🔻روزنامه تعادل
📍 بورس بهبود مییابد؟
✍️ علی فراقی
در وهله حاضر بازار شاید افراد عادی یا کارشناسان مختلف بازار علتها و دلایل متعددی را برای وضعیت بیش از یک ساله و خصوصا یک ماهه اخیر بیان کنند که هر چند اکثر آنها تاثیرگذار هستند ولی شاید نتوان مهمترین و بزرگترین علت را این موارد بیان کرد و شاید باید سراغ کلیترین رکن این دلایل رفت که اگر به خوبی آن را بررسی کنیم به یک جواب میرسیم و آن نرخ بهره یا بهتر است به این شکل بیان نمود: رشد قابل توجه نرخهای درآمد ثابت در کشور.
در مورد اول باید گفت عملا بازار سرمایه از سال گذشته و با تصمیم سیاستگذار کشور وارد دورانی شده که عملا هر بازاری که دارای بازده بدون ریسک و ثابت باشد را در راس توجه خود و اقتصاد قرار داده و به هر شکل ممکن میکوشد این بازار به طرق مختلف جذابترین و از همه مهمتر قابل اطمینانترین بازار باشد. اگر هر بازار با ریسک متغیر حاضر در اقتصاد را درنظر بگیریم خود را سال گذشته و سال پیش رو زیر سایه این اتفاق بزرگ میبیند و هر چند بازارهای مختلف در بازههای کوچکتر شاهد اتفاقات مثبت و منفی متعددی برای خود هستند عملا پس از فروکش کردن این اتفاقات زمانی که قصد بر جهت حرکتی غالب خود میگیرد با یک سد بزرگی رو به رو میشود که راه حرکت خصوصا حرکت مثبت را مسدود ساخته است. موردی که صرفا مختص به بازار سرمایه نیست و عملا اگر دقت بیشتری بکنیم سایه آن را در هر بازاری مشاهده میکنیم. اگر بخواهیم از یک پله بالاتر و کلیتر به اقتصاد، بازار سرمایه و دیگر بازارها نگاه کنیم باید ذکر کنیم انقباض حداکثری جای جای بازارها را فرا گرفته و میتوان به غیر نکات ذکر شده قبل مالیاتستانی حداکثری و تصمیم بر لحاظ و البته فشار و سازمانیافتگی این مورد را به خوبی مشاهده نمود که سیاستگذار و مجری بیش از یک سال است که با قدرت بیشتری در حال بهروز رسانی و بهبود این سیستم است تا رفتهرفته بتواند به صورت هدفمندتر و با سرعت و حتی نرخ بیشتری (همانند افزایش نرخ مالیات بر ارزش افزوده) بتواند دریافت مالیات داشته باشد و هر قدر که به جزییات و کلیات این کارها سرک بکشیم چیزی جز انقباض در تمام بازارها مشاهده نمیکنیم که هر چند درنهایت گفت شاید اثر و اتفاقات تورمی گذشته اندکی بتواند مهار گردد ولی عملا با این شتاب و قدرت وقوع رکودی قدرتمندتر از گذشته هم در کنار تورمی که به واسطه چاپ پولهای افسارگسیخته در حال قدرت گرفتن بیشتر است همانند سدی است که هر چند تمامی خروجیهای آن جهت تخلیه باز شده است ولی با حجم چند برابری در حال پر شدن میباشد که در آینده نهچندان دور بحرانی جدید و البته بسیار قویتر را رقم خواهد زد.
مورد مهمی هم که میتوان به آن اشاره داشت این است که تا زمانی که شاهد این نابسامانی در تصمیمات و اجرا باشیم هیچ بازاری حتی بازار سرمایه نفع مثبتی نخواهد برد و حتی شاید همچون گذشته پس از گذران مدتی شاهد جبران شدن عقبماندگی قیمتی باشیم ولی با شرکتهای متعددی در اقتصاد رو به رو خواهیم بود که نسبت به گذشته نه تنها رشد محسوس و ارزشمندی نبودهاند بلکه پله پله در حال نابودی و مستهلک شدن میباشند.
در پایان هم باید گفت زمانی را میتوان برای بازار سرمایه بهار واقعی درنظر گرفت که پله پله یا به یکباره شاهد عقبگرد روند انقباض مالی و پولی در کشور باشیم تا پولهای ریز و درشت در کشور به دنبال مقصد جدیدی برخلاف زمان حاضر باشند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 الگوی رقابتی در بخش معدن
✍️ علیرضا بختیاری
دومین رویداد جامع معدنی و صنایع معدنی کشور در هنگامهای برگزار میشود که پس ازاجرای ۶برنامه توسعه هنوز فقدان یک رویکرد منسجم از سوی دولت در مواجهه با این بخش و فعالان آن آشکار است.
براساس ارزیابی نهادهای پژوهشی به نظر میرسد این نقیصه حتی در برنامه هفتم توسعه هم ادامه یافته و دولتها با وجود آنکه در سیاستهای اعلانی خود بر حضور و توسعه بخش خصوصی تاکید دارند؛ اما در سیاستهای اعمالی بهگونهای دیگر عمل کرده و اصطلاحا در واگذاری تصدی به این بخش مردد هستند.
در این برنامه اگرچه توسعه معدن و صنایع معدنی با نگاه زنجیرهای در نظر گرفته شده اما بین رویکردهای کلان و اهداف کمّی واقعنگری وجود ندارد و بعید است در چنین وضعیتی احکام لایحه اثربخش باشد. ضروری است قبل از هرگونه طراحی و تدبیری برای توسعه در بخشهای خرد و کلان معدن و صنایع معدنی، نظام تدبیر و حکمرانی از وضعیت تردید خارج شود و مشخص کند جایگاه بخش خصوصی و توسعه این بخش در اقتصاد ایران کجاست. آیا دولت بهصورت عملیاتی آمادگی دارد بخش خصوصی را بهعنوان یک بازیگر مسلط بپذیرد و خود از جایگاه اجرایی به جایگاه داوری نقل مکان کند؟ در تمام ادوار گذشته، در اسناد بالادستی و اظهارات مسوولان از ضرورت واگذاری امور به بخش خصوصی در اقتصاد، مکرر سخن به میان آمده است؛ اما در عمل دولتها ضمن حفظ تسلط خود بر بنگاههای بزرگ، با مداخلات از طریق اعمال سیاستهای آمرانه، قیمتگذاری کالاها و خدمات در بازار داخلی و منافع حاصل از تجارت خارجی و اخذ عوارض مختلف فضای کسبوکار برای بخش خصوصی واقعی را پر از چالش و عدم قطعیت کردهاند.
این تردید موجب شده است بهدلیل محدودیت منابع در بخش دولتی از یکسو و عدم اطمینان بخش خصوصی از سوی دیگر، سرمایهگذاری دراین حوزه با چالش مواجه شود. بخش معدن از ضعف جدی در سرمایهگذاری رنج میبرد و این ضعف خود را در عارضه کمرشدی فعالیتهای معدنی نیز بازتاب داده است. حتی آخرین آمارهای رسمی هم نشان میدهد بخش معدن و صنایع معدنی روند رشد قابل اعتنایی ندارند و این مسیر تهدیدی برای ظرفیتهای رشد بلندمدت این بخش است. در صورت خروج دولت از فضای تردید و پذیرش الزامات توسعه میتوان پیشنهاد داد در برنامه هفتم توسعه در تعامل با بخش خصوصی چارچوب یک الگوی رقابتپذیر در بخش معدن و صنایع معدنی طراحی شود. در این چارچوب الزامات رقابتپذیری در چهار سطح خرد، بخشی، کلان و حاکمیتی باید مشخص شود تا موانع پیش روی توسعه معدن و صنایع معدنی برداشته شود.در این وضعیت، ذهنیت بخشینگر باید کنار گذاشته شود و مسائل این حوزه در یک رویکرد جامع حل و فصل شود.
علاوه بر چالشهای بلندمدت بخش تولید، به نظر میرسد اصلیترین موضوع در بخش معدن که باید به فوریت برای آن چارهاندیشی شود، مسائل پیش روی صادرات در این بخش است. در کل زنجیرههای معدنی، مازاد عرضه بر تقاضا وجود دارد و باید این مازاد عرضه راهی بازارهای صادراتی شود. درنتیجه تسهیل در صادرات از مهمترین تصمیماتی است که دولت باید در حال حاضر به آن وارد شود و موانع موجود را از میان بردارد؛ چراکه حفظ بازارهای صادراتی از ورود به آن بسیار مهمتر است. ما باید با توجه به منافع خود تلاش کنیم در فرآیندهای تصمیمگیری بینالمللی مشارکت کنیم و اجازه ندهیم رقبایمان جای ما را در مشارکت بگیرند و ما را محصور و محروم کنند.به همین دلیل هم در دومین رویداد جامع معدنی، گروه رسانهای دنیای اقتصاد تلاش کرده با نظرخواهی از فعالان و اندیشمندان این حوزه به احصای اولویتها در بخش معدن و صنایع معدنی بپردازد. در این رویکرد مسالهمحور، هدف شناخت راههای پایدار برای چالشهای مزمن و هماندیشی برای اقدامات فوری خصوصا در حوزه صادرات است.
🔻روزنامه کیهان
📍 «جهان آکادمیکِ مدرن» علیه «دنیای وحشی غرب»!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- اکنون دیگر مسئله اصلی سرکوب دانشجویان و یا تعداد دانشجویان و اساتید دستگیر و یا اخراج شده و یا ضرب و شتم آنها نیست، بلکه اولاً اصل مهم حرکت دانشجویی ضدامپریالیستی و ضداستکباری در دانشگاههای خود آمریکاست و ثانیاً تاثیرات کوتاه مدت و بلندمدت این بیداری دانشجویی بر بیداری جامعه آمریکا و همسو شدن جوانان و دانشجویان و مردم آمریکا با ملتهای جهان و همچنین تاثیر این بیداری عمومی و همگانی در جهان بر حاکمان و دولتها و سیاستهای آنها و در نتیجه بر نظم نوین جهانی است که در حال شکلگیری میباشد. اگرچه اعتراضات سرکوب شود اما دانشجویان معترض کاملاً از دستاوردها و تاثیرات حرکت خود آگاه هستند که چگونه فضای گفتمانی جدیدی را در محیط آکادمیک ایجاد کردهاند. با این تغییر گفتمانی دانشگاههای آمریکا دیگر به عقب بازنخواهند گشت و قطعاً سایه تحولآفرینی کنونی دانشجویان تا یک قرن دیگر بر جامعه آمریکا باقی خواهد ماند و مهمتر اینکه دانشجویان با این اعتراضات نشان دادند در سمت درست تاریخ ایستادهاند و به خود و حرکت اعتراضیشان افتخار میکنند.
۲-آمریکا باید منتظر تابستانی داغتر از بهار باشد. نتیجه و چالشهای اساسی که در انتخابات آینده این کشور رقم خواهد خورد، فقط یکی از پیامدهای کوتاه مدتِ روحیه ضدامپریالیستی و ضداستکباری در دانشگاههای این کشور و بیداری ملت آمریکاست، تا جایی که روزنامه گاردین «چشمانداز حاکم بر انتخابات ۲۰۲۴ ریاست جمهوری آمریکا را «بی ثباتی» ارزیابی کرده است! این روزنامه انگلیسی «پس لرزههای همهگیری جهانی حمایت از غزه»، «تشدید اعتراضات دانشجویی»، «حمایت همهجانبه آمریکا از اسرائیل» و «ممانعت از برقراری آتشبس در غزه» را از جمله دلایل این بیثباتی، و تکرار وقایع حمله به کنگره از سوی جریان براندازی که در انتخابات ۲۰۲۰ بروز کرد، و بروز خشونتهای شدیدتر را از جمله پیامدهای این انتخابات برشمرده است. لذا نظام سرمایهداری لیبرال دموکراسی و نئولیبرال غرب که در آمریکا متبلور شده، اکنون دیگر راهی برای فرار از اعتراضات که در انتخابات آینده آمریکا ظهور و بروز خواهد کرد، ندارد، چون تمام تیرهای فرمولهای امنیتی – رسانهای آنها به سنگ خورده است. اگر روزی مخالفت ملتها با جنایات آمریکا و اسرائیل را به حرکات پوپولیستی متهم و به ملتهای عقب مانده نسبت میدادند و سازشکاری را عقلانیت در جهان مدرن القا میکردند، اکنون «جهان آکادمیکِ مدرن» تمام قد ضداستکباری و ضدامپریالیستی شدهاند و علیه آپارتاید صهیونیستی و آمریکایی فریاد مقاومت سر میدهند و اعتراضات و تظاهرات صدها نفری آنها میلیونی شده است. نکته مهم این است که اساتیدی در بین معترضانِ حامی فلسطین هستند و بعضاً دستگیر شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند که تاکنون مفاهیم حقوق بشر آمریکایی و دموکراسی و آزادی بیان فلسفه غرب را تدریس میکردند!
۳-صهیونیستها سالهاست با کمک لابی قدرتمند «آیپک» میلیاردها دلار برای تغییر ذهنیت جوانان دانشگاههای آمریکا و دیگر کشورها درباره اسرائیل هزینه کردهاند، همان گونه که برای دانشگاههای ایران هزینه کردند که به خوبی در قسمت ۴۳ سریال «هفت سر اژدها» براساس پروندههای واقعی به بخشی از این پروژه پرداخته شد. در این سریال فقط یک نمونه از این هزینه کردنها را با پرداخت «یک میلیارد پوند» به فرزند یک مسئول سابق از سوی دولت انگلیس پدر رژیم جعلی اسرائیل به نمایش گذاشته شد. اما نکته مهم اینجاست که در آمریکا برای تغییر ذهنیت این دسته ازدانشجویانِ در دانشگاههایی همچون دانشگاه کلمبیا که اکثریت دانشجویان آن را فرزندان مقامات و مسئولان طراز اول آمریکا و سرمایهداران پشت پرده سیاستهای این کشور تشکیل میدهند، هزینه کردند، اما در ایران و دیگر کشورها توسط نزدیکان برخی از مسئولان سابق برای تغییر ذهنیت دانشجویان عادی و بهویژه انقلابی که در سریال مورد اشاره نمایش داده شد، هزینه میکردند. اما وقایع امروز دانشگاههای دنیا نشان میدهد که تحولات چند دهه اخیر و بهویژه تحولات فلسطین و غزه باطن و ذات ارزشهای آمریکایی را عریان کرده و به تعبیر رهبرمعظم انقلاب«...بروز یک واقعیاتی که همیشه پنهان نگه داشته میشد، بالا آمدن لجن ته حوض است»! که دانشجویان را به عنوان قشر فرهیخته جوامع، بیدارتر کرده و باعث شده صهیونیستها، هم در آمریکا و هم در ایران و دیگر کشورها نتیجه عکس بگیرند. با این تفاوت که در آمریکا دانشجویان علیه ارزشهای متناقض پدران خودکه از بانیان و اداره کنندگان حکومت آمریکا و حامی صهیونیستها هستند، قیام کردند، اما در ایران و دیگر کشورها دانشجویان با قیام علیه ارزشهای جعلی آمریکا و رژیم جعلی اسرائیل، بر ارزشهای انسانی و اخلاقی پدران خود که برگرفته از مکاتب آسمانی است، تأکید دارند، هرچند برخی بخواهند این واقعیت را وارونه روایت و القا کنند! اکنون با جنبش ۱۸ تا ۲۵ سالگانی که حاکمان آینده آمریکا هستند، روبهرو هستیم، جنبشی که بحران تضاد نسلی حاکمان و سردمداران ایالات متحده با فرزندانشان را آشکار کرده است. همین الان فرزندان برخی از نمایندگان کنگره آمریکا هم به اخراج از دانشگاه و شغل خود تهدید شدهاند. سناتورهای آمریکایی، دانشجویان معترض به صهیونیستها و در واقع «فرزندان خود» را «اوباش ضداسرائیلی» نامیدهاند و تاجران ثروتمند یهودی تهدید کردهاند که درصورت عدم سرکوب تظاهراتکنندگان و در واقع «فرزندان خود»، بودجه دانشگاهها را قطع خواهند کرد. این نشان میدهد در سطح حاکمیتی شاهد تغییرات تفکری و عملکردی اساسی خواهیم بود. لذا حرکت دانشجویی اخیر در جهان از بیهودگی این همه هزینه و تبلیغات پرده برداشت و با این همه هزینه، ملتها از جمله در آمریکا نه تنها ذهنیت مثبتی به اسرائیل پیدا نکردند، بلکه ذهنیت بشدت منفی به حاکمان خودِ آمریکا نیز پیدا کردند. به قول رهبرمعظم انقلاب اولاً «ملّت آمریکا احساس خجلت و سرافکندگی میکند از حکومت خودش؛ و واقعاً جا دارد که احساس سرافکندگی کند». ثانیاً «الان بزرگترین دشمن رژیم آمریکا، ملّت آمریکا هستند؛ دنبالِ دشمنِ دیگر نگردد؛ همین دشمن این رژیم را به زانو درخواهد آورد»!. نکته مهم اینجاست که هم حرکت دانشجویان و هم اقدامات پلیس آمریکا هر دو علیه ارزشهای ادعائی آمریکا است! دانشجویان علیه ارزشهای متناقض و فریبکارانه حاکم بر جامعه آمریکا فریاد اعتراضی میزنند و پلیس برخلاف ارزشهایی ادعائی آمریکا متناقضانه عمل میکند! افسانه و اسطوره سازی ادعائی از آزادی بیان و حقوق بشر در حال فرو ریختن، و به جای شکستن تابوها در ایران، در آمریکا تابوها در حال شکسته شدن است!
۴- صهیونیستها نگران تشدید فشارها بر خود چه در افکارعمومی و چه در صحنه دیپلماتیک و چه در میدان هستند. لذا مهمترین نگرانی آنها این است که اعتراضات ضدصهیونیستی در جهان و بخصوص در آمریکا و اروپا منجر به ظهور قدرتی اجتماعی شود و در نهایت دولتها را در این کشورها به زانو درآورد و یا حداقل مجبور کند تا صهیونیستها را تحت فشار بگذارند.حرکت بیسابقه دانشجویی در آمریکا اکنون صهیونیستها را نگران سرنوشت و نتیجه انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا کرده است. تاثیر جنگ غزه بر انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ با یک تفاوت، خیلی شبیه انتخابات ریاست جمهوری پس از جنگ ویتنام در سال ۱۹۶۸ است. در آن سال مردم آمریکا باید بین دو جنایتکار، لیندون جانسون قاتل ویتنامیها و ریچارد نیکسون جنایتکار دیگر، یکی را انتخاب میکردند. امروز نیز مردم آمریکا بین بایدن و ترامپ که یکی از یکی صهیونیستترند، مردد ماندهاند. اکنون آمریکا بین دو بحران خاورمیانه و بحران بیداری افکارعمومی گیر کرده است. از یکسو اکنون پرچم فلسطین و ارزشهای مقاومت در دانشگاههای آمریکا از جمله در دانشگاه کلمبیا در دستان جرج واشنگتن بنیانگذار ارزشهای غربی قرار گرفته است! که سال ۹۹ هم توسط جوانان پورتلند واژگون و سرش آتش زده شد، از سوی دیگر پرچم اسرائیل و آمریکا توسط جوانان آمریکایی و غربی به آتش کشیده میشود. اما تفاوت امروز با گذشته در این است که مسیر سومی هرچند در مراحل اولیه بلوغ خود است، در حال بروز و ظهور میباشد. قتلعام فلسطینیها با حمایت آمریکا همین حالا هم به رسوایی انتخابات آمریکا، فارغ از اینکه چه کسی را از صندوقها در آورند، منجر میشود. لذا در انتخابات امسال صهیونیستها نگرانند که بخش قابل توجهی از آمریکاییها نه به بایدن و نه به ترامپ رأی دهند
که هر دو وامدار و وابسته به صهیونیستها هستند یا اصلاً رأی ندهند و یا متوجه نامزدهای نه چندان مطرح دیگری همچون رئیس حزب سبز شوند که در تظاهرات ضدصهیونیستی دانشگاه واشنگتن دستگیر شد و این مسیر جدیدی برای مبارزات مردم آمریکا در صحنه سیاسی باز خواهد کرد. روزنامه گاردین در پایان گزارش خود با اشاره به محبوبیت پایین بایدن و ترامپ در نظرسنجیهای انجام شده تاکنون، تصریح میکند«تا انتخابات آمریکا رویدادهای زیادی قرار است اتفاق بیفتد و خیلی چیزها تغییر خواهد کرد»!
۵-این نگرانی از تغییرات پیشا و پسا انتخابات آمریکا، آمریکاییها و جریان صهیونیستی مسلط بر رسانههای بینالمللی را واداشته تا این جنبش گسترده مردمی را یا سرکوب، و یا آن را دچار حاشیه، و یا افکارعمومی را از آن منحرف و یا در صفوف آن ایجاد اختلاف و شکاف کنند. وقتی دیدند خشونت عریان پلیس آمریکا و فرانسه و انگلیس و... دیگر جای هیچگونه روتوش کردن و فریبکاری و توجیهی نگذاشته است، و با این شعار دانشجویان روبهرو شدند که «میخواهید ما را دفن کنید، غافل از اینکه ما بذر هستیم!»، تلاش کردند اعتراضات ضد رژیم صهیونیستی را دچار حاشیه و ضدیهودی القا کنند و به دیگران نسبت دهند، که البته از یکسو حضور شاخص دانشجویان یهودی در بین تظاهرکنندگان و از سوی دیگر اعتراض ۲۳ عضو یهودی هیئت علمی دانشگاه کلمبیا به سلاحسازی از یهودیستیزی، این حربه را نیز بیاثر کرد. بخصوص که پس از آنکه بایدن و نتانیاهو دانشجویان آمریکایی را «اوباش یهودستیز» خواندند، برنی سندرز سناتور آمریکایی در واکنش به این موضعگیری توهینآمیز، خطاب به آنها گفت«به شعور مردم آمریکا توهین نکنید، این یهودستیزی نیست!». نکته مهم اینکه نسلی که در دانشگاههای آمریکا اکنون در حال خروش هستند، توسط جامعه نخبگان دانشگاهی تربیت شدهاند که ۲۵درصد بدنه آن را یهودیان تشکیل میدهند. پس از جواب ندادن این حربه اکنون تلاش میکنند دست به فضاسازیهای رسانهای روی خبرهای جعلی یا اتفاقات ساختگی در جهان اسلام و عرب و در دنیا بزنند و یا دیگر مسائل و مناقشات به عنوان مثال برجام و جنگ اوکراین و... را برجسته کنند.
۶-اما نمیتوانند!. در نظرسنجیهای انجام شده بعداز ۷ اکتبر بهویژه توسط دو مؤسسه معتبر هاروارد و هریس، ۵۱ درصد نسلZ آمریکا خواستار «پایان حاکمیت اسرائیل» و به وجود آمدن یک کشور مستقل فلسطینی شدند و دو سوم مردم این کشور صهیونیستها را یک طبقه کاملاً ظالم و ستمگر میبینند که نشانهای از یک اتفاق مهم و تغییر دیدگاه در جامعه آمریکاست و نشان میدهد که دیگر فقط این مردم ایران نیستند که خواستار نابودی رژیم جعلی صهیونیستی هستند، بلکه دانشجویان ۲۰۰ دانشگاه آمریکا و اروپا در کنار دانشجویان و ملتهای دیگر و به عبارتی «جهان آکادمیکِ مدرن»، همه «منطق شعار مرگ بر اسرائیل» را به خوبی فهمیدهاند. لذا به فرمایش رهبری «غزه امروز مسئله اول دنیاست و صهیونیستها و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی آنها نمیتوانند مسئله غزه را از دستور کار افکارعمومی دنیا خارج کنند».
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 شیطنت بیهوده اعراب
✍️ حشمتالله فلاحتپیشه
از سال ۱۹۹۰ میلادی تا امروز در طول بیش از ۳۰ سال گذشته کمتر نشستی از کشورهای عربی یا شورای همکاری خلیج فارس یا اتحادیه عرب به ویژه در موضوع جزایر ایرانی مشاهده کردیم که در آن یکسری مسائل اختلافی مطرح نشود و به هر حال این ترجیعبند اکثر بیانیههایی است که مطرح میشود.
امارات متحده عربی همواره سعی میکند یک ادبیاتی را تحت عنوان مطرح کردن موضوع جزایر ایرانی به عنوان یک موضوع اختلافی شکل دهد و به هر حال این ادعای سیاسی را معمولا با موضوع داوری بینالمللی همراه میکند تا یک بنیان حقوقی هم شکل دهد. چنانکه دیدیم اخیرا هم این موضوع را به قدرتهای به اصطلاح نزدیک به ایران یعنی چین و روسیه هم کشانده است و سعی میکند که این موضوع را به عنوان یک بحث اختلافی مطرح کند. در طرف دیگر میبینیم که اولا کشورهای عربی تاریخی از بیکفایتی سیاسی نسبت به مسائل و چالشهای اصلی دنیای عرب دارند. مثلا در مساله فلسطین از ابتدا کشورهای عربی سعی کردند آن را به عنوان یک مساله عربی مطرح کنند و همین حالا نیز از اینکه ایران در مساله فلسطین صاحب نقش و نفوذ باشد همواره اظهار مخالفت میکنند. کما اینکه دیدیم زمانی که تنها قطعنامه مربوط به جنگ غزه حدود دو سه ماه پیش صادر شد در همان زمان نیز نماینده کشورهای عربی به جای اینکه اسم کشورهای اسلامی را بیاورد اسم کشورهای عربی را برد و تلویحا سعی کرد که اسمی از ایران مطرح نشود. در همین مساله نیز روز به روز دنیا شاهد عقبنشینی کشورهای عربی است. زمانی کشورهای عربی فلسطین را یک آرمان مطرح میکردند اما امروز آن را یک معضل مطرح میکنند. زمانی برای این آرمان هزینه میکردند و میجنگیدند ولی بعد از ۴ دهه شکستهای تحقیرآمیز در مقابل اسرائیل در سال ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ بعد از شکست در ۴ جنگ بزرگ مسیر سازش را گرفتند و در این مسیر ما دیدیم که حتی در قالب آنچه که شورای امنیت سازمان ملل شکل داده بود یعنی جایی که قرار شد ۵۲درصد سرزمینهای فلسطین برای فلسطینیها باشد روز به روز اعراب عقبنشینی کردند تا جایی که به چیزی کمتر از ۹ درصد این سرزمینها حتی قانع شدند و حتی پذیرفتند شهرک نشینیها را نیز جزو قلمرو اسرائیل بیاورند ولی در طرف مقابل در میان ۵۸ اختلاف ارضی، مرزی و بهرهبرداری در حوزه خلیج فارس یک موضوعی تحت عنوان اختلاف بین ایران و امارات را مطرح میکنند و سعی میکنند که این موضوع را زنده نگه دارند. در حالی که خود امارات و کشورهای عربی نیز میدانند که جزایر ۳گانه تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی استراتژیکترین حوزه سرزمینی ایران هستند و هیچ وقت هم نمیتوانند به یک نتیجه دست پیدا کنند. منتها آن موضوع را به یک عامل اختلافی تبدیل کردند برای اینکه کماکان یک عامل ضد وحدت بخش بین کشورهای عربی و ایران موجودیت داشته باشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دقیقههای نفسگیر
✍️ محمدصادق جنانصفت
ویژگی سرزمین کهنسال ایران تاریخ دور و دراز آن است. کشوری با هزاران سال تاریخ بدون تردید با فراز و نشیبهای بهتآور روبهرو شده است. ایران اما همانند ققنوسی است که از میان آتشهای سر به آسمان کشیده زنده و بالنده بیرون آمده است و نشان داده تابآوری بالایی دارد. ایرانیان با تاریخ سرزمین خود آشنایی دارند و نیک میدانند کشورشان روزها و سالهای سختی را دیده و هرگز اما از پای درنیامده است. تاریخ شگفتانگیز ایران و ایرانیان بهگونهای بوده است که میتوانند هر رخدادی هرچند ناگهانی و پیشبینینشده یا هر رخداد برنامهریزیشده از سوی مدیران را سپری کند. بدون هرگونه چون و چرا اما این روزها و ساعتهایی که در آن هستیم دقیقهای نفسگیر برای شهروندان ایرانی رقم زده است. مدیریت سیاسی کشور در هفتههای تازهسپریشده و پس از پشتسر گذاشتن دقیقهها و ساعتهای نفسگیری که در نبرد با رژیمصهیونیستی داشتند راههایی برای گفتوگو با غرب باز کردهاند و گفته میشود این گفتوگوها سمت و سوی جدیتری دارد. این گفتوگوها اما برای برخی کشورها میتواند ناراحتکننده و برای برخی دیگر خرسندکننده باشد. کشورهایی که نمیخواهند ایران روی آرامش را ببیند و نانشان در تنور داغ مناسبات ایران و غرب پخته میشود از این گفتوگوها ناراحت بودند و هستند. ادارهکنندگان جمهوری اسلامی نیک میدانند باید روزی که نباید چندان دور باشد با غرب به گفتوگو نشسته و برای یک دوره بلندمدت به مسائل داخلی بپردازند. واقعیت این است که مسائل داخلی ایران به همان اندازه مسائل خارجی اهمیت دارند و اگر گرههای بزرگ و کوچک در داخل به سمت بهبود و باز شدن نروند احتمال رخ دادن هر اتفاق ناشناس وجود دارد. این یک واقعیت تلخ است که تحریمهای گسترده دهه۹۰ اقتصاد کلان و روزگار کسبوکار شهروندان و معیشت میلیونها خانواده را به روزهای ناگوار کشانده است. نارضایتی گسترده خانوادههای ایرانی از معیشت و نیز امنیت و کسبوکارهای نهچندان روبهراه چیزی نیست که نشود آن را دید. بازار سرمایه، بازار ارز، بازارکالا و بازار پول در ایران در دشوارترین وضعیت قرار دارند. سقوط ۶۶درصدی شاخص کل قیمت سهام، بازار پیچیده ارز و احتمال گسترش رانت و فساد در این بازار، نارضایتی فعالان اقتصادی از قیمتگذاری دستوری که به تخریب اقتصاد منجر شده است در بخش اقتصاد نشان میدهد باید روزهای فعلی را داغترین روزها بدانیم. از سوی دیگر میلیونها زن و دختر ایرانی که با پوششهای گوناگون در رفتوآمدند و با سختگیری روبهرو شدهاند، میلیونها جوان دانشآموخته که میخواهند از ایران بروند و… نشان میدهد سختترین دقیقهها را پشتسر میگذاریم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 چرا بهرهوری در ایران رشد نمیکند؟
✍️ محسن حاجی میرزایی
پیشرفت، ایده دنیای مدرن و بهرهوری جلوهای از تلاش برای پیشرفت است. شکلگیری این مفهوم در دنیای غرب با انگیزه جستوجوی راهحلهایی است که بتواند ستاندههای بیشتری از نهادههای ثابت یا نهادههای کمتری برای نیل به ستاندههای ثابت حاصل کند و از این طریق در قبال نگرانی کمیابی منابع چارهجویی کند و زمینههای کسب موفقیت و بردن گوی سبقت در دنیای رقابت را فراهم آورد و با کسب سود و سهم بازار بیشتر موقعیت برتری را ایجاد کند. به تدریج این مفهوم همگام با تحولات فناورانه گسترش یافت و افقهای فراتری را در نوردید. سهم بهرهوری از رشد اقتصادی به معیاری برای مقایسه درجه رشدیافتگی کشورها تبدیل شد. این سهم میتوانست میزان توانایی ملی برای خلق ارزش را اندازهگیری کند و درباره میزان استمرار و پایداری این قابلیت سخن بگوید. این شاخص نشان میداد که یک جامعه تا چه حد قادر است هوشمندانه عمل کند و منابع در دسترس را به بهترین شکل مورد بهرهبرداری قرار دهد.
امروزه بیش از توانمندی برای شناسایی و جذب منابع جدید، توانمندی در تخصیص بهینه منابع و استفاده مطلوب از آن موضوعیت یافته و شناسایی فرصتها و بهرهگیری مناسب از آن اهمیت بیشتری پیدا کرده است.
تری لین کارل، نویسنده کتاب ارزشمند «معمای فراوانی» با اتکا به شواهد دقیق و متعدد نشان میدهد که چگونه با ورود سیلآسای درآمدهای نفتی به اقتصاد کشورهای صادرکننده نفت، حوزه اختیارات و تعهدات دولت گسترش یافته و اقتدار و نهادهای قانونی آن تضعیف میشود و نتیجه به صورت تمرکزگرایی بیشتر قدرت سیاسی و آشفتگی و گسیختگی نظام اداری و هدر رفتن این درآمدها ظاهر میشود. کارل اعلام میکند که کشورهای نفتخیز، با وجود اینکه متفاوت و نابرابر به نظر میرسند با عملکردهای جمعی و کلاس اجتماعی مشابهی مشخص میشوند. در این کشورها، وابستگی به نفت منجر به اتکای نامتناسب بر دخل نفتی و خرج عمومی به حساب کشورداری میشود، رونقهای نفتی که باعث ایجاد توهم ثروت و توسعه میشوند در واقع سبب ناپایدار شدن رژیمها از طریق تقویت زمینههای وابسته به نفت و تضعیف دیگر ظرفیتهای کشور میشود. اکنون کاملا آشکار شده است که شکل مواجهه برخی کشورها از جمله ایران با افزایش درآمدها، به تخریب جدی زیرساختهای خلاقیت، نوآوری، مسوولیتپذیری، شفافیت، پاسخگویی و اعتنا به رای و نظر مردم و تضعیف بنیانهای کسب و کار منجر شده و زمانی که این درآمدها بیشتر، میزان تخریبها گستردهتر بوده است.
آنچه تحت عنوان ظرفیت دولتداری و شایستگی حکمرانی شناخته میشود به میزان زیادی نتیجه مواجهه هوشمندانه و مسوولانه با منابع و سطح توانمندیهای سازمانی و ملی در شناسایی مسائل، تولید سیاستهای مبتنی بر شواهد و حقایق، یافتن راهحلهای درست و ارزیابی دقیق از تاثیرات و پیامدهای هر یک از راهحلهاست.
سوال مهم و اساسی این است که چرا این مفهوم در برخی کشورها به تدریج گسترش یافته و تعمیق مییابد و چنین ظرفیتی ایجاد میشود و در برخی کشورها نه تنها این نهال به ثمر نمینشیند، ظرفیتهای دولتداری را رشد نمیدهد، بلکه به تضعیف اساسی آن منجر میشود؟
در تبیین این مساله بزرگ و رمزگشایی از این ناکامی مهم، باید توجه کرد که مفاهیم هم همانند انسانها دارای سرگذشت و داستانهای خاص خود هستند. نه هر مفهومی در هر جامعهای صرفنظر از مختصاتی که آن جامعه دارد پذیرفته و پرورش مییابد و نه هر محیطی مستعد پذیرش و پرورش هر مفهومی است. نسبتی میان پدیدهها و محیط پیدایش و پرورش آنها وجود دارد. زمانی که این نسبتها به درستی و در حد کفایت برقرار است، مفاهیم همانند موجودی زنده رشد میکند و توسعه مییابد و زمانی که محیط فاقد استعداد و ظرفیتهای لازم و ضروری باشد نتیجه تهی شدن و پوک شدن مفهوم از معنای اصلی و اکتفا به قالب و صورتی بیجان خواهد بود.
کشور ما خیلی بیشتر و پیشتر از برخی کشورها در آسیای جنوب شرقی با مفهوم بهرهوری آشنا شد، اما محصول این آشنایی طولانی مدت میزان بهرهوری کل نزدیک به صفر بوده است این نهال در سرزمین ما بهرغم ایجاد ساختارهای گوناگون، تصویب قوانین و مقررات و اختصاص بودجه پا نگرفت و رشد نکرد. برای توضیح این ناکامی بزرگ دلایل متعددی را میتوان برشمرد و در تمام این سالها اندیشمندانی از مناظر مختلف درصدد رمزگشایی از آن بر آمدهاند . این نوشته مدعی است که ما هیچگاه نتوانستیم بستر مناسبی برای رشد این مفهوم ایجاد کنیم. در حالی که زمینههای نهادی در کشور نه تنها به رشد بهرهوری کمک نمیکرد، بلکه به رفتارهای غیربهرورانه پاداش میداد، توقع پرورش این مفهوم در این جامعه، توقع واقعبینانهای نبوده و نیست. از جمله زیرساختهایی که مقدمه ضروری و شرط قطعی رشد بهرهوری است، اصل تسهیم منافع است. تا زمانی که زیرساختهای یک جامعه نتواند افراد را به میزان مشارکتی که در خلق یک ارزش داشتهاند در منافع حاصل از آن سهیم کند و از تحصیل منافع رانتی و بدون ارتباط با میزان و کیفیت تلاش جلوگیری کند، توقع بهرهوری، توقع سنجیدهای نیست. در جامعهای که کسب درآمدهای حاصل از مناسبات معیوب در مواردی بیشتر از کسب و کارهای منتج به ارزش است، سخن گفتن از بهرهوری بیهوده است و از ساختار و سازمان و قوانین و مقررات هم کاری ساخته نیست. این مفهوم در این زمینه مجالی برای بروز و ظهور نمییابد. به عنوان نمونه به ساختار بودجهریزی و تخصیص منابع در کشور توجه کنید. در هیچ یک از مراحل تدوین، بررسی، تصویب و ارزیابیهای محاسباتی ارزش حاصل از منابع موضوع توجه نیست و هیچ یک از نهادهای تصمیمساز و تصمیمگیر متعرض میزان ارزش حاصل از تخصیص منابع نیست. در چنین وضعیتی تلاش برای دریافت سهم بیشتر از بودجه و کسب موفقیت در اختصاص درصد رشد بیشتری در مقایسه با دستگاههای دیگر اهمیت مییابد و دستگاهی که بتواند منابع بیشتری دریافت کند احساس موفقیت میکند، اما اینکه آیا افزایش بودجه به تناسب توانسته است ارزش بیشتری ایجاد کند کمتر موضوع توجه و تامل قرار میگیرد. چنین رویهای نظام ترجیحات مدیریتی دستگاه را دچار انحراف اساسی نسبت به اهداف و ماموریتهای اصلی میکند. معیار موفقیت دیگر با میزان دستیابی به اهداف سنجیده نمیشود و این اقدامات است که به معیاری برای گزارشدهی و گزارشگیری تبدیل میشود و دستگاهها به جای اینکه بگویند در ازای منابع عمومی که دریافت کردهاند چه ارزشی خلق کرده، چه مسالهای را حل کرده یا چه هدفی را محقق کردهاند؟ به ذکر اقدامات خود و در مواردی در مقایسه با گذشته میپردازند و خطای چنین رویکری پر واضح است که بر دو فرض غلط متکی است از یک سو فرض کردهاند این اقدامات درست بوده است و از سوی دیگر آن را به درستی انجام دادهاند در حالی که درستی اقدامات در نسبت با تحقق ماموریتها و حل واقعی و پایدار مسائل سنجیده میشود و زمانی که این معیارها از حوزه توجه خارج میشود امکان داوری قطعی درباره درست بودن کار و درست انجام شدن آن وجود ندارد. بر همین اساس نظام جبران خدمات و پرداخت دستمزد در کل نظام اجرایی است که منحصرا مبتنی بر نوع رابطه استخدامی فرد، دستگاهی که در آن کار میکند، مدرک تحصیلی و سالهای خدمت است و در این نظام حقوق و دستمزد نشان و ردی از کیفیت کار وجود ندارد و چگونه میتوان توقع داشت که روند کلی ارایه خدمت در جهت ارتقای مستمر کیفیت و افزایش مدام پاسخگویی و شفافیت باشد. در چنین رویکردی منابع مالی به ندرت میتواند از اهداف و ماموریتهای اصلی دستگاه حمایت کند. به عنوان مثال در آموزش و پرورش بین ۹۵ تا ۹۸ درصد از بودجه دستگاه صرف حقوق و مزایا میشود و این بودجه مستقیما از خزانه به حساب کارکنان و مبتنی بر نوع رابطه استخدامی واریز میشود و نسبت به سایر ارکان نظام آموزشی یعنی، برنامه درسی، کیفیت خدمات معلم در کلاس، مدیر در مدرسه، نظام مدیریت، نظام سنجش و ارزشیابی و ... خنثی است. در شرایطی که ما نتوانستهایم از این بودجه برای تحقق کیفیت مطلوبتر آموزشی استفاده کنیم و انگیزههای رشد یابندهای را برای ارایه خدمات کیفیتر به وجود آوریم، نمیتوانیم با ایجاد ساختار یا کارگروه به رشد بهرهوری فکر کنیم. حاصل این نوشته تاکید بر این نکته مهم است که برای رشد بهرهوری بیش و پیش از هر تدبیری ما نیازمند محیطی هستیم که تقاضای طبیعی و قوی برای خدمات بهتر و کیفیتر در آن شکل گیرد و نظام انگیزشی و نظام نهادی ترجیحات جامعه به سوی کیفیت بهتر و بهرهوری بیشتری جهت یابد و در این باره رعایت اصول مهم تسهیم منافع، برخورداری متناسب با تلاش کیفی، برنامهریزی مبتنی بر تحقق اهداف و حل واقعی و پایدار مسائل، بودجهریزی معطوف به ماموریت و نظام پایش و ارزشیابی معطوف به اهداف وحل مسائل ضروری و بسیار مهم است. در غیاب این زمینهها، بهرهوری در کشور به نتیجه نمیرسد.
🔻روزنامه شرق
📍 استخراج از همه چیز
✍️ حمزه نوذری
حفاری و استخراج، فرمها و شکلهای مختلفی دارد. برخی شکلها و فرمهای استخراج فاجعهبار و بنیادکن و برخی دیگر از شکلهای استخراج، التیامبخش، ضروری و مفید به شمار میآیند. در نگاه اول، واژه استخراج مفهومی در علوم طبیعی و مهندسی به ذهن متبادر میشود؛ یعنی حفاری و استخراج منابع زیرزمینی. اما یک شکل از حفاری و استخراج است. انواع دیگری از حفاری وجود دارد که ثروت را در حفاری و استخراج مناسبات اجتماعی دنبال میکند. حفاری و استخراج منابع زیرزمینی مانند زغالسنگ، نفت و گاز در عصر جدید گسترش یافت. کشورهای پیشرفته با بهرهگیری از عقلانیت ابزاری و تکنولوژی، منابع زیرزمینی را از اعماق زمین استخراج کردند و هنوز ادامه دارد. کشورهای استعمارگر تا مدتهای طولانی عطش سیریناپذیری برای حفاری و استخراج منابع طبیعی کشورهای مستعمره داشتند. برای دستیابی به ثروت منابع سایر کشورها، استعمارگران سرتاسر زمین را درنوردیدند. بعد از استقلال این کشورها، بحث این بود که آیا منابع طبیعی مثل نفت و گاز، وسیله و اسباب توسعه است یا مانع آن به شمار میآید؟ و بحث نفرین منابع و دولتهای رانتیر مطرح شد که فعلا محل بحث ما نیست. نوع دیگر استخراج، فاجعهبارتر است و متأسفانه در کشور ما هم بهشدت در حال جریان؛ استخراج از حق مشترک و زیست مشترک که همه باید از آن استفاده و مراقبت کنند. منظور استخراج ناعادلانه از خاک، جنگل، دریا، دریاچه، آبهای زیرزمینی، جو و بهطور کلی منابع مشترک است که تبدیل به مایملک برخی میشود. چنین حفاری و استخراجی در سطح کلان فاجعهبار است و استخراج این منابع به شکل خصوصی ما را به نقطهای بیبازگشت میرساند. اگر در گذشته دغدغه این بود که استخراج منابع نیروی کار را دچار انواع دردها، رنجها و استشمار میکند و چهبسا جان آنها را به خطر میاندازد، امروز دغدغه این است که استخراج منابع آب، خاک، جنگل و هوا برای کل جامعه تباهی ایجاد میکند. هارت و نگری، دو متفکر قرن بیستم، در کتاب اسمبلی مینویسند با گسترش استخراجگرایی هیچ گوشه از کره زمین از گزند دستاندازی در امان نمانده است. امروز دریاچه، جنگل، رودخانه و هوا تفاوتی با معدن و چاه نفت و گاز ندارند؛ آنها نیز استخراج و بلعیده میشوند. با شدتیابی استخراجگرایی از همه چیز، همه چیز به یغما میرود. این دو متفکر دو نوع دیگر از استخراج را نیز بیان میکنند؛ استخراج ژنوم و بافت انسان. اطلاعات ژنتیکی انسانها استخراج و حق استفاده از آن برای برخی ثبت میشود. نوع دیگر استخراج، به قول این دو متفکر، عبارت است از حفاری و تصرف ارزش و ثروت ناشی از یافتن الگوها در مناسبات اجتماعی. به عبارتی، استخراج دادهها از موتورهای جستوجو و شبکههای اجتماعی مجازی برای کسب ثروت توسط عدهای محدود. گویی مناسبات اجتماعی ما تبدیل به منبع ثروت برای عدهای خاص شده است. اما گاهی حفاری و استخراج از زندگی شخصی و خصوصی افراد برای سلطه، تهدید و ارعاب شدت مییابد و شرکتهایی ظهور میکنند که کسبوکارشان حمایت در مقابل حفاری و استخراج دادههای شخصی افراد است. گاهی هم استخراج التیامبخش، ضروری و مفید است. علم روانکاوی با حفاری در ناخودآگاه و استخراج برخی چیزهای دردآور مخفی در فرد، سعی در رهایی و آزادی انسان دارد؛ رهایی از امور دردآور که فرد نمیدانست چیست. روانکاو با حفاری در ناخودآگاه و استخراج منابع ناراحتکننده، کار رهاییبخشی را انجام میدهد. مورخ نیز با حفاری در دل تاریخ و استخراج دادههای کمتر مورد توجه قرارگرفته، سعی میکند پدیدههای تاریخی را از منظری متفاوت قابل فهم کند. در جامعهشناسی نیز حفاری و استخراج مهم و تعیینکننده است. یکی از اهداف جامعهشناسی، استخراج امر مشترک است تا چگونگی همبستگی اجتماعی را توضیح دهد. جامعهشناس میکوشد حفاری کند تا ببیند نظم موجود چگونه شکل گرفته؟ نظم موجود چه کاستیها و نشتیهایی دارد؟ و میکوشد موانعی که همبستگی اجتماعی را تهدید میکند، استخراج کند. جهان امروز تجلی انواع فرمها و شکلهای حفاری و استخراج است؛ گاهی برای کسب ثروت، کنترل و سلطه و گاهی برای التیام، فهم و رهایی. جامعه باید تصمیم بگیرد کدام نوع حفاری و استخراج فاجعهبار است و زودتر باید متوقف شود؛ هرچند هر عقل سلیمی میتواند حفاری و استخراجهای تباهکننده انسان و جامعه را تشخیص دهد. لطفا حفاریها و استخراجهای بنیادبرانداز را متوقف کنید.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 کنترل بازار مسکن با برنامههای بلندمدت
✍️ فرشید ایلاتی
اگر برنامهای برای تولید مسکن وجود نداشته باشد، نمی توان انتظار کاهش قیمت را در بازار داشت. در چند سال گذشته در زمینه تولید و عرضه مسکن برنامه مشخصی را نداشتیم. برای مسکن باید برنامه بلند مدت داشته باشیم.
متأسفانه در چند سال گذشته در زمینه تولید و عرضه مسکن برنامه مشخصی را شاهد نبودیم. در چند سال نخست مسکن اجتماعی مطرح و اخیراً نیز طرح های دیگر مطرح شده است اما این طرح ها هیچکدام هنوز به مرحله عرضه و اثرگذاری در بازار نرسیده اند. در بازار تقاضای مسکن وجود دارد اما عرضه ای اتفاق نمی افتد که این مسئله سبب ایجاد تورم می شود. با توجه به شرایط تورمی که در جامعه وجود دارد، استطاعت خرید مسکن از وسع و توان خانوارها از جمله کارگران خارج شده است. درآمدها به اندازه تورم بالا نرفته است. از آنجا که زمین سهم ۶۰ درصدی در قیمت نهایی مسکن دارد، واگذاری زمین برای بسیاری از این خانوارها میتواند عامل مؤثری برای خانهدار شدن آنها و کاهش قیمت نهایی مسکن باشد. اگر دولت بتواند با واگذاری زمین قیمت مسکن را کاهش دهد، بسیاری از این افراد و خانوارها میتوانند مسکندار شوند.
مسکن کالایی است که رشد آن خیلی از صنایع دیگر را تحریک میکند و هرچقدر ساخت مسکن در کشور رونق بگیرد، بطور غیرمستقیم خیلی از صنایع سبک و سنگین فعال میشود. بنابراین هرچقدر از تولید مسکن حمایت بشود مثل این است که از صنایع فولاد، سیمان، مصالح ساختمانی، شیرآلات و… بطور غیرمستقیم حمایت شده است. رویکرد کلی و اولویت اصلی در این حوزه باید افزایش عرضه مسکن باشد، زیرا با سیاست توسعه مسکن ملکی و به ازای خروج یک خانوار از حوزه استیجاری، گویی یک واحد مسکن به بازار اجاره عرضه شده و بدین ترتیب کنترل التهابات بازار امکانپذیرتر است. در کشور ما هم اکنون تورم زمین از تورم مسکن، تورم مسکن از تورم اجارهبها و تورم اجارهبها از تورم عمومی بالاتر است در حالی که نباید این گونه باشد، چراکه اجارهبها سهم عمدهای در هزینههای خانوار دارد و دولت باید با طرح های جدید، تدابیری برای کنترل بازار اتخاذ کند. همانطور که بسیاری از کشورها از دیرباز چنین سازوکاری دارند.
مطالب مرتبط