🔻روزنامه تعادل
📍 وزرای صمت و اقتصاد و معادله تجارت خارجی
✍️ مجیدرضا حریری
بخش بزرگی از رخدادهایی که در حوزه اقتصادی کشور در دستگاههای مختلف از جمله تجارت و تجارت خارجی ایران رخ میدهد، آن است که این بخش محل یک منازعه بزرگ بینالمللی شده است. یعنی یک منازعه غیراقتصادی (منازعه سیاسی و امنیتی با دنیای غرب) وجود دارد، اما محل این منازعه به حوزه اقتصادی کشیده شده است. ما جنگ و نبرد نظامی با امریکا نداریم، بلکه یک منازعه سیاسی، امنیتی و راهبردی داریم که این منازعه به حوزه اقتصاد به ویژه بازرگانی خارجی کشیده شده است. بازرگانی خارجی ۳پایه اصلی دارد که شامل حمل و نقل، بیمه و بانک است، ایران در هر ۳حوزه توسط امریکا تحریم شده است. هژمونی پولی و مالی دنیا که تحت تسلط امریکاست این تحریمها را پذیرفته و اجرایی میکند. بنابراین بخش اصلی مشکلات اقتصادی ایران به این وزیر و آن وزیر یا این کابینه و آن رییسجمهور ارتباطی پیدا نمیکند و مسائل اصلی باید در حوزه سیاسی حل و فصل شوند. حالا این رخداد تلخ (تحریمها و تنشها با غرب) رخ داده است، باید دید چه کسی میتوان این بحران را بهتر مدیریت کرده و آثار تحریمها را در اقتصاد ایران کاهش دهد؟ این بستگی به آن است که فرد حاضر در اقتصاد چقدر مدیریت میداند و چه کارآمدیهایی دارد؟ چقدر سابقه دارد و چقدر کارآمدی از خود نشان میدهد؟ در حوزه تجارت خارجی ایران، ۲وزیر نقش برجستهتری دارند. وزیر اقتصاد و وزیر صمت از جمله این وزرایی هستند و وزرای دیگر بهطور مستقیم در فرآیندهای این حوزه دخالت ندارند.
آقای همتی به عنوان وزیر اقتصاد با کارنامه و سابقه مشخصی روی کار میآید. شخصا ایشان را موفقترین رییس کل بانک مرکزی در دو دهه اخیر میدانم و معتقدم عملکرد بسیار مثبتی داشتهاند. در زمانی که بسیاری از افراد و جریانات ارزیابیهای سطحی به عملکردها دارند و میگویند فلان رییس کل بانک مرکزی ارز را در این نرخ تحویل گرفت و فلان نرخ تحویل داد! اما نباید فراموش کرد به محض حضور همتی در بانک مرکزی با تحریمهای سفت و سخت زمان ترامپ روبهرو شدیم، ضمن اینکه اقتصاد ایران، هنوز با تحریمها سازگار هم نشده بود. از سوی دیگر رخداد بزرگ کووید ۱۹ نیز در اقتصاد ایران و جهان رخ داد. در زمان زمامداری همتی بر بانک مرکزی معادله کرونا مساله اصلی اقتصاد دنیا بود و اقتصاد ایران را هم تحت تاثیر قرار داده بود. قیمت انرژی و نفت به زیر ۱۰دلار و حتی به نرخ منفی رسیده بود. با همه این مشکلات، رفتار همتی در بانک مرکزی در حوزه پولی و مالی و ارزی، رفتار صحیحی بود. کما اینکه پس از حضور فرزین هم در بانک مرکزی، همان سیاستهای همتی پیش گرفته شد. چه خوب میشود که همین ترکیب در دولت چهاردهم تداوم یابد و فرزین و همتی با هم کار کنند. بنابراین یک بخش مهم تاثیرگذار در تجارت خارجی وزارت اقتصاد است. ایشان با این سابقه و تجربه و تواناییهای تئوریک و عملیاتی در بیمه مرکزی و بانکداری میتواند ظرفیتهای تازهای ایجاد کند. در وزارت صمت هم آقای اتابک را داریم که سابقه کاری به مفهوم مدیریت یک دستگاه اجرایی را نداشتهاند. از یک فضای بنگاهداری به دولت چهاردهم آمده و در حوزه مدیریت سیمان فعالیت میکرده است. حوزههای مدیریت بنگاهی ایشان هم خصوصی نبوده و اغلب بنگاههایی که ایشان کار میکرده، زیر نظر حاکمیت بوده است. روشهای اداره بنگاههای حاکمیتی، مبتنی بر سود و زیان و تراز مالی و کارآمدی نیست و فرآیندهای دیگری در این حوزه اثرگذار هستند. بنابراین در حوزه وزارت صمت با یک کاغذ سفید روبهرو هستیم که باید مثبت آن نگاه کرد. باید منتظر ماند و دید چه کسانی به عنوان معاونان و مدیران ایشان منصوب میشوند. بعد از این مرحله بهتر میتوان درباره سطح عملکردی وزیر صمت و اثری که احتمالا در حوزههای تجاری و تجارت خارجی میگذارند، بحث و تبادل نظر کرد. تا آن زمان باید نیمه پر لیوان را ببینیم و امیدوار باشیم که عملکردها در راستای حل مشکلات است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سیاستگذار قدرت خدایی ندارد
✍️ دکتر مهدی انصاری
بیایید سری به خاطرات شما از بازیهای استراتژی ویدئویی یا کامپیوتری بزنیم. شما از منظری خداگونه به بازیگران بازی تسلط داشته و آنها را مدیریت میکردید.
با اتخاذ سلسله تصمیمات درست یک جنگ را پیروز میشدید یا اقتصاد یک دیار را توسعه میدادید؛ اطلاعاتی از نیازها، خواستها و تواناییهای عناصر مختلف بازی داشتید، برای این عناصر تصمیمگیری کرده و بهصورت مستقل برنامهریزی میکردید تا به اهداف مشخصی دست یابید. قاعدتا به شما خوش میگذشته است و چه خوب! اما این مقاله به سیاستگذار یادآوری میکند که جایگاه او متفاوت با انجام بازی استراتژی ویدئویی است. سیاستگذار خواست مردم را نمیداند، نمیتواند به جای آنها تصمیمگیری کند و یک عقل منسجم عهدهدار سیاستگذاری نیست. در ادامه برای هر یک از این سه تفاوت اساسی نمونههای بارز تاریخی ذکر میشود.
۱- سیاستگذار خواست مردم را نمیداند. سیاستگذار نمیتواند چون شما درون بازی استراتژی روی یک عنصر بازی کلیک کرده و از خواستهای مردم آگاه شود. بهعنوان نمونه، مشکل بیخانمانی در سیاتل مشکلی است که نه تنها بیخانمانها بلکه عموم مردم را آزار میدهد. شورای شهر سیاتل آمریکا در ماه مه سال۲۰۱۸ تصمیم گرفت برای تامین مالی رفع مشکل بیخانمانهای شهر مالیاتی جدید بر شرکتهای بزرگ به نام Head Tax وضع کند؛ مالیاتی متناسب با تعداد کارکنان بر شرکتهای با درآمد بالای ۲۰میلیون دلار در سال. اما مخالفت عمومی با این قانون بهدلیل نگرانی نسبت به خروج شرکتهای بزرگی چون آمازون و از دست رفتن مشاغل چنان بالا گرفت که تنها پس از یکماه همان شورا این قانون را باطل کرد.
خواست مردم با نیاز آنها متفاوت است. حتی سیاستگذاری در جهت نیاز مردم لزوما در جهت خواست آنها نیست. دولت دانمارک در سال۲۰۱۱ بهعنوان اولین دولت در جهان مالیات بر مصرف مواد غذایی با چربی اشباعشده (Fat Tax) را وضع کرد. این سیاست با هدف ارتقای سلامت مردم اتخاذ شد. طبق پژوهشهای پزشکی شکی نیست که کاهش مصرف چربی اشباعشده به نفع فرد است؛ اما این سیاست نیز شکست خورد و سال۲۰۱۲ باطل شد؛ چراکه خواست مردم همراه با این سیاست نبود. خروجی سیاست افزایش قیمت مواد غذایی مشمول قانون در دانمارک بهعلت عدم کاهش تقاضا و مراجعه بخشی از دانمارکیها به کشورهای همسایه نظیر آلمان و سوئد برای تهیه این اقلام بود.
۲- سیاستگذار نمیتواند به جای مردم تصمیم بگیرد. سیاستگذار نمیتواند چون شما درون بازی به جای بازیگران تصمیم گرفته و موقعیت مکانی و عملکرد آنها را کنترل کند، بلکه تنها میتواند سیاستهایی را وضع کند که از نگاه بازیگران اقتصاد قیود انتخابشان خواهد بود. یک مثال بارز تاریخی در این زمینه قانون مالیات بر تعداد پنجره (Window Tax) در انگلستان قرن هفدهم تا نوزدهم است. سیاست مالیاتی که با هدف بازتوزیع از طبقه ثروتمند به محروم (Progressive) برای خانههای با بیش از ۱۰پنجره، مالیاتی مضاعف متناسب با تعداد پنجرههای خانه اخذ میکرد. خروجی جالب این سیاست این بود که مردم پنجرههای خانهها را آجر کردند؛ بهگونهایکه وقتی تعداد پنجره آستانه سیاست به هفت عدد کاهش پیدا کرد، تعداد خانههای با دقیقا هفت پنجره در انگلیس و ولز به یکسوم کاهش یافت. در نبود تعداد پنجره کافی نور و اکسیژن لازم به ساکنان خانهها نمیرسید و بیماریهایی چون تیفوس، آبله و وبا شیوع پیدا کرد.
قاعدتا هدف سیاستگذار نه کاهش تعداد پنجرهها و شیوع بیماریها، بلکه بازتوزیع منابع و کمک به کاهش نابرابری بوده است؛ اما توجه نداشته است که سیاست وی قید انتخاب مصرفکننده است نه خود انتخاب. به همین دلیل است که صورتبندی مسائل برنامهریز مرکزی (Social Planner) در علم اقتصاد متفاوت از مسائل سیاستگذاری چون مالیات رمزی (Ramsey) است. در صورتبندی مساله سیاستگذار، نحوه واکنش بازیگران اقتصاد قید انتخاب مساله سیاستگذار است. در نتیجه علاوه بر قید منابع در برنامهریزی مرکزی با قید قابلیت پیادهسازی سیاست روبهرو است.
مثال قابل توجه دیگر در این زمینه تصویب متمم هجده قانون اساسی آمریکا در ممنوعیت تولید، فروش و حمل مشروبات الکلی در سال۱۹۲۰ است. ممنوعیتی در حد قانون اساسی با بالاترین حد اثرگذاری تصویب شد. این ممنوعیت در ابتدا باعث کاهش مصرف الکل شد؛ ولی در ادامه باعث افزایش مصرف الکل و سایر مواد مخدر شد. این سیاست همچنین باعث تشکیل بارهای زیرزمینی (Speakeasies) شد؛ بارهایی که معمولا نوری بسیار کم و فضایی ساکت و مخفیانه داشتند و نوستالژی نور کم آنان هنوز در کنار سایر عوامل باعث رواج نور کم در کافههای امروزی است. بهعلاوه بهعلت وجود تقاضای جدی برای این محصول و ناکارآمد بودن این ممنوعیت موجبات رواج رشوهدهی به مقامات و پلیس برای دور زدن این قانون فراهم شد. قانونی که برای کاهش فساد وضع شده بود، به افزایش فساد ختم شد. این ممنوعیت نهایتا در سال۱۹۳۳ از طریق متمم بیست و یک قانون اساسی آمریکا باطل شد.
چنین سیاستهایی امروزه نیز به وفور یافت میشوند. ایالت کالیفرنیا در سال۲۰۱۴ ممنوعیت فروش کیسههای پلاستیکی به خریداران را در جهت اهداف زیستمحیطی وضع کرد. در نتیجه این سیاست فروش کیسههای پلاستیکی چندبار مصرف شتاب گرفت. مردم به جای خرید کیسههای پلاستیکی یکبار مصرف سراغ کیسههای ضخیمتر- با میزان پلاستیک بیشتر- رفتند که بهعلت امکان استفاده چندباره توسط قانون از ممنوعیت معاف شده بود. درنتیجه مصرف پلاستیک کاهش چندانی پیدا نکرد.
۳- یک عقل منسجم عهدهدار سیاستگذاری نیست. سیاستگذار برخلاف شما درون بازی ویدئویی تنها تصمیمگیر صحنه نیست، بلکه باید مطمئن باشد که سیاست خوب او برهمکنش منفی با سیاستهای دیگر بخشها ندارد. بهعنوان مثال در نروژ، بهدلیل اهداف زیستمحیطی، خودروهای برقی از بسیاری از مالیاتها و عوارض جادهای معاف شدهاند. در عین حال سیاستی از سوی دیگر بخش دولتی وجود داشته است که هزینه تعمیرات جادهها از عوارض تامین میشوند. گسترش استفاده از خودروهای برقی از یکسو خوشحالکننده است؛ اما از سوی دیگر مشکل تامین مالی تعمیرات جادهها سالبهسال جدیتر شده است.
علاوه بر ناسازگاری بین بخشی، ناسازگاری زمانی نیز رخ میدهد. یک مورد برجسته ناسازگاری زمانی داستان بحران مالی جهانی سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰است. در اوایل دهه۹۰ میلادی در آمریکا سیاستهای کمک به خانهدار شدن بهویژه برای اقشار کمدرآمد اتخاذ شد. در پی این سیاستها نقش انجمن ملی فدرال وام (Fannie Mae) و شرکت فدرال وامهای مسکن (Freddie Mac) در حمایت از خانهدار شدن اقشار کمدرآمد از طریق تامین وامهای مسکن برای این قشر پررنگتر شد. اما چند سال بعد سیاستهایی چون قانون بانکداری بینایالتی (Riegle-Neal) و قانونی دیگر (Gramm-Leach-Bliley) در اواخر دهه۹۰ میلادی مقرراتزدایی قابل توجهی در صنعت بانکی آمریکا با هدف رقابتیتر کردن آن صورت دادند. دو سیاست با اهدافی پسندیده که برهمکنشی بسیار هزینهزا برای اقتصاد آمریکا و جهان داشتند. مقرراتزدایی در کنار عرضه گسترده وامهای مسکن برای اقشار کمدرآمد باعث شد سرمایهگذاری بیش از حدی در وامهایی صورت گیرد که به افرادی تعلق گرفته بود که بهدلیل اوضاع مالی صلاحیت بازپرداخت نداشتند.
از آن بدتر، سیاستگذار ممکن است در آن واحد دو تصمیم ناسازگار بگیرد. در این زمینه یک مثال معروف در کتب اقتصاد کلان وجود دارد. آرژانتین در سال۱۹۹۱ شروع به سیاست ثابت نگه داشتن پول ملی خود (پزو) بهصورت یک پزو برابر با یک دلار آمریکا کرد. هدف از این سیاست مقابله با تورم و ثباتبخشی به اقتصاد بود. در همان حال دولت آرژانتین سیاست مالی انبساطی را با هدف ایجاد رشد اقتصادی و مبارزه با بیکاری در پیش گرفت. نتیجه بدهی سنگین دولت، ابرتورم، نکول دولت در بازپرداخت بدهی و کوتاه آمدن از ثابت نگاه داشتن پزو در مقابل دلار بود. مثالهایی از این دست فراوانند که سیاستهای مستقلا خوب بهدلیل ناسازگاری با یکدیگر نتایج فاجعهباری را رقم زدهاند.
امید میرود که سیاستگذاران کشور بهویژه دولت جدید متوجه این سه نکته اساسی باشند. سیاستگذار سالم اگر بداند که خواست مردم را نمیداند بیشتر به مردم گوش میدهد؛ اگر بداند که نمیتواند به جای مردم تصمیمگیری کند، فرصت و امکانات بیشتری را صرف تبیین مسائل برای مردم میکند و اگر به انواع ناسازگاریهای بالقوه توجه داشته باشد، عطش کمتری برای وضع قوانین جدید و مداخله دارد. در یک کلام، چنین سیاستگذاری اهمیت اصل آزادی انسان را بهعنوان وجهی از کرامت انسانی و یک واقعیت فطری و تغییرناپذیر عمیقا درک میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 رازی که در کلام آن روز امام نهفته بود
✍️ عباس شمسعلی
آن روز که امام راحلمان فرمود؛ «راه قدس از کربلا میگذرد»، بسیاری این سخن را در چارچوب فضای تقابل نظامی با رژیم
بعث عراق تحلیل و فهم میکردند اما مانند بسیاری دیگر از جلوههای بصیرت و ژرفنگری آن پیر فرزانه، گذر زمان نشان داد که معنی آن کلام چه بود و کدام «راز سر به مُهری» را با خود حمل میکرد!
این روزها مردم مهماننواز عراق در شهرهای مختلف کشورشان پذیرای میلیونها زائر عاشق از کشورهای مختلف هستند که در آستانه اربعین حسینی خود را به کوی یار رساندهاند.
اربعین حسینی در سالهای اخیر تبدیل به میعادگاه و نقطه اشتراک دهها میلیون زائر مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، ایرانی و عراقی، اروپایی و آمریکایی و آفریقایی و... شده است. پدیده اربعین اگرچه به عنوان بزرگترین اجتماع مذهبی جهان همچنان مورد سانسور رسانههای مرعوب از وحدتی جریانساز قرار گرفته است، اما همچنان که ماه پشت ابر پنهان نمیماند این پدیده بینظیر هم از چشم آزادگان و پاک ضمیران عالم پنهان نمانده است.
هر سال که میگذرد بر سیل مشتاقان زیارت اربعین از اقصی نقاط عالم افزوده میشود و در کنار شیعیان مشتاق و دلداده، چه بسیار غیرمسلمانان و غیرشیعیان که کنجکاوانه رهسپار طریقالحسین(ع) میشوند تا خود تجربه کنند این پدیدهای را که تحلیل و تصور آن از دور برایشان راحت نیست.
اکنون این سیل خروشان رودخانهای که به عشق وصال به دریا موج میزند و پیش میرود، دیگر به یک قرارگاه و محل اجتماع آزادگان عالم از نقاط دور و نزدیک تبدیل شده است تا در فضائی که به هیچ کجای عالم شبیه نیست گردهم آیند. فضای بیهمتای مسیر اربعین را در کجای عالم میتوان یافت؟ در شرایطی که در نظام سرمایهداری و سودمحور جهان امروز که بسیاری در سایه فرهنگ غربی به دنبال کسب سود بیشتر شاید به هر قیمتی هستند و بسیاری از مفاهیم ارزشی و انسانی دیگر وجود خارجی ندارد، جایی در این عالم هست که مردمان بسیاری سخاوتمندانه هر آنچه در توان دارند در طبق اخلاص میگذارند تا از زائران امام خود به شایستگی میزبانی کنند. این جاده نورانی گویا هر آنچه انسان امروز از آن محروم شده و به آن احتیاج دارد را همچون نمایشگاهی به تصویر عینی میکشد؛ از ایثار و یکرنگی تا تعاون و همکاری، از بخشودگی و مروت تا تجلی انسانیت و یاری قوی به ضعیف.
همه اینها وقتی در کنار هم و با حضور دهها میلیونی زائران از اقصی نقاط عالم تجلی پیدا میکند، به مرور به فرهنگی منتشر شده و بسط یافته در سراسر عالم تبدیل میشود.
این پدیده شگرف در زیر سایه بزرگ آزادمرد عالم حضرت حسین ابن علی(ع) شکل میگیرد که جلوه او روز به روز در عالم بیشتر و بیشتر میشود. امروز نسبت به سالها و دههها و قرنهای قبل مردم عالم بیشتر و بهتر حسین ابن علی(ع) را میشناسند و گویی اراده خداوند بر این بوده است که راه و منش دردانه هستی، همچون ذخیرهای ارزشمند، زمانی به انسانها در این عصر برسد و پرآوازه شود که بیش از هر زمانی به آن محتاج هستند.
اگر روزی امام حسین(ع) الگوی شیعیان بود امروز تبدیل به الگویی جهانی و آشنا برای همگان شده است. این خط سرخ آزادیخواهی و ظلمستیزی تا پای جان سیدالشهدا(ع) است که دلهای مردم ستمدیده و آزادیخواهان عالم را گرم و قدمهایشان را استوار میکند و البته لرزه بر اندام مستکبران و یزیدیان زمان میاندازد.
امروز دیگر حسین ابن علی(ع) تنها، شهید مظلومی که مورد ستم قرار گرفته است و باید برای او گریست نیست، بلکه او و راه نورانی او به نقطه امید مظلومان و آزادیخواهان جهان تبدیل شده است.
اکنون میتوان بهتر به این سؤال پاسخ داد که چرا عظیمترین اجتماع مذهبی جهان در اربعین حسینی، برخلاف بسیاری از رخدادهای بهمراتب کوچکتر و حتی بیاهمیت، در رسانههای تحت سیطره دولتهای غربی و سردمداران استکبار عامدانه مورد سانسور قرار میگیرد؟! طبیعی است که در این اجتماع عظیم چیزهایی وجود دارد که برای این دولتها و نظام استکباری غرب نگرانکننده و تهدید محسوب میشود. مهمترین علت این نگرانی را میتوان در ترس از معرفی بزرگترین الگوی آزادگی و دریای بیکران حسین ابن علی(ع) دانست که دهها میلیون قطره در رودخانه اربعین خود را به آن میرسانند. آنها میدانند که جاذبه این دریای بیکران هر انسان آزادیخواه و مخالف ظلمی را به سمت خود میکشاند و از نظر آنها نباید راه و رسم چنین الگویی شناخته شود و نباید آزادیخواهان عالم زیر پرچمی واحد جمع شوند.
اما اراده خداوند فوق ارادههاست. همان خدایی که طی چند سال راه خلوت زیارت اربعین را به بزرگترین مسیر انسانی و تجمع عالم تبدیل کرد و حسین(ع) را به مردمان در سراسر جهان شناساند،
راه و روش او را نیز عالمگیر خواهد کرد.
یک جلوه از عالمگیر شدن امروز راه حسین(ع) را میتوان در فریاد بیسابقه مردمانی در سراسر عالم برای رهایی مردم مظلوم فلسطین و ستمدیدگان غزه و در عزم جزم رزمندگان فلسطینی مشاهده کرد. در طی قریب یک سالی که از عملیات طوفان الاقصی و ضربه جبرانناپذیر مجاهدان و شاگردان مکتب حسینی به دشمن صهیونیستی و از تلاش بیفایده و جنایات سبوعانه صهیونیستها با حمایت کامل آمریکا و برخی دولتهای غربی علیه مردم مظلوم غزه میگذرد، جهان شاهد خروش بیسابقه و سراسری در محکومیت این جنایتها و کشتار دهها هزار زن و کودک و مردم بیگناه است. اعتراضی که پیش از آن به این شکل و ابعاد سابقه نداشت و گویی مردم عالم از خواب و غفلت بیدار شدهاند. این بیداری آزادگان عالم اتفاقی است؟
امروز راهپیمایی اربعین در خود همه آن چیزی که از نظر سردمداران غرب نباید در بین مسلمانان و مردم جهان وجود داشته باشد را دارد. امروز این پدیده اربعین جلوه اتحاد، یکرنگی، ایثار و تأسی از الگوی آزادگان را در خود دارد. این رودخانه عظیم همه آنچه رسانههای غربی و مزدورانشان برای تفرقه و چندپارگی جهان اسلام به کار بستهاند را درهم میشکند و میشوید تا آنجا که نهتنها شیعه و سنی و مسلمانان از کشورهای مختلف بلکه مسلمان و غیرمسلمان در یک نقطه به اتحاد و یکدلی میرسند.
امروز اگر قرار بر آزادی قدس عزیز و رهایی مردم فلسطین از ظلم صهیونیست جهانی باشد که هست؛ راه آن از طریقالحسین(ع) میگذرد؛ به آن معنی که آنچه لازمه غلبه بر دشمن صهیونیستی و نجات مردم فلسطین و مظلومان غزه است در این مسیر نورانی پیش چشمان ماست، امروز دنیای اسلام با اتحاد و یکپارچگی و پرهیز از افتادن به دام تفرقهانگیزی دشمنان و بدخواهان و با یکدلی و از خودگذشتگی که جلوه عینی آن در طریقالحسین(ع) نمایان است میتواند به ظلم دیرین رژیم صهیونیستی و حامیان آن پایان دهد. گوشهای از این تجلی وحدت و قدرت گرفتن جهان اسلام در برابر صهیونیست جهانی را میتوان در جبهه مقاومت مشاهده کرد که خواب را به چشمان دشمنان حرام کرده است.
امروزه طریقالحسین(ع) نهتنها یک مسیر پیادهروی بلکه نقشه رسیدن به پیروزی نهائی بر ظلم و نقطه وحدت آزادیخواهان و حقجویان عالم است که یاران آخرالزمانی حسین از هر دین و مذهب و نقطهای به ندای یاریطلبی امامشان لبیک میگویند.
چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی:
«...کربلا را تو مپندار که شهری در میان شهرها و نامی است در میان نامها.
نه، کربلا حریم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقت نیست.»
🔻روزنامه فرهیختگان
📍 عکس یادگاری آنتن با رادیکالیسم
✍️ محمدامین ایمانجانی
کاش روی میز همه سیاستمداران، روزنامهنگاران و مدیران رسانهای تابلویی میگذاشتند و روی آن با خط درشت مینوشتند: «در عصبانیت نه حرف بزنید، نه چیزی بنویسید، نه تصمیم بگیرید.» عصبانیت سم مهلک عقل سیاسی است، چون واقعیت، تدبیر و مصلحت را بهیکباره آتش میزند و دود هوا میکند. موضعی که مدیر رسانهای در عصبانیت میگیرد معمولا نه قابلدفاع است و نه تیر شلیکشده قابلجبران. مصداق بزرگ این حرف توییت (به زبان جدید پست در پلتفرم ایکس) یک روزنامهنگار باسابقه و مدیر ارشد سیاسی فعلی تلویزیون است که علیه جلسه کاری گزینه دولت برای وزارت بهداشت با رئیس نهاد نمایندگی مقاممعظمرهبری در دانشگاهها و برخی از اعضای شورای نمایندگان نهاد در دانشگاهها زده شد. او عکس یادگاری پایان جلسه با ظفرقندی را برابر با عکس یادگاری با منافقین در پادگان اشرف دانسته است. موضعی که باید جبران شود. مدیر محترم حوزه سیاسی تلویزیون حتما میداند برگزاری جلسه مجموعهای مثل نهاد رهبری با گزینه وزارت بهداشت دولت طبیعی است و معمولا آدمها در چنین جلساتی عکس هم میگیرند. اگر جناب ظفرقندی که در زمان نوشتن این یادداشت وزیر بهداشت قانونی کشور است با منافقین برابری میکند، رئیسجمهوری که او را انتخاب کرده چه صفتی دارد؟ و کاندیدای رقیب او در انتخابات که با احترام با پزشکیان رفتار میکرد مصداق چیست؟ شاید اگر جناب روزیطلب به انتشار عکس مسئولان رسمی نهاد نمایندگی رهبری با وزیر پیشنهادی اعتراض میکرد و آن را مصداقی از تحتتاثیر قرار دادن نمایندگان مجلس میدانست، منطقی بود و جای نقد نداشت. حتما جلسه گذاشتن مسئولان نهاد با جناب ظفرقندی برای بررسی برنامههای او پاسخ به شبهات بوده است. تقریبا این معنا در بیانیه روابط عمومی نهاد اعلام شد، ولی انتشار عکس شیطنت رسانهای بوده است که بهمعنای اعلام حمایت نهاد نمایندگی رهبری قابلتعبیر است. هرچند همان بیانیه توضیح داده که جلسه برای هفته گذشته بوده و مقصود هم سیر طبیعی بررسی برنامهها بوده، اما موضع شوکهکننده این مدیر مهم صداوسیما خالی از این منطق است. او گزینه دولت برای وزارت بهداشت را مصداق منافق درون اشرف میداند. حالا سوالی که مطرح میشود این است که تکلیف تلویزیون در زمان وزارت جناب ظفرقندی چیست؟ یعنی رسانه ملی میخواهد با وزیر بهداشت قهر کند یا خودش هم مصداق عکس گرفتن با منافقین میشود؟! با این منطق حیرتآفرین مدیر محترم تلویزیون تکلیف آنتن با روحانیون محترم نهاد رهبری چیست؟ این زنجیره سوالات را میتوان تا آخر ادامه داد. مساله بغرنجتر نگرانی درباره دیدگاه مدیران تلویزیون نسبت به مسائل سیاسی است؛ دیدگاهی که در آن مخالفت با یک انتخاب دولت اینگونه تعریف شده و سقف یک موضع رادیکال جابهجا میشود، چگونه میتواند از موضع رسانه ملی از منطق انقلاب اسلامی دفاع کند؟ شاید همین یک توییت پاسخی کوتاه و کوبنده به بسیاری از سوالات ما درخصوص ضعفهای تلویزیون در جذب مخاطب باشد.
نکته آخر اینکه این رادیکالیسم بدون ترمز به دولت محترم مجوز استفاده غیرمنطقی از نام و اعتبار رهبری را نمیدهد. هرقدر به موضع این مدیر تلویزیون انتقاد داریم و معتقدیم باید جبران شود، پنهان شدن دولت پشت نام رهبری را درست نمیدانیم. کاش جناب پزشکیان برای کسب رای کابینه منطق و استدلال خودش را داشت، نه اینکه بهصورت مکرر از رهبر انقلاب استفاده کند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پایان کسب مقبولیت، آغاز انجام مسوولیت
✍️ نادر کریمیجونی
اقدام نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اعتماد کردن به همه فهرست پیشنهادی کابینه مسعود پزشکیان به همان اندازه که غیرمنتظره بود، به همان اندازه هم شگفتی بسیاری از ناظران را برانگیخت. البته پیروزی خود پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری و افزایش مشارکت مردم ایران از حدود ۴۰درصد به بالاتر از ۵۰درصد، برای آمارگیرندگان که با نظرسنجی درصدد پیشبینی احتمالی نتایج انتخابات بودند، چندان غیرمنتظره نبود اما در مورد کابینه چهاردهم، برخی نمایندگان اصولگرا و نزدیک به جبهه پایداری، نه فقط احتمال میدادند که در این راستا تلاش هم میکردند که دستکم برخی اعضای فهرست معرفیشده رای نیاورند. معلوم نیست که نظرسنجی انجام شده که نتایج آن در آخر وقت سهشنبه یا صبح چهارشنبه در بهارستان توزیع شد، چه موقع انجام شده بود اما قدرمسلم آن است که اگر نتایج مذکور غیرواقعی هم باشد، روشن است که طرف مقابل پزشکیان حتما میخواسته جهت دیدگاه و نظر رایدهندگان بهارستاننشین را به سوی عدماعتماد به برخی وزیران پیشنهادی بچرخاند. در آن نظرسنجی اعلام شده بود که چهار وزیر از جمله همتی، ظفرقندی و عراقچی رای نخواهند آورد. در برخی دیگر از شایعات فهرستهای دیگری که شامل میدری، ظفرقندی و پاکنژاد و عراقچی میشد، از ورود به کابینه بازمانده بودند. تا اینجا تقریبا محرز بود که ظفرقندی و عراقچی نخواهد توانست به کابینه راه پیدا کنند اما بعدازظهر چهارشنبه که محمدباقر قالیباف آرای ماخوذه و رای هر یک از وزیران را قرائت کرد تمامی اعضای کابینه توانستند به پاستور راه پیدا کنند و راهی اتاقهایشان در وزارتخانهها شوند. این نتایج احتمالا برای همان کسانی که نظرسنجی توزیع شده را تهیه یا تولید کرده بودند هم شگفتآور و ناراحتکننده بوده است. هرچند که بسیاری از نمایندگان که راه حمایت از پزشکیان را پیمودند، از اعتماد پارلمان به تمامی اعضای کابینه خوشحال شدند و به دولت و همکارانش تبریک گفتند. البته هیچکس انکار نمیکند که سخنرانی پایانی پزشکیان در مجلس شورای اسلامی که مانند همیشه بدون رعایت تشریفات و با همان الفاظ ساده بیان شد، تاثیر زیادی در افزایش اعتماد نمایندگان به پزشکیان و همکارانش داشته است. تا آنجا که برخی صاحبنظران و حتی نمایندگان، این رایاعتماد را به پزشکیان دانسته و ارزیابی کردند که کابینه دولت چهاردهم میوه آن را نصیب خود کرد. اگر آنچه مسعود پزشکیان در بررسی صلاحیت و برنامههای وزیران پیشنهادی گفت صحیح باشد تاکنون هم بیشتر از نیمی از رایدهندگان، هم مقامات ارشد و دستگاههای امنیتی و هم برابر رای چهارشنبه گذشته، مجلس شورای اسلامی به او و همکارانش اعتماد کرده و راه را برای فعالیت و شروع کار دولت چهاردهم باز کردهاند. گفته میشود که اعضای این کابینه با مقامات ارشد، نهادهای امنیتی و… هماهنگشده و همین هماهنگی نقشی موثر در اعتماد نمایندگان داشته است. اگرچه این ادعا را نمیتوان انکار کرد اما حتی درستی این ادعا هم نمیتواند تغییری تعیینکننده در نتیجه پدید آورد چراکه پزشکیان با مقامات ارشد تعامل داشته و بالاخره بر سر فهرست پیشنهادی به تفاهم رسیده است بنابراین تعامل مذکور را میتوان مثبت ارزیابی کرد و آن را گام موثری در جهت اجرای برنامههای رییسجمهور دانست. اکنون و در این نقطه زمانی، مردم، مقامات ارشد و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بر مقبولیت پزشکیان صحه گذاردهاند و برای اجرای برنامهها، اهداف و وعدههایش به او اعتماد کردهاند. اما از این پس رییسجمهور، همکارانش و دستیاران او وظیفه دارند وعدههایی را که پزشکیان داده و بر آن تاکید کرده است، اجرا کنند. از جمله مهمترین وظیفههایی که پزشکیان برعهده دارد و خود بارها و در مواقع گوناگون وعده اجرای آن را داده است، بازگرداندن کرامت انسانی شهروندان ایرانی و بالاخص الزام به رعایت حرمت و کرامت انسانی زنان و دختران کشورمان است. نیازی به توضیح نیست که کرامت انسانی شهروندان یک کشور نسبتی به حمایت ایشان از راهبردها و رفتارهای حکومتی ندارد. بازگرداندن اعتبار ایران از شرایط کنونی به شرایط مطلوب از دیگر وعدههایی است که پزشکیان درباره حصول آن سخن گفته و هماکنون ضرورت اجرای این وعده به شدت احساس میشود. اکنون و در جامعه بینالمللی ایران به عنوان کشوری ماجراجو شناخته میشود و حتی چین هم حاضر نیست خرید نفت از ایران را تایید کند. در اینباره توضیح داده میشود که هماکنون نفت ایران از طریق واسطه فروش (مالزی) و با تخفیف ۶دلار برای هر بشکه به دست چین میرسد و چین در مواضع رسمیاش همواره تاکید کرده است که حتی یک بشکه نفت هم از ایران خریداری نمیکند. پزشکیان موظف است این اعتبار نازل که در اثر حکومت دلواپسان و تفکر نزدیک به جبهه پایداری برای ایران در جهان پدید آمده را تقویت کند و شخصیتی که کشورمان در دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی داشت را به میهن بازگرداند. اقتصاد رو به ویرانی ایران که همین الان دامنه آسیبهای ویرانیاش به بازنشستگان، پرستاران، گندمکاران و کلزاکاران و… رسیده است، اقدام عاجل و اورژانسی دولت را میطلبد؛ با همه تمجیدها و آفرینهایی که اعضای دولت سیزدهم برای خود گفته و میگویند، نمیتوان انکار کرد که پرداخت نشدن مطالبات کشاورزان، بازنشستگان و پرستاران به خاطر خالی بودن خزانه دولت رخ داده است و اگر دولت به اندازه کافی پول و نقدینگی داشت حتما این مطالبات تاکنون پرداخت میشد. حالا و با گسترش یافتن تعهدات و افزایش میزان مطالبات گروههای دیگر، حجم اعتراضها نیز افزایش مییابد و اگر اقتصاد کشور آنطور که مرحوم رییسی و همکاران او میگفتند درست کار میکرد، اکنون این وضعیت وجود نداشت. حالا پزشکیان و همکارانش این اسب پا شکسته و مجروح رو به احتضار که برخی حامیان دولت سیزدهم آن را اسب زین کرده مینامیدند را باید درمان و تیمار کند و به روزهای قوتش بازگرداند. دولت مسعود پزشکیان ماموریتها و مسوولیتهای دیگری هم دارد که در همین روزها برخی ناظران و تحلیلگران بیان کردهاند اما در صدر آنها پزشکیان و همکارانش باید به سرعت این نکته را دریابند که زمان کسب مقبولیت به پایان رسیده و دوران انجام مسوولیت آغاز شده است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 عصر وفاق و شب ستیز
✍️ عباس عبدی
شاید تصور نمیشد که رایآوری همه وزرای پیشنهادی آقای پزشکیان در مجلس، موجب استنتاجهای منفی میان برخی منتقدان وضع موجود شود. در واقع شاید بتوان گفت که داستان سوار شدن ملانصرالدین و پسرش بر الاغ بود که به هر نحوی سوار آن شدند، مورد اعتراض و تمسخر عدهای قرار گرفت. اگر کابینه پیشنهادی رای نمیآورد به یک گونه تخطئه میکردند، اگر حمایت نمیشد، به گونه دیگر، حالا که رای آورده و هماهنگی با مقام رهبری را هم نقل کرده به شکل دیگری نقد و حتی محکوم میکنند. به نظرم فرهنگ و ادبیات وفاق در میان بخشی از نخبگان ما همچنان در حاشیه یا غایب است. در واقع یکی از عللی که تاکنون هم وارد فرآیند وفاق نشدهایم، فقدان زمینههای همین فرهنگ است. البته اکنون زمینههای عینی آنکه توازن قوا باشد به خوبی فراهم است، ولی چون تاکنون و در گذشته نزدیک و در زندگی سیاسی خود تجربه وفاق و سازش را نداشتهایم، با الزامات رفتاری و فکری و ادبیات آن آشنا نیستیم، لذا در برابر ادبیات و ارزشهای وفاق مقاومت میکنیم و همچنان بر طبل ستیز میکوبیم. طرف چند روز در ستاد تبلیغاتی فعالیت کرده، انتظار دارد که رییسجمهور در تعیین کابینه ملاحظات او را مدنظر قرار دهد، البته چنین خواستهای در حد متعارف ایرادی هم ندارد، خوب هم هست، ولی یک لحظه از خودش نمیپرسد که پس چرا رییسجمهور در تعیین کاببنه نباید با عناصر اصلی ساختار قدرت هماهنگی کند؟ فرض کنیم که نباید چنین کند، خب مجلس به وزرایش رای ندهد چه میشود؟ آیا او را محکوم نمیکنیم که چرا پیش از این هماهنگ نکرد تا دچار این مشکل نشود؟ اگر ساختار حزبی بود، بهترین راه برای تفاهم و سازش، گفتوگو با رهبران احزاب بود.
البته نه دهها حزب، بلکه دو، سه مورد محدود. حالا که حزبی نیست، چگونه میتوان نظر موافق مجلس را به دست آورد؟ بالطبع در ساختار موجود بهترین راه هماهنگی با مقام رهبری است. آیا این به معنای آن است که رییسجمهور مسلوبالاختیار است. قطعا خیر؟ و این برداشت نابخردانه است. چگونه ممکن است که رییسجمهور مسلوبالاختیار باشد و ظفرقندی و میدری و افراد مشابه دیگر را معرفی کند. این برداشتها سادهلوحانه است. تازه اگر فرض کنیم که همه اینها ناشی از خواست و اراده مقام رهبری باشد، خوب اینکه عالیتر و تحصیل حاصل است و باید خوشحالتر شد.
میگویند این رفتار ناقض قانون و علیه تفکیک قواست. این از آن حرفهای عجیب است. در تمام جوامع دموکراتیک نیز گفتوگوهای واقعی در بیرون مراکز و نهادهای رسمی انجام میشود، سپس در این نهادها رسمیت پیدا میکند. بنابراین رییسجمهور باید با تمام افراد و نهادهای دارای قدرت و ذینفعان مردم مشاوره و تفاهم کند. همانگونه که در کمیتههای کارشناسی تعیین وزرا و اعضای کابینه از همه دعوت کرد و اتفاقا اکثریت افراد کابینه از دل پیشنهادهای این کمیتههای کارشناسی انتخاب شدند. طبیعی است در مراحل بالاتر هم باید مشورت و هماهنگی کند. این کابینه محصول قدرت توافقسازی است. متاسفانه در گذشته هم که جریان اصلاحات شکل گرفت ولی همچنان نزد فعالان سیاسی و نخبگان، ادبیات ستیز باقیمانده از فرهنگ انقلابی بر ادبیات اصلاحات غلبه یافت و این ادبیات یکی از مشکلات اصلی آن جریان شد. اکنون هم رسوبات آن ادبیات در میان اصلاحطلبان رواج دارد که جداگانه به آن خواهم پرداخت، ادبیاتی که در جریان تحولخواهان و براندازان و در سوی مقابل نزد تندروهای اصواگرا به وفور و بیشتر دیده میشود.
تفاوت دو جریان وفاق و ستیز در این است که نقاط قوت دیگری را نقطه ضعف میدانند. برای نمونه من از ابتدا هم به صورت عمومی میگفتم که اگر قرار باشد پزشکیان بر اثر خطای محاسباتی انتخاب شود و ساختار سیاسی از روی اجبار به آن تن بدهد، در چنین انتخاباتی شرکت نمیکنم، بلکه این ساختار باید آگاهانه آمادگی پذیرش او را داشته باشد. به علاوه معتقد بودم که حتما باید همه موارد را با مقام رهبری هماهنگ کنند. طبیعی است که مجلس هم به دلیل ادعاهای اغلب نمایندگان که خود را تابع رهبری میدانند، به آن تفاهم و هماهنگی رای خواهند داد. این یک وضعیت جدید سیاسی است و باید الزامات آن را پاس داشت. هیچ اقدام غیرقانونی رخ نداده است، در دولتهای پیش هم با رهبری هماهنگ میکردند ولی چون براساس وفاق نبود، کمتر به نتیجه میرسیدند. اکنون هم مجلس مطابق قانون خود وزرا را رسیدگی کرد و رای داد و اگر هم رای نمیداد کسی آن را تغییر نمیداد. تصمیم خودشان بود، به همین دلیل هم میان حداقل و حداکثر آرای داده شده حدود ۱۲۰ رای تفاوت وجود دارد.
متاسفانه به جای استقبال از این سیاستورزی جدید که برای اولینبار هر دو طرف یکدیگر را به رسمیت شناختهاند، عدهای دنبال ایراد گرفتن هستند. روشن نیست که چرا متوجه سخن آقای پزشکیان درباره خانم صادق و آقای عباس صالحی نمیشوند؟ حضور این دو نفر به دلیل این حمایت مستقیم هر کدام یک گره مهم را در فضای کنونی جامعه ایران باز میکنند و اگر مورد حمایت یا حتی درخواست حضور از سوی ایشان قرار میگیرند، طبیعی است که برای باز کردن این دو گره است و ارزش حضور آنان در همین است. اگر پزشکیان آنچه در جریان هماهنگیها پیش از ارائه نهایی فهرست نامزدها گذشته است را میگوید باید از این اقدام او استقبال کرد و البته نگفتن قبلیها نیز دلایل خاص خود را داشت. قبلیها به آن هماهنگیها اشاره نمیکردند، چون میخواستند مسوولیت ناتوانی در ایجاد وفاق را به عهده رهبری بیندازند، ولی پزشکیان این گفتوگوها را اعلام میکند، چون میخواهد موفقیت توافق را به رهبری منسوب کند و این نکته و تفاوت مهمی است.
این اتفاق جدید و مبارکی است که رخ داده. پزشکیان قادر است و البته شرایط را هم رهبری فراهم کرده که در مسیر این توافق در بالا حرکت کند، ولی این توافق در بالا دقیقا در جهت ایجاد توافق در پایین است. سیدعباس صالحی، خانم صادق، دکتر ظفرقندی، دکتر میدری و حتی افرادی چون آقایان همتی، ستار هاشمی، عراقچی، سیمایی و صالحیامیری نیز بازتابی است از کوشش برای توافق در سطح پایین و مردم. حتی نگاه من به وزرای اطلاعات و کشور نیز از جهاتی مثبت است، زیرا گمان میکنند این فرآیند باید متعادل و مهار شده باشد و این نیز نکته مثبتی است. خوشمزهتر از همه مدعی شدن کیهان علیه توافقات پزشکیان در بالاست که تا حدودی منطق مشابهی با منتقدان این سوی وفاق دارد. این افتخار سیاست وفاق است که با مشارکت ۵۰ درصدی و رای ۵۵ درصدی توانسته چنین کابینهای را از مجلس اصولگرا و با رای بالا بیرون آورد. دیگرانی که با رای بسیار بالاتر نتوانستند چنین کنند باید فکری به حال ناتوانی رویکردهای ضد وفاق خود کنند.
واقعیت این است که وارد دوران جدیدی از سیاست شدهایم. الگوی کنشگری قدیم در همه گرایشهای سیاسی که مبتنی بر قاعده ستیز بود باید تغییر مشی بدهند و با منطق وفاق و اجماعسازی مشی جدید خود را تعریف کنند. باید فرآیند اعتمادسازی تکمیل شود. حل مساله فیلترینگ، مساله زنان در اولویت قرار گیرد و در چارچوب توافق و وفاق حل شود یا در مسیر حل شدن قرار بگیرد. در روزهای آینده در این باره خواهم نوشت.
🔻روزنامه شرق
📍 سخنان پزشکیان دردسرآفرین است؟
✍️ احمد غلامی
یکی از مشکلات جدی رؤسای جمهوری ایران این است که درک درستی از مفهوم «جایگاه سخن» ندارند. آنان گاه سخنانی در مصاحبهها، سخنرانیها، در دیدار با مردم و مقامات به کار میبرند که موجب سوءقرائت در اذهان میشود. این ناشی از اعتمادبهنفس بیش از اندازه است که به سهلانگاری میانجامد. نمونه بارز این سخنان را میتوان در حرفهای محمود احمدینژاد پیدا کرد. او با همان زبانی که در گفتوگو با مردم و حامیان خود به کار میبرد، در سازمان ملل نیز سخنرانی میکرد و در گفتوگوهای رسمی صداوسیما هم به همین شیوه حرف میزد. احمدینژاد همه مرزهای رسمی زبان را میشکست و این امر ابتدا برای مردم کوچهبازار خوشایند و جذاب بود، چراکه به شیوه غیرمستقیم کردار و رفتار حامیان خود را که اغلب از مردم کوچهبازار بودند، توجیه میکرد. به معنای دیگر میتوان گفت جامعه همواره تحت تأثیر کردار دولتمردان خود قرار دارد، حتی بعد از چندی مدیران ردهبالا و میانی دولت احمدینژاد مانند او سخن میگفتند و عمل میکردند و احمدینژاد غافل از آن بود که «جایگاه سخن» شخص اول مقام اجرائی کشور جایگاه مهمی است و هرچه او به زبان میآورد، هم در اجرا و هم در ایجاد نوعی فرهنگسازی مؤثر است. اگر دوره هشتساله احمدینژاد از منظر «جایگاه سخن» کاوش شود، این نتیجه حاصل خواهد شد که سخنان او در گذر زمان کارکرد و اثرگذاریاش را از دست داده بود و او برای جبران این نقیصه تلاش کرد با همان لحن و زبان کوچهبازاری دست به افشاگری بزند تا سویهای تهییجکننده به سخنانش بدهد و اثر ازدسترفته گفتارش را بازیابد، اما این مهم هرگز اتفاق نیفتاد. «جایگاه سخن» نزد حسن روحانی خاصگرایانه بود؛ او بهندرت مردم را خطاب قرار میداد. روی سخنش بیش از هر چیز نهادهای رسمی و افرادی با هویتهای مجهول و مبهم بودند و این خطاب بیش از اینکه گرهگشا باشد، معمایی به نظر میرسید که مردم باید آن را حل میکردند. حسن روحانی بهخوبی از «جایگاه سخن» خود آگاه بود و تلاش میکرد بیش از آنکه سخنانش مردم را برانگیزد، مخالفان و کسانی را که چوب لای چرخ دولتش میگذاشتند بنوازد؛ برای همین بسیار از صنعت تلمیح و کنایه استفاده میکرد و بهندرت سخنانی رک و صریح بر زبان میآورد. شاید این ویژگی مباحثه از درسهای طلبگی او نشئت گرفته باشد. حسن روحانی میدانست از هر سخن میتوان معنایی غیر از آن چیزی که بر زبان آمده، افاده کرد. او نه صدای مردم بود و نه زبان آنان. زبانش رسمی و امنیتی بود و بههمیندلیل نزد مردم مرموزتر از آنچه بود، نشان میداد. محمود احمدینژاد و حسن روحانی باور نداشتند در سیاست باید مسائل را صادقانه با مردم در میان گذاشت. تعریف آنان از صداقت و صراحت در بیان با رؤسای جمهور دیگر تفاوت داشت. البته تفاوت مهمی بین احمدینژاد و حسن روحانی وجود داشت. رئیس دولت دهم از گفتن خلاف واقع هیچ ابایی نداشت و اغراق نیست اگر بگوییم او ناقل دو بیماری بزرگ به جامعه ایران بود: اینکه هرکسی هر کاری را اراده کند، میتواند انجام دهد و خلاف واقع حرفزدن گاه ارزش است. سیدمحمد خاتمی راه سادهای در پیش گرفته بود. او درصدد بود از جایگاه دانشگاهی خود سخن بگوید، چراکه در آن جایگاه واژهها را راحتتر میجست و به کار میبست. او میدانست سخنی که از زبان رئیسجمهور خارج میشود، بار ارزشی بیش از یک فرد دارد و همین شناخت از موضوع او را وامیداشت به زبان عالمانه و فاضلانه پناه ببرد و طرفه اینکه این انتخاب با تفکرش سازگار بود و با هم چفتوبست میشد. اگرچه گاه مردم از عمق حرفهای سیدمحمد خاتمی سر درنمیآوردند اما باورشان این بود که آنان را در سیاست جدی گرفتهاند. البته چفتوبست نشدن گفتار سیدمحمد خاتمی با کردارش مردم را ناامید و دلسرد کرد و از او چهرهای منفعل در بحرانهای سیاسی ساخت. یکی از مشهورترین سخنان حضرت علی(ع) این است که «تا سخن نگفته باشی، کلام در بند تو است و به زمان سخنگفتن تو در بند کلامی». خاتمی تلاش کرد بیشتر مواقع سخن در بند او باشد. مسعود پزشکیان حد وسط حسن روحانی و سیدمحمد خاتمی است. گاه بارقههایی در سخنانش دیده میشود که سمتوسوی مردمگرایانه دارد و البته آلوده به جهل و خلاف واقع نیست. لحن و طنین صدایش نشان میدهد با مردم کوچهبازار آشنا است و میتواند زبان آنان باشد. مسعود پزشکیان به زبان ترکی تسلط دارد و در خانه این زبان زیسته و به چموخم آن آگاه است.
این امتیاز بزرگ، یعنی تسلط به ترکی، گاه در برگرداندن آن به فارسی برایش دردسرآفرین میشود. بگذارید با مثالی صورتمسئله را روشن کنیم. جلال آلاحمد سخنوری توانا بود و کلامی نافذ داشت. او با همان کلام مینوشت و نوشتههایش همان ریتم و تپش را داشت. از این رو است که یکی از انتقادات به نثر جلال آلاحمد در کنار ویژگیهای ماندگاریاش این است که برخی باور دارند داستانهایش شتابزدهاند. آلاحمد خود در «سنگی بر گوری» بر عجولبودنش صحه میگذارد. او همانگونه که فکر میکند، سخن میگوید و مینویسد. اما غلامحسین ساعدی اهل اردبیل است و زبان مادریاش ترکی است. او پی برده بود نمیتواند به ترکی فکر کند و به فارسی بنویسد. از سوی دیگر او جایگاه سخن و خود را میشناخت و کمتر سخن میگفت و اندیشیدهشده کلمات را بر زبان میآورد. او مانند جلال آلاحمد زبانی برّا نداشت و بیش از هر چیز حیاتش وابسته به متن بود. او در مواجهه با دو زبان استادانه عمل کرد. بیپیرایگی زبان ترکی را با قدرت استعاری زبان فارسی در هم آمیخت و فضاهایی منحصربهفرد خلق کرد. بیتردید غلامحسین ساعدی در داستاننویسی فارسی جایگاهی بلندمرتبهتر از جلال آلاحمد دارد. با علم بر این قیاس، مسعود پزشکیان راه دشواری در پیش دارد. او ناگزیر است به دلیل جایگاه خود سخنرانی و مصاحبه کند و در جمعهای مختلفی حرف بزند و برای اینکه از سخنان صادقانه و صریحش سوءقرائت نشود، ناچار است پیش از هر مراسمی درباره آنچه میخواهد بر زبان بیاورد، بیندیشد و در صورت امکان آن را به متن بازگرداند. بهویژه اینکه سخنان او در آغاز راه قابلیت تفسیر و تأویل بسیار دارد و مخالفانش درصدد سوءقرائت از آن هستند؛ بههمیندلیل او باید از سخنانی که موجب این سوءقرائت میشود که در نهایت جایگاه او را تضعیف میکند، پرهیز کند. سوءقرائتهایی که در گذر زمان دردسرساز خواهد شد.
🔻روزنامه آرمان امروز
📍 پزشکیان: رو، پشت و خارج از صحنه سیاست
✍️ دکتر علی میرزا محمدی
نطق پایانی دکتر پزشکیان در دفاع از لیست وزرای کابینه دولت چهاردهم در صحن علنی مجلس، واکنش های مختلفی را به همراه داشته است. این نوشتار با الهام از «نظریه نمایشی اروینگ گافمن»(Erving Goffman)، جامعهشناس آمریکایی(۱۹۸۲-۱۹۲۲) از منظری متفاوت، به این مساله نگریسته است.
منش و گفتارهای سیاسی دکتر پزشکیان تاکنون، رابطه از پیش تعریف و به سنت تبدیل شدهی کشور بین سه حوزه سیاست شامل «روی صحنه، پشت صحنه و خارج از صحنه » را بر هم زده است. البته در همه نظام های سیاسی و نهادهای تصمیمگیری و تصمیمسازی دنیا، به نوعی بین سه حوزه سیاست (رو، پشت و خارج از صحنه) تمایز وجود دارد؛ ولی کیفیت روابط بین این سه حوزه و بازتاب آن در افکار عمومی متفاوت است.
درباره ارتباط این سه حوزه سیاسی می توان چند نکته را متذکر شد:
– تمایز این سه حوزه، بیشتر در رویت پذیری رسانهای و سطح سلسله مراتبی اطلاع افراد از ارتباط بین آنها است. به این معنا که برخی نخبه های سیاسی ممکن است به تناسب مسئولیت و نفوذ سیاسی خود از مسایل پشت صحنه و خارج از صحنه، مطلع شوند.
– این سه حوزه باید با همدیگر هماهنگ بوده و یکدیگر را تثبیت کنند. هر چه شکاف بین آنها و بدتر از آن تضاد بین آنها افزایش یابد، درز اطلاعات از پشت صحنه و خارج از صحنه، به رسوایی های سیاسی کشور دامن خواهد زد.
– اختلال در روابط بین سه حوزه و عدم توجه به باید و نبایدهای آن، می تواند فراتر از رسوایی های سیاسی به لطمه خوردن اعتماد سیاسی و تخریب سرمایه اجتماعی منجر شود.
در نظام سیاسی پساانقلابی ایران در طول چند دهه، «گفتمان حاکم بر مثلث روابط بین سه حوزه سیاسی»، به تدریج شکاف بین مردم و حاکمیت را افزایش داده است. این گفتمان با پیش فرض «اولویت بقای نظام و شرایط حساس کشور»، دیواری بزرگ بین «پشت و خارج از صحنه» با «روی صحنه» سیاسی کشور، کشیده است و شکستن این دیوار را به تابویی بزرگ بدل کرده است.
این گفتمان تصویری غیر واقعی از نقش رهبری در مسایل مختلف کشور برساخت کرده است که نیازمند آسیب شناسی است. حامیان این گفتمان، تصور می کند، عدم فاش شدن نقش رهبری و مشاوره با ایشان در برخی مسایل دولت و مجلس، به نوعی حمایت از رهبری تلقی میشود. آنها این نوع شفاف سازی را به زیان حاکمیت و رهبری تلقی میکنند. آنها با کاربرد نادرست کلیدواژه «هزینه کردن از رهبری»، تصویری غیر واقعی از رهبری برساخت می کنند. در راستای همین گفتمان، برخی سیاستمداران از جمله سیاستمداران وابسته به جریان پایداری از نطق دکتر پزشکیان در جلسه رای اعتماد مجلس به کابینه بر آشفته شدهاند. آنها با حمایت از گفتمان رایج، تاکید دارند که سابقه نداشته رؤسای جمهور به مشورتها، لابیها یا گفتگوهایی که در سطوح مختلف نظام انجام دادهاند، اشاره کنند. حتی یکی از آنها خطاب به پزشکیان توصیه کرده است، ادعای خود را مبنی بر هماهنگی با رهبری در انتخاب وزرا پس بگیرند. او معتقد است این ادعا، بلافاصله به دستاویز و بهانهای برای دشمنان تابلودار نظام تبدیل شد که با استناد به اظهارات آقای پزشکیان، مردمسالاری و جایگاه مجلس و حتی اختیارات رئیسجمهور را در جمهوری اسلامی ایران به زیر بکشند. تلقی آنها این است که با مسدود کردن رسانه ای شدن بخشی از پشت صحنه نقش رهبری در تصمیم سازی ها و تصمیمگیری ها می توانند، به زعم خود چهره برساخت شده از رهبری را از تبعات ناشی از تصمیماتی که به صورت مورد انتظار پیش نمیروند و یا تبعات بدی برای کشور دارند حفظ نمایند. اما واقعیت این است که نگاهی به سیره نبوی و علوی نشان می دهد مشورت در امور مختلف ،جزء جدایی ناپذیر منش و عملکرد آنها بوده است و آنها هرگز به خاطر ترس از تبعاتی که این تصمیم ها در نزد افکار عمومی آن زمان و حتی به نوعی ارزیابیهای نسل های آینده در طول تاریخ خواهند داشتند، از علنی شدن نقادی ها ابایی نداشتند. برای همین، مسجد محفل سخنرانی صرف نبود، بلکه محل نقادی و حتی اعتراض به تصمیم ها نیز محسوب می شده است. در نتیجه از مهمترین اصول حکومت علوی، مسئولیت پذیری دو طرفه بین مردم و رهبری و شفافیت در امور بوده
است.
منش و گفتارهای سیاسی دکتر پزشکیان را می توان تلاشی در راستای همین رویکرد و نگاه تلقی نمود. رویکردی که به مسئولیت دو طرفه حاکمیت و مردم باور دارد و با صداقت و راستگویی تلاش می کند شکاف بزرگ اجتماعی بین مردم و حاکمیت را ترمیم کند. واقعیتی که علی مطهری نیز به آن اشاره دارد که پزشکیان از رهبری هزینه نکرد، بلکه واقعیات چینش کابینه را گفت و رهبر انقلاب اِبایی از شفاف شدن مسائل ندارند.
با همه اینها، در ارتباط بین سه حوزه سیاسی (روی صحنه، پشت صحنه و خارج از صحنه)، رئیس جمهور نیازمند مشورتهای جدی است؛ چراکه درز مسایل حوزه پشت صحنه و خارج از صحنه و بیان آنها در روی صحنه سیاسی، نیازمند مدیریت رویت پذیری و در نظر جوانب مختلف است؛ طوریکه این مساله به تحکیم دولت و تعامل آن با سایر نهادهای حاکمیت، از جمله رهبری و مجلس کمک کند.
مطالب مرتبط