به نظر می‌رسد کشورهایی که به منابع طبیعی، از جمله نفت دسترسی دارند بهتر می‌توانند به توسعه دست‌یابند اما چیزی که واقعیت دارد این است که دولت‌های رانتی با وجود در اختیار داشتن چنین منابع عظیمی، با فقر فزاینده و بحران‌های اقتصادی روبه‌رو هستند و در حوزه اقتصاد عموما آسیب‏‏‏‏‌پذیر به‌نظر می‌رسند. 
فجایع اقتصاد صف

غنای منابع طبیعی و اقتدار اقتصادی که گاه همسنگ یکدیگر قلمداد می‌شوند مناسباتی پیچیده دارند. ژاپن بدون داشتن منابع طبیعی توانست خود را به‌قدرت دوم اقتصادی جهان تبدیل کند، در حالی‌که کشورهای نفتی از این مهم بازماندند.
میثم قریشی : برخی از صاحب‌نظران به دلیل آثار بعضا وخیم اقتصادی و اجتماعی این پدیده، از آن به‌عنوان «بلای نفتی» یاد می‌کنند. مکنت نفتی می‌تواند نهادهای فاسد و اقتصاد ناموزن را به‌وجود آورد؛ در واقع درآمدهای نفتی می‌تواند موجب ایجاد سدی در‌برابر بنگاه‌‌‌‌‌داری، رشد سرمایه انسانی و توسعه اقتدار ملی باشد.

در دولت‌های رانتی به دلیل دسترسی به نفت و وجود رانت، اقتصاد تک محصولی به دور از تنوع ساختاری ایجادشده که اقتصاد را با چالش مواجه کرده‌است. در این دولت‌ها اگرچه نفت توانسته است اقتصاد را به سمت توسعه سوق دهد، اما همواره ساختار اقتصادی را تحت‌تاثیر قرارداده و برای این کشورها بحران‌های مالی برجای گذاشته‌است.

ایران نیز با این چالش جدی مواجه است؛ در مواقع به‌هنگام افت فروش نفت، اقتصاد با تکانه‌‌‌‌‌های جدی روبه‌رو می‌شود و این مساله، به سایر بخش‌های ساختار حکمرانی کشور سرایت می‌کند. بر این اساس به بررسی یک مورد تاریخی درباره اقتصاد شوروی پرداخته‌ایم و آثار زیان‌بار ساختار تک‌‌‌‌‌محصولی آن را مورد نقد قرار داده‌ایم.

سایه سنگین غلات بر واردات شوروی
داستان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را می‌توان داستانی در مورد غلات و روغن دانست. نقطه‌عطفی که سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی را تعیین کرد، با بحث اقتصادی ۱۹۲۹-۱۹۲۸ آغاز شد، زمانی‌که بحث بر روی چیزی متمرکز شد که بعدا «مسیر چینی» توسعه نامیده شد. بر اساس چندین شاخص مهم اقتصادی و اجتماعی، اتحاد جماهیر شوروی آن دوره و چین در اواخر دهه‌۱۹۷۰ رویکردهای مشابهی را برای اصلاحات اتخاذ کردند.

در آن زمان، رئیس دولت شوروی، الکسی ریکوف و ایدئولوگ اصلی نیکلای بوخارین، از حزب کمونیست، به‌طور جدی از ایده مسیری دفاع کردند که شامل حفظ کشاورزی و بازار خصوصی و تضمین ثبات مالی، اما با حفظ کنترل سیاسی حزب بود. رهبر شوروی در نهایت راه دیگری را انتخاب کرد.

راه‌حلی که جوزف استالین ترجیح داد؛ سلب مالکیت دهقانان، جمع‌آوری اجباری و استخراج غلات. با قضاوت بر اساس اسناد موجود، جوهر این تصمیم نسبتا ساده بود. بوخارین و رایکوف خطاب به استالین بیان کردند: «در یک کشور دهقانی، استخراج غلات به زور غیرممکن است. جنگ داخلی رخ خواهد داد‌» و استالین در جواب گفت: «با این وجود این کار را خواهم کرد.» و در نتیجه این سیاست فاجعه‌بار کشاورزی که بین اواخر دهه‌۱۹۲۰ و اوایل دهه‌۱۹۵۰ اجرا شد، روسیه شدیدترین سقوط بهره‌‌‌‌‌وری تا قرن بیستم را تجربه کرد.

مشکل کلیدی پیش‌روی اتحاد جماهیر شوروی در نامه‌‌‌‌‌ای که نیکیتا خروشچف برای همکارانش در رهبری حزب فرستاد به‌خوبی بیان شده‌بود. در این نامه آمده بود: «در پانزده سال‌گذشته جمع‌‌‌‌‌آوری غلات را افزایش نداده‌‌‌‌‌ایم، در عین‌حال با افزایش شدید جمعیت شهری مواجه هستیم، چگونه می‌توانیم این مشکل را حل کنیم؟» ‌بار دیگر، در اوایل دهه‌۱۹۵۰ بحث جدی درمیان رهبران شوروی در گرفت که از نتیجه آن دو موضع ایجاد شد.

اولین موضع تلاش برای بهبود وضعیت در مناطق کشاورزی خارج از «کمربند خاک سیاه» حاصلخیز در جنوب روسیه بود. موضع دیگر، حل مشکل با استفاده از سیستم برنامه‌‌‌‌‌ریزی سوسیالیستی بود، یعنی پروژه‌های بزرگ و تمرکز منابع. به‌طور طبیعی، شک و تردیدهایی در مورد اینکه آیا این استراتژی باعث نوسانات بیشتر در تولید بلندمدت می‌شود وجود داشت.
اما این ملاحظات نادیده گرفته‌شد و از نظر تاکتیکی، استراتژی گسترش چشمگیر زمین‌‌‌‌‌های زیرکشت موفقیت موقتی را به‌همراه داشت. بین اواسط دهه‌۱۹۵۰ و اوایل دهه‌۱۹۶۰، مقدار غلات تولیدشده توسط اتحاد جماهیر شوروی به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافت و مشکل، محدود‌بودن زمین مناسب و تداوم رشد جمعیت در شهرهای بزرگ بود، بنابراین در اواخر دهه‌۱۹۶۰، کاستی‌‌‌‌‌های این طرح مشهود شد.

در سال‌۱۹۶۳، نیکیتا خروشچف نامه‌‌‌‌‌ای به رهبران بلوک سوسیالیست فرستاد و به آنها اطلاع داد که اتحاد جماهیر شوروی دیگر نمی‌تواند غله آنها را تامین کند. در آن سال، دولت شوروی ۱۲‌میلیون‌تن غلات خرید و یک‌سوم ذخایر طلای کشور را صرف این کار کرد. خروشچف در این‌باره بیان کرد: «قدرت شوروی دیگر نمی‌تواند این شرم را تحمل کند.»

روسیه که قبل از جنگ‌جهانی اول بزرگ‌ترین صادرکننده غلات در جهان بود، شروع به تبدیل‌شدن به بزرگ‌ترین واردکننده شد و این یعنی مجموع وارداتی بیش از مجموع واردات ژاپن و چین داشت. واردات شوروی باید با ارز حاصل از فروش نفت پرداخت می‌شد. میخائیل گورباچف در یکی از جلسات حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (CPSU) بیان کرد: «ما غلات را می‌خریم زیرا بدون آن نمی‌توانیم زنده بمانیم.» البته نمونه‌‌‌‌‌هایی از کشورهایی مانند ژاپن وجود داشت که غلات و سایر محصولات کشاورزی را نیز به‌طور انبوه وارد می‌کردند، با این حال برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، این کشورها قادر به صادرات محصولاتی در صنایع ماشین‌سازی و فرآوری بودند. حال این سوال مطرح می‌شود که چرا اتحاد جماهیر شوروی نتوانست همین سیاست را دنبال کند؟

در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت «صنعتی‌‌‌‌‌سازی سوسیالیستی» باعث‌شده بود که صنعت شوروی قادر به‌فروش محصولات فرآوری‌شده (با ارزش‌افزوده) نباشد. نیکولای ریژکوف، رئیس شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی، این احساس را به‌وضوح در نشست دیگری با رهبر شوروی بیان کرد: «هیچکس تولید ماشین‌آلات ما را نمی‌‌‌‌‌خرد، به همین دلیل است که ما عمدتا مواد خام را صادر می‌کنیم.»

بلای سیاه سر باز کرد!
اقتصاد شوروی به توانایی خود در تولید و صادرات کالاهای خام-یعنی نفت و گاز-وابسته بود. رهبری اتحاد جماهیر شوروی بسیار خوش‌شانس بود؛ زیرا تقریبا در زمانی‌که مشکلات جدی در واردات غلات ایجاد شد، میادین نفتی غنی در منطقه تیومن در سیبری غربی کشف شدند.

پیش از این در سال‌۱۹۷۰، سیبری غربی از نظر استانداردهای بین‌المللی یک منطقه نفتی بزرگ محسوب می‌شد. در طول دوازده سال‌بعد، اتحاد جماهیر شوروی، تولید نفت در آن میادین را دوازده‌برابر افزایش داد و بحث‌های فشرده‌‌‌‌‌ای درمیان رهبری شوروی در مورد چگونگی بهترین بهره‌‌‌‌‌برداری از نفت سیبری غربی وجود داشت. کارشناسان صنعت نفت به رهبری CPSU و کمیته برنامه‌‌‌‌‌ریزی دولتی هشدار دادند که افزایش تولید با چنین سرعتی در آینده بدون مواجهه با مشکلات فنی جدی غیرممکن خواهد بود.

با این حال، رهبر شوروی معتقد بود در حوزه‌‌‌‌ نفت چاره‌‌‌‌ دیگری وجود ندارد. از طرفی شرایط تا حدی بحرانی شد که نخست‌‌‌‌‌وزیر شوروی، آلکسی کاسیگین، برای رئیس تیومنفتگاز، ویکتور موراولنکو، شرایط را چنین ناامیدانه توصیف کرد: «لطفا سه‌میلیون‌ تن بالاتر از سطح برنامه‌‌‌‌‌ریزی شده تولید کنید. وضعیت نان افتضاح است!»

نفرین اسپانیایی گریبان‌گیر شد
در سال‌۱۹۷۵، اتحاد جماهیر شوروی با مشکلات جدی در ایجاد چاه‌‌‌‌‌های نفتی جدید مواجه شد و نوسانات قیمت بسیار زیاد شد. جاه‌‌‌‌‌طلبی‌‌‌‌‌ مبتنی بر چنین منابع بی‌‌‌‌‌ثباتی منحصر به اتحاد جماهیر شوروی نبود. «نفرین منابع» به‌خوبی توسط مکتب سالامانکا در تجربه اسپانیا در قرون شانزدهم و هفدهم تحلیل شده‌بود. تاثیر ورود طلا و نقره از آمریکا به اسپانیا با تاثیر درآمدهای نفت و گاز به اتحاد جماهیر شوروی قابل‌مقایسه است.

امپراتوری اسپانیا بدون حتی یک باخت در نبرد زمینی تمام دارایی‌های خود را در اروپا خارج از پیرنه، از جمله پرتغال از دست داد و به از دست‌دادن آراگون و کاتالونیا نیز بسیار نزدیک شد. در سال‌۱۹۸۹، شوروی نیز بدون حتی یک شکست در نبرد زمینی، کنترل اروپای‌شرقی را از دست داد. رهبران شوروی، عرب‌‌‌‌‌ها را برای حمله به میادین نفتی به‌منظور بالا نگه‌داشتن قیمت انرژی تسلیح ‌‌‌‌‌کردند، اما یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات حاکمیت شوروی این بود که مقدار قابل‌توجهی از درآمدهای نفتی اضافی را برای شروع جنگ در افغانستان خرج کرد.

جنگ به‌طور اساسی وضعیت ژئوپلیتیک خاورمیانه را تغییر داد. در سال‌۱۹۷۴، عربستان‌سعودی تصمیم گرفت تا عرضه نفت به ایالات‌متحده را تحریم کند، اما در سال‌۱۹۷۹، سعودی‌‌‌‌‌ها به حفاظت از آمریکا علاقه‌‌‌‌‌مند شدند، زیرا درک کردند که حمله شوروی به افغانستان اولین گام به‌سوی کنترل بر میادین نفتی خاورمیانه است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۵ آغاز شد. در این تاریخ، شیخ احمد ‌‌‌‌‌زکی‌‌‌‌‌یمانی، وزیر نفت عربستان‌سعودی اعلام کرد دولت سعودی تصمیم گرفته‌است، سیاست نفتی خود را به‌طور اساسی تغییر دهد.

سعودی‌‌‌‌‌ها حمایت از قیمت نفت را متوقف کردند و به‌سرعت سهم خود در بازار جهانی را افزایش داد. طی ۶ماه، تولید نفت در عربستان‌سعودی چهار‌برابر شد و قیمت نفت تقریبا به همان میزان سقوط کرد. در نتیجه، اتحاد جماهیر شوروی ۲۰‌میلیارد دلار در آن سال‌ از دست داد، پولی که بدون آن کشور به‌سادگی نمی‌توانست دوام بیاورد.

پول ناگهان نایاب شد
رهبری شوروی تصمیم گرفت سیاستی را اتخاذ کند که به‌طور موثر مشکل را نادیده بگیرد، به این امید که به‌نحوی از بین برود. به‌جای اجرای اصلاحات واقعی، اتحاد جماهیر شوروی شروع به قرض گرفتن از خارج از کشور کرد زیرا رتبه اعتباری بین‌المللی آن هنوز قوی بود. این کشور از سال‌۱۹۸۵ تا ۱۹۸۸ وام‌های زیادی گرفت اما در سال‌۱۹۸۹ اقتصاد شوروی به‌طور کامل دچار سکون شد. اتحاد جماهیر شوروی سعی کرد در سال‌۱۹۸۹ کنسرسیومی متشکل از ۳۰۰ بانک ایجاد کند تا وام فراهم کند، اما مطلع شد که تنها پنج بانک شرکت خواهند کرد و در نتیجه، وام بیست‌برابر کمتر ازآن چیزی بود که مورد‌نیاز بود.

راه دیگری هم وجود داشت؛ اتحاد جماهیر شوروی می‌توانست نیاز فوری به پول را با مذاکره مستقیم با دولت‌های غربی درباره اعتبارات به‌اصطلاح «با انگیزه سیاسی» برطرف کند. در سال‌۱۹۸۹، گورباچف نیاز به حداقل ۱۰۰‌میلیارد دلار از سوی غرب برای حمایت از اقتصاد وابسته به نفت شوروی را درک کرد.

به گفته رئیس کمیته برنامه‌ریزی دولتی یوری ماسلیوکوف: «ما می‌دانیم که تنها منبع ارز، نفت است، اگر اکنون همه تصمیمات لازم را نگیریم، ممکن است سال‌آینده فراتر از بدترین کابوس‌‌‌‌‌های ما باشد، کشورهای سوسیالیستی ممکن است در شرایط بسیار بحرانی قرار گیرند. همه این‌‌‌‌‌ها ما را به یک فروپاشی واقعی سوق خواهد داد.

و آنگاه سقوط
تنها گزینه باقی‌مانده برای نخبگان شوروی آغاز مذاکرات فوری در مورد شرایط تسلیم بود. غرب همچنان مراقب حمایت مستقیم از جنبش‌‌‌‌‌های استقلال‌‌‌‌‌طلب در داخل اتحاد جماهیر شوروی بود. گزینه‌‌‌‌‌های گورباچف در آن زمان چه بود؟ او نمی‌توانست به‌راحتی امپراتوری شوروی را منحل کند. عناصر محافظه‌‌‌‌‌کار درون رهبری شوروی به‌شدت با این ایده مخالف بودند، بااین‌حال او نمی‌توانست بدون استفاده گسترده از زور از انحلال امپراتوری جلوگیری کند، اما اگر زور به‌کار گرفته می‌‌‌‌‌شد، دولت شوروی وام لازم را از غرب دریافت نمی‌کرد، بدون آن گورباچف شانسی برای ماندن در قدرت نداشت. در ۲۲ اوت ۱۹۹۱، داستان اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید.

دولتی که مرزها یا نیروهای نظامی خود را کنترل نمی‌کند و درآمدی ندارد به‌سادگی نمی‌تواند وجود داشته‌باشد. سندی که عملا تاریخ اتحاد جماهیر شوروی را به پایان می‌رساند، نامه‌‌‌‌‌ای از بانک ونش‌‌‌‌‌کنومبانک در نوامبر ۱۹۹۱ به رهبری شوروی بود که به آنها اطلاع می‌داد: «دولت شوروی دیگر یک‌سنت هم در خزانه ندارد.»
منبع: دنیای اقتصاد



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0