🔻روزنامه تعادل
📍 آیفون کیلویی چند؟
✍️ پیمان مولوی
پس از ماجرای اختلاس گسترده از ایرانیان توسط کوروش کمپانی، بسیاری از تحلیلگران علوم مختلف تلاش کردند مبتنی بر حوزه فعالیت خود تفسیری از چرایی بروز یک چنین حوادثی بدهند.برخی اشاره کردند، گسترش فقر و بروز مشکلات عدیده، ریشه بروز این نوع اختلاسها و کلاهبرداریهاست.گروه دیگری هم از کارشناسان اشاره کردند به دلیل فقدان نظارتهای لازم است که این نوع حوادث تلخ بروز میکند. بد نیست به ارتباطی که خود من با این کمپانی داشتم، اشاره کنم:
۱) مدتی قبل یکی از مراجعهکنندگان که مشاورههای اقتصادی از من دریافت میکند، عنوان کرد قصد دارد سرمایهگذاری بزرگی در کوروش کمپانی انجام دهد! برای نخستینبار بود که این نام به گوشم میخورد، با توضیحات بیشتر این فرد متوجه شدم، این کمپانی گوشیهای آیفون۴۰میلیونی را با قیمت ۲۰میلیون تومانی به مردم تحویل میدهد. بلافاصله از فرد مراجعهکننده پرسیدم: «مگر این کمپانی از چشم و آبروی شما خوشش میآید که موبایل ۴۰میلیون تومانی را ۲۰میلیون میدهد؟ چرا باید فردی ۹۰۰دلار برای آیفون ۱۳ بدهد بعد با هزینههای جانبی آن را ۲۰میلیون بفروشد.» نهایتا فرد مراجعهکننده را از سرمایهگذاری در این کمپانی منصرف کردم، اما متاسفانه صدای کارشناسان و متخصصان در جامعه طنینانداز نیست. در واقع مردم بیشتر گوش به تبلیغات سلبریتیها و اینفلوئنسرها دوختهاند تا نغمههای تخصصی و واقعی.
۲) نخستین دلیلی که برای بروز این نوع حوادث میتوان برشمرد، طمع برخی افراد است. طمع است که انسان را به سمت رفتارهای غیرمتعارف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... سوق میدهد. البته این حوادث مختص ایران نیست و در بسیاری از کشورهای جهان سابقه دارد. فردی به نام «مداف» ۶۴میلیارد دلار در بازارهای مالی جهانی کلاهبرداری کرده بود. داستان زندگی این فرد درسی است که همه باید از آن با خبر شوند.سود اغواکننده، روایتسازیهای جعلی و استفاده از اضطرار مردم، دلایلی است که باعث شکلگیری حوادثی از این دست میشود. واقع آن است که مردم ایران با شرایط اقتصادی دشواری دست به گریبان هستند. هر روز از ارزش پول ملی ایرانیان کاسته میشود و مردم همواره چشم به پیرامون خود دوختهاند تا ریال خود را به سودهای افزونتر بدل کنند. سوداگران و سودجویان از این اضطرار عمومی سوءاستفاده میکنند تا درآمد بیشتری کسب کنند. بنابراین قبل از هر چیز باید از خودمان هم انتقاد کنیم. همگی ما علاقه زیادی داریم تا نقش مظلوم و قربانی را بازی کنیم. اینکه باید قبل از تصمیمات اینچنینی مشاوره بگیرد با متخصصان گفتوگو کند و بررسی جامعتری کند اولویت ندارد.ایکاش مردم همانطور که در میدان میوه و ترهبار به انتخاب سیب و گلابی و پرتقال توجه میکنند و مراقبند تا یک سیبزمینی خراب و پرتقال چروک خورده نصیبشان نشود در سایر حوزههای اقتصادی و مالی هم این اندازه توجه داشتند. بیدقتی، سهلانگاری و طمع هم سهمی است که باید برای جامعه و آسیب دیدگان در نظر گرفت.
۳) موضوع مهمتر اما به کاستیهایی بازمیگردد که در نظام حکمرانی ایران وجود دارد. وقتی در کشوری نمایندگی برندی مانند اپل (علیرغم این همه تقاضا) وجود ندارد تا مردم ایران هم مانند همه جای دنیا به صورت قانونی کالای مورد نظر خود را خریداری کنند، از سوی دیگر اپل هم مانند روال سایر کشورها نمیتواند کالای خود را وارد ایران کند و به فروش برساند، طبیعی است که مردم گرفتار شیادان و کلاهبرداران شوند. وقتی در ایران اپراتورهایی دارید که موبایل و برندهای آن را عرضه نمیکنند اوضاع همین میشود. در انگلیس، فرد میتواند یک خط همراه بخرد و به صورت قسطی چند ساله گوشیهای آیفون و... را نیز همراه آن بخرد. وقتی اینگونه نیست مردم ناچارند از طریق واسطهها این نیازها را تامین کنند. واسطههایی که به دلیل فقدان نظارت، عدم شفافیت در تجارت ایران، عدم وجود نمایندگیها و مشکلات در ورودی کالاها و... مردم را تیغ میزنند و بار خود را میبندند. این وضعیت فقط مختص گوشی موبایل نیست. برای خرید کتانی، لوازم خانگی، خودرو، لپتاپ و...شرایط همین است. بسیاری از مردم ایران ناچارند اقلام استوک را به قیمتهای اصلی و جهانی خریداری کنند.
سپس ۶ماه بعد این جنس خراب میشود و سرمایه مردم بر باد میرود. این روند اشتباهی است که در اقتصاد ایران حاکم است. اقتصاد ایران مانند جزیرهای دور افتاده است که ارتباطی با برندهای اصلی و شرکتهای مادر جهانی ندارد، تک افتاده است. راهکار پایان دادن به این معضل هم توجه به اقتصاد بازار آزاد است.
۴) موضوع مهم بعدی، فقدان نظارت است. در ایران بدترین نوع نظارتها را شاهدیم در ایران نمیتوان یک جنس مشخص را با یک قیمت ثابت پیدا کرد. هر فروشندهای هر قیمتی را که دوست دارد، تعیین میکند. هیچکس هم نظارتی بر روی آن ندارد. بسیاری از کارشناسان گفتند و هشدار دادند این کمپانی در حال تقلب است. ایکاش بررسی میشد و مهر تایید یا مردودی بر آن زده میشد. این نخستین کلاهبرداری در ایران نیست، آخرین آن هم نخواهد بود. تا زمانی که این ضرورتها مورد توجه قرار نگیرد، وضع همانی است که بود...
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی
✍️ دکتر جعفر خیرخواهان
اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشمانداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ میشود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است.
در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و بهتبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحتالشعاع خود قرار دهد.
اما طی دو دهه گذشته، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی سرانه ایران در حد چشمگیر و حتی قابل حس کردن نبوده و رشد اقتصادی و کل اقتصاد عملا به اغما رفته است. اگر در دو دهه آتی، تغییرات اساسی و بنیادی در راهبردهای کلان و سیاستهای بلندمدت صورت نگیرد، رخوت و رکود و عقبماندگی اقتصاد ایران نسبت به رقبای منطقهای خود ادامه یافته، ایران به حاشیه رفته و قرارداد اجتماعی در رابطه با وظایف اولیه حکومت نسبت به شهروندان که در قانون اساسی به صراحت آمده است کاملا زیرپا گذاشته خواهد شد.
یکی از بیتوجهیهای بزرگ و سرنوشتساز طی دو دهه گذشته، عدم درک و فهم صحیح این معنی بود که رشد اقتصادی قوی و مداوم فقط با وجود بخش خصوصی پویا و پرجنبوجوش حاصل و عاید میشود: بنگاههای کوچک و بزرگی که بتوانند در محیطی رقابتی چه در صحنه داخلی یا با حضور جدی در عرصه جهانی به بهترینها تبدیل شوند، پایدارترین ابزار و وسیله برای خلق ثروت و ایجاد اشتغال هستند.
سیاستهای بد ضدتولیدی و دشمن سرمایهگذاری، عدمقطعیتهای با هزینههای سرسامآور ناشی از تحریمهای بینالمللی، امنیتی کردن فضای داخلی و ترویج توطئهچینی و تهمتزنیها باعث سلب اعتماد و اطمینان صاحبان کسبوکارها شد و فرار مغزها و استعدادها، سرمایهها و شرکتها با سرعت و شدتی باورنکردنی افزایش یافت.
در نظامهای سیاسی مبتنی بر دموکراسی و حضور احزاب گوناگون، انتخابات میتواند صحنه و بستری برای بازگرداندن اعتماد جامعه باشد که البته مستلزم شکلگیری و فعالیت آزادانه احزابی است که ورای غوغاها و وعدههای سیاسی پوچ و بیمعنی و بدون پشتوانه عملی، توانایی تشریح این مساله مهم را داشته باشند که رشد اقتصادی با پیشتازی بخش خصوصی نیاز اساسی کشور است.
همچنین یافتن پاسخ صحیح به این پرسش که چنین رشدی چگونه میتواند شکل بگیرد و در واقعیت تحقق یابد، شایستهتر و اولیتر از هر دستورکار و برنامهای است.اینکه «طرفدار کسبوکار خصوصی» باشیم دلالت بر این ندارد که «مخالف و ضددولت» هستیم. رشد سریع با رهبری بخش خصوصی نیازمند دولتی شایسته و قابل است که در مسیر تامین منافع ملی و خیر عمومی حرکت میکند.
ایجاد «ائتلافهای رشد» یکی از مهمترین روشهای پشتیبانی از کسبوکارهای خصوصی است. مقامات دولتی در سطح ملی و استانی، انرژی و منابع فراوانی را صرف اموری میکنند که رشد اندکی به بار میآورند. برعکس آنها زمان اندکی را صرف چگونگی جذب سرمایهگذاریهای جدید و تاسیس بنگاههای جدید و شیوههای کمک به بزرگ شدن بنگاههای موجود میکنند.
گفتوگوهای سازنده و علنی بین کسبوکارها و دولت (ملی و استانی) میتواند به سرمایهگذاری مناسب در زیرساختها و آموزش و پژوهش موردنیاز و ایجاد نظام اداری یاریگر تولید و جذب سرمایهگذاران بیرونی کمک کند.
همه کسبوکارها باید صاحب صدا و سخنگویانی باشند که منافع آنها را نمایندگی میکنند و فرآیندها و رویهها، شفاف و قانون-محور باشد تا از تبعیض و لطف ناروا به شرکتها یا افراد خاص جلوگیری شود. اما هنگامی که دولت در تعامل با کسبوکارهای موجود است، باید به بنگاههایی که در حال حاضر وجود ندارند نیز فکر کند.
بنگاههایی که فقدانشان چه به علت دست برتر داشتن بنگاههای باسابقه و جاافتاده فعلی و کمکهای دریافتی آنها و چه به علت محیط کسبوکار انحصاری است که مانع ورود و تاسیس کسبوکارهای جدید میشود.
از دیگر پیشنیازها برای رشد با محوریت بخش خصوصی، خاتمه دادن به شعارها و احساسات ضدکسبوکاری و بخش خصوصی است. همیشه این وسوسه در دولت و مردم وجود دارد که مشکلات کشور را به کسبوکارها و بنگاههای بخش خصوصی نسبت دهند. برخی منتقدان چپگرا همچنین دوست دارند رشد کارآفرینان و سرمایهگذارها را به فقر اکثریت مردم گره بزنند.
دیگران نیز معتقدند اشتغال نیروی کار از سوی کارفرمایان بخش خصوصی به منزله استثمار کارگر است. بسیاری دیگر هم معتقدند کسبوکارهای خصوصی نقش اندکی در بهبود کلی اقتصادی دارند و باید همه امور را به دولت سپرد. حتی برخی سیاستمداران جلوتر رفته و صاحبان کسبوکارها را مشتی سرمایهدار «دزد و حریص» و «لاشخور» توصیف میکنند.
پوپولیستها هم شرکتهای بزرگ را عامل و همدست سرمایهداری جهانی معرفی میکنند.دیگر ویژگی مشترک حاکم بر گفتمان سیاسی، غرولندها درباره «اعتصاب خیالی سرمایهدارها و امتناع از سرمایهگذاری» یا حتی مقابله کردن آنها با سیاستهای دولت است که از سوءبرداشت نسبت به شیوه تصمیمگیری کسبوکارها و چه کسی از آن تصمیمات منتفع میشود ناشی میشود.اگر دولتی خواهان رشد اقتصادی بالا است نمیتواند از مسوولیت خود در دفاع از بازارها و کسبوکارها در مواجهه با فشارهای پوپولیستی و بازتوزیعی شانه خالی کند.
چنین کاری البته اگر بخواهد جامع و کامل اجرا شود نیازمند مشارکت همهجانبه دولت، احزاب سیاسی، رسانهها و کل جامعه است.سردادن شعارهای ضد کسبوکار و دامن زدن به احساسات مخالف با بخش خصوصی، با گذشت زمان اعتماد و اطمینان صاحبان کسبوکارها را تضعیف و سیاستهای اقتصادی را مخدوش کرده و مانع سرمایهگذاری میشود. هزینه آنها را باید با انبوه شغلهایی محاسبه کرد که میتوانستند وجود داشته باشند اگر به بخش خصوصی و کسبوکارها حمله نمیشد.
پس عمده چالشهایی که اینک گریبانگیر ما است نه از جانب کسبوکارهایی که وجود دارند، بلکه از کسبوکارهایی که وجود ندارند و غایبند ناشی میشود. حمله به بنگاههای اقتصادی موجود هرگز مسائل ما را حل نخواهد کرد، اجازه دادن به تاسیس دهها هزار بنگاه جدید تا رشد کنند و شکوفا شوند مسائل ما را حل خواهد کرد.
نتیجه اینکه ایران اگر میخواهد طی ۲۰سال آینده، به کمترین جایگاه مورد انتظار خود در عرصه جهانی دست یابد و نیازهای اقتصادی بحق و مشروع مردمانش را تامین کند، به تغییر اساسی و قاطع در رویکردها و جهتگیریهای خود نیاز دارد به نحوی که رشد اقتصادی تحت رهبری کسبوکارها و بنگاههای خصوصی در راس دستورکار سیاستی قرار گیرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 پای درس تاریخ
✍️ سید محمدعماد اعرابی
دکتر حشمتالله رنجبر یکی از اعضای گروه پزشکان معالج امام(ره) بود که دو خاطره قابل توجه از ایشان در سال ۱۳۶۷ نقل کرده است. آن روزها پزشکان معالج دستگاههایی نصب کرده بودند تا علائم حیاتی قلب امام(ره) را از دور رصد و اندازهگیری کنند.
اوایل سال ۶۷، یک شب تهران مورد حمله موشکی رژیم بعث عراق قرار گرفت. دکتر رنجبر از حال امام(ره) در آن شب میگوید:
«ساعت ۱۱ و یا ۱۱:۳۰ بود که ایشان معمولا مىخوابیدند مثل اینکه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پایین بودن ریتم قلبشان نشان مىداد که الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه
یک موشک به حوالى جماران- گویا فرمانیه- اصابت و صداى بسیار مهیبى ایجاد کرد. ما واقعا حس کردیم که به نزدیک بیت امام(ره) اصابت کرده است اما در همان لحظه چشمهایمان به مونیتور بود که ببینیم
حضرت امام چه وضعى دارند، ریتم قلبشان بالا مىرود یا نه؟ خوب طبیعتا در مورد هر فردى این ریتم قلب بالا مىرود و یک حالت ترس ایجاد مىشود ولى براى من تعجبآور و واقعا جالب بود که ایشان [ریتم قلبشان بالا نرفت و] نمىترسید.»
چند ماه گذشت، جنگ به پایان رسیده بود و امامی که حتی موج انفجار مهیب موشکها هم قلبش را متلاطم نمیکرد، حالا به نظر میرسید چیزی جسم و روحش را در فشار قرار داده است. دکتر رنجبر از حال امام(ره) در آخرین روزهای بهمن ۱۳۶۷ میگوید: «ایشان چند شبى بود خواب نداشتند. بسیار بىقرار بودند، دیرتر مىخوابیدند. تعداد ریتم قلبشان بالا بود. ما پیش خودمان برایمان سؤال پیش آمده بود که چى شده، مشکل چیست؟ حضرت امام در این ساعت از شب باید خواب باشند و نباید قلبشان مثلا بیشتر از ۶۰ تا ۶۵ تا بزند. چطور است که ریتم قلبشان بالاست این نوساناتى که روى دستگاه ایجاد مىشد، جریان چیست؟... پزشکان هم معاینه مىکردند و مسئلهاى نبود. بعد از اینکه ایشان فتواى اعدام سلمان رشدى را اعلان کردند تازه ما فهمیدیم که ایشان حدود یک هفته، واقعا اذیت مىشدند حالا یا مطالعه داشتند یا [چیز دیگر] نمیدانم... شبى که فرداى آن روز، حکم اعدام سلمان رشدى را صادر کردند براى ایشان بسیار شب بحرانى بود.»
امام(ره) ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ طی حکمی خطاب به مسلمانان جهان نوشتند: «به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است؛ إنشاءالله.»
حکم امام(ره) موضوع کتاب آیات شیطانی و نویسنده آن را در جهان اسلام داغتر از قبل میکند و غوغایی به راه میاندازد. علاوهبر رهبران جریانهای شیعه در کشورهای اسلامی، علما و حوزههای علمیه اهل تسنن در هندوستان، پاکستان، بنگلادش و لبنان نیز به استقبال فتوای امام(ره) رفتند و آن را لازمالاجرا معرفی کردند. در خارج از کشورهای اسلامی نیز مسلمانان و تشکلهای اسلامی در انگلستان، آمریکا، ایتالیا، فرانسه، آرژانتین، سودان، استرالیا، هنگکنگ، دانمارک، کانادا، اسپانیا، فنلاند و... با صدور بیانیهها و برگزاری تجمع حمایت خود از فتوای
امام خمینی(ره) را اعلام کردند.
با برانگیختگی مسلمانان در اقصی نقاط جهان کار برای سلمان رشدی و حامیان غربیاش بیشتر از آن چیزی که فکر میکردند، سخت شد.
سه روز بعد در ۲۸ بهمن ۱۳۶۷ رسانههای غربی با تحریف سخنان
آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت ایران در نماز جمعه تهران مدعی میشوند که در صورت توبه سلمان رشدی، او بخشیده و حکم اعدام لغو خواهد شد. در واکنش به این شیطنت رسانهای، امام(ره) فورا
در ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ اطلاعیهای صادر کرد: «سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال، تمامی همّ خود را به کار گیرد تا او را به دَرک واصل گرداند. اگر غیر مسلمانی از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریعتر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آنچه را که در قبال این عمل میخواهد به عنوان جایزه و یا مزد عمل به او بپردازند.» حفظ و حراست از ساحت رسولالله(ص) برای امام(ره) بر هر چیز دیگر اولویت داشت.
حالا دیگر کشورهای غربی سعی میکنند با تهدید و تحریم، ایران اسلامی را از این تصمیم منصرف کنند. دو روز بعد در اول اسفند ۱۳۶۷ کشورهای عضو جامعه اقتصادی اروپا با محوریت انگلستان در اقدامی هماهنگ تصمیم به خارج کردن سفرای خود از ایران میگیرند. سخنگوی دولت انگلیس در حاشیه اجلاس بروکسل درباره این تصمیم به رادیو دولتی انگلستان میگوید: «هدف این است که آیتالله خمینی تحت فشار حداکثری قرار گیرد تا متوجه شود که اروپا مصمم است برای حفظ اصول آزادی بیان و حقوق بشر و عدم مداخله در امور کشورهای دیگر، قد علم کند.»
«فشار حداکثری» آن زمان هم نتیجهای جز سرشکستگی برای غرب نداشت. همه دوازده عضو بازار مشترک اروپا، سفرا و سایر رؤسای هیئتهای دیپلماتیکشان را از ایران خارج کردند اما جمهوری اسلامی مقتدرانه بر موضع ایمانی و اعتقادی خود پافشاری کرد. آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت ایران آن روزها راهی یوگسلاوی بود که در مصاحبه مطبوعاتی خود در واکنش به این اقدام غربیها، سرفرازانه بر اجرای حکم امام(ره) تأکید کرد: «یک تیرى پرتاب شده و دارد مىرود به طرف هدف، نشانهگیرى هم دقیق شده، دیر یا زود این تیر خواهد خورد به هدف. حالا اگرچه اطرافش خیلى هم جنجال و سروصدا مىکنند.»
غربیها دستبردار نیستند. آنها دنبالههای داخلی خود را به میدان آوردند تا ضمن ارائه تحلیلهای به ظاهر خیرخواهانه در افکار عمومی ایران، با ایجاد تردید نسبت به عواقب حکم امام(ره) در میان مردم، اراده جمهوری اسلامی را سُست کنند. سوم اسفند ۱۳۶۷ امام خمینی به این جریان رسانهای و تحلیلهایشان واکنش نشان میدهند و در قسمتی از پیام خود به روحانیون سراسر کشور مینویسند: «ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجهگیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتهاند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانتکنندگان به مقام مقدس پیامبر(ص) و اسلام و مکتب بگذریم!»
نتیجه پافشاری جمهوری اسلامی ایران بر مواضع اصولی خود در حمایت از ساحت پیامبر اسلام(ص) خیلی زود آشکار شد. ۱۲ اسفند ۱۳۶۷ یعنی کمتر از دو هفته پس از خروج سفرای غربی از ایران، وزیر خارجه اسپانیا که کشورش ریاست دورهای جامعه اقتصادی اروپا را
بر عهده داشت اعلام کرد: «جامعه اقتصادی اروپا میخواهد با ایران روابطی عادی و سازنده داشته باشد.» مسئولان دولتی انگلستان از نخستوزیر تا وزیر خارجهشان نیز در یک عقبنشینی ملموس از لزوم احترام به اسلام و مسلمانان گفتند. حتی وزیر کشور انگلستان با شانه خالی کردن از حفاظت از سلمان رشدی اعلام کرد: «این اقدام به دستور دولت انگلیس انجام نگرفته و مسئولیتش با پلیس است و دولت در آن دخالتی ندارد.» سفرای غربی اندک اندک و بدون سر و صدا به محل مأموریت خود در تهران برگشتند اما جمهوری اسلامی نه تنها هرگز از اجرای حکم اعدام سلمان رشدی برنگشت بلکه برای اجراکننده این حکم جایزه یک میلیون دلاری نیز در نظر گرفت. این رویداد از جنبه دیگری نیز قابل توجه بود. در حالی که سران کشورهای عربی منفعلانه در این ماجرا سکوت کرده و از اعلام نظر خودداری میکردند؛ اقدام امام(ره) در بیان قاطعانه حکم الهی در مورد سلمان رشدی، بار دیگر نگاه ملتهای مسلمان را متوجه ایران کرد و انقلاب اسلامی ایران را طلایهدار دفاع از آرمانهای اسلامی نشان داد.
اگرچه ۳۵ سال از آن روزها میگذرد اما ماجرای سلمان رشدی یکی از درسهای همیشه تازه تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. ایستادگی بر مواضع خداخواهانه و حقطلبانه شاید سختیهایی داشته باشد اما همیشه جواب میدهد و فرصتهای جدیدی ایجاد میکند؛ شرطش همان است که حاج قاسم سلیمانی گفت: «شرطش این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.»
۱۲ آگوست ۲۰۲۲ (۲۱ مرداد ۱۴۰۱) ساعت ۱۱ صبح به وقت محلی، زمانی که بیش از ۱۵ ضربه چاقو بهصورت، گردن، بازو، پهلو و ران سلمان رشدی وارد شد؛ سیاستمداران غربی یک بار دیگر عمق نفوذ مرجعیت اسلامی را دیدند. برای «هادی مطر» ۲۴ ساله فتوای امام(ره) و تأیید آن توسط
رهبر انقلاب، فقط چند جمله ساده بر روی کاغذ نبود، دستورالعملی بود که
هر لحظه باید اجرا میشد حتی اگر هرگز صاحب آن فرمان را ندیده باشد، حتی اگر فرسنگها آنطرفتر در ایالات متحده متولد و بزرگ شده باشد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 انتخابات مجلس در کشور همسایه
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
انتخابات مجلس پاکستان در چند هفته گذشته از مهمترین وقایع سیاسی ـ اجتماعی در کشور همسایه ما بود که در مطبوعات و رسانههای داخلی چندان به آن پرداخته نشد. اکنون در پایان انتخابات مجلس پاکستان و معلوم شدن نتایج نهایی آن اغلب رسانهها چه در داخل پاکستان و یا خارج از آن با بررسی نتایج نهایی، پیشبینی روزهای ملتهب در این کشور و در مجلس ملی آن را میکنند. زیرا اعلان نهایی نتایج انتخابات سراسری پاکستان از سوی کمیسیون انتخاباتی این کشور، پیچیدگی تشکیل دولت آینده را دوچندان کرده است. نتیجه رسمی شمارش آراء نشان میدهد، هیچ حزبی در مجلس ۳۳۶ نفره از نمایندگان نتوانسته است به حد نصاب ۱۶۹ که برای تشکیل دولت جدید نیاز است، برسد. در نقد این شرایط از پایان انتخابات مجلس در پاکستان در گزارشی آمده است:«... تشکیل دولت ائتلافی در هر جای جهان البته دردسرهای خود را دارد و با بده بستانهای سیاسی همراه است که شاید در کشوری مثل پاکستان مشکلتر هم باشد، زیرا اختلافهای بین احزاب در این کشور در مواردی بسیار عمیق است، اختلافاتی که عملاً کارآمدی یک دولت ائتلافی را دوچندان میکند.» در انتخابات پنجشنبه گذشته پیروزی نامزدهای مستقل که ۱۰۱ کرسی از مجموع ۳۳۶ نفره مجلس را به دست آوردهاند، مشکلات را برای آینده مجلس پاکستان دوچندان کرده است. دو حزب اصلی «مسلم لیگ» شاخه نواز ۷۵ کرسی و حزب مردم پاکستان هم ۵۴ کرسی به دست آورده است. این نتیجه در حالی به دست آمده است که حزب انصاف پاکستان به رهبری «عمران خان» از شرکت در انتخابات منع شد و نامزدهای این حزب به طور مستقل در انتخابات شرکت کردند.
دیروز در این فضای آشفته بعد از پایان انتخابات مجلس پاکستان سخنگوی حزب «مسلم لیگ» پاکستان شاخه نواز، اعلام کرد «شهباز شریف» نخست وزیر سابق پاکستان، تنها نامزد دوباره نخستوزیری پاکستان برای رهبری ائتلاف جدید تشکیل شده بین احزاب مختلف خواهد بود.»
دولت ائتلافی پاکستان با ائتلاف «شهباز شریف» از حزب «مسلم لیگ» که بزرگترین حزب شناخته شده با ۸۰ کرسی در مجلس پاکستان است و حزب «مردم» پاکستان به رهبری پسر بینظیر بوتو با ۵۴ کرسی دوم است. این دو حزب با هم برای تشکیل یک اکثریت حداقلی در مجلس پاکستان با ۲۶۴ کرسی کافی هستند. بعد از اعلان این خبر، حزب «تحریک انصاف» متعلق به «عمران خان» که در بازداشت به سر میبرد، از این ائتلاف انتقاد کرد و آن را دزدیدن آراء مردم پاکستان نامید.
واقعیت در پاکستان بعد از انتخابات سراسری مجلس این کشور نشان میدهد انتخابات مجلس گستردگی و عمق شکافهای اجتماعی و نارضایتی مردم پاکستان را عیان کرده و رسمیت داده است. در حالی که انتخابات مجلس باید نشانه بارز از وحدت ملی و ترسیم آینده روشن بر حل مشکلات مردم باشد. انتخابات مجلس در پاکستان در افکار عمومی مردم این کشور، تکرار «نبرد قدرت» برای به دست گرفتن نهاد مجلس، مرکز اصلی قانونگذاری در پاکستان خوانده میشود. محصول این انتخابات به جای تثبیت و فربهسازی «قدرت ملی» موجب شکافهای گوناگون در سطوح جامعه و در کشور پاکستان خواهد شد.
نگاه به پاکستان کشور همسایه ما و چگونگی برگزاری انتخابات مجلس در آن میتواند برای ما در ایران «عبرت آموز» باشد. به ویژه که در آینده نزدیک تا چند هفته دیگر، انتخابات مجلس شورای اسلامی را در پیش داریم.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پایان ناوالنی و خواب موقتی آرام پوتین
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
گویی سر به نیست کردن مخالفان بخشی از دستور و نقشه کار مقامات کرملین به ویژه ولادیمیر پوتین شده است. در یک نگاه کلی، چنین نقشه و دستور کارهایی ویژه دموکراسیهای غیرلیبرال است که هیچگاه مخالفان خود را تاب نمیآورند و تلاش دارند با «سیاست حذف» صدارت خود را بدون دردسرهای مخالفان و اپوزیسیون بیمه کنند.
ماجرای مرگ پرابهام و مشکوک «الکسی ناوالنی» و نحوه حذف آن در معادلات و مناسبات روسیه، از آبشخوری چون «سیاست حذف» مقامات کرملین آب میخورد. در واقع سالیان سال است که کرملین تحت رهبری ولادیمیر پوتین مشغول پاکسازی همه رقبای بالقوه رییسجمهوری بوده است.
الکسی ناوالنی، یک سیاستمدار ملیگرا و رهبر زندانی اپوزیسیون روسیه، بیش از یکدهه بود که وجود فساد در هسته مرکزی قدرت در این کشور را فریاد میزد، بهگونهای که افشاگریهای ویدئویی او توانست توجه دهها میلیون بازدیدکننده آنلاین را به خود جلب کند. از میان طیف عمدهای از مخالفان و اپوزیسیون پوتین، تنها ناوالنی بود که توانایی بسیج عمومی به ویژه جوانان روس برای حضور در خیابانها را داشت و همین امر عامل عصبانیت بیشتر مقامات روسی به ویژه رهبر خودکامهاش ولادیمیر پوتین شده بود. همین محبوبیت باعث خشم پوتین شد و اوج خشمش آنجا بود که ناوالنی در سال ۲۰۱۳ موفق به کسب ۲۷ درصد از آرا در انتخابات شهرداری مسکو شده بود.
در واقع از همان هنگامی که ناوالنی توانسته بود به چنین موفقیتی دست یابد، پوتین احساس میکرد که با وجود اپوزیسیونی چون ناوالنی نمیتواند آب خوشی را از گلو پایین دهد. بهواقع میتوان گفت که ناوالنی خار چشم و استخوان در گلوی ولادیمیر پوتین بود. از منظر علتشناسی، دور کردن منتقدان از صحنه سیاسی روسیه و ایجاد شرایطی بدون چالش در ادامه مسیر حکمرانی دیکتاتورمآبانه در سپهر سیاست روسیه در کنار رویاهای تجدید حیات نئوتزاریسم و ملیگرایی روسی، از مهمترین دلیل مقامات کرملین در قلعوقمع مخالفان است. به این ترتیب اگر این حادثه به نام کرملین- بهویژه با نقشه و تمهیدات ولادیمیر پوتین- اجرا شده باشد، دیگر تردیدی نخواهد ماند که الکسی ناوالنی به سرنوشت کسانی چون: الکساندر لیتویننکو، سرگئی اسکریپال، پاول آنتوف، ویاچسلاو کارتوخین، راویل ماگانوف، دن راپوپورت، میخائیل لسین، بوریس نمتسوف، بوریس برزوفسکی، ناتالیا استمیروا، استانیسلاو مارکلوف، آناستازیا بابورووا، آنا پولیتکوفسایا، پل کلبنیکوف، سرگئی یوشنکوف و یوگنی پرگوژین دچار شده است. به این ترتیب با مرگ و پایان ناوالنی شاید پوتین بتواند نفس راحتی بکشد و به خواب خوشی موقتی بادست یابد، اما قطع به یقین، او با خیز اپوزیسیون دیگر دچار چالش میشود.
جان کلام آنکه اگر چه مرگ و پایان ناوالنی آخرین پرده از سناریوی (سیاست حذف مخالفان) مقامات کرملین نیست، اما به نظر میرسد این سیاست ادامه خواهد داشت، چراکه هم اینک حس انتقام مقامات کرملین بیشتر از قبل به واسطه حضور خفته اپوزیسیون چندلایه بیدار شده است و ولادیمیر پوتین قطعا خائنان خود را نمیبخشد و آنها را به نوبت قلع و قمع و سر به نیست خواهد کرد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 مردم در متن یا در حاشیه انتخابات
✍️ سید عطاءالله مهاجرانی
میرزا آقا خان کرمانی در «آیینه اسکندری» که درباره تاریخ ایران نوشته، به نکتهای درباره علت یا دلیل عقبماندگی کشور و ملت ایران اشاره کرده است. از تاریخ نگارش کتاب او بیش از ۱۲۰ سال میگذرد. اما سخن او تازه و شایسته اعتنا و تامل است: «خرابی و آبادی گیتی را ایرانیان بسته به اراده شاهان میدانند و خودشان را ابدا در تغییرات ملکیه ذیمدخل نمیشمارند و گمان و تصور نمیکنند که در دنیا بهقدر ذرهای میتوان منشا اثری شد. سبب اینکه ملت ایران در هیچ راه پیش نرفته و ترقی برای ایشان حاصل نشده همین اعتقاد باطل است که از فرط عجز و مسکنت یا از شدت تنبلی و کسالت جهل ناشی شده و خود را در حقوق مملکت حصّهدار نمیدانند.» (۱) میرزا جهانگیر خان این نکته را در اواخر دوران قاجاریه نوشته است، ملت ایران برای بر هم زدن چنان مبنایی، انقلاب مشروطه را برپا کردند که با تاسف و حسرت به استبداد صغیر و سلطنت رضاخان انجامید و مردم به حاشیه رانده شدند. در شهریور ۱۳۲۰ که کشور ایران از سوی متفقین اشغال شد و رضاشاه را از ایران تبعید کردند، حذف مردم عوارض خود را نشان داد، یک نظامی را انگلیس آورده بود و هم او را پس از ۲۱ سال، انگلیس برد. انقلاب مشروطه برای این بود که مردم برای سرنوشت کشور و خود تصمیم بگیرند. محمدرضا شاه هم وقتی با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با مدیریت انگلستان و امریکا و با طراحی چرچیل به ایران بازگشت به هر مقدار که احساس اقتدار بیشتری میکرد، مردم و نخبگان را به حاشیه میراند. نشانه روشن روش و منش او، همان جمله معروف بود که پس از تشکیل حزب رستاخیز و تعطیلی همه احزاب نمایشی بر زبان آورد: «هر کس نمیخواهد گذرنامهاش را بگیرد و برود!»
یادداشتهای اسدالله علم، گنجینه گرانبهایی است که نشان میدهد، نه تنها مردم ایران در ساحت حکمرانی شاه غایب بودند، بلکه نخبگان و حتی مدیران ارشد کشور هم بیاعتبار بودند و جرات طرح نقد و نظر خود را نداشتند. دفتر وزیر دربار، هم وزارت خارجه است و هم شرکت نفت و هم وزارت دفاع. صد بار هم علم به شاه میگوید با این ارجاعات شما ما باید وزارت دربار را توسعه بدهیم که شاه پشت گوش میاندازد و نمیپذیرد. شاه وقتی صدای انقلاب ملت ایران را شنید که بسیار دیر شده بود. گفتهاند کسانی که در کنار دریا، با صدای امواج بیدار نمیشوند، صدای توفان آنها را بیدار خواهد کرد. انقلاب اسلامی، با تغییر نظام سلطنتی به جمهوری اسلامی در حقیقت، بازگشت قدرت و شیوه حکمرانی به مردم بود. امام خمینی در رهبری انقلاب و نیز دوران استقرار نظام در دهه نخست انقلاب بر همین راه و رسم وفادار بود و تاکید میکرد. وقتی زمزمههایی شنیده میشد که تنها روحانیون باید در امور دخالت کنند و مردم نقشی ندارند، امام از این ایده به عنوان یک توطئه یاد کرد: «این یک توطئهای است که میخواهند همانطوری که در صدها سال توطئهشان این بود که باید روحانیون و مذهب از سیاست جدا باشد و استفادههای زیاد کردند و ما ضررهای زیاد از این بردیم، الان هم گرفتار ضررهای او هستیم. حالا دیدند آن شکست خورد، یک نقشه دیگر کشیدند و آن، این است که انتخابات حق مجتهدین است، انتخابات یا دخالت در سیاست حق مجتهدین است. دانشگاهیها بدانند این را همانطوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق مابین دانشگاهی و دانشجو و مثلا مدرسهای و اینها نیست، همهشان با هم هستند. اینکه در دانشگاه رفتند و یک همچو مطلبی را گفتند، این یک توطئهای است برای اینکه شما جوانها را مأیوس کنند.» (۲) انتخابات در قانون اساسی، کشور ما، بر مبنای حقوق ملت ساماندهی شده است. اگر انتخابات حالت تشریفاتی به خود گرفت و به اصطلاح شبه «دورهمی» برگزار شد، مردم اعتماد نمیکنند. عدم اعتماد خود را با عدم مشارکت نشان میدهند، قرآن مجید از پیامبر به عنوان «گوش خوب» تجلیل میکند، صدای مردم را میشنید. بشنوید!
پینوشت :
(۱) میرزا آقا خان کرمانی، آیینه سکندری، تصحیح میرزا جهانگیر خان شیرازی، جلد اول، تهران، ۱۳۲۴هجری قمری، ۱۹۰۶ میلادی، ص ۴۷
امام خمینی، صحیفه امام، جلد ۱۸ ص ۳۶۸
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 اسرائیل و ابرچالشی بهنام کشور فلسطین
✍️ علیاصغر زرگر
بعد از طوفان ۷ اکتبر که مبارزان فلسطینی اقدام به عملیات علیه اسرائیل کردند و تعدادی نیز اسیر وکشته شدند ، اسرائیل بهانهای به دست آورد تا به غزه حمله کند و رسما اعلام شد که حماس باید به طور کلی از بین رفته و این تشکیلات به طور کامل از غزه پاکسازی شود اما برنامه آنها تنها این مورد نیست بلکه تلآویو برنامهای بلندمدت را برای غزه در دستور کار دارد.
هر چند این استراتژی را اعلام نکردند اما از بین تصمیمات اعلام شده میتوان این برداشت را کرد که آنها نقشهای برای فلسطین داشته و به این بهانه در صدد حل آن مساله برای خود هستند به طوری که بارها اعلام شد که آنها قصد دارند فلسطینیها را بیرون از مرزهای فلسطین اشغالی هدایت کنند. انتقال فلسطینیها به صحرای سینا و یا کشورهای دیگر جزو برنامه اسرائیل بوده است. از همان ابتدا غربیها و آمریکاییها پشتیبانی خود را از اسرائیل اعلام کردند و نیروهای زیادی را به منطقه آوردند. آمریکاییها دو هدف را با این اقدام دنبال میکردند از جمله اینکه با ورود این نیروها به منطقه اجازه ندهند که هیچ کدام از کشورهای اسلامی و حتی گروههای مقاومت در این جنگ شرکت کنند. در واقع آمریکاییها به دنبال بازدارندگی در این ارتباط بودند و در نهایت به اسرائیل چراغ سبز نشان دادند که تلآویو بتواند به استراتژی خود ادامه دهد و در مجموع تخریب غزه و راندن فلسطینیها از جنوب غزه به شمال و در نهایت اکنون نیز قصد دارند فلسطینیهایی که در شمال تجمع کردهاند را به خارج از مرزها هدایت کنند. اسرائیل حتی برای توسل به زور برای خارج کردن اهالی غزه از شمال این باریکه در حال افزایش فشار به آمریکاییهاست تا حتی اگر شده آمریکا مصر را راضی کند که اهالی غزه و رفح را در صحرای سینا ساکن کند. بنابراین در مجموع به نظر بین سیاست آمریکاییها و اسرائیلیها همراهی وجود دارد و از همان ابتدا نیز این سیاست را پیگیری میکردند و درست است که رئیس جمهور آمریکا اعلام کرده که اسرائیل نباید به رفح حمله کند اما این واکنشها درحد حرف است و آمریکاییها سلاح و مهمات اسرائیلیها را تامین میکنند و به سخنان اعراب و درخواستهای آنها نیز بهایی نمیدهند. اعراب نیز به گونهای سکوت اختیار کردند و به نظر هم نمیرسد توان اقدامی علیه اسرائیل را داشته باشند تا آمریکاییها را تحت فشار قرار دهند که آنها نیز به نوبه خود اسرائیل را تحت فشار قرار دهند که دست از اقدامات خود بردارد. در مجموع کشورهای پشتیبان اسرائیل عملا اعلام کردهاند که مخالف لشکرکشی اسرائیل به رفح هستند اما در نهایت با اسرائیل در یک مسیرند. چرا که هیچ اقدام عملی از سوی کشورهای اسلامی، اروپا و آمریکا برای مقابله با اسرائیل برای عدم حمله به رفح در دستور کار نیست و اسرائیلیها همچنان بر اساس استراتژی پاکسازی قومیتی از غزه در حال انجام عملیات هستند و به دنبال خروج فلسطینیها از غزه هستند. البته به نظر میرسد برخی به دنبال تشکیل کشور فلسطین هستند که این سیاست گاهی مورد قبول فلسطینیهاست و گاهی هم نیست اما به نظر میرسد اسرائیلیها حاضر نیستند کشوری را تحت عنوان فلسطین مستقل در کنار خود حتی در شرایطی که مسلح هم نباشند، موافقت کنند. در واقع آنها مبنا را برگسترش سرزمین اسرائیل قرار دادهاند و به بهانه مقابله با حماس در حال اجرای این سیاست خود هستند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 نیاز دانشبنیانها به دانش روز دنیا
✍️ کیوان نقرهکار
وقتی صحبت از رشد تولید می شود باید هم عوامل درون سازمانی و هم عوامل برون سازمانی مورد توجه قرار گیرد. باید استفاده از تجهیزات مناسب و بالا بردن سطح دانش در دستور کار قرار گیرد. از سوی دیگر قوانین و مقررات باید در راستای تسهیل فعالیت و عملکرد شرکتهای دانش بنیان بازنگری و اصلاح شود. بالابردن سطح دانش در این شرکتها نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. با توجه به اینکه مدتهاست حتی در حد شعار سال هم اهمیتی به شرکتهای دانشبنیان داده نشده است، جایگاه و اهمیت این شرکتها را در رشد اقتصادی کشور گوشزد میکنیم، اما چالشهای این شرکتها بیپایان است.
قوانین و مقررات برای سرعت گرفتن تولید و تسهیل گری برای فعالیت این شرکتها از طریق دولت و دیگر سازمانهای مرتبط باید انجام شود. امکان پرداخت تسهیلات و وام ها باید در دستور کار باشد. همچنین روابط باز تر با دنیا و دیگر کشورهای جهان در جهت تسهیل تجارت و صادرات باید دیده شود. معرفی شرکتهای دانش بنیان به دیگر کشورها نیازمند بهبود در روابط بین الملل است.
بنابراین یک زنجیره ای از اتفاقات، تجهیزات و نیروی انسانی یک شرکت دانش بنیان باید کنار هم قرار گیرد تا به رشد تولید در اقتصاد کمک کند. از آنجایی که که اکثر این شرکتها توسط فارغ التحصیلان، نخبگان و نابغه ها بنیان گذاری و اداره می شوند، می بایست توجه ویژه ای به آنها داشته باشیم. به عبارت بهتر باید اولویت توجه به این شرکتها باشد. دانش بنیان ها نباید در اولویت های پایین تر قرار گرفته و از دید دور بمانند. زیرساخت های فناورانه باید ایجاد شود. از این طریق این شرکتها به راحتی خواهند توانست دانش خود را به روز کنند و از روابط با دیگر کشورها انتقال فناوری تحقق پیدا کند. با بهبود روابط با دیگر کشورها دانش روز در اختیار دانش بنیان ها قرار خواهد گرفت. لازم به ذکر است در هر حوزه ای که تولید وجود دارد نیاز به روابط باز با دیگر کشورها هستیم. این اتفاق مختص به دانش بنیان ها نمی شود. تولید و صادرات باید از طریق بهبود روابط با دنیا توسعه پیدا کند. البته محصول دانش بنیان چون قابلیت یک محصول نوآورانه، خاص و منحصر به فرد را داراست، می تواند یک موقعیت کم نظیر برای رونق تولید را به همراه داشته باشد.
مطالب مرتبط