سیاست‌هایی که منجر به تغییر زندگی و حیات طبیعی آدمیان می‌شوند، تنها یک سیاست اشتباه نیستند.
زندگی طبیعی زیر ضرب

این سیاست‌ها حکایت از آن دارند که تصمیم‌گیرندگان به‌طور عجیبی اصرار بر آن دارند که رویکردهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی‌شان صحیح است و برای عبور از مشکلاتی که این رویکردها ایجاد کرده، حاضرند زندگی طبیعی و حیات معمولی شهروندان را که محصول حق ذاتی آنان و تجربه جوامع بشری در گذر قرن‌ها است، دچار دگرگونی کنند.
بگذارید برای این گزاره مثالی تاریخی و افراطی را مطرح کنیم. البته چین دوره بنیان‌گذار آن، مائو تسه‌تنگ، کلکسیونی از این سیاست‌ها بوده است؛ اما چه کسی باور می‌کرد، زمانی کسی سربرآورد که معتقد باشد اگر انسانی برای خودش غذا بپزد، به خلق خیانت کرده و نوچه امپریالیسم است؟ داشتن آشپزخانه شخصی سمبلی از «خودخواهی» بود و همگان باید در آشپزخانه‌های جمعی غذا می‌خوردند. این مثالی حدی از سیاستی است که حقوق طبیعی آدمیان و زندگی معمولی آنان به‌واسطه آن به تاراج گذارده شد. نتیجه نیز مشخص بود! قحطی‌ای که تاریخ کمتر به خود دیده و مرگ قریب به ۳۰میلیون نفر انسان. چینی‌ها شانس آوردند که مائو پس از چهار سال فهمید اشتباه کرده است و از این سیاست دست کشید.

هنگامی که راه‌حل اصلی از روی میز سیاستگذاران کنار برود، بیشتر شاهد چنین سیاست‌هایی هستیم که زندگی طبیعی شهروندان را مورد ضرب قرار می‌دهد. از آن سو، چون اهل علم حاضر نیستند چنین سیاست‌هایی را پیشنهاد دهند یا به مورد اجرا گذارند، خود به خود دستگاه‌های بوروکراتیک اداری در گذر زمان و با اتخاذ این سیاست‌ها خالی از کارشناسان و متخصصان می‌شود. البته جای آنان را کسانی پر می‌کنند که بیش از همه ادعای ارائه راه‌حل‌هایی را دارند که به ذهن کسی نرسیده است و با ساده‌سازی‌های غیرمرتبط از مساله، نسخه‌هایی را می‌پیچند که دفع نتایج این نسخه‌ها شاید دیگر در توان اقتصاد ایران نباشد.

اما کدامین سیاست‌ها، زندگی معمولی شهروندان ما را زیر ضرب می‌گیرد؟ متاسفانه هرچه بیشتر پیش می‌رویم مثال‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود. مورد اخیر را ببینید که معتقد است شهروندان دیر از خواب بیدار می‌شوند و بدون تردید کسی که ساعت ۶صبح باید سرکار حاضر شود نیازمند آن است، حداقل ساعت ۵صبح از خواب بیدار شود. آیا در کشوری به جز برای مشاغل خاص، چنین دستورالعملی وجود دارد؟ چرا جهانیان، از این نسخه رونمایی نکردند؟ آیا ما باهوش‌تر از آنها هستیم؟ آیا جنس ما و اقتصاد ما از چیز دیگری سرشته شده است؟ چرا در همه جای دنیا، وقتی از برق بیشتر استفاده می‌کنید، شامل تخفیف می‌شوید؛ چون شرکت تولیدکننده مثل هر کالای دیگری وقتی بیشتر تولید کند سود بیشتری می‌گیرد؛ ولی در اینجا تولید برق صرفه ندارد؟ آیا باید تولید برق را اقتصادی کرد یا با بر‌هم زدن خواب ملت، بخش‌های دیگر را نیز ناکارآمد ساخت؟
مثال دیگری را ببینیم. تک‌تک انسان‌ها در این کره خاکی به‌جز یکی دو کشور که بگذارید اسمشان را نیاوریم تا سرنوشتمان به آنها پیوند نخورد، حق دارند به‌طور قانونی سرمایه خود را از یک کشور به کشور دیگری ببرند. ممکن است در هر کشوری بنا به فراخور سیاست‌های آنان، مالیات بالا یا پایینی بر این فعل گذارده شود، اما هیچ انسانی از منظر دولت‌ها ممنوعیتی برای انجام این کار ندارد. لیکن در کشور ما هیچ منفذ قانونی برای این کار وجود ندارد. سیاست ارزی ما چنان شکننده است که از منظر سیاستگذار هرکس این حق طبیعی را اقامه کند، به کشور خیانت کرده و محکوم به مجازات به دلیل فرار سرمایه و قاچاق ارز است.

البته این مثال برای دولت‌های مختلف جاری و ساری بوده است. مثال‌های فراوان دیگری نیز وجود دارد که از حوصله این مقاله کوتاه خارج است؛ اما جنس این سیاست‌ها اولا برهم زننده حقوق و زندگی طبیعی شهروندان است و ثانیا اجرایش با قوه قهریه است. البته که وقتی بخواهید امر غیرطبیعی را جا بیندازید، باید از ابزار اجبار بهره ببرید. هرچه رنگ سیاست‌ها از این دست بیشتر شود، به معنای آن است که ما ایرانیان هر روز بیشتر وادار به سبک زندگی غیرطبیعی هستیم. امری که برای سیاستگذاران دغدغه‌مند، نشانه بسیار هشدارآمیزی است.
منبع: دنیای اقتصاد


دکتر پویا جبل‌‏عاملی

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0