🔻روزنامه تعادل
📍 فقر عامل رشد گروههای رادیکال
✍️ پیرمحمد ملازهی
موضوع امنیت در مرزهای شرقی و استان سیستان و بلوچستان را از دو منظر میتوان بررسی کرد؛ نخست از جنبه سیاست خارجی است که مبتنی بر آن، ایران با دو کشور ناآرام و بیثبات شامل افغانستان و پاکستان هممرز است. به عبارت سادهتر، خلأ قدرت در این منطقه بسیار بالاست و این خلأ باعث ایجاد نوسانات امنیتی میشود. اما مهمتر از مسائل امنیتی و راهبردی، موضوع فقر و عدم توسعهیافتگی در استان سیستان و بلوچستان است که دارای اهمیت مضاعف است. نرخ بیکاری در این منطقه بسبار بالاست و هنوز دولتها در ایران نتوانستهاند، این معضل را برطرف کنند. از سوی دیگر، نظارت بر هزینهها و بودجههای تخصیص یافته بسیار ضعیف است و این روند باعث اتلاف منابع میشود. مثلا در یک فقره ۸۵۰ میلیون دلار با دستور رهبر انقلاب از صندوق توسعه ملی برداشت شد تا صرف طرحهای آبرسانی در سیستان و بلوچستان شود، اما واقع آن است که این پول هدر رفت و اهداف مورد نظر تامین نشدند. وضعیتی که نشان میدهد برای مقامات ایرانی، دستیابی به رشد متوازن منطقهای دارای اهمیت است اما ابزارهای لازم برای اعمال این سیاستها وجود ندارد. اگر سری به منطقه شرقی کشور بزنید متوجه میشوید میزان مهاجرت در این بخش از کشور بسیار بالاست و جمعیت در حال تخلیه است. گفته میشود در مناطق حاشیه تهران مانند قلعه حسنخان، اسلامشهر و... نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر از استان سیستان و بلوچستان مهاجرت کرده و در حاشیه شهرها و کلانشهرها زندگی میکنند. این فضای نوسانی در رشد و معضلات عدیدهای که وجود دارد، مشکلات را افزایش داده و زمینه را برای فعالیت گروههای رادیکال و تروریستی مهیا ساخته است. این گروههای تروریستی از مشکلات اقتصادی مردم منطقه سوءاستفاده کرده و ادعا میکنند به دنبال استیفای حقوق مردم منطقه هستند. از سوی دیگر نیروهایی که آمادگی دارند در چارچوب نظام کنشگری کنند، تحت فشار گذاشته میشوند. انگار که برخی تصمیمسازان توجه ندارند با افزایش فشارها به نیروهایی که قصد دارند ذیل قانون اساسی فعالیت کنند، فضا را برای نیروهای تروریستی و رادیکال فراهم میسازند. جایگزین جریانات معتدل در منطقه شرق کشور، بدون شک جریانات رادیکالی هسlتند که با داعش پیوند خورده و کلیت منطقه را تهدید میکنند. امروز پاکستان و افغانستان به مأمن امن نیروهای داعش بدل شدهاند و تنها از طریق توسعه منطقهای است که میتوان سطح امنیت منطقه را ارتقا داد. نباید فراموش کرد تلاش این گروههای تروریستی ایجاد ناامنی و نوسان در مناطق مرزی ایران است. برای مقابله با یک چنین روندی باید برنامهریزیهای کاربردی و اثربخش داشت تا امنیت در این بخش از سرزمین ایران با مشارکت مردم منطقه فراهم شود. باید گفت مقامات پاکستانی، چندان در مناسبات ارتباطی خود صادق نیستند. سالهاست این کشور از نیروهای رادیکال اسلامی علیه سایر کشورها استفاده میکند.
به عنوان نمونه از لشکر طیبه علیه هند در کشمیر و از طالبان علیه دولت وقت افغانستان بهره میبرند. بسیاری از گروههایی که ذیل اختیارات ارتش پاکستان قرار داشتند، پس از مدتی مناسبات خود را با پاکستان را قطع کرده و حرفشنوی از این کشور ندارند. در مورد طالبان هم پاکستان این گروه را ایجاد کرد اما امروز طالبان به مهمترین خطر علیه ارتش پاکستان بدل شده و به طور مرتب علیه این کشور عملیات ترتیب میدهند. اینکه آیا ایران هم در چارچوب سیاستهای خصمانه ISI قرار دارد یا نه، اطلاعات موثقی وجود ندارد. چون این گروهها با هند و افغانستان و... مشکل دارند و تنها مرز امن آنها ایران است. اما ارتش پاکستان کارنامه نامطلوبی در سیاستگذاریهای منطقهای و امنیتی داشته است. به طور کلی ارتش پاکستان در مناطق مختلف یک سیاست اعلامی دارد و یک سیاست اعمالی. سیاست اعمالیاش پنهان است و سیاست اعلامیاش، آشکار. در مورد ایران هم ممکن است یک چنین راهبردی غیرشفافی را در پیش گرفته باشد. یعنی در سیاستهای اعلامی عنوان کند که مخالف حضور تروریستهاست اما در سیاستهای اعمالی زمینه مساعدی برای فعالیتهای این گروهها را فراهم سازد. بر این اساس، ایران بدون تکیه به سیاستهای پاکستان باید تلاش کند امنیت ملی خود را از طریق روشهای درونزا، تامین کرده و در برابر ناهنجاریهای مرزی از منافع خود دفاع کند. تامین این منافع از طریق بهبود شاخصهای زیست انسانی، اقتصادی و توسعهای در مناطق مرزی محقق میشود. قبل از توجه به رفتارهای بیرونی ایران باید زمینههای رشد رادیکالیسم در داخل را مسدود کند. این ممانعت از طریق بهبود شاخصهای اقتصادی و معیشتی در منطقه شکل میگیرد و نه گزاره دیگری.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چرا فساد میلیارد دلاری تکرار خواهد شد؟
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
بیاییم فرض کنیم فرآیند تجاری ما مانند بسیاری از کشورها، بازارمحور بود. یعنی بازار تعیین میکرد چه کالایی صادر شود، چه کالایی وارد شود و بازار ارز نیز آزاد بود و صادرکننده و واردکننده هیچگونه تعهدی به دولت به خاطر مالکیت ارز نداشتند و بانک مرکزی نیز وظیفه تسویه تجاری و تخصیص و تامین را بر عهده نداشت. در این وضعیت فقط یک نرخ در بازار تعیین میشد و واردکننده با همان نرخ ملزم به واردات بود و صادرکننده هم به همان نرخ ارز خود را عرضه میکرد. در این سناریو هیچوقت، فساد ارزی اخیر رخ نمیداد. فساد فقط و فقط وقتی رخ میدهد که ما نظام چندنرخی ارز در اقتصاد داشته باشیم و تخصیص ارز نه بر مبنای مکانیسم عرضه و تقاضا که به امضای بوروکراتهای دولتی ممکن باشد.
وقتی نظام بازار حاکم باشد، هیچ واردکنندهای فراتر از نیاز مشتریانش به دنبال ارز نیست. اصلا چرا باشد وقتی که نمیتواند ارزانتر از نرخ بازار، ارز تهیه کند؟ فقط وقتی بتوان ارزی کمتر از قیمت بازار تهیه کرد، فساد رخ میدهد. از این منظر، مساله ابدا عملکرد این دولت و آن دولت نیست، فرآیند تجاری مملکت بهگونهای است که خلق فساد در ذات این فرآیند جاخوش کرده است.
فرآیند تجاری ما، به گونهای است که بوروکراتهای دولتی به جای مردم تصمیم میگیرند که چه کالایی وارد شود، چقدر وارد شود و حتی چه کسی این واردات را انجام دهد. به جای مردم تصمیم میگیرند خودرو وارد نشود. به جای مردم تصمیم میگیرند خانوادهها از لوازم خانگی خارجی استفاده نکنند. به جای مردم تصمیم میگیرند فلان برند گوشی تلفن همراه در ایران به فروش نرسد.
به جای مردم تصمیم میگیرند چقدر ارز برای چای تخصیص یابد. به جای مردم تصمیم میگیرند که قیمت ارز برای واردات و صادرات چقدر باشد. جالب آن است که دولت برای جلوگیری از تبعات و فساد این «به جای مردم تصمیم گرفتن» از خود مردم مالیات میگیرد تا نهادهای نظارتی عریض و طویلی را بهوجود آورد که در نهایت آنان مانع فساد نیز نمیشوند. سوال اما این است که چرا مردم باید مالیات دهند تا بوروکراتهای دولتی جای آنان تصمیم بگیرند و در نهایت فساد هم رخ دهد؟
هرچند میتوان از منظر علمی، چنین نوع مدیریت تجارت را به چالش کشید و نشان داد نه تنها هیچ کشوری چنین فرآیندی ندارد و فساد جزء لاینفک آن است، بلکه دستاورد آن که همانا مدیریت بازار ارز است هم محقق نشده و در یک سناریوی کاملا آزاد چه بسا نرخ ارز از این هم میتوانست پایینتر باشد.
اما مساله اصلی، مساله اخلاق است. در این کنار گذاشتن بازار و تصمیمگیری به جای مردم، حق انتخاب و آزادی و زندگی عموم مردم به یغما رفته است. امضای بوروکراتها برای تعیین آنچه باید وارد کشور شود، یعنی چند نفر برای کل مردم کشور تصمیم میگیرند که چه چیزی مصرف کنند! آیا ضداخلاقیتر از این پدیده میتوان متصور بود؟ حتی اگر هیچ فسادی هم از این تجارت متکی به اجازه دولتی برنیاید باز هم ما با پدیدهای منحوس و سیاه روبهرو هستیم که کارشناسان واقعی نباید ثانیهای در جهت برهم زدن آن و بازگرداندن تجارت و تسویه آن به مکانیسم بازار تردید کنند. اما مشخص است که وقتی در این فرآیند نظام چندنرخی وجود داشته باشد و رانت زاده شود، فساد حتما رخ خواهد داد.
به علاوه جالب است بدانید خود بوروکراتهای دولتی که چنین با بازار سر ناسازگاری دارند و قیمتش را قبول ندارند و تا جای ممکن در آن مداخله میکنند یا میخواهند بازار تصنعی خود را بسازند، وقتی میخواهند سقف تخصیص ارز را برای هر کالا تعیین کنند، از بازار بهره میبرند.
سال۱۳۹۷، پس از بازگشت تحریمها، اگر نبود حجم واردات کالاها در سال۱۳۹۶ که بر اساس بازار به مراتب آزادتر بهوجود آمده بود، هیچ معیاری نبود که بتوان بر مبنای آن حجم تخصیص هر کالا را تعیین کرد. به عبارت دیگر، بستن بازار و تخصیص تماما دولتی ارز، با معیارها و سیگنالهای بازار گرفته شده بود.
نکته اما این است هر چه از آن سال گذشتهایم بهدلیل گذر زمان، متر و معیار برآمده از بازار سال۹۶، قدرت خود را از دست داده است و از این رو با اطمینان میتوان گفت تخصیص دولتی سال۹۷، به مراتب از تخصیص سال۱۴۰۲، کارآمدتر بوده است.
به عبارت دیگر هر چه بگذرد، سیستم تخصیص ارز فعلی بهدلیل فقدان سیگنالهای قیمتی، تخصیصی ناکارآمدتر خواهد شد. تنها برای داشتن یک شاخص، سال۹۶ واردات کالاهای اساسی کل کشور زیر ۱۰میلیارد دلار بود و از آن سال، این میزان بیشتر و بیشتر شده و اکنون به بیش از دو برابر رسیده است!
البته همگان میدانند بهدلیل نظام چندنرخی، بخشی از ارقام تخصیص ارز کالاهای اساسی در نهایت به مصرف مردم نمیرسد. اما نکته همچنان پابرجاست که با وجود ارز ارزان، بسی بیش از نیاز کشور، ارز برای کالاهای اساسی تخصیص مییابد و سهم کالاهای مورد نیاز دیگر کمتر میشود.
شاید این سوال برایتان پیش آید چرا بوروکراتهای دولتی با وجود آنکه میدانند این فرآیند دولتی تجارت و تسویه آن چنین خساراتی را به بار میآورد، آن را ادامه میدهند؟ پاسخ فراتر از این مجال است؛ اما میتوان اشاره کرد که بسیاری از آنان واقعا ذینفع این شرایط نیستند و شاید برخی نیز میدانند که بازار راهحل کارآ برای تجارت خارجی است؛ اما نکته این است که در شرایط حاضر، کسی آنان را برای محدودسازی حق انتخاب مردم مورد مواخذه قرار نمیدهد. آنان به راحتی میتوانند جای مردم تصمیم بگیرند و از نظر سیستم، این امر هیچ مشکلی ندارد.
نگارنده از ابتدای بازگشت تحریمها در سال۹۷ همواره بر این نکات تاکید داشته و معتقد است برای بستن پروندههای فسادی چون مورد اخیر، جز بازگشت به نظام تکنرخی، محور قرار گرفتن بازار به جای تصمیمات بوروکراتیک در تامین و تخصیص ارز و احترام به حقوق شهروندان در فرآیند تجارت کشور، هیچ راه دیگری وجود ندارد وگرنه دولتها هم تغییر میکنند و فسادها همچنان رخ خواهد داد. در عین حال برای کمک به اقشار آسیبپذیر در نظام تکنرخی، یارانه باید به شکل نقدی به گروههای هدف برسد. این وظیفه همه کارشناسان و دلسوزان است که با وجود هزینههایی که میتواند تاکید بر این راه داشته باشد و با وجود ذینفعان بزرگ وضعیت موجود، برای بازگشت فرآیند تجاری بازارمحور تمام سعی و تلاش خود را بهکار گیرند.
🔻روزنامه کیهان
📍 هندسه پیچیده جنگ ۷۴ روزه
✍️ محمد ایمانی
۱)جنگ غزه، قطعا یکی از پیچیدهترین جنگهاست. منظور، صرفا ضربات نظامی دردناک مقاومت به ارتش اسرائیل نیست؛ هر چند که در جای خود مهم است و باید در آکادمیهای نظامی، تحلیل و تدریس شود. این ضربات، با ضربات اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک و حیثیتی ترکیب شده و در حال از پا درآوردن رژیم صهیونیستی است. صهیونیستها، بمبهایی معادل چند برابر بمب اتمی هیروشیما را بر سر مردم غزه ریختهاند، اما هیچ کاری از پیش نبردهاند. به گزارش دو هفته قبل روزنامه نیویورکتایمز: «اسرائیل طی ۵۰ روز، رکورد ۲۰ ساله آمریکا را شکست. تعداد زنان و کودکانی که از زمان آغاز عملیات اسرائیل کشته شدهاند، به ۱۲۴۰۰ نفر رسیده [اکنون نزدیک ۲۰ هزار نفر]. مردم در غزه، سریعتر از زمان حملات آمریکا در عراق، سوریه و افغانستان کشته میشوند».
۲) امروز، ۷۴ روز از آغاز عملیات طوفان الاقصی، و حدود دو ماه از حمله رژیم صهیونیستی به غزه میگذرد. طبق تقویم سیاسی و تبلیغاتی اسرائیل، غزه باید چند هفته قبل به تسخیر درآمده، حماس نابود شده، شلیک موشکها و راکتها به عمق مناطق صهیونیستنشین متوقف، و اسیران صهیونیست آزاد شده باشند. اما بر عکس، جنگ برای اسرائیل فرسایشی شده؛ چنان که «دریابان دانیل هاگاری» سخنگوی ارتش اسرائیل، دو روز پیش در اظهاراتی نامتعارف اعتراف کرد: «حماس از تمامی ترفندها برای گیج کردن و کشتن نظامیان ما استفاده میکند. سربازان ما خستهاند؛ بعضی از آنها، یک ماه و نیم است که در میدان جنگ هستند». روزنامه فایننشال تایمز ده روز قبل نوشته بود: «منابع اسرائیلی پیشبینی میکنند جنگ، یک سال یا بیشتر ادامه داشته باشد. ما حتی به نیمه راه دستیابی به اهداف خود هم نزدیک نشدهایم». اگر نظامیان و افسران صهیونیست، در کمتر از دو ماه از پا در آمدهاند، بعد از این باید آنان را در چه شکل و شمایلی تصور کرد؟! همین یک ارزیابی، روشن میکند که چرا در دو هفته اخیر، شمار تلفات نظامی اسرائیل به شکل جهشی افزایش یافته، و گردانهای قسام، چگونه توانستند از چند قدمی محل استقرار نظامیان صهیونیست در «جحر الدیک» فیلمبرداری و سپس ۶۰ نفر از آنان را آماج حمله مرگبار قرار دهند؟
۳) بخشی از پیچیدگی این جنگ، به جنگ ارادهها و جنگ مقدس بر میگردد. سلطهطلبی، انگیزه بزرگی برای جباران عالم است، اما قدرتمندتر از دفاع مشروع نیست، به ویژه اگر این دفاع مشروع، مقدس هم باشد. بخشی دیگری از پیچیدگی جنگ، به این حقیقت بر میگردد که این بار، مقاومت فلسطین و لبنان و یمن و عراق، با هم به مصاف رژیم صهیونیستی (و حامی آمریکاییاش) شتافتهاند و ویژگی مشترک آنها، آزادگی مبتنی بر ایمان و استقامت است. این، همان گوهری است که سرهنگ اطلاعاتی بازنشسته صهیونیست، دکتر «مردخای کدار» چند روز قبل در کانال ۱۴ تلویزیون اسرائیل، درباره آن گفت: «بارها گفتهام اگر یک دست و یک پای یکی از اعضای حماس آسیب ببیند و فقط
دو انگشت در دست دیگرش باقی بماند، بر روی پای دیگرش میایستد و دو انگشتش را به نشانه پیروزی بالا میبرد؛ چون فرزندان و نوههایش، راه او را ادامه میدهند. ما باید بفهمیم که این، تفکر و معیاری متفاوت است. آیهای از قرآن میگوید «اِنّ الله مَعَ الصّابِرین». خداوند با کسانی است که ظرفیت تحمل رنج برای مدتی طولانی را دارند. سعی کنید بفهمید؛ صبر! ما در عبری، چنین کلمهای نداریم. صبر زمانی است که یکی از اعضای حماس، ۲-۳ ماه در تونل است و روشنایی روز را نمیبیند. غذا خیلی کم میخورد. بعد با کلاشینکف بیرون میآید و یک یهودی را میکشد. چرا؟ او ظرفیت تحمل دارد و این برای من قابل درک نیست. آنها در جنگی مقدس هستند».
۴) اجازه بدهید، تا از گزارش وضعیت میدانی جنگ دور نشدهایم، برخی ارزیابیهای عبری و غربی را درباره روند جنگ مرور کنیم:
- نشریه آمریکایی نیشن: اسرائیل در حال باختن در این جنگ است.
- دویچه وله: اسرائیل به هیچ هدف اعلامی در حمله به غزه نرسیده است.
- اسکات ریتر افسر اطلاعاتی پیشین آمریکا: باید اسرائیل را بازنده، و حماس را برنده بزرگ نبرد بدانیم. حزبالله در حال درهم کوبیدن ارتش اسرائیل در شمال است و حماس در حال شکست دادن اسرائیل در غزه است. امروز همه از فلسطین صحبت میکنند و نمیتوان انکار کرد که جهان، علیه اسرائیل به پا خاسته است.
- یدیعوت احرونوت: ارتش اسرائیل، هر روز در میدان نبرد، از قدرت بالای مبارزان حماس غافلگیر میشود. رزمندگان حماس ثابت قدم هستند و فرار نکردهاند، آنها با شدت میجنگند.
-کانال ۱۳ تلویزیون اسرائیل: وضعیت ارتش در غزه آنقدر افتضاح است که نیروهای حماس بدون اسلحه از تونلها و گودالها بیرون میآیند و فقط دوربین همراهشان است. با خونسردی به دقت از نیروهای ما فیلم میگیرند.
- روزنامه هاآرتص: موجی از ناامیدی بر فرماندهان ارتش رژیم صهیونیستی حاکم شده، زیرا دولت، هنوز اهدافی را که قرار است در پایان جنگ در غزه محقق شود، مشخص نکرده است.
۵) هنگامی که ارتش رژیم صهیونیستی پس از دو هفته سردرگمی، به غزه هجوم آورد، تصور نمیکرد مقاومت لبنان و عراق و یمن، جبهه جدیدی باز کنند. از عظمت کار حزبالله لبنان و مقاومت عراق که بگذریم، ورود مقاومت یمن هم، اقدامی خیرهکننده است. مجاهدان یمن ضمن به تعطیلی کشاندن بندر ایلات، عرصه را بر تجارت و کشتیرانی رژیم صهیونیستی تنگ کردهاند. مقاومت یمن اکنون، به استخوانی در گلوی اسرائیل (و آمریکا) تبدیل شده است. شش شرکت بزرگ کشتیرانی، عبور کشتیهای خود از دریای سرخ را به خاطر تهدید مقاومت یمن متوقف کردند. دریای سرخ، مسیر اصلی میان اقیانوس هند و اروپاست. مدیریت کانال سوئز اعلام کرده که ظرف یک ماه اخیر، ۵۵ کشتی، مسیر خود را از این کانال تغییر دادهاند.
۶) رژیم رو به زوال اسرائیل، هیچ بدش نمیآید در جهنمی که خودش گرفتار شده، آمریکا را هم گرفتار کند. اما آمریکا اگر میتوانست مشکلات را از طریق جنگ حل کند، در افغانستان و عراق و سوریه و افغانستان سرشکسته نمیشد. آمریکا در افغانستان، ۲۰ سال هزینه داد و سرانجام، فرار را بر قرار ترجیح داد؛ چنان که جو بایدن ۸ مرداد ۱۴۰۰ عنوان کرد: «ایالات متحده برخلاف ۲۰ سال پیش که وارد جنگ در افغانستان شد، فاقد یک هدف روشن و مشخص است. ما ٢٠ سال است روزانه ٣٠٠ میلیون دلار در افغانستان هزینه میکنیم و نمیتوانستیم به این هدر دادن ادامه دهیم. دنیا در حال تغییر است. ما درگیر رقابت جدی با چین و روسیه و حمله سایبری و اشاعه هستهای هستیم. چین و روسیه آرزو دارند که آمریکا ده سال دیگر در افغانستان گرفتار شود». آیا آمریکا میخواهد و میتواند چنان حماقتی را تکرار کند؟! پایگاههای آمریکا در منطقه، به خاطر حمایت بیدریغ از نسلکشی اسرائیل، حدود ۱۰۰ بار هدف حمله قرار گرفتهاند. پنتاگون از روی سردرگمی، هر چند وقت یک بار، ناوهایش را در خلیجفارس و دریای چین و مدیترانه – و حالا دریای سرخ- جا به جا میکند، در حالی که یقین دارد ناوها در صورت وقوع جنگ، اولین و سهلالوصولترین هدف حمله دشمنان خواهند بود.
۷) مقاومت شجاع و نستوه یمن در ضربه زدن به رژیم جنایتکار صهیونیست، ملاحظه هیچ هیچکس را نمیکند. اقتدار این محور جبهه مقاومت چنان قاطع است که فرانک گاردنر خبرنگار امنیتی شبکه دولتی انگلیس نوشت: «حملات ترکیبی حوثیهای یمن به کشتی هایی که مبدا یا مقصدشان اسرائیل است، به معضلی جدی برای آمریکا تبدیل شده است. منظره ستونی از دود سیاه که از یک نفتکش در دریای سرخ به هوا برخاسته، صنعت کشتیرانی را به لرزه در میآورد. حملات اخیر به دنبال چندین حمله قبلی در جنوب دریای سرخ صورت میگیرد که حق بیمه دریایی را افزایش میدهد و به طور بالقوه باعث میشود برخی از کشتیها برای اجتناب از دریای سرخ، تمام مسیر دماغه امید نیک را طی کنند که در جنوبیترین قسمت قاره آفریقا واقع است. آمریکا تحت فشار اسرائیل قرار دارد تا کاری در مورد این حملات انجام دهد، اما واشنگتن به دلیل ترس از گسترش جنگ و برانگیختن عملیات انتقامجویانه، تمایلی به این کار ندارد».
۸) یکی از پیچیدگیهای جنگ فعلی این است که آمریکا
و رژیم صهیونیستی، قادر به فهم هندسه جدید میدان نیستند. آنها یقین دارند که حماس بدون اطلاع و هماهنگی با ایران، اقدام به عملیات مشروع «طوفان الاقصی» کرد و مقاومت یمن هم مستقل تصمیم میگیرد؛ اما چون برایشان سنگین است که اعتراف کنند از این گروههای مظلوم و تحت محاصره شکست خوردهاند، ماجرا را
به ایران نسبت میدهند تا از بار شکست خود بکاهند.
در جایی که حتی برخی کشورهای اروپایی، نقش برده و مستعمره را برای منافع نامشروع آمریکا یا صهیونیستها ایفا میکنند، لابد درک این واقعیت برای غربیها که اعضای جبهه مقاومت در عین پشتیبانی از هم مستقل رفتار میکنند، دشوار است. این، تفاوت مهندسی دو جبهه است. تفاوتی که موجب میشود ژنرال قاسم سلیمانی، جانش را برای آرمان انسانی- اسلامی فلسطین بگذارد و اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در مراسم تشییع آن فرمانده جبهه ضد تروریسم و اشغالگری بگوید: «ما به ایران آمدهایم تا به مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای، دولت و مردم جمهوری اسلامی ایران، شهادت این فرمانده بزرگ را تسلیت بگوییم؛ فرماندهی که در راه فلسطین و مقاومت، فداکاری بسیاری کرد. فرمانده شهید سلیمانی، همه زندگی خود را در پشتیبانی و حمایت از مردم فلسطین و مردم مظلوم منطقه سپری کرد. او، شهید قدس است».
۹) شهید سلیمانی هنگامی که طبق نقشه مشترک سیا و موساد ترور میشد، زیرساخت نابودی رژیم صهیونیستی و اخراج آمریکا از منطقه را به سرانجام رسانده بود. «رابین رایت»، عضو شورای روابط خارجی آمریکا یک ماه قبل (۲۵ آبان) در میزگرد این شورا به حقیقت مهمی اذعان کرد: «ایران در تاسیس شبکه متحدان، موفقتر از آمریکا عمل کرد. من در سال ۱۹۸۲ در بیروت بودم، زمانی که سربازان آمریکایی به آنجا آمدند و نهایتا مجبور به ترک لبنان شدند. آنها به مجموعه اهداف تازه برای حمله تبدیل شدند. فکر میکنم ایرانیان بسیار باهوش بودهاند، همان طور که همیشه هستند. آنها ما را غافلگیر کردند و به جای مواجهه و درگیر شدن مستقیم در منطقه غزه یا درگیری سطح بالاتری در این جنگ، به سراغ آمریکاییهایی رفتهاند که در سوریه و عراق مستقر هستند. هدف آنها، همانند بیروت، تحقق خروج آمریکاییهاست... ایران دست به کار شد و گروههای مسلح را شکل داد. حزب الله را خلق کرد، بسیج مردمی در عراق، حمایت از حوثیها. ایران در اتحادسازی محور مقاومت، درخشان عمل کرده است».
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 محاکمه به جرم جنایت جنگی
✍️ یوسف مولایی
این روزها زمین غزه زمین بازی خون است. از ابتدای جنگ هر روز بر سر مردم این باریکه بمب و موشک ریخته میشود و به بهانه اینکه قصد دارند از حماس انتقام بگیرند شهروندان غزه را از امور روزانه زندگی خود محروم کرده و روز در غزه به پایان نمیرسد مگر اینکه تعدادی زن و پیرمرد و کودک جان باخته و پیکرهای آنها راهی گورستان شود.
جنگی که در غزه جریان دارد کثیفترین، بیامانترین و مخربترین جنگی است که نسل ما شاهد آن هستیم. جنگ غزه در زمره جنگهایی است که جنگ کور محسوب شده و تنها هدف آن کشتار و تخریب و آوارگی مردم غزه است. تحت این شرایط به طور قطع جنایتهای جنگی در حال وقوع است و از منظر حقوقی و حقوق بینالملل کاملا مشخص است که روزی نتانیاهو و سایر افرادی که در این جنگ بر سر مردم بیدفاع غزه بمب میریزند باید محاکمه شوند و دادگاه بینالمللی کیفری باید این محاکمه را برگزار کند. دادستانهای دیوان بینالمللی کیفری ابتدا باید برای اسرائیل و سران آن به اتهام جنایت جنگی پرونده تشکیل دهند و یا اینکه شورای امنیت از دیوان بینالمللی کیفری بخواهد که علیه این جنایتها ورود کند و با تشکیل پرونده در این ارتباط نتانیاهو را مورد محاکمه قرار دهد. از این رو میتوان گفت از منظر حقوقی ممکن است اسرائیل و سران آن را به جرم انجام جنایت جنگی مورد بازخواست قرار داد و محکوم کرد اما همان طور که اطلاع داریم هر امر حقوقی برای محقق شدن نیازمند آن است که فضای سیاسی را ایجاد کرد. مثلا اگر قرار است شورای امنیت این پرونده را به دیوان بینالمللی کیفری ارجاع دهد هیچ یک از اعضای شورای امنیت نباید آن را وتو کنند. این درحالی است که ایالات متحده آمریکا تا اینجا تمامی طرح های پیشنهادی برای برقراری آتش بس در غزه را وتو کرده است و مشخص است که اجازه نخواهد داد حتی این پرونده در شورای امنیت چندان هم به جریان بیفتد. البته مردم فلسطین مردمی هستند که سرزمین آنها اشغال شده است و فلسطینیها حق هرگونه دفاع از خود و اقدام علیه اشغالگران را دارند و از منظر حقوقی میتوان از این مواد تحت عنوان دفاع مشروع یاد کرد. روی دیگر ماجرا هم البته وجود دارد که تمامی این موارد باید از منظر حقوقی مورد بررسی قرارگیرد و به سادگی نمیتوان در این ارتباط به بحث پرداخت و نتیجهگیری کرد و رای داد. در هر صورت اسرائیل نمیتوان در هر حمله نظامی که به سرزمینهای اشغالی میشود به غیر نظامیها حمله کند و یا آنها را هدف قرار دهد. معاهده ژنو و پرتوکلهای الحاقی آن در مورد حقوق جنگ به صورت شفاف قوانینی را وضع کرده است و آسیب رساندن به غیرنظامیان و اماکن عمومی دارای دستورالعمل روشنی در این معاهده است و ممنوعیت حمله به غیر نظامیان و حفظ حقوق آنها از جمله حقوق اسرا و مجروحین همه در این کنوانسیون آورده شده است که بر مبنای بسیاری از بندهای این کنوانسیون میتوان اسرائیل را محکوم به جنابت جنگی کرد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 قبول شکست، گام نخست عبور از بحران
✍️ محمدصادق جنانصفت
نظام جمهوری اسلامی برای اینکه شانس سیدابراهیم رییسی برای پیروزی در انتخابات ۱۴۰۰ افزایش یابد هزینه سنگینی را در میدان اعتماد شهروندان بر دوش گرفت. حذف فردی که ۱۲ سال ریاست مجلس قانونگذاری را در دست داشت و پیش از آن نیز ۱۰ سال با حکم مقام معظم رهبری مدیریت سازمان بسیار بااهمیت رادیو- تلویزیون در کارنامهاش دیده میشد، یک هزینه سنگین برای از دست رفتن ایمان شمار قابل اعتنایی از بدنه جناح سیاسی حاکم بود. از سوی دیگر عدم احراز صلاحیت اسحاق جهانگیری که ۸ سال در مقام معاونت اول ریاست جمهوری فعالیت کرده و سالهای سال وزیر و استاندار و نماینده مجلس بوده است شهروندان خاکستری به انتخابات را فراری داد.
به این ترتیب بود و هست که باید سیدابراهیم رییسی را نقطه امید همه جناح سیاسی حاکم بر کشور و نهادهای قدرتمند سیاسی-نظامی به حساب آورد. این همه نیرویی که برای کامیابی رییس دولت فعلی از نظام سیاسی کشور فراهم شده است و نیز شانس وی با آمدن جو بایدن و شل شدن رژیم تحریمها، این امید را در دل هواداران وی گرد آورده بود که دیگر باید به سامان یافتن اداره کشور باور ژرف داشت. آیا دولت سیزدهم که گل سرسبد جناح سیاسی استیلایافته بر شهروندان ایرانی است در ۲۷ ماه کار خود گامی به پیش در میدان سیاست خارجی، سیاست داخلی، فرهنگ و امور اجتماعی و از همه مهمتر اقتصاد برداشته است؟
واقعیت این است که ایران در سیاست خارجی و باز کردن بزرگترین گره آن یعنی برطرف کردن رژیم تحریم -جز فروش قاچاق نفت زیر قیمت بازار جهانی- گامی به پیش داشته است؟ آیا دولت توانسته است توازن در سیاست جهانی را پدیدار کند یا یکسره به سوی شرق ناتوان و مرموز غش کرده است؟ آیا در سیاست داخلی گامی برای کشاندن پای شهروندان به داستان همکاری دولت و مردم و آشتی با جناح سیاسی اصلاحطلب معتدل برداشته است؟ آیا در سیاست داخلی حتی از زبانه کشیدن آتش درونجناحی جلوگیری شده یا زبانههای آتش سرکشتر شدهاند؟ آیا در داستان پوشش لباس شهروندان رو به پیش بودهایم یا پس رفتهایم؟ آیا کام شهروندان از تلخی رانت و فساد شیرین شده یا تلختر؟ در میدان اقتصاد نیز هیچ گام بزرگی برای سیاستگذاری کارآمد را ندیده و نمیبینیم و نرخ تورم همچنان جان مردم را با درد و رنج پنهان میگیرد. جناح استیلایافته بر همه نهادهای قدرت سیاسی و اقتصادی دیگر نمیتواند بیش از این توپ روزگار ناخوش ایرانیان را به زمین دولت پیشین بیندازد و باید برای نجات خود کاری کند.
پرسش بنیادین این است که آیا هنوز راهی برای رهاندن شهروندان از سرگشتگی و آشفتگی دیده میشود؟ به نظر میرسد نیروی ادارهکننده کشور باید قبول کند این دولت ناتوانتر از آن است که در شروع کار گمانهزنی میشد. اعتراف به اینکه روزگار ایران خوش نیست گام بسیار بزرگی است. نباید خود را فریب دهیم و به کامیابیهای کوچک دلخوش باشیم. خود را با دهه ۱۳۷۰ و دیگر کشورها مقایسه کنیم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 قیمت پول
✍️ عباس عبدی
با انتشار خبر پرداخت چند میلیارد دلاری به چای دبش دوباره بحث تکراری فساد داغ شد. همزمان خبری از سوی دادستان قم منتشر شد که از پرداخت ۲۴۴ فقره وام ازدواج جعلی خبر میداد که موجب تعجب گردید. ریشه این فسادها در نشناختن واقعیت سیاستهای جاری است. تا هنگامی که مسوولان کشور در مواجهه با پدیدهها تن به واقعیت ندهند، هیچ مشکلی به صورت اساسی و ریشهای حل نخواهد شد. البته این ویژگی منفی منحصر به مسوولان کنونی نیست، پیشینیان نیز کمابیش در همین مسیر طی طریق میکردند و بعضا منکر بدیهیات بودند. یکی از بدترین تصورات آنان درباره پول بود و نمیدانستند یا نمیخواستند بدانند که پول هم قیمت دارد. درست است که پول وسیله مبادله و سنگ محک برای ارزشگذاری سایر کالاها و خدمات است، ولی خودش هم قیمت دارد. مثل سنگ ترازو که برای وزن کردن است در عین حال سنگ ترازو هم قیمت دارد و قابل خرید و فروش است. تا هنگامی که این مساله ساده را متوجه نشویم، هیچ سیاست پولی و حتی مالی موثری نمیتواند انتخاب و اجرا شود. یکی از مهمترین ایرادها علیه نظام بانکی، این است که چرا بنگاهداری میکنند؟ چندی پیش این بنر را به نقل از مقام رهبری در شهر زدند: «بانکها غلط میکنند بنگاهداری میکنند» که فوری جمعآوری شد. بنگاهداری بانک نامتعارف و حتی نابخردانه است. وظیفه بانک تجمیع پول در سطح جامعه و وام دادن آن به بهترین متقاضیان با کمترین ریسک است. بانکها دنبال متقاضی وام میگردند. مثل هر تولیدکننده دیگری که دنبال مشتری میرود. پس چرا در ایران ماجرا برعکس است و بانکها میکوشند بنگاهداری کنند و وام را به دیگران ندهند و خودشان استفاده کنند؟ پاسخ ساده است، پول ارزان است. اگر پول را در بازار آزاد به فروش بگذارید، مثلا یکساله، متقاضیان برحسب وضعیت خودشان آن را مثلا به قیمت ۴۰درصد سود سالانه خریداری میکنند. این مساله در شرایط تورمی کنونی معقول است.
طبعا کسی این پول را میخرد که بتواند در پایان سال ۵۰درصد سود تولید کند تا حداقل ۱۰درصد برای خودش بماند. حالا بیایید فرض کنید دولت بانکها را موظف کند که پول را نه با سود ۴۰درصد که با سود ۲۰درصد بپردازد. این یعنی ارزانفروشی. برای خرید آن صف بسته میشود. در کسری از زمان کل پول بانک به فروش میرود. البته بانک هم زیان میکند. مثل هر قیمتگذاری دیگر. نتیجه چه میشود؟ بانک پولهای دریافتی از مردم را به شرکتهایی که خودش برای بنگاهداری تاسیس کرده پرداخت میکند. پول ارزان را از جیب بانک برمیدارد و به جیب یک شرکت زیر مجموعه بانک واریز میکند تا سود با واسطه نصیب بانک شود و این کاری معقول، ولی به زیان کشور است، چون شرکت تحت امر بانک لزوما شرکت کارآمدی نیست و با ۳۰درصد سود هم کارش میچرخد و این برای بانک کافی است، درحالی که تولیدکننده واقعی میتواند ۵۰درصد سود تولید کند، البته به او وامی تعلق نخواهد گرفت. حالا دولت با منطق حمایت از مسکن ارزان یا فرزندآوری دستور میدهد که وامهای بسیار ارزان به طرحهای مسکن یا ازدواج داده شود. پس از مدتی صدای دولت در میآید که چرا بانکها وام مسکن و ازدواج نمیدهند؟ یک لحظه هم فکر نمیکند که چرا اصولا باید چنین دستوری صادر شود؟ بانکها به علت همین دخالتها ناکارآمد و فاسد و دچار ناترازی شدهاند. در دنیا بانکها دنبال مشتری میگردند که به او وام دهند، به جز ایران که بانک و وام رکن اساسی اغلب فسادها است. کافی است که یک وام ۱۰ میلیاردی بگیرید، با دوره بازگشت ۱۰ ساله و سود ۱۸ و حتی ۲۴درصد، این وام را جلوی بانک از شما به قیمت بسیار کلانی میخرند و میتوانید با سود بازاری آن کل اصل و فرع وام را بپردازید مقداری هم ماهانه برایتان بماند و در پایان دوره وام، مبلغ ۱۰ میلیارد تومان هم نصیب شما شود!! متاسفانه مقامات دولتی کمتر متوجه این ماجرا میشوند یا میشوند و نمیخواهند درباره آن حرفی بزنند، چون منافع آنان در این رانت است، ولی معاون اقتصادی دادستان کل به خوبی این نکته را متوجه و مورد انتقاد قرار میدهد. اینکه در شرایط تورم ۵۰درصدی تسهیلات با سود ۲۰درصدی داده شود، عین فساد و دزدی است. طبیعی است که بانکها این پول مفت را میان شرکتهای خودشان تقسیم میکنند و دلیلی ندارد که به دیگران بدهند. اگر هم بدهند سهم خودشان یا رشوه را میگیرند. این سیاست نادرست در همه حوزهها جاری و ساری است. در قیمتهای انرژی، در قیمت خودرو، در قیمت نان، در قیمت امتیازات که در همه این موارد نیز فساد و تباهی ایجاد میکند، ولی بدترین بخش آن در قیمتگذاری پول است که کل روابط مالی و پولی کشور و اعتبارات را فاسد و خراب کرده است. قیمتها علامت هستند که میگویند کجا بروید. هنگامی که در آن دستکاری کنید، همه را به بیراهه میکشانید.
🔻روزنامه شرق
📍 جنگ غزه و کشتیرانی بینالمللی
✍️ کوروش احمدی
بحران غزه وجه جدیدی به صورت حملات حوثیها علیه کشتیرانی در دریای سرخ و تنگه بابالمندب یافته است. سخنگوی نظامی حوثیها جمعه گذشته تأیید کرد که تا زمانی که اسرائیل اجازه ارسال غذا و دارو به غزه را نداده، مانع تردد کشتیهای مرتبط با اسرائیل خواهند شد. ۲۰ کشتی در مدت یکی، دو ماه اخیر وقوع حوادثی را در این آبراه گزارش دادهاند و آمریکا مدعی است که شنبه گذشته ۱۴ پهپاد را در آسمان دریای سرخ هدف قرار داده است. تاکنون پنج شرکت بزرگ کشتیرانی بینالمللی نیز تردد خود از بابالمندب را به حال تعلیق درآوردهاند. مقامات کانال سوئز نیز که حدود ۱۰ میلیارد دلار درآمد سالانه برای مصر دارد، گفتهاند که تاکنون ۵۵ کشتی مسیر جایگزین یعنی دورزدن آفریقا را در پیش گرفتهاند که دو هفته بیشتر زمان میبرد. مسیر دریایی کانال سوئز – دریای سرخ –بابالمندب از مسیرهای مهم بینالمللی است. حدود ۱۲ درصد از تجارت دریایی بینالمللی و ۱۰ درصد انرژی دریا بُرد از این مسیر منتقل میشود. اروپا و آسیا در دو سوی این مسیر قرار دارند و از اختلال در آن بیشتر لطمه خواهند دید. اروپا از طریق این مسیر روزانه حدود شش میلیون بشکه نفت دریافت میکند. در صورت بستهشدن این مسیر چین نیز در زمره کشورهایی است که بیشترین لطمه را خواهد دید. درباره تحرکات حوثیها سه سؤال مطرح است:
۱- این وجه از بحران غزه تا چه حد میتواند کشتیرانی بینالمللی را مختل کند و بر اقتصاد جهانی تأثیر بگذارد؟ در شرایطی که دولتها و بازیگران غیردولتی واقع در حلقه اول پیرامون اسرائیل با وجود جانبداریهای عمدتا لفظی از غزه کنار ایستاده و نشان دادهاند که برنامهای برای درگیرشدن در جنگ ندارند و کشورهای حلقه دوم نیز خویشتنداری پیشه کردهاند، اکنون تحرکات حوثیها تنها عاملی است که میتواند بُعدی منطقهای و بینالمللی به این بحران بدهد؛ اما تاکنون مشکل حادی پیش نیامده است. با وجود اقدام پنج شرکت کشتیرانی بزرگ به تعلیق تردد کشتیهایشان، عمده ترافیک دریایی که به حدود دو هزار کشتی در ماه بالغ میشود، به طور عادی جریان داشته است. بهایندلیل بازار نفت به این حملههای پراکنده بیاعتنا بوده و قیمت نفت به خاطر ضعف تقاضا در برخی بازارها روند کاهشی نیز داشته است. تنها هزینه بیمه کشتیها، بهویژه کشتیهای اسرائیلی افزایش یافته است. این احتمال وجود دارد که تحرکات حوثیها نیز از الگوی برخوردهای محدود و کنترلشده بین حزبالله و اسرائیل تبعیت کند. تنها درصورتیکه تعداد و شدت حملات حوثیها به کشتیها افزایش فوقالعاده پیدا کند و کشتیها ملزم به انتخاب مسیر دور آفریقا شوند، هزینه حملونقل و بهای نفت افزایش خواهد یافت و ممکن است به صورت فشار تورمی در کشورهای ذیربط بروز کند.
۲- سیاست آمریکا چیست؟ آمریکا امیدوار است که این تحرکات حوثیها نیز کنترل شده و محدود باقی بماند و توازن غیررسمی که در ۷۰ روز گذشته در منطقه شکل گرفته، بر هم نخورد. آمریکا به لحاظ اقتصادی کمترین نیاز را به مسیر دریای سرخ دارد؛ اما موضوع به لحاظ امنیت منطقهای و باز نگهداشتن مسیرهای دریانوری بینالمللی برای آمریکا مهم است و بستهشدن این مسیر به اعتبار آمریکا لطمه جدی خواهد زد؛ ازاینرو آمریکا از سه راهکار سخن گفته است: اول ایجاد یک نیروی دریایی چندملیتی ویژه. دوم برگرداندن مجدد انصارالله به فهرست گروههای تروریستی به اتهام دزدی دریایی و سوم هدف قراردادن اهدافی در یمن. با توجه به محدودماندن حملات حوثیها و ادامه تردد در دریای سرخ راهکارهای دوم و سوم هنوز محتمل نیست؛ چراکه آمریکا همچنان مصمم به جلوگیری از گسترش جنگ غزه است و امیدوار است در چند هفته آینده با فروکشکردن جنگ غزه تهدید حوثیها علیه تردد دریایی نیز منتفی شود. بهعلاوه آمریکا باید ملاحظات عربستان درباره حفظ آتشبس و تفاهم با حوثیها و آسیبپذیری کشورهای عربی منطقه را نیز در نظر داشته باشد.
۳- عواقب درازمدت اقدامات حوثیها چه میتواند باشد؟ اگر آمریکا در تلاش برای ایجاد یک نیروی ویژه دریایی موفق شود، این کار ممکن است عواقب درازمدتی برای منطقه داشته و اهدافی فراتر از مقابله با حوثیها، ازجمله درباره ایران را دنبال کند. چنین نیروی ویژهای میتواند به افزایش همکاریهای امنیتی برخی کشورهای عربی با اسرائیل تحت نظر آمریکا کمک کند.
قبلا در نوامبر ۲۰۲۱ آمریکا، اسرائیل، امارات و بحرین یک رزمایش دریایی در دریای سرخ انجام داده بودند و همزمان یک نیروی ویژه دریایی (CTF۱۵۳) با شرکت ۳۹ کشور برای مبارزه با تروریسم و دزدی دریایی در دریای سرخ ایجاد شد. بهعلاوه در خبرها آمده که آمریکا در تلاش برای شرکتدادن چین در این نیروی ویژه است. به گزارش وزارت خارجه آمریکا، وزرای خارجه آمریکا و چین هفته گذشته درباره «تهدید حوثیها علیه مسیرهای دریایی» گفتوگوی تلفنی داشتهاند. چین یکی از کشورهایی است که به دلیل اقتصاد صادراتمحور خود اهمیت زیادی برای امنیت دریانوردی قائل است. همه اینها اکنون فرصت دیگری را برای تحرکات جدیدی از جانب آمریکا ایجاد کرده و میتواند به افزایش نفوذش در منطقه کمک کند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 تولید مسکن نیازمند تسهیلات
✍️ فرشید ایلاتی
نکته مهم این است که اساساً در شهرهای بزرگ زمین در سطح شهر وجود ندارد و زمینهای خارج محدوده شهری دست دولت است. بنابراین اگر بخواهد تحریکی در حوزه ساخت مسکن اتفاق بیافتد، باید از ناحیه عرضه زمین با قاعده باشد. مهمترین مؤلفه در حوزه مسکن سهم زمین است. در بخش سهم زمین، مهمترین عامل اثرگذار عرضه آن میباشد. متأسفانه طی دوره های گذشته شاهد عرضه زمین نبودهایم و تنها عرضه مسکن بهصورت تراکم فروشی صورت گرفته است. لازم به ذکر است تا بگوییم که تراکم فروشی خود روشی نادرست و عامل گرانی مسکن میباشد.
در این بین تدوین برنامه بلندمدت بهمنظور آمادهسازی و واگذاری زمین ضرورت دارد. مادامیکه تراکم و عرضه زمین وجود نداشته باشد و تقاضا روزانه افزایش پیدا کند، تورم شکل خواهد گرفت و گرانی مسکن پدیدار خواهد شد. دراین راستا ضرورت دارد تا طی برنامهای جامع و بلندمدت، طرح آمادهسازی و واگذاری زمین را در دستورکار قرار دهیم. این مهم پیشنیاز تولید مسکن است و میتواند در حوزه تولید اثرگذار باشد.
در حال حاضر ایجاد مسکن نیازمند ابزار قوی تسهیلات است تا از این طریق ساماندهی شود. بازار مسکن در حال حاضر چشم انتظار همکاری بیشتر دستگاهها است و اگر این همکاری بهبود یابد به طور قطع همزمان با افزایش تولید بازار مسکن هم رنگ بوی بهتری خواهد گرفت. بازار مسکن در ابتدا باید با پرداخت تسهیلات ساخت از طریق همکاری تمامی بانکها از لحاظ تولید تامین و اشباع شود و پس از آن دولت زمینه را برای پرداخت تسهیلات خرید فراهم کند.
به طور کلی ضرورت دارد تا فرآیند آمادهسازی مسکن را بهصورت پایدار رقم بزنیم. فرآیند آمادهسازی و واگذاری زمین به هیچ عنوان نباید متوقف شود. متأسفانه واگذاری زمین تنها در دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ صورت گرفت و پس از آن متوقف شد. چنانچه این روند ادامه پیدا میکرد، نیاز هر شهر، آمایش سرزمین و هدفگذاری جمعیتی محقق میشد. به بیان دیگر مجموع عوامل مذکور نیازمند الحاق زمین میباشند.
مطالب مرتبط