🔻روزنامه تعادل
📍 چرا صنعت خودروسازی ایران زیان‌ده است؟
✍️ بابک صدرایی
این روزها به کرات این بحث از جانب مسوولان و متولیان صنعت کشورمان طرح می‌شود که مهم‌ترین هدف و تنها اولویت صنعت خودروسازی ایران، افزایش تیراژ خودرو و رشد تولید این محصول است. به نظرم هرچند افزایش تولید یک گزاره مهم در صنعت خودروسازی و اساسا هر صنعت دیگری محسوب می‌شود، اما افزایش تولید را باید یک هدف و اولویت ثانویه در نظر گرفت. موضوع بنیادین و اساسی در این بحث افزایش سطح کیفی، استانداردسازی و ایمنی‌سازی این صنعت است. شخصا معتقدم ایجاد رضایتمندی برای مصرف کننده، مهم‌ترین هدفی است که صنعت خودروسازی ایران باید برای نیل به آن تلاش کند. صرفا رشد تولید را نمی‌توان به عنوان نشان پیشرفت صنعت خودروسازی کشور در نظر گرفت. زمانی می‌توان به این صنعت افتخار کرد که خودروهایی ساخته شوند که ایمن بوده، از مصرف سوخت پایین برخوردار باشند، رضایت مردم را جلب کرده، توان صادراتی داشته و در یک کلام برای اقتصاد ایران ارزش افزوده اقتصادی و اعتباری ایجاد کنند. اما چرا صنعت خودروسازی ایران زیان‌ده است:
۱- چون سیطره اقتصاد دولتی باعث شده تا صنعت خودروسازی امکان رشد و پیشرفت را پیدا نکند‌. در کنار این گزاره‌ها، نیروی مازاد بسیاری در این صنعت وجود دارند که بهره‌وری را به پایین‌ترین سطح خود می‌رساند. اینها واقعیت‌هایی است که طی یک سال و دو سال و ۵سال درست نمی‌شود و نیازمند برنامه‌های بلندمدت برای اصلاح است. باید توجه داشت، زیان انباشته شده صنعت خودروسازی در اثر تولید مثلا ۱میلیون خودروی تولید شده است. اگر اصلاحات مورد نظر در این صنعت ایجاد نشود، در ساختارهای قیمت‌گذاری، سیستم‌های توزیع خودرو، سامانه یکپارچه و...تجدیدنظر نشود، با تولید ۱میلیون و ۵۰۰هزار خودرو، بدون تردید زیان انباشته بیشتری ایجاد می‌شود. وقتی خودروساز نتواند خودروی خود را با قیمت مناسب و مبتنی بر هزینه تمام شده و واقعیت‌ها اقتصادی بفروشد، باندهای فساد مانند قارچ سر بر می‌آورند، رانت‌های مستمر ایجاد شده، خودروهای تولید شده از مجموعه خارج می‌شوند. در ادامه محصولات از بازار سیاه سر بر آورده، توان تامین قطعه کمتر می‌شود، پیمانکاران تحت فشار قرار گرفته و نهایتا پرداختی‌ها به پیمانکاران و قطعه‌سازان کاهش پیدا می‌کند. در واقع چرخ‌دنده‌های این صنعت از شبکه‌های تولید گرفته تا توزیع و خدمات پس از فروش و... دچار فرسودگی و از هم‌گسیختگی می‌شوند‌. اما قیمت واقعی خودرو در ایران چند است؟
۲-باید دید چرا قیمت یک خودروی ایرانی در کارخانه مثلا ۴۰۰میلیون و در بازار آزاد نرخ همین خودرو ۶۵۰میلیون است؟! باید به گونه‌ای ساختارسازی کرد که نه خودروسازی ضرر و زیان دهد و نه مصرف کننده با دوگانگی و گرانی مواجه شود. این اصلاح می‌تواند منجر به جهش تولید و ارتقای سطح کیفی این صنعت شود. در واقع رشد کیفی و کمی در امتداد هم محقق می‌شوند. تا زمانی که قیمت‌گذاری دستوری و چندگانه و سامانه‌ای که خودش عامل تقویت بازار آزاد است وجود داشته باشد، اوضاع صنعت خودروسازی بهتر از این نمی‌شود. مهم نیست ایران چقدر خودرو تولید کند مهم این است که این میزان خودروی تولید شده، چقدر به درستی در بازار توزیع شده است. در واقع توزیع خودرو در بازار ایران باید هدفمند باشد. به‌طور کلی در اقتصاد قیمت‌گذاری دستوری یک معضل جدی است‌. این نوع قیمت‌گذاری باعث چند نرخی شدن محصول و ایجاد بازارهای سیاه می‌شود.این نوع قیمت‌گذاری باعث می‌شود، محصول تولید شده به صورت رانت در دسترس عده‌ای خاص قرار گیرد. این روند، کالای یاد شده را به کالایی بدل می‌کند که تقاضاهای بسیاری برای آن وجود دارد. در نتیجه قیمت محصول یاد شده در بازار آزاد بالاتر از قیمت کارخانه شدا و از این طریق رانت فراوانی را نصیب برخی افراد و جریانات خاص می‌کند.
۳-در مسیر معکوس اگر سیستم توزیع مناسبی حاکم باشد و قیمت‌گذاری دستوری و بخشنامه‌ای وجود نداشته باشد، سیستم عرضه و تقاضا بر بازار حاکم می‌شود و قیمت محصولات تولیدی از جمله خودرو مبتنی بر قیمت تمام شده و رویکردهای رقابتی تعیین می‌شود‌. شبکه توزیع سامان یافته هم، محصول را بدون واسطه در اختیار مصرف کننده قرار می‌دهد و امکان رشد برای صنعت فراهم می‌شود. در این صورت نه تولید کننده و صنعتگر دچار زیان انباشته می‌شود و نه مصرف کننده کالایی غیر استاندارد، غیر ایمن و گران را خریداری می‌کند‌.
در این صورت، امکان بهره مندی از رانت از میان رفته و فساد و مافیا مجال کمتری برای عرض اندام پیدا می‌کند‌ این رشد کیفی و کمی ضرورتی است که صنعت خودروسازی ایران باید به سمت آن گام برداشته و برای تحقق آن تلاش کند. هدفی که دستیابی به آن در گروی پایان قیمت‌گذاری دستوری و عدم سیطره دولت بر بخش‌های مختلف این صنعت است‌.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 «سه» کار کردن اقتصاد
✍️ محسن جلال‌پور
وقتی موتور خودرو «ریپ» می‌زند، تعمیرکاران می‌گویند: موتور «سه» کار می‌کند. به این معنی که یکی از سیلندرهای خودرو به هر دلیلی از کار افتاده است. وقتی یک یا دو سیلندر از کار می‌افتد، خودرو نمی‌تواند به درستی حرکت کند و باید خودرو را به تعمیرگاه برد.
هر اقتصادی برای رشد به ۶سیلندر قوی نیاز دارد؛ حکمرانی خوب، سیاست داخلی دور از تنش، سیاست‌ اقتصادی باثبات، روابط خارجی بدون تنش، نظام تامین مالی کارآمد و بخش‌خصوصی با‌انگیزه. در این نوشته کوتاه، وضعیت ۶سیلندر اقتصاد ایران را برای تحرک بخشیدن به اقتصاد کشور بررسی می‌کنیم.
نخستین سیلندر، حکمرانی خوب اقتصادی است که عیار آن در احترام به حقوق مالکیت، سطح پایین فساد، حفاظت از منافع اکثریت و برنامه‌ریزی برای توسعه خلاصه می‌شود و برادری نظام حکمرانی خوب، زمانی ثابت می‌شود که منابع عمومی را برای منافع عمومی مصرف ‌کند. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات اقتصاد ایران، نمره پایین نظام حکمرانی آن در شاخص‌های مورد اشاره است. دومین پیشران مورد نیاز برای تحرک اقتصاد، سیاست داخلی معطوف به رشد است که شامل مجموعه سازوکارهایی می‌شود که زمینه بازی برابر و رقابت عادلانه را برای آحاد جامعه فراهم می‌کند. سیاست داخلی خوب به دنبال حاکمیت قانون است و از تنش‌های غیرضروری دوری می‌کند تا بستر مناسب برای رونق کسب‌وکار و تشویق سرمایه‌گذاری پدید آید. گمان نمی‌کنم ناظری پیدا شود که به این پیشران، نمره قبولی بدهد.

اما هیچ اقتصادی رشد نمی‌کند مگر اینکه سیاست‌های اقتصادی معطوف به آن، ثبات داشته باشد و آحاد اقتصادی قادر به پیش‌بینی متغیرهای اصلی آن باشند. در حال حاضر وجود تورم بالای ۴۰درصد و دشواری پایین آوردن آن به‌دلیل موانع ساختاری و نفوذ ذی‌نفعان، محیط اقتصادکلان را بی‌ثبات کرده است. به‌میزانی که اقتصاد به ثبات و پایداری نزدیک شود و محیط کسب‌وکار مساعد باشد، انگیزه برای سرمایه‌گذاری بلندمدت و تولید و ایجاد ارزش افزوده افزایش می‌یابد و به میزانی که اقتصاد در ورطه بی‌ثباتی و تورم بالا گرفتار شود، انگیزه سرمایه‌گذاری و کارآفرینی از بین می‌رود. در حال حاضر تورم باعث شده است نرخ بازده حاصل از نگهداری دارایی‌ها، بیش از بازده حاصل از ایجاد ارزش افزوده باشد. در چنین اقتصادی، انگیزه برای تملک انواع دارایی، عاقلانه‌تر از تولید و کارآفرینی با همه گرفتاری‌هایش است.

چهارمین پیشران اقتصاد برای رشد، روابط خارجی بدون تنش است. همه ما در سال‌های پرتلاطم گذشته به تجربه دریافته‌ایم که ده‌ها تصمیم نهادهای اقتصادی برای جلوگیری از شوک‌های اقتصادی نمی‌تواند به اندازه یک تصمیم وزارت امور‌خارجه برای بهبود اقتصاد مفید باشد. به همین دلیل از نظر اقتصاددانان، تنش‌زدایی از روابط خارجی شرط لازم برای توسعه و پیشرفت است. در دنیای امروز هیچ کشوری را نمی‌توانیم مثال بزنیم که بدون تنش‌زدایی از روابط خارجی به رشد مستمر و توسعه پایدار دست پیدا کرده باشد؛ اما سال‌های طولانی است که از این اجاق خاموش، آبی برای اقتصاد ایران گرم نمی‌شود. نظام تامین مالی کارآمد هم که دسترسی کارآفرینان و بنگاه‌های اقتصادی را به منابع مالی مورد نیاز برای تولید فراهم می‌کند، یکی از پیشران‌های رشد اقتصاد است. در‌حال‌حاضر بنگاه‌های تولیدی ما اغلب با تنگنای مالی مواجه هستند و مساله تامین مالی به‌ویژه سرمایه در گردش همواره یکی از محدودیت‌ها و موانع جدی تولید تلقی می‌شود.
بزرگ‌ترین مشکل برای تامین مالی بخش تولید، از بین رفتن انگیزه سرمایه‌گذاری است. بر اثر ناامن شدن محیط اقتصاد کلان، انگیزه سوداگری در بازارها تشدید شده که نتیجه‌اش کاهش انگیزه برای سرمایه‌گذاری بلندمدت است. حاشیه سود تولید هم به‌شدت پایین آمده و در مقابل بر جذابیت سوداگری و واسطه‌گری افزوده شده و در نتیجه انگیزه سرمایه‌گذاری در تولید از بین رفته است. بنگاه ایرانی زمین بازی بسیار ناهمواری پیش رو دارد و باید با نااطمینانی و مشکلاتی مانند فضای غیررقابتی، انحصار، قیمت‌گذاری دولتی و خطاهای سیاستگذاری مواجه شود که مجموع این شرایط، موجب کاهش انگیزه سرمایه‌گذاری جدید و خروج بنگاه‌ها از چرخه تولید شده است.

نتیجه تصمیم‌های آگاهانه و ناآگاهانه سیاستمداران در از کار انداختن سیلندرهای اقتصاد، کاهش تولید و کاهش ظرفیت‌های بالقوه اقتصادی کشور است. بنگاه‌ها موتور اصلی تحرک اقتصاد و ایجاد شغل هستند؛ اما بنا به دلایلی که اشاره شد، از کار افتاده‌اند. دوام و بقای یک کشور نیازمند رشد اقتصاد است و اگر سیلندرهای اقتصاد به درستی کار نکنند، رشدی اتفاق نمی‌افتد. نتیجه اینکه موتور بخش‌خصوصی در ایران از حرکت باز مانده و رشدی که سیاستمداران به آن دل‌خوش کرده‌اند، رشد اقتصاد دولتی است؛ اقتصادی که با نفت می‌سوزد و مواهبش نصیب دولت می‌شود؛ اما دودش به چشم مردم می‌رود.


🔻روزنامه کیهان
📍 دوگانه «توافق احتمالی و حمله به رفح» و راهبرد هوشمندانه مقاومت!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- سیاست اصلی آمریکا و اسرائیل از یک‌سو تداوم جنگ در غزه و تنش در منطقه به هر قیمتی است و تازه‌ترین شاهد آن اینکه با وجود اعلام حماس مبنی بر پذیرش طرح آتش‌بسِ پیشنهادی قطر و مصر و نشان دادن یک نرمش تاکتیکی قهرمانانه در مذاکرات‌، اسرائیل با چراغ سبز آمریکا حمله به رفح را آغاز کرد. «یارون بلوم» مسئول سابق پرونده اسرا در رژیم صهیونیستی هم اذعان کرد «اسرائیل به دنبال آتش‌بس نیست و ادعای نتانیاهو در مورد اینکه حماس در مذاکرات جدیت ندارد، را قبول ندارد». از سوی دیگر همزمان سیاست فریبکاری در رسانه‌ها برای انحراف افکار عمومی را در دستور کار خود قرار داده‌اند. در حالی که آمریکا تاکنون میلیاردها دلار تجهیزات نظامی و موشک‌ها و بمب‌های گوناگون را در اختیار اسرائیل برای کشتار مردم غزه قرار داده و عملا این روند ادامه دارد و وزیر دفاع آمریکا نیز چند روز قبل به آن اذعان کرد، بایدن فریبکارانه و البته تحت فشار افکار عمومی مزورانه ادعا می‌کند ارسال چند نوع بمب به اسرائیل را تعلیق کرده است! ثانیا آمریکا و اسرائیل قبل از عملیات وعده صادق برای تداوم جنگ با هدف تحت فشار قرار دادن جبهه مقاومت و کسب امتیاز سه سناریو طراحی کرده بودند، اول درگیر کردن ایران، دوم حمله به جنوب لبنان و گشودن جبهه شمال و سوم حمله به رفح. اما پس از حمله به کنسولگری ایران در دمشق و دریافت پاسخ قاطع و پشیمان‌کننده جمهوری اسلامی، سناریوی بازی کردن با ایران با شکست مواجه شد.گرچه بعد از آن روی گزینه گشودن جبهه شمال خیلی فضاسازی کردند، اما حزب‌الله با
رو کردن گزینه‌های غیرقابل باور برای صهیونیست‌ها از جمله از موشک‌های جدید خود و تشدید حملات هدفمند و ورود به اراضی اشغالی برای اولین بار پس از جنگ ۳۳ روزه، سناریوی حمله به جنوب لبنان نیز برای اسرائیلی‌ها ناممکن شد. لذا آخرین گزینه برای حفظ بقای آنها و شاید کسب امتیاز در هرگونه توافق احتمالی‌، حمله به رفح بود. اما با اقدام هوشمندانه حماس در پذیرش طرح آتش‌بس، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها برای حمله به رفح کاملا خلع سلاح شدند و دیگر نمی‌توانستند حماس را عامل شکست توافق و دلیل حمله اسرائیل به رفح پروپاگاندا کنند تا جایی که پدران و مادران اسرای اسرائیلی فریاد می‌زدند «حماس با آتش‎بس موافقت کرد، اکنون وقت آن است که نتانیاهو اسرا را به خانه بیاورد، در غیر این صورت اسرائیل را به آتش خواهیم کشید»! لذا در حالی که بلینکن گفته بود «منتظر موافقت حماس با آتش‌بس هستیم»، اما نتانیاهو هیئتی غیررسمی را به قاهره فرستاده بود تا توافق آتش‌بس را به شکست بکشاند و بر همین اساس پس از موافقت حماس با آتش‌بس شتابزده و بلافاصله حمله به رفح را آغاز کردند که این خود نشان از سردرگمی و به‌هم‌ریختگی دستگاه محاسباتی آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها دارد. چون اگر حمله به رفح را آغاز نمی‌کردند، باید طرح آتش‌بس را می‌پذیرفتند که این نیز به معنی بالا بردن دست‌ها و اعلام شکست نهائی و تسلیم شدن‌، و در کنار آن سقوط دولت نتانیاهو و فراهم شدن زمینه بازداشت وی از سوی دادگاه کیفری بود! لذا درحالی که خبرهای دیپلماتیک حکایت از در دسترس بودن توافق آتش‌بس داشت، اما تمام شواهد و قرائن میدانی نشان می‌داد که احتمال حمله به رفح بیشتر از احتمال عدم حمله است و نشان می‌داد که نتانیاهو در بن‌بستی قرار گرفته که چاره دیگری ندارد. آنگونه که «رونن برگمن» از مشهورترین تحلیلگران صهیونیست گفت «تل‌آویو در تنگناست، نه حماس و هر روز که می‌گذرد هزینه توافق بیشتر می‌شود». اما دو اقدام مقاومت چشم‌انداز حمله به رفح را هم با ابهام روبه‌رو کرده است و آن را باید از هم اکنون شکست خورده تلقی کرد. اول رونمایی از موشک‌های رجوم مقاومت بودکه با حملات رگباری با این موشک‌ها در محور نتزاریم علیه اتاق شاباک که افسران صهیونیست در حال برنامه‌ریزی برای حمله به رفح بودند‌، هفت ژنرال و افسر رده بالای صهیونیستی کشته و تعدادی زخمی شدند. دوم تهاجم هدفمند به مواضع صهیونیست‌ها با اتکا بر اشراف اطلاعاتیِ کسب شده پیش از عملیات بود.
۲- آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها برای کاهش حساسیت و فشار افکار عمومی و جلوگیری از پاسخ متقابل مقاومت‌، طرح عملیات مرحله به مرحله و القای فریبکارانه موقتی بودن حمله به رفح را در دستور کار خود قرار داده‌اند و به نوعی می‌خواهند راه برگشت به مذاکرات را برای خود نبندند و مقاومت را با امید به برگشت به مذاکرات در دادن پاسخ‌های مناسب سست کنند‌، هرچند تداوم زمانی حمله به رفح به نفع مقاومت است. لذا صهیونیست‌ها اول تصرف طرف فلسطینی گذرگاه‌های کرم ابوسالم، رفح و محور فیلادلفیا و بعد بمباران مناطق شرقی رفح را در دستور کار خود قرار دادند تا اولا فشار بر حماس را برای امتیازدهی در مذاکرات افزایش دهند، ثانیا تصویری پیروزمندانه را از نتانیاهو نمایش دهند تا با پذیرش آتش‌بس ادعا کند که با حمله به رفح و تصرف گذرگاه، حماس مجبور به عقب‌نشینی و پذیرش توافق شد! و ثالثا با کنترل گذرگاه رفح به عنوان تنها مسیر زمینی ورود کمک‌ها به نوار غزه برای روز بعد از توافق برنامه‌ریزی کنند که هدف سپردن کنترل گذرگاه به یک شرکت امنیتی آمریکایی و نیروهای اطلاعات تشکیلات خودگردان برای نفوذ در نوار غزه به منظور حذف حماس است. اینکه بایدن با ژست حقوق بشری فریبکارانه از نتانیاهو خواسته است گذرگاه کرم شالوم را فورا باز کند و او هم اعلام کرده باز کردیم‌، به همین دلیل است که تحت کنترل صهیونیست‌هاست‌، اما با تدبیر هوشمندانه مقاومت شکست خوردند. آنگونه که «زیو» ژنرال ارتش رژیم صهیونیستی حمله به رفح را «حماقت استراتژیک» خواند و اذعان کرد «حمله به رفح چندین ماه طول خواهد کشید و احتمالا بدون زنده ماندن اسرای اسرائیلی به پایان خواهد رسید»! نکته مهم این است که یکی از جدیدترین موانع رژیم صهیونیستی برای آزادی عمل در رفح‌، مصر است که نگران هجوم آوارگان فلسطینی به سینا است. بنابراین با حمله اولیه به محور فیلادلفیا تلاش کرده درواقع راه هجوم آوارگان به مصر را ‌ببندد و دلیل عدم واکنش مصر نیز همین است. درحالی که تصرف گذرگاه رفح و تجاوز به محور فیلادلفیا تجاوز به خاک مصر تلقی می‌شود. محور فیلادلفیا کریدوری ۱۴ کیلومتری بین نوار غزه و مصر است که بر اساس پیمان صلح ۱۹۷۹ میان مصر و اسرائیل این محور به عنوان یک منطقه حائل در نظر گرفته شد و مصر اکنون با نقض این پیمان هم روبه‌رو شده است. لذا مصر از این پس با تشدید فشارهای افکار عمومی داخلی نیز روبه‌رو خواهد شد و این باعث می‌شود حداقل در بازی در زمین صهیونیست‌ها محتاط‌تر شود.
۳- شاید بتوان گفت که سخنان رهبر معظم انقلاب در دو سخنرانی اخیر‌، راهبرد حکیمانه جبهه مقاومت و ناظر بر هرگونه توافق احتمالی برای آتش‌بس در غزه بود که برای تحلیلگران بین‌المللی کاملا روشن و برای دستگاه‌های امنیتی دشمنان ارسال پیام صریح بود که اولا توافق آتش‌بس در غزه و اصل مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی دو موضوع کاملا جداست و هرگونه توافقی برای آتش‌بس یک تاکتیک هوشمندانه برای مهار رژیم صهیونیستی و آشکارتر شدن شکست‌های آمریکا و اسرائیل در این جنگ و کاهش درد و رنج فلسطینی‌هاست، نه پایان مقاومت! لذا نباید کسی توقع داشته باشد با هرگونه توافقی مقاومت سلاح خود را بر زمین بگذارد، و برخی نیز دوباره ادعای صلح‌طلبی آمریکا و اسرائیل را تیتر رسانه‌های خود نکنند چراکه توافقنامه‌های اسلو و کمپ دیوید و... و به‌خصوص توافق چند ماه قبل برای آتش‌بس که توسط اسرائیل اجرائی و رعایت نشد، جلوی چشمان همگان است. اینکه رهبری فرمودند «تا فلسطین به صاحبان خود برنگردد، مشکل حل نخواهد شد»، ناظر به همین اصل مهم است که به گفته اسامه حمدان عضو ارشد حماس«مقاومت وارد مرحله درگیری دائم با دشمن اسرائیلی شده است». نکته بعد اینکه رهبری فرمودند
«جمهوری اسلامی در حمایت از فلسطین منتظر کسی نمانده و نخواهد ماند... و چطور می‌شود به یک چنین نظامی و رژیمی، انسان خوشبین باشد یا به حرف او اعتماد بکند؟» به این معناست که اگر مقاومت در غزه به هر توافقی
هم برسد، متکی به توان خود است و هیچ‌گاه به وعده‌های فریبکارانه آمریکا و یا تضمین‌های روی کاغذ شورای امنیت که هیچ‌گاه ضمانت اجرائی نداشته، امید نبسته است و اعتمادی ندارد. لذا تأکید کردند «فشارها بر اسرائیل باید افزایش یابد» تا اولا در مذاکرات برای هرگونه توافقی دست مقاومت کاملا پر باشد و از موضع قدرت به هرگونه توافقی برسد. ثانیا آن‌قدر فشارها بر اسرائیل باید افزایش یابد که نتواند از اجرای مرحله سوم توافق سر باز زند و بداند که در صورت هرگونه فریبکاری با هزینه‌های به‌مراتب بیشتری نسبت به توقف جنگ روبه‌رو خواهد شد تا دیگر به فکر تجاوز مجدد نیفتد. ثالثا مقاومت محکوم به تشدید فشارها به‌خصوص در دریای مدیترانه
بر اسرائیل برای مهار ماشین نظامی صهیونیست‌هاست. بر این اساس ارتش یمن پس از هدف قرار دادن کشتی‌های اسرائیلی – آمریکایی در دریای سرخ و اقیانوس هند و دماغه امید نیک، حالا در اقدامی مهم اعلام کرد در صورت حمله به رفح تمام کشتی‌هایی که در مدیترانه به سمت بنادر اسرائیل در حرکت باشند‌، هدف قرار خواهد داد. نکته مهم این است که از یمن تا شرق مدیترانه بیش از دو هزار کیلومتر است!


🔻روزنامه اطلاعات
📍 چین و جهت‌یابی استراتژیک اروپا؛کارکردهای سفر اروپائی «شی»
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
شی، رئیس جمهوری چین، بعد از پنج سال که به اروپا سفری نداشت در ششم ماه مه ۲۰۲۴ وارد پاریس شد و بعد از دیدار رسمی از فرانسه، به صربستان و مجارستان سفر کرد این سفر در میانه مباحث مربوط به جهت‌گیری و جهت‌یابی آن استراتژیک اروپا حائز اهمیت بود. مکرون رئیس جمهوری فرانسه، از خود مختاری استراتژیک اروپا سخن می‌گوید و آهنگ و نوای خاصی را در مورد شرایط امنیتی اروپا مخصوصاً با درنظر گرفتن وضعیت اوکراین می‌نوازد.سفر شی در این فضای گفتمانی و عملیاتی در خور توجه بوده و این پرسش را به میان می‌کشد که نسبت چین با جهت‌گیری‌های استراتژیک اروپا چگونه قابل تحلیل است؟ در پاسخ باید ابتدا چندلایگی سفر شی به این سه کشور اروپائی را مدنظر قرار داد؛ سپس نگرش‌ها و دل مشغولی‌های استراتژیک اروپا را شناسایی کرد و سرانجام حلقه‌های اتصال اروپا و چین را مورد موشکافی قرار داد.
سفر شی به سه کشور فرانسه، صربستان و مجارستان از چند لایگی خاصی برخوردار بود. یکی این لایه‌ها، سمبلیک و نمادین می‌باشد و با سالگردها و مراسم تاریخی پیوند می‌خورد. امسال شصتمین سالگرد برقراری رابط سیاسی فرانسه و چین می‌باشد. در بین کشورهای اروپائی، فرانسه روابط تاریخی کم تنش‌تری را با پکن داشته و لذا شصتمین سالگرد بُعد نمادین استمرار رابطه را به نمایش می‌گذارد. در مورد بلگراد یعنی دومین توقفگاه شی در این سفر اروپائی، او در مراسم بیست و پنجمین سالگرد بمباران سفارت چین توسط ناتو که منجر به کشته شدن چند چینی شد شرکت کرد. عمق احساسی و عاطفی این سالگرد و ماهیت سمبلیک آن در نقد رفتار ناتو از طرف چین برجسته است. سفر البته لایه‌های اقتصادی قابل توجهی داشت که عمدتاً در اطمینان دادن به طرف اروپائی برای سرمایه‌گذاری در چین متمرکز بود. بعد از افتتاح و راه اندازی چندین پروژه مخصوصاً در بلگراد و بوداپست، لایه‌ اقتصادی سفر را پررنگ می‌کند. لایه سیاسی تبادل نظر در مورد شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی نیز حائز اهمیت می‌باشد.اما برجسته‌ترین لایه، لایه استراتژیک است و این به ماهیت گفتمان‌های امنیتی و استراتژیکی اروپا بر می‌گردد که نسبت مستقیمی با چین دارد. بدین صورت که در کانون و قلب نگرانی‌های امنیتی اروپا، مساله اوکراین قرار دارد. در پیش از هفتاد سالی که از پایان جنگ دوم جهانی می‌گذرد به هیچ رخداد پدیده استراتژیکی مانند اشغال نظامی اوکراین توسط روسیه، برای اروپا زجر آور نبوده است. مخصوصاً که درنظر بگیریم که پیش از دو سال از این جنگ می‌گذرد و چشم‌اندازی برای پایان آن در کوتاه مدت و میان مدت متصور نیست. و در این میان، اروپا، چین را متحد و پشتیبان روسیه می‌بیند. برخی از اندیشکده‌های اروپائی، تلویحاً و تصریحاً، تداوم حرکت‌های نظامی روسیه را در پرتو حمایت بی‌دریغ چین از روسیه ارزیابی می‌کنند. در این سفر، چین سعی کرد که این نگرانی اروپا را تعدیل کند.
اما فقط مسئله از طرف اروپا نیست که در یک چشم انداز استراتژیک کنش و واکنش بین پکن و اروپائی‌هایی ایجاد می‌کند. جنبه‌های دیگری نیز هست که چین را به سرنوشت استراتژیک اروپا علاقمند می‌کنند. اروپای‌ امروز با چالش‌های عمده‌ای در عرصه استراتژیک دست و پنجه نرم می‌کند که عمدتاً به ماهیت وابستگی امنیتی این قاره به ایالات متحده ارتباط می‌کند. این وابستگی امنیتی مخصوصاً زمانی که با اظهارات تند ترامپ در مورد ناتو و متحدین اروپائی آمریکا و احتمال برآمدن ترامپ در انتخابات آمریکا پیوند می‌خورد، حساس‌تر شده و او شکاف توامان را عریان می‌کند؛ شکاف بین اروپا و آمریکا و شکاف در درون اروپا و این موضوعات جالب و جذابی برای چین است که در پی دنیای چندقطبی می‌باشد. و بجای قطب غرب به رهبری آمریکا، چه بهتر که غرب خود دوقطبی باشد.
اما این موضوع هم برای چین چندان در مناسبات اروپائی راحت نیست؛ چون اروپا هم نگرانی‌های کلان و استراتژیک خود را در مورد چین دارد. علاوه بر محوریت مساله اوکراین برای اروپائی‌ها، موضوع وابستگی متقابل شدید بین اقتصادهای اروپائی و چین، برای اروپا پرخطر است و لذاست که برخی از استراتژیست‌های اروپائی، در مفهوم ریسک زدائی(Derisking) استفاده می‌کنند بدین معنی که نباید اجازه داد، وابستگی اقتصادی بین چین و اروپا به حدی زیاد شود که خطر است و ریسک‌های آن تهدیدزای امنیتی داشته باشد. در میانه جهت‌یابی‌های استراتژیک، البته اروپا نمی‌خواهد که چین را نادیده بگیرد و سهم روز افزون آن را در مناسبات جهانی دست کم گیرد لذا عامل اقتصاد، جدی‌ترین حلقه اتصال است. در این سفر، جزئیات تعاملات اقتصادی، اما در قالب حساسیت‌های دوطرف، به خطوط استراتژیک یکدیگر مخصوصاً در سفر فرانسه مدنظر قرار گرفت. اما حلقه‌های اقتصادی چین و اروپا، در کمتر جایی مانند صربستان و مجارستان، جدی‌تر است. این دو کشور را حلقه اصلی اتصالات اروپائی و چینی هستند. این دو کشور در مسیر پروژه کمربند ـ راه چین قرار دارند که خود کلان پروژه‌هایی برای اتصال چین به جهان می‌باشد. ماورای عامل اقتصادی، در این دو حلقه اتصال یعنی صربستان، مجارستان، ماهیت فکری و سیاسی نیز دارند. هر دو کشور نسبت به دیدگاه‌های چین احساس قرابت و نزدیکی دارند.هر چه هست روابط چین و قاره اروپا، پروانه دلار است و سفر رئیس جمهور چین به سه کشور اروپائی، نشان از جهت‌یابی‌های چین و کنشگران اروپائی در عصر تنش‌های پایدار بین‌المللی در دوران جدید را به نمایش می‌گذارد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 موانع توسعه اقتصاد دریا
✍️ مسعود پل‌مه
امروزه از موضوع اقتصاد دریامحور بیشتر به صورت شعاری و نمایشی صحبت می‌شود. متاسفانه شاید لازم باشد که به صراحت بگوییم، حداقل ۳۰سال است که از این مقوله مهم دور هستیم و آن را مورد غفلت قرار داده‌ایم. مباحث اقتصاد دریامحور مولفه‌های گوناگونی دارد؛ از موضوعات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی گرفته تا مباحث سیاسی و نظامی.

می‌توان به جرات گفت آنچه کشور ما در آن از رشد قابل قبول و شایسته‌ای برخوردار است، تنها مربوط به مباحث نظامی می‌شود. سایر موضوعات مربوط به این مقوله برحسب نیازی که کشورمان در یک حوزه داشته و دست‌اندرکاران مربوطه احساس نیاز کرده‌اند و غالبا توسط بخش‌خصوصی شکل اجرایی به خود گرفته‌اند. اراده، برنامه‌ای مدون و مدیریت واحدی که به عنوان مسوول و براساس یک نظام از پیش تعیین شده برای برنامه‌ای که هدف را تداعی کند و ابزارها را در اختیار بگذارد، وجود ندارد. از همین‌رو است که می‌بینیم در جاهایی که اقتصاد ما مرتبط با دریاست، در بخش‌هایی توسعه صورت گرفته و در بخش‌هایی این‌گونه نبوده است. به عنوان مثال در خصوص فعالیت‌های بندری، به دلیل خلأهای موجود، در بخش‌هایی بااهمیت جلوه داده شده و پیشرفت لازم را شاهد بودیم اما در بخش‌هایی باوجود اینکه به لحاظ حرفه‌ای اهمیت ویژه‌ای داشته و دولت نیز هدف‌گذاری‌هایی برای با اهمیت نشان دادن آنجا داشته، پیشرفت چشمگیری صورت نگرفته است؛ مانند بندر چابهار.
بررسی‌های صورت گرفته در بندر چابهار حاکی از آن است که تجهیزات استراتژیک در خصوص کانتینرها و به‌طور خاص جرثقیل‌های خاصی که صرفا برای تخلیه و بارگیری
کانتینر از/ به کشتی‌ها استفاده می‌شود و سبب تسریع فرآیند تخلیه و بارگیری کشتی‌ها می‌شوند، از این بندر به جاهای دیگری منتقل شده‌اند. این در حالی است که بندر چابهار، یک بندر راهبردی، تنها بندر اقیانوسی ایران و بندری است که حسب ظاهر در تهدیدات تحریمی قرار نگرفته است. در چنین شرایطی همواره از تقویت و فعال شدن هرچه سریع تر بندر چابهار صحبت می‌شود. اینها نقض غرض هستند.
۲شرکت بزرگ کشتیرانی ایران یعنی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی و شرکت ملی نفتکش در حوزه‌های تخصصی خود تنها راه تنفس اقتصادی کشور هنگام روبه‌رو شدن با مباحث تحریمی و تجارت خارجی هستند؛ شرکت‌هایی که مورد توجه دولت قرار دارند. در این بین و پس از پشت‌سر گذاشتن دوره‌هایی از تحریم‌ها و کسب تجربیاتی بسیار خوب در این زمینه، متاسفانه دولت در دوره‌های بعدی، از تجربیات گذشته و اتفاقاتی که پشت‌سر گذاشته، درس نمی‌گیرد. این بدان معناست که ما در دور اول تحریم، برای اینکه بتوانیم اقتصاد کشور را سر پا نگاه داریم، نیازمند دریا بوده‌ایم. دولت به‌جز شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران، شرکت کشتیرانی دیگری را در اختیار نداشت. در نتیجه مدیران شایسته و کشتی‌های این ۲شرکت نیز با تحریم روبه‌رو شدند و بسیاری از بنادر، کشتی‌های تحت پرچم جمهوری اسلامی ایران را نپذیرفتند. نتیجه امر این شد که کشتی‌های این ۲شرکت نتوانستند ماموریت‌های اقتصادی و دریایی خود را اجرا کنند. بخش‌خصوصی در این شرایط وارد میدان شد، بخشی که از دسترسی به منابع دولتی محروم بود. از بدیهی‌ترین موانع مشکلات اقتصادی خود دولت بود که دست مسوولان را در تامین منابع مالی بسته بود. همچنین نگاه‌هایی نیز وجود داشت که اساسا بخش‌خصوصی را رقیب می‌پنداشتند. به هر صورت بخش‌خصوصی با تکیه بر توان و قدرت خود، کشتی‌هایی را خریداری و اجاره کرد. با چنین اقداماتی بخش‌خصوصی توانست خلأ وجودی شرکت‌های کشتیرانی بزرگ خارجی که دیگر نه حاضر بودند به ایران بیایند و نه باکس‌هایی را که دارند در اختیار ما بگذارند، پُر کند. پیشنهاداتی براساس تجربیات عقلی به دولت ارائه شد؛ پیشنهادات و تاکیداتی مبنی‌بر ضرورت تقویت، حمایت و پشتیبانی از شرکت‌های کوچک و متوسط بخش‌خصوصی. متاسفانه این اتفاقات هرگز رخ ندادند. در واقع شکل دیگری از تحریم در داخل کشور اتفاق افتاد! دولت شرکت‌های بخش‌خصوصی را رها کرد. اکنون نیز باتوجه به اینکه مقام معظم رهبری همواره نگاه بسیار روشنی به دریا داشته‌اند، شاهد آن هستیم که دولت به هر علتی نتوانسته ماموریت‌هایی را که مسوول اجرای آنها بوده به سرانجام برساند. اکنون زمان واکاوی علت‌ها نیست اما می‌توان چند تا از آنها را نام برد؛ یکی از آنها وجود اختلاف‌نظر بین اجزای حاکمیتی برای مدیریت دریاست یعنی همین توسعه اقتصاد دریا که مورد اختلاف واقع شده و وزارت صمت خود را مسوول می‌داند. در حالی که وزارت راه‌و‌شهرسازی نیز خود را مسوول می‌داند. متاسفانه در بسیاری از امور شاهد چین وضعیتی هستیم. در بحث صنعت دریایی که یکی از استراتژیک‌ترین صنایعی است که ما به آن نیاز داریم و باید مورد توجه قرار گیرد، موضوع ساخت کشتی است. در ساخت کشتی نقاط قوت و ضعف داریم. تمرکز وزارت صمت روی توسعه نقاط است اما سایر نهادها روی نقاط ضعف دست می‌گذارند؛ مسائلی از قبیل عدم امکان ساخت کشتی با کیفیت لازم و در زمان تعیین شده. اینها واقعیت‌هایی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند. در مجموع باوجود اینکه باید توجه‌های لازم صورت گیرد، تا به امروز توجه‌ها شعاری بوده‌اند. به نظر می‌رسد هرگونه نشست و هماهنگی انجام شده، صرفا برای نمایش دادن ماموریت‌های سازمانی و رفع تکلیف بوده است. نه اینکه دست به اقدامی بزنیم که توسعه دریامحور ما منتهی به ایجاد شغل شود. تا به امروز شاهد اتفاقی که نشان‌دهنده مسیری روشن باشد، نبوده‌ایم. بخش‌خصوصی نیز تا جایی می‌تواند سرپا بایستد. البته قصد بر سیاه‌نمایی نیست. نمی‌توان گفت هیچ اتفاقی نیفتاده است ولی سرعت عمل لازم برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده وجود ندارد. شاید نیروی محرکه‌ای که در حال حاضر استفاده می‌شود و در اختیار قرار گرفته است، ۱۰‌درصد آن نیازی است که ما برای توسعه دریا لازم داریم.


🔻روزنامه اعتماد
📍 تناقضات جریان رسمی
✍️ عباس عبدی
به نظر می‌رسد که هر یک از رویکردهای سیاسی در ایران کمابیش دچار تناقضات و مشکلات منطقی خود شده‌اند. این وضع محصول تغییرات داخلی و نیز تحولات جهانی است. گویی که جهان ایرانی در حال پوست‌ انداختن است. اگر چه این پوست‌اندازی در ذهنیت رخ داده، ولی در عینیت سیاسی و اجتماعی به آن تن داده نمی‌شود و راهی برای حل این مساله نیز پیشنهاد نشده است. راهی که خیر همگان را تامین کند. تناقضات فکری مذکور میان هر کدام از منتقدین و مخالفان و براندازان ریشه‌های فکری و عملی خاص خودشان را دارد ولی هیچ کدام به ‌شدت تناقضات فکری و عملی جریان اصلی در قدرت نیست. در این یادداشت برخی تناقضات رفتاری و فکری آنان در هفته‌های اخیر را نشان خواهم داد. این تناقضات به علت بن‌بست‌های نظری و تکیه کردن به رویکردهای اقتضایی و کوتاه‌مدت است.

اولین مورد در نحوه مواجهه تبلیغاتی و رسانه‌ای با اعتراضات دانشجویی در امریکاست. تردیدی نیست که این اعتراضات مهم و کم‌سابقه است. مهم از این جهت که مساله اصلی آن فلسطین و علیه اسراییل است. کم‌سابقه نیز به علت مواجهه به نسبت تند با آنان است. در هر حال اعتراضات اثرگذاری است به ویژه آثار آن ممکن است در ادامه بیشتر شود. استقبال از این تظاهرات اعتراضی از سوی افراد و کشورهای طرفدار فلسطین و مخالف اسراییل امری بدیهی و روشن است ولی نحوه دفاع جریان رسمی در ایران از این اعتراضات و محکوم کردن پلیس امریکا خیلی عجیب است، زیرا آنان کارهایی را نقد می‌کنند و مذموم و ناپسند می‌دانند که قطعا از اتفاقات چندین بار بدتر از آن در ایران دفاع می‌کنند. در واقع نقد آنان به شیوه و نحوه برخورد است و نه حتی نقد محتوایی به موضوع مورد حمایت دانشجویان. در این راه چنان پیش رفتند که حاضرند از جیب ملت هزینه کنند و به دانشجویان معترضی بورسیه دهند که دانشجویان بی‌حجاب در ایران در برابر آنان به نسبت محجبه محسوب می‌شوند ولی در اینجا با آنان برخورد می‌شود و در همان حال از دانشجویان مشابه در امریکا استقبال می‌شود که برای بورس تحصیلی به ایران بیایند. البته عین همین تناقض نیز نزد براندازان وجود دارد که از آن سرکوب دانشجویان امریکایی دفاع و برخوردهای مشابه در ایران را محکوم می‌کنند. هر دو گروه مصداق یک بام و دو هوا هستند. در هر حال اصولگرایان و جریان رسمی بهتر است نگاهی هم به وضعیت خود بیندازند و به زمانی هم فکر کنند که باید از برخوردهای مشابه یا بدتر از آن در داخل کشور حمایت و حتی با آن همراهی کنند. جالب است که برخی از آنها نقش ایران در این اعتراضات را برجسته هم می‌کنند. در حالی که اگر مشابه چنین شواهدی در یک اعتراض داخلی از سوی امریکا ببینند چه‌ها که نخواهند کرد.

نمونه دوم بحث حجاب است. هنگامی که امام جمعه محترم مشهد برای دفاع از پوشش حجاب به شاهنامه و داستان منیژه استناد کرد، معلوم شد که کفگیر به ته دیگ خورده است. کسانی که برای ایران پیش از اسلام جایگاهی قابل نبودند، اکنون برای اقناع مردم به رعایت یک ارزشی که مدعی اسلامی بودن آن هستند، به شخصیت‌های خیالی و اسطوره‌ای از شاهنامه ارجاع می‌دهند و جالب اینکه کاملا هم اشتباه استناد می‌کنند. گویی که یک جوانی یک شعری خوانده و کسی شنیده و آن را مصداق حجاب و عفت دانسته و به همین راحتی آن را در نماز جمعه تکرار کرده است. به قول یک نفر آنان از شعار ‌ای زن به تو از فاطمه این‌گونه خطاب است... رسیده‌اند به روایت‌خوانی از ذهنیت منیژه دختر افراسیاب که پادشاه دشمن ایران است و اتفاقا آن‌گونه که گفته‌اند؛ چندان هم زن باحیای مورد نظر گوینده نبوده است.

این تناقض در تبلیغات شهری و رسانه‌ای در موضوع حجاب نیز دیده می‌شود که به ساده‌ترین و سخیف‌ترین ادبیات و حتی با اثرگذاری منفی در حال تبلیغ حجاب هستند و خود را در مقام دانای کل و اخلاق‌گرای اسلامی تعریف کرده و قصد هدایت کسانی را دارند که حتی جرات مواجهه منطقی با آنان را ندارند، زیرا به راحتی میدان گفت‌وگو را خواهند باخت.
تناقض عجیب‌تر در حوزه فساد است. یکی از ویژگی‌های جریان رسمی ادعای آنان در مبارزه با فساد و ساده‌زیستی و این‌گونه حرف‌هاست. البته طشت این ادعا در دوره اول اصولگرایان ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ از بام خیال به زمین واقعیت افتاد و شاخص فساد در ایران در آن دوره افزایش جدی یافت و حتی روزی که آن جماعت از پاستور رفتند، چند نفر از مقامات عالی آنان به اتهام فساد مالی در زندان یا دادگاه بودند. ولی این دولت حتی پیش از آمدن، کوشید با ایجاد دادگاه‌های ویژه ضد فساد و اعدام مثلا مفسدین، اراده آهنین ضد فساد خود را نشان دهد، ولی چه می‌توان گفت که از ابتدا همه راه‌ها برای برخورد با فساد با بن‌بست نسبی مواجه و کم‌کم با سکوت نیز همراه شد.

مساله نهاده‌های دامی، چای دبش، باغ ازگل، اوقاف، وام‌های ارزان‌قیمت شهرداری تهران به مدیران خودی، ریخت و پاش‌ها برای عملیات سایبری و پولشویی، ماجرای خودروهای مجلس و انواع و اقسام اتهامات گوناگون و دروغ‌های انتخاباتی موجب شد که این حربه نیز برای دومین بار از دست‌شان در‌آید.

یکی دیگر از تناقضات آنان که خیلی مشهود است، مخالفت‌های پیاپی با گرانی و ریختن اشک تمساح برای فقرا و‌ مردم در دوره روحانی و در مقابل دعوت به سکوت و تحمل گرانی‌های دو‌چندان در دولت جدید است. این تناقضات را در برخورد آنان با موضوعات سیاست خارجی هم به وضوح می‌توان دید.

تحمل این تناقضات فکری و رفتاری برای همه سخت است و دیر یا زود آثار خودش را نشان خواهد داد.


🔻روزنامه شرق
📍 کارآفرینی؛ ماشین میل‌ساز
✍️ حمزه نوذری
لیوتار در کتاب اقتصاد لیبیدویی که با مارکس و به‌ویژه با متن کتاب سرمایه گفت‌وگوی انتقادی کرده است، بحثی را مطرح می‌کند که برای فهم و توضیح کارآفرینی مهم و درخورتوجه به نظر می‌رسد، هرچند که لیوتار از مفهوم کارآفرینی استفاده نمی‌کند. تشدید امیال، میل‌زایی در سرمایه‌داری، برافروخته‌کردن امیال برای کسب سود از مفاهیمی است که لیوتار برای توضیح وضعیت جدید استفاده می‌کند. کارآفرینی را از یک منظر می‌توان تشدید امیال و لذت‌ها بر مبنای اقتصاد لیبیدویی معنا کرد. وقتی گفته می‌شود کارآفرینی به معنای برطرف‌کردن نیاز نوظهور یا ساختن نیاز جدید است، در حقیقیت از تشدید و ساختن امیال و لذت‌ها سخن می‌گوییم. کارآفرینان امیال جدید را برافروخته و شعله‌ور می‌کنند. پس کارآفرین کسی است که برای کسب سود و منفعت اقتصادی بیشتر، دائم افراد را از نیاز به میل سوق می‌دهد، بنابراین از این منظر، کارآفرینی یعنی کنشی برای تشدید امیال.

پس آنچه در کارآفرینی می‌یابیم، به قول لیوتار سرمایه‌گذاری‌های میل است درحالی‌که مارکس تصور می‌کرد سرمایه‌داری، میل و لذت حقیقی انسان را گرفته است. لیوتار فکر می‌کرد سرمایه‌داری امیال را تشدید کرده است. در جهان جدید شاهد ابداع امیال هستیم. خلق لذت‌های جدید کسب‌و‌کارِ کارآفرینان است. در جامعه مبتنی بر کارآفرینی هیچ میل و لذتی طرد نمی‌شود. روند کارآفرین یعنی فرم‌های جدیدی از لذت را فعال‌کردن. اما شدت‌یابی‌ها و سرمایه‌گذاری میل‌ها باید به قانون بازار گردن نهند و طبق آن ارزیابی شوند، قیمتی بر‌اساس عرضه و تقاضا بیابند و مبادله شوند. پس همه چیز بر مبنای میل و بازار ابداع می‌شود و به گردش در‌می‌آید و هیچ چیز مقدسی باقی نمی‌ماند.

کارآفرینی مدلی از زندگی خوب ارائه نمی‌کند؛ بلکه فرصتی است برای تشدید امیال در بدن‌ها که باید قاپید و مغتنم شمرد. پس کارآفرینی یعنی تشدید امیال که همه چیز را در درون گردابی از امیال و لذت‌های بی‌شمار به گردش در‌می‌آورد.

برخی مدیران و مسئولان مدام از کارآفرینی در ایران سخن می‌گویند و افراد را تشویق به آن می‌کنند اما نمی‌دانند که کارآفرینی یعنی تشدید و ساختن امیال و لذت‌هایی که هیچ ذات و جوهری را بر‌نمی‌تابد در‌حالی‌که آنها معتقدند زندگی و رفتار انسان‌ها باید تابع امر ماهوی و جوهر از پیش تعیین‌شده باشد و رفتارها را به دو دسته بهنجار و نابهنجار تقسیم‌بندی می‌کنند. در‌حالی‌که روند شدت‌یابی میل‌ها چنین معیارها و شاخص‌هایی را طرد می‌کند.

با توسعه روند کارآفرینی (شدت‌یابی امیال) اکثر افراد جامعه در مقام مصرف‌کنندگان پیرو میل و لذت شمرده می‌شوند. کسانی که دائما از توسعه کارآفرینی سخن می‌گویند و آن را نوشداروی جامعه می‌دانند، از تبعات و پیامدهای تشدید امیال آگاه نیستند. از این منظر اگر جامعه‌ای مبتنی بر کارآفرینی نیست یعنی هنوز جریان امیال‌سازی و سرمایه‌گذاری روی امیال بی‌حد‌و‌مرز، شدت نیافته است. میل‌سازی و تشدید آن یعنی ساخت انسان جدید به صورت غیرمستقیم، یعنی سرمایه‌گذاری روی ابداع و ساخت انسان نو. تشدید امیال یعنی اینکه به‌عنوان انسان چیزهایی می‌خواستی، خواسته‌ها و لذت‌هایی درون تو بود که خودت خبر نداشتی. پس به قول دلوز این امیال است که واقعیت را می‌سازد. کارآفرینی یعنی تولید میل و به عبارت بهتر تولید ماشین میل‌ساز. منبع سود و ثروت در جامعه مبتنی بر کارآفرینی در تشدید جریان میل‌سازی است. تولید مدام میل‌ورزی یعنی ساختن امر اجتماعی. میل دیگر امر سوبژکتیو (ذهنی) نیست چون کارآفرینان آن را به امر مادی عینی تبدیل می‌کنند.

کارآفرینی به معنای تشدید و مادی‌کردن امیال، سیستم‌های باورساز و معنابخش دیگر را به چالش می‌طلبد. کارآفرینی به معنای ماشین میل‌ساز ظاهرا هیچ عقیده‌ای را تحمیل نمی‌کند و هیچ ایمانی را برنمی‌تابد. به قول مارکس کلبی مسلک است. به عبارتی، ماشین میل‌ساز و میل‌ورز هیچ عقیده و باوری ندارد. بر این مبنا، گویی حیات در پیروی از امیال و لذت‌های بی‌مرز است. اما تشدید امیال بدون محدودیت منطبق بر منطق بازار اساس کارآفرینی است ولی آیا کارآفرینی به معنای تشدید امیال و میل‌سازی، فرصت است یا فاجعه، تخریب خلاق است یا زدودن غنای زندگی، امر حیات‌بخش است یا به‌مثابه سیاه‌چاله حیات را می‌بلعد؟ نوشدارو است یا زهر؟ مسئله عدالت در جامعه مبتنی بر تشدید امیال بر منطق بازار چه می‌شود؟


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 تمرکز بر اقتصاد دیجیتال برای جهش تولید
✍️ مهدی غیبی
ایران در عرصه تولیدات نرم‌افزاری از دانش و تخصص بالایی برخوردار است. لذا در عرصه اقتصاد دیجیتال در سال جهش تولید باید تولید و توسعه صادرات نرم‌افزاری در اولویت اصلی قرار گیرد.
استارت آپها، دانش بنیان ها و به طور کلی اقتصاد دیجیتال در هر حوزه‌ای که وارد شوند، باعث افزایش بهره‌وری و یا به عبارت دیگر مولد بودن می‌شود. اقتصاد دیجیتال در بلندمدت بسیار سودده خواهد بود. در بحث اشتغال نیز ممکن است در کوتاه مدت تسهیلات ورود فناوری اطلاعات به حوزه اقتصاد مثبت نباشد، اما در بلندمدت این رویه تغییر خواهد کرد و فناوری اطلاعات باعث ایجاد مشاغل بیشتری خواهد شد.
یکی از مهمترین ویژگی‌های اقتصاد دیجیتال تفکر اکوسیستمی است. مفهوم رقابت در این اقتصاد متفاوت از گذشته است و در آن سازمان‌ها یک تنه و در انزوا موفق نخواهند بود. در اقتصاد دیجیتال، کسب‌وکارهایی که تا دیروز رقیب محسوب می‌شدند شاید امروز همکار باشند. در این اقتصاد شبکه‌ای از بازیگران با هم به منظور خلق بالاترین ارزش در کنار یکدیگر هم‌افزایی می‌کند.
توجه به حوزه فناوری اطلاعات می‌تواند به رشد تولید ناخالص ملی کشور کمک کند. اقتصاد دیجیتال در محورهای هوشمندسازی، صرفه‌جویی در انرژی و حتی توسعه گردشگری با معرفی محصولات و جاذبه‌های گردشگری به دیگر شهروندان دیگر کشورها می‌تواند نقش مهمی در رشد تولید ناخالص ملی داشته باشد.
اقتصاد دیجیتالی مفهوم نسبتا جدیدی است که با گسترش فناوری اطلاعات و به‌کارگیری آن در جوامع در حال تکامل است. اقتصاد دیجیتالی که در مواردی اقتصاد اینترنتی، اقتصاد نوینی یا اقتصاد شبکه‌ای هم نامیده می‌شود، اقتصادی است که بر پایه فناوری‌های دیجیتال شامل شبکه‌های ارتباط دیجیتالی (اینترنت و دیگر شبکه‌های ارزشی افزوده)، رایانه‌ها، نرم‌افزار و دیگر فناوری‌های اطلاعاتی مرتبط استوار است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0