🔻روزنامه تعادل
📍 تاثیر افزایش نرخ سود بانکی بر جذب سپرده
✍️ مرتضی عزتی
تعیین نرخ سود بانکی به عنوان یک سیاست، همیشه مدنظر سیاستگذاران پولی بوده است. شاید بتوان گفت این ساده‌ترین سیاست اجرایی است که تنها با یک دستور یک یا چند سطری اعمال می‌شود. ولی معلوم نیست آثار مورد انتظار سیاستگذار را دربر داشته باشد، زیرا غیر از سود بانکی عوامل متعدد دیگری نیز در اقتصاد هستند که می‌توانند بر متغیرهای هدف اثر بگذارند. گاهی نیز مانع اثربخشی این سیاست می‌شوند. در روزهای اخیر نیز کاهش نرخ سود بانکی موضوع اظهارنظر برخی مسوولان بوده است تا وجوه مردم به سمت بورس برود. هرچند چنین امکانی بسیار بعید است، ولی برای اینکه بدانیم افزایش نرخ سود بانکی در دو سال اخیر چه اثری بر هدف اعلامی آن یعنی جذب سپرده بانکی و ناترازی بانک‌ها داشته است، به گوشه کوچکی از اثرات این افزایش نرخ سود بانکی اشاره می‌کنیم. البته این سیاست بر متغیرهای مختلفی اثر دارد که هر یک نیاز به تحلیل جداگانه دارد و تحلیل کامل این اثرات بسیار گستره‌تر است.

بانک مرکزی در بهمن ماه سال ۱۴۰۱، نرخ سود سپرده‌های بلندمدت بانکی را از ۱۸% به ۲۲,۵% افزایش داد. یک هدف این اقدام، افزایش جذب سپرده و اصلاح ناترازی سیستم بانکی اعلام شد. این بانک یک‌بار دیگر در بهمن ماه سال ۱۴۰۲ با صدور اجازه فروش اوراق گواهی سپرده ویژه با نرخ سود ثابت ۳۰% اقدام به افزایش سود سپرده‌ها به شکلی دیگر کرد. صرف‌نظر از درستی یا نادرستی در ابعاد مختلف دیگر این سیاست، در اینجا تنها به اندازه اثرگذاری آن بر جذب سپرده بانکی اشاره می‌کنیم. آمارها نشان می‌دهد با افزایش نرخ سود بانکی افزایش محسوسی در سپرده‌های بانکی رخ نداد. به‌طوری که سپرده‌های غیردیداری بانکی در پایان اسفند ۱۴۰۱ نسبت به پایان دی ماه ۱۴۰۱ (دو ماه اعمال سیاست نرخ جدید) ۳.۵ % افزایش داشته است. این درحالی است که افزایش سپرده‌ها در مدت مشابه سال ۱۴۰۰، برابر ۶% بوده است. یعنی با اعمال این سیاست افزایش سپرده‌ها نسبت به دوره مشابه سال قبل کمتر بوده است. این داده‌ها نشان می‌دهد افزایش نرخ سود بانکی در بهمن ۱۴۰۱ نتوانست موجب افزایش معنادار در سپرده‌های بانکی بشود. تنها تغییر معنادار رخ داده در این بازه زمانی، افزایش سهم سپرده‌های ۳ ساله در ازای کاهش سپرده‌های کوتاه‌مدت، یک و دو ساله بوده است. به سخن دیگر تنها یک جابه‌جایی پول در حساب‌ها رخ داد که سود سپرده‌گذاران را افزایش و هزینه تامین منابع را برای بانک‌ها افزایش داده است. همچنین سیاست افزایش نرخ سود بانکی در بهمن ماه سال ۱۴۰۲ به شکل دیگری با صدور اجازه فروش اوراق گواهی سپرده ویژه با نرخ سود ثابت ۳۰% یک‌بار دیگر اجرا شد. یک هدف این سیاست جلب نقدینگی به بانک‌ها اعلام شد، سپرده‌ها در بهمن و اسفند ماه سال ۱۴۰۲ تنها ۴ درصد افزایش یافت که باز هم کمتر از دوره مشابه سال ۱۴۰۰ بوده است. آمارها نشان می‌دهد که در اینجا حدود نیمی از نزدیک به ۳۰۰ همت اوراق گواهی سپرده فروش رفته از سپرده‌های مدت‌دار و دیگر منابع درون بانک‌ها و نزدیک به نیم از آن نیز از منابع خارج بانک تامین شده است. بخشی از این وجوه خارج از بانک از صندوق‌های سرمایه‌گذاری با سود ثابت یا اوراق با سود ثابت پایین که کمتر از ۳۰% سود پرداخت می‌کردند، جذب شده است. با این وجود هنوز افزایش سپرده در دو ماه آخر سال ۱۴۰۲ کمتر از افزایش آن در دو ماه پایان سال ۱۴۰۰ است. به معنای دیگر این سیاست نتوانسته است موجب افزایش معنادار جذب سپرده برای بهبود تراز بانک‌ها شود. اعمال این سیاست‌ها، به ویژه نرخ اوراق گواهی سپرده ویژه سود ۳۰درصدی، موجب افزایش نرخ سود انتظاری پول در بازارهای مختلف شد و بسیاری از بخش‌های دیگر را با مشکلات جدی مواجه کرد. فعالان بازارهای دیگر ناچار به افزایش نرخ‌های سود خود شدند. اصلی‌ترین رقیب‌های این اوراق، سپرده‌های بانکی و اوراق صندوق‌های سرمایه‌گذاری با سود (بازده) ثابت و اوراق قرضه شرکتی هستند. به سرعت نرخ‌ها در این بازارها نیز افزایش یافت. به تبع این افزایش‌ها، هزینه تامین مالی بنگاه‌های اقتصادی و نیز بانک‌ها افزایش یافت و در نتیجه بنگاه‌های تولیدی، بانک‌ها و حتی صندوق‌های سرمایه‌گذاری با سود ثابت با دشواری در تامین مالی مواجه شدند. به گونه‌ای که مجموع مانده تامین مالی بنگاه‌های اقتصادی از طریق اوراق تامین مالی (اوراق مشارکت) نسبت به سال ۱۴۰۱ کاهش یافت، در حالی که برای ثبات ‌باید دست‌کم به اندازه تورم افزایش بیابد. اگر قیمت واقعی در نظر بگیریم حدود ۳۰% مانده تامین مالی بنگاه‌ها از این اوراق کاهش یافت. با این وجود به علت‌های مختلف از جمله کاهش نقدینگی، بانک‌ها نتوانستند مطابق انتظار سپرده جذب کنند. اگر این فشار را به فشار کاهش نقدینگی در نظام پولی بیفزاییم، می‌توان گفت فشارهای خارج از تحملی بر بنگاه‌های اقتصادی وارد شده است، به گونه‌ای که به‌ شدت تامین مالی و سرمایه‌گذاری بنگاه‌های اقتصادی را کاهش داده و موجب کاهش رشد اقتصادی در کشور شده که هر یک از اینها و ابعاد دیگر مساله نیازمند بررسی جداگانه است. البته باید در نظر داشت که عوامل بسیار دیگری نیز بر جذب سپرده اثرگذار بوده‌اند، ولی دست‌کم انتظار می‌رفت افزایش شدید نرخ سود بانکی بتواند اثر معنادارتری بر افزایش سپرده‌های بانکی بگذارد و اثر خود را در دوره زمانی محدود به پیش و یک ماه پس از اعمال سیاست به صورت معناداری نشان دهد. ولی آمارها خلاف این را نشان می‌دهد. اگر به این داده‌ها اطلاعات رشد سپرده‌ها در سال‌های ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۲ را بیفزاییم، نشان می‌دهد به صورت کلی در سال‌های اعمال این سیاست رشد سپرده‌ها کاهش داشته است. رشد سپرده‌ها در سال ۱۳۹۹ برابر ۳۶.۲% در سال ۱۴۰۰ برابر ۳۸.۲%، در سال ۱۴۰۱ برابر ۲۲.۴% و در سال ۱۲۰۲ برابر ۲۶.۷% بوده یعنی رشد سپرده‌ها در این دو سال نسبت به سال قبل آن نه تنها افزایش نداشته که کاهش نیز یافته است. البته اگر عوامل دیگر را نیز در نظر بگیریم، با توجه به اثر کاهنده عوامل دیگر، این سیاست سپرده‌های بانکی را اندکی افزایش داده است. یعنی دوبار هربار حدود ۳۰% نرخ سود افزایش یافت، ولی سپرده‌ها هربار حدود ۳% افزایش یافت. تاکید دوباره بر این نکته مناسب است که تنها عامل افزایش و کاهش سپرده‌ها، نرخ سود بانکی نیست. اگر وضعیت اقتصاد خوب باشد و هیچ متغیر دیگری تغییر نکند، می‌توان انتظار داشت تغییر نرخ سود بر سپرده‌ها اثر معنادارتری نشان دهد، ولی اقتصاد ایران این شرایط را ندارد و باید عوامل دیگر را نیز در اعمال سیاست در نظر گرفت.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تنظیم‌گری در هوش مصنوعی
✍️ دکتر مهدی فیضی
وقتی از هوش مصنوعی صحبت می‌کنیم، اغلب منظور فناوری یادگیری ماشین (Machine Learning) با استفاده از شبکه‌های عصبی مصنوعی است که در اصل از ساختار مغز انسان الهام گرفته شده است.
دو برنده جایزه نوبل فیزیک امسال از ابزارهای فیزیک برای توسعه روش‌هایی استفاده کرده‌اند که پایه و اساس یادگیری ماشین امروزی است. با اینکه ابزارهای هوش مصنوعی از سال‌های دهه۸۰ میلادی مطرح بوده و مورد استفاده قرار می‌گرفته‌اند، روند استفاده از آنها در چند سال گذشته شتابی فزاینده گرفته و بخش‌های مختلفی از زندگی عموم مردم را متاثر کرده است.
گزارش شاخص هوش مصنوعی۲۰۲۴ از سوی موسسه هوش مصنوعی انسان-محور استنفورد (Stanford Institute for Human-Centered Artificial Intelligence) با گسترش دامنه خود روندهای اساسی مانند پیشرفت‌های فنی در هوش مصنوعی، درک عمومی از فناوری و پویایی‌های ژئوپلیتیک پیرامون توسعه آن را نیز پوشش داده است.

این گزارش نشان می‌دهد هوش مصنوعی در چندین معیار مانند طبقه‌بندی تصاویر، استدلال بصری و درک زبان انگلیسی از عملکرد انسان پیشی گرفته است. با این حال، انسان همچنان در کارهای پیچیده‌تری مانند ریاضیات و استدلال عام بصری همچنان هوش مصنوعی را پشت سر می‌گذارد.

این گزارش نتایج نظرسنجی‌های مختلف را نیز مرور می‌کند که همگی نشان می‌دهند در طول سال گذشته، به‌طور همزمان آگاهی درباره تاثیر بالقوه هوش مصنوعی و نگرانی درباره محصولات و خدمات آن به‌طور قابل توجهی افزایش یافته است. از این رو شاید قابل انتظار باشد که تعداد مقررات مرتبط با هوش مصنوعی در ایالات متحده در سال‌های گذشته به‌طور قابل توجهی از یک‌مورد در سال۲۰۱۶ به ۲۵مورد درسال۲۰۲۳ افزایش یافته باشد.

واقعیت این است که با وجود فرصت‌های چشم‌گیری که ابزارهای هوش مصنوعی در اختیار افراد، صنایع و کشورها می‌گذارند، همچنان ابهام‌های فراوان و چالش‌های گوناگونی درباره مرزهای گسترش آن وجود دارد.

بسیاری از سیستم‌های یادگیری ماشین بر اساس حجم زیادی از داده‌ها، از جمله داده‌های شخصی عمل می‌کنند و به راحتی می‌توانند به حریم خصوصی افراد آسیب برسانند.

عجم‌اوغلو در فصلی از کتاب حکمرانی هوش مصنوعی(The Oxford Handbook of AI Governance) با عنوان آسیب‌های هوش مصنوعی، استدلال می‌کند که اگر هوش مصنوعی همچنان کنترل‌نشده باقی بماند، ممکن است آسیب‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مختلفی مانند رقابت مخرب، نقض حریم خصوصی و انتخاب مصرف‌کننده، خودکارسازی بیش از حد کار، دامن زدن به نابرابری، کاهش ناکارآمد دستمزدها، ناتوانی در بهبود بهره‌وری کارگران و آسیب به گفتمان سیاسی ایجاد کند.

او نشان می‌دهد که این هزینه‌ها ذاتی ماهیت فناوری‌های هوش مصنوعی نیستند، بلکه به نحوه استفاده و توسعه آنها برای توانمندسازی شرکت‌ها و دولت‌ها در برابر کارگران و شهروندان مرتبطند. در نتیجه، شاید تلاش‌ها برای محدود و معکوس کردن این هزینه‌ها تنها با ترویج رقابت ناکافی باشد و نیاز به تکیه بر مقررات و سیاستگذاری‌ها برای هدایت پژوهش‌های هوش مصنوعی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی می‌تواند منجر به بهبود سلامت فردی شود که به نفع جامعه است و اثرات خارجی مثبت دارد. برخی از کاربردهای یادگیری ماشین نیز در امنیت ملی، نظارت بر سلامت و بهداشت عمومی، حفاظت از محیط زیست، مدیریت بلایای طبیعی دارای ویژگی‌های کالاهای عمومی هستند.

هوش مصنوعی همچنین می‌تواند نابرابری‌ها را به‌ویژه در دسترسی به خدمات، آموزش و فرصت‌های شغلی تشدید کند و منجر به تمرکز بیشتر ثروت و قدرت شود؛ چراکه مزایای فناوری‌های مبتنی بر هوش مصنوعی اغلب برای افراد ثروتمندتر یا کسانی که در مناطق توسعه‌یافته هستند، قابل دسترس‌تر است. بنابراین هوش مصنوعی می‌تواند به انواع مختلفی از شکست‌های بازار کمک کند که به‌طور بالقوه به رفاه اجتماعی آسیب می‌رساند و از این رو نیازمند تنظیم‌گری و مداخله دولت است.

درواقع تنظیم‌گری (Regulation) به معنای توسعه سیاست‌ها و قوانین نظارتی بخش عمومی برای ترویج و تنظیم استفاده مسوولانه از ابزارهای هوش مصنوعی، موضوعی در حال ظهور در بسیاری کشورها و سازمان‌های بین‌المللی است.

آنها همچنان درگیر چالش‌های بسیاری در هوش مصنوعی به‌ویژه در حوزه اخلاق و هنجارهای اجتماعی هستند؛ مانند اینکه آیا می‌توان استانداردها یا قوانینی در برابر پیامدهای ناخواسته‌ توسعه هوش مصنوعی مانند تولید ایجاد سلاح‌های خودکار، ناهمسویی با ارزش‌های انسانی و اصول اخلاقی مانند حقوق بشر و ناهمخوانی با اولویت‌های جوامع مانند افزایش رفاه تنظیم کرد.

برای تنظیم‌گیری در حوزه هوش مصنوعی دو رویکرد نرم و سخت وجود دارد که هریک با چالش‌های خاص خود درگیرند. از طرفی فناوری هوش مصنوعی به سرعت در حال تکامل است و قانون الزام‌آور سخت (Hard Law) منجر به مشکل سرعت (Pacing Problem) به معنای ناهمگامی قوانین با سرعت پیشی گرفتن برنامه‌های کاربردی نوظهور و خطرات و مزایای مرتبط با آنها می‌شود.

از سوی دیگر، در رویکرد جایگزین، با اینکه قوانین نرم (Soft Law) به‌عنوان ابزارهای شبه حقوقی مانند دستورالعمل‌ها (Guidelines)، سازگاری و انعطاف‌پذیری بیشتری برای همپایی با سرعت روند تکامل هوش مصنوعی دارند، اغلب فاقد پتانسیل اجرایی قابل توجه هستند.

تنظیم‌گری همچنین به معنای مدیریت مساله کنترل هوش مصنوعی (AI Control Problem) یا همسویی هوش مصنوعی (AI Alignment) است تا اطمینان حاصل شود که دست کم در درازمدت، استفاده از هوش مصنوعی برای جوامع سودمند و همسو با اهداف، ترجیحات و اصول اخلاقی مورد نظر آن است؛ به‌ویژه که هوش مصنوعی با نزدیک شدن به توانایی‌های شناختی انسان-‌مانند در هوش عمومی مصنوعی (Artificial General Intelligence) و حتی فراانسانی، در صورت عدم همسویی می‌تواند تمدن بشری را به خطر بیندازد.

یک سیستم هوش مصنوعی، اگر اهدافی ناخواسته (Unintended) را دنبال کند، ناهمسو (Misaligned) خوانده می‌شود. برای مثال، یک الگوریتم یادگیری ماشین ممکن است به‌طور ناخواسته سوگیری‌های موجود در داده‌های آموزشی خود (مثلا آمار بالاتر جرم در رنگین پوستان) را تقویت کنند که منجر به تبعیض‌ در استخدام، اجرای قانون یا وام‌دهی ‌شود. این سیستم‌ها به‌ویژه در حوزه‌های حساس مانند تشخیص پزشکی می‌توانند آسیب‌های زیادی در حوزه سلامت ایجاد کنند.

تنظیم‌گری در حوزه هوش مصنوعی تلاش می‌کند که تا جای ممکن اطمینان حاصل کند که فناوری‌های این حوزه دارای هوش مصنوعی قابل اعتماد (Trustworthy AI) و هوش مصنوعی مسوول (Responsible AI) است. هوش مصنوعی قابل اعتماد برای شفافیت، پایداری و احترام به حریم خصوصی داده‌ها طراحی و مستقر شده‌ و مبتنی بر استانداردهای اخلاقی و ایمنی است که از داده‌ها حفاظت و از سوءاستفاده و دسترسی غیرمجاز به اطلاعات حساس و آسیب ناشی از توصیه‌های سوگیرانه جلوگیری می‌کند.

هوش مصنوعی مسوول نیز اشاره به روش‌های طراحی، توسعه و استقرار سیستم‌های هوش مصنوعی دارد که نتایج منصفانه، شفاف و امن را در اولویت قرار می‌دهد. شفافیت در اینجا به این معنا است که عواملی که بر تصمیم‌های گرفته‌شده توسط الگوریتم‌ها تاثیر می‌گذارند، باید برای افرادی قابل مشاهده باشند که از آن الگوریتم‌ها استفاده می‌کنند یا تحت تاثیر سیستمی قرار می‌گیرند که از آن الگوریتم‌ها استفاده کرده است.

چالش بسیار مهم دیگر درباره یادگیری ماشین این است که آنها عموما به‌صورت جعبه سیاه کار می‌کنند، بدون آنکه دقیقا مشخص و قابل توضیح باشد چگونه خروجی‌های آنها از آموزش اولیه روی داده‌ها حاصل آمده‌اند. از آنجا که درک آنها برخلاف مدل‌های جعبه سفید، حتی برای متخصصان نیز بسیار سخت یا ناممکن است، طبیعتا کاربران نیز نمی‌توانند بدانند این سیستم‌ها چگونه کار می‌کنند و چرا تصمیم‌های خاصی می‌گیرند.

هوش مصنوعی توضیح‌پذیر (Explainable AI) یا یادگیری ماشین تفسیرپذیر(Interpretable Machine Learning) تلاش می‌کند که تصمیمات هوش مصنوعی، به‌ویژه تصمیماتی که بر زندگی افراد تاثیر قابل توجه می‌گذارند، قابل توضیح و درک باشند.

اتحادیه اروپا حق توضیح داشتن (Right to Explanation) را در قانون حق حفاظت از داده‌های عمومی (General Data Protection Regulation) برای رسیدگی به مشکلات احتمالی ناشی از کاربست الگوریتم‌ها معرفی کرده است. در ایالات متحده و فرانسه نیز قانون به افراد حق درخواست و دریافت اطلاعات مربوط به اجرای الگوریتم‌هایی را می‌دهد که داده‌های مربوط به آنها را پردازش می‌کنند.

در جاهایی که چنین توضیحی ممکن نباشد، چارچوب‌های قانونی می‌توانند مسوولیت‌ها را شفاف و الگوریتم‌ها را پاسخ‌گو کنند؛ به این ترتیب، شرکت‌ها و توسعه‌دهندگان در قبال نتایج برنامه‌های کاربردی هوش مصنوعی، از جمله هرگونه عواقب ناخواسته آنها پاسخ‌گو و مسوولیت‌پذیر خواهند بود. به بیان دیگر، در پاسخ‌گویی الگوریتمی (Algorithmic Accountability)، پاسخ‌گویی متناسب با پیامدهای اقدامات دنیای واقعی ناشی از اجرای الگوریتم‌ها خواهد بود.

مرور مطالعات در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که هوش مصنوعی باعث افزایش بهره‌وری کارگران و کاهش شکاف مهارتی بین کارگران می‌شود. با وجود این، خودکارسازی فعالیت‌ها در کشوری مانند ایران که فناوری تولید بسیاری صنایع همچنان تا حد زیادی مبتنی بر نیروی کار انسانی (Labor Intensive) است، می‌تواند باعث کاهش فرصت‌های شغلی در برخی از صنایع شود.

از این رو تنظیم‌گری در کشور می‌تواند با مالیات بر خودکارسازی برای تامین مالی برنامه‌های بازآموزی و مهارت‌آموزی، به نیروی کار کمک کند تا با این تغییرات سازگار شود. این واقعیت که متاسفانه در سال‌های گذشته ایران نتوانسته همپای برخی کشورهای همسایه خود در حوزه هوش مصنوعی پیشرفت‌های قابل مقایسه‌ای داشته باشد، از قضا مزیتی در زمینه تنظیم‌گری است که کمک می‌کند در همین گام‌های اولیه توسعه ابزارهای هوش مصنوعی در کشور، با استفاده از تجربه سایر کشورهای پیشرو در تنظیم‌گری این حوزه، بتوان به هوش مصنوعی قابل اعتماد، مسوول و پاسخ‌گو دست یافت که کمترین چالش را در بازار کار کشور ایجاد کند.


🔻روزنامه کیهان
📍 بایدهای کاملاً متفاوت طرفین در جنگ کنونی
✍️ سعدالله زارعی
«طوفان ‌الاقصی» و «جنگ غزه» یک‌سالگی را پشت‌سر گذاشتند. رژیم اسرائیل اصرار دارد فعلاً به جنگ غزه و من تبع آن ادامه دهد و ما اصرار داریم هرچه زودتر این جنگ متوقف گردد. رژیم غاصب به امید پدید آمدن شرایط خروج موفق به جنگ ادامه می‌دهد و ما توقف جنگ غزه را موفقیت می‌دانیم. به این جهت یکی در حداکثر جنایت ظاهر شده و دیگری در «حد ضرورت» پاسخ داده است. پس در این صحنه حساس دو راهبرد کاملاً متضاد وجود دارد و از این‌رو نمی‌توان از طرفی که می‌خواهد هرچه زودتر این جنگ متوقف گردد، خواست مثل طرفی که به قصد یافتن راهی، دامنه شرارت را گسترش می‌دهد، عمل کند.
در عین حال صحنه جنگ، از یک‌سو صحنه پاسخ متقابل و هم‌سنگ هم می‌باشد و از سوی دیگر آبستن پدیده‌هایی است که چندان محاسبه‌پذیر نیستند. از این‌رو در طول تاریخ، اداره جنگ، سخت‌ترین موضوع در حکمرانی بوده است و اداره آن به ترکیبی از «شجاعت»، «حکمت» و «حسابگری» وابسته می‌باشد و فقدان هر کدام از این سه، نتیجه جنگ را حتماً به ضرر حکومتی با این مختصات تمام می‌کند. از این‌رو در همه کشورها، تصمیم‌گیری درباره جنگ و صلح به بالاترین نهاد قانونی در یک کشور که دارای صلاحیت‌های لازم بوده و نیز از سوی قاطبه مردم حمایت شود، سپرده شده است. این مهم در ایران، با توجه به شرایط قانونی و سخت‌گیرانه انتخاب ولی فقیه، به این نهاد که بالاترین جایگاه دینی و سیاسی را در کشور دارد، سپرده شده است و حضرت ایشان با بهره‌گیری از مشورت برخی نهادها، از جمله شورای عالی امنیت ملی در این خصوص تصمیم می‌گیرند.
با توجه به این مقدمه، در تحلیل جنگ کنونی که فعلاً افقی برای پایان آن وجود ندارد و بعید به نظر می‌رسد طی هفته‌ها و ماه‌های آینده متوقف گردد و احیاناً طی دو تا سه سال آینده استمرار پیدا می‌کند، نکاتی وجود دارد:
۱ـ رژیم صهیونیستی در طول یک سال گذشته، بارها اعلام کرده است جنگ کنونی غزه را جنگ بقاء می‌داند. این بدین معناست که رژیم آن را «آخرین جنگ» خود می‌داند که یا با بازیابی سلامت، از آن برمی‌خیزد و یا با شکست، برای همیشه از صحنه حکمرانی جهان بیرون انداخته می‌شود. مقامات ارشد رژیم در همین روزهای اخیر و در توجیه کشتارهای وحشیانه و بی‌رحمانه که درواقع مصداق نسل‌کشی می‌باشد، اعلام کردند «این جنگی برای تغییر معادله است» و دو روز پیش به این جنگ نام «رستاخیز اسرائیل» دادند. هم عبارت «تغییر معادله» و هم عبارت «رستاخیز اسرائیل» بیانگر آن است که اسرائیل روند فعلی منطقه را به ضرر خود و در مسیر منافع دشمنان خود می‌داند و نیز تصریح به آن می‌باشد که رژیم اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ـ ۱۵ مهر ۱۴۰۲ ـ مرده است و به امید برخاستن از خاک، به تقلا مشغول می‌باشد. این وضع اسرائیل از نگاه حاکمان ارشد آن و به‌خصوص شخص نتانیاهو و رئیس ستاد کل ارتش و وزیر جنگ آن است و پیرایه‌ای نیست که ما به آن بسته باشیم.
خب از آن طرف وضع جبهه مقاومت و اضلاع آن به کلی متفاوت است؛ هیچ کدام از اعضای آن؛ از مقاومت غزه، کوچک‌ترین آن تا جمهوری اسلامی، بزرگ‌ترین آن، در وضعیت مرگ و زندگی و رستاخیز قرار ندارند تا اگر هم توجیهی وجود داشته باشد، به اقداماتی شبیه اقدامات رژیم غاصب دست بزنند. بر این اساس، هرچه در طرف مقابل به عنوان ضرورت بقای اسرائیل توصیه می‌شود، در این طرف به عنوان سبب فنا اسرائیل ارزیابی می‌گردد و درست هم هست. بمباران وحشیانه مردم لبنان که از منظر رژیم اسرائیل، ضرورت بقاء به‌حساب می‌آید، از منظر جبهه مقاومت، اسباب فنای رژیم اسرائیل ارزیابی می‌شود. کما اینکه پایین آوردن شعله‌های جنگ که از منظر رژیم اسرائیل، خطرناک ارزیابی می‌شود از منظر جبهه مقاومت، منفعت به حساب می‌آید. اما البته وقتی جنگی رخ می‌دهد و یک طرف بر توسعه دامنه و عمق‌بخشی به آن اصرار دارد، در خیلی از مواقع طرف دیگر در عمل نمی‌تواند دایره جنگ را محدود نگه دارد و لذا ضرورت پیدا می‌کند که شدت به‌خرج دهد اما این تشدید برای او یک راهبرد نیست، ردالفعل است و با سپری شدن ضرورت، کنار گذاشته می‌شود.
۲ـ رژیم صهیونیستی یک سال در یک قطعه کوچک جغرافیایی علیه مقاومت غزه جنگیده است؛ حاصل این جنگ برای دو طرف دردناک می‌باشد. رژیم در این مدت حدود ۴۲ هزار نفر را به شهادت رسانده که حدود ۱۹ هزار نفر از آنان زنان و کودکان بوده‌اند و حدود ۱۰۰ هزار نفر را زخمی کرده ‌است که حتماً نزدیک به نیمی از آنان نیز زنان و کودکان هستند. در این میان بر اساس گزارش‌های منابع معتبر مختلف، رژیم غاصب بین ده تا بیست درصد رزمندگان عضو گردان‌های رزمی فلسطین را به شهادت رسانده است. اسرائیل نزدیک به ۸۰ درصد خانه‌های جمعیت حدود ۲/۵ میلیون نفری غزه را ویران کرده است. از آن طرف در طول یک سال گذشته دست‌کم ۱۲۰۰ نفر از نظامیان اسرائیل در باریکه غزه، کرانه باختری و منطقه شمالی فلسطین کشته شده‌اند که این عدد معادل کشته‌های ارتش اسرائیل در جریان عملیات چهارساعته طوفان ‌الاقصی می‌باشد. علاوه ‌بر آن برابر گزارش‌های رسمی رژیم، در این مدت حدود ۷۰ هزار نفر از نظامیان اسرائیلی زخمی شده‌اند که بنا به نقل شرکت بیمه رژیم صهیونیستی، مندرج در روزنامه «یدیعوت آحارنوت» ۱۲۷۲۸ نفر آنان قطع عضو شده و برای همیشه خدمت در ارتش را ترک کرده‌اند. این آمار گویاست و نیازی به توضیح ندارد. بله دو طرف ماجرا متحمل هزینه‌های انسانی و مالی شده‌اند؛ یکی در مقام تهاجم به زنان، مردان، کودکان و بیماران غیرنظامی و توسل به بمب‌های سنگین و بعضاً آلوده به مواد رقیق‌شده رادیواکتیو و شیمیایی و دیگری در مقام دفاع از خود با استفاده از سلاح‌هایی ده‌ها بار پایین‌تر از سلاح‌های دشمن اسرائیلی، در برابر ارتش مجهز به پیشرفته‌ترین بمب‌افکن‌ها مقاومت کرده است.
اما درست در روزهایی که ارتش رژیم غاصب مدعی است کار غزه را تمام کرده، در دو منطقه «خان یونس» در جنوب و «جبالیا» در شمال باریکه غزه با حملات فلسطینی‌ها مواجه گردیده است. عناصر مقاومت در خان‌یونس در روز یکشنبه گذشته با شلیک پنج موشک، تل‌آویو را برای چندمین بار مورد تهاجم قرار دادند و در «جبالیا» به صف نظامیان اسرائیلی هجوم برده و متقابلاً رژیم غاصب با هواپیماهای مدرن و بمباران به آنان پاسخ داد. اینها گزارش یک صحنه عینی است نه مجازی و یا ذهنی. بنابراین نه محاصره، نه ریختن حدود ۱۰۰ هزار تن بمب در یک مساحت ۳۶۰ کیلومتر مربعی و نه به خط کردن کشورهای غربی در حمایت از رژیم و ارسال سلاح و پول، نتیجه‌ای برای اسرائیل جز یک صورت حساب مفصل نداشته است. وضع اسرائیل در لبنان از این هم دشوارتر است.
۳ـ رژیم غاصب در خصوص لبنان دو سیاست؛ «زدن عناصر رده فرماندهی» در حزب‌الله، با هدف فشل کردن آن و «نفوذ زمینی» در منطقه جنوب ـ حد فاصل لبنان و فلسطین ـ را توأمان دنبال کرده است. این سیاست از زمان به شهادت رساندن «فؤاد شکر»، فرمانده ارشد نظامی حزب‌الله در نهم مرداد‌ماه گذشته به اجرا گذاشته شد و در ادامه به ترور «ابراهیم عقیل» و «علی کرکی» و حدود ۱۵ نفر دیگر از فرماندهان میانی حزب‌الله رسید و به شهادت رهبر عظیم‌القدر مقاومت لبنان آقای سیدحسن نصرالله منجر شد. اسرائیلی‌ها به احتمال زیاد با این گمانه‌زنی که ترور رهبران راه را برای شکست حزب‌الله در برابر اسرائیل هموار می‌کند، به این اقدام دست زدند و بعضی از ما هم باور کردیم که با رفتن دبیرکل و فرماندهان شهید حزب‌الله، کفه معادله نظامی به نفع رژیم غاصب سنگینی کرده است و برای اثبات این نظر به حجم بمباران‌های ضاحیه بیروت، استناد و اشاره کرده‌ایم. اما واقعاً این شاخص معیوبی برای سنجیدن طرف پیروز و طرف شکست‌خورده در این صحنه است چرا که اگر خانه‌ها ویران شوند و فرماندهان به شهادت برسند، اما باز بمباران منازل ادامه یابد، این به معنای آن است که مسئله به پایان نرسیده و هنوز تا پایان داستان ماجراها وجود دارد. حزب‌الله لبنان بعد از شهادت جانگداز دبیرکل و پس از از دست دادن سطحی از فرماندهان خود، گرفتار رخوت و سستی نشد. افزایش سطح شلیک‌ها و رو کردن طرح‌های جدید و جابه‌جا کردن رکوردهای قبلی در حمله به مناطق مختلف رژیم ثابت کرد، با شهادت دبیرکل و فرماندهان، ساختار و سازمان مقاومت لبنان به کار خود ادامه داده و توانسته است جراحت فقدان‌ها را با سرعت التیام بدهد.
ساعاتی پس از انجام حمله سنگین موشکی نیروی هوا فضای سپاه به مواضع حساس امنیتی، مخابراتی و نظامی رژیم، در مرکز و جنوب آن، ارتش رژیم غاصب با هدف تصویرسازی از یک پیروزی در سالگرد طوفان ‌الاقصی و جنگ غزه، با به‌کارگیری لشکرهای ۳۶ و ۱۴۶ زرهی و بهره‌گیری از پشتیبانی تیپ ویژه ۹۱، در میانه مرز مشترک لبنان و فلسطین، دست به تجاوز زد و گمان ‌کرد با توجه به‌شدت بمباران‌های ضاحیه و رعب ناشی از آن و به‌خصوص به واسطه شهادت دبیرکل، حزب‌الله توان مقاومت در برابر هجوم سنگین لشکرهای زرهی ندارد، اما نفوذ ارتش بلافاصله با واکنش شدید عملیاتی حزب‌الله مواجه گردید. ارتش اسرائیل با دادن دست‌کم ۱۱ کشته و حدود ۳۰ زخمی عقب نشست. ارتش اسرائیل در طول این هفت یا هشت روز، چند بار دیگر به خطوط حزب‌الله در مارون‌الرأس و عیتاالشعب نزدیک شد اما نتوانست به داخل رسوخ کرده و سرپل بگیرد. عملیات ناموفق زمینی رژیم به همراه تأثیر خوارکننده عملیات وعده صادق ۲ بر کشورهای اروپایی عضو ناتو، سبب شد فرانسه و آلمان که در این یک سال بی‌دریغ از جنایات رژیم حمایت کرده‌اند، لب به انتقاد گشوده و حتی از لزوم تحریم تسلیحاتی اسرائیل سخن بگویند!
جالب این است که در زمان حملات تروریستی اسرائیل علیه ساکنان و ساختمان‌ها در ضاحیه و ترور جمعی از فرماندهان مقاومت، شبکه عبری «کان» اسرائیل از یک نظرسنجی خبر داد که طی آن ۸۶ درصد یهودیان غاصب ساکن در اطراف غزه و شمال فلسطین که در یک سال گذشته به دلیل حملات مقاومت فلسطین و لبنان ناگزیر به ترک منازل شده‌اند، گفته‌اند حتی پس از توقف جنگ به این منازل بازنمی‌گردند! ۶۲ درصد گفته‌اند دیگر هرگز در اسرائیل احساس امنیت نخواهند کرد، ۴۲ درصد گفته‌اند هیچ اعتمادی به تحقق وعده‌های ارتش مبنی بر غلبه بر مقاومت ندارند و ۳۵ درصد گفته‌اند حماس در این جنگ به پیروزی رسیده است. جالب این است که برابر آخرین نظرسنجی غربی‌ها در غزه، ۶۷ درصد ساکنان آواره باریکه غزه گفته‌اند بر ضرورت ادامه حکومت حماس بر غزه در پایان جنگ تأکید دارند و حاضر به پذیرش افرادی از حکومت خودگردان نیستند.


🔻روزنامه رسالت
📍 توهم خود پیروز پنداری!
✍️ محمدکاظم انبارلویی
عملیات طوفان‌الاقصی به توهم خودپیروزپنداری صهیونیست‌ها پایان داد. یک سال از این عملیات اعجاب‌انگیز، قهرمانانه، متهورانه،خارق‌العاده و محیرالعقول می‌گذرد.موشک‌باران حماس از غزه به تل‌آویو هرروز ادامه دارد. حماس و جهاد اسلامی مثل یک کشتی‌گیر ماهر و کارآزموده که در ثانیه‌های اول چند امتیاز پیروزمندانه گرفته و می‌خواهد تا آخر زمان کشتی بازی را اداره کند، ظاهر شد. صهیونیست‌ها سعی کردند با سروصورت زدن حریف، نتایج بازی را تغییر دهند اما نتوانستند. یک سال است این تلاش را با ۴۲ هزار شهید، ۹۷ هزار زخمی و شخم زدن غزه با بمباران‌های وحشیانه ادامه دادند، اما هیچ نتیجه‌ای نگرفتند. آن‌ها در غزه حتی یک امتیاز یا یک پیروزی به دست نیاوردند تا روی آن مانور بدهند. رزمندگان حماس هرروز به شکار تانک‌ها و زدن سربازان تروریست صهیونیستی مشغول هستند. موشک‌پرانی ادامه دارد اسرای اسرائیلی را هنوز در چنگال خود حفظ کرده‌اند و تازه عملیات استشهادی در درون سرزمین‌های اشغالی را هم کلید زدند!
رژیم صهیونیستی ناکام از جنگ غزه به دنبال دستاوردسازی در حمله به حزب‌الله و جنوب لبنان است. آن‌ها همان سیاست نسل‌کشی ، انجام جنایات جنگی ، کشتارجمعی ، ترورهای کور و ویران کردن خانه‌ها ،مساجد ، بیمارستان‌ها و اماکن مردمی را دنبال می‌کنند. آن‌ها در جنگ روایت‌ها شکست‌خورده‌اند و جامعه جهانی را علیه خود برانگیخته‌اند.
صهیونیست‌ها همچنان از جبهه مقاومت ضربات مهلکی دریافت کرده‌اند و دو پاسخ سنگین از سوی ملت ایران دریافت کرده‌اند و نمی‌دانند چگونه دو ضربه را جبران کنند.
جنگ غزه طولانی‌ترین جنگ طی ۷۵ سال گذشته است. جنگی که انگاره «خودپیروز پنداری» صهیونیست‌ها را به‌عنوان یک توهم نشان داد. آمریکا در «تله جنگ» در غرب آسیا گرفتارشده است. حماس به توهم خودبرتربینی و خودبزرگ‌بینی صهیونیست‌ها پایان داد. فریادهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل مردم در ۵ قاره جهان هر نوع روایتی که رسانه‌های آمریکایی و صهیونیستی از جنگ غزه ساخته بودند را باطل کرد. روایت مقاومت در غرب آسیا یک روایت مسلط در افکار عمومی جهان است.
ابطال روایت صهیونیست‌ها حتی در نظام حقوقی جهان تا آنجا پیش رفت که دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه اعلام کرد : «اسرائیل یک کشور غیرقانونی است» پیش‌ازاین هم این مرجع بین‌المللی تروریست‌های صهیونیستی را به جرم جنایت جنگی ،کشتارجمعی ، نسل‌کشی و نقض حقوق بشر محکوم و مجرم شناخت.
آنچه ناظران جهانی از دور به صحنه نبرد نگاه می‌کنند این است با شهادت هر فرد فلسطینی یا عناصر مجاهد جبهه مقاومت صدها تن به صفوف مبارزان علیه صهیونیست‌ها اضافه می‌شود. با کشته شدن هر سرباز اسرائیلی موج مهاجرت و فرار سربازان از میدان‌های نبرد و ترس تروریست‌های حاکم بر سرزمین‌های اشغالی شدت می‌گیرد.
دستاورد صهیونیست‌ها از جنگ یک‌ساله غزه پرده‌برداری از واقعیت سبوعیت این رژیم بود. آن‌ها می‌دانند کشتار کودکان، زنان و زدن بیمارستان‌ها و مدارس و مساجد یک دستاورد نیست، اما چاره‌ای جز این ندارند. آن‌ها شرارت و «بی‌دستاوردی» را به پذیرش شکست ترجیح می‌دهند.
نبرد یک‌ساله غزه با پیروزی حق بر باطل و پیروزی مجاهدان مقاومت به‌زودی پایان خواهد گرفت. این خبر دیروزود دارد اما سوخت‌وسوز ندارد.
ما وسط معرکه نبرد اراده‌ها هستیم. اراده مقاومت طی یک سال گذشته مصمم‌تر از هرزمان بر اراده اشرار و جنایتکاران جهانی غلبه دارد. نصرت الهی نزدیک است.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ماجرای غم‌انگیز نان
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
شهروندان ایرانی به ویژه میانسالان هنوز هم اگر تکه نانی ببینند که بر زمین افتاده است برای اینکه زیر پا نماند و به آن بی‌احترامی نشود آن را برداشته و در جایی امن می‌گذارند. هنوز هم ایرانیان وقتی با سختی معیشت روبه‌‌رو می‌شوند می‌گویند حالا می‌توانیم با نان و پنیر یا نان و تخم‌مرغ هم زندگی کنیم. ایرانیان به دلیل سبک تغذیه‌ای که داشتند و هنوز نیز تا اندازه قابل اعتنایی آن را نگه داشته‌اند نان را یک پدیده والا و بالا می‌دانند و کمتر سفره‌ای هست که در آن نان نباشد. این احترام و نیاز ایرانیان به نان موجب شد رهبری انقلاب ایران تولید گندم و تبدیل آن به آرد با قیمت‌های یارانه‌ای را یک وظیفه حتمی و همیشگی بدانند و با دادن یارانه‌های سنگین به گندم و آرد، قیمت نان را بسیار پایین‌تر از قیمت تمام‌شده آن به ایرانیان عرضه کنند.
یک مقام وزارت جهادکشاورزی گفته است که اعتبارات یارانه آرد و نان در بودجه ۱۴۰۳ معادل ۱۹۲هزار میلیارد تومان است. این یک رقم بسیار بزرگ به حساب می‌آید که دولت می‌پردازد و امیدوار است که بتواند رضایت شهروندان را در تامین نان ارزان جلب کند. اما چند عامل موجب شده است که نان به یک کانون تنش‌زا در جامعه تبدیل شود؛ مساله اول این است که دولت جمهوری اسلامی دیگر آن میزان درآمد نفتی ندارد که بتواند تنها برای آرد و نان رقمی نزدیک به ۴میلیارد دلار یارانه پرداخت کند. این یک نقطه بحرانی است که اگر در سال‌های بعد نیز ادامه یابد باید حکومت درباره ادامه وضع نان به شکل فعلی چاره‌ای بیندیشد. مساله دوم این است که نانوایان ایرانی قبول ندارند که نان را با قیمت دستوری دولت بفروشند و می‌گویند که قیمت تمام‌شده نان برای آنها با توجه به روند فزاینده قیمت کارگر، انرژی مالیات و… از قیمت فروش بیشتر می‌شود و آنها زیان می‌دهند. این مساله به سردرگمی مصرف‌کنندگان دامن زده و آنها می‌بینند که نانوایان در هر دوره و به هر بهانه از اندازه نان می‌زنند و قیمت‌های دستوری را با این کار دور می‌زنند.مجادله میان مصرف‌کنندگان و نانوایان در این‌باره چیزی است که هر روز در نانوایی‌ها دیده می‌شود. نانوایان برای اینکه به قول خود دخل و خرج کنند کار دیگری که می‌کنند فروش نان خشخاشی، کنجدی، یک رو کنجد و دو رو کنجد کرده و شهروندانی که نمی‌توانند این نان‌ها را با قیمت‌های بالاتر خریداری کنند در حسرت می‌گذارند.مجادله میان خریداران کمی پردرآمدتر با خریداران کم‌درآمد در صف نانوایی‌ها ناراحتی پدیدار کرده است.
واقعیت این است که ادامه وضع فعلی به مرور ناممکن می‌شود و دولت‌ها و نهادهای حاکمیتی نمی‌توانند با توجه به قیمت خرید تضمینی گندم و نیز با توجه به قیمت تبدیل گندم به آرد یارانه‌های فزاینده را تامین مالی کنند. چه باید کرد؟ این یک معضل بزرگ است که باید با استفاده از همه توان نهادهای حاکمیتی و همراهی مردم حل شود در غیر این صورت باز کردن این گره با دست ناممکن می‌شود.


🔻روزنامه اعتماد
📍 علم؛ ریشه پیشرفت
✍️ عباس عبدی
شاید با اطمینان بتوان گفت که مجهز بودن به علم و فناوری ویژگی اصلی یک کشور و جامعه پیشرفته است. ایالات متحده بیش از هر چیز درصدد حفظ تفوق خود در حوزه علم و فناوری است. تمامی زمینه‌ها را برای جذب همه نخبگان این دو حوزه فراهم کرده است تا این پیشتازی خود را از دست ندهد. مقام رهبری هم بارها به موضوع علم پرداخته‌اند از جمله در آخرین دیدار خود با نخبگان در هفته گذشته به این موضوع اشاره کردند که: «ما باید تفوق علمی داشته باشیم؛ ما دشمن داریم... یعنی همه کشورها، همه ملت‌ها، رقبایی، بدخواهانی، دشمنانی دارند و ما بیشتر از خیلی از کشورهای دیگر. باید با تفوق علمی بر آنها غلبه پیدا کنیم، کمااینکه اگر در جایی غلبه‌ای هم داشتیم، بر اثر همین تفوق علمی و فناوری بوده... برتری علمی و فناوری گاهی می‌تواند دست دشمن را از ضربه وارد کردن به جمعیت‌های بزرگی مثل غزه و ضاحیه[بیروت] کوتاه کند. ما اگر چنانچه از لحاظ علمی مثلا فرض بفرمایید در زمینه تسلیحات، از این [چیزی] که هستیم مبالغی جلوتر بودیم، یقینا در اوضاع منطقه اثر می‌گذاشت و می‌توانست مانع از افروختن این آتش‌های سوزنده دل‌ها و جان‌ها بشود یا آنها را خاموش کند. حرکت علمی، تفوق علمی، یک چنین چیزهایی هم دارد.» این یادداشت به‌طور بسیار مختصر در مقام بیان الزامات توسعه علمی در جامعه است. بنیان‌های پیشرفت در جامعه جدید چیست؟ می‌توان در برخی شهرها با آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده قدم زد و آخرین دستاوردهای فناوری را در آنجا دید، بهترین جاده‌ها، خودروها، هواپیماها، تلفن‌های همراه و... را هم دید، ولی تمامی اینها میوه پیشرفت است و نه ریشه و حتی تنه آن. ادامه در صفحه ۹شاید با اطمینان بتوان گفت که مجهز بودن به علم و فناوری ویژگی اصلی یک کشور و جامعه پیشرفته است. ایالات متحده بیش از هر چیز درصدد حفظ تفوق خود در حوزه علم و فناوری است. تمامی زمینه‌ها را برای جذب همه نخبگان این دو حوزه فراهم کرده است تا این پیشتازی خود را از دست ندهد. مقام رهبری هم بارها به موضوع علم پرداخته‌اند از جمله در آخرین دیدار خود با نخبگان در هفته گذشته به این موضوع اشاره کردند که: «ما باید تفوق علمی داشته باشیم؛ ما دشمن داریم... یعنی همه کشورها، همه ملت‌ها، رقبایی، بدخواهانی، دشمنانی دارند و ما بیشتر از خیلی از کشورهای دیگر. باید با تفوق علمی بر آنها غلبه پیدا کنیم، کمااینکه اگر در جایی غلبه‌ای هم داشتیم، بر اثر همین تفوق علمی و فناوری بوده... برتری علمی و فناوری گاهی می‌تواند دست دشمن را از ضربه وارد کردن به جمعیت‌های بزرگی مثل غزه و ضاحیه[بیروت] کوتاه کند. ما اگر چنانچه از لحاظ علمی مثلا فرض بفرمایید در زمینه تسلیحات، از این [چیزی] که هستیم مبالغی جلوتر بودیم، یقینا در اوضاع منطقه اثر می‌گذاشت و می‌توانست مانع از افروختن این آتش‌های سوزنده دل‌ها و جان‌ها بشود یا آنها را خاموش کند. حرکت علمی، تفوق علمی، یک چنین چیزهایی هم دارد.» این یادداشت به‌طور بسیار مختصر در مقام بیان الزامات توسعه علمی در جامعه است. بنیان‌های پیشرفت در جامعه جدید چیست؟ می‌توان در برخی شهرها با آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده قدم زد و آخرین دستاوردهای فناوری را در آنجا دید، بهترین جاده‌ها، خودروها، هواپیماها، تلفن‌های همراه و... را هم دید، ولی تمامی اینها میوه پیشرفت است و نه ریشه و حتی تنه آن.

ریشه پیشرفت علم و پذیرش آن به عنوان فصل‌الخطاب امور جمعی و حکومتی است. البته خیلی‌ها در مقام فردی اعتقادات غیر علمی دارند که گریزناپذیر است و مشکلی هم ندارد، ولی در مقام حکمرانی و تنظیم روابط و تامین منافع جمعی نمی‌توان چیزی به جز علم را پایه سیاست‌ها قرار داد. در تعریف علم هم نمی‌توان چنان گشاده‌دست بود که جهل و خرافات هم مشمول آن شود! پرسش این است که کدام جامعه علم‌محور است و می‌تواند به صورت ریشه‌ای از علم و میوه‌های آن بهره‌مند شود و دیگران را هم در این بهره‌مندی شریک کند؟ ویژگی‌های آن چیست؟
اولین نکته که باید توجه نمود، تمایز قایل شدن میان فناوری و علم است. علم به مطالعه طبیعت و شناخت قوانین آن و تولید دانش جدید اشاره دارد. هدف علم درک عمیق‌تری از جهان و پدیده‌های آن است. در حالی که فناوری، کاربرد علم در زندگی عملی و تولید ابزار و سیستم‌های جدید برای حل مشکلات و بهبود کیفیت زندگی است. رابطه علم و فناوری به نسبت متقابل هم هست. انگیزه پیشرفت و نوآوری و فناوری، موجب می‌شود که در علم و توسعه علمی سرمایه‌گذاری شود، و این به رشد علم و دوباره به ارتقای فناوری کمک می‌کند. توسعه علم بدون سرمایه‌گذاری‌های مناسب ممکن نیست. سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، در نهادها، در پرداخت دستمزدهای خوب، در پذیرش ریسک و اتلاف سرمایه‌گذاری، در ارتباطات علمی، در به رسمیت شناختن استقلال نهاد علم یعنی دانشگاه، در توسعه آموزش و پرورش، در رهایی علم از قیدهای قدرت، در آزادی پرسشگری و ممنوع نبودن آن، در ارتباط وثیق با زندگی مردم و اقتصاد و... همه اینها شروط لازم برای توسعه علمی کشور است. توسعه‌ای که باید به رشد فناوری نیز کمک کند، و مردم از خدمات پیشرفت علمی بهره‌مند شوند. واقعیت این است که جامعه ما از تمامی این جهات دارای کم و کسری‌هایی است که امکان توسعه علمی را در آن تضعیف کرده است. از آموزش و پرورش آغاز می‌کنم. آموزش علمی و متوسطه کشور در وضعیت اورژانسی است. نزدیک به یک میلیون نفر ترک تحصیل کرده داریم!! این به جز افرادی است که ثبت‌نام کرده‌ ولی غیبت می‌کنند یا امتحان نمی‌دهند. آنان هم که ادامه می‌دهند نمرات میانگین بسیار پایینی دارند. وضعیت رضایت دانش‌آموزان از محیط آموزشی مطلوب نیست. نابرابری آموزشی بسیار زیاد است این را از قبولی‌های کنکور بر حسب مناطق و مدارس دانش‌آموزان می‌توان استنتاج کرد. شکاف آموزشی میان مدارس دولتی و مدارس ویژه و غیرانتفاعی بسیار بالا است. تقریبا قریب به اتفاق فرزندان مدیران بالای حکومت در مدارس غیر‌انتفاعی درس می‌خوانند. حتی بخشی از دانش‌آموزان مدارسی که به زبان خارجی آموزش می‌بینند فرزندان مسوولان هستند. سهم آموزش از تولید ناخالص داخلی پایین و حدود ۳درصد است سهم پژوهش که قرار بود به ۳‌درصد برسد در حد نیم درصد است. رتبه‌های جهانی ایران در همه این شاخص‌ها پایین‌تر از میانگین است. معدل فارغ‌التحصیلان آموزش عمومی در مرز قبولی است، به عبارت دیگر تعداد زیادی مردود می‌شوند. تمرکز بر رشد آموزشی تعدادی نخبه به شرطی خوب و مفید است که کلیت آموزش در وضع خوبی باشد و مهم‌تر اینکه این افراد جذب دانشگاه‌ها و بازار کار ایران شوند، نه آنکه از ابتدا دنبال مهاجرت باشند. وضعیت دانشگاه‌ها و نداشتن استقلال کافی آنها، مساله‌ای جدی است، به جای علم، مدرک‌گرایی مبتذل جانشین استخدام‌ها و ارتقای موقعیت‌ها شده است. تعداد زیادی دکتراهای فاقد دانش و علم در پست‌های عمومی ولو شده‌اند. در سطح آموزش عالی، امتیازات غیرمنطقی و ضد علمی، بخش مهمی از پذیرش‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد، و دانشگاه را از محیطی علمی و علم‌محور خارج کرده و درصدد بار کردن مفاهیم غیر علمی بر حوزه دانش و علم هستند. گفته می‌شود که ۷۵ درصد پذیرفته‌شدگان رشته‌های پزشکی از دانشجویان سهمیه‌ای هستند و حتی افراد با رتبه‌های ۱۰۰هزار نیز در دانشگاه پذیرفته می‌شوند. در گزینش استادان و اعضای هیات‌های علمی، تقریبا ملاک اول، تعلق‌خاطر داوطلب استخدام به امور سیاسی و نگاه به حکومت است و معیارهای علمی و ارتقای آن در مراتب بعدی قرار می‌گیرد. شاخص‌ها و عملکرد علمی، در عمل صوری و بی‌معنا شده است. در بازار آزاد و البته غیرقانونی، نوشتن کتاب، مقاله، پایان‌نامه و... بیداد می‌کند. یکی از کژتابی‌های موجود در ایران درباره علم این است که پیشرفت علم با انتشار بروندادهای علمی مثل مقاله و پایان‌نامه اشتباه گرفته می‌شود. اتفاقا به شکل سطحی دستاوردسازی می‌کنند و اگر هم پیشرفت علمی انجام شود در نشریات خارجی منتشر و سودش را دیگران می‌برند و نه لزوما جامعه ایران. البته این ایرادی ندارد چون ما هم از توسعه علمی جهان بهره‌مند می‌شویم ولی توسعه دقیق علمی با آمار ارجاعات و ISI و اینجور شاخص‌های مقاله‌سازی که در کشورهایی چون ایران رواج دارد فرق می‌کند. جهت اطلاع در دو دهه گذشته شاخص درصد نسبت مقالاتی که اعتبار آنها باطل و بازپس‌گیری شده، به ترتیب عربستان، پاکستان، روسیه، چین، مصر، مالزی، ایران و هند، هشت کشور اول در این زمینه بوده‌اند که بازتابی از گسترش مقاله‌سازی است. این موارد موجب شده که توسعه علمی در حال انتقال به بیرون از دانشگاه‌های ایران است. از همه اینها بدتر یا حداقل یکی از بدترین آنها، تفکیک کردن میان علم تجربی فنی و مهندسی و تا حدی! پزشکی با علوم اجتماعی و انسانی است. در ایران گمان می‌کنند که علوم اجتماعی و انسانی، یا علم نیست، یا اگر هم باشد، آقایان خودشان به آن مسلط هستند! و جالب اینکه رقابت در این حوزه را نیز نمی‌پذیرند. به اشتباه گمان می‌کنند که مثلا چین آن علوم تجربی دقیق را دارد بدون آنکه علوم اجتماعی و انسانی را بپذیرد. در حالی که این گزاره قدیمی است و نحوه برخورد علمی چین در دهه اخیر با کاهش رشد جمعیت این کشور، یکی از نمونه‌های مناسب برای سیاست‌گذاری مبتنی بر علوم اجتماعی است، در حالی که سیاست مهار جمعیتی آن در چند دهه پیش مغایر با رویکرد علمی بود. سیاست‌گذاری جمعیتی در ایران نیز فاقد چنین رویکرد علمی است به همین دلیل نتیجه نمی‌دهد و زیان‌بار است. رویکرد علمی در حوزه اقتصاد، سیاست خارجی، سیاست داخلی و اجتماعی باید حاکم شود سیاست‌گذاری در همه این حوزه‌ها دور از رویکرد علمی است. وضعیت سیاست‌های رسمی در ارتباط و مراوده جامعه علمی ایران با جهان، وضعیت فاجعه‌بار اینترنت، شرایط اقتصادی و درآمدی کشور و ضعف‌های آن در حمایت از توسعه علمی، ضعف آموزش متوسط و عمومی، فقدان استقلال دانشگاه‌ها، ضوابط گزینش‌ها و سهمیه‌بندی ویرانگر در پذیرش دانشجو و استاد، فقدان زیرساخت‌های علمی مثل آزمایشگاه‌های پیشرفته، ترویج خرافه از سوی رسانه‌های رسمی، و تمایز قایل شدن میان حوزه‌های گوناگون علم که مبتنی بر روش تحقیق مشترک هستند، جملگی موجب می‌شود که چندان امیدی از توسعه علمی و تأثیر چشمگیر آن بر توسعه ملی نداشته باشیم. یکی از مهم‌ترین شروط توسعه علمی حق دسترسی آزاد به اطلاعات است که در ایران اصلا وضعیت مناسبی ندارد. همچنین نهادهای علمی و توسعه‌دهنده آن باید استقلال نسبی خود را داشته باشند و نمی‌توانند گوش به فرمان مدیران و صاحبان قدرت باشند.


🔻روزنامه شرق
📍 جدال قانون و سنگدان
✍️ کامبیز نوروزی
اگر می‌خواهیم بدانیم قدرت ساخت حقوقی در چه وضعیتی قرار دارد، چالش‌هایش را باید دید. در حد چند روزی صدای انتقادی صاحبان صنایع طیور درباره مالیات بر ارزش افزوده جگر و سنگدان بلند شده است.
در مقایسه با انبوه مشکلات و بحران‌های کشور چنین موضوعی شاید به اندازه یک دانه ارزن هم وزن نداشته باشد، اما همین چیزها نشانه‌هایی برای عمق بحران‌ها هستند.

گاهی بحث بر سر مالیات کالاهای گران‌قیمتی است که گردش اقتصادی هنگفتی دارند. مثل طلا، فرش، تولیدات صنعتی و امثال اینها. معمولا دولت در رفتار مالیاتی خود با این نوع گروه‌های صنفی دچار چالش است و به‌سختی می‌تواند با آنها کنار بیاید. این نوع صنوف اغلب آن‌قدر هم قدرت سیاسی و اقتصادی دارند که بتوانند بر نظام تصمیم‌گیری اثر بگذارند. علاوه بر اینها حجم گردش اقتصادی این قبیل صنوف آن‌قدر بالاست که کم و زیادکردن مالیات آنها اثر قابل اعتنایی بر درآمدهای مالیاتی دولت می‌گذارد.

آماری از میزان گردش اقتصادی جگر و سنگدان در دست نیست، ولی می‌توان گمان برد که این مبلغ در کل کشور، در مقایسه با کالاهای دیگر بسیار ناچیز است. با این حال دولت قابلیت اقناع گروه ذی‌نفع درباره این نوع مالیات را ندارد. گروه ذی‌نفع، یعنی تولیدکنندگان و فروشندگان جگر و سنگدان مرغ قبول ندارند که مالیات بر ارزش افزوده برای جگر و سنگدان مرغ کار درستی است و موجب گران‌ترشدن این ماده غذایی ارزان‌قیمت شده و بر بازار آن اثر منفی می‌گذارد. به‌ویژه اینکه در سال‌های اخیر به دلیل افزایش چندبرابری قیمت گوشت و مرغ، جگر و سنگدان مرغ به سبد مصرف غذایی مردم وارد شده است. آنها منتقد و معترض‌اند.

موارد متعددی بوده است که تولیدکنندگان و فروشندگان کالاهایی مانند طلا و فرش و صنایع مختلف با دولت بر سر مالیات سرشاخ شده‌اند. این صنوف این توانایی را به خاطر قدرت وسیع اقتصادی خود دارند که در سیاست و تصمیم‌گیری هم اثرگذار است. در این مقابله مالیاتی هر دو طرف با قدرتی نسبتا برابر ‌‌روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند. دولت با حریفی قدرتمند تقابل پیدا می‌کند که به اتکای آن می‌تواند بر ساخت حقوقی در حوزه مالیات‌ها اثر بگذارد.

اگر بازار کالاهایی مانند طلا و خودرو و صنایع فلزی و فرش و امثال اینها سهم عظیمی در اقتصاد کشور دارند، شک نیست که سهم جگر و سنگدان مرغ آن‌قدر ناچیز است که حتی اگر حذف هم بشود، هیچ تأثیری نخواهد داشت. با این حال نظام حقوقی کشور و ساخت قدرت در برابر چنین موضوعی فاقد قدرت اقناعی بوده و نمی‌تواند گروه ذی‌نفع را درباره وضع مالیات بر ارزش افزوده این کالا با خود همراه کند. این را نباید به حساب قدرت صنف یا استراتژیک‌بودن این کالاها گذاشت. این وضعیت نشانه‌ای است از اینکه:

اولا؛ قانون‌گذار و نظام تصمیم‌گیری در زمان وضع مقررات به شکل آمرانه و بدون جلب مشارکت صنوف عمل می‌کند و فقط آنجایی با صنف رو‌در‌رو می‌شود که صنفی قدرتمند و صاحب نفوذ باشد و زورش برسد که نظام تصمیم‌گیری را تحت تأثیر قرار دهد.

ثانیا؛ میزان قدرت حکمرانی برای اقناع جامعه درباره مقررات و قوانین مستمرا رو به کاهش است.
در چنین شرایطی نمی‌توان به پیشبرد برنامه‌ها‌ و اهداف امید چندانی داشت؛ مگر آنکه مشارکت عمومی از طریق صنوف و اتحادیه‌ها و انجمن‌های صنفی و سازمان‌های حرفه‌ای در نظام تصمیم‌گیری کشور به شکل مؤثر و تعیین‌کننده کاملا رعایت شود. و دیگر اینکه دولت به جای آنکه در فکر حل مشکلات خود وضع مقررات کند، به حل مشکلات عمومی جامعه بیندیشد. و بالاخره اینکه با تأمین و تضمین آزادی رسانه‌ها امکان برقراری ارتباط متقابل و فعال حکمرانی با جامعه را فراهم کند.


🔻روزنامه جام جم
📍 یک‌صدا و تمامیت‌ خاورمیانه
✍️ سینا واحد
هنگامی که دلتافورس ــ نیروی ویژه و همه‌‌فن‌حریف و کارآزموده ارتش آمریکا ــ در دل کویر پر‌آرامش ایران در سال‌های اولین انقلاب فرود آمد و می‌خواست از آنجا به تهران بیاید و گروگان‌های آمریکایی را نجات بدهد! هیچ تحلیلگر نظامی و امنیتی و بین‌المللی، از خود سوال نمی‌کند، پس چه شد که نشد؟! و چرا نشد؟! چرا!
لحظاتی پس از فرود این نیروی حرفه‌ای ویژه و مشهور در میان ارتش‌های جهان، چونان روباه‌های وحشت‌زده و بخت‌برگشته از کویر زیبای طبس گریختند و حیثیت پنتاگون و کاخ‌سفید را به باد دادند و سیاست خارجی آمریکای جهانخوار را به گریه‌های پشت‌‌سرهم، وادار ساختند.داستان فرار پر‌وحشت ارتش آمریکا از کویر طبس در سال ۱۳۵۸، ظهور پردرخشش یک نشانه بود؛ یک نشانه آشکار و روشن از این حقیقت که دوره سلطه آمریکا و آمریکاییان و دوستداران‌شان در خاورمیانه بزرگ و ایران به‌سر آمده و دیگر هیچ دستی به آنان، سلام و شیرینی نمی‌دهد و باید بروند و اگر بخواهند سلطه‌جویی کنند، «ریگ‌های بیابان و خاک کویر» آتش خشم و ترس و مرگ بر آنان خواهد ریخت و در شعله‌های انتقام خواهند سوخت.قدرت جهنمی اقتصاد آمریکاییان و ماشین‌های بزرگ جمع‌آوری نفع و نفت، همیشه و قبل از هر چیز از روی خون قهرمانان وطن‌پرست و حسینی عبور می‌کند تا به نفع و نفت دائم و ارزان، دسترسی پایدار داشته باشند. اینک باید پرسید اکنون که این قدرت جهنمی اقتصادی تمدن غربی و بانکداران صهیونیستی از روی خون قهرمان قهرمانان وطن‌پرست حسینی، عبور کرده و اندوه بزرگ خاورمیانه‌ای و لبنانی را به یک غمواره جهانی تبدیل ساخته و پرچم‌های اعتراض جهانی را در همه شهرها و خیابان‌ها به اهتزاز درآورده است. چه باید کرد؟! آیا باید سخن از انتقام گفت و در روش‌های انتقام‌جویانه غرق شد. آیا باید مابین قدرت‌های سیاسی تمدن حاکم غربی و رژیمی به نام اسرائیل فاصله گذاشت و همچنان‌که در رسانه‌های جهان می‌گویند باید پذیرفت کار بد و زشت از آن اسرائیل است و تمدن غرب چندان از آنان و سیاست‌های جنگ‌گسترانه‌شان رضایت ندارند؟! باید با صدای هزار رسانه‌ای فریاد زد، جنگ جهانی اول را در سال ۱۹۱۳ امپراتوری ارزش‌های سلطه‌گرانه غربی و ارتش پادشاهی انگلیس به‌پا کردند و چون سیاست و قدرت اسلحه داشتند، یک کشور به‌نام اسرائیل روی این کره خاکی ساختند تا سلطه سیاسی بعد از جنگ و در دوران صلح، تداوم یابد و خاورمیانه در مشت قدرت تمدن غربی، حفظ شود؛ بنابراین واقعیت تلخ قرن بیستم، هرگونه جداسازی و فاصله‌گذاری مابین این واقعیت تلخ به نام اسرائیل و تمدن سیاسی جهانی غربی، خیانت به تاریخ حقیقی و خیانت به اندیشه‌ها و مردم همه کشورهاست. اسرائیل بخشی جدانشدنی از همه تاریخ تمدن غربی در یک خاک دزدیده شده فلسطینی است و یک تداوم زورمدارانه قدرت‌های بی‌رحم در خاورمیانه تمدن شرقی است و انکار آن همانند انکار برج ایفل در پاریس فرانسه است. سیدحسن نصرا... تنها یک «قهرمان» مقاومت و قهرمان قهرمانان مدافعان سرزمین مادری و یک رزم‌آور افسانه‌ای عرب نبود. بی‌تردید و بی‌هیچ تردیدی، او صدای صدسال ستم‌زدگان تاریخ پنهان داشته شده و سانسور شده همه مسلمانان خاورمیانه بود که این‌گونه بی‌رحمانه بمباران شد تا امپراتوران و نوکران تمدن غربی، از تهدید نفوذگرانه صدای او آرامش یابند. چگونه می‌توان برای این آواز دلربای جهان مقاومت، طراحی انتقام کرد و اقدامی را به نمایش عرصه قدرت برد که با آن بتواند همسنگ باشد.همان‌طور که «لشکر شن‌ها» خفت‌ و خواری و خوف بی‌پایان را بر سر نیروهای دلتافورس آمریکا ریختند و آنان را منهزم ساختند، «لشکر صداهای خونخواه و منتقم» باید به صف شوند و تمامی خاورمیانه را از صدا و پایگاه‌های صدا و سلاح امپراتوران تمدن غربی پاک کنند و هیچ نقطه‌ یا دایره امنی برای آنان باقی نگذارند. تمامیت خاورمیانه، باید و باید از آن «صدای باشرف سیدحسن نصرا....» و «صدای زیبا مقاومت» باشد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0