🔻روزنامه تعادل
📍 اقتصاد دولتی از ابتدای انقلاب
✍️ یحیی آلاسحاق
در این تردیدی وجود ندارد که در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب، بخش مهمی از نگاهها به سمت دولتی شدن اقتصاد حرکت میکرد. در واقع در آن زمان بازاری بودن یا تمول مالی حتی با نگاه منفی مواجه بود. ما شاهد آن بودیم که حتی عدهای اتاق بازرگانی مشهد را آتش زدند. در چنین شرایطی بود که قانون اساسی ما تدوین شد و در آن در اصل ۴۴ آمد که بخش عمدهای از فعالیتهای بزرگ اقتصادی مانند بانکداری یا معادن باید در اختیار دولت باشد؛ در ذیل این اصل آمده بود که این رویکرد در واقع تا جایی ادامه دارد که ضرر به وجود نیاید. پس از آن نیز ما با جنگ تحمیلی مواجه شدیم که دیگر در چارچوب آن نگاه دولتی غالب شد.
این نگاه از طرف نخستوزیر وقت و معاونان وی به شکل جدی دنبال میشد و طرفداران بازار که شامل افرادی مانند بنده و مرحوم حبیبالله عسگراولادی بود در اقلیت بودیم. در آن زمان کار به جایی رسید که دولت مطرح کرد که حتی تجارت خارجی نیز باید به وسیله دولت انجام شود که این موضوع با مخالفت جدی مرحوم عسگراولادی مواجه شد.
پس از به وجود آمدن این اختلافنظرها در تجارت اعلام شد که ما باید نظر امام خمینی(ره) را جویا شویم. از این رو مرحوم عسگراولادی مقدمات این موضوع را فراهم کردند و امام خمینی(ره) در دستورالعملی معروف بیان کردند که هرآن کاری را که مردم میتوانند انجام بدهند باید از سوی خودشان پیگیری شود و دولت باید به اموری ورود کند که مصلحت جامعه است یا در میان مردم اقبالی برای انجام شدن آن وجود ندارد؛ بدینترتیب بسیاری از اختلافنظرها برطرف شد.
ما در سالهای گذشته، تجربیات خوبی داشتیم و در اتاق بازرگانی نیز تلاش شد با استفاده از این تجربیات، راههایی برای کمک به شرایط اقتصادی کشور طراحی شود. در طول تمام این سالها میتوان گفت که ما بسیاری از تفکرات اقتصادی را در کشور اجرایی کردیم؛ گاهی بهشدت به اقتصاد دولتی نزدیک شدیم و گاهی به بازار آزاد. در واقع هر دولتی که در ایران جابهجا شده مدیریت خاص خود را نیز اعمال کرده که همین مساله مقدمات برخی از مشکلات در نگاه کلان را ایجاد کرده است.
از سوی دیگر با وجود تمام اقدامات، اقتصاد در بسیاری از سالها اولویت ما نبوده است و سیاست بر آن اولویت داشته است. همین موضوع باعث شده کشوری که پس از پیروزی انقلاب در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و امنیتی رشدی قابل توجه کرد که حتی دشمنان ما نیز نمیتوانند در آن تردیدی ایجاد کنند در حوزه اقتصاد با چالشهایی مواجه شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 آمریکا هنوز برجام را میخواهد؟
✍️ دکتر هادی خسروشاهین
یک بازی طنابکشی را در نظر بگیرید که در هر دو سوی آن تعداد افراد مساوی قرار دارند؛ اما از هر طرف نیروی مخالفی وارد میشود.
اما این بازی بهدلیل برابری در اعمال نیروی مخالف هیچ برنده و بازندهای ندارد؛ یعنی ممکن است در جریان بازی، طناب گاهی به اینسو و آنسو متمایل شود؛ ولی هیچ یک از طرفین توان دست یافتن به برتری مشخص و تثبیتشده در اعمال نیروی مخالف را ندارند تا سرانجام بتوانند طناب را به سمت خود بکشانند؛ به همین دلیل هم دو طرف ترجیح میدهند به بازی فرسایشی که درآن برندهای وجود ندارد، پایان دهند.
این نمونه از آن جهت بیان شد تا قاعدهای مهم در روابط بین الملل را توضیح دهد: موازنه نیروها. در چنین معادلهای نیروهای متوازن از جهت مخالف و اندازه برابر هستند. ایران و آمریکا در تابستان گذشته تقریبا در چنین وضعتی قرار داشتند؛ با این حال موازنه، نسبی و شکننده بود و به همین دلیل عواملی نظیر جنگ اوکراین و انتخابات میاندورهای آمریکا میتوانست موازنه نیروها را برهم بزند. در مرداد۱۴۰۱، ایران اهرمهای متعددی در اختیار داشت؛ از غنیسازی اورانیوم با غلظت بالا تا محدودسازی همکاریهای فراپادمانی با آژانس. ایران از فعال نگه داشتن برنامه هستهای و محدود کردن همکاری با آژانس به مثابه نیروی مخالف در طنابکشی با آمریکا استفاده میکرد. ایالات متحده در مقابل تلاش میکرد با حراست از رژیم تحریمها و اجماعسازی بین المللی در حین مذاکرات، نیروی مخالف تهران را بالانس کند. این فشارهای متقابل سرانجام در مرداد گذشته طرفین را به این نقطه رساند که هریک از برخی خواستههای خود دست بردارند تا توافق قابلیت دسترسی پیدا کند. آمریکا از استراتژی دومینوسازی توافقات دست کشید. برنامه اولیه دولت بایدن این بود که توافق هستهای را به سکوی پرشی برای توافقات بعدی یعنی تمدید بندهای غروب آفتاب، همکاریهای منطقهای و برنامه موشکی تبدیل کند. در واقع این سیاست وجه تمایز میان دولت بایدن با دولتهای ترامپ و اوباما بود.
اما پیشرفت برنامه هستهای ایران و تقلیل نقطه گریز هستهای به تنها چند هفته باعث شد که ایالات متحده از این خواسته خود عقبنشینی کند. تهران هم در مقابل از برخی مطالبات خود دست کشید؛ از جمله تضمین رئیسجمهور آمریکا برای تداوم برجام و خروج سپاه از لیست سیاه وزارت خارجه آمریکا. علت این عقبنشینیهای متقابل در این بود که دو طرف تصور میکردند که نیروهای آنها چه از حیث اندازه چه از حیث توان اعمال نیروی مخالف به حد برابر رسیدهاند و تداوم این طنابکشی موجبات استهلاک را فراهم میآورد. اما نباید از این نکته غافل شد که وقتی ما از بازی طنابکشی یا موازنه نیروها سخن میگوییم، درواقع مقصودمان لزوما پدیدهای قابل مشاهده نیست. اتفاقا در بازی موازنهسازی ذهن و ادراکات نقش مهمتری ایفا میکنند؛ به همین دلیل مهم نیست که برنامه هستهای ایران یا رژیم تحریمهای آمریکا از حیث فیزیکی در چه مرحلهای قرار دارند، بلکه مهمتر از آن ادراکی است که در ذهن مینشیند. درواقع آنچه موازنه نیروها را قطعی و حتمی میکند، شکلگیری این ذهنیت در میان ایران و آمریکاست که دیگر امکان پیشبرد استراتژیهای ایدهآل وجود ندارد و طرفین باید به مطلوبیت نسبی تن دهند. واقعیت این است که چنین اتفاقی تا حدودی در مردادماه بهوقوع پیوست.
اما در پیش بودن انتخابات میاندورهای آمریکا از طرف واشنگتن و برآورد از پیامدهای جنگ اوکراین و نیاز اروپا به انرژی در زمستان از طرف تهران باعث شد که این موازنه نسبی نیروها خیلی زود خدشهدار شود و ادراکات جدیدی در ذهن طرفین بهوجود آید. ناآرامیها در ایران، موفقیت غرب در مدیریت بحران پیامدهای جنگ، در گل ماندن روسیه در اوکراین تقریبا ذهنیت شکلگرفته قبلی را از میان برد و البته پروژه درگیرسازی ایران در جنگ، تقریبا به همه آن ادراکاتی که موجب تهیه پیشنویس ۳۵صفحهای بورل در اوت۲۰۲۲ شد، پایان داد. آمریکاییها تصور کردند که دیگر امکان غلبه چه از حیث اندازه و چه از جانب نیروی مخالف بر طرف مقابل را دارند. در اینجا مقصود از امید به غلبه بر دیگری، کسب امتیازات بیشتر در فرآیند مذاکراتی (مستقیم و غیرمستقیم) است.
در این چارچوب آمریکایی که در سالهای۲۰۲۱ و نیمه ۲۰۲۲ دائما مذاکره مستقیم را از ایران مطالبه میکرد و در مقابل تهران از پذیرش این خواسته سر باز میزد، به یکباره نفس مذاکره را به یک اهرم و نیروی فشار تبدیل کرد. به همین دلیل آنتونی بلینکن، جیک سالیوان، رابرت مالی و سایر مقامات آمریکایی دائما بر این مساله پافشاری کردند که برجام تا اطلاع ثانوی در دستور کار نیست. اما چرا معادله اینچنین معکوس شد؟پاسخ کاملا روشن است؛ این ادراک در میان مقامات آمریکایی شکل گرفت که اینبار تهران به مذاکره بیشتر از آمریکا نیاز دارد.
دلیل آن هم روشن است؛ غرب در دوره جدید توانسته بود بر اهرمها و نیروهای فشار خود بیفزاید؛ از جمله طرح ادعای کمکهای نظامی ایران به روسیه و نقض قطعنامه۲۲۳۱ و در عین حال تحولات داخلی ایران (اجتماعی، سیاسی واقتصادی). در چنین تغییری در زمینه بازی طنابکشی، طبیعی است که آمریکا توافق راهبردی را تعلیق کند و به جای آن توافقات تاکتیکی و موضوعی را درپیش گیرد. دامنه این توافقات میتواند از تبادل زندانیان تا توافق موقت (کمتر در برابر کمتر) را دربرگیرد. در نگاهی خوشبینانه حتی اگر واشنگتن صراحتا هم چنین دستور کاری نداشته باشد، فعال شدن اهرمهای مداخله در جنگ اوکراین و تحولات داخلی ایران باعث میشود که هزینه هرگونه توافق راهبردی و پایدارتر با ایران در حوزه عمومی افزایش پیدا کند و واشنگتن و تهران میتوانند تواما با پیگیری توافقات تاکتیکی هزینه مذاکرات نهایی را کاهش دهند. با این همه نباید از این نکته مهم غفلت کرد که تغییر زمینه بازی تحولات بزرگی در ادراک طرفین از یکدیگر برجای میگذارد. داستان ایران و آمریکا نیز از این قاعده جدا نیست. با تغییر زمینه بازی ادراک آمریکا نسبت به ماهیت برجام، رژیم تحریمها و استراتژی مذاکراتی در قبال ایران با تغییرات مهم مواجه شده است. با تعیین حدود و ثغور این تغییرات به خوبی میتوان به این پرسش کلیدی پاسخ داد که آمریکای بایدن در سال۲۰۲۳ چگونه به ایران و مذاکره با این بازیگر منطقهای نگاه میکند؟ دامنه تغییرات را از سطح اجرایی مورد بررسی قرار میدهیم تا به سطح راهبردی و تصمیمگیری برسیم.
رابرت مالی۲۰۲۳ رابرت مالی دو سال اول ریاستجمهوری بایدن نیست. او دیگر مجری ایدههای خود نیست. ایده اولیه او این بود که خروج ترامپ از برجام موجبات بیاعتمادی ایران را فراهم کرده است؛ پس برای احیای برجام در حین مذاکرات باید در گام اول اعتماد ایران را بهدست آورد. خروج اقتصاد ایران از حالت اضطرار از طریق چشمپوشی بر اجرای برخی تحریمها از جمله نقل و انتقالات مالی و نفت و انرژی راهکار پیشنهادی مالی برای این اعتمادسازی بود. اما این خطمشی از همان ابتدای اجرا مخالفان جدی نه در بیرون از کاخ سفید که در درون تیم مذاکرات هستهای آمریکا داشت. لارنس نورمن در تاریخ ۲۴ژانویه۲۰۲۲ در والاستریت ژورنال خبر داد که برخی از اعضای تیم ایالات متحده پس از پافشاری بر رویکرد سختگیرانهتر در مذاکرات درباره برنامه هستهای ایران، این تیم را ترک کرده یا کنارهگیری کردهاند. نورمن همچنین اعلام کرد که ریچارد نفیو، معمار تحریمهای ثانویه در آمریکا و همچنین آرین طباطبایی، مشاور بلینکن از ماه دسامبر۲۰۲۱ دیگر در مذاکرات شرکت ندارند. آنچه باعث چنین جدایی شد، دقیقا سیاست اعتمادسازی مالی بود.
نفیو بر سیاست کلاسیک چماق و هویج باور داشت و خواستار سختگیری واشنگتن درباره تحریمهای نفتی و مسدودسازی راههای دور زدن تحریمها بود. حال پس از گذشت بیش از یکسال از این اختلافنظرها، ناکامی در توافق، مالی را مجبور کرده است از ایده اولیه خود دست بکشد و دیپلماسی را اینبار با چاشنی فشارهای فزاینده دنبال کند. او اینبار مجری مرد غایب تیم هستهای آمریکا شده است. در همین چارچوب باید حداقل به سه اتفاق مهم توجه کرد: بازگشت آمریکا به سختگیری در حوزه فروش نفت ایران از سپتامبر، مسدود کردن راه نقل و انتقال مالی از عراق به ایران و سفر اخیر «برایان نلسون» معاون وزیر خزانهداری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی به عمان، امارات و ترکیه برای تحکیم تحریمهای ضد ایرانی.
اما پس از سطح اجرا باید به سراغ سطح مهمتر و راهبردیتر یعنی نوع نگاه و تصمیمسازی آمریکا در قبال برجام و رژیم تحریمها پرداخت. رابرت مالی در گفتوگوی مهم و کلیدی خود در اول دسامبر سال گذشته میلادی با راوی آگراوال، خبرنگار فارنپالیسی نکته بسیار مهمی را بازگو کرد که توجه شایستهای به آن نشد. او تاکید کرد که مرگ برجام زمانی فرا میرسد که کارشناسان تحریمی به ما بگویند که منافع غیراشاعهای توافق، توجیهی برای رفع تحریمها که ما اعطا میکنیم، فراهم نمیکند.
درست چهار روز پس از انتشار این گفتوگو، یکی از کارشناسان هستهای و تسلیحاتی در آمریکا به نام دیوید آلبرایت در گزارش۲۰صفحهای به ناکافی بودن برجام برای کنترل برنامه هستهای ایران پرداخت. این گزارش هم از حیث نویسنده آن و هم از جنبه محتوا دارای اهمیت بود و نشان میداد که ادراک نخبگان آمریکایی به تدریج در حال تغییر است. اما اجازه بدهید بحث را از نویسنده گزارش موسسه علوم و امنیت بینالمللی آغاز کنیم. دیوید آلبرایت، فیزیکدان آمریکایی و متخصص تسلیحات است که بنیانگذار موسسه غیردولتی علوم و امنیت بینالمللی(ISIS)، رئیس فعلی آن و نویسنده چندین کتاب درباره گسترش سلاحهای اتمی است. او از سال۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷، با تیم بازرسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی مرتبط بود.
در ژوئن ۱۹۹۶، آلبرایت بهعنوان اولین بازرس غیردولتی برنامه هستهای عراق دعوت شد و از مقامات عراقی درباره برنامه غنیسازی اورانیوم این کشور پرسوجو کرد. در سپتامبر۲۰۰۲، آلبرایت و سازمان او اولین کسانی بودند که آشکارا از ادعاهای دولت بوش و سیا درباره میلههای آلومینیومی عراق انتقاد کردند. آلبرایت در پاسخ گفته بود که مشخص نیست این میلهها برای سانتریفیوژ غنیسازی اورانیوم در نظر گرفته شده باشند. آلبرایت اظهار کرد: «اگر دولت ایالات متحده اطلاعات بدی را منتشر کند، خطر تضعیف اطلاعات خوب وجود دارد. در این مورد، میترسم که این اطلاعات برای هدف سیاسی کوتاهمدت منتشر شده باشد؛ متقاعد کردن مردم درباره اینکه صدام به ساخت سلاح هستهای نزدیک است.» بر این پایه گزارش فیزیکدانی که سابقه مخالفت با سیاست آمریکا در مورد عراق به بهانه سلاح اتمی دارد، میتواند مصداق همان اظهارنظری باشد که مالی خطاب به خبرنگار فارنپالیسی بازگو کرده بود. اما به لحاظ محتوا گزارش حاوی چند نکته جدید و مهم است؛ مهم نه از آن جهت که ادعاهای مطرحشده در آن قابلیت راستیآزمایی داشته باشد، بلکه مهم از حیث اینکه گزارش آلبرایت به نوعی بیانگر تغییر تدریجی رویکردها و ادراکات نخبگان آمریکایی است.
نکته اول این گزارش این است که ایران از طریق برجام در حال تایوانی شدن است. اما این گزاره یعنی چه؟ تایوان در دهه۱۹۸۰ در حال تدارک برنامهای برای آمادهسازی بهمنظور عبور از نقطه گریز هستهای در کوتاهمدت بود (بین ۳ تا ۶ ماه). البته تایوان تصمیمی برای ساخت تسلیحات هستهای نگرفته و هیچ قصدی برای ساخت آنها نشان نداده بود، اما میخواست در صورت قریبالوقوع بودن تهاجم چین به سرعت این کار را انجام دهد. در مقابل ایالات متحده نگران بود که اگر چینیها این برنامه را کشف کنند، به این کشور حمله کند. در نتیجه، ایالات متحده گامهای محرمانهای برداشت و اصرار داشت تایوان بسیاری از زیرساختهای مرتبط خود را از جمله یک راکتور تحقیقاتی، یک نیروگاه جداسازی پلوتونیوم از میان ببرد. تایوان پروژه ناتمام جداسازی پلوتونیوم را در پوشش یک داستان غیرنظامی دنبال میکرد و رآکتور تحقیقاتیاش نیز تحت بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) بود. آلبرایت بدون ارائه مدارک متقن معتقد است ایران از طریق برنامه آماد پروژه تایوانی شدن را دنبال میکند و چهار سایت اعلامنشده به آژانس را هم در همین چارچوب مورد تحلیل و تفسیر قرار میدهد.
ادعای دیگر آلبرایت این است که برجام امکان پیگیری کمهزینه برنامه هستهای را به وجود آورد. اول اینکه به تحقیق و توسعه مجوز داد. دوم اینکه ایران با نظارت آژانس از بقای سایتهای هستهای خود اطمینان خاطر پیدا کرد. سوم اینکه انقضای آن ابتدا در سال ۲۰۲۵ و سپس۲۰۲۸ امکان این را فراهم میکند که ایران دوباره ظرف چند روز بتواند از نقطه گریز هستهای عبور کند. چهارم اینکه ایران به دلیل انقضای محدودیتها بر برنامه موشکیاش در سال۲۰۲۳ و پایان مهلت استفاده از اسنپبک در ۲۰۲۵ از احیای این برنامه استقبال میکند. همچنین آلبرایت نوعی پیوند سیستماتیک بین برنامه موشکی و هستهای برقرار میکند؛ با این استدلال که بمب خام برای بازدارندگی ناکافی است و باید توان و پتانسیل فنی ساخت موشکها با حمل کلاهک هستهای فراهم آید. به همین دلیل تاریخ ۲۰۲۳ و رفع محدودیت از برنامه موشکی ایران برای آلبرایت معنادار و حائز اهمیت است.اما نسخه آلبرایت برای دستگاه اجرایی آمریکا مهمتر از همه بخشهای این گزارش است و ما را به فهم ادراک کنونی تصمیمسازان آمریکایی نزدیک میکند.
از نگاه این کارشناس هستهای آمریکا، احیای برجام بهطور موقت اما بهشدت ذخایر اورانیوم غنیشده ایران را کاهش و به استفاده از هزاران سانتریفیوژ پیشرفته پایان میدهد. بنابراین در طول پنج سال اول توافق احیاشده، با فرض دوام آوردن آن، امکان گریز هستهای کاهش مییابد و از شتاب برنامه هستهای جلوگیری میشود؛ اما این توافق برای ممانعت از برنامه آماد در عمل هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. پس توافق موجود و حتی پیشنویس برول مطلوبیتهای محدود و کوتاهمدت دارد. بنابراین آمریکا باید برنامههای دیگری را برای تحقق یک توافق پایدار و قوی انجام دهد. از نگاه آلبرایت اولویت فوری، تقویت آژانس بینالمللی انرژی اتمی است تا اطمینان حاصل شود ایران به یافته بازرسان مبنی بر اینکه ایران مواد هستهای اعلامنشدهای را که نقض توافقنامه پادمان است، رسیدگی میکند. همچنین چنین توافقی باید از ایران بخواهد که با بازرسان همکاری کند؛ در غیر این صورت با عواقبی مواجه خواهد شد. این کارشناس هستهای حتی پیشنهاد میکند بایدن بیانیهای صادر کند مبنی بر اینکه از قدرت سخت بهعنوان آخرین راهحل استفاده میکند. (در تکمیل توافق هستهای) دیگر اقدامات آمریکا باید شامل گسترش تلاشها برای برهم زدن زنجیره تامین در برنامههای هستهای، هواپیماهای بدون سرنشین و موشکی ایران حرکت کند. ایالات متحده باید اجرای تحریمهای موجود را تشدید کند و تحریمهای اضافی را گسترش دهد و در عین حال ایران را به سمت توافق هستهای طولانیتر، قویتر و موثرتر با بازرسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی سوق دهد. حال با این ملاحظات قضاوت درباره این گزاره مالی مبنی بر اینکه مرگ برجام زمانی فرا میرسد که کارشناسان تحریمی به ما بگویند که منافع غیراشاعهای توافق توجیهی برای رفع تحریمها که ما اعطا میکنیم فراهم نمیکند، پیچیده و دشوار میشود.
شاید آمریکاییها به همین دلیل در جستوجوی توافقات تاکتیکی با دامنه مشخص باشند (مبادله زندانیان و توافق موقت هستهای) تا راه برای توافقی که ارزش لغو بخش عمدهای از تحریمها را داشته باشد، به وجود آید. این توافق تاکتیکی قابلیت اشاعه به روابط ایران و آژانس را هم دارد: توافق موردی و موضوعی به جای توافق کلان پادمانی بهویژه درباره مسائل باقیمانده با آژانس. حتی اگر چشماندازی برای چنین توافقی وجود نداشته باشد، از نگاه آمریکاییها بازگشت به پیشنویس برول هم احتمالا قابل دسترس نیست؛ آنها برای بازگشت به برجام با مطلوبیتهای محدود و کوتاهمدت احتمالا خواستار تغییرات مهمی در پیشنویس خواهند شد؛ از تقویت رژیم راستیآزمایی برنامه هستهای تا نقشه راه دارای ضمانت میان تهران و آژانس. این در حالی است که به نظر نمیآید ایران با توجه به خطوط قرمز تعیینشده از دست رفتن مطلوبیتهای هستهای خود را در قلمرو سرزمینیاش پذیرا باشد. با در نظر گرفتن همه این ملاحظات نیروهای طرفین از رسیدن به نقطه موازنه فاصله قابلتوجهی دارند. شاید تنها یک روزنه امید باقی مانده باشد؛ پیشبرد توافقات تاکتیکی به امید رسیدن نیروها به نقطه تعادل و بالانس در میانمدت.
🔻روزنامه کیهان
📍 کدام ساز و کار ترکیبی تورم را درمان میکند؟
✍️ محمد ایمانی
۱) تدارک سازوکارهای منطقی برای چارهجویی مشکلات، غالبا اینگونه است که مدیران ذی ربط، تدابیر موقتی برای مهار آنها بیندیشند و ضمنا در میانمدت، به حل مبنایی مسئله بپردازند. نابسامانی بازارهایی مثل مسکن و خودرو و ارز و طلا و سکه هم، از این جنس است. تورم معمولا در بستر ناترازی عرضه و تقاضا پدید میآید. گاهی اوقات، تقاضا ثابت است، اما کاهش عرضه موجب تورم میشود. در برخی مواقع، حجم تقاضا از میزان عرضه جلو میزند و تورم را پدید میآورد. گاهی نیز، همزمان با کاهش عرضه، هیجان تقاضا فزونی میگیرد و به تورم میانجامد. تقاضا را میتوان بر مبنای نیازهای «ضروری و مشروع» و «کاذب و نامشروع» دستهبندی کرد. تقاضای مبتنی بر نیازهای واقعی و مشروع باید تامین گردد؛ اما به موازات آن باید مجال تقاضاهای فزونخواهانه و سوداگرانه برچیده شود. رونق تولید و صادرات و واردات مبتنی بر آن، یکی از چارههای اساسی تورم است. در مقابل، آن عارضهای که رمق تولید را میگیرد، دلالی و سفتهبازی است.
۲) دلالبازی و کسب ثروتهای بادآورده به قیمت در شیشه کردن خون مردم، ویرانکننده روندهای پر زحمت تولیدی است و باید ضمن اصلاح رویهها، به ویژه با دانه درشتهایی که فعالیت ویرانگرشان سرمشق شیوع دلالی میشود، بشدت مبارزه کرد. یک اقلیت ۴-۳ درصدی به علاوه اقلیت ۱۵-۱۰ درصدی دنبالهرو، به قیمت نابود کردن ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم، تکاثر ثروت میکنند؛ یا مثلا سعی میکنند ارزش دارایی خود را از طریق خرید و بلوکه کردن ملک و مسکن و خودرو و ارز و طلا و سکه حفظ کنند. نتیجه چیست؟ افزایش مصنوعی تقاضا و تورم انتظاری. حاکمیت اینجا میتواند و باید، رفتارهای زیان رساننده به اقتصاد ملی و معیشت عامه مردم را محدود کند. این قاعده پذیرفته حکمرانی در کشورهای پیشرفته از نظر اقتصادی است. چند میلیون واحد مسکونی خالی، میلیونها خودروی مازاد نیاز خریداران عمده
(دپو شده در برخی پارکینگها) و میلیاردها دلار ارز خریده و بلوکه شده توسط دلالان و برخی موسسات بانکی و مالی، نشانه گلآلودگی اقتصاد است که امکان ماهیگیری را برای دشمن فراهم میکند.
۳) ما در میانه جنگ اقتصادی و ترکیبی تحمیل شده از سوی دشمن قرار داریم و این واقعیت، ساز و کارهای تورمساز را پیچیدهتر، و مسئولیت مدیران را دو چندان میکند. کشورهای مختلف در مواقع اضطرار و جنگ و بحران، حتی برخی از رفتارهای مجاز در حوزههای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و رسانهای را محدود میکنند،
چه برسد به فعالیتهای ذاتا نامشروع، اخلالگرانه و قاچاق و احتکار. کره جنوبی
چند دهه قبل، هنگامی که پا در مسیر توسعه مصطلح اقتصادی گذاشت، با چیزی به نام جنگ اقتصادی دشمنانش روبهرو نبود. با این وجود، اتلاف منابع ارزی جرمانگاری شد. به ادبیات پروفسور هاجون چَنگ، (استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه کمبریج) در کتاب «نیکوکاران نابکار» دقت کنید: «در دهه ۱۹۷۰ ضرورت داشت ارز صادرات، برای
واردات ماشینآلات به کار گرفته شود؛ ارز به راستی، خون و عرق جبین سربازان صنعتی ما بود که در کارخانهها دستاندرکار جنگ صنعتی بودند. کسانی که با خریدهای بیهوده، ارز را هدر میدادند، خائن به شمار می رفتند. هزینه کردن ارز در موارد غیر ضرور ممنوع بود و شدیدا ممانعت میشد. سفرهای خارجی جز با مجوز دولت برای معامله تجاری یا تحصیل ممنوع شد... دولت روی ارز کمیاب، کنترل مطلق اعمال کرد و تخلف از آن میتوانست مجازات مرگ در پی داشته باشد».
۴) دشمن، در آشوبافکنی سال ۱۳۸۸، برخی عناصر داخلی را تور کرد و از طریق آنها، بخشی از ظرفیت اجتماعی را علیه خود ملت ایران به کارانداخت. بنابراین، مشارکت ۴۰ میلیونی (۸۵ درصدی) مردم که سرمایهگذاری بزرگ ملی برای ثبات و پیشرفت و آبادانی کشور بود، از سوی بدخواهان غارت شد و در خدمت نقشه بیثباتسازی درآمد. بعدها برخی محافل خارجی بانی آشوب گفتند که در سناریو نویسی، از فنون «جوجیتسو» تقلید کردهاند: استفاده از ظرفیت و توانمندیهای حریف علیه خود وی. فتنه اقتصادی نیز همین گونه است. نقدینگی موجود (اعم از اشخاص حقیقی، بانکها و موسسات مختلف) که باید در مسیر مولدسازی اقتصاد باشد، در صورتی که گرفتار مدیریتشدگی معکوس از سوی بدخواهان شود، صرفا منافع اقلیتی ۴-۳ درصدی را تامین میکند اما به معیشت ۹۶ درصد مردم آسیب میرساند. باید در برابر مهندسی دشمن برای چپ کردن و منحرف کردن روندهای اقتصادی که متاسفانه با منافع نامشروع برخی محافل سیاسی و اقتصادی منطبق میشود، حساسیت و قاطعیت نشان داد.
۵) مروّت و عدالت حکم میکند که سه قوه در اینجا در کنار مردم بایستند و یکی از شرایط و لوازم آن، پر هزینه کردن اقدامات اقتصادی مجرمانه است که سر حلقههای ماجرا، در بازارهای مختلف راه میاندازند و روی التهابات حاصله، موج سواری میکنند. مجازاتهایی مانند زندان و اعدام، قطعا سزاوار اخلالگران دانه درشت است و نباید در اعمال آن مسامحه و کوتاهی شود. در عین حال مجازات، منحصر به حبس و اعدام نیست، و در بسیاری از موارد، جریمهها و مجازاتهای سنگین اقتصادی میتواند بازدارنده باشد. این مجازاتها باید به نحوی باشد که سوداگری کاذب و و احتکار و قاچاق برای مرتکبان آن نصرفد و اصطلاحا مجرمان را «نقرهداغ» کند. یکی از ساز و کارها در این زمینه
-در کنار بستر سازی برای رونق تولید و افزایش عرضه در حوزههای مختلف- میتواند اولویت «اخذ مالیات بر عایدی سرمایه» باشد. این مسیر -به شرط دقت و جدیت و اهتمام به ساز و کارهای شفافیت ساز- عادلانهترین مسیرهاست و «هیجان حرص» را که ویرانگرترین هیجانهاست، مهار میکند.
۶) باید تاکید کرد مراد از مجازاتهای اقتصادی یا اخذ مالیات بر سرمایه و ساز و کارهایی از این دست، آن نیست که مانند تخلفات حوزه ساختوساز، تخلفی غیر قانونی شمرده شود، اما متخلفان مجاز باشند و بتوانند با پرداخت مقادیری جریمه که برایشان «میصرفد»، همان اقدام مجرمانه را مرتکب شوند! میزان جریمه و مالیات و انواع محرومیتهای اقتصادی-اجتماعی، باید به حدی باشد که سودآوری فعالیتهای غیر مجاز را منتفی کند و باتلاق متعفن سفته بازی را بخشکاند. آنچه به عدالت نزدیکتر و حق تودههای مردم است، این است که ارزش پول ملی و قدرت خریدشان صیانت شود و این صیانت، بدون مبارزه قاطع حاکمیتی با رانتجویان و مفسدان و اخلالگرانی که سود خود را در نابود کردن معیشت مردم و کوچک کردن سفرههای آنان میجویند، به سرانجام نخواهد رسید. اسلام میگوید «لا ضرر و لا ضرار». کسب سود به قیمت
ضرر رساندن به دیگران، ممنوع است. حاکمیت به خاطر دفاع از منافع و مصالح عمومی، میتواند بلکه باید، سوداگریهای «ضرار محور» را محدود و سرکوب کند.
۷) در کنار تغییر ساز و کارهای فسادخیز اقتصادی، اقدامات قضایی و امنیتی برای سلب امنیت از التهابافکنان بازار، یک ضرورت فوریتدار است. ️اکنون بسیاری از عناصر مخرب بازار در دو حوزه رسانهای و میدانی، احساس امنیت میکنند و حال آن که به معیشت مردم و ثبات کشور -به نیابت از اتاق جنگ اقتصادی دشمن- ضربه میزنند. اگر واقعیت میدان، جنگ اقتصادی است، نباید بر بازیگران این جنگ ناجوانمردانه که سفره و معیشت مردم را ناامن میکنند، رحم کرد. ساماندهی فضای رسانه به مفهوم «قانونمند، شفاف، مسئولیتپذیر و صادقانه کردن آن»، از نان شب واجبتر است و میتواند در ارتقای همه شاخصهای اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی، نقش منحصر به فردی ایفا کند. در ادای این مسئولیت نباید از هیاهوی بدخواهان و جیغ انبوه رسانهها و پادوهای دشمن ترسید.
۸) روند اخیر التهابات اقتصادی، در بستر اغتشاشاتی که از اواخر شهریور ماه کلید خورد، شکل گرفت. رادیو فردا ارگان سازمان سیا اوایل آبان ماه گذشته، گزارشهایی را با عنوان «جهش ۱۶ درصدی نرخ دلار از آغاز اعتراضات» و «رکود ۸۰ تا ۹۰ درصدی بازار لوازم خانگی؛ اعتراضات اخیر بر رکود بازار دامن زد» منتشر نموده و از این که برخی کسب و کارها و واحدهای تولیدی دچار رکود شده و قیمت دلار افزایش یافته، ابراز خوشحالی کرد. میتوان گفت التهابات اخیر اقتصادی، انتقام دشمن سرشکسته خارجی و پادوهای سیاسی، اقتصادی و رسانهای آن، از ملتی است که در مقابل فتنه و جنگ پیچیده جا نزدند، بلکه با درخشش بهنگام در سلسله راهپیماییهای ضد فتنه و به ویژه ۲۲ بهمن حماسی، نقشه دشمن را نقش بر آب کردند. این عقبه قوی مردمی، به تعبیر رهبر حکیم انقلاب در دیدار با خبرگان، «حجت را بر مسئولان» تمام کرده و حالا مسئولیت مدیران است که برای صیانت از زندگی شرافتمندانه و عزتمندانه مردم، به میدان بیایند.
۹) تحمیل تورم و فشار اقتصادی به مردم، از جنس فحاشیهای سیاسی چند ماه قبل نیست که اجزای نظام مجاز به تحمل، یا اغماض و عفو باشند. آنجا ضمن استثنا کردن مجرمان جنایتکار و خیانتکار، سعه صدر در قبال متهمان غافل و بیخبر روا بود و اعمال شد. اما اینجا پای حقوق مردم به ویژه طبقات پایین جامعه در میان است و دستگاههای مسئول باید با قاطعیت، از معیشت مردم در مقابل اشرار و تروریستهای اقتصادی- سیاسی دفاع کنند. سنگینی فشار تورم معمولا روی دوش طبقات پایین میافتد. توده نجیب و غیور مردم باید احساس کنند دستگاهها پشتوپناه آنها در برابر زالوصفتان هستند و در این صورت، خود پشتوانه اصلی برای مبارزه با تروریستها و اخلالگران دانه درشت خواهند بود. در این میان، کوتاهی در مبارزه هوشمندانه و قاطع با شبکه تحریفگر، شایعهپراکن و هراسافکن در حوزه رسانه، جمع کردن بساط جنگ ترکیبی و اقتصادی دشمن را به تاخیرانداخته است. خداوند از این شبکه به عنوان منافقین و «مرجفون» یاد میکند. «مرجفون» کسانی هستند که با شایعه سازی، انتشار اخبار بیپایه و ایجاد ترس و اضطراب، جامعه را در برابر دشمن دچار تزلزل میکنند. خداوند در سوره احزاب با لحنی قاطع و تهدیدآمیز درباره اینان میفرماید: «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالمُرجِفونَ فِی المَدینَهًْ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها إِلّا قَلیلًا. مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا. (ای پیامبر) اگر منافقان و بیماردلان و آنها که با تبلیغات سوء در مدینه دلها را خالی میکنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضدّ آنها بر میانگیزیم، پس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در جوار تو در مدینه بمانند. آنها لعنت شدگانند. باید هرجا یافت شدند، گرفته و به سختی کشته شوند».
🔻روزنامه اطلاعات
📍 تورم واخلاق
✍️ سیدعلی دوستی موسوی
یکی از مخربترین اثرات تورم بالا و مستمر که اثرش ممکن است سالها ودههها درکشور و فرهنگ عمومی باقی بماند، ضربه زدن به اخلاق جمعی وارزشها وهنجارهای جامعه است.
متفکران حوزه حقوق و اجتماع معتقدند اخلاق یکی از ستونهای سترگ حیات جامعه است که در کنار قانون، آن را از گزند هرج و مرج مصون نگاه میدارد. اما تورم و اثراتش بر معیشت و سفره مردم، دشمن قسم خورده اخلاق است و به درستی گفتهاند که شکم گرسنه دین و ایمان نمیشناسد.
تورم بالا درجامعه که باعث کاهش قدرت خرید و دسترسی به کالاهای ضروری، حذف برخی اقلام از سفرهها و تنزل استانداردهای زندگی میشود، با حمله به روح انسان و بیمارکردن آن احساس نابرابری، خشم، سرخوردگی و ناامیدی و بی اطمینانی نسبت به آینده را برانگیخته و باعث شکستن و دریده شدن مرزها وحرمتهای اخلاقی از سطح فردی و خانوادگی تا سطح کلان میشود.
«انسان تورم زده» نوعی تلاطم، استرس و هراس همیشگی بهخاطر سقوط معیشتش دارد که این امر تمام فکر و ذکر و انرژیاش را میگیرد وهمه چیز جز آن در درجه دوم و بلکه آخر اهمیت قرار میگیرد. این وضعیت باعث بروز احساس بینیازی، بیارزشی و حتی زائد بودن گستره وسیع و دهشتناکی از اصول اخلاقی چون کار و تلاش و کوشش و حلال خوری و درستکاری و دست پاکی و چشم پاکی و مناعت طبع و کرامت و ادب و شخصیت و مرام و معرفت و حجب و حیا و غیرت و صبوری و امانتداری و اعتماد و رازداری و پایبندی به خانواده و احترام به بزرگتر و قول و قرار و رفاقت و رحم و مروت و آسان گیری و هوای ضعیف را داشتن و نیکوکاری وحسن نیت و جوانمردی و احترام به حریم وحقوق دیگران میشود و فردحس میکند نه تنها برای رعایت این اصول فانتزی شمرده شده وقت و مجال و انرژی و حوصله ندارد بلکه آنها پای بست پیشرفت و رسیدن به اهداف مالی و معیشتی و شغلی است و لذا باید کنارگذاشته شوند؛ پس نه تنها رعایتشان نمیکند بلکه به تخریب و تمسخر آن کمر میبندد.
فردی که در معرض تورم بالا قراردارد، برای تأمین زندگی و حفظ شرایطی فعلی که دارد ـ صرفنظر از پیشرفت و پس انداز و آینده ـ ممکن است به هر کاری دست بزند و سر زدن هر عملی از او برای تأمین منافعش بعید نیست. شاید اگر هم تاکنون چنین عملی از وی سرنزده احتمالاً به علت فراهم نبودن شرایط یا فرصت مناسب بوده است؛ وگرنه اصول اخلاقی که بسان ترمز عمل میکند، در انسان تورم زده وجود ندارد یا به شدت ضعیف وسست است.
البته که این الگو عمومیت ندارد؛ ظرف روح انسانها، جهان بینی، تحمل و جهان درونی شان با یکدیگر متفاوت است و از اینرو نمیتوان آن را به همه نسبت داد اما واقعیت صریح و غیرقابل خدشه این است که تورم، کلیت اخلاق عمومی، ارزشها و هنجارهای جامعه را به چالش جدی میکشد. درنتیجه آنچه جایگزین همه اصول وارزشهای اخلاقی میشود، درگیر شدن درماراتن نفس گیر معیشت و فشارهای خردکنندهاش و پول درآوردن به هر قیمت است.
بدین ترتیب نگاهی منفعتگرایانه و ماکیاولیستی که شاه بیتش، «هدف، وسیله را توجیه میکند» است، در بدنه جامعه، روابط بین افراد حتی خانواده و دوستان و نزدیکان و فرهنگ عمومیاش حاکم شده و مانند موریانه ـ آهسته و پیوسته ـ به جان پایههای اخلاق و اصول اخلاقی میافتد.
دهشتناکی اثرات تورم بالا همچنین از این روست که از طریق سفره وسطح زندگی، مستقیماً نهاد خانواده به عنوان کارخانه انسان سازی را تحت تأثیر قرار میدهد و انسانهایی از دل خانواده بیرون میآیندکه اگر اصول اخلاقی را آموزش دیده باشند هم به آن پایبند نخواهندبود و روح آزرده شان مستعد بسیاری عقدهها، نقاب زدنها،پیچیدگیها و آمادگی برای تعارض با جامعه و برهم زدن همه چیز است. همچنین اثرات این امر ممکن است تا چند نسل درخانوادهها باقی بماند وحتی علیرغم بهبود وضعیت اقتصادی، تداوم یابد و آسیب بزند.
زمانی، بزرگی میگفت شخصی که سه ویژگی حسادت، طمع وکینه را در خود کمتر داشته باشد، خوشبخت است اما وی اکنون دو ویژگی عقده و مرض را هم بدان افزوده که بیشک یکی از عوامل رشد اخیر این دو عنصر،حضور تورم مستمر وبالا وقد کشی آن دربرابر اخلاق است.
متأسفانه چنین وضعیتی را امروز درسطح جامعه شاهد هستیم و میبینیم تورم به جنگ اخلاق و ارزشهای انسانی آمده و این جنگ در جزییترین رفتارهای اجتماعی، از سبک رانندگی گرفته تا برخوردهای خیابانی و تنش بر سر مسائل پیش پا افتاده و آزار یکدیگر و تا انواع فساد و کلاهبرداری و تخلف رواج یافته است.
باید به مسئولین امر دلسوزانه هشدار داد که تورم را صرفاً پدیدهای اقتصادی نبینند و راه حلش را هم درهمان چارچوب نجویند؛ تورم یک پدیده چندوجهی است که براجتماع، فرهنگ، علم، سیاست، امنیت، انسان و بخصوص اخلاق وارزشهای انسانی به عنوان عمود خیمه حیات کشور تأثیرمنفی شگرف اما بی صدا میگذارد؛ لذا در این شرایط، نهایت میهندوستی و مردم دوستی، تلاش برای مهار و درمان ریشهای تورم مزمن و مستمر موجود است و بس.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 سرنوشت تلخ پیروز و غم مردم
✍️ علیرضا شریفییزدی
دیروز صبح «پیروز» آخرین فرزند از سه توله به دنیاآمده «ایران» که به دلیل اشتباه تیم پزشکی و دست زدن به بدنشان بعد از عمل سزارین زودرس از سوی مادر طرد شده بود، پس از ده ماه و بر اثر بیماری کلیوی که میتواند ناشی از عوارض تصمیمات اشتباه بدو تولد این تولهیوزها در خوراندن شیرخشک نامناسب یا استرسهای ناشی از زندگی در اسارت باشد، قصهاش را به پایان برد. پیروز و احتمال انقراضش، بخشی از بزرگترین دغدغه تعداد زیادی ایرانی شده بود که متاسفانه به پایانی غمانگیز ختم شد. انتشار خبر مرگ او به قدری جانکاه بود که تمام آحاد جامعه را تحت تاثیر قرار داد. البته شخصا از توجهات افکار عمومی نسبت به مرگ پیروز خوشحال شدم، چراکه میزان توجهات افکار عمومی نسبت به محیطزیست و حیاتوحش ستودنی است. این در حالی است که ۲۰ سال پیش در جامعه چنین حساسیتی نسبت به محیطزیست و حیاتوحش نداشت، اما این روزها نگاه افکار عمومی نسبت به حفظ گونههای جانوری کشور یک پیروزی بزرگ تلقی میشود. همچنین مردم متوجه شدهاند برای حفظ کیان تمدنی و توسعه پایدار باید حساسیت بیشتری نسبت به حیاتوحش و محیطزیست کشور نشان داد.
با این حال پیروز زمانی متولد شد که خبرهای تلخ از جمله تورم و مشکلات اقتصادی جامعه را احاطه کرده بود. پیروز در همان دوران به یکی از قهرمانان ملی مردمی تبدیل شده بود. قهرمانی که این روزها در دل میلیونها ایرانی جا خوش کرده بود. از لحاظ آسیبشناسی اجتماعی انسانها به نقطه اتصالی نیاز دارند تا به آن افتخار کنند و تسلیخاطرشان باشد. چراکه این روزها به دلایل اقتصادی تابآوری جامعه کاهش یافته است. انتشار هر خبر تلخی میتواند احساسات مردم را به راحتی جریحهدار کند، زیرا اخیرا فشارهای ریز و درشت زیادی به مردم تحمیل شده است. به همین دلیل افکارعمومی دچار بههمریختگی و اضطراب شده است. حال یکی از قهرمانان ملی مردم با ناکارآمدی دولت و به خصوص سازمان محیطزیست جان خود را از دست داد. ایرانیها مدتهاست که یک قهرمان ملی ندارند. یک نقطه اتصال برای اینکه بدون ترس دوستش داشته باشند. حال با از دست دادن پیروز ضربه سنگینی به جامعه وارد شده است؛ جامعهای که خود درگیر هزاران مشکل ریز و درشت است. مردم احساس شادمانی ماندگاری ندارند، پیروز در روزهای سختی به دنیا آمد و نویدبخش ایرانیها شد و اما در کوتاهترین زمان هم ما را ترک کرد. احساس شادمانی ایرانیها در این مورد به قدری کوتاه بود که دیروز بذر یأس و ناامیدی در جامعه پاشیده بودند. تمام این موارد در حالی است که طی سالهای گذشته گروهی از فعالان محیطزیست بارها درخصوص نابودی بخش بزرگی از حیاتوحش هشدار دادهاند، اما تاکنون گوش شنوایی برای این هشدارها وجود نداشته است. بنابراین اگر حساسیت جامعه نسبت به حیاتوحش به همین منوال پیش رود از تخریب محیطزیست و شکار گونههای نایاب جانوری جلوگیری میشود. با اینکه پیروز یکی از قهرمانان ملی ۸۵ میلیون ایرانی شده بود اما مرگ این یوزپلنگ هم تلنگری به افکارعمومی وارد شده است. از طرفی بار دیگر ناکارآمدی دولت و سازمان محیطزیست برای همه عیان شد. قطعا سازمانی که با کمترین بودجه از گرانبهاترین گونههای جانوری ایران حفاظت میکند، در اولویت دولت نیست. اما سازمان محیطزیست به دلایل مختلف نتوانست برای نگهداری و درمان پیروز از دامپزشکان حاذق بینالمللی استفاده کند تا چنین اتفاقی رخ ندهد. وقتی تصاویر «آذر» و «توران» بر پشتبام سازمان محیطزیست برای هواخوری در رسانهای منتشر شد، میزان تخصص مسوولان سازمان محیطزیست به طور کلی مشخص شد. طبیعتا اولویتهای آنها با دغدغههای مردم متفاوت است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 به کدامین گناه؟
✍️ عباس عبدی
اگر در قتلهای کرمان قاطعانه عمل میشد آیا کسی جرات میکرد دانشآموزان را مسموم کند ؟
عملکرد نواصولگرایان در ماجرای مسمومیت دانشآموزان تلاش برای بازگشت به عصر جاهلیت است ماجرای مسمومیت دختران دانشآموز در قم و برخی شهرهای دیگر واجد چه معنایی اضافه بر سبُعیت عاملان و ذهنیت آنان است؟ اول از همه اینکه کماهمیت شمردن موضوع و بعضا تکذیب این مسمومیتها در ابتدای ماجرا، نشان میداد که موضوع جدی است؛ چون اگر یک حادثه عادی بود، فورا درباره آن اطلاعرسانی و ابعاد آن را روشن میکردند. لذا در همان مقطع معلوم بود که برخی از مسوولان چنان سخن میگویند که گویی چند تکه سنگریزه در داخل دهان دارند و نمیتوانند چنانکه باید و شاید سخن بگویند. هنوز هم همانگونه سخن میگویند در نتیجه به نظر میرسد که ماجرا از همان روز اول روشن بوده و هیچ عقل سلیمی باور نمیکند که دستگاههای انتظامی و امنیتی ما آنهم در شهری چون قم نتوانسته باشند ماجرا را کشف کنند یا حداقل سرنخی از آن به دست آورده باشند، به ویژه اینکه در عمدی و سازماندهی شده بودن این اتفاق به دلیل تکرار آن هم در قم و هم در چند شهر دیگر، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. اگر هم ارادهای به رسیدگی نباشد همه نهادهای با ربط و بیربط وارد ماجرا میشوند که پیگیری کنند. اتفاقا تروریستهای این جنایت اصرار داشتهاند که پیام آنان را دیگران بگیرند و الا هیچ عقل سلیمی نمیآید در شهر قم چند مدرسه دخترانه را پیاپی مورد تعرض این عمل تروریستی کند بدون اینکه پیامش را منتقل کرده باشد. برخی از نزدیکان میپرسیدند چرا درباره این ماجرا به صراحت چیزی نمینویسم؟ واقعیت این بود که دوست نداشتم پیشاپیش داوری کنم و فکر میکردم اگر جدی باشد و تکرار شود حتما مسوولان مربوط اقدام جدی خواهند کرد. دریغ که این خوشبینی نیز درست از آب در نیامد. اگر قرار باشد که چند دستاورد مهم انقلاب را نام ببرم، به طور قطع یکی از آنها آزاد شدن زنان از بند فرهنگ بسته گذشته بود. آزاد کردن نه مثل رضا شاه و پسرش از بالا و زور، بلکه از بطن جامعه و مطابق خواست عموم مردم.
شخصا تجربهای دارم از روستای خودمان که پیش از انقلاب، حداکثر اجازه میدادند که دخترانشان تا پایان ابتدایی درس بخوانند، بعضا همان را هم اجازه نمیدادند، ولی ۱۵ سال پس از انقلاب بود که شنیدم دختر یکی از نزدیکان متعصبم که دانشگاه رفتن مرا هم تا حدی دست میانداخت، پس از گرفتن دیپلم در روستای همسایه، به دانشگاه شیراز رفته و درس میخواند. چنین رویدادی پیش از انقلاب هیچگاه تبدیل به یک روند عادی نبود ولی پس از انقلاب چنین شد. در سال ۱۳۴۲، که مخالفت با حق رای زنان بهانه بود، در سال ۱۳۵۷، زنان به نام اسلام و شرع حق انتخاب شدن هم در قانون اساسی به دست آوردند و نه با زور از بالا که با اراده خودشان و چنین بود که نقش آنان در انقلاب برجستهتر از مردان تعریف شد. اتفاقا زنان با چادر به عرصه عمومی آمدند و آنجا را از انحصار مردان درآوردند و افراد زیادی نیستند که به این نقش حجاب توجه کرده باشند. پس از انقلاب زنان در همه عرصههایی که توانستند پیشگام شدند و مهمتر از همه در آموزش بود. در اینجا فقط سهم دختران را در چند مقطع زمانی از آموزش مینویسم.
این درصد آخر به معنای برابری کامل آموزش عمومی دختران و پسران است. همچنین نسبت دانشجویان دختر که پیش از انقلاب حدود یکسوم بود اکنون بیش از پسران شده است. البته اگر رژیم پیشین هم ادامه مییافت آن نسبتها به سود زنان طی میشد، ولی اینجا دو نکته مهم است؛ اول اینکه این فرآیند پس از انقلاب، نه از دل فشارهای حکومتی بلکه از طرف مردم ایجاد و استقبال شد و حکومت هم همراهی کرد. نکته دوم اینکه مطلقا نه تنها مخالفتی با این فرآیند در دهههای اولیه انقلاب نبود بلکه به آن افتخار میشد و فقط از مقطعی که جناح افراطی عهدهدار امور شد شاهد این روند هستیم. همان تفاوتی را که میان امامان جمعه تهران در اول انقلاب و حالا میبینیم، در این مسیر هم دیده میشود. بنابراین نوک پیکان حمله نواصولگرایان، علیه مظاهر و الزامات جدید و کوشش آنان برای بازگشت به جاهلیت است که در راس آن نقض حق و حقوق و مشارکت زنان است و این خواست برخلاف بدیهیات عقلی و خواست مردمی است که انقلاب کردند. تا اینجای کار آنچه اتفاق افتاده را میتوان در قالبی تحلیل و فهم کرد. سر بر آوردن اژدهای خفته سنتگرایی متحجر علیه انقلابی که خواهان عبور از تعارضات ساخته شده میان سنت و تجدد بود. فراتر از این فهم، آنچه باعث تاسف است، سکوت نسبی کسانی است که وظیفه مقابله با این تروریسم سیاه را دارند. هنگامی که در قرآن میخوانیم «بِأیِّ ذنْبٍ قُتِلتْ» (آنگاه که از دختر زنده به گور شده پرسیده شود که به کدامین گناه کشته شده است؟) تعجب میکردیم که مگر ممکن است کسانی باشند که دختران خود را از طریق زنده به گور کردن، بکشند؟ چنین جاهلیتی برای هیچ کس قابل تصور نبود و نیست، ولی امروز میبینیم که با معنایی موسع از کشتن، کوشش این جماعت برای جلوگیری از باسواد شدن زنان و ازدواج زودرس آنان مصداق این آیه است و میخواهند کاری را انجام دهند که از کشتن جسمی هم بدتر است و البته برحسب ضرورت ابایی هم از کشتن دختران نخواهند داشت. ذلیل کردن دایمی و کشتن روحی یک جامعه و دختران آن بر تارک عملکرد این تروریستهای سیاه خواهد نشست، حتی بدتر از طالبان، زیرا طالبان خیلی شفاف و به روشنی این کار را میکند، ولی این جنایتکاران آنقدر جرات و شهامت ندارند که آشکارا این کارها را کنند و مسوولیت آن را بپذیرند. به نظرم اینها نشانه آخرین تلاشهای مذبوحانه این جماعت در برابر خواست مردم است و به طور قطع شعار زن، زندگی، آزادی اثرات خود را بر جامعه رو به رشد ایران بر جای گذاشته است و مقاومت بیفایده است. مشکل اصلی سکوتی است که در برابر این اتفاقات رخ داده است. انتظار این بود که مسوولان و روحانیون خیلی زودتر از دیگران علیه چنین فجایعی موضعگیری کنند همچنانکه ابتدای انقلاب نسبت به برخی افرادی که علیه زنان اقدامات ایذایی انجام میدادند و دستور صریح برای مواجهه با آنان صادر شد. ولی اکنون که ۴۴ سال از انقلاب میگذرد و حاکمیت قانون و حساسیت اخلاقی باید بیشتر باشد شاهد سکوتی نسبی هستیم که ممکن است به علامت رضا تعبیر شود. اگر در قتلهای کرمان قاطعانه و مطابق حق و قانون عمل میشد به احتمال قوی امروز کسانی به خود جرات انجام چنین جنایاتی را نمیدادند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 برخورد با پدیدهها، نیازمند مدیران کارآمد
✍️ علی نجفی توانا
اتفاقاتی که طی ماههای گذشته در خصوص بحث مسمومیت دانشآموزان مدارس در شهرهای مختلف رخ داده است باعث شده تا نوعی نگرانی در میان مردم و کلیت جامعه در خصوص این مساله و چرایی و چگونگی بهوجود آمدن آن پدید آید. اینکه چطور این مساله پس از چند ماه هنوز پیگیری و حل و فصل نشده و دستگاههای مسئول نسبت به آن تصمیمگیری و اقدامات لازم را انجام ندادهاند. این در حالی است که یکی از وظایف محوری و اساسی حاکمیت حفظ امنیت فردی و اجتماعی است. متأسفانه ما در این زمینه از جهات مختلفی در طی سالهای گذشته با نوعی کاستی مواجه بودیم. به عبارت روشنتر مردم از مسئولان کشور انتظار داشته و دارند که آزادیها و حقوق مقرر در قانون اساسی که میثاق بین حاکمیت و دولت است را تامین کنند. اما نه تنها در مسائل فرهنگی، آموزشی، اقتصادی و بحثهای مربوط به اشتغال و تورم این اهداف تحصیل نشده است؛ بلکه در میان اوج چالشهای مربوط به تورم ،تامین امنیت فرزندان آنها نیز به چالش کشیده میشود. حوادث اخیر در شهرهای قم، بروجرد و اخیرا تهران نشان میدهد که متولیان امر در این مقوله نتوانستهاند با پیشگیریهای لازم به گونهای عمل کنند که سلامت و امنیت جسمانی فرزندان آنها توسط اولیای مدارس تامین گردد. جامعه در این خصوص بهشدت با کمبود اطلاعات مواجه است و مردم از خود میپرسند که چرا و چگونه در چارچوب مراکز آموزشی آن هم برای اطفال و نوجوانان چنین اتفاقاتی بیفتد. کسی قصد آسیب شناسی را ندارد. آنچه مسلم است این صدمات و آسیبها در پیوند با اتفاقاتی است که در مدارس برای دانشآموزان رخ میدهد. مثل استنشاق برخی گازها یا مواد شیمیایی که موجبات مسمومیت را فراهم میکند. پرسش اینجاست که این آلودگیها و اتفاقات از کجا تامین و رخ میدهد؟ قطعا اگر خانوادهها چنین تدارکی را داشته باشند بر فرض موجب آلودگی و مسمومیت یک یا دو دانشآموز میشود. اما مسمومیت این تعداد از دانشآموزان نشانه وسعت اقدامات سازمان یافتهای است که باید توسط عواملی صورت پذیرفته باشد. این مساله یا منشأ داخلی دارد و یا آنچه تحت اوامر و هدایت نهادها یا دولتهای خارجی هستند. در این خصوص دولت مکلف است بررسیهای لازم را به عمل آورد. با این حجم از نیروهای امنیتی و انتظامی و نظامی چگونه نمیتوان منشأ این اقدامات مخرب را شناسایی کرد؟ سلامت فرزندان کشور در خطر است. فرزندانی که خانوادههای آنها با سفرههای هر روز کوچکتر از روز گذشته ناگهان سلامتی خود را نیز در خطر میبینند. در قوانین عادی پیگیری و واکنش نسبت به این نوع اقدامات پیشبینی شده است. برای جلوگیری از ورود صدمات بیشتر میتوان با نوعی اقدامات پیشگیرانه و آموزش لازم به مدیران مدارس و حتی گماردن نیروهای متخصص نسبت به تکرار این حوادث جلوگیری بهعمل آورد. مدیران و اولیای مدارس اگر به وظایف خود درست عمل کنند قطعا میتوانند از بروز اینگونه مسائل جلوگیری بهعمل آورند. فرزندانی که با خون دل در شرایط اقتصادی نامطلوب و با سختی توسط والدین تربیت شده و به امید آموزش و پرورش به مراکز آموزشی سپرده میشوند در معرض شدید خطرها یعنی خطر جانی قرار دارند.
🔻روزنامه شرق
📍 معاوضه اسب یکچشم با اسب کور
✍️ حمزه نوذری
در جلسه دوم درس جامعهشناسی کارآفرینی در این ترم از یکی از دانشجویان خواستم درباره اینکه گفته میشود کارآفرینی قابل آموزشدادن است و نحوه آموزش آن، نظرش را بیان کند که با پاسخی غیرمعمول مواجه شدم. نظر دانشجو این بود که ذات آدمها فرق میکند و کارآفرینبودن به ذات افراد بستگی دارد. وقتی با اعتراض بقیه مواجه شد، اندکی بیانش را تعدیل کرد و گفت یک قسمتی از رفتارها به ذات ما بستگی دارد. او نمیدانست ذاتی که از آن سخن میگوید دقیقا چیست و چگونه قابل توضیحدادن است. او گفت من و خواهرم هر دو تقریبا همسن و در یک محیط مشابه رشد کردهایم اما از نظر استعداد، رفتار و حتی واکنش نسبت به محیط اجتماعی و فیزیکی متفاوت هستیم. از نظر او توضیح عقلانی درباره ذات و سرشت وجود ندارد، اما ذات واقعیت دارد. بد نیست لحظهای درنگ کرده و این مسئله را اندکی باز کنیم. فقط این دانشجو نیست که سعی میکند برخی از تفاوتهای رفتاری و احساسی را با ارجاع به سرشت و ذات توضیح دهد، بلکه در علوم مختلف از جمله زیستشناختی نیز دیده میشود یا حتی برخی اخلاقگرایان و حتی جریانهای سیاسی نیز چنین برداشتی دارند. نژادگرایی و قوممحوری هم بر بنیاد سرشت استوار است. در برداشت عامیانه از تفاوت احساسات و رفتارها هم ذاتگرایی مشهود است. سرشت انسانی از نظر برخی فلیسوفان اخلاق با نوعی همدردی، انصاف و مسئولیت همراه است. دیدگاه سرشتگرایی در مقابل فرهنگگرایی مطرح شده است.
فرهنگگرایی که تفاتهای رفتاری و احساسی را با تمایز در ارزشها، هنجارها و اجتماعیکردن توضیح میدهد، نشتیها و ضعفهایی دارد که برای توضیح تفاوتهای رفتار نابسنده است. از نظر ذاتگرایان، نیروی ناشناخته و گمنامی به نام سرشت وجود دارد که تفاوتها را در مرحله نخست رقم میزند و فرهنگ و آموزش بر هستهای اصلی به نام سرشت اضافه میشوند. همانی که دانشجوی مورد اشاره گفت: برخی تفاوتها را میتوان با ارجاع به هسته درونی انسان به نام سرشت توضیح داد. بر این اساس، رفتارها و احساسات، پدیدار، نمود و تجلی هسته پنهانی به نام سرشت هستند.
از نظر بودون، جامعهشناس فرانسوی، سرشتگرایی در حال تبدیلشدن به نوعی جریان اندیشگی است. مثلا برآمدن جامعهشناسی متکی بر مبانی زیستشناسی. وی معتقد است سرشتگرایی بُعد سیاسی هم دارد. به این معنا که فرهنگگرایی معمولا با حساسیت چپگرایی همراه است و به آن مشروعیت میدهد، درحالیکه سرشتگرایی به نظر میرسد حال و هوایی بیشتر محافظهکارانه داشته باشد.
دانشجوی داستان ما، جریانهای اندیشه و دیدگاههای سیاسی محافظهکار، باورها و رفتارها را به هستی نامشهودی به نام سرشت نسبت میدهد، چراکه نمیداند علل واقعی و تعینبخش کداماند. اما آیا ارجاع به فرهنگ و آموزش در تبیین تفاوت رفتاری بسنده است؟ سرشتگرایان معتقدند رفتارها و احساسات زائیده مکانیسمهای درونی و بدون آگاهی و اختیار فرد هستند که سازوکارهای زیستی (ژن) نامیده میشود و بشر راه فراری از آنها دارد. این آموزه خیلی مبهمتر از دیدگاه معروف فرویدی نیست که احساسات و رفتارهای انسان را به نیروی قوی و مبهم درونی به نام ناخودآگاه نسبت میدهد. دیدگاه سرشتگرایی مبتنی بر خاستگاهگرایی است، به این دلیل که سعی میکند بنیادی به نام سرشت را برای توضیح رفتار جستوجو کند اما نمیتواند توضیح دهد که چرا باورها و رفتارهای بشر در طول تاریخ اینقدر تحول یافتهاند؟ این تحولات و تغییرات در باورها، احساسات و رفتارهای بشر را چگونه میتوان به امر ثابتی به نام ذات توضیح داد؟ اگر هم قائل به سرشت باشیم با توجه به تغییرات تاریخی رفتار و احساسات، خود سرشت هم امری تاریخی و اجتماعی تلقی میشود. همه میدانیم که احساسات و باورها متعدد هستند و مشخص نیست چگونه میتوان این تعدد رفتاری را با گوناگونی سرشتها توضیح داد. اگر به اندازه احساسات و باورها و رفتارها، سرشت داریم آیا این کمکی به تبین رفتار میکند. تفکر سرشتگرایی میتواند وسیلهای برای توجیه تفاوت درآمدی و انواع نابرابری و طبیعی و بدیهی فرضکردن بسیاری از امور اجتماعی و اقتصادی در اختیار برخی قرار دهد. اینکه دانشجوی علوم اجتماعی کماکان برای توضیح بخشی از رفتارها و احساسات به امر نامشهودی به نام سرشت ارجاع میدهد یا حداقل اینکه از نظر او علوم اجتماعی براساس مبانی زیستشناختی قابل بیان است، نشان میدهد که ذاتگرایی دیدگاهی مورد قبول در میان افراد است؛ یعنی اینکه برخی از فرهنگگرایی به سوی سرشتگرایی برای فهم امور گذار کردهاند. بودون، تشبیه جالبی برای گذر از فرهنگگرایی به سوی سرشتگرایی دارد. «آیا نمیتوان گفت که اسب یکچشمی را با اسب کور معاوضه کردهایم؟ هرچند دیدگاه عقلانیت ابزاری (سودمندگرایی) هم برای توضیح رفتارها وجود دارد اما در علوم اجتماعی و به ویژه جامعهشناسی برای توضیح احساسات، باورها و رفتارها و به طور کلی توضیح پدیدهها از رویکرد رابطهگرایی استفاده میشود. مارکس بیان میکند که سرمایه یک رابطه اجتماعی است یعنی منطق سرمایه یک منطق رابطهای است یا فوکو که برای توضیح قدرت معتقد است قدرت در شبکهای از روابط در جامعه پخش شده یا همانگونه که بوردیو بیان میکند واقعیت، شبکهای از روابط است.
مطالب مرتبط