🔻روزنامه تعادل
📍 افشاندن بذر گرانی در زمین اقتصاد
✍️ آلبرت بغزیان
مقایسه وعده‌های اقتصادی رییس‌جمهور در ایام تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری با شرایط امروز کشور، تناقضاتی را شکل می‌دهد که خروج از آن به این سادگی‌ها امکان‌پذیر نخواهد بود.

رییسی در ۱۴۰۰ ازکاهش تورم کشور حداقل به نیم، پایان استقراض از سیستم بانکی و بانک مرکزی، اشتغالزایی ۱.۵میلیون نفری، ساخت ۱میلیون مسکن سالانه، مهار نقدینگی و بهبود واقعی شاخص‌های اقتصادی و... سخن گفته بود. اما واقعیت‌های اقتصادی کشور در شرایط فعلی نشان می‌دهد که دولت نتوانسته به وعده‌هایش عمل کند. این مایه تاسف است که مهم‌ترین دستاورد اقتصادی دولت در شرایط فعلی کاهش سرعت رشد در شاخص‌های مهم اقتصادی باشد. مثلا دولت به جای کاهش تورم، ادعا می‌کند توانسته سرعت رشد تورم را کمی بهبود بخشد.
یا در خصوص رشد نقدینگی، دستاورد دولت مهار نقدینگی نبوده است، بلکه می‌گوید توانسته، رشد نقدینگی را اندکی مهار کند. در عین حال ادعای مردان اقتصادی دولت در خصوص کاهش رشد در بخش‌های مختلف در حالی است که آخرین آمارهای بانک مرکزی از جزییات کل‌های پولی نشان می‌دهد که رشد نقطه به نقطه پایه پولی در ماه‌های ابتدایی سال ۱۴۰۲ به نسبت به سال گذشته به ۴۵ درصد رسیده که بیشترین میزان این متغیر در تمام ادوار است. حتی اعدادی که بانک مرکزی به عنوان آمار نقدینگی هم ارایه می‌کند، مشکلات زیادی دارد. به گفته دولتی‌ها، نقدینگی کاهش نیافته، بلکه رشد نقدینگی کاهش یافته است.

فقر کاهش نیافته بلکه رشد فقر کاهش یافته، تورم کاهش نیافته، بلکه رشد تورم کاهش یافته و... بر اساس این مدل دستاوردسازی اگر مثلا در سال قبل رشد نقدینگی ۳۰درصد بوده در سال جاری به ۲۰درصد رسیده است. یعنی گرانی مهار نشده، رشد فزاینده گرانی‌ها کمی کاهش یافته است!!! از سوی دیگر، عامل اصلی تورم در کشورمان که رشد نقدینگی است هنوز وجود دارد. وقتی دولت به کاهش رشد شاخص‌های اقتصادی اشاره کرده و به آن می‌بالد، باید پرسید مگر وعده دولت کاهش رشد بوده است؟ دولت وعده مهار تورم به نیم، مهار نقدینگی و...را داده بود. اما امروز با اعتماد به نفس می‌گوید، اندکی رشد نقدینگی و رشد تورمن و...را کاهش داده است. اما دولت زمانی باید فعالیت‌های خود را با عنوان دستاورد ارایه کند که رشد شاخص‌ها منفی شده و عدد مطلق آن کاهش پیدا کند.

در خصوص پایه پولی نکته گفتنی آن است که پایه پولی مانند بذر در سرزمین اقتصاد است. بانک مرکزی بذری را می‌کارد و این بذر هزاران هزار شاخه و ساقه و دانه می‌دهد. وقتی بانک مرکزی اسکناس چاپ ‌ می‌کند تا کسری بودجه دولت را پوشش دهد، پایه پولی در ضریب افزایش پول (سرعت گردش پول) ضرب می‌شود و نهایتا بدل به نقدینگی می‌شود و به نقدینگی قبلی کشور اضافه می‌شود. اقتصاددانان به این پول‌ها متغیر انباره می‌گویند.
مانند اقلامی که در انبار وجود دارد. کالای یک انبار ممکن است صفر شود اما هرگز منفی نمی‌شود. هر سال به این انبار اضافه می‌شود که نقدینگی بیشتر را شکل می‌دهد. بر اساس اظهارات رییس بانک مرکزی علی‌رغم عدم افزایش پایه پولی نقدینگی ایران رشد کرده است. این یک دستاورد برای دولت نیست، دولت زمانی می‌تواند آمارها را به عنوان دستاورد ارایه کند که نقدینگی کاهش یابد اما در برهوت بی‌دستاوردی دولت از کوچک‌ترین گزاره‌ها هم به عنوان دستاورد یاد کرده و آنها را در بوق و کرنا می‌کند. باز هم به صحبت‌های ابتدایی این یادداشت بازمی‌گردم، زمانی که درباره وعده‌های دولت و واقعیت‌های اقتصادی صحبت کردم.

وعده‌هایی جون مهار تورم، مقابله با فقر، مهار نقدینگی و...داده شد، اما امروز نه تنها این وعده‌ها جامه عمل نپوشیده‌اند، بلکه شاخص‌های اقتصادی در وضعیت بی‌ثباتی قرار دارند. دولت در این میان تلاش می‌کند از طریق تفسیرهای غیر متعارف و جهت‌دار، برای خود دستاوردسازی کند. اینکه با یک چنین دست‌فرمانی تا کجا می‌توان رفت و چه قلمروهای فکری را می‌توان فتح کرد موضوعی است که برای آگاهی از آن باید منتظر آینده بمانیم. آینده‌ای که سرانجام از راه می‌رسد و حقایق را آشکار می‌کند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 اتفاق تاریخی میان دو دشمن
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا در پی شرکت در اجلاس گروه بیست در دهلی نو برای دیداری رسمی وارد شهر هوشی‌مین شد و به‌همراه رهبر حزب کمونیست ویتنام موافقت‌نامه مشارکت استراتژیک ویتنام و آمریکا را نهایی کرد.این مشارکت استراتژیک بین دو کشوری است که سال‌ها با یکدیگر می‌جنگیدند و زخم‌های شکست آمریکا از ویتنامی‌ها هنوز به‌عنوان عارضه ویتنام (Vietnam Syndrome) بر پیکر استراتژیک ایالات‌متحده مشاهده می‌شود. بی‌تردید این سفر کوتاه، گویای تحولی مهم در مناسبات بین‌المللی بعد از حدود ۵۰سال بعد از شکست تاریخی آمریکا در جنگ ویتنام است. چرا و چگونه می‌توان این دیدار دیپلماتیک را مورد سنجش و ارزیابی راهبردی قرار دارد؟ در پاسخ باید به پیچیدگی و دگرگونی، پویایی و کنشگری و پیوستگی و پایایی روابط ویتنام و آمریکا توجه کرد و روشن ساخت که این رابطه به نوبه خود آینه و انعکاسی از مناسبات بین‌المللی جدید است. رابطه آمریکا و ویتنام، با پیچیدگی‌های جنگی طولانی در دهه۶۰ و ۷۰ سده بیستم پیوند خورده است. این جنگ خانمان‌سوز و پر هزینه که به کشته شدن ۵۸هزار سرباز آمریکایی و کشته شدن و آواره شدن صدها هزار ویتنامی منجر شد، ‌در ۱۹۷۵، با شکست آمریکا نه فقط تحول مهمی در سیاست خارجی آمریکا بود، بلکه مهم‌تر ابعاد داخلی آن جنگ در ایالات متحده بود که اثرات داخلی آن بر مردم و جامعه آمریکا تقریبا هیچ رخداد دیگری قابل مقایسه نیست. شکست نظامی همراه با بحران‌های اجتماعی و روانی سترگی بود که سال‌ها قبل از پایان جنگ، جوانه‌های خود را نشان داده بودند. در این دوران، خدمت وظیفه در آمریکا در اجباری شد؛ ولی همزمان بی‌اعتقادی به این جنگ، پدیده فرار از جنگ به بهانه‌های مختلف را تبدیل به موضوعی بسیار جدی در جامعه آمریکا کرد.

چهار رئیس‌جمهور پی در پی آمریکا در دو دهه گذشته در آن ایام، باید مانند دیگر جوانان آمریکایی به خدمت نظام وظیفه و جبهه ویتنام می‌رفتند؛ ولی همگی به اصطلاح از خدمت فرار کرده بودند. اینها عبارتند از: کلینتون، جورج بوش پسر، ترامپ و همین بایدن و البته بسیاری از همسالان آنها. اما دو نفر از کسانی که در جنگ شرکت داشتند و شاهد صحنه‌های دلخراش کشته شدن همرزمان خود و همچنین مردم ویتنام بودند، در ترمیم روابط دو کشور تقریبا دو دهه بعد از پایان جنگ نقش اساسی داشتند و هر دو به سنای آمریکا راه یافته بودند؛ یکی از آنها سناتورمک کین، جمهوری‌خواه و دیگری جان کری، ‌دموکرات بودند و در دوران کلینتون فعالیت‌های گسترده‌ای برای عادی‌سازی رابطه‌های دو کشور کردند. اما راه گذر از جنگ و منازعه و شکست به عادی‌سازی و برقراری رابطه، عادی و هموار نبود. در راه پر پیچ صدها کتاب و مستند نوشته و ساخته شد و ده‌ها نشست و کنفرانس با شرکت افرادی که از دو طرف مقابل برگزار شد و شاید اغراق نباشد که مخرج مشترک همه آنها یک مفهوم بود و آن اینکه جنگ ویتنام اشتباه بود و اشتباهی که نباید تکرار شود. این جنگ به زایش تفکری بعد از سال‌ها انجامید که استفاده از نیروی نظامی برای اهداف سیاست خارجی به خودی خود ایراد ندارد، بلکه مورد و مصداق آن مهم است. جورج بوش پدر با اعزام نیرو به کویت برای راندن عراق در ۱۹۹۱ و جورج بوش پسر برای تغییر خاورمیانه در ۲۰۰۳، عراق را به‌طور نظامی اشغال کردند. اولی گفت که عارضه ویتنام پایان یافت و دومی نوع جدیدی از ویتنام را برای آمریکا رقم زد و نتیجه آن براساس برخی از تحلیل‌های کارشناسان آمریکا «احتیاط در تحلیل و عمل» است که روح سیاست خارجی بایدن محسوب می‌شود.

از طرف دیگر ویتنام کمونیست بود که در این پنجاه‌سال سلطه حزب را حفظ کرده ولی دگرگونی‌‌های اقتصادی، شبیه مدل چین را دنبال کرده و در دیدگاه حزب کمونیست، رشد و توسعه داخلی مستلزم عادی‌سازی سیاست‌خارجی و گسترش مناسبات با همه است. جالب آنکه در چارچوب این سیاست، ویتنام در دو سال پیش، رابطه خود با آمریکا را به سطح «مشارکت» رساند و در این سفر آن را به مشارکت استراتژیک ارتقا داد. سطح رابطه مشارکت استراتژیک با ویتنام را قبلا آمریکا با چین، هند و روسیه امضا کرده بود و در عین حال سرگرم مذاکره برای چنین ارتقایی با اندونزی، سنگاپور و استرالیاست. طی این مسیر در داخل حزب کمونیست ویتنام به نظر پرنشیب و فراز و پیچیده می‌رسد. اما همراه با پیچیدگی تاریخی، روانی و سیاسی باید گفت روابط آمریکا و ویتنام از پویایی و کنشگری خاصی برخوردار است. پویایی آن به منطق ترکیب استراتژیک و اقتصادی آن پیوند دارد. این محاسبات اقتصادی که ویتنام را به سمت پیوند با آمریکا برده است. آمریکا هم در راستای سیاست‌های کلان خود، ویتنام را وارد زنجیره تولید نیمه‌هادی‌ها می‌کند که خود بحثی استراتژیک است. در سطح استراتژیک، با وجود اینکه چین طرف اول تجاری ویتنام است؛ اما آنچه آمریکا و ویتنام را به هم نزدیک می‌کند، نگرانی از برآمدن بیشتر چین و هژمونی چین در منطقه شرق آسیاست. هرچند که روابط ویتنام و چین پیوسته نزدیک بوده ولی نباید فراموش کرد که ویتنام در دوران جنگ سرد، کامبوج را که متحد چین بود و توسط مائوئیست‌های خمر سرخ اداره می‌شد، اشغال کرد. پژواک‌های تاریخی در سازه‌های استراتژیک شنیده می‌شوند. در عین حال ویتنام در پی اطمینان‌بخشی این نکته به چین است که در اردوگاه ضدچینی قرار نمی‌گیرد. فراتر از آن بایدن در همین سفر، به بیان‌های مختلف، سعی کرد که بگوید آمریکا در پی مهار چین نیست؛ اما پویایی‌های استراتژیک در مثلث چین، آمریکا و ویتنام را نمی‌توان نادیده گرفت.
در پویایی‌های استراتژیک، کنشگران متعدد و رنگارنگی وجود دارند. یکی از این کنشگران که نقش بسزایی در توسعه مناسبات ویتنام و چین دارد، جامعه آمریکایی‌های ویتنامی‌تبار است. رقم این جامعه به حدود ۵/ ۱میلیون می‌رسد. مخصوصا نسل جدید و جوان آنها که از جنگ ویتنام عبور کرده و در توسعه مناسبات تکنولوژیک و اقتصادی بین دو کشور سهم بسزایی دارد. دولت ویتنام هم که کمونیستی است با نگاهی کاپیتالیستی به این گروه ثروتمند و صاحب فن می‌نگرد. دولت ویتنام خود نیز کنشگری است که در عین عضویت در عدم‌تعهد، تقریبا با همه کشورها، نوعی شراکت و همکاری عمیق ایجاد کرده و آمریکا هم یکی از آنهاست.

رابطه آمریکا و چین، همراه با این پویش‌های استراتژیک از پیوستگی و پایایی برخوردار است. اجماع نخبگان سیاست خارجی دو کشور و نه فقط در دوره بایدن، بلکه تمام دولت‌های معاصر آمریکا، بر حفظ و پایداری و گسترش این رابطه است. علاوه بر منافع اقتصادی و استراتژیک، جنبه نمادین و سمبلیک این رابطه نیز حائز اهمیت است. گذر از جنگ به عادی‌سازی و گذر از عادی‌سازی به تعمیق رابطه، مطلوب هر دو طرف و آورنده پیوستگی در کنش و واکنش‌های متعدد است که می‌تواند درس‌های بسیاری را دربرگیرد.


🔻روزنامه کیهان
📍 اینگونه است که آنها «گذشته» هستند و ما «آینده‌»ایم
✍️ مسعود اکبری

«بشر در حال ورود به مدار جدیدی است. قدرت‌های کهنه در حال افول‌اند. آنها «گذشته» هستند و ما «آینده‌»ایم. تکرار می‌کنم که آنها «گذشته» هستند و ما «آینده‌»ایم.»؛ این بخشی از اظهارات جناب آقای رئیسی، رئیس‌جمهور محترم کشورمان در هفتاد و هشتمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد است.
بله، قدرت‌های کهنه در حال افول‌اند. اخیرا روزنامه «فایننشال تایمز» در گزارشی با‌اشاره به همزمانی آزاد شدن دارایی‌های ایران با سالگرد اغتشاشات سال گذشته، نوشت:«تبادل زندانیان (بین ایران و آمریکا) در چنین زمانی حاکی از شکست سیاست‌های آمریکا برای مقابله با تهران است... تداوم پیشرفت‌های هسته‌ای ایران در کنار افزایش نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی، از دیگر نشانه‌های شکست سیاست‌های غرب در قبال ایران است.»
این رسانه غربی در ادامه نوشت:«سیاست آمریکا و اروپا در قبال ایران فاقد هرگونه «لنگرگاه» و «جهت‌گیری» است. دولت‌های غربی نتوانستند یک راهبرد متوازن، متحد و پایدار در قبال ایران اتخاذ کنند که فعالیت‌های جمهوری اسلامی را محدود کند. راهبرد غرب در قبال ایران، نه تنها هدف مشخصی را دنبال نمی‌کند بلکه حتی چارچوب مشخصی هم ندارد.»
پیش از آن نیز هفته‌نامه اکونومیست در تحلیلی با‌اشاره به آزاد‌سازی اموال ایران و توافق تبادل زندانیان میان ایران و آمریکا نوشت:«در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران دست بالا را دارد.»
«بنیامین نتانیاهو»- ۵ خرداد ۱۳۹۰(۲۶ می۲۰۱۱)- دو سال پس از فتنه ۸۸ در کنگره آمریکا گفت:« امروز از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق در مراکش، تحول و دگرگونی عمیقی در حال وقوع است و همه‌جا به لرزه افتاده است. این لرزه، کشورها را متلاطم و دولت‌ها را متلاشی کرده است و همه ما همچنان شاهد این نوسانات هستیم...
این لرزه ویرانگر(!) یادآور انقلاب ۱۹۷۹ ایران(پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷) است. باید قبول کنیم نیروی قدرتمندی وجود دارد که با الگوی مورد نظر ما برای اداره جهان مخالف است. در رأس این نیروی قدرتمند، ایران خمینی و خامنه‌ای قرار دارد. من هشدار می‌دهم که لولای تاریخ -history hinge- در حال چرخیدن است. کسانی که ایران و خطر آن را نادیده می‌گیرند، سر خود را در شن فرو کرده‌اند.»
از زمان اعتراف نتانیاهو تاکنون دشمنان ملت ایران به سرکردگی آمریکا بارها تقلا کرده‌اند تا مانع از شکل‌گیری نظم جدید جهانی شوند. دشمن ذیل این پروژه، به خیال خام براندازی، چندین آشوب و اغتشاش را در ایران تدارک دید. از غائله آشوب‌های دی‌ماه ۹۶ تا اغتشاشات آبان ۹۸ و در نهایت پروژه جنگ ترکیبی در تابستان و پاییز ۱۴۰۱.
نظم جدید جهانی، چند بعدی و چندوجهی است. یکی از مصادیق آن، تحولات مهم در منطقه غرب آسیا است. از شکستن کمر داعش در عراق و سوریه تا شکست پروژه آمریکا در یمن و از بحران روزافزون در سرزمین‌های‌اشغالی فلسطین تا خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان.توافق ایران و عربستان، برچیده شدن بساط تروریست‌های تجزیه‌طلب در اقلیم کردستان عراق با هماهنگی دولت عراق، قدرت مقاومت در لبنان، پیاده‌روی عظیم و تماشایی اربعین و موارد متعدد دیگر را نیز باید به این فهرست اضافه کرد.
رهبر حکیم انقلاب دیروز در دیدار پیشکسوتان و فعالین دفاع مقدس فرمودند:«حضور معنوی ایران در منطقه و اوج گیری فرهنگ مقاومت، فریاد آمریکا و برخی دیگر را درآورده است.» پیش از این «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور سابق آمریکا گفته بود:«احمقانه ۷ هزار میلیارد دلار در خاورمیانه خرج کردیم اما من به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا مجبورم در تاریکی به عراق بروم!». در حقیقت این هنر جبهه مقاومت بود که پروژه هفت تریلیون دلاری آمریکا را شکست داده و اکنون با رقم زدن نظم جدید در منطقه، آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها را به وحشت ‌انداخته است.
وضع فعلی اروپا، وجه دیگر نظم جدید جهانی است. در ماههای گذشته چندین بار شاهد اهانت وقیحانه به قرآن کریم در اروپا بودیم. به عقیده کارشناسان، اهانت به قرآن کنش فعالانه غرب نیست؛ بلکه واکنش منفعلانه در برابر کنش‌های تأثیرگذار اسلام است. در حال حاضر دنیا به سمت معنویت، اسلام سیاسی، دین و اخلاق گرایش پیدا کرده است و در این گرایش، قرآن و افکار و ‌اندیشه‌های قرآنی نقش محوری و سهم اصلی را دارد. در حقیقت اسلام با یک حرکت تصاعدی و فزاینده در حال فتح قلوب و عقول جهانیان است.
از سوی دیگر کارشناسان معتقدند که اروپا به دلیل جنگ اوکراین در یک باتلاق گرفتار شده است. بر همین اساس افزایش کمک‌های نظامی به اوکراین با هدف تقویت امنیت اروپا، تنها به ناامنی بیشتر منجر خواهد شد.
علاوه ‌بر ناامنی روزافزون به واسطه جنگ، اروپا با تبعات سنگین اقتصادی جنگ اوکراین نیز دست و پنجه نرم می‌کند. بر همین اساس از دست دادن انرژی ارزان روسیه یک چالش جدی برای اروپا است. مسئله‌ای که تبعات آن را در «زمستان سخت» سال گذشته شاهد بودیم.
وضعیت کنونی آمریکا نیز از دیگر مصادیق اصلی نظم نوین جهانی است. چندی پیش نشریه فارن افرز در مطلبی نوشته بود:«تحریم‌‌ها علیه ایران از سر درماندگی و بیش از ‌اندازه تک ‌‌بعدی‌ است. همه چیز به افول آمریکا برمی‌گردد. رؤسای‌ جمهور مأیوس، تیر کمتری در کمان دارند. تحریم نه تنها افول آمریکا را آشکار می‌‌‌کند، بلکه باعث شتاب آن شده و دائما اوضاع را بدتر می‌‌‌کند.»
فارن پالیسی نیز در مطلبی مشابه نوشته بود:«آمریکا میان انواع بحران‌ها قرار دارد...مجموعه‌ای از معضلات از جنگ اوکراین تا رقابت با چین و انتخابات.» نشریه فرانسوی نوول ابزرواتور هم در گزارشی نوشت: «آمریکا به خاطر بلبشوی پدید آمده در اثر جنگ اوکراین و به هم خوردن ائتلاف‌های قدیمی، مجبور به واگذاری امتیاز به دیگر کشورها و از جمله ایران است».
رهبر معظم انقلاب در بیانات حکیمانه خود در دیدار اخیر با مردم سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی فرمودند: «دنیا در آستانه‌ یک تحوّل است... قدرت استکباری آمریکا ضعیف شده است و دارد ضعیف‌تر می‌شود...این یکی از خطوط اصلی این تحوّل است. آمریکا...و قدرت‌های غربی در حال ضعیف شدنند...شاخص‌های اقتدار آمریکا در دنیا رو به تنزّل است...مثل اقتصاد... مثل دخالت در امور دولت‌ها؛ آمریکا در دولت‌های گوناگون دخالت می‌کرد، امروز این حالت رو به افول است.»
به عنوان نمونه، واشنگتن، آمریکای لاتین را حیاط خلوت خود قلمداد می‌کرد، اما در این منطقه، دولت‌های ضدآمریکایی، یکی پس از دیگری روی کار آمدند. علاوه‌بر این، یکی از مهم‌ترین تحولات در آمریکای لاتین در سال‌های اخیر، شکست مفتضحانه آمریکا در کودتا علیه دولت قانونی ونزوئلا بود. با وجود آنکه آمریکا با تمام توان از کودتاچیان حمایت کرد، اما این کودتا با شکست سنگینی مواجه شد.
در حال حاضر قدرت‌های کهنه در حال افول‌اند. قدرت روزافزون سازمان‌هایی از جمله ‌شانگهای و بریکس از جمله مصادیق افول قدرت‌های کهنه است. سازمان همکاری ‌شانگهای دارای نه کشور عضو کامل، چهار کشور ناظر و ۱۴ شریک گفت‌وگو است. اعضای ‌شانگهای بیش از ۳۵ میلیون کیلومتر مربع و به عبارتی حدود یک چهارم خشکی کره زمین و ۶۰ درصد از خشکی اوراسیا و همچنین بیش از ۳ میلیارد نفر از جمعیت جهان را در برمی‌گیرند.
اعضای این سازمان بیش از ۳۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را نیز به خود اختصاص داده‌اند. مجموع تجارت اعضای آن حدود
۶/۶ تریلیون دلار بوده که در ۲ دهه گذشته صد برابر شده است. نکته قابل توجه این‌جاست که پیش از این دولت آمریکا درخواست داده بود که عضو ناظر ‌شانگهای باشد اما این درخواست از سوی این سازمان رد شده بود. جالب‌تر اینکه حجم اقتصاد اعضای سازمان ‌شانگهای،
۳۲ درصد از حجم اقتصاد اتحادیه اروپا بیشتر است. همچنین بر اساس گزارش صندوق جهانی پول، طی پنج سال منتهی به پایان ۲۰۲۳، ظرفیت اقتصادی کشورهای عضو سازمان ‌شانگهای از اقتصاد گروه «جی ۷» پیشی خواهد گرفت.
بریکس نیز که شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است، با پیشرفت‌های اقتصادی و ژئوپلیتیک خود برای کشورهای دیگر هر روز جذاب‌تر می‌شود. نکته این‌جاست که آمریکا و کشورهای غربی اعتبار خود را در مقابل این گروه نیز از دست داده‌اند.
جهان در حال گذار از یک پیچ تاریخی بسیار مهم است و مصادیق نظم نوین جهانی روزبه‌روز بیشتر نمایان می‌شود. آنچه بدیهی است اینکه «ایران قوی» در این نظم جدید جهانی نقشی ویژه و غیرقابل انکار دارد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 بار خاطر، یا یار شاطر؟
✍️ دکتر محمدعلی فیاض‌بخش
ساده‌ترین و عافیت‌جویانه‌ترین کار برای نخبگان اجتماعی و فرهنگی هنگام بروز بحران‌ها این است که با موج هیجانات همراه و بلکه بر آن سوارشوند و برای مبادای خود از این نمد کلاهی ببافند؛ و سخت‌ترین و البته مناسب مصالح حال و‌ آینده آن است که برای بحران‌زدایی و زیرساخت‌سازی مفرّی بجویند و معبری بسازند. راه نخست، جستاری برای اظهار همراهی و همدردیِ صِرف است؛ ولو آن‌که درد نه تنها درمان نشود، بلکه ساکت هم نشود. راه دوم، در کنار همدلی، فراهم‌ساختن زمینه‌های دلارامی‌است و میان این دو طریق، در عمل فاصله بسیار است.
البته موج‌سواری نخبگان با هیجانات ناشی از بحران‌ها، وجاهتی پوپولیستی برای آنان می‌آورد، لیک در عمل ندیده‌ایم که برای مردمان عادی که درگیر هیجان و برون‌ریزی هستند، ارمغانی آورَد. در پی فرونشستن بحران، دوباره مردم عادی هستند و هزار و یک مشکلی که بدان سبب به خیزششان کشانده بود؛ بعدش چه؟!
گروه دوم نخبگان، اما صابون برخی اتهام‌ها را به تن و جامه‌ خویش می‌زنند و لیک مراقب‌اند که کف صابون، چشمانشان را ‌نیازارد و نبندد.
این که در لایه‌های تودرتوی اندرونیِ سیاست در سرسرای رقابت چه می‌گذرد و خروجی‌هایش چیست و‌ چه‌ها خواهدبود، واگذار اهل سیاست و خطرکردگان میدان قدرت! و اما این که در گوشه رینگ زندگیِ مردمان عادی نیز آنچنان صحنه را به غبار و‌ کدورت اضافی بیالاییم، تا دیگر چشمشان حریف را هم نتواند ببیند، چیز دیگری‌است، که گاه نخبگان در آن به خطا می‌روند.
به یقین و اطمینان، بر این نظر هستم که در شرایط پیچیده و بعضا رازآلود امروز، رینگ سخت زندگی مردم را نباید از آنچه هست سخت‌تر کرد؛ و این سخت‌تر شدن، با دمیدن در کوره‌ی سوزان «امید‌سوزی»، «عصبانیت‌سازی» و «هیجان‌پردازی» ‌است.
نخبه فرهنگی و اصلاحگر اجتماعی بداند که مردمِ نشسته در تاکسی و ایستاده در صف ارزاق و انتظارکشیده در ایستگاه مترو و هرگوشه‌ دیگر جامعه، قطعا بیش‌ از ایشان بلدِ اعتراض و شکایتند و آماده‌ نفس‌درنفس شدن با ادبیات آه و ناله و شِکوه و دریغ و افسوس. آقای نخبه، اگر هنری دارد -و از سر همان هنر، منت نخبگی بر این مردم می‌گذارد و در جایش نانش را می‌خورَد-،هنرِ یافتن برون‌رفت‌است از گوشه رینگ غبارگرفته و حصارکشیده؛ و آن این‌است، که مربی‌وار به مشت‌خورده‌ ناتوان، توان و امید دهد و اجازه ندهد، ازپایْ‌نشسته به تماشای مرگ خویش بنشیند؛ وگرنه برای فریادزدنی که در پی‌اش آرام و سکونی ماندگار و کارساز نباشد، مردمانِ دست‌و‌‌پنجه‌نرم کرده در مشکلات، از آقایانِ نخبگان، کاربلدترند! نقش نخبگی آن نیست که اگر خونی از بدن مجروحی می‌رود، به سوگ مرگِ نیامده‌ او بنشینیم؛ بلکه اگر بلدِ کاریم، خونش را بند بیاوریم، اگر نیستیم، لااقل بختک جلوی رویش نشویم. اکنون تکلیف امثال من که گرچه نخبه‌ نیستند، اما به سبب تجربیات و زیسته‌ها، درگیر هیجانات و عصبانیت‌ها نمی‌شوند آن است، که اگر یار مردم نتوانند بود، خاری بر انبان کاهشان نشوند. غرولندافزایی، بدون پذیرش و اقدام مسئولیت انسانی و اجتماعی، یا طفره‌رفتن از عذاب وجدان است و یا کلاه‌بافی از نمَدِ یأس و حِرمان.
امروزِ روز، روز تبدیل دلمردگی و یأس و نومیدی به مسئولیت‌پذیری مدنی و اخلاقی و عاطفی‌است. نه کاسب باید منتظر ادب مشتری بماند تا انصاف ورزد، نه مشتری پیش از ادب ورزیِ خود منتظر انصاف کاسب بمانَد. انصاف و آداب، تا همزادانِ توأمان نشوند، وضعیت همین است که هست؛ یعنی کاسب منتظر ادب مشتری‌است و مشتری منتظر انصاف کاسب؛ چرخه‌ معیوب!
همه شِکوه و ناله و غرولند دارند و‌ معلوم نیست که بالأخره مخاطب کیست؟ مخاطب، من هستم، شما هستید، آنها هستند. من و شما و آنها، هرسه‌باهم، و نه منتظر هم، آیا تصمیم داریم کمی عوض شویم؟ اندکی مسئولیت‌پذیرتر، مهربان‌تر، منصف‌تر، مقرراتی‌تر، داننده‌ فرق عابر پیاده و راننده، مراعات‌کننده محیط زیست، مداراکننده با زیر دست؛ و بالاخره، شروع‌کننده از خود.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 حرف‌های تکراری در قالب امروزی
✍️ نادر کریمی‌جونی
ابراهیم رییسی حتی وقتی متنی را از رو می‌خواند، در چند نقطه اشتباه‌هایی دارد یا در خواندن متن به دشواری می‌افتد. معلوم نیست آیا این متن از قبل نوشته و در اختیار رییس‌جمهور گذاشته شده یا در همان روزهای منتهی به سخنرانی، این متن را به دست‌ آورده و در نشست قرائت کرده است. به هر حال اگر قرار باشد میان روسای‌جمهور دوره‌های گذشته ایران در مورد حضور در سازمان ملل متحد و سخنرانی در این نشست رتبه‌بندی صورت گیرد، احتمالا رتبه رییسی حتی از رتبه رییس‌جمهور هم‌جناحی‌اش، محمود احمدی‌نژاد، هم بالاتر نیست هرچند که ممکن است پایین‌تر باشد. به هر حال بامداد دیروز، رییس‌جمهور کشورمان در مقر سازمان سخنرانی و مواضع جمهوری اسلامی ایران را بیان کرد. به لحاظ محورها، اظهارات امسال رییسی با اظهارات سال گذشته وی تفاوت زیادی نمی‌کرد. او در این سخنرانی مانند گذشته با مقدمه‌ای از فلسفه اسلامی آغاز کرد و سپس یاد برخی شهیدان ایران را گرامی داشت و تصریح کرد که حضور نظامی ایران در خارج از کشور با هدف گسترش صلح و آرامش بوده است. رییسی همچنین مانند گذشته غرب و شخصا ایالات‌متحده آمریکا و اروپا را به خاطر بدعهدی‌ها و عدم عمل به تعهدات‌شان در برجام مورد سرزنش قرار داد و تاکید کرد که ایران از گسترش دوستی و روابط مسالمت‌آمیز استقبال می‌کند. آنچه رییسی درباره محکوم کردن اهانت به قرآن بیان کرد و قرآنی که با خود همراه داشت را به حضار نشان داد، اگرچه به رویدادهای اخیر در سوئد و مخالفت با اهانت به قرآن‌کریم مربوط بود و می‌توان آن را حرکتی جدید دانست، اما در ارزیابی کلی، این محور از سخنان رییسی به لحاظ ماهوی جدید نیست هر چند به لحاظ شکلی، ممکن بتوان این اقدام را جدید و نوین دانست. تکرار فراخوان برای بازگشت ایالات‌متحده به توافق هسته‌ای (برجام) از سوی رییسی، مشابه اظهاراتی است که همین روزها و نیز در گذشته از زبان افرادی همچون امیرعبداللهیان و باقری‌کنی شنیده شده و حتی رییس‌جمهور هم گاهی آن را بیان کرده است. البته اطمینان زیادی وجود دارد که در واشنگتن هیچ اراده یا علاقه‌ای برای بازگشت به مفاد توافق هسته‌ای ندارد. این موضع به‌طور رسمی بارها از زبان سخنگویان آمریکا یا دیپلمات‌های آن کشور شنیده‌شده و رویه‌های جاری حاکی از عملیاتی بودن این موضع است. اگر چنین است مقامات ایرانی که این موضع را می‌دانند و به آن اشراف دارند، قاعدتا نباید تا این حد در مورد بازگشت به برجام اصرار کنند، اما گمان می‌رود این اصرار رییسی در سازمان ملل در حضور هیات‌های نمایندگی کشورهای جهان بیشتر برد تبلیغاتی دارد و به‌طور غیرمستقیم رییسی این پیام را به شهروندان می‌دهد که بن‌بست موجود حاصل مقاومت‌ها و سرسختی‌های ایالات‌متحده است. علاوه‌بر این رییسی از فرصت این سخنرانی استفاده کرد تا اروپایی‌ها را به خاطر عدم عمل و تعهدات‌شان سرزنش کند و به آنها بگوید که وقتی خود به تعهدات امضا‌شده‌تان پایبند نیستید، اجازه مواخذه ایران درباره رفتار هسته‌ای‌اش را ندارید.
گمان می‌رود که ایرانیان دلشان می‌خواهد اوضاع توافق هسته‌ای همین که هست باقی بماند و در حالی که تحریم‌های اروپایی برقرار است و تشدید می‌شود، ایران هم به توسعه فعالیت‌های هسته‌ای‌اش آن‌طور که صلاح می‌داند، ادامه دهد. در این صورت گذشت زمان حتی به نفع ایران است و محدودیت‌های اعمال‌شده بر ایران که در قطعنامه ۲۲۳۸ مورد تایید قرار گرفته و مفاد آن در توافق هسته‌ای بیان شده، رفته‌رفته پایان می‌پذیرد و به اتمام می‌رسد. در این صورت اگرچه ایران دچار سختی‌هایی بوده اما بدون کاهش ظرفیت و فعالیت‌های هسته‌ای‌اش توانسته به فضای عادی همکاری‌های نظامی- اقتصادی بین‌المللی بازگردد. این موضوع به روشنی از سوی مقامات اروپایی و آمریکایی مورد توجه قرار گرفته است اما طرف غربی تاکنون از انجام اقدامی موثر که بتواند به این روند خاتمه دهد ناتوان بوده است. ضمن آنکه ایران هر یک از اقدام‌های اروپایی‌ها یا ایالات‌متحده را با دادن پاسخ متقابل جبران کرده است؛ چنانکه پس از صدور بیانیه تروئیکای اروپایی، ایران بلافاصله برخی بازرسان IAEA را اخراج کرد. اظهارات سیدابراهیم رییسی درباره ناآرامی‌های پاییز و زمستان گذشته ایران هم جالب بود، بسیاری از ناظران و روزنامه‌نگاران می‌خواستند ببینند این موضوع جنجالی چگونه از سوی رییسی بیان و توضیح داده می‌شود. ابراهیم رییسی بدون نام بردن از رویدادهای مذکور، کشورها و دستگاه‌های اطلاعاتی غربی را به خاطر آنچه تلاش ناموفق برای براندازی حکومت جمهوری اسلامی ایران خواند، سرزنش کرد و گفت‌: غربی‌ها باز هم قدرت مردم ایران را دست‌کم گرفتند. روشن است که این رویکرد ابراهیم رییسی با قرائت جمهوری اسلامی ایران از اعتراض‌های پاییز گذشته کاملا منطبق است و بدین ترتیب رییس‌جمهور نه فقط به کشورهای غربی که به معترضان داخلی هم این نکته مهم را گوشزد کرد که جمهوری اسلامی ایران هرگونه تلاش برای ایجاد تغییر ساختار در نظام سیاسی- اجتماعی کشور را توطئه خارجی می‌داند و با آن مقابله خواهد کرد. این به آن معناست که کسانی که در گفت‌وگوهای علنی یا مخفی از تغییرات اساسی یا رفراندوم در جمهوری اسلامی ایران سخن می‌گویند، به جای تلاش یا آرزو برای ایجاد این تغییرات در ایران باید خود و آرزوهایشان را تغییر دهند. شیوه یارگیری دیپلماتیک رییسی در این سخنرانی، با رویه‌های گذشته وی تفاوت زیادی نداشت. سیدابراهیم رییسی همچون همه روسای جمهوری اسلامی در ایران، این سخن تکراری را بر زبان آورد که ایران هر دستی که برای دوستی به سویش دراز شود را به گرمی و صادقانه می‌فشارد. او البته برخی عبارت‌ها مانند دست چدنی در زیر دستکش مخملی را از دیگران وام گرفت و به سخنان خود افزود، اما بسیاری از کشورهایی که با ایران ادعای دوستی می‌کنند، دوستی عمیق‌تری با همان دست‌های دیگر انجام می‌دهند و منافع خود را برداشت می‌کنند. از این بابت اگرچه ایران دست‌هایی مانند روسیه و چین را به گرمی فشرده و صادقانه رفتار کرده است اما رفتار همین دست‌های به اصطلاح درازشده برای دوستی، آنقدر صادقانه نبوده که مایه خرسندی و اعتماد ایرانیان شود هرچند جمهوری اسلامی هنوز هم نمی‌خواهد این بی‌صداقتی‌ها را باور کند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 معادله مونوریل و دوچرخه
✍️ پیروز حناچی
۱) به نظر بنده نظام مدیران اساسا نباید به مردم اطلاعات غلط داده و خلاف واقع بگوید.
نباید فراموش کرد که روند ساخت‌وساز‌ها و رشد نهادهای شهری از صفر که شروع نشده؛ طی سال‌ها و دهه‌های متمادی، زحمایت بسیاری کشیده شده، سنگ روی سنگ گذاشته شده و ایده‌ها و طرح‌ها در حوزه‌های مختلف یکی پس از دیگری اجرایی شده‌اند تا نهایتا به نقطه امروز رسیده‌ایم. قبل از ما هم تلاش‌های بسیاری صورت گرفته بود و بعد از ما هم تلاش‌های فراوانی انجام خواهد شد. معتقدم از طریق این استمرار روی طرح‌های کارشناسی و هم‌افزایی‌هاست که جوامع به سمت بهبود و رشد و بهتر شدن حرکت می‌کنند. ما هم در شهرداری تهران، تلاش خود را کردیم و پس از مدتی، مدیریت را تحویل نفرات بعدی دادیم تا کار را ادامه دهند. هیچ‌کس هم شزم و هوخشتره نیست که یک تنه، بتواند همه مشکلات را حل کند. اما متاسفانه مسوولان امروز مدیریت شهری اطلاعات غلط می‌دهند.
۲) واقع امر آن است که موضوع عقد قرارداد ۶۳۰ واگن مترو که رسانه‌ای شده، اساسا مرتبط با مدیریت شهری فعلی شهر تهران نیست و به تلاش‌های مدیریت قبلی بازمی‌گردد، اما مدیران فعلی ان‌شاءالله آن را پیگیری نموده و پس از انتقال و مونتاژ در واگن‌سازی، دستاورد آن را برداشت می‌کنند. ایرادی هم ندارد، مهم این است که قدمی برداشته شود و مردم از سایه‌سار خدمات بهره‌مند شوند. اینکه به نام چه فرد یا جریانی تمام می‌شود، فاقد اهمیت بنیادین است؛ حقیقت سرانجام مسیر خود را به‌رغم همه موانع و دست‌اندازها پیدا می‌کند. دلیل اینکه پروژه ۶۳۰ واگن تا به امروز کاملا اجرایی نشده، یکی به خاطر تحریم‌ها و عدم همکاری طرف فروشنده و دوم هم به خاطر عدم واریز سهم ۱۵درصدی پیش‌پرداخت است. اگر دولت این مبلغ۱۵ درصد را پرداخت کند، پروژه نهایی می‌شود.
۳) موضوع مهم بعدی، قطار ملی است که در دوره قبل، با همکاری جهاد دانشگاهی و معاون فناوری ریاست‌جمهوری چارچوب‌های فنی و اجرایی آن تهیه شد. برای نخستین‌بار، مهندسی، طراحی داخلی و ساخت موتور‌های الکتریکی واگن‌ها، ترمز، گنگ وی، درب‌ها و... در کشور ساخته شد و یک رام (هفت واگن) با حدود ۸۰ درصد تولید داخلی پرده‌برداری شد. و این علاوه بر ۷۸ واگنی بود که در ابتدای دوره به ناوگان مترو تهران وارد و افزوده شده بود. آمار اتوبوس‌های داخل شهر هم موضوع دیگری است که در خصوص آن اطلاعات خلاف واقع داده می‌شود. گزارش خانم سلیمانی در شورای شهر تهران منطبق بر واقعیت بود. نمی‌توان کتمان کرد که این شهر بحران دارد و سال‌ها به اندازه نیاز و وسعت شهر اتوبوس وارد نشده است. در زمان مدیریت ما در شهرداری، قراردادی برای خرید ۲۴۰ اتوبوس و مینی‌بوس با ایران‌خودرو دیزل بسته شد که این تعداد به ناوگان حمل‌ونقل عمومی پیوستند. قراردادهای دیگری هم بسته شد که تحویل‌های آن به دوره ما نرسید و مدیران بعدی، میوه‌های آن را چیدند.
۴) متاسفانه اخیرا برخی افراد و رسانه‌ها، «تراموا» و «دوچرخه» را مقابل هم قرار داده‌اند و تصور تقابلی در این زمینه را به‌صورتی غیرکارشناسانه ترویج و تبلیغ می‌کنند. در حالی که این مقایسه از اساس اشتباه است. در مدیریت قبلی، برای نخستین‌بار، طرح جامع حمل‌ونقل ریلی شهر تهران شامل ده خط مترو و دو خط LRT در شورای عالی ترافیک تهران و کشور در بهمن ماه ۹۸ تصویب شد. اتفاقا این طرح، مسیرهای متفاوتی با برخی ادعاهای فعلی دارد؛ اعتقاد ما این بود که در خیابان ولی‌عصر از میدان راه‌آهن تا تجریش این پتانسیل وجود دارد که از تراموا استفاده شود چرا که خیابان ولیعصر به ثبت ملی رسیده بود و مقدمات ثبت جهانی آن در TENTATIVE LIST میراث جهانی به انجام رسیده و طرح آن در کمیسیون ماده ۵ تصویب شد.
خیابان آزادی به این دلیل فاقد این پتانسیل است که در بخش عمده‌ای از زیر مسیر آزادی، خط مترو وجود دارد، بنابراین از منظر فنی در مسیری که خط مترو وجود دارد، منوریل فاقد منطق کارشناسی و اجرایی است. اساسا مونوریل، یک انتخاب مختص قطار ریلی سبک است و معمولا در نقاطی به کار گرفته می‌شود که قصد افزایش کیفیت و آرامش، تقدم پیاده بر سواره در آنها وجود داشته باشد. تراموا انبوه‌بر نیست. اما تراموا کیفیت فضا را بالا می‌برد. معمولا در مرکز شهرهای تاریخی یا مکان‌هایی که امکان پیاده‌روی برای آنها وجود دارد این ابزار به کار گرفته می‌شود.
۵) گزاره‌هایی چون LRT و دوچرخه، مکمل هم هستند و مقابل هم نیستند. افراد و جریاناتی که این دو گزاره را مقابل هم قرار می‌دهند، درک درستی از مدیریت کیفی و به‌روز در شهرها ندارند و موضوعات را بر مدار کارشناسی تعقیب نمی‌کنند. اگر نگاه مدیریتی مبتنی بر هدف کاهش آلودگی هوا و بالا رفتن کیفیت زیست در شهرها باشد، هر گزاره‌ای را که به کاهش انتشار سوخت فسیلی، آلودگی کمتر، خدمات بیشتر به شهروندان و.... منجر شود از آنها باید استفاده کرد. برای این اهداف از ابزارهایی چون مسیرهای پیاده و دوچرخه، اسکوتر برقی، تراموا و LRT تاکسی‌های برقی و... در جای مناسب خود باید استفاده کرد. هرکدام از این ابزارها، مانند پروژه‌هایی هستند که مکمل همند مثل قطعات پازل.
۶) استفاده مناسب، اخلاقی و معقول از رسانه و سایر ابزارهای قدرت، نشان‌دهنده فهم بالای مدیران و زیرمجموعه‌های‌شان است؛ این بد است که برخی افراد و جریانات از ابزارهای در اختیار سوءاستفاده کرده و چهره‌های منتقد خود را با رفتارهای سبک، مقابلات غیرعلمی و... نشان دهند. این روش‌ها، بیش از آنکه طرف منتقد را زیر سوال ببرد، مدیریت شهری را زیر سوال خواهد برد. اینکه فردی از نظرات کارشناسی افراد در نقد خود خوشش نیاید و به خاطر نظر و ایده و دیدگاهی با او زاویه داشته باشد، برخورد سخیف نموده و جواب کارشناسی و معقول ندهد، نوعی ترویج بی‌اخلاقی است. ضمن اینکه فرد هتاک این پالس را به طرف مقابل ارسال می‌کند که من توانایی گفت‌وگو و استدلال در برابر تو را ندارم! اگر حرف و نظر و استدلالی در برابر دیدگاه‌ها و نقدها وجود دارد، باید از طریق بحث و تبادل نظر طرح شده و چند و چون آن کاویده شود. متاسفانه در حال حاضر یک چنین خرد و دوراندیشی در ساختار مدیریتی شهر وجود ندارد؛ تا بعد چه پیش آید.


🔻روزنامه شرق
📍 تمدید برنامه بلا اجرا
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
حسب تصمیم مجلس شورای اسلامی، برنامه پنج‌ساله ششم (برنامه مربوط به سال ۹۶ لغایت سال ۱۴۰۰) برای سومین بار تا پایان سال ۱۴۰۲ تمدید شده است. این به آن معناست که از سال ۱۴۰۰ که باید لایحه برنامه هفتم توسعه نوشته و به تصویب مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان می‌رسیده است، تا پایان سال ۱۴۰۲، موضوع برنامه هفتم توسعه نانوشته تلقی می‌شود؛ چرا‌که برنامه فعلی مصوب هیئت وزیران که حسب اعلام‌های رسمی و غیررسمی در کمیسیون برنامه و بودجه مجلس تغییر ماهیتی پیدا کرده، قابل رسیدگی نیست و معلوم نیست که برنامه هفتم، باید از نو از طرف دولت تدوین شود یا آنکه مجلس همان برنامه را این بار با تغییر کمتر و مورد توافق دولت به صحن مجلس ارائه خواهد داد. به هر حال با توجه به سال پایانی مجلس فعلی و تلاش نمایندگان برای انتخابات پیش‌رو، هم از دولت بعید است که لایحه جدید بنویسد و هم از مجلس و مجلسیان بعید است که در شش ماه پایان سال به توافق برای برنامه دست یابند و به احتمال قوی برنامه ششم برای چهارمین بار برای سال ۱۴۰۳ تمدید خواهد شد و البته روشن است که تمدیدکردن با تمدیدنکردن آن تفاوتی نمی‌کند؛ زیرا برنامه ششم به‌ طور کلی اصولا اجرا نشده و آنچه از ۲۰ درصد یا ۲۵ درصد اجرای آن گفته می‌شود، مربوط به اموری است که در صورت نبود برنامه ششم حسب روال عادی اجرائی کشور، به اجرا گذاشته می‌شد. اگر هم برنامه هفتم امروز تصویب می‌شد، با تمدید برنامه ششم تفاوتی نمی‌کرد؛ زیرا در کشور ما ظاهرا اصل بر نوشتن دفترچه‌ای به نام «برنامه» است و ربطی به آینده کشور و امور مردم ندارد؛ بلکه اصل بر «دفترچه» است که در قفسه کتاب‌ها یا فایل‌های رایانه‌ای گذاشته شود و بگویند «برنامه» داریم و البته اگر کشور به هرسمت‌و‌سویی رفت، برای حکمرانی تفاوتی ندارد. چرا این را می‌گوییم؟ اگر به برنامه ششم دقت شود، می‌توان دید که این برنامه جامع، در همه امور کشور مداخله و ارائه طریق کرده و در ابتدای تصویب هم گفتند که برای اجرای آن ۸۰۰ هزار میلیارد تومان اعتبار لازم است و آن را نداریم. رقمی که اینک حداقل ۱۰ برابر آن مورد نیاز است. پس از همان موقع اراده اجرای برنامه نبوده؛ زیرا به صورت برنامه باید هم‌‌تراز اعتبارات ممکن و در دسترس باشد تا بتوان در اجرای آن قدم گذاشت و توهم و تخیل را به خود راه نداد؛ اما مشکل اصلی برنامه ششم و لایحه برنامه هفتم آن است که اصولا تدوین‌کنندگان آن یا غافل از اوضاع کشورند یا خود را به غفلت زده‌اند. وقتی اولویت‌ها فراموش و خطرها کتمان شود، لزوما نابودی به دنبال خواهد آمد. به زبان بسیار ساده اگر در خانه‌ای شیر آب چکه کند، رنگ دیوار خراب باشد، شیشه پنجره شکسته شود و قفل در خراب باشد اما حریقی در آن روی داده باشد، صاحبخانه ابتدا به کدام باید بپردازد؟ عقل سلیم می‌گوید که ابتدا باید آتش را خاموش کرد؛ زیرا همه چیز در معرض نابودی است؛ اما دولت و مجلس ما فعلا به دنبال تعمیر شیر و رنگ‌آمیزی و نصب شیشه و تعمیر قفل هستند و نه اطفای حریق. درست است که ریاست مجلس چند بار گفتند که باید تصمیم‌های سخت و مهم گرفته شود؛ اما نه آن تصمیم‌ها را اعلام کردند و نه در اصلاح لایحه برنامه هفتم به همکاران آن را ابلاغ کردند. برنامه هفتم همان تصمیم‌های مهم باید باشد که فعلا مکتوم است. ممکن است اختلافی در نحوه نگریستن به مسائل تهدیدکننده کشور وجود داشته باشد و بتوان درباره آن مسائل تهدیدکننده و مباحثه و مشاجره کرد؛ اما چشم‌بستن به مسائل تهدیدکننده و گفتن «ان‌شاءالله گربه است»، دردی را درمان نمی‌کند. اگر بخواهیم تهدیدهای نابودکننده کشور را برشماریم، باید تصویری از بالا از کشور داشته باشیم و آن‌گاه درباره اولویت برطرف‌کردن آن تهدیدها به بحث بپردازیم. اینک تصویری که از بالا به‌وضوح عیان است، شرح داده می‌شود و اگر موارد دیگر که تهدیدکننده و تخریب‌کننده بوده و از قلم افتاده باشد، می‌توان به آن افزود.

۱- با توجه به پایین‌رفتن آب یک میلیون چاه آب مجاز و غیرمجاز حفر‌شده و خشک‌شدن عنقریب آن، کشاورزی و باغداری وابسته به چاه‌های آب در معرض نابودی است.

۲- با توجه به نشست دشت‌های کشور علاوه بر آنکه کشاورزی در این دشت‌ها به خطر افتاده، تأسیسات احداثی روی آن مانند دکل‌های برق، لوله‌های گاز و نفت، باندهای پروازی فرودگاه‌ها، پل‌ها و جاده‌ها در معرض نشست و تخریب قرار دارد و نیز ممکن است سکونتگاه‌ها دچار نشست و تخریب شوند و برخی نقاط مانند شهرک نیروی هوایی اصفهان از سکنه خالی شود. برخی می‌گویند این بزرگ‌نمایی و سیاه‌نمایی است؛ ولی به‌ هر حال واقعیت دارد.

۳- مصرف دائم‌التزاید انرژی فسیلی در کشور اعم از گاز یا بنزین یا گازوئیل اولا موجب آلودگی محیط می‌شود و ثانیا در آینده علاوه بر آنکه از قبل صادرات عایدی نخواهیم داشت، مجبور به وارد‌کردن انرژی خواهیم شد؛ ولی اینک دولت و وزارت نفت دائم افتخار می‌کنند که رکورد مصرف شکسته شده و ما آن را تأمین می‌کنیم.

۴- به دلیل فشار بیش از حد بر جاده‌ها برای ترابری بار، جاده‌ها دچار استهلاک زودرس، تراکم هر‌چه بیشتر و تصادفات با آمار بسیار بالای صدمات جانی و مالی هستند و در معرض نشست و تخریب نیز هستند. ترابری بار ریلی در ایران فقط پنج درصد و سرعت قطارهای باری به حداقل ممکن رسیده است.

۵- نظر به خشک‌شدن و نمکزار شدن تالاب‌ها به‌تدریج صدها هزار هکتار اراضی مجاور آن نمکی شده است و کشاورزی به خطر افتاده و سکونتگاه‌های روستایی تخلیه می‌شود. همان‌گونه که خشک‌شدن دریاچه اورال فاجعه‌آفرینی کرد.

۶- در عناصر متشکله تولید ناخالص داخلی، تداوم عناصر نابود‌کننده کشور وجود دارد و صرفا اعداد تولید ناخالص داخلی نشان‌دهنده پیشرفت نیست. این عناصر هر‌چه بیشتر باشد، به تخریب کشور افزوده می‌شود.

۷- سرمایه‌گذاری در کشور به‌شدت نزول کرده و عناصر صنعتی و تأسیسات کشور رویه کهنگی و استهلاک است.

۸- کشور همچنان در معرض بلایای طبیعی است و روند بازسازی فراموش شده و حجم امکانات در خطر روزبه‌روز افزوده می‌شود.

۹- محرومیت در برخی نقاط کشور همچنان ادامه دارد و گویی هرگز رفع نخواهد شد و روزبه‌روز بر نابرابری افزوده می‌شود.

۱۰- تورم در اقتصاد کشور ظاهرا مهارناپذیر است و اذعان وزیر امور اقتصاد و دارایی بر توفیق‌نداشتن در کاهش تورم به ۳۰ درصد و ابقای تورم در حد ۴۰ درصد در پایان سال ۱۴۰۲ مبیّن این امر است.

ادامه روند مسائل فوق تخریب ایران را در پی دارد و طبعا مسائل اجتماعی و سیاسی مادی به دنبال دارد؛ هرچند در این فهرست به مسائل ژئوپلیتیکی و سیاسی اشاره‌ای نشده است. آیا برنامه هفتم نباید به دنبال اطفای این حریق دامن‌گستر در ایران باشد. آیا تصمیم‌های مهم و سخت که رئیس مجلس از آن نام می‌برد، به‌ جز ترمیم این نقاط تخریب و منهدم‌کننده است؟ ضروری‌ است که اولویت‌های کشور از سوی مقامات اصلی مدیریت کشور معلوم شود و حسب این اولویت‌ها برنامه رهایی از تخریب کشور همراه با تراز امکانات تدوین شود.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 توسعه مشاغل با رشد فناوری
✍️ حمید حاج‌اسماعیلی
شرکتهای دانش بنیان و استارت آپها ظرفیت های جدیدی در ایجاد اشتغال هستند. بازار کار با دانش بنیان ها متحول و پتانسیل ایجاد اشتغال افزایش خواهد یافت. بخش دانش بنیان در دانشگاه ها باید تقویت شده و ظرفیت ها در این بخش توسعه پیدا کند. در همین راستا متناسب با شرایط و تغییر تکنولوژی که موجب توسعه بازار کار و بالا رفتن بهره وری می شود، می توان مشاغل جدید هم تعریف کرد.
فناوری جدید حتماً باید در بازار کار استفاده شود. بخشی از این فناوری به ورود تکنولوژی جو دستگاه‌های جدید صنعتی در فعالیت‌های حوزه تولید، خدمات و کشاورزی محسوب می‌شود. ما حتما دستگاه‌های به روز را در تناسب با فناوری روز دنیا برای توسعه بازار کار مورد بهره‌برداری قرار دهیم که افزایش بهره‌وری و ارتقاء شرایط کاری را موجب خواهد شد. در این حوزه ابتدا باید شاهد تغییر و تحول در حوزه رویکردها باشیم و در غیر این صورت امکان برنامه‌ریزی و بهره‌مندی از شرایط جدید بازار کار ناشی از ورود تکنولوژی جدید در این حوزه وجود ندارد.
در سالهای اخیر به دلیل وجود تحریم‌ها و برای تحقق توسعه بازار کار تاکید بر بهره‌مندی از شرکت های دانش بنیان در کشور وجود داشته است. به کارگیری افراد متخصص، دانشمند و فارغ التحصیل و متکی به فناوری و علم جدید، نقش آفرینی در حوزه دانش بنیان را موجب خواهد شد و دیگر اینکه در این فضا امکان استفاده از دستگاه ها و فناوری‌های جدید وجود
خواهد داشت. همچنین برای دستیابی به رشد پایدار، ثبات و پایداری بازار کار، باید تولیدات و بازار و کسب و کار مبتنی بر دانش باشد. مسئله دانش بنیان موضوع جدی است. اگر بخواهیم بخش خصوصی را شکل دهیم راهی نداریم جز اینکه کارآفرینان و بخش خصوصی و مردم در بازار کار نقش آفرین باشند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0