🔻روزنامه روزنامه جهان صنعت
📍 عبور از گنبدآهنین تل‌آویو
✍️ دکتر صلاح‌الدین هرسنی
سر‌انجام ایران بعد از یک دوره تردید کوتاه در میانه اقدام متقابل و صبر استراتژیک و خویشتنداری عملگرایانه بابت اجرای انتقام سخت بر سر ترور هنیه در تهران، ترور و شهادت سید‌حسن نصر‌الله، رهبر جنبش حزب‌الله و عباس نیلفروشان از مستشاران عالی نظامی در لبنان، شامگاه سه‌شنبه اول اکتبر، اسرائیل را در تیررس حملات موشکی بالستیکی قرار داد. سامانه پدافند تل‌آویو یعنی سامانه گنبدآهنین، فلاخن داود و پیکان موشکی (ختس) نتوانستند از نفوذ و عبور آن جلوگیری کند. به واقع ادعای مقامات تل‌آویو مبنی بر آنکه سیستم پدافند گنبدآهنین مانع از آن خواهد شد که موشک‌های ایران از آن عبور کند شکست خورد. توان موشکی و محاسبات دقیق این حمله نشان داد که گنبدآهنین شکننده‌تر از شیشه است و هیچ سامانه‌ای جلودار چنین حملاتی نیست.
از منظر علت‌شناسی، پیام نتانیاهو به مردم ایران مبنی بر اینکه در کنار مردم ایران خواهد ماند و مردم ایران دیگر تنها نخواهند بود، یکی از دلایل اصلی خروج ایران از صبر استراتژیک و اقدام به واکنش متقابل در قالب حمله موشکی به اسرائیل
بوده است. به واقع پیام نتانیاهو به مردم ایران دارای بار سیاسی و همراه با بو و اعلام جنگ بود.
ایران نیز به واسطه اقدام متقابل و متناسب نشان داد که در مقابل هر تهدیدی از این دست می‌ایستد و اجازه نمی‌دهد که خواب نتانیاهو تعبیر خوشی برای راستگراها و ارتدوکس‌های اسرائیل داشته باشد.
به واقع این حمله و رخنه و عبور از سامانه گنبدآهنین نشان داد که ایران به واسطه توانایی وارد کردن «ضربه دوم» و در راستای «موازنه تهدید» یا همان «رئالیسم تدافعی» یک تهدید بالقوه وجودی برای موجودیت و حیات سرزمینی اسرائیل است و قادر خواهد بود در برابر اقدامات تروریستی و توسعه بحران اسرائیل، بازدارندگی
ایجاد کند.
با توجه به قرار گرفتن ایران و اسرائیل در آستانه یک جنگ پرشدت و تمام‌عیار به نظر نمی‌رسد که زنجیره واکنش ایران علیه اسرائیل در صورت اقدام متقابل قطع شود.
ایران با توجه به غرور ملت ایران و در راستای حق خود برای دفاع مشروع بر اساس ماده۵۱ منشور
استفاده می‌کند.
حال و اگرچه چنین حمله‌ای آن هم با چنان وسعتی نتیجه تحریک و تهدید نتانیاهو بوده و تلاش نتانیاهو نیز آن است که بهانه‌ای برای پاسخ داشته باشد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 از کدام ناترازی بانکی سخن می‌گوییم؟
✍️ دکتر علی سرزعیم
این روزها در رسانه‌های مختلف درباره ناترازی نظام بانکی سخن‌های زیادی گفته می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد برداشت نادرستی از آن وجود دارد.
باور عمومی بسیاری از کارشناسان این است که ترازنامه نظام بانکی در عمل ناتراز است؛ زیرا بخشی از تسهیلات (که دارایی بانک است) در وضعیت نکول است؛ اما این موضوع با امهال پیاپی پنهان شده است.
از این‌رو سمت دارایی واقعا کمتر از بدهی است. نتیجه‌ای که از این تحلیل استخراج می‌شود و در سخنان وزیر اقتصاد هم مکرر تکرار شده، این است که ابزار نرخ بهره، کمکی به کاهش تورم نمی‌کند، بلکه ناترازی نظام بانکی را تشدید می‌کند.

دلیل آن این است که افزایش نرخ بهره سمت بدهی را افزایش می‌دهد؛ اما سمت دارایی به واسطه بالارفتن نرخ بهره نرخ نکول بیشتر می‌شود و نظام بانکی ناچار به امهال بیشتر است و در نتیجه ناترازی تشدید می‌شود.
اشکال این دیدگاه در دو نکته نهفته است. نکته اول این است که ناترازی ترازنامه‌های بانکی با تورم بخش مسکن و رشد دلار در سال‌های اخیر تا حدود زیادی جبران شده است.

واقعیت آن است که بانک‌ها هنوز دارای شعب و ساختمان‌ها و حتی زمین و کارخانه‌هایی هستند که با رشد قیمت زمین و ساختمان در طی سال‌های گذشته ارزش آنها بسیار بیش از ارزش وام‌ها افزایش یافته است.

لذا کسری ناشی از نکول وام‌ها با رشد شدید ارزش دارایی‌هایی چون ساختمان جبران شده است. به باور اینجانب، این‌گونه ناترازی که بسیار درباره آن سخن گفته می‌شود، مساله مربوط به اواسط دهه۹۰ است نه مساله دهه جدید!

نکته دوم این است که مشخص نیست با افزایش نرخ بهره لزوما نکول افزایش یابد. درست است که نرخ بهره بالاتر بازپرداخت وام‌ها را دشوار می‌کند، اما وام‌گیرندگان با خود می‌اندیشند که اگر شرایط اقتصاد نرمال شود بازپرداخت وام و جریمه آن به مراتب دشوارتر خواهد شد. لذا نکول اختیاری ممکن است کاهش یابد. اینکه کدام حالت غالب می‌شود موضوعی نیست که بتوان با استدلال درباره آن با قطعیت سخن گفت. باید به اعداد مراجعه کرد تا مشاهده کرد که در واقعیت چه می‌گذرد.

نکته مهم‌تر آن است که نظام بانکی ایران در سال‌های اخیر با نوع دیگری از ناترازی روبه‌رو است و آن ناترازی ناشی از کسری نقدینگی است. در واقع بدهی نظام بانکی کاملا نقد است؛ اما دارایی‌های نظام بانکی از جنس ساختمان و شرکت‌هایی است که چندان نقدشونده نیستند و فروش آنها بسیار دشوار است و شرایط بورس یا دیگر بازارها به شکلی نیست که بانک‌ها بتوانند آنها را نقد کنند.
نتیجه آنکه دو سمت ترازنامه از نقدشوندگی یکسانی برخوردار نیستند. به همین دلیل برخی بانک‌ها ناگزیر از استقراض از بانک مرکزی برای رفع این ناترازی هستند. اتفاقا در برخی بانک‌ها، دارایی‌های غیر نقدشونده بسیار سودآور است و همین امر بانک‌های زیان‌ده را در صورت‌های مالی تلفیقی، نهادهایی سودآور کرده است.

اگر این تحلیل درست باشد، آن‌گاه افزایش نرخ بهره یا حفظ نرخ بهره در مقادیر فعلی مشکل جدی برای نظام بانکی ایجاد نخواهد کرد و نرخ بهره می‌تواند به‌عنوان ابزاری برای کنترل تورم به حساب آید.


🔻روزنامه کیهان
📍 شرایط منطقه و چند جمله حرف حساب با اهالی رسانه
✍️ جعفر بلوری

شرایط حاکم بر منطقه، اگر نگوییم «بی‌سابقه»، «کم سابقه» است. رویارویی ایران با آمریکا و رژیم صهیونیستی «علنی‌تر» شده و رفته رفته طرفین «تعارفات دیپلماتیک» و «جنگ‌های غیرمستقیم و پنهانی» را کنار گذاشته و در حال ورود به نوعِ دیگری از تقابل با یکدیگرند. ترور ناجوانمردانه سید مقاومت و حدود ۴۰۰ غیرنظامی دیگر با ۸۵ تُن بمب سنگرشکنِ آمریکایی - و اعلام آن در تریبون‌های رسمی- و از آن سو، حمله بی‌سابقه، سنگین و پُرخسارت سه‌شنبه شب ایران به سرزمین‌های اشغالی، از جمله دلایل این ادعاست. این وضع به کجا خواهد رسید؟ آیا رژیم صهیونیستی دست از پا خطا کرده و پاسخ این حمله را خواهد داد؟ اگر «بله» پاسخ بعدی ایران چگونه خواهد بود؟ آیا این تقابل در نهایت به «جنگ تمام عیار» بین ایران و متحدانش در یک طرف و رژیم صهیونیستی و متحدانش از طرف دیگر، ختم خواهد شد؟ و سؤال آخری که در این یادداشت به آن می‌پردازیم این است که، در چنین فضای پُرتنشی، رسانه چه نقشی دارد؟ بخوانید:
۱-ریشه رفتارهای جنون‌آمیز رژیم صهیونیستی را می‌توان درون سرزمین‌های اشغالی یافت. نباید فراموش کرد مدتها قبل از عملیات طوفان‌الاقصی، این سرزمین اشغال شده به شدت درگیر مشکلات داخلی بود. روی کار آمدن دولت‌های ائتلافی ضعیف که با یک استعفا فرومی‌پاشید، در این سرزمین تبدیل به امری عادی شده بود. ورود «فرا ارتودوکس‌ها»(Ultra-Orthodox) به داخل کابینه رژیم صهیونیستی و خشم و تظاهرات‌های اعتراضی شهرک‌نشینان علیه افتادن کنترل امور در دستان این افراطیون عصرحجری و به طور کلی به هم ریختگی بی‌سابقه داخلی، از جمله دلایل ابتدائی وضعیتی است که امروز صهونیست‌ها درگیر آنند. می‌خواهیم بگوییم، اگر عملیات طوفان‌الاقصی هم نبود، این رژیم رو به سراشیبی بود و حماس با این عملیات بی‌نظیر و تاریخی، به این سراشیبی شیب و سرعت بیشتری داد. رژیمی که در سراشیبی سقوط است یا حتی حس می‌کند در حال سقوط است! برای نجات خود، دست به رفتار جنون‌آمیزی می‌زند. می‌خواهیم دلایل تغییر در رفتارهای امثال نتانیاهو که به شرایط امروز منجر شده است را ریشه‌یابی کنیم.
۲- صهیونیست‌ها طی یک‌سال گذشته، به اندازه تمام ۷۵ سالی که برای خود کشور جعل کرده‌اند، تحقیر شدند. چه در جریان عملیات طوفان الاقصی، چه در جریان جنگ غزه و چه در رویارویی با محورهای قدرتمند مقاومت مثل یمن و حزب‌الله و عراق. صهیونیست‌ها تحقیرشدگانی هستند که در طول تاریخ عادت کرده بودند، با دادن لقب‌هایی مثل «چهارمین ارتش قدرتمند جهان»، «دموکرات‌ترین کشور منطقه» و.... دیگران را تحقیر کنند. چنین رژیمی برای بازگشتن به قبل، دست به هرکاری می‌زند. تغییر روش جنگ از «پنهانی» و «کنترل شده» به «علنی و دیوانه‌وار» می‌تواند به این دلایل هم باشد.
۳- این که فرجام این روند، چه خواهد بود به‌ مؤلفه‌های متعددی بستگی دارد. اگر رژیم صهیونیستی به همین روندی که شروع کرده ادامه دهد، وقوع جنگ تمام عیار در منطقه حتمی است. اگر افسارشان کشیده شود، زمان فروپاشی‌شان کمی به عقب خواهد افتاد. در این که این رژیم رفتنی است شکی نیست و این ادعا نیز صرفا یک تحلیل ژورنالیستی نیست. دلایل زیادی وجود دارد که اثبات می‌کند، «اسرائیل» رفتنی است. مهم‌ترینِ این دلایل،
«مصنوعی بودن» اسرائیل است. کشورهای مصنوعی و زورکی، که حیات خود را در مرگ دیگری می‌بینند، نمی‌توانند ادامه دهند. فرهنگ، تمدن و کشور را نمی‌توان به زور پول و خون و قدرت ساخت. بنابر این اگر آمریکا و رژیم صهیونیستی به سیاست‌های فعلی خود ادامه دهند، باید منتظر جنگ نهائی و سرنوشت ساز بود. جنگی که سرنوشت منطقه را تعیین خواهد کرد!
۴- احتمال این که دشمن، در واکنش به سیلیِ تاریخی سه‌شنبه شب ایران، دست از پا خطا کند، وجود دارد. در همین رابطه
«سی ان ان» سه‌شنبه شب اعلام کرد، ایران تعداد زیادی موشک بالستیک را به سمت اسرائیل (احتمالا مراکز حساس نظامی، زیرساخت‌های اقتصادی و...) نشانه رفته است تا چنانچه اسرائیل پاسخ حملاتش را داد، اقدام کند. برای این که معنای این جملات را بهتر بفهمیم یادآوری می‌کنیم که در حملات سه‌شنبه شب
- به قول آن افسر سابق سیا- ایران شرافتمندانه جنگید و زیرساخت‌های اقتصادی و غیرنظامیان را هدف قرار نداد. اما طبق گزارش سی ان ان، حمله بعدی بسیار متفاوت‌تر از عملیات وعده صادق ۲ خواهد بود! در این صورت وقوع هر سناریویی محتمل است.
۵- تجربه ثابت کرده است، موازی و کنارِ هر جنگ سختی، یک جنگ نرم و رسانه‌ای به راه می‌افتد که اهمیت آن بعضا حتی، از جنگ سخت بیشتر است. رسانه می‌ترساند، روحیه می‌دهد، مطالبه می‌کند، به واکنش‌های بعدی جهت می‌دهد، شکست را پیروزی و پیرزی را شکست جلوه می‌دهد، متحد می‌کند، اتحادها را می‌شکند، ضعف را قوت و قوت را ضعف «جا» می‌زند و... در شرایط امروز ایران و منطقه نیز، رسانه نقش بسیار بسیار مهم و پررنگی دارد. تردید نداشته باشید اگر مطالبه مردمی -که خود متاثر از رسانه و تحلیل‌های کارشناسی است- نبود، سپاه پاسداران چه بسا باز هم این عملیات را عقب‌تر می‌انداخت.
به عبارتی درخواست‌های مردم برای زدن رژیم صهیونیستی که از طریق رسانه‌ها به خوبی پوشش داده شد و به گوش مسئولین رسید، تاثیر بسزایی در، هم عملیاتی شدن وعده صادق ۲ و هم موفقیت آن داشت. این رسانه باید همچنان در میدان باشد و مردم را به اتحاد دعوت کند. «اتحاد» بی‌نظیری که امروز بین مردم ایران و محورهای مقاومت شکل گرفته، باید با کمک همین رسانه‌ها حفظ شود در غیر این صورت رسانه‌های داخلی و خارجیِ حریف با خبرهای جعلی مثل «یحیی سنوار جاسوس اسرائیل بود»! و استفاده از برخی تکنیک‌های شیطانی این اتحاد را شکسته و روحیه بالای ما را تضعیف خواهند کرد. هیچ ارتش و قدرت نظامی بدون حمایت‌های مردمی و اتحاد ملی-که از هنرهای رسانه است- نمی‌تواند به راحتی حریف دشمن شود. اگر رسانه‌های ما درست عمل نکنند، دشمن می‌تواند با رسانه‌های خود، ورق را برگرداند.
۶- قبل از عملیات وعده صادق ۲، با هدف شکستن اتحاد محورهای مقاومت و مردم بود که، رسانه‌های دشمن با تمام قدرت به میدان آمده بودند. آنها کشتار زنان و کودکان را «موجه» جلوه داده و از نتانیاهو و اسرائیلِ بازنده، یک برنده ساخته بودند. فقط یک لحظه به این جملات دقت کنید: «رژیمی برای کُشتن یک نفر، ۸۵ هزار کیلو بمبِ سنگرشکن ۲۰۰۰ پوندی را به یک محوطه محدود می‌ریزد. بمب‌هایی که حامل موادشیمیایی و سمی هم هستند. نزدیک به ۴۰۰ غیرنظامی بی‌گناه کنار این یک نفر به شهادت می‌رسند طوری که اجساد برخی از آنها به دلیل تکه تکه شدن، اصلا قابل تفکیک و شناسایی نیستند. این‌جا رسانه [دشمن] طوری این جنایت قرون وسطایی را پوشش می‌دهد که اولا توجهات از آن ۴۰۰ نفر به طور کامل پَرت می‌شود و ثانیا از عامل این جنایت هولناک، یک پیروز و قهرمان می‌سازد!»
۷- مخاطب جملات بعدی، مردم و اهالی رسانه هستند. این اتحاد باید حفظ شود. اولین شرط حفظ این اتحاد نیز، فاصله گرفتن از رسانه‌های دشمن و رجوع به رسانه‌های شناسنامه‌دار و معتبر است. رژیم صهیونیستی و آمریکا در همین غزه و لبنان نشان داده‌اند، جان خبرنگار و مردم عادی و حتی کودکان و نوزادان، ذره‌ای برایشان اهمیت ندارد و برای رسیدن به اهداف شیطانی‌شان حاضرند طی یک بازه زمانی یک ساله، ۴۲ هزار غیرنظامی را فقط در غزه سلاخی کنند و وقتی اعتراضی شنیدند بگویند، زیر ساختمان کودکستانی که بمباران کردیم چند نظامی پنهان شده بودند! بی‌خاصیت بودن سازمان‌های عریض و طویل بین‌المللی نیز تاکنون، باید بر همگان معلوم شده باشد. این روحیه و اتحاد مثال زدنی که با سیلی جانانه وعده صادق ۲ ایجاد شده است، به هر قیمتی که شده باید حفظ شود.


🔻روزنامه تعادل
📍 فاجعه معدن طبس و افزایش حقوق مشاغل سخت
✍️ حمید حاج اسماعیلی
پس از حادثه تلخ معدن طبس، اخباری درباره تلاش وزارت کار برای افزایش حقوق مشاغل سخت منتشر می‌شود. متاسفانه پس از این رخداد تلخ، برخی اظهارنظرهای شتابزده و غیرکارشناسی مطرح شد که مورد انتقاد کارگران و در کل افکار عمومی ایرانیان شد. در واقع حادثه جان باختن تعداد زیادی از کارگران معدن طبس و خسارات بزرگی که باعث آزردگی و جریحه‌دار شدن مردم کشور شد، حادثه‌ای عادی تلقی شد! از مقامی که به صورت تخصصی در وزارتخانه تعاون، کار و رفاه اجتماعی مستقر شده، انتظار می‌رود که با تامل بیشتر و حساب شده‌تر و با مشورت‌های بیشتر درباره موضوعات حساس اظهارنظر کند. به نظر می‌رسد صحبت‌های اخیری که درباره افزایش حقوق مشاغل سخت مطرح می‌شود در واقع برای پوشاندن اظهارنظرهای شتابزده است. اساسا هیچ مقامی نمی‌تواند بدون طی روندهای قانونی و بدون برگزاری نشست شورای عالی کار، درباره افزایش حقوق مشاغل سخت صحبت کند. این در حالی است که بخش کارگری کشور مشکلات حاد و عمیقی دارد که نیازمند کار کارشناسی است. این تصمیمات هم باید با حضور نمایندگان کارگری کارفرمایان و از طریق دبیرخانه شورای عالی کار دنبال شود. یک چنین اظهارنظرهایی ظاهرا برای ساکت کردن منتقادان و معترضان تصمیمات مطرح می‌شوند. هنوز گزارش‌های رسمی در خصوص مقصران و متخلفان حادثه معدن طبس منتشر نشده است باید منتظر ارائه این گزارش باشیم تا بعد، درباره راهکارهای پیشگیری از آن صحبت کرد. اینکه به جای پاسخگویی منطقی، هر از گاهی بحث‌هایی درباره افزایش حقوق برای فرافکنی و رد گم کنی مطرح شود، منصفانه نیست. البته معتقدم کارگران و فعالان بازار کار در برابر این فضاسازی‌ها با تجربه شده‌اند و توجهی به آنها نمی‌کنند. صحبت‌هایی که وزارت کار درباره حمایت از کارگران و افزایش حقوق مطرح می‌کند باید از طریق قانونی خود بررسی شود.

اینکه قبل از طرح قانونی موضوع یک چنین ادعاهایی درباره افزایش حقوق و... مطرح شود بیشتر خسارت‌بار است تا کمک‌کننده. وزارت کار باید به مطالبات قربانیان حادثه معدن و افکار عمومی پاسخ بدهد و اجازه ندهد این خانواده‌ها با معضلات اقتصادی مواجه شوند. وزارت کار اما اگر قصد دارد تا از مشاغل سخت کشور حمایت کند باید در حوزه تقنینی ورود کند. ایران در حوزه مشاغل سخت و قانون کار با ضعف‌های زیرساختی در پرداخت حقوق و دستمزد مواجهیم. رویکرد کلی برای پرداخت حقوق و دستمزد در خصوص کارگران اشتباه است. این مشکل سال‌های سال است احساس می‌شود. مثلا یک فرد متخصص با تحصیلات بالا با فردی که مهارت مشخصی ندارد و کار یدی انجام می‌دهد، یکسان حقوق می‌گیرد. فردی که در کار مهارت دارد و با تخصص خود کارهای بسیاری انجام می‌دهد با فردی که رویکرد کلیشه‌ای به کار خود دارد، یکسان حقوق می‌گیرد. در سال‌های قبل برای حل این معضل طرح طبقه‌بندی مشاغل تدارک دیده شد. طرح طبقه‌بندی مشاغلی هم که در بخش خصوصی برای بخش کارگری در نظر گرفته شده، پر از اشکال است و پاسخگویی زحمات و خلاقیت‌ها و مهارت‌هایی که کارگران متخصص در بخش‌های خصوصی دارند، نیست. در سال‌های قبل هم تاکید شده که این طرح باید مورد بازنگری قرار بگیرد. حقوق و مزایایی که قانون برای این نوع مشاغل در نظر گرفته تاثیری در بهبود زندگی کارگران این بخش ندارد. برای حل این معضل باید نشستی چندجانبه و کار کارشناسی است. اینکه آقای وزیر بدون طی این مقدمات برای ساکت کردن موضوع حادثه معدن طبس به ‌طور ناگهانی بحث افزایش حقوق مشاغل سخت را طرح می‌کند، نهایتا نه تنها به جایی نمی‌رسد بلکه باعث لوث شدن اصل مطالبات کارگران هم می‌شود. وزارت کار اگر به دنبال افزایش حقوق مشاغل سخت است باید از مجاری قانونی این ضرورت را پیگیری کند. مهم‌تر از آن وزارت کار باید راهبرد مدنظر خود را برای شکوفایی و پویایی بیشتر بازار کسب و کار و رتق و فتق امور نیروی کار ارائه کند. هنوز مشخص نشده وزارت کار برای سال اول، سال دوم و دوران پس از آن چه برنامه‌ها و ضرورت‌هایی را تدارک دیده است؟ معتقدم در نخستین گام وزارت کار باید تلاش کند، دریافتی حداقل بگیران را متناسب با شرایط تورمی افزایش بدهد و پس از آن درباره طبقه‌بندی مشاغل و میزان مزایا و دریافت هر شغلی بررسی‌های لازم را انجام بدهد!


🔻روزنامه جوان
📍 هسته‌ای ما را تا کجا می‌برد؟!
✍️ غلامرضا صادقیان
بحث این نوشته یک استدلال علمی درباره توانایی هسته‌ای ایران است. واضح است که ضرورت این بحث بی‌اعتنا به فضای سنگین «مسئله بازدارندگی» در یک‌سال اخیر که در چند ماه گذشته تشدید شده است، نیست. واضح دیگر آن است که کسانی امثال نگارنده در جایگاه یک روزنامه‌نگار از جزئیات برنامه و توان هسته‌ای ایران به‌ویژه بخش‌های خاص آن بی‌اطلاع هستیم و فقط می‌توانیم تحلیل سیاسی و این‌بار علمی کنیم.
ما از منظر علمی عقلاً (و شرعاً-، اما بحث من شرعی نیست) اجازه نداریم که راه پژوهش را بر خود مسدود کنیم. همچنانکه نکردیم و هم در علم و هم در فن هسته‌ای تلاش می‌کنیم خود را به مرز‌های علم و فناوری در جهان نزدیک سازیم. تا اینجای کار بر همگان آشکار و زیر نظر آژانس و نظارت و قضاوت مخاطبان خاص و عام است. پرسش مهم این است که وقتی ما اعلام می‌کنیم دنبال سلاح هسته‌ای نیستیم، آیا می‌توانیم راه رسیدن علمی به سلاح هسته‌ای را نیز بر خود مسدود کنیم؟! پاسخ من آن است که از منظر علم چنین چیزی ممکن نیست. اصولاً ماهیت علم این نیست که بتوان بر پژوهندگان علم، بخشی از راه بی‌انت‌های آن را بست. همچنانکه بیشتر کشور‌های دنیا تولیدمثل انسان در آزمایشگاه را مشابه آنچه در تولیدمثل حیوانات شبیه‌سازی‌شده انجام می‌شود، غیراخلاقی و ممنوع اعلام کرده‌اند، اما در برخی نقاط دنیا در خفا این پروژه‌ها و مشابه آن را پیش می‌برند. دلیل ناممکن‌بودن حرمت علمی، فقط «وسوسه» دانشمندان یا بی‌اخلاقی آنان نیست. مسئله «دانستن یا ندانستن» است که مرز‌ها را از بین می‌برد تا دانستن بر ندانستن غلبه کند. این امکان علمی به‌ویژه وقتی دانستن و دانش به مسئله قدرت و ثروت پیوند بخورد، غیرقابل‌کنترل‌تر می‌شود. تأکید می‌کنم که این بحث فارغ از مکان و زمان و دایره یک حکومت است. بحث ماهیت علم است که توقف‌پذیر نیست، به‌ویژه در جایی که تلاشی خارج از محدوده علم برای متوقف‌کردن آن در یک نقطه صورت بگیرد. با این توصیف اگر این مقدمه را بپذیریم، آنگاه پژوهش علمی بدون نمونه آزمایشگاهی ممکن نیست. نمی‌توان یک پروژه علمی را بدون نمونه آزمایشگاهی آن تمام‌شده تلقی کرد و هیچ پروژه علمی نمی‌تواند در هیچ زمانی حتی در آینده دور ادعا کند که به انتهای فرآیند خود رسیده است.
در همین ستون سال پیش نوشتم که آنچه ما درباره حرمت به‌کارگیری سلاح هسته‌ای می‌گوییم متفاوت و مجزای از تسلط بر دانش ساخت سلاح هسته‌ای و رسیدن به نقطه «ساخت سلاح به محض اراده» است. این مطلب یک مفهوم سیاسی و مرتبط با بهره‌مندی از قدرت بازدارندگی هسته‌ای بدون داشتن «سلاح آماده» و فقط با نشان‌دادن «امکان ساخت سلاح به محض اراده» است. اما بحث امروز یک بحث علمی است بدون آنکه بدانیم در عمل چه چیزی یا چیز‌هایی در شرف وقوع است یا امکان وقوع دارد.
معتقدم پروپاگاندای سیاسی امریکا و غرب درباره توان هسته‌ای ایران با شعار «نمی‌گذاریم ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند» باید در سه بخش یا سه وجه تحلیل شود. اول آنکه امریکا با این شعار برای بخشی از مداخلات خود در منطقه غرب آسیا بهانه جور می‌کند. هرچند بهانه‌های فراوان دارد و ابراز می‌کند، اما از این یکی هم نمی‌گذرد و آن را شیک‌تر می‌بیند! دوم اینکه امریکا و غرب در واکنش به اعلام مکرر مقامات ایران درباره حرمت استفاده از سلاح هسته‌ای، به خودشان نگاه می‌کنند و این سخن ایران را حمل بر فریب سیاسی می‌کنند و خلاف عقل معاش‌اندیش دنیوی خود می‌بینند. ممکن است عقلای ایران‌شناس و شیعه‌شناسی به آن‌ها بگویند که این یک فریب نیست و باور دینی ایرانیان و امری خدشه‌ناپذیر و مطابق با عقل معاداندیش آنان است. اما قطعاً دیگرانی هم هستند که به امریکایی‌ها بگویند شیعه فقهی پویا دارد و در بزنگاه‌ها تصمیمات جدید می‌گیرد. پس فرض دوم آن است که غرب و امریکا درباره ادعای ایران همواره در تردید هستند. اما وجه سوم، همین وجه علمی‌بودن قضیه است. غرب شاید با وجوه دیگر مسئله کنار بیاید، اما نمی‌تواند باور کند که ایران در کار غنی‌سازی باشد، اما یک شاخه از این علم را به دست خود ببرد و کنار بیندازد! با این توصیف شاید بتوان بخشی از تلاش ناموفق غرب برای متوقف‌کردن برنامه هسته‌ای ایران را با همین فرض سنجید؛ و این دردسر بزرگی برای غرب و امریکا ایجاد خواهد کرد، زیرا مسئله هسته‌ای ایران را تا ابد همچون یک راز و معما برای آنان حفظ می‌کند. ایرانی که سلاح هسته‌ای ندارد ولی «می‌تواند» داشته باشد و این توانستن هم «در لحظه» است و هم «در ابعاد گسترده» همچون یک کار پژوهشی بزرگ که ابعاد گسترده و نمونه‌های آزمایشگاهی فراوان خود را دارد. حاصل چنین چیزی در زمانه‌ای که ما به‌سر می‌بریم، «بازدارندگی» است و برای آینده نیز ثمرات خود را دارد که بدون دسترسی به علوم آینده، پیش‌بینی و قضاوت درباره آن آسان نیست، اما محصول فوری و بی‌واسطه «بازدارندگی» به ما کمک می‌کند تا پروژه‌های آینده علمی خود را در همین موضع با قوت به‌پیش ببریم.


🔻روزنامه رسالت
📍 یاغی مست در شوک باران سجیل
✍️ جواد شاملو
عملیات «وعده صادق۲» تنها یک انتقام نبود؛ بلکه منطقی‌ترین، راهبردی‌ترین و درست‌ترین تصمیمی بود که بنا بر حکم هر عقل سلیمی از سوی قوای مسلح ایران و به‌طور مشخص، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اتخاذ شد. شاید حال درونی نگارنده به‌گونه‌ای باشد که نگارش متنی حماسی و سرشار از غرور و افتخار از عملیات کوبنده سپاه آسان‌‌تر باشد؛ اما مهم است که ابتدا وجه عقلانی و ضروری این عملیات را مورداشاره قرار دهیم و توضیح دهیم که فرقی ندارد ما چه اعتقادی داشته باشیم و حتی فرقی ندارد ایران راه ترس را پیش‌گرفته باشد یا راه شجاعت را، راه دیپلماسی را یا راه میدان را؛ با هر دکترین یا منطق و یا تفکری پاسخ سریع و کوبنده و پر سروصدا به غوغا سالاری و قلدرمآبی رژیم صهیونیستی و شخص بنیامین نتانیاهو، برای «دفاع» از ایران ضروری بود. همین ضرورت دفاعی بود که در کشور بین همه جریان‌ها وفاقی کامل در حمایت از عملیات ایجاد کرد. اگر منطق «وعده صادق۲» تنها انتقام خون سیدالشهدای مقاومت، شهید سیدحسن نصرالله رحمت‌الله علیه بود، بااینکه بازهم یک منطق کاملا مقدس و محترم و درست و ضروری بود، اما توان ایجاد این وحدت و هم‌گرایی و هم‌رأیی و وفاق کم‌نظیر را نداشت. چراکه ما می‌دانیم در اندیشه سیاسی برخی جریان‌های داخل کشور مسائلی مانند عزت و حمایت بی‌قیدوشرط و دینی از محور مقاومت چندان اولویتی ندارد. اما امنیت ملی را همه می‌فهمند. مانند قضیه ورود ایران در جنگ داخلی سوریه و جلوگیری از به قدرت رسیدن گروهک‌های تروریستی مخصوصا داعش. در آن قضیه انگیزه اعلا و اهم نیروهای ایران، همان دفاع از حرم بود و شهدای آن جنگ هم هیچ عنوانی را با عنوان مدافع حرم عوض نمی‌کنند، اما بسیاری فقط با منطق امنیت ملی می‌توانند ورود ایران در آن بحران را فهم و هضم کنند.
برای فهم آنچه در حال رخ دادن است باید به شهادت شهید دکتر اسماعیل هنیه بازگردیم. اسماعیل هنیه برجسته‌ترین چهره حماس بود. امکان نداشت شخصیت‌های برجسته محور مقاومت را پیش چشم بیاوریم و چهره او را تجسم نکنیم.
شهادت او هرچند به غلط، اما می‌تواند برای برخی افراد به معنای تضعیف شدید حماس باشد. این ترور در ایران انجام شد و در خود تهران. آن‌هم درست در اولین روز کاری دولت جدید. یعنی در این ترور هم شخصیت برجسته است، هم مکان قطب دشمنی با اسرائیل است و هم‌زمان، زمان کاملا به‌خصوصی است. یعنی سه خط قرمز به‌طور هم‌زمان شکسته شده است! هم یکی از برجسته‌ترین چهره‌ها ترور شده، هم به خاک ایران حمله شده و هم در زمانی این کار انجام‌شده که به‌طور نمادین، نوعی اعلام جنگ به کشور باشد. این ترور مطلب مهمی را عیان کرد: نتانیاهو احتیاط را کنار گذاشته است. معلوم شد دشمن دیگر به‌مانند یک شطرنج‌باز نمی‌جنگد؛ بلکه مانند کسی می‌جنگد که به زیر میز شطرنج زده و هیچ چارچوب مشخصی برای جنگیدن ندارد. او به‌جایی رسیده که برای نجات تنها باید پیروز مطلق باشد، پیروزی نصفه و نیمه به او کمکی نمی‌کند. دلیل این «بزن‌بهادری» دشمن، هم در شرایط داخلی و عدم مقبولیت نتانیاهو در جامعه اسرائیل است و هم در خط قرمزهایی که مقاومت در طوفان‌الأقصی از آن‌ها گذشت. از جهتی، معلوم بود که آتش‌بسی در کار نخواهد بود. آنکه می‌خواهد به عقب برگردد، می‌داند تا کجا باید جلو بیاید. به همین دلیل به نظر می‌رسد انتقام شهید هنیه باید با قدرتی همانند عملیات «وعده صادق۲» انجام می‌شد که به هر دلیل نشد.
در وهله بعد، رژیم غاصب خط قرمز حزب‌الله که سید شهید آن را به‌صراحت اعلام کرده بود زیر پا گذاشت و بیروت را مورد حمله قرار داد. حمله‌ای که پیش‌درآمدش انفجار پیجرها و بیسیم‌ها بود و البته در همین مرحله هم جان تعدادی از افراد غیرنظامی را گرفت. اما دشمن آنجایی دست‌فرمان خود را دوباره عیان کرد که ضاحیه بیروت را زیر حملات سهمگین هوایی گرفت و قصد کرد حزب‌الله را هم به‌زعم و گمان باطل خود از ریشه درآورد؛ همان تصمیمی که در مورد حماس گرفته بود. برای این کار ۸۵ تن بمب بر سر نقطه‌ای از ضاحیه ریخت و در نهایت «مرد حماسه‌ها» را به شهادت رساند. بازهم حقیقتی اعلام شد: «رژیم دیگر مرزی نمی‌شناسد؛ چشمش را بسته و فقط می‌زند». این تصویر «قاتل دیوانه» که دشمن از خود ساخت باید شکسته می‌شد. خود را به دیوانگی زدن، هوچی‌گری، لات‌بازی، عربده‌کشی راه‌انداختن و در یک کلام، غوغاسالاری، راهبردی است که گاهی جواب می‌دهد و می‌تواند همه طرف‌ها را به انقیاد بکشاند. در این موقعیت باید پاسخی به یاغی داده شود که ژست جنون و خشم غیرقابل مهار او را بشکند و او را بر سر جا بنشاند. کاری که عملیات هنرمندانه «وعده صادق۲» از پس آن برآمد. اگر این اتفاق نمی‌افتاد و تهور و تجری دشمن سرکوب نمی‌شد، امنیت ایران بدون تعارف در معرض خطر بود. در اینجا دیگر نمی‌توان به گزاره «دشمن جرئت نمی‌کند» اعتماد کرد. بلکه باید با هوشمندی، هرگونه حرکتی را از سوی دشمن محتمل دانست و با آن با نهایت جدیت روبه‌رو شد و باور داشت که طبل ظلم هرچه پرصداتر، توخالی‌تر! این هنر نیست که اراده دشمن را همواره دستکم بگیریم و با خود بیندیشیم او از یک جایی به بعد جلوتر نمی‌آید. کسی که از غوغا سالاری و محو شدن دیگران در سایه دیوانه‌بازی و شوک‌آفرینی‌اش بهره می‌برد، به هیچ مرزی قانع نمی‌شود. آنچه باعث تحدید اراده دشمن می‌شود، تنها و تنها توانایی ماست و این توانایی باید مدام به دشمن یادآوری شود؛ چراکه طمعِ جبهه باطل او را فراموش‌کار و خوش‌خیال می‌سازد.
اما «وعده صادق۲» چگونه در توقف «نَفَس‌کش‌طلبی» و «به‌سیم‌آخرزنی» دشمن موفق بود؟ نکته اول حجم عملیات بود. تعداد موشک‌های شلیک‌شده و قدرت تخریب آن‎ها آن‌قدری بود که مستی را از سر دشمن بپراند. فرود ۱۸۰ موشک بالستیک بر نقاط مختلف اراضی اشغالی یعنی یک اقدام پرخسارت و پرتلفات که خواه‌ناخواه کابوس تل‌آویو با خاک یکسان‌شده را برای صهیونیست‌ها زنده می‌کند.
ویژگی بعدی این عملیات، مرگ ابدی رؤیای گنبد آهنین بود. رد شدن ۹۰ درصد موشک‌ها از سامانه دفاعی دشمن عملا به معنای شکست مهم‌ترین پروژه پدافندی اوست. این یعنی رژیم صهیونیستی هیچ‌گاه نمی‌توانددر سرزمین های اشغالی ،‌در یک منطقه امن ، بدون آژیر قرمز و بدون پناهگاه‌های مملو از جمعیت به جنایت بپردازد.
ویژگی سوم، پوشش رسانه‌ای بی‌نظیر و درجه‌یک آن بود. ساعت ۸ تا ۹ شب، همه مردم می‌توانند پای تلویزیون‌ها باشند. آن تصاویر زنده عجیب‌وغریب از تل‌آویو که با هر موشک همراه می‌شد و تا اصابتش به زمین رهایش نمی‌کرد، از شعف و هیجان اشباعمان می‌کرد.
و ویژگی آخر، حمایت تمام سلایق کشور از عملیات بود که مهم‌ترین پیام را به صهیونیست‌ها رساند: کار به جنگ برسد، همه ما یک نفریم، یک نفر! مثل مهدی طارمی رو به روی دروازه‌بان صهیونیست...


🔻روزنامه شرق
📍 گفتمان دولت چهاردهم‌ نه به شرایط موجود
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
از مجموعه اظهارات مقامات دولت چهاردهم و حتی برخی عملکردهای این دولت چنین برمی‌آید که دولت چهاردهم با وجود اظهارات قبلی، حرکت ‌روی ریل‌های کار گذاشته‌شده در دولت‌های قبلی را با وجود همه مشکلات حاصل از آنها، ترجیح می‌دهد و با استدلال اینکه «نمی‌شود کاری کرد» سیاست «دستش نزن بدتر می‌شود» را در پیش گرفته است و به‌زودی در موعد تقدیم لایحه بودجه ۱۴۰۴ همان لوایح قبلی را دست‌کاری کرده و با کسر بودجه‌های پنهان و آشکار به مجلس تقدیم می‌کند. می‌گویید نه! منتظر باشید.
البته دولت هم حق دارد، زیرا دست به هرجا بگذارد، صدای اعتراض از آن محل بلند می‌شود، زیرا همه ما یاد گرفته‌ایم که تنها به بخش خود نگاه کنیم و به دیگران اهمیت ندهیم. حتی اگر این دیگران «ایران» باشد.

اما چرا این‌گونه می‌گوییم؟ آقای رئیس‌جمهور گفتند که برای اجرای قانون برنامه هفتم با رشد هشت درصد GDP ۲۰۰ میلیارد دلار ارز می‌خواهیم و صد میلیارد آن باید از خارج تأمین شود. البته آقای معاون اول ظاهرا عقیده به ۲۵۰ میلیارد دلار دارند. پس وقتی این پول نباشد، برنامه هفتم هم اجرا نخواهد شد و رشد هشت درصد GDP محقق نخواهد شد، درحالی‌که رئیس مجلس می‌گوید ما سالانه صدها میلیارد دلار را هدر می‌دهیم و برنامه هفتم برای جلوگیری از این هدررفت است. دوستان ظاهرا معادله چندمجهولی می‌دهند و معلوم نیست چه کسی باید آن را حل کند.

وقتی برنامه هفتم را نتوان اجرا کرد و از هر تغییری به دلیل فریاد «بلند فریادان» ترس داشته باشیم، راکد‌ ماندن به قیمت فساد و تباهی کشور را به «چوب در سوراخ زنبور کردن» ترجیح می‌دهیم.

در طول سال‌های دراز، همه وزرای اقتصادی از کسر بودجه، فروش اوراق قرضه و مانده بدهی دولت‌های قبلی شکایت داشته‌اند و چون نوبت به آنان رسیده، همان کرده‌اند و امسال هم سازمان برنامه و بودجه و آقای دکتر همتی همان کار را خواهند کرد و شاید استدلال آنها چنین باشد که اگر دولت لایحه «بد» به مجلس ندهد، مجلسیان کمتر از «بدتر» را قانع نمی‌شوند، همچنان که در سال‌های گذشته مجلس مرتبا سقف لایحه بودجه دولت را افزایش داده است و البته این استدلال هم مردود است که از ترس مردن، خودکشی کنیم. شما اصلاحات بفرمایید، بگذارید دیگران مانع شوند «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».

هرچه گفته می‌شود بزرگ‌ترین ناترازی که عامل اصلی ناترازی‌های دیگر است، ناترازی سیاست‌های خارجی (اعم از سیاسی و اقتصادی) با سیاست‌های داخلی است و کشوری که ۴۰ سال فضای جنگ را احساس می‌کند و اکنون غلیظ‌تر شده، نمی‌تواند مانند کشوری که بی‌تهدید است، در سیاست‌های داخلی عمل کند‌.

هرچند به آن باور دارند اما دائما به مردم نوید زندگی بهتر، سفره گسترده‌تر و رفع مشکلات معیشتی (و البته خانه‌دارشدن) را می‌دهند و تجربه سال‌های گذشته چنین است که این وعده‌ها عملی نمی‌شود. همه می‌گویند بودجه جاری متورم است اما مانند سال قبل ناگهان اعتبار یک نهاد را ۷۰ درصد افزایش می‌دهند. وقتی گفته می‌شود طرح‌های عمرانی را به بخش خصوصی واگذار کنید، می‌گویند نمی‌شود و حتی ناگهان طرح‌هایی که در بودجه اعتباری ندارد، مثل ساخت ورزشگاه ۴۰۰‌هکتاری جنوب تهران مطرح می‌شود و در دولت جدید هم بر اجرای آن تأکید می‌شود، درحالی‌که نه مفید است و نه ضروری و در همان حال بسیاری از طرح‌ها با سابقه ده‌ها سال ناتمام است. وقتی اصرار بر تداوم ساخت دو نیروگاه اتمی به هزینه ۱۰ میلیارد دلار و با سوخت روسی می‌شود و برای نیروگاه‌های خورشیدی تره خرد نمی‌کنند و وقتی در مقابل اسراف و تبذیر آب و انرژی و دیگر موارد بی‌تفاوت می‌گذرند، آیا نمی‌توان فهمید که دولت، ماندن و رکود را بر هر تغییری، اگرچه مثبت، ترجیح می‌دهد؟

تمام این مسائل به خاطر آن است که دولت هنوز گفتمانی برای خود انتخاب نکرده است. اگر برخی عقیده دارند که گفتمان دولت، «وفاق» است، خود بهتر می‌دانند که اولا تکیه بر این کلمه آب در هاون کوبیدن است و ثانیا به فرض درستی و صحت و نیز تمکین همه گروه‌ها، مذاهب و تیره‌ها به وفاق، چه اتفاقی می‌افتد؟ پس از وفاق چه می‌خواهند انجام دهند، هر‌چند وفاق امری ذهنی است و اذهان را به‌سادگی نمی‌توان تغییر داد.
شعار انتخاباتی رئیس‌جمهور «برای ایران» بود و حال باید گفتمانی را انتخاب کند که نتیجه‌اش حاصلی «برای ایران» داشته باشد. درد بزرگ ایران در همه زمینه‌ها اعم از آب و خاک و انرژی و مسائل مالی ناترازی است و این ناترازی با افزایش جمعیت، هجوم مهاجران افغان و ایجاد توقعات جدید از طرف مسئولان محترم پوپولیست، با دمیدن بر شعله مصرف، روز‌به‌روز بیشتر می‌شود. اگر بپرسید چه کنیم، در این راه به چند گزینه می‌توانیم برسیم. ۱- به قول آقای رئیس‌جمهور یا معاون اول اگر ۲۵۰ میلیارد دلار برای اجرای برنامه هفتم پول داشته باشیم (حال از چه منبعی، معلوم نیست. به هر حال وصف‌ العیش، نصف‌ العیش)، آن وقت چه می‌شود؟ بدون توجه به برنامه هفتم بخشی بزرگ به واردات و فروش ارز و طلا در داخل اختصاص می‌یابد. واردات تشویق می‌شود و کارها هم به روال گذشته ادامه پیدا می‌کند. با اعمال پخش ۲۵۰ میلیارد دلار در جامعه شاید رشد هشت درصد آماری پیدا شود که البته اگر از نظر کیفی دقت کنیم، نگاه به عقب است. در این حال تکلیف پدیده‌های نابودکننده ایران مثل نشست زمین، بی‌آبی، آلودگی، خشک‌شدن چاه‌ها و فرسودگی زیربناهای اقتصاد چه خواهد شد؟ البته پاسخ سکوت خواهد بود و واضح است که در اصل، پیداکردن ۲۵۰ میلیارد دلار تصوری ناممکن است. ۲- به هر حال از هر منبعی این ۲۵۰ میلیارد دلار پیدا شود و به فرض صرف اجرای برنامه هفتم شود. چون مصرف برنامه توسعه‌ای شده است، آثار تورم یا بیماری هلندی آن در جامعه پیدا می‌شود و رشد هشت درصد هم اتفاق نمی‌افتد. طبعا معیشت مردم هم به دلیل تورم و مسائل دیگر ضعیف خواهد شد و محرومیت‌ها افزایش پیدا می‌کند و البته باز هم داشتن ۲۵۰ میلیارد دلار امری خیالی خواهد بود. ۳- راه واقع‌بینانه، درک واقعیات جامعه، اتکا به توانایی‌های کشور، قبول اثرات تحریم‌ها و نپذیرفتن اف‌ای‌تی‌اف، تلاش برای کسب ارز بیشتر و محافظت از هدررفت آن با مدیریت دقیق، بررسی اثرات مثبت مالی پیمان‌های شانگهای و بریکس، اعتقاد بر پیداکردن راه‌حل ناترازی‌ها و دورکردن خواب و خیال برای پیداکردن ۲۵۰ میلیارد دلار از «من حیث لا یحتسب» است و به قول معروف کلاه خود را قاضی کنیم و بدانیم که مردم می‌دانند فضای جنگ و تحریم، شرایط زیستی و اقتصادی کشور را تنگ کرده و وعده‌های ارتقای معیشتی و زندگی مردم بی‌اساس است، بنابراین هرچه زودتر این را دریابیم و دولت گفتمان صرفه‌جویی و مبارزه با اسراف و رانت‌خواری‌ها و زیاده‌خواهی‌ها را انتخاب کند، زیرا یقین بدانیم که می‌توان از محل اسراف‌نکردن و صرفه‌جویی، ده‌ها میلیارد دلار کسب کرد و نیز هم‌زمان تصمیم بگیرد تا به تولید و صادرات و نجات سرزمین و کشاورزی اهمیت بدهد و شرایط را برای کارآفرینان با ایجاد تسهیلات لازم و قطع‌نشدن گاز و برق کارخانجات و دیگر تمهیدات لازم فراهم آورد. امروز به این شجاعت و واقع‌بینی نیاز داریم و در کنار آن می‌توانیم قانون برنامه هفتم را به صورت گزینشی و ترجیحی به انجام برسانیم؛ و الا ریل فعلی سرنشینان، واگن‌های روی آن را به فنا خواهد برد.


🔻روزنامه همشهری
📍 با دم شیر بازی نکنید
✍️ علی‌اکبر علیزاده
تحولات جنگ اسرائیل در منطقه را باید خطی تحلیل کرد، نه نقطه‌ای، تا بتوان به درک کامل‌تری از شرایط آینده رسید. طی جنگ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به بعد و عملیات طوفان‌الاقصی، اسرائیل تصور می‌کرد حماس را نابود می‌کند، غزه را می‌گیرد و گروگان‌ها را نیز آزاد می‌کند. در حال حاضر رژیم صهیونیستی متوجه شده حماس نابود نشده، قدرت نظامی حماس از بین نرفته، گروگان‌ها آزاد نشده‌اند و ملت غزه نیز همچنان در حال مقاومت هستند.
زمانی که حزب‌الله لبنان به کمک فلسطین آمد، ابتدا ۳کیلومتر خط حائل مرز میان لبنان و سرزمین‌های اشغالی بود. حزب‌الله لبنان شروع به خالی کردن منطقه از وجود نحس صهیونیست‌ها کرد و الآن اسرائیلی‌ها ۴۵ تا ۶۰ کیلومتر به عقب رفته‌اند. اگرچه برخی مردم لبنان آواره شدند، همچنان ساکنان حضور دارند، ولی شهرک‌های اسرائیل خالی شده است. سیدحسن نصرالله (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) گفته بود اسرائیلی‌ها این آرزوها را با خود به گور خواهند برد که دوباره به شمال اسرائیل برگردند.
از سوی دیگر، یمن در جنگ نبود اما الآن یک طرف جنگ است و پای خود را روی گردن اسرائیل در تنگه باب‌المندب گذاشته است؛ به‌گونه‌ای که بندر ام‌الرشراش یا همان بندر ایلات را کاملا از کار انداخته و میزان صادرات و واردات اسرائیل را به‌شدت کاهش داده است. اسرائیلی‌ها در این یک سال مجبور شده‌اند فاصله‌ای ۵هزار کیلومتری از جنوب دماغه امید نیک و تنگه جبل‌الطارق را طی کنند تا به مدیترانه برسند. این هزینه بسیار سنگینی برای اسرائیلی‌ها به وجود آورده است، ضمن اینکه یمنی‌ها حمله به حیفا و تل‌آویو را هم شروع کردند و همین فشار مضاعفی بر اشغالگران تحمیل کرد.
ضمن اینکه اسرائیلی‌ها غلطی مرتکب شدند و کنسولگری ایران در دمشق سوریه را هدف قرار دادند. جمهوری اسلامی ایران در عملیات وعده صادق برای اولین بار از آغاز حیات رژیم صهیونیستی، خاک اسرائیل را با موشک‌های دوربرد هدف قرار داد، به‌گونه‌ای که همه معادلات استراتژیک دنیا و ژئواستراتژیک خاورمیانه به هم ریخت. اسرائیل در موضع ضعف قرار گرفت و جبهه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران در موضع مقاومت.
اسرائیلی‌ها پس از عملیات وعده صادق ۱ به فکر افتادند چه اقدامی انجام دهند که صحنه را عوض کنند. انفجار پیجرها و ترور برخی فرماندهان از جمله سیدحسن نصرالله، تاکتیک اسرائیلی‌ها در این بخش از جنگ بود، اما راهبرد هیچ تغییری نکرد. راهبرد اسرائیلی‌ها این است که اسرائیل به امنیت برسد و جبهه مقاومت به شکست. آیا چنین اتفاقی افتاده است؟ خیر. باز هم از جنوب لبنان و از سمت یمن مراکز مهم اسرائیلی‌ها موشک‌باران می‌شود و عملیات وعده صادق۲ کمر اسرائیلی‌ها را شکست.
راهبرد جنگ جبهه مقاومت سقوط رژیم صهیونیستی و اخراج آمریکا از منطقه است. جبهه مقاومت قدم به قدم دارد به این هدف نزدیک می‌شود، البته با صبر و حوصله. جبهه مقاومت یقین دارد که «یواش یواش» دارد قدرت خود را به اسرائیل تحمیل می‌کند. نتانیاهو اخیرا گفته بود در ۶ جبهه محاصره شده است. جبهه مقاومت دارد کم‌کم حلقه محاصره را تنگ‌تر می‌کند و به سمتی می‌رود که روزی دیگر اسرائیل نباشد و بعدها گفته شود دولت سابق اسرائیل.
اگر اسرائیل غلط دیگری مرتکب شود، تاکتیک دیگری به کار ببرد و دست به اقداماتی داخل ایران بزند، نخواهد توانست به اهداف شوم خود برسد. نیروهای مسلح ایران در جنگ آمادگی مقابله با انواع مواجهات را دارند. جمهوری اسلامی ایران جنگ ۸ ساله و دفاع مقدس را تجربه کرده است، شهید باکری، شهید خرازی و شهید چمران برای حفظ وطن داده است. ایران خساراتی دید ولی شکست نخورد و قدرتمندتر شد.
راهبرد جمهوری اسلامی ایران تغییر نخواهد کرد. نیروهای مسلح باید سطح هوشیاری و حفاظت‌ها را ارتقا دهند. سپاه و ارتش قهرمان اعلام کرده‌اند که اگر اسرائیل بخواهد اقدامی علیه ایران کند، چه خسارت‌هایی به این رژیم خواهند زد.
اسرائیل به هدف خود که ضربه سنگین به ایران است نخواهد رسید. این رژیم متکی به آمریکاست و اگر کاخ سفید پشتیبانش نباشد، بیش از ۲ روز دوام نخواهد آورد. رژیم اسرائیل اگر بخواهد کاری کند قطعا باید با آمریکا و اروپایی‌ها هماهنگی کند. غربی‌ها می‌دانند اگر بخواهند با اهداف اسرائیل همراهی کنند، انگشتان‌شان در منطقه زیر ساطور جمهوری اسلامی ایران است.
پایگاه‌های آمریکا در منطقه زیر تیغ ایران هستند. آنها می‌دانند که جنگ و تنش با ایران، تعادل انرژی در دنیا را به هم خواهد ریخت. اگر پایگاه‌های آمریکایی و مراکز نفتی آمریکا در منطقه غرب آسیا و خاورمیانه نابود شود، ضربه بزرگی خواهند خورد. نفت برای آمریکا همه چیز است؛ از سوخت هواپیما گرفته تا نرخ تورم در ایالات متحده.
غربی‌ها به احتمال زیاد با هشدار ایران به صرافت کنار زدن نتانیاهو خواهند افتاد. گزینه دیگر برای غربی‌ها کنترل کردن نتانیاهوست تا او با دم شیر در منطقه بازی نکند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0