🔻روزنامه تعادل
📍 حذف از پروژه‌های راه و انرژی
✍️ محسن جلیلوند
روند خروج از پروژه‌های اقتصادی، راهبردی و ارتباطی که از زمان دولت نهم فزونی گرفته بود، طی سال‌های اخیر به بالاترین درجه خود رسیده است. آخرین نمونه از این خروج‌های اقتصادی مربوط به ایده‌ای است که کشورهای جی۲۰ برای کریدور اقتصادی شرق به غرب تدارک دیده‌اند.

چهار کشور امریکا، هند، عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال هماهنگی برای اعلام یک طرح زیرساختی مشترک در مقیاس وسیع از جمله توسعه شبکه ریلی هستند.
دولت بایدن در نظر دارد، خاورمیانه را از راه مسیرهای ریلی و دریایی به هند متصل کند. گفته می‌شود دولت بایدن درصدد مقابله با طرح بزرگ منطقه اقتصادی چین به نام «یک کمربند، یک جاده» است. طرحی که هند را به کشورهای خلیج فارس، اسراییل و سپس اروپا متصل می‌کند‌. در این میان خوب است افرادی که در خصوص بی‌اثر بودن تحریم‌های اقتصادی صحبت کرده و داد سخن می‌دهند درباره محرومیت ایران از یک چنین طرح‌هایی هم صحبت کنند.

طرحی که مقامات امریکایی با هماهنگی هند و کشورهای حاشیه خلیج فارس در حال پایه‌ریزی آن هستند، به سرمایه‌گذاری بیش از ۳۰۰میلیارد دلاری نیازمند است. این در حالی است که مسیر ایران سودآورترین مسیر برای اتصال شرق به غرب است و سرمایه‌ای کمتر از ۵۰‌ میلیارد دلار نیاز دارد. دلیل اینکه کشورهای غربی به جای ایران، مسیر دیگری را با مشکلات بیشتر برگزیده‌اند ریشه در یک کلام و یک مفهوم دارد و آن هم تحریم‌های اقتصادی است. ریشه تحریم‌ها هم به تنازعات ایران با جهان سرمایه‌داری (و البته برخی تندروی‌ها) بازمی‌گردد. این در حالی است که با تلاش‌های دولت سازندگی، با پایان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایران در کریدور انرژی و ارتباطی بین‌المللی قرار گرفته بود.

خط لوله سرخس به باکو، جیهان قرار بود از ایران عبور کند، چرا که راه ایران به‌صرفه بوده و توانایی انرژی ایران هم بسیار بالا بود. اما ایران نه‌تنها از این پروژه بلکه از بسیاری از پروژه‌های دیگر به دلیل تحریم‌ها دور ماند. ایران ذیل کشورهایی قرار دارد که با جهان سرمایه‌داری تنازع دارد، سرمایه هم روی بام‌هایی می‌نشیند که در آنها امنیت وجود داشته باشد. ایران به دلیل تنازع با سرمایه‌داری نمی‌تواند اطمینان جهان سرمایه‌داری را جلب کند. بنابراین از پروژه‌های راه و انرژی محروم مانده است. من خودم در پروژه‌های مرتبط با چابهار حضور داشتم اما با وقوع تحریم‌ها همه پروژه‌ها روی هوا رفت.

چینی‌ها هم تلاش می‌کردند از طریق ایران به ترکیه اروپا برسند اما به دلیل تحریم‌ها این طرح را کنار گذاشتند. بررسی طرح ارتباطی شرق به غرب نشان می‌دهد هر مسیری به جز ایران به‌صرفه نیست اما چون ایران ارتباط مناسبی با غرب ندارد نمی‌تواند ذیل این طرح‌ها قرار بگیرد. نمونه دیگری از این پروژه‌ها، خط لوله انرژی صلح بود. ایران تعهداتش را در احداث خط لوله تا مرز پاکستان انجام داد. پاکستان اما تعلل کرد، ایران حتی حاضر شد هزینه و اجرای احداث لوله در خاک پاکستان را هم تقبل کند اما پاکستان به دلیل تحریم‌ها حاضر به اجرای این پروژه نشد.
امریکا به پاکستان اجازه نمی‌دهد با ایران پروژه‌های راهبردی اجرا کند. این در حالی است که قبلا در زمان دولت سازندگی، تلاش‌هایی صورت گرفته بود تا هزینه این پروژه‌ها هم توسط کشورهای حاشیه خلیج فارس تامین شود. اما امروز قرار است همین خط لوله از طریق افغانستان و ترکمنستان اجرایی شود. در اصول بین‌الملل، ایده‌ای مطرح است که مبتنی بر آن عنوان می‌شود، توسعه روابط اقتصادی باعث بیرون ماندن الهه جنگ می‌شود. ایران از طریق حل مشکلات ارتباطی خود با غرب می‌تواند در زمینه‌های اقتصادی گام‌های بلندی بردارد و ارزش افزوده فراوانی به نفع خود شکل دهد.

اما این روند به دلیل برخی تندروی‌ها مسکوت مانده است. رویکردی که باید تغییر کرده و به سمت تعامل حرکت کند.‌ای کاش رسانه‌ای پیدا شود و در خصوص آسیب‌های حذف ایران از پروژه‌های اقتصادی بررسی‌های جامعی صورت دهد تا مشخص شود این محرومیت‌ها از طرح‌های بین‌المللی چقدر به ایران آسیب زده است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مساله توسعه و پیشرفت
✍️ پرویز خوشکلام خسروشاهی
وضعیت یک دونده مسابقه دو و میدانی را نسبت به رقبای او در چهار حالت کلی می‌توان تصور کرد: ۱- او از برخی دونده‌ها عقب‌تر و از برخی دیگر جلوتر است. ۲- فاصله او از بقیه دوندگان، ثابت است و تغییر نمی‌کند. ۳- فاصله او از دوندگان عقب‌تر در حال کم ‌شدن و از دوندگان جلوتر در حال زیاد شدن است. ۴- فاصله او از دوندگان عقب‌تر در حال زیاد ‌شدن و از دوندگان جلوتر در حال کم‌ شدن است.
این دونده به چند طریق می‌تواند به ارزیابی خود بپردازد. او می‎تواند با در نظر گرفتن طول مسیری که نسبت به مسابقات قبلی در مدت زمان مشابه دویده یا عقب ماندن برخی دونده‌ها از او یا توجه به ثابت ماندن یا کمتر شدن فاصله‌اش از برخی از دوندگان بگوید پیشرفت کرده و با ارزیابی موفق از عملکرد خویش، خشنود شود یا اینکه با بردن ذهن خود به سوی دوندگان جلویی که فاصله خود را از او بیشتر می‌کنند یا دوندگان عقب‌تر که فاصله خود را از او کمتر می‌کنند، ارزیابی منفی از عملکرد خود داشته باشد و نگران شود. وقتی بحث توسعه و پیشرفت مطرح‌ می‌شود، برخی می‌گویند قبلا این‌قدر خودرو نبود، جاده نبود، مردم در منازل خود لوازم خانگی نداشتند و... این گزاره‌ها، گزاره‌های درستی هستند و آمار و ارقام هم آن را تایید می‌کند. سرانه تولید ناخالص داخلی و همچنین سرانه مصرف نهایی خانوار به قیمت‌های ثابت طبق آمار بانک مرکزی در سال۱۴۰۱ نسبت به سال۱۳۳۸ به ترتیب ۵/ ۲ و ۹/ ۲برابر شده است. همچنین به‌رغم اینکه سرانه تولید ناخالص داخلی در ۱۴۰۱ هنوز ۸۰درصد رقم سال۱۳۵۵ است، اما سرانه مصرف نهایی خانوار در این مدت به ۵/ ۱برابر افزایش یافته است. طی دوره ۱۳۶۷ تا ۱۴۰۱ نیز هر دو شاخص ۸/ ۱برابر شده‌اند. این همه حاکی از توسعه و پیشرفت و به تبع آن افزایش رفاه در سطح جامعه ایران طی ۶۴سال گذشته است. اما اگر جامعه وضعیت خود را همانند دونده فرضی، نه در مقایسه با گذشته بلکه در مقایسه با سایر دونده‌ها ارزیابی کند، به‌رغم بهبود وضعیت‌ نسبت به گذشته، ممکن است از وضعیت موجود رضایت کافی نداشته باشد.
چنین به نظر می‌رسد که امروزه جامعه ایران وضعیت خود را بیش از آنکه بر اساس گذشته بسنجد آن را در مقایسه با وضعیت سایر کشورها ارزیابی می‌کند و ازاین‌رو میزان رضایت‌مندی از وضعیت موجود نیز عمدتا بر همین اساس شکل می‌گیرد. همه می‌دانند که ایران نسبت به گذشته در همه زمینه‌ها کم و بیش توسعه یافته و پیشرفت کرده است؛ اما چون سرعت آن به‌ویژه در ارتباط با مولفه‌های مربوط به زندگی اقتصادی و اجتماعی روزمره، نسبت به بسیاری از کشورها به‌ویژه کشورهای مشابه کمتر است، از این رو، به نظر می‌رسد غالب افراد از جهت نسبی احساس می‌کنند کشور دچار عقب‌ماندگی است. به عبارت دیگر مهم توسعه و پیشرفت نسبت به گذشته نیست، بلکه مهم احساس رضایت جامعه از این توسعه و پیشرفت است. بنابراین هر اتفاقی هم که از جهت توسعه و پیشرفت روی دهد، اگر منجر به احساس رضایت در جامعه نشود ارزش چندانی نزد آحاد جامعه نخواهد داشت. توسعه و پیشرفت شرط لازم برای احساس رضایت جامعه از وضعیت موجود است؛ اما شرط کافی برای آن نیست.
به نظر می‌رسد چنین الگویی برای قضاوت در زمینه توسعه و پیشرفت، امر جدیدی در جامعه ایران نیست و سابقه‌ای دیرینه دارد. به‌عنوان نمونه می‌توان به درددل‌های عباس‌میرزا در دیدارش با فرستاده ناپلئون در جبهه جنگ با روس‌ها در میانه‌های بهار سال۱۸۰۶م اشاره کرد. «پیر آمدی ژوبر» فرستاده ناپلئون در سفرنامه خود کتاب «سفر در ارمنستان و ایران به تاریخ ۱۸۲۱» می‌نویسد که وقتی در ۱۷مه۱۸۰۶ با عباس‌میرزا در میدان جنگ با روس‌ها دیدار می‌کند، او از سر احترام و رعایت پروتکل، سخنان ستایش‌آمیزی از عباس‌میرزا به زبان می‌آورد. ولی عباس‌میرزا در جواب به او می‌گوید: «نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده، چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و به‌کار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد، تاثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است، خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم.» (طرح پرسش‌های درست - روزنامه اعتماد - مهدی زارع - ۱۶ آذر ۱۳۹۸)

بررسی وضعیت سرانه تولید ناخالص داخلی ایران در مقایسه با سایر کشورها شاید بتواند تصویر روشن‌تری در این زمینه ارائه کند.
در شکل‌های ۱ تا ۳ نسبت سرانه تولید ناخالص داخلی حقیقی ایران با نرخ دلار برابری قدرت خرید سال ۲۰۱۷، به سه دسته از کشورها برای دوره ۱۹۶۱ تا ۲۰۱۹ بر اساس آمار Penn World Table, version ۱۰.۰۱ محاسبه و نشان داده شده است. نقاط بالای خط‌چین قرمز، نشان‌دهنده بالاتر بودن سرانه تولید ناخالص کشور مورد نظر نسبت به ایران، نقاط پایین آن نشانگر کمتر بودن سرانه تولید ناخالص کشور مورد نظر نسبت به ایران و نقاط روی خط‌چین قرمز به معنی برابری سرانه تولید ناخالص داخلی کشور مورد نظر با ایران است. به عبارت دیگر، فاصله مثبت میان هر نقطه از نمودارها تا خط‌چین قرمز به معنی جلوتر بودن از سرانه تولید ناخالص داخلی ایران و فاصله منفی میان هر نقطه از نمودارها تا خط‌چین قرمز به معنی عقب‌تر بودن از سرانه تولید ناخالص داخلی ایران است.

شکل۱ مربوط به ایران و کشورهای توسعه‌یافته است. شکل۲ مربوط به ایران و آن دسته از کشورهای در حال توسعه است که در دهه۱۹۶۰ از جهت سرانه تولید ناخالص داخلی، کم و بیش مشابه ایران بوده‌اند؛ اما به تدریج فاصله خود را از ایران بیشتر کرده‌اند. شکل۳ نیز مربوط به ایران و آن دسته از کشورهای در حال توسعه یا کمتر توسعه‌یافته است که در ۶۰سال اخیر از جهت سرانه تولید ناخالص داخلی، کم و بیش عقب‌تر از ایران قرار داشته‌اند.

همان‌طور که در نمودارها مشخص است، الگوی کلی تغییر در فاصله میان سرانه تولید ناخالص ایران و هر سه گروه از کشورهای مورد بررسی طی دوره ۱۹۶۱ تا ۲۰۱۹، کم و بیش یکسان است. الگوی کلی مذکور به این شکل است که تا ۱۹۷۷ در غالب موارد فاصله ایران و کشورهای دو دسته اول و دوم، در حال کاهش یافتن است یا اینکه ایران دوشادوش بقیه حرکت می‌کند. در ارتباط با کشورهای دسته سوم نیز ایران در حال فاصله گرفتن بیشتر از آنهاست. اما از سال۱۹۷۸ (سال ۱۳۵۷ خورشیدی) این روند البته با یک وقفه کوتاه در سال۱۹۸۱، برعکس شده و تا ۱۹۸۸ فاصله کشورهای جلوتر از ایران، از آن بیشتر و بیشتر (فاصله گرفتن بیشتر از خط‌چین قرمز) و فاصله‌ کشورهای عقب‌تر از ایران، از آن کمتر و کمتر می‌شود (نزدیکی بیشتر به خط‌چین قرمز). بعد از ۱۹۸۸ (همزمان با پایان جنگ تحمیلی)، ایران با شیب نسبتا تندی تا سال۲۰۱۱ (سال۱۳۹۰ و مقارن با شروع تحریم‌ها) به جز یک وقفه در سال۱۹۹۵ (مقارن با شوک ارزی ۱۳۷۴)، عقب‌ماندگی خود را نسبت به کشورهای جلوتر از خود کم و بیش جبران کرده و فاصله خود را با کشورهای عقب‌تر از خود بیشتر می‌کند. اما از سال۲۰۱۱ به بعد روندها معکوس شده و مجددا فاصله کشورهای جلوتر از ایران از آن بیشتر و بیشتر و فاصله کشورهای عقب‌تر، از آن کمتر و کمتر می‌شود که این روند تاکنون کم و بیش ادامه یافته است.

آنچه در این نمودارها مستتر اما به روشنی قابل مشاهده است، آن است که مساله ایران، توسعه و پیشرفت مطلق به معنی توسعه و پیشرفت نسبت به گذشته خود و حتی گذشته سایر کشورها نیست، بلکه مساله ایران، توسعه و پیشرفت نسبی است. به عبارت دیگر جامعه ایران، جامعه‌ای توسعه‌نیافته و عقب‌مانده نیست، بلکه با مشکل کندی در توسعه و پیشرفت نسبت به سایر کشورها مواجه است. بنابراین اگر نظام سیاستگذاری در پی افزایش رضایت عمومی است که طبعا هست، باید تمرکز خود را بر کاهش فاصله ایران از سایر کشورها قرار دهد. گو اینکه این موضوع محور اصلی سند چشم‌انداز بیست‌ساله ایران که به پایان خود نزدیک می‌شود نیز بود؛ اما در عمل چندان مورد توجه قرار نگرفت. لازم به گفتن است که آثار و تبعات این موضوع تنها به مسائل اقتصادی و رضایت عمومی محدود نمی‌شود، بلکه ابعادی بسیار فراتر، از جهت منطقه‌ای و بین‌المللی دارد.


🔻روزنامه کیهان
📍 رسول خدا(ص) از این روزها خبر داده بود
✍️ حسین شریعتمداری
۱- چند سال پیش در مقدمه یکی از یادداشت‌های کیهان به خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس و روزهایی که تهران و برخی دیگر از مناطق مسکونی ایران آماج موشک‌باران دشمنان بود، ‌اشاره کرده و آورده بودیم؛
« در نوجوانی از استاد شهید مرتضی مطهری سؤالی پرسیده بودم و از مرحوم علامه جعفری نیز‌، پاسخ‌ها دقیق بود و قانع‌کننده. اما، آن شب پاسخی از نوع دیگر یافتم که دلنشین بود و مصداق عینی آنچه بزرگان یاد‌شده با دلایل نظری گفته بودند.
آن شب اولین شب موشک‌باران تهران بود. اولین موشک ساعتی به غروب مانده در خیابان شیخ‌ هادی فرود آمده و بیمارستانی را ویران کرده بود. مردم هنوز نمی‌دانستند که آن غرش‌ها و انفجارهای مهیب و پی‌درپی ناشی از موشک‌پرانی عراق است.
تصور می‌کردند بمباران هوایی است، مثل دفعات قبل و در تعجب که چرا مثل همیشه قبل از بمباران آژیر قرمز کشیده نمی‌شود. ما در سپاه می‌دانستیم که موشک‌های عراقی -‌بخوانید تولید مشترک شوروی سابق، آمریکا و انگلیس- است که با افزایش برد به تهران رسیده است. خیابان‌های تهران خلوت بود و موشک‌ها هراز‌چندگاه با غرشی بلند به آسمان تهران می‌رسید و چند ثانیه بعد، صدای انفجاری مهیب در فضا می‌پیچید... اوایل شب بود که موشک دیگری از راه رسید، خط آتش آن نشان می‌داد که به سمت کوه‌های شمال تهران می‌رود و بعد... انفجاری مهیب در همان حوالی...
یکی از برادران سپاه که در کنارم بود با رنگ پریده پرسید؛ جماران؟!... هر دو به دلشوره افتادیم... با برادران سپاه در جماران تماس گرفتیم... خبری نبود. قلبمان که به سختی در طپش بود، آرام گرفت... راستی اگر آن شب یکی از موشک‌ها به جماران و خانه محقر و بدون پناهگاه امام اصابت می‌کرد چه می‌شد؟ تصور فاجعه نیز هولناک بود... اگر امام می‌رفت؟... آن شب این سؤال در ذهن نگارنده با نگرانی چرخید و چرخید تا به این‌جا رسید که اگر موهبتی به نام خمینی نبود چه می‌شد؟... ما می‌ماندیم و دنیای پر از پلشتی‌ها و آدم‌ها و مکتب‌های بدرد نخوری که دنیا را احاطه کرده بودند. ما می‌ماندیم و لیبرال دموکراسی خفن غرب و سردمداران بی‌شخصیت و عفن.
ما می‌ماندیم و شوروی و مارکسیسم انسانیت‌سوز‌، انگلیس و نوادگان دزدان دریایی که در آن به حکومت رسیده بودند... دنیایی با این رنگ و بو و مکتب‌هایی با این سمت و سو به چه دردی می‌خورد؟...
کم کم به پاسخ آن سؤال نزدیک شده بودم... اگر رسول‌خدا(ص) نبود و محمد‌مصطفی(ص) به پیامبری مبعوث نشده بود، بودن در دنیا با کدام بهانه‌ای توجیه‌پذیر بود؟... و خلقت مردمان و آفرینش زمین و آسمان را چه سود؟!...هیچ!... و این پاسخ و توضیح خالی از ابهامی برای آن کلام نورانی بود که خدای مهربان خطاب به رسول گرامی اسلام فرموده بود... «لولاک لما خلقت الافلاک... اگر تو نبودی، جهان را نمی‌آفریدم...».
۲- در آیات دوم و سوم سوره جمعه آمده است؛ «‌هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ‌(۲) وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‌(۳)... اوست که در میان مردم درس ناخوانده‌، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگی‌های فکری و روحی] پاک کند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!‌(۲) و [نیز پیامبر را] بر مردمی دیگر که هنوز به آنان [‌اعراب‌] نپیوسته‌اند [برانگیخت]. و او توانای شکست‌ناپذیر و حکیم است‌(۳). بعد از نزول این آیات، حاضران پرسیدند: منظور از این «‌گروه دیگر‌» که هنوز به اعراب نپیوسته‌اند چه کسانی هستند؟ رسول خدا‌(ص) دست بر‌شانه سلمان فارسی نهاد و فرمود «‌منظور خدا، این مرد و قوم اوست‌» و سپس افزود «‌سوگند به آن که جانم در اختیار اوست، اگر ایمان و دانش به ستارة ثریا بسته باشد، گروهی از مردان فارس، آن را به چنگ می‌آورند». و... همه شواهد حکایت از آن دارند که امروز همان روزهاست که رسول خدا‌(ص) پیش‌بینی کرده بود. چند سالی است که حضرت آقا از وقوع رخدادی با عنوان «‌پیچ تاریخ‌» خبر می‌دهند که تحولی بنیادین را در پی دارد. ایشان، همین دو روز قبل هم در دیدار مردم شریف استان‌های سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی از تحول مورد ‌اشاره یاد کرده و اسناد و شواهد غیر قابل انکاری را که حاکی از وقوع آن است، برشمردند. در این وجیزه اما، به مصداق، «بهتر آن باشد که سرّ دلبران... گفته آید در حدیث دیگران» نمونه‌هایی از اعتراف به پیش روی بودن واقعه یاد شده را مرور می‌کنیم، بخوانید!
۳- آذرماه ۱۳۹۰ / دسامبر ۲۰۱۱ خبرگزاری آلمانی دویچه‌وله از نشست سالانه شورای راهبردی آتلانتیک -کشورهای دو سوی اقیانوس اطلس- در واشنگتن خبر می‌دهد. این نشست با حضور برژینسکی، جیمز جونز و اسکوکرافت مشاوران امنیت ملی دولت‌های کارتر، فورد، بوش و اوباما تشکیل شده است و در آن دیوید پترائوس(رئیس‌سازمان سیا)، تامیر پاردو(رئیس‌موساد)، جان ساورز(رئیس‌‌MI۶) نیز حضور دارند. دویچه‌وله با عنوان نتیجه نهایی -‌TOP RESULT- و از قول برژینسکی، دبیر اجلاس آورده است؛ «جهان در یک نقطه عطف تاریخی بعد از فروپاشی شوروی سابق قرار دارد که تحولات فراگیر خاورمیانه و شمال آفریقا و رخدادهای غیرمنتظره در آمریکا و اروپا نشانه‌های آن است. ما با چالش پیچیده‌ای رو‌به‌رو هستیم و تاریخ در حال تغییر مسیر است». دویچه‌وله در ادامه می‌نویسد «برژینسکی گفت حمله نظامی آمریکا به ایران فاجعه‌آمیز است» و این سخن برژینسکی نشان می‌دهد که شورای آتلانتیک در بن‌بست مورد نظر خود، ایران اسلامی را نقش‌آفرین می‌داند. ‫‬‬
۴- پنجم خرداد ۱۳۹۰ / ۲۶ می‌۲۰۱۱ است. بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در کنگره آمریکا سخنرانی می‌کند. او پس از ‌اشاره به پیشرفت‌های فنی و علمی ایران و ابراز نگرانی از انقلاب‌های اسلامی منطقه می‌گوید؛ «۶ ماه قبل که پشت همین تریبون ایستاده بودم درباره خطر ایران هسته‌ای هشدار دادم. اکنون زمان دیگری است. امروز از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق در مراکش، تحول و دگرگونی عمیقی در حال وقوع است و همه جا به لرزه افتاده است. این لرزه، کشورها را متلاطم و دولت‌ها را متلاشی کرده است و همه ما همچنان شاهد این نوسانات هستیم. صحنه‌های استثنایی در تونس و قاهره، خاطرات برلن و پراگ ۱۹۸۹ -بعد از فروپاشی شوروی- را زنده نمی‌کند که امیدوارکننده باشد. این لرزه ویرانگر(!) یادآور انقلاب ۱۹۷۹ ایران است. باید قبول کنیم نیروی قدرتمندی وجود دارد که با الگوی مورد نظر ما برای اداره جهان مخالف است. در رأس این نیروی قدرتمند، ایران خمینی و خامنه‌ای قرار دارد. من هشدار می‌دهم که لولای تاریخ
-‌HISTORY HINGE- در حال چرخیدن است. کسانی که ایران و خطر آن را نادیده می‌گیرند، سر خود را در شن(!) فرو کرده‌اند».‬
۵- ایمانوئل والرشتاین، جامعه‌شناس بلند آوازه آمریکایی با نگرانی می‌گوید؛ «مانع اصلی پیش‌روی ما برای استقرار نظم جهانی(بخوانید کدخدایی آمریکا) دکترین ولایت ‌فقیه امام خمینی است... همه نظریه‌ها درگذر زمان کمرنگ و کهنه شده و به تاریخ می‌پیوندند، ولی نظریه ولایت ‌فقیه [امام] خمینی هر روز پررنگ‌تر و سرزنده‌تر می‌شود و مسلمانان بسیاری را به خود جلب می‌کند‌».
۶- آنتون گیدنز، جامعه‌شناس پرآوازه انگلیسی درباره تحولات بنیادین قرن حاضر می‌نویسد؛ «درگذشته، سه غول فکری جامعه‌شناسی یعنی مارکس، دورکیم و ماکس ‌وبر با‌اندکی اختلاف‌نظر، فرآیند عمومی جهان را به سوی سکولاریزم و در جهت حاشیه‌نشینی دین ارزیابی می‌کردند ولی از سال ۱۹۷۹ و با پیدایش انقلاب اسلامی در ایران، شاهد روند معکوس و متفاوت با این فرضیه هستیم، یعنی فرآیند عمومی جهان، با شتاب به سمت دینی‌شدن پیش می‌رود».
۷- نیوت گنگریچ، رئیس‌ اسبق مجلس نمایندگان آمریکا در واکنش به اظهارات چند تن از سناتورها که ادعای رهبری آمریکا بر جهان را داشتند، به انقلاب اسلامی در ایران و رهبری هوشمندانه امام و رهبر معظم انقلاب ‌اشاره کرده و با تمسخر می‌گوید؛ «ایالات متحده چگونه ادعای رهبری جهان را دارد؟ با کشوری که در آن،
دختران ۱۲ ساله ‌باردار می‌شوند، ۱۵ ساله‌ها همدیگر را می‌کشند، ۱۷ ساله‌ها به ایدز مبتلا می‌شوند و ۱۸ساله‌ها در حالی دیپلم می‌گیرند که به خوبی قادر به خواندن و نوشتن نیستند‌»!
۸- ایران، دومین کشور دارای توانایی ساخت دریچه قلب در جهان است؛ دومین کشور در درمان تالاسمی با شیوه پیوند مغز استخوان؛ سومین تولیدکننده دکل‌های انتقال برق؛ رتبه دهم جهانی در فناوری لیزر؛ مقام دوم جهان در زمینه تولید نانو دارو؛ چهارمین کشور در تولید اتانول در دنیا؛ رتبه سوم جهان در صنعت سد‌سازی؛ نهمین کشور دارای چرخه کامل فناوری فضایی؛ دومین کشور دارای فناوری تولید پهپاد رادارگریز؛ اولین کشور تولیدکننده صنعتی بیوایمپلنت؛ چهارمین قدرت موشکی جهان؛ جزو ۱۰ کشور سازنده زیردریایی در جهان؛ تولیدکننده سریع‌ترین اژدر رادارگریز در جهان؛ دارای مؤلفه استراتژیک خودکفایی در بنزین؛ پنجمین کشور برتر سازنده ربات انسان‌نما؛ چهارمین کشور صاحب فناوری ساخت نیروگاه خورشیدی در جهان؛ اولین سازنده استارتر هواپیما در غرب آسیا؛ چهارمین قدرت دریایی جهان، پرتاب موفق ماهواره به فضا، از معدود کشورهای تولید‌کننده سوخت ترکیبی برای موشک‌ها، افتخار‌آفرینی در تولید واکسن کرونا و دارای بزرگ‌ترین کارخانه تولید واکسن در غرب آسیا، چهارمین کشور سازنده موشک ‌هایپرسونیک، یکی از معدود کشورهای تولید‌کننده رادار‌های پردامنه، یکی از شش کشور تولید و صادر‌کننده واکسن کرونا‌، سازنده یکی از رصدخانه‌های بزرگ و... این همه تنها بخشی از توانمندی‌های غرورآفرین و افتخارآمیز جمهوری اسلامی ایران است. و این همه موفقیت درحالی به دست آمده است که ایران اسلامی طی ۴۵ سالی که از عمر مقدسش می‌گذرد آماج سخت‌ترین حملات، پیچیده‌ترین توطئه‌ها، سنگین‌ترین تحریم‌ها، کینه توزانه‌ترین دشمنی‌ها، گسترده‌ترین حملات تروریستی و... از سوی تمامی قدرت‌های بزرگ جهان و دنباله‌های داخلی آنها بوده است.
۹- حالا بار دیگر به آنچه در صدر این نوشته از قول رسول خدا‌(ص) نقل شده بازگردید.... آیا این روزها همان روزهایی نیست که رسول خدا‌(ص) پیش‌بینی کرده و خبر داده بود؟


🔻روزنامه اطلاعات
📍 نمادهای مقدس صلح
✍️ احمد مسجدجامعی
سال‌ها پیش، در یکی از انتشارات صاحب‌نام، کتابی برای چاپ عرضه شد با موضوع جنگ در اسلام. نویسندۀ اثر از فضلای حوزۀ علمیۀ قم بود که در یکی، دو دهۀ اخیر صاحب‌نام شده‌است. فرایند آماده‌سازی کتاب چند ماهی طول کشید.در این اثنا، ایران قطعنامۀ ۵۹۸ را پذیرفت و «صلح» بین ایران و عراق، جای «جنگ» را گرفت. نویسنده که پیش‌تر، چنین وضعی را پیش‌بینی نمی‌کرد، فصلی جدید دربارۀ «صلح در اسلام» بر کتاب افزود.
از سخنان معمول اهل سیاست بگذریم که هر دوره چون «بت عیار» به رنگ و بویی درمی‌آیند، آخر همان جنگ هم، سرانجام صلح است و امام مجتبی (ع) را به حق، نماد صلح می‌دانیم و می‌خوانیم؛ هرچند در دورۀ معاصر، در کشور ما، سخن‌گفتن از صلح ناپسند بوده و سازش به حساب می‌آمده‌است و کسانی میل داشته‌اند مبارزه و جنگ را تنها محور فعالیت ائمه و یاران و اصحاب ایشان در طول تاریخ نشان دهند. در غالب کتاب‌هایی هم که دربارۀ ایشان نوشته‌اند، نویسندگان عموماً، قصد داشته‌اند که اثبات کنند امام حسن (ع) چاره‌ای جز صلح نداشته است. اشکال این است که نویسندگان و گویندگان به التزام ائمه به پیروی از سنت و سیرۀ رسول‌الله (ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) چندان توجه نکرده‌اند. نگاهی به تاریخ دورۀ بنی‌امیه و حتی بنی‌عباس، نشان می‌دهد که الگوی مخالفت با خلافت معمولاً، به دو صورت ظاهر می‌شد: از همه مشهورتر به شیوۀ «خوارج» بود که البته از خود با عنوان‌هایی یاد می‌کردند، ازجمله در روزگار علی (ع) و اندکی پس از آن، خود را «اهل‌ الحق» می‌گفتند و هر کدام جدای از دیگری قیام می‌کردند و تا مرحلۀ تکفیر دیگران و حتی همفکران خود پیش می‌رفتند. آنها این شیوه را برای اخلاف خود باقی گذاشتند. در روزگار ما، تکفیر گروه‌های سلفی از یکدیگر مشهور است؛ حتی یکی از همین گروه‌ها کلمۀ «تکفیر» را جزو نام خود قرار داده است: «التکفیر و الهجره» خود این موضوع نشان‌دهندۀ افتراق عمیق آنها از جامعۀ مسلمانان است. از یک ‌سو، حکومت و بسیاری از اهل فقه و کلام آنها را خارج از دین تلقی می‌کردند و از طرف دیگر، خودشان معتقد بودند که فقط آنها هستند که «اهل حق»‌اند. این طرز تفکر به آنها اجازه می‌داد به محض اینکه شماری محدود گرد یک نفر جمع آیند و با او بیعت کنند، شخص یادشده خود را «امیرالمؤمنین» بداند و با تعداد انگشت‌شمار هوادار خود، نه فقط بر خلیفه، بلکه بر دیگر مسلمانان شورش کند. فارع از هر نتیجه‌ای، بعید است که بیشتر آنها ایده‌هایی هم برای خلافت و ادارۀ امور داشته‌اند؛ بلکه به شکلی ساده، تصور می‌کردند که مشکل اصلی فقط شخص خلیفه است. این شکل از مخالفت را می‌توان الگوی ثابت قیام‌ها در تاریخ آن عهد دانست که معمولاً، راه به جایی هم نمی‌برد. بی‌سبب نیست از آن همه قیام‌ها و کسانی که خود را «امیرالمؤمنین» می‌خواندند، جز در کتب و منابع تاریخی، آن هم در حد چند سطر چیزی باقی نمانده‌است.
طرف دیگر هم علویان بودند که با انگیزه و ادعاهای دیگری پی‌درپی‌ قیام می‌کردند و آنها هم کمتر به نتایجی دست می‌یافتند، هرچند بسیاری از ایشان بی‌نصیب از فضایل اخلاقی و معنوی نبودند و سرانجام، به شهادت می‌رسیدند. جالب است که الگوی امام حسن (ع) به‌کلی، خلاف این شیوه‌هاست و اگر بخواهیم وجوه مختلف این موضوع را بررسی کنیم، باید بگوییم که امام هم می‌توانست با تعداد انگشت‌شمار هواداران خود، در کوفه و جاهای دیگر، به همین شیوه دربرابر معاویه و هواداران او تا پای جان ایستادگی کند و همگی سرانجام، جان بسپارند یا در صورت دیگر، جنگیده و نجنگیده تسلیم شوند؛ اما ائمه، ازجمله امام حسن مجتبی (ع)، خود را ملزم به پیروی از سیرۀ رسول خدا (ص) و علی (ع) می‌دانستند و به آن رفتار با ادبیات امروز، می‌توان «حرکتی مدنی» گفت؛ یعنی «صلح» حتی با دشمن.
اکنون که به وقایع آن دوره می‌نگریم، نه از خوارج چندان اثری باقی مانده‌است و نه از آن علویان مظلوم که حساب خود را از ائمه جدا کردند؛ اما خاطرۀ صلح امام حسن (ع) یادآور حرکتی ریشه‌دار در رفتار پیامبر (ص) است. پیامبر (ص) هم قراردادهای بسیاری با گروه‌های مختلف متکثر مدینه منعقد کرد و حتی برای آمدوشد به مکه با مشرکان پیمان بست و پیشنهادهای صلح را از سوی مشرکان پذیرفت؛ گرچه طرف مقابل به مفاد صلح عمل نکرد و عملاً آن را زیر پا گذاشت. رسول خدا (ص) برای سرگرفتن صلح در عهدنامه، حتی حاضر شد صفت رسول‌الله را از برابر نام خود بردارد؛ زیرا مشرکان به ایشان گفتند اگر پذیرفته بودیم که تو رسول خدایی، دیگر نزاعی نداشتیم و پیامبر (ص) پذیرفت؛ چنان‌که علی (ع) هم در متارکۀ جنگ در صفین همین سنت رسول‌الله (ص) را تکرار کرد و اجازه داد تا لقب امیرالمؤمنین را از نام او حذف کنند تا امکان گفت‌وگو برای صلح فراهم آید و از خونریزی جلوگیری شود، هرچند طرف‌ مقابل به عهد خود عمل نکرد. امام حسن (ع) هم با وجود چنین سنتی، همان مسیر را در صلح با معاویه در پیش گرفت؛ نه خود را «اهل حق» خواند و نه مانند آنها، دیگران را تکفیر کرد و نه راه دین را فقط در قتال و «قیام بالسیف» دانست؛ بلکه مصالح کلی را در نظر گرفت و موضوعاتی مهم را در ارتباط با آن در مفاد صلح‌نامه گنجاند؛ البته معاویه و هوادارانش نه فقط صلح‌نامه را زیر پا گذاشتند؛ بلکه جنگ تبلغاتی وسیعی ضد امام حسن (ع) به راه انداختند که دامنۀ آن تا امروز هم رسیده‌است.
عباسیان هم در این مسأله کم از امویان نبودند؛ زیرا در دورۀ آنها، قیام‌های مکرر علویان حسنی شکل گرفت و بدین‌ترتیب، عباسیان انگیزۀ بیشتری برای تخریب امام داشتند؛
حتی امام حسین (ع) هم به مفاد صلح‌نامه، نه فقط تا زمان شهادت برادر، بلکه تا پایان زمان حیات معاویه پایبند ماند و اگر یزید و هواداران او بر پیمان صلح می‌ماندند و بر بیعت پافشاری نمی‌کردند، شاید شرایط به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.
به‌هرحال، آنچه در این میان مغفول مانده، حرکت امام حسن (ع) در مذاکره و صلح است؛ هرچند پیش از آن، کوشید راه مبارزه با معاویه را ادامه دهد و چون عِده و عُده‌ای نداشت، نه تسلیم شد و نه جنگید و کسی را هم وادار به همراهی با خود نکرد. یادمان نرود که حسین سیدالشهدا (ع) هم در شب عاشورا، اصحاب خود را در انتخاب بین ماندن و رفتن آزاد گذاشت و فرمود: از تاریکی شب بهره ببرید، بر شتر شب سوار شوید و بروید. باز یادمان نرود که امام حسین (ع) محاصره شده بود. جنبش توابین یکی از دلایل قیام خود را این موضوع ذکر کرد که هیچ‌یک از شرایط امام مبنی‌بر متارکه پذیرفته نشد و ایشان در نهایت شقاوت و در اوج مظلومیت، به شهادت رسید. سلیمان بن صرد خزاعی در بخشی از نامه به شیعیان به آنچه بر سر حسین سیدالشهدا (ع) آمده، به اختصار، اشاره کرده است: «کوفیان حسین را محاصره کردند و چون خواست آنجا را ترک کند، ممانعت کردند و چون امان خواست، از آن هم دریغ ورزیدند.» بنابراین، سیدالشهدا نیز با همان مشی رسول خدا و دو امام پیشین عمل کرد. این سنت در دورۀ دیگر ائمه ادامه یافت و هیچ یک از آنها «قیام بالسیف»نکردند و در دست گرفتن قدرت سیاسی، به هر قیمتی، سیره و سنت اصلی آنها نبود؛ هرچند به‌سبب قدرت اجتماعی و مشروعیت دینی و مرجعیت علمی، همیشه خلفا آنها را به چشم رقیب و دشمن می‌نگریستند و با آنها براساس چنین نگاهی رفتار می‌کردند. در واقعۀ حره در مدینه، که بسیاری از اهالی شهر شهید شدند و پس از آن سه شبانه‌روز، سربازان خلافت در هر کاری خود را مجاز دیدند، امام سجاد ترجیح داد باز به سیره و سنت نیاکان خود عمل کند. در ماجرای قیام سیاه‌جامگان خراسان، امام صادق (ع) برای در دست گرفتن قدرت وارد عمل نشد. از همه آموزنده‌تر، رفتار امام رضا (ع) است که در دورۀ قیام‌های پی‌درپی، سرانجام، ولایت‌عهدی را پذیرفت و به نام حضرت سکه زدند و به احتمال بسیار، متن روی سکه با نظر ایشان تهیه شده‌است؛ چون در یک روی آن، عبارت «لا اله الا الله» بود و در روی دیگر، «الرضا علی بن موسی بن علی بن ابی‌طالب». سکه همچون رسانه‌ای عمومی و همگانی است، دست‌به‌دست می‌شود و بین مردم منتشر است. نه تنها به «علی امیرالمؤمنین»، بلکه به نام جناب «ابوطالب» در کنار عبارت «لا اله الا الله» تصریح شده‌است. اهمیت نام ابوطالب وقتی آشکار می‌شود که بدانیم عباسیان مشروعیت خویش را از عموی پیامبر (ص)، جناب عباس، می‌گرفتند و چون ایشان در دورۀ جاهلیت و سال‌ها پس از ظهور اسلام، مشرک بود، به‌صورت گسترده‌ای، کوشش شد که جناب ابوطالب را از جرگۀ مسلمانان خارج کنند؛ بنابراین، موج تبلغاتی گسترده‌ای را در دورۀ عباسیان، ضد ابوطالب به راه انداختند. نکتۀ مهم دیگر کلام ماندگار حضرت در نیشابور در نقل حدیث مشهور به «سلسلة الذهب» است که باز هم، تأکیدی است بر همان سنت ائمه در استناد به سیره و کلام رسول‌ الله (ص). حضرت روایت خود را در محیط خراسان، که در آن، اصحاب حدیث سخت فعال بودند، سلسله‌وار و ازطریق اجداد خود، به رسول گرامی اسلام (ص) برمی‌گرداند و اینکه همۀ پیام اسلام در همین کلمۀ «لا اله الا الله»و سنت نبوی و علوی ... و رضوی می‌گنجد که روی سکۀ ولایت‌عهدی حضرت ضرب شده‌است.
رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) و شهادت امام حسن مجتبی و علی‌بن‌موسی الرضا (ع) تسلیت باد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 جای ایران در معادلات
✍️ رضا صادقیان
ایران به دلیل قرار گرفتن در مرکز راه‌های ارتباطی با دنیای شرق و غرب، نقطه اتصال چهارسوی جهان به حساب می‌آید و این در حالی است که سیاستگذاری و نتایج نشست‌های بین‌المللی همواره با غیرمهم‌سازی جایگاه ایران پیش می‌رود. اجلاس سران گروه ۲۰ به میزبانی هند و رونمایی از طرح جدید کریدور هند به آسیا و اروپا و حمایت از این مگاپروژه توسط سایر کشورها، نمایی دیگر از رقابت‌های بین‌المللی و اقتصادی را میان آنها به نمایش می‌گذارد؛ رقابتی که مرکزیت آن را می‌توان سیاست‌های اقتصادی توسعه‌محور و حفظ و گسترش ارتباطات تجاری دانست؛ و این همه دقیقا در زمانه‌ای اتفاق افتاده که برخی تحلیلگران خوش‌سخن و کم‌دقت با تمام توان دنبال متن محکومیت یا سکوت کشورهای بزرگ اقتصادی جهان در قبال جنگ روسیه و اوکراین می‌گشتند و اندکی به طرح‌های اقتصادی چنین نشست‌هایی دقت نکردند، اما خروجی اجلاس سران گروه ۲۰ در هند، خبر از اجرایی شدن پروژه‌ای دارد که باز هم نقش و جایگاه ایران را نادیده گرفته است.
بدون تردید تاکید کشورهایی مانند آمریکا، هند، عربستان، امارات‌متحده عربی و اعضای اتحادیه اروپا به اجرایی‌شدن چنین طرحی، تعریف رویکرد مقابله‌محور با پروژه کشور چین به نام یک جاده- یک کمربند است. برون آوردن طرح جدید توسط هند، به عبارتی بازنویسی پروژه‌ای است که ایالات‌متحده از اوایل دهه ۱۹۹۰ به نام «راه ابریشم آمریکایی» و به منظور کنترل کشور چین ارائه کرده بود. حال اجرایی شدن همان طرح به شکل دیگری در دستور کار کشورهای قدرتمند اقتصادی در هند قرار گرفته است.
آن سوی به میان آوردن پروژه کشورهای گروه ۲۰، مقابله اقتصادی با چین است. چنانچه به طرح یک جاده- یک کمربند چین و مسیر آن دقت کنیم، در این طرح بیش از ۶۰ کشور جهان از طریق راه‌آهن، دریا و ترانزیت به یکدیگر متصل می‌شوند تا امکان جابه‌جایی کالاهای چینی و دسترسی به بازارهای مصرف کم‌هزینه‌تر از مسیرهای فعلی برای تولید‌کنندگان چینی رقم زده شود. به باور برخی تحلیلگران، اجرای این طرح برای به ثمر نشاندن و گسترده‌تر کردن جایگاه اقتصادی، سیاسی و امنیتی کشور چین به عنوان یکی از برترین قدرت‌های اقتصادی دنیای امروز است و انجام چنین مگاپروژه‌ای بیش از آنکه برای سایر کشورها ایجاد‌کننده ارزش‌افزوده باشد، توسعه اقتصادی کشور چین نوین که با استفاده از رویکردهای توسعه صنعتی و حفظ قدرت دولت مرکزی را دنبال کرده است، شتاب بیشتری خواهد بخشید. به عبارتی، آنچه پس از اجرایی شدن کامل یک جاده- یک کمربند رخ خواهد داد، کسب ثروت بیشتر و کم‌هزینه‌تر برای چین و نوسازی بخشی از راه‌های ارتباطی راه‌آهن، ترانزیت و دریایی برای کشورهای دیگر است.
پروژه یک جاده- یک کمربند از بدو تولد در سال ۲۰۱۵ میلادی تردیدهای کشور هند، آهسته شدن احداث زیرساخت‌های مناسب در روسیه و تردید کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را به همراه داشته است. همین امر زمینه‌ساز آن شد تا کشورهای رقیب به دنبال مسیر دیگری برای توسعه اقتصادی هم‌پیمانان آمریکا باشند. مهم‌تر آنکه طی ۷ سال گذشته و باوجودی که مسیر ترانزیت غرب به شرق- اتصال محور استانبول- تهران به تهران- دوشنبه و سمرقند- در مگاطرح اقتصادی کشور چین مشخص است و با توجه به قرارداد ۲۵ ساله با این کشور، اتفاق مشخص و قابل استنادی- حداقل در بحث احداث زیرساخت‌های جدید و سرمایه‌گذاری- نیفتاده است. به عبارت مشخص‌تر، تا به امروز از آورده، سرمایه و شکل‌گیری زیرساخت‌هایی با سرمایه‌گذاری کشور چین توسط سیاستمداران و نهاد دولت سخن به میان آمده، اما این گفته‌ها مصداق قابل لمسی برای کشور در امر توسعه نداشته است.
پس از خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم‌های جدید، بندر چابهار به دلیل جایگاه مهم آن در اقتصاد هند و مسیر اتصال به کشور افغانستان از لیست تحریم‌ها حذف شد. در زمینه توسعه بندر چابهار، طی سال‌های گذشته تاکنون، از مجموع ۸۵ میلیون دلاری که قرار بود توسط هند در چابهار سرمایه‌گذاری شود، حدود یک‌سوم آن انجام شده است؛ توسعه خط‌آهن ۶۳۰ کیلومتری چابهار- زاهدان، برای گسترش ترانزیت کالا، توسط هندی‌ها به نتیجه نرسید. به صورت مشخص و حتی در جایی که تحریم‌ها اثرگذار نبوده است، سرمایه‌گذاری توسط طرف اقتصادی با روال بسیار آهسته‌ای انجام شده است.
کنار هم قرار گرفتن مباحث فوق حکایت از غیر‌مهم کردن، غیر‌مهم شدن یا حذف شدن ایران از معادلات اقتصاد بین‌الملل است. آنچه در حال وقوع است طی شدن مسیری است که نتیجه‌ای غیر ‌از فروکاست جایگاه ایران در معادلات اقتصاد جهانی را به دنبال نخواهد داشت؛ معادلاتی که روز به روز در نگاه کشورهای دیگر با اهمیت‌تر جلوه کرده و نقش ایران به عنوان کشوری که در نهایت امر امکان صادرات
۲ الی ۳ میلیون بشکه نفت در روز را داشته باشد، حفظ خواهد شد!


🔻روزنامه اعتماد
📍 حال‌گیری از حال
✍️ علی ربیعی
یادداشتی را در تاریخ نوزدهم شهریور ۱۴۰۲ در روزنامه اعتماد منتشر کردم. در این یادداشت با برداشتی از مفهوم «اکنون‌زدگی» زنده‌یاد مجید تهرانیان به این امر اشاره کردم که وضع ناگوار فعلی جامعه و ذهنیت‌های منفی نسبت به عملکرد سیستم موجود، عناصر اتصال‌ساز، مشروعیت‌بخش و هویت‌ساز را دچار بی‌داستانی کرده است. با این برداشت نوشتم: «تعبیری دارد مجید تهرانیان با مفهوم «اکنون‌زدگی»؛ با استفاده از این مفهوم معتقدم دچار بحران داستان شده‌ایم و بحران داستان در لحظه اکنون، گذشته‌ها را هم دچار بحران کرده است. با یک اکنون غیرقابل قبول و بد از نگاه نسل‌های دهه شصت به بعد مواجه هستیم که سایه‌اش را روی گذشته افکنده است و ادراک و خوانش جامعه و وقایع تاریخی را دچار نقص و بدخوانی می‌نماید. بنابراین آنچه گسستی بین امروز و دیروز پدید آورده تغییر کانون روایت‌ها است؛ امری که بدون شک به گم شدن حقیقت منجر خواهد شد.»
دوستی دیرین در نقد مفهوم «اکنون‌زدگی» با نگاهی دیگر از «اکنون» نسل‌های جدید حمایت کرده و چنین نوشته است: «اکنون‌زدگی؟ مساله این نیست، مساله این است که اکنون ما را زده‌اند حال (اکنون) مان را گرفته‌اند،
آن‌طور که من از کاربرد مفهوم اکنون‌زدگی فهمیدم، این مفهوم ارجاع به نوعی کوته‌نگری، مستغرق شدن در زمان اکنون، روزمره بودن و غفلت از آینده دارد. آن‌هم در حالی که نسلی پدید آمده که از گذشته بریده است و بازگشتش به گذشته ممکن نیست، آینده‌ای هم فراروی او قرار ندارد... این مفهوم متضمن تحقیر لحظه اکنون بوده و با نسل جدید بیگانه است. زیرا برای نسل جدید، لحظه «اکنون» مهم است. نسل جدید در لحظه اکنون زندگی می‌کند. زندگی می‌خواهد در همین لحظه اکنون... من پیش‌تر نوشته بودم که از قضا انقلاب به لحظه اکنون اعتبار بخشیده و آن را غنی کرد. امام خمینی (ره) تاکیدی بدین مضمون داشت که مطالبه «نسل حاضر» یعنی نسلی که در لحظه اکنون زندگی می‌کند، مهم است و ملاک است.

پدران ما، ولی ما و ولی نسل حاضر نبودند و افزود این نسل حاضر یعنی هر نسل حاضر در هر اکنون سرنوشت خودش را، خودش باید تعیین کند.
شما (خطاب به نویسنده) قبلا تبیین بهتری داشتید که از این مفهوم «اکنون‌زدگی» هم ساده‌تر بود، هم پیشرفته‌تر. می‌گفتید: دولت (یازدهم) در دوره نخست داستان داشت. این یک داستان، گذشته‌گرایانه، نوستالژیک و باستانی نبود. داستانی بود در دل همین لحظه اکنون. یعنی داستان داشتن، زمان «اکنون» را غنی و زیبا کرده بود. وقتی نسل اکنون داستانی برای لحظه اکنون دارد، دیگر نمی‌توان نسل اکنون و داستان اکنون او را تحقیر کرد و گفت «اکنون‌زدگی» بر این نسل عارض شده است. خیر؛ مشکل در اکنون‌زدگی نیست، مشکل در نسل اکنون نیست که برای اکنون خود داستان دارد، برعکس‌، مشکل این است که اکنون نسل حاضر را «زده‌اند» و او بی‌داستان و بی‌اکنون رها شده است. وقتی نسلی از اکنونیت خودش از داستان لحظه اکنون محروم شود به گذشته روی می‌آورد...
در دوره خاتمی به تعبیری، طبقه متوسط داشت جان می‌گرفت. طبقه متوسطی داشت شکل می‌گرفت که حتی اعضای معمولی آن در حد کارمندی به جیب خود متکی بودند.
این وضعیت را به کمک ترم «اکنون‌زدگی» نمی‌توان توضیح داد. زمانی که مردم نان داشتند، داستان داشتند و آرام آرام با زمان اکنون و با زمان حال، حال می‌کردند؛ بحران‌سازان با کوچک شمردن تحریم و اثرات آن و مانع‌سازی در مقابل احیای برجام «حال» مردم را «حال‌گیری» کردند. به عبارت دیگر، «اکنون» مردمان را ستاندند. اکنون‌گیری کردند...
این لفظ عامیانه «حال‌گیری» صد مرتبه فهم‌پذیر‌تر از لفظ «اکنون‌زدگی» است. حال‌گیری یعنی اینکه یک عده با حال کردن مردم و لذت بردن‌شان از زمان حال مشکل دارند. این را باید نوشت... دیگران یا هرکس دیگر نباید به جای فهم مستقیم و بلاواسطه ما از تجربه‌ای که خودمان آن را زیستیم، سخن بگوید.
من فکر می‌کنم روایت من از بی‌داستان شدن امروز بر اثر شرایط زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کنونی منافاتی با دیدگاه ایشان ندارد، اما تبیین ایشان را چنان زیبا یافتم که دریغم آمد آن را با شما به اشتراک نگذارم.


🔻روزنامه شرق
📍 خطر بی‌نظمی نهادی
✍️ کامبیز نوروزی
در حقوق اصطلاحی وجود دارد به نام «وحدت رویه». این اصطلاح به زبان ساده یعنی درک و تفسیر یکسان دادگاه‌ها از یک قانون. وقتی چند دادگاه از یک قانون درک و تفسیرهای متفاوت دارند، تحت شرایطی هیئت عمومی دیوان عالی کشور این اختلاف‌نظرها را بررسی کرده و تفسیری ارائه می‌کند که همه دادگاه‌ها باید از آن تبعیت کنند و به این ترتیب تشتت و تعارض را از میان برداشته و به اصطلاح ایجاد «وحدت رویه» می‌کند؛ یعنی درک و تفسیر دادگاه‌ها از قانون را یکسان می‌کند. اگر در دادگاه‌ها وحدت رویه وجود نداشته باشد، نظم قضائی و عدالت و احقاق حقوق آسیب جدی می‌بیند.

آنچه امروز در کشور به وضوح تمام قابل مشاهده است، این است که در ساختارهای رسمی، کارشناسان و صاحب‌نظران رشته‌های مختلف، افکار عمومی و رسانه‌ها درک و تفسیر مشترکی از مسائل و مشکلات کشور وجود ندارد. نه اینکه فقط درباره راه‌حل‌ها اختلاف نظر وجود دارد، بلکه اختلاف اصلی در تعریف مسئله است. از سوی دیگر این اختلاف فقط بین کارشناسان با سازمان‌های حکومتی نیست بلکه در میان خود بخش‌های مختلف دستگاه‌های عمومی نیز تعارض دیدگاهی عمیقی به چشم می‌خورد که اثر تخریبی زیادی از خود به جا می‌گذارد.

دامنه این تعارض و تشتت در همه جنبه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گسترده است. اگر در تعریف مسئله دیدگاه‌ها یکسان یا لااقل نزدیک به هم باشد، راه‌حل‌ها هم چندان از هم دور نخواهند بود. اما وقتی هر گروه و جریان و سازمانی مسئله را به شکلی که دوست دارد تعریف کند، نه به شکلی که واقعا هست، راه‌حل‌ها هم فاصله‌ای کهکشانی با هم پیدا می‌کنند. هر طرف به سویی می‌کشد و عملاً هیچ راهی برای حل مسئله باقی نمی‌ماند. مسئله‌ها به جای خود می‌مانند، بزرگ‌تر می‌شوند، به بحران تبدیل می‌شوند و همه جا را تسخیر می‌کنند. به این ترتیب یک تشکیلات بسیار گسترده که باید با نیروی واحد امور کشور را بسامان کند و پیش ببرد، در تشتت و تعارض وسیع قابلیت‌های خود را برای حل بحران از دست می‌دهد.

آنچه امروز گریبان‌گیر کشور است، اختلاف نظر در راه‌های حل مشکلات و بحران‌ها نیست. بلکه اختلاف وسیع در تعریف مسئله‌ها و بحران‌ها در همه سطوح است که طراحی شیوه‌های حل بحران‌ها را با موانع متعدد روبه‌رو کرده است. خصوصا آنکه دستگاه‌ها و سازمان‌های مسئول تقریبا اعتنایی به سخن صاحب‌نظران ندارند و آنها را از چرخه گفت‌وگو خارج کرده و خود را در میان مدیرانی محصور کرده‌اند که شاید خیلی از آنها در اندازه جایگاه خود نباشند.

معمولا کار قانون و ساختارهای قانونی همین است که رویه‌ها را واحد کنند و با حل تعارض در انواع دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها نگاه و روشی واحد را برای اداره امور کشور پیش ببرند. اما مروری بر رخدادها نشان می‌دهد که هم قوانین و هم ساختارهای قانونی این کارکرد خود را از دست داده و حتی خود منشأ تعارض و تشتت‌اند. تشکیل انواع شوراهای هماهنگی که از سطح سران قوا تا سطوح پایین‌تر را شامل می‌شود، نمونه‌ای ساده از ناسازگاری ساختارهاست. اگر هر دستگاه کار خودش را به درستی انجام دهد، هماهنگی به خودی خود ایجاد می‌شود و نیازی به تولید هماهنگی از بیرون نیست. در این مورد تعریف مسئله دچار اشکال است. در واقع مسئله این نیست که این شوراها چگونه هماهنگی بیافرینند، بلکه مسئله این است که سازمان‌های مختلف چرا و چگونه دچار اختلال کارکردی شده‌اند که کارها بسامان و هماهنگ نمی‌شوند. تعریف نادرست مسئله موجب شده است که اغلب این شوراها نه تنها قادر به حل مشکلات نباشند، بلکه خود به بار مشکلات و فربهی دیوان‌سالاری عقیم و افزایش رانت و رانت‌جویی بسیار بیفزایند و خصوصا منازعه قدرت را عمیق‌تر و وسیع‌تر کنند.

یا مثلا در بحث حجاب، مسئله این نیست که چگونه می‌شود یا باید زنان را ملزم به رعایت حجاب کرد، بلکه مسئله این است که شرایط اجتماعی و فرهنگی و دینی کشور اقتضای چه نوع مواجهه‌ای با امر حجاب دارد؟ نمونه‌هایی از دست بسیارند که مجال اشاره به همه آنها نیست. وقتی مسئله درست تعریف نشود، حل هم نمی‌شود، پیچیده‌تر و بغرنج‌تر هم می‌شود.

حاصل نهایی چنین وضعیتی اضمحلال نظم حقوقی است. دستورات حقوقی زمانی کارکرد لازم برای تولید نظم را دارند که براساس واقعیت‌های عینی جامعه طراحی و اجرا شوند. این امر پیش و بیش از هرچیز مستلزم تعریف درست مسئله است. اگر مسئله درست و عمیق شناخته نشود، دستور حقوقی و قانون و قاعده حقوقی نیز درست تنظیم نمی‌شود. قانون نادرست نیز نظم را بیشتر برهم می‌زند. رویه‌ها متشتت‌تر و متعارض‌تر می‌شوند و به شکل فزاینده و درهم‌تنیده‌ای بی‌نظمی‌ها گسترده و عمیق و نهادینه می‌شوند. در بی‌نظمی نهادی هیچ بحرانی قابل حل نیست. از این خطر نباید به سادگی گذشت که همه چیز را به باد می‌دهد.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 افزایش بهره‌وری با توسعه دانش‌بنیان‌ها
✍️ مهدی غیبی
شرکتهای دانش بنیان و استارت آپها با تغییر نگاه به راه اندازی مشاغل از شکل سنتی به دیجیتال، موجب رونق بازار کار شدند. نگاه سرمایه گذاران نیز از نگاه سنتی سرمایه گذاری به ندریج به سرمایه گذاری بر روی بخش خلاق و نگاه نو تغییر پیدا کرد. راهکار مناسب برای تحقق رشد اقتصادی نیز همین فرآیند است. اینکه نگاه از سمت بخش سنتی به سمت بخش دیجیتال تغییر پیدا کند.
چون حوزه فناوری اطلاعات ایجاد اشتغال مولد می‌کند، در کوتاه‌مدت اجرای برخی پروژه‌ها باعث بیکارشدن عده‌ای می‌شود. اما در درازمدت در این حوزه می‌توان بهترین عملکرد را مطابق با موازین اقتصاد مقاومتی مدنظر رهبر انقلاب داشت. لذا وزارت ارتباطات در این حوزه رسالت مستقیمی برای ایجاد اشتغال ندارد، اما می‌تواند بستر ساز ایجاد اشتغال باشد.
استارت آپها، دانش بنیان ها و به طور کلی اقتصاد دیجیتال در هر حوزه‌ای که وارد شوند، باعث افزایش بهره‌وری و یا به عبارت دیگر مولد بودن می‌شود. اقتصاد دیجیتال در بلندمدت بسیار سودده خواهد بود. در بحث اشتغال نیز ممکن است در کوتاه مدت تسهیلات ورود فناوری اطلاعات به حوزه اقتصاد مثبت نباشد، اما در بلندمدت این رویه تغییر خواهد کرد و فناوری اطلاعات باعث ایجاد مشاغل بیشتری خواهد شد.
وقتی که بدنه سنتی سرمایه‌گذاران مشاهده کند که نسل جوان با کمترین سرمایه‌ها می‌توانند کسب‌وکارهای خوبی را راه‌اندازی کنند، در این حوزه سرمایه‌گذاری بیشتری خواهند داشت. امری که از سوی استارت‌آپ‌ها بیشترین نیاز به آن احساس می‌شود، امر سرمایه‌گذاری است. معمولا یک شرکت نوپای موفق قابلیت رشد بیشتری نسبت به یک شرکت جاافتاده دارد. یعنی می‌تواند با سرمایه‌ای کمتر، نیروی کار یا زمینه رشد بیشتری نسبت به شرکت‌های قدیمی داشته باشد. شرکت‌های نوپا برای رشد سریع خود نیاز به جذب سرمایه دارند و در این راه گزینه‌های مختلفی نیز وجود دارد. شرکت‌های دیگر یا افراد سرمایه‌گذار می‌توانند به شرکت‌های نوپا با تبادل پول نقد در برابر سهام کمک کنند تا فعالیت خود را شروع کنند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0