بیش از یک دهه است که اقتصاددانان از ضرورت اصلاح قیمت انرژی سخن می‌گویند و همیشه فشار اجتماعی در مخالفت با این سیاست موجب شده تا نظام تصمیم‌گیری با اکراه به این پیشنهاد عمل کند و پیوسته مواجهه جدی با موضوع را به عقب بیندازد. بالاخره بحران‌ها در طول زمان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند تا جایی که دیگر قابل تعویق یا پنهان کردن نیستند.
راه‌حل سریع یا راه‌حل درست؟

در این حالت است که موضوع از مساله به معضل و از معضل به بحران تبدیل می‌شود. البته حل بحران‌ها زمان می‌خواهد، اما مردم خواهان حل سریع مشکل هستند و نظام تصمیم‌گیری تحت فشار اجتماعی قرار می‌گیرد که چه کار باید بکند. در این وضعیت راه‌حل‌های سریع، جذاب‌تر از راه‌حل‌های درست جلوه می‌کند، زیرا سریع‌تر می‌تواند جامعه را آرام کند و فشار اجتماعی را از دوش سیاستمدار بردارد.

بیایید یک بار دیگر به عنوان مثال مساله برق را به شکل درست بازخوانی کنیم تا فرق راه‌حل‌های سریع و راه‌حل‌های درست را تشخیص دهیم. سال‌های سال است که قیمت برق پایین نگه داشته می‌شود، زیرا تصور می‌شود با این کار رفاه شهروندان بالا می‌رود و اثر آن بر تورم حذف می‌شود! طبعا جامعه از این وضع استقبال می‌کند و سیاستمدار خوشحال است که مردم را راضی کرده است. مردم عادت‌های رفتاری خود را با قیمت برق پایین تطبیق می‌دهند یعنی عادت می‌کنند که برق را بی‌مبالات روشن کنند و برخلاف نسل‌های قبل که به روشن ماندن چراغ حساسیت داشتند به این امر بی‌توجه می‌شوند.

حیاط خانه‌ها و مجتمع‌های مسکونی چراغانی می‌شود و روی دیوارهای خانه چراغ‌هایی نصب می‌شود و نورافشانی بر نمای خانه رواج می‌یابد، زیرا بر زیبایی خانه می‌افزاید. کسی حساسیت ندارد که هنگام دیدن فیلم و تلویزیون چراغ را خاموش کند. سازندگان خانه به نورگیر بودن و بزرگ بودن پنجره‌ها برای جذب نور بی‌تفاوت می‌شوند.

دیوار خانه‌ها و پنجره‌ها عایق نیستند و به همین دلیل گرما و سرما به سادگی به خانه نفوذ می‌کند، ولی کسی مشکلی ندارد، زیرا می‌توان با روشن کردن سیستم سرمایش یا گرمایش آن را دفع کرد. خلاصه کلام آنکه یک سیاست نادرست رفتارهای نادرستی را موجب می‌شود.

وقتی گفته می‌شود که مصرف برق هم توسط خانوار و هم توسط بنگاه‌های اقتصادی بهینه نیست بلافاصله گفته می‌شود که باید با کار فرهنگی آن را اصلاح کرد و سیاست رایج التماس‌درمانی است. نصب بنر و تبلیغ و پخش نماهنگ و امثالهم در دستور کار قرار می‌گیرد، اما آنچه در عمل رخ می‌دهد افزایش مصرف و بی‌فایده بودن این روش است.

وقتی گفته می‌شود باید با اهرم قیمت به مردم فشار آورد که رفتارشان را بهینه کنند و‌گرنه با پرداخت هزینه بالا جریمه می‌شوند، پاسخ می‌دهند که شما به دنبال استبداد هستید که می‌خواهید مردم را به تغییر رفتار مجبور کنید. نهایتا کار آن‌قدر وخیم می‌شود که شرکت توانیر ناچار به قطع برق می‌شود.

حال پرسش این است که جریمه مالی کردن پرمصرف‌ها استبداد است یا بی‌توجه به نظر شهروندان برق آنها را قطع کردن؟ به سادگی روشن است که اگر با گران کردن قیمت برق، پرمصرف‌ها را به اصلاح رفتار سوق دهیم، مشکل کمبود برق منتفی خواهد شد، ولی عجیب آن است که از این راه‌حل ساده استفاده نمی‌کنیم و کماکان به دنبال راه‌حل معجزه‌آسا هستیم در حالی‌که در عرصه حکمرانی هیچ معجزه‌ای در کار نیست! نتیجه این وضع آن است که فشار کمبود برق بر سر صنعت خراب می‌شود که صدای کمی دارد و مظلوم‌تر از دیگر بخش‌های کشور است.

جالب این است که وقتی قیمت برق پایین باشد بنگاه‌های اقتصادی هم انگیزه ندارند که از روش‌های بهینه در مصرف انرژی در فعالیت تولیدی خود استفاده کنند، ولی وقتی قیمت برق بالا باشد بنگاه‌های اقتصادی هم سراغ روش‌های جدیدتری می‌روند که برق کمتری مصرف کند. از آن سو، انگیزه نیز برای تولید برق بیشتر از سوی بخش خصوصی فراهم می‌شود و کمبود با تعدیل تقاضا و عرضه برق برطرف می‌شود.
این وضعیت، نشانه شکست سیاست اصلاح رفتار با کار فرهنگی و التماس‌درمانی است و باید نسبت به این رویه تجدیدنظر کرد. اما در چنین وضعیتی کسانی ظاهر می‌شوند که مشکل را در این می‌بینند که دولت‌های قبل در ساخت نیروگاه‌های جدید کوتاهی کرده‌اند و نتیجه‌ای که می‌گیرند این است که باید وزیر نیرو کسی باشد که با صنعت نیروگاه‌سازی آشنا باشد تا بتواند در کوتاه‌ترین زمان، نیروگاه‌های جدیدی را درست کرد و به مدار وارد کرد.

این رویکرد دقیقا همان جست‌وجوی راه‌حل سریع است که در اینجا با راه‌حل درست فاصله دارد. راه‌حل درست این است که با مردم صحبت و فلسفه افزایش شدید قیمت پلکانی برای پرمصرف‌ها را تشریح کرد و برای وزارت نیرو فردی مناسب است که بتواند با مردم چنین گفت‌وگویی داشته باشد نه وزیر نیروگاه‌ساز! وقتی می‌توان با اصلاح رفتار، کمبود برق را تا حد زیادی منتفی کرد، چرا باید منابع محدود کشور را صرف ساخت نیروگاه‌های جدید‌ کرد و به قیمت دست نزد؟ در اینجاست که تعارض پوپولیسم و جدیت در حکمرانی ظاهر می‌شود.

کسانی که دنبال آن هستند که صدایی بلند نشود ایده نیروگاه‌سازی را دنبال می‌کنند، اما کسانی که اصلاح شیوه حکمرانی را طلب می‌کنند بر طبل افزایش زیاد قیمت برق برای پرمصرف‌ها می‌کوبند. در روش پوپولیست‌ها مصرف، رشد شدیدی دارد و باید بخش عرضه برق تقلا کند که خود را به سطح مصرف برساند، اما در ایده طرفداران اصلاح حکمرانی، این بخش مصرف است که باید خود را با میزان عرضه تطبیق دهد.

روشن است که اگر اقتصاد و خصوصا صنعت رشد کند نیاز به نیروگاه بیشتر می‌شود و باید نیروگاه بیشتری ساخته شود، ولی وقتی اقتصاد رشد زیادی ندارد تاکید صرف بر ساخت نیروگاه‌های جدید در کشور شیوه بی‌فرجامی است و بحران را تنها چند سال به عقب می‌اندازد و چند سال بعد دوباره با این معضل روبه‌رو خواهیم شد.

دکتر علی سرزعیم
منبع: دنیای اقتصاد



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0