سیاست و ورزش همواره پیوندی نزدیک با یکدیگر دارند و اغلب با هم تلاقی می‌کنند که نمونه‌هایی از آن را می‌شد در المپیک۲۰۲۴ پاریس مشاهده کرد. 
اسکواد دولت

علاوه بر رابطه متقابل، سیاست و ورزش، به‌ویژه ورزش‌های گروهی مانند فوتبال، از نظرگاه‌های مختلف مانند استراتژی، مدیریت، کارتیمی، سازگاری و انعطاف‌پذیری و پاسخ‌گویی با یکدیگر شباهت دارند: هر دو نیازمند تیم‌های رقابتی با بازیکنانی به‌دقت تمرین کرده و آماده هستند و گاه، در غیاب سازوکارهای استعدادیابی با صف بازیکنان پا به سن گذشته مواجه می‌شوند.

بیش از این، بازی سیاست نیز همانند رقابت‌های ورزشی با برد و باخت همراه بوده و هم کلوب‌های سیاسی و هم تیم‌های ورزشی اغلب با مخاطبانی فراگیر از هواداران فداکار یا متنفر درگیر هستند.
در این میان، هیچ اصطلاحی نمی‌تواند مانند «بازی نگرش‌ها» شباهت فوتبال با سیاست را نشان دهد.

اغلب گفته می‌شود که فوتبال همانند سیاست، بازتابی از جامعه و کژتابی‌های آن است؛ به این معنی که می‌توان مسائل اصلی یک جامعه را در آیینه آن مشاهده کرد.

در همین حال، سیاست در هر جامعه باید همانند یک تیم فوتبال، بر اساس تجزیه و تحلیل عملکرد گذشته و پیش‌بینی سناریوهای آینده برای یک بازی خاص تجهیز شود. در یک «استعاره فوتبالی»، کابینه دولت را می‌توان به یک تیم فوتبال تشبیه کرد که هدایت آن، بنا به خواست رای‌دهندگان، به رئیس‌جمهور و مشاوران او، به‌عنوان کادر فنی سپرده شده و به‌طور طبیعی انتظار می‌رود که چینش اسکواد دولت توسط ایشان، همراستا با نگرش عمومی، رسیدگی به دغدغه‌های اصلی شهروندان را هدف بگیرد؛ اما اسکواد دولت باید چگونه لیگ چهاردهم را آغاز کند؟

در یک طبقه‌بندی کلی، «خطیرترین» مسائل روز کشور را همان‌گونه که مسعود نیلی اشاره می‌کند، می‌توان در قالب یک سه‌ضلعی بحران‌زای ۱) ناترازی‌های اقتصادی و محیط زیستی ۲) سیاست خارجی تهاجمی و انزواگرایانه ۳) شکاف‌های عمیق اجتماعی-فرهنگی تصویر کرد که در این میان، اولین رأس، «حیاتی‌ترین» و دشوارترین و سومین رأس «فوری‌ترین» و سهل‌ترین هستند. حیاتی بودن مواجهه با ناترازی‌های اقتصادی، به‌ویژه تورم، به معنای این است که باید رئیس کل بانک مرکزی را در رأس خط هجومی اسکواد دولت در نظر گرفت.

در واقع، گرچه در یک ترکیب آرمانی، بانک مرکزی باید برای جلوگیری از فشارهای سیاسی مستقل از دولت باشد؛ اما در اقتصادی همانند کشورمان در عمل همه پاس‌های کوتاه و بلند برای بانک مرکزی ارسال می‌شود و این نهاد را به مرکز مقاومت تبدیل می‌کند. علاوه بر رئیس‌کل بانک مرکزی، وزرای نیرو، نفت، صنعت و کشاورزی، سایر بازیکنانی هستند که خط تهاجم به ناترازی‌ها را تکمیل می‌کنند.

در سمت مقابل، وزرای رفاه، آموزش و پرورش، آموزش عالی و بهداشت و درمان را می‌توان به‌عنوان مدافعان و وزیر کشور را به‌عنوان دروازه‌بان اسکواد دولت در نظر گرفت؛ چراکه عملکرد ایشان با تخفیف یا تشدید التهاب‌های داخلی گره می‌خورد.

کمربند خط میانی با وزیر اقتصاد و رئیس سازمان برنامه و بودجه مشخص می‌شود که کنترل جریان بازی را در اختیار داشته و ارتباط میان خطوط دفاعی و تهاجمی را برقرار می‌کنند. در همین حال، وزیر امور خارجه و وزیر ارتباطات، بال‌های چپ و راستی هستند که می‌توانند هم بر هجوم به مشکلات اقتصادی و هم بر دفاع در برابر ناامیدی فراگیر اجتماعی اثرگذار باشند.

روشن است که آرایش پیشنهادی اسکواد دولت در اینجا بر اساس نگرشی مرتبط با سه‌ضلعی بحران‌زای کشور شکل گرفته و ممکن است بسیاری با آن موافق نباشند.
با این حال، تردیدی نیست که نه تنها هر آرایش جایگزین باید بر اساس یک نقشه راه مشخص پیشینی پیشنهاد شود، بلکه بیش از این، بازیکنان انتخابی نیز باید با آن نگرش خاص به بازی سازگار باشند.

با وجود این نکته، چینش کابینه دولت جایی است که سیاست می‌تواند به‌شدت از استعاره فوتبال واگرا ‌شود. گرچه مشابه با یک تیم فوتبال، بازیکنان سیاسی نیز می‌توانند ویژگی‌های فردی متمایز داشته باشند، اما در فوتبال به‌طور معمول یک مهاجم در دفاع یا یک مدافع در خط هجومی به‌کار گرفته نمی‌شود.

در نقطه مقابل، انتخاب اسکواد دولت در بده‌بستان‌های واقعی دنیای سیاست اغلب با انگیزه‌های «غیرفوتبالی» مرتبط است.مسعود پزشکیان و اطرفیان وی، خاستگاه‌های سیاسی متفاوت وزرای پیشنهادی را به‌عنوان تلاشی برای ایجاد وفاق میان گروه‌های سیاسی در جهت حل بحران‌های پیش‌روی کشور معرفی می‌کنند. این در حالی است که کابینه پیشنهادی چهاردهم در علوم سیاسی و اقتصاد سیاسی با یک عنوان روشن مشخص می‌شود: «دولت ائتلافی مازاد».

دولت ائتلافی مازاد، دولتی است که ائتلافی از گروه‌های سیاسی را فراتر از آنچه به لحاظ حقوقی لازم است، دربرمی‌گیرد. آیا دولت ائتلافی مسعود پزشکیان می‌تواند پایدار باشد و اصلاحات اقتصادی و به‌طور کلی‌تر، سیاست‌هایی را پیگیری کند که هزینه‌های کوتاه‌مدت اما منافع بلندمدت دارند؟ گرچه شواهد آماری نشان می‌دهد که هر چه تعداد گروه‌های سیاسی عضو یک ائتلاف بیشتر و پیوند نگرشی میان آنها ضعیف‌تر باشد، این ائتلاف ناپایدارتر می‌شود، با این حال، تشکیل دولت‌های ائتلافی مازاد می‌تواند در شرایط خاص عقلانی باشد: ائتلاف‌های مازاد می‌تواند در شرایطی که گروه‌های سیاسی اقلیت از نفوذ بالا برخوردار هستند، به‌عنوان یک بیمه‌نامه سیاسی برای کاهش قدرت محوری گروه‌های باج‌گیر عمل کند.

در همین حال، این استدلال آسیب‌پذیری پایین‌تر دولت‌های ائتلافی با یک حفره عمیق نیز مواجه است. مطالعات نشان می‌دهد که تشکیل دولت‌های ائتلافی، به‌ویژه دولت‌های ائتلافی مازاد، با نوسانات کمتر سیاست همراه است.

این تدریجی‌گرایی از آنجا ناشی می‌شود که در دولت‌های ائتلافی، بازیگران «وتوکننده» در داخل خود دولت قرار می‌گیرند. در واقع، تشکیل دولت‌های ائتلافی مازاد راهی شناخته‌شده برای مقابله با «دولت‌های تقسیم‌شده» هستند که در آنها گروه‌های سیاسی متفاوت، نهادهای سیاسی مختلف را کنترل می‌کند و قدرت وتوی آنها اغلب به بن‌بست سیاست منجر می‌شود.

با این حال، انتقال مسوولیت به دولت و توزیع آن در بین شرکای ائتلاف می‌تواند با «مصالحه‌های اجباری» ناخوشایند همراه باشد. ایجاد تغییرات عمیق در سیاست در جایی که گروه‌های سیاسی نمی‌توانند بدون توافق سایر گروه‌های نمایندگی‌کننده ترجیحات متمایز، سیاستگذاری کنند، دشوار می‌شود.

این به آن معناست که دولت‌های ائتلافی در کشورهای توسعه‌نیافته‌ای که در آنها نگرش بیشتر گروه‌های سیاسی ذی‌نفوذ با خواست عمومی در تضاد است، می‌تواند با تشدید اینرسی، وضع موجود را تداوم دهد؛ مگر آنکه ائتلاف، مانند آنچه اکبر هاشمی رفسنجانی در دولت دوم خود انجام داد، بر مبنای یک دستورکار مشخص و امکان‌پذیر شکل بگیرد.

به‌طور کلی، چالش‌های حکمرانی و سیاستگذاری در دولت‌های ائتلافی با این واقعیت مرتبط است که شرکای یک ائتلاف سیاسی، ترجیحات متفاوت داشته و در نتیجه، رقابت و ناهمگونی را به دولت تزریق می‌کنند: کابینه‌های ائتلافی می‌تواند با دامن زدن به «انحراف» از دستورکار دولت، کارآیی سیاستگذاری را کاهش دهد.

مقابله با این انحراف‌ها به‌طور معمول توسط فرآیندهای پرهزینه و زمان‌بر چانه‌زنی بر سر اینکه ۱) کدام بازیگران سیاسی در فرآیند سیاسی مشارکت کنند؟ ۲) اهداف و انگیزه‌های متضاد آنها چیست؟ ۳) امتیازات سیاسی چگونه با مسوولیت مبادله می‌شود، صورت می‌گیرد.

در واقع، این هزینه‌های چانه‌زنی نوعی سرمایه‌گذاری برای بهبود عملکرد یک ائتلاف سیاسی در آینده هستند.در سکوت مسعود پزشکیان، قضاوت درباره داده‌ها و ستانده‌های چینش اسکواد دولت دشوار است.

با این حال، نمی‌توان بر این موضوع چشم پوشید که تعریف رئیس‌جمهور از وفاق تا اینجا با یک اعوجاج مفهومی همراه بوده است: یک دولت ائتلافی بر مبنای وفاق میان گروه‌های سیاسی شکل می‌گیرد؛ وفاق به‌خودی خود نمی‌تواند مبنای تشکیل دولت باشد.

چنانچه یک کابینه ائتلافی بدون توافق روشن پیشینی شکل بگیرد، خروجی چیزی جز یک «فوتبال دورهمی» نخواهد بود. چنانچه استعاره فوتبال را به فراتر از کابینه دولت تعمیم داده و سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه را به‌ترتیب به‌عنوان سه خط هجومی، میانی و دفاعی اسکواد نظام حکمرانی در نظر بگیریم، معنای فوتبال دورهمی در غیاب حکمیت قانون و وفاق تشدید نیز می‌شود.

بازیکنان می‌توانند برای ارائه یک «بازی زیبا» اما بی‌نتیجه وسوسه شوند و بدتر از این، گروه‌های ذی‌نفع و رانت‌جویان می‌توانند با تسخیر دولت، باطن زشت را با صورت زیبا بزک کنند: درباره اول، پیروزی هدفی است که از مسیری اشتباه دنبال می‌شود، حال آنکه درباره دوم، پیروزی حتی هدف نیز نیست.

آنچه نتیجه یک مسابقه فوتبال را از پیامدهای عملکرد نظام حکمرانی متمایز می‌کند این است که بازی نظام حکمرانی، رقابت‌ در یک لیگ یا در یک رویداد چهار‌سالانه نیست؛ برد و باخت در بازی حکمرانی، زندگی میلیون‌ها انسان را به‌طور واقعی تحت تاثیر قرار می‌دهد.
دکتر نوید رئیسی
منبع: دنیای اقتصاد



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0