🔻روزنامه تعادل
📍 وزارت کار و گرههای ناگشوده
✍️ حمید حاج اسماعیلی
۱) هرچند با رای قاطع مجلس، تکلیف وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی روشن شد، اما واقع آن است که هنوز خطمشیها و برنامههای کاری این وزارتخانه مشخص نشده است، چون یکی از اقداماتی که مشخص میکند وزیر تازه بر صدر نشسته این حوزه سرنوشتساز تا چه اندازه برنامه جدی برای تغییر و تحول در این وزارتخانه دارد، تعیین معاونتها و مدیرکلهایی است که امور این وزارتخانه را پیگیری کرده و برنامهها را اجرایی میکنند. هنوز هیچ مدیر جدیدی در معاونتها و مدیرکلها قرار نگرفته و کار خود را آغاز نکرده است. این تعلل به نظرم یک اشکال جدی است، نباید فراموش کرد که عملکرد وزارتخانه کار طی ۴۵ سال گذشته، تاثیر مثبتی روی گروهها و طبقات اجتماعی مرتبط (کارگران، بازنشستگان، حقوق بگیران و...) نداشته است. بنابراین حتما در این بخش نیازمند تغییر رویکرد جدی هستیم که به دلیل دانش احمد میدری، انتظار بیهودهای هم نیست.
۲) قبل از هر تصمیمی باید دید الزامات قانونی در این زمینه چه میگوید؟ الزامات قانونی در این بخش، اجرای همسانسازی حقوق بازنشستگان هم در بخش لشکری و کشوری و هم در حوزه تامین اجتماعی است. در بخش دولتی مشخص است که صندوقها ناتراز هستند و امکان تامین منابع صندوقها توسط خودشان امکانپذیر نیست. معمولا دولت از طریق سازمان برنامه و بودجه برای صندوقهای بازنشستگی منابعی را تامین میکند تا همسانسازی بازنشستگان اجرایی شود. اخیرا اعلام شد یک میلیون تومان به عنوان علیالحساب برای تیر ماه واریز شده است، اما مشکلات جدی در صندوقهای تامین اجتماعی است که ظهور و بروز مییابد. به دلیل اینکه طی ۲ الی ۳ ماه اخیر حقوقهای بازنشستگان با تاخیر پرداخت شده، همه نگرانند که آیا منابع سازمان تامین اجتماعی کفاف هزینهها را میدهد یا نه؟ هنوز گزارشهای مستند و شفافی در این زمینه منتشر نشده است. از سوی دیگر در آستانه انتخابات حدود ۱۲ هزار میلیارد تومان برای علیالحساب همسانسازی بازنشستگان (حدود ۳ میلیون تومان) برای ماههای فروردین، اردیبهشت و خرداد ماه پرداخت شد. مدیرعامل سازمان اعلام کرد این منابع از بخشهای مختلف جور شده است!!! اما کسی متوجه نشد آیا سهامی فروخته شده است یا از بانکهای مرتبط استقراض شده یا اینکه از طریق دیگری این منابع تامین شده است؟ نحوه تامین این منابع باید شفاف، اطلاعرسانی شود. قطعا سازمان تامین اجتماعی با مشکل تامین منابع روبهروست و به راحتی و روال طبیعی کارهایش انجام نمیشود. یکی از کارهایی که میدری باید به عنوان اولویت در دستور کار قرار دهد، تامین مدیران سازمان تامین اجتماعی است. باید هرچه سریعتر این مدیران تعیین شوند تا هم گزارش دقیقی ارایه شود و هم برنامههای مرتبط با همسانسازی در دستور کار قرار گیرد. حدود ۵ میلیون نفر بازنشسته سازمان تامین اجتماعی منتظر تصمیمات وزارت کار هستند. ضمن اینکه حدود ۲,۵ میلیون نفر از بازنشستگان در صندوقهای دولتی منتظر تصمیمات وزارتخانه هستند. نباید زمان را از دست داد. همه این ضرورتها باید با مسوولیت وزارت، تعاون، کار و رفاه اجتماعی عملیاتی شود. هم اجرای برنامه هفتم، تکلیف وزارتخانه است و هم انتظار بخشهای زیادی از عموم مردم همین موارد است.
۳) طی سالهای اخیر در بخش کارگری اعتراضات و انتقادات بسیاری مطرح شده است. در سال گذشته در رابطه با دستمزدها، چالشهای بسیاری شکل گرفت. طی ماههای اخیر هم این اعتراضات گسترش پیدا کرد و به سایر مشاغل نیز رسید. مثلا اعتراضاتی در بخش کادر درمان و پرستاران شکل گرفت و آنها دستمزدهای عادلانهتری را طلب کردند. این امر نشان میدهد، ساختار دستمزدها در کشور با مشکلات بسیاری مواجه است و مانند آتش زیر خاکستر شده است. اولویت مهم وزارت کار اعلام موضع در این زمینه است. برای این منظور، باید معاون روابط کار وزارتخانه تعیین شود و مشخص کند که چه برنامهای برای سر و سامان دادن به نهادهای کارگری و تعیین نقش آنها در بازار کار دارد؟ نقش کارگران در شورای عالی کار باید بیشتر شود، چارهجویی از طریق کار کارشناسی، ایجاد کارگروههای تخصصی در شورای عالی کار و... اولویتهای مهم وزارت کار هستند. حتی موضوع یارانهها در ایران دچار کمبود بودجه است. اساسا بخشی از مشکل کسری بودجه ناشی از نیازهایی است که برای تامین یارانهها وجود دارد. باید راهکارهای وزارت کار برای بهینهسازی یارانهها اعلام شود. باید مشخص شود آیا قانون مصوب مجلس و کار ناقصی که در دولت سیزدهم درخصوص کالابرگها صورت گرفت، ادامه مییابد یا نه؟ آیا کالا با روشهای آسانتر و قیمتهای مناسبتر دراختیار مردم قرار میگیرد؟
آیا وزارت کار برنامهای برای بازنگری در توزیع یارانهها دارد؟ پرسش این است که چرا باید ۸۵ میلیون ایرانی یارانه نقدی دریافت کنند؟ این موارد و سایر مواردی از این دست، مهمترین مطالباتی است که افکار عمومی از وزارت کار دارند. اما در اجرای این اولویتها و برنامهریزی درخصوص آنها تا به امروز تعلل صورت گرفته است. شواهد حاکی از آن است که برخی افراد و گروهها از این وزارتخانه سهمخواهی میکنند و فشار زیادی به این وزارتخانه وارد میسازند، اما نهایتا باید هرچه سریعتر درخصوص این اولویتها تصمیمگیری صورت گیرد. لازم است مدیرانی در تراز مطالبات مردم تعیین شوند و برنامهریزیهای لازم در دستور کار قرار گیرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 اولویتهای اعلامی سیاست خارجی و حل مسائل اقتصادی
✍️ دکتر عباس آخوندی
اولویت حل مسائل اقتصادی کشور بهطور اجماعی در دستور کار نظام حکمرانی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است. شرط لازم ولی ناکافی در این راستا، استقرار ثبات و پایانبخشی به وضعیت بیثباتی و عدم قطعیت حاکم بر فضای عمومی حکمرانی در کشور است.
اولویت حل مسائل اقتصادی کشور بهطور اجماعی در دستور کار نظام حکمرانی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است. شرط لازم ولی ناکافی در این راستا، استقرار ثبات و پایانبخشی به وضعیت بیثباتی و عدم قطعیت حاکم بر فضای عمومی حکمرانی در کشور است.
کسری بودجه دولت ریشه مشکلات اقتصادی شامل ناترازیهای مالی و پولی ایران و در نتیجه تداوم تورم بالا است. تورم بالای ۴۰درصد برای مدتی بیش از ۵سال اقتصاد ایران را در وضعیت بحرانی قرار داده است. میدانیم که کسری بودجه نیز خود تابعی از روند نزولی سرمایهگذاری در یک دهه گذشته در ایران است که حتی استهلاک سرمایه را نیز جبران نکرده است. این روند نزولی در کنار روند فزاینده خروج سرمایه و رشد اقتصادی در حد صفر حکایت از این دارند که هنوز اقتصاد ایران روی ریل نیفتاده است. آمارهای رشد تولید ناخالص داخلی در دورههای کوتاه پس از یک دوره نسبتا طولانی نزولی بودن، هیچ نشانه باثباتی برای بهبود محسوب نمیشوند.
با توصیف پیشگفته در حوزه اقتصاد همهچیز بازمیگردد به نبودِ رشد «سرمایهگذاری» و در نتیجه عدم رشد اقتصادی. نیک واقفیم که شرط لازم غیر قابل تخطی برای سرمایهگذاری، نبودِ عدم قطعیت و بودن «ثبات» است. البته این شرط کافی نیست و نیازمند شرایط مناسب دیگری همچون سرمایه اجتماعی برای نظام حکمرانی و وجود محیط حقوقی، اقتصادی و بازرگانی مساعد و سایر شرایط است که فعلا به آنها نمیپردازم و تنها بحث ثبات سیاسی را محور قرار میدهم که بنیادیترین شرط لازم برای رشد سرمایهگذاری است.
در سالهای اخیر، سیاست خارجی در اذهان ملت ایران بسیار برجسته شده است. شاید کمتر ملتی باشد که تا این حد به امر سیاست خارجی بپردازد. در جریان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری هم دیدیم که این موضوع بهطور دائم از سوی نامزدها مورد توجه قرار میگرفت. چرا؟ چون مردم، فارغ از تخصص، با فراست شخصی دریافتهاند که سیاست خارجی ایران بسیار پرهزینه است و امکان تامین ثبات را برای بهبود زندگی آنان فراهم نیاورده و همین امر موجب «فقر» آنان شده است. مردم بهدرستی دریافتهاند که عدم ثبات نرخ ارز، رشد منفی یا در حد صفر تولید ناخالص داخلی و تورم بسیار بالا و در نهایت ناکارآمدی اقتصاد تابعی از «تحریمها» و ناتوانی دولت در حل مساله سیاست خارجی هستند. دیگر هیچکس نمیتواند بگوید که تحریمها ورقپارههایی بیش نیستند.
همراهی آقای ظریف با آقای پزشکیان در جریان انتخابات، نمادی از اولویت حل مساله سیاست خارجی در دولت چهاردهم بود. آقای رئیسجمهور نیز در نخستین گفتوگوی تلویزیونی خود به نیاز به بیش از ۲۰۰میلیارد دلار سرمایهگذاری شامل ۱۰۰میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی اشاره کردند. تحقق چنین سرمایهگذاریای نیازمند ثبات سیاسی و سیاستی بادوام و قابل اعتماد است. در چنین بستری، آقای وزیر خارجه در گفتوگو با صداوسیما در دوم شهریورماه اولویتهای سیاست خارجی را بیان کردند. ایشان اعلام کردند که اولویتهای سیاست خارجی به ترتیب عبارتند از: منطقه پیرامونی، گسترش حوزه دیپلماسی، توسعه روابط با دوستان دوران سخت و توسعه روابط با قدرتهای نوظهور. ارتباط با اروپا در صورت تمایل طرف مقابل و اصلاح سیاست خود مورد پذیرش خواهد بود و رابطه با آمریکا در حد مدیریت تنش خواهد بود. این اولویتگذاری در ابتدا بهظاهر منطقی بهنظر میرسد. لیکن، تمام آن بر یک خطای تحلیلی بنیادین استوار است و آن، این است که این تحلیل، واقعیت بههمپیوستگی ارتباطات بینالمللی کشورها (INTERCONNECTEDNESS) و مفهوم جهانیشدن را مورد غفلت قرار داده و روابط بینالملل را بهصورت روابط از همگسیخته و منفرد مبنا قرار داده است و فراتر آنکه آغشته به توهم است. حال اینکه امنیت و روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در سطح جهان بهشدت بههم پیوسته است و امکان تجزیه آنها بهصورتی که اعلام شده است، اساسا وجود ندارد و باز فراتر آنکه مبتنی بر هیچ تصویر درستی از قدرت و موقعیت ایران در جهان نیست.
اینک پرسش این است که آیا اولویتهای اعلامی حاکی از کاهش عدم قطعیت و تامین ثبات در سیاست خارجی ایران است؟ و آیا میتواند نشان از اولین گام در راستای تامین شرط لازم ثبات برای رشد اقتصادی باشد؟ پاسخ کوتاه این قلم «خیر» است. سیاستهای اعلامی انسجام درونی ندارند، با واقعیت ایران و منطقه سازگار نیستند، اساسا سیاست نیستند و بیشتر لیستی از آرزوها و خیالات هستند و بهنظر نمیرسد که سایه عدم قطعیت را از محیط اقتصاد ایران بزدایند.
سالهاست ما در ایران اعلام میکنیم که امنیت منطقه باید در اختیار کشورهای منطقه و بدون دخالت قدرت بیرونی باشد. این خواسته ایران است؛ بسیار خوب. پرسش این است که آیا خواسته و سیاست سایر کشورهای منطقه نیز هست؟ در یک قرن گذشته ثابت شده است که کشورهای منطقه بههیچوجه از این دست پیشنهادهای ایران استقبال نکردهاند. پیمان سعدآباد (عهدنامه عدم تعرض، ۱۳۱۶) را جدی نگرفتند. به طرح صلح هرمز نیز آری نگفتند و نسبت به عقد پیمان عدم تجاوز به یکدیگر وقعی ننهادند. بنابراین، اولویت نخست، جز طرح یک شعار یا آرزو چیز دیگری نیست.
اولویتهای بعدی نیز به همین سیاق هستند. تصور آنکه آنان مستقل از روابطشان با سایر قدرتها و بدون توجه به بحث FATF و تحریمهای آمریکا یا اروپا اقدام به توسعه روابط با ایران خواهند کرد، خیالی بیش نیست. سیاست اعلامی درباره اروپا، دقیقا موجب تشویق همپیمانی هرچه بیشتر اروپا و آمریکا در برابر ایران با یکدیگر میشود؛ این سیاست یعنی فرصتسوزی و عدم استفاده از افکار عمومی ضد آپارتایدی و ضدصهیونیستی ملتهای اروپایی در این موقعیت که اسرائیل دست به جنایتهای هولناک پاکسازی نژادی زده است. سیاست کنترل تنش با آمریکا نیز که آشکارا سیاستی لرزان است و هیچ کمکی به استقرار ثبات و امنیت نمیکند.
کوتاه سخن اینکه سیاستهای اعلامی بههیچوجه سایه عدم قطعیت را از آسمان اقتصادی ایران نمیزدایند. با این سیاستها نمیتوان در انتظار ثبات بود و اهداف جناب رئیسجمهور و ملت ایران محقق نخواهند شد. مناسب است که جناب پرشکیان تا دیر نشده است، سیاست اعلامی را تغییر دهد.
🔻روزنامه کیهان
📍 صبح فلسطین دور نیست
✍️ سعدالله زارعی
رژیم صهیونیستی در شرایط ویژهای قرار گرفته است. بیتردید در طول تاریخ ننگین آن تهدیدات داخلی و خارجی علیه رژیم تا این حد نبوده است. حال دیگر همه باور کردهاند که این رژیم، شرایط لازم را برای پایداری در برابر تهدیدات درونی و بیرونی ندارد. یکی از تحلیلگران صاحبنام این رژیم که در طول بیش از ۶۰ سال گذشته همواره یک محور رسانهای برای توضیح و توجیه اقدامات ارتش اسرائیل بوده، چند روز پیش با اشاره به روند جنگ، استعفای پیدرپی مقامات نظامی و تجمعات گسترده اعتراضی علیه دولت تصریح کرد «شرایط اسرائیل بسیار بسیار دشوار است، آنچه امروز میبینیم هرگز سابقه نداشته است. دولت اسرائیل به فروپاشی نزدیک شده است». لیبرمن، وزیر خارجه سابق اسرائیل که اینک یکی از ارکان دولت نتانیاهو به حساب میآید، هم یک هفته پیش با اشاره به پاسخهای کوبنده حزبالله -موسوم به عملیات اربعین- و ناتوانی اسرائیل از خاموش کردن آتش مقاومت لبنان، خطاب به دولتهای غربی حامی رژیم با عصبانیت اعلام کرد «ایران و حزبالله در حال خفه کردن اسرائیل هستند» در خصوص این بحث نکاتی وجود دارد:
۱- تجمعات خیابانی یهودیان اشغالگر علیه دولت نتانیاهو از نظر حجم و تداوم، به پیش از عملیات طوفان الاقصی بازگشته است. اما این بار خواسته اصلی معترضین یهودی، تن دادن نتانیاهو به آتشبس با حماس در غزه و درواقع متوقف کردن جنگ است. حوصله آنان از اعمال محدودیتهایی که ناشی از ادامه جنگی است که ۱۱ ماه پیش شروع شد، به سرآمده است و افقی برای حل آن به نفع اسرائیل نمیبینند. این موضوع که ارتش و نتانیاهو دائرمدار مسئلهای باشند که ۱۱ ماه قادر به حل آن نبودهاند، از نظر اکثریت یهودیان قابل قبول نیست. آنان معتقدند نتانیاهو اسرائیل را به پای کابینهای آویزان کرده که ارزش و دستاوردی نداشته است. درخواست مدنی و حتی نظامی برای پایان دادن به جنگی که در آن از نظر انسانی و مادی فلسطینیها آسیبهای بیشتری دیدهاند، خیلی جالب است و این عمق آنچه در این جنگ جریان دارد را ظاهر میسازد. الان جمعبندی ارتش، اپوزیسیون و نیروهای مدنی رژیم این است که نتیجه این جنگ هر چیزی میتواند باشد الا شکست مقاومت غزه.
نتانیاهو در جریان سفر یک ماهونیم پیش به آمریکا، یک ماه وقت گرفت تا به اوضاع نابسامان امنیتی و سیاسی اسرائیل سروسامان بدهد اینک این زمان هم سپری شده و اوضاع برای آن وخیمتر گردیده است. وقتی به دلیل وقوع حادثه برای شش اسیر اسرائیلی، نتانیاهو از مردم عذرخواهی کرد و خود را در غم خانوادههای آنان شریک دانست، صهیونیستهای اشغالگر متوجه شدند زمان دادن به نتانیاهو فقط وضع را بدتر میکند. تا پیش از این نتانیاهو به عنوان تنها «گزینه نامرغوب» که گریزی از تحمل آن نیست، خطاب میشد و از اینرو هواداران خارجی رژیم غاصب، حفظ این دولت در حین جنگ را یک دستاورد ارزیابی میکردند و میگفتند دولتی که طی ۴ سال با پنج بار انتخابات بهطور پیدرپی روبهرو شده، اینک به مدد جنگ استمرار پیدا کرده است. اما حالا منشهامیر میگوید این دولت به سقوط نزدیک شده است.
۲- رژیم در حالی در صحنه سیاسی دچار «بدترین وضعیت طی
۶۰ سال گذشته» است که کرانه باختری به یک صحنه گرم درگیری تبدیل شده است. شدت این درگیریها به گونهای است که اسرائیل در اقدامی بیسابقه، با هواپیماهای جنگی و با شلیک موشک به مقابله با فلسطینیها در جنین، نورالشمس و طولکرم رفته است! عملیاتهای ضد فلسطینی اسرائیل در کرانه تاکنون به صورت اقدامات تروریستی و عملیاتهای ویژه انجام میشده است. لااقل ده نفر از نیروهای نظامی اسرائیل از جمله یک فرمانده تیپ طی یک هفته گذشته در الخلیل، جنین و طولکرم کشته شده و بیش از ۳۰ نفر از آنان زخمی شدهاند. هماینک سه لشکر اسرائیل سرگرم کنترل کرانه باختری و قدس میباشند و این به تنهائی از وخامت اوضاع رژیم در کرانه باختری حکایت میکند.
کرانه باختری برای رژیم همواره یک کابوس بوده است. حدود
۵/۳ میلیون فلسطینی در این منطقه زندگی میکنند و ضمناً نسبت به حفظ این منطقه که حرمهای مطهر پیامبران الهی را در خود جای داده است، تعصب زیادی دارند. برای اسرائیل کنترل این جمعیت بسیار دشوارتر از کنترل ساکنان غزه است. به همین دلیل، سه روز پس از آغاز جنگ غزه، نتانیاهو کرانه باختری را منطقه نظامی اعلام کرد. در طول این ۱۱ ماه حداقل ۷۰۰ نفر از ساکنان کرانه باختری به شهادت رسیده و دستکم ۴۰۰۰ نفر از آنان بازداشت شدهاند؛ در عین حال ارتش نتوانسته این منطقه را کنترل کند.
خبرهایی که در رسانههای اروپایی طرفدار اسرائیل درج گردیده و بهخصوص گزارش اخیر مؤسسه سلطنتی چتمهاوس که شورای روابط خارجی آمریکا هم آن را بازتاب داد، بیانگر آن است که در فاصله ۱۵ مهر سال گذشته تا ۱۲ مردادماه امسال، اسرائیل با ۶۷۸ بار عملیات نظامی و استفاده از سلاحهای گرم فلسطینیهای کرانه مواجه بوده است و در طول این زمان، دستکم ۸۰ نظامی اسرائیلی کشته شدهاند. در عین حال از آنجا که دولت اسرائیل به دلیل ضرباتی که در این مدت خورده، تعادل خود را از دست داده، با داعیههای احمقانه، به این اعتراضات دامن زده است. از جمله اینکه نتانیاهو در بحبوحه درگیری شدید ارتش رژیم در غزه و در منطقه شمالی، اعلام کرد کرانه باختری بخشی از اسرائیل است و یا بنگویر وزیر امنیت داخلی رژیم، وارد مسجدالاقصی گردید. اینها نشانه وضع غیرقابل جمع این رژیم میباشد. از نظر اسرائیل کرانه باختری میتواند سرنوشت آن را تعیین کند و این روزها شدت درگیریهای اسرائیل در کرانه کمتر از شدت درگیریهای آن در غزه نیست.
۳- مذاکرات آتشبس با پافشاری اسرائیل بر دو موضوع؛ کنترل رفتوآمد فلسطینیها از جنوب و شمال و کنترل دو محور نتساریم در مرکز و فیلادلفیا در جنوب باریکه غزه، عملاً به بنبست رسیده است و این در حالی است که آمریکاییها معتقدند باید برای نجات اسرائیل از وضعیت وخیمی که به آن مبتلا گردیده است، کاری بکنند. نسخه آمریکاییها این است که با توجه به شکستهای نظامی اسرائیل، کنترل حماس و تنظیم جدید اداره سیاسی و امنیتی غزه را باید به مذاکرات سپرد. فرمول آمریکا این است که حماس را باید با همکاری دولتهای عربی و یک جریان وابسته در فلسطین، حذف تدریجی کرد. مدل آمریکا ترکیب اداره بینالمللی در قالب نیروهای ویژه عربی و تحریم مالی حماس و تأکید بر تروریستی بودن آن - برای مشروع جلوه دادن ترور عناصر مقاومت - است، در حالی که اسرائیل به این مدل اعتماد ندارد و معتقد است از آنجا که قاطبه فلسطینیها از حماس حمایت میکنند، منزوی کردن آن و حل از طریق ترور فرماندهان و عناصر به جایی نمیرسد و رافع مشکل اسرائیل در غزه نیست. نتانیاهو گمان میکند حالا که به غلط و با تصور نادرست وارد غزه شده، نباید بدون دست یافتن به یک فرمول قطعی برای کنترل مقاومت غزه، آن را ترک کند و از اینرو بر بقای نیروهای نظامی خود در دو بخش میانی و جنوبی باریکه تأکید دارد. اما آیا واقعاً اسرائیل قادر به ابقای نیروهای نظامی خود در باریکه غزه هست یا نیست؟ بله اسرائیل میتواند برای مدتی بماند اما در طول این مدت تلفات خواهد داد. آیا اسرائیل آمادگی دادن تلفات پیاپی را دارد؟ همین دو روز پیش رئیس رژیم غاصب اسرائیل با نگرانی اعلام کرد «ما هر روز در حال دفن تعدادی از فرماندهان ارتش و نیروهای آن هستیم چیزی که سابقه نداشته است.» سؤال دیگر این است که با فرض اینکه اسرائیل برای مدتی در غزه بماند آیا به طور واقعی میتواند مانع حرکت مقاومت و موفقیتهای آن باشد؟ تجربه مقاومت میگوید اسرائیل هیچگاه نتوانسته از برتریهای نسبی خود برای حذف یا تضعیف جدی مقاومت استفاده کند. از اینرو حماس ضمن آنکه بهشدت با تداوم حضور نظامیان اسرائیلی در نتساریم و فیلادلفیا مقابله میکند، اما طرحهایی را هم آماده کرده است تا در صورت تداوم حضور ارتش، آنان را وارد یک فرآیند پرهزینه فرسایشی بکند.
ارتش اسرائیل همزمان با تأکید بر حفظ دو محور یادشده، از تقلیل نیروهای نظامی فعلی مستقر در این دو محور به ۲۵ درصد صحبت میکند. کاهش نیروی نظامی به معنای افزایش تحرک نظامی مقاومت است و افزایش اقدامات مقاومت به معنای وقوع اختلاف میان رأس و بدنه ارتش میباشد. همین وضعیتی که الان بر ارتش حاکم است و منجر به استعفای فرماندهان از جمله فرمانده نیروی زمینی اسرائیل و کنار کشیدن فرمانده یگان ویژه امنیتی ۸۲۰۰ شده است. ارتش اسرائیل نیروی هوائی محور بوده و در رزم زمینی توانمندی ویژهای ندارد کما اینکه در جریان جنگ ۱۹۷۳، ارتش مصر توانست در زمانی کمتر از سه روز کل صحرای پهناور سینا را از نیروی زمینی اسرائیل پس بگیرد. اسرائیل به معنای واقعی کلمه گرفتار مخمصهای است که عمق آن، هر روز بیشتر میشود و این در ضمن سبب افزایش تحرک فلسطینیها علیه اسرائیل و به صحنه آمدن ظرفیتهای ملت فلسطین برای آزادسازی این سرزمین مقدس میگردد.
🔻روزنامه رسالت
📍 سرمایهسوزی نکنیم!
✍️ مسعود پیرهادی
سرمایهسوزی درد دارد؛ مثل سوزاندن گاز فلر؛ مثل عقبافتادن در میادین مشترک؛ مثل خامفروشی. از این مثالها متأسفانه کم نداریم. اما غرض این نوشته، پرداختن به وجه دیگری از سرمایهسوزی است.
مهمترین سرمایه هر کشور، مردم و نخبگان آن است. فرار مغزها و سرمایهها دردی است که مدتهاست به جان کشور افتاده و باید برایش درمانی اندیشید. اما مهمتر و پیشتر از فرار مغزها، فرار قلبهاست. وقتی قلب افراد با ما نباشد، هیچکار مهمی نمیتوانیم پیش ببریم. قلب هم متأثر از دیدهها و شنیدههاست.
جملهای را معمولا در مذمت یک رفتار میگویند اما میتوان از زاویه دیگری به آن نگاه کرد؛ میگویند عقل مردم به چشمشان است. اگر این گزاره در واقعیت، درست است که هست؛ پس حکمرانان باید برای آنچیزهایی که به چشم مردم میآید، فکری کنند.
نظر و قضاوت مردم در حکومت مردمسالار، رکن است؛ تشریفاتی و تزیینی نیست.
میگویند سالها پیش در اصفهان، مسجدی بزرگ میساختند. چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خردهکاریها را انجام میدادند. پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از منارهها کمی کج است! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟! مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله، درست شد! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت. کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار باتجربه پرسیدند، معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کجبودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم. این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم.
در اینجا حتی نظر اشتباه یک فرد عادی هم مورد توجه قرار گرفته است، چه رسد به نظرات و مطالبات بحق مردم که بعضا مورد بیمهری و بیتوجهی است.
بازی فوتبالی در سطح بینالمللی به میزبانی کشورمان برگزار شده و اتفاقا در شبی که خیلی از مدعیان باختند، تیم ملی باغیرت ایران، پیروز شد؛ اما خروجی این پیروزی در آینه رسانهها از شکست، تلختر بود. هیچ ایرادی ندارد اگر مثل همیشه، رسانه را ذبح کنیم که تصویر درستی ارائه نمیدهد و ... ولی یکبار هم از این منظر ببینید:
در قاب مسابقه فوتبال، نتیجه یک بر صفر، کوچک نوشته میشود؛ ولی چمن ورزشگاه، توی چشم است. آن چمن، با تبلیغات دور زمین که آژانس گردشگری دولتی سعودی، «Visit Saudi» انجام داده و جاذبههای گردشگری عربستان سعودی را توی چشم مخاطب فرو میکند، چشماندازی میسازد که در آن، ما را از چشم مردم میاندازد!
شما را به خدا راهکارتان، بزرگ کردن نتیجه و تغییر تبلیغات و کارهایی از این دست نباشد. نگاه و رویکردتان را به جای اینها تغییر دهید.
زیرساخت عراق، حداقل سی سال از ما عقبتر است اما با یک ورزشگاه که بصره دارند ما را از آنجا عقبتر نشان میدهند.
خودرو نمونه دیگری از این احساس عقبماندگی است. رجیستری گوشی، ون گشت ارشاد و فیلترینگ هم جور دیگری در چشم مردم است. فهرست اینها شاید ۱۰تا هم نشود اما نمیدانم چه مشکلی هست که عرضه نداریم سرمایه اجتماعی را نسوزانیم.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تفاهمات و تضادهای زنگزوری
✍️ دکتر افشار سلیمانی
در سفر اخیر رییسجمهور روسیه به آذربایجان برای نخستینبار شاهد عیان شدن موضع پنهانی روسها در حمایت از کریدور ارتباطی زنگزور شدیم.
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در انتقاد از ارمنیها اعلام کرد که ارمنستان در حال خرابکاری در اجرای پروژه ارتباطی (کریدور زنگزور) است. هدف مسکو به دست گرفتن کنترل کریدور به اصطلاح «زنگزور» است که الهام علیاف با آن موافق است! اگرچه پیشتر نیز برخی مقامات روسی ازجمله سفیر روسیه در باکو و وزیر حملونقل این کشور تلویحا به این موضوع اشاره کرده و چراغ سبز نشان داده بودند.
در بیانیه سهجانبه ۱۰نوامبر ۲۰۲۰ که از سوی روسایجمهور آذربایجان و روسیه و نخستوزیر ارمنستان امضا شد، طرفها به نظارت نیروهای روسیه بر کریدوری که آذربایجان و نخجوان را از طریق ارمنستان به هم پیوند میدهد رضایت داده و متعهد شدهاند اما در این بیانیه نامی از زنگزور برده نشده است.
نگارنده بارها در یادداشتها و مصاحبههای سه سال اخیر اشاره کردهام که روسیه هم با احداث کریدور زنگزور موافق است اما اظهارات اخیر لاوروف در جریان سفر پوتین به آذربایجان آشکارترین و سطح بالاترین موضعگیری روسیه در این رابطه تلقی میشود.
آنچه برای طرف آذربایجان حائزاهمیت است، فراهم کردن مسیر بدون مانع به نخجوان است. روسیه در اینجا یک نسخه کمی روسی شده از گزینه کالینینگراد ارائه میدهد. غرب نیز در اینجا علاقهمند به عبور بدون مانع با عمل به اصل از آذربایجان به آذربایجان است. رییسجمهور روسیه پس از سفر به باکو، بار دیگر با الهام علیاف تماس گرفت. کرملین در حال افزایش فعالیت خود در قفقاز جنوبی است. ارمنستان به حمایت ایران در موضوع کریدور امیدوار است. منابع نزدیک به کرملین خاطرنشان کردند که مسکو درک میکند که رضایت تهران در این زمینه مهم است. براساس اطلاعات دریافتی از مجاری دیپلماتیک، طرف روسی موافق است که این جاده در صلاحیت ارمنستان باقی بماند.
جمهوری اسلامی ایران نیز بارها مخالفت خود را با راهاندازی کریدور زنگزور در عالیترین سطوح اعلام کرده و دلیل مخالفت خود را ایجاد تغییرات ژئوپلیتیک در کنار مرزهای خود و نیز انسداد (احتمالی) مرز ایران- ارمنستان در صورت عملیاتی شدن این کریدور و انسداد مسیر ایران به اروپا دانسته است!
ارمنستان مخالفت آشکاری با ایجاد دالان زنگزور نکرده اما در عین حال مسیرهای جایگزینی هم برای آن معرفی کرده و از طرح موسوم به چهارراه صلح سخن به میان آورده است اما از مواضع مکرر ایروان چنین برمیآید که این کشور تلویحا با کریدور زنگزور مخالفتی ندارد ولی با نظارت نیروهای صاحبان روسی بر آن و از خارج شدن این محور از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی خود و بینالمللی شدن آن مخالف است و بر استقرار پست مرزبانی و گمرکی در این محور (و هر مسیر دیگری که از ارمنستان عبور کند) و کنترل آمد و شد و محمولهها در این مسیر تاکید دارد.
آذربایجان، روسیه و ترکیه با تحت حاکمیت ارمنستان قرار گرفتن این محور و حفظ تمامیت ارضی ارمنستان مخالفتی ندارند اما بر عدم استقرار پستهای مرزی و گمرکی ارمنستان به دلیل تردد شبانهروزی اهالی آذربایجان و نخجوان و بینالمللی شدن این کریدور تاکید دارند، از این رو مدل کالینینگراد را توصیه میکنند. روسیه هم بر نظارت خود بر این مسیر اصرار میورزد که مورد پذیرش آذربایجان واقع شده و ترکیه هم با سکوت خود تلویحا به آن چراغ سبز نشان داده است.
اگرچه گفته میشود آمریکا و اتحادیه اروپا نیز با کریدور زنگزور مخالفند اما موضع مخالفت موکدی از سوی آنها در این رابطه مشاهده نشده است و با توجه به موافقت و حمایت ترکیه که متحد غرب و عضو ناتو از این راهرو که متضمن منافعی در قفقاز و آسیای مرکزی برای آنهاست و ایران و روسیه را هم دور میزند و این دو کشور را به کریدور زنگزور وابسته و کریدور میانی را هم تقویت و مقرونبهصرفهتر میکند، به نظر نمیرسد که غرب مخالفت جدی با آن داشته باشد.
از آنجایی که تجاوز روسیه به اوکراین موجب انسداد خطوط شمالی کریدور شمال- جنوب و بروز مشکل در انتقال انرژی برای روسیه در این محور شده است، روسیه را بیش از پیش نیازمند کریدور زنگزور میکند بنابراین مسکو با تحت فشار قرار دادن ایروان مصرا خواستار ایجاد این کریدور ارتباطی از طرف ارمنیهاست و آذربایجان نیز برای تقویت مناسبات خود با ترکیه و خروج از وابستگی به مسیر ایران برای رسیدن به نخجوان و دیگر مزایای مرتبطه پروژه زنگزور را پیگیری میکند.
در هر حال به نظر میرسد چالشها و اختلافات موجود میان بازیگران منطقهای و فرامنطقهای سبب بلاتکلیفی سرنوشت کریدور زنگزور شده و در صورت توافق همه طرفها یا چربیدن توانمندی یکی از طرفها احتمال راهاندازی آن افزایش خواهد یافت. به ویژه آنکه اگر این کریدور سبب انسداد مرز ایران -ارمنستان نشود از شانس بیشتری برخوردار خواهد شد و چهبسا در این صورت منافع زیادی هم برای ایران از جمله اتصال ایران به همین کریدور در پی خواهد داشت.
همواره این سوال بدون پاسخ مانده که اگر باوجود انسداد مرزی با ایران، ارمنستان که تخت گاز به سوی غرب میرود و دیگر بازیگران و ذینفعان منطقهای و فرامنطقهای به عملیاتی شدن این کریدور چراغ سبز دهند، جمهوری اسلامی ایران چه واکنشی نشان خواهد داد یا اینکه چه واکنشی میتواند، نشان دهد؟
در همین حال سوالات دیگری نیز به ذهن متبادر میشود، ازجمله اینکه چرا ارمنستان موضع گنگ و مبهمی در این رابطه دارد و صراحتا از حذف مرز زمینی خود با ایران در صورت اجرای طرح کریدور زنگزور سخن نمیگوید؟ در همین حال بدون توجه به مواضع ایران و روسیه با سرعت زیادی به سوی دولتها و ساختارهای نظامی و سیاسی و اقتصادی غرب طی طریق میکند؟
با تاکید بر اینکه بنده موافق حذف مرز ایران-ارمنستان نیستم و برخی هم معتقدند که مرز حذف نمیشود به چند نکته میپردازم: برخی تصور میکنند درصورت عدم پذیرش کریدور زنگزور از سوی ارمنستان، آذربایجان منفردا یا به کمک روسیه یا ترکیه یا هردو زنگزور را تصرف و در آنجا کریدور احداث خواهند کرد!
احداث کریدور و بهرهبرداری از آن امنیت میخواهد و با اقدام نظامی امنیت وجود نخواهد داشت بنابراین حمله نظامی در کار نخواهد بود. ارمنستان هم مانند روسیه با کارت ایران بازی میکند تا امتیازات لازم را از روسیه و ترکیه و آذربایجان و غرب دریافت کند و همچون روسیه دستش رو خواهد شد.
بارها در طول این سالها به سهم خویش تاکید کردهام هیچوقت روسیه و ارمنستان متحد استراتژیک ایران نمیشوند. دست روسیه بارها رو شده اما روسوفیلها در ایران زیر سبیلی رد کردهاند. دست ارمنستان هم تا حدودی رو شده اما ارمنی فیلهای وطنی نپذیرفتهاند! منافع و امنیت ملی کشورها براساس منافع متقابل مبتنی بر موقعیتهای ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک قابل احصاست.
در موضوع خطوط حملونقل و انرژی مولفههای نزدیک بودن، امن بودن و ارزان بودن همواره مورد توجه کشورهای ذینفع بوده،هست و خواهد بود. نگارنده به عنوان کارشناسی که دستکم از بدو فروپاشی شوروی و ظهور کشورهای نو استقلال مشترکالمنافع در رابطه با تحولات این منطقه قلم میزنم و سخن میگویم و تجربه کار ستادی و صفی در منطقه دارم معتقدم که دستگاههای تصمیم ساز و روسوفیلها و آرمنیوفیلها هیچوقت به نظر کارشناسان واقعی توجه نمیکنند و بیشتر از دیدگاههای ناکارشناس متملق و فرصتطلب و به نرخ روز نان خور بهره میجویند و هزینههای زیادی بر مردم و کشور و نظام تحمیل میکنند.
به کارشناسان مستقل و آگاه و دلسوز هم همین ناکارشناسان برچسبهای مختلف میزنند. تعداد قابلتوجهی هم در ایران که سواد و تجربه لازم را ندارند همواره از بحرانسازی ارتزاق میکنند. همواره راه ایران به غرب اروپا از ترکیه بوده است. از طریق دریای خزر و آذربایجان و روسیه و اوکراین هم به شرق اروپا بوده و هست که اکنون به دلیل تجاوز روسیه به اوکراین این مسیر مسدود است. حتی اگر منظور رفتن به دریای سیاه هم باشد از طریق آذربایجان و گرجستان بهراحتی میسر است.
با کریدور زنگزور روسیه و غرب و ترکیه و کشورهای حاشیه خزر و چین موافقند. ارمنستان هم احتمال زیاد با این طرح موافق است تا از محاصره ژئوپولیتیک خارج شود و صرفا بر حاکمیت و تمامیت ارضی خود بر این مسیر ۴۵کیلومتری که از اراضی این کشور میگذرد، تاکید دارد که حق قانونیاش است.
اگر ارمنستان خودش با آذربایجان و روسیه و ترکیه توافق کند ایران چه واکنشی نشان خواهد داد یا میتواند نشان دهد؟
راههای ارمنستان به ایران و گرجستان برای استاندارد شدن حداقل نیاز به ۵میلیارددلار سرمایهگذاری دارد. حتی اگر کریدور زنگزور هم محقق نشود به هر تقدیر آذربایجان از طریق ارمنستان به نخجوان و ترکیه متصل خواهد شد. ارمنستان هم به آذربایجان و ترکیه وصل خواهد شد. ترکیه هم به ارمنستان و آذربایجان و دریای خزر و آسیای میانه متصل خواهد شد. اگر نگرانی از ناتو هم وجود دارد باید تاکید کنم که ترکیه کشور همسایه ایران بیش از هفت دهه است که عضو و پایگاه ناتو است یعنی ایران در همسایگی ناتو قرار دارد.
نگرانی از حذف مرز ایران- ارمنستان بیشتر بهانه است. مخالفان کریدور زنگزور به دلیل نگاه امنیتی و ایدئولوژیکی صرف به مسائل منطقه قفقاز جنوبی و خارج نزدیک ایران و حتی جهان و حتی نگاه امنیتی به ترکهای آذربایجانی ایران فیالواقع نگران اتصال ترکیه به آذربایجان و کشورهای ترک آسیای میانه و تقویت سازمان کشورهای ترک و نقشآفرینی ناتو در منطقه و خروج آذربایجان از وابستگی به مسیر حملونقلی و انرژی ایران برای رسیدن به نخجوان هستند.
در حالی که با برخورداری از سیاست خارجی متوازن و غیرتنشزا و تعامل دو و چندجانبه ایجابی و تقویت اعتماد متقابل با کشورها به ویژه کشورهای پیرامون بیشتر نگرانیها قابل رفع هستند و تهدیدهای متصوره به فرصتها تبدیل میشوند.
جمهوری اسلامی ایران در پرتو سیاست خارجی آرمانگرایانه غیرواقعبینانه و غیرکارشناسانه و یکسویه و غیرمتوازن و نهادن همه تخممرغهای خود در سبد روسیه و چین فرصتهای زیادی را در قفقاز (به ویژه در آذربایجان) و آسیای مرکزی و در مجموع در حوزه خارج نزدیک خود در رابطه با ارتباطات و صدور و ترانزیت انرژی از دست داده است و در صورت ادامه این مسیر فرصتهای اندک باقیمانده نیز از دست خواهند رفت.
تامین منافع ملی ایران و استفاده حداکثری از موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک کشورمان مستلزم ایجاد تحولاتی در اندیشه و رویکردها و استراتژی سیاست خارجی است (به ویژه آنکه روابط ایران و آذربایجان نیازمند نوسازی برپایه اعتماد و احترام متقابل است).در شرایط کنونی اقدامات سختافزاری احتمالی به زیان ایران است. بهترین راه، دیپلماسی است اگر ارمنستان در عدم تمایل به کریدور زنگزور و از دست ندادن احتمالی مرز خود با ایران جدی است. یک پیمان دوجانبه درخصوص تعهدش به اینکه مرز خود با ایران را حفظ خواهد کرد به امضا برساند.
در خاتمه پیشنهاد میکنم جمهوری اسلامی ایران به جای واکنشهای احساسی پیشنهاد برگزاری یک نشست چندجانبه با ترکیه، آذربایجان، ارمنستان و روسیه در اولین فرصت ممکن در تهران را ارائه کند و پس از رایزنیهای لازم برای شرکت در این نشست از وزرای امور خارجه و حملونقل این کشورها به منظور مشورت و سنگواکنی دعوت به عمل آورد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سفرههای جداگانه وام عشقی!
✍️ سید عطاالله مهاجرانی
یکی از تعبیرهای رییسجمهور پزشکیان که مکرر در سخنان ایشان در دوران مبارزه انتخاباتی و پس از آن مطرح شده است «سفره جداگانه» بود. وقتی دولت یا حکومت برای خود سفره جداگانه داشته باشد. چند اتفاق مهم میافتد:
۱- مردم نسبت به دولت بیاعتماد میشوند
۲- از دولت فاصله میگیرند.
۳- حضورشان در انتخابات کاهش پیدا میکند.
۴- مقبولیت و نیز مشروعیت نظام آسیب میبیند.
۵- نخبگان و افراد شایسته نومید میشوند و مهاجرت میکنند.
۶- فضای دلمردگی و یأس بر کشور و ملت حاکم میشود.
۷- چنین سفرههایی خلاف بلکه ضدعدالت است.
نمونههای متعددی از سفرههای جداگانه در این مدت شاهد بوده و هستیم. آخرینش که با عنوان نمادین «وام عشقی!» طشتش از آسمان اسب زین شده، افتاد سفره جداگانه مدیران سازمان بورس در آخرین روزهای مدیریتشان بوده است. این شیوه مدیریت را میتوان «مدیریت غارتی» نامید. مدیران گویی آن سازمان یا کشور را ملک شخصی خود تلقی میکنند.
البته این ماجرا سابقه هم دارد. احمدینژاد مهرورز در آخرین ماههای دولت خود در سال ۱۳۹۲ مبلغ ۱۶ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان به دانشگاه خودش به عنوان کمک پرداخت کرده بود. ظاهرا از طرف مناطق آزاد سفره جداگانه برای دانشگاه احمدینژاد تدارک دیده بودند.
البته نتوانست فرو ببرد. به قول سعدی:
توان به حلق فرو بردن استخوان درشت
شکم بدرّد چون بگیرد اندر ناف!
ماجرای وام سازمان بورس به مدیر سازمان و هیاتمدیره در آخرین روزهای مسوولیت که با عنوان «وام عشقی» برای همیشه در تاریخ سوءاستفاده مدیران ثبت شده است. شایسته تأمل است.
یکم: وقتی اشخاص بدون صلاحیت علمی و تجربی در جایی منصوب میشوند.
دوم: وقتی بر کارشان نظارت نمیشود.
سوم: وقتی مدیران به آینده خود اعتماد ندارند و گمان میکنند که در واپسین فرصت بازمانده بایست یک تکه درشت بکنند و بار خود را ببندند.
همین میشود که شده است؛ راه مبارزه با این سفرهها نخست مدیریت اشخاص صالح و با تجربه و داناست. باید درباره وام مدیران و نحوه سود و مدت بازپرداخت آن دستورالعملهای دقیق و روشنی وجود داشته باشد. این موضوع درباره بانکهایی که به همکاران خود ۱۲۳ هزار میلیارد تومان وام دادهاند نیز صادق است. بانکی که ناترازی دارد و انبوهی از زیان انباشته بانگ را غرق کرده، از کجا و با کدام منطق هزاران میلیارد تومان به همکاران خود وام با بهره کم و بازپرداخت طولانی مدت میدهد!؟
و اما سخن آخر اگر برای ریاست سازمان بورس فراخوان داده شود. شخصیتی متخصص و متشخص و دانا و با تجربه انتخاب شود. او برای شخصیت و نام خود ارزش و اعتبار قائل است. این گونه رفتار نمیکند که مدیران عشقی رفتار کردند. فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق هم با این همه دسته گل که به آب دادهاند، مدیریت عالی آن دانشگاه فکری برای تجدید نام دانشگاه کند. تا نام امام صادق علیهالسلام که فرمود: «زینت ما باشید و نه اسباب ننگ ما» اعتبارش محفوظ بماند.
🔻روزنامه شرق
📍 میانجیهای محوشونده
✍️ احمد غلامی
مسعود پزشکیان رئیسجمهور دوران گذار است و هر نقشی فراتر از این نقش، او را با مشکلاتی جدی روبهرو خواهد کرد. این روزها با دولت چهاردهم بهنوعی برخورد میشود که گویا قرار است اگر نه همه مشکلات کشور بلکه بخش درخور توجهی از آن را حلوفصل کند. البته در این میان کسانی که از همان آغاز آگاهانه به او رأی دادهاند تا اوضاع بدتر از این نشود، از این قاعده مستثنا هستند. رئیسجمهور نیز با علم بر جایگاه دولت و میزان رأی خود و چگونگی دستیابیاش به قدرت، بارها تأکید کرده که کار چندانی از او برنمیآید. این موضعگیری صریح نه از روی فروتنی است و نه از روی شهامت؛ اشاره به وضعیت واقعی خود و دولتش و ساختار سیاسی ایران دارد. پزشکیان تلاش میکند با درک درست از جایگاهش در سلسلهمراتب قدرت، به شیوهای عمل کند که تصویری واقعی از خود به مردم ارائه بدهد، اما برخی از اطرافیانش با علم بر صحت گفتههای رئیسجمهور، درصددند از او چهرهای کاریزماتیک بسازند و گاه در تبلیغش راه تملق در پیش میگیرند. دولتمردان جمهوری اسلامی با این اغراقها، افراطها و تملقها بسیار روبهرو بودهاند. تعریفها و تمجیدهایی که در هنگامه شکست یکشبه به نکوهش میانجامد. این سنتی دیرپا در سیاستورزی ایران و چهرههای سیاسی آن است. در سابقه دولتهای ایران، هاشمیرفسنجانی یکی از قدرتمندترین رؤسای جمهوری ایران بود که به خواستههای خود نرسید. او کارهای بزرگی انجام داد و مأموریتی را که به او محول شده بود، به سرانجام رساند و پس از آن باید میدان را برای دیگری خالی میکرد؛ میانجی محوشونده. اما چون هاشمیرفسنجانی یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی بود، تا پایان عمرش نپذیرفت که مأموریتش هرچه بوده، موفق یا ناموفق، به انتها رسیده است. او قرار بود کشور را از وضعیت صلب ایدئولوژیک یا به معنای دیگر وضعیت انقلابی که در آن نمیشد کاری کرد، به وضعیتی پساانقلابی عبور دهد؛ وضعیتی که آرمانهای انقلابی به عملکردهای اقتصادی و سازندگی منجر شده و چهره کشور تغییر کند. هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور دوره گذار از انقلاب به پساانقلاب بود. ناگفته پیداست این گذر تاریخی یکی از مهمترین برهههای تاریخ کشور بود، از همین رو است که او مخالفان و موافقان بسیاری دارد. در فضایی که به دست او ایجاد شده بود، مخالفانش توانستند به قدرتهای سیاسی و اقتصادی دست یابند. از دیالکتیک بین هاشمی و مخالفانش میباید چهره سومی ظهور کند که کرد؛ سیدمحمد خاتمی، میانجی محوشونده، پا به عرصه سیاست گذاشت. کاملا عیان بود او به اجبار تاریخ وارد سیاست شده است. خاتمی از بهترین میانجیهای محوشونده بود؛ چراکه او هم توانست انقلابی در انقلاب صورت بدهد و سیاست و جامعه را از بنبست خارج کند و دیگر اینکه بعد از پایان مأموریتش بدون کمترین تنش از میدان قدرت بیرون رفت. احمدینژاد برای مأموریت مهمی برگزیده شده بود، اما نهتنها مأموریتش را انجام نداد بلکه سعی کرد مسئولیت و مأموریت طولانیتری را خودش برای خودش تعریف کند. او و اطرافیانش میاندیشیدند او سوژه میانجی محوشونده نیست و میتواند نقش وارثان انقلاب را بازی کند؛ نقشی که در قد و قامت آنان نبود و با این حال توانستند با این تفکر، خسارتهای بسیاری به کشور وارد کنند. یکی از اقدامات آنان حمله مستقیم به چهرههای قدرتمند و پرسابقه جمهوری اسلامی بود. احمدینژاد و حامیانش درست تشخیص داده بودند، با حذف این چهرهها راه برای میراثخواریشان فراهم میشد. اما این سیاست هم ناکام ماند. روحانی نیز بر اساس وضعیتی تاریخی از همان ابتدا معلوم بود برای چه پا به میدان گذاشته است. از این نظر، او تنها رئیسجمهوری بود که نقشش برای مردم و حکومت روشن بود؛ حتی مخالفانش میدانستند او تا کجا اجازه دارد پیش برود و نقشش کجا تمام میشود. روحانی به معنای دقیق کلمه میانجی محوشونده بود. ابراهیم رئیسی قرار بود کار ناتمام احمدینژاد را با طمأنینه و آرامش پیش ببرد. او مسئولیت اجرائی را روی صحنه بر عهده داشت و اطرافیان و حامیانش برنامه بلندمدت ماندگاری را در سر میپروراندند، اما مرگ غیرمنتظرهاش همهچیز را تغییر داد و ظهور مسعود پزشکیان را اجتنابناپذیر کرد. مسعود پزشکیان تنها رئیسجمهوری است که بر میانجیبودن خود آگاه است و به صراحت به آن اعتراف میکند. نقشش روشن است و تعریف هر نقش دیگری برای او چندان با واقعیت موجود جور درنمیآید. او رئیسجمهور دوره ثبات و گذار است.
پزشکیان قرار است نگذارد وضع از این که هست بدتر شود و شرایط را برای تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جدیتر فراهم کند. او به معنای دقیق کلمه، میانجی محوشونده است. آنچه عیان نیست، این است که در سالهای پیشرو چه وقایعی رخ خواهد داد. آیا او به اجبار اطرافیانش نقش دیگری برای خود برخواهد گزید؟
* مفهوم «میانجی محوشونده» از ژیژک است و در این یادداشت از تفسیر آدام کوتسکو در کتاب «ژیژک و الهیات» (ترجمه امیررضا گلابی، نشر نی) وام گرفته شده است.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 معنای وفاق ملی
✍️ غلامرضا ظریفیان
مساله وفاق ملی نیازمند یک اعمال نظر و پردازش منزهتر است که تردیدی در آن نیست. به هر جهت از عبارتهای مختلف میتواند تعابیر مختلفی صورت گیرد و افراد و جریانهای مختلف برداشتهای مختلفی داشته باشند.
البته میشود بخشی از این مساله را به کلید واژههای اصلی که آقای پزشکیان از هنگامه انتخابات تا کنون مطرح کرده و دیدگاههایش تغییر نکرده معطوف کرد. در واقع آقای پزشکیان کلید واژههایی دارد که میشود به اجمال به آنها پرداخت. یکی از این کلید واژهها عدالت و عدم تبعیض است. طبیعتا وفاق ملی را باید حول کلید واژه عدالت و عدم تبعیض آن هم نه صرفا برای یک عده خاص بلکه برای همه ملت دید که در ادبیات رئیسجمهور هست. لذا اگر میخواهیم وفاق را یک امر ملی بدانیم نه یک امر سیاسی و جناحی باید در گستره جامعه ایران بدانیم و از این جهت بخشی از جریانهایی که به قیمومیت و مشروعیت ملت در حاکمیت اعتقاد نداشتند طبیعتا آن جریان از ادامه این بخش خارج میشود. یعنی کسانی که به دنبال خالص سازی و نژاد برتر بودند و کشور را آن اندیشهها به شرایط کنونی رساندند که بایک جامعه پاره پاره و بدون وفاق روبهرو هستیم امروز هم به دنبال همان روشها هستند. بنابر این اگر به کلید واژههای خود رئیسجمهور برگردیم عدالت میتواند عدالت برای همه ایرانیان، عدالت اقوام، جنسیتی، جوان و پیر، عدالت بهره گیری از کارشناسی باشد و حول این کلید واژهها تبیین شود که هر کس که در جامعه ایران ذیصلاح است بتواند در جامعه ایران نقش ایفا کند و بدون ممیزیها یا غیر از ممیزیهایی که عقلای هر جامعه در خصوص مسائل مدنظر میپذیرند و آنها را ممیزی میکنند میشود در این بخش در خصوص عدالت سویههایی از مبانی که آقای پزشکیان میگوید مطرح کرد. نکته دیگر اینکه این وفاق ملی ذیل یک میثاق بالاتری است که ممکن است اشکالاتی بر آن وارد باشد و اصلاح شود اما جامعه سیاسی به اعتبار آن اداره میشود که قانون اساسی است. لذا وقتی به امهات قانون اساسی رجوع میکنیم میبینیم یکی از این امهات که قانون اساسی بدان تصریح کرده و نقش کلیدی را داشته این بوده که خداوند حق حاکمیت و تعیین سرنوشت را به خود مردم سپرده است. این مهمترین گزارهای است که در قانون اساسی در ارتباط با حکمرانی بدان اشاره شده است. البته در مسائل دیگر مثل بحث تمامیت ارضی، زبان فارسی، دین و... در کنار هستند. بنابر این وفاق ملی زمانی به شکل جدی محقق میشود که این وفاق را بر اساس میثاق نامهای که نقشه راه حکمرانی ما است بپذیریم و قبول کنیم که این جامعه با یک جریان خاص اداره نمیشود و باید همه کسانی که توانایی دارند بتوانند در اداره حکومت بر اساس شاخصهای شایستگی حضور داشته باشند. این جامعه بدون نگاه کارشناسی و علمی اداره نمیشود و کارآمدی جامعه امکان ندارد که بدون اتکا به دانشمندان، عالمان دانشگاهها و آموزش و پرورش اداره شود.
مطالب مرتبط