🔻روزنامه تعادل
📍 دوپینگ اقتصادی!
✍️ رضا پاکدامن
دکتر غضنفری، رییس هیات عامل صندوق توسعه ملی در مصاحبه اخیر مجددا به نکات حائز اهمیت و در نقد وضعیت این صندوق اشاره کرده که میبایست مورد توجه و پیگیری جدی قرار بگیرد.
به گفته وی صندوق توسعه ملی ۱۰۰ میلیارد دلار از دولت و شرکت ملی نفت و ۱۳.۳ میلیارد دلار از بخش خصوصی و نهادهای غیردولتی طلب دارد.
پول صندوق، نزد بانک مرکزی فقط یک درصد سود میگیرد که رقم بسیار ناچیزی است.
یک بانک ۴ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی تسهیلات گرفته که از این میزان دو میلیارد دلار معوقه شده است، ولی کل دارایی بانک ۲۰۰ میلیون است. در زمان ارایه تسهیلات به بانکها اعتبارسنجی صورت نگرفته است.
واریز یک همت توسط صندوق توسعه ملی به بازار سرمایه برای کمک به بازار سرمایه صورت گرفت.
با توجه به توان محدود بانکها، برای طرح ساخت ۴ میلیون واحد مسکونی در جلسه با دولت صندوق توسعه ملی پیشنهاد داد دو میلیارد دلار در اختیار وزارت راه قرار بدهد و در قبال آن اوراق نفتی دریافت کند.»
این اطلاعات حاکی از شرایط ناخوشایند این صندوق بوده و سوالات زیادی را مطرح میسازد:
۱- چرا صندوق میبایست به یک «بانک» تسهیلات بدهد؟
۲- چرا تضامین لازم از بانک مزبور اخذ نشده که هماکنون دارایی این بانک که احتمالا طلبکاران دیگری نیز دارد، تکافوی طلب صندوق نباشد؟
۳- چرا باید صندوق در طرح ساخت ۴ میلیون واحد مسکونی به دولت کمک مالی کند؟
۴- آیا صندوق وظیفه حاکمیتی دارد که به علت شرایط وخیم بورس، بدون توجیه اقتصادی یک همت به بورس تزریق کند؟
۵- با توجه به تاکید مکرر مقامات دولتی مبنی بر دو برابر شدن صادرات و درآمدهای نفتی ایران طی دو سال اخیر و همچنین آزادسازی بیش از ۱۶ میلیارد دلار پولهای بلوکه شده ایران در کرهجنوبی، عراق و انگلستان و «دسترسی کامل» به این منابع، چرا از این منابع برای تنظیم بازار کالا و ارز، رونق بورس و تامین مالی پروژههای دولت استفاده نمیشود؟
۶- چرا طرح مولدسازی دارایی دولت، بهرغم عنوان و هدف جذاب آن، با انحراف از مسیر منطقی، به این سرنوشت اسفبار دچار شده است؟
در صندوق توسعه ملی، ذینفعان فقط ۸۵ میلیون نفر جمعیت فعلی نبوده بلکه چند ده میلیون نفر نسلهای آینده نیز را باید در نظر داشت.
گاندی در این رابطه سخن حکیمانهای دارد: «کره زمین، هوا، خاک و آب از اجدادمان به ما به ارث نرسیده، بلکه قرضی است از کودکان ما!»
با این نگاه که مورد مطابق شرع و قانون اساسی نیز هست، قطعا نحوه نگهداری و استفاده از انفال، (منابع طبیعی، جنگل و رودخانه، ذخایر نفت و گاز کشور) نه به عنوان مالکیت، بلکه امانتی برای نسلهای آینده، متحول میشود.
تعجبم از اینکه چرا با این تصرفات در دارایی صندوق (درآمد انفال)، به عنوان مغایرت با شرع و قانون اساسی مقابله نمیشود!
بنابراین، صندوق توسعه ملی باید با استفاده از خبرگان سرمایهگذاری، نه به عنوان«قلک دولت» برای جبران ناتوانی سیاستی و اجرایی دولتها، بلکه به عنوان «صندوق ذخیره ثروت ملی» صرفا در فعالیتهایی که بیشترین توجیه و نفع اقتصادی را دارد، سرمایهگذاری کند.
دستاندازی دولت به صندوق توسعه ملی برای جبران کسری بودجه و شرایط قرمز بورس و بازار در واقع «دوپینگ اقتصادی» بوده و روز به روز بیشتر به آن وابسته شده و سرانجام روشنی برای کشور ندارد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پاسخ به چند پرسش درباره تورم
✍️ دکتر سعید مولایی
بهرغم وجود تجربههای دردسترس در دنیا درخصوص سیاستهای مهار تورم، همچنان اختلافات اساسی در تحلیل علل تورم در ایران وجود دارد و ارائه تجویزهای بعضا متفاوت با آموزههای متعارف برای مهار تورم، اگرچه به لحاظ فکری ارزشمند است، اما در صورت تاثیرگذاری بر سیاست اقتصادی، یک آزمون پرهزینه است.
در این مطلب به چند پرسش درخصوص تورم در چارچوب دانش متعارف اقتصاد کلان پرداخته میشود.
۱- آیا افزایش نرخ ارز، عامل اصلی وجود تورم در ایران است؟
از دیدگاه نظری در بلندمدت تورم پایدار بدون رشد نقدینگی امکانپذیر نیست و درصورتیکه نرخ ارز عامل اصلی تورم بلندمدت باشد، رشد نقدینگی که در اقتصاد کشور مشاهده میشود چیزی نیست جز واکنش درونزای حجم نقدینگی به تغییرات نرخ ارز و انتظارات تورمی بعد از آن. بنابراین یک آزمون ساده برای پاسخ به این سوال که آیا نرخ ارز عامل بنیادین تورم بلندمدت است یا خیر، این است که ببینیم آیا حجم نقدینگی در ایران بهطور کامل درونزا و تحت تاثیر تحولات ارزی است یا نه؟ آیا عاملی مستقل از نرخ ارز وجود ندارد که حجم نقدینگی تحت تاثیر آن قرار بگیرد؟ قطعا کسری بودجه دولت و عدم تعادل جریان نقدی شبکه بانکی بهعنوان دو عامل مهم رشد نقدینگی در اقتصاد کشور، مستقل از اینکه نرخ ارز چه عددی باشد وجود دارد و طبیعتا تورم حاصل از این دو منشأ انکار ناپذیر است. این باور که تورم در ایران یک توضیح ساده فشار هزینه از ناحیه نرخ ارز دارد، با وجود متغیرهایی که مستقل از نرخ ارز، عامل رشد نقدینگیاند، سادهانگارانه است. نگاهی به شواهد تجربی نیز نشان میدهد دورههایی در اقتصاد ایران وجود دارند که در آنها بهرغم وجود ثبات نسبی در بازار ارز، تورم و رشد نقدینگی همچنان بالا بودهاند.
شوکهای ارزی در ایران همواره یکی از عوامل مهم جهشهای دورهای سطح عمومی قیمتها، توزیع ناعادلانه ثروت و درآمد و افزایش قیمت نسبی برخی کالاها و افزایش تورم بوده است؛ اما نمیتواند توضیحدهنده پایداری و تداوم تورم کل در اقتصاد ایران باشد؛ زیرا علاوه بر وجود منشأهای مستقل رشد حجم نقدینگی، به نظر میرسد بخش درونزای حجم پول نیز با تکانههای هزینهای ناشی از افزایش نرخ ارز بهطور کامل همراه نیست و اغلب بعد از تکانههای ارزی شاهد کاهش تراز حقیقی پول و روند کاهشی تورم بودهایم. این مطلب در آمار تورم ماهانه در چندماه ابتدای سال نیز بهوضوح مشخص است. استدلال اخیر به معنای بیاهمیت بودن شوکهای ارزی نیست. افزایش نرخ ارز علاوه بر تاثیر بر قیمت بسیاری از کالاها یکی از عوامل مهم افزایش هزینههای تولید است و قطعا عامل انحراف تورم از سطح بلندمدت آن در سالهای اخیر بوده است.
۲- آیا نرخ ارز میتواند بهطور دائمی موجب افزایش نرخ تورم شود؟
با اینکه نرخ ارز در ایران عامل پایهای وجود تورم نیست، اما آیا میتواند بخشی از تورم را توضیح دهد؟ (تورم به معنای رشد سالانه و مداوم سطح عمومی قیمتها نه افزایش سطح عمومی قیمتها برای یک یا چندسال). به عبارت دیگر آیا یک یا چند تکانه ارزی قادر است موجب افزایش دائمی تورم باشد؟ مثلا آیا میتوان گفت شوکهای ارزی موجب شده است تورم از ۲۰درصد متوسط سالانه به ۳۰درصد متوسط سالانه بهطور دائمی افزایش یابد؟
برای این منظور تحقق سه شرط به طور همزمان لازم است:
اول اینکه نرخ طبیعی بیکاری همزمان با تکانه ارزی افزایش یابد و فشارهای تورمی به دلیل کاهش نرخ طبیعی تولید (نه میزان واقعی تولید) روند افزایشی داشته باشند.
دوم درجهای از همراهی کلهای پولی با افزایش نرخ ارز وجود داشته باشد؛ بهطوریکه نرخ بهره واقعی (تفاضل نرخ سود اسمی و نرخ تورم انتظاری) در اقتصاد برای مدتی در سطحی پایینتر از نرخ طبیعی بهره باقی بماند و سوم از لنگر خارج شدن انتظارات تورمی و افزایش انتظارات تورمی همزمان با افزایش تورم.
بر اساس تجربه یک دهه اخیر اقتصاد ایران و طولانی شدن انحراف تورم از مقدار متوسط سالهای قبل از آن، به نظر میرسد پاسخ به این پرسش مثبت است. با این حال حتی اگر تحقق شروط دوم و سوم را با مشاهده دادهها بپذیریم، بررسی شرط اول نیازمند مطالعه تجربی است و با توجه به اینکه تکانههای ارزی در طول دهه گذشته چندینبار در فواصل زمانی مختلف تکرار شدهاند، این امکان وجود دارد همه مشاهدات ما تنها مربوط به دوره گذار به تعادل بلندمدت بعد از آخرین تکانه باشد و درصورت عدم وارد شدن تکانههای جدید شاهد بازگشت تورم به روند سابق باشیم.
۳- آیا کنترل تورم با استفاده از سیاستهای پولی لزوما به این معناست که در جامعه قدرت خرید بالایی وجود دارد و این قدرت خرید باید به عدد کمتری در بلندمدت کاهش یابد؟ به عبارت دیگر آیا هنگامی که شاهد یک نرخ تورم ثابت برای یک دوره قابل توجه هستیم، میتوانیم نتیجه بگیریم قدرت خریدی بیشتر از ظرفیت تولید در جامعه وجود دارد که تدوام تورم را امکانپذیر میکند؟
شاید در نگاه اول دور از ذهن به نظر برسد؛ اما پاسخ به این سوالات منفی است. قدرت خرید جامعه به میزان تولید و درآمد آنها مرتبط است و این مساله در بلندمدت ارتباطی با میزان پول در گردش ندارد. در شرایط تورم پایدار و شکلگیری انتظارات تورمی متناسب با آن، اینکه متوسط تورم در طول زمان تداوم مییابد بهدلیل اضافه تقاضا در بازار کالاها و خدمات (بالا بودن قدرت خرید) نیست، بلکه انتظارات تورمی و رفتار بنگاهها در سمت عرضه اقتصاد است که تورم واقعی را شکل میدهد و حجم پول و تقاضای کل فقط با آن همساز میشود. یعنی به هیچ عنوان تقاضا و قدرت خرید اضافی در بازار شکل نمیگیرد، بلکه فقط تقاضای واقعی بازار در سطح قبلی تثبیت میشود. شاید بهترین توصیف در این زمینه مربوط به رابرت سولو، برنده جایزه نوبل اقتصاد باشد که اشاره میکند علت اینکه در اقتصاد تورم داریم، این است که انتظار آن را داریم و علت اینکه انتظار آن را داریم این است که برای مدتی طولانی تورم داشتهایم.
تورم میتواند با فشار تقاضا آغاز شود؛ اما در بلندمدت تقاضای حقیقی به شرایط اولیه برمیگردد؛ درحالیکه تورم انتظاری، تورم واقعی و رشد حجم پول میتوانند بهطور متناسب تداوم یابند. به بیان دیگر حتی در تورمهای با منشأ شوکهای پولی که در ابتدا با فشار تقاضا و قدرت خرید آغاز میشوند، در بلندمدت (با تعدیل انتظارات تورمی و ثبات نرخ رشد حجم پول) تورم تنها بهصورت مارپیچ دستمزد-قیمت ادامه مییابد؛ بهطوریکه هنگام مشاهده دادههای مربوط به دستمزد و قیمت منشأ اولیه تورم به سادگی قابل تشخیص نیست. نکته اساسی اینجاست که شکستن این مارپیچ دستمزد-قیمت مستلزم کاهش رشد حجم پول و توقف همسازی رشد پولی و به عبارت دیگر کاهش کوتاهمدت در مخارج کل اقتصاد است.
شکل ایدهآل تحقق این هدف این است که بتوان رشد نقدینگی و تورم را به یک نسبت و بهطور همزمان کاهش داد؛ بهطوریکه مخارج واقعی و قدرت خرید در اقتصاد تغییری نکند. در این حالت همه عاملان اقتصادی اعم از نیروی کار و صاحبان کسبوکارها با انتظار تورم پایینتر، میپذیرند که بدون تغییر در فعالیت اقتصادی خود با قیمتهای پایینتری مبادلات خود را تنظیم کنند. اما چرا در عمل چنین اتفاقی نمیافتد؟ مشکل این است که همزمان با اتخاذ سیاستهای انقباضی، انتظارات تورمی و قیمتگذاری مجدد بنگاهها با تاخیر واکنش نشان میدهند و این تاخیر منجر به کاهش تراز حقیقی پول و کاهش قدرت خرید و تقاضای حقیقی در کوتاهمدت میشود (در اینجا نیز سرانجام تقاضای حقیقی و قدرت خرید جامعه به شرایط قبل از خود برمیگردد). هنگامی که بانک مرکزی اقدام به انقباض پولی میکند، کاهش تراز حقیقی پول و تقاضای حقیقی در کوتاهمدت در واقع از عوارض تعدیل کند قیمتهاست که بهعنوان یک ابزار ناخوشایند کاهش تورم عمل میکند. اینکه سالانه تورم ۵۰درصد باشد و اسکناسهای دریافتی یک کارمند نسبت به سال قبل نیز ۵۰درصد افزایش یابد، قطعا به معنی بالا بودن قدرت خرید فرد نیست.
۴- آیا در مواقعی که علت افزایش تورم فشار هزینههای تولید است، نباید از سیاستهای پولی برای مهار تورم استفاده کرد؟
یک آسیب مهم طولانی شدن فرآیند تورمی، تعدیل انتظارات تورمی سالانه متناسب با تورم موجود و شروع مارپیچ – دستمزد- قیمت و افزایش هزینههای تورم زدایی در دورههای آتی است. در حقیقت هنگامی که انتظارات تورمی متناسب با تورم افزایش یابد، کاهش تورم مستلزم هزینه بیشتری بر حسب اشتغال از دست رفته است. ازاینرو آنچه امروزه نزد بانکهای مرکزی از اهمیت بالاتری برخوردار است، جلوگیری از خارج شدن انتظارات تورمی از لنگر بلندمدت آن و همراهی آن با تورم واقعی است و از همین رو، سیاستهای پولی ضد تورمی حتی در شرایط شوکهای هزینه نیز در صورت ریسک ایجاد تورم پایدار و پیشبینی تورم طولانیمدت از اولویت بالایی برخوردار است. نمونه آن سیاستهای پولی سالهای اخیر اتحادیه اروپاست.
۵- چرا تمرکز بر کاهش رشد پایه پولی از طریق انضباط مالی برای کاهش رشد نقدینگی و تورم در ایران کافی نیست؟
در شرایط فعلی اقتصاد ایران بهدلیل مشکلات پیش روی نظام بانکی و عدم تعادلهای جدی جریان نقدی نظام بانکی هرگونه محدودیت در رشد پایه پولی از ناحیه بودجه دولت تا حد زیادی خود را در افزایش ناترازی نظام بانکی نشان میدهد و این مساله نیز بهطور مستقیم به پایه پولی منتقل میشود. این موضوع حل مشکل تورم و رشد نقدینگی در کشور را به حل چالشهای نظام بانکی گره میزند. در حقیقت بخش مهمی از رشد پایه پولی امروزه تحت تاثیر ناترازیهای نظام بانکی است و این ناترازی هم عملکرد کارآمد سیاستهای پولی و هم اثر بخشی اصلاحات بودجه دولت را تحتالشعاع قرار میدهد.
🔻روزنامه کیهان
📍 آن روز نزدیک است
✍️ حسین شریعتمداری
۱- «گیدئونلوی» خبرنگار و ستوننویس مشهور روزنامه «هاآرتص» طی سخنانی که در فضای مجازی بازتاب گستردهای داشته و هنوز هم بر تعداد چند میلیونی بازدیدکنندگان آن افزوده میشود، به نکات مهم و بنیادینی درباره هویت واقعی صهیونیستها اشاره کرده است. گیدئونلوی، میگوید؛ «من میخواهم به سه اصل اشاره کنم که باعث میشوند ما اسرائیلیها بتوانیم علیرغم واقعیتهای وحشیانه موجود در آرامش زندگی کنیم». او سپس، سه اصل یاد شده را اینگونه توضیح میدهد، بخوانید!
اصل اول:«اکثر ما اسرائیلیها - اگر نه همه ما- از عمق جان باور داریم که قوم برگزیده هستیم، پس حق داریم هر کاری را که دلمان میخواهد، انجام بدهیم»!
اصل دوم: «ما در اشغالگری رکورد زدهایم. اما هرگز در طول تاریخ هیچ اشغالگری وجود نداشته که خود را قربانی معرفی کند! نه فقط قربانی، بلکه تنها قربانی موجود در صحنه! این هم باعث میشود ما اسرائیلیها علیرغم جنایات هر روزه، بتوانیم در آرامش زندگی کنیم. زیرا باور داریم که قربانی هستیم»!
اصل سوم: « اصل سوم که شاید مهمترین و بدترین هم باشد، انسانزدایی سازمانیافته از غیریهودیان است. غیریهودیان را انسان و بشر نمیدانیم که حقوق بشر داشته باشند(!). اگر پوست اسرائیلیها را خراش بدهیم،
این سه اصل را میتوانیم ببینیم»!
۲- آنچه گیدئون لوی درباره این اصول از باور صهیونیستها میگوید، «تحلیل» یا برداشت شخصی او نیست، بلکه واقعیتی است که تاریخ چند هزار ساله قوم یهود نیز گواه خالی از ابهامی بر صحت آن است و در کلام خدا نیز بر این واقعیت تلخ تاکید شده است. توضیح آن که، یهودیان (اجداد صهیونیستهای کنونی) ادعا میکردند که قوم برگزیده خدا هستند(!) و در پاسخ به این سؤال که خداوند متعال پس از شما اقوام و انسانهای فراوان دیگری نیز آفریده است.چرا باید از میان تمامی آنها، قوم یهود را برگزیده باشد؟! یهودیان در پاسخ به این پرسش میگفتند؛ خدا بعد از آفرینش ما، خلع ید(!) شده و قدرت تغییر آنچه را که پیش از آن اراده کرده بود ندارد(!)
« وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ... و یهودیان گفتند؛ دستهای خدا بسته است(!) و به علت آنچه گفتهاند لعنت شدهاند، بلکه دستهای خدا [ید به معنای قدرت است] گشاده است». (۶۴ مائده)
۳- جهان اسلام و به بیان واقع بینانهتر، پیروان تمامی ادیان و مذاهب غیریهود (بخوانید غیرصهیونیست) با چنین انساننماهای درندهخویی روبهرو هستند که خود را نژاد برتر تلقی میکنند! و فساد و تباهی و قتل عام دیگران را نه فقط مجاز، بلکه «تکلیف دینی»! خود میدانند! موجوداتی با این مشخصات،
- با پوزش از همه سگها حتی سگهای هار!- به سگهای هار شبیهاند که الزاماً باید در محوطهای حصار کشیده و بیرون از جوامع انسانی نگاهداری شوند! و سلامت جوامع بشری ایجاب میکند که در میان مردم نباشند! بیحساب نبود که حضرت امام -رضوانالله تعالی علیه- اسرائیل را یک غده سرطانی میدانستند و تاکید داشتند که «اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود». و یا به گفته رهبر معظم انقلاب، سگهای هاری هستند که به جان مردم مظلوم فلسطین افتادهاند...
۴- دیروز رهبر معظم انقلاب با اشاره به جنایات رژیم صهیونیستی در قتلعام زنان و کودکان مظلوم غزه، فرمودند: «اگر چنانچه این جنایت ادامه پیدا کند، مسلمانها بیتاب میشوند نیروهای مقاومت بیتاب میشوند، کسی جلوی اینها را دیگر نمیتواند بگیرد. این را بدانند. توقع نکنند از کسانی که نگذارید فلان گروه فلان کار را بکند. کسی نمیتواند جلوی اینها را بگیرد وقتی بیتاب شدند». پیش از این نیز حضرت امام تاکید فرموده بودند: «بر هر مسلمانی لازم است که خود را علیه اسرائیل مجهز کند».
۵- دوشنبه شب هفته جاری آقای امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه کشورمان که این روزها در اقدامی انقلابی بیشترین وقت خود را به حضور در منطقه و رایزنی با سران مقاومت اختصاص داده است در مصاحبه با شبکه افق سیما گفت: «امروز در گفتوگو با برخی وزرای خارجه کشورهای اسلامی به این جمعبندی نزدیک شدیم که اگر از فرصتهای محدود و فشردهای که نزد سازمان ملل است استفاده نشود امکان گشایش جبهههای جدید علیه رژیم صهیونیستی اجتنابناپذیر است». وی تاکید کرد: «امروز وقتی از مقاومت صحبت میکنیم از مقاومتی میگوییم که جنگهایی را پشت سر گذاشتند اما نکته مهم این است که بدترین شیوه برای برخورد را صهیونیستها انتخاب کردند و آن نسلکشی کودکان و زنان است. در آمار آمده که بیش از ۷۴۰ کودک تاکنون به شهادت رسیدند در حالی که در اوکراین ۵۹۳ کودک کشته شدند. ما به صراحت به طرفهای آمریکایی گفتیم و اعلام میکنیم که آنان نمیتوانند همه را به خویشتنداری دعوت کنند اما به طور تمامقد در کنار جنایتکاران اسرائیلی قرار بگیرند. زمان برای این پیامهای آمریکا رو به پایان است. من هشدار میدهم تا دیر نشده به جای ارسال پیامهای ریاکارانه کشتار کودکان و زنان را متوقف کنید». وزیر امور خارجه در پاسخ به این سؤال که: آیا ایران وارد جنگ میشود؟ گفت: «هر احتمالی متصور است. تاکید میکنم که هیچ طرفی نمیتواند نسبت به تداوم این وضعیت بیتفاوت باشد».
۶- این روزها، دنیا شاهد حضور سردمداران و مقامات آمریکایی و اروپایی در فلسطین اشغالی و اعلام حمایت آنان از نسلکشی صهیونیستهاست. تا آنجا که دیروز «جنت یلن» وزیر خزانهداری آمریکا اعلام کرد که علاوهبر کمک به اوکراین میتوانیم در جنگ اخیر به اسرائیل هم کمک کنیم»! و اسپوتنیک، به نقل از یک منبع در پنتاگون اعلام کرد؛ «ایالات متحده یک تیم واکنش سریع متشکل از ۲۰۰۰ تفنگدار دریایی را به سواحل اسرائیل میفرستد». بنابراین آمریکا و متحدان اروپایی آن در حالی که دیگران را به خویشتنداری(!) و خودداری از ورود به دفاع از مردم غزه دعوت میکنند، خود بهگونه تمامقد در کنار رژیم صهیونیستی ایستادهاند! از سوی دیگر، ارتش رژیم صهیونیستی که در مقابله با نیروهای مقاومت شکست سنگینی خورده است و تاب مبارزه با آنان را ندارد، به قتل عام مردم بیدفاع در غزه روی آورده است و همه روزه تعداد فراوانی از مردم عادی و زنان و کودکان بیپناه را به خاک و خون میکشد. بنابراین به وضوح میتوان دید که صهیونیستهای خونخوار و کودککش از جنایات خود دست نکشیدهاند. به بیان دیگر، شرایطی را که برای خودداری از گشودن جبهه تازه علیه اسرائیل در نظر گرفته شده بود، زیر پا گذاشتهاند با این حال آیا مجوز قانونی و منطقی برای ورود کشورهای اسلامی به حمایت از مردم مظلوم فلسطین فراهم نشده است؟!
۷- این کلام از امیرالمؤمنین علیهالسلام است که در خطبه ۲۷ نهجالبلاغه آمده است «ما غُزِیَ قَومٌ قَطُّ فی عُقرِ دارِهِم اِلّا ذَلّوا... به خدا سوگند هیچ مردمى در دل سرزمینشان با دشمن نجنگیدند، مگر آن که به خوارى و شکست افتادند». اگر رزمندگان اسلام در مقابل بیش از ۳۰ قدرت ریز و درشت دنیا که در پوشش صدام به مقابله با ایران اسلامی آمده بودند، ایستادگی نمیکردند، امروز از ایران اسلامی آزاد و مقتدر نامی در میان نبود. اگر رزمندگان مدافع حرم در سوریه و عراق به مقابله با تکفیریهای داعش که ساخته و پرداخته آمریکا و اسرائیل بود نمیرفتند، باید در داخل کشورمان به مصاف آنان میرفتیم. اگر در سوریه با ائتلاف غربی، عبری و عربی مبارزه نکرده بودیم، امروز ایران اسلامی نیز در معرض دستدرازی دشمنان بود. امروز هم نیروهای مقاومت در مقابل دشمنان غربی و عبری و عربی از تمامی جهان اسلام به دفاع برخاستهاند و انتظار آن است که جهان اسلام نیز به یاری آنان برخیزد...
۸- یکی از ابتکارات بسیار برجسته و تعیینکننده در عملیات
«طوفان الاقصی»، فیلمبرداری همزمان رزمندگان مقاومت از موفقیتهای خود در عرصههای مختلف عملیات و به تصویر کشیدن حالتهای ذلتبار نظامیان صهیونیست در مقابل حملات برقآسای نیروهای مقاومت بود. رزمندگان مقاومت فیلمها و عکسهایی که از این صحنهها تهیه کرده بودند را بلافاصله در رسانههایی که در اختیار داشتند و مخصوصاً در فضای مجازی منتشر میکردند و از این طریق افکار عمومی جهانیان را از عظمت عملیات طوفان الاقصی و شکست سنگین و ذلتبار صهیونیستها با خبر میکردند. همین رخداد در ماجرای جنایتهای هولناک صهیونیستها در بمبارانهای پیدرپی غزه و قتلعام فجیع زنان و کودکان نیز تکرار شده است و در نتیجه، به امپراطوری رسانهای غرب اجازه ندادهاند مانند دفعات قبل، از این نبرد بزرگ تصویری وارونه و گزارشی معکوس به افکار عمومی جهانیان ارائه کند و بر جنایات وحشیانه صهیونیستها سرپوش بگذارد. اینگونه است که این روزها علاوهبر ملتهای مسلمان، شاهد تظاهرات گسترده و در مواردی صدها هزار نفری ملتهای غیرمسلمان در آمریکا و اروپا علیه جنایات صهیونیستها هستیم. به بیان دیگر افکار عمومی جهانیان هم برای مقابله جانانه با صهیونیستهای وحشی آماده شده است... و بالاخره همه شواهد حاکی از آن است که روز انتقام نزدیک است. « إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا، وَنَرَاهُ قَرِیبًا... آنها [دشمنان] آن روز را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم». (آیات ۶ و ۷ سوره معراج)
🔻روزنامه اطلاعات
📍 نقد دانشگاه یا دانشگاه نقد
✍️ مسعود کوثری
این روزها بحث بر سر آن چه در دانشگاهها در حال رخ دادن است، بسیار است. پرسش اصلی این است که سرنوشت دانشگاه چه خواهد شد؟ موافقان و مخالفان مواجهه با دانشجویان و استادان هریک استدلالهایی دارند و بر ادعاهای خود مصر. بدون این که وارد منازعه میان این دو دسته شوم، یک پرسش اساسی را مطرح میکنم: ما چه دانشگاهی را میخواهیم؟ یک دانشگاه مطیع، یک دانشگاه منتقد، یک دانشگاه خاموش یا ترکیبی از اینها؟ اجازه بدهید هر یک را بررسی کنیم. دانشگاه نمیتواند آرام باشد، در حالی که جامعه ناآرام است. دانشگاه نمیتواند خاموش باشد، در حالی که همه در حال سخن گفتن هستند. دانشگاه نمیتواند حتی منتقد نباشد، زیرا دانشگاهی که نقد نکند، به درد کشور نمیخورد. این اصلاً به معنای سیاسی بودن یا نبودن دانشگاه نیست. دانشگاه کارش نقد است و بگذارید از واژه ادیب سلطانی استفاده کنم و بگویم که دانشگاه کارش نقد=سنجش است. این نقد یعنی پذیرش این که دانشگاه باید فکر کند. این فکر کردن هم مختص علوم انسانی یا علوم اجتماعی نیست. علوم تجربی یا فنی هم به شیوه خود مشغول نقد و سنجش هستند. اما در آنچه مربوط به جامعه و اقتصاد و فرهنگ است، طبیعی است که علوم انسانی و اجتماعی حرف بیشتری برای گفتن دارند. اصلاً زمینه و آزمایشگاه و ماده کاری آنها همین است. بنابراین اگر در دانشگاه نقد نباشد، انگار که دانشگاهی در کار نیست و البته باید اضافه کنم که نقد به معنای انتقاد هم نیست. اگرچه نقدها ممکن است به انتقاد هم منجر شوند ولی نقد است که رشد دانش و معرفت را به همراه دارد و بدون آن با دانش و معرفتی بیاتشده روبرو خواهیم بود؛ نشخوار آن چه پیشینیان گفتهاند یا از جهان غرب و عمدتاً از طریق ترجمه آمدهاست. آنچه عدهای به ضرورت پشت سر گذراندن «عصر ترجمه» تعبیرش کردهاند، خطایی بیش نیست. غرب هم از طریق ترجمه به جایی نرسید و ایران هم با بیش از ۱۰۰ سال تجربه در ترجمه به جایی نرسیده است. ترجمه زمانی مفید است که نقد جریان داشته باشد و بدون آن از ترجمه نه تنها هیچ برنمیآید، که آب را هم گل آلودتر میکند. حتی گفتمان علوم انسانی اسلامی هم اگر نقد در آن وجود نداشته باشد، به جایی نمیرسد؛ کما این که آن چنان که از مبلغان و دستاندرکاران آن انتظار میرفت، به جایی نرسید. بنابراین آنچه باید به آن توجه جدی داشت این است که نقد دانشگاه نباید تا آن جا پیش رود که جرأت و جسارت و جریان نقد را از دانشگاه بگیرد. بدون نقد دیگر پوستهای از دانشگاه بیشتر باقی نخواهد ماند؛ هر چند سالیانه هزاران عنوان کتاب ترجمه یا تألیف شوند.
امید میرفت که کرسیهای آزاداندیشی زمینهای برای به جریان انداختن نقد در دانشگاه باشند، اما آن هم خوب به اجرا درنیامد و این فرصت هم نظیر فرصتهای دیگر از دست رفت. اگر هوای تازه نقد در دانشگاه جریان نداشته باشد، پوستهای از دانشگاه باقی خواهد ماند که اسیر فرمالیسم و بوروکراسی خواهد شد و نه به درد دین آدمها خواهد خورد و نه به درد دنیایشان.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اظهارات حسین امیرعبداللهیان به نفع منافع ملی نیست
✍️ نادر کریمیجونی
موضع رسمی و آشکار جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات غزه و منازعهای که هماکنون میان حماس و اسرائیل جریان دارد، عدم مداخله است و اگرچه در ابتدای شروع این جنگ طرفهایی در مورد دخالت یا احتمال دخالت ایران در این منازعه گمانهزنیهایی را مطرح کردند، اما بلافاصله مقامات تهران هرگونه دست داشتن در این رویداد را رد و اعلام کردند که حماس خود این حمله را تدارک دیده و اجرا کرده است.
نه فقط دولت و مقامات دولتی که رسانههای داخلی ایران نیز از به کار بردن عبارات و جملاتی که صریحا یا تلویحا و مستقیم یا غیرمستقیم از حضور یا دست داشتن ایران در این نزاع حکایت کند، بهطور وسواسگونهای پرهیز میکنند. کاملا قابل درک است که سخنگویان دیپلماسی و نظامی و دیپلماتهای ایرانی هم این دقت را داشته باشند و از بیان حرفها و مواضعی که بتوان از آن دست داشتن ایران در این ماجرا را استنباط کرد، پرهیز کنند. در این صورت بهطور یکپارچه و هماهنگ ایران هرگونه مشارکت یا دخالت در این رویداد را رد میکند و حتی مسوولیت بخش نرمافزاری و طراحی این عملیات را متوجه حماس و رزمندههایش میداند. جالب است از سمت فلسطینیها نیز همین ملاحظه و رویه وجود دارد و در روزهای گذشته و حتی در روز نخست شروع عملیات حماس که معمولا هیجان زیادی در رفتار و گفتار وجود دارد، هیچیک از مقامات نظامی یا سیاسی حماس سخنی که همکاری یا مشارکت ایران را نشان دهد، بر زبان نیاورد و به این ترتیب هم ایران و هم دوستانش در فلسطین، لبنان و سوریه عملیات حماس علیه اسرائیل را کاری کاملا فلسطینی و متکی بر ساکنان غزه و رهبران حماس توصیف کردند.
با وجود این از فردی که رییس دستگاه دیپلماسی یک کشور است، انتظار آن است که نه فقط همین سیاست رسمی و اصولی که مقام معظم رهبری نیز بر آن صحه گذاشتهاند را رعایت کند، بلکه اصولا از موضع دیپلمات سخن بگوید و لحنی که معمولا جنگسالاران و نظامیان استفاده میکنند را در کلام و رفتار به کار نگیرد. اگر این انتظار و گزاره درست باشد آنگاه کاری که هماکنون حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه دولت رییسی انجام میدهد با معیارهای پذیرفتهشده دیپلماتیک مغایرت دارد. در وهله اول باید از امیرعبداللهیان درخواست کرد که اخبار را با دقت بیشتری بخواند، چراکه او در مصاحبه با صداوسیما تصریح میکند که از ابتدای جنگ، اسرائیل حتی یک فرمانده حماس را هم مورد هدف قرار نداده است. حال آنکه ارتش اسرائیل در همین چند روز گذشته از ترور برخی فرماندهان حماس سخن گفته است. اخباری که برخی از آن توسط منابع مستقل یا عربی تاییدشده، لذا اظهارات وزیر امور خارجه کشورمان نادرست بوده و ضروری است امیرعبداللهیان از اطرافیان خود بخواهد تا اخبار دقیقتری را به اطلاعش برسانند.
در مواردی امیرعبداللهیان با زبان جنگ سالاران سخن گفته است؛ مثلا آنجا که تهدید میکند در صورت تداوم حمله اسرائیل و کشتار بیگناهان ممکن است جنگ بر سایر جبههها گسترش پیدا کند! وزیر امور خارجه احتمالا خود را در جایگاه استراتژیست نظامی قرار داده و با همین لحن سخن گفته است. جالب است که هیچیک از دیپلماتها و حتی دیپلماتها یا مقامات سیاسی طرفدار فلسطین این تهدید را بر زبان نیاورده و در مورد گسترش جغرافیایی منازعه حرفی نزدهاند. معلوم نیست آیا امیرعبداللهیان جایگاه وزیر امور خارجه را نمیداند یا با رفتارها، آداب و مواضع دیپلماتیک آشنا نیست.
اما در حالی که مقامات حزبالله لبنان و ژنرالهای ارتش سوریه کلامی درباره دخالت در این منازعه بر زبان نیاورده و عملیاتهای محدود نظامی که حزبالله لبنان در شمال اسرائیل انجام میدهد به دخالت در این منازعه یا گسترش جنگ تعبیر نشده است، حسین امیرعبداللهیان چه جایگاهی دارد که افشا میکند؛ از طریق شرکایش، به اسرائیل پیام دادهایم که اگر به جنایتهایش ادامه دهد، تضمینی نیست که این منازعه در محدوده فعلی باقی بماند. آیا نظامیان حزبالله، سوریه یا ایران از این حرف امیرعبداللهیان پشتیبانی میکنند؟ اگر چنین است چرا پیش از امیرعبداللهیان مقام دیگری آن را بر زبان نیاورده است؟
جالب است که سخنان وزیر امور خارجهمان، در مواردی برای دیپلماتهای کشور دردسر درست میکند. مثلا تهدید او در اینباره که ایران نمیتواند تماشاگر این شرایط باشد، واکنشهای بلافاصله سخنگوی وزارت امور خارجه و نماینده دائم کشورمان در سازمان ملل متحد را به همراه داشت. هر دوی این مقامات به صراحت یا تلویحی اظهارات امیرعبداللهیان را رد کردند و گفتند که کشورمان برنامهای برای مداخله در این منازعه ندارد.
البته وزیر نهچندان کارآزموده امور خارجه کشورمان در برابر این انتقادها میتواند توضیح دهد که منظورش از تماشاچی نبودن، انجام فعالیتهای دیپلماتیک و انساندوستانه است اما اگر این پاسخ آقای وزیر پذیرفته شود، پرسش آن است که آیا ایران در روزهای گذشته فقط تماشاچی بوده و از انجام فعالیتهای انساندوستانه یا دیپلماتیک پرهیز کرده است؟ پاسخ این سوال به روشنی منفی است و به همین دلیل سخن وزیر امور خارجه ایران نمیتواند معطوف و محدود به فعالیتهای دیپلماتیک و انساندوستانه باشد.
نگارنده بر این باور است که حسین امیرعبداللهیان هنوز آنقدر که لازم است در رفتارهای بینالمللی آداب دیپلماتیک را رعایت نمیکند و با راهبردهای جمهوری اسلامی ایران همسو نیست. این ناهمسویی گاهی مشکلاتی را برای ملت و کشور پدید میآورد ازجمله در مورد بیان همین سخنان که باعث واکنشهای آمریکاییها و اروپاییها شده و مقامات ارشد اروپایی و آمریکایی موکدا از ایران خواستهاند تا خویشتنداری از خود نشان دهد و از بنزین ریختن روی آتش جنگ پرهیز کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نوح هراری از علم تا سیاست
✍️ عباس عبدی
کسانی که کتابها و نوشتههای نوح هراری استاد تاریخ و نظریهپرداز اسراییلی و استاد دانشگاه عبری بیتالمقدس به ویژه کتابهای سهگانه او را خواندهاند میدانند که نویسنده معتبری است و در سطح جهانی نیز به خوبی شناخته شده است. از این رو تحلیل او از وقایع اخیر نیز میتواند مهم باشد. او تحلیل خود را در گاردین نوشته است که بخش نخست آن را دیدهام. پیش از پرداختن به برخی از نکات یادداشت وی و نقد آن، وظیفه خود میدانم از اینکه مجوز ادامه انتشار کتابهای وی لغو شده است، اظهار تاسف کنم و خیلی روشن بگویم که اینگونه برخوردها با کتاب نه تنها کمکی به بسط اندیشههای مفید و جدید نمیکند، بلکه برعکس نفوذ چنین نوشتههایی و نویسندگان آن را بیشتر و غیر قابل نقد میکند و امیدوارم که هر چه زودتر این ممنوعیت برداشته شود. هراری در یادداشت خود که با عنوان؛ «خطرناکترین بُرهه از سال ۱۹۴۸» است به نکاتی میپردازد که کاملا یک سویه است. گرچه برای توجیه این رویکرد خود آورده است که: «نه اطلاع و نه توان اخلاقی دارم که بگویم از دید فلسطینیها قضایا چگونه دیده میشود. اما در برهه بزرگترین رنج اسراییل، مایلم درباره چگونه دیدن قضایا از طرف اسراییل، از این سوی حصار بگویم.» چنین توجیهی پذیرفتنی نیست، حداقل از نویسنده و مورخی چون هراری؛ این فقط نوعی فرار کردن از زیر بار مسوولیت اخلاقی و حرفهای است. او که تاریخ چند هزار ساله را ورق زده و تحلیل کرده است، چگونه قادر نیست که از احساس و دید کسانی بگوید که فقط چند کیلومتر یا حداکثر چند ده کیلومتر آن سوتر او در حال زندگی هستند؟ اگر تاریخ نیز چنین یک سویه نوشته شود و سوگیری اخلاقی داشته باشد، چه جایی برای اعتبار آن وجود دارد؟ او در همین گزاره وضعیت پیشآمده را بزرگترین رنج اسراییل معرفی میکند، شاید هولوکاست را چون در سرزمین غیر از اسراییل بوده نخواسته مقایسه کند، ولی فراموش نباید کرد که دولت اسراییل در سرزمین فلسطین فارغ از هر نکتهای مُعوُّض هولوکاست به یهودیان بوده است. جریانی که در غرب رخ داد و عوارض آن از جیب این منطقه پرداخت شد. هراری در ادامه با اشاره به صلح اسلو که آن را سخاوتمندانهترین پیشنهاد تا آن زمان دانسته، میگوید که نتیجه آن بدترین کمپین تروری بود که تا آن زمان اسراییل تجربه کرده بود و کابوس را بر سراسر اسراییل حاکم کرد و این کمپین نه تنها صدها شهروند اسراییلی را کشت، بلکه فرآیند صلح و جنبش چپ اسراییل را نیز به باد داد. سپس اضافه میکند که پیشنهاد صلح اسراییل شاید ناکافی بود، اما تروریسم تنها واکنش ممکن نبود.
آقای هراری زحمت این را به خود نمیدهد که بگوید که چرا چنین شد؟ چرا شهرکسازیها متوقف نشد؟ چرا عرفات را هر روز تحقیر و آخر هم او را ترور دولتی کردند؟ آقای هراری از تروریسم اسراییل و حتی حذف عرفات سخنی به میان نمیآورد و قیام مردم با سنگ را تروریسم مینامد. بیان این حرفها شاید از یک فرد عادی غیر منتظره نباشد، ولی کسی که قرار است کتابهای تاریخش مورد استفاده قرار گیرد و انصافا هم خواندنی نوشته، چرا هنگامی که از قله انتزاع علمی وارد عرصه سیاست میشود، چنین متناقض و غیراخلاقی مینویسد. جالب است که در کتاب ۲۱ درس برای قرن ۲۱ وی نکات جالبی وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنم و اینکه چگونه نویسنده این گزارهها در مقام یادداشتنویسی سیاسی تمام آن بیطرفی یا انصاف را کنار گذاشته و سوگیرانه نوشته و داوری میکند.
«اگر ترسهایمان را کنترل کنیم و کمی از عقایدمان کوتاه بیاییم، شاید بشر بتواند بر مشکلاتی مانند تروریسم و جنگ فایق آید.»... «یکی از موانع اصلی بر سر راه معاهدات صلح بین اسراییلیها و فلسطینیها این است که اسراییلیها مایل به تقسیم شهر اورشلیم نیستند و استدلالشان این است که این شهر «پایگاه همیشگی قوم یهود است» و مطمئنا جایی برای بحث روی موضوعات جاودانی نیست. حال معدودی افراد مرده در مقایسه با جاودانگی چه اهمیتی دارد؟ این طبعا کاملا یاوه است.»... «یک شعار صهیونیستی محبوب در ابتدای قرن بیستم صحبت از بازگشت «مردمی بدون سرزمین (یهودیان) به سرزمینی بدون مردم (فلسطینی)» میکرد. وجود مردم محلی عرب به سادگی انکار میشد. در سال ۱۹۶۹ گلدا مایر، نخسستوزیر وقت اسراییل کلام معروفی اعلام کرد که؛ «چیزی به اسم مردم فلسطین وجود ندارد و هرگز وجود نداشته است.» چنین دیدگاههایی، بهرغم دههها درگیریهای نظامی علیه چیزی که وجود ندارد، حتی تا به امروز در اسراییل بسیار رایج هستند. برای مثال، در فوریه ۲۰۱۶ ام پی آنات برکو در مجلس شورای اسراییل یک سخنرانی کرد و در آن واقعی بودن و تاریخ مردم فلسطین را زیر سوال برد. شواهد او چه بود؟ حرف «پ» حتی در زبان عربی وجود ندارد، پس چطور میتواند مردم پلسطینی وجود داشته باشد؟».
«احزاب مذهبی (اسراییل) با تحمیل چنین دشواریهایی بر صدها هزار شهروند، اعتقاد خشک یهودیت را بر آنها تحمیل میکنند. اگرچه هیچ خونی ریخته نمیشود، اما باز سعادت شهروندان بسیاری قربانی میشود.»... «احزاب مذهبی (اسراییل) با انجام چنین کارهایی به خود و به جهانیان میگویند که به واقع به داستان یهودی اعتقاد دارند. در این مورد که آنها بدون هیچ دلیل موجهی از آزار مردم لذت میبرند، چه فکری میکنید؟» آیا هراری نمیپرسد احزابی که با مردم خود چنین میکنند با فلسطینیهایی که اساسا موجودیت آنان را قبول ندارند چه میکنند؟ تقریبا کل یادداشت هراری در همین چارچوب یک سویه و غیرمنصفانه و حتی توجیهگرانه اقدامات نتانیاهو است و هیچ راهی را نشان نمیدهد که یک فلسطینی چگونه میتوانست عمل کند تا همان صلح اسلو را به سرانجام برساند؟ قرارداد صلحی که دولت اسراییل امضا کرده است، ولی هزینه اختلافات داخلی اسراییل و ترور اسحاق رابین را نباید مردم فلسطین پرداخت کنند. راهحل پیشنهادی هراری بسیار انتزاعی و غیرواقعی است و خودش هم اذعان دارد، چون نمیخواهد مطابق قطعنامه ۳۳۸ و سایر قطعنامههای بینالمللی و قرارداد صلح اسلو اظهارنظر کند. البته در میان نویسندگان اسراییلی افرادی هم پیدا میشوند که جانب انصاف را رعایت کنند. یادداشت کریس هگز در این مورد روشن است و خشونت موجود فلسطینیها را گرتهبرداری و یادگیری از خشونت مستمر اسراییلیها میداند و ساختار سیاست اسراییل را در شکلگیری این وضع به خوبی توضیح میدهد. او برنده جایزه پولیتزر است که ۱۵ سال خبرنگار خارجی نیویورکتایمز بوده است. همچنین دمیتری شومسکی دیگر روزنامهنگار اسراییلی است که به تحلیل سیاستهای نتانیاهو در نیازش به حذف طرفهای گفتوگو و ایجاد یک مخالف رادیکال پرداخته و نقش او را در این بحران خیلی خوب توضیح میدهد. همچنین گیدئون لوی دیگر روزنامهنگار اسراییلی است که تحلیل جامعی از سیر تاریخی ماجرا که به این نقطه رسیده است ارایه میکند. این نشان میدهد که آقای هراری چندان هم مجبور نبوده مواضعی یک سویه و خلاف واقعیت اتخاذ کند، او نمیتوانست سکوت کند، ولی میتوانست منصف باشد.
🔻روزنامه شرق
📍 جامعه معمایی
✍️ کامبیز نوروزی
آیا قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش به معماهای جامعه ما میافزاید؟ بهتر است کمی عمومیتر ببینیم. ما رفتار خود را بر اساس دانستههایمان تنظیم میکنیم و سامان میدهیم. وقتی چیزی را نمیدانیم نمیتوانیم آن را در درون زندگی خود به کار ببندیم و رفتارمان دچار اختلال میشود. در زندگی فردی هراندازه حجم نادانستهها و مجهولهای زندگی ما بیشتر باشد، سامانبخشی زندگی برایمان سختتر و غیرقابل پیشبینیتر میشود. تا جایی که چه بسا مهار زندگی از دست برود و به مرزهای پاشیدگی و گسیختگی برسد. ساده است. فرض کنید نمیدانید درآمد شما در ماههای آینده آیا کفاف مخارج روزمره و احیانا دارو و درمان شما و اعضای خانواده شما را میدهد یا نه. این برای شما یک مجهول است. برنامهریزی اطمینانبخشی نمیتوانید داشته باشید، زیرا برنامه را بر پایه معلومات میتوان داشت نه مجهولات. زندگی اقتصادی شما دچار نوسان میشود. شاید مقروض شوید. شاید در خیلی از کارها دچار سرگیجه شوید. کم میآورید و... به سادگی نظم زندگی شما بر هم میریزد. این فقط یک مورد است. زندگی ابعاد و جنبههای متعدد فراوان شغلی، خانوادگی، روابط اجتماعی و... دارد. وقتی در عرصههای بیشتری مجهولهای زندگی بیشتر باشند، ابعاد بینظمی زندگی و اختلال آن توسعه مییابد.
زندگی اجتماعی هم همین است. جامعه براساس دانستهها و معلومهاست که قادر به تولید نظم پایدار و حراست از آن است. هرقدر مجهولات در جامعه بیشتر باشد اختلال نظم توسعه مییابد. جامعه نمیداند چه شده یا چه خواهد شد و به کدام مسیر میرود و در خطر گسیختگی قرار میگیرد.
قرار است یک کنسرت برگزار شود، معلوم نیست کنسرت واقعا برگزار خواهد شد یا نه؟ فیلمی قرار است به نمایش درآید، تا روز آخر معلوم نیست این اتفاق خواهد افتاد یا نه؟ گفته میشود قیمت ارز یا سکه یا فلان کالا فلان مقدار میشود، باز هم معلوم نیست میشود یا نه؟ میگویند در سال آینده شرایط آزمون ورودی دانشگاهها چنین و چنان است، اما باز هم معلوم نیست اینگونه خواهد شد یا نه؟ بعد از بحثهای زیستمحیطی درمورد پتروشیمی میانکاله، ابتدا با دستور قضائی از ادامه عملیات ساخت این پتروشیمی جلوگیری میشود ولی کمی بعدتر کار ادامه مییابد و معلوم نیست با وجود همه موانع قانونی این اتفاق چگونه میافتد، اینها همه مجهولاتی هستند که جامعه را در خود احاطه کردهاند و جامعه را سرشار از معما میکنند.
درست است که قانون و مقرراتی وجود دارند که میخواهند وضعیت همهچیز را در جامعه «معلوم» کنند و از مجهولات بکاهند اما اولا همین قوانین به دلیل نقایص بسیار قادر به چنین کاری نیستند. ثانیا همین قوانین ناقص هم به فراوانی و خصوصا توسط دستگاههای مسئول نقض میشوند. ثالثا قوانین عوامل بیرونی تولید نظم هستند. نظمی که از درون جامعه تولید نشود مؤثر نخواهد بود.
قتل داریوش مهرجویی و همسرش خانم وحیده محمدیفر یادآور نوع دیگری از مجهولات و معماهاست که در ایران انباشته شده است. در نیمه نخست دهه ۱۳۹۰ چندین مورد اسیدپاشی زنان در اصفهان رخ داد و زنانی قربانی این جنایت شدند. چه کسانی و چرا مرتکب این جنایت شدند؟ معلوم نشد.
در ماجرای قتلهای زنجیرهای اگرچه به همت دولت و وزارت اطلاعات وقت بخشی از ماجرا از پرده برون افتاد و معلوم شد اما بخشهای مهم دیگری همچنان در پرده و مجهول باقی ماندند.
در سال گذشته موضوع مسمومیت در مدارس دخترانه مدتها تیتر اول رسانهها شد. این مسمومیتها چه بودند و چرا و چگونه و توسط چه کسانی سازماندهی و اجرا شدند؟
اینها مشتی کوچک از خروار خروار مجهولهایی است که بر زندگی امروز حاکم است و موجب اختلال شدید نظم شدهاند. معماهایی هستند که جامعه نمیتواند پاسخی برای آنها بیابد و آنها که میتوانند مانع از این معماها شوند یا از آنهارمزگشایی کنند ترجیح میدهند هیچ نگویند. معماها، معما باقی میمانند.
زندگی معمایی و فراوانی مجهولها در زندگی فردی و اجتماعی اجازه هیچ پیشرفتی نمیدهند و همه منابع را تلف میکنند. حرکت جامعه معمایی مانند رفتن به مقصدی است که راهش را نمیدانید. مدام در جادههای مختلف حرکت میکنید و حتی دور خود میچرخید. سوخت ماشین مصرف میشود، ماشینتان مستهلک میشود، خسته میشوید، سرنشینان گرسنه و تشنه و فرسوده میشوند و شما همچنان روی جادهای از مجهولات حرکت میکنید. کار به جایی میرسد که سرنشینان خسته، با هم به دعوا میپردازند، ماشین خراب میشود و یک جا میماند و... . در جامعه معمایی نه فقط قانون، بلکه حقوق، بهویژه عرفها و رویه قضائی و اصول و قواعد عمومی در تولید نظم بیتأثیر میشوند. حقوق وقتی مؤثر و قادر به تولید نظم است که بر اساس معلومها استوار شده باشد.
در جامعه مدرن سررشته در دست دولتهاست. این دولتها هستند که نباید بر مبنای مجهولات به حیات خود ادامه دهند و به آنها دامن بزنند. در جامعه معمایی بزرگترین معما آینده جامعه است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 سرمایهگذاری بانکها در بخش مولد
✍️ عبدالمجید شیخی
ایران به عنوان مبدع قانون بانکداری اسلامی به اسم قانون عملیات بانکی بدون ربا در سال شصت و دو را راه اندازی کرد. ما به عنوان ابداع کننده بانکداری اسلامی در دنیا شناخته شدیم. متاسفانه قانون عملیات بانکی بدون ربا باید راه اندازی می شد تا این ناترازی ها اتفاق نیفتد. قانون بانکداری اسلامی باید جایگزین قانون عملیات بانکداری بدون ربا شود.
بانکها خلق اعتبار می کنند و این اقدام شبهه ربا دارد. این اقدام قانونی نیست و اضافه برداشت خلاف شرع است. بانک های خصوصی هم کار غیرقانونی می کنند. چون مجوز تاسیس بانک یک حق عمومی است و دادن حقوق عمومی به اشخاص حقیقی کار غیرقانونی است.
تمامی این اقدامات خلاف قانون است. خلق اعتبار باید تعدیل شود. بانکها باید با توجه مانده حقیقی خود تسهیلات بدهند. تسهیلات باید به بخش مولد برود. مجوز بانکهای خصوصی باید به مجوز بانکهای تعاونی تغییر یابد. بنابراین بانک خصوصی از نظر شرعی غیرقانونی است. باید در این رابطه اقدامات مناسب انجام شود.
بانکهای خصوصی بیشتر به سهامداران خود تسهیلات می دهند و بخش مولد سهمی در تسهیلات بانکهای خصوصی ندارد. بانکها در حال بنگاه داری هستند. املاک زیادی دارند و با خرید و فروش آنها پول های کلان به جیب می زنند. پاداش های میلیاردی به هیات مدیره ها تعلق پیدا می کند.
امروز بانکها خود عامل تورم شده اند. به نرخ تورم دامن می زنند. فاکتور سازی های صوری دارند. اقدامات غیرقانونی بسیاری در شبکه بانکی در حال وقوع است. شبکه بانکی روی اقدامات غیرقانونی خود کلاه شرعی می گذارد.
اشخاصی که طرح بانکداری اسلامی را در مجلس نهم تهیه کردند در مجلس دهم و یازدهم حاضر نیستند. قرار بود این طرح در مجلس مطرح و تصویب شود و جایگزین قانون عملیات بانکی بدون ربا شود. اما متاسفانه تا به امروز خبری از از اجرای بانکداری اسلامی نیست.
مطالب مرتبط