🔻روزنامه تعادل
📍 دیپلماسی برجامی
✍️ علی بیگدلی
سالهاست کارشناسان در خصوص ضرورت گفتوگو و مذاکره دو جانبه ایران و امریکا صحبت میکنند. مطابق این الگوی ارتباطی، تحلیلگران اشاره میکنند که ایران و امریکا دو طرف اصلی مذاکرات هستند، بنابراین باید در خصوص برجام رودررو صحبت کنند.
بدون تردید از این طریق پایان دادن به تحریمها، تسریع خواهد شد. میانداری نمایندگان روسیه و چین و حتی اروپا بدون مذاکره ایران و امریکا، ارزش افزوده قابل توجهی برای ایران نخواهد داشت. اما بنا به دلایل مختلف به این هشدارها بیتوجهی شد.
اخیرا بحثهایی درباره مذاکرات حقوقی ایران و امریکا مطرح شده که فضای تازهای را در خصوص مناسبات ارتباطی ایران و غرب ایجاد میکند. دهقان، معاون حقوقی رییسجمهوری دو هفته قبل اعلام کرد که مذاکرات حقوقی میان ایران و امریکا در حال انجام است تا از بطن آن مطالبات کشورمان استیفا شود. این روند ادامه داشت تا اینکه دیروز هم اظهارنظری تازه در همین زمینه منتشر شد. معاون حقوقی رییسجمهوری جزییات بیشتری درباره مذاکرات دوجانبه ایران و امریکا مطرح و چشماندازی متفاوت در این زمینه ارایه کرد. تحلیلگران هم میخواهند بدانند آیا ایجاد این مذاکرات حقوقی با امریکا میتواند به عنوان کاتالیزور در احیای برجام عمل کند؟ با توجه به اینکه ایران و امریکا دوطرف اصلی پرونده برجام هستند، آغاز مذاکرات دوجانبه میتواند بخشی از موانع پیش روی احیای برجام را از میان بردارد.
حدودا ۱۰ روز قبل برای نخستین بار اظهاراتی از سوی معاون حقوقی رییسجمهوری درباره مذاکره حقوقی با امریکا مطرح شد. پس از آن هرچند اقدامات مشخصی در این زمینه صورت نگرفت، اما چند مقام ایرانی راهی عمان شدند؛ پیشبینی میشود که پس از صحبتهای معاون رییسجمهوری، تحرکاتی در دستور کار قرار گرفته است تا ایران منافع حداکثری خود را برداشت کند. تحولاتی که میتوان آن را ذیل عنوان دیپلماسی پنهان قرار داد. با توجه به مشکلات اقتصادی ایران و ناآرامیهای کشور در تابستان و پاییز سال ۱۴۰۱، موضوع احیای برجام برای دولت اهمیت ویژهای پیدا کرده است.
چرا که روسیه و چین به تنهایی قادر نیستند وضعیت اقتصادی منجمد ایران را ذوب کنند. بنابراین طرح موضوعات اینچنینی با هدف بهبود شاخصهای اقتصادی انجام میشود. اما یکی از پرسشهایی که باید به آن پاسخ داده شود، آن است که چرا در برههای که ایران فرصت داشت برجام را در اسفندماه ۹۹ عملیاتی کند، مطالباتش را محقق کند و بخش قابل توجهی از تحریمها را نیز بیاثر کند، دست به این اقدام ضروری نزد؟ پس از آن اما ایران در دولت بعد، مطالبات دیگری طرح کرد، غرب هم به این مطالبات پاسخ نداد.
در این شرایط مشکلات اقتصادی ایران مدام وسیعتر شد و نرخ ارز به محدوده ۶۰ هزار تومانی هم رسید. برای عبور از این مشکلات دولت به برجام نیاز دارد، غرب هم به برجام نیاز دارد تا رویکردهای دیپلماسی را ترویج کند.
مشکل دیگری که امروز مشاهده میشود و جوزف بورل هم به آن اشاره کرد آن است که شورای حکام باید دامنه نظارتهای خود را در ایران وسیعتر کند. با توجه به اینکه یک ماه دیگر نشست شورای حکام برگزار میشود، ایران باید هرچه سریعتر به پرسشها و ابهامات آژانس پاسخ بدهد. به نظر میرسد مذاکرات دوجانبه در مسیر این تحولات شکل گرفته است.
این دیپلماسی پنهان برنامهریزی شده تا ایران ابهامات را برطرف سازد. کارشناسان آژانس هم به ایران خواهند آمد و دوربینهای خود را نصب میکنند. بازدیدهایی هم برای سایت فردو برنامهریزی شده تا حجم غنیسازی این سایت بررسی شود. بر اساس قطعنامه ۲۲۳۱ ایران پذیرفته که غنیسازی این سایت تغییر پیدا نکرده و نوع سانتریفیوژهای این سایت هم تغییر نکند، این روند باید بررسی شود.
چنانچه گزارش گروسی و آژانس درباره ایران مثبت باشد میتوان گفت که راه برای حل مشکلات تحریمی و عبور از چالشها باز شده و دو طرف توانستهاند بخشی از مشکلات را پشت سر بگذارند. در صورتی که یک چنین مناسبات دوجانبهای شکل بگیرد، میتوان نسبت به حل مشکل تحریمها، بازگشت به کنوانسیونهای بینالمللی و توسعه تجاری در جهان امیدوار بود. نیازی که اقتصاد ایران را در مسیر رشد قرار میدهد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 جاهطلب پیر و پیچ پرماجرا
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
اعلام نامزدی جو بایدن برای انتخابات ریاستجمهوری۲۰۲۴، آغازی برای شروع مبارزات انتخاباتی است. با اعلام او درواقع آمریکا بهطور جدی وارد فضای انتخاباتی شده و آنچه میتوان آن را نمایش بزرگ اجتماعی و سیاسی خواند، شروع شده است.
انتخابات آمریکا نه تنها یک نمایش بزرگ اجتماعی و سیاسی برای مردم آمریکا بلکه برای دستاندرکاران امور بینالمللی در سرتاسر جهان است. اما این نمایش یا سیرک در کنار ماهیت عمیقا سرگرمکننده آن با دیگر سیرکهای متداول متفاوت است. این سیرک پایانی دارد که خود آغازی بر دو مسیر در مقابل نه فقط آمریکا بلکه جهان است. پایان این سیرک با دو خوانش از ماهیت و هویت آمریکا در داخل و نقش و ماموریت آمریکا در خارج روبهرو است. دو خوانشی که هرچند در بسیاری از پایهها اشتراک دارند، اما دو رفتار متفاوت داخلی و خارجی از سوی ایالات متحده به همراه میآورند. بنابراین همه کنشگران جهانی این انتخابات را نه فقط بهعنوان سرگرمی سیاسی، بلکه شطرنج استراتژیک مینگرند که بر سرنوشت کشمکشهای جهانی تاثیر خواهد گذاشت. بنابراین طرح این پرسش که معنای اعلام نامزدی چیست و چه چشماندازی پیش روست، سوالی مهم و در خور توجه است. در پاسخ به این پرسش به سه پدیده متفاوت و در عین حال به هم گره خورده در سیاست آمریکا باید دقت کرد: «نهاد»، «نقش» و «شخصیت».
ریاستجمهوری نهادی عمیقا جاافتاده در ساختار سیاسی آمریکاست. بیتردید این نهاد براساس قانون اساسی آمریکا و همچنین با درک در نظر گرفتن واقعیتهای سیاسی آمریکا در پیش از دو قرنی که از عمر این ساختمان سیاسی میگذرد، پرقدرتترین سیاستمدار آمریکایی است. قدرتی که قانون اساسی آمریکا به رئیسجمهور میدهد و آنچه روسایجمهوری آمریکا در دویست سال گذشته نشان دادهاند اهمیت آن را روشن میکند.
ریاستجمهوری یک فرد نیست، بلکه نهادی است که امور کلان اجرایی آمریکا، مخصوصا در حوزه مناسبات جهانی را به عهده دارد. بهعلاوه جنبه نمادین و وحدتبخش ریاستجمهوری در کشوری که همه به جز سرخپوستان بومی ریشه خارجی و مهاجرتی دارند، بسیار مهم است. تصمیمات روسایجمهور آمریکا، این کشور را وارد منازعات گوناگون جهانی کرده است و در داخل آمریکا نیز برخی از روسای جمهور آمریکا، نقش وحدتبخش ایفا کرده و آمریکا بهعنوان یک اتحادیه سیاسی را از خطر فروپاشی رهاندهاند و برخی به شکافها دامن زدهاند.
اما این نهاد، با خود نهادهای دیگری را نیز درگیر و همراه ساخته است یکی از این نهادهای مهم احزاب، مخصوصا دو حزب جمهوریخواه و دموکرات هستند که دو برداشت و خوانش متفاوت از آمریکا را دارند. نهاد دیگر، نهاد انتخابات است. انتخابات در آمریکا سنت، فرهنگ و مجموعه پیچیده از قوانین و مقررات و رویهها را دربرمیگیرد. براساس این سنتها، ابتدا کاندیدای ریاستجمهوری باید در داخل حزب بتواند رقبای همحزبی خود را شکست دهد و بعد در سطح ملی بتواند با حزب مقابل رقابت کند. این رقابتها ساده نیست.
پژوهشهای گوناگونی درباره چگونگی این مسیر انجام گرفته است و مخصوصا با در نظر گرفتن کمیتگرایی در علوم اجتماعی آمریکا و وجود دادههای فراوان عددی و نظرسنجیهای پیشرفته و دقیق، باید گفت که رشتهای علمی در درون رشته علوم سیاسی در آمریکا بهعنوان مطالعات ریاستجمهوری وجود دارد که خود یک تخصص است.
آنچه گفته شد به گزارهای میانجامد که ریاستجمهوری، نهاد و سنتی جاافتاده و عمیقا رقابتی است. رقابت مفهوم بنیادین برای درک این پدیده است.
این مفهوم عمیقا با ساختار اقتصاد سیاسی آمریکا پیوند خورده و بدون توجه به رقابت بهعنوان مفهومی ساختاری در فرهنگ، اقتصاد و سیاست آمریکا نمیتوان پیچیدگی رسیدن به ریاستجمهوری، عملکرد ریاستجمهوری و اثرات آن را بر عرضههای داخلی و خارجی فهمید.
اما این نهاد را باید در کنار متن و واقعیت سیاسی آمریکا مورد توجه قرار داد. متن کنونی آمریکا در این مقطع بسیار چندلایه، پرماجرا و مشحون از تنشها، قرائتها و خوانشهای متفاوت است. در یک کلام جامعه آمریکا، دو قطبیشده و تنش بین دو قطب به هیچ رو پدیده کماهمیتی نیست. این قرائتها و خوانشها، هرچند که عمدتا بر سر مباحث داخلی است، اما هرکدام ضمیمه و پیوست جهانی دارند. درباره این تفاوتها سخن بسیار گفته شده اما درباره این دوگانگیها شاید یکی از بهترین صورتبندیها را رابرت دی کاپلان، نویسنده پرکار آمریکایی در کتاب جدیدالانتشار خود ارائه داده است. او در اثر اخیر خود با عنوان ذهن تراژیک: ترس، سرنوشت و مانع قدرت (The Tragic Mind: Fear,Fate and The Burden & Power) به ماهیت متفاوت و متضاد خوانشهای چپ و راست در آمریکا میپردازد و میگوید راستگرایان که منظور منظومه جمهوریخواهان است، بر این باورند که توطئههای گوناگونی برای از بین بردن نهادها و ارزشهای آمریکایی توسط لیبرالها در جریان است و باید با آنها مقابله کرد. او درست میگوید اگر پندار گفتار و رفتار ترامپ را بهعنوان شاخصهای برای سنجش جمهوریخواهان نوین بدانیم، توطئهاندیشی و توطئهگرایی مفهومی برجسته است. متقابلا گروه چپ که در منظومه دموکراتها جمع شدهاند معتقد به انطباق دادن خود با شرایط جدیدند. آنها آمریکا را متنوع میبینند و پذیرش این تنوع را جدی و برای حفظ آمریکا مهم میدانند.
در چنین تنشی است که راستگرایان از جنگ فرهنگی صحبت میکنند. آنها آمریکا را در جنگی عمیقا داخلی میبینند که لیبرالها طراح و مجری آن هستند. بنابراین مسائل داخلی آمریکا مخصوصا در حوزه فرهنگی مانند سقط جنین، آزادی حملونقل اسلحه، ماهیت کتابهای درسی مدارس، نژاد و نسبت با مذهب مسیحی مسائلی بسیار کلیدی در انتخابات هستند. متقابلا دموکراتها با کلیدواژه آزادی به مصاف خوانش جمهوریخواهان آمدهاند.
بایدن بهعنوان فردی که رسالت حظ قدرت برای خود و دموکراتها را دنبال میکند، در اعلام کاندیداتوری مجدد خود بر مفهوم آزادی تاکید کرد و اینکه جناج مخالف میخواهد آزادی را از آمریکا بگیرد و با خوانش مضیق و انحصارگرایانه، شرایطی را پیش آورد که با روح و ارزشهای آمریکایی در تضاد است.
بایدن بهعنوان یک فرد، در این سیرک بزرگ باید بازیگری کند. اجماع نظری وجود دارد که تا این لحظه با وجود همه چالشها در بین جمهوریخواهان ترامپ برخواهد آمد و رقبای جمهوریخواه او چندان مهارت او در مردمفریبی و تزریق ترس از خط لیبرالها را ندارند. ترامپ با وجود مخالفت برخی از جمهوریخواهان، هنوز مهمترین شخصیت در این حزب است. بنابراین رقابت بین بایدن و ترامپ متصور و محتمل است.
اما هرکدام ضعفها و قوتهایی دارند. بایدن رئیسجمهور در قدرت است. مطالعات ریاستجمهوری نشان میدهد که تمام روسایجمهور حاکم در دوره اول برای دوره دوم خود را کاندیدا کردهاند. ظاهرا تنها مورد استثنا ۱۸۷۶ است. در عین حال غالبا در دوره دوم پیروز شدهاند و جمعا در بیش از ۲۰۰سال گذشته ۱۱مرتبه باخت نصیب رئیسجمهور حاکم در دور دوم شده است.
نکته دیگری که در این خصوص باید به آن توجه داشت این است که یکبار بایدن در ۲۰۲۰ ترامپ را شکست داده است. بنابراین او با حریفی روبهرو است که قبلا ناتوانی خود را نشان داده است. در عین حال بایدن پیرمردی است که پیرترین رئیسجمهوری آمریکا قلمداد میشود؛
اما رقیب او هم چندان جوان نیست. همراه با این خصوصیتها مهمترین مساله چگونگی بسیج مردم آمریکاست. به نظر میرسد مفهومی که در عنوان فرعی کتاب کاپلان آمده است، جدی است: ترس.
هر دو از این مفهوم و واژه استفاده خواهند کرد. ترامپ از ترس از دست رفتن آمریکا به خاطر تسلط لیبرالها و بایدن از ترس از بین رفتن آزادیهای فردی توسط انحصارگرایان جمهوریخواه استفاده خواهند کرد. شاید بتوان گفت همراه با اقتصاد درک از آزادی و شرایط آمریکا بحث جدی برای بسیج مردم آمریکاست.
هر چه هست سیرک بزرگ اجتماعی و سیاسی آمریکا با کلید واژه آزادی آغاز شده، ولی تا پایان سیرک وقت زیادی هست. سرنوشت این سیرک با دیگر سیرکها متفاوت است.
🔻روزنامه کیهان
📍 روزهایی که فراموش نمیشود
✍️ سید محمدعماد اعرابی
یکی از تلخترین لحظات در طی ۸ سال دولت تدبیر و امید(!) وقتی بود که آقای روحانی پس از ۱۲ روز ناآرامی و آشوب به دنبال سوءتدبیری دولت وقت و اجرای غافلگیرانه طرح اصلاح قیمت حاملهای انرژی در ۲۴ آبان ۱۳۹۸؛ با لبخند خاص خود ۶ آذر ۱۳۹۸ در مقابل دوربینها گفت: «من هم مثل همه مردم ایران مطلع شدم که صبح جمعه قیمت بنزین تغییر کرده است چرا که من هم این طرح را به شورای امنیت واگذار کرده بودم و به آنها گفته بودم که زمانش را به من نگویید.» آنقدر این اظهار نظر بد بود که حتی غلامحسین کرباسچی به عنوان یکی از حامیان دولت تدبیر(!) نیز به آن اعتراض کرد: «بهعنوان یکی از حامیان این دولت غرق در عرق شرم از مصاحبه جناب وزیر کشور بودم که سخنان همراه با قهقهه جناب رئیسجمهور پاک ناامیدمان کرد.» اما حقیقت این بود که آقای روحانی کاملا در جریان زمان انجام طرح قرار داشت. سه روز بعد از سخنان تأسفبار رئیس دولت دوازدهم، ۹ آذر ۱۳۹۸ جمال عرف معاون سیاسی وزیر کشور گفت: «روز سه شنبه[۲۱ آبان ۱۳۹۸] ساعت ۱۰ صبح شورای امنیت کشور برگزار شد و در همان جلسه زمان سهمیهبندی مطرح شد. بعد از جلسه صورتجلسه آن در اختیار رئیسجمهور قرار گرفت. روز چهارشنبه[۲۲ آبان ۱۳۹۸] هم آقای وزیر [کشور] در دولت [درباره طرح آغاز سهمیهبندی و افزایش قیمت بنزین] گزارش میدهد.»
اگر آقای روحانی به بیماری فراموشی مبتلا نباشد دست کم
یک خلافگویی آشکار از ایشان سر زده بود که در شرایط ملتهب
آن روز مصداق نمک پاشیدن به زخم مردم بود.
خلافگوییهایی از این دست پیشتر نیز بارها سابقه داشت، یکی از معروفترین نمونههای آن وقتی بود که آقای روحانی ۲۱ فروردین ۱۳۹۶ در پاسخ به خبرنگار همشهری که پرسید: «در [تبلیغات] انتخاباتی وعده حل مشکلات اقتصادی مردم را دادید و گفتید در برنامههای من برنامه مدون ۱۰۰ روزهای برای حل مشکلات اقتصادی وجود دارد اما
۳۰ اسفند سال گذشته پس از حدود چهار سال گفتید ۱۰ دولت بعدی هم نخواهند توانست مشکلات را حل کند چه اتفاقی افتاده که نظر شما تغییر پیدا کرد؟» با انکار وعده انتخاباتیاش گفت: «من کی گفتم
صد روزه حل میکنم... من گفتم اگر در انتخابات موفق شوم در پایان
۱۰۰ روز اول کارهایی که در ۱۰۰ روز کردم را اعلام میکنم،... من که نگفتم در صد روز حل میکنم؛ کسی این را میگوید که عقل نداشته باشد. مگر میشود مشکلات را در ۱۰۰ روز حل کرد؟ مگر میشود
در ۴۰ سال حل کرد؟ ۱۰۰ سال دیگر هم مشکل اقتصادی هست.» این اظهارات خلاف واقع در حالی بود که آقای روحانی ۷ خرداد ۱۳۹۲ در تبلیغات انتخاباتی خود در مقابل دوربین رسانه ملی گفت: «در برنامه مدون من علاوهبر برنامه برای حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاستداخلی، سیاستخارجی و امور فرهنگی، برنامه کوتاه مدت یک ماهه و صد روزه وجود دارد. ما میتوانیم در یک زمان کوتاه تحول اقتصادی در کشور به وجود آوریم و در آن تحول اقتصادی بتوانیم با ایجاد یک دوره تنفس به کارخانهها و مراکز تولیدی که امروز مشکل دارند، مشکلات آنها را در آن مدت کوتاه حل و فصل کنیم.»
این سنت ناپسند همچنان ادامه دارد. آخرین مورد آن مربوط به دیدار هفته گذشته(۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲) آقای روحانی با وزیران و مدیران ارشد دولت تدبیر و امید(!) است. آقای روحانی در این دیدار ادعا کرد: «ما واکسن کرونا به اندازه کافی آماده کردیم و رقم بالایی را سفارش دادیم.» اما آقای روحانی ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ تنها چند هفته قبل از ترک کرسی ریاست جمهوری در پاسخ به افکار عمومی که میپرسیدند چرا دولت به اندازه کافی واکسن تهیه و توزیع نکرده است؛ گفت: «واکسن اینگونه نیست که در دنیا فراوان باشد، سوهان قم نیست که شما وقتی از در مغازه رد میشوید دعوت بکنند بگویند سوهان خوب دارم. بابا! واکسن نیست بهاندازه کافی. واکسن مطمئن در دنیا بهاندازه کافی نیست، گرفتنش [هم] آسان نیست.» آقای روحانی در حالی میگوید: «رقم بالایی [واکسن] سفارش دادیم.» که کیانوش جهانپور سخنگوی وقت وزارت بهداشت در دولت دوازدهم با اشاره به سفارش ۱۶.۸ میلیون دوز واکسن از سبد کواکس و حتی پیشپرداخت هزینه آن در ژانویه ۲۰۲۱(دی ۱۳۹۹) میگوید: «از ۳.۶ میلیون دوز واکسن وعده داده شده برای محموله اول، آن هم با تاخیر تا پایان بهار ۲۰۲۱(بهار ۱۴۰۰) تنها ۲.۲ میلیون دوز واکسن تحویل گردید و سایر محمولهها نیز با تاخیر از برنامه وعده داده شده تحویل شد یا اساسا محقق نگردید.» در واقع اکثر سفارشهایی که آقای روحانی به آن افتخار میکند و هزینه آن را پیشاپیش پرداخت کرده بود به اعتراف مسئول وقت وزارت بهداشت دولت ایشان؛ اصلا وارد کشور نشد. با این حساب ما شاهد یک کلاهبرداری جهانی از دولت دوازدهم و شخص آقای روحانی به عنوان رئیساین دولت هستیم اما قسمت تأسفآور ماجرا اینجاست که آقای روحانی با قلب واقعیات حتی به کلاهبرداری غرب از دولت خودش نیز افتخار میکند!
روحانی در همان دیدار مورخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ میگوید: «نرخ دلار در اواخر سال ۹۱ حدود ۳۹۰۰ تومان بود اما در بهمن و اسفند ۹۲ به ۲۷۰۰ تومان رسید.» اما اولین سؤالی که به ذهن میرسد این است که مگر آقای روحانی دولت را در اسفند ۱۳۹۱ تحویل گرفته و یا در اسفند ۱۳۹۲ تحویل داده که نرخ دلار را در این دو تاریخ مقایسه میکند؟ برخلاف ادعای آقای روحانی نرخ دلار در اواخر سال ۱۳۹۱ طبق گزارش بانک مرکزی نه ۳۹۰۰ تومان که ۳۵۷۳ تومان بود و در زمان استقرار کابینه ایشان در شهریور ۱۳۹۲ این نرخ به ۳۱۷۷ تومان رسید. نرخ دلار در اواخر سال ۱۳۹۲ نیز باز هم برخلاف ادعای آقای روحانی و طبق گزارش بانک مرکزی دولت ایشان نه ۲۷۰۰ تومان که ۳۰۲۶ تومان بود. بر این اساس طی ۶ ماهه اول استقرار دولت ایشان نرخ دلار در بازار آزاد فقط حدود ۱۵۰ تومان افت کرد و نرخ دلار در بازار بینبانکی حدود ۱۲۰ تومان افزایش داشت. این دیگر بازی با آمار نیست بلکه مصداق واضح انتشار اطلاعات کذب و بیاساس است.
اما اگر بر خلاف بازه زمانی سؤال برانگیزی که آقای روحانی انتخاب کرده؛ نرخ دلار را در ابتدا و انتهای مسئولیت ایشان مقایسه کنیم از نرخ ۳۱۷۷ تومان در شهریور ۱۳۹۲ به ۲۷۷۴۰ تومان در شهریور ۱۴۰۰ میرسیم یعنی چیزی حدود ۹۰۰ درصد افزایش!
آقای روحانی در قسمت دیگری از سخنان خود در این دیدار میفرمایند: «تورم نقطه به نقطه از ۴۵ درصد به ۱۴ درصد رسید، یعنی ۳۱ واحد درصد کاهش پیدا کرد.» اما ما یادمان نرفته در بازه زمانی مورداشاره ایشان آنچنان رکودی بر کشور حاکم بود که چهار وزیر دولتشان طی نامهای مورخ ۱۸ شهریور ۱۳۹۴ خطاب به ایشان با هشدار تبدیل شدن رکود به بحران نوشتند: «از دی ماه سال ۱۳۹۲ تاکنون ظرف مدت ۱۹ ماه ارزش بازار بر اساس شاخص قیمت ۴۲ درصد کاهش یافته و به لحاظ افت ارزش، بازار کاهشی معادل ۱۸۰ هزار میلیارد تومان را شاهد است.... در برهه کنونی اگر به صورت ضربالاجل و براساس قواعد حاکم در شرایط بحران اتخاذ تصمیم نگردد، بیم آن میرود که این رکود تبدیل به بحران و آنگاه بیاعتمادی شود که برای زدودن آثار آن شاید مدتها وقت لازم لاشد.» طی سالهای ۱۳۹۲، ۱۳۹۳، ۱۳۹۴ و حتی ۱۳۹۵ آقای روحانی و دولتمردانش بارها وعده خروج از رکود دادند و تا مرداد ۱۳۹۳ دو بسته خروج از رکود تدوین و منتشر کردند و در مهر ۱۳۹۴ نیز از یک بسته دیگر خروج از رکود رونمایی کردند! واضح است تورمی که با رکود روندی کاهشی طی کند قابل افتخار نیست؛ همانطور که هیچ پزشکی نمیتواند با مرگ بیمارش؛ از کاهش پیدا کردن درجه تب او خوشحال باشد!
رئیسجمهور سابق در دیدار با وزیران و مدیران ارشد دولت خود، اظهارات و ادعاهای دیگری نیز کرده که تقریبا به اندازه موارد فوق مستند و دقیق است. ما هنوز امید داریم که این اظهارات خلاف واقع ناشی از فراموشکاری ایشان باشد چرا که این حجم از خلافگویی برای یک شخصیت روحانی تأسفآور است و صلاحیت ایشان را برای تصدی مسئولیتهای کم اهمیت نیز مخدوش میسازد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 شاسیبلندها و نشانیهای غلط
✍️ فتحالله آملی
جنجالی که خودروهای شاسی بلند نمایندگان ایجاد کرد، هر بدی که داشته باشد، این حسن را هم دارد که باعث شد در تک و پاتک دولت و مجلس در این ماجرا، مردم و افکار عمومی با بخشی از لایههای زیرپوستی جریان آشنا شوند. پس از تأیید و تکذیبهای اولیه، سرانجام معلوم شد که بیش از هفتاد خودرو شاسی بلند تولیدی شرکت بهمن به مجلسیان داده شده. از آن طرف هم نماینده دیگری برای دفاع از مجلس سندی را افشا کرد که حاکی از درخواست و احتمالاً تحویل هزار خودرو به قیمت دولتی به این نهاد است. نماینده دیگری هم گفته مگر این امکان صرفاً به مجلس داده شده؟ بسیاری از سازمانها و وزارتخانههای دولت هم سهمیه خودرو به قیمت دولتی گرفتهاند که چون فهرست این خودروها و تقاضاها و درخواستها علنی نشده کسی خبر ندارد و بسیار خوب است مردم هم بدانند که چه نهادها یا سازمانها و افراد ذینفوذی توانستهاند به این موهبت شایان دسترسی پیدا کنند…
حال این مقدمه را داشته باشید تا چرخی در اتفاقات سال گذشته بزنیم. اگر یادتان باشد در سال قبل با عرضه خودرو در بورس کالا، همین اتوموبیلهایی که حال قیمت میلیاردی پیدا کردهاند با نصف قیمت امروزی در عرضههای بورسی کشف قیمت میشدند و در مواردی هم میزان عرضه به خوبی به تقاضا پاسخ میداد و حتی در چند مورد تقاضا کمتر از عرضه بود. رفته رفته داشت اوضاع خرید و فروش، نظم و نسق مناسبی پیدا میکرد تا اینکه حمله به خودروسازان شدت گرفت و نهادهایی هم وارد ماجرا شدند و جلوی این اقدام گرفته شد و مجدداً تصمیمگیری به شورای رقابت واگذار شد و دولت هم کوتاه آمد و به یکباره همه چیز به روال قبل برگشت و قیمتهای دستوری که باید حداقل در این بازار غزل خداحافظی را میخواند، ملاک عمل قرار گرفت و هیچکس هم متوجه نشد که چه شد و چرا؟
حال اگر مقدمه اول را با ماجرای بعد و قضایای اخیر و نیز با مصوبات دولت و مجلس در بحث تشویق به فرزندآوری و ازدواج و نیز افشاگریهای دولت و مجلس و سهمیهها و واگذاریهای محل نزاع با یکدیگر جمع بزنید به چه نتیجهای میرسید؟ آفرین، درست حدس زدید.
از این گپ قیمتی ناشی از تفاوت قیمت رسمی و آزاد بسیاری سهم میبرند و اگر جمع شود همه ناگزیرند این محصول را به یک قیمت بخرند و از یک فرصت در دسترس محروم میمانند و اتفاقاً هر ارگان و نهاد و فرد و ذینفوذی، حق خود میداند تا از این فرصت استفاده کند و چرا استفاده نکند؟ ده میلیون متقاضی برای تصاحب چند صد هزار خودرو برای همین است. خوب اگر این اختیار از نظام تصمیمگیری خارج شود دولت و مجلس چطور میتوانند به جای تعیین امتیازاتی با هزینه خود که کلی زحمت دارد و بودجه میخواهد، سهمیه خودرو برای اجرای طرح حمایت از خانواده و فرزندآوری تهیه و تصویب کنند؟ دولت یا نهادها و سازمانها یا مقامات و… چطور میتوانند با لابی یا نامهنگاری یا فشار و تهدید، بخشی از این خوان پرمنفعت را به دست آورند؟
اصولاً چه منفعتی برای آنها دارد که این فاصله قیمتی را بردارند؟ (راستش از بس از واژه رانت استفاده شده دیگر آبرویی برای آن نمانده و حساسیتی برنمیانگیزد، به همین خاطر در این مقال سعی شد که تا بیش از این آبرویش نرفته، زیاد خرجش نکنیم) به اعتقاد نگارنده بزرگنمایی ماجرای تخصیص ۷۰ شاسی بلند به نمایندگان و دعواها و جنجالهای پیش آمده و حمله به مجلس تا حد زیادی بحثی انحرافی و توقف بر آن دنبال کردن یک نشانی غلط است.
کل ماجرا و مقدار و وزن آن در مقایسه با بلایی که این رفتار و این سمتگیری و دخالتهای بیجای دولت و نظام تصمیمگیری در سازوکار بازار کار و اقتصاد سالم، تولید محور و رقابتی و بری از هرگونه رانت میآورد، قطره در برابر دریاست. راستی مگر قرار نبود دولت و مجلس جدید با تمامی وجود با چند مورد از مهمترین موانع رشد تولید که قیمتگذاری دستوری، ارز چند نرخی و مقابله با هرگونه رانت و از جمله تولید و توزیع رانتی است، مقابله کنند؟
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 شادروان مهدی بازرگان و این روزهای ایران
✍️ محمدصادق جنانصفت
شادروان مهدی بازرگان سیاستمداری با گرایشهای مذهبی بود و در سالهای پیش از انقلاب اسلامی نوشتهها و کتابهایش با چاشنی علمی- انتقادی و با استفاده از آموزههای دینی که خود استنباط کرده بود در کانون توجه روشنفکران قرار داشت.
یکی از جزوههای او به نام «بینهایت کوچکها و بینهایت بزرگها» نیز میخواست به شهروندان و مدیران سیاسی رژیم فروریختهشده قبلی اندرز دهد که نباید مسائل کشور را به این امید که حالا اینکه مساله بزرگی نیست و مساله کوچکی است که به مرور زمان حل میشود نادیده گرفت و آنها را رها کرد.
وی باور داشت باید هر مساله کوچکی در اداره زندگی فردی و اجتماعی و اداره کشور را در همان هنگامی که دیده میشود حل کرد و نوشت اگر بینهایت مساله کوچک حل نشده در هر عرصهای روی هم انباشت شوند برطرف کردن تنگناها و حل هزاران مساله، نیرویی بینهایت بزرگ میخواهد که امکان فراهم کردن آن نیرو ناشدنی میشود.
شوربختانه ایران امروز با این نوشته مهدی بازرگان نخستوزیر انقلاب اسلامی سازگار شده است و به نظر میرسد در هر فعالیت و مقولهای از ارکان و اجزای امور مساله حلنشده روی هم انباشت شده که برطرف کردن آنها و حل هرکدام از آنها سخت و ناممکن شده است. نمیتوان در هر بخش از بخشهای اداره کشور دهها مساله حلنشده را فهرست کرد که درهم تنیده شده و راه را برای پیشرفت جامعه به جلو بستهاند.
در اقتصاد مقولههای مهمی مثل نرخ شتابان تورم، نفسبریدگی سرمایهگذاری، تجارت کوچک در مقیاس ایران و در مقایسه با دیگر کشورها، ساخت ناکافی زیربناها و کمبود برق و بنزین و گاز، از تعادل خارج شدن دخل و خرج دولت، از دست رفتن قدرت خرید میلیونها ایرانی، رشدهای ناپایدار در اقتصاد، کیفیت پایین و غیررقابتی تولیدات صنعت ایران در رقابت با همتاهای خود، داستان و معضل قیمتگذاری دستوری، نرخ بهره بانکی که نصف نرخ تورم هم نیست، بیکاری و مهاجرت جوانان و… جزو مسالههای حل نشده به حساب میآیند. نافرمانی گروهی از زنهای ایرانی از خواست و اراده دولت و دیگر نهادها در مقوله حجاب، رشد روزافزون جدایی و طلاقهای توافقی و رشد زندگی براساس روش زندگی غرب در میان جوانان، مسائل ماماها، بازنشستگان، معلمان و… نیز یک فهرست بلندبالا است که میتوان ادامه داد.
مناسبات دولت و حزبهای غیردولتی سازمان، روش مبارزه سیاسی برای به دست آوردن نهادهای قدرت، ناآزادی رسانهها در تهیه و انتشار گزارشهای مورد نیاز شهروندان و سیاست خارجی گرهخورده و… نیز در مقوله سیاست نشان از حلناشدگی مسائل دارند. این روزهای ایران و اندرز شادروان مهدی بازرگان را باید با ژرفای بیشتر و دلسوزی نگاه کرد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 رفع محدودیتهای آماری
✍️ عباس عبدی
بسیاری از ناظران مواجه شدند با آنچه نگرانش بودند. محدودیت تولید و به ویژه انتشار آمار و اطلاعات. واقعیت این است که چندین آمار مهم داریم که باید بهطور مستمر تولید و عرضه شود. آمارهای جمعیتی (تولد، مرگ، ازدواج و طلاق) البته با ذکر جزییات آنها، آمار رشد اقتصادی، آمار اشتغال و فعالیت، آمار پولی و نقدینگی، آمار بازرگانی خارجی، آمار هزینه و درآمد خانوار، آمار تورم و انواع آمارهای تولیدی و آموزشی و بهداشتی و... همه این آمارها جزییاتی دارد که به درک کارشناسان از مسائل کمک میکند. بهطور مشخص گرچه در ایران ضعفهای مشهود آماری داریم ولی در مجموع عملکرد مهمترین نهاد متولی تولید آن یعنی مرکز آمار ایران خوب و قابل قبول بوده است و گزارشهای مستمری از برخی موارد را در زمانهای تعیینشده ارایه میکند. از جمله گزارش فصلی نیروی کار و فعالیت و اشتغال، گزارش ماهانه تورم، گزارش فصلی رشد اقتصادی، گزارشهای هزینه و درآمد خانوار و... از مجموعه گزارشهای معتبر و قابل استفاده این مرکز هستند. استقلال حرفهای خود را هم حفظ کردهاند بهطوری که در زمان احمدینژاد که مدعی ایجاد ۶/۱میلیون شغل در سال بود، آمار سالانه ۱۴ هزار شغل را رسما اعلام کردند. مرکز آمار در تمام این سالها توانسته است نقش مفید خود را در ارایه آمار به نسبت درست و بهروز ایفا کند، ولی ظاهرا این دوره در حال پایان یافتن است، زیرا گزارش تورم اسفند ۱۴۰۱ ارایه نشد، سپس تورم فروردین ۱۴۰۲ نیز ارایه نشد که برای آن توجیهات آوردند که اکنون معلوم شد فقط توجیه بوده است و اکنون و با تاخیر زیاد دو گزارش بیخاصیت هر کدام شامل یک جدول که فاقد وضوح کافی است و از جزییات نیز عاری است به عنوان آمار تورم این دو ماه منتشر کردهاند که باعث تاسف است. این در حالی است که رهبری نظام دو هفته پیش بر این مساله تاکید کردند که: «باید در اعلام هرگونه آمار بهخصوص در موارد مهمی همچون اشتغال، مسکن و بیمه دقت کامل کرد تا برخلاف برخی دولتهای قبلی، همه آمارهای ارایهشده دقیق و بدون مسامحه و سهلانگاری باشد.» حال چگونه است که این دولت برخلاف تمام دولتهای قبلی این راه محدود را مسدود میکند؟
واقعیت این است که جلوگیری از انتشار آمار نتیجه معکوسی برای دولت دارد زیرا بهطور عادی مردم حتی آمار تورم بانک مرکزی را قبول ندارند و آن را کم میدانند، ولی کارشناسان کمابیش آن را میپذیرند. مردم چرا قبول ندارند؟ چون فکر میکنند که تورم بالای ۱۰۰ درصد است ولی کارشناسان در فضای عمومی همان ارقام مرکز آمار را میگویند. حالا با این وضعیت کارشناسان نیز مجبورند همان حرف مردم یعنی بالای ۱۰۰ درصد را بزنند. اگر دولت این رقم مورد ادعای جامعه را رد کند، باید به آمار رسمی استناد کند آماری که مانع از انتشارش شده است و این پذیرفتنی نیست. مساله این است که آمار بانک مرکزی یا مرکز آمار هیچ تغییری در واقعیت نمیدهند، فقط آن را میسنجند مثل دماسنجی که تب بیمار را اندازه میگیرد. با نابود کردن دماسنج، تب کم نمیشود فقط آگاهی رسمی و دقیق از آن زایل میشود. این مساله درباره آمار ثبت احوال هم هست که تاکنون آمار جمعیتی سال گذشته را منتشر نکرده است و اصولا دسترسی به بخش آماری آن دچار اختلال است.
آمار دقیق و بهروز، ابزار مهم و ضروری برای هر گونه برنامهریزی است. دولت محترم گمان نکند که راه مهار تورم حذف گزارشهای آماری آن است. تورم عینیتی دارد که در مغازه خود را نشان میدهد. اصولا اغلب مردم درکی یا حتی اطلاعی از رقم تورم ندارند. اجازه ندهید که با منع انتشار گزارشهای معتبر درباره تورم، اشتغال، تولید، هزینه و درآمد و جمعیت و... گزارشها و اخبار غیرواقعی جایگزین آمار معتبر شود. بیش از آنکه مردم گمراه شوند، مدیران کشور دچار انحراف تحلیلی خواهند شد. امید است که خیلی سریع دستور داده شود که گزارشهای اصلی تورم و سایر امور مطابق قاعده قبلی منتشر شود. لطفا خود و جامعه را از نعمت آمار صحیح و به موقع محروم نکنید.
🔻روزنامه شرق
📍 افسانهسرایان اقتصادی
✍️ حمزه نوذری
گاهی گفته میشود با پدیدارشدن عصر علم، زمانه افسانه و نسبت آن با واقعیت و دنیای اجتماعی و اقتصادی به سر آمده است و نهایتا باید در فیلمها و رمانهای فانتری و تخیلی به دنبال آن گشت که آن هم بیشتر جنبه سرگرمی دارد. به قول ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی، دنیای مدرن دنیای افسونزداییشده است؛ اما چنین نیست. در میان دانشمندان، محققان و در گفتمان علمی نیز کسانی هستند که افسانهسرایی میکنند و آن را واقعیت علمی میدانند. اقتصاددانان قائل به بازار آزاد از این دسته هستند؛ بهویژه برخی اقتصاددانان ایرانی که یگانه راه پیشروی کشورها برای دستیابی به پیشرفت و رسیدن به ثروت و آزادی را بازار آزاد میدانند. ماکس وبر در کتاب اقتصاد و جامعه مینویسد بازار آزاد وجود ندارد. او با بررسی تاریخی نشان داده که حتی در مواردی اگرچه بازار رسما آزاد است؛ اما عمدتا تنظیمشده است. این نوع تنظیم که ظاهرا بازار آزاد است؛ اما در عمل چنین نیست، زمانی شکل میگیرد که برخی شرکتکنندگان در بازار در موقعیتی هستند که میتوانند در وضعیت بازار به شکلی که عملا آزادی دیگران را ساقط کنند، اثر بگذارند. چنین تأثیری بدون تنظیم و مداخله دولت شکل گرفته است و تأثیر آن به واسطه کنترل کامل یا نسبی فرصت تملک یا دستیابی به مطلوبیتهای خاص حاصل میشود. فارمر، اقتصاددان معاصر، در صفحه پایانی کتاب اقتصاد چگونه کار میکند (۲۰۱۰) نوشته است «حداقل یک قرن است که ما دیگر در نظام مبتنی بر بازار آزاد زندگی نمیکنیم.
دیگر پرسش از تنظیم بازار نیست، بلکه پرسش از چگونگی انجام این کار است». ایوانز، جامعهشناس معاصر، در اواخر دهه ۱۹۹۰ نوشت امروز دیگر این سؤال مطرح نیست که دولت باید در اقتصاد مداخله کند یا خیر، بلکه بحث چگونگی مداخله است. کارل پولانی در کتاب دگرگونی بزرگ با مستندات و بحثهای مستدل نشان داده است که بازار آزاد آرمانشهرگرایانه است و نمیتواند در جامعه محقق شود و اگر مدتزمان کوتاهی شکل گرفته (مانند سه دهه در اواسط قرن نوزدهم در بریتانیا) جامعه را به تباهی و انحطاط کشانده است که در نهایت جامعه در مقابل آن ایستاده و سعی کرده است آن را تنظیم کند. دیدگاه پولانی عبارت از این است که هزینههای اجتماعی بازار آزاد چنان سنگین است که نمیتوان آن را بهطور کامل محقق کرد. انواع گوناگونی از سرمایهداری وجود داشته؛ اما یک نوع آن با مقررات بیشتر و یکی با مقررات کمتر. وبر نیز معتقد است بازارها همیشه تنظیمشده بوده است؛ اما این تنظیمشدگی در دنیای ماقبل مدرن غیرعقلانی بوده و در دنیای مدرن عقلانی تنظیم شده است؛ یعنی بازار قابل محاسبه و پیشبینیشده است. پس همانگونه که هاچون چانگ در کتاب بیستوسه گفتار درباره سرمایهداری نوشته است، چیزی به نام بازار آزاد وجود ندارد. چیزی که نیست و افسانه است و فقط به صورت آرمانشهر متصور است، از نظر برخی اقتصاددانان ایرانی بهعنوان راهحل نجات اقتصاد ایران بیان میشود. اگر از این اقتصاددانان بپرسید بازار آزاد کجاست و در کدام جامعه محقق شده است، پاسخی برای آن ندارند. آیا وقت آن نرسیده است که اقتصاددانان ایرانی مدافع افسانه بازار آزاد دست از افسانهسرایی بردارند؟ بازار آزادگرایان قبل از هر چیز از دموکراسی و اقتصاد دموکراتیک واهمه دارند، نه از مداخله دولت. از نظر آنها دولت ابزاری است برای تحقق اصول و مبانی مدنظرشان اما سازوکارهای دموکراتیک و تشکلهای آزاد اقتصادی را دشمن موجود تخیلی بازار آزاد به شمار میآورند. دست از افسانهسرایی برداشتن به معنای افتادن به دامن دولتگرایی نیست. دوگانهای که طرفداران بازار آزاد ایجاد کردهاند که یا بازار آزاد یا دولت، خطا است که متأسفانه ذهن پژوهشگران را به خود مشغول کرده است. آنچه در این میان مهم است، این است که آیا بازار عقلانی تنظیم شده است؟ سخن آخر خطاب به افسانهسرایان بازار آزاد: حتی اگر بازار را از لحاظ صوری آزاد در نظر بگیرید، گروهها و شرکتهایی هستند که کنترل بیشتری بر منابع اقتصادی دارند و از آزادی صوری استفاده و دیگران را متأثر میکنند که این خود نوعی تنظیمشدگی است.
🔻روزنامه ایران
📍 زیر چتر کتاب
✍️ مهدی رمضانی
اردیبهشت، ماه تولد و رویش است، روزهای سبز نوشکفته از بهار که برای ما اهالی فرهنگ با «نمایشگاه کتاب» گره خورده است؛ رویدادی دیرپا که یادآور خاطرات خوشی از گشتوگذار بین غرفههای نشر دلخواه، سرک کشیدن برای دیدن و حرف زدن با نویسنده محبوب، تورق کتابهای جدید و دستانی پر هنگام بازگشت است. این رویداد فرهنگی، ملی و بینالمللی، در حالی سیوچهارمین دوره خود را آغاز کرده که در تمام این سالها افتان و خیزان به پیش آمده است. حتی آتش کرونا هم نتوانست باعث مرگش شود و ققنوسوار از مسیر مجازی خود را به مخاطبان وفادارش رساند. مطمئناً یکی از مهمترین کارکردهای نمایشگاه کتاب، اصل دسترسی مردم به کتاب است. ۳ هزار ناشر در محیطی منسجم در کنار هم قرار میگیرند تا فرصتی برای خواندن فراهم کنند. فضایی که زیر چتر نمایشگاه در ۱۱ روز برای مواجهه مستقیم نویسنده با خوانندگان و مخاطبین و گپ و گفت نقشآفرینان زنجیره تولید کتاب (ویراستار، تصویرگر، صفحهآرا و...) ایجاد میشود، بیبدیل است و شاید در کمتر جای دنیا ببینیم که مردم این همه استقبال داشته باشند از نمایشگاهی که با نام کتاب رقم خورده است. نمایشگاه کتاب ایرانی، مثل فرهنگ و سبکزندگی این مردم، رنگ و مزه خاص خود را دارد. میتوان و میباید از تجربیات موفق جهانی در برگزاری نمایشگاه کتاب استفاده کرد، اما این نمایشگاه حالا در آستانه میانسالی به هویتی مستقل رسیده است. مطمئناً باید نقاط قوت و برجستگیهای آن را ببینیم و تحسین کنیم. شنیدهایم که میگویند: «برخی نمایشگاه کتاب را جایی برای گذراندن اوقات فراغت میدانند»، چه اشکالی دارد اگر بخشی از اوقات فراغت با محوریت کتاب سپری شود؟ ابتکار نمایشگاه مجازی در کنار بخش حضوری، گامی به سوی عدالت فرهنگی و تمرکززدایی بوده است. این نمایشگاه فرصتی را برای کسانی که در استانهای مختلف زندگی میکنند و دسترسی به همه کتابهایی که میخواهند ندارند، فراهم میکند و نمایشگاه چه در بعد مجازی و چه حضوری این امکان را برای همه حتی در دورترین نقاط فراهم کرده است. در کنار همه اینها، فرصتی که برای ناشران کوچک در نمایشگاه فراهم میشود، بسیار کمککننده است تا چرخه اقتصاد نشر برای آنها هم بچرخد و در معرض دید مخاطبان قرار بگیرند و کتابهایشان دیده شود. حضور ناشرین و میهمانان خارجی نمایشگاه را هم باید یکی دیگر از مزایای آن دانست که باید از این فرصت برای معرفی هر چه بهتر فرهنگ ایران اسلامی و دستاوردهای حوزه کتاب و نشر بهره برد؛ دستاوردهایی که میتواند به حضور کتابهای ایرانی در کشورهای دیگر بینجامد و باعث شناخت کتابهای ایرانی شود. نهاد کتابخانههای عمومی کشور، در این دوره از نمایشگاه ضمن برپایی غرفه با استفاده از فرصت حضور مخاطب علاقهمند به کتاب و کتابخوانی و طراحی برنامههای متنوع در ساحتهای گوناگون، حضوری فعال برای همه گروههای سنی بویژه کودکان و نوجوانان دارد؛ از عضویت رایگان، قصهگویی و محافل ادبی و قرآنی تا نشستهای پژوهشی و بینالمللی. به امید آن که «خواندن» عادت روزانه ما ایرانیان باشد.
مطالب مرتبط