🔻روزنامه تعادل
📍 خطر سهام فراحبابی در بورس
✍️ علیرضا توکلی
در جریان معاملات روز شنبه در بورس اوراق بهادار تهران، ارزش معاملات به رقم ۱۶ هزار و ۶۰۰ میلیارد تومان رسید و ارزش بازار نیز رقم ۸ هزار و ۳۴۷ هزار میلیارد تومان را به خود دید تا در نهایت شاخص روی رقم ۲ میلیون ۲۵۳ هزار و ۹۴۶ واحدی کار را تمام کند. نقشه بازار در معاملات روز شنبه، یکدست سبز رنگ بود.
شاخص بورس تهران با رشد ۳.۴ درصدی به رقم ۲ میلیون ۲۵۳ هزار و ۹۴۶ واحد رسید تا در اولین روز کاری هفته رنگ سبز را بر نقشه بازار نقش بزند. به گفته اهالی بازار میتوان این شنبه را به عنوان شنبه خوب بازار سرمایه نامید.اما مجموعه این اعداد و ارقام چه معنا و مفهومی میتوانند داشته باشند و سرمایهگذاران چه برداشتی باید از آنها داشته باشند؟اگر قرار باشد تحلیل کوتاهمدتی از بازار داشته باشیم و بگوییم چرا بازار یک چنین شرایطی را تجربه میکند باید گفت، به نظر میرسد، بخشی از منابع مالی مردم که قبلا به بازار خودرو رفته بود، امروز راهی بازار بورس شده است. در واقع امروز مردم متوجه شدهاند که به خودروی مورد نظرشان نمیرسند یا سرمایهگذاری در بازار خودرو به نفع آنها نخواهد بود از بازار خودرو خارج و راهی بازار سهام شدهاند.
اما اگر قرار باشد، کمی بلندمدتتر به موضوعات نگاه کنیم باید به این واقعیت اشاره کنیم که بازار بورس طی سالهای اخیر یک جاماندگی از سایر بازارها را داشته و این روزها تلاش میکند بخشی از این عقبماندگی خود را جبران کند. فراموش نکنید، انتظارات تورمی فزایندهای از سال ۹۷ به بعد در اقتصاد ایران وجود داشته و این روزها هم بیشتر زبانه میکشد و بازارها را تحت تاثیر قرار میدهد.
در شرایطی که سرمایهگذاران احساس میکنند فعالیت در بازار طلا، مسکن و خودرو به اندازه قبل، سودآور نیست، طبیعی است که تلاش کنند قلمروی تازهای را برای فعالیت و سرمایهگذاری انتخاب کنند و بازار سهام یکی از این بازارها است. این حضور میتواند هم مثبت و هم منفی باشد. با این توضیحات معتقدم تا پایان سال ۱۴۰۲ با نوساناتی شاهد افزایش تقاضاها در بورس باشیم و صعود بازار ادامه داشته باشد. اما پرسشی که با این توضیحات به ذهن خطور میکند آن است که اگر فرض بگیریم بر اساس اصل همگرایی بازارها بورس رشد کند تا با تورم همراه شود، این رشد تا چه محدودهای خواهد بود؟ در پاسخ به این پرسش نمیتوان عددی را به عنوان شاخص مطلوب اعلام کرد، شاخص ۱.۵ میلیونی یا ۳میلیونی و... مشخص نیست. حتی نمیتوان زمانی را هم برای آن مشخص کرد. تنها میتوان گفت که بورس به نسبت سایر بازارها به نسبت تورم جاماندگی دارد و این جاماندگی جبران خواهد شد.
من در زمره اقتصاددانانی بودم که بیانیه معروف خرداد ۹۹ درباره بازار بورس را امضا کردم. در آن مقطع اعلام کردم، شرایط بورس حبابی است و این حرف را هم زمانی زدم و بیانیه را امضا کردم که هنوز شاخص بورس به شاخص ۱میلیونی هم نرسیده بود. امروز اما معتقدم اعداد بورس و شاخص بازار در وضعیت متعادل و منطقی قرار دارند. حتی میتوان مقداری رشد را برای بازار تصور کرد و هنوز بازار به مرز هشدار نرسیده است.
اما بهطور کلی بورس این پتانسیل را دارد که سریعا حبابی شود. چون برخلاف سایر بازارها که شاخصهای نسبی برای اندازهگیری آنها وجود دارد، بورس اما فاقد این ابزار اندازهگیری است. مثلا برای استخراج قیمت سکه، کافی است قیمت جهانی دلار را در نرخ طلا ضرب کنید قیمت سکه و وضعیت حباب آن مشخص میشود. اما بازار بورس به دلیل پیچیدگیهایی که دارد، اندازهگیری حباب آن بسیار دشوار است. به همین دلیل ممکن است مردم در دام سوداگران و دلالان افتاده و متضرر شوند.این افراد گاهی سهامها را تاچندین برابر به فروش میرسانند و وضعیت را فراحبابی میکنند. بنابراین لازم است مردم برای ورود به بازار سهام تنها از طریق صندوقهای سرمایهگذاری ورود کنند. حدود ۴۵۰ تا ۵۰۰ صندوق وجود دارد که هم نظارت روی آنها صورت میگیرد و هم کارشناسانی وجود دارند که توانایی تشخیص حبابها را دارند و به سمت سهامهای مشکوک نمیروند. اینگونه از سرمایه مردم محافظت میشود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 یک ریشه ضعف سیاستگذاری اقتصادی
✍️ دکتر علی سرزعیم
اینکه سیاستگذاری اقتصادی در ایران با ضعفهای عمدهای روبهرو است و این امر موجب شده تا توان بالقوه اقتصاد به فعلیت درنیاید و رشدی متناسب با منابع صرفشده ایجاد نشود، امر واضحی است و بعید است که کسی در درستی این ادعا تردید داشته باشد.
همگان اذعان دارند که کشور ایران امکانات و فرصتهای بینظیری برای رشد و توسعه داشته اما در عمل این رشد و توسعه آنگونه که مورد انتظار بوده محقق نشده است. آنچه محل اختلاف است ریشهیابی این ضعف در عملکرد سیاستگذاری اقتصادی است. در اینجا قصد دارم به تنها یک عامل اشاره کنم و طبعا ادعا نمیکنم که این عامل تنها عامل توضیحدهنده یا حتی عامل غالب در توضیح این پدیده است، بلکه تنها ادعای اینجانب آن است که این جنبه از موضوع نیز در بروز سیاستهای اقتصادی ناکارآمد موثر بوده است.
واقعیت آن است که نظام سیاسی ایران ابعاد ایدئولوژیک دارد. این ابعاد باعث شده است دفاع کارگران در مقابل کارفرمایان، بالابردن تعرفهها، کنترل دستوری قیمتها، سرکوب نرخ ارز، احتراز از نرخ بهره و نهایتا تاکید بر جایگزینی واردات فارغ از کارکردهایشان، ارزش باشد.در واقع باید گفت که دو دسته اقتصاددان داریم. یک دسته طبعا از اقتصاد بازار برای سازماندهی فعالیتهای اقتصادی دفاع میکنند و طبعا این سازوکار را بهترین روش برای تخصیص منابع میدانند و معتقدند با این سازوکار بیشترین رشد و کمترین هدررفت منابع بهوجود میآید. در مقابل اقتصاددانهایی داریم که دولتگرا هستند و به دلایل یا بهانههای مختلف، مداخله دولت در امور مختلف را مفید و ضروری میدانند. مشکل کشور از وقتی آغاز شد که در رقابت برای متقاعدساختن سیاستگذاران و سیاستمداران، اقتصاددانان دولتگرا موفقتر عمل کردند و توانستند بهتر از رقیبشان ایدههای خود را در ساختار حکومت بازاریابی کنند.
بهعنوان مثال وقتی که کشور با مضیقه ارزی از یکسو و هجمههای سوداگری ارزی روبهرو است و این امر خود را به شکل التهاب نرخ ارز نشان میدهد، فشار اجتماعی شدیدی به سیاستمدار وارد میشود. در اینجاست که اقتصاددانان دولتگرا به سراغ سیاستمدار میروند و ادعا میکنند که نسخهای دارند که میتواند اتکا و اثرپذیری اقتصاد از نرخ ارز را حذف کند و اسم آن را نیز «دلارزدایی از اقتصاد» مینامند. سیاستمدار که تحت فشار اجتماعی است از شنیدن چنین وعدهای ذوق میکند و تصور میکند راهی پیدا شده است تا این فشار از دوش او برداشته شود. در مقابل وقتی اقتصاددانان بازارگرا به سیاستمدار میگویند که نباید با نرخ ارز موجود در بازار جنگید و باید واقعیت بازار را پذیرفت این حرف هم تلخ و هم نپذیرفتنی به نظر میرسد؛ زیرا تلویحا به عجز سیاستمدار در کنترل بازار دلالت میکند. اگر شما بین یک وعده شیرین و یک وعده تلخ مجبور به انتخاب باشید کدام را انتخاب میکنید؟
برای یک سیاستمدار کوتاهمدتنگر، وعده شیرین ترجیح دارد و میتواند خود را متقاعد کند که دارد برای حل یک مشکل تلاش میکند؛ اما برای سیاستمدار هوشمندی که به تجربه گذشته نگاه میکند و تنها کوتاهمدت را نمیبیند وعدههای تلخ ترجیح دارد؛ زیرا می فهمد که مشت زدن بر دیوار نه تنها فایده ندارد، بلکه منابع کشور را تلف میکند و اعتبار او را در وعده دادن به حل مشکلات کم میکند. طبعا اگر سیاستمدار عاقل و عملگرا باشد، باید به راهحل تلخ تن دهد؛ ولی اگر سیاستمدار دارای ترجیحات غیرعلمی باشد این احتمال هست که به راهحل شیرین متمایل شود. دلیل آن این است که سیاستمدار تصور میکند رشد نرخ ارز یعنی شکست اقتصادی در هماوردی با استکبار جهانی.
اقتصاددان دولتگرا با شناخت این نوع از سیاستمداران و بهدلیل مانوس بودن طرز فکر خود با آنان به آنها میگوید نسخهای دارد که آسیبپذیری اقتصاد در مقابله با استکبار جهانی را کم میکند. روشن است سیاستمدار تشنه شنیدن چنین خبری است. به باور من اقتصاددانان بازارگرا باید برند خود را اصلاح کنند (rebranding) و بتوانند نشان دهند که سازوکار بازار اقتصاد را در برابر فشارهای خارجی مقاومتر میسازد، فساد را کمتر میکند، فرصتهای شغلی بیشتری خلق و انگیزه سرمایهگذاری و کارآفرینی را بیشتر میکند. به عبارت دیگر باید اقناع متناسب با روحیات مشتری صورت گیرد و وقتی مشتری یک اقتصاددان، این نوع سیاستمداران باشند، استدلالها و فعالیتهای اقناعی در جهت قبولاندن ایدهها باید به ناگزیر متناسب با ترجیحات آنان بیان شود تا پذیرفتنی بنماید. در غیر این صورت هرقدر هم که ایدههای اقتصاد بازار موفق باشد در رقابت با ایدههای دیگر شکست میخورد؛ کما اینکه ممکن است محصولی بهتر بهدلیل بستهبندی ضعیفتر یا تبلیغات بدتر، از یک محصول فروتر جابماند و بازار را واگذار کند.
🔻روزنامه کیهان
📍 کلید منافع حداکثری
✍️ سعدالله زارعی
نقشآفرینی ایران در «سطح بینالمللی»، نقشآفرینی اصلی و مؤثر است، نه انضمامی و تبعی. واقعیت این است که آنچه ایران را ابتدا به «قدرت منطقهای» و سپس به یک عنصر تأثیرگذار در عرصه بینالمللی تبدیل کرده، ظرفیت ایران و سیاستهای آن طی حدود چهل سال گذشته است؛ نه اینکه ایران از طریق حضور و نقشپذیری در پروژههای بینالمللی یا شرکت در این پیمان و آن پیمان و از طریق واسطههای قدرتمندتر به این موقعیت دست پیدا کرده باشد. البته معنای این حرف اصلاً این نیست که مطلقاً نباید در پروژههای بینالمللی شرکت کنیم و یا نباید عضو این پیمان و آن پیمان شویم و از ظرفیت آن استفاده کنیم و یا اینکه نباید به سمت کشورهای قدرتمند جهان برویم.
واقعیت این است که در روند تحولات بینالمللی و موقعیت ایران و فرصتهایی که پیش آمده، بعضی دچار سوءتفاهم شدهاند و بعضی هم به گونهای حرف میزنند که گویی تغاری شکسته و ماستی ریخته و حال فرصتی پدید آمده تا کسانی از آن استفاده کنند، چرا ما نه؟ این در حالی است که اساساً یکی از مهمترین منشأهای تغییر در نظام بینالمللی، خود انقلاب اسلامی، نظام برآمده از آن و سیاستهای متداوم چهلوچند ساله جمهوری اسلامی بوده است. بنابراین جمهوری اسلامی جدا از تحولات عظیم جهانی نیست تا صرفاً به بهرهبرداری از شرایط بپردازد؛ بلکه بهعنوان یکی از دو سه عامل محوری تغییر در عرصه بینالملل، باید در شکلگیری روند و منافع آن مطالبه اساسی داشته باشد.
یک بحث مهم تحولات جهانی، کنار رفتن آمریکا و جبهه آن از مناسبات دست اول جهانی است. اینکه آمریکا از ابرقدرت
(Super Power) به یک قدرت (Power) تبدیل شده، به دلیل شکستهایی است که با آن در عرصههای مختلف مواجه گردیده است. بخش عمدهای از این شکستها به دلیل مقاومت ایران پدید آمده است. مروری بر تحولات عرصه بینالملل مشخص میسازد که در طول این دوران، کشورهایی که به «جایگاه» مدعی آینده نظام بینالملل رسیدهاند، نوعاً در موقعیت تهاجمی نسبت به آمریکا نبودهاند. مرور آرای کشورها در شورای امنیت سازمان ملل نشان میدهد بعضی از این دولتها با آمریکا همراهی زیادی هم داشتهاند. پس اینها حداقل در افول موقعیت آمریکا در غرب آسیا نقشی نداشته و هزینهای بابت آن نپرداختهاند. ما البته به اینها «خیرمقدم» میگوییم ولی واقعیت تغییر در شرایط غرب آسیا را هم به آنان گوشزد میکنیم.
در طول دهههای گذشته، یک جریان داخلی برای نقد کردن چک طرف خارجی تلاش میکرد ایران را وادار به تغییر در سیاستهای اصولی خود نماید و در واقع میخواست از این طریق ایران را در سیاستهای آمریکا ادغام کند. اینها از زمان حضرت امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) میخواستند ایران متکی به آمریکا و منضم به آن باشد و لذا امام در آن زمان فرمودند «آنهایی که خواب آمریکا را میبینند، خدا بیدارشان کند.» (صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۳۰) اینها تا همین چندی پیش روی موضع خود تأکید داشتند. پافشاری بر امضای برجام و FATF و پالرمو و... در این چارچوب صورت میگرفت. بعضی از آنان واقعاً «معتقد» بودند که بدون همکاری با آمریکا نمیتوان مسایل این کشور را حل و فصل کرد. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی خود نقل کرده است که به حضرت امام نوشتم «بهتر است در زمان حیاتتان این بحث ایران و آمریکا را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است این بهصورت معضلی سد راه آینده کشور شود».
(ایسنا ۳۱ شهریور ۱۳۹۲)
در مسائل منطقهای هم عدهای مدام میگفتند کلید حل مسایل منطقهای ایران، در گرو حل مسایل با عربستان و ترکیه و بهخصوص عربستان است. یک نفر از اینها در یک کنفرانس منطقهای با استخدام حقیرانهترین تعبیر گفت «ما حاضریم از عربستان گدایی رابطه کنیم!» اینها امروز هم گمان میکنند برقراری رابطه با عربستان کلیدی است که هر قفل را در منطقه باز میکند و فراموش کردهاند که رابطه ایران و عربستان از سال ۱۳۹۴ قطع شده و قفلهای منطقه پیش از این تاریخ هم وجود داشتهاند! در اینکه باید روابط سیاسی و... ایران و عربستان برقرار شود، هیچ حرفی نیست سیاست ایران هیچگاه بر مبنای قطع یا تضعیف رابطه با آن نبوده و در این ۸ سال هم فقط شیفتگان آمریکا دنبال وصل دوباره این رابطه نبودهاند، بلکه بیش از آنها نیروهای انقلاب، مثل شهید سلیمانی هم گامهایی در این زمینه برداشتهاند. صحبت سر نوع مواجهه با پدیدهای بنام «بازبرقراری» روابط با عربستان سعودی است. بعضی گمان کردهاند که عربستان سعودی به دلیل فشار چین به برقراری مجدد رابطه متقاعد شده و خودش در وضعیت نیاز نبوده است و از اینرو معتقدند برای اینکه عربستان به عقب بازنگردد، باید امتیازاتی را برای آن در منطقه در نظر بگیریم! این در حالی است که از یک سو در عالم واقعیت این عربستان بوده که از چین درخواست وساطت در بازگشایی روابط ریاض ـ تهران کرده و از سوی دیگر ما نمیتوانیم از جیب مردم منطقه چیزی را که متعلق به خودمان نیست، به کسی بدهیم. بله ما معتقدیم عربستان هم مثل هر کشور دیگری در منطقه میتواند با کشورهایی مثل عراق وسوریه وارد تعامل و بده بستان شود، چیزی بدهد و چیزی بگیرد؛ اما اینکه چیزی بگیرد تا جواب درخواست کسی را بدهد، قابل قبول نیست و او هماینک در این موقعیت قرار ندارد.
در بحث روابط با طرفهای دیگر هم همین قاعده وجود دارد. در سطح منطقهای و بینالمللی ایران یک حضور همافزا و موثر دارد و کشورهایی مثل چین و روسیه مایلند از فرصت حضور ایران استفاده کنند. این چیز بدی نیست، بسیار خوب هم هست اما مابهازاء دارد و این مابهازای فقط اقتصادی و اقتضایی نیست، ما در تعاملات جهانی یک عنصر شکلدهنده به تغییرات کلان هستیم، پس به اندازه آن باید از منافع آن بهرهمند باشیم.
ما در عرصه تصمیمگیریهای سیاست خارجی باید به «نیاز دنیا به ایران» توجه داشته باشیم و متناسب با نیاز آن، در پی موقعیت متناسب باشیم. اگر این نگاه به نتیجه برسد، منافع ملی ما تأمین میشود. مرعوب بودن، خود کوچکبینی و غرق در بعضی مشکلات جاری کشور شدن، با منافع ملی حداقلی هم مغایرت دارد چه رسد به منافع ملی حداکثری. این موضوعی است که بهعنوان درس اول در سیاست خارجی کشور باید مدنظر ما قرار گیرد.
ایران و جبهه ایران برای آنکه جهان و مناسبات آن تغییر کند، هزینه سنگینی که دیگران حاضر به پرداخت آن نبودهاند، متحمل گردیده و با صبوری و خردمندی پیش رفته است. بهعنوان مثال تغییر عراق از کشوری تحت اشغال آمریکا به کشوری که خود نقشی در تضعیف موقعیت جهانی آمریکا داشته باشد، تصادفی نبوده و بدون یک برنامه منسجم رخ نداده است و این چیزی است که دیگران در آن نقش ایفا نکردهاند. این نقش ایران و رفقای آن در غرب آسیا بوده است. ما وقتی با کشورها صحبت میکنیم لزوماً باید شرحی از آنچه کردهایم و هزینههایی که برای آنها دادهایم، ارائه بدهیم تا در نقطه آغاز صحبت، جایگاه ویژه ایران مشخص شود. ما اگر با تحلیل درستی وارد مباحث دیپلماتیک نشویم، با نتایج درستی از آن خارج نخواهیم شد.
بعضی از عناصر که سابقاً در جایگاههای دیپلماتیک کشور هم حضور داشتهاند و نوعاً گرای رابطه با آمریکا را میدادهاند، امروز که به نسخهنویسی درباره روابط ایران و عربستان و ایران و چین و ایران و روسیه میپردازند، باز هم گرای آنان آمریکایی است. این عناصر، ایران را ضعیف میدانند و معتقدند سیاستهای گذشته جمهوری اسلامی، ایران را ضعیفتر هم کرده و باید از فرصت پیشآمده برای تغییر سیاستها استفاده کرد. ببینید فاصله حقیقت و این ادعا چقدر است؟! واقعیت این است که مقاومت ایران، فضای بینالمللی را تغییر داده و ایران باید بقیه راه را با همین دست فرمان مقاومت برود و این تغییریافتگان
- در اینجا کشورهایی مثل چین و عربستان - هستند که باید جانب منافع ایران را به اندازهای که در تحول جهانی نقش داشته است، بگیرند. اما کسانی که هیچگاه ایران و انقلاب اسلامی آن را قوی ندیدهاند و هیچگاه نازکتر از گل به آمریکا نگفتهاند، از ایران میخواهند در منافع به حداقلها بسنده کند و با دیگران هماهنگ گردد.
قدرتهای آسیایی از جمله ایران، چین و روسیه در وضعیت همکاری نزدیک قرار گرفتهاند که از آن میتوان رابطه راهبردی هم استشمام کرد و این همکاریها سرعت اضمحلال دشمنان ایران یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی را بیشتر میکند. راهبرد نگاه به شرق بدون این همکاری به سرانجام نمیرسد و جمهوری اسلامی با تأکید بر نقشی که در تغییر جهان داشته است، میتواند در شکلدهی به نظم آینده جهانی، «نقش ویژه» داشته باشد.
🔻روزنامه رسالت
📍 گروههای مرجع
✍️ محمدکاظم انبارلویی
۱- گروههای مرجع و نخبگان، نقش مهمی در تعالی و انحطاط جامعه دارند. حوزه و دانشگاه بهعنوان دو نهاد عظیمی که بخش عمدهای از نخبگان را در خود جایدادهاند نقش محوری در پیشرفت یا عقبگرد جامعه دارند.
۲- مسئولیتپذیری نخبگان ، در قبال تعالی یا انحطاط جامعه فوقالعاده مهم است که امام (ره) همواره انگشت اشاره به آن داشتند و یک وقتی فرمودند : «مسئولیت بزرگ سعادت ملت را شما و ما باید بیمه کنیم قشر روحانی و قشر دانشگاهی ! سعادت ملت را شما باید بیمه کنید.»
عالمان صالح حوزه و دانشگاه در برابر «دین» و «جامعه» مسئولیت مستقیم دارند. روحانیون ازنظر امام، امین و خادم مردم و ناصح و مشفق اند و پشتوانه استقلال کشور و مسئولیت آنها فقر ستیزی و حمایت از محرومان است.
دانشگاهیان ازنظر امام (ره) مغز متفکر ملت، موجب اعتلای جامعه و ایجاد تحول و تربیت انسانها و اصلاح فرهنگ جامعه هستند.
۳- «انحطاط» به معنای فرو فرستادن چیزی از بالا به پایین، کجروی فرد و جامعه است که نتیجه آن سقوط است. انحطاط به معنای عقبماندگی و انحراف از مسیر تعالی است.
«تعالی» نقطه مقابل انحطاط است. تعالی، انسان را در رسیدن به سعادت و کمال مطلوب موفق میکند. مرز بین انحطاط و تعالی، صراط مستقیم است.
راهی که انسان وجامعه ذرهای از آن منحرف شود به انحطاط و گمراهی سقوط میکند.
۴- ایران طی ۲۰۰ ، ۳۰۰ سال گذشته بهویژه در دوران قاجار و پهلوی همواره در سراشیبی «انحطاط» حرکت میکرده است. درست زمانی که دشمنان اسلام در غرب نقشه تجزیه کشورهای اسلامی را طراحی و عملیاتی میکردند.
انقلاب اسلامی به رهبری امام (ره) نقطه پایانی بر این انحطاط روزافزون بود. ما گرفتار حاکمانی بودیم که شبها به میخوارگی و هرزگی در حرمسراهای خود مشغول بودند و روزها برای حفظ تاجوتخت خود به وطنفروشی و خاک فروشی میپرداختند.آنها غم ملت و فقر مردم را نداشتند فقط به جمع کردن مالومنال و ثروت مشغول بودند.
۵- ما قدر نعمت انقلاب و رهبری الهی آن را باید بدانیم. بیش از چهار دهه است که حکومت دو رهبر الهی را تجربه کردهایم. رهبرانی که تن به ذلت و تسلیم در برابر دشمن ندادند. وجبی از خاک ایران را به دشمن ندادند. دارایی و ثروت آنان حتی از متوسط جامعه پایینتر بود و به مال دنیا بهاندازه همان سجادهای که بر آن نماز میگزارند اکتفا کردند.
پیروزیهای شگرف این چهاردهه اخیر نشان میدهد ملت ایران مسیر تعالی را بهسرعت طی میکند. کافی است به این اعتراف دو رسانه رژیم اشغالگر قدس دقت کنیم.
هاآرتص: توازن قوا در منطقه بهسرعت در حال تغییر است.
تایمز اسرائیل : ایران در حال ساخت خاورمیانه جدید است.
رژیم اشغالگر قدس که در سال ۱۹۶۸ در جنگ ۶ روزه ارتشهای مصر، سوریه، اردن و لبنان را در هم شکست و سرزمینهای وسیعی را به اشغال درآورد امروز در محاصره نیروهای مقاومت در درون و بیرون مثل بید میلرزد. ایران امروز ضمن حفظ مرزهای کشور، عمق استراتژیک خود را تا پشت مرزها و درون مرزهای رژیم اشغالگر قدس توسعه داده است.
۶- برگردیم به مقوله انحطاط و تعالی ، ببینیم ما در کجای تاریخ اسلام و ایران ایستادهایم. وظیفه و مسئولیت نخبگان و گروههای مرجع چیست؟ حرکت به کدامین سو، رسیدن به تعالی را تضمین میکند.
مهمترین و بزرگترین امتیاز انقلاب اسلامی این است که ریشه در قیام انبیا و اولیای الهی در طول تاریخ داشته است. نقطه پرگار دایره قدرت در ایران مردم هستند که فقط به اراده خدا تکیه کردهاند. مردم موفق شدهاند سازهای از حکمرانی را طراحی کنند که با نظامهای متعارف جهانی متفاوت است.
۷- سلامت انتخابات آینده و امنیت آن بستگی به اخلاق رقابت اضلاع آن دارد . صورتمسئله رقابت این انتخابات بستگی به درک آنها از مسائل جامعه در حوزه اقتصاد، سیاست و فرهنگ دارد. اگر اخلاق رقابت رعایت شود و مسائل مبتلا به جامعه بهدرستی ادراک شود شاهد مشارکت وسیع مردم خواهیم بود. میزان مشارکت ربط مستقیم به اقتدار ملی و ناامید شدن دشمن به فشار بیشتر به کشور دارد.
مردم برای انتخاب احسن نیاز به قاب جدیدی از گروههای مرجع دارند که حرف برای گفتن، فکر برای حل مشکلات و عزمی برای ساخت ایران قوی داشته باشند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 صلح یمن؛ از واقعیت تا حقیقت
✍️ فریدون مجلسی
در خصوص مذاکرات صلحی که میان عربستان سعودی و حوثیهای یمن در جریان است، امید میرود که این موضوع به حقیقت نزدیک باشد. در واقع اینجا واقعیت با حقیقت متفاوت است. واقعیت این است که دو طرف طی مذاکرات انجام شده به یک توافق به منظور پایان یافتن جنگ دست پیدا کردهاند. اما حقیقت این است که چنین صلحی به چه میزان قابل دوام بوده و به صورت آتشبسهای قبلی به صورت مقطعی و موقت نباشد.
البته در این میان امیدهای زیادی به تداوم آتشبس و تحقق صلح در یمن وجود دارد؛ چراکه یک طرف این آتشبس عربستانسعودی به عنوان یک کشور ثروتمند قرار دارد که قادر به ادامه جنگ بوده اما دیگری تمایلی برای تداوم آن ندارد. در واقع امروز عربستان به عنوان یک کشور بازرگان در ریل توسعه قرار داشته و به سرعت در حال رساندن خود به پای کشورهای پیشرفته جهان است. این کشور اکنون در میان ۲۰ اقتصاد اول دنیا قرار دارد و به دنبال این است که در آیندهای نزدیک تبدیل به یکی از ۱۰ اقتصاد بزرگ جهان شود. بنابراین سعودیها اگر بتوانند از عهده هزینههای جنگ نیز برآیند، دلیلی برای آنها وجود ندارد که به واسطه جنگ یمن برای اهدافشان سد راهی ایجاد کنند.
مساله بعدی در این رابطه مرتبط با مردم یمن است که در طول یک دهه گذشته کشورشان تبدیل به ویرانه شده و اکنون نیز درگیر قحطی و فاجعه انسانی تاریخی هستند. به همین خاطر است که آنها نیز مشتاق بروز شرایطی هستند که کشورشان را از چنین وضعیتی خارج کرده و مورد بازسازی قرار دهد.
علاوه بر این صلح در یمن میتواند یک سنگبنای جدید برای تنشزدایی در کل منطقه قلمداد شود. امروز کشورهای خاورمیانه به دو گروه تقسیم شدهاند. گروه اول کشورهای توسعهیابنده مانند عربستان، امارات، قطر، عمان و کویت هستند که ثروتمند بوده و بر ثروتشان نیز افزوده شده است. گروه دیگر کشورهایی مانند ایران، سوریه و یمن هستند که به واسطه تحولات صورت گرفته دچار چالش و فقیر شدهاند. به همین دلیل است که هر کدام از این کشورها تمایل دارند از تداوم هزینههای بیثمر و مخرب رها شوند. در واقع چنین روندی زمانی کلید خورده که ایران از منظر اقتصادی تحت فشار قرار دارد و لازم است از فرصت به وجود آمده بهرهبرداری کرده و خود را از زیر بار هزینههای به وجود آمده رها و کوشش کند در آینده نیز هزینههای اینچنینی به آن تحمیل نشود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 اندازه اشتغال ۱۴۰۱
✍️ عباس عبدی
تحقق ۲۰ درصدی وعدهها
اخیرا نامهای در فضای مجازی منتشر شده که به تاریخ ۲۰ دیماه ۱۴۰۱ و به امضای وزیر مستعفی وزارت کار خطاب به رییسجمهور نوشته که تاکنون هم تکذیب نشده است. این نامه به خوبی نشان میدهد که ایجاد شغل در نگاه مدیریت دولتی یک نمایش اداری و عددبازی برای کسب بودجه است. وی نوشته که حوزه اشتغال به خوبی فعال است و وعده یک میلیون شغل در سال در حال عملیاتی شدن است. و متذکر شده که آمار ثبتی وزارت کار از یک میلیون هم گذشته است!! و این آمار را «باورپذیر و غیرقابل خدشه» دانسته است. در ادامه برای نظارت میدانی بر این کارها خواهان ۵۰ میلیارد تومان ناقابل شده است. همین خواسته اخیر نشان میدهد که آمار مزبور عموما صوری است و برای آنها رسیدن به این آمار بودجههایی تلف شده است چون اشتغال نیازی به نظارت ندارد. این همه آدم سر کار هستند کسی به وجودشان در شغل نظارت میکند؟ بهعلاوه اشتغال را از این طریق اندازه نمیگیرند، اینها عددسازیهای اداری است برای دلخوش کردن مقامات بالا. گزارشهای فصلی مرکز آمار مرجع این آمار است که برای اطلاع خوانندگان و میزان صحت و سقم این ادعاهای غیرواقعی در ادامه آورده میشود. نکته مهم این است که احمدینژاد به عنوان پدر نواصولگرایان نیز در دوره خود همین ادعا را داشت و میگفت سالی یک میلیون و ۶۰۰ هزار شغل ایجاد کرده، ولی گزارشهای رسمی نشان داد سالی ۱۴ هزار شغل بوده! یعنی آمار آنان ۱۱۵ برابر آمار رسمی دروغ بوده. از گذشته درس بگیرید و بالادستیهای خود را گمراه نکنید چون کارشناسان و مردم در این مورد گمراه نخواهند شد. امیدواریم وجود این نامه تکذیب شود چون آبروریزی کامل است. البته متن زیر مستقل از این نامه است. گزارش آمار اشتغال و بیکاری در زمستان سال ۱۴۰۱ نیز منتشر شد. مرکز آمار ایران چهارمین گزارش فصلی خود در زمینه نیروی کار در سال گذشته را منتشر کرد. اهمیت این گزارش در این است که تمامی یک سال آن در این دولت رخ داده است و مطابق وعدههای داده شده باید ماهانه ۱۱۰ هزار شغل ایجاد میشد. این وعده در آبان سال ۱۴۰۰ داده شد، یعنی چهار ماه پس از آمدن دولت جدید و اطلاع یافتن از همه امکانات و اطلاعات و آمار اقتصادی کشور بود. از سوی دیگر برخی از مسوولان مستقیم اشتغال ادعاهای عجیب و غریبی در مورد شغلهای ایجاد شده میکنند که با این آمار رسمی انطباق ندارد. آماری که از سوی مرکز آمار و به صورت فصلی منتشر میشود و آقای رییسی هم تأکید کردهاند که فقط از این آمار استفاده شود. ولی همچنان مسوولان امر گزارشهای غیردقیقی را به دولت میدهند و منتشر میکنند و از این طریق مقامات را نسبت به واقعیت امور بیاطلاع نگه میدارند که این ظلم بدی در حق مافوق است. البته مافوق هم باید گزارشهای متنوع بخواند و اجازه ندهد که به او خلاف واقع بگویند. این گزارش شامل متغیرهای گوناگونی است، که در اینجا سعی میشود مهمترین متغیرهای آن ارایه شود.
این آمار چه میگوید؟ در واقع به جای ۱.۳۲۰ میلیون شغل وعده داده شده در سال ۱۴۰۱، فقط ۲۶۳ هزار شغل ایجاد شده است. یعنی ۲۰ درصد آنچه وعده داده شده است؛ اگر مبنا را هم یک میلیون شغل وعده داده شده در انتخابات بدانیم فقط ۲۶ درصد آن محقق شده است. این آمار رسمی کشور است و امیدواریم که مسوولان دولتی از تحلیل آن ناراحت نشوند، زیرا وعده دادهاند ولی عمل نکردهاند و اکنون باید توضیح بدهند چرا محقق نشده؟ آیا از ابتدا برآورد درستی نداشتند؟ یا مدیران دولت ضعیف هستند؟ یا برنامه قابل قبولی برای تحقق این وعده ندارند؟
و یا... البته ایجاد این تعداد شغل هنوز از دوره احمدینژاد بهتر است شاید به دلیل کاهش شدید وضعیت کرونا است که مشاغل خدماتی به جامعه بازگشتند. ولی در هر حال این تعداد شغل مطلقا کفاف نیازهای جامعه را نمیکند، زیرا نرخ فعالیت در ایران ۴۰.۵ درصد است که بسیار پایین است و در سال گذشته نیز تغییری نکرده است. فراموش نکنیم که این نرخ پایین به معنای آن است که ظرفیت فعالیت اشتغال در ایران خیلی بالاتر از این ارقام است ولی مردم به دلیل نداشتن شغل و پیدا نکردن آن ناامید شده و از بازار کار بیرون رفتهاند. اگر وضع اشتغال بهبود یابد، تعداد زیادی وارد این بازار میشوند و نرخ اشتغال هم بالاتر میرود. با این حال مساله اشتغال و ایجاد شغل مهمترین شاخص برای فهم وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشور است. اشتغال نیازمند سرمایهگذاری است ولی این واقعیت که فاقد برنامه و توانایی در جذب سرمایه لازم برای اشتغال و رشد اقتصادی هستیم، ظاهرا مورد توجه مسوولان قرار نمیگیرد. حتی از همان اندازه هم که منابع داخلی داریم به علل گوناگون استفاده نمیشوند. برای این کار کافی است که به افزایش اشتغال در بخشهای گوناگون اقتصادی توجه کنیم. در سال ۱۴۰۱، فقط ۷ هزار نفر به شاغلان بخش صنعت اضافه شد و در عوض بخش خدمات که سرمایه کمتری میخواهد، ۵۵۹ هزار نفر اضافه شدند، که این نیز طبعا بازگشت بخشی از مشاغل از میان رفته دوران کرونا است. هنوز تعداد شاغلان کشور ۸۰۰ هزار نفر کمتر از تعداد شاغلان پیش از کرونا است. پرسشی که برای هر ناظری وجود دارد این است که در چنین شرایطی که اشتغال و به تبع آن تولید تکان جدی نمیخورد، چرا بودجه دولت و منابع بانکی کشور صرف موضوعی به نام فرزندآوری میشود که از یک سو فشار زیادی به تقاضا وارد کرده و موجب گرانی میشود و از سوی دیگر منابع برای سرمایهگذاری را منحرف میکند و مهمتر اینکه حتی موجب افزایش فرزندآوری هم نمیشود که در این باره جداگانه باید نوشت. این وضع سیاستگذاری اقتصادی بنبست است. کافی است که سه وعده اصلی ایجاد ۱۱۰ هزار شغل در ماه، نصف و سپس تکرقمی کردن تورم و ساخت یک میلیون مسکن در سال را با واقعیت رخ داده مقایسه کنیم. در همه زمینهها کمابیش همین است. شاید حدود ۲۰ درصد وعدهها محقق شده است. در مقابل منابعی که در اختیار دارند بسیار بیش از دو سال پیش از آمدن دولت شده است؛ چه درآمدهای نفتی و چه درآمدهای مالیاتی. حل و درک این معادله نشانگر وضعیت کنونی و آینده کشور است. دولت محترم اگر این گزارش را نادرست میدانند مناسب است که حتما پاسخ بدهند. در غیر این صورت توضیح بدهند که چرا چنین شده و برای آینده اشتغال چه برنامهای دارند؟
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 دستاوردهای رابطه با عربستان
✍️ علی قنبری
ایران و عربستان در طول ۷ سال گذشته، از نظر دیپلماتیک روابط عادی با یکدیگر نداشتند و هر دو کشور از قطع روابط دچار خسارتهایی شدند. اگر تهران و ریاض در طول این سالها به توسعه روابط با یکدیگر اهتمام داشتند، بدون شک بخش تجارت دو کشور از رشد قابل توجهی برخوردار میشد. رابطه با عربستان تنها رابطه با کشوری به پایتختی ریاض نیست بلکه این رابطه در معنای گسترش روابط ایران با کشورهای مختلف عربی است. ایران و عربستان دو کشور مهم اسلامی هستند که هر مقدار به یکدیگر نزدیکتر شوند؛ شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تمامی کشورهای اسلامی بهبود مییابد. از این رو برقراری مجدد رابطه بین ایران و عربستان را باید پاس داشت و تلاش کرد که خسرانهای ۷ سال گذشته جبران شود. چرا که هر دو کشور میتوانند در زمینههای مختلف از جمله اقتصادی روابط خود را گسترش دهند. این رابطه در معنای گشایش دروازههای تجارت ایران با کشورهای منطقه است و ارتباط این دو کشور میتواند بسیاری از چالشهای منطقه را حل کند و زمینه را برای سرمایهگذاری خارجی در کشورهای منطقه فراهم کند. چرا که یکی از علتهای عدم تمایل سرمایهگذاری، سرمایهگذاران در کشورهای منطقه فقدان امنیت است و بسیاری از مسائل امنیتی منطقه با روابط این دو کشور حل و فصل خواهد شد. ایران و عربستان هر دو از کشورهای تولید کننده نفت هستند و با رایزنی این دو کشور با سایر کشورهای تولید کننده نفت؛ میتوان تصمیمات منطقی در مورد قیمت نفت و حتی امنیت انرژی در بخشی از جهان اتخاذ شود. اگر تهران و ریاض با یکدیگر به تفاهم برسند آنگاه مسأله تجارت بین دو کشور برقرار خواهد شد و هر دو کشور میتوانند ضمن تامین نیازهای یکدیگر به تامین نیازهای کشورهای منطقه کمک کنند. از این جهت رابطه با عربستان تنها یک رابطه دوجانبه نیست بلکه در صورت تلاش هر دو کشور رابطه ایران و عربستان میتواند به روابط چندجانبه تبدیل شده و کشورهای اسلامی تحت تاثیر حل اختلافات ایران و عربستان به جایگاه واقعی خود در جهان دست یابند چرا که کشورهای اسلامی هم جمعیت قابل توجهی از جهان را دارند و هم سهم مناسبی از منابع مالی و انرژی جهان را به خود اختصاص دادهاند. هر دو کشور غیر از بحث انرژی زمینههای همکاری زیادی را با یکدیگر دارند. عربستان دارای منابع مالی و ذخایر ارزی خوبی است و ایران نیز از منظر امنیتی یکی از امنترین کشورهای منطقه است و با توجه به نیروهای انسانی متخصص در ایران، کشورما میتواند به نقطه مناسبی برای سرمایهگذاری عربستان تبدیل شود. همچنین صادرات برخی محصولات ایران به عربستان از جمله محصولات فلزی و فولاد میتواند تحت برقراری رابطه این دو از شتاب بالایی برخوردار شده و عربستان میتواند به یکی از مقاصد صادراتی برخی از کالاهای ایرانی از جمله فولاد تبدیل شود. همان طور که ایرانیها تمایل دارند به منظور زیارت به عربستان سفر کنند، شهروندان عربستانی هم میتوانند یکی از مقصدهای مسافرتی خود را ایران قرار داده و از این طریق میلیونها دلار به کشورمان سرازیر خواهد شد. صنعت توریسم در ایران تحت توسعه روابط ایران و عربستان میتواند به بالندگی برسد. ضمن اینکه صنعت توریسم پزشکی ایران نیز با توجه به پیشرفت آن میتواند تحت تاثیر توسعه روابط دو کشور قرار گیرد و این بخش از صنعت کشور فعال شود. صنعتی که از ارزآوری مناسبی برای ایران برخوردار است. البته این مورد قابل ذکر است که عدم پذیرش نظامنامههای بینالمللی تجاری از سوی ایران میتواند بر توسعه روابط ایران و عربستان اثرگذارد.
🔻روزنامه شرق
📍 تئوری خرافات سیاسی(۱)
✍️ کیومرث اشتریان
چکیده: «تئوری خرافات حکومتها را تباه میکند و ماشین دولت را از کار میاندازد. خرافات سیاسی هم آگاهانه است و هم ناآگاهانه. هم ناشی از مخالفت با علم است و هم شیفتگی به دانشمندنمایی. هم ترفند شیادان سیاسی و هم ابزار شهرتطلبی است. در سیاست بینالملل، در سیاست داخلی و در سیاست امنیتی راه به تخریب منابع ملی و جنگپذیری میبرد. تحلیل آسیبشناسانه آن یک مسئولیت مهم فرهنگی-اجتماعی است».
همچنان که «تئوری توطئه» در پی شرح و تفسیری رمز و رازگونه و پر از توطئه از جهان است، «تئوری خرافات سیاسی» نیز در پی تأویل زندگی سیاسی به وهمیات است. تئوری توطئه شما را ناامید و از سیاست بیزار میکند، اما تئوری خرافه به شما امید واهی میدهد و رؤیای کاذب میفروشد. تئوری توطئه شما را به کنارهگیری از سیاست میکشاند، اما تئوری خرافه شما را به پیکارجویی خیالپرداز تبدیل میکند. «تئوری خرافات سیاسی» روایتی موهوم و غیرقابلنقد از جهان سیاست برمیسازد، نظامی از باورهای ابطالناپذیر ارائه میدهد، مجموعهای از شبهدانش را به خورد شما میدهد و آن را با تقدسهایی ماورایی درمیآمیزد. خرافهپردازان سیاسی برای همه چیز در کشکول خود چیزی از جنس شبهعلم دارند؛ از تصور قدرت مطلقه ملکه انگلیس تا تأثیرگذاری گاندوهای نفوذ، از پیشنهادهای محیرالعقول اقتصادی که ملت را به خاک سیاه مینشاند تا ادعای طراحی محصولات تراریخته از سوی دشمنان برای کاهش جمعیت مسلمانان، از «شبکه جهانی پایتون» برای پیشبینی تحولات سیاسی تا پیشبینی دست برتر روسیه در جهان آینده، از پندارهای ژئواستراتژیک نظامی برای تشویق به مداخله در جنگ اوکراین تا تحلیلهای آبوهوایی و جغرافیایی که به نابودی منابع آب زیرزمینی منجر میشود و در نهایت مهمتر از همه از ادعاهای آخرالزمانی تا سوءمصرف ابزاری از باورها و روایات. تئوری خرافات بیش از هر چیز با رویکردهای علم و دانش دشمن است؛ از دانش پزشکی تا دانشهای علوم اجتماعی. تئوری خرافات راهحلهای ساده و شبهعلمی را برای فهم جهان پیش مینهد. مرحوم حجتالاسلام دکتر احمد احمدی، عضو پیشین شورای عالی انقلاب فرهنگی، با اشاره به نقش شهید مطهری در زدودن خرافات از باورهای دینی گفته بود: «آدمی در عین داشتن قوه تعقل و ژرفاندیشی که او را به سمت پرسشهای عمیق میبرد، دارای ذهن تنبلی هم میتواند باشد؛ یعنی میخواهد مسائل را خیلی آسان توجیه کند، چون رفتن به عمق امور کار سختی است و در این مسیر گاهی افراد به خرافه میافتند... . بسیاری هستند که نهتنها به ناتوانی خود در درک مسائل جهان اعتراف نمیکنند، بلکه به سمت خرافات میروند که درمان این مسئله کار دشواری است». وی با انتقاد از انتشار «سیدی» مستند ظهور تصریح کرده بود: «این مستند که در آن پیشگویی و تطبیق افراد با علائم ظهور بود، یک رسوایی است و اگر اغراض سیاسی به دنبال آن نبود، به این صورت منتشر نمیشد. درواقع خرافهپرستی استفاده نادرست از یک واقعیت درست است» (www.mehrnews.com/news). تئوری خرافات برای همه چیز هم نسخه پولساز دارد؛ از مقدسسازی زنجبیل و هلیله سیاه و رازیانه تحت عنوان داروی فلان تا قالبکردن پروژههای تحقیقاتی میلیاردی برای انواع توصیههای سیاسی. خرافات سیاسی حتی این ظرفیت را دارد که دانشمندان و فعالان سیاسی را بهتدریج احمق کند؛ میدانید که حماقت گاهی تدریجی است. افراد بهتدریج احمق میشوند؛ نمنم و اندکاندک؛ همچون خوابی که در کوهستانی سرد کسی را به رؤیا میبرد... تا ساحل مرگ و تباهی میرود. تئوری خرافات سیاسی همچون فیلمهای آخرالزمانی هالیوودی یا ناسیونالیسم ارتدکس روسی یا رؤیاهای پیروزی حقِ آمریکایی بر باطل شیطانی است. فرد بهکلی از واقعیت گسسته میشود. هر آنچه را در جهان سیاست میگذرد، نشانهایی از آرمان خود تلقی میکند. تئوری خرافات سیاسی از فلسفه تاریخ، از ناسیونالیسم، از دین، از عدالت، از حق و بسیاری از امور مقدس حداکثر سوءاستفاده را در جهت تحمیق خود و مخاطبانش میکند.
خرافات، هم مدرن است و هم سنتی؛ ارتباط سیاستمداران را با سیاست واقعی (Realpolitik) بهکلی قطع میکند و راهی برای فریب سیاستمداران توسط «راسپوتین»های شیاد فراهم میکند. مسئله مهم در این میان، شبهعلم و شبهدانش است. اطلاعاتی ناقص از سیاست به دست میآورند و سپس آن را با اوهام خرافاتی خویش دگرگون میکنند و به خورد مردم میدهند؛ البته با اعتمادبهنفس فراوان و گاه با رزومههای علمی بالا. مخاطبان خود را از میان قشرهای خاصی از مردم برمیگزینند؛ همانها که میتوانند آنها را فریب دهند؛ همچون رمالان و فالگیران که مخاطب خود را سادهلوحترین اقشار جامعه قرار میدهند. کاری به نقد اندیشمندان، متفکران و عاقلان ندارند؛ اصلا اینان برایشان مهم نیستند. اساسا اندیشمندان، متفکران و عاقلان را به سخره میگیرند، چون کار خود را با عوام پیش میبرند. همچنان که رمالان و فالگیران کاسبی خویش را از جیب عوام پررونق میکنند، «تئوریپردازان» خرافات سیاسی نیز از همین طریق بر گُرده مردم سوار میشوند. بیشترین ابزارآلات تحلیلی آنان «قیاس» و مقایسه مشابهتهاست. آنان در جعبه ابزار کاسبی فریبکارانه و سخنوریهای تبرجآلود خویش بر مقایسههای گوناگون اعم از تاریخی، سیاسی یا دینی اهتمام میورزند؛ چراکه مقایسه ساده است و همگان بهراحتی آن را «مصرف» میکنند. ببینید مقایسههای آلکساندر دوگین که هیچ مبنای محتوایی ندارند، چگونه برای مصرف کیفوری و شور و شعف خرافاتیها تدارک میشود: «ارتدکسها در تمدن مسیحی اقلیت هستند همانطورکه شیعیان در تمدن اسلامی اقلیت هستند؛ (بنابراین) مسیحیان ارتدکس میتوانند همپیمانان بهتری برای شیعیان باشند تا اسلام سُنی». چنین مقایسههای بیمحتوایی میتواند به خرافات سیاسی دامن بزند، بلکه خود خرافات است و خسارتهای جبرانناپذیری را برای کشور فراهم میآورد. زمانی یک خبرگزاری اصولگرا به طریقی همدلانه نوشته بود: «پروفسور دوگین ایدئولوژی سیاسی خود را مبتنی بر این تفکر دینی میکند و معتقد است که ما به یک آخرالزمانی وارد میشویم که جنگی بین حق و باطل درمیگیرد که در طرف حق کشورهای شرقی مانند روسیه و ایران قرار دارند». یکی از میداندهندگان به دوگین در ایران گفته بود «حضور پرفسور دوگین در ایران در این مقطع بسیار مهم است. متأسفانه در زمانهای دیگری که به ایران آمدند، حضور ایشان دیده نشد و این برای اولین بار است که حضور ایشان در ایران مطبوعاتی شد». وی با بیان اینکه در یک فضای جدید هستیم؛ اظهار کرد: ما در کنار نیروهای روس، نیروهای حزبالله را میبینم. این نشان میدهد در یک خط واحد هستیم. روسیه به صورت عملیاتی در مقابل دشمن مشترکمان ایستاده است (www.farsnews.ir/news). دوگین میگوید ما در دوره آخرالزمان و در وضعیت آخرالزمانی قرار داریم؛ ایران و روسیه، همرزمان آخرالزمانیاند! او معجونی از عظمت تاریخی روسیه و امنیتیهای سابقا کمونیست و تمدن مسیحیت ارتدکس را در هم میآمیزد تا با اندیشه مهدویت تشیع پیوند ایجاد کند؛ تا در نهایت اتحاد نظامی ایران و روسیه را در اوکراین توجیه کند. اینکه آخرالزمان آقای دوگین با آخرالزمان تشیع چه مشابهتی دارد بماند، اما مهم این است که چگونه این دو «آخرالزمان» با جنگ اوکراین و منافع استراتژیک روسیه پیوند رندانهای بخورد. این خرافات که میتوانست فتنهای برای ما برانگیزد، فقط از توهمات «تئوری خرافات سیاسی» و طرفداران آن در ایران برمیآمد. برخلاف تصور «تئوریپردازان خرافات» که ادعای شجاعت فکری دارند، ریشه خرافات فقدان اعتمادبهنفس در اعتقادات و نداشتن دانش کافی در تحلیل و تبیین جهان سیاست است. آنان با خرافات سیاسی در پی آن هستند تا خود و هوادارانشان را که از اعتمادبهنفس رنج میبرند، به وجد آورند. خرافات سیاسی از آنجا که ذاتا بیمحتواست خود را به قدرت نزدیک و به ارزشها آویزان میکند. هرکجا که قدرتی ببیند، خود را بهگونهای مطرح میکند که مقبول افتد تا بهره شهرت، منزلت و ثروت ببرد. مهمتر از همه اینکه تئوری خرافات همچون تئوری توطئه این قابلیت را دارد که با ارزشهای امنیتی خود را بیاویزد و مقامات امنیتی کشورها را فریب دهد و به انحراف بکشاند... . البته خرافهپردازان سیاسی در همه جای جهان وجود دارند؛ در فرانسه، انگلستان، روسیه، آمریکا و...؛ بهویژه در قالب راستهای افراطی در اروپا که برای تئوریپردازان خرافی داخلی حکم مواد افیونی شادیآور را دارند و نمیدانند که آنان چه مارهای خوشخطوخال، سیاسیکاران و نژادپرستانی هستند. تئوریپردازان خرافات، تنها ضدیت آنان با یهود را میبینند و غافل هستند از اینکه آنان ضد مسلمانان نیز هستند. دعوای مهاجرت در اروپا اساسا برای بسیاری از آنان دعوای مهاجرت مسلمانان است. انشاءالله، به شرط حیات، این موضوع را ادامه خواهم داد.
مطالب مرتبط