیجه قهری اقدامات تهدیدآمیز آنهاست. شاید این مکر خدا باشد که نظم غیرآمریکایی جهان آینده را آمریکا به دست خودش و با تلاشهای امروزش شکل دهد؛ مانند آن گورکنی که برای کندن زمین با تمام توان تلاش میکرد اما نمیدانست سرانجام خودش داخل این گور خواهد خوابید.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 آمار
✍️ علیرضا خانی
اول ـ دانشجویان رشته آمار، معمولاً در همان ترم اول با این جمله مشهور آشنا میشوند «ما در جهان سه نوع دروغ داریم. اول: دروغ معمولی. دوم: دروغ شاخدار، و سوم: آمار!»
علم آمار به طور طبیعی برای این خلق شده است که به یاری آدمیان آید، تصور درستتری از محیط اطراف و هستی به افراد ببخشد و امور کیفی و غیرقابل اندازهگیری را «کمّی» و قابل قیاس کند.
به طور طبیعی اداره جوامع امروزی بدون آمار امکانپذیر نیست. برای یک میهمانی ساده به آمار میهمانان نیاز داریم تا بتوانیم امکان پذیرایی شایسته را فراهم آوریم، به طریق اولی، دولتها باید بدانند سالانه برای کل جمعیت کشورشان به چه میزان غلات، گوشت، آب آشامیدنی، انرژی، دارو، کتاب و لوازم التحریر دانش آموزان و غیره نیاز دارند.
اما آمار، اگر به درستی و دقت به دست نیامده باشد میتواند منشاء اشتباهات تحلیلی قرار گیرد، اگر توسط آمارگیران غیرحرفهای یا با مبنایی که تعریف دقیق ندارد، به دست آید ممکن است بهرهگیران از آمار را به اشتباه اندازد. این مباحث، در مبانی فلسفه و منطق وجود دارد و نیاز به توضیح و تفصیل ندارد. فیالمثل اگر کسی بخواهد آمار سرنشینان یک واگن مترو را محاسبه کند، کار چندانی ندارد اما اگر کسی بخواهد آمار سرنشینان غمگین یک واگن مترو را بشمارد کار بسیار دشوار میشود به گونهای که اگر چندنفر بخواهند این کار را انجام دهند، قطعاً آمارهای متفاوت و متناقضی به دست میآید چون تعریف دقیقی از واژه غمگین بر مبنای ظاهر و چهره افراد نمیتوان ارایه داد… به هر حال آمار چاقوی دو سری است که گاه میتواند بسیار مفید باشد و گاه میتواند آدمها را بسیار به خطا بیندازد…
دوم ـ یکی از وزرای محترم روز چهارشنبه در جمع خبرنگاران گفت که وعده ما برای ایجاد یک میلیون شغل در سال، از هم اینک محقق شده و ما این کار را کردهایم.
اثبات اینکه این سخن، درست یا نادرست است، از هر دو سو دشوار است. آنچه اهمیت دارد، باورپذیری چنین آمارهایی نزد مردم است. فیالمثل چنانچه یک میلیون شغل در بازار اشتغال کشور ایجاد شده باشد اثراتش به گونهای است که همه خانوادهها، در میان خود یا دستکم در میان بستگان نزدیک خود، آن را احساس میکنند. پرسش دیگری که پیش میآید آن است که در شرایط تورمی کمسابقه کنونی و رکود کم همتای فعلی، با نرخ سرمایهگذاری داخلی ناچیز و سرمایهگذاری خارجی صفر، چگونه چنین چیزی ممکن و محتمل است؟ آمار مشاغل از دست رفته چه میزان بوده است؟
برای باورپذیرکردن مردم نسبت به چنین گزارهای، خیلی خوب و بلکه ضروری است وزارتخانه مربوطه که مدعی است این آمار دقیق و ثبت شده است، جزئیات آمار اشتغال ایجاد شده را به تفکیک استانها و شهرستانها و نام کارخانجات و کارگاهها، روی اینترنت منتشر کند تا قابلیت راستیآزمایی داشته باشد و شبهه و تشکیکی باقی نماند. به ویژه اینکه مردم این سابقه را دارند که در دولتهای نهم و دهم، با دست بردن در تعریف «اشتغال» نرخ بیکاری پایین آمد بهگونهای که هر کس در هفته «یک ساعت» کار انجام داده باشد، شاغل محسوب میشود و در آمار بیکاران نمیآید و ظاهراً مبنای محاسبه شاغلان و نیز محاسبه شغلهای جدید نیز همچنان همان است.
سوم ـ رئیس دولت فعلی موکداً قول داده بودند که دولت سالانه یک میلیون مسکن و جمعاً طی ۴ سال ۴ میلیون مسکن بسازند. بر اساس همان مبنای شفافسازی و قابل جایگزین کردن سخنها با اعداد، خوب است وزارت راه و شهرسازی آدرس و مشخصات شهرکهای ساخته شده توسط دولت طی یک سال و نیم اخیررا ـ که طبعاً باید حدود یک و نیم میلیون واحد مسکونی باشد ـ برای اطلاع عموم منتشر کند. شمارش واحدهای مسکونی قطعاً بسیار سادهتر و امکانپذیرتر از شمارش مشاغل ایجاد شده است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 فهم ایران امروز
✍️ محمدصادق جنانصفت
ایران سرزمین و جای زاد و رشد میلیونها ایرانی است که در هر گوشه پهناور این آبوخاک زندگی میکنند و میلیونها ایرانی که به هر دلیل در این مرز و بوم زندگی نمیکنند و هیچکس هم نمیتواند بگوید بیش از دیگری میهن را دوست دارد و برای آبادی و آزادی بیشتر آن هر کاری میکند.
هیچ فرد و گروه و نهادی حق ندارد خود را میهنپرستتر از دیگری بداند و با این داوری نادرست که چون سهمی از قدرت به او رسیده، باید دیگران را نبیند و به آنها انگ و نشان بزند. ایران سرزمینی است باستانی که بر پایه انباشت رخدادهای تاریخی، بارها با یورش دیگران روبهرو شده و باز هم از جا برخاسته است. هسته ایران امروزی به رغم همه رخدادهای تلخ اما دهههای پشت سرهمی است که پابرجا مانده است و تواناییهای جغرافیایی آن امکان این را دارد تا این سرزمین را از آبادترین سرزمینها کند. اما شوربختانه الان در نقطه سست و لرزانی ایستاده است و در حالی که دیگر کشورها به ویژه هماوردهای منطقهای ایران در جاده پیشرفت مادی قرار دارند، ایران در روزگار سختی و تلخی قرار گرفته است. بدون چون و چرا باید بدانیم و تن ندهیم که این روز و روزگار ایران اگر پابرجا باشد، روزی میرسد که توانایی چانه زدن سیاسی با کشورهای کوچک و تازه به دنیا آمده را نیز از دست میدهد.
تجربه شوروی فروپاشیده نشان میدهد نیرومندترین ارتش و مهیبترین ابزار و آلات جنگی نیز نمیتواند کشوری را در برابر نارضایتی شهروندان و اقتصاد فروپاشیده نجات دهد. حزب کمونیست شوروی به گواه تاریخ معاصر نیرومندترین سازمان مادی و اندیشهای بوده است که علاوه بر شوروی بزرگ که پس از فروپاشی، ۱۵ کشور از دل آن بیرون آمدهاند و بر نیمی از اروپا نیز حکمفرمایی میکرد هنگامی که در اداره اقتصاد ناتوان شد فرو پاشید و الان یک کشور معمولی است که با جنگ اوکراین آخرین خیمههای استواری آن فرو خواهد ریخت. در این وضعیت است که برخی احزاب و گروههایی که قدرت سیاسی و اقتصادی نهادینهشده در دولت و مجلس و قوه قضاییه و دیگر نهادهای نظامی و اطلاعاتی را در اختیار دارند میگویند بهتر از دیگران میتوانند کشور ایران را اداره کنند. اما واقعیت این است که این گروه در همه سالهای پس از جنگ بخش اصلی قدرت را در اختیار داشته و ریاست بر نهاد دولت از سوی اندیشهای دیگر که حدود ۱۶ سال طول کشید را بهانه کرده و ناتوانیهای ایران را بردوش آنها میاندازد، حالا خود آزمایش پس داده و ناتوانی خود را در اداره کشور را نشان میدهد.
تعارف را کنار بگذاریم و به آینده این سرزمین و نسل جوان و نسلهای بعدی آن بیندیشیم و راهی را برویم که ایران را آباد و آزادتر از هر دورهای کند. چرا تا اینجای کار ناتوان بودهایم و چرا به رغم اینکه رسانههایی میخواهند برای این دولت دستاوردسازی کنند با انبوهی از گرههای بازنشده روبهرو هستیم و چرا روند تهیدستتر شدن شهروندان شتاب گرفته و هیچ سرمایهگذاری که نام و آوازهای دارد به ایران نمیآید و تازه متخصصان و شهروندانی که مهارت و سرمایه دارند از ایران میروند؟ دلیل اصلی این وضعیت درک نادرست و فهم غلط از مساله ایران است. ایران باید زندگی عادی داشته باشد و ایرانیان باید زندگی آرام داشته باشند و این ممکن نیست جز اینکه فهم درستی از ایران در ذهن قدرتمندان شکل بگیرد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 مسالهای که شناخته نشد
✍️ عباس عبدی
چرا اهداف قانون جوانی جمعیت و فرزندآوری محقق نشده است؟
یکی از مسائل و مشکلات مهم مدیریتی در ایران اصرار به ادامه مسیر خطا است. گویی که سیاستها امور مقدسی هستند که باید تا پایان آنها را ادامه داد. یکی از این موارد موضوع فرزندآوری و مساله جمعیت است. زاد و ولد در ایران در اوایل دهه ۱۳۶۰ به نحو نامتعارفی افزایش یافت ولی سپس روند کاهشی را طی کرد. در سال ۱۳۶۵، تعداد متولدین به اوج خود یعنی ۲۶/۲ میلیون رسید، در حالی که جمعیت کشور کمتر از ۵۰ میلیون نفر بود. به ازای هر هزار نفر جمعیت در هر سال حدود ۴۶ نوزاد متولد میشد. این روند تا سال ۱۳۷۹ کاهشی بود، بهطوری که در این سال۰۹۵/۱ میلیون نوزاد متولد شد که بهطور متوسط ۱۷ نوزاد به ازای هر هزار نفر جمعیت در سال بود. از سال ۱۳۸۱ دوباره روند افزایشی آغاز شد و این تا سال ۱۳۹۴ ادامه یافت که به۵۷/۱ میلیون نوزاد رسید که حدود ۲۰ نوزاد به ازای هر هزار نفر جمعیت است. از این سال به بعد به ویژه از سال ۱۳۹۷ که وضعیت اقتصادی خراب شد، تعداد زاد و ولد کاهش بیسابقهای را تجربه کرد و در پایان سال ۱۴۰۰ به رقم ۱۱۶/۱ میلیون نفر رسید که ۱۳ نوزاد به ازای هر هزار نفر جمعیت است. این فرآیند در ازدواج هم کمابیش دیده میشود و طی یک دهه از ۸۷۵ هزار ازدواج در سال ۱۳۹۰ به ۵۷۱ هزار ازدواج در سال ۱۴۰۰ رسیده است که ۳۵ درصد کاهش تعداد ازدواج را شاهدیم. البته ماجرای ازدواج با فرزندآوری قدری متفاوت است که فعلا به آن نمیپردازم. برای جلوگیری از این وضعیت آخرین اقدام مجلس نواصولگرا، تصویب قانونی از طریق اصل ۸۵ بود که در صحن مجلس مطرح نشد، در نتیجه دور از چشم مردم قانونی را برای خصوصیترین انتخاب و رفتارهای مردم تصویب نمودند و با آمدن دولت جدید، موتور سیاست افزایش فرزندآوری را روشن کردند ولی چون درکی صحیح از ماجرا ندارند، جز اتلاف منابع مالی نتیجه دیگری عاید آنان نشده است. اکنون ببینیم که با تصویب ۱۲ هزار میلیارد تومان در بودجه سال ۱۴۰۰ چه دستاوردی داشتند.
ملاحظه میشود که نه تنها متولدین ۶ ماه اول سال ۱۴۰۱ نسبت به سال پیش از آن اضافه نشده است که کمتر هم شده است، حدود۵/۳ درصد زاد و ولد کمتر شده است، در حالی که در سال ۱۴۰۰ نسبت به ۱۳۹۹ اندکی افزایش داشته است.
این نشان میدهد که با تزریق این پولها نمیتوان مشکل زاد و ولد را حل کرد. جالب این است که این سیاست در روستاها هم اثرگذاری لازم را نداشته است.
این رویکرد در جامعه ایران پاسخ نمیدهد، تنها راه برای افزایش فرزندآوری رفع موانع اقتصادی آن و بهبود شرایط اقتصادی امید به آینده است. هنگامی که دهه ۱۳۹۰ با افول اقتصاد مواجه شدیم، باید منتظر این وضعیت میبودیم.
بسیار روشن است که بهرغم افزایش اندک در تعداد ازدواجها در سال ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ تعداد آنها در ششماه اول ۱۴۰۱ در مقایسه با مدت مشابه سال پیش حدود ۱۴ درصد کمتر شده است، یعنی این مشوقهای اقتصادی مساله را حل نکرده است و احتمالا تا پایان سال این روند کاهشی ادامه خواهد یافت.
روشن است که اهداف قانون جوانی جمعیت و فرزندآوری محقق نشده است، زیرا هیچ ربطی به واقعیت فرزندآوری نداشته است و در ادامه نیز وضعیت بدتر خواهد شد. تنها راه بهبود وضع اقتصادی و ایجاد شرایط اجتماعی مناسب برای تشکیل خانواده مطابق معیارهای جوانان است.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 لزوم حفظ آرامش در روابط با آذربایجان
✍️ حسن هانیزاده
آنچه برای سفارت آذربایجان در تهران رخ داد، اتفاقی تاسفبار است. در این حادثه یک نفر کشته و دو نفر زخمی شدهاند. فردی که این اقدام را انجام داده توسط عوامل مربوطه دستگیر شده است. این اتفاق، حادثهای با نیت شخصی است اما از آنجا که در ماههای اخیر برخی عناصر بیگانه تلاش کردهاند روابط ایران و آذربایجان را دستخوش تحولاتی منفی کنند، این حادثه باید به صورت جدی مورد بررسی قرار گیرد. جمهوری اسلامی ایران نیز در حال بررسی ابعاد این حادثه ناگوار است تا مشخص شود فرد مهاجم به سفارت آذربایجان در ایران چه انگیزهای داشته است. این حادثه از آنجا که در بازه زمانی فعلی صورت گرفته، حادثهای مشکوک است. از این رو به نظر میرسد دولت باکو و شخص الهام علیاف به استفاده از این فضا و این اتفاق تلاش میکند روابط تهران - باکو را در حد پایینی قرار دهد و حتی پیش بینی میشود که در آینده نزدیک الهام علیاف بهطور یکجانبه روابط خود را با ایران کاهش دهد. از این منظر این اتفاق را باید مورد بررسی قرار دهیم و بررسیها نشان میدهد که تنش بین ایران و آذربایجان افزایش پیدا کرده و با این حادثه تنشها بیشتر هم خواهد شد. از این منظر ضروری است که ابعاد این حادثه به صورت ویژه رسیدگی شود. نباید اقداماتی شتابزده در برابر موضعگیری الهام علیاف انجام داد زیرا طی ماههای گذشته شاید هجمه شفاهی رئیسجمهور آذربایجان علیه ایران بودیم. برنامهریزیای علیه ایران در منطقه و حتی در جهان با محوریت آذربایجان در حال شکلگیری است به این مفهوم که نفوذ آمریکا و رژیم صهیونیستی در آذربایجان، همچنین حضور برخی عوامل موساد در کنار مرزهای مشترک ایران و آذربایجان با اهداف خاصی صورت گرفته است و این حمله نیز با اینکه یک اتفاق گذرایی است اتفاقی که شخصی بوده و طرفی که تیراندازی کرده مدعی است که مشکلات خانوادگی داشته است اما مشکوک است. شتابزدگی علیاف و دولت باکو نشان میدهد این حادثه احتمالا سازمان یافته است و عوامل پشت پرده آن در صدد تخریب روابط ایران و آذربایجان هستند. از این منظور دستگاههای مربوطه باید بررسی کنند که این فرد چه انگیزهای داشته و چه کسانی پشت این حادثه حضور داشتهاند.
🔻روزنامه رسالت
📍 آن روی سکه حاکمیت یکپارچه
✍️ مسعود پیرهادی
خروجی انتخابات مجلس یازدهم و دولت سیزدهم، حاکمیت یکپارچهای شکل داد که در بادی امر، جریان رقیب هم امیدوار به جراحیها و تغییراتی شد که میدانست در زمان آنان میسر و ممکن نبود. بسیاری از منازعات و چالشهای درون قدرت، بهواسطه قرابت فکری سران قوا و بخش مهمی از بدنه مدیریتی حلوفصل شده و میشود. تخریبها، طعنهها و سازهای مخالف از گوشه و کنار حاکمیت، کمتر بهگوش میرسد و عموما دستگاهها در ظاهر و باطن، یار و مددکار یکدیگرند؛ اما ماجرا روی دیگری هم دارد. آن روی سکه حاکمیت یکپارچه، به این زیبایی نیست. قدرتیابی و تأییدات پیدرپیِ درونگروهیِ یک نحله و جریان فکری نسبت به اشخاص و تصمیمها گاهی موجد و مقوّم یک جهل مرکبی میشود که بیرون آمدن از آن تقریبا غیرممکن است؛ چراکه دیگر گمان به ارتکاب اشتباه هم نمیدهند. بهعلاوه قدرت گرفتن بیحدومرز یک جریان در هر کشوری با هر ایدئولوژی و شکل حکومتی آسیبزاست. بخش مهمی از بالندگی، سلامت و اصلا حیات یک جامعه به تضارب و تعاطی آرا و افکار بستگی دارد. نمیشود توقع داشت یک جریان چه در حوزه اندیشه، چه در حوزه سیاست، چه در حوزه اقتصاد و چه در هر حوزهای، چندین سال، بایکوت و گوشهنشین شود و آن جمعیتِ متصل به آن حوزهها چیزی بهنام «امید» را در خود حفظ و تقویت کنند. مردم؛ یعنی «تمام مردم» در جمهوری اسلامیِ تعریفشده از سوی حضرت امام رحمةاللهعلیه و قوامیافته از سوی مقام معظم رهبری، رکن رکیناند. پیوسته باید کلام خدا، سیره و سخنان اهلبیت علیهمالسلام، حضرت امام و خلف صالح او را مرور کنیم تا راه را گم نکنیم.
«فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْلَهُمْ و َشَاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ؛ پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش طلب کن! و در کارها، با آنان مشورت کن!» نکته حائز اهمیت اینجاست که دستور به مشورت با کسانی دادهشده که بهگونهای در برابر پیامبر صلیاللهعلیهوآله موضع داشتند که خداوند میفرماید آنها را ببخش و برایشان طلب بخشش کن و با آنان در مورد مسائل جامعه مشورت کرده و از تجربیات آنها استفاده کن.
احتمالا گوشهای از حکمت انتخاب اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و تفاوتهای بنیادین آن افراد نیز همین باشد. کشورداری با تکیه صرف به یک گروه از مردم، هیچ منطق و افق روشنی ندارد. اگر بخواهیم پرچم اسلام بلند باشد باید مردم را همراه کنیم. حضور حاضر، معجزه میکند و غیبت مردم در صحنه، ما را عاجز!
یک صحبتی امام عظیمالشأن ما دارد که اگر ایشان نمیفرمود بعید میدانم کسی جسارت بیان آن را می داشت: «بیدار باشید! توجه کنید! اینها با توطئههایشان میخواهند کار را انجام بدهند، نمیتوانند با دخالت نظامی کار بکنند، اینها میخواهند با شیطنتهایشان کار خودشان را انجام بدهند. آنوقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و بسیار ضرر به ما زدند و ما بسیار ضرر خوردیم و آنها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکستخورده. حالا میگویند که سیاست حق مجتهدین است یعنی در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت کنند، باقیشان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسائل اجتماعی نداشته باشند، و چند نفر پیرمرد ملّا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران. برای اینکه، آنیک عده از علما را کنار میگذاشت، منتها بهواسطه آنها هم یک قشر زیادی کنار گذاشته میشوند، این تمام ملت را میخواهد کنار بگذارد. یعنی نه اینکه این میخواهد مجتهد را داخل کند، این میخواهد مجتهد را با دست همین ملت از بین ببرد ... و این شیطنتهایی که الآن دارند میکنند، به طوریکه به من گفتهاند برای مأیوس کردن بعضی از جوانهای ماست.» ایشان بهعنوان یک مجتهد و مرجع تقلید حتی این حق و امتیاز را صرفا برای مجتهدین قائل نیستند و این نگاه را باعث کنار زدن مردم، قاتل امید جوانان و توطئهای برای از بین رفتن خود مجتهدین میدانند. اگر قدرت بما هو قدرت میخواهیم، اگر اسلام میخواهیم و اگر ایران قوی میخواهیم باید بدانیم که مردم را باید راضی و همراه کرد. امام رحمةالله علیه میفرماید: «اگر مردم پشتیبان یک حکومتی باشند، این حکومت سقوط ندارد. کاری نکنید که مردم از شما بترسند کاری بکنید که مردم با شما صحبت کنند.»، «جمهوری اسلامی تا آخر مردم را میخواهد. این مردماند که این جمهوری را به اینجا رساندند و این مردماند که باید این جمهوری را راه ببرند تا آخر.»، «کاری بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه را پیدا کنید در بین مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما خیلی راضی است، ملت از شما راضی است.»، «ما از این تاریخ موجودی که بر ما گذشت، باید عبرت بگیریم. اگر پایگاه داشت این مرد (محمدرضا شاه) بین مردم، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود برای ارضای مردم، هرگز این قدرت به هم نمیخورد، هرگز با او مخالفت نمیشد. لکن معالأسف همه قدرتش را رویهم گذاشت بر ضد مردم بهطوریکه اگر میرفت به زیارت حضرت رضا (ع)، هر که میشنید میگفت دارد حقه بازی میکند.» مقام معظم رهبری نیز درباره جایگاه مردم اینطور میفرمایند: «در جمهوری اسلامی، نظام اربابورعیتی معنا ندارد؛ بلکه همه مردم، خود صاحبان حکومتاند. همان چیزی که در روایات تعبیر میکنند به «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه» یعنی مسئولیت، مخصوص یک فرد و یک جمع نیست. بار بر دوش همه است؛ گاهی بیشتر و سنگینتر، و گاهی کمتر و سبکتر؛ «کلّکم راع». نظام اسلامی اینگونه است. افتخار مردم این است که «آنجایی که حکومت، غالب و فاتح و آقا و قدَرقدرت و صاحباختیار است، گذشت. دورهای آمده که اگر آقایی هست، خود مردماند.»
پیروزی کارگزاران نظام آنجاست که اولا سعی کنند تعداد بیشتری از مردم را همراه خود کنند و ثانیا این مردم را عاقل و صاحب اهلیت و صلاحیت ببینند؛ همانطور که هستند. این نگاه فارغ از اینکه صحیح است؛ بهسود خود حکمرانان است. آن ها اگر خود را منتخب و مسئول عقلا و خردمندان بدانند، بهنوعی خود را هم تکریم کردهاند و اگر بهاشتباه مردم را ناتوان از شناخت مصالح خویش قلمداد کنند به خود نیز توهین کرده اند.
ما اگر بهحق درباره تجزیهطلبی نسبت به خاک ایران، حساسیم؛ برای ایران قوی باید درباره تجزیهطلبی نسبت به دل مردم ایران نیز حساس باشیم و مانع این اتفاق دردناک شویم.
مطالب مرتبط