🔻روزنامه تعادل
📍 مقدمات مهم وزارت بازرگانی
✍️ محمدرضا نجفی‌منش
سیاست‌گذاران به دلیل آنچه موانع تنظیم بازار می‌خوانند، قصد دارند ساختار دولت را بزرگ‌تر کنند. اما مساله اصلی آن است که دولت به جای تنظیم‌گری و رگولاتوری قصد دارد مداخله مستقیم خود در بازار را افزایش دهد.

اما نتیجه رویکرد مداخله مستقیم در قیمت‌ها این است که چندین وزارتخانه دیگر با عناوینی چون وزارت مرغ و تخم‌مرغ، وزارت خودرو یا وزارت لوازم خانگی نیز راه‌اندازی شود.
این دخالت‌ها انتها نداشته و چنان باعث سردرگمی‌ می‌شود که نیاز به وزارتخانه‌های بیشتر را ضروری جلوه می‌دهد و البته هدف کنترل قیمت‌ها را نیز محقق نمی‌کند. تجربه دهه ۴۰ در این زمینه برای ما باید مهم باشد. در این دهه، مجموعه اقتصاد، صنعت، معدن و تجارت یک وزارتخانه داشت و جالب اینکه در آن سال‌ها رشد دو رقمی در تولید ناخالص داخلی نیز رقم خورد. از زمانی که این ساختارها تفکیک شده و نهادهای جدیدی ایجاد شده، رشد اقتصادی ایران نیز افت بیشتری را تجربه کرد. نکته حائز اهمیت اینکه ایجاد ساختارهای جدید، موجب افزایش تداخل وظایف این نهادها شده و تمام وقت دولت به رفع این تضادها اختصاص پیدا می‌کند.

اگر دولت می‌خواهد یک اقدام اساسی انجام دهد، باید دست از قیمت‌گذاری دستوری بردارد و صرفاً به رگولاتوری بپردازد. در این صورت شاید تشکیلات موجود نیز زائد به نظر برسد. بنابراین، درخواست ما از نمایندگان مجلس این است که به این لایحه رای مثبت نداده و کشور را به عقب بازنگردانند. از طرفی شعار سال جاری نیز رشد تولید است و تشکیل وزارت بازرگانی مانعی برای تولید خواهد بود.

سازمان توسعه تجارت از یک‌سو به تولید و از سوی دیگر به تجارت مرتبط است و چنانچه این دو بخش از یکدیگر جدا شوند، هماهنگی اتفاق نمی‌افتد و تجارت خارجی نیز با چالش مواجه خواهد شد. نگاهی به وضعیت صنعت خودرو نشان می‌دهد که دولت باید چه گزینه‌هایی را تعقیب کند. صنعت خودرو گرفتارهای متعددی دارد؛ برخی معتقدند که راه‌حل در تغییر روش قیمت‌گذاری یا سازمان قیمت‌گذار است؛ اما به نظر من راه‌حل اصلی در برداشتن انحصار است.

این کالا ماهیت انحصاری ندارد و به نظر می‌رسد که دولت عزمی برای کاهش دخالت در این بازار و افزایش رقابت اقتصادی در میان خودروسازان داخلی هم ندارد. واردات خودرو که چندی است مورد توجه برخی از تصمیم‌گیران قرار گرفته است، می‌تواند انحصار تحمیل‌شده از سوی سیاست به آن را از میان بردارد.

واردات خودرو اگر انحصاری نباشد، می‌تواند به عنوان انگیزه مثبت برای افزایش کارآمدی و جریمه‌ای برای اتلاف منابع استفاده شود. واردات خودرو الزاما به معنای ورشکست شدن تمامی خودروسازان داخلی نیست، بلکه فقط خودروسازانی که نمی‌توانند خود را کارآمدتر کنند، از بازار خارج می‌شوند. در مقابل، تولیدکنندگانی که می‌توانند از مزایای داخلی اقتصاد برای تولید کارآمد استفاده کنند، رشد خواهند کرد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 عامل دلاریزه شدن
✍️ دکتر پویا جبل‌عاملی
در ایران هر چند هنوز پدیده دلاریزه شدن رخ نداده است، بدین معنا که همچنان ریال، واحد پول مورد استفاده در معاملات است، اما اصلاح قیمت‌ها به‌طور روزانه بر مبنای بهای دلار توسط آحاد اقتصادی، نوعی ضعیف‌تر از این پدیده را به نمایش می‌گذارد.
در این بین، برخی مقامات دولتی به صراحت می‌گویند، برای رفع این مشکل به دنبال بریدن بند ناف اقتصاد ایران از دلار هستند. به عبارت دیگر، حال که دلار مبنای قیمت‌گذاری‌هاست، راه چاره دقیقا حذف آن است. اما اولا چگونه ممکن است این بریدن بند ناف رخ دهد؟ و ثانیا آیا مساله تنظیم قیمت‌گذاری با بهای دلار، مربوط به نفوذ دلار در زندگی ایرانیان است یا ضعف سیاستی که منجر به بی‌ثباتی اقتصادی شده و فعالان برای ضربه نخوردن از آن، به چنین قیمت‌گذاری روی آورده‌اند؟

در پاسخ به سوال اول، دولت عمدتا دو راه را پیموده است. یکی از آنها، قیمت‌گذاری دستوری زیر قیمت بازار برای محصولات مختلف؛ از خودرو گرفته تا نهاده‌های تولیدی است. این قیمت‌های کارخانه‌ای اولا باعث می‌شود دولتی‌ها بتوانند ادعا کنند جلوی گرانی را به‌زعم خود گرفته‌اند و ثانیا رانت عظیمی به وجود آورده که عمدتا دولت و نهادهای رسمی از آن نفع می‌برند. به مورد اخیری که مطرح شده بنگرید: یک عضو کمیسیون اصل ۹۰ مجلس پیشنهاد کرده است که بازرس ویژه رئیس‌جمهور گزارشی از خودروهای واگذار شده خارج از نوبت به نهاد ریاست‌جمهوری و وزارتخانه‌های دولتی ارائه دهد.به عبارت دیگر اگر دولت بودجه کافی ندارد تا به کارکنان خود بپردازد، رانت ناشی از قیمت‌گذاری دستوری را به آنها اختصاص می‌دهد. از همین روست که چون مجموعه نهادهای رسمی از قیمت‌گذاری دستوری نفع می‌برند، این معضل از اقتصاد ایران رخت بر نمی‌بندد.

اما راه دوم برای زدودن دلار توسط دولت، تحت استراتژی پیمان‌های دو‌جانبه پیگیری می‌شود. این قصه دو دهه است که کم و بیش، توسط مجریان پیگیری شده و کمتر دستاوردی از آن اخذ شده است. در حالی که ابتدا تصور می‌شد این پیمان‌ها ابزاری برای دور زدن تحریم است، بعدها مشخص شد خود تحریم‌ها، عامل به نتیجه نرسیدن پیمان‌های دو‌جانبه است. از این نیز بگذریم، عمده ارزهایی که امروز بخش تجاری اقتصاد ایران به آنها وابسته است خود نرخ ثابتی با دلار آمریکا دارند، مانند درهم امارات. از این رو عملا تغییر نرخ برابری ریال با درهم، تغییرات تقریبا یک به یکی بر روی جفت ارزی ریال- دلار خواهد داشت. از این رو، این راه هم به نظر نمی‌رسد نتیجه‌بخش باشد. اما به نظر ما، راه‌حلی برای جلوگیری از دلاریزه شدن وجود دارد که با این دستورالعمل دلارزدایی دولت متفاوت است. این راه‌حل هم در پاسخ به پرسش اول مقاله به دست می‌آید.

ایرانیان کشته و مرده دلار آمریکا نیستند، مساله فقط این است که اقتصاد ایران دچار بی‌ثباتی پی‌در‌پی شده است و روند دلاریزه شدن تنها واکنشی طبیعی برای خسارت کمتر به فعالیت هر عامل اقتصادی است. توقف آن هم با برگرداندن ثبات به اقتصاد ایران میسر است. هر چند معتقدیم بدون برداشتن تحریم‌ها، ثبات و رشد پایدار اقتصادی رقم نخواهد خورد، اما این به مفهوم آن نیست که بینگاریم کاری از دست سیاست بودجه‌ای و پولی برنمی‌آید.
این روزنامه معتقد است، می‌توان با پذیرش نرخ‌های بازاری ارز و فروش نفت با این نرخ همچنین کاهش بخش قابل توجهی از هزینه‌های جاری حتی در شرایط فعلی، بودجه متوازن‌تر با تبعات کمتر تورمی داشت. ضمن آنکه فضا را برای سیاست پولی با وجود همه مشکلات بسیط می‌بیند. مشکل کنونی سیاست پولی آن است که قادر به لگام زدن به انتظارات نیست. انتظاراتی که به‌واسطه نرخ بهره حقیقی پایین، به تقاضای پولی گسترده دامن زده و چون طرف عرضه پول هر نوع تقاضا را پاسخ می‌دهد و اصطلاحا همساز ‌(accommodative) است، رشد پول بی‌محابا پیش می‌راند. اقداماتی هم که در جهت بستن ترازنامه بانک‌ها صورت گرفته، نتوانسته است جلوی این همسازی را بگیرد.

ضمن آنکه سیاستگذار نمی‌تواند وقتی خود کمترین قدرت را برای بستن ترازنامه خویش دارد از بانک‌ها بخواهد چنین کنند. در نتیجه از منظر ما، تنها راه توقف رشد کل‌های پولی از طرف تقاضای پول و با محدود‌سازی انتظارات رخ می‌دهد. داشتن برنامه‌ای مدون برای افزایش نرخ بهره سیاستی‌ (و به تبع آن نرخ سیستم بانکی) و اعلام آن و دادن چشم‌اندازی از افزایش نرخ در ماه‌های آتی تا آرامش تورم، آن‌چنان که در این دو سال‌ از بانک‌های مرکزی دنیا شاهد بودیم، تنها راه قابل اتکا برای کاهش تورم است. استفاده از این ظرفیت‌ها می‌تواند اقتصاد را از دام تورم‌های بالاتر و توجه بیش از حد عاملان اقتصادی به دلار برهاند.


🔻روزنامه کیهان
📍 چرا از تحقیر‌آمریکا ناراحتید؟!
✍️ مسعود اکبری
سفر اخیر رئیس‌جمهور محترم کشورمان به سوریه، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های منطقه و جهان داشت. این سفر از ابعاد مختلف و متنوعی برخوردار بود. اما بی‌شک مهم‌ترین بخش این سفر، پیامی بود که به منطقه و جهان صادر شد و آن چیزی نبود جز «استمرار تحقیر آمریکا در منطقه غرب آسیا».
به همین دلیل بود که «ودانت پاتل» معاون سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا همزمان با این سفر در نشست خبری گفت:«باید بگویم که ایران و سوریه به تعمیق روابط خود ادامه می‌دهند که این نه تنها برای متحدان و شرکای ما و کشورهای منطقه، بلکه برای جهان به طور گسترده‌ای نگران‌کننده است.»
همزمان با اظهارنظر این مقام آمریکایی، «راز تزیمت» کارشناس صهیونیست در واکنش به سفر رئیس‌جمهور کشورمان به سوریه نوشت: «سفر رئیسی به سوریه بیش از هر چیز برای انعقاد ده‌ها قرارداد همکاری اقتصادی امضا شده بین ایران و سوریه؛ انجام شد. این یعنی فرصت‌های مهم اقتصادی به نفع مردم ایران و سوریه.»
این دو اظهارنظر دارای یک فصل مشترک بسیار مهم و کلیدی است و آن عبارت است از نگرانی و سراسیمگی از نظم جدید در غرب آسیا. پیش از این «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور سابق آمریکا گفته بود:«احمقانه ۷ هزار میلیارد دلار در خاورمیانه خرج کردیم اما من به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا مجبورم در تاریکی به عراق بروم!». در حقیقت این هنر جبهه مقاومت بود که پروژه هفت تریلیون دلاری آمریکا را شکست داده و اکنون با رقم زدن نظم جدید در منطقه، آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها را به وحشت انداخته است.
اما سفر اخیر رئیس‌جمهور ایران به سوریه، علاوه‌بر آمریکا و اسرائیل، برای جریان غربگرا در داخل نیز پیام ویژه‌ای داشت. همین چند سال پیش و در اوج نبرد میان سربازان حاج قاسم و تروریست‌های داعشی- بخوانید نیروهای نیابتی آمریکا، اسرائیل و تروئیکای اروپا در منطقه- طیف تندرو مدعی اصلاحات، ژست کارشناس به خود گرفته و می‌گفت «سوریه هم برجام می‌خواهد»!. این طیف مدعی بود که از طریق مذاکره با آمریکا، می‌توان با هزینه‌های به مراتب کمتر، به نتیجه موردنظر در منطقه رسید!
در همان مقطع، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با لحنی انتقادی درباره رویکرد برجامی‌‌‌سازی همه چیز و زمزمه برجام دو و سه گفت:«برای دشمن، این برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر می‌‌کرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر می‌‌رسد، اما آدم عجولی که آمده(ترامپ)، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که می‌‌رسد. اینکه اصرار می‌‌کنند بر برجام ۲ در منطقه، برای این است که می‌ خواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام۲ شرکت کردیم، به همین تمام می‌شود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به این‌جا منتهی نخواهد شد و برجام سه هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»
علی‌رغم تقلای شدید آمریکا و فضا‌سازی گسترده طیف مدعی اصلاحات، برجام ۲ و ۳ هیچ‌گاه به مرحله اجرا نرسید. آمریکا، اسرائیل و تروئیکای اروپا با صرف هزینه‌های سرسام‌آور در میدان و در کنار آن با تبلیغات عظیم رسانه‌ای در پی آن بودند تا جریان مقاومت را منزوی کرده و با ایجاد اتحاد کشورهای عربی علیه ایران و سازش اعراب با اسرائیل، در نهایت ایران را در انزوایی طولانی و سخت قرار دهند. اما جریان مقاومت با پیشگامی ایران محکم ایستاد و اراده خود را بر اراده دشمن غلبه داد.
طیف تندرو مدعی اصلاحات هیچ‌گاه حاضر نبود این واقعیت بدیهی را بپذیرد که مقاومت برخلاف تسلیم، موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود. مقاومت هزینه دارد اما به قول حکیمانه رهبر معظم انقلاب قطعا هزینه‌ سازش و تسلیم، به مراتب از هزینه ‌مقاومت بیشتر است. علاوه‌بر این وعده‌ الهی در قرآن این است که طرفداران حق، ممکن است قربانی بدهند اما پیروز نهایی‌اند.
در حال حاضر وضعیت منطقه، از عراق و سوریه و افغانستان تا یمن و سرزمین‌های اشغالی فلسطین بیش از پیش ثابت کرد که دیدگاه افراطیون مدعی اصلاحات تا چه اندازه غلط و به دور از واقعیت و عقلانیت است.
جریان تندرو اصلاح‌طلب، علاوه‌بر اینکه غایب همیشگی کلاس تاریخ است، در مسائلی همچون دیپلماسی و اقتصاد نیز عضو ثابت در لیست رفوزه‌ها و مردودی‌ها است. صلح و امنیت، ره‌آورد مقاومت است و گشایش‌های اقتصادی نیز میوه صلح و امنیت است. اکنون سوریه در دوره باز‌سازی و سازندگی قرار دارد. بر همین اساس ایران می‌تواند با صادرات خدمات فنی و مهندسی و همچنین صادرات کالا و بازار‌سازی برای محصولات ایرانی از این فرصت به خوبی استفاده کند. این مسئله از دستورکارهای اصلی سفر رئیس‌جمهور محترم کشورمان به سوریه بود.
حالا چرا می‌گوییم افراطیون مدعی اصلاحات و اعتدال در مسائلی همچون دیپلماسی و اقتصاد عضو ثابت در لیست رفوزه‌ها و مردودی‌ها هستند. به این دلیل که این طیف در دولت قبل، هم در دیپلماسی و در اقتصاد کارنامه بسیار ضعیفی بر جای گذاشتند. یکی از نقاط ضعف جدی دولت قبل، فرصت سوزی در دیپلماسی اقتصادی بود.
به عنوان نمونه، در دولت قبل، رئیس‌جمهور سابق حتی یکبار هم به سوریه سفر نکرد. در دولت قبل با وجود مهیا بودن زمینه‌های همکاری اقتصادی با سوریه، از این فرصت به درستی استفاده نشد و به عبارتی، فرصت‌سوزی‌های متعددی رخ داد.
و اما اکنون گویا سفر رئیس‌جمهور ایران به سوریه، علاوه‌بر خشم و نگرانی مقامات آمریکایی و صهیونیست‌ها، افراطیون مدعی اصلاحات را نیز عصبانی و نگران کرده است. با اینکه این سفر مصادیق متعددی از خبر خوب به همراه داشت، اما جریان تندرو اصلاح‌طلب با رکوردزنی در به ابتذال کشاندن مفهوم نقد سیاسی، یک عکس را دستمایه لجن‌پراکنی قرار داده و مدعی شده که چرا رئیس‌جمهور ایران به مقامات سوری و از جمله خانم‌ها، با احترام برخورد کرده است!
البته از طیفی که «هفت تیرکِشی و همسرکُشی» را مصداق «جنتلمن بودن»! قلمداد می‌کند، اصلا انتظار نیست که از احترام به زنان، کمترین اطلاعی داشته باشند.
اهل فن به خوبی می‌دانند که این قبیل فضا‌سازی‌ها و بهانه گیری‌ها نشانه ناراحتی و عصبانیت است. چرا که هر زمان آمریکا و اسرائیل از سوی ایران تحقیر شده و سیلی می‌خورند، جیغ افراطیون مدعی اصلاحات در داخل نیز بلند می‌شود.
آمریکا اراده کرده بود که نظام سیاسی سوریه سرنگون شود. اما سوریه پا برجا ماند و اراده آنها شکست خورد. در واقع یک پروژه جهانی علیه منطقه و کشورهای اسلامی شکست خورد. در ادامه، قدرت و اعتبار سوریه بیرون آمده از یک توطئه بزرگ که حاصل هم‌پیمانی با مقاومت و جمهوری اسلامی بود، ارتقاء چشمگیری یافت. آمریکا می‌داند که این مسئله قابل تعمیم است و به همین دلیل از تکثیر و تعمیم آن به دیگر کشورهای منطقه، سخت آشفته و پریشان است.
این‌جاست که افراطیون مدعی اصلاحات به میدان آمده و برای به حاشیه کشاندن این واقعیت بدیهی و سرپوش گذاشتن بر تحقیر آمریکا، حاشیه و جنجال به راه انداخته و فضا را غبارآلود می‌کنند. بیراه نبود که مقامات رژیم صهیونیستی در اوج فتنه ۸۸ از افراطیون مدعی اصلاحات با عنوان «سرمایه‌های اسرائیل در ایران» نام می‌بردند. طیف تندرو مدعی اصلاحات به‌جای این شامورتی‌بازی‌ها و شعبده‌بازی‌های نخ‌نما و تکراری، بهتر است به این سؤال پاسخ دهد که چرا هر جا پای منافع ملت ایران در میان است، آنان در خلاف جهت حرکت کرده و همان کاری را انجام می‌دهند که دشمن منتظر آن است؟!
با قطعیت می‌توان گفت که این همصدایی، به هیچ عنوان اتفاقی و سهوی نیست. به تعبیر شهید بزرگوار، حاج قاسم سلیمانی، کوچه دادن به دشمن بدترین نوع خیانت است و این عملی است که متاسفانه جریان تندرو اصلاح‌طلب، اصرار دارد که آن را مرتب تکرار کند.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 مسکن و نان!
✍️ ابوالقاسم قاسم‌زاده
دولت‌ها با برنامه‌ریزی‌های گوناگون اقتصادی و مالی، کنترل تورم را همواره در صدر مدیریت اجرایی خود دارند. از این جهت دولت موفق، دولتی است که با مدیریت خود تعادل و توازن نسبی از درآمدهای عمومی شهروندان و هزینه‌‌های زندگی آنها را فراهم آورد. معمول چنین است که کارشناسان اقتصادی در محک‌زدن شاخص‌های درآمدی و هزینه‌های خانواده‌ها و شهروندان، تهیه «مسکن و نان» برای عموم مردم را در اولویت قرار می‌دهند. تا آنجا که هرگونه بهم‌ریختگی و نوسان قیمت در این دو بخش و در سبد هزینه‌های خانواده‌‌ها، آژیر بحران‌های گوناگون را به صدا درمی‌آورد.
مدیریت کنترل بازار مسکن و نان، تجربه طولانی از دولت‌ها است که با شرایط سنجی آن را اجرایی می‌کنند. اولین هدف‌گذاری در مدیریت دولت‌ها ممانعت از بلبشوی تناسب «درآمد هزینه» برای عموم مردم، به ویژه در بخش تهیه «مسکن و نان» است.

از آغاز دولت کنونی در این دو بخش شعارهای اصلاح و ترمیم مدیریت داده شد. بعد از دو سال مدیریت دولت کنونی، مردم هم در بخش مسکن و هم تهیه نان دچار مشکل بهم ریختگی محاسبه درآمد و هزینه شده‌‌اند. تهیه «مسکن و نان» در صدر عناوین نارضایتی عمومی و بهم‌ریختگی قرار دارد و همچنان تورم افسارگسیخته، قیمت مسکن و نان (مجموعه تهیه مواد غذایی) را می‌بلعد.

تهیه مسکن در همه دولت‌هایی که از آغاز جمهوری اسلامی تا امروز آمده‌اند، همواره در صدر مشکلات عمومی قرار داشته و با وجود انواع و اقسام راه‌کارهای اصلاحی و طرح‌های اجرایی، همچنان تا امروز مشکل اول است. اوج اقدامات دولتی برای حل مشکل مسکن با اجرای «مسکن مهر» از سوی دولت وقت با تبلیغات گسترده کلید خورد. دولت آقای احمد‌ی‌نژاد با درآمد فروش نفت بشکه‌ای «۱۲۰ دلار»، اجرای طرح «مسکن مهر» را کلید زد اما تا امروز همچنان هزینه‌ها و فایده اقدامات دولتی برای حل مشکل مسکن در حذف بحران مسکن نقد منفی و مثبت می‌شود! گاهی در گزارش‌های مطبوعات در بازار مسکن، خبر از رونق بازارهای دلالی برای مسکن مهر و فروش یا اجاره آنها داده می‌شود البته مشکلات گوناگونی اعم از نبود فضای سبز تا فراهم نبودن خدمات عمومی ضروری و لازم در فضای انبوه‌سازی مسکن نیز وجود دارند. از اجرای طرح مسکن مهر تا امروز، همچنان بهم‌ریختگی و در توازن درآمدها و هزینه‌های تهیه مسکن، از خرید تا اجاره‌بهاء در جامعه همچنان درصدر مشکلات مردم قرار دارد. این به‌‌هم ‌ریختگی بعد از دو سال از گذشت دولت آقای رئیسی در کنار دیگر شاخص‌‌های تورمی، هم موجب رشد خطرناک و هم نارضایتی عمومی گسترده، به ویژه در اقشار مردم با درآمد «ثابت» ماهانه شده است. به‌طوری‌که برخی از آمارهای رسمی و غیررسمی نشان می‌دهد از ۴۰ تا ۵۰ درصد درآمد خانوارها را تهیه و پرداخت هزینه مسکن می‌بلعد!

از سوی دیگر سرمایه‌گذاری در حوزه «ویلاسازی» در استان‌های کشور، به ویژه در دو استان مازندران و گیلان چنان رونق یافته که مزارع برنج‌کاری و چای و مرکبات را برای ویلا و آپارتمان‌سازی در دو استان کناره دریای خزر به حراج گذاشته‌اند! و مجموعه شرایط اقلیمی، معیشتی و تولیدات کشاورزی و به ویژه «فرهنگی» این دو استان را به هم ریخته است!

***

اما تهیه نان! که با چند مصاحبه رئیس‌جمهوری در آغاز به کار دولت آقای رئیسی خبر تحول آن اعلام شد. اصلی‌ترین شاخص طرح نان، ممانعت از قاچاق آرد، به‌ویژه به کشورهای همسایه ایران آن هم با اجرایی‌کردن پرداخت «الکترونیکی» در نانوایی‌ها کلید خورد. از همان آغاز که اخبارتهیه و فروش نان از سوی رسانه‌ها به ویژه صداوسیما در صدر اخبار قرار گرفت، هم کیفیت نان و هم چگونگی قیمت‌گذاری آن به‌هم ریخت و همچنان ادامه دارد. تا آنجا که اخبار «پلمپ» برخی نانوایی‌ها از سوی بازرسان در صدر اخبار صداوسیما قرار گرفت.

واقعیت این است که «مسکن و نان» در تنظیم زندگی عادی و چرخه معیشت مردم در صدر مشکلات قرار دارد. در این بهم‌ریختگی مالی ـ اقتصادی که ارزش پول ملی کشور با «دلار» ارزیابی می‌شود؛ همچنان «حرف درمانی!» نه تنها محوریت دارد که مدام در جریان است!


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مردم له می‌شوند
✍️ محمد‌صادق جنان‌صفت
میلیون‌ها ایرانی ساکن در سرزمین پهناور ایران از نظر کسب‌وکار و معیشت در تنگنا قرار دارند و این چیزی است که حالا و پس از مدت‌ها انکار، مقام‌های سیاسی و دارای سطح نفوذ در تصمیم‌گیری نیز به آن اعتراف می‌کنند. متاسفانه سیاست‌های اقتصادی اتخاذشده از سوی دولت سیزدهم به دلایل گوناگون …

از جمله سیاست خارجی سیمانی‌شده ایران و ناتوانی برنامه‌ریزان اقتصادی به دلیل فقدان دانش و تجربه، چشم‌انداز روشنی را نشان نمی‌دهد که شهروندان به امید آن، تیره‌روزی‌ها را بر دوش بکشند. شوربختانه پیش‌بینی‌های اقتصاددانانی مثل ‌هاشم پسران و سید‌هادی صالحی‌اصفهانی که در خارج از ایران درس می‌دهند و اقتصاددانان باتجربه ایرانی و همچنین صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهند اقتصاد ایران به رغم خوش‌خیالی دولت باز هم تورم بالایی را برای سال ۱۴۰۲ تجربه خواهد کرد و برخی باور دارند با این دست‌فرمانی که پیش می‌رویم شاید ابرتورم را نیز تجربه کنیم. از سوی دیگر پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد اقتصاد ایران در سال ۱۴۰۲- منطبق با ۲۰۲۳- در مرز دو درصد متوقف خواهد شد که البته رشدی بی‌کیفیت و بر پایه رشد تولید و فروش نفت و گاز و فرآورده‌های وابسته به این دو کالا خواهد بود.
به این ترتیب پیش‌بینی‌ها این است که شهروندان به ویژه گروه‌های کم‌درآمد و حقوق‌بگیران زیر بار آوار تورم له خواهند شد و قدرت خریدشان باز هم کاهش می‌یابد. شهروندان در این وضعیت چه کاری می‌توانند کنند؟ یک کار این است که بنا به صلاحدید وزیر کار قناعت کنند و کر و کور شوند و چیزی نشنوند و نگویند و امیدوار باشند مسائل بیرونی حل شود و از آن مسیر به رفاه مادی ایرانیان نیز گوشه‌چشمی انداخته شود. راه دیگر پیش پای شهروندان این است که از راه‌های مداراجویانه و آرام و در چارچوب‌های موجود اعتراض و گلایه خود را به وضعیت پیش آمده نشان دهند و به اداره‌کنندگان نظام و دولت یادآور شوند که کمرشان زیر بار تورم خم شده و تاب‌آوری‌شان به نقطه شکننده رسیده است.
دولت سیزدهم که خود را پیشگام اداره کشور می‌داند و دیگر نهادهای قدرت باید چه کنند؟ یک راه آنها این است که همین فرمان را سفت‌تر از هرگاه دیگر در دست بگیرند و به شهروندان باز هم وعده دهند روزگارشان بهتر خواهد شد و آنها را امیدوار کنند که به زودی استکبار آمریکا شکست خواهد خورد و عامل بدبختی مردم نابود می‌شود و… آیا این چشم‌انداز با توجه به تجربه ۴۳ سال سپری‌شده باز هم روشن و امیدوار‌کننده است؟ راه دوم اما این است که تجدیدنظر اساسی در بنیان‌های اندیشه و نگاه به واقعیت‌های جهانی و آرایش قدرت در جهان کنند و از رویای شکست زودهنگام استکبار بیرون آیند و توجه داشته باشند که نمی‌توان بیش از این کشور و مردم را به این امید اداره کرد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 آموزش عمومی فشل
✍️ عباس عبدی
نظام آموزشی به‌ویژه آموزش ابتدایی و متوسطه در وضعیت ناکارکردی مفرط قرار دارد
این یادداشت را باید هفته پیش به عنوان روز معلم یا دانش‌آموز می‌نوشتم که تاخیر شد. شاید از نظر مردم مهم‌ترین مساله‌ای که با آن دست به گریبان هستند، تورم، درآمد پایین و بیکاری و مسکن و غذا است. به طور قطع از نظر سلسله مراتب نیازهای بشر، این اولویت‌ها درست است، ولی اگر قدری به آینده نگاه کنیم، می‌بینیم که مسائل مهم‌تری هم داریم. از نظر بنده نظام آموزشی به‌ویژه آموزش ابتدایی و متوسطه در وضعیت ناکارکردی مفرط قرار دارد و متاسفانه هیچ نوع سیاستگذاری مفید آموزشی نیز در جهت اصلاح این نظام فشل آموزشی نیز وجود ندارد. بخش مهمی از مشکلات اجتماعی به ویژه در حوزه آسیب‌های اجتماعی نیز محصول همین ضعف است که گروهی از دانش‌آموزان را کاملا بیگانه با هنجارها و ارزش‌های مثبت و اخلاقی بار آورده است. اگر هم دانش‌آموزانی هستند که ویژگی‌های مثبت دارند، به طور مشخص تحت تاثیر خانواده هستند، به عبارت دقیق‌تر نظام آموزش عمومی ایران قادر نیست به عنوان یک نهاد مستقل، نقش مثبتی را در تربیت فرزندان این کشور برای آینده ایفا کند، همه بار تربیتی آنان همچنان بر دوش خانواده است. خانواده‌ای که خود درگیر مشکلات فزاینده‌ای شده و کمر آن زیر بار تامین نیازهای اولیه خمیده شده است. مهم‌تر اینکه فقر خانواده موجب شده که از اقتدار آن بر فرزندان کاسته شود و در آینده احتمال ضد اجتماعی‌تر شدن نوجوانان و جوانان بیشتر خواهد شد، چرا که هیچ ساختار کنترلی بر آنها وجود ندارد، جز پلیس و قاضی که اینها نیز کارایی لازم را ندارند چون بدون نهادهای نظارتی ایجابی مثل خانواده، آموزش و پرورش، رسانه و دین، آنها ناکارآمد هستند و هر چهار نهاد مذکور در ایران دچار ناکارآمدی مفرط شده‌اند و حتی در مواردی می‌توان گفت که ضد کارکردی هم هستند. تصور رسمی از مدرسه همان مکتب‌خانه‌های قدیم است با این تفاوت که مکتب‌خانه‌ها کارکرد تربیتی هم داشتند ولی مدرسه امروز فاقد این کارکرد است...

زیرا نقش آموزگار را در آموزش کم؛ و آنان را تبدیل به ابزاری برای انتقال مطالب کتاب‌های درسی کرده است که نه خودشان اعتقاد جدی به آن دارند و نه دانش‌آموزان با آن همنوایی دارند و نه حتی خانواده‌ها آن را قبول دارند. نظام آموزشی بیش از پیش دولتی و از بالا شده است و در عین حال سیاست‌گذاران این نظام نیز بسیار ضعیف و ناتوان‌تر از گذشته شده‌اند و در نهایت شکاف عمیقی میان آموزش رسمی با نیازهای واقعی دانش‌آموزان به وجود آمده که نیازهای خود را از طریق سایر شیوه‌ها، چون خانواده، رسانه‌های غیر رسمی و دوستان و آشنایان تامین می‌کنند.
مشکل واقعی نظام آموزشی در غیبت مردم، نخبگان و معلمان در شکل‌گیری آموزش اعم از موضوعات آموزشی و شیوه و نیز محتوای آموزش است. در هر سه زمینه شکاف عمیقی میان یک نظام آموزشی مطلوب با آموزش رسمی موجود دیده می‌شود. شیوه موجود مبتنی بر حفظیات، محتوای آنها بعضا نادرست و سوگیرانه و موضوعات نیز به شدت بی‌ربط یا کم‌ربط با نیازهای روزمره و اولویت‌های جامعه است. و با توجه به وضعیت خطیر معیشت آموزگاران و بودجه کم آموزش و پرورش، تصور می‌رود که در ادامه وضع آموزش بدتر هم خواهد شد. مشکل اصلی طبقاتی شدن آموزش نیست، مشکل فراتر از آن است. مشکل ضد کارکردی شدن نهاد آموزش رسمی و انتقال وظایف آن به خانواده و رسانه است و چون خانواده دچار مشکلات ویژه خود است و رسانه رسمی نیز در قعر موقعیت تاریخی خود قرار دارد، وظیفه اجتماعی کردن نوجوانان و جوانان این کشور در عمل روی زمین مانده و تربیت آنان باری به هر جهت خواهد بود و این خطری است که آینده ایران را حتی بیش از کمبود آب تهدید می‌کند، چون نسلی که چنین رشد کنند، دیگر نمی‌توان آنها را به نقطه صفر آموزش برگرداند. نوجوانان تا سنین ۱۲ تا ۱۵ سالگی هر چه تربیت شوند، شده‌اند، دیگر به این راحتی نمی‌توانند تغییر بنیادی کنند .
نظام اقتصادی ایران نیز در حداقل‌ها کار می‌کند، هر چند به عللی که جداگانه باید بحث شود در آینده نزدیک دچار نوعی عقب‌افتادگی می‌شود که آن را زمین‌گیر می‌کند، ولی چون بخش مهمی از اقتصاد در دستان مردم است، به هر حال حداقل‌هایی را دارد، و چون مشکلات آن موضوعیت عاجل دارند، لذا فشار برای اصلاح آنها بالاست. ولی نظام آموزشی چنین نیست، هم اینکه مردم و نخبگان به کلی از آن دور هستند و هم اینکه مشکلات آن به فوریت تبدیل به مساله نمی‌شود. در هر حال امید می‌رود که کارشناسان این حوزه، به‌ویژه آموزگاران بیش از گذشته نسبت به طرح مسائل این حوزه اقدام کنند، چون فعلا مساله منحصر شده به دستمزد و حقوق آموزگاران که البته مهم است، ولی این بخش آشکار کوه یخ مشکلات این نظام است و با وجود نیروهای به شدت ناکارآمد برای اداره این وزارتخانه، آینده بیش از آنکه به نظر می‌رسد خطیر خواهد بود.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 اروپا به طرف مکانیسم ماشه نمی‌رود
✍️ حسن بهشتی‌پور
اروپایی‌ها تا قبل از خردادماه که نشست شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای است، مکانیسم ماشه را فعال نمی‌کنند. چون ایران با آژانس توافقی کرده و الان در مرحله مذاکرات هستند و قرار است ایران به سه سوال آژانس پاسخ دهد. اگر ایران در این فاصله به سوالات آژانس پاسخ داد و آژانس هم قانع شد، مسیر جدیدی باز می‌شود که به هیچ وجه دنبال مکانیسم ماشه نخواهند رفت. ولی اگر ایران پاسخی ندهد یا پاسخی داده شود ولی آژانس از این پاسخ قانع نشود، این احتمال وجود دارد که اتحادیه اروپا در شورای حکام دنبال قطعنامه جدیدی باشند و با گرفتن آن قطعنامه از شورای حکام اعلام کنند که ایران ناقض برجام بوده و چون خود آنها از برجام خارج نشدند می‌توانند با استناد به آن قطعنامه‌ها مکانیسم ماشه را فعال کنند. در مقابل ایران هم قبلا در دولت آقای روحانی به طرف اروپایی اعلام کرده که اگر اروپا به سمت فعال کردن مکانیسم ماشه برود، ایران هم چاره‌ای نخواهد داشت جز اینکه از ان‌پی‌تی خارج شود و خروج ایران از ان‌پی‌تی یک اثرات حقوقی منفی‌ای برای ایران دارد و همچنین برای اروپایی‌ها بیشتر. چون دیگر همین نظارت اندکی هم که آژانس روی ایران دارد، نخواهد داشت و ایران دیگر متعهد به اجرای پادمان هسته‌ای نخواهد بود و در اینصورت شرایط به مراتب پیچیده‌تر و منفی هم برای ایران و هم اتحادیه اروپا و هم آمریکا می‌شود. بنابراین بعید به نظر می‌رسد که اروپایی فعلا به سمت فعال کردن مکانیسم ماشه بروند و تا زمانی که مذاکرات ایران با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای تکمیل و مشخص شود که به چه نتیجه‌ای رسیده. اما واقعیت این است که سفر آقای امیرعبداللهیان به عمان بیشتر در روابط دوجانبه و گسترش همکاری‌ها با طرف عمانی است و طبیعتا چون عمان یکی از واسطه‌ها یا میانجیگر روابط ایران و آمریکاست همیشه سفر به عمان اینگونه تحلیل می‌شود که یک بخش آن هم می‌تواند درمورد آزادی زندانیان دو طرف باشد. بویژه که اخیرا یک منبع آمریکایی اعلام کرد قرار است دارایی‌های ایران در کره جنوبی آزاد شود اما به جای اینکه تحویل ایران شود، فقط مجوز داده شده که در زمینه اهداف بشردوستانه نظیر تامین دارو و مواد غذایی مورد استفاده قرار بگیرد. در هر صورت با توجه به خبری که قبلا گفته شده بود و اینکه عمان چندین بار سابقه میانجیگری مبادله زندانیان را دارد، ممکن است در برخی از مذاکرات آقای امیرعبداللهیان هم راجع به همین مسأله صحبت شده باشد. آقای امیرعبداللهیان اعلام کرد که قبلا به نتیجه هم رسیدیم و این طرف آمریکایی بود که اجرا نکرد. به نظر می‌رسد در این دور جدید اگر قرار است کاری انجام شود، در چارچوب بحث مبادله زندانیان هست و نه بحث از سرگیری مذاکرات. چون از سرگیری مذاکرات فعلا منوط به تعیین تکلیف روابط ایران با آژانس است. حداقل بهانه‌اش این است که آنها منتظرند ببینند آیا مذاکرات ایران با آژانس به نتیجه می‌رسد یا نه؟ ظاهر سیاست اعلامی ایران این است که خواهان مذاکره است. از آنطرف آمریکایی‌ها هم اعلام می‌کنند که آمادگی مذاکرات را دارند ولی ظاهرا شروط خاص خود را دارند و بحث مربوط به اینکه خواهان یک توافق موقت هستند- آنطور که نشریات آمریکایی عنوان کردند- مطرح است. این در حالی است که به هیچ‌وجه توافق موقت به نفع ایران نیست. ایران می‌خواهد اگر توافق انجام می‌شود یک توافق دائمی و همه‌جانبه باشد. برای اینکه طرف‌های سرمایه‌گذار در ایران و طرف‌هایی که با ایران تجارت بازرگانی دارند همیشه دنبال این هستند که حداقل یک آینده روشن و باثباتی داشته باشند و نمی‌توانند با ایران موقتی کار کنند. این اختلاف وجود دارد که آمریکایی‌ها یک توافق موقت و محدود انجام دهند و طرف ایرانی هم خواهان یک توافق دائمی و همه جانبه است. حال اینکه واقعا بخواهم پیش‌بینی کنم که چطور می‌شود واقعا دشوار است. آنچه مشخص است فعلا تمایل دوطرف به ازسرگیری مذاکرات تا قبل از خرداد امسال نیست.


🔻روزنامه شرق
📍 تحدید قدرت
✍️ احمد غلامی
اگر جامعه‌ای به سیاست افقی خو بگیرد، دیگر به انقیاد و تسخیر کسی درنخواهد آمد. در طول قرن‌های گذشته دولت‌ها تلاش کرده‌اند جوامع را به شیوه سلسله‌مراتبی یا عمودی اداره کنند. در این‌گونه «زیست‌سیاست» اداره جامعه به سهولت انجام خواهد گرفت و ماشین دولت با نشانه‌گذاری قلمرو‌های اجتماعی و سیاسی، مردم را به کنترل خود درخواهد آورد و دولت به نمایندگی از سرمایه به خواسته‌هایش تجسد عینی خواهد بخشید. جامعه ایران نیز در گذر تاریخ همواره جامعه‌ای سلسله‌مراتبی بوده است؛ جامعه‌ای که به این شیوه زندگی کرده و به آن خو گرفته و حتی این شیوه بیش از انتظار در تاروپود کردار و گفتار مردم آن تنیده شده است؛ به‌گونه‌ای‌که حتی در زمان‌ها و مکان‌هایی که نیاز به این نوع سیاست سلسله‌مراتبی نبوده، باز این شیوه حکم‌فرما بوده است؛ اما جامعه ایران دور تازه‌ای از حیات خود را آغاز کرده و با اینکه هنوز در سیطره زیست‌سیاست است، در مسیر سرپیچی از آن گام برمی‌دارد. این سرپیچی را می‌توان هم در رابطه مردم با دولت و هم در رابطه مردم با مردم دید. گویا گرایش جدی به سیاست افقی وجود دارد؛ اگرچه این سیاست به معنای واقعی برای مردم توجیه، تبیین و تفسیر نشده است و آحاد مردم آگاهانه سودای آن را در سر ندارند؛ اما جنبش‌ها و جریان‌های اجتماعی که در دهه اخیر در بطن جامعه ایران شکل گرفته، این نیاز و مطالبه را به شکلی ناخواسته به وجود آورده است و مردم از هر قدرتی که درصدد باشد آنان را به انقیاد خود درآورد، گریزان‌اند. اینکه این وضعیت چقدر عمیق است و تا چه میزان ادامه خواهد یافت و از این میل منحرف نخواهد شد، قابل پیش‌بینی نیست. فقط می‌توان گفت اینک افراد جامعه حتی در مواجهه با خود تا جایی پیش می‌روند که قدرت‌شان با قدرت دیگری مواجهه جدی پیدا نکند؛ یعنی نه در پی اعمال قدرت‌اند -چراکه دیگران چنین اجازه‌ای به آنان نخواهند داد- و نه اعمال قدرت را می‌پذیرند. شاید این معادله به شیوه‌ای ابتدایی سرآغاز جامعه‌ای با سیاست افقی باشد. جامعه‌ای که در آن سلسله‌مراتب منحل شده است؛ اما این برداشت چندان واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد. واقعیت این نگاه بدبینانه است که سرپیچی مدنی به همین روال پیش نخواهد رفت و به نظر می‌رسد ماشین دولت که در شرایط پسااعتراضات در جامعه منحل شده است جای خود را به ماشین دولت مقتدر دیگری بدهد تا جامعه را دوباره به انقیاد خود درآورد. منطق دولت و سرمایه برای بقا ناگزیر چنین اراده‌ای را محقق خواهد ساخت. البته با اغماض می‌توان گفت جامعه ایران بعد از اعتراضات سال گذشته جامعه‌ای «شبح‌واره» شده است و مردم همچون اشباحی هستند که به هیچ فرم و قالبی تن در‌نمی‌دهند. هر فرم و قالبی موقت است و تنها ویژگی ماندگار آن سرپیچی است، مگر در موقعیت‌هایی که احساس برابری وجود داشته باشد. این مردم (اشباح) همان‌طور که به انقیاد درنخواهند آمد، نمی‌توانند و نمی‌خواهند کسی را به انقیاد خود درآورند. وضعیت کنونی بی‌شباهت به تفسیر دیوید کیشیک از روایت آگامبن از شهر ونیز نیست: «آگامبن گهگاه به خودش اجازه می‌دهد تا رنگ‌مایه شخصی ظریفی به متن‌هایش بیفزاید. یک مثال تازه جالب درباره سودها و زیان‌های زیستن در میان اشباح است، که در آن به زندگی‌اش در ونیز می‌اندیشد. چنان‌که ویتگنشتاین زمانی پیشنهاد کرد، اگر بتوان زبان را با یک شهر مقایسه کرد، آن‌گاه، بنا بر نظر آگامبن، و نیز مانند یک زبان مُرده است. چنان‌که او ادعا می‌کند، زیستن در ونیز مانند مطالعه لاتین است. اگرچه خواندن و حتی سخن گفتن به لاتین با زحمت بسیار و به یاری یک واژه‌نامه ممکن است، یافتن جای یک سوژه یا سخنگویی که بگوید «من»، در این زبان مُرده همچنان ناممکن یا تقریبا ناممکن است. این موضوع او را به توصیف ونیز به‌سان یک شهر شبح‌زده با سکونت ارواح می‌کشاند. شاید در ادامه بحث او ونیز نشانی است برای بخش عظیمی از جهان مدرن ما، که در آن شهرها و زبان‌ها، ملت‌ها و دولت‌ها، نظام‌های غیرسکولار و نهادهای سکولار، می‌توانند اساسا مُرده قلمداد شوند؛ اگرچه همه همچنان وانمود می‌کنند که آنها نمرده‌اند و با آنها طوری برخورد می‌کنند که گویی هنوز زنده‌اند. کنار‌آمدن با این واقعیت که سرانجام من خواهم مُرد، دستیابی به آنچه هایدگر یک «هستی- به‌ سوی- مرگ» می‌نامد، بسیار آسان‌تر است از رویارویی با این واقعیت که من پیشاپیش مُرده‌ام. دلیلش این است که ارواح اغلب به‌گونه‌ای به تصویر کشیده می‌شوند که گویی با حجم انبوهی از هراس از پای درآمده‌اند و دیدن آن احتمالا روح هر انسان زنده‌ای را درهم می‌فشارد. چنان‌که آگوستین قدیس می‌نویسد، هرگز موقعیتی بدتر از این وجود ندارد که انسان مرده (یا در حال مرگ) باشد و نشود برای خود مرگ مرگی قائل شد. با این حال، ارواح ویژه‌ای نیز هستند که یاد می‌گیرند روح‌وارگی خودشان را بپذیرند، چون آنها، همراه با آگامبن، درمی‌یابند که «شبح‌وارگی» یک شکل زندگی است؛ یک زندگی پس از مرگ یا مکمل که فقط هنگامی آغاز می‌شود که همه‌چیز تمام شده باشد...‌
یک سویه جذاب دیگر از شکل شبح‌وارگی زندگی آن است که ارواح به‌ندرت از یک لیدر پیروی می‌کنند، خواه لیدر سیاسی یا غیرسیاسی، و همچنین آنها گرایشی نیز به هدایت دیگران ندارند». هرچند این وضعیت موقتی است و با وضعیت دیگر جایگزین و پر خواهد شد؛ اما تجربه کوتاه زیستن در وضعیت سیاست افقی تجربه‌ای ماندگار است که به‌راحتی از اذهان مردم پاک نخواهد شد. بدیهی است جوامع هرگز به عقب بازنمی‌گردند، حتی اگر تلاش بشود آنان به عقب بازگردند. اما می‌توان یک جامعه را پیش از این رخدادها عقب‌مانده نگه داشت که گویا برای این کار هم بسیار دیر شده است.

* در این یادداشت از کتاب «قدرت زندگی: آگامبن و سیاست آینده»، دیوید کیشیک، ترجمه مجتبا گل‌محمدی، نشر بیدگل استفاده شده است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0