🔻روزنامه تعادل
📍 مردمی که فقیرتر میشوند
✍️ حسین راغفر
مدتهاست مقامات دولت سیزدهم با این استدلال که افزایش دستمزد کارگران و حداقلبگیران منجر به افزایش نرخ تورم در جامعه میشود از افزایش این حق قانونی استنکاف ورزیده و به لطایفالحیلی دست به سرکوب دستمزدها میزنند. این در حالی است که عدم افزایش حقوق کارگران مطابق تورم هیچ تاثیری در مهار تورم نداشته است. این نگرانی دولت به یک معنا قابل قبول نیست. چرا که دولت خودش حداقل در افزایش نرخ ارز به عنوان مهمترین گزاره افزایش تورم، نقش تعیینکنندهای دارد. بنابراین این استدلال که افزایش دستمزدها منجر به افزایش تورم میشود، یک استدلال ضعیف و نخنما شده است. در این یادداشت توضیح میدهم چرا این استدلال ضعیف و بیمعناست. ۱) افزایش دستمزدها به صورت کلی در شمایل کلی تورم تاثیراتی دارد اما این تاثیر به اندازهای نازل است که نمیتوان به استناد آن اقدام به سرکوب قیمتها کرد. افزایش دستمزدها مانند هر گزاره دیگری اثراتی دارد، اما این تاثیر به اندازهای نیست که افزایش تورم را ناشی از افزایش دستمزدها بدانیم! اساسا سهم دستمزدها در تولید ناخالص داخلی ایران بسیار نازل است و سهم عوامل دیگری از جمله، عامل سرمایه بسیار بیشتر و افزونتر است. پیامدهای این بیتوجهی به افزایش دستمزدها، یکی از اصلیترین دلایل افول بهرهوری نیروی کار در داخل کشور است. ضمن اینکه ایران به دلایل مختلف از جمله افزایش بهرهوری، دسترسی به فناوریهای مدرن هم ندارد. لذا نقش نقش بهرهوری در رشد تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی بسیار اندک است. دلیل این سهم اندک هم به سرکوب دستمزدها باز میگردد. این موضوعی است که در برنامه هفتم توسعه به آن پرداخته شده و پیش بینی شده که ۲,۵ درصد از رشد ۸ درصدی در اقتصاد ایران باید از طریق افزایش بهرهوری نیروی کار حاصل شود. تحقق یک چنین دورنمایی به دلایل مختلف از جمله دستمزد نازل امکانپذیر نیست. ۲) دستمزد یکی از مهمترین مولفههای افزایش بهرهوری در هر جامعهای است. برای ارتقای بهرهوری نیروی کار در هر اقتصادی دو عامل مهم وجود دارند: نخست) عوامل درونی شامل فرهنگ، اخلاق، تمدن و انگیزههای دورنی که افراد را به سمت تلاش بیشتر در راستای ارتقای بهرهوری و رشد تولید هدایت میکند. دوم) عوامل بیرونی است که در میان آنها گزاره دستمزد نیروی کار واجد اهمیت بیشتری است. وقتی دولتها اقدام به سرکوب دستمزد نیروی کار میکنند، تاثیر منفی روی عملکرد نیروی کار دارد. این موضوعی است که طی ۳۵ سال پس از جنگ در ایران رخ داده است. از سال ۶۸ به بعد دستمزد نیروی کار در ایران بسیار سرکوب شده و همین عامل باعث افول بهرهوری نیروی کار در ایران شده است. موضوعی که یک عامل تعیینکننده در کاهش رشد اقتصادی است و رکود میآفریند. دستمزدها اما سهم اندکی از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص داده است. این سهم در تولید ناخالص داخلی حدود ۱۵ درصد است و عوامل مهمتر دیگری که اثرات کلیدیتری در دستمزدها دارند، باید مدنظر قرار بگیرند. ازجمله این موارد، افزایش نرخ ارز، افزایش قیمت حاملهای انرژی و عوامل دیگری از این دست است که نرخ ارز را در دالان صعودی قرار میدهد. از این رو به نظر میرسد، استدلال دولت در خوص تاثیر افزایش دستمزدها در افزایش تورم استدلال قوی و قابل قبولی نیست. این عدد در برابر هزینهها و آسیبهای هنگفتی که از سرکوب دستمزدها صید شده است، عددی نیست. ۳) ایران بیش از ۱۰۰ سال است که با مشکل فرار نیروهای انسانی دست به گریبان است.به قطع و یقین یکی از دلایل اصلی، فرار نیروی انسانی مرتبط با سرکوب دستمزدها و نظام ناعادلانه دستمزدها در ایران است. با توجه به شرایطی که در آن نرخ تورم حدود ۵۰ درصد اعلام میشود و نرخ واقعی سبد مصرفی مردم بسیار بالاتر از میانگین نرخ تورم کشور است، صحبت کردن از افزایش دستمزد یک درصدی عملا به معنای ۳۰ درصد فقیرتر شدن طبقه نیروی کار و کاهش شدید قدرت خرید آنهاست. از این رو استدلال دولت واقعا نخنما شده و ضعیف است؛ هرچند افزایش قیمت هر کالایی (از جمله دستمزدها) میتواند به دلیل اثر قیمتهای نسبی روی سایر کالاها اثر بگذارد، اما بهانه تاثیر دستمزدها بر نرخ تورم و سرکوب افزایش دستمزدها برای مهار تورم هیچ پایه و اساس علمی و اقتصادی ندارد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پایان درجازدگی
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
اگر بر اساس مدل معروف عجم اوغلو-رابینسون در کتاب «جاده باریک آزادی» بخواهیم روابط متقابل جامعه و دولت (state) در ایران را تحلیل کنیم، باید گفت به شکل ملموسی توان دولت کاهش یافته، اما در عین حال افزایش توان جامعه محدود بوده است.
در مدل مورد اشاره، افزایش همزمان و اثر متقابل ظرفیت جامعه و دولت بر یکدیگر میتواند کشور را در مسیر توسعه و سعادت یا به عبارتی «کریدور باریک» هل دهد. پس از وقایع سال گذشته، هرچند جامعه توانست قدمهایی را خارج از بستر رسمی برای رسیدن به خواستههایش بردارد که میتوان آن را بهعنوان افزایش ظرفیت جامعه قلمداد کرد، اما این افزایش محدود بود؛ ضمن آنکه به کاهش توان دولت ختم شد که لزوما پدیده مبارکی نیست.
دولت در ایران امروز، برای اجرای قطعیترین خواستههایش فارغ از اینکه درست باشند یا نادرست، با مشکل مواجه است. به یادآورید صحبتهای معاون ریاستجمهوری را برای تنظیم بازار. یا مساله حجاب را در نظر بگیرید که شاید خواسته مهم برای دولت کنونی بازگشت آن به وضعیت گذشته باشد و همه تلاش و جهد و راهکارهایش را مصروف آن کرده است. یا به این موضوع فکر کنید که همه ارکان تخصصی دولت میدانند ناترازی در بنزین قابل ادامه دادن نیست، اما هیچ تغییری رخ نمیدهد. اینها سیگنالهای مهمی است که نشان میدهد در مدل عجم اوغلو-رابینسون توان دولت در ایران به حد ملموسی کاهش یافته است و نمیتواند بدیهیترین اهدافش را جامه عمل بپوشاند.
کاهش ادامهدار ظرفیت دولت در بلندمدت، به معنی کاهش توان نهادی خواهد بود که باید عرضهکننده کالای عمومی باشد و از حق مالکیت دفاع کند. این امر برای همه ایرانیان خطرناک است؛ حتی مخالفان دولت. دولت باید توان خود را بازیابد. اما بازیافتن توانش به جز رسمیت بخشیدن به افزایش ظرفیت جامعه نیست. نتایج تداوم راه گذشته کاملا مشخص است و اصرار بر آن جز به کاهش ظرفیت نهاد رسمی نمیانجامد. در عین حال که اقتصاد ایران نیز بهواسطه این راه هر روز نحیفتر از گذشته میشود.
بهرغم آنکه مقامات رسمی از برخی دستاوردها سخن به میان میآورند، روند اقتصاد ایران از سال۱۳۹۷، فارغ از آنکه چه کسی بر مسند قوه اجرایی بوده، همراه با تغییر کانال تورم، کاهش درآمد سرانه و افزایش فقر بوده است. انباشت سرمایه ثابت بوده و در بهترین حالت سرمایهگذاری توانسته استهلاک را پاسخ گوید. این به معنای آن است که رشد پایدار رخت بربسته و اقتصاد ایران دچار درجازدگی شده است.
از این رو روند بلندمدت نشاندهنده نزول اقتصاد، کاهش توان دولت و در عین حال افزایش محدود ظرفیت جامعه است. این مسیر میتواند آکنده از نااطمینانیهایی باشد که کشور را در وضعیتی قرار دهد که برای دههها نتوان به راحتی از آن بیرون رفت. به عبارت دیگر اگر امروز سوالات ما در حوزه اقتصاد دچار دگرگونی ژرفی شده و از «چگونگی دستیافتن به توسعهیافتگی» مثلا در دهه۱۳۷۰ به «چگونگی جلوگیری از گسترش فقر» در دوره حاضر رسیده است. در حوزه سیاست ممکن است با وضعیت آنارشی مواجه شویم که پرسشمان این باشد اصولا پیش از این چگونه ایرانیان به دولت مدرن دست یافتند؟ و آیا بار دیگر می توان آن را احیا کرد؟
واقعیت آن است که تصمیمگیرندگان شاید بیش از همه بتوانند تاریخ ایران را از این نتایج برحذر دارند. راهحل، تقویت توان دولت از طریق پذیرش و رسمیت دادن به قدرت و ظرفیت جامعه است. به این شکل کشور بیش از پیش به «کریدور باریک» سعادت نزدیک میشود. در واقع امروز، تقویت نهاد دولت و ماندگاری آن در تقویت جامعه و اقتصاد نهفته است. از این رو تصمیمگیرندگان با اعمال تغییرات تنها باعث شکوفایی و افزایش رفاه شهروندان نمیشوند، بلکه میتوانند به تقویت قدرت لویاتانگونه خود نیز کمک کنند.
نهادهای خصوصی و مدنی که جامعه را نمایندگی میکنند، باید بار دیگر مورد اکرام قرار گیرند و عموم بتوانند رگههایی از اندیشه و طرز تلقی خود را در حوزه رسمی بیابند. این اولین و شاید سختترین اقدام برای معکوس شدن شرایطی باشد که در سالهای اخیر شاهدش بودیم. باشد تا در سال نو بتوانیم نشانههایی از این راه تازه را بیابیم و برایتان گزارش کنیم.
🔻روزنامه روزنامه جهان صنعت
📍 دلخوریها و دلخوشیها
✍️ محمدصادق جنانصفت
ایرانیان داراییهای ارزشمند و سودآوری در اختیار دولت سیزدهم گذاشتهاند و انتظار دارند با توجه به این داراییها کاری کنند که سطح رفاه مادی آنها افزایش را به معنای واقعی تجربه کند. به طور مثال ایرانیان اختیار فروش و تصاحب میلیاردها دلار درآمد صادرات نفت را به دولت دادهاند که رقم بسیار بزرگی است و به تنهایی میتواند اداره کشور را آسان کند.
ایرانیان صدها کارخانه و موسسه مالی و پولی و نیز معادن کارخانههای بزرگ پتروشیمی، فولاد و مس را در اختیار دولت قرار دادهاند و انتظار دارند دولت با کارآمدی از این داراییها درآمد به دست آورد. با این همه اما نهاد دولت باز هم ارقام بزرگی را به عنوان مالیات از شهروندان میگیرد و شهروندان نیز نمیدانند این درآمدها چگونه و در چه محلهایی هزینه میشود و فرصت از دسترفته این میزان درآمد و ثروت چقدر است.
شهروندان ایرانی همانند شهروندان همه کشورها خرج خود را از خرج دولت جدا کردهاند و انتظار دارند دولت ثروت و درآمدهایی را که به نیابت از مردم در اختیار دارد برای شهروندان هزینه کند. واقعیت این است که شهروندان ایرانی که به طور نسبی میتوان آنها را در گروهها و قشرهای خاص مثل کارگران، کارمندان، کشاورزان، نیروهای نظامی و انتظامی، پیشهوران خردهپا، بازرگانان و کارخانهداران جای داد بیشتر از اینکه از رفتار دولت دلخوش باشند، دلخورند. دلخوریهای هر کدام از قشرهای یادشده عین حقیقت است و دولت میتواند از زیر بار این دلخوریها شانه خالی کند. به طور مثال یکی از دلخوریهای شهروندان در کلانترین سطح این است که محل خرج دلارها و ریالهایی که دولت در اختیار دارد کجاست؟ شاید اگر دولت در اینباره شفاف باشد از شدت دلخوری شهروندان کاسته شود. در سال ۱۴۰۲ هزاران میلیارد تومان از منابع شهروندان در اختیار دولت بوده و هست و مردم انتظار دارند بدانند منابع آنها کجا خرج میشود. در ۱۴۰۲ میلیونها میلیون ایرانی از اینکه نتوانستند به وامهای بانکی در سطح حتی ۱۰۰ میلیون تومان دسترسی داشته باشند دلخورند. کارگران ایرانی، کارمندان، بازنشستگان کشوری و سازمان تامین اجتماعی از اینکه قدرت خریدشان از دست رفت دلخورند. کارگران ایرانی این روزها بیشتر از هر روز دیگری از دولت دلخورند که چرا سد استواری برای تعادل دخل و خرجشان ساخته است. هزارانهزار برنجکار ایرانی از دولت دلخورند که چرا با واردات ارزان چوب حراج بر برنج ایرانی زده است. هزارانهزار کارفرمای ایرانی از اینکه زیر بمباران بخشنامههای پرشمار فعالیت میکنند دلخورند. میلیونها کارمند دولت از فاصله درآمد و هزینه زندگی خود دلخورند. فعالان صنعتومعدن و صادرکنندگان از دولت دلخورند که چرا بیثباتی را دامن میزنند. همه شهروندان ایرانی از دولت دلخورند که چرا برای شکست رژیم تحریمهای آمریکا حتی یک گام برنداشته است. شهروندان ایرانی از دولت دلخورند که چرا نمیتواند قیمت ارز را تثبیت کند و مدام وعده میدهد. شهروندانی که به ادعاهای دولت درباره اجاره مسکن دلخوش بودند نیز دلخورند که چرا چنین نشد. چشمانتظاران ساخت یک میلیون مسکن دلخورند که چرا دولت به وعدهاش عمل نکرد. نرخ تورم ۴۲درصدی امان شهروندان را بریده و از این نظر دلخورند.
دولت ایران نیز برای خود دلخوشیهایی دارد و از رسانهها انتظار دارد فقط این خبرهای خوش از نظر دولت را منتشر کنند. مثلا دولت دلخوش است که عضو بریکس و شانگهای شده یا دلخوش است که مناسبات با عربستان برقرار شده یا توانسته است با چین و روسیه مانور دریایی مشترک برگزار کند. دولت دلخوش است که میتواند میلیاردها دلار سرمایه داخلی برای توسعه نفت و گاز منعقد کند یا دولت دلخوش است که میخواهد اینترنت را گسترش دهد و… حقیقت این است که شهروندان دلخورند چون دلخوشیهای دولت هیچکدام به درد دنیای امروز آنها نمیخورد.
سال ۱۴۰۲ انبوهی از دلخوری برای ایرانیان بود و باید آرزو کرد در سال پیشرو از ژرفا و گستردگی این حجم از دلخوریها کاسته شود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سال رویا سال بیداری
✍️ عباس عبدی
امروز آخرین روز کاری روزنامه در سال ۱۴۰۲ است. اگر بخواهم مهمترین ویژگی سال ۱۴۰۲ را بیان کنم، سپس نتیجه بگیرم که در سال ۱۴۰۳ چه اتفاقی یا تحولی باید روی دهد، در این صورت خواهم گفت که ۱۴۰۲، پایان یک رویا و خیال بود و ۱۴۰۳ فرصتی برای بیدار شدن و تغییر است. گرچه این خواب و رویا یک بار دیگر هم در دوره احمدینژاد از سوی اصولگرایان دیده شد و نتایج آن را همه به چشم دیدند. دولتی که در تابستان ۱۳۸۴ آمد و اصولگرایان را چنان به وجد آورد در ادامه مهمترین بحرانهای کشور را رقم زد، در سال ۱۳۹۰ به خانهنشینی اعتراضی رییسش منجر شد و تقریبا اغلب اصولگرایان در بهار سال ۱۳۹۰ روزشماری میکردند که هر چه زودتر دوره آن دولت سرآید و از شرش راحت شوند. آرزوی خلاصی از کس و دولتی که در آغاز، رای دادن به او را ناشی از توصیه امام زمان(عج) میدانستند و از او استقبال فراوانی کردند، در پایان با الصاق مُهر جریان انحرافی بر پیشانی او و طرفدارانش بدرقهاش کردند. زدن همین مهر انحرافی موجب شد که اصولگرایان به غلط خیال خود را راحت کنند که اگر منحرف نشویم و یکدست بمانیم، حتما میتوانیم موفق شویم؛ پس درسی را که باید از آن دوره میگرفتند، نگرفتند. از این رو با آمدن روحانی اسب خود را زین کردند که در نوبت بعدی دوباره یکدستی و خالصسازی را بهصورت جدیتر تجربه کنند که از ۱۳۹۸ آغاز کردند و به خیال خود فرآیند خالصسازی را در ۱۴۰۰ به پایان رساندند. چرا خیال؟ چون تصور نمیکردند که خالصسازی توقفناپذیر است و این را در انتخابات اسفند ۱۴۰۲ به خوبی دیدند که هنوز گروههایی از خودشان هستند که باید همچنان مشمول پاکسازی و خالصسازی شوند. در هر حال ۱۴۰۰ جریان یکدستسازی کامل و همزمان وعدههای رنگارنگ به مردم داده شد. قطعا در دادن این وعدهها دروغ نمیگفتند. یعنی اینگونه نبود که بدانند انجام این وعدهها شدنی نیست و آگاهانه برای فریب دادن مردم چنین وعدههایی میدهند. آنان اصلا درکی از ضرورتهای این وعدهها و توان خودشان نداشتند. به صورت سادهانگارانهای گمان میکردند که پیشینیان یا نمیخواستند مسائل را حل کنند یا نمیتوانستند و راهحل مسائل خیلی ساده است و ما چون یکدست شویم فوری آنها را حل میکنیم. ماجرای واکسن که زمینه واردات آن پیشتر آماده شده بود، به آنان کمک کرد که در پاییز ۱۴۰۰ موفقیتی ناخواسته و در ابتدای دولت به نامشان ثبت شود. کسانی که اصولا میانهای با واکسن هم نداشتند!! ولی گذشت زمان نشان داد وعدههای اصلی آنان نه تنها محقق نمیشد که از وضعیت موجود هم دورتر میشدند.
هنگامی که مردم اعتراض میکردند که آن وعدهها چه شد؟ گفتند: صبر کنید. بادنجان هم هفت ماه طول میکشد تا کاشته و به بار برسد. البته خدا پدرشان را بیامرزد که به پسته استناد نکردند که حدود ۷ سال لازم است تا به بار برسد. ۷ ماه که سهل است ۲۰ ماه تا سال ۱۴۰۱ هم گذشت و خبری از تحقق وعدهها نشد که نشد.
فشار به زندگی مردم و روند کاهشی نمودارهای رفاهی در گزارشهای رسمی ثبت شده است. پس سال ۱۴۰۲ آخرین سال این خواب شیرین یکدستی بود که نه تنها هیچ تحول مثبتی را شاهد نبودیم، بلکه انتخابات اسفند ماه نیز نشان داد که مردم ناامیدند و اصولا امیدی به تحقق هیچ وعدهای باوجود سیاستهای اصولگرایانه ندارند و این نتیجهای بدیهی نه فقط برای مردم، بلکه برای عموم نخبگان و حتی بسیاری از دولتیهاست. برای دولت فرصتی جهت ادامه سیاستهای سه سال اخیر باقی نمانده است. به طور قطع سال آینده هم به دلایلی که روشن است جرات اتخاذ تصمیمات مهم ندارند.
هم به علت انتخابات امریکا و هم به دلیل وارد شدن به انتخابات سال ۱۴۰۴ و هم وضعیت فشار اجتماعی و بیاعتمادی که اکنون نزد مردم وجود دارد.
روشن است که این رویا فاقد واقعیت بود. خیال یکدستی مثل یک حباب کنار دریا ترکید. پس میتوان سال ۱۴۰۳ را سال ضرورت بیداری از خواب گران و پذیرش تغییر دانست. کلیت سیاستهای جاری باید در سه عرصه داخلی، اقتصادی و بینالمللی تغییراتی جدی را به اجرا بگذارد. مقدم بر هر چیز در حوزه داخلی است. البته نیروهای داخلی نیز باید همراهی کرده و مطالبات خود را با واقعیات و نیز خیر عمومی سازگار کنند. به نظرم سال ۱۴۰۳ شاید یکی از آخرین فرصتها برای بیدار شدن و بازگرداندن امور جامعه به ریل وحدت و پیشرفت است.
🔻روزنامه شرق
📍 مراوده همانندی یا ناهمانندی
✍️ حمزه نوذری
برای توضیح پدیدههای اجتماعی در علوم اجتماعی مفاهیم و مقولاتی شکل گرفتهاند و اصحاب این رشته از آن استفاده میکنند. یکی از مفاهیم پرکاربرد برای تحلیل مسائلی که این روزها در عرصه عموم اتفاق میافتد، مفهوم بیاعتنایی مدنی است. به این معنا که افراد در عرصه عمومی مثلا در خیابان از روبهرو و کنار هم رد میشوند اما از نگریستن و زلزدن به یکدیگر اجتناب میکنند که البته به معنی نادیدهگرفتن دیگران نیست. هرکس با نوع راهرفتن یا سایر حرکات بدنی و ژستهایش نشان میدهد که از حضور دیگران مطلع است اما از هر اطواری که نشان دهد تمرکز و توجه خاصی به دیگری نشان داده است، پرهیز میکند. این کار از منظر جامعهشناسی نشاندهنده مدنیت و زیست زندگی مدرن است اما واقعیت دیگری که به همین اندازه مهم است و کمتر مورد توجه قرار گرفته، مراوده است. مراوده به معنای کنارگذاشتن بیاعتنایی مدنی است مثلا در جمعهای کوچک و معاشرتهای خانوادگی و دوستی، بیاعتنایی مدنی نه تنها پسندیده نیست بلکه ناپسند شمرده میشود اما این دو مفهوم فقط متضاد نیستند، بلکه به گونهای در ارتباط با هم درک میشوند. آیا مراودات ما با افراد مانند خودمان است یا با ناهمانندها نیز مراوده و معاشرت داریم؟ آیا فکر میکنیم مراوده بر منطق این ضربالمثل استوار است که کبوتر با کبوتر باز با باز (همانندی) یا اینگونه فکر میکنیم که زمین خشک عاشق باران است (ناهمانندی). در بیشتر مواقع مراودات ما هر دو وجه همانندی و ناهمانندی را دارد اما مسئله این است که اگر مراودات و معاشرتهای ما بر پایه همانندی باشد، ممکن است از درک و فهم ناهمانندها دور شویم یا قادر نباشیم سبک و شکل زندگی آنها را درک کنیم و در حالت افراطی یعنی وقتی که مراوده با ناهمانندها بسیار اندک باشد، ناهمانندی به امری مشمئزکننده یا دردآور تبدیل میشود که موجب نفرت در جامعه میشود و تفاوتها و تمایزها درک نمیشود. دوستی میگفت همانندها مدام درباره دیگران و خصلتهای نادرست آنها صحبت میکنند ولی ناهمانندها درباره خصلتها و ویژگیهای همدیگر و یافتن راهی برای زیست بهتر بر پایه احترام به فردیت گفت و شنود دارند. اگر مراودات بر پایه ناهمانندی باشد، بردباری را در جامعه افزایش میدهد. مراوده بر پایه ناهمانندی قدرت گفتوگو و تفاهم را افزایش میدهد. افرادی که مراوده و معاشرت با همانندها را انتخاب میکنند، بیشتر نیاز به تأیید و حمایت دارند اما از اطلاعات تازه و ماجراجویی به معنای شناخت خصلتها و ویژگیهای نو کمتر بهرهمند میشوند. اصرار بر مراوده با همانندها جامعه را به شکل مجمعالجزایری در میآورد که افراد کمتر همدیگر را درک میکنند. اگر در جامعه مراودات و معاشرت بر پایه همانندی زیاد شود، همبستگی اجتماعی کمتر میشود.
در مراوده بر پایه فقط همانندی است که گاهی دیده میشود بیاعتنایی مدنی در جامعه شکسته میشود؛ چون همانندگرایان ناهمانندها را درک نمیکنند و سعی میکنند ناهمانندها را یا همانند کنند یا به دلیل ناهمانندیشان تنبیه کنند. اگر آموزش چنین باشد که همانندها محترم هستند و ناهمانندها بسان دیگری تلقی شوند که باید از آنها هرچه بیشتر دوری کرد سعه صدر و بردباری احتماعی کمتر میشود.
در جامعه ایران مانند مدارس و دانشگاهها مسئله دوستی و مراودات فقط با همانندها وجود دارد. این مسئله بهویژه در دانشگاهها که تنوع فرهنگی، قومیتی، طبقاتی وجود دارد بیشتر به چشم میخورد. در سال جدید مراودات با ناهمانندها را تجربه کنیم و برای معاشرت با آنها بیشتر وقت بگذاریم. منظور ما از ناهمانندها کسانی نیست که عدالت، آزادی و حقوق دیگران را زیر پا میگذارند.
🔻روزنامه همشهری
📍 مردمیسازی اقتصاد
✍️ محسن مهدیان
آسیبشناسی
الف. احساس انسداد و ناامیدی که بخشی از آن بهدلیل جنگ شناختی دشمن شکل گرفته و در حوزه اقتصادی به مرور مردم را از داشتههای خود ناامید میکند.
هر چقدر دولت تلاش کند و نتایجی حاصل شود باز هم احساس «رفاه و آرامش معیشتی» در این صحنه پرفشار اقتصادی ناشی از تورم و رکود به خوبی خود را نشان نخواهد داد.
شاید بهتر باشد بر مقوله «نشاط و تلاش عمومی» اقتصادی متمرکز شویم؛ این مقوله هم امیدافزاست و هم راهگشا.
ب. متصل نشدن به امر کلان حاکمیتی باعث خواهد شد به اراده سیاسی عمومی مردم ضربه خورده و مشارکت آنها در فضای اجتماعی و سیاسی کلان آسیب ببیند و نسبت به وقایع بینالمللی و نتایج آن بر کشور کمتر تمرکز کنند.
مردمیسازی اقتصاد باعث میشود افراد به امر کلان حاکمیتی اتصال واقعیتری پیدا کنند.
ج. محسوس نبودن تلاشهای دولت هم مهم است. دولت اگر چه تصمیمات مهمی در مقوله حذف ارز ترجیحی و رشد تولید گرفته است، اما هنوز نتوانسته وضعیت رشد تورم را بهگونهای نزولی کند که محسوس باشد. محسوس شدن و بهبود اقتصاد میتواند با احساس حضور و فعالیت در این عرصه نیز شکل بگیرد.
دولت تلاشهایی در زمینه تولید انجام داده، اما تولید غیر از مردمیسازی اقتصاد است. تولید میتواند منوط به کارخانهها و تکنولوژی آنها باشد. اما مردمیسازی بر پایه انسان شکل میگیرد؛ اراده و ابتکار و دانش و سرمایه آنها.
د. گرفتار بودن اقتصاد به شیوههای علم مدرن هم مسئلهای عمیق و بنیادین است. اگر مردمسالاری دینی ضرب در اقتصاد شود صحنه برای تولید دانش و خلاصی از علم اقتصاد شرق و غرب با مبانی مسموم و ناهماهنگ با زیستبوم ما فراهم میشود. این امر نیاز به اندیشهورزی و نوآوری عمومی دارد؛ هم دولت و هم مردم. دولت برای زمینهسازی و برنامهریزی و ظرفیتسازی و هدایت و نظارت و مردم برای ورود همه جانبه در این عرصه.
ظرفیتشناسی
الف. مهمترین بنمایه قدرت در ایران «ایمان مردم» است.
ب. نسل جوان اهل دانش که انقلاب علمی دهههای ۸۰ و ۹۰ را پشت سر گذاشته و مهیای نقشآفرینی است.
ج. ملموس شدن دشمنی غرب و استکبار با توجه به اتفاقات اخیر در کشور و منطقه زمینهساز حرکت و خیزش عمومی است.
د. تلاشهای دولت نیز تا حدودی زمینه را برای ایجاد ابتکارات جدید و نوآوری فراهم کرده است.
هـ . گفتمان اقتصاد مقاومتی و رشد تولید که در این
۱۲،۱۰ سال در کشور و خصوصا در میان مومنان تثبیت شده نیز میتواند مددرسان باشد.
و. سرمایههای موجود ناشی از تلاشهای دولت که در این چند سال بهدست آمده نیز ظرفیتی مهم است. نقدینگی میتواند بهسوی آزاد کردن توان مردمی در تولید سوق داده شود.
پیشبینی
الف. سال آینده سال آخر دولت فعلی است. دولت باید بتواند دستاوردهای خود را ملموس کرده و ریلگذاری درست را در کشور به سرانجام برساند.
ب. مشارکت مردم در انتخابات ریاستجمهوری نیازمند وجود یک فضای بانشاط و امیدوارانه سیاسی است. میدان اصلی سیاسی امروز نیز در بستر اقتصاد شکل گرفته است. حضور اقتصادی جدیتر میتواند به این نشاط و امیدواری کمک کند.
ج. احتمال روی کار آمدن دولت ترامپ در سال آینده وجود دارد. خناسان داخلی و فشار رسانهای خارجی میتوانند صحنه هراس و تهدید را در کشور ایجاد کنند. درگیر کردن مردم برای حل مشکلات اقتصادیشان طبیعتا باعث فضای آرامش و امید میشود و در جنگ شناختی ایمنی بیشتری را در کشور ایجاد میکند.
پیشنهاد
بهنظر میرسد اگر مفهوم«مردمیسازی اقتصاد» مورد تأکید گفتمانی سال آینده قرار بگیرد، برای حل مشکلات و شرایط کشور مفید باشد.
این مفهوم اگرچه در رهبری اقتصادی بسیار مهم و پرتأکید بوده، اما در کار مدیران کلان کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
برای اجرا شدن این راهبرد نیاز به هیأتهای اندیشهورز، بهویژه در وزارتخانههای مهم دولت وجود دارد.
این مفهوم قابلیت گفتمان شدن دارد؛ چرا که هم میتواند به مطالبه عمومی مدیران تبدیل شود و هم اینکه مردم را مخاطب خود قرار داده و عملا آنها را درگیر کند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 غزه و بنبست آتشبس
✍️ حسن هانیزاده
هفتمین دور مذاکرات بازیگران بحران غزه در حالی در دوحه -پایتخت قطر- آغاز شد که دورنمای برقراری آتشبس پایدار و بازسازی شهر ویران شده غزه همچنان درهالهای از ابهام قرار دارد.
نمایندگان رژیم صهیونیستی،مصر وقطر روز یکشنبه (دیروز) برای هفتمین بار در طول ۱۶۴ روز گذشته نشستی در دوحه برگزار کردند تا راههای برقراری آتشبس پایدار و تبادل اسرا را مورد بحث و بررسی قرار دهند. دیدگاه رهبران حماس و رژیم صهیونیستی پیرامون جدول نهایی مربوط به آتشبس وتبادل اسرا وبازگشت آوارگان به شهر غزه کاملا متفاوت است و این تفاوت دیدگاه به طولانی شدن پروسه آتشبس منجر خواهد شد. رهبران حماس اعتقاد دارند که بدون توافق در خصوص آتشبس پایدار، امکان دستیابی به یک راهحلی پیرامون آزادسازی اسرا وجود ندارد. اکنون شرایط شهر غزه به یک نقطه انفجارآمیزی رسیده زیرا شهادت بیش از ۳۱ هزار زن و کودک و مجروح شدن بیش از ۷۲ هزار تن دیگر نشان میدهد که جامعه جهانی در برابر این پدیده نسلکشی در غزه ناتوان است. شورای امنیت سازمان ملل که نهاد حافظ صلح جهانی است در طول ۵ماه گذشته ۸ بار طرحهای متعددی را برای پایان دادن به بحران غزه ارائه داد اما با وتوی آمریکا و انگلیس مواجه شده. نهادهای بینالمللی نیز تحتتاثیر سیاستهای جانبدارانه غرب از رژیم صهیونیستی و ناتوانی کشورهای اسلامی وعربی برای بهکارگیری نفوذ خود در راستای پایان دادن به بحران غزه ،در برابر نسلکشی در این شهر سکوت اختیار کردهاند. در چنین فضایی دو گزینه اکنون در عرصههای میدانی منطقه وغزه باقیمانده و آن ادامه مقاومت جنبشهای مبارز فلسطینی در غزه و ورود عملی محور مقاومت برای تشدید فشار بر اسرائیل است. حزبالله لبنان، انصارالله یمن و الحشدالشعبی عراق به عنوان بازوان محور مقاومت به دلیل ناتوانی قدرتهای فرامنطقهای ومنطقهای برای پایان دادن به بحران غزه، عملا وارد عرصههای درگیری شدند. توقیف کشتیهای حامل سلاح امریکایی برای رژیم صهیونیستی در تنگه بابالمندب که در قلمرو دریایی یمن قرار دارد ونیز حمله موشکی به مراکز نظامیاسرائیل گزینههای غیرقابل اجتنابی هستند که محور مقاومت برای کمک به مردم بیدفاع غزه به کار گرفته. از سوی دیگر بنیامین نتانیاهو- نخست وزیر رژیم صهیونیستی- ظاهرا به دلیل شرایط داخلی آمریکا و آغاز مبارزات انتخاباتی دو نامزد رقیب دموکراتها وجمهوریخواهان قصد ندارد به یک آتش بس پایدار در غزه تن در دهد. علت این امر این است که هر دو نامزد رقیب به خوبی میدانند بدون حمایت و پشتیبانی لابی صهیونیستی و سرمایهداران یهودی مقیم آمریکا ، قادر به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا نیستند. از سوی دیگر سرنوشت سیاسی بنیامین نتانیاهو به نتایج بحران غزه کاملا گره خورده زیرا نخستوزیر اسرائیل بدون یک دستاورد سیاسی و نظامی در غزه نمیتواند در قدرت باقی بماند. از این رواکنون شرایط در غزه کاملا پیچیده تر شده زیرا رهبران رژیم صهیونیستی با توجه به سکوت جامعه جهانی و فضای انتخاباتی آمریکا تلاش دارند تا از بحران غزه برای باقی ماندن در قدرت استفاده کنند.
مطالب مرتبط