🔻روزنامه تعادل
📍 فشار فزاینده اقتصادی بر پیکره اسراییل
✍️ حسن هانیزاده
منطقه خاورمیانه پس از ترور ناجوانمردانه شهید سید حسن نصرالله در شرایط حساسی به سر میبرد و ضرورت به کارگیری راهبردهای معقول و کاربردی در این شرایط بهشدت احساس میشود. قبل از ترور دردناک سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان، این انتظار وجود داشت که جنگ در غزه به زودی پایان یافته و جنایات اسراییل علیه مردم غزه متوقف شود. اما با ترور شهید نصرالله و بمباران کور لبنان و غزه به نظر میرسد منطقه به سمت بحرانهای بیشتر و گستردهتری حرکت کند. با توجه به اینکه ۱سال از عملیات توفانالاقصی گذشته و رژیم صهیونیستی علیرغم کشته شدن بیش از ۴۲ هزار نفر از مردم غزه نتوانسته به اهداف از پیش تعیین شده خود برسد، به سمت ترورهای کور و گسترده روی آورده تا به زعم خود کمی از فشارهای گسترده درونی جامعه اسراییل و سایر نقاط جهان علیه اسراییل بکاهد. نتانیاهو پس از عملیات توفانالاقصی اعلام کرده بود، حذف کامل حماس و شکست و محو مقاومت را در دستور کار قرار داده است، اما با گذشت یکسال و علیرغم کشتار وسیع مردم بیگناه نتوانسته به اهداف از پیش اعلام شدهاش دست پیدا کند. نتانیاهو در این مرحله برای سرپوش گذاشتن بر شکستهایش در منطقه اقدام به ترورهای کور و بمباران وسیع مناطقی میکند که مردم بیدفاع فلسطین و لبنان در آنجا حضور دارند. ترور اسماعیل هنیه رییس دفتر سیاسی حماس، سید حسن نصرالله دبیرکل و سایر اعضای حزبالله، هرگونه امید برای پایان جنگ و برقراری آتشبس را منتفی ساخته است. به نظر میرسد امروز تنها راه محور مقاومت برای انتقام از جنایات نتانیاهو و حاکمیت اسراییل آن است که جبهه گستردهای علیه رژیم صهیونیستی تشکیل دهد و مقابله با جنایات این رژیم را آغاز کند. از حشدالشعبی در عراق تا حزبالله در لبنان، انصارالله در یمن، حماس در سرزمینهای اشغالی همچنین مقاومت سوریه باید در راستای یک راهبرد عمل کرده و علیه رژیم صهیونیستی وارد عمل شوند. باید توجه داشت، رژیم صهیونیستی از رهگذر بمباران هوایی قصد دارد، قواعد درگیری و نبرد را تغییر دهد. تنها برگ برنده این رژیم هم هواپیماهای فوق مدرنی است که این رژیم دارد و به وسیله آن مردم بیگناه را بمباران میکند. این مساله دستاوردهای نظامی برای رژیم صهیونیستی نخواهد داشت، بلکه نتیجه معکوس خواهد گرفت.
در واقع رفتارهای صهیونیستها محور مقاومت را مصممتر میکند تا پاسخهای کوبندهای به این جنایات بدهد.روزهای آینده برای محور مقاومت روزهای سرنوشتساز و تعیین کنندهای خواهد بود. راهبردهایی که محور مقاومت در افق پیش رو ترسیم میکند، آینده نزاع را روشن میکند. با توجه به اینکه اسراییل اخیرا به بندر حدیده یمن حمله و تاسیسات غیر نظامی یمن را بمباران کرده، انصارالله با جدیت بیشتری از موشکهای هایپرسونیک و بالستیک بیشتری علیه این رژیم استفاده میکند. مجموعه این گزارهها فضای منطقه را به سمت بحرانهای غیر قابل کنترل و فراگیر سوق میدهد در این شرایط پرسشی در میان افکار عمومی ایرانیان و تحلیلگران شکل گرفته و آن اینکه ایران در این شرایط چه واکنشی باید از خود نشان دهد؟ آیا ورود میدانی ایران به صحنه نبرد کمکی به حل منازعه میکند یا اینکه ایران باید به گونهای متفاوت رویارویی محور مقاومت و اسراییل را راهبری کند؟ معتقدم در این شرایط مصلحت نیست که ایران مستقیما وارد جنگ شود، به دلیل اینکه محور مقاومت درخواستی برای ورود ایران به جنگ نداشته و محور مقاومت به خوبی میتواند فضا را کنترل کند. ورود ایران به میدان به مصلحت نیست، امریکا و غرب به دنبال آن هستند، ائتلافی جهانی علیه ایران شکل دهند و ایران را تضعیف کنند. بنابراین حضور ایران غیر ضروری است مگر اینکه اسراییل دست به ماجراجوییهای تازه و غیرمتعارفی بزند.
نباید فراموش کرد در حال حاضر تحرکات یمن و انصارالله اسراییل را از منظر اقتصادی تحت فشار قرار داده است، ضمن اینکه افکار عمومی بینالمللی کاملا علیه اسراییل بوده و این رژیم بیشتر از هر زمان دیگری در عرصه بینالملل منفور شده است.در این شرایط نتانیاهو تلاش میکند با فراگیر ساختن دامنههای نبرد و وارد ساختن امریکا و اروپا به نزاع منطقهای کمی از فشارها علیه خود را کاهش دهد.این فشار اقتصادی به اسراییل باید تداوم یابد و هماهنگیها برای اتخاذ یک رویکرد واحد در محور مقاومت بیشتر شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مدیر توسعه استانی
✍️ دکتر علی چشمی
درجه تمرکز در ایران بهگونهای دستکاری شده است که خواستههای توسعه محلی و منطقهای مردم را نمیتوان برآورده کرد. این معضل سبب شده است استانداران بیش از اندازه وابسته به پایتخت باشند تا وابسته به انگیزههای استانی؛ در نتیجه در دورههای اخیر استانداران در توسعه استانی نقش محدودی داشتهاند.
دولت جدید اگر میخواهد به سمت توسعه متوازن ایران حرکت کند، باید در انتخاب استانداران بازنگری کند و استاندارانی انتخاب کند که مدیران توسعه استان باشند نه مثل سالهای اخیر تماشاچی محافظهکار امور استانی.
استانداران در دورههای اخیر تاکنون بیشتر برای تامین امنیت و مدیریت انتخابات منصوب شدهاند. سپس این نگاه در تعیین فرمانداران شهرستانها هم ادامه یافته است. در این نگاه، برداشت از امنیت در یک نگاه سنتی و ایستا قرار دارد.
نگاهی که امنیت را محصول کنش بازیگران این حوزه میداند نه کنش عموم مردم. در چنین نگاهی، مسوولان استانی بیشتر نگاهبان گروههای مرجع از جمله کسبوکارهای بزرگ استان هستند؛ درحالیکه توسعه با تکنولوژی و نوآوری و صادرات میسر است و کسبوکارهای کوچک و متوسط باید در زنجیره با کسبوکارهای بزرگ باشند.
بنابراین وقتی استاندار مدیر امنیت استان است و نگاه امنیتی سنتی به مسائل دارد و در دولت هم بر همین مبنا منصوب میشود، نمیتوان توقع داشت مدیر توسعه استان باشد.
اگر دولت پزشکیان میخواهد استانداران را تبدیل به مدیران توسعه کند، باید کسانی را منصوب کند که بتوانند با کسبوکارهای بزرگ و متوسط چه در امور اقتصادی و تولیدی و خدماتی چه در امور فرهنگی و آموزشی و چه در امور سیاسی تعامل برقرار کند، به آنها خدمات بدهد و از آنها درآمد و اشتغال و صادرات و رفاه بخواهد.
در این نگاه، امنیت محصول رفاه عموم مردم است و چون عموم مردم در وضعیت اقتصادی مناسبی هستند خودشان امنیت را برقرار میکنند.
لازمه این کار این است که استانداران از میان کسانی انتخاب شوند که نگرش توسعهای داشته باشند، چنین اشخاصی معمولا سابقه فعالیت در امور اقتصادی و مالی دولتی یا خصوصی دارند، قدرت هماهنگی امور توسعهای استان چه در درون استان و چه درون کشور و چه در تعامل با سایر کشورها دارند.
چنین اشخاصی، مطمئنا تیمی در اطراف خود دارند که میتوانند برنامه توسعه استان را تدوین یا بازنگری و با سرعت مناسبی پیگیری کنند.
استانداری میتواند مدیر توسعه استان باشد که انتصاب او محصول اجماعسازی درون همان استان باشد و چون بر این مبنا انتخاب شده است، خواهد توانست بین نیروهای متکثر استان برای دستیابی به اهداف توسعهای اجماع ایجاد کند.
امیدوارم دولت جدید بتواند نگاه نوینی به مسائل توسعه منطقهای و محلی داشته باشد و بتواند از محدوده نگاههای سنتی رها شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 کدام دشمن را باید نشانه گرفت؟
✍️ حسن رشوند
مِّنَ المُؤمِنِینَ رِجَال صَدَقُواْ مَا عاهَدُواْ اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَّن قَضَى نَحبَهُ وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبدِیلا.
«برخى از میان مؤمنان، مردانى هستند که به عهدى که با خدا بستند وفا کردند، از آنان کسى است که عهدش را بهجا آورد [شهید شد] و برخى از آنان [نیز] کسى است که انتظار [شهادت] مىکشد و [اینان] به هیچ وجه عهدشان را تغییر ندادند.»
امروز در میان ۸ میلیارد جمعیت جهان یقینا به اندازه انگشتان یک دست، پیدا نمیشوند شخصیتهای تکاملیافتهای که ویژگیها و خصوصیات رفتاری شهید بزرگوار سید حسن نصرالله را داشته باشند. قرآن کریم، این راهنمای همیشه جاوید، وقتی در سوره احزاب ویژگی شاخص این افراد را «وفای به عهد» معرفی میکند و این وفاداری تا پای جان دادن در راه حق و انتظار کشیدن برای رستگاری را که با شهادت رقم میخورد از خصوصیات بارز این افراد میداند. بر خود میبالیم در عصری زیست کردهایم که قاسم سلیمانی، سید حسن نصرالله،
عماد مغنیه و دهها عزیز دیگر که مصداق بارز این آیه شریفه بودند، میزیستهاند.
کم هستند آدمهایی که بیش از ۳۰ سال رهبری امتی را عهدهدار باشند و بهجز عهد با خدا و عمل به دستورات الهی که مبارزه با ظلم مهمترین آن است به چیزی نیندیشند. چقدر این آدمها به هم شبیهاند. شهید سلیمانی در نامهای به فرزند خود مینویسد: «سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت
بر هم آمدن نداشته باشـد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند.» و شهید سید حسن نصرالله که در طول این سی سال همگام و همراه حاج قاسم ما بود همچون او خواب را بر خویش حرام کرده بود و در طول یک سال گذشته که کودکان مظلوم غزه در زیر آتش خصم رژیم کودککش صهیونیستی قرار داشتند، لحظهای آرام و قرار نداشتند و در عهدی که با خدای خویش برای نابودی جبهه کفر بسته بودند، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند.
روزی که سید حسن نصرالله با شهادت سید عباس موسوی در سال ۱۹۹۲ جایگزین آن عزیز سفر کرده شد، نه جنوب لبنان اشغال شده توسط صهیونیستها پس از ۱۸ سال آزاد شده بود و نه جنگ ۳۳ روزه که لکه ننگ همیشگی بر پیشانی رژیم صهیونیستی است، با پیروزی حزبالله رقم خورده بود. او بود که با تحمیل تلفات سنگین بر اسرائیل در سال ۲۰۰۰ میلادی صهیونیستها را مثل تفاله از جنوب لبنان بیرون ریخت و حقارت و شکست را برای این رژیم در سال ۲۰۰۶ با جنگ ۳۳ روزه رقم زد. آنچه در شب شنبه در منطقه « ضاحیه» در جنوب بیروت اتفاق افتاد و منجر به شهادت این سید قهرمان و همراهانش شد، در نتیجه سه دهه مبارزه او و شکست خفتبار صهیونیستها بود.
دو ویژگی برجسته در شهید سید حسن نصرالله او را از دیگران متمایز کرده بود و بودند افرادی که داعیه رهبری گروههای مبارز را داشتند ولی به جهت عدم برخورداری از این دو ویژگی نتوانستند تا پایان، راه مبارزه و جهاد با دشمن را ادامه دهند. سید مقاومت ما مصداق بارز آیه ۱۳۹ سوره مبارکه آلعمران « وَ لَا تَهِنُواْ وَ لَا تَحزَنُواْ وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُّؤمِنِینَ»
(سستی مکنید و غمگین نشوید، که شما [از دیگران] برترید،[البتّه] اگر با ایمان باشید)، بودند. او از هیچ چیز جز خدا نمیترسید. در طول ۳۰ سال مبارزه با جبهه کفر، لحظهای در راهی که میپیمود، تردید نکرد. طعنه بدخواهان او را از هدفی که دنبال میکرد، منصرف نساخت. همانگونه که در پیام رهبر حکیم انقلاب از خصوصیات شهید نصرالله بیان شده او یک عالم با فضیلت دینی و رهبر مدبّر سیاسی بود. آنجا که با توطئه سعودیها «سعد حریری» نخستوزیر سابق لبنان به عربستان فراخوانده شد و اجازه خروج از عربستان را به او ندادند و عملا در زندانی خانگی محبوسش کردند و خشم مردم لبنان برانگیخته شده بود، با بازگشت حریری به لبنان، این سید حسن نصرالله بود که با مدیریتی مثالزدنی با چشمپوشی از رفتار او و سخنانش بر ضد حزبالله در عربستان، فضای لبنان را آرام و توطئه خناسان سعودی - آمریکایی و صهیونیستی را خنثی کرد.
دومین ویژگی برجسته سید مقاومت ما، ولایتپذیری او بود. او رهبری خود را با وجود آنکه در یک سرزمین دیگر اعمال مدیریت میکرد، در امتداد رهبری معظم انقلاب اسلامی میدید و هیچ وقت خویش را در عرض امام خامنهای (مد ظله العالی) تعریف نمیکرد. اصلا سید حسن، چیزی به عنوان رهبری برای خود قائل نبود و خویش را سرباز امام خامنهای میدانست که باید همواره از چنین شخصیتی تبعیت کند.
با چنین ویژگیهای شخصیتی آیا عامل شهادت سید حسن نصرالله را باید تنها رژیم صهیونیستی دانست؟ کیست که نداند آنچه اسرائیل این رژیم جعلی در طول ۸ دهه جنایت در فلسطین، غزه و لبنان انجام میدهد محصول پخت و پزی است که کاخ سفید در واشنگتن، اتاقهای فکر گروه صهیونیستی آیپک در آمریکا، کاخ باکینگهام در انگلیس، الیزه در فرانسه انجام میدهند. اگر امضای «بایدن» رئیسجمهور آمریکا پشت درخواست «نتانیاهو» نبود، رژیم صهیونیستی غلط میکرد دست به چنین جنایت بزرگی بزند. دیدیم که در کمتر از یک روز، دم خروس بیرون زد و رئیسجمهور مفلوک و روسیاه آمریکا با خوشحالی از ترور شهید نصرالله اعلام کرد: «کشتن نصرالله عدالت را برای قربانیان او از جمله هزاران غیرنظامی آمریکایی، اسرائیلی و لبنانی به ارمغان آورد. ما از حق اسرائیل برای دفاع از خود در برابر حزبالله، حماس، حوثیها و هر گروه تروریستی مورد حمایت تهران حمایت میکنیم. به وزیر دفاع دستور دادم که موقعیت دفاعی نیروهای ما در خاورمیانه را تقویت کند تا خطر یک جنگ منطقهای گستردهتر کاهش یابد.»
بایدن پس از خوشحالی از جنایتی که انجام دادهاند، وقیحانه سخن از آرام کردن فضای منطقه از راه دیپلماتیک میکند و میگوید: «هدف نهائی ما آرام کردن درگیریهای جاری در غزه و لبنان از طریق ابزارهای دیپلماتیک است.» و اعلام میکند که الان زمان آتشبس فرا رسیده است!
از همان ابتدای جنگ غزه روشن بود که مقامات کاخ سفید در یک سناریوی کاملا هماهنگ به دنبال نابودی مردم غزه و جریان مقاومت در منطقه بودند تا جبهه مقاومت را در تنگنای امنیتی قرار دهند و نهایتا آتشبس را پس از آواره کردن بیش از دو میلیون مردم غزه از سرزمینشان، سرکوب فلسطینیهای کرانه باختری و خنثی کردن مبارزه جریان مقاومت در منطقه، بر آنها تحمیل کنند. اما فراموش کردهاند که خون شهید همواره موجب جوشش و بیداری ملتها و مبارزه با جبهه کفر بوده است و آیه مشهور «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْواتاً و...» گویای این واقعیت است که مغز کوچک مقامات کاخ سفید و تلآویو فاقد درک آن است.
بنابراین؛ امروز در ترور سید مظلوم ما سید حسن نصرالله ما نتانیاهو یا دیگر مقامات رژیم کودککش صهیونیستی را نمیبینیم، بلکه نوک پیکان اتهام متوجه دستگاه حاکم بر آمریکاست که نقشه ترور و در اختیار قرار دادن امکانات آن از جمله بمبهای چند تنی سنگرشکن آن هم برای یک ساختمان چند طبقه را در اختیار صهیونیستها قرار میدهد تا صهیونیستها در مقام مجری، این جنایتها را رقم زنند.
🔻روزنامه رسالت
📍 ساخت خود ترمیم!
✍️ محمدکاظم انبارلویی
امام خامنهای در پیام کوتاه خود درباره تحولات منطقه روی ساخت مستحکم سازمان مقاومت، بهویژه حزبالله تأکید کردند و فرمودند : «سرنوشت جنگ را نیروی مقاومت و در رأس آن حزبالله رقم میزند.»
حزبالله طی هفتههای اخیر ضرباتی را از دشمن دریافت کرد. ماشین تبلیغاتی دشمن روی این ضربات متمرکز شد و از این حملات وحشیانه بهعنوان ضربهای به «شناخت» و «ذهن» مخاطبان خود استفاده کرد. اما ضربات مهلکی که از حزبالله در تلآویو ، حیفا ، قدس و مجموعهای از شهرکهای شمال سرزمینهای اشغالی دریافت کرد ، او را در این جنگ شناختی ناکام گذاشت.
ضربات حزبالله به پیکر پوسیده امنیتی ،نظامی و سیاسی دشمن صهیونیستی نشان داد سازمان حزبالله یک ساخت سلولی و خودترمیم دارد.
نهتنها حزبالله بلکه پیکره عظیم جبهه مقاومت که ظهور قدرتمند خود را روزبهروز در غرب آسیا میگستراند یک ساخت خود ترمیم دارد.
سند این ادعا را میتوان در کارنامه یک سال نبرد مستمر، پویا و قدرتمند رزمندگان حماس و جهاد اسلامی در جریان طوفانالاقصی دید. رژیم صهیونیستی یک سال است با ارتکاب جنایت جنگی و کشتارجمعی خانههای مردم را ویران؛ بیمارستانها و مدارس ، مساجد و کلیساها را تخریب کرده و بیش از ۴۰ هزار نفر از مردم بیگناه غزه را قتلعام کرده اما نبض مقاومت در غزه و کرانه غربی رود اردن منظم میزند.
هواپیماهای رژیم صهیونیستی از جنوب تا شمال و از شمال تا جنوب غزه را بارها با بمبهای سنگرشکن اهدایی آمریکا شخم زدند. اما هنوز موشکپرانی از غزه به سرزمینهای اشغالی متوقف نشده است.
ارتش اشغالگران در غزه هر روز تلفات میدهد. اسرای اسرائیلی همچنان در چنگ حماس هستند.
یمن تجارت دریایی رژیم را تعطیل و تلآویو را زیر چکش موشکهای بالستیک خود گرفته است. حزبالله و مقاومت عراق در طول یک سال گذشته حتی یک لحظه نگذاشتند درب پناهگاهها در سرزمینهای اشغالی بسته بماند.
آوارگان شمال اسرائیل یک سال است در هتلها اقامت میکنند به امید اینکه به شهرکها برگردند. در حیفا ، تلآویو ، قدس و دیگر مناطق اشغالی وضع همینطور است. رژیم صهیونیستی هیچگاه طی ۷۰ سال گذشته حیات ننگین خود اینطور مضطرب در وضعیت فوقالعاده به سر نبرده است.
غرور نظامی،امنیتی و سیاسی رژیم صهیونیستی شکسته شده است.
هیچچیز جز پذیرش شکست، آن را ترمیم نمیکند.
زندگی در مناطق اشغالی که روزانه دهها موشک جیره جنگی فرود آمده در محلهای نظامی و خانهها و کوچهها دارد با مذاق صهیونیستها سازگار نیست.
نتانیاهو به سازمان ملل رفت نمایندگان ملتها در این سازمان او را هو کردند و بهعنوان اعتراض سالن سخنرانی را ترک کردند. او آمده بود بگوید : «برای بقای خود به هر قیمت میجنگیم. آتشبس را بپذیریم نابود شدیم.»
امروز ذوالفقار علی در دست جبهه مقاومت است. ما در وسط معرکه یک دفاع مقدس هستیم دستاوردهای این نبرد تا همین حالا شگفتانگیز و بهتآور است.
اسرائیل غاصب از این معرکه جان سالم به در نمیبرد.
شهادت مجاهد کبیر سیدحسن نصرالله یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات علیه اشغالگران خواهد بود. او طی ۳۰ سال مجاهده مستمر، یک راه و یک مکتب را در ستیز با امپریالیسم و صهیونیسم در جهان پایهگذاری کرد، تا ابد این راه و نام او زنده است.
او یک عالم بافضیلت دینی و یک مرجع تقلید امر مبارزه با استبداد و استکبار جهانی است. تاکتیکها و راهبردهای او در این ۳۰ سال در مجموعهای به نام «رساله عملیه مقاومت» در ذهن و قلب رزمندگان جبهه مقاومت ثبت و ضبط شده است. او «علم مبارزه» با امپریالیسم جهانی را به مردم تحت ستم منطقه و جهان آموخت.
روح بزرگ او همانند همرزم شهیدش حاج قاسم سلیمانی در باطن جنگ و ملکوت نبرد با متجاوزان و اشرار جهانی پرچمداری میکند.
بزرگترین اشتباه دشمن این است که مجاهدان راه خدا را به این ایستگاه شهادت که آرزوی قلبی و همیشگی آنان است میرساند. ایستگاه شهادت ، تله جنگ رزمندگان اسلام برای دشمن است. رژیم صهیونیستی یک سال است در این «تله» گرفتار آمده است . آمریکا و اسرائیل نمیتوانند در جنگی پیروز شوند که منطق رزمندگان آن جنگیدن تا آخرین نفر ، تا آخرین فشنگ و آخرین نفس باشد. راز ساخت خودترمیم سازمان نظامی جبهه مقاومت همین منطق است.
ژنرالهای آمریکایی در اتاق جنگ پنتاگون این را فهمیدهاند دستور عقبنشینی دادهاند اما سیاستمداران خونخوار کاخ سفید نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند. چون آمریکا دارد میدان را فرماندهی میکند. مظلومان جهان امروز به دنیای بدون سلطه و نقطه عطف پسا نصرالله میاندیشند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اولویتهای تهدید امنیت ملی ایران
✍️ محمدرضا ستاری
در حالی که تشدید تنشها در منطقه خاورمیانه به واسطه تهاجم رژیم اسرائیل به لبنان تبدیل به اولیت تهدید امنیت ایران شده است، اما نباید فراموش کرد که تهدیدات دیگری در کنار مرزهای ایران وجود دارند که هر کدام از آنها قاعدتاً باید جزئی از اولویتهای تهدید امنیت ملی کشور باشند.از مهمترین این تهدیدات حضور طالبان در افغانستان و همچنین اقدامات دولت باکو جهت احداث کریدور زنگزور است. در همین رابطه اگر از تهدید طالبان گذر کرده و تحلیل آن را به مطلبی دیگر واگذار کنیم، قطعاً تهدید ایجاد کریدوری به نام زنگزور نباید در سایه تحولات جاری در منطقه خاورمیانه فراموش شود. در واقع مساله مهم این است که تمامی اخبار و تحلیلها این روزها به بحث اقدامات رژیم اسرائیل در غزه و لبنان و ترور سیدحسن نصرالله معطوف شده که هر چند در جای خود مهم و حیاتی است، اما در صورت بی توجهی به نقشه دولت باکو در خصوص مرزها به طور قطع در آینده تحولاتی شکل میگیرد که حل و فصل آنها نه تنها دشوارتر شده بلکه با هزینههای بیشتری همراه خواهد شد.میدانیم که پس از دست برتر جمهوری آذربایجان در جنگ با ارمنستان، بحث احداث کریدوری که جمهوریآذربایجان را به جمهوری نخجوان متصل کند، هر روز ابعادی جدیتر به خود میگیرد. در این میان نه تنها ترکیه موافق و ذینفع احداث چنین کریدوری بوده، بلکه شواهد نشان میدهد که روسیه نیز به واسطه تحولاتی که در آن درگیر است، اکنون از چنین قضیهای استقبال میکند. در نتیجه با توجه به اینکه اصل احداث این کریدور ۴۸ کیلومتر مرز ایران با ارمنستان را تحت الشعاع قرار داده و از منظر ژئوپلیتیکی تهدیدی برای امنیت ملی کشور محسوب میشود، لازم است بدون فوت وقت از تمامی امکانات دیپلماتیک، سیاسی و حتی سختافزاری برای جلوگیری از اجرای چنین نقشهای استفاده کرد.در این میان ماجرا از آنجا پیچیدهتر میشود که هنوز طرح جمهوری آذربایجان و متحدانش برای احداث گذرگاهی جهت دسترسی به نخجوان مشخص نیست. یعنی معلوم نیست که هدف آنها از دسترسی به نخجوان ایجاد راه است یا دالان یا کریدور. این موضوع از آنجا اهمیت دارد که هر کدام از این موارد کارکرد، دسترسی و در عین حال مولفههای حقوقی خاص به خود را دارد. علاوه بر این مشخص نیست که اگر قرار است چنین دسترسی برای دولت باکو ایجاد شود، موضع آنها برای این گذرگاه حاکمیتی است مالکیتی؟به همین دلیل میتوان نتیجه گرفت که اقل و اکثر خواسته آنها برای ایجاد گذرگاه زنگزور به میزان زیادی بستگی به شرایط و همچنین نحوه اقدامات ایران دارد؛ چرا که در صورت تعلل یا ضعف به طور قطع دولت باکو حداکثر امتیازات را از ارمنستان گرفته و عملاً راهی جهت بستن دسترسی ایران از ارمنستان به گرجستان، روسیه و اروپا پیدا خواهد کرد. از این رو از آنجا که توافقات اولیه و مذاکرات سیاسی جنبه وعده دارد، نمیتوان به صورت صرف به قول و قرارهای طرف مقابل جهت حفظ منافع ایران از احداث چنین کریدور یا مسیری اکتفا کرد.در همین رابطه است که سه موضوع باید مورد توجه مسئولان و سیاستگذاران کشورمان قرار بگیرد. نخست اینکه ایران میتواند برای ایجاد دسترسی دولت باکو به نخجوان با در نظر گرفتن امتیازاتی نظیر برخی معافیتها، چنین مسیری را از داخل خاک ایران برای باکو فراهم کند.دومین مساله این است که در صورت تعلل، کریدور زنگزور میتواند مقدمهای برای تضعیع حقوق ایران در خصوص منابع زیر بستر دریای خزر و حتی جزایر سهگانه قرار بگیرد. خاصه آنکه شاهد بودهایم هم روسیه و هم چین در بیانیههای مختلف چندین بار در خصوص ادعای امارات در مورد جزایر سه گانه مهر تایید گذاشته است.مساله سوم و مهم دیگر نیز آن است که نادیده گرفتن زمان و شرایط کنونی و همچنین عدم حضور ایران در فرآیند مذاکراتی که حالا اروپاییها نیز در آن دخیل شدهاند در آیندهای نزدیک این خطر را در بر دارد که آذربایجان و ارمنستان با حضور سایر کشورها و در غیاب ایران به توافقاتی دست پیدا کنند که از این رهگذر ما را در عملی انجام شده و غیر قابل بازگشت قرار دهند. در نتیجه ضروری است همزمان با تحولاتی که در منطقه صورت میگیرد که قطعاً حائز اهمیت زیادی است، به هیچ عنوان از خطری که اکنون امنیت ملی ایران را در مرزهای شمالی تهدید میکند غافل نشویم.
🔻روزنامه اعتماد
📍 بازنشستگان مشغول کارند
✍️ عباس عبدی
در اینجا به یکی دیگر از ناترازیهای مهم اقتصادی میپردازم. البته ناترازیهای دیگری چون بانکی، ارزی و... هستند که اقتصاددانان باید بنویسند. این ناترازی مربوط به وضعیت بازنشستگان کشوری است. ریشه این ناترازی هم فرقی با ریشه ناترازی انرژی ندارد و هیچ بعید نیست که در آینده سایر صندوقهای بازنشستگی و مهمتر از همه تامین اجتماعی نیز به همین سرنوشت دچار شود، چون در این مسیر قرار دارد. این ناترازیها به راحتی قابل حل نیستند و بیش از هر چیز نیازمند کسب اعتماد مردم است و این ممکن نیست، مگر با ترمیم شکافها و ناترازیهای اجتماعی و سیاسی. آقای رییسجمهور باید توجه کنند که مردم از شعار وفاق و دعوا نکنیم دفاع میکنند، ولی به شرطی که منجر به حل مسائل شود. حل مساله صندوقهای بازنشستگی یکی از مهمترین آنهاست و احتمالا در آینده تشدید میشود اگر امروز اقدامی صورت نگیرد. برای آنکه درکی از وضعیت بازنشستگان پیدا کنید باید مهمترین صندوق آنان که صندوق بازنشستگی کشوری است را مرور کنیم. این وضعیت ممکن است به مرور به صندوق تامین اجتماعی کارگران نیز برسد. وضعیت صندوقهای بازنشستگی به مرحله کامل شکست رسیده است. باید اهمیت این مساله را درک کرد. روندی که روزبهروز بیشتر میشود. کمک دولت به این صندوق بیش از ۸۰ درصد کل منابع مالی و هزینههای صندوق بازنشستگی را شامل میشود. این میزان حدود ۱۶ درصد بودجه کل کشور (۱۴۰۳) را به خود اختصاص میدهد. صندوقهای بازنشستگی هنگامی شرایط عادی دارند که در بدترین حالت تعداد افراد شاغل که حقوق آنان شامل کسورات میشود، سه برابر افراد بازنشسته باشند که فقط مستمری میگیرند. ولی جهت اطلاع بد نیست بدانیم که این رقم در حال حاضر ۵/۰ است. یعنی تعداد بازنشستگان دوبرابر حقوقبگیران هستند! این عدد ۲۰ سال پیش یعنی ۱۳۸۳، برابر ۲ بود. تعداد شاغلان دوبرابر بود الان ماجرا کاملا معکوس شده است. آن زمان دو شاغل کسورات میپرداختند و یک بازنشسته مستمری دریافت میکرد الان کسورات یک شاغل باید دو بازنشسته را تامین کند که معلوم است نمیشود و دولت پرداخت میکند. سرمایههای صندوق بازنشستگان نیز عملا در وضعیتی نیست که نیازهای آنان را تامین کند و این یکی از شاخصهای سوءمدیریت در این بازه زمانی طولانی مدت است. توجه کنیم که نسبت آخرین حقوق فرد شاغل به اولین دریافتی فرد بازنشسته در سال ۱۴۰۲، برابر ۹۳ درصد بوده است و اگر هزینههای بیمه درمان را نیز حساب کنیم، عملا ما چیزی به عنوان بازنشسته که هزینههای او مستقل از دولت باشد نداریم، همه حقوقبگیر دولت هستند و صندوق آنان کمکی به حل مساله نمیکند. البته بازنشستگان در این ماجرا بیتقصیر هستند. مشکل این است که آینده ناترازی مالی این صندوق تیرهتر است و بدتر اینکه ممکن است صندوقهای دیگر و مهمتر از همه صندوق تامین اجتماعی نیز دچار همین وضع شوند. چرا؟ به علت ساختار جمعیتی و تغییرات رشد آن با این وضع مواجه خواهیم شد. در سال ۱۳۷۵، جمعیت بالای ۶۵ سال کشور فقط ۶/۲ میلیون نفر یعنی ۴/۴ درصد کل جمعیت بودند، در سال ۱۳۹۵، به ۹/۴ میلیون نفر و ۱/۶ درصد رسید. این نسبت در فاصله سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۴۱۵، یعنی به همان اندازه رشد مشابه دوره قبل به ۵/۱۰ میلیون نفر ۳/۱۱ درصد جمعیت میرسد. همین آمار برای نشان دادن اهمیت بازنشستگان در دهه آینده کفایت میکند. نسبت وابستگی سالمندان ۷/۹ درصد در سال ۱۴۰۰ به ۸/۱۸ درصد در سال ۱۴۲۰ میرسد که به لحاظ نسبت حدود دوبرابر میشود. نکته دیگر اینکه میانگین سن بازنشستگی در ایران و در سال ۱۴۰۲ حدود ۵۲ سال است که با توجه به امید به زندگی، بازنشستگان بهطور میانگین حدود ۲۳ سال مستمری میگیرند که اگر وراث آنان را هم اضافه کنیم شاید این عدد به ۳۰ سال مستمریبگیری هم برسد. با توجه به این بسیاری از زنان یا دختران بدون همسر میکوشند که از این امکان استفاده کنند و ازدواج را در قالب دیگری تداوم دهند. مشکل دیگری که بازنشستگان با آن مواجه هستند، افزایش هزینههاست. به این معنا که بخش قابل توجهی از آنان همچنان متکفل فرزندانشان هستند که هم بزرگ شدهاند و هم بیکار هستند و هزینههای زیادی دارند. از سوی دیگر بازنشستگان اغلب بیماریهایی دارند که به نسبت تداوم و درمان آنها هزینهبر است. به علاوه افزایش حقوق آنان در سالهای اخیر تناسبی با تورم نداشته است و این فشار مضاعفی را بر آنان وارد میکند. دولتها با تورمی که خودشان پیشبینی میکنند مستمریهای آنان را افزایش میدهند، در حالی که تورم واقعی بعضا تا دوبرابر و حتی بیشتر از آن است.
فراموش نکنیم که بازنشستگان چندان در بند اخراج یا قطع حقوق و... نیستند لذا معمولا در طرح مطالبات خود پابهکارتر از سایرین هستند. به عبارت دیگر باید گفت که بازنشستگان ما مشغول کارند. کار در جهت بهبود دریافتیهای خود.
نکته بسیار مهم این است که تقریبا همه درآمدهای نفتی صرف پرداخت به کسری صندوقهای بازنشستگی میشود، این به معنای آن است که بودجه ایران بدون در نظر گرفتن پرداختی به بازنشستگان غیرنفتی محسوب میشود. احتمالا در آینده نیاز بیشتری به درآمدهای جدید برای پرداخت مستمری بازنشستگان باشد. اکنون حدود ۵ درصد جمعیت کشور زیر خدمات و پرداختهای صندوق بازنشستگی است و در آینده بیشتر خواهد شد. فقط تصور کنید که صندوقهای دیگر بازنشستگی نیز به همین وضع دچار شود، آنگاه مساله بسیار فراتر از این مشکل خواهد شد.
🔻روزنامه شرق
📍 جنگ فرسایشی جنگ تمامعیار
✍️ کوروش احمدی
تحولات خاورمیانه طی دو هفته گذشته وارد مرحله جدید و چالشیتری شده است. نتانیاهو سه روز بعد از حمله حماس به اسرائیل در ۱۵ مهر از «تغییر نقشه خاورمیانه» سخن گفت و عملیاتی را که به شهادت سیدحسن نصرالله انجامید، «عملیات نظم نوین» نامگذاری کرد. اشارات نتانیاهو و افراطیون اسرائیلی نشان میدهد که آنها از ابتدا در نظر داشتند عملیات ۱۵ مهر را به فرصتی برای درگیری با گروههای محور مقاومت و تقابل با ایران تبدیل کنند. بر این مبنا، اسرائیل که طی سه ماه اول و با هدف تمرکز بر حماس از بیاطلاعبودن ایران و حزبالله از حمله ۷ اکتبر سخن میگفت، بعد از فراغت نسبی از حماس در غزه طی حملاتی بیسابقه در ۴ دی و ۱۳ فروردین چند مقام بلندبالای سپاه پاسداران در سوریه را به شهادت رساند. با وجود پاسخ محدود و کمدامنه ایران به عملیات ۱۳ فروردین اسرائیل علیه بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق، شهادت اسماعیل هنیه در ۱۰ مرداد اقدام تحریکآمیز بعدی اسرائیل بود. مقامات ایران به درستی تلاش داشتند از اقدامی که فرصتی را برای گسترش جنگ در منطقه به اسرائیل بدهد، اجتناب کنند. البته دولت آمریکا نیز در جلوگیری از برخورد جدی بین ایران و اسرائیل بیتأثیر نبود؛ چراکه واشنگتن میداند که در صورت چنین برخوردی ممکن است چارهای جز دخالت به نفع اسرائیل نداشته باشد.
نهایتا در مسیر به اصطلاح «تغییر نقشه خاورمیانه»، حزبالله به عنوان هدف بعدی در دستور کار اسرائیل قرار گرفت. ضربهزدن به حزبالله، هم در سیاست داخلی اسرائیل مورد اجماع است و برای آینده سیاسی نتانیاهو مزایایی دارد و هم به لحاظ دیپلماتیک تقریبا هیچ کشوری به استثنای ایران مخالف جدی آن نیست. اما مشکل نتانیاهو این بود که حزبالله نیز از جنگ تمامعیار پرهیز داشت و هدف عملیاتی که از ۸ اکتبر آغاز کرده بود، تنها فشار به اسرائیل برای آتشبس در غزه بود. مشهور است که سیدحسن نصرالله گفته بود اگر در ژوئیه ۲۰۰۶ میدانست که حمله به نفربر اسرائیلی و قتل سه سرباز و اسارت دو سرباز اسرائیلی به جنگ ۳۳روزه منجر میشد، دست به آن اقدام نمیزد. بنابراین اسرائیل تنها بازگرداندن ساکنان آواره شمال اسرائیل به خانههای خود و «رفع تهدید حزبالله» را بهانه جنگ علیه حزبالله قرار داد. سؤال اکنون این است که این «تغییر نقشه خاورمیانه» و «نظم نوین» تا کجا قرار است ادامه یابد.
هدف اسرائیل ظاهرا استفاده از فرصت عملیات ۷ اکتبر برای خاتمه «جنگ سایهها» یا جنگ فرسایشی نامحدود و مدیریتشده توسط گروههای محور مقاومت در مناطق پیرامونی خود است. این راهبرد میتواند با حمایت اروپا و آمریکا و سکوت چین و روسیه و بیتفاوتی کشورهای اسلامی-عربی دنبال شود. در شرایطی که اسرائیل تهدید به جنگ تمامعیار را به حربهای برای توقف جنگ فرسایشی تبدیل کرده، سؤال این است که ایران چه میتواند بکند. سیاست ایران مبنی بر پرهیز از جنگ تمامعیار سیاستی درست بوده است. اولا انتظار این است که حزبالله با وجود ضرباتی که متحمل شده، قادر به حفظ تشکیلات و توان نظامی خود باشد و بتواند از خود دفاع کند. ثانیا انتظار برخی طیفها از مقامات ایرانی برای انجام اقداماتی که میتواند به جنگی تمامعیار بینجامد، انتظار بجایی نیست. در صورت برخوردی جدی بین ایران و اسرائیل، آمریکا بهویژه در این شرایط انتخاباتی در ورود به جنگ تردید نخواهد کرد. نیروی نظامی هیچ قدرت متوسطی برای مصاف با قدرتهای جهانی تدارک نمیشود. به علاوه، مشکلات موجود در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاست داخلی، سیاست خارجی، اطلاعاتی و امنیتی مزید بر علت برای اجتناب از یک جنگ گسترده است.
ثالثا به دلیل مخالفت آمریکا، بعید است اسرائیل ابتدابهساکن قصد ورود به جنگ با ایران را داشته باشد؛ مگر اینکه بتواند بهانهای برای این منظور بیابد. این بهانه میتواند حملهای از جانب ایران علیه اسرائیل یا اقدامی در حوزه هستهای باشد. در مورد دوم برخی طی چند روز اخیر توصیه به هستهایشدن ایران به عنوان اقدامی برای اجتناب از جنگ تمامعیار و واکنشی در قبال تضعیف بازوهای بازدارندگی پیرامونی کردهاند. اما چنین توصیهای خود میتواند منشأ تهدیدی عظیم برای امنیت ایران باشد. گامنهادن در چنین مسیری مستلزم تحقق شرایط متعددی مانند وجود یک سد مستحکم اطلاعاتی، حفاظت اطلاعاتی، امنیتی و ایمنی هستهای و... است.
تحرک جدی در حوزه هستهای بسیاری را برای اقدام علیه ایران متحد خواهد کرد و چین و روسیه هم اگر همراه نشوند، حداکثر ساکت خواهند نشست. بهعلاوه بازدارندگی هستهای مستلزم وجود تعداد زیادی بمب اتمی و ابزار پرتاب متنوع سهگانه از طریق هواپیما، موشک و زیردریایی است. یکی، دو بمب نهتنها بازدارندگی فراهم نمیکند، بلکه اگر امکانات هستهای درجا هدف حمله قرار گیرند و توانایی واردکردن ضربه دوم (SSC) وجود نداشته باشد، بخش وسیعی از کشور میتواند غیرقابل زیست شود.
🔻روزنامه ایران
📍 استحکام حزبالله و دام عملیات روانی صهیونیستها
✍️ احسان صالحی
داغ شهادت سید مقاومت برای شانههای جهان عرب و جهان اسلام بسیار سنگین است. مردی که پس از شهادت استاد و مرشد خود سیدعباس موسوی، دبیرکل حزبالله ایستاد و شجره طیبه مقاومت را با تربیت نسلی از مجاهدان به شکلی بارور کرد که رؤیاهای رژیم صهیونی یکی پس از دیگری به کابوس تبدیل شد. به همت او و مجاهدان آزادی قدس و مبارزه با صهیونیسم، معادله اشغالگران از توسعه به موجودیت و بقا تغییر یافت. بدیهی بود که پایان این مبارزه طولانی، چیزی جز شهادت نخواهد بود که البته این خود یک آغاز الهامبخش هم برای حزبالله و هم برای همه ساحات مقاومت است همچنانکه شهادت سیدعباس موسوی اینگونه بود.
اما واکنش به خسارت از دست دادن شهید نصرالله و نهیب آتشی که فراق او بر دلها میزند، نباید انفعال و خودخوری باشد. واکنش به این شهادت باید ترکیبی از «سوگ و حماسه» و «خشم و حرکت» باشد. نتیجه سوگ و خشم مستقل، همان چیزی است که خصم عنود به دنبال آن است.
دشمن صهیونیستی و حامیان آن علاوه بر ترور و جنایت در زمین و میدان نظامی، به صورت مستمر در حال انجام عملیات ترور در افکار عمومی است. آنچه به عنوان واحد ۸۲۰۰ رژیم صهیونیستی شهرت یافته است تنها بخشی از این پروژه ترور و عملیات روانی است و رژیم تروریستی برای تأمین این هدف خود از زنجیره تبلیغاتی و رسانهای گستردهای در غرب و حتی در جهان عرب بهره میبرد.
در فقره جنایات یک سال گذشته اسرائیل و بخصوص ترور شهید نصرالله، تلاش واضح رژیم صهیونیستی ساخت تصویر دست برتر و توانا از خود و تصویر ضعف و انفعال از جبهه مقاومت است. برای تولید این تصویر همه کاری میکند؛ از تولید اخبار جعلی تا تولید روایتهای فریبنده و حتی با ظاهرِ متعلق به جبهه خودی.
اما شاخص و سنگ محک برای تشخیص و گرفتار نشدن در دام عملیات روانی صهیونیستها چیست؟ به نظر میرسد شاخص مناسب، نگاه ناظر به هدف است، یعنی هر روایتی که فرامتن آن تخفیف جبهه مقاومت از فلسطین و لبنان تا عراق و یمن و ایران باشد، دانسته یا نادانسته در خدمت و مطلوب عملیات روانی صهیونیستهاست.
مقصود از این حرف بستن باب گفتوگو و مطالبه و دعوت به سکوت و انفعال نیست بلکه غرض یعنی در تحلیل رثای سید مقاومت، سوگ باید همراه با حماسه باشد؛ خشم باید توأم با تبیین استواری مقاومت برای حرکت پر قدرتتر و توفندهتر باشد. خشمی که فرامتن آن ناامیدی و زمینگیری است، کور و در خدمت روایت دروغین صهیونیستها از میدان است.
روایت واقعی از میدان، بدون تردید بالندگی مقاومت است. سازمان مقاومت بخصوص حزبالله لبنان کاملاً برای این روزها آماده است. مگر میشود گروه قهرمانی که هویت آن در گرو مبارزه با رژیم صهیونی است برای چنین موقعیتی آماده نباشد و تمرین نکرده باشد؟ این یک حرف عادی و صرفاً از سر ناچاری و تشفّی قلب نیست، بلکه یک واقعیت است.
سید مقاومت پس از ترور شهید فؤاد شکر فرمود: «به همگان در محور مقاومت اطمینان میدهم که ما فوراً جای خالی هر فرمانده شهید را پر میکنیم چرا که نسلی از فرماندهان برجسته داریم».
سید شهید جانشین خود را هم از سالها قبل برای چنین روزی آماده کرده است و در سایر ارکان حزبالله نیز کاملاً این آمادگی وجود دارد. فقط به عنوان یک نمونه اخیر، پس از شهادت ابراهیم عقیل، سید حسن نصرالله ظرف ۴ ساعت جانشین او را مشخص کرد.
اجمالاً اینکه القای دروغین ضعف، انفعال و از هم پاشیدگی مقاومت، خط واضح عملیات روانی صهیونیستهاست. ممکن است به این خط، ناخواسته و نادانسته حتی با احساساتی پاک پژواک داده شود و پیکان خشم و نفرت با نشانهروی غلط به داخل و جبهه خودی، پازل دشمن را کامل کند. بصیرت و هوشیاری، نگاه جامع و چند لایه به صحنه و جلوگیری از افتادن به دام روانی دشمن است.
مطالب مرتبط