🔻روزنامه تعادل
📍 دولت و انتخابات اتاق!
✍️ حسین حقگو
رقابت انتخاباتی در اتاقهای بازرگانی گرم شده و تا روز رایگیری بر گرمای آن نیز افزوده خواهد شد. اما آیا این انتخابات برای نهاد دولت هم مهم است؟ و اینکه آیا نهاد دولت ترجیح خاصی دارد و پیروزی افراد و جریان مشخصی را مطلوب و به نفع خود میداند؟! در اینکه حدی از توجه به این انتخابات در دولت وجود دارد شکی نیست.
علائم این جهتگیری از همان شروع کار دولت سیزدهم و فضاسازی رسانهای علیه گروه و جریان مسلط در اتاق مشخص بود. حرکتی که البته پایگاهی در خود اتاق و در بین بعضی فعالان آن و بعضا متاثر از کمکاریها و اشتباهات این نهاد داشت (مانند هر نهادی که امکان خطا و تخلف در آن وجود دارد).
حرکت در جهت تغییر قانون این نهاد در مجلس و همچنین در ادامه رد صلاحیتها و اهلیتها و... در روزهای اخیر، نیز بیانگر سوگیری نهاد قدرت نسبت به اتاقها به عنوان قدرتمندترین تشکل و نهاد بخش خصوصی و مدنی است (با اغماضهایی در مورد خصوصی و مدنی بودن این نهاد با توجه به حضور تاثیرگذار دولت در نهاد نظارتی بر فعالیتهای این نهاد و سهم وزارتخانهها صنعتی و اقتصادی از هیات نمایندگان). این سوگیری البته مختص این دولت نبوده است و در دولتهای قبل نیز دولتهای مستقر از طریق انواع ابزارهای در اختیار سعی داشتهاند تا جریان همسو با خود را در اتاقها مسلط و تقویت نمایند. در واقع اتاقهای بازرگانی به نوعی منعکسکننده جریان اقتصاد سیاسی حاکم بر قوه مجریه بوده است.
اما دولت دلمشغولی آنچنانی هم در این باره ندارد و بهعبارتی اتاقها را چندان تهدیدی برای اقتدار خود نمیداند. این امر از یک منظر به سبب کاهش وزن و اهمیت اتاقها و اصولا بخش خصوصی در ساختار اقتصاد سیاسی کشور به خصوص پس از اجرای سیاستهای اصل ۴۴ است. امری که به تغییر صورتبندی بنگاههای اقتصادی و صنعتی و هر چه کوچک شدن سهم بنگاههای کوچک و متوسط ساخت محور از ارزش افزوده صنعت و اقتصاد و بالعکس افزایش سهم بنگاههای بزرگ خصولتی و شبهدولتی متکی به منابع خام و انرژی بر منجر شد (سهم تنها ۱۶ درصدی حدود ۸۴ هزار بنگاه کوچک و متوسط از ارزش افزوده صنعتی و سهم ۸۴ درصدی حدود ۴ هزار بنگاههای بزرگ از این ارزش افزوده).
از منظری دیگر و شاید به مراتب مهمتر، جایگاه سنتی دولت در کشورمان در مقام پدرسالار است و حاشیهای شدن بخش خصوصی در پدیده دولتسازی مدرن. این روزها که به سبب درگذشت اندیشمند فرزانه و ایران دوست بزرگ دکتر سید جواد طباطبایی به سوگ نشستهایم، موضوع «دولت مدرن» در ایران بیش از هر زمان دیگری جای طرح و تامل دارد. چرا که همانطور که این متفکر برجسته عنوان نموده است اگر چه وجود ایران به عنوان یک کشور با سابقهای چند هزار ساله نیاز به اثبات ندارد، اما در مورد دولت - ملت ایران باید اندیشید و وجوه آن را مشخص کرد. در واقع طرح «مساله ایران» از سوی این فیلسوف سیاسی بر همین اساس است.
اینکه دولت مدرن به مفهوم حاکمیت اراده ملت و حکومت قانون پدیده جدیدی است که کشورمان حداقل بیش از یک قرن است در تکاپوی تحقق آن است. جریانی که با نهضت مشروطیت وارد مرحله مهمی شد اما به سرانجام نرسید و متاسفانه به ایجاد ساخت قدرت مطلقه انجامید که اگر چه دارای مولفههای اقتصاد مدرن نظیر سرمایهگذاری صنعتی و اصلاحات اقتصادی و مالی و بورکراتیک و حقوقی بود اما اسیر انحصارات دولتی و فقدان رقابت و تسلط ملاحظات سیاسی بر عقلانیت اقتصادی شد. با تاسیس خانه وکلای تجار که نیای اتاقهای بازرگانی امروز است و از پیشگامان مشروطه در یکصد و چهل سال قبل، سعی شد خواست جلوگیری از مداخلات دولت در اقتصاد و کسب و کار مردم پیگیری و از این خواست به عنوان اصل اساسی در یک اقتصاد بهروز محافظت شود. حرکتی بس مهم و تاریخی که در صورت موفقیت و ایجاد اقتصاد آزاد و رقابتی مبتنی بر قانون با محوریت بخش خصوصی میتوانست کار ایجاد دولت مدرن به تدریج و در تعامل با سایر حوزههای سیاسی و اجتماعی به سامان برسد. متاسفانه آنچه اما در طی دههها بر فضا حاکم شد سوئ ظن به نظام بازار و حقوق مالکیت و بخش خصوصی و.... بود.
اینک اما آنچه انتخابات آتی اتاق را معنادار و قابل اهمیت برای نهاد قدرت میکند، تلاشی است که افراد و جریانهای اقتصادی در جهت خلاصی از اقتصاد دولتی و تبیین و غلبه اقتصاد آزاد و رقابتی و مفاهیمی همچون: تضمین حقوق مالکیت و استحکام قراردادها، حکمرانی معتبر و توانمند، تعامل پایدار و متوازن با جهان، حقوق برابر شهروندی و نظام تامین اجتماعی کارآمد و... بهکار میبندند و این انتخابات و اتاق آینده را از نهادی گوش به فرمان و جزیی از ماشین اقتصاد دولتی به موتور محرکه اقتصاد آزاد و دولت مدرن تبدیل میکنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چرایی عقبماندگی تولید صنعتی؟
✍️ دکتر برزین جعفرتاش
در سالهای اخیر مساله حمایت از تولید و توسعه اقتصادی به ظاهر در کانون توجه مقامات سیاسی کشور قرار گرفته است؛ بهطوریکه مجموعهای از سیاستهای سالهای اخیر با همین دغدغه اقتصادی وضع شدهاند.
با این حال به دلایلی که در ادامه میآید لزوما این شعارها و گفتمان اقتصادی حامی تولید در بستر سیاستگذاری اقتصادی کشور چندان ظهور و بروزی پیدا نکردهاند. در ادامه با اشاره به مصادیقی از رویکردهای ضدتولیدی نظام حکمرانی اقتصادی کشور نشان میدهیم که اگرچه در شعار حمایت از تولید اولویت دارد، ولی در عمل شرایط به گونه دیگری رقم میخورد.
اولین و شاید بدیهیترین سیاست ضد تولیدی، مساله قیمتگذاری دولتی است. طبق مصوبه۴۸۰۲۱ و ابلاغیه ۱۵۱۷۸۰ مورخ ۱۰/ ۶/ ۱۳۹۷ وزیر صنعت زمینه را برای قیمتگذاری تمام کالاهای تولیدی و وارداتی به شکل تعیین نرخ یا تعیین قاعده توسط سازمان حمایت فراهم کرد. در حال حاضر به گفته حسین هرورانی، کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس، ۱۵ نهاد قیمتگذار در کشور داریم. در حال حاضر دولت بهصورت تعیین قیمت یا ابلاغ معیارهای تعیین قیمت در قیمتگذاری تعداد بسیار زیادی از کالاها و خدمات مداخله میکند. این رویه ضدتولیدی، بهویژه در دورانی که شاهد تورم بالا هستیم، باعث ضرر و زیان هنگفت بخش تولیدی میشود.
از دیگر سیاستهای ضد تولیدی دولت میتوان به تغییر مداوم سیاست تجاری اشاره کرد. برای مثال ممنوعیت صادرات محصولات کشاورزی در پی افزایش قیمت این محصول در بازار داخلی یکی از عوامل مهم ضرر و زیان بخش کشاورزی است. اینکه صادرات کیوی، مرکبات، چای، برنج و حتی دام زنده گاهی با محدودیت ناگهانی صادرات مواجه میشود، امکان برنامهریزی و توسعه را از این صنایع میگیرد. دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد دهه۴۰ ایران به اختلاف نظر جالبی در آن سالها اشاره میکند که تا امروز هم ادامه دارد. او با اشاره به مخالفت دولت وقت با صادرات دام زنده به کشورهای حاشیه خلیجفارس خاطرنشان میکند که باید با صادرات دام ایرانی، اعراب حاشیه خلیجفارس را به گوشت بره دامنههای زاگرس عادت دهیم تا زمینه توسعه صادرات و صنعت دامپروری کشور فراهم شود و از آن طرف در صورت کمبود گوشت برای مصرف داخل، مردم از گوشت دام پرورشی یا وارداتی استفاده کنند. این ایده -در آن زمان و حتی امروز- ایده نامحبوبی است. ممنوعیت مداوم صادرات کالاها و محصولات مختلف، از گوشت و مرغ گرفته تا سیب، پیاز و وکیوی نشاندهنده این موضوع است که همچنان «مصرف امروز» به «تولید و سرمایهگذاری و توسعه اقتصادی در آینده» ارجحیت دارد.
در مثالی دیگر میتوان به واکنش هرساله دولت در قبال کمبود برق در تابستان یا گاز در زمستان اشاره کرد که در هر دو مورد اولویت با قطع انرژی شهرکهای صنعتی و بنگاههای تولیدی است. این رویکرد نشان از ناخودآگاه حکمرانی اقتصادی کشور میدهد که مصرف و مصرفکننده مقدم بر تولید است. درحالیکه اگر تولیدی نباشد، پولی هم برای مصرف کردن نیست. نکته اینجاست که در سالهای قبل توزیع درآمدهای نفتی و سایر منابع طبیعی تا حدی توسعهنیافتگی بخش تولیدی و مولد اقتصاد را جبران میکرد؛ ولی با وجود تحریمها و کاهش درآمدهای دولت، سیاستهای توزیعی دولت محدود شده و وجود یک بخش تولیدی قوی و توسعهیافته به یک ضرورت تبدیل شده است.
مثالهای فوق نشان میدهند که بهرغم شعارهای مرتبط با حمایت از تولید، در عمل حکمرانی اقتصاد ضدتولیدی است. به عبارت دیگر بنگاههای تولیدی در شرایط اقتصاد کلان نامناسب مانند بیثباتی نرخ ارز و تورم بالا باید این سیاستهای ضدتولیدی دولت را نیز تحمل کنند. نکته اینجاست که بسیاری از مشکلات اقتصاد کلان نیز ناشی از تضعیف بخش تولیدی است. در واقع این رویکرد ضدتولیدی حکمرانی اقتصادی کشور چرخه شومی (تضعیف تولید کاهش قدرت خرید تشدید کنترلهای قیمتی و نظارتی تضعیف تولید) را ایجاد کرده است که بهرغم تمام حرفها و شعارها درباره حمایت از تولید، در حال تخریب شالوده اقتصاد کشور است. به باور برخی از صاحبنظران توسعه، اثر ساختارهای توزیع قدرت (استقرار سیاسی) بر سیاستها و نهادها بیشتر از شعارها و ایدهها است و به نظر میرسد این نکته درخصوص موضوع حمایت از تولید هم صادق باشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 این بحران به نفع همه است!
✍️ جعفر بلوری
شنبه شبی که گذشت نهمین تظاهرات هفتگی در تلآویو
و چند شهر دیگر آن برگزار شد. چیزی بین ۲۵۰ تا ۲۶۰ هزار نفر در این تظاهرات ضددولتی شرکت کردند و رکورد بزرگترین تظاهرات اعتراضی در تاریخ ۷۵ ساله این رژیم جعلی شکسته شد. آنچه این تظاهرات را از ۸ مورد قبلی متمایز کرده، سه رویداد «بیسابقه» است. یکی تعداد بالای مشارکتکنندگان در اعتراضهای خیابانی. دوم، پیوستن بخشی از بدنه اصلی ارتش این رژیم به اعتصابیون (امتناع دهها خلبان
نیروی هوایی رژیم صهیونیستی برای مشارکت در رزمایش) و سوم رویدادی است که دیروز رسانهها به نقل از «نیویورکتایمز» منتشر کردند: «ظهور گروههای مسلح جدید در کرانه باختری همزمان با اوجگیری اعتراضات خیابانی.» این سه رویداد در یک «نقطه» به هم میرسند و آن چیزی نیست جز هُل دادن این رژیم به سوی فروپاشی...
فرجام بحرانی که چند ماهی است دامن صهیونیستها را گرفته و روزبهروز بدتر میشود چه خواهد بود؟ آیا رژیم صهیونیستی واقعا نفسهای آخرش را میکشد؟ تاثیر ادامهدار بودن این بحران روی کشور ما چیست؟ بخوانید:
این یک واقعیت انکارناپذیر است که این روزها، واژههایی مثل «بحران» و «خطر فروپاشی از درون» به طرز کمسابقهای وارد ادبیات سیاسی و رسانهای رژیم اسرائیل شده است. این واژهها که در قالب «هشدار» و از سوی بلندپایهترین مقامات رسمی این رژیم مورد استفاده قرار میگیرد، آمریکا، بهعنوان بزرگترین حامی این رژیم را هم بهشدت نگران کرده طوری که طی روزهای گذشته خبرهایی از ابراز نگرانی جدی مقامات آمریکایی از وضعیت حاکم بر سرزمینهای اشغالی به بیرون درز کرده است. دیروز هم خبر رسید ژنرال «لوید آتسین» وزیر دفاع آمریکا سفر ناگهانیِ منطقهای خود را آغاز کرده و مقصد اصلی او «اسرائیل» است! طبق گزارشهایی که منتشرشده وزیر دفاع آمریکا قرار است پس از دیدار با «عبدالله دوم» شاه اردن و «عبدالفتاح السیسی» رئیسجمهور مصر سراغ «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی برود. این سفری است که عملاً پیش از دومین نشست امنیتی عقبه و دیدار طرفهای مرتبط با مسئله فلسطین در هفتم ماه جاری در شرمالشیخ صورت میگیرد.
برای سنجش عیار، عُمق و ماندگاری این بحران ابتدا باید ریشههای آن را یافت و تبیین کرد. پیش از این در همین ستون نوشتیم ریشه اصلی این بحران، ائتلاف نتانیاهو با یک گروه اقلیت مذهبیِ بهشدت افراطی تحت عنوان «فراارتدوکسها» و خواستههای عجیب و غریب آنها از قدرت در کنار تلاشهای خود نتانیاهو برای تصویب قوانینی[اصلاحات قضایی] است که بتواند او را از مخمصه پروندههای متعدد فسادش نجات دهد. این خواستهها و قوانین آنقدر متحجرانه، و فراارتدوکسها آنقدر در خواستههای عجیبشان مُصِر هستند که، به نظر نمیرسد با مذاکره و تبادل امتیاز به توافق دست یابند. از آن سو دفاع از چنین کابینهای، آنقدر هزینه دارد که حتی غرب نیز نمیخواهد بار سنگین رسوایی آن را به دوش بکشد. روی کار آمدن کابینه فراارتدوکسها در تلآویو، آبرویی برای حامیان غربی این رژیم نگذاشته است. طوری که موجب دعوای علنی «تام نایدز» سفیر آمریکا در تلآویو با «بزالل اسموتریچ»
وزیر دارایی رژیم صهیونیستی شد. سفیر آمریکا آنقدر عصبانی بود که گفت «اسموتریچ یک احمق است. اگر آنجا بودم او را از پنجره هواپیما به بیرون میانداختم.» وزیر به شدت افراطی رژیم صهیونیستی در تریبونهای رسمی خواستار نابودی شهرک فلسطینی «حراره» و حذف فلسطینیان ساکن آن شده بود! او از جمله حامیان طرح «اعدام اُسرای فلسطینی» نیز هست! دعوای این دو در واقع نَشتیِ دعوای بزرگتری است که پشتپرده در جریان است. دولت آمریکا به هیچ وجه مخالف کشتار فلسطینیان نیست و آنچه باعث خشم آن شده، اعلام رسمی و علنی چنین خواستههای وحشیانه از سوی صهیونیستهاست. نامه سرگشاده رهبران قدرتهای اروپایی در محکومیت وزرای حقیقتا وحشی کابینه نتانیاهو را هم به این دعوا اضافه کنید. آش کابینه نتانیاهو آنقدر شور شده که غربیها رویِ آن را ندارند که از آن دفاع کنند. اختلافاتی که بین غرب و رژیم صهیونیستی بروز کرده نیز در نوع خود، اگر نگوییم بیسابقه کمسابقه است. به نظر میرسد از کنار هم گذاشتن مولفههای فوق بتوان به این نتیجه رسید که، انتهایی برای این «بحران» نمیتوان متصور شد. با توجه به این که فراارتدوکسها با آن عقاید سِفت و سخت و متحجرانهشان افرادی نیستند که از خواستههای خود کوتاه بیایند،
و به چیزی مثل ملیت و مرز و مصلحت نیز هیچ اعتقادی ندارند، این بحران حالا حالاها ادامه خواهد داشت. انتهای این بحران طولانی را درست نمیدانیم. شاید واقعا باعث فروپاشی این رژیم شود. اما فکر میکنیم در کوتاهمدت «سقوط»، فرجام این کابینه و نتانیاهو خواهد بود و باید منتظر تشکیل ششمین کابینه رژیم صهیونیستی در ۵ سال گذشته باشیم. کابینههای بعدی نیز احتمالا همین فرجام را خواهند داشت چون، ساختار سیاسی رژیم صهیونیستی به شرایطی رسیده که جز
«کابینه ضعیف و شکننده ائتلافی» چیز دیگری از آن خارج نمیشود. به این نکته مهم باید توجه کرد این، تنها چالش رژیم صهیونیستی نیست. این رژیم با چالشهای بیسابقه دیگری مواجه شده که به نظر میرسد در صورت تداوم آنها، بتوان گفت «کار اسرائیل واقعا تمام است.»
چالش بیسابقه دیگر، همان است که دو گزارشگر نیویورکتایمز، یعنی «پاتریک کینگزلی» و «هیبا یازبک» به تازگی منتشر کردهاند: «ظهور گروههای مسلح جدید در کرانه باختری». این دو گزارشگر میگویند برای تهیه گزارش میدانی خود ۴ روز تمام با ساکنان کرانه باختری گفتوگو کردهاند، چه مردم عادی چه مقامات فلسطینی و اتفاقا به نتایج جالبی هم رسیدهاند. «آشیانه شیران» نام گروه مسلح جدیدی است که همزمان با آغاز این اعتراضها اعلام موجودیت کرده و توانسته جوانان مسلح زیادی را جذب کند. طبق گزارش این روزنامه آمریکایی، یک گروه کوچک از این جوانان فقط در یک مورد توانستند با سلاحهایی که از انتفاضههای سابق به دست آورده بودند ساعتها به شکل «جانانه» با نظامیان صهیونیست درگیر شوند چرا که «مبارزه مسلحانه با اسرائیل را وظیفه خود میدانند.» گروه «آشیانه شیران» توانسته در این مدت کوتاه اعتماد و تایید ۷۰ درصد ساکنان فلسطین را جلب کند و جان شماری از صهیونیستها را هم بگیرد. مسلح شدن کرانه باختری آن هم از سوی چنین جوانهای شجاعی برای صهیونیستها کابوسی بود که تعبیر شد.
اعتصاب ۳۷ نفر از ۴۰ خلبان یک اسکادران ذخیره ارتش رژیم صهیونیستی به علت «کودتای قضایی نتانیاهو» چالش مهم بعدی است که در نوع خود بیسابقه و برای این رژیم «خطرناک» است. خطرناک به این معنا که، ارتش و نیروهای مسلح برای رژیم صهیونیستی طی این ۷۵ سال، عامل اصلی «بقاء» بوده است. تبعات نفوذ اعتصاب و اعتراض به بدنه «عامل بقاء یک رژیم»، واضحتر از آن است که نیازی به تبیین داشته باشد!
اما ما فکر میکنیم هر قدر این بحرانها ادامه یابند، نه فقط به نفع کشور ما که، به نفع تمام ملتهای منطقه و حتی غربیها خواهد بود. فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی بر پایه نژادپرستی و «خودبرترپنداری» است. آنها خود را قوم برتر میدانند و برای رسیدن به آرمانهای سیاه خود، نشان دادهاند دست به هر جنایتی میزنند. برای فهم این ادعا و بهعنوان فقط یک نمونه جدید، کافی است رجوع کنید به اظهارات اخیر یکی از نمایندگان عرب «کنست» که نسبت به وضعیت زلزلهزدگان سوری و ترکیهای ابراز نگرانی کرد. گروهی از صهیونیستهای دوآتشه، در همان صحن کنست و جلوی دوربینهای تلویزیونی به شدت برافروخته شده و اقدام به فحاشی علیه او و مردم سوریه و ترکیه کردند. آنها بدون اینکه خجالت بکشند یا نگران تبعات اظهاراتشان شوند کمک به مردم زلزلهزده سوری و ترکیهای را به شدت «تقبیح» کردند!
شاید برخی تصور کنند این تحلیل، از روی ذوقزدگی و سیاستزدگی است. چکیده تحلیل این یادداشت و «فواید ادامه بحران اسرائیل برای ایران» را میتوان در گزارش جدید شبکه ۱۳ رژیم صهیونیستی هم دید:
«یک منبع به ما گفت وضعیت فلسطین به انفجار نزدیک شده و طبیعتا اصلاحات قضایی ما هم در به وجود آمدن این وضعیت موثر بوده است... برداشت ما از رویکرد نتانیاهو این است که اسرائیل توان حمله به ایران را ندارد و هیچ گزینه کارآمدی برای توقف برنامه هستهای ایران وجود ندارد. این منبع به ما گفت ایرانیها نیز این را فهمیدهاند چیزی که صحت این حرف را تایید میکند این است که در خلال عملیات «نگهبانان دیوارها» در طول ده روز موشکهای گنبد آهنین ته کشید و اگر اسرائیل به ایران حمله کند پاسخ ایران مداوم خواهد بود...اسرائیل میتواند به حملات سایبری و همچنین فعالیتهای بیثباتکننده علیه نظام ایران ادامه دهد اما بیش از این توانایی ندارد و...»
🔻روزنامه اطلاعات
📍 انحراف برنامه هفتم توسعه پیش از تدوین و اجرا
✍️ کامران نرجه
برنامه پنجساله هفتم توسعه اقتصادی و اجتماعی که مراحل پیش نویس خود را در دولت سپری می کند، باید به مقوله آب در تمامی ابعاد اجتماعی و اقتصادی اهمیت داده و هرگونه اهداف پنج سال آینده را از منظر امکان تأمین آب برنامه ریزی کند.
این نکته که آب بستر توسعه است و بدون آن به هیچ پیشرفتی نمی توان دست یافت، نیازی به توضیح ندارد. حتی در قرآن مجید به صراحت از آب به عنوان منشا زندگی همه چیز یاد شده و این نکته نشان می دهد که اهمیت آب در فرآیند توسعه از هر مؤلفه ای بالاتر است.
برنامه ششم توسعه که دوره اجرای آن پارسال به اتمام رسید، از آن جهت در دستیابی به عمده اهداف خود ناکام ماند که به موضوع تأمین منابع آب و آمایش سرزمین برای اجرای طرح های توسعه کم توجه بود. اما تغییرات اقلیمی اخیر و خشکسالی های پی در پی ثابت کرد که منابع آبی موجود برای طرح های بلندپروازانه اقتصادی و اجتماعی کافی نیست و اگر به این موضوع باور نداشته باشیم، در آینده به دلیل فشار تقاضای مصرف آب با مشکلات بزرگ زیست محیطی و امنیتی روبرو خواهیم شد.
در برنامه پنجساله هفتم هم اگر موضوع «آب» محور توسعه قرار نگیرد، از هم اکنون می توان شکست هدف گذاری های آینده و رویارویی با بحران های بزرگ اقتصادی و اجتماعی را پیش بینی کرد. البته سازمان برنامه و بودجه به عنوان مسئول تدوین این سند بالادستی اعلام کرده که در هدف گذاری های پنج سال آینده موضوع «آب» یکی از محورهای اصلی خواهد بود ولی نکته اینجاست اطلاعات پایه ای که از منابع و مصارف آب در اختیار برنامه ریزان این سند قرار دارد، قدیمی است و با واقعیات امروز ایران و جامعه ۵ سال آینده فاصله دارد.
در قالب برنامه پنجساله هفتم باید بخش کشاورزی که مصرف کننده ۸۰ درصد منابع آبی کشور است، با هدف امنیت غذایی جامعه محصولاتی را تولید کند که ارزش آنها بیشتر از منابع مصرفی شان باشد. به عبارت دیگر بهره وری تولید در بخش کشاورزی باید افزایش یابد.
به زعم کارشناسان سازمان برنامه و بودجه، راهبردهای چنین تولید هدفمندی در «سند الگوی کشت» که پائیز امسال رونمایی شد، مشخص شده و هرگونه برنامه ریزی پنجساله آینده در این حوزه بر پایه اطلاعات سند مذکور صورت خواهد گرفت. اما نکته نگران کننده اینجاست که مفاد سند الگوی کشت تاکنون برای کارشناسان سایر بخش های مرتبط با آب( به ویژه دستگاه هایی که قرار است تأمین کننده و تنظیم کننده تخصیص آب به مصارف بخش کشاورزی باشند) منتشر نشده و همین محرمانگی، شائبه خطای محاسبات سند الگوی کشت را بالابرده و امکان نقد و بررسی آنها را از بین برده است.
اندک اطلاعات افشا شده از سند الگوی کشت توسط نمایندگان مجلس شورای اسلامی یا برخی دستگاه های مسئول نشان می دهد که در تدوین این سند به موضوع آمایش سرزمین و امکان تأمین آب برای تولید محصولات کشاورزی و از همه مهمتر به مسأله بهره وری منابع آبی در اقلیم های خشک و کم آب توجه نشده است.
حتی برخی معتقدند سند الگوی کشت که قرار است پایه اطلاعات تدوین برنامه کاهش مصرف آب در پنجساله آینده باشد، صرفاً جدول گزارش عملکرد بخش کشاورزی استان های مختلف در سال های گذشته است که هیچ راهبردی برای توقف یا کاهش تولید محصولات آب بر در مناطق خشک و کم آب ندارد و پر واضح است که مبنا قراردادن چنین محاسباتی برای تولید کشاورزی پنجساله آینده، عبث و بیهوده است و مجموع هدف گذاری های برنامه هفتم را به انحراف خواهد راند.
از سوی دیگر برنامه هفتم توسعه با کمبود یا انحراف اطلاعات در مورد منابع آب های قابل استحصال کشور روبروست و در چنین شرایطی نمی تواند برای مصارف بخش های مختلف کشاورزی، صنعتی و خانگی منابع تضمین شده ای تأمین کند.
آنچه از شدت خشکسالی فلات ایران در سال های آینده می دانیم، صرفاً بر اساس برخی مشاهدات میدانی یا شاخص های محاسباتی در مورد کاهش سطح دسترسی سفره های زیر زمینی و افت ورودی آب به مخازن سدهای کشور است. هنوز نمی توان برآورد کرد که تغییرات اقلیمی و افزایش میانگین دمای هوا در سال های پیش رو چه حجم از داشته های آبی ما را زایل می کند و فرهنگ مصرف بخش های مختلف تا چه حد آمادگی انطباق با دوران کم آبی دارند.
در سوی دیگر، این معضل بی خبری، ممکن است انتشار اطلاعات فریبنده از برداشت آب در چاه های ژرف استان های کویری، تدوینگران برنامه هفتم را به اتکا منابع محدود و بازگشت ناپذیر چاه های ژرف ترغیب کند که در آن صورت این میراث تاریخی برای نسل های آینده را با هزینه بسیار گزاف اکتشاف خواهیم کرد و به قیمتی ناچیز برای تولید محصولات کم ارزش و غیر بهره ور مصرف می کنیم.
از این رو برنامه هفتم توسعه پیش از تدوین و اجرا ممکن است به انحراف معیار و دوری از اهداف واقعی مبتلا شود و در انتظار تکرار فرجام برنامه های قبلی و ناکامی آنها در دستیابی به توسعه قرار گیرد.
به نظر می رسد سازمان برنامه و بودجه برای شروع به تدوین چنین سند مهمی پیش از هر اقدام باید روی به روزرسانی اطلاعات پایه حوزه منابع و مصارف آبی کشور تمرکز کرده و از اعتماد بی مورد به گزارشات اغواگرانه بخش های مصرف کننده آب اجتناب ورزد.در این صورت برخلاف خواسته برخی دستگاه های مجری، برنامه توسعه ۵ سال آینده شاید چندان پُرطمطراق و مُجلل نباشد، اما به یقین سندی واقعی و قابل اتکا خواهد بود که به عمده اهداف تعیین شده خود دست خواهد یافت.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 همکاری با آژانس، نخستین گام از عقلگرایی
✍️ نادر کریمیجونی
همه چیز حاکی از آن است که پس از صدور دو قطعنامه انتقادآمیز علیه فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران، مقامات کشورمان تصمیم گرفتهاند از تداوم صدور این قطعنامهها جلوگیری کنند و مانع از پیچیدهتر شدن شرایط علیه تهران شوند. هر چند سخنگوی سازمان انرژی اتمی برخی مفاد بیانیه منتشرشده در پایگاه اطلاعرسانی IAEA را تکذیب کرده، اما گمان نمیرود که اطلاعات انتشاریافته روی این پایگاه رسمی با واقعیت منطبق نباشد. البته بیانیه یادشده به عنوان بیانیه مشترک ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی معرفی شده و به همین دلیل از وقوع توافق میان مقامات تهران و این سازمان بینالمللی خبر میدهد.
در این بیانیه تصریح شده است که ایران امکان بازرسیهای بیشتری به آژانس میدهد و شنبه گذشته رافائل گروسی در گفتوگو با خبرنگاران تصریح کرد که آژانس روندی مثبت و سازنده با ایران خواهد داشت که این روند طولانی و زمانبر خواهد بود. جالب توجه آن است که ایران برخلاف لفاظیهای گذشته از تعامل مثبت با آژانس سخن گفته و این تعامل مثبت را زمینهساز توافقهای بیشتر دانسته است. این ادبیات نشانگر آن است که پس از ماهها عدم همکاری و رفتار سختگیرانه با آژانس بینالمللی انرژی هستهای، اکنون در تهران مواضع چرخش کرده و نوعی همکاری که رضایت آژانس و اعضای شورای حکام را کسب کند، در دستور کار مقامات و دولت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است. روشن است که رهبران ایران نگاه دقیق و انتظار مشخصی از نشست هفته آینده شورای حکام دارند. چنانکه بهطور غیررسمی این تهدید از سوی جمهوری اسلامی ایران مطرح شده که اگر در نشست آینده قطعنامهای علیه ایران تصویب شود، ایران به آن پاسخ متقابل خواهد داد. چنین تهدیدی احتمالا به این معناست که اجرای توافقهای انجامشده در سفر گروسی گروگان نتیجه نشست روزهای آینده آژانس خواهد بود. در عین حال ایالاتمتحده نیز تلویحا این دیدار مدیرکل آژانس و نتایج آن را بر روند نشست آتی موثر دانسته است، چنانکه نماینده ویژه ایالاتمتحده در امور ایران تصریح کرد برای تصمیمگیری درباره گام بعدی مقابله با فعالیتهای هستهای ایران، واشنگتن منتظر نتایج سفر گروسی میماند.
در این میان پرسش اساسی آن است که آیا توافق فعلی ایران و آژانس سرآغاز یک همکاری پایدار است و تاثیر مثبت این همکاری روی توافق هستهای هدف گرفته شده است؟ این رویکرد خوشبینانه در گفتار گروسی بهطور تلویحی مورد اشاره قرار گرفت و هنگامی که برخی خبرنگاران غیرایرانی به مدیرکل آژانس تذکر دادند که ایران در گذشته هم چنین مواضعی اتخاذ کرده و چنین وعدههایی داده بود، گروسی به آنان گفت که اینبار موضوع تفاوت میکند. معلوم میشود گفتوگوهایی که این مقام سازمان ملل متحد در زمینه انرژی هستهای، با مقامات ایرانی داشته است حاوی اطمینانبخشیهایی بوده که اگرچه تضمینی برای اجرای وعدههای دادهشده وجود ندارد، اما مدیرکل آژانس مطمئن شده که در هفتهها و ماههای آینده رفتار جمهوری اسلامی ایران در قبال کارشناسان تغییر خواهد کرد و نوعی همکاری سازنده میان ایران و آژانس شکل خواهد گرفت.با این حال هنوز ناظران غربی در اینباره که مواضع اخیر ایران انفعالی و مقطعی است یا حرکتی بلندمدت و پایدار، تردید دارند. بهویژه فرا رسیدن موعد برگزاری نشست شورای حکام در روزهای آینده احتمال آنکه حرکت ایران برای پیشگیری از صدور قطعنامه در این دور از جلسههای شورای حکام باشد را تقویت کرده است. در این صورت اگرچه این احتمال وجود دارد که نشستهای فنی ایران و آژانس مطابق برنامه در هفتههای آینده برگزار و تصمیمهای گرفتهشده در گفتوگوهای گروسی با مسوولان ایرانی عملیاتی و اجرایی شود اما این احتمال نیز وجود دارد که با عبور از نشست شورای حکام و عادی شدن اوضاع، دوباره رفتار ایران اندکاندک سرد شود و سوءتفاهمها و اتهامزنیهای گذشته در روابط ایران و IAEA مشاهده شود. در چنین شرایطی روشن است که دوباره همان مشکلات برقرار میشود و از اعتماد به مواضع و وعدههای جمهوری اسلامی ایران کاسته خواهد شد.
البته محافظهکاران تندرو که برخی از ایشان در دولت سیدابراهیم رییسی حضور دارند و عناصر پرنفوذی به حساب میآیند، حتی از پیش از ورود گروسی به تهران، حملات تندی به آمادگی ایران برای همکاری با آژانس داشتند و مایل به قطع این همکاری بودند. به هر حال دولت محافظهکار رییسی واقعبینی را از دست نداد و نه فقط گروسی را در تهران پذیرفت بلکه وعده داد تا همکاریها عمیقتر و سازنده باشد.در این صورت و با توجه به مجموعه تحولات رخ داده، این احتمال وجود دارد که محافظهکاران و دلواپسانی که اکنون سکان دستگاههای حکومتی را در دست دارند از آرمانگرایی توهمآمیز فاصله گرفته و به سوی عقلگرایی گرایش پیدا کرده باشند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نوکر بادمجان بود
✍️ عباس عبدی
رای مردم موفقیت مهم است نه اینکه کدام ساختار به موفقیت میرسد
میگویند یکی از صاحبان قدرت یکبار که از خورشت قیمه بادمجان خیلی تعریف میکند، مشاور تغذیه! او نیز در مدح و آثار مثبت بادمجان شرحی مفصل تقدیم آن صاحب منصب میکند. چندی بعد که به علتی آقای صاحب منصب از خوردن بادمجان دچار عارضهای میشود، آن فرد فیالجمله در مضرات بادمجان سخنرانی میکند. صاحب منصب برآشفته و تناقض دو گفتارش را متذکر میشود. آقای مشاور نیز با آرامش پاسخ میدهد که قربان بنده نوکر بادمجان نیستم که مدح آن را بگویم، بنده نوکر جنابعالی هستم که مطابق میل و علاقه شما باید سخن بگویم. حالا ماجرای نواصولگرایان است که اگر چه دیگران سعی دارند ملتزم به حقیقت (نوکری بادمجان) باشند، آنان در بند مصلحت این و آن و از حقیقت به دور هستند. شواهد این ادعا فراوان است. آنان مطابق نگاه امام علی(ع) رفتار نمیکنند، هنگامی که کسی در ماجرای جنگ جمل پرسید آیا ممکن است، فلانی و بهمانی در سپاه مقابل بر باطل باشند؟ پاسخ شنید که تو حق را به فرد میشناسی یا فرد را به حق؟ نواصولگرایان نیز حق را به افراد میشناسند و معیاری برای شناخت حق به عنوان امری مستقل از افراد ندارند. لذا از هر کاری که این دولت و افراد آن کنند، دفاع میکنند و برایش هورا میکشند و همان کار را اگر دولت قبل کرده باشد، محکوم میکنند. ارز ۴۲۰۰ تومانی را در دولت قبل محکوم و مسخره میکردند، ولی در این دولت همان ارز را در نرخ ۲۸۵۰۰ تومان تایید میکنند. در آن دولت کسری بودجه و رشد نقدینگی محکوم بود، در این دولت ایرادی ندارد. در آن دولت تورم بد بود و با تیترهای بزرگ محکوم میشد، در این دولت بدتر از آن اندازه را توجیه میکنند.در آن دولت همه تقصیرات متوجه دولت بود اینحا تقصیر بیگانگان است. در آن دولت صد روز پس از آغاز به کار، پرونده وعدههای داده شده را باز کردند، در این دولت پس از ۲۰ ماه، خبری از حسابرسی از هیچ وعدهای نیست.
در آن دولت وکیل تسخیری مردم بودند و برای کوچکترین مسالهای جنجال میکردند، در این دولت، ندیدن خدمات دولت را ناشی از کوری مردم میدانند!! بگذریم. واقعیت این است که برای بسیاری از مردم فرقی نمیکند که کدام دولت یا شخص موفق شود، مساله مردم موفقیت است. موفقیت هم چیزی نیست که بتوان آن را با تبلیغات جا انداخت یا از میان بُرد. بود و نبود تبلیغات حداکثر تا چند درصد بر ندیدن یا دیدن موفقیت تاثیر منفی یا مثبت میگذارد. اگر رشد اقتصادی، تورم، سرمایهگذاری و اشتغال خوب شود، مسائل اقتصادی حل شده تلقی میشود، اینها هم روشن است و نمیتوان با آنها بازی کرد. برای ما از جمله خودم نیز هیچ فرقی نمیکند که دولت روحانی موفق شود و این شاخصها را بهبود بخشد یا دولت رییسی. هر کسی انجام دهد، حمایتش میکنیم. برای اثبات این ادعا در همینجا متعهد میشوم که اگر دولت کنونی توانست فقط یک وعده تورمی خود را در سال ۱۴۰۲ محقق کند و آن را به نصف زمان روحانی برساند (یعنی به رقم ۲۰درصد) بنده یکسال حقوقم در روزنامه اعتماد را به مراکز خیریه واریز و رسیدش را اینجا ارایه میکنم. البته اگر چنین شود، سود آن درنهایت برای شخص من و خانوادهام بیش از این رقم است ولی این را نوشتم تا بدانید که هیچ چیز مانع از خوشحالی و علاقه ما برای کاهش مشکلات اقتصادی نخواهد بود.
از این مهمتر اینکه حاضرم با تمام وجود از طرحها و برنامههای کارشناسی شده خاص این دولت حمایت کنم. قول میدهم که هر هفته حداقل یک یادداشت در حمایت یا توضیح این طرحها بنویسم. البته طرحهای کلانی که به بهبودهای ساختاری منجر شود و نه هر طرحی مثل افتتاح چندباره فلان کارخانه. برای انجام این کار، دولت باید لیستی از طرحهای اصلاحی و کلان خود را که به اصلاح ساختارها و بهبود فضای کسب و کار مربوط میشود، دراختیار عموم قرار دهد. متاسفانه به نظر میرسد که هیچ ایده و طرحی وجود ندارد یا حداقل من اطلاع ندارم. رد ادعایم ساده است. کافی است که سیاهه این برنامهها را ارایه دهند. البته نه با عنوانهایی کلی که کسی نداند جزییات چیست؟ بلکه هر طرح و ایدهای حداقل شامل چند صفحه ضمایم توجیهی همراه با جزییات باشد. به گمانم دولت فاقد چنین طرحهایی است، به همین علت است که ناظران حرفهای و کارشناسان اگر هم بخواهند از آن دفاع کنند، نمیدانند از چه چیزی باید دفاع کنند. این دولت رفتار و سیاستهای اقتضایی دارد. برحسب هر مورد، جزیینگر است و هر جا را بدون توجه به سایر امور میخواهد حل کند. به جای رویکرد تولیدمحور، رویکرد دخل و خرجی دارد. دنبال کسب درآمد است، بدون اینکه دنبال سرمایهگذاری و تولید اصل باشد، دنبال هزینه کردن است. این دو گزاره را فراموش نکنید. درباره رویکرد اقتضایی دولت جداگانه خواهم نوشت.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 چشم اسفندیار را نشانه رویم
✍️ نعمت احمدی
از روز نهم آذرماه سالجاری که برخی پایگاههای خبری از مسمومیت دانشآموزان آنهم در دبیرستانهای شهر مذهبی قم خبر دادند تا این روزها که مسئله مسمومیت از شهرقم به دیگر شهرها مثل بروجرد و بعدا به سایر نقاط کشور گسترش یافت و حتی به خوابگاه دانشجویان و محیط دانشگاهی کشیده شد، گمانهزنیهای فراوانی از منشأ انتشار گازهای مسموم کننده به میان کشیده میشود. مسئولان قضایی کشور خصوصا دادستان کل کشور که مسئولیت حمایت از حقوق عامه جزو وظایف ایشان است خطاب به دادستانهای کشور احتمال اقدامات مجرمانه را از نظر دور نداشت و خواستار بررسی و شناسایی عوامل پشت پرده شد. برخی روزنامهها بهتازگی انگشت اشاره را به «تلاش غرب و پادوهای داخلی آنها برای احیای اغتشاش بعد از فروکش کردن اعتراضات» نشانه رفتهاند. از طرفی مردم عموما و والدین دانشآموزان خصوصا بهدرستی متوقع هستند که به هر حال عاملین انتشار این نوع گازها که فضای جامعه دبیرستانی و دانشگاهی را ناامن کرده است مسئولین از همه توان خود استفاده کنند و به این جنایت علیه امنیت داخلی پایان دهند. یکی از عناوین مجرمانه تقصیرپذیر در حقوق ایران، فصل پنجم از قانون مجازات اسلامی است که به تشریح جرائم رایج علیه امنیت کشور و مجازات آنها که در نهایت ایجاد اخلال در نظم عمومی میباشد پرداخته است. پرواضح است اقداماتی از این دست نسبت به مسمومیت دانشآموزان مصداق عینی اقدام علیه امنیت داخلی است. اما پرسش این است که پشت اقداماتی از این دست چه افرادی قرار دارند؟ اگر روزهای اول که هنوز موضوع عمومی نشده بود فرد یا افرادی میتوانستند از بیخبری مسئولین مدارس سوءاستفاده کنند و به هر طریق مواد مربوطه را به داخل مدارس ببرند طبیعی است بعد از عمومی شدن خبر و وحشتی که بر خانوادهها خصوصا خانوادههایی که دختر دانشآموز دارند حاکم شده است حساسیت موضوع، امکان دستگیری عامل یا عاملین را میدهد صورت مسئله فرق میکند. به صحبتی یکی از دانشآموزان با خبرنگار روزنامه همشهری دقت کنید؛ «خودم با چشم دیدم چیزی از پنجره به داخل کلاس انداختند. کلاسمان مشرف به حیاط است» قطعا کسی که این کار را کرده در حیاط مدرسه بوده. میدانیم ورود به مدارس خصوصا مدارس دخترانه جز مسئولین آن مدرسه و کسانی که به هر حال مجوز ورود دارند، امکانپذیر نیست. از طرفی بیشتر مدارس دارای دوربین مداربسته هستند و دوربینهای مداربسته کلیه رفتوآمد و تحرکاتی از این دست را ضبط میکنند. کار ساده است، مدارسی که طی این مدت دانشآموزان در آنجا دچار مسمومیت شدهاند، شناخته شده است. معلوم و مشخص است تیمی از کارآگاهان زبده اداره آگاهی زیر نظر بازرس جنایی کلیه دوربینها را کنترل و این دشمن خارجی و عوامل داخلی آنها را شناسایی کنند و از این سرنخ به سرنخهای بیشتری از اقدامات ضدامنیتی که علیه منافع ملی صورت گرفته است را شناسایی و به مردم معرفی کنند. در همه مدارس که مسمومیت دانشآموزان صورت گرفته در ابتدای ورود دانشآموزان به مدرسه و کلاس درس اوضاع کاملا آرام بوده ولی بعد از مدتی به گفته یکی از شاهدان عینی «...در کلاس نشسته بودیم که ناگهان گفتند کلاس را خالی کنیم. به سرعت بیرون آمدیم، در راهروی بوی عجیبی پیچیده بود؛ شبیه گوگرد و تخممرغ گندیده. نفس همه بچهها بند آمده بود، اصلا نمیتوانستند راه بروند. به زور خودمان را به حیاط رساندیم. چند آمبولانس جلوی در مدرسه بود و به ما رسیدگی کردند.» همین خبر کافی است که زمان انتشار گازهایی که باعث مسمومیت دانشآموزان شده است را رصد کنیم. یعنی اول صبح که دانشآموزان وارد مدرسه شدند، فضا کاملا امن بوده و البته مدیران و مسئولین مدرسه هم امنیت را ملاحظه کردند که اجازه ورود به مدرسه و کلاسها را دادند. اما اینکه دو ساعت بعد ورق برگشت و دیدیم که شرایط به گونهای خطرناک شد که بچهها را از کلاس فراخواندند و به اورژانس هم خبر داده بودند که تا بچهها از کلاس بیرون میآیند به سرعت آمبولانسها هم وارد مدرسه شده بودند. دوربینهای مدرسه و دوربینهای اطراف و همین مدرسه اگر بازبینی شود کسانی که امنیت کشور را به خطر انداختهاند احتمالا شناسایی خواهند شد و با دستگیری آنان آرامش به جامعه بازخواهد گشت. گستردگی مدارس از یکی دو شهر قم و بروجرد به دیگر شهرهای کشور و دربرگرفتن جغرافیای گستردهای به استانهای مختلف تا امروز به باور نگارنده ناشی از کوتاهیهایی بوده که تاکنون صورت گرفته است که اگر همین دستورالعمل یعنی بازبینی دوربینها را در مدارس اولیه انجام داده بودیم قطعا اجازه داده نمیشد این عوامل خارجی و اذناب داخلی آنان از قم و بروجرد به دیگر استانها و شهرهای کشور بتوانند اعمال جنایتکارانه خود را انجام دهند. حال که توسط دو روزنامه کیهان و همشهری انگشت اشاره به عوامل خارجی و اذناب داخلی رفته است و چون این دو روزنامه از اخبار موثقی برخوردارند طبیعی است در این شرایط حساس صرفا به گمانهزنی نمیپردازند بلکه با تکیه بر اطلاعات و پشت پرده نقشه راه مخالفین را به مسئولین نشان میدهند. این بهترین زمانی است که میتوانیم به دور از حدس و گمان و محکوم کردن این و آن با داشتن انبوه مستنداتی در دوربینهای مدارس مورد حمله در اختیار مسئولین قضایی وامنیتی هست چشم اسفندیار دشمن خارجی و اذناب داخلی آنها را نشانه رویم و به غائلهای که میرود امنیت کشور را آسیبپذیر کند، پایان بدهیم.
🔻روزنامه شرق
📍 چقدر زود دیر میشود
✍️ جواد اطاعت
اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ شمسی اوج شکوفایی علمی و آموزشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بعد از انقلاب بهمن ۵۷ بود. در آن زمان استادان برجسته و پیشکسوتی چون جواد شیخالاسلامی، محمد رضوی، ابوالفضل قاضی، ناصر کاتوزیان، هوشنگ مقتدر، احمدساعی و... از تیغ تسویه انقلاب فرهنگی رهیده و در این دانشکده حضور داشتند. علاوهبرآن استادان جوان و پرشوری چون سیدجواد طباطبایی، حسین بشیریه، سیدحسین سیفزاده، جمشید ممتاز و... که از دانشگاههای اروپا و آمریکا، فارغالتحصیل شده بودند، برای فعالیتهای علمی، پژوهشی به ایران بازگشته بودند. امید جان تازهای گرفته بود و انتظار میرفت پس از انقلابی تودهای و جنگی طولانی، ایران ققنوسوار از خاکستر خود برخیزد و با جبران مافات راه ترقی و توسعه در پیش بگیرد. بهترین جوانان ایران با شور و هیجانی وصفناپذیر با حضور در این دانشکده که بعد از دارالفنون اولین نهاد علمی و آموزشی در ایران محسوب میشد و تحت عنوان مدرسه علوم سیاسی از آذر ۱۲۷۸ آغاز به کار کرده بود، پای در جای پای بزرگان تاریخ ایران گذاشته بودند تا راه و رسم اداره صحیح کشور را بیاموزند یا با اندیشهورزی و تحول فکری، متفکران آینده ایران شوند؛ آنان فراموش کرده بودند ایران کشور چهار فصلی است که از پس بهار و تابستان، پاییز و زمستان نیز از راه خواهد رسید و این شرایط دولت مستعجلی بیش نخواهد بود.
در میان آنان جوان سیدجواد طباطبایی پرشورتر مینمود و بهسرعت در میان اهل علم و قلم بهعنوان استادی کامل و دانشوری فاضل شناخته شد و از مشاهیر ایران و از افاضل دوران شد. او درخت اندیشه را چنان شاخ و برگ میداد و شهد کلام و حقیقت پیام را به گونهای به دانشپژوهان منتقل میکرد که کلاس درس به مجلسی نغز مبدل میشد و مخاطب به وجد میآمد؛ اما او تواضع، فروتنی، مصابرت و شکیبایی امثال دکتر بشیریه را نداشت و چون خدنگی راستقامت در مقابل کژیها، شعله جانش روشنتر میشد و با زبانی آتشین و پر حرارت، بدون مداهنه، در عین استواری نظر و نکتهاندازیهای بدیع مشعل چهره فروزان میکرد و با تقبیح مخاطب او را به سخره میگرفت و به تندی شتم میکرد و با رویکردی جسورانه با دلیری و رادمردی با جهل میجنگید و بدون توجه به مصلحت بر حقیقت پای میفشرد؛ لذا او اولین کسی بود که تبر اخراج بر قامت برافراشتهاش فرو نشست و باید کرسی استادی را ترک میکرد که کرد و با علو طبعی که داشت حتی برای بردن وسایل شخصیاش به دانشکده برنگشت. بعد از او دیگر اساتید نامدار این مرکز علمی و آموزشی یکان، دوگان یا دار فانی را وداع گفتند یا جلای وطن کردند و جولانگاه امید دانشپژوهان به دام حرمان گرفتار آمد و شد آنچه نباید میشد. دکتر طباطبایی نقطه عزیمت تلاشهای علمی خود را بر زوال اندیشه و انحطاط ایران متمرکز کرده بود. اگر او با دهای تمام و خرد بسیار با کمال فضل و بلاغت و استحکام ظرافت و لطافت در سخن و دقت معانی با سلاست عبارات و دقت اشارات، تاریخ اندیشه سیاسی در ایران و اسلام تدریس میکرد و این اندیشهها را با غرب میسنجید، هدف اصلی وی فهم این نکته کانونی بود که زوال اندیشه به انحطاط ایران انجامیده است. استاد اندیشه سیاسی در هر ترم در هر مقاطع عالی، فقط یک اندیشمند سیاسی را تدریس میکرد. از طرفی هگل و ماکیاولی از غرب و از دیگر سو فارابی، ابن خلدون و خواجه نظامالملک یا به تعبیر وی ماکیاول شرق از دنیای اسلام تا در یک فرایند مقایسهای تطبیقی امکان فهم فکر فلسفه سیاسی برای مخاطبان بهتر فراهم آید. وی با تسلط کمنظیری که به زبانهای خارجی داشت، کُنه اندیشه را با ریشهیابی کلمات و لغات واکاوی کرده و بطن اندیشه فیلسوفان غربی و اسلامی را به دانشجویان بهدرستی انتقال میداد. او بهخوبی دریافته بود که در دنیای اسلام تا زمانی که سیادت عقل بر نقل حاکم بود و آیین از زاویه عقل فهم و درک میشد، راه بالندگی و اعتلا هموار بود
کمااینکه قرون چهارم و پنجم هجری اوج این غنای فکری و تمدنی بود؛ اما از زمانی که اخباریگری و اهل نقل، عقل را به تعطیلی کشاندند، تمدن اسلامی نیز راه انحطاط و زوال در پیش گرفت. اینجانب که از مهر ۱۳۷۱ در مقطع کارشناسی ارشد در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شده بودم، با اغتنام از فرصت پیشآمده با دکتر طباطبایی که علاوه بر فضیلت و خبرت علمی و فرهیختگی اخلاقی از تعهد ملی و میهنی بالایی برخوردار بود و با صلابت رأی و اندیشه از هویت و استقلال ملی دفاع میکرد، مأنوس شدم. دیر زمانی نگذشت که نقش او در دل همی آویخت و رنگ او به جان همی آمیخت؛ لذا از طالع میمون و بخت همایون توفیق یافتم در همه کلاسهای ایشان به صورت رسمی یا غیررسمی حضور پیدا کنم و تا آخرین روزهای حضورش در دانشکده از خرمن دانش او خوشه برچینم. آخرین باری که توفیق دیدار دکتر طباطبایی برایم فراهم شد، در همایش صدمین سالگرد مشروطه بود. وقتی یکدیگر را بعد از چند سالی ملاقات کردیم، ایشان مرا به بغل گرفت، ناخودآگاه اشک از دیدگان هر دو جاری شد. در این میان مرحوم احمد بورقانی که خدایش رحمت کند، ناظر ملاقات استاد و دانشجو بودند، او که از دستاندرکاران همایش بود، از من خواست که استاد را متقاعد کنم که در این همایش سخن بگویند. من با صدای بلند گفتم استاد حتما در این نشست سخن خواهند گفت. دکتر طباطبایی فرمودند، مثل اینکه دنبال دردسر میگردی؟ روزهای آینده من میخواهم از کشور خارج شوم و ممکن است به خاطر سخنرانی و مطالبی که مطرح میکنم، ممنوعالخروج شوم. من هم پاسخ دادم، شما حتما سخنرانی خواهید فرمود؛ اما به گونهای سخن بگویید که مشکلی پیش نیاید. اینجا بود که استاد با سکوت خود رضایت داده و در همایش مشروطه سخنرانی کردند که ارزش این نشست را دوچندان کرد و بر غنای علمی آن فزود. هنوز صدای استاد در این همایش در گوشم طنینانداز است. آری اگرچه اخراج دکتر طباطبایی از پالیز علم و ادب و جدایی او از دانشجویانش برای وی بسیار تلخ و دردناک بود و نمیتوانست با فراخگویی اندیشههای خود را اشاعت و اذاعت دهد و با طالبان علم و دانش به مفاوضه و مقاوله نشسته و به محک نقد آنان یافتههای علمی و فکری خود را بسنجد؛ اما این شرف اکابر علمی و دانشگاهی که در فضل به کمال و در گفتار بیمثال بود، تسلیم شرایط نشد و علیرغم تألم روحی با جد و جهدی عظیم و سعیی بلیغ با عقال عقل و معانات بسیار عزمش را جزم کرد تا با کوشش رنجافزایی این تحدید را به فراغت و فرصت تبدیل کرده، از حطام دنیاوی فطام یافته، پروژه خود را با تخمیر اندیشه، و سختکوشی کمنظیر تداوم بخشد. او درخت اندیشه را به گونهای بارور ساخت که شعلههای آن تا سالیان دراز رخشان و آوازش خروشان خواهد ماند. آثار پرشمار و گنجینه علمی و فکری گرانسنگی که او با مهارت کامل و ابداع فراوان به جامعه علمی و دانشگاهی و کسانی که دغدغه ایرانشهر دارند را از خود به یادگار گذاشت، رهروان این راه سترگ در حال و مآل، این میراث بزرگ را توشه مسیر پرفرازونشیب خود خواهند ساخت. اگرچه مشاطه تقدیر بیشازاین به استاد ما امان نداد و خامه پرجوشوخروشش از حرکت بازایستاد و اکنون او از دنیا گسسته و به عالم عقبی پیوسته و روح بلندش از حضیض خاک به اوج افلاک پر گشوده است؛ اما بیشک سیدجواد طباطبایی بهعنوان پژوهشگری متفحص و ژرفاندیش یکی از تأثیرگذارترین و بزرگترین متفکران ایران است که علم نافع و رأی نافذ او چون درّ شاهوار خواهد درخشید و در آینده ایران تأثیرگذار خواهد بود. نهال اندیشهای که او غرس کرد و چراغی که برافروخت، بیشک به درختی تنومند و نوری فراگیر تبدیل خواهد شد. همانگونه که خود شارح نظریه و اندیشه بزرگانی چون هگل، فارابی، ابن خلدون، خواجه نظامالملک و... بود، دیگران با شرح و تبیین نظریات وی، عطر پنهانمانده اندیشههای او را وسعت و معنای بیشتری خواهند بخشید تا در ازمنه طولانی چراغ روشنیبخشی باشد که فکر سیاسی در ایران از پرتو پرفروغ آن جلا و استعلا یافته، راهنمای توسعه و بالندگی سرزمین سبز آمالها، آرمانها و آرزوها شود. بیشک این فخر ایرانزمین به استظهار دانش سرشارش نقش و سهمی درخور در روشنآرای پگاه ایرانزمین ایفا خواهد کرد. یادش گرامی و روحش در آرامش باد.
مطالب مرتبط