🔻روزنامه تعادل
📍 دولت احمدینژاد و گپ ناترازی انرژی
✍️ حمیدرضا صالحی
طی سالهای اخیر، مشکل کمبود برق در تابستان و کمبود گاز در زمستان به یک معضل اساسی هم در اقتصاد ایران و هم برای عموم ایرانیان بدل شده است. ریشه این ناترازی در حوزه انرژی، فقدان سرمایهگذاری مناسب در این بخشها است. فارغ از آمارهای منتشر شده در خصوص سرانه و میزان مصرف سالانه انرژی در ایران به نسبت سایر کشورها، واقع آن است که میزان انرژی که منجر به تولید یک واحد دلار GDP در اقتصاد میشود در شرایط مناسبی قرار ندارد. نباید فراموش کرد رشد صنعت در هر کشوری برآمده از زیرساختهای حوزه انرژی است، اگر زیرساختهای انرژی (شامل برق و گاز و...) مناسب نباشد، عملا در حوزه توسعه صنعتی و سپس تحقق رشد اقتصادی نمیتوانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم. همچنین یکی از مهمترین گزارهها در شاخص بیزینس و کسب و کار، هم تامین انرژی است. بخش قابل توجهی از درآمدهای ارزی کشور برای واردات از محل صادرات فولاد، پتروشیمی و...است. طبیعی است که این حوزههای سرنوشتساز باید از انرژی لازم بهرهمند باشند. اما فعالان صنعتی و تولیدی در ایران در زمستان با کمبود گاز و در تابستان با کمبود برق دست به گریبان هستند و این عدمالنفع در تولید، صادرات، اشتغالزایی و...نمایان میشوند. ۴۰درصد نیازهای انرژی ایران در بخش خانگی است و باقی ۶۰درصد نیاز ایران در حوزههای صنعت، کشاورزی و...است. مساله این است که نگاه ما صرفا نباید به افزایش تولید انرژی باشد، بلکه بخشی از راهبردها باید مصروف بهینهسازی مصرف انرژی باشد.
پروژههای بهینهسازی باید مطرح شوند. اگر از من بپرسید چرا مطرح نمیشوند، میگویم، همانطور که در حوزه تولید مشکل داریم، در بخش مصرف هم مشکلات عدیدهای وجود دارد. در حوزههای بالادستی انرژی هم مشکل وجود دارد. گاز منبع اصلی تولید برق است، اما ایران علیرغم اینکه بالاترین ظرفیتهای گازی را دارد، در حوزه تامین گاز مورد نیاز با مشکلات عدیدهای روبهروست. شاید لازم بود سالها قبل به فکر افتاده و وزارت نیرو را تشکیل میدادیم. اما زمان از دست رفت بدون اینکه بسترهای لازم فراهم شود. پرسش مهم بعدی این است که این گپ و این خلأ انرژی از چه زمانی در اقتصاد ایران شکل گرفته است؟ از زمان دولتهای نهم و دهم و محمود احمدینژاد بود که طرح هدفمندسازی یارانههای اجرایی شد. یکی از منابع لازم برای پرداخت یارانههای نقدی، درآمدهای بخش برق کشور بود. همزمان با اجرای این ایده، طرح تثبیت قیمتها در مجلس هفتم کلید خورد و دخل و خرج صنعت برق کشور را به هم زد. در مجلس ششم و برنامه سوم توسعه که تلاش میشد قیمت حاملهای انرژی متناسب با شیب تورمی افزایش یابد، با طرح تثبیت قیمتها (در مجلس هفتم) این روند متوقف شد و آسیبهای زیادی متوجه صنعت برق، گاز و سایر حاملهای انرژی شد.
از آن برهه تا به امروز قیمتهای انرژی در سطح جهان مدام بالا میرفت اما در ایران امکان متناسبسازی قیمتها وجود نداشت. آغاز مشکلات جدی صنایع انرژی در ایران از دولتهای نهم و دهم و مجلس هفتم بود. پس از این خلا، ایران دیگر به دنبال سرمایهگذاری و نوسازی در این بخش نرفت. این در حالی است که در زمان وزارت بیطرف در وزارت نیروی دولت اصلاحات، اقدامات مناسبی صورت گرفته بود. آن زمان در حوزه برق ۴۳هزار مگاوات برق در اختیار دولت احمدینژاد قرار گرفت، ضمن اینکه اقدامات لازم برای اجرای ۱۷هزار مگاوات برق با پیشرفت بالای ۷۰درصدی هم تدارک دیده شده بود. محمود احمدینژاد اما کشور را با ۶۰هزار مگاوات برق تحویل دولت بعدی داد و پروژههای آینده منعقده دولت او هم نهایتا ۵۸۰۰مگاوات بود. از همان زمان باید پیشبینی وقوع شرایط امروز میشد، چرا که روند سرمایهگذاریها در صنعت برق متوقف شد. پرسش مهم آن است که چطور میتوان این فاصله را کم کرد؟ به نظرم زمانی میتوان این فاصله را کم کرد که رویکردمان را نسبت به گذشته تغییر دهیم یعنی هم نسبت به تولید و هم نسبت به مصرف، سیاستهای متفاوتی را در پیش بگیریم. فرمول سختی هم ندارد، اقتصاد ایران میتواند از بخش صنعت به عنوان مهمترین بخش آغاز کند و این ناترازیها را از میان ببرد. طرحهای بخش خصوصی آماده است و ظرف ۲تا۳سال این پروژهها، قابلیت اجرایی شدن دارد. اجرای این ایده به شرطی است که وزارت نیرو همه نقشها را به عهده نگیرد.یعنی هم مالک، هم تاجر هم رگولاتور و سیاستگذار نباشد. این رویکرد باعث میشود برق به گروگان گرفته شود. باید به گونهای سیاستگذاری شود که هر فردی که میتواند در این صنعت ایجاد ارزشی کند، پروژه احداث کند و مشارکتی داشته باشد ورود کرده و بتواند درآمدهای مناسب از سرمایهگذاریهای خود را برداشت کند. اما شرایط فعلی، بخش خصوصی و مردم را از سرمایهگذاری در این صنعت دور میکند.
صنایع ایران مشکلی با پرداخت پول برق ندارند، بلکه برق با دوام و مطمئن و پایدار میخواهند. تا زمانی که این نیاز در صنایع ایران وجود دارد به راحتی میتوان مشکل ناترازی انرژی در ایران را ظرف ۲تا ۳سال رفع کرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سیاستمدار یا مدیر اجرایی؟
✍️ دکتر پرویز خوشکلام خسروشاهی
از رئیسجمهور جدید در ایام انتخابات و بهویژه پس از آن، رفتارهایی سر زد که نامتعارف به نظر میرسید و بعضا هم با انتقادهایی مواجه شد. گفتند او انتخاب اعضای دولت را به دیگران سپرده و مشغول رفت و آمد در هیاتها و خیابانها و خوش و بش با این و آن است.
به جای اینکه خودش در تلویزیون حاضر شود و درباره نحوه گزینش وزرا گزارش دهد، آن را به اشخاص غیرمسوول سپرده است. حتی برخی او را رئیسجمهور پوششی خواندند. آیا این انتقادات وارد است؟ هم بله، چون منتقدان رئیسجمهور را یک مدیر اجرایی تلقی میکنند؛ هم نه، چون رئیسجمهور یک سیاستمدار است نه مدیر اجرایی.
ماموریت مدیر اجرایی به کل متفاوت از ماموریت سیاستمدار است؛ هرچند ممکن است بین ماموریت آنها همپوشانیهایی هم وجود داشته باشد. کار سیاستمدار، خطمشیگذاری کلان است. خطمشیهای کلان، بیش از آنکه مبتنی بر گزارههای علمی باشند، منتج از منافع و به عبارت دقیقتر خواستها و سلیقهها و ترجیحات مردم است.
خواستها و سلیقهها و ترجیحات اقشار مختلف مردم لزوما یکی نیست. اما برای یک کشور نمیتوان همزمان چند خطمشی کلان مغایر با هم بهکار برد. بنابراین برای تعیین خطمشیهای کلان کشور باید دست به انتخاب زد. این گزینش با برگزاری انتخابات و تعیین باواسطه یا بیواسطه فردی که خواستها و سلیقهها و ترجیحات اکثریت رایدهندگان را نمایندگی میکند، عینیت مییابد. چنین فردی را اصطلاحا سیاستمدار مینامند. روشن است که حقوق اساسی مردم ثابت است و دستخوش انتخابات و نظر اکثریت نخواهد بود.
اما مدیر اجرایی، کارش خط مشیگذاری کلان نیست، بلکه وظیفه او طراحی و پیادهسازی خطمشیهای کلان مورد علاقه و نظر مردم و به تبع آن سیاستمداران حاضر در قدرت، با بهکارگیری آموزهها و یافتههای علمی است.
بنابراین انتخاب مدیر اجرایی با آرای عمومی معنی ندارد؛ چون صلاحیت آموزهها و یافتههای علمی با رای مردم تغییر نمیکند و نباید هم بکند. آنچه معیار انتخاب مدیر اجرایی است، صلاحیتهای علمی، فنی و حرفهای و حسن شهرت است نه هماهنگی با خواستها، سلیقهها و ترجیحات مردم.
یکی از کارهای مهم سیاستمداران آن است که قبل از انتخابات سعی میکنند با ابزارهای مختلف بخشهای بیشتری از مردم را پشت سر خطمشیهای کلان مورد نظر خود بسیج کنند و بعد از انتخابات نیز بخشهای دیگری از مردم را به سوی حمایت از آن خطمشیها یا عدم مخالفت با آن قانع کنند تا آن خطمشیها را با قدرت و قوت بیشتری جاری سازند.
اصلیترین و رایجترین ابزاری که آنها برای این منظور بهکار میگیرند قدرت بیان و سخنوری از یکسو و خودداری از بیان گزارههای ضد و نقیض و داشتن انسجام فکری و ذهنی از سوی دیگر است. اما برخی از سیاستمداران هم هستند که با ابزارهای دیگری نیز به بسیج نیرو دست میزنند یا اینکه از آن ابزارها برای پوشش نواقص خود در حوزه سخنوری بهره میجویند.
سادهزیستی، با مردم نشست و برخاست کردن و قاطی آنها شدن، به زندگی عادی خود ادامه دادن، مثل عموم لباس پوشیدن، دوری از مناسبات رسمی در برخوردهای اجتماعی و دوری از بسیاری از پروتکلهای تشریفاتی نمونههایی از این ابزارها هستند که میتوان نام برد.
البته ممکن است سیاستمداری این رفتارها را لزوما برای بسیج نیرو انجام ندهد، بلکه از روی عادت و اعتقادات شخصی به چنین رفتاری دست بزند؛ اما به هر حال فارغ از انگیزه او، چنین رفتارهایی کارکرد بسیج نیرو خواهد داشت.
بنابراین تفاوت یک سیاستمدار واقعی با یک سیاستمدار اسمی در این است که سیاستمدار واقعی بیشتر وقت خود را صرف ایجاد قدرت و بسیج نیرو برای تحقق شعارهایی که رای آورده یا صرف رفع موانعی میکند که مانع از تحقق آن شعارها هستند و طراحی و پیادهسازی آن شعارها را به مدیران خویش واگذار میکند. سیاستمدار واقعی نباید خود را در گل بوروکراسی و تکنوکراسی درگیر کرده و دست و پایش را با آن ببندد.
او باید کار خودش را بکند که همان بسیج نیرو و ایجاد قدرت با هدف تحقق هر چه بالاتر و بیشتر شعارهایش است. کار بوروکراسی و تکنوکراسی را باید به بوروکراتها و تکنوکراتهای تحت نظر وزرای همسو واگذار کند. در این میان وزرا هم نماینده رئیسجمهور در حوزههای مختلف هستند که به رئیسجمهور در بسیج نیرو کمک میکنند و وظیفه اصلی آنها هدایت حوزه وظیفه خود در جهت تحقق شعارهایی است که رای آورده است.
با چنین تصویر و تعریفی از یک سیاستمدار، باید اذعان کرد که نحوه عمل و رویکرد گفتاری و رفتاری رئیسجمهور چهاردهم در ایام انتخابات و بهویژه پس از آن به جرات بالاترین انطباق را با وظایف اصلی او داشت. کار او بسیار هوشمندانه و دقیقا در راستای ایفای نقش سیاستمداری او با توجه به اقتضائات جامعه ایران بود.
هیات رفتنهای مستمر بهویژه هیاتهایی که به او نظر مخالف داشتند، به هر بهانه در میان مردم حاضر شدن، رفتارهای بیتکلف، اصرار بر نوع پوشش نامتعارف خود، خریدهای شخصی، واگذاری انتخاب اولیه وزرا و گزارش دادن از فرآیندهای آن در رسانهها به همکاران و...؛ گو اینکه به قصد تاثیرگذاری بر دیگران نبوده و خلق و خو و رفتار عادی ایشان است؛ ولی به هر حال در راستای ایفای نقش سیاستمداری بوده است و همان آثار را در پی خواهد داشت.
پس اینکه میگویند پزشکیان در هیاتها میچرخد و از سوپرمارکتها خرید میکند و بقیه برایش کابینه تعیین میکنند یا اینکه خودش نیست و به جایش ظریف در تلویزیون حاضر میشود و فرآیند تعیین کابینه را توضیح میدهد بر خلاف تصور بسیاری، اتفاقا یک حسن و پیشرفت است و ریاستجمهوری به معنی واقعی کلمه یعنی همین. ایشان با چنین رفتاری، بابرنامه یا بیبرنامه یک رویکرد مدرن را متناسب با اقتضائات جامعه ایرانی در حوزه کار ریاستجمهوری پیش میبرد.
البته روشن است که اگر سیاستمدار، تا حدی هم از مهارتهای یک مدیر اجرایی برخوردار باشد به شرط عدم دخالت در کار مدیران اجرایی، کارش بسیار راحتتر و کارآمدتر پیش خواهد رفت. به همین ترتیب مدیر اجرایی هم چون مجموعهای از انسانها را مدیریت میکند اگر تا حدی کارکرد سیاستمداری به رفتار خود بدهد، موفقتر عمل خواهد کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 اینگونه به جنگ دانایی میروند!
✍️ جعفر بلوری
۱- در معنای لغتِ «تحریف» میگویند «به معنای کژ کردن و تبدیل و تغییر کلام از وضع و حالت اصلی است» که «به صورت کاملا ارادی و آگاهانه صورت میگیرد.» و در انواع آن نیز میگویند «تحریف به دو گونه است: تحریف لفظی و تحریف معنوی». هر یک از اینها نیز به چند دسته تقسیم میشود که جای توضیح آن اینجا نیست. فقط همینقدر بگوییم که در تحریف معنوی، شکل و ساختار دست نخورده باقی میماند منتها معنایی که تحریفکننده مدنظر دارد، از آن استخراج میشود. در تحریف لفظی اما، غالبا شکل جمله و کلمات تغییر و بعضا جابهجا میشود. گاهی حتی کلماتی از آن کم یا زیاد میشود. در هر دو شکل تحریف، تحریفکننده به دنبال القای پیامی، غیر از پیام اصلی است و این پیام گاهی، ۱۸۰ درجه با پیام مدنظر صاحب جمله، در تضاد است.
۲- بسیاری از روانشناسانی که در حوزه «ذهن» و «درک» انسان فعالیت علمی و پژوهشی دارند معتقدند، ساختار ذهن انسان طوری است که، میتوان بهراحتی او را به اشتباه انداخت. فرقی هم نمیکند این انسان، یک دانشمند درجه یک است یا یک فرد عادی. در این زمینه کتاب کمنظیری به نام «تفکر سریع و کُند» به قلم «دانیل کانمن» نیز نوشته شده است که به اعتقاد حقیر، روزنامهنگاران و علاقهمندان به حوزه رسانه و سیاست باید آن را بخوانند. جایی در این کتاب، «کانمن» یک نتیجهگیری حیرتانگیز از کارکرد ذهن انسان - آن هم نه انسان معمولی که انسانهای باهوش - میکند که عینا آن را اینجا میآوریم. کانمن میگوید انسانهای باهوش در برخی حوزهها احمق هستند و بهراحتی دچار خطا و اشتباه میشوند. مثلا در حوزه پول. او سپس با استناد به نتایج آزمایشهای علمی که کرده به تبیین این نتیجهگیری خود میپردازد. این روانشناس میخواهد بگوید، ساختار ذهنی انسان طوری است که گاهی دچار اشتباهات جدی و احمقانه میشود. کافی است، جملهای، در شرایط، شکل، و ترتیبِ خاصی به فردی - حتی باهوش - گفته شود. غالبا به اشتباه میافتد و نتیجهگیریهایی میکند که از واقعیت فرسنگها فاصله دارد. اگر به برخی تکنیکهای مربوط به حوزه «تجارت و فروش» مراجعه کنیم میبینیم، برخی با «سوءاستفاده» از همین ساختار ذهنی بشر، به اهداف تجاری خود میرسند.
۳- سوءاستفاده از «علم» - که مبحثی مهم در جامعهشناسی علم است - همیشه وجود داشته است. عدهای علم را میآموزند تا از آن سوءاستفاده کنند. «ضد علمها» از اینجاست که بهوجود میآیند. از دل این شرایط نیز، عدهای مبحث «اخلاق» را به میان میکشند تا «ساحت» علم را از این کژیها مصون نگه دارند. حالا میخواهیم پاراگرافهای بالا را در کنار هم ببینیم. ما - به گفته دانیل کانمن - انسانهایی هستیم که به دلیل ساختار ذهنی که داریم، بهراحتی فریب میخوریم. از آن سو، همیشه انسانهایی هستند که به علم مسلح شدهاند اما بویی از اخلاق نبردهاند. این علم میتواند علم فیزیک باشد، علم روانشناسی باشد، علم اقتصاد و فروش باشد، علم سیاست باشد یا علم و تکنولوژی رسانه باشد. (اینجا ممکن است گفته شود علم با تکنولوژی دو چیز متفاوت است که باید گفت، امروزه بسیاری این دو را، جدای از هم نمیدانند.) موضوع بحث ما در اینجا بیشتر، علم روانشناسی و تکنولوژی رسانه است، دو حوزه مهمی که رسانهها و روزنامهنگاران به شکلی با آن درگیرند. برخی رسانهها و روزنامهنگاران که به اندازه خود به این علوم و تکنولوژی مسلح هستند، چون اخلاق را از علم جدا میدانند! با سوءاستفاده از آن ضعف ذهنی انسان - که کانمن برای تبیین آن کتابی ۶۳۲ صفحهای نوشته است - به تحریف و فریب مخاطب پرداخته و کار خود را پیش میبرند.
۴- تمام این مقدمه را نوشتیم تا به این نقطه برسیم که، «تحریف» در طیفی از این رسانهها، تبدیل به یک «قاعده» و «اصل» شده است و آنها بعضا برای «جا» انداختن مفهوم مدنظر خود به انواع روشها و تکنیکهای رسانهای و روانشناسی متوسل میشوند. یک دروغ را آنقدر تکرار میکنند که تبدیل به واقعیت شود. مثلا پیام مردمی که در ستون «کیهان و خوانندگان» آمده را به اسم «گزارش» و «خبر کیهان» منتشر میکنند. - کاری که تقریبا به صورت روزانه انجام میشود - مرحله بعد، انتشار وسیع و هماهنگ این «دروغ» است. بارها شده، وقتی دوستی از این جنس تحریفها و دروغها را برایم فرستاده و توضیح خواسته است، «سندی» که برای اثبات واقعی بودن این دروغ فرستاده، بازنشر گَلّهای آن بوده است! این یعنی وقتی یک دروغ در مقیاسی وسیع منتشر شود، «باورپذیر» میشود و به قول چرچیل «تا راست بخواهد شلوارش را بالا بکشد، دروغ دنیا را فرا گرفته است.»(!)
اینکه، برخی از اعضای شورای راهبری از «همجنسبازی» حمایت کردهاند، موضوعی نیست که بتوان به این راحتی تکذیبش کرد. هم پیام او در کانال تلگرامیاش موجود است و هم، اعتراضهای گستردهای که در همان ایام (سال ۹۹ روز جهانی خانواده) صورت گرفت، فراموش نشده است. اعتراض به حضور چنین افرادی در شورای راهبری که قرار است در جمهوری اسلامی ایران پُست بگیرند، نه تحریف و دروغ است و نه تُهمت. یک هشدار و کمک است به آقای پزشکیان که بداند در اطرافش چه میگذرد. تهمت و دروغ و تحریف اتفاقا این است که بنویسیم «کیهان بیشتر اعضای شورای راهبری را همجنسباز خطاب کرد» و آن را به شکل مویرگی و بسیار گسترده در افکار ملت تزریق کنیم تا رفتهرفته به عنوان یک واقعیت در اذهان بنشیند! یا مثلا آن یکی عضو همین شورای راهبری که سوابق امنیتی و زندان دارد. بررسی سوابق این طیف که کار سختی نیست. هم تاریخ زندانی شدنشان موجود است، هم محل زندانی شدنشان مشخص است و هم اتهاماتی که به آنها وارد و به اثبات رسیده واضح است. نیازی به «استعلام گرفتن» از دادگستری و دادگاه هم نیست. کافی است اسامی آنها را با کلیدواژههای متناسب، در همین گوگل جستوجو و نتایج را مشاهده کنید. اما یک مثال نزدیک دیگر: یک نفر - که اتفاقا سابقه محکومیت و زندان و فساد اقتصادی هم دارد - بگوید جایی شنیدم خاموشیهای برق در این چند روز ۵۰ میلیارد دلار به کشور خسارت زده است.(نقل به مضمون) عقل میگوید، هرچه اتهام بزرگتر، نیازِ به سند و مدرک بیشتر. «جایی شنیدم» که نشد سند! در ضمن، اصلا بیایید فرض بگیریم او درست میگوید و مثلا قطعی محدود برق در این ده پانزده روز گذشته، ۵۰ میلیارد دلار به اقتصاد کشور خسارت وارد کرده است. او بگوید، در دورانی که همطیفیهای او در قدرت بودند و علاوه بر تابستانها، زمستانها هم از قطعی وسیع برق رنج میبُردیم، چقدر به تولیدکنندگان و اقتصاد کشور خسارت وارد شد؟!
اما راهحل چیست و مواجهه با چنین رسانههایی چه باید کرد؟ راهحل بسیار ساده است: مطالب هیچ رسانهای را از تریبون مخالفان آن رسانه دنبال نکنید. والسلام...!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 اردوغان و تهدید جدید!
✍️ ابوالقاسم قاسمزاده
رئیس جمهوری ترکیه با رصد ادامه قتلعام فلسطینیان و گسترش بحران نسلکشی از سوی نتانیاهو تا بمبارانها در حاشیههای مرزی لبنان و سوریه و حتی مصر یکباره فضای سکوت و تسلیم در برابر نتانیاهو، نخستوزیر دولت رژیم صهیونیستی را شکست و در سخنرانی خبرساز خود گفت: «... ما باید بسیار قوی باشیم تا اسرائیل نتواند این کارها را با فلسطین و فلسطینیان انجام دهد.» وی خطاب به نتانیاهو گفت: «... همانطور که وارد قرهباغ و لیبی شدیم، ممکن است همین اقدام را با شما هم بکنیم، هیچ چیزی نیست که نتوانیم انجام دهیم، فقط باید قوی باشیم.»
همزمان وزارت خارجه ترکیه نیز با صدور بیانیهای تأکید کرد: «همانطور که نسلکشی هیتلر پایان یافت، نتانیاهو نیز که مرتکب نسلکشی شده است، پایان خواهد یافت و همانطور که نازیهایی که نسلکشی کردند بازخواست شدند، کسانی که برای نابودی فلسطینیها تلاش میکنند نیز بازخواست خواهند شد.» رئیس مجلس ترکیه در سخنرانی خود، سخنان نتانیاهو در کنگره آمریکا را سراسر دروغ و تصویری شرمآور نامید و اعلام کرد «... مایه تأسف است که یک نهاد دموکراتیک(مجلس آمریکا) به جای مهار تجاوزات لجام گسیخته اسرائیل، به ابزاری برای نمایش پر از دروغ تبدیل شد و به تقویت و ترغیب جنایات علیه بشریت پرداخت.» مجلس ترکیه از برخی نمایندگان آمریکایی که سخنرانی نخست وزیر رژیم صهیونیستی را تحریم کردند، قدردانی کرد و آنها را افرادی «شجاع و دارای عقل سلیم» خواند.
در پاسخ به سخنان اردوغان رئیس دولت ترکیه، «کانس» وزیر خارجه رژیم صهیونیستی گفت: «... اردوغان به خاطر بیاورد چه اتفاقی برای صدام افتاد و چگونه به پایان رسید.»
با سخنان اردوغان که اسرائیل را به دخالت نظامی برای پایان دادن به نسلکشی فلسطینیان تهدید کرد، فضای خبری در رسانههای جهان، بهویژه در خاورمیانه دگرگون شده است. بر این اساس چند نکته یادآوری میشود:
۱ـ اکنون و همچنان ارتش صهیونیستی سراسر نوار غزه و دیگر مناطق فلسطینیان را بمباران میکند و «قتلعام» زنان و کودکان و همه شهروندان عادی فلسطینی ادامه دارد. این بمبارانها به کناره مرزهای جنوب لبنان و سوریه رسیده است. «مقاومت» دیگر در فلسطین اشغالی نیست و «حماس» تنها گروه آن نیست؛ در لبنان حزبالله، در یمن «حوثیها» و ارتش مقاومت یمن و... مجموعههایی از «مقاومت» نظامی شکل گرفته است.
نتانیاهو و رژیم صهیونیستی اکنون در برابر مقاومت مردم مسلمان در سراسر خاورمیانه، در ایران، ترکیه و... قرار گرفته است. بسیاری از تحلیلگران سیاسی در غرب ادامه مسیر کشتار و بمبارانها از سوی ارتش صهیونیستی با فرماندهی نتانیاهو را بنبست «سیاسی» میشمارند که نخستوزیر اسرائیل «نتانیاهو» در آن دست و پا میزند و نفرت مردم با محور قتلعام مردم فلسطین و جنبش اعتراضی آنها جهانی شده است. دیدار نتانیاهو با همه تلاش تبلیغاتیاش در داخل آمریکا، حتی از سوی بخشی از یهودیان و سران مذهبی آنها، مورد اعتراض واقع شد که در عمل به شکست دیدار رسمی او از آمریکا انجامید. اکنون اغلب مردم در سراسر جهان خواهان محاکمه نتانیاهو با عنوان «جنایتکار جنگی»اند. نتانیاهو اکنون منفورترین جنایتکار نسلکش در افکار عمومی جهانیان شناخته شده است.
۲ـ سخنان «اردوغان» فضای سکوت و تمکین در برابر ادامه جنایات بشری از سوی نتانیاهو را شکست، بهویژه که او تهدید به مقابله نظامی در برابر ادامه «نژادپرستی» نتانیاهو شده است. امروز نتانیاهو در اروپا «نمایه» هیتلر در این روزگار است.
۳ـ سکوت و بیتفاوتی دولتهای عربی منطقه، بهویژه از سوی حاکمان دولتهای سعودی و دیگر دولتهای مسلمان در حوزه خلیجفارس را جامعه مسلمان و عرب منطقه دیگر برنمیتابند و آن را فاجعهبار میخوانند.
۴ـ انزوای رژیم صهیونیستی در جامعه ملل حتی بعد از سقوط نتانیاهو، لکه ننگین برای او ارتش رژیم صهیونیستی است.
۵ـ نتانیاهو و مهمتر از آن «صهیونیسم» به پایان راه رسیده است، آنچنان که نازیسم هیتلری پایان گرفت.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پیامهای امیدبخش مسعود پزشکیان
✍️ نادر کریمیجونی
در مجلسی که خود را اصولگرا و در تضاد با فرهنگ غرب میخواند و تقریبا همیشه با تکبیر و شعارهای اسلامی، سخنرانها را تشویق میکند، مسعود پزشکیان دیروز و در مراسم تحلیف چندینبار با کفزدنهای ممتد و گفتن احسنت تشویق شد تا استقبال و ذوقزدگی نمایندگان از متن سخنرانی رییسجمهور به نمایش گذاشته شود.
چنین به نظر میرسد که با نطق دیروز پزشکیان که نخستین سخنرانی او پس از سوگند و تحلیف بود، رییسجمهور دوباره به تنظیمات دوران رقابتهای انتخاباتی بازگشته و درصدد اجرای همان وعدههایی است که در آن هنگام بیان کرده بود. البته اظهارات وی در مورد حمایت از غزه و مردم فلسطین، تکرار این سخن که کسانی که در روزهای سخت کنار ما بودهاند را فراموش نمیکنیم، سرزنش کسانی که میخواهند به ایران و ایرانی زور بگویند و جملاتی از این دست، مواضعی است که معمولا در سخنان مقامهای ایرانی جایگاه مهمی پیدا میکنند و از این بابت نمیتوان آنها را راهبردی یا جدید دانست اما دیروز پزشکیان برخلاف کسانی که تحریمها را بیاهمیت جلوه میدهند اطمینان داد که برای رفع تحریمهای ظالمانه تلاش خواهد کرد. در این صورت رییسجمهور، امروز هم مانند گذشته اذعان دارد که یکی از مواضع مهم در مقابل توسعهیافتگی، پیشرفت و آبادانی کشورمان موضوع تحریمها و ضرورت رفع آن است.البته گمان میرود این موضع پزشکیان که «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» چندان به مذاق اصولگرایان و افراطیهای محافظهکار خوش نیامده باشد. پیش از او محمدباقر قالیباف و در میان نطقش به پزشکیان موضع داشتن مجلس در حوزه سیاست خارجی را یادآوری و تلویحا درخواست کرده بود که این موضع مجلس در سیاستگذاریها و رفتار دولت لحاظ شود اما همین که رییسجمهور در این سخنرانی خواستار پایبندی طرفهای خارجی به رعایت احترام ایران شد و اطمینان داد که قرار نیست دولت چهاردهم انگشت در چشم مخالفان یا حتی دشمنان کند، جای امیدواری و استقبال دارد.اینکه پزشکیان در ابتدای صحبتش، برخی مفاد اجرا نشده سند چشمانداز ۲۰ساله جمهوری اسلامی ایران را بازخوانی کرد، میتواند به این معنی باشد که طراحان و تصویبکنندگان این سند اکنون بدانند که تا رسیدن به تحقق مفاد این سند که زمان قانونی اجرای آن سال آینده به پایان میرسد، چقدر راه دشوار و سخت مانده است و چه میزان از نقاط تعیین شده این سند بالادستی محقق شده و در دسترس قرار گرفته است. تقریبا هیچیک از نقاط هدفی که در این سند بر حصول آن تاکید شده و روزی با افتخار گفته میشد که ایران در سال ۱۴۰۴ چنین و چنان خواهد شد، اکنون تحصیل نشده و از آن بدتر با وضع کنونی هیچکدام از آن اهداف دستکم با وضع موجود حتی ظرفیت و چشمانداز تحقق هم ندارد.در واقع پزشکیان به همه محافظهکاران و رهبران ایشان یادآوری کرد که در تمامی سالهای گذشته که محافظهکاران در هشت ساله دولت محمود احمدینژاد و سه سال دولت مرحوم رییسی، همه ارکان و ابزار قدرت را در دست داشتند نه فقط به اهداف تصریح شده در سند چشمانداز ۲۰ساله نزدیک نشدهایم بلکه از آن دور نیز شدهایم. این اشاره پزشکیان به واقعیتها، به ویژه هنگامی که وی تصریح کرد که گزارشهای کارشناسی وضعیت کشور را پیچیده و دشوار نشان میدهد، بهطور کل با دو فاکتور، رفتار محافظهکاران و اصولگرایان ارشد را مخاطب قرار میدهد و از ایشان میخواهد تا از مانعتراشی در برابر حرکت دولتش پرهیز کنند.البته حمایتهای یکپارچه و تشویقهای مداوم پزشکیان از سوی نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی را میتوان به این معنی تلقی کرد که بهارستاننشینان به جبهه حامیان پزشکیان کوچ کردهاند و قرار است تصمیمهای رییسجمهور و همکارانش در مجلس با نظر مثبت همراه شود. در این صورت احتمالا حرکت دولت چهاردهم میتواند روان و امیدوارکننده باشد هرچند هیاترییسه مجلس و سایر مقامات ارشد محافظهکار با توفیق یافتن مسعود پزشکیان و دولتش مخالفت کرده و در برابر توفیق و پیروزی دولت چهاردهم مقاومت کنند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 جامعه جوان و متکثر؛ دولت پیر و بیتنوع
✍️ عباس عبدی
همانگونه که پیشتر نوشتم همچنان درباره کابینه و هیات دولت خواهم نوشت. هر چند از نظر من ویژگیهای فردی وزرا نسبت به زمین بازی در درجه دوم اهمیت قرار دارد، با وجود این برخی ویژگیهای کلی در مدیران ایرانی مشاهده میشود که چشمگیر است. اول از همه کمرنگتر شدن جوانان به ویژه جوانان غیروابسته به جریان اصولگرایان تندرو است، جالبتر اینکه تندروها عمدتا جوان هستند و این نکته بسیار جالبی است. دوم، سهم بسیار اندک زنان و سوم عدم حضور افرادی که همسویی کامل با ارزشهای رسمی را ندارند. شاید بتوان گفت که دو مشکل جوانان و زنان هم تا حدی بازتاب همین تفاوت در شکاف با ارزشهای رسمی است، البته دلایل دیگری هم دارد. در این یادداشت میکوشم توضیح دهم که ماجرا چیست؟ اوایل دهه ۱۳۷۰، یعنی حدود ۳۰ سال پیش در نشست سالانه انجمن جامعهشناسی ایران، بحثی پیش آمد درباره تبعیض جنسیتی در روسای دانشگاههای کشور. خانم دکتر جامعهشناس و محترمی توضیح میدادند که بیش از ۱۰درصد اعضای هیاتهای علمی را زنان تشکیل میدهند (شاید هم اشتباه کنم، بیش از ۱۰درصد بود) پس منطقا و در صورت نبودن تبعیض باید مدیریتهای دانشگاه هم به همین نسبت از زنان باشد. پاسخی که من دادم این بود که مساله ما فراتر از تبعیض جنسیتی است. مگر مردانی که رییس دانشگاه هستند شایستهترین مردان هستند؟ اگر بلی؛ میتوانیم بگوییم تبعیض علیه زنان وجود دارد. ولی اگر مردان شایسته دیگری هم هستند که افراد کمتر شایسته آنان را مدیریت میکنند، در این صورت باید گفت تبعیض علیه شایستهسالاری خیلی بیشتر و حتی مهمتر است.
واقعیت این است که از نظر من و باتوجه به تجربه شورای راهبری چند نکته که از پیش برایم روشن بود، برجستهتر شد. اول اینکه از میان ظرفیت صددرصدی نیروی انسانی دارای صلاحیت کشور، فقط بخش اندکی احتمال میدهند که بتوانند در مصادر مدیریتی حکومتی قرار گیرند و شاید بیش از ۸۰درصدشان، پیشاپیش میدانند که قادر به حضور در این مناصب نیستند، زیرا معیارهای محدودکننده چنان است که به زور بیش از ۲۰درصد را اجازه ورود میدهد. تازه اگر آن معیارها سفت و سخت گرفته شود تا همین اندازه هم اجازه ورود نخواهند داشت. نیمی از این ۲۰درصد نیز علاقهای به حضور در قدرت ندارند که آنها نیز شایستهترین این ۲۰درصد هستند. چرا نمیآیند؟ چون معتقدند امکان کار کردن برایشان فراهم نخواهد بود. پس مجموعه مزبور فقط ۱۰درصد ظرفیت نیرو و سرمایه انسانی کشور را نمایندگی میکنند. هنگامی که این افراد برای رای اعتماد به مجلس برده شوند یا ملاحظات مجلس در انتخاب آنان درنظر گرفته شود، احتمالا به زیر ۵درصد میرسد و آنچه که از آن بیرون خواهد آمد، کمتر از ۵درصد است! ورودی و خروجی این قیف باید گشوده شود، این نحوه رفتار با سرمایه انسانی کشور فاجعهبار است. این پدیده را در وضعیت نظارت بر صلاحیت نمایندگان مجلس به خوبی میتوان دید. این وضعیت آثار خود را در سه حوزه بیشتر نشان میدهد؛ جوانان، زنان و افرادی که با رویکردها و ارزشهای رسمی کشور زاویه دارند یا تطبیق کامل ندارند. از آنجا که جوانان و زنان در چند دهه اخیر در معرض تغییر نگرشهای بیشتری بودهاند، هر کدام در کوران حوادث گوناگون به نحوی زخمی شدهاند و ورود آنان به ساختار مدیریت کشور با موانع بیشتری مواجه شده است. بخشی از زنان که به کلی از دایره سیاست و حضور مدیریتی سطوح بالا و حتی پایین حذف شدهاند و این ظلمی به تواناییهای جامعه است. همچنین جوانان، به ویژه زنان جوان بیش از میانسالان و سالمندان تحت تاثیر اثرات منفی این تبعیض قرار گرفتهاند. علت هم روشن است؛ مسوولان ایرانی از جوانی در مصدر کارها بودهاند و میتوانند تا ۵۰ سال در مصادر خود بمانند و اعتماد به نفس بیخودی درباره تواناییهای خود دارند و چنان از دوستان و همکاران خود تعریف و تمجید میکنند که آدم تعجب میکند که اگر اینها این همه خوب هستند یا بودند، پس چرا خروجی آنان این همه نامطلوب است؟ درحالی که جوانان بسیار خلاق، شجاع و صادق وجود دارند که در داخل کشور و در دو بخش خصوصی یا نیمهخصوصی (عمومی) فعال هستند یا موافق با حضور در عرصه سیاسی نیستند یا در حال مهاجرت از کشور هستند که امیدواریم در دولت جدید این فرآیند معکوس شود. افراد جوان مسلط به موضوعات جدید جهانی و فنآوریهای نو هستند و با شیوههای استارتآپی آشنا هستند ولی در عمل مانع حضور موثر آنان در سطوح بالای مدیریتی میشوند چون در قالبهای رسمی این ساختار تعریف و محدود نمیشوند. جوانان آن اندازه با محدودیتهای سیاسی و مدیریتی مواجه شدهاند که حتی اعتماد به نفس خود را نیز از دست میدهند. درباره افراد منتسب به اقوام و مذاهب گوناگون نیز همین قاعده برقرار است. متاسفانه درباره این مجموعه و زنان رویکردهای دیگری هم جز آنچه که در فوق آمد، وجود دارد. باید آنها را صریح و روشن طرح کرد. اگر میخواهیم توسعه پیدا کنیم، باید منابع خود را به بهترین شکل استخراج کنیم. این کار بیش از آنکه معطوف به منابع نفت و گاز باشد، باید معطوف به منابع نیروی انسانی باشد. بدون افزایش بهرهوری از همه نیروی انسانی در امور سیاست و جامعه، روی توسعه و پیشرفت را نخواهیم دید. جامعه ما جوان و ترکیبی از زنان و مردان و همه رویکردها و نگرشها و گروهها و در یک کلام متکثر است، ولی دولت ما پیر و مردانه و تکنگرشی است.
🔻روزنامه شرق
📍 عفو، گامی برای وفاق ملی
✍️ کامبیز نوروزی
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
۱- چیزی به آغاز کار دولت مسعود پزشکیان نمانده است. بیراه نیست اگر گفته شود او در سختترین شرایط کشور ریاستجمهوری را به دست گرفته است. همانگونه که پزشکیان خود در گفتههای متعددش تأکید داشته است، مقابله با مشکلاتی که وجود دارد، بدون حضور مردم و مشارکت عمومی در قالب یک وفاق ملی میسر نخواهد بود. ایشان در مراسم تنفیذ با استشهاد به نامه امیرالمؤمنین علی (ع) به مالک اشتر بر این بخش از نامه تأکید بسیار داشت که «باید با تمام وجود به این مردم محبت بورزیم، عشق بورزیم».
۲- «مردم» شامل همه انسانهاست. همه، از هر قوم و قبیلهای و عقیدهای که باشند، مردماند. قانون اساسی هم همه را علیالاطلاق صاحب حق برابر و بدون تبعیض میداند. پزشکیان از همان زمانی که مبارزات انتخاباتی را شروع کرد، هیچ نشانی از تندی و پرخاش و بیان توهین و تهمت نداشت و حتی در جاهایی که انتظار میرفت، نیز از هر خشم و خشونت کلامی پرهیز کرد. پیداست که او خود اهل عمل به سخن علی (ع) در دوستداشتن مردم است و به آن ایمان قلبی دارد و جداً و حقاً به دوستداشتن مردم و تحقق وفاق ملی اهتمام دارد. برای شکلگیری وفاق ملی، دوستی با مردم نیازمند گامهای عملی نیز هست. خیلی از کارها که برای رفاه و آسایش مردم باید انجام شود، مثل بهبود وضع اقتصاد، بهزودی محصول نمیدهد. اما کارهایی هستند که میتوانند بر ایجاد امید و کاهش فاصله نظام حکمرانی با مردم اثرات فوری داشته باشند.
۳- از آمار کسانی که به سبب فعالیتهای سیاسی یا مدنی در زندان به سر میبرند، اطلاعی ندارم. آنها عموما از افراد و شخصیتهای صاحب فکر و صاحب مسئولیت و اهل علم و فضلاند. اینکه آیا اصلا آنها واقعا جرمی مرتکب شدهاند یا نه، بحثی مستقل است و خارج از موضوع این یاددشت. اما دستکم میتوان این را گفت که زندانیبودن چنین افرادی نه افتخار و فضیلتی برای جامعه و حکمرانی است، نه آثار مثبتی بر افکار عمومی میگذارد. مواجهه کیفری با این قبیل شخصیتها نتیجهای جز نقار و شقاق در جامعه به بار نمیآورد. میوهاش تلخ است و ناگوار.
۴- ازجمله اقداماتی که آقای رئیسجمهور، در راستای ایجاد وفاق ملی و نشاندادن شیوه همان چیزی که خود عشق به مردم نامید، میتواند انجام دهد، تمهید مقدمات و تهیه پیشنهاد برای صدور فرمان عفو و آزادی این گروه از افراد است که در زندانها به سر میبرند. این اقدام و ارائه پیشنهاد نهایی قانونا از مسیر رئیس قوه قضائیه میگذرد. چهبسا رئیس محترم قوه قضا نیز با دیدگاههایی که تا حال نشان داده است، همراهانه و همدلانه با چنین کاری رفتار کند. نتایج مثبت عفو عمومی بهمن ۱۴۰۱ هنوز از یادها نرفته است.
۵- دایره حقوق و قانون تنگتر از آن است که مفاهیمی مانند مهرورزی و عشق و دوستی در آن بگنجد. کار قانون عتاب و خطاب است. از عتاب و خطاب مهر و دوستی و اتفاق بیرون نمیآید. باشد که این اولین گام شود و به بازسازی عزم و توان ملی برای مقابله با مشکلات و بحرانها بیفزاید.
نهال دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 شکوفایی اقتصاد با چه مدلی؟
✍️ امید فراغت
اگر بپذیریم اقتصاد، تابعی از سیاست است این پرسش مطرح میشود کشورهایی که دارای اقتصاد برتر جهانیاند، بر اساس چه طرح و نظریه و مدلی به موفقیت رسیدهاند؟ نکته مهم این است که کشورهای کمتر توسعه یافته برای رسیدن به توسعهیافتگی از مدلِ کشورهای توسعه یافته کپیبرداری کردهاند.
برای مثال سیاستهای چینِ مائو، کشور و ملت چین را به فلاکت رساند اما دنگشیائوپینگ بعد از مائو با الگوبرداری از مدل اقتصاد بازار جهانی، چین را به یک کشور توسعه یافته اقتصادی تبدیل کرد. بنابراین آنچه در دنیای امروز روشن است اینکه برای رسیدن به توسعه اقتصادی و معیشتی، الگو و مدلِ چینی و روسی نداریم چرا که آنان نیز بعد از تجربه اقتصادی کمونیستی، در پایان به نقطه الگوبرداری از کشورهای توسعه یافته رسیدند. فروپاشی چینِ مائو و اتحاد جماهیر شوروی، نمونهای از تجربه اقتصاد کمونیستی دو ملل بود. اگر دولت پزشکیان به دنبال پویایی، رشد و پیشرفت اقتصادیست، باید از چه روش و منشی، الگوبرداری کند؟ وقتی رهبری در مراسم تنفیذِ حکم ریاستجمهوری پزشکیان بیان کرد که اولویت ایشان اقتصاد است، قاعدتا دولت چهاردهم نباید از تجربههای پیشین دولت های رییسی، روحانی، احمدینژاد، خاتمی و ...الگوبرداری کند. پس مدلِ جدید اقتصادی، تیم پزشکیان برای تحقق شعار رهبری، استفاده از تجربه کدام کشور توسعهیافته اقتصادیست؟ آیا رویکرد نظام سیاسی اجازه میدهد از مدلِ چینی یعنی ارتباط با همه کشورها مانند آمریکا نیز باشد؟ نکته قابل تامل اینکه چین و روسیه با وجود اینکه در موضوعات سیاسی و فرهنگی با آمریکا، جنگ دارند اما بالاترین میزان روابط اقتصادی را باآمریکا دارند. بهتر است پزشکیان به عنوان رییس دولت چهاردهم، هر چه زودتر با مردم ایران سخن گفته و مدلی را که برای شکوفایی اقتصاد و معیشت جامعه در نگاهش وجود دارد را شفاف بازگو کند، چرا که جامعه امروز ایران به درستی دریافته که هر مقاومتی در یک فرآیند زمانی، معنی و مفهوم مقاومت میدهد. پزشکیان باید بداند تجربه آزموده شده را دوباره تجربه کردن، خطا خواهد بود و به تعبیری آب در هاون کوبیدن است. بنابراین او به درستی در مناظرهها و همچنین سخنرانی مراسم تنفیذ از گزاره ارتباط با جهان استفاده کرد. اما پرسشِ جامعه از ایشان این است، کدام جهان را میگوید؟ آیا نباید تعریف جدیدی از رابطه با جهان برای ملت ایران، بازتولید و بازتعریف شود؟ حرف پایانی اینکه بدون تغییرات سیاسی، تغییرات اقتصادی نیز حاصل نمیشود. پس راهکار جدید دولت پزشکیان برای شکوفایی و رشد اقتصادی مُلک و ملت چیست؟
مطالب مرتبط