🔻روزنامه تعادل
📍 دورخیز ایران برای حضور دوباره در بازارهای آسیای میانه
✍️ مجیدرضا حریری
اخیرا و پس از سفر مسعود پزشکیان، رییسجمهور ایران به عشقآباد، بحث حضور دوباره اقتصاد ایران در بازار کشورهای آسیای میانه به صورت جدی مطرح شده است. این حضور به خصوص در بخشهای تجاری، انرژی، کشاورزی و...بیشتر از سایر بخشها جلوهگر شده است. مساله این است که با توجه به تجربههای قبلی از حضور ایران در بازارهای کشورهای آسیای میانه چه پیشزمینههایی برای حضور تجاری و اقتصادی موثر و ماندگار، نیاز است؟ قبل از هر چیز ذکر این نکته ضروری است که ایران یکبار تجربه ناموفقی از حضور در بازارهای آسیای مرکزی داشته و باید از تجربیات قبلی برای توفیق بهرهگیری کند.
بهطور کلی نخستین شرکای تجاری هر کشوری، همسایگان و کشورهای پیرامونی آن هستند. قاعدتا در خصوص ایران که کشوری تحریم شده است، اهمیت ارتباط با کشورهای همسایه، مضاعف است. با توجه به این واقعیت که برخی تحریمهایی که علیه ایران اعمال شده در حوزه حمل و نقل و مسائل بیمه و... است، اساسا با طرفهای تجاری که همسایه هستند، بهتر میتوان مناسبات ارتباطی تعریف کرد. ضمن اینکه برای نقل و انتقال کالاها و محصولات نیز مشکل حمل و نقل دریایی و...وجود ندارد و مراودات بسیار سادهتر از کشورهای دور خواهد شد. پس بهطور طبیعی این کشورها شرکای تجاری ایران محسوب میشوند.اما این تصور که ایران به صرف موقعیت جغرافیایی تمام این کشورها را باید یکسان ببیند و رابطهاش را تعریف کند هم غلط است. ما همسایگان متفاوت با خلقیات و رفتارهایی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... گوناگون داریم. در حوزه آسیای میانه هم تنوعی از ارتباطات سیاسی گوناگون به چشم میخورد.
از یک طرف، کشورهایی در این مختصات جغرافیایی وجود دارند که بهطور کامل تابع سیاستهای امریکایی هستند، از سوی دیگر کشورهایی هم هستند که در فضای بینالمللی و سیاسی زیر علم روسیه سینه میزنند! نگاه ایران به هر کدام از این کشورها و راهبرد ارتباطی در نظر گرفته شده، ضمن یک پیوستگی و کلینگری باید به صورت مجزا و متفاوت هم باشد. برخی از این کشورها میتوانند برای ایران تامینکننده گاز و سایر گونههای انرژی باشند، گروه دیگری از کشورها سرزمینهای وسیع کشاورزی دارند و میتوانند در حوزه کشت فرامرزی به ایران مدد رسانند. با توجه به اینکه ایران از ظرفیتهای اندکی طی سالهای گذشته بهرهمند بوده، برخی کشورهای آسیای میانه میتوانند بازارهای بالقوه برای صادرات کالاهای ایرانی باشند. دولت و فعالان اقتصادی باید این موارد را با دقت بررسی کرده و برای بالفعل کردن آنها برنامهریزی کنند. مهمترین مزیتهایی که وجود دارد، مزیت همسایگی است، از سوی دیگر، بسیاری از این کشورها با سیاستهای کلان دنیای غرب هماهنگ نیستند، بنابراین میتوانند مراودات اقتصادی خاصی را با ایران تعریف کنند. بخش عمدهای از این کشورها ذیل پیمانهای منطقهای مثل شانگهای، بریکس و...قرار دارند و از این طریق با ایران مرتبط میشوند. برای هر کدام از این کشورها، ایران باید سناریو، برنامه و الگویی را تعریف کند و مبتنی بر این سناریوها، مراودات اقتصادی، تجاری و ارتباطی خود را پیش ببرد. فعالان اقتصادی ایرانی باید با آگاهی کامل و مبتنی بر دادههای آماری مستند هر کدام از این بازارها را شناسایی کرده و برای ورود به آنها گام بردارند. اگر سوال این است که آیا به حداکثر ظرفیت بهرهبرداری از این فرصتهای اقتصادی دست پیدا کردهایم؟ پاسخ منفی است. اما این به آن معنا نیست که ایران به نظام بروکراتیک تازه برای تنظیم روابط با همسایگان نیاز دارد . مساله این است که ایران برای ورود به بازارهای تازه همواره با چالشهای ذهنی مواجه بوده است. در واقع ایران به شکستن حصارهای ذهنی نیاز دارد. از منظر تاریخی ورود به بازارهای جدید برای ایران همواره با دشواریهایی همراه بوده است. ضمن اینکه ورود به بازارهای آسیای میانه، ایران یک تجربه قدیمی شکست خورده داشته است. در گذشته و پس از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی، ایران یکبار برای ورود به این بازارها دورخیز داشته، اما برنامهای برای حفظ این بازارها نداشته و قلمروی خود را از دست داده است. بازگشت دوباره ایران با رقبایی که طی این سه الی ۴دهه اضافه شدهاند، هرچند سخت است، اما غیرممکن نیست. فکر میکنم فضای مناسبی برای ایران شکل گرفته و ایران چنانچه راهحلهای دوجانبه برای هر کدام از این بازارها طراحی و اجرا کند، به نتایج مناسبی دست پیدا میکند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 جنگ و اقتصاد
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
تابستان ۱۱۰سال پیش، گلولهای شلیک شد که هر چند ابتدا تصور میشد قربانیاش ولیعهد اتریش باشد، اما در نهایت منجر به مرگ قریب به ۲۰میلیون انسان در طول چهار سال شد.
شاید اگر کسی یک ماه قبل از آغاز جنگ، نگاهی به آرایش نیروها و پیوندهای خانوادگی میان دولتهای سلطنتی اروپا میانداخت، احتمال یک جنگ دوطرفه را نیز کم میدید، اما توازن شکننده قوا میان کشورهای اروپایی و تصور برتری در ذهن حاکمان بهگونهای بود که تنها جرقهای نیاز داشت تا بزرگترین جنگ در تاریخ بشر تا آن زمان رخ دهد. اگر یکی از دو طرف مخاصمه قدرت برتر را در اروپا داشت و طرف مقابل به این برتری باور داشت، هیچ وقت جنگ جهانی اول رخ نمیداد.
دلیل جنگ دقیقا آن بود که اتحاد آلمان و اتریش-مجارستان میخواست نشان دهد که دست بالا را در اروپا دارد. شاید همین نشان دادن دست بالا همراه با ولع سیریناپذیر هیتلر برای ضربه زدن به دشمنانش یکی از عوامل کلیدی در جنگ جهانی دوم نیز بود.
به روزگار خود برگردیم. هر چند جهان با تنشی بیسابقه از زمان جنگ سرد مواجه است، اما اگر تاریخ بخواهد خود را تکرار کند، هنوز گسلهای زیادی برای یک درگیری عظیم در ابعاد آنچه مثلا ۱۱۰سال پیش اتفاق افتاد، وجود دارد. اول آنکه با وجود روابط نزدیک دولتها در شرق، هیچ اتحاد قوی میان آنها وجود ندارد؛ ضمن آنکه برخی از بازیگران مانند چین منافع گستردهای با کشورهای غربی دارند.
دوم در صحنه تنشها نیز ما با یک تعادل شکننده مواجه نیستیم که ماشه جنگ گسترده را بچکاند. در حقیقت هم در جنگ روسیه و اوکراین و هم در خاورمیانه همچنان مقوله بازیابی بازدارندگی و امنیت، عامل ایجاد جنگ بوده است. به دیار خود بازگردیم.
هرچند بیان شد که احتمال درگیری در ابعاد بزرگ منتفی است، اما کشوقوسهای بهوجودآمده در منطقه میتواند ما را درگیر یک تنش دوطرفه یا حتی منطقهای کند. فارغ از چرایی درگیری ما با کشورهایی که مرز مشترک با آنها نداریم، عملکرد نیروهای نظامی و دیپلماتیک ما تاکنون برای جلوگیری از جنگ و در عین حال تضمین امنیت، عاقلانه و باتدبیر بوده است.
این مسوولیت اخلاقی کشورهای غربی است که سریعتر اسرائیل را به پذیرش آتشبس در لبنان و غزه بکشانند و در عین حال این مسوولیت ضامن امنیت آنان نیز خواهد بود. فارغ از آنکه تنش کنونی در نهایت به کدامسو حرکت کند، توجه به بازدارندگی از جنس مولفههای اقتصادی برای تکمیل پازل امنیت کشور در بلندمدت بسیار ضروری است.
همچنانکه امروز بهرغم تضاد آشکار با چین، غرب نیازمند تولیدات اقتصاد آنان است و همین نیاز باعث شده است سطح تنش تاکنون مدیریت شود، اقتصاد ایران هم باید چنان در زنجیره تامین جهانی جاخوش کند تا دیگران نتوانند در هر مساله ریز و درشتی، ادعای سرنخی از ما بیابند.
برای آنکه تصویری داشته باشیم که ما در مقایسه با کشورهای همسایه در کجای اقتصاد جهانی قرار داریم به این آمار نگاه کنید؛ صادرات امارات متحده عربی طبق آخرین آمار بیش از ۴۵۰میلیارد دلار، عربستان حدود ۴۰۰میلیارد دلار، ترکیه بیش از ۲۵۰میلیارد دلار و کشور قطر با جمعیتی معادل یکسیام ما بیش از دوبرابر ما صادرات دارد و در سال۲۰۲۳ قریب به ۱۰۰میلیارد دلار به اقتصاد جهانی کالا صادر کرده است.
ما چه مقدار دیگر باید از کشورهای همسایه خود عقب بیفتیم؟ اگر عربستان، ظرفیت، جمعیت، اقلیم و... ما را داشت، نمیتوانست حداقل ۲۰برابر امروز ما صادرات ثبت کند؟ چرا چنین فاصلهای حادث شده است؟ چون برای ما توسعه، عجین شدن با اقتصاد جهانی و استفاده از اقتصاد برای بازدارندگی اولویت نبوده است. اگر میخواهیم تغییری کنیم از همین جا باید شروع کنیم تا هم سطح امنیت را برای شهروندانمان بالا ببریم و هم به آنها رفاهی را که لیاقتشان است، ارزانی کنیم.
🔻روزنامه کیهان
📍 نابودی اسرائیل در جنگ ارادهها!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- خدا بر درجات حضرت امام بیفزاید، وقتی خبر تصرف لانه جاسوسی در ایران به عنوان بخشی از خاک آمریکا را به ایشان دادند، به دانشجویان انقلابی پیرو خط امام پیام دادند که «خوب جایی را گرفتید، محکم نگهاش دارید!» حالا که دلاورمردان ایرانزمین، اسرائیل به عنوان لانه جاسوسی و پادگان نظامی آمریکا در منطقه را موشکباران کردند، رهبر معظم انقلاب و ملت ایران در جمعه نصر به فرزندان خود در هوافضا که از نسل همان دانشجویان انقلابی همچون شهید علمالهدی هستند، پیام دادند که «خوب جایی را زدید، محکمتر بزنید»!
۲- در جریان غزوه «بدر صغری»؛ ابوسفیان، نعیم بن مسعود را به مدینه فرستاد تا لشکر اسلام را بترساند و عازم میدان نشوند. وی آمد و مسلمانان را از کثرت نیروها و تجهیزات لشکر ابوسفیان ترساند و گفت احدى از شما از آن مهلکه رهایی پیدا نمیکند! هرچند تعدادی از اصحاب قدری متزلزل شدند، اما پیامبر اکرم فرمودند من حرکت میکنم حتی اگر تنها باشم و این شهامت پیامبر
هزار و پانصد جنگجو را پشت سر ایشان رهسپار منطقه بدر کرد. در نتیجه هشت روز در منطقه بدر گذشت، اما کفار از شدت خوف بیرون نیامدند و آیه ۱۷۴ آل عمران نازل شد که «وقتی به مؤمنان گفتند لشکری بسیار علیه شما فراهم شده و از آنان برحذر باشید، بر ایمانشان افزوده شد و گفتند: حَسْبُنَا الله وَ نِعْمَ الْوَکیلُ... - تنها خدا ما را کفایت میکند.»
۳- خطاب رهبری در نماز جمعه که هم به ملتهای منطقه و هم به دشمنان منطقه بود، صدای مولا علی(ع) بود که از عمق تاریخ به گوش رسید که فرمود «هوشیار باشید که شیطان حزبش را گرد آورده و سوار و پیادهاش را فرا خوانده
- (آمریکا مسئول تمام جنایات اسرائیل است و اگر خیالش از یک کشوری راحت شود به سراغ دیگری میرود) - ولی بصیرتم همراه من است، نه اشتباه میکنم
و نه کسی مرا به اشتباه انداخته – (نه تاخیر میکنیم و نه شتابزده عمل میکنیم) -
به خدا قسم حوضی از جنگ برایشان پُر کنم که آبکِش آن جز خودم نباشد
- (اگر لازم شود، بازهم میزنیم) - نه بتوانند از آن بیرون بیایند و نه بتوانند به آن برگردند - (محصول جنایات صهیونیستها تنگتر شدن حلقه محاصره اسرائیل و سرانجام حذف وجود ننگین او از صحنه وجود است) - اما اگر کوهها فرو بریزند تو پابرجا باش و با فشردن دندان بر دندان سر خود را به خداوند بسپار و قدمهایت را بر زمین میخکوب کن و دیده به آخر لشگر دشمن بینداز! - (باید همه کمربند دفاع و استقلال را از افغانستان عراق تا ایران و غزه و لبنان محکم ببندیم ) - و به وقت حمله یقین کن که پیـروزی از جانب خدای سـبحان است - (اسرائیل هرگز بر حماس و حزبالله پیروز نخواهد شد و مقاومت پیروز خواهد شد)»!
۴- شجاعت صادقانه که خدا پشتش باشد، قدرت میآورد و رسانه دیگر نمیتواند سانسورش کند و آن را نادیده بگیرد حتی رسانه خود دشمن! لذا مجبور میشود آن را به اندازه وزنش در اولویت بگذارد، با آنکه میداند خلاف رویکرد و سیاست اربابانشان و پروتکلها و خط خبریاش است. اینکه رئیس بخش فارسی رادیو اسرائیل در یک مصاحبه تلویزیونی برای اولینبار از عنوان «رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران آیتالله امام علی خامنهای» استفاده میکند و بیبیسی نیز مجبور میشود همزمان با تمام شبکههای خبری منطقه و دنیا با قطع برنامههای عادی خود، سخنان رهبر محور مقاومت را اولویت یک خود قرار دهد و مستقیم و بهطورکامل پخش کنند، نشان از یک تحول بزرگ در ادراک منطقه و جهان از میدان دارد، تا جایی که صدای سردبیر یک هفتهنامه پرسابقه حامی صهیونیسم جهانی را درمیآورد که چرا BBC جهانی سخنرانی آیتالله خامنهای را زنده پوشش میدهد؟ و توئیت میزند «آیا رسانهها تحت نفوذ رهبر ایران هستند و BBC عقلش را از دست داده است؟!»
۵- آنچه که تاکنون از بازتاب شلیک موشکها و نماز جمعه تهران شنیدهایم، یکهزارم واقعیتی است که منطقه و جهان و میدان و دیپلماسی را تحت تاثیر قرار داده است. اما یکی از تاثیرات آنی و آتی آنکه اراده دشمن را درهم کوبید و اراده جبهه مقاومت را تقویت کرد و گسترش داد این بود که «شجاعت، شجاعت و فتح میآورد»! در عصر خمینی و خامنهای و در زمانه نصرالله و سلیمانی دیگر ابرقدرتی به تکنولوژی نیست، به این است که پس از موشکباران کردن دشمن و در اوج تهدیدات او، رسانههای خود دشمن اذعان کنند که دشمن تو از تو ترسیده، علیرغم اینکه میخواست تو را بترساند! اسرائیل هیوم تیتر زد «آیتالله خامنهای امروز با وجود تمامی تهدیدها، خودش را در معرض دیدها قرار داد و نشان داد یکی از شجاعترین رهبران جهان است»! لذا آن شهروند سکولار مخالف جمهوری اسلامی هم افتخار میکند که توئیت بزند «اگر در تهران بودم حتما در این نماز جمعه شرکت میکردم، چون مسئله ایران است»!
۶- نکته مهمتر، سایه ترس ناشی از شجاعت رهبر ایران بر حامیان اسرائیل است که در دلشان رعب ایجاد کرد و پس از افکار عمومی دنیا، آنها را هم به این باور رساند که اسرائیل نابودشدنی است! و این یعنی تحمیل اراده مقاومت بر اراده دشمن در جنگ ارادهها! رهبر اکثریت دموکراتها در سنا پس از وعده صادق دو و سخنان رهبر معظم انقلاب اذعان کرد که اسرائیل در حال خفه شدن و نابودی آن یک احتمال جدی است! چاک شومر میگوید «به عنوان کسی که همواره از اسرائیل حمایت کردهام، برای من روشن شده که جهان پس از ۷ اکتبر تغییر کرده و اسرائیل خفه شده و به یک دولت مطرود تبدیل شده که دوام نخواهد آورد»! وی تصریح میکند «حمایت از اسرائیل به پایینترین سطوح در طول تاریخ رسیده و روابطش با جهان در حال فروپاشی است و مردمش به این نتیجه رسیدهاند که نابودی اسرائیل یک احتمال جدی است»! این اذعان به همان سیاست رهبری است که تاکید کردند «حلقه محاصره اسرائیل تنگتر میشود تا سرانجام از صحنه وجود حذف شود». برنی سندرز سناتور آمریکایی هم اذعان میکند «اسرائیل در حال شکست خوردن است»! اما عمق جنگ ارادهها را باید در سخنان نایبرئیس کمیسیون امنیت و روابط خارجی پارلمان خود اسرائیل درک کرد که اذعان میکند «۷ اکتبر باعث شد تا دیگر کسی از اسرائیل نترسد و مردم منطقه به این باور رسیدند که زمان آن رسیده که دیگر نباید از اسرائیل ترسید و اسرائیل دیگر از نظر بازیگران منطقه ترسناک نخواهد بود»! زوی هاوزر سپس با تاکید بر اینکه «این تحول نگرانکننده یعنی تغییر نگاهها به اسرائیل در مفهوم راهبردی منطقهای» تصریح میکند «فرو ریختن ترس مردم منطقه از اسرائیل به دلیل فروپاشی قطعی قدرت بازدارندگی اسرائیل است و این فروریختن ترس بازیگران منطقه، اسرائیل را در این کارزار محدودتر کرده است»!
۷- شجاعت ناشی از تبیین حقیقت و واقعیت میدان است که به استاد دانشگاه جان هاپکینز آمریکا شجاعت میدهد تا چنین قدرت نفوذ کلامی را ستایش کند و عالمان سنی را به این باور و جرأت میرساند که خطاب به حکام عرب بگویند «دروغ و فتنه بس است!، همه ما مسلمانیم». سلامه عبدالقوی از علمای الازهر و مشاور سابق وزیر اوقاف مصر در واکنش به حضور و سخنان رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه گفت «چنان با زبان عربی دقیق و به درستی به آیات قرآن استدلال کرد و پیشبینی دقیقی از واقعیت دردناک داشت، و رو به قبله ما نماز خواند و قرآن را بدون تحریف قرائت نمود و شهادتین را خواند که حاکمان ما از آن عاجزند! حال کجای این، شرک و بتپرستی و کفر بود؟!» سیاستمدار پاکستانی هم به خوبی سخنان رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه دشمن ایران همان دشمن کشورهای منطقه است را تفسیر کرد که «موشک دشمن، هم اسماعیل هنیه از اهل سنت و هم حسن نصرالله از اهل شیعه را به شهادت میرساند، وقتی این موشک از یک اتاق فرمان میگیرد و بین سنی و شیعه فرقی نمیگذارد، چرا ما باید در درگیری شیعه و سنی باشیم؟»
۸- شجاعت رهبر معظم انقلاب به مقامات دیگر کشورها هم جرأت داد تا صریحتر در مقابل آمریکا و رژیم صهیونیستی موضع بگیرند و بعد از به شکست کشاندن طرح عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل، زبان عربها را هم باز کرد!
امیر قطر خواستار محاکمه نتانیاهو به عنوان جنایتکار جنگی و به اتهام نسلکشی میشود و وزیر خارجه عمان جرأت میکند تا بگوید «به جای محکوم کردن ایران، به اشغال فلسطین پایان دهید».وی تصریح میکند «هر کس که فکر میکند با محکوم کردن و مهار ایران، حذف حماس، شکست دادن حزبالله و یا حمایت مستمر سیاسی، نظامی و مالی از اسرائیل میتوانیم به صلح برسیم، یا دچار توهم است یا سادهلوح و یا اینکه عمدا تلاش میکند از حقیقت دوری کند»! وزیر خارجه عربستان نیز اعلام میکند «ما میخواهیم اختلافات با ایران را برای همیشه حل کنیم و روابط خود را مانند دو دوست گسترش دهیم»! بعد از دیدن موشکهای هایپرسونیک در آسمان است که حاشیه اجلاس دوحه قطر را پررنگتر از متن آن میکند. از دید صاحبنظران و تحلیلگران، سران و مقامات کشورهای عربی در این نشست به دنبال اطمینان دادن به ایران و اثبات عدم دشمنیشان با تهران بودند. منطق آنها نیز این بود که اگر جنگ شود آمریکا آنها را تنها خواهد گذاشت، همانگونه که در حمله به تاسیسات نفتی عربستان این را بهخوبی فهمیدند!
۹- سخنان رهبری چنان شجاعتی ایجاد کرد که خیلیها پای سلاح هستهای را هم به میان کشیدند. برخی کارشناسان رسانههای منطقه و بینالمللی احتمال رفتن ایران به سوی سلاح هستهای با وجود جنایات اسرائیل و حمایتهای آمریکا از این جنایات را امری طبیعی و منطقی درست تحلیل کردند و برخی در منطقه با وجود اینکه سلاح هستهای در دکترین جمهوری اسلامی جایی ندارد، آن را از ایران مطالبه کردند! محمد آصف، وزیر دفاع پاکستان هم با تاکید بر ناتوانی اسرائیل در نبرد با فلسطین، لبنان و جمهوری اسلامی هشدار داد «پاکستان صاحب قدرت اتمی است و رژیم صهیونیستی قادر به رویارویی نظامی با ما نیست»! پس از سفر نخستوزیر روسیه به تهران و دیدار نماینده پوتین با دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان و ابراز امیدواری به اینکه پاسخ ایران اقدام هوشیارکنندهای برای اسرائیل باشد، و بعد از آنکه نماینده روسیه در سازمان ملل اعلام کرد «اسرائیل به فرمان آمریکا سیدحسن نصرالله را ترور کرد و آمریکا قطعا شریک جنایات اسرائیل است».
۱۰- عملیات طوفان الاقصی دو طرف را در وضعیت «مرگ و زندگی» قرار داده، اما رژیم صهیونیستی با همه جنایات و کشتاری که مرتکب شده، نتوانسته خود را از «مسیر مرگ» به «مسیر زندگی» برگرداند! نتانیاهو با زدن سیدحسن نصرالله با بمبهای سنگرشکن میخواست این پیام را بدهد که «اسرائیل دیوانه شده»! و میخواهد با «دیوانگیِ فناورانه» و «جنون تکنولوژیک» طرف خود را بترساند و اراده مقاومت را بشکند تا ورق را برگرداند، اما در کمال ناباوری دید رهبر محور مقاومت سینه ستبر کرد و «ترس از جنود ایمانِ شجاعانه» را جایگزین «ترس از جنون تکنولوژیک» کرد که به گفته صاحب بحارالانوار تفسیر عبارت «ساُلقی فی قلوب الذین کفرو الرعب» یعنی«رعب و ترسی که خدا در دل کفار میاندازد، همان «وحشت از اولیای الهی» است». لذا ملت ایران که برای ایجاد رعب در دشمن، روز جمعه پشت سر رهبرشان پا به میدان گذاشتند همه از «اولیای الهی» و «جنود الهی» هستند!
🔻روزنامه همشهری
📍 ایثار طلایی زنانه
✍️ محسن مهدیان
روایت چند شب پیش یکی از اقوام چنین بود: در هیئت هفتگی اعلام کردیم که برای جبهه مقاومت میخواهیم کمک مالی جمع کنیم. هرکس همراه است بسم الله.
و ادامه ماجرا در عکس های تلفن همراهش بود؛ تصاویری از طلاهای چیده شده روی پارچهسبز؛ از سکه و انگشتر و پلاک ساده تا چند دست سرویس زینتی و جواهرات. زیباتر این بود که این طلاها را در گروه دیگری، به مزایده گذاشتند و مردم آنها را به چند برابر قیمت خریداری کردند تا پول بیشتری برای مقاومت جمع شود.
این روزها اخبار چشمنواز از همدلی طلایی زنان در گوشه و کنار کشور دستبهدست می شود. کمککردن مردم به مظلومان و مجاهدان عالم سابقهدار است و امر جدیدی نیست اما این هدیه زنانه رنگ دیگری دارد.
این ایثار طلایی را دقیقتر ببینیم:
همدلی طلایی تنها کمک مالی نیست؛ آنها از زینت خود گذشتند. زینت جزئی از زندگی و هویت و اسباب زیبایی آنهاست. ارزش این هبه زنانه را نباید تنها در کمک مادی خلاصه کرد.
این گذشت مادی حتی فراتر از ارزش زیبایی و زینتی است. طلا در جامعه ما نقش سرمایه و ذخیره زندگی را بازی میکند. از پسانداز و اندوخته زندگیشان گذشتند؛ ذخایری که احتمالاً برای جهیزیه یا خرید مسکن و یا حتی روزهای مبادای زندگی محسوب میشود.
اما از این مهمتر بلوغ سیاسی و معنوی این مردم است.
یک وقت دغدغه نفع فردی داریم و هدیه میکنیم. یک وقت به بهانه نفع جمعی یک کشور، گذشت میکنیم. اما یک وقت از مرزها عبور کرده و برای مأموریت الهی یک امت ایثار میکنیم. این آگاهی انقلابی زنان ماست.
و این همه را بگذارید کنار لبیک به حکم رهبرانقلاب که هرکس هرجا هرچه در توان دارد برای مجاهدان مقاومت به میدان بیاورد. این هبه طلایی هم ایثار است و هم لبیک به حکم شرعی ولی زمان.
روح امام شاد... درباره تلاش و ایثار زنان در پشت جبهه در تعابیری آسمانی و توفانی و دلانگیز میگفت: اینها هدیه الهی است. باید قدر این نعمت را بدانیم. میفرمود باید به آنها اقتدا کنیم. ما باید از اینها اخلاق اسلامی و ایمان و یاد خدا را یاد بگیریم... .
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پیامدهای مخرب اقتصاد دستوری
✍️ وحید شقاقیشهری
بحث مداخله دولت در اقتصاد و حدود این مداخله محل مناقشه مکاتب مختلف اقتصادی است و در حیطه اقتصاد سیاسی قرار دارد بهطوری که نخستین مکتب رسمی اقتصاد سیاسی مدونشده، یعنی مکتب سوداگرایی (یا مرکانتیلیسم) در قرن شانزدهم همسو با رخداد انقلاب تجاری، بر کاهش دخالت دولت در اقتصاد و حضور پررنگ بازار و بخشخصوصی تاکید داشت و زمینهای قوی برای ظهور اقتصاد سیاسی کلاسیک فراهم کرد.قرائت مکمل اقتصاد سیاسی سوداگرایان یعنی مکتب طبیعیگرایان (یا فیزیوکراتها) نیز بر آزادی اقتصاد و عدمدخالت دولت در اقتصاد تاکید و اشاره داشت که اقتصاد نیز مانند طبیعت با توجه به مکانیسمهایی که در آن وجود دارد به تعادل میرسد. از اینرو اقتصاد سیاسی فیزیوکراسی را میتوان اقتصاد سیاسی لسفری نیز نام نهاد. در اقتصاد سیاسی کلاسیک (سالهای ۱۷۷۶ تا ۱۸۷۱ میلادی) هم کاهش حضور دولت در اقتصاد به همراه کارکرد مکانیسم بازار و خودتنظیمگری اقتصاد و بازار، تشویق روحیه فردگرایی، تاکید بر انگیزه نفع شخصی و هماهنگی آن با نفع جمعی، هماهنگی کارایی و رقابت، سیطره اندیشه لسفر تمامعیار و موارد مشابه از خصوصیات بارز بود.با این حال رفتهرفته در مقابل قرائت کلاسیک از اقتصاد، برخی قرائتهای دیگر از اقتصاد سیاسی نیز ظهور یافتند که به نقد کلاسیک یا حتی طراحی پارادایم جایگزین برای آن مبادرت کردند. الگوی سوسیالیستی و مارکسیستی از اقتصاد سیاسی بهعنوان یکی از منتقدان جدی و جایگزینی قوی برای اقتصاد سیاسی کلاسیک ظهور کرد. در این قرائت، اندیشه لسفری و اقتصاد خودکار و خودتنظیمگر مردود اعلام شده و بهجای عقیده به هماهنگی بین منافع فردی و اجتماعی، تضاد منافع آن دو مطرح شد.از لحاظ حقوقی، مالکیت عمومی جای مالکیت خصوصی را گرفت و محصولات و ارزشهای ایجادشده اقتصادی فقط حق نیروی کار تلقی شدند. اقتصاد سیاسی کینزی نیز از زاویه دیگر به نقد پارادایم نئوکلاسیک پرداخت و کینزینها ریشه مشکلات اقتصادی را با بخش تقاضای اقتصاد مرتبط میدانستند و معتقد بودند اقتصاد به صورت خودکار به تعادل نخواهد رسید و برای تحقق اشتغال کامل و حل مسائل کلان اقتصادی، حضور و دخالت دولت توجیهپذیر است.با توجه به سیر تحولات مکاتب اقتصادی و نگرش این مکاتب در نقش خودتنظیمگری بازار و اقتصاد یا لزوم حضور و مداخله دولت در اقتصاد و بازار باید اشاره کرد در اقتصادی که بر مبنای تنظیمگری اقتصاد بنا نهاده شده، محوریت تعادل اقتصاد برعهده بازار و نیروهای عرضه و تقاضاست. پیادهسازی و تقویت نظام رقابت در اقتصاد توان بهینهسازی، تعادلبخشی و شفافیت را در بازار فراهم کرده و رقابت حاصل از مکانیسم بازار ضمن ارتقای کیفیت محصولات تولیدی در اقتصاد، مناسبترین و منصفانهترین قیمت را نیز در بازار تعیین میکند.
باید گفت مکاتب اقتصادی اشارهشده، از سوداگرایان و طبیعیگرایان گرفته تا مکتب اقتصادی کلاسیک و نئوکلاسیک، بر این ایده استوارند که با فراهم کردن شرایط رقابتی در اقتصاد، نیروهای عرضه و تقاضا توان تنظیمگری در بازار را دارند و دخالت دولت در بازار و تحمیل دستوری قیمت و مقدار تولید لازم نیست. در این نگرش، دولت موظف است شرایط بازار رقابتی را فراهم کند و هرگونه دخالت و تحمیل دستوری قیمت و مقدار اتفاقا موجب انحراف بازار از شرایط تعادلی میشود و تبعات رانت و دستکاری قیمت و تنزل کیفیت محصولات تولیدی را ایجاد خواهد کرد.
در نقطه مقابل این نگرش، ضرورت حضور و دخالت دولت در اقتصاد و بازار مطرح میشود بهطوری که طیف طرفدار این نگرش معتقدند به دلیل پدیده شکست بازار، نیروهای عرضه و تقاضا توان ایجاد تعادل در بازار را ندارند و دولت باید برای ایجاد تعادل و حمایت از مصرفکننده در بازار دخالت کند. براساس دیدگاه طرفداران این نگرش، به دلیل ماهیت منفعتطلبی، تولیدکنندگان بهدنبال افزایش و دستکاری قیمتها و کسب سود بیشتر هستند بنابراین در این نوع نگرش، ماهیت بازار و شکست آن، شرایط و بسترهای لازم برای اقتصاد دستوری را فراهم میکند.
باید اذعان کرد تجربه تاریخی اقتصاد ایران از غلبه نگرش اقتصاد دستوری بر اقتصاد بازار حکایت دارد و عمدتا ذهنیت برنامهریزان اقتصادی کشور مبتنی بر برنامهریزی متمرکز بوده و دخالت دولت در بخشهای مختلف اقتصادی حاکم بوده است. حتی در برهههای مختلف، رویکرد تحمیل دستوری قیمتها هم مدنظر قرار گرفته است. نهادسازیهای اقتصاد ایران نیز
بر مبنای نگرش اقتصاد دستوری شکل گرفتهاند. در واقع، نهادهایی همچون سازمان حمایت از مصرفکننده و تعزیرات و دیگر ارگانهای نظارت بر رفتار و عملکرد بازار در جهت نظارت و پایش و کنترل بازار و برای جلوگیری از انحراف قیمتی در بازار ایجاد شدهاند.
به نظر نگارنده، نبود بازارهای متمایل به رقابت، گستره انحصار در بخشهای مختلف صنعتی، بدهبستان دولت و بخشخصوصی و توسعه اقتصاد شبهدولتی سبب شده در اقتصاد ایران شرایط رقابت در بازار فراهم نشود و همین مساله نیز موجب شده تا پدیده اقتصاد دستوری شکل بگیرد و گسترش نهادهای نظارتی در چنین ساختاری توجیه یافته است. حاصل گسترش پدیده اقتصاد دستوری نیز انحراف قیمتهای نسبی و عدمکارایی در اقتصاد ایران بوده است. در ضمن اقتصاد دستوری با ارسال علامت اشتباه به اقتصاد و فعالان اقتصادی موجب شده حیفومیل شدید منابع ملی رخ دهد و غارت و تاراج منابع ملی حاصل تحمیل چنین اقتصاد دستوری بوده است. بالاخص اثرات این پدیده در بخش انرژی مشهود است به طوری که حاصل اقتصاد دستوری به افزایش شدت مصرف انرژی از یکسو و تولید محصولات با اتلاف بالای انرژی منجر شده و توان رقابت محصولات تولیدی کشور را از بین برده است. پایان سخن این است که تجربه تاریخی اقتصاد ایران حداقل در چند دهه اخیر از شکست نگرش اقتصاد دستوری حکایت دارد و جز تحمیل هزینه بیاعتمادی، تشدید رانت و فساد، انحراف قیمتی و تنزل کیفیت و گسترش هزینه نهادهای نظارت (نهچندان کارآمد) حاصل دیگری نداشته و به حیف و میل منابع ملی منجر شده است. در ضمن همین رویکرد اقتصاد دستوری، در بخش انرژی نیز فاجعه آفریده و یکی از ریشههای تشدید ناترازی انرژی و واردات بیرویه به ویژه در بنزین و برق بوده است چراکه علامت اشتباه هم به مصرفکنندگان و هم تولیدکنندگان وسایل انرژیبر صادر کرده و موجبات حیفومیل منابع شده است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 حق بر آموزش کودکان با نیازهای ویژه
✍️ سید جواد حسینی
بهطور کلی حق بر آموزش کودکان در قانون اساسی، سند تحول بنیادین، اسناد داخلی و کنوانسیون بینالمللی کودک از دو منظر مورد توجه قرار گرفته است.
الف- حق بر آموزش کودکان به شکل عام شامل:
١- حق دسترسی به آموزش
۲- حق آموزش استاندارد و باکیفیت
۳- حق آموزش عادلانه با فرصتهای برابر
۴- حق رعایت منزلت و هویت کودکان در آموزش
۵- حق بر آموزش مبتنی بر تفاوتهای فردی
۶- حق آموزش مادامالعمر
ب- حق بر آموزش کودکان در گروههای خاص شامل:
۱- حق بر آموزش کودکان مهاجر
۲- حق بر آموزش کودکان مجهولالهویه
۳- حق بر آموزش کودکان بدون تابعیت و پناهنده
۴-حق بر آموزش کودکان بیسرپرست
یا بد سرپرست
۵- حق بر آموزش کودکان مخاصمات مسلحانه
۶- حق بر آموزش کودکان دارای نیاز ویژه یا آموزش و پرورش کودکان استثنایی.
حق بر آموزش که در صورت فراهمآوری تحقق زمینهای آن موجب عدالت آموزشی و در نهایت عدالت اجتماعی میشود نقطه مقابل فقر آموزشی قرار میگیرد که دستکم دارای دو شاخص حق دسترسی به آموزش و حق آموزش با کیفیت و استاندارد است.
آموزش علاوه بر اینکه حق همگانی و اساسی همه کودکان است..
اما حق آموزش کودکان با نیازهای ویژه و گروههای خاص از جهات مختلفی از اهمیت ویژه برخوردار است.
مهمترین آن در سه قلمرو مهم قابل توجه است:
۱- عدالت آموزشی و نگاه عدالتمحور به آموزش کودکان با نیازهای ویژه و گروههای خاص
۲- نقش آموزشی این دسته از کودکان در کاهش و کنترل آسیبهای اجتماعی و افزایش ضریب امنیتی جامعه و ۳- حساسیت ویژه نظام بینالمللی به تعلیم و تربیت و آموزش این دسته از کودکان.
-کاستیها و علایم مهم فقر آموزشی در دانشآموزان با نیازهای ویژه در جامعه ایران:
اولین پرسش مهم در رابطه با آموزش و حق آموزش کودکان با نیاز ویژه به این شاخص فقر آموزشی مربوط میشود که آیا همه دانشآموزان با نیاز ویژه امکان دسترسی به آموزش و قرار گرفتن در فضای مدرسه را مییابند یا خیر؟ همانطور که میدانیم بر اساس دو شاخص فقر آموزشی یعنی امکان دسترسی به آموزش و نیز آموزش با کیفیت فقر آموزشی کودکان در دنیا ۴۵ درصد است، ۲۵ درصد دانشآموزان از پایین بودن کیفیت آموزش و ۲۰ درصد از عدم دسترسی به آموزش رنج میبرند. اکنون در جامعه ایران ۱۸ میلیون کودک فرصت اتمام دوره تحصیلات عمومی را پیدا نمیکنند، ۱۰ میلیون بیسواد مطلق وجود دارد و حدود یک میلیون بازمانده از تحصیل این وضعیت در حوزه دانشآموزان با نیاز ویژه رنجآورتر است با وجود اینکه پس از راهاندازی سازمان آموزش و پرورش استثنایی از سال ۱۳۷۰ به بعد رشد ۱۷ برابری آموزش کودکان با نیازهای ویژه را شاهد هستیم، اما حداقل ۳۳ درصد کودکان استثنایی تحت پوشش آموزش و پرورش قرار نمیگیرند و بیش از ۵۰ درصد دوره پیش دبستانی را نمیگذرانند. آمار سازمان ملل متحد ۱۵ درصد نرخ شیوع معلولیت را نشان میدهد و قطعا به دلیل ۸ سال دفاع مقدس این نرخ در ایران کمی بیشتر نیز است اکنون در آموزش و پرورش استثنایی کشور ۱۸۰۰ مدرسه خاص استثنایی و حدود ۲۱ هزار مدرسه پذیرای حداکثر بیش از صد هزار دانشآموز با نیاز ویژه را تحت پوشش قرار دادهاند که تعداد کمتر از یک درصد از دانشآموزان را شامل میشود، حال آنکه نورم شیوع معلولیتها در جامعه ۱۵ درصد است. شوربختانه ما در جامعه ایران آمار دقیقی از وضعیت دانشآموزان دارای نیاز ویژه به دلیل عدم غربالگریهای بهنگام نداریم. آموزش و پرورش ایران توسط سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی طرح سنجش سلامت جسمانی و آمادگی تحصیلی را در بدو ورود به دبستان اجرا میکند. بهزیستی نیز غربالگری تنبلی چشم را در ۴ سالگی و وزارت بهداشت و درمان از بدو تولد طرح آبکار را به انجام میرساند. به دلیل عدم هماهنگی بین این سازمانها، سامانه یکپارچه غربالگری و شناخت جامعه هدف به منظور مداخلات به هنگام طلایی وجود ندارد به همین دلیل ما نمیتوانیم آمار دقیق از میزان شیوع وضعیت دانشآموزان با نیاز ویژه را احصا کرده و بر آن اساس نرخ پوشش تحصیلی دقیق این دانشآموزان را محاسبه کنیم. بر اساس برآوردها در ایران ۳ درصد دانشآموزان در گروه کودکان با نیازهای ویژه (کودکان استثنایی) جای میگیرند. با توجه به اینکه در سال جاری تعداد دانشآموزان کشور ۱۵ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر است، بنابراین حدود ۵۰۰ هزار کودک در سنین مدرسه از گروه کودکان استثنایی هستند. تعداد دانشآموزان حاضر در مدارس استثنایی بیش از ۸۰ هزار نفر و در مدارس فراگیر ۲۳ هزار کودک است. مدارس فراگیر مدارسی هستند که اکثر دانشآموزان آن عادی هستند، اما کودکان با نیازهای ویژه نیز در آن مدرسه حضور دارند و مدرسه برای حضور این کودکان مناسبسازی کالبدی و فرهنگی - آموزشی شده است. به لحاظ امور تربیتی و اقتصاد آموزشوپرورش مدارس فراگیر بر مدارس استثنایی ترجیح دارند، زیرا مدرسه فراگیر به لحاظ اقتصادی بهصرفه است. بهطور متوسط در هر مدرسه استثنایی ۵۰ کودک تحصیل میکند که هزینه سنگینی برای آموزشوپرورش دارد و گسترش آن پرهزینه است. در کشور بیش از ۱۰۵ هزار مدرسه عادی و ۱۸۰۰ مدرسه استثنایی وجود دارد. بدینترتیب کودکان با نیازهای ویژه دسترسی کافی به مدارس استثنایی ندارند. حضور کودکان با نیازهای ویژه در مدارس فراگیر موجب برابری فرصت، شادابی و اعتمادبهنفس آنان و برای کودکان عادی نیز موجب تقویت حس نوعدوستی و مسوولیتپذیری میشود. آموزش کودکان با نیازهای ویژه از مقدمات حضور فعال معلولین در جامعه است و موجب کاهش هزینههای زندگی این افراد در طول عمر و اقتصاد کشور میشود.
گروههای تحت پوشش- نکته مهم دیگر آموزش و پرورش کودکان با نیازهای ویژه به گروههای تحت پوشش آن مربوط میشود. هماکنون در سازمان آموزش و پرورش استثنایی ۷ گروه آسیبدیده بینایی، شنوایی، جسمی- حرکتی، چند معلولیتی، ذهنی، اوتیسم و مشکلات ویژه یادگیری تحت پوشش قرار دارند، حال آنکه مطالعات انجام شده در سطح بینالمللی گاه تا ۲۳ گروه از دانشآموزان با نیاز ویژه را تحت پوشش آموزش و پرورش قرار میدهد به عنوان مثال گروه دانشآموزان دارای اختلال گفتار زبان، گروه دانشآموزان دارای نارسایی توجه و بیش فعال، گروه دانشآموزان دارای اختلال طیف اوتیسم که در زیرمجموعه اختلال رفتاری تعریف شدهاند و باید مستقل دیده شوند، گروه دانشآموزان دارای مشکلات سلامت مثل دانشآموز سرطانی بستری در بیمارستان یا دارای بیماریهای خاص، گروه دانشآموزان دارای آسیبهای اجتماعی، کودکان کار، کودکان خیابانی و از جمله گروههایی هستند که میتوانند تحت پوشش سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی قرار گیرند حال آنکه هماکنون بیش از ۷ گروه تحت پوشش نیستند.
🔻روزنامه شرق
📍 وفاق؛ تهدیدها و تحدیدها
✍️ امیر ثامنی
قریب به دو ماه از روی کار آمدن رسمی دولت چهاردهم میگذرد و در این مدت گفتمان یا راهبرد اصلی دولت، حول یک محور مفهومی بسیار مهم یعنی «وفاق ملی» شکل گرفته است. مفهومی سهل و ممتنع که هنوز درباره مختصات، طول و عرض و ابعاد آن وفاقی شکل نگرفته است! این روزها همه از وفاق ملی، ضرورتها و الزامات آن حرف میزنند، بیآنکه درک بینالاذهانی روشنی از چیستی، چرایی و چگونگی آن وجود داشته باشد و هر کسی به اقتضای فهم خود تفسیری از موضوع ارائه کرده و آن را در جامعه گسترش میدهد. این قضیه داستانی است که همواره در فضای افکار عمومی کشور در طی چند دهه اخیر وجود داشته و تکرار شده است و هر بار در شروع یک دولت جدید، یک یا چند ایده یا مفهوم نمادین در هسته مرکزی گفتمان و راهبرد دولتها مطرح شده و به شدت مورد توجه قرار گرفته است؛ ولی در واقعیت با گذشت زمان نه فهم درستی از چیستی آن شکل گرفته و نه در عمل تأثیرات و پیامدهای ماندگار و جدی آن ملاحظه شده است. تنها مصرف واقعی آن هم، مشغول کردن افکار عمومی، اصحاب رسانه و فعالان فضای مجازی به بحث و گفتوگو پیرامون آن بوده است. به یاد بیاوریم در دولت اصلاحات مفهوم جامعه مدنی، آزادی بیان و تسامح را، در دولت نهم و دهم عدالت و مهرورزی را، در دولت یازدهم و دوازدهم، تدبیر، امید و اعتدال را و یا در دولت سیزدهم دولت مردمی را!! شعارهایی گوشنواز که در فاز «شورآفرینی» باقی مانده و هیچگاه (یا خیلی ناقص و کم) به فاز «شعورافزایی» نرسیدند. امروز هم ایده مرکزی دولت چهاردهم در چنین موقعیتی قرار دارد. وفاق یک اصل قطعی و بنیادین برای توسعهیافتگی همه جوامع است و جز با همراهی، همدلی و همکاری (سه جزء اصلی وفاق) توسعه اساسا محلی از اعراب ندارد. با این حال غفلت تاریخی از روند فزاینده و هشداردهنده واگراییهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی درون و برون نظام سیاسی، دولت و مردم سبب شده تا مفهوم به فراموشی سپرده شده «وفاق»، امروز به اسم رمز عملیات نجات کشور از مصائب و چالشهای فعلی و آتی تبدیل شود. واقعیت تلخ ولی غیرقابل انکار این است که در ایران امروز به سبب تداوم و تکثر ناکارآمدیها در حکمرانی کشور، ابژه «قدرت» (اعم از قدرت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) به صورت پراکنده و غیرمتمرکز به صورت مجمعالجزایری از افراد، گروهها، اقوام، دستگاهها، نهادهای ناهمسو، عمدتا غیرپاسخگو و نظارتناپذیر توزیع شده و سوژه «حکمرانی» را دچار اختلال در مسیریابی، تشخیص موقعیت و اتخاذ تصمیمات صحیح کردهاند. لذا حرکت در مسیر توسعه، جز با مهارزدن به این روند بیپایان واگراییها میان همه ارکان و اجزا (نظام سیاسی، دولت و مردم) و چارهاندیشی برای فیصلهدادن به آنومی حکمرانی در کشور اساسا شدنی نیست. لذا اگر میخواهیم «وفاق» به عنوان ایده مرکزی دولتی که شاید آخرین فرصت عبور نسبتا نرم از بحرانها و تنگناهای کشور برای ایران باشد، این بار شکست نخورده و امید مردم برای تغییر و تحول را ناامید نسازد و بساط یأس و قهر مجدد با سیستم و صندوقها را ایجاد نکند، باید از تجربه ذیقیمت دوره اصلاحات و دوره اعتدال در تفسیر و تحقق این ایده نهایت بهرهبرداری صورت گیرد. باید این ملاحظه مهم را دانست که مردم ما در طی این دوران هم بیش از پیش مطالبهگرتر و هم بیش از پیش کمصبرتر شدهاند و متوقف کردن راهبرد وفاق در مرحله شعار و عدم تعین واقعی آن در ساحت حکمرانی و تجلی آن در تصمیمگیریها و اقدامات، بیشک خیلی زود دولت چهاردهم را در افکار عمومی با چالش مقبولیت مواجه کرده و سرمایه اجتماعی نمادین دولت در اجرای وعدههای رئیسجمهور که مهمترین پشتگرمی و سرمایه دولت است از دست خواهد رفت. در طی این دو ماه آن برداشتی که از مفهوم وفاق به افکار عمومی و فضای رسانهای کشور مخابره شده است، یک مفهوم تقلیل یافته و سطحی بوده که بر استفاده از نیروهای همه جریانات سیاسی در مناصب دولتی تأکید داشته و به زعم برخی (منتقدین و مخالفین) بیشتر به یک مانور فریب برای تسخیر دولت از سوی گروه دیگری از جریانات سیاسی شبیه بوده است؛ اما آن چیزی که از راهبرد وفاق انتظار میرفت، بیشک بسیار مترقیتر و پیشرفتهتر از چیزی هست که در حال حاضر نمایش داده شده است. کشور ما در چند سطح با شکافها، واگراییها و تعارضهایی مواجه هست که در هر سطحی نیز شرایط و پیچیدگیهای قابل توجهی بر آن مترتب است: درون نظام سیاسی میان قوا و ارکان اصلی، درون دولت، میان دولت و مردم و در نهایت میان مردم.
واقعیت این است که ما در ایران دچار یک سردرگمی و اعوجاع بزرگ در تعیین الگو، فرم، محتوا و رویههای حکمرانی هستیم و علیرغم ابلاغ بیانیه گام دوم انقلاب و نیز تعیین سیاستهای کلی نظام در بخشهای مختلف، تسلط سیاست بر اقتصاد سبب شده اقتصاد کشور به شدت شکننده و آسیبپذیر و به طور مرتب از تکانههای سیاسی متأثر شود. ازاینرو با نشت ناکارآمدی اقتصادی و پیامدهای مترتب بر آن (تورم، بیکاری، رشد اقتصادی نوسانی و وابسته به نفت، نظام معیوب مالیاتستانی و ...) به سایر حوزهها از جمله فرهنگ، جامعه و سیاست، یک چرخه معیوب از ناکارآمدی در حکمرانی شکل گرفته که بیرونآمدن از این چرخه معیوب جز از طریق همراهی، همدلی و همکاری همه ارکان و اجزای کشور برای پیدا کردن سر کلاف درهمتنیده مصائب کشور و تشخیص صحیح اولویتها و گرانیگاهها مقدور نیست. تحقق راستین راهبرد وفاق یک موضوع هرمی است که چند لایه متواتر «بینش»، «گرایش»، «منش»، «روش» و «کنش» را باید دربرگرفته و الگوی توسعه، رویکردها، روشها و اقدامات را مبتنی بر اصل کاهش واگراییها و تقویت همگراییها در چارچوب نیل به منفعت ملی بازتنظیم کند. بر همین اساس اهداف، ساختارها، فرایندها و رویههای حکمرانی در کشور متناسب با الزامات و اقتضائات مترتب تحول و دگرگونی مییابند. ترجمان راهبرد وفاق در عرصه عمل باید بر اجماع روی اولویتها و فوریتهای کشور از سوی دولت و مجلس به عنوان دو بازیگر اصلی توسعه کشور و نیز جلب اعتماد و همراهی بخش غیردولتی (اعم از بخش خصوصی، شرکتهای دولتی، نهادهای غیردولتی و حاکمیتی) در این مسیر متمرکز باشد. این اولویتها و فوریتها باید در قالب محیط بزرگ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور بازخوانی، تشخیص و مبنای اجماع قرار گیرد. نمیتوان پیوندها و تأثیر و تأثر حوزههای مختلف را بر یکدیگر نادیده گرفت و انتخاب این اولویتها و فوریتها را در یک محیط تکبعدی انجام داد. نمیتوان بدون وجود دولتتوسعهگرا، توسعه را همچنان در بند دولت محدود کرد و بخش خصوصی را همچنان از فرایند توسعه کشور دور نگاه داشت. امروز هم در موضوع طرح حجاب و عفاف، هم در موضوع طرح صیانت از فضای مجازی، هم در موضوع مهاجران و اتباع، هم در موضوع عدم تعادلها و نابرابریهای منطقهای در کشور، هم در موضوع توسعه دریامحور و مکران، هم در موضوع جهش تولید مسکن، هم در حوزه ناترازیهای مالی و زیستمحیطی، هم در ناترازیهای انرژی و هم در شکافهای درون و بین نسلی جامعه دیدگاههای گوناگونی بین دولت، مجلس و نخبگان دانشگاهی کشور در خصوص اولویت و فوریت آنها وجود دارد و با قاعده رایج حکمرانی در کشور که همه باید راضی باشند، منابع و اعتبارات محدود کشور فیمابین این حوزهها به صورت قطرهچکانی تقسیم شده و لذا در عمل میبینیم که وضعیت هیچیک بدتر نشده باشد، بهتر نیز نشده است. واقعیت این است امروز آنتروپی و بینظمی بسیار بالای اکوسیستم قدرت در کشور و کلونیسازی و جزیرهایسازی تدریجی قدرت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) سبب شده تا اصلاح حکمرانی در کشور با یک امتناع جدی از سوی کاسبان ناکارآمدی و ذینفعان رانتی مواجه باشد. این در حالی است که پیامی که مردم در ۱۵ تیرماه امسال با رأی خود به نظام سیاسی ارسال کردند، پیام تحولخواهی و اصلاحات بود: پیام جمع کردن سفرههای متعدد رانتخواری و ویژهخواری و کنار گذاشتن دعواهای سیاسی برای گرهگشایی از زندگی مردم؛ پیام بازتنظیم همه رویکردها و سیاستهای حکمرانی بر مبنای منفعت ملی و خواست اکثریت مردم. در پایان باید گفت؛ انتظار میرود در قالب راهبرد وفاق تکلیف بسیاری از دوگانهها و الاکلنگبازیهای حیدری- نعمتی میان جریانات سیاسی درباره مدیریت کشور در موضوعاتی چون تحریمها، رابطه با جهان، حجاب و عفاف، احزاب، زنان، فضای مجازی، نسل جدید و ارزشهای متفاوت آن، خصوصیسازی واقعی اقتصاد، قیمتگذاریهای دستوری، نظام یارانهها و... مشخص شده و کشور بیش از این هزینه تداوم برخی رویکردها و سیاستهای غلط و آزمون پسداده را ندهد. امروز باید همه منابع و امکانات کشور (اعم از دولت، بخش خصوصی، بانکها، شرکتهای دولتی و شبهدولتی، بنیادها و نهادهای حاکمیتی و...) در صراط مستقیم توسعه ملی بسیج شده و به جد از راهبردهای زیگزاگی و متنافر با منفعت ملی اجتناب شود.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرورت ایجاد زیرساختهای فناورانه
✍️ کیوان نقرهکار
وقتی صحبت از رشد تولید می شود باید هم عوامل درون سازمانی و هم عوامل برون سازمانی مورد توجه قرار گیرد. باید استفاده از تجهیزات مناسب و بالا بردن سطح دانش در دستور کار قرار گیرد. از سوی دیگر قوانین و مقررات باید در راستای تسهیل فعالیت و عملکرد شرکتهای دانش بنیان بازنگری و اصلاح شود. بالابردن سطح دانش در این شرکتها نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
قوانین و مقررات برای سرعت گرفتن تولید و تسهیل گری برای فعالیت این شرکتها از طریق دولت و دیگر سازمانهای مرتبط باید انجام شود. امکان پرداخت تسهیلات و وام ها باید در دستور کار باشد. همچنین روابط باز تر با دنیا و دیگر کشورهای جهان در جهت تسهیل تجارت و صادرات باید دیده شود. معرفی شرکتهای دانش بنیان به دیگر کشورها نیازمند بهبود در روابط بین الملل است.
بنابراین یک زنجیره ای از اتفاقات، تجهیزات و نیروی انسانی یک شرکت دانش بنیان باید کنار هم قرار گیرد تا به رشد تولید در اقتصاد کمک کند. از آنجایی که که اکثر این شرکتها توسط فارغ التحصیلان، نخبگان و نابغه ها بنیان گذاری و اداره می شوند، می بایست توجه ویژه ای به آنها داشته باشیم. به عبارت بهتر باید اولویت توجه به این شرکتها باشد. دانش بنیان ها نباید در اولویت های پایین تر قرار گرفته و از دید دور بمانند.
زیرساخت های فناورانه باید ایجاد شود. از این طریق این شرکتها به راحتی خواهند توانست دانش خود را به روز کنند و از روابط با دیگر کشورها انتقال فناوری تحقق پیدا کند. با بهبود روابط با دیگر کشورها دانش روز در اختیار دانش بنیان ها قرار خواهد گرفت. لازم به ذکر است در هر حوزه ای که تولید وجود دارد نیاز به روابط باز با دیگر کشورها هستیم. این اتفاق مختص به دانش بنیان ها نمی شود. تولید و صادرات باید از طریق بهبود روابط با دنیا توسعه پیدا کند. البته محصول دانش بنیان چون قابلیت یک محصول نوآورانه، خاص و منحصر به فرد را داراست، می تواند یک موقعیت کم نظیر برای رونق تولید را به همراه داشته باشد
در خصوص توسعهبخشی به فرصتها، ما به توسعه بازارهای بینالمللی نیاز داریم. ما باید فرصت لازم را به شرکتهای مربوطه جهت بهرهگیری از زیرساختهای جهانی مثل شبکههای اجتماعی فراهم کرده تا آنها بدون هیچ مشکلی از این پیامرسانهای بینالمللی استفاده کنند.
در سطح بالاتر، دولت باید ارتباطات کلان داشته باشد. مسائلی ازایندست باید صورت گیرد تا شاهد تحولات چشمگیر و واقعی در این حوزه باشیم. شرایط بیثبات در اقتصاد کشور و نوسانات ارزی، کار این شرکتها را برای پیشبرد اهدافشان بسیار سخت و پیچیده کرده است.
مطالب مرتبط