چنین رویکردی میتواند مانعی در برابر یادگیری باشد. چراکه یادگیری زمانی اتفاق میافتد که رویدادهای گذشته، رفتار و نحوه مواجهه فرد را در آینده تغییر دهد. اهمیت این موضوع در سطح سیاستگذاری دوچندان میشود. یکی از زمانهای مناسب برای تجربهاندوزی و عبرت دورههای بحرانی است. نمونه دست به نقد آن نیز بحران ویروس کرونا در ایران است. سیاستگذار تلاش دارد به مردم نشان دهد همه چیز تحت کنترل است و صادقانه با آنان سخن میگوید. این میزان تلاش برای بالا بردن باورپذیری مردم قطعا ریشه در عملکرد گذشته دارد. اما در دل این بحران چه درسی میتوان برای آینده گرفت.
نخست: بحرانپذیر هستیم یا بحرانستیز؛ در رویکرد بحرانستیزی معمولا بهگونهای قطعی سخن گفته میشود و اطمینان داده میشود که هیچ خبری نیست. اما اگر به هر دلیل بخشی یا تمام آن خلاف از کار درآید، طبیعتا مردم اعتماد نمیکنند. سیاستگذار باید یاد بگیرد بحرانپذیر باشد. در این حالت دولت بحرانپذیر برای پیشبینی، پیشگیری و آمادگی در برابر بحران برنامهریزی میکند و قطعی سخن نمیگوید.
دوم: دولت التیامبخش یا دولت محافظ؛ در مواجهه با بحرانها دولت قائل به این است که پس از بروز بحران وارد صحنه شود یا پیش از وقوع حادثه چارهجویی میکند. دولتی که پس از بروز بحران وارد کار میشود هر چقدر هم تلاش کند دولت التیامبخش است. اما دولتی که قبل از بحران وارد صحنه شده و آمادگی خود را برای کاهش میزان بحران بر بخش آسیبپذیر بالا میبرد دولت محافظ است. طبیعتا دولت اگر به دنبال افزایش اعتماد است نقش خود را در بحرانها روشن میکند.
سوم: راهبرد کنشی یا واکنشی؛ اگر راهبرد بر اساس کنش باشد از قبل به رصد مستمر افکار عمومی و بازیگران بحرانساز پرداخته میشود و براساس آن اقدامات اثربخش، پیشگیرانه و فرهنگساز اتخاذ میشود. اما راهبرد واکنشی بر اثر فشار محیط و افکار عمومی اتخاذ میشود که در این حالت هر امری از سیاستگذاری تا اطلاع، تابع فشار و مطالبه عمومی میشود و صداها شنیده نخواهد شد. در این حالت اضطراب بر آرامش غلبه میکند و امکان همبستگی با آسیبدیدگان و کاهش آلام بازماندگان به حداقل میرسد. همه از هم فرار میکنند و کسی به فکر کسی نمیماند. انشاءالله کرونا هم مثل سایر بلاها هر چند سخت از سر مردم ایران میگذرد اما امیدواریم سیاستگذار کاستیها و وضعیت امروز را به راحتی فراموش نکند.
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط