🔻روزنامه تعادل
📍 تغییر موازنه با تغییر ذهنیتها
✍️ جعفر قنادباشی
فضای منطقه پس از عملیات وعده صادق۲ چه شکل و شمایلی پیدا کرده و منطقه پس از این رخداد به چه سمت و سویی میرود؟ این پرسش در شرایطی که در سالگرد عملیات توفانالاقصی قرار داریم در فضای تحلیلی و رسانهای مطرح شده است. افکار عمومی میخواهد بداند یکسال پس از انجام توفانالاقصی موازنه در منطقه چه شرایطی یافته و کدام گروه دست بالاتر را دارند؟
۱) روشن است که عملیات وعده صادق۲ تاثیرات بسیاری زیادی در موازنه سیاسی، نظامی، اقتصادی، امنیتی، ژئوپلتیک و... منطقه به جای گذاشت. در واقع صهیونیستها و حامیان آنها پس از این عملیات دچار انفعال شده و در ارایه راهبردهای مناسب دچار مشکل شدهاند. جهان شاهد است که پس از این عملیات، ایران تغییر موازنه نظامی به نفع مرجع مقاومت را اثبات کرده است. طی سالها فعالیت تبلیغاتی این پالس ارسال شده بود که اسراییل دست بالا را در حوزه نظامی و راهبردی منطقه دارد اما ایران نشان داد که این محور مقاومت است که میتواند قدرت خود را به طرف مقابل دیکته کند. این در حالی است که غرب سالها تلاش کرده بود، اسراییل را قدرت برتر منطقه و ظرفیتهای مقاومت را ناچیز جلوه دهد، اما عملیات وعده صادق۲ این تبلیغات را بی اثر کرد.
۲) این شرایط اسراییل و غربیها را واداشت که سلسله کوششهایی برای جبران این ضعف تدارک ببینند. از زمان اجرای عملیات توفانالاقصی در ۷اکتبر ۲۰۲۳ هم صهیونیستها و هم امریکاییها در موقعیت انفعالی قرار گرفتند، چرا که هم توانمندی نظامی و هم توانایی دفاعی آنها زیر سوال رفته است. فراموش نکنید که امریکا و غرب هر سال صدها میلیارد دلار تسلیحات نظامی به کشورهای منطقه میفروشند. این تسلیحات با این ادعا به فروش میرسد که از آنها میتوان در برابر ایران و تهدیدات محور مقاومت بهره برد و سد دفاعی مستحکمی ایجاد کرد. اما وعده صادق۲ نشان داد که این ظرفیتهای درونزای ایران است که دست بالا را در منطقه دارد و تسلیحات غربی نمیتواند کمکی به کشورها کند.
۳) این عملیات هم توانمندی نظامی اسراییل را زیر سوال برد و هم ظرفیتهای دفاعی آنها را. با همه ادوات و تجهیزاتی که برای مقابله با موشکهای ایران به کار گرفته شده، ایران توانست بیش از ۹۰ درصد موشکهای خود را به اهداف مورد نظر رسانده و پیام خود را ارسال کند.از سوی دیگر پس از عملیات توفانالاقصی و وعده صادق ۱و ۲، ضعفهای اسراییل در حوزه اطلاعاتی نیز آشکار شد و محور مقاومت توانست در میدان نبردهای اطلاعاتی هم توفیقاتی کسب کند. در این شرایط وعده صادق ۱و۲، میخی بر تابوت همه تبلیغات و ادعای طرف مقابل زد و کار را تمام کرد. این عملیات توانست چشمانداز تازهای را در منطقه شکل دهد و این پالس را به مردم منطقه ارسال کند که این مقاومت است که میتواند از حیثیت و آبروی کشورها دفاع کند نه تسلیم شدن محض در برابر غرب. زمانی که توفانالاقصی اجرایی شد صهیونیستها ادعا میکردند به دلیل عنصر غافلگیری بود که نتوانستند واکنش مناسب از خود نشان دهند. در عملیاتهای وعده صادق ۱و ۲ اما اسراییل از لحظه آغاز حمله، شرایط و حتی مسیرهای ارسال موشکها و... با خبر بود اما مدرنترین تجهیزات راداری و پدافندی غرب هم نتوانست، اقدامی در برابر موشکهای ایرانی صورت دهند.
۴) این عملیات از منظر اقتصادی هم آسیبهای زیادی متوجه غرب و امریکا میکند، چرا که آنها هر سال دهها و صدها میلیارد دلار از تسلیحات غربی را در منطقه به فروش میرساندند.اثبات کارآمدی موشکهای ایران درخواست برای تسلیحات امریکایی و دول غربی را کاهش میدهد. ایران نشان داد با ظرفیتهای درونی و موشکهای ارزانقیمتتر ایرانی میتوان کارهایی به مراتب بیشتر و کاربردیتر از هواپیماها و فانتومهای گرانقیمت غربی انجام داد.
۵) موازنه اصلی در این رویارویی تغییر ذهنیتهاست. امروز ذهنیت کشورهای منطقه نسبت به قدرت صهیونیستها تغییر کرده و همین مورد، عاملی است که شرایط را به نفع مقاومت تغییر میدهد. اسراییل پس از تلاشهای بسیاری که صورت دادند تا به وسیله ترور و کودک کشی و نسلکشی در سالروز عملیات توفانالاقصی این پیام را ارسال کنند که دستاوردهایی کسب کرده و توفیقهایی داشتهاند اما عملیات وعده صادق۲ این رویکرد را دچار تغییر کرد و باز هم دست بالای مقاومت در منطقه را نشان داد. این تغییر موازنه ذهنیتهای در میان مردممنطقه، مهمترین دستاورد عملیات وعده صادق ۱و۲ است. مردم در کشورهای اسلامی و عربی متوجه شدند که هیمنه اسراییل شکستنی است و با وحدت میتوان از این رژیم کودککش و جنایتکار عبور کرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بازی بحران
✍️ نوید رئیسی
«ما چشم در چشم هستیم و من گمان میکنم که دیگری هماکنون پلک زد.» این عبارتی است که گفته میشود دین راسک، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده، در ۲۴اکتبر۱۹۶۲ زمانی که کشتیهای شوروی در جریان بحران موشکی کوبا با تن دادن به هشدار ایالاتمتحده از شکستن محاصره دریایی خودداری کردند، بر زبان آورد.
بحران موشکی کوبا اغلب به عنوان نقطه اوج جنگ سرد و نزدیکترین وضعیت به جنگ هستهای در نظر گرفته میشود. بهرغم گذشت بیش از ۶۰ سال، واکاوی مجدد چشماندازهای استراتژیکی که منجر به کنترل این بحران شد همچنان میتواند برای تصمیمگیران در دنیای امروز درسآموز باشد.
در اواخر تابستان و اوایل پاییز۱۹۶۲، اتحاد جماهیر شوروی شروع به استقرار موشکهای بالستیک میانبرد در کوبا کرد. این اولین بار بود که شوروی تلاش میکرد سلاحهای هستهای را در خارج از قلمرو خود مستقر کند و در صورت موفقیت، امکان مییافت تا بیشتر خاک ایالاتمتحده را به یک هدف بالقوه تبدیل کند.
افزون بر ارزش نظامی مستقیم، استقرار موشکها در فاصله ۹۰مایلی سواحل فلوریدا میتوانست اعتبار بینالمللی شوروی را در سطح جهان بهشدت تقویت کند. اکنون میدانیم که نیکیتا خروشچف، نخستوزیر شوروی، بنا داشت پس از تکمیل برنامه استقرار موشکها در اواسط نوامبر۱۹۶۲، معاهدهای را با فیدل کاسترو امضا کند و سپس طی سفر به نیویورک و سخنرانی در سازمانملل، به پشتوانه این تهدیدهای معتبر، اولتیماتومی را برای حل و فصل مساله برلین صادر کند.
برای پیشبرد این دستورکار لازم بود موضوع موشکها تا پیش از عملیاتیشدن مخفی بماند؛ اما هواپیماهای جاسوسی ایالاتمتحده در روزهای ۱۴ و ۱۵اکتبر موفق شدند تصاویری را از موشکهای بالستیک تهاجمی در غرب کوبا ثبت کنند. این شواهد در ۱۶ اکتبر به جان اف کندی، رئیسجمهور ایالاتمتحده ارائه شد و بحران موشکی کوبا کلید خورد.
طی هفته اول بحران، کندی و مشاورانش در کمیته اجرایی شورای امنیت ملی ضمن مخفی نگه داشتن موضوع از عموم، درباره سه گزینه روی میز بحث کردند: خویشتنداری و افزایش مانورهای دیپلماتیک، محاصره همهجانبه کوبا که احتمالا مستلزم اعلان جنگ بوده و برای موثر واقع شدن نیازمند تهدید معتبر ممانعت از ورود کشتیها به آبهای سرزمینی کوبا بود و اقدام نظامی که به نوبه خود طیفی از واکنشها شامل حملات هوایی هدفمند به سایتهای موشکی تا تهاجمی همهجانبه به کوبا را دربرمیگرفت. کندی در نهایت گزینه دوم را انتخاب کرد و در روز ۲۲اکتبر اعمال «قرنطینه» بر کوبا را طی یک سخنرانی تلویزیونی اعلام کرد. این سخنرانی، درام و تنش را به عرصه عمومی انتقال داد.
واکنش اولیه شوروی، انکار بود؛ خروشچف محاصره را «راهزنی، حماقت امپریالیسم بینالمللی» خواند و اعلام کرد که شوروی آن را نادیده میگیرد. با این حال، از زمان آغاز رسمی محاصره در ۲۴اکتبر، کشتیهای شوروی که عازم کوبا بودند توقف کردند یا مسیر خود را تغییر دادند. این همان لحظهای بود که دین راسک آن را به «پلک زدن» تعبیر کرد.
در روزهای بعد، پیامهای متعددی در خفا بین خروشچف و کندی رد و بدل شد. تا روز شنبه ۲۷اکتبر بهنظر میرسید که تهاجم به کوبا اجتنابناپذیر باشد. با این حال، صبح روز یکشنبه ۲۸اکتبر، رادیوی شوروی متن نامهای را که خروشچف برای کندی ارسال کرده و در آن اعلام کرده بود که ساختوساز سایتهای موشکی را متوقف کرده و موشکهای مستقرشده را به شوروی بازمیگرداند، پخش کرد.
کندی بلافاصله پاسخی مبنی بر استقبال از این تصمیم ارسال کرد و متعهد شد که ایالاتمتحده در مقابل هرگز به کوبا حمله نکند. او همچنین مخفیانه وعده داد که موشکهای هستهای مستقر در ترکیه را از آن کشور خارج کند. در هفتههای آتی، هر دو ابرقدرت به وعدههای خود عمل کردند و بحران در اواخر نوامبر۱۹۶۲ پایان یافت.
اگرچه ممکن است استفاده از عنوان «بازی» برای تقابلهایی با درجه جدیت و تهدیدکنندگی بحران موشکی کوبا چندان مناسب بهنظر نرسد با این حال، نظریه بازی و بهطور خاص «بازی جوجه» ابزار مناسبی برای تحلیل موقعیتهای استراتژیکی که در آنها تصمیمهای سران یک کشور در دوره بحران با انتخابهای سایر کشورها گره میخورد، فراهم میآورد. سناریوی بازی جوجه برگرفته از رمان «شورشی بدون دلیل» است که در سال۱۹۵۵، نسخهای سینمایی آن با بازی جیمز دین به نمایش درآمد.
در این نسخه سینمایی، دو نوجوان در رقابت برای رهبری یک دسته، با بیوکهای بزرگ خود و با سرعت زیاد در یک مسیر مستقیم و هموار به سمت یکدیگر میراندند. هدف هر دو این بود که با عدمانحراف از مسیر، شجاعت خود را به اثبات برسانند و از آزمون سرسختی، سربلند بیرون آیند. روشن است که تصمیم مشترک بر ایستادگی نتیجهای فاجعهبار را برای هر دو راننده رقم میزد. در نقطه مقابل، تسلیم شدن هر دو، گرچه با شرم ناشی از بزدلی همراه میشد، اما چیزی را تغییر نمیداد.
درام اصلی اینجا بود که چنانچه یکی تسلیم میشد و دیگری ثابتقدم به مسیر ادامه میداد، نوجوان سرسخت در شکوه شجاعت غرق میشد. این سناریو بهلحاظ استراتژیک تصویری از وضعیتی است که در آن هر بازیکن در تلاش برای تضمین بهترین نتیجه، باید پذیرای سطح بالایی از ریسک باشد.
بازی جوجه توصیفکننده یک موقعیت تصمیمگیری نسبتا پیچیده است. در این بازی، هیچیک از دو بازیکن استراتژی غالب ندارند و تنها تعادل متقارن، انتخاب ترکیبی تصادفی از سرسختی و خویشتنداری توسط هر دو بازیکن است. این به آن معناست که بهلحاظ نظری نمیتوان خروجی این بازی را بهروشنی پیشبینی کرد؛ با این حال، چنانچه یک عامل بیرونی بتواند بر باورها و انتظارات بازیکنان اثر بگذارد، مساله کاملا متفاوت میشود.
بیایید به سناریوی «شورشی بدون دلیل» بازگردیم. فرض کنید درست پیش از علامت حرکت، یکی از نوجوانان فرمان ماشین را از جا درآورد و آن را دور بیندازد. با وجود شگفتی، نوجوان دوم بهسرعت متوجه میشود که حالا بازیکن اول حتی اگر بخواهد هم نمیتواند از مسیر منحرف شود.
در اینجا، دیوانگی میتواند بهعنوان یک مزیت عمل کند و موجب شود در صورت عدم ارزشمندی کافی آورده بازی، بازیکن «عقلانی» توجیهی برای سرسختی و به خطر انداختن خود با صدمات جدی نیابد. اما آیا میتوان این پیشبینی نظری را بهعنوان توصیهای کلی در دنیای واقعی در نظر گرفت؟ چه شرایطی موجب شد تا بازیکنان رقیب در بحران موشکی کوبا استراتژیهایی متمایز از این پیشبینی نظری را برگزینند؟
استفاده از بازی جوجه برای مدلسازی وضعیتهای استراتژیک واقعی، مانند بحران موشکی کوبا، مشکلساز است؛ چراکه در تقابلهای دنیای واقعی بهندرت پیش میآید که دو طرف، گزینههای خود را بهطور همزمان و مستقل از یکدیگر انتخاب کنند. شوروی تنها پس از تحمیل عملی محاصره توسط ایالاتمتحده حاضر به عقبنشینی شد.
بر همین منوال، این واقعیت که ایالاتمتحده امکان تشدید درگیری را دستکم تا حد یک حمله هوایی محدود لحاظ کرده بود، نشان میداد که تصمیم اولیه محاصره، نهایی تلقی نمیشد. بر خلاف سناریوی ساده بازی جوجه، تقابلها در دنیای واقعی اغلب ماهیتی پویا دارند و به جز احتمالا در انتهای زنجیره کنشها و واکنشها (جنگ نهایی)، به انتخاب میان همه یا هیچ محدود نمیشوند. یک بازیکن عقلانی در بازی پویا تنها به پیامدهای فوری انتخابهای خود اهمیت نمیدهد، بلکه علاوه بر بروزرسانی دورهای باورها و انتظارات خود، تاثیر انتخابهای خود بر حرکاتهای آتی را نیز در نظر میگیرد.
این موجب میشود تا انتخاب مکرر گزینه عقلانیترِ خویشتنداری در سناریوی «شورشی بدون دلیل» چندان هم عقلانی بهنظر نرسد. تعهد به خویشتنداری، بازیکن را به یک هدف نرم برای قلدری تبدیل میکند و علاوه بر از میان بردن پرستیژ اجتماعی و سیاسی، او را در معرض آسیبهای شدیدتر احتمالی آتی قرار میدهد. چگونه میتوان بر چنین موقعیت ناخوشایندی در یک بازی تکرارشونده غلبه کرد؟ یک تاکتیک میتواند این باشد که دستکم هنگام سرسختی انتخاب شود.
در بحران موشکی کوبا، ضعف نسبی توانمندیهای هستهای تهاجمی علیه آمریکا و نیاز به تقویت موقعیت بینالمللی، رهبران شوروی را به این جمعبندی رسانده بود که استقرار موشکها، ارزش ریسک کردن دارد. آنها بر این باور بودند که ایالاتمتحده، در مواجهه با یک عمل انجامشده، از حمله به کوبا منصرف میشود و اقدام تلافیجویانه دیگری را نیز انجام نمیدهد. واکنش سرسختانه ایالاتمتحده بهطور معتبری باور رهبران شوروی را تغییر داد. با این حال، این همه ماجرا نبود.
خویشتنداری در جریان بحران موشکی کوبا بیش از هر چیز با دورنمای بهکار افتادن «ماشین روز قیامت» مرتبط بود. هم ایالاتمتحده و هم شوروری از این موضوع آگاهی داشتند که عقبنشینی یکجانبه بهایی هنگفت از نظر واگذاری موقعیت مسلط به دشمن دارد؛ اما در همین حال، هر دو کشور از یک آرماگدون هستهای گریزان بودند. بازیهای پویا، همانند شطرنج، بازی حرکتها هستند. یک بازیکن برای پیروزی باید همواره گزینههای جایگزین آتی را در صورتی که طرف مقابل به شیوهای که مناسب تلقی میشود پاسخ ندهد، در نظر بگیرد.
این موجب میشود تا بازیکنان عقلانی، تاکتیکهای خود در هر مرحله را با نگاهی آیندهنگر و بر اساس «استقرای معکوس» انتخاب کنند: ابتدا باید از خود پرسید که در صورت پافشاری دوطرفه بر سرسختی به کجا خواهیم رسید. ما میدانیم که هیات رئیسه شوروی پیش از سخنرانی کندی در تلویزیون در ۲۲اکتبر تصمیم گرفته بود اجازه ندهد بحران به جنگ منجر شود.
درواقع، آنها تا روز ۲۵اکتبر توافق کردند تا در صورت وعده ایالاتمتحده مبنی بر عدم حمله به کوبا، تمایل خود را به عقبنشینی از این کشور نشان دهند و در صورت امکان برای معاملههای بهتر نیز چانهزنی کنند.
مقامات ایالاتمتحده از هیچ یک از این تصمیمها آگاه نبودند. با این حال، آنها نیز بهدلیل ترس از یک مواجهه اتمی آمادگی داشتند تا برای حلوفصل بحران، امتیازهایی را به طرف مقابل بدهند. بر خلاف عبارت ابتدای این یادداشت، بحران تنها زمانی پایان یافت که هر دو کشور بر اساس منطق بازی حرکتها «به یکدیگر چشمک زدند.»
آیا میتوان انتظار داشت که در همه بازیهای تکرارشونده مشابه، بحرانها در نهایت در نقطهای با خویشتنداری دوجانبه حلوفصل شوند؟ روشن است که پاسخ منفی است. اجتناب از برخورد در یک بازی پویا بهشدت با بزرگی مزایای نظامی و امنیتی تقابل، نسبت به هزینههای اجتماعی و سیاسی خویشتنداری مرتبط است.
بیش از این، در دنیای واقعی، نه تنها میزان سرسختی یا خویشتنداری طرفهای درگیر در بحران، بلکه توانمندی تهاجمی نسبی آنها نیز میتواند با ابهام همراه باشد.
بیایید برای آخرینبار به سناریوی «شورشی بدون دلیل» بازگردیم. چنانچه یکی از دو بازیکن با یک ماشین سنگین و دیگری با یک سواری به سمت همدیگر حرکت کنند، انتخاب مکرر گزینه خویشتنداری یا تلاش برای تغییر قوانین بیرونی حاکم بر بازی، تنها توصیه معقول خواهد بود. این شهود را میتوان به وضعیتهای پیچیدهتر نیز گسترش داد.
فرض کنید یکی از نوجوانان در خفا ماشین خود را تقویت یا با سوءاستفاده از غفلت رقیب، ماشین او را دستکاری کند. در این وضعیت، افزایش سطح تنش و تحریک احساسات رقیب نه مزیت دیوانگی، بلکه تلهای عقلانی برای دستیابی به پیروزی یا دستکم، تضعیف تا حد ممکن طرف مقابل است. عدم برآورد صحیح ریسکهای مرتبط با جنگ و دمیدن بر آتش انتظارات غیرواقعی، اشتباه محاسباتی استراتژیکی است که اغلب توسط سوگیریهای ادراکی گروهی در تخمین بیش از حد احتمالات مطلوب یا نیاز شدید به حفظ وجهه در میان حامیان سیاسی داخلی و خارجی هدایت میشود.
تاریخ خونبار جنگهای جهانی و فروپاشی کشورهای بزرگ یادآوری میکند که خطا در تشخیص انگیزههای استراتژیک، میتواند منجر به تصمیمهای فاجعهباری شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 چرا متوجه نیستید؟!
✍️ جعفر بلوری
۱- درباره نقش و اهمیت «رسانه» و «عملیات روانی»، بهویژه در بحبوحه جنگهای سخت، بسیار گفته و شنیدهایم. اینکه میگویند، گاهی تاثیر آن بیش از موشکهای سنگرشکن و هایپرسونیک است، پُر بیراه نیست. به نماز جمعه تاریخی هفته گذشته رهبر معظم انقلاب نگاه کنید! تاثیرات روانی و روحی و حتی سیاسی و نظامی آن را، هم ما دیدیم و هم دنیا دید. آن خطبه فارسی و عربی چقدر در تغییر برخی معادلات جنگ مؤثر بود؟ فضای سیاسی این روزها را چقدر دگرگون کرد؟ چقدر تاثیرات شیطانی عملیاتهای سنگین رسانهای، تروریستی و نظامی صهیونیستها را شُست و بُرد؟ تردید نداشته باشید، اهمیت چنین اموری، کم از اهمیت وعدههای صادق ۱ و ۲ و حتی ۳ - که در پیش است - نیست!
۲- دیروز اولین سالگرد عملیات تاریخی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بود. در جریان این عملیات، سَوای ضربات بیسابقه حیثیتی، امنیتی، اطلاعاتی و اقتصادی که رژیم صهیونیستی خورد، چیزی بالغ بر ۱۴۰۰ صهیونیست به هلاکت رسیدند. بعدها معلوم شد، اکثر این صهیونیستها به دست نظامیان همین رژیم کشته شدهاند! (برای مشاهده جزئیات و مستندات رجوع شود به گزارش مبسوط کیهان به تاریخ ۱۶ مهر با عنوان «عملیات طوفان الاقصی چگونه نقشه اسرائیل را نقش بر آب کرد؟») ماجرا از این قرار است که صهیونیستها بر اساس یک پروتکل قدیمی با عنوان «پروتکل هانیبال»، دست به کشتار همقطاران خود هم میزنند. «پروتکل هانیبال» یکی از اصول ارتش رژیم صهیونیستی است که از سال ۱۹۸۶ و بعد از اینکه چند نظامی صهیونیست توسط حزبالله اسیر شدند، با هدف جلوگیری از اسارت صهیونیستها، تهیه و عملیاتی شد. هدف اصلی این پروتکل، جلوگیری از اسارت خودیها به هر قیمت ممکن حتی قتل آنهاست. دیروز رسانهها و مقامات این رژیم، در سالگرد عملیات طوفان الاقصی، «مظلومنمایی» را در دستور کار قرار دادند! میخواهیم اهمیت و جایگاه رسانه در جنگهای سخت را بیان کنیم. صهیونیستها پس از عملیات طوفان الاقصی، علاوه بر کشتار بسیاری از همقطاران خود، ۴۲ هزار غیرنظامی را در غزه و ۲ هزار غیر نظامی را در لبنان به وحشیانهترین شکل قتلعام کردند تا بتوانند مثلا ۲ هزار مبارز فلسطینی یا لبنانی را هدف قرار دهند! ۹۰ درصد ساکنان غزه و یک میلیون لبنانی را هم کنار قتل عام این ۲ هزار نفر آواره کردهاند تا بتوانند مثلا یکی از سران حزبالله را بزنند. صدها هزار معلول و بیوه و زخمی را هم در نظر بگیرید. این رژیم اما در سالگرد همه این جنایاتش، با کمک رسانه و تکنیکهای عملیات روانی، همچنان در حال مظلومنمایی و ساختن یک قربانی از خود است. دیروز رسانههای این رژیم مملو از تصاویر قربانیان صهیونیست در جریان عملیات طوفان الاقصی بود. میخواستند با حداکثر
۴ الی ۵ هزار تلفاتی که طی یک سال گذشته دادهاند - و نیمی از آنها را هم خود کشتهاند - روی قتل عام ۴۴ هزار غیرنظامی لبنانی و فلسطینی از جمله ۱۷ هزار کودک و نوزاد را بپوشانند. این یعنی، واقف بودن بر جایگاه رسانه در بحبوحه جنگ و در اوج جنایتکار بودن! حقیقتا در رسانه چه قدرت و ظرفیتی هست که صهیونیستها را به طمع انداخته، تا از خود یک «قربانی» و «مظلوم» به نمایش بگذارد؟!
۳- یکی از مهمترین اهدافی که در آغاز هر جنگی دنبال میشود تا جنگ از کنترل خارج نشود، مبحث مهم «بازدارندگی» است. توان بازدارندگی موجب مهار حریف و جلوگیری از جنگهای «افسارگسیخته» و «تمامعیار» میشود. هم «رسانه» و «عملیات نرم»، و هم «موشک» و «جنگِ سخت» در ابتدای امر به کمک یکدیگر میتوانند ایجاد بازدارندگی کنند. پیش از باز کردن این مبحث مهم، ابتدا به نتایج یک نظرسنجی معتبر که بهتازگی در کشورمان انجام شده است دقت کنید. طبق این نظرسنجی، حدود ۵۸ درصد از پرسششوندگان در کشورمان گفتهاند، عملیات وعده صادق ۲ پاسخ مناسبی بود. ۲۳ درصد هم گفتهاند، پاسخ مناسبی بود ولی باید قویتر از اینها میبود. همانطور که میبینید درصد قابل توجهی، پاسخ به حماقتهای دشمن را «لازم» میدانند. اینجا روی صحبت ما با آن ۲۰ الی ۲۵ درصدی است که، معتقدند نباید به حماقتهای رژیم صهیونیستی مثل ترور اسماعیل هنیه در تهران یا ترور سید حسن نصرالله و برخی مقامات ارشد نظامیمان که در کنار این سید عزیز بودند، و یا به موشکباران ساختمان کنسولی کشورمان در سوریه، پاسخ داد. یکی از دلایلی که این عده قلیل در توضیح چرایی بیعملی مقابل گستاخی دشمن میدهند این است که، با این اقدامات بازدارندگی ایجاد نمیشود که اگر شده بود، این ترورها ادامه نمییافت! حالا - فقط به عنوان یک نمونه از خروارها - به این جملات که در گزارش ۶ اکتبر
(۱۵ مهر) روزنامه عبری «هاآرتص» آمده است دقت کنید: «شکی نیست که اسرائیل به تلافی حمله موشکی بیسابقه تهران در هفته گذشته به ایران پاسخ خواهد داد. اما دلایل خوبی وجود دارد که چرا اسرائیل باید از حمله به اهداف استراتژیک مانند تاسیسات نفت و گاز اجتناب کند - چه رسد به تاسیسات هستهای ایران.» این «احتیاط» و «ترس»ی که در لابهلای این خطوط دیده میشود، همان قدرت بازدارندگیِ حاصل از عملیاتهای وعده صادق و... است!
۴- حالا درست وسط بزرگترین نبرد بین حق و باطل - که به اعتقاد بسیاری قرار است سرنوشت خیلی چیزها از جمله سرنوشت منطقه را تعیین کند - عدهای مجددا بحث FATF (گروه ویژه اقدام مالی) را به میان کشیدهاند و این موضوع چند روزی است، از دهان و قلمشان نمیافتد. برخی حتی نوشتهاند، بدون آن، «وفاق ملی» شکل نخواهد گرفت! آنها مدام میگویند، باید این «مسئله» را حل کرد تا بسیاری از مشکلات اقتصادی - و حتی غیر اقتصادی - کشور مرتفع گردد. از آنسو یکی از مهمترین دلایل مخالفان FATF این است که تعریفی که «گروه ویژه اقدام مالی» از تروریسم دارد، با تعریفی که ما از تروریسم داریم، تفاوت دارد. طبق تعریف آنها، سپاه پاسداران خودمان، حزبالله لبنان و مبارزان فلسطینی تروریست هستند! ضمن اینکه آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز نفوذ شدیدی در این گروه ویژه دارند. در حالی که «مارشال بیلینگزلی»، رئیس وقت FATF در جلسه استماع کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا صراحتا اعتراف کرده است که «برای مقابله با ایران همکاری نزدیکی با اسرائیل و عربستان داریم.» و «ماتیو لویت» مدیر برنامه مقابله با تروریسم و جاسوسی در «مؤسسه واشنگتن در امور خاور نزدیک» نیز چندی پیش تاکید کرد: «نظارتهای FATF بر فعالیتهای بینالمللی ایران باید افزایش یابد. یکی از روشهای تضعیف گروههای نیابتی ایران [محورهای مقاومت] و قدرتافزائی جنگهای نیابتی، گسترش نظارت بر فعالیتهای بانکی ایران است.» حالا کمی به این چند خط و موضوع این یادداشت فکر کنید. آیا به میان کشیدن مبحث منسوخ و خطرناکِ FATF که در دولت آقای روحانی ۳۹ خواسته از ۴۱ خواسته آن به اجرا گذاشته شده و تبعات خسارتبار آن هنوز حس میشود، وسط یک جنگ بزرگ، ترکیبی و سرنوشتساز، اتفاقی است؟! عدهای در ایران - یا از سر بیخبری یا هر دلیل دیگری - تلاشهای مشکوکی را برای احیای این مسئله مُرده آغاز کردهاند که هدف اول و آخر آن - چه بدانند و چه ندانند -
تضعیف محور مقاومت وسط جنگ است. خدمت به رژیم صهیونیستی، از این واضحتر؟!
🔻روزنامه رسالت
📍 رژیم عریان
✍️ سید محمد بحرینیان
یک. شیخ بهایی در حکایت ۲۴ موش و گربه، ماجرای پادشاهی را حکایت میکند که دو خیاط، با وعده دوخت لباسی ویژه برای پادشاه، فریبش میدهند. خلاصه داستان آن است که قرار میشود لباسی بدوزند که تارش از طلا و پودش از نقره باشد و جز حلال زادگان، کسی را توان دیدن آن نباشد! خیاطها، چیزی نمیدوزند و بعد از چندی، در یک محفل رسمی، طوری وانمود میکنند که گویی لباس بر تن پادشاه میکنند و همه درباریان و اطرافیان، از ترس آنکه به حرامزادگی شناخته نشوند، زبان به تمجید از لباس باز میکنند. کار تا جایی پیش میرود که حتی خود پادشاه هم در وصف زیبایی لباس سخن میراند! لباسی که از اساس وجود نداشته است.
دو. پادشاه با همان لباس نزول اجلال میکند و به جمع مردم میآید. چون اعلامشده که جز
حلال زادگان، کسی نمیتواند لباس را ببیند، همه زبان به تعریف از لباس باز میکنند و در این دروغ بزرگ، از هم سبقت میگیرند. آخرالامر، شخصی از میان جمع با صدای بلند و با تعجب فریاد میزند : "کدام لباس؟ اینکه عریان است". پس از او افراد دیگری جرئت بیان حقیقت را پیدا میکنند و در جمع کمکم ولوله میافتد. کار بهجایی میرسد که مردم و پادشاه همه متوجه میشوند که جامهای در کار نبوده و خیاط دغل رسوا میشود.
سه. این تمثیل، حکایت این روزهای رژیم صهیونیستی است. آن جامه خیالی، همان اقتدار پدافندی و سامانه گنبد آهنین است. نیمقرن است که گفته میشود اسرائیل صاحب قویترین نیروی هوایی منطقه است. ادعا میشود سامانه گنبد آهنین حتی پرندگانی که از شاخهها بلند میشوند را رصد میکند و قرار است آسمان سرتاسر سرزمینهای اشغالی را بهطور صددرصدی محافظت کند. همین حالا هم پیرمردهایی که خاطرات جنگ ششروزه را به یاد دارند، میدانند که اسرائیل، قبل از آغاز حمله اعراب، ظرف چند ساعت تمام نیروی هوایی مصر را نابود کرد تا تکلیف جنگ اعراب و اسرائیل همان ابتدا یک سره شود. به همه این سوابق چند مورد را اضافه کنید: از عملیات وعده صادق اول تا وعده صادق دوم، چند ماه فرصت بود تا رژیم صهیونیستی خود را بازیابی کند، لایههای دفاعی و پدافندی را بهشدت افزایش دهد و مهمتر از همه اینها، چه کسی است که نداند اسرائیل عملا شعبهای از آمریکاست و این یعنی رژیم به مدعیترین قدرت نظامی دنیا متصل است.
چهار. با همه اوصاف یادشده در عملیات وعده صادق ۲ چه اتفاقی افتاد؟ اگر گنبد آهنینی در کار باشد و اگر تمام سرزمینهای اشغالی را تحت پوشش نگیرد، حداقل باید قلب تلآویو و پایگاههای امنیتی و نظامی را محافظت کند. ازقضا، بیشترین موشکهای نیروهای مسلح ایران دقیقا در همین نقاط فرود آمده است. فراموش نکنید که جنگ بین موشک ایرانی و پدافند اسرائیلی، تحقیقا همان نبرد فناوری ایرانی و فناوری آمریکایی است. کدام تحلیلگر در دنیا فکر میکرد پس از
۴۵ سال تحریم و فشار و جنگ علیه ایران، از ۲۰۰ موشک ایرانی، بیش از ۹۰ درصد آنها از سد آخرین فناوری آمریکا و اسرائیل بگذرند و چنین صحنهای ترسیم کنند. وحشت اصلی صهیونیستها و آمریکاییها، از لطمه دیدن در شب سال نوی یهودی نیست، بلکه از شکستن تمام قالبهای جیمز باندی و رمبو و قهرمانانی است که با رسانه و اقدامات هالیوودی در ذهن جهانیان ساختهاند و اینک رسواشده است.
پنج. این بعد ماجرا خیلی مهم است و صرفنظر از زدوخورد امروز، اثری عمیق بر ذهن ملتها و سران دولتها دارند. سناریو یکخطی این است: در شبی که از قبل، رسانههای آمریکایی خبر از حمله ایران میدانند و کاملا قابل پیشبینی بود، تمام سامانههای پدافندی اسرائیل و آمریکا و انگلیس و اردن در گستره صدها کیلومتر، دفاع کردند و به خاطر ابعاد حیثیتی موضوع، سقف تلاش و دانش و ابزار خود را صرف کردند اما به عدد موشکهایی که از پدافند رد شد، مغلوب شدند، یعنی در بدبینانهترین حالت، بیش از صدبار شکست خوردند.
شش. رسوایی پادشاه در داستان شیخ بهایی، نقطه شروع سقوط اوست. امروز همه فهمیده اند
که سقف توان آمریکا و انگلیس هم در دفاع از اسرائیل سودی نمی بخشد و گنبد آهنین هم در برابر دستان بلند فرزندان ملت ایران در هوافضای سپاه، نمایش و فریبی بیش نبوده است. اسرائیل واکنش چندانی هم نشان نخواهد داد چون هم خود او و هم دوستان و دشمنانش فهمیده اند به شدت آسیب پذیر است. آن گنبدی که از آن سخن گفته می شد، اتاقی شیشه ای
است که به راحتی می شکند. این واقعیت عریان امروز رژیم صهیونیستی است: شجاعی پیدا شده و به جهانیان اثبات کرده که پادشاه، لباسی بر تن ندارد!
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پیششرط حقوقی صنعتی شدن
✍️ مجید اعزازی
۱- « بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد، آن هم دزدی است. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. اگر مردی را بکشی، یک زندگی را میدزدی. حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی، حق بچههایش را از داشتن پدر میدزدی. وقتی دروغ میگویی، حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. میفهمی؟» این جملات، درخشانترین دیالوگ رمان «بادبادک باز» اثر خالد حسینی است که به خوبی پیامدهای دزدی و انواع آن را گوشزد میکند و با نفوذ به ظریفترین لایههای مناسبات اجتماعی و اقتصادی بحث «مالکیت» را از امور عینی به امور ذهنی گسترش میدهد و مساله «مالکیت معنوی» را پیش میکشد.
۲- میدانیم که رعایت «حقوق مالکیت خصوصی» از ارکان اقتصاد رقابتی است و در صورتی که این رکن به هر علتی مخدوش شود، فضای رقابت آزاد و سالم نیز مختل میشود و تولیدکننده انگیزه خود را برای ادامه تلاش و فعالیت اقتصادی از دست میدهد و در نتیجه حق انتخاب مشتری، به تولیدات موجود در بازار محدود شده و از رفاه او کاسته میشود.
افزون بر این، در آموزههای دینی و مذهبی نیز بر حقوق افراد و حقالناس تاکید فراوان شده است اما برخلاف این آموزهها، شاهدیم که حقوق مالکیت خصوصی به اشکال مختلف رعایت نمیشود و فراتر از آن، حقوق مالکیت معنوی افراد نیز پایمال میشود.
۳- پیامدهای منفی عدم رعایت حقوق مالکیت خصوصی و مالکیت معنوی افراد شباهت زیادی به پیامدهای «قیمتگذاری دستوری» در اقتصاد دارد. اگر قیمتگذاری دستوری
(سرکوب قیمت مبادلهای) منجر به ارسال سیگنالهای اشتباه و «غلطانداز» به هر دو سمت عرضه و تقاضا میشود و نظام بازار را بر هم میزند و شرایطی همچون شرایط کنونی بازار خودرو، بازار ارز و… را ایجاد میکند، «عدم رعایت مالکیت» افراد نیز پالسهای اشتباه و غلطانداز به هر دو طرف معامله
منتقل میکند.
در این چارچوب، وقتی یک تولیدکننده داخلی پوشاک، یک «برند خارجی» را روی لباسهای تولیدی خود میزند، به این معنی است که از اعتبار برند خارجی دزدی میکند تا به پوشاک تولید خود اعتبار بدهد. در واقع دزدی اعتبار از یک شخص حقوقی خارجی رخ میدهد اما آن شخص حقوقی یا از این ماجرا مطلع نیست یا در صورت اطلاع با توجه به قوانین داخلی ایران نمیتواند کاری انجام دهد یا فرآیند شکایت به اندازهای طولانی و هزینهبر است که از خیر آن میگذرد اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود، چه آنکه با استفاده از برند خارجی، مشتری داخلی را فریب میدهد و با تدلیس، تولیدات خود را به او قالب میکند و او را مغبون میسازد.
برعکس این ماجرا، در حوزه نشر رخ میدهد به گونهای که در بازار نشر، برای افراد بینام و نشان و بدون صلاحیت، کتاب مینویسند تا به نویسنده اعتبار بدهند.
در اینجا نیز با ارسال پالس اشتباه، به مخاطب دروغ گفته میشود، چه آنکه یک فرد بدون صلاحیت و مهارت نویسندگی، به عنوان نویسنده معرفی میشود.
۴- بیگمان، پاگرفتن، تداوم و رونق صنایع مختلف وابسته به وجود یک نظام حقوقی دارای ضمانت اجرایی است. تا زمانی که این نظام وجود نداشته باشد، اقتصاد ایران به معنای واقعی کلمه، صنعتی نخواهد شد.
در این حال، در دنیای مدرن و عصر هوشمصنوعی و متاورس، با توجه به اینکه تولیدات و محصولات این دوره مبتنیبر دانش، ایده و فکر است، بیش از گذشته، حقوق مالکیت معنوی و حقوق مالکیت فکری اهمیت یافته است. از اینرو، وضع قوانین و مقررات مربوطه و از آن مهمتر، ایجاد سازوکارهای مدنی برای پایش و نظارت بر میزان رعایت این حقوق ضروری است و انتظار میرود، مجلس با مشارکت صنوف مربوطه در این زمینه اقدام کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 انسجام اجتماعی در جامعه ایران
✍️ سیدجواد حسینی
پس از تشریح شاخصهای انطباقپذیری، شکوفایی و پذیرش اجتماعی به عنوان مولفههای سلامت اجتماعی، در این نوبت به توضیح شاخص دیگر سلامت اجتماعی یعنی انسجام اجتماعی در جامعه ایران خواهیم پرداخت.
انسجام اجتماعی را به وحدت و پیوستگی جامعه تعریف میکنند. جامعه منسجم، به اجتماعی اطلاق میشود که اجزا و عناصر خرده نظامهای متعدد قومی، دینی و سیاسی در عین حال که پذیرفته شده و به رسمیت شناخته میشوند، در پرتو آرمانها و منافع بزرگ ملی به همدیگر پیوند مییابند، اختلافات بین گروهها موجب ازهمپاشیدگی جامعه نمیشود و جامعه در هر صورت یکپارچگی، اتحاد و تعاملات مناسب خود را برای ایجاد تعادل و در نتیجه تکامل جامعه برقرار مینماید. براساس مدل تالکوت پارسونز؛ جامعهشناس صاحبنظر مکتب ساختی-کارکردی، گرچه جامعه از خردهنظامهای متعددی تشکیل شده است و هر یک از آنها کارکردهای مخصوص به خود برای ایجاد نظم در جامعه دارند، در عین حال گاهی جامعه به دلیل نیازهای جدید دچار تحولات میشود، اما مهم آن است که ساختار اجتماعی قادر باشد تا تحولات به وقوع پیوسته را با انسجام اجتماعی به سمت تعادل مجدد و ساختیافتگی منظم هدایت کند، انسجام اجتماعی بر چنین مفهومی دلالت دارد. بنابراین اگر در جامعه اتحاد و اتفاقی حاکم شود که بهرغم اختلافات، ساختار جامعه در مسیر حرکت رو به تکامل با چالش مواجه نگردد و ابعاد ساختارهای جامعه با همدیگر تعامل مبتنی بر تعادل داشته باشند، آن جامعه از انسجام اجتماعی برخوردار است. نقطه مقابل انسجام اجتماعی، تضادها و واگراییهای اجتماعی-سیاسی است. جامعه ایران از فرهنگ تاریخی و غنی برخوردار است، در عین حال سه بخش مهم تاثیرگذار در فرهنگ کنونی ایران عبارتند از: فرهنگ غربی، فرهنگ تاریخی-ملی و فرهنگ دینی و اعتقادی. گرچه در بسیاری از موارد بین این بخشها همگرایی وجود دارد و همپوشانی با همدیگر دارند، اما در موارد بسیاری هم بین آنها تضاد وجود دارد. فرهنگ ایران در مثال، دریایی است که از رودخانههای متعددی تغذیه میشود. در واقع فرهنگ ایرانی مجموعهای از باورها، اعتقادات، ارزشها و هنجارهای شرعی، عرفی، علمی، قانونی و... است که هر کدام با توجه به نوع درونی کردن آنها و منابعی که نقش درونی کردن آن را برعهده دارند و کاربرد و کارکردی که در طول تاریخ داشتند، در غنیسازی و درونی کردن این فرهنگ نقش اساسی ایفا کردند و میکنند. در واقع فرهنگ ایران، آمیخته از آموزههای شرعی، عرفی، علمی و قوانینی است که متناسب با شرایط سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و اقتصادی جامعه توسط دستگاه قانونگذار وضع شدهاند و در برخی موارد که کم هم نیست، متضاد و مغایرند. گاه اتفاق میافتد که در برابر یک حکم شرعی، ۳۰ تا ۳۵ حکم عرفی در قالب ضربالمثل، کلمات بزرگان، شعر و غیره وجود دارد که در ارتباطات میانفردی و روزمره مردم کاربرد و کارکرد دارد. از جمله در ارتباط با ترویج ظلم، حدود ۲۸ ضربالمثل است؛ مانند «هر کسی ظالم است، سالم است»، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر، ۲۷ ضربالمثل از جمله «عیسی به دین خود، موسی به دین خود»، در مخالفت با کار و تلاش ۲۶ ضربالمثل از جمله «تا بار ببری بار هست و تا کار بکنی کار هست»، در ارتباط با عدم مشارکت و همگرایی هفت ضربالمثل از جمله «اگر شریک خوب بود، خدا برای خود شریک میگرفت»، در ارتباط با ترویج پولمحوری که در نقطه مقابل خدامحوری، ۳۵ ضربالمثل از جمله «پول داشته باش، بر سبیل شاه نقاره بزن» شناسایی شدهاند که باتوجه به اقشار مختلف جامعه و در ارتباط با شیوههای معیشت و تجربیات روزمره مردم به شمار میآیند. این مسائل بر دامنه تضادها میافزاید، تضادهای فرهنگی بین قومی، تضادهای بین شهر و روستا، تضاد بین گفتار و عمل و خصوصا تضادهای سنت- مدرنیته و به ویژه تضادهای نسلی و نیز تضادهای سیاسی عمیق بین جریانات سیاسی از جمله مهمترین عوامل شقاقهای فرهنگی در جامعه ایران محسوب میشوند که انسجام اجتماعی را به عنوان یک شاخص مهم سلامت اجتماعی با چالش مواجه میسازند.
نتایج پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان نشان میدهد ارزیابی مردم ایران از وجود وحدت و همدلی در جامعه و خصوصا برداشت ایشان از آینده انسجام اجتماعی به گونهای است که ۴۰درصد مردم ایران اوضاع وحدت و همدلی را در آینده بدتر، ۴۴درصد حالت جامعه در آینده را تثبیت وضع موجود قلمداد میکنند. اگر این دو رقم را با همدیگر جمع کنیم، ۸۴درصد مردم ایران پنداشتشان از آینده، وحدت و همدلی یا انسجام اجتماعی نامطلوب ارزیابی میشود و تنها ۱۶درصد از مردم، آینده جامعه را از این حیث قابل قبول فرض میکنند. پژوهش انجام شده روی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی درخصوص شاخص انسجام اجتماعی نشان داد این شاخص در بین ۵ شاخص سلامت اجتماعی یعنی انطباقپذیری، پذیرش، شکوفایی و مشارکت اجتماعی بدترین وضعیت را دارد، به گونهای که نمره به دست آمده از شاخص انسجام اجتماعی ۱/۴۷ از ۵ بوده است.
این وضعیت به طرز نامطلوبتری برای کودکان وجود دارد. نتیجه پژوهش مرادی و همکاران در سال ۱۳۹۳ روی کودکان نیازمند به خدمات حمایتی در تهران که به موسسات حمایتی مربوطه مراجعه داشتهاند، در خصوص شاخص انسجام اجتماعی نشان میدهد نمره ۱۶ از ۸۵ را کسب کردهاند که وضعیت وخیم انسجام اجتماعی برای این دسته از کودکان در جامعه ایران را در پنداشت آنها به تصویر میکشد. برای بهبود وضعیت شاخص انسجام اجتماعی باید به گونهای عمل شود که کودکان و البته افراد جامعه احساس تعلق به جامعه داشته باشندو خود را وابسته به جامعه بدانند و احساس کنند بخش مهمی از اجتماع هستند واین تصور در آنها شکل گیرد که جامعه و افرادش برای آنها ارزش قائلند و احساس خودارزشمندی اجتماعی در ایشان رشد یابد. در مجموع باید بهطور جدی به انسجام اجتماعی در جامعه ایران اندیشید، چون انسجام اجتماعی دارای کارکردهای زیادی است. انسجام اجتماعی موجب ثبات سیاسی جامعه میشود، انسجام اجتماعی موجب میشود رفتارهای مردم در جامعه قابل پیشبینی باشد، تعاون و همکاری اجتماعی افزایش یابد، اعتماد اجتماعی متقابل شکل بگیرد و مشارکت اجتماعی ظهور یابد. اینها عامل اساسی نظم و سرمایه اجتماعی در جامعه و پیششرط اصلاح و توسعه اجتماعیاند. با وجود انسجام اجتماعی، فرهنگ جامعه قدرت میگیرد و امکان پذیرش خود را افزایش میدهد و در مقابل فرهنگهای مهاجم، قدرت مقاومت پیدا مینماید. انسجام اجتماعی موجب کاهش فاصله اخلاق نظری و اخلاق عملی در جامعه میشود، زیرا باعث میشود عامگرایی جای خاصگرایی را بگیرد. در نتیجه در جامعه احتمال انحراف از قواعد اجتماعی، بروز فساد اخلاقی سیاسی و اداری، ریاکاری، پارتیبازی و قوم و خویشگرایی کاهش مییابد. به عبارتی به تبعیت از مدل پارسونز میتوان گفت انسجام اجتماعی مدلهای الگویی روابط اجتماعی را از حالت عامگرایی به حالت خاصگرایی از حالت جهتگیری مبتنی بر نقشهای انتصابی به جهتگیری مبتنی بر نقشهای اکتسابی و از حالت جهتگیریهای روابط اجتماعی مبتنی بر تداخل کارکردی نقشها به سمت جهتگیریهای مبتنی بر تفکیک کارکردی نقشها سوق میدهد. بنا به گفته هوزلیتز، جوامع در چنین شرایطی توسعه اجتماعی پیدا میکنند، یعنی در وضعیتی که جهتگیری مدلهای رفتارهای اجتماعی جامعهگرایانه، اکتسابی و مبتنی بر تفکیک کارکردی نقشها باشد، توسعه اجتماعی محقق میشود. همچنین انسجام اجتماعی موجب افزایش عواطف جمعی میشود و عواطف جمعی موجب افزایش نشاط اجتماعی و کاهش اختلالات روحی و روانی و آسیبهای اجتماعی در جامعه میشود.
🔻روزنامه شرق
📍 منطقه و توازن قدیم و جدید
✍️ کوروش احمدی
توازن و جنگ فرسایشی با شدت کم یا جنگ در سایه که بین ایران و اسرائیل در دو، سه دهه اخیر برقرار بوده، در پی اقدام اسرائیل علیه حزبالله با تهدید فروپاشی مواجه شده است. اسرائیل بعد از حمله حماس در ۱۵ مهر ممکن است از این معادله و رعایت قواعد بازی مربوط به آن عدول کرده باشد. اقدامات عملی اخیر برای تضعیف حزبالله و حوثیها و صحبت از «نظم جدید منطقهای» و پیام مداخلهجویانه نتانیاهو درباره مسائل داخلی ایران میتواند انعکاس بیرونی چنین سیاست جدیدی باشد. این در حالی است که ایران و حزبالله در یک سال گذشته نشان دادهاند که مایل به عدول از شرایط موجود و نادیدهگرفتن قواعد بازی مربوطه نیستند. اسرائیل با حمله گسترده علیه اصلیترین رکن محور مقاومت که در پی جنایات گسترده علیه مردم نوار غزه در حال انجام است، بازدارندگی نامتقارن ایران از طریق محور مقاومت را با تهدیدی جدی مواجه کرده است.
در مقابل، برای ایران نیز چارهای جز انجام عملیات مؤثر «وعده صادق ۲» باقی نماند که با موفقیت بیشتری در مقایسه با عملیات «وعده صادق ۱» انجام شد. این عملیات نیز اگرچه در حکم نقض قواعد بازی بود، اما هدف ایران با توجه به عملکرد یک سال اخیرش عدول از جنگ فرسایشی به جنگ تمامعیار نبوده و تنها تلاشی برای واداشتن طرف مقابل به رعایت قواعد بازی بوده است. با این حال، باید توجه داشت که نظر به دقیقنبودن قواعد بازی در جنگ سایهها همیشه امکان اشتباه محاسبه و سوءتفسیر وجود دارد که بسیار خطرناک است. هر اقدامی همیشه ممکن است به واکنشی غیرمنتظره و مجموعهای از اقدامات زنجیروار منجر شود و به جای حفظ یا اعاده توازن قبلی موجب ایجاد توازن جدید و ناخواستهای شود. همچنین متناسب با عملکرد محتاطانه ایران، حزبالله نیز در یک سال گذشته بسیار محتاط و در محدوده قواعد بازی جنگ سایهها عمل کرد. با وجود احتراز مستمر حزبالله از جنگ تمامعیار، اما روشن نیست که خویشتنداری حزبالله در دو، سه هفته اخیر نیز عامدانه بوده یا بر اثر ضربات اخیر تا مدتی قادر به واکنش گسترده نخواهد بود. به هر حال، میل ایران و حزبالله به خودداری از گسترش جنگ، تنها درصورتیکه اسرائیل نیز قصد ادامه در چارچوب قواعد بازی و توازن سابق را داشته باشد، عملی خواهد بود.
اکنون محتمل است که اسرائیل استراتژی جدیدی اتخاذ کرده و قصد تحمیل یک توازن جدید یا تحمیل یک جنگ تمامعیار به ایران را داشته باشد، بنابراین از این پس چهار گزینه میتواند محتمل باشد: ۱- واکنش محدود اسرائیل به «وعده صادق ۲» و توقف حملات گسترده علیه حزبالله به نحوی که احیای توازن و قواعد بازی مربوطه ممکن شود. ۲- خویشتنداری ایران در قبال واکنش گسترده اسرائیل به «وعده صادق ۲». ۳- درگیرشدن ایران و اسرائیل در یک جنگ تمامعیار و دامنهدار. ۴- شکلگیری توازن جدیدی بین دو کشور و در سطح منطقه. تحقق گزینه چهارم ممکن است زمانبر باشد و تا تثبیت آن، دو کشور و منطقه با عدم قطعیتها و آسیبپذیریهای گسترده مواجه شوند.
در این مقطع برخلاف مقاطع قبلی فاکتورهای جدیدی نیز وارد معادله شدهاند. درحالیکه مقامات آمریکایی و اروپایی در پی «وعده صادق ۱»، اسرائیل را به خویشتنداری و واکنش محدود دعوت میکردند، اینبار نهتنها سخنی از خویشتنداری از جانب آنها نیست، بلکه سخن از «حق اسرائیل به واکنش متناسب» است. آنها همچنین جنایات اسرائیل در لبنان را نیز «اقدام متناسب» توصیف میکنند. دیگر کشورها به شمول روسیه و چین نیز اگرچه همچنان درباره نسلکشی و پاکسازی نژادی و جنایات جنگی اسرائیل در غزه انتقاداتی مطرح میکنند و این موضوع همچنان در دستور کار سازمانهای بینالمللی و دیوان لاهه قرار دارد، اما اکثرا درباره اقدامات اسرائیل علیه حزبالله و ایران سکوت تأییدآمیزی پیشه کردهاند. متأسفانه شاهد واکنشی از سوی کشورهای عربی و اسلامی نیز نیستیم. جای تأسف است که برخی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس بهتازگی به وزیر خارجه ایران گفتهاند که در درگیری بین ایران و اسرائیل بیطرفاند. این در حالی است که در این بیطرفی نیز جای تردید وجود دارد. ظاهرا ابتکار «دفاع هوایی خاورمیانه» (MEAD) که در ژوئن ۲۰۲۲ از سوی وزیر دفاع وقت اسرائیل اعلام شد و گفته میشود که علاوه بر اسرائیل، اردن، عربستان، امارات و مصر نیز تحت فرماندهی آمریکا در آن مشارکت دارند، بر دشواری کار برای ایران افزوده است.
روشن است که در چنین شرایطی، درگیرشدن در یک جنگ تمامعیار با اسرائیل و متحدانش طبعا با عقل سلیم جور درنمیآید. اگرچه سیاست اخیر ایران مبنی بر خویشتنداری سیاست درستی است، اما نقطه ضعف این سیاست فقدان هرگونه پیوست دیپلماتیک و فقدان بیسابقه هرگونه تلاش دیپلماتیک از سوی کشورها و مراجع بینالمللی برای خروج از این بحران بزرگ است. کشور ما دارای امکانات خوب دفاعی برای بازدارندگی در برابر برخی از همسایگان طماع است. این امکانات را ما برای این منظور باید حفظ کنیم. به طور کلی کشورهای متوسط نیروی نظامی خود را برای بازدارندگی و دفاع در برابر کشورهای متوسط سامان میدهند. طبعا این کشورها هیچ وقت قرار نیست با یک ابرقدرت که ممکن است تنها بودجه نظامیاش دو یا چند برابر کل تولید ناخالص داخلیشان باشد، وارد درگیری نظامی شوند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 مردمی کردن اقتصاد
✍️ حمید حاج اسماعیلی
متاسفانه اکنون شاهد تمایل بیشتر برای حرکت به سمت مشاغل غیرمولد مانند دلالی، واسطه گری، مشاغل کاذب و خلاف قانون و قاچاق و یا دستفروشی هستیم. بیشتر افرادی که مجبور به ترک کار از واحدهای تولیدی هستند، معتقدند حتی دستفروشی درآمد به مراتب بیشتری از کارکردن در کارخانه ها و واحدهای تولیدی دارد.
از سوی دیگر هرچه برای کاهش تورم تلاش کنیم هم به نفع امنیت و اقتصاد کشور است و هم به مردمی شدن اقتصاد کمک می کند. زیرا وقتی مردم در حوزههای اقتصاد مشارکت کنند این امر میتواند در بخشهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هم جنبه های مثبت و پررنگتری داشته باشد.
از گذشته به دلیل شرایط خاص اقتصادی، بحث تولید در کشور مطرح بوده است از آنجا که اقتصاد ما وابسته به نفت بوده و بیشتر در بخش خدمات فعال بودیم چندان در تولید توفیق نداشتیم اکنون هم هنوز بخش خدمات در تولید ناخالص داخلی و در اشتغال بیشتر از بخشهای دیگر پررنگ است، لذا برای اینکه بتوانیم تغییری در شرایط اقتصادی ایجاد کنیم که منجر به توسعه بازار کار و تولید ثروت بیشتر شود حتماً تولید باید در اولویت قرار گیرد.
در عین اینکه باید از ظرفیتهای بخش خدمات همچون گذشته استفاده کنیم و چنین فرصتی را برای اقتصاد مغتنم بدانیم ولی باید روی بخشهای تولید بیشتر کار کنیم زیرا وضعیت اقتصاد ما باید با تغییر به سمت تولید دگرگون شود و برای حمایت از تولید راهی جز این نیست.
در واگذاری ها موفق نبودیم و باید شفافتر و واقعیتر بخشهای اقتصادی را به مردم واگذار کنیم. در عین حال باید سختگیری های کمتری انجام بدهیم که مردم بتوانند در شرایط بازار کار فعالیت کنند و امنیت و مشوقهای بیشتر برای تولید تعریف کنیم. اگر تولید مزیت نداشته باشد در کشور شکل نمیگیرد و تورم همواره یک مانع بوده که باعث شده مزیتهای تولید در کشور شکل نگیرد، لذا باید در این جهت راهگشایی کنیم.
مطالب مرتبط