🔻روزنامه تعادل
📍 تولد خاورمیانه جدید از بطن تحولات اخیر
✍️ حسن بهشتیپور
هرچند تحلیلگران در شرایط فعلی منطقه به دادههای محرمانه دسترسی ندارند اما اخبار علنی حاکی است که ایران در ۳بخش اصلی فعالیتهای خود در سطح منطقه را دنبال میکند.
۱) دیپلماسی پویا و فراگیر: نخستین بخش از فعالیتهای دولت تحرکات مناسب در بخش دیپلماسی است که عباس عراقچی با سفر به کشورهای مختلف منطقه آن را پیگیری میکند. در این راستا عراقچی با سفر به کشورهایی چون لبنان، سوریه، قطر، عراق، عربستان، عمان، اردن، مصر و نهایتا ترکیه تلاش میکند، گفتوگوها را در عالیترین سطح دنبال کند. این روند دیپلماتیک نشان میدهد که دولت چهاردهم و ایران در حوزه دیپلماسی شفاف و صریح عمل کرده است. در این سفرها هم سیاستهای ایران در این بحران تشریح میشود و هم هشدارهای لازم به برخی از این کشورها داده میشود که احیانا همراهی خاصی با صهیونیستها علیه ایران و محور مقاومت نداشته باشند.
۲) بخش اصلاح و بازسازی: در این بخش ایران تلاش میکند سازماندهی مجددی در محور مقاومت و نیروهایی چون حزبالله و حماس صورت دهد. این نیروها در مواجهه با دشمن، همانطور که ضرباتی وارد کردهاند، ضرباتی را نیز متحمل شدهاند. برای پوشش این ضربات لازم است، سازماندهی مجددی در ابعاد مختلف رهبری، لجستیکی، راهبردی و... صورت گیرد. در واقع ایران تلاش میکند این بازسازیها و همافزاییها به سرعت انجام شود تا حماس و حزبالله با نهایت قدرت و استحکام و برنامهریزی در برابر دشمن بایستند و از منافع خود دفاع کنند.
۳) پدافند داخلی در برابر تحرکات دشمن: در سومین مرحله از راهبردها، ایران به دنبال حفظ پدافند داخلی و حفظ آمادگیهای درونی در برابر هر نوع حمله است. بایدن اخیرا در اظهارنظری عجیب اعلام کرده، از روز، ساعت، زمان و مکانهایی که اسراییل قصد حمله به آنها دارد، آگاه است. این اظهارنظر از جنبهای خاص نشاندهنده شراکت امریکا در جنایات اسراییل علیه مردم منطقه است. البته شاید این معنا را نیز داشته باشد که امریکا تلاش میکند، تحرکات طرف مقابل را کنترل کرده و از فراگیر شدن دامنه بحران جلوگیری کند.
اما موضوع مهمی که در تحلیلها باید به آن توجه کرد آن است که اساسا جنبشهایی در سطح و گستره حماس، حزبالله و سایر ارکان مقاومت، متکی به رهبران خود نیستند بلکه گزارههای فکری و عقیدتی، همچنین سلسلهمراتب و ساختارهای فرماندهی و اجرایی آنهاست که دارای اهمیت است. روشن است که ترور اسماعیل هنیه، سید حسن نصراله و شهادت یحیی سنوار به معنای پایان تثرگذاری حماس و حزبالله نیست. همانطور که ترور شیخ احمد یاسین رهبر و بنیانگذار حماس، این جریان را به سمت پایان سوق نداد بلکه پویاتر، قدرتمندتر و اثرگذارترین ساخت. این نوع جنبشهای فکری و مبارزاتی که برای استقلال کشورشان از چنگال دشمنان اشغالگر تلاش میکنند با ترور، مرگ و شهادت رهبرانشان پایان نیافته و اتفاقا پس از این رخدادها با دامنه تاثیرگذاری وسیعتر فعالیت میکنند. پرسشی که پس از این توضیحات ممکن است به ذهن خطور کند آن است که سرنوشت منطقه پس از این تحولات چه خواهد شد و به کدامین سو میرود؟ معتقدم منطقه خاورمیانه در وضعیت گذار قرار دارد. نقطه عطف مهمی در ۷اکتبر شکل گرفت که دامنه وسیعی از رخدادها و تحولات بعدی را ایجاد کرده است. اما اگر قرار باشد تحلیل درستی از چرایی بروز رخداد ۷اکتبر ارایه شود باید به دوران قبل از این تاریخ هم توجه شود. دورانی که صهیونیستها یک زندان بزرگ و جهنمی در غزه ایجاد کرده و حیات مردم را با خطر مواجه ساختند. بنابراین بهطور قطع میتوان گفت منطقه غرب آسیا در حال گذار است. اما نقاط عطفی هم دارد. ترور سیدحسن نصرالله یکی از نقاط عطف بزرگ در منطقه و حیات جنبشهای مقاومت است. همانطور که اشاره شد، جنبشهای مقاومت هرچند از رفتن رهبرانشان تاثیر میپذیرند، اما این آیند و روندها این جنبشها را با پایان مواجه نمیسازد. در این دوران گذار بسیار دشوار است که حرکت منطقه به سمت و سوی خاصی را پیشبینی کرد.
چون مولفههای بسیاری در تحولات نقش دارند، اما با قطعیت میتوان گفت که خاورمیانه دیگر رنگ و بوی سابق را نخواهد داشت و خاورمیانه جدیدی در حالی شکلگیری است. اینکه کدام نیروها، دست بالا را در تحولات آتی منطقه خواهند داشت؟ هنوز روشن نیست، اما با قطعیت میتوان گفت که با خاورمیانه جدیدی روبهرو خواهیم شد. اینکه این خاورمیانه چه شکل و شمایلی دارد و کدام بازیگران در آن نقش مهمتری دارند، مستلزم کار فکری مداوم و بررسی همهجانبه است که نهادهای استراتژیک و مراکز تحقیقاتی باید روی آنها کار کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مقایسه برخورد اروپا و ایران با مهاجران
✍️ دکتر حسین عبده تبریزی
بهگمان من موضوع مهاجران افغان در ایران فرق بزرگی با مشکل مهاجران در اروپا دارد؛ اما در ظاهر امر نحوه برخورد ایرانیان و برخی صاحبنظران با افغانها بیشباهت با برخورد اروپاییان با مهاجران جنگزده خاورمیانه و شمال آفریقا نیست.
مشکل مهاجران در اروپا موضوعی پیچیده و چندوجهی شده که آثار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گستردهای به همراه دارد. تعداد زیاد مهاجران چالشهای جدی در اروپا ایجاد کرده است؛ در ایران نیز تعداد زیاد افغانها در برخی مناطق و حضور اکثریتی آنان در برخی شهرهای کوچک نگرانی عمیق ایجاد کرده است.
ورود مهاجران به کشورهای اروپایی، فشار زیادی بر سیستمهای خدماتی مانند مسکن، آموزش و بهداشت وارد کرده است. در کشورهایی مانند ایتالیا و یونان هم زیرساختهای کافی برای پذیرش این حجم از جمعیت مهاجر وجود ندارد. در ایران چنین احساسی وجود ندارد و بیشتر اشارهها به استفاده خارجیها (مهاجران و جمعیت کشورهای همسایه) از یارانههاست.
کمتر شنیده شده است که آنان را برای کمبود خدمات آموزش یا بهداشت در ایران مقصر بشناسند. در اروپا، افزایش حضور مهاجران به نگرانیهای امنیتی منجر شده است؛ بهویژه پس از وقوع حملات تروریستی در اروپا و تبلیغات رسانهای، احساس عدمامنیت در میان مردم اروپا تقویت شده است. در ایران این بُعد مثل اروپا پررنگ است. رسانهها و شبکههای اجتماعی دائما از وقایعی نگرانکننده صحبت میکنند که یک طرف آن مهاجران افغانی هستند.
ورود مهاجران به اروپا و مشکلات همراه با آن، فرصتهایی برای احزاب راستگرا و ملیگرا ایجاد کرده تا از احساسات عمومی بهرهبرداری کنند و با استفاده از زبان بیگانههراسی و ترس «از دست رفتن هویت ملی» مردم را به سمت خود جذب کنند. تبلیغات این احزاب مهاجران را تهدیدی برای امنیت، فرهنگ و ارزشهای اروپا معرفی میکنند. برخی گروههای افراطی با سوءاستفاده از شرایط مهاجران، اقدام به نفرتپراکنی میکنند که نتیجه آن افزایش حملات نژادپرستانه و رفتارهای خشونتآمیز علیه مهاجران بوده است.
در ایران احزاب آنچنان فعال نیستند که اعلام مواضع دائمی کنند؛ اما ترس از تغییر بافت جمعیتی و ترس «از دست رفتن هویت ملی» کاملا بر بحثها مستولی است. نفرتپراکنی علیه افغان هم مشاهده میشود. نقطه افتراق بزرگ در مقایسه اروپا و ایران، قوت ملیگرایی در بسیاری از کشورهای اروپایی است که در حال رشد هم هست و این امر باعث شده که دولتها به فشارهای عمومی برای بستن مرزها و کنترل سختتر ورود مهاجران تن بدهند. اما احساسی نسبتا عمومی در ایران آن است که ملیگرایی در ایران نه تنها تقویت نشده، بلکه تضعیف هم شده است.
تفاوت دیگر به برخورد دولتها برمیگردد. در پی افزایش ورود مهاجران، بسیاری از کشورهای اروپایی قوانین سختگیرانهتری را برای پذیرش پناهندگان و مهاجران وضع کردهاند. اخذ ویزا، پناهندگی و حتی اجازه کار با موانع بزرگ مواجه شده، درحالیکه دولت سیزدهم ظاهرا اقدامی برای کنترل ورود غیرقانونی مهاجران انجام نداده و دولت چهاردهم هم راهبرد روشنی برای رفتار با مهاجران قانونی یا غیرقانونی انتشار نداده است. به نظر میرسد که تحت فشار عمومی، اقداماتی شروع شده که درجه موفقیت و تداوم آنها بهدلیل بیبرنامگی در پرده ابهام است.
کینه اروپاییان نسبت به مهاجران در اروپا زمینههای اقتصادی جدی دارد. مهاجران در اروپا اغلب در مشاغل کمدرآمد مشغول به کار میشوند و برخی مردم اروپا احساس میکنند که خارجیها شانس آنان برای یافتن شغل را کاهش میدهند. ترامپ در آمریکا نیز همین مساله را تبلیغ میکند. ترس از بیکاری در برخی کشورها، همراه با نگرانیهای امنیتی، مردم را در اروپا به این باور رسانده که مهاجران بار اضافی بر دوش اقتصاد و امنیت کشور هستند.
در ایران ترس از رقابت اقتصادی در مقایسه با بحث امنیت ضعیفتر است. برخی مردم مثل پارهای در اروپا به این نتیجه رسیدهاند که بهزودی افغانها ایران را تسخیر خواهند کرد و ایرانیان اقلیت جمعیت را تشکیل خواهند داد. برخی حتی فراتر میروند و مردمی را که از ظلم طالبان گریختهاند، پیشقراولان لشکر طالبان مینامند. گستردگی تبلیغات ضد مهاجرتی تا به آن حد است که حتی معدود مهاجرانی که به شکل قانونی وارد ایران شدهاند یا سالهاست در ایران زندگی کردهاند هم قربانی قضاوتهای نادرست و تبعیض میشوند.
اروپا سخت به مهاجران خود نیاز دارد. بسیاری از کشورهای اروپایی با مشکل پیری جمعیت مواجهند؛ رشد منفی جمعیت آنان را فعلا (و تا زمان استقرار گستردهتر روباتها) به نیروی کار جوان و ماهر خارجی نیازمند کرده است. در برخی صنایع مانند ساختوساز، کشاورزی و خدمات خانگی، بسیاری از مشاغل توسط مهاجران اداره میشود. ایران هنوز با مشکل حاد پیری جمعیت و کاهش نرخ زادوولد روبهرو نیست. اما به دلایل مختلف و از جمله پایینماندن سطح دستمزدها در کشور، صنعت ساختمانی و خدمات نگهبانی و خانگی و حتی برخی فعالیتها در صنایع و کشاورزی و دامپروری بدون افغانها نمیچرخد.
بسیاری از شهروندان ایران مثل اروپاییان بهدلیل سختی کار یا دستمزد پایین، علاقهای به اشتغال در مشاغلی ندارند که مهاجران اغلب آنها را انجام میدهند. تعجبآور است در جامعهای که درآمد بخش قابلملاحظهای از خود مردم بسیار پایین است، نرخ مشارکت در اقتصاد زنان و مردان تا این حد نازل است. در غیبت مهاجران افغانی، سطح دستمزدها باید بسیار افزایش یابد تا مشاغلِ در اختیار آنان توسط ایرانیان اشغال شود.
در بسیاری از کشورهای اروپایی و از جمله کشورهای پیشرفتهتری چون آلمان و سوئد، نیاز شدیدی به نیروی کار ماهر و متخصص در حوزههای فنی، مهندسی، فناوری اطلاعات و بهداشت وجود دارد. کمبود نیروی متخصص بومی، شرکتها را به جذب مهاجران ماهر و متخصص از کشورهای دیگر سوق داده است.
نیاز ایران در این حوزه نیز بسیار گسترده است. اما برخلاف اروپا، ایران نه تنها قدرت جذب هیچ فرد متخصص تراز اولی را ندارد، بلکه خود بهطور مداوم و افزایشی شاهد مهاجرت جوانان ردههای بالای دانشی و مهارتی خود است. گزارش دکتر امیر کرمانی درباره روند برگشت مهاجران متن دقیق و تکاندهندهای است. این مطالعه از ۴۰۰میلیون داده لینکدین استفاده کرده و مطالعه آن به خوانندگان این مقاله توصیه میشود.
مهاجران افغان در ایران برخلاف مهاجران اروپایی تنها نیروی کار هستند و در ایجاد فرصتهای شغلی جدید نقشی ندارند، کارآفرین نیستند و کمتر با تاسیس کسبوکارهای کوچک و متوسط رسمی، به رشد اقتصادی ایران کمک میکنند. تنوع فرهنگی و دیدگاههای مختلف مهاجران افغانی در ایران به ایجاد نوآوریهای جدید و افزایش خلاقیت در صنایع مختلف کمک نمیکند. این تنوع بازارها را در ایران گسترش نمیدهد و اقتصاد کشور ما را رقابتیتر نمیکند.
مهاجران در اروپا با ورود به بازار کار، به اقتصاد کشور میزبان کمک کرده و مالیات پرداخت میکنند. این امر به دولتها کمک میکند تا بودجه لازم را برای تامین اجتماعی و خدمات بهداشتی فراهم کنند؛ بهویژه در کشورهایی که جمعیت سالخورده در حال افزایش است و تعداد کمی از جوانان مشغول به کار هستند. در ایران بهدلیل غیررسمیبودن عمده مهاجران، کمتر مهاجر افغانی را میشناسیم که مالیات پرداخت کند. آن عده از افغانها که دارای ویژگیهای بالای مهارتی و کارآفرینی هستند یا ثروتی دارند، مثل خود ایرانیان، جذب اروپا و کانادا میشوند. بالطبع، مهاجران افغانی به تقویت سیستمهای بازنشستگی و تامین اجتماعی در ایران هم کمک نمیکنند و با افزایش تعداد شاغلان، به پایداری این سیستمها یاری نمیرسانند.
تعهدات اخلاقی و قانونی برای پذیرش پناهندگان و مهاجران در کشورهای اروپایی وجود دارد. یادمان نرود که آلمان در پاییز سال۲۰۱۵ بیش از یکمیلیون پناهنده را که بیشتر سوری بودند، پذیرفت و آنگلا مرکل بهدلیل سیاست باز خود نسبت به پناهجویان، به شهرت جهانی دست یافت. او بیشتر بر وظیفه انسانی و اخلاقی پذیرش پناهندگان تاکید میکرد و عباراتی مانند Wir schaffen das (ما از پس آن برمیآییم) را استفاده میکرد که به نماد رویکرد او تبدیل شد. یعنی با وجود مشکلات و چالشها، اتحادیه اروپا بر اساس اصول حقوق بشر خود را موظف میداند به کمک کسانی برود که از جنگ، فقر و آزار و اذیت فرار میکنند و هنوز هم این کار را انجام میدهد؛ هر چند که این کمکها آن جوامع را دوپاره کرده و به رشد احزاب دست راستی انجامیده است.
در ایران، این حس انسانی و تعهدات اخلاقی ضعیفتر از اروپا نیست. ما بار زیادی از مشکلات همسایگانمان در عراق و افغانستان را به دوش کشیدهایم. از نظر اخلاقی و انسانی بدهکار نیستیم، اما نباید با برخورد نسنجیده و ناصواب و بهویژه با بیبرنامگی اجازه دهیم دنیا و افغانها قضاوت نادرستی درباره وظیفهشناسی ایرانیان نسبت به همنوعان داشته باشند. با وجود اینهمه زحمت و خسارت در پذیرش مهاجران و ارائه پناهندگی به آنان، چرا این خدمات به بهبود وجهه بینالمللی ایران و تقویت دیپلماسی فرهنگی و روابط بینالمللی ما کمک نکرده است؟
ادغام مهاجران در اروپا با چالشهای متعدد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مواجه شده است. یکی از بزرگترین موانع در ادغام مهاجران، ناتوانی در یادگیری زبان کشور میزبان است که مانع ایجاد ارتباطات اجتماعی قوی شده است. این مانع در ایران غایب است و زبان فارسی افغانها در کوتاهمدت ممکن است با زبان فارسی ما ایرانیان قابلتشخیص نباشد. اختلافات فرهنگی، از جمله عادات، باورها و آداب و رسوم افغانها هم موجب سوءتفاهم و تنش میان مهاجران و ایرانیها نمیشود و نگرانی از تغییر هویت فرهنگی هم نداریم.
در کل افغانها از ما مذهبیتر و متعصبتر به نظر میرسند و گاه همین تعصبها و سوءتلقیها باعث بروز حوادث ناگواری شده است.مهاجران در بسیاری از جوامع اروپایی با تبعیض نژادی و قومی مواجهند که مانع از دسترسی آنان به فرصتهای شغلی و آموزشی برابر میشود. این تبعیض ممکن است در استخدام، خدمات عمومی و حتی برخوردهای روزمره مشاهده شود.
این تبعیضات در جامعه ما شدت بیشتری دارد و حتی سیاست رسمی و مشخصی در قبال استفاده افغانها از نظام آموزشی و خدمات عمومی در ایران وجود ندارد.در اروپا قوانین مهاجرتی دائما پیچیدهتر شده و فرآیندهای طولانیمدت اخذ اقامت و تابعیت، برای مهاجران مشکلات زیادی بهوجود آورده است.
در ایران قوانین و رویههای اجرایی حتی روشن نیست. بسیاری از مهاجران بهدلیل مشکلات قانونی نمیتوانند بهراحتی در کشور ما ادغام شوند و در دسترسی به شغل، مسکن و خدمات عمومی با محدودیت مواجه نشوند. جامعه ایرانی همیشه حضور آنان را موقت ارزیابی میکند. معمولا مردان افغان مجرد به ایران میآیند و ازدواج آنان با زنان ایرانی کمتر مورد استقبال قرار میگیرد. وضعیت نامشخص آنان باعث شده است که نتوانند بهراحتی در جامعه ایرانی ادغام شوند. این عدماطمینان به آینده، مانع از برنامهریزی بلندمدت آنان میشود.
کودکان مهاجر بهویژه آنان که تازه وارد اروپا شدهاند، ممکن است دسترسی محدودی به سیستم آموزشی داشته باشند. این موضوع بهدلیل مشکلات زبانی، وضعیت نامشخص حقوقی یا مشکلات مالی بروز میکند. در ایران در این زمینه نیز تصمیمگیری روشنی نبوده و تا این اواخر گفته میشد که کودکان افغانی از حق دریافت آموزش رایگان محروم بودهاند. در اروپا برخی کودکان مهاجر با تبعیض و نژادپرستی در مدارس هم روبهرو میشوند که میتواند به احساس نارضایتی و انزوای اجتماعی آنان منجر شود و مانع از ادغام کامل آنان در جوامع اروپایی شود. در ایران موارد مشابه کمتر گزارش شده، اما بیشک این نوع تبعیضها در مدارس ما هم وجود دارد.
مهاجران در اروپا اغلب در مناطق حاشیهنشین یا محلههای فقیر زندگی میکنند که امکانات کمی دارند. این مساله باعث ایجاد فاصله اجتماعی و اقتصادی بین مهاجران و بومیان اروپایی میشود و مانع از ادغام کامل آنان در جامعه اروپا میشود. من خود حتی در کشورهای اروپایی پیشرفتهتری چون دانمارک شاهد تمرکز بالای مهاجران در مناطق خاصی از شهر کپنهاگ بودم که منجر به ایجاد گتوهای فرهنگی شده بود. در ایران این نوع تجمع و تمرکز افغانها باعث هراس گسترده شده است. این موضوع، اگرچه احساس امنیت و حمایت از یکدیگر را در جامعه مهاجر افغانی تقویت میکند، اما از تعامل و ادغام آنان با جامعه ایرانی جلوگیری کرده است.
نسل دوم مهاجرانی که در اروپا به دنیا آمدهاند و بزرگ شدهاند، با چالشهای هویتی مواجهند. آنان اغلب بین فرهنگ والدینشان و فرهنگ جامعه میزبان قرار دارند و این تضاد به بحران هویتی و احساس تعلق دوگانه منجر شده است. عدمادغام کامل و احساس انزوا در برخی از جوانان مهاجر آنان را به سمت گروههای افراطگرا سوق داده است و از این احساسات برای جذب و استفاده از آنان بهرهبرداری میشود.
بدون مطالعه همه بررسیهای انجامشده، احساس من آن است که این مشکل برای نسل دوم مهاجران افغانی در ایران کمتر است. اما کم نیست پیامهایی که در صفحات شبکههای اجتماعی درج میشود و خبر از طالبانیبودن مهاجران افغان میدهد. من خود این پیامها را باور ندارم و فکر نمیکنم افغانهایی که از ظلم طالبان گریختهاند دوباره گرفتار القاعده، داعش و طالبان شوند.
حضور تعداد زیاد مهاجران، بهویژه از مناطق جنگزده خاورمیانه و شمال آفریقا، در اروپا فشار زیادی بر سیستمهای خدماتی مانند مسکن، آموزش و بهداشت وارد کرده است. برخی کشورها در اروپا توانایی مدیریت این حجم از جمعیت را ندارند. افزایش حضور مهاجران منجر به نگرانیهای امنیتی هم شده است.
ما در ایران با چالشهای قانونی و بوروکراتیک برای مدیریت مهاجران مواجهیم. قوانین مهاجرتی یا وجود ندارند یا آن قدر پیچیدهاند که ما از آنها سردرنمیآوریم. فرآیندهای طولانیمدت برای اخذ اقامت و تابعیت برای مهاجران مشکلات زیادی بهوجود آورده است. بسیاری از مهاجران بهدلیل مشکلات قانونی نمیتوانند بهراحتی با جامعه ایرانی ادغام شوند و در دسترسی به شغل، مسکن و خدمات عمومی با محدودیت جدی مواجهند. آنان وضعیت حقوقی نامشخص دارند. این عدماطمینان به آینده، مانع از برنامهریزی بلندمدت آنان میشود.
ضرورتهای سیاستی
ایران بهشدت اروپاییان به مهاجران نیاز ندارد تا به مشکلات جمعیتی، اقتصادی و نیروی کار خود پاسخ دهد. هرچند مسائل مرتبط با مهاجرت برای ما با چالشهای اجتماعی و سیاسی حاد همراه بوده، اما با مدیریت صحیح و سیاستهای ادغام و پذیرش منطقی، مهاجران میتوانند بهعنوان نیرویی موثر در تقویت اقتصاد و جامعه ایران نقشآفرینی کنند.سیاست ادغام اصولا در برنامههای دولت ایران جایی ندارد. مهاجران اغلب در مشاغل کمدرآمد و غیررسمی مشغول به کارند که نه تنها به تثبیت اقتصادی آنان کمک نمیشود، بلکه مانع از ادغام اجتماعی آنان نیز میشود.
ادغام مهاجران در جامعه ایرانی با چالشهای فراوانی روبهرو است که نیاز به سیاستهای جامع و هماهنگ دولت و مجلس دارد. ایران باید با برنامههای آموزشی مناسب، قوانین حمایتی و ترویج تعاملات فرهنگی، به ادغام بهتر مهاجران افغان در جامعه ایران کمک کند. ایجاد فرصتهای شغلی برابر، کاهش تبعیض و تشویق به مشارکت فعال مهاجران در اجتماع، چالشها را کاهش میدهد و با رشد و توسعه همهجانبه ایران هم تعارضی ندارد و حتی به آن کمک میکند.
مشکل مهاجران در ایران چندبعدی شده که به سیاستهای جامع و منسجم از طرف حاکمیت نیاز دارد. از یکسو، ایرانِ امروز برای حفظ امنیت و هویت فرهنگی خود، باید مسائل مهاجرت را مدیریت کند و از سوی دیگر، نباید از نیاز اقتصادی و اجتماعی خود به نیروی کار مهاجر هم غافل شود. برای ایجاد تعادل، ما نیازمند همکاری بیشتر میان دولت، نهادهای اجتماعی و خود مهاجران افغان هستیم. ایران درحالیکه غافل از پیشبرد مسائل جمعیت خود است، طبعا غافل از اجرای برنامههای آموزشی مناسب، قوانین حمایتی و ترویج تعاملات فرهنگی، برای ادغام بهتر مهاجران در جامعه ایران هم هست. دولت با ایجاد فرصتهای شغلی برابر، کاهش تبعیض و تشویق به مشارکت فعال همه مردم ایران و از جمله مهاجران افغان، باید چالشهای بین ایرانیان و افغانها را در خاک خود کاهش دهد و راه را برای رشد و توسعه همهجانبه ایران هموار سازد.
🔻روزنامه کیهان
📍 مدیریت غزه پس از یحیی سنوار
✍️ سعدالله زارعی
«یحیی سنوار» پس از عملیات شگفتانگیز «طوفانالاقصی»، توانایی خود در جنگ با رژیم و فایق آمدن بر آن را نشان داد و از اینرو او را «کابوس اسرائیل» هم لقب دادهاند. انتقال حماس از شیخ احمد یاسین به عبدالعزیز الرنتیسی و از او به مشعل، هنیه و سنوار، همواره یک «انتقال ضروری» بوده است و روند متوقف نشده حماس از شیخ احمد یاسین تا یحیی سنوار و نیز افکار تغییرنیافته حماس در طول نزدیک به چهار دهه، علیرغم تغییر در رهبری آن نشان میدهد نقشه راه حماس، جبههای و متکی به تأمین هدف سازمان است، نه خانوادگی و متکی به اشخاص. حماس در بزنگاههای «انتقال ضروری»، مورد انواعی از گمانهزنیها قرار گرفته و یکی از مهمترین این گمانهزنیها «تغییر مسیر» حماس به دلیل مواجه شدن با فقدان دبیرکل بوده است. در این مواقع از آنجا که دشمن دوست دارد حماس را اینگونه ببیند، اینگونه هم به تصویر درمیآورد.
این همان کاری است که با جمهوری اسلامی ایران هم انجام داده و میدهند. در یک دورهای تبلیغ میشد که حیات جمهوری اسلامی وابسته به حیات حضرت امام است و پس از امام به سرعت به سمت فروپاشی محتوایی و در نهایت به طرف فروپاشی فیزیکی میرود. همین خط غلط درباره دولتهای ایران هم مطرح شده است. حتماً شما این عبارت را شنیدهاید که «فلانی آخرین تیر ترکش جمهوری اسلامی است و اگر اصابت نکند، جمهوری اسلامی فرو میپاشد.»
شاید اولین بار این حرف را در سال ۱۳۶۸ و پس از انتخابات ریاستجمهوری پنجم شنیدهایم. در آن زمان یکی از افراد موجه در جلسهای گفت «آقای هاشمی آخرین تیر ترکش جمهوری اسلامی است و اگر او نتواند سروسامانی به وضعیت کشور بدهد، هیچکس دیگری نمیتواند و لذا تداوم نظام وابسته به موفقیت آقای هاشمی در سیاستهای خود میباشد!» ما اخیراً انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم را هم پشت سر گذاشتیم و جالب این است که امروز هم همانها که ۳۵ سال پیش مرحوم هاشمی رفسنجانی را آخرین تیر ترکش میخواندند اینک دکتر پزشکیان را آخرین تیر ترکش میخوانند! چرا اینگونه تحلیل میشود و به چه علت این سطح از خطا در تحلیل پیش میآید؟ پاسخ این است خطدهی مرموزانه دشمنان. اولا؛ً دشمن اینطور دوست دارد و همین تمنای خود را به عنوان تحلیل شرایط مطرح میکند. ثانیاً؛ دشمن براساس شاکله خود که یک «نظام کلاسیک» میباشد به تجزیه و تحلیل وضعیت جمهوری اسلامی دست میزند و از درک شاکله، منطق و تفاوتهای یک «نظام دینی و انقلابی» با غیر آن عاجز است. قرآن کریم در آیه ۵۴ سوره مبارکه زخرف اشاره میکند که فرعون درباره جامعه ایمانی همان گمانی دارد که درباره جامعه شرکآلود دارد! نتیجه چه میشود؟ خطای در محاسبه، خطای در عمل و سپس شکست. قرآن کریم میفرماید علت پیروزی فرعون در مصر بر نیروهای اجتماعی دور و بر خود این بود که مردم زمانهاش ـ عمدتاً ـ فاسد بودند و این فساد آنان را به اطاعت وامیداشت. بعد فرعون میآمد همین فرمول را درباره جامعه ایمانی هم به کار میبست و شکست میخورد. یک روز سحرهای که قلباً به موسی بن عمران ایمان آورده بودند، را به شدت تهدید کرد و گفت با چه اجازهای دم از ایمان به خدای موسی میزنید؟ من دست و پای شما را به گونهای که معکوس هم باشد، قطع میکنم و تن شما را به صلیب میکشم. آنان خندیدند و گفتند در این صورت ما را به هدف خود که لقاء ربمان است رساندهای. خب این دو منطق و دو شرح حال و دو نتیجه است.
کاری که اسرائیل روز چهارشنبه، در باریکه غزه انجام داد در نهایت این بود که عنصر «خونخواهی» را به عناصر مقاومتی در غزه اضافه کرد. یعنی از این پس نیروهای جهادی فلسطین مطالبه تازهای از رژیم پیدا کرده و برای استیفای آن وارد صحنه میشوند.
یک اتفاق مهم که در این سالها افتاده و خلأ فرماندهانی مثل سنوار و هنیه و عاروری پر میکند، «اتحاد میدانها» و در نتیجه اتصال فرماندهی خارج و داخل است. بنابراین اسرائیل حداکثر کاری که میکند حذف افراد و فروریختن دیوارهاست اما نمیتواند رشتهای که عمان و مدیترانه را بههم وصل کرده را از هم بگسلد.
رژیم غاصب با به شهادت رساندن سنوار، در واقع کینههای کرانه باختری را آبیاری کرد و این بهآن معناست که شهادت هنیه، عاروری و سنوار ممکن است به «حماس اداری» آسیب زده باشد ولی «حماس جهادی» را برافروختهتر و پرهیبتتر نموده است. این موضوع مهمی است و لذا بسیاری از تحلیلگران غربی گفتهاند ترور سنوار، جنبش حماس را فعالتر و صف داخلی آن را منسجمتر مینماید.
رژیم صهیونی که به دلیل ناکام ماندن در اهدافی که در آغاز جنگ ترسیم کرد، نیاز به دستاوردسازی دارد، با اشاره به تصاویر جمعی از مقامات و فرماندهان حماس و حزبالله، وانمود میکند به تحقق اهداف جنگ نزدیک شده است اما واقعیتی که بعضی از مقامات رژیم غاصب هم به آن اشاره کردهاند، این است که شهید نصرالله و شهید سنوار آغاز یک راه نبودند تا شهادتشان پایان راه را رقم بزند. شهدای عظیمالشأنی که در برهه اخیر ـ از سیدرضی در دمشق تا سنوار در غزه ـ به شهادت رسیدند، همه «ادامهدهنده» بودند، نه آغازکننده و لذا پس از شهادتشان وقفه و سکونی در کار نیست. بعضیها بازی کلمات راه انداختهاند و از افقی سخن میگویند که گویا مقاومت با از دست دادن بعضی رهبران و جمعی از فرماندهان، تغییر مسیر میدهد و یا از قدرت و سرعت آن کاسته میشود. این در حالی است که حتی اگر چنین تجویزی بهطور موقت مجاز باشد که به هیچ وجه نیست، در زمانهای که جبهه و جریانات مقاومت با افزایش سطح عملیاتی دشمن مواجه میباشند، حفظ قدرت و شدت حرکت مقاومت ضرورتی بیش از پیش دارد، حتی افزایش آن نیز لازم است. بنابراین دشمن گمان نکند با شهادت رهبران، بدنه سازمانهای انقلابی در درک وضعیت و موقعیت، گرفتار حیرت یا خطا میشود.
آیا امکان جایگزینی سنوار وجود دارد و آیا اصلاً جایگزینی برای آن هست؟ این سؤال مکرر این روزهاست. باید دید یحیی سنوار چگونه مسیر یک عضو عادی تا مقام اول حماس ـ که به عبارت بعضی رسانهها «کابوس صهیونیستها» شده ـ را طی کرده است. یحیی سنوار متولد ۱۳۴۱ در «اردوگاه آوارگان خانیونس» است. در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ۱۶ سال داشته، در زمان انتفاضه اول فلسطین در سال ۱۳۶۶ ـ که متأثر از انقلاب اسلامی بود ـ ۲۵ ساله بود. در زمان تأسیس حماس او ۲۶ سال داشت و زمانی که از سوی رئیس دفتر سیاسی مسئولیت اداره غزه را برعهده گرفت،
۵۰ ساله بود. او شاگرد شیفته شیخ احمد یاسین بود. ۲۳ سال از عمر خود را در زندانهای مخوف رژیم اسرائیل سپری کرده و در یک دوره ۱۲ ساله مسئولیت اداره غزه را برعهده داشته و با شهادت اسماعیل هنیه، به ریاست دفتر سیاسی و در واقع رهبری حماس رسیده است. مطالعه این مسیر به ما میگوید هر چند شهادت او برای جنبش انقلابی حماس خسارت زیادی محسوب میشود اما دستکم ۱۰ ـ ۱۲ نفر با این خصوصیات یا نزدیک به این خصوصیات در «حماس فعلی» وجود دارد. علاوه بر آن حماس فرصت دارد از نیروهای دیگر نیز «سنوارهای آینده» بسازد. پس حماس در وضعیت بنبست قرار ندارد.
نکته دیگر این است که جنبش انقلابی حماس، اینک سختترین و سنگینترین دوره خود را تجربه کرده است. دوره بیش از یکساله پس از عملیات طوفانالاقصی، سختترین دوره حماس در این ۳۶ سال است. چرا که هیچگاه به این اندازه در معرض محاصره، فشار، بمباران و انواع حوادث نبوده است. وضع امروز مقاومت از حیث توان تنظیم اداره مردم و اداره مقاومت در «شرایط بسیار سخت» و مدیریت غذا و موشک آسانتر از یکسال گذشته است. وقتی یک رهبری شرایط سخت و پرخطر را طی میکند، شاگردان او در اداره وضعیتی به مراتب آسانتر در نمیمانند. اداره یکساله حماس در «زیرزمین» و مدیریت جنگ با رژیم در «روی زمین» و همزمان، خلق فرصتهایی در جهت گسترش توانمندیهای دفاعی با دشواری انجام شده است. دستاوردهای معنوی و مدیریتی که از این سختیها به دست آمده، امروز به سرمایه رهبری جدید حماس تبدیل شده است.
ما در ایران اثر بزرگ شهادت شهیدان در ادامه پرقدرت راه را با همین چشم مادی دیدهایم. فاصله انتخابات ریاستجمهوری تا شهادت شهید رجایی ۳۳ روز است! فاصله شهادت شهید بهشتی، «رئیس قوه قضائیه» تا شهادت رجایی و باهنر، «رئیسجمهور و نخستوزیر» تنها دو ماه است! در جنگ ۸ ساله
هم فاصله زمانی بر خاک افتادن و در خون غلتیدن فرماندهان نامدار، گاهی یک روز بود! خداوند بر عظمت حاج قاسم بیفزاید که میگفت «در یک عملیات، تقریباً همه فرماندهان گردانها و گروهانهای لشکر ۴۱ ثارالله شهید شدند اما به توانمندی عملیاتی و اقتدار و اداره آن آسیبی وارد نشد.» این تجربه ما از تأثیر خون شهید در دوام و قوام کارهاست. سِرّ آن هم این است که وقتی یک نفر در جبهه حق به شهادت میرسد، خداوند خود جای او را پر میکند و جبههای که در آن حضور عملیاتی خداوند متعال باشد، دچار پژمردگی یا عقبگرد نمیشود. پس از شهادتها حاکم شدن عنصر معنوی بر عنصر مادی در واقع اثر میدانی برتری تسلیحاتی جبهه باطل بر جبهه حق را از آن میگیرد و این راه را برای حرکت شتابانتر جبهه حق هموار مینماید.
🔻روزنامه رسالت
📍 هذیانگویی غرب در توجیه نسلکشی
✍️ جواد شاملو
«به همین دلیل است که من به صراحت مشخص کردهام که ما دست بر نمیداریم. من به صراحت به سازمان ملل گفتم که مکانهای غیرنظامی نیز به دلیل سوءاستفاده حماس از آنها جایگاه محافظتشدهشان را از دست میدهند».
جملات بالا از نتانیاهو یا هیچ مقام صهیونیست دیگری نیست. از وزیر امور خارجه کشوری است که نامش در یک قرن اخیر همواره دستمایه یهودیان صهیونیست برای مظلومنمایی و ستمپیشگی بوده است: آلمان. این یعنی قدرتهای جهانی نه تنها علیه نسلکشی تاریخی در غزه اقدام مؤثر و عملی نکردهاند، نه تنها دستکم در حد کلامی هم موضعگیری منفی علیه جنایتکار نکردهاند، بلکه در مواردی حتی به سکوت هم بسنده نکرده و با استدلالی مضحک از این نسلکشی به دفاع پرداختهاند. سران حماس شهیدان فراوانی از خانواده و خاندان خود تقدیم کردهاند که نشان میدهد کل ادعای سپر انسانی حماس دروغ ننگینی از سوی غرب است و علاوهبر این در طول هفتادسال جنایتپیشگی رژیم اشغالگر کیست که نداند اسرائیل هیچ ابایی از کشتن غیر نظامیان ندارد و کیست که با این وجود باز هم از غیرنظامیان به عنوان سپر انسانی استفاده کند؟ یهود صهیونیست که غیر خود را انسان نمیداند. در برابر رژیمی که تعریفش از انسانیت محدود به خودش است چه کسی به ایده سپر انسانی رو میآورد؟ و اگر رژیم در این یک سال تنها تأسیسات و مراکز مرتبط با حماس را زده، چگونه است که حماس در یک جغرافیای ۴۰ کیلومتر در ۵ کیلومتر هنوز از میان نرفته است؟ این از ضعف اسرائیل است یا قدرت حماس؟
واقعیت آن است که احتمالا وزیر امور خارجه آلمان خودش هم میداند حرفش چه اندازه رایگان و بیمایه است. نیز تمام کسانی که شهادت شهید یحیی السنوار را تبریک گفتند و او را مانع آتشبس دانستند میدانند که دارند مزخرف تحویل ملتهای جهان میدهند! اما غرب مجبور است از اسرائیل دفاع کند و در این راه منطق خود را هم قربانی کرد. از دست دادن منطق بزرگترین هزینهای بود که غرب پس از طوفانالاقصی مجبور به پرداخت آن شد.
غرب مجبور است از اسرائیل دفاع کند اما ملتها مجبور نیستند خود را به حماقت بزنند. غزه ویران شده و کشتههای از ۴۰ هزار تن گذشته با هیچ منطقی قابل توجیه نیست و حمایت غرب از این نسلکشی با سخیفترین استدلالها، پرده از این حقیقت بزرگ بر میدارد که مبنا و استوانهای که تمدن غرب در طول پنج قرن گذشته به آن تکیه زده است نه عقل است و نه علم؛ تنها زور است. شاید در دانشگاههای غربی آن هم به مدد استفاده از خزائن دانش شرقی اتم شکافته شود، اما تریبونهای سیاسی غرب در بزنگاههای مهم تاریخی از بیان موضعی که اندکی بوی منطق بدهد عاجزند. آنچه در ذهن بسیاری از مردم جهان مایه مشروعیتبخشی به حکومت جهانی تمدن غرب و ابرقدرتهای جهان بود، همین پشتوانه عقلی و علمی بود که طوفانالاقصی در هر دو مورد مهر مردودی به سینه غرب کوبید. عقل غربی همان است که در مقام توجیه جنایات نتانیاهو اراجیف میبافد و علم غربی، همان است که وجب به وجب غزه را با خاک یکسان میکند. منطق و تکنولوژی غرب چیزی جز اسباب بچهکشی نیست.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 موازنه بودجهای و اختیارات سازمان برنامهوبودجه
✍️ الهه بیگی
فصل بودجهریزی در ایران با شتاب از راه رسیده است و دولت آقای پزشکیان باید نخستین بودجه سالانه خود را در شرایط ویژه کشور آماده سازد. آنچه در این روزها درباره بودجه از سوی کارشناسان و مدیران و نیز قانونگذاران شنیده یا خوانده میشود وجود کسری بودجه امسال است که برای سال آینده نیز دردسرساز خواهد بود. واقعیت این است که در ایران به دلیل استیلای عنصر سیاست بر مقوله اقتصاد هرگز مساله بودجه به صورت کارشناسانه دیده نشده است و نمیشود. به این معنی که مدیریت خرج در ایران به دلیل یادشده در بالا با دخل تناسبی ندارد و نمیتواند خرج را کاهش دهد. برخی تصور میکنند شاید این مساله سادهای است اما واقعیت چیز دیگری است. در واقع بنا به نتایج پژوهش آرون ویلداوسکی دانشمند برجسته اقتصاد عمومی و بودجه، دولتها برای مدیریت بودجه چهار راه بیشتر ندارند که به طور خلاصه در زیر میآید:
راه یکم- دولت از مدیریت مخارج و نیز مدیریت درآمد خود ناتوان است و نمیتواند هیچکدام از دو عنصر یادشده را سروسامان دهد.
راه دوم- دولتها میتوانند مخارج خود را سامان دهند ولی از پس مدیریت درآمد خود برنمیآیند.
راه سوم- دولتها میتوانند درآمدهای خود را سامان دهند ولی از پس مدیریت مخارج برنمیآیند.
راه چهارم- دولتها میتوانند هم مخارج و هم درآمدهای خود را سامان دهند.
بررسی حتی از سر اشاره در سالهای تازه سپری شده نشان میدهد نهادهای مجلس و دولت در ایران به دلیل اینکه راهبردهای گوناگون دارند و نیز به این دلیل که سازمانها و نهادهای خرج از نظر قدرت سیاسی به نهادهای بالاتر سنجاق شدهاند یا به نهادهایی نیرومند غیررسمی وصل شدهاند دولتها جسارت سیاسی لازم برای کاهش خرج را ندارند. از سوی دیگر دولتهای ایران در دهه ۹۰ و نیز در این چند سال اخیر نمیتوانند میزان مشخصی برای تخمین درآمد نفت و دیگر منابع درآمدی داشته باشند از چهار راه یادشده راه نخست را در پیش دارند. اینگونه شده است که مدیران بودجهریزی در ایران از روزی که نوشته میشود تا روزی که قانون میشود و تا روزی که اجرا میشود با این مساله روبهرو هستند که چگونه باید مدیریت خرج را با منابع درآمدی تراز کنند. چه باید کرد؟ به نظر میرسد باید نهادهای قدرت در ایران اختیارات بیشتری به سازمان برنامهوبودجه کشور بدهند و آنچه این سازمان با توجه به تواناییهای درونی و نیز استفاده از کارشناسان بیرونی و نمایندگان مجلس آماده میسازند را بپذیرند. سازمان برنامهوبودجه کشور باید استقلال رای داشته باشد و بتواند خرجها را به اندازه کمترین درآمد قابل تصرف سامان دهد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 رویکردهای آخرالزمانی
✍️ عباس عبدی
رویکردها و تحلیلهای آخرالزمانی کمابیش همیشه وجود داشته است و از میان نیز نخواهد رفت. این پدیده حتی مختص جوامع توسعهنیافته نیست، زیرا در کشورهای توسعه یافته نیز وجود دارد. در سال ۱۹۹۳ یک نظرسنجی از مردم امریکا شد که نتیجه آن اعتقاد ۲۰ درصدی امریکاییان به این ایده آخرالزمانی است که عیسی مسیح در حوالی سال ۲۰۰۰ ظهور خواهد کرد. اعضای یکی از این فرقهها اعتقاد داشتند که زمین در آستانه تغییرات عمدهای است و تنها کسانی که به آنان میپیوندند، میتوانند نجات یافته و به یک سفینه فضایی در حال عبور بپیوندند. صدها فرقه طرفدار این رویکرد آخرالزمانی هستند و آن را تبلیغ میکنند، و برخلاف ظاهرشان، اغلب ظرفیت خشونت علیه دیگران یا خود را دارند، و در مواردی دست به خودکشی دستهجمعی زدهاند. جالب این است که حکومتها خیلی از این فرقههای آخرالزمانی وحشت ندارند، بلکه میترسند، هنگامی که آنان در پیشبینیهای خود شکست خوردند که قطعا هم میخورند، برای جبران دست به خشونت بزنند. ریشههای این نگاه آخرالزمانی در یهودیت، مسیحیت، امروز هم مسیحیان اوانجلیست، و بهاییت هم هست. حتی هیتلر و جنبش فاشیستی او نیز بازتابی از جنبش هزارهای و واجد مضامینی از رویکرد آخرالزمانی بود که نتیجه آن را همه دیدند. مارکسیسم هم با نظریه پایان تاریخ و جامعه بیطبقه کمونیستی نوعی رویکرد آخرالزمانی بود. البته در قالب منطق بهظاهر مادی و علمی و جذابیت آن هم تا حدی محصول تلفیق همین دو ویژگی بود. البته اینها با نگاه رسمی شیعه نسبت به ظهور متفاوت است که تعیین زمان و مصداق نمیکند، ولی در هر حال از ادعاهای افراد در ذیل این رویکرد در امان و مصون نیست و تاکنون هم نبوده است. همین الان هم دهها نفر از پیروان یک فرقه مذهبی طرفدار احمد الحسن البصری در دادگاه ویژه روحانیت محکوم شده و زندانی هستند. البته این نوع محکومیتها شامل نیروهای غیر رسمی میشود و کسانی که در ساختار رسمی رویکردهای آخرالزمانی را بازتولید میکنند مواجه با این مسائل نمیشوند. در خاطرات آقای هاشمی آمده است که: «به دیدار رهبری رفتم، دیدم میخندند، سبب خنده را پرسیدم، گفت قبل از شما آقای احمدینژاد اینجا بود و اصرار داشت از فرودگاه امام خمینی به جمکران جادهای ساخته شود، گفتم اتوبان قم که هست، گفت نه اگر امام زمان ظهور کنند و بخواهند به جمکران بروند در ترافیک و شلوغی اتوبان قم گیر نکنند!»، این رویکرد محصول همان گفتاری بود که رأی دادن به او یا انتخاب او را ناشی از خواست و حمایت مستقیم امام زمان معرفی میکرد، اکنون هم در ماجرای جنگ علیه غزه و لبنان این رویکرد دوباره جان گرفته است و حتی رسانه رسمی کشور با طرفداران آن نیز گفتوگوهای مفصل میکند. وجود اینگونه عقاید در جامعه گریزناپذیر است، ولی هنگامی که بخواهد محور حمایت یا حتی مبنای سیاست رسمی قرار گیرد، خطرناک است. زیرا با سرنوشت جامعه بازی کردن است. این رویکرد بارها و بارها تجربه شده، و رویکردی است که اگر بخواهد پا را فراتر از آرزو قرار دهد، به ناچار باید با عقلانیت سیاسی برخورد کند. سخنان یکی از مبلغان این رویکرد در تلویزیون نشان میدهد که هیچ مبنایی را برای فهم متقابل که لازمه سیاست است باقی نمیگذارد. این رویکرد بر پایه چند گزاره کلی استوار است. نوید بلادلیل و فریبکارانه به تغییرات گسترده و بزرگ، نشانهشناسیهای مندرآوردی از رویدادهای جاری، تقسیمبندی قاطع جهان و همه نیروهای آن به خیر و شر مطلق، امید دادن به اینکه پس از این تغییرات شاهد دگرگونیهای معنوی و خوشایندی هستیم، اینکه تعداد تلفات یا حتی شکست مهم نیست، باید به یک ایده کلی که معلوم نیست از کجا به دست آمده باور داشت. ایدههایی که معمولا با شکست فاحش مواجه و موجب سرشکستگی پیروان یا حتی خودکشی آنان میشود. ایدههایی که براساس تفاسیر کشدار از کتب مقدس و نشانههای بیسر و ته نوسترآداموسی صورت میگیرد که میتوان به هر شکل دیگری نیز آنها را تفسیر کرد. ایدههایی که هیچوقت محقق نشدهاند و نمیشوند، و اگر شده بودند، امروز جهان آرمانی داشتیم؛ ولی هیچگاه هم شکستهای فاجعهبار خود را نمیپذیرند. این ایدهها بیشتر در شرایط اجتماعی خاصی ظهور و طرفدار پیدا میکنند. ایدههایی که در بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی یا قحطی رواج مییابند، ایدههایی که در غیاب یک ایده توضیحدهنده نابسامانیهای موجود، میکوشد که مخاطب را نسبت به آینده و ادامه راه وضع کنونی امیدوار کند و نشان دهد که بنبستی وجود ندارد. اگر فرد احساس کند که مهار و کنترل خود را بر زندگی و آینده و سرنوشت از دست داده است، به ناچار باید به اوهام و تخیلات غیرمنطقی و آخرالزمانی پناه ببرد. این ایدهها دنبال معنا بخشیدن به آشفتگیهای زندگی و جامعه هستند و چون نمیتوانند فاجعه را پیشروی جامعه رد کنند، میخواهند به زندگی پس از فاجعه امید واهی دهند. این نگاه دنبال پیدا کردن جایگزینی برای بیاعتمادی به سیاستمداران است.
برای فهم این پدیده کافی است که بخشی از اظهارات یک روحانی طرفدار این رویکرد را با تلویزیون ایران که هفته گذشته پخش شد مرور کنیم. آقای میرباقری در بخشهایی از گفتوگوی خویش اظهار داشته است که:
«طرح خدای متعال برای سرپرستی انسانها طرح بسیاربزرگی است که تا قیامت و بعد قیامت هم وجود دارد که در این طرح بزرگ اجازه یک درگیری داده شده است.» طرف امروز و فردا را نمیتواند پیشبینی کند از ازل تا ابد و پس از قیامت را یکجا تحلیل و مجوز یک درگیری هم داده در حالی که تاریخ بشر سراسر جنگ و درگیری بوده است.
«یک خطای محاسباتی که ممکن است دچارش شویم این است که... مردم دچار این خطا و اشتباه شدهاند که فکر میکنند وادی ایمان وادی حرف و گفتوگو و... است؛ اینگونه نیست وادی فتنه است و از دل امتحانات سخت باید عبور کنیم.» «خدا چنین صحنههایی را پیش میآورد و احیانا دست دشمن را باز میگذارد و آنها هم ضرباتی به جبهه حق میزنند... پس این خطای در محاسبه نباشد که چون مومنیم، باید پیروزی ظاهری باشد و در آن سو هم چون پیروزی ظاهری حاصل شود مفهومش این نیست که طرح شیطان پیروز شده است گاهی خدا چنان دستگاه شیطان را همراهی میکند که خیال میکنند طرح خدا شکست خورد. خداوند میفرماید گاهی کار را برای امتهای قبلی چنان دشوار میکردیم که همه متزلزل میشدند و انبیا و جمع اندکی میماندند انبیا هم صدایشان درمیآمد.» همه اینها یعنی اینکه عقل و فهم خدادادی را کنار باید گذاشت و اصلا در بند آن نبود، همهچیز دست خداست. خودش اینطوری اراده کرده است. «اصلا بیشتر از اینها هم کشته شود؛ نصف عالم کشته شوند.» بعد میگویند ما نظریهپرداز جنگ نیستیم. «اقتصاددانان ما حرفهای علمی خوبی میزنند اما این عبور از وضعیت اقتصادی محاصره جز با کریدورهای جدید و جز با شکلگیری جغرافیای جدید و اتحاد منطقه جدید ممکن نیست.» این همه کلیگویی برای رد علم لازم نیست خیلی صریح آنها را رد کنید استناد به توجیهات بعدی مثل کریدورها و جغرافیای جدید بیفایده است. «مسیر مسیر خداست. این مسیر حرکت از دل درگیری میگذرد وعده پیروزی قطعی است و نشانههای راه فراوان است و این مسیر ابتلا است چون رسیدن به خدا جز از دل ابتلا ممکن نیست.» فکر نمیکنم پیامبران هم این اندازه با اطمینان از جانب خداوند وعده دهند. وی در واکنش به این سخنان و سخنانی که از ادامه جنگ و ضرورت جنگ سخن گفته است؛ مجری چنین سوالی میپرسد: «جامعه آمادگی این طرح و ابتلا را دارد؟» پاسخ میدهد که: «آمادگی پیدا خواهد شد.» یعنی فعلا نداریم؟! «ما دو طرح بیشتر برای ایران نداریم؛ ۱- الگوی توسعه بر مدار اقتصاد جهانی و نظم کنونی. ۲- الگوی پیشرفت اسلامی بر مدارنظم آینده و مداخله در نظم آینده. طرح پیروز دومی است و اولی قطعا شکست خورده است... در آن آینده اگر بخواهیم حرکت کنیم ایران متحد هیچ جایی ندارد.» این قطعیت فقط از سوی کسانی ابراز میشود که هیچگونه آشنایی با علم به ویژه سیاست و جامعهشناسی ندارند. «اول خودمان باید هوشیار شویم و خودمان متذکر به ایامالله شویم و خودمان با طرح خدا راه بیفتیم و بعد آنها که میخواهند در این طرح بایستند باید متذکر بقیه شوند. آنکه مومن به موسی نیست که در ایامالله او قرار نمیگیرد و دنبال فتوحات فرعونها است.» «هر چه به دوره فتح اصلی نزدیک میشویم سطح درگیری تشدید پیدا میکند؛ ما بخواهیم یا نخواهیم.» این دیگر. پایان نگاه آخرالزمانی است. حتی. هنگامی که همه نابود شوند باز هم توجیهاتی برای خود دارند چون هر توجیهی مستدلتر از این اظهارات خواهد بود. وی در واکنش به اینکه این سخنان مردم را میترساند، میگوید: «بحث ترساندن نیست بحث واقعیتهای عالم است.» واقعیت این است؟ پس توهم چیست؟ تمام مطالب داخل گیومه به نقل از گزارش روزنامه هممیهن درباره سخنان آقای میرباقری در تلویزیون است. لحظهای فکر کنید که صاحبان این تصورات در انتخابات پیروز شده بودند. تصورش هم وحشتناک است.
🔻روزنامه شرق
📍 دولتهای نیابتی؛ جنگ عربی به جای جنگ اسرائیلی
✍️ کیومرث اشتریان
موضع اتحادیه اروپا درباره «اشغالگری» جزایر سهگانه از سوی ایران یک پیام روشن دارد و آن اینکه درگیری احتمالی آینده ایران-اسرائیل را به جنگ اعراب و ایران تبدیل کند. مقدمات حقوقی برای چنین جنگی در شورای امنیت در حال فراهمشدن است. مدتهاست که دولتهایی در منطقه به دولتهای نیابتی اسرائیل تبدیل شدهاند که اردن و امارات شاخصترین آنها هستند. اسرائیل که از آزمون جنگ موشک سرافکنده بیرون آمده، با کمک دول اروپایی به «پروکسیهای» دولتی خود در منطقه روی آورده است. کشورهای کوچک و ثروتمند که در تقسیم کار بینالمللی اقتصادی و سیاسی نقش میپذیرند، در واقع چارهای ندارند جز آنکه در عمل به دولتهای نیابتی تبدیل شوند. عنوان شیک و مجلسیِ «نقشیابی در تقسیم کار بینالمللی» نامی است برای پوشش «دولت نیابتی». درست در زمانی که افکار عمومی جهان عرب و مسلمان واکنش مثبتی به ایران در مواجهه با اسرائیل نشان داده است، همآوایی اتحادیه اروپا با شورای همکاری خلیج فارس وظیفه تخریب روابط ایران با اعراب را به «پروکسی»های اسرائیل در منطقه واگذار کرده است. موقعیت رژیمهای سیاسی از طریق تهدید حاکمیت سرزمینی آنها به خطر میافتد چراکه بهانه خوبی برای مخالفان حکومتها پدید میآورد. از این رو بخشی از اپوزیسیون نیز به مدعیان خارجی حکومت روی خوش نشان میدهد تا این تحقیر را بر حکومت بار کند تا مگر از این راه جنبش عمومی علیه حکومت به راه اندازد. رژیم شاه نیز به همین دلیل در برابر چنین ادعاهایی واکنش نشان میداد. مسائل سرزمینی با سیاست و اقتصاد بینالملل شدیدا گره خورده است و همواره دستاویزی برای مداخله دول بزرگ فراهم میآورد تا سیاستهای خود را پیش ببرند. اینک بیش از همیشه منافع همه دول بزرگ به تنگه هرمز و خلیج فارس گره خورده است چراکه طرحهای روشنی برای تجارت و اقتصاد بینالملل در قرن بیستویکم در دستور کار مشترک آمریکا، چین و اروپا قرار گرفته است. از این رو مسئله از اقتصاد و تجارت به حوزه امنیتی وارد شده و «اقتصاد امنیت» را پدید آورده است. بنابراین در پی آن هستند که مسئله را به شورای امنیت ببرند. این، ادامه استعمار خارجی انگلستان است که چین، آمریکا، اسرائیل، اروپا و اعراب را با خود همراه کرده است.
چه باید کرد؟
۱-آنگاه که در کوتاهمدت نتوانید پیوندهای اقتصاد بینالملل خود را گسترش دهید و چشمانداز امیدوارکنندهای هم برای میانمدت نداشته باشید، چارهای ندارید جز آنکه قدرت نظامی خود را بیفزایید و سطح امنیتی خود را بالا ببرید. فجایع بیسابقه انسانی غزه و لبنان و حمایت یکپارچه قدرتهای اصلی غربی از سبعیت آشکار اسرائیل نشان داد که این قدرتها بهکارگیری سلاح اتمی را نیز توجیه خواهند کرد.
۲-باید تا حد امکان این اطمینان را داد که امنیت خلیج فارس با ماست. ایران باید امنیت کل منطقه خلیج فارس را همچون امنیت سرزمین اصلی خود تلقی کند و برای جامعه بینالملل نیز این اطمینان را فراهم آورد. اما مطمئنا این کافی نیست چون رقیبان ایران و بهویژه اسرائیل در پی برافروختن آتش جنگ عربی-فارسی و کشاندن پای چین به این منازعه هستند. گمان نکنیم که تضمین از سوی ما باعث میشود که آنان در مخالفت و دشمنی کوتاه بیایند. ما بایستی وظیفه تضمین امنیت را انجام دهیم به گونهای که حجت بر جهانیان تمام شده باشد که کوتاهی نکردهایم. اما باز هم یادآور میشوم که این از منظر آنان کافی نیست، چراکه اهداف آنها کلانتر از مسئله جزایر سهگانه است. آنان دیگر به این نتیجه رسیدهاند که ایران زیادی بزرگ است و این بزرگی متناسب با اهداف آنان نیست. مسئله اصلی اسرائیل است که دولتهای نیابتی را با استفاده از موساد در منطقه به راه انداخته است.
۳-اثر پروانهای جنگ غزه و عملیات طوفانالاقصی همه اقتصاد بینالملل و آینده قرن بیستویکم را درگیر کرده است. مراقب باشیم که منازعه ایران-اسرائیل در افکار عمومی مسلمانان به منازعه ایران-اعراب تبدیل نشود؛ هرچند میدانیم که بسیاری از دولتهای عربی تحت نفوذ مستقیم سازمانهای امنیتی اسرائیل و آمریکا هستند. سیاست اصلی نه در دستگاه دیپلماسی آنان بلکه در محافل امنیتی قدرتهای بینالمللی، که اتحادهای عمیقتر و پایدارتری دارند، طراحی میشود.
۴-در داخل، راهی در دو دهه پیموده شده است تا نیروهای ملی به بهای برآمدن شماری اندک به حاشیه سیاست بروند. گونهای تبعیض فرهنگی-اجتماعی مزید بر علت شده و خزانهای کوچک از اعتماد و انگیزههای ملی بر جای گذاشته است. صداوسیما، تریبونهای رسمی، سیاستهای گزینشی، برآوردن کماستعدادترین نیروها در ساختار مدیریتی از جمله نمودها و نمادهای چنین تبعیض سیاسی-اجتماعی-فرهنگی بوده است. پیامد آن حساسیتزدایی بخشهایی از جامعه از موضوعات مهم بینالمللی همچون بحران فلسطین بوده است. در معماری نظام حکومتی از توسعه سیاسی غفلت فراوان شده است. اکنون دیگر باید فهمیده باشیم که مهمترین پشتوانه برای حاکمیت ملی، مردم هستند که با مشارکت سیاسیِ حداکثری تأمین میشود و نه باجدادن به یک اقلیت درون حکومت که هنری جز دامنزدن به واگرایی ملی ندارند. دولت پزشکیان باید به وفاق از منظر وسیعتری بنگرد و همه را فدای راضیکردن کسانی نکند که به هیچ قیمتی، جز حذف همه، آرام نمیشوند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 هدفگذاری برای ایجاد مشاغل جدید
✍️ حمید حاج اسماعیلی
جذب سرمایهگذاری یکی از اساسیترین مولفههای توسعه بازار کار است و بدون دسترسی به منابع مالی نمیتوان کار اساسی در حوزه اشتغالزایی انجام داد. سرمایههای خارجی و داخلی باید به سرعت جذب و در راستای ایجاد زمینهها و مشوقهای لازم برای حضور بخش خصوصی در عرصه اشتغالزایی خصوصا اشتغالزایی از طریق توسعه تولید به کار گرفته شود.
همچنین در تمام کشورها روی مشاغل جدید سرمایهگذاری شده است. بنابراین در کشور ما نیز باید استانداردهای شغلی در حوزه مشاغل جدید را تعریف و برای آن برنامهریزی کرد. برای ایجاد تحرک در بخشهای مختلف برای حرکت به سمت اشتغالزایی نیازمند مشوقهایی در حوزه مالیات، بیمهها و… از یک سو و همچنین فراهم کردن زیرساختهای مناسب از سوی دیگر هستیم. قاعدتا برای این کار دولت باید به منابع مالی کافی دسترسی داشته باشد.
اگر صرفا به مشاغل سنتی محدود شویم و انتظار داشته باشیم که افراد تنها کار جوشکاری و ساختمانی یاد بگیرند از بازارهای جهانی عقب میمانیم.در حال حاضر تمام کشورها روی مشاغل جدید سرمایهگذاری کردهاند؛ لذا باید استانداردهای شغلی را در حوزه مشاغل جدید و آینده مشاغل تعریف و برای آن برنامهریزی کنیم. متاسفانه اکنون شاهد تمایل بیشتر برای حرکت به سمت مشاغل غیرمولد مانند دلالی، واسطه گری، مشاغل کاذب و خلاف قانون و قاچاق و یا دستفروشی هستیم. بیشتر افرادی که مجبور به ترک کار از واحدهای تولیدی هستند، معتقدند حتی دستفروشی درآمد به مراتب بیشتری از کارکردن در کارخانه ها و واحدهای تولیدی دارد.
این در حالی است که ما از سرمایه ای به نام نیروی کار غفلت کردیم و پیامدهای آن، چند سالی است که مشکلات متعددی را برای کشور ایجاد کرده است. باید برای نیروی کار برنامه داشته باشیم. در عین اینکه تحول و تغییرات اساسی برای حرکت به سمت تولید و ظرفیت سازی برای استفاده از نیروی کار متخصص دانشگاهی در بازار کار وجود دارد، باید به روند توسعه و ایجاد کار در کشور و توسعه بازار کار کمک کرد. ما بازار کار را توسعه ندادیم، همچنان اقتصاد در اختیار دولت است، تولید و صنعت رشد آنچنانی نداشته و به درآمدهای نفت وابسته هستیم.
مطالب مرتبط