🔻روزنامه تعادل
📍 افزایش یا کاهش نرخ سود بانکی؟
✍️ آلبرت بغزیان
معادله نرخ سود بانکی این روزها باز هم به یک مساله در اقتصاد ایران بدل شده است. دولت سیزدهم کمتر از یک سال قبل، نرخ سود بانکی را با هدف جمع‌آوری نقدینگی موجود در بازار، افزایش داد . در آن زمان مسوولان وزارت اقتصاد وقت استدلال می‌کردند بالا بردن نرخ بهره حقیقی باعث کاهش تورم و افزایش رویکردهای مولد در اقتصاد می‌شود. یک سال پس از این تصمیم اما وزارت اقتصاد دولت چهاردهم، استدلالی ۱۸۰درجه با دولت قبل مطرح کرده و می‌گوید تداوم وضع فعلی در خصوص نرخ سود بانکی ممکن نیست و باید نرخ را کاهش داد! استدلال وزارت اقتصاد دوات جدید این است که افزایش بهره حقیقی باعث گریز سرمایه‌گذاران از بازارهای کشور و کاهش سرمایه‌گذاری شده است.

فارغ از اینکه کدام دیدگاه و کدام‌ مسوول استدلال منطقی‌تری ارایه می‌کند و کدام تصمیم از منظر اقتصادی به صلاح و صواب نزدیک‌تر است، اینکه در اقتصاد ایران، طی یک سال چنین تصمیمات متناقضی اتخاذ می‌شود جای سوال و پرسش دارد. این در حالی است که در سایر کشورها، یک الگوی اقتصادی مشخص با اجماع نخبگانی اتخاذ می‌شود برای سال‌ها و دهه‌های متمادی اجرایی می‌شود. آیند و روند دولت‌ها این تصمیمات و راهبردها را تغییر نمی‌دهد. بنابراین اصل این تنوع تصمیماتی عجیب است. اخیرا فدرال رزرو امریکا پس از دهه‌ها ۲۵صدم درصد، ‌نرخ بهره را تغییر داده است؛ با یک چنین تصمیمی هم اقتصاد امریکا از رکود خارج شد، تورم‌شان کاهشی شد و بازارهای‌شان رونق پیدا کرد. در ایران اما یک دولتی امسال نرخ بهره را ۶الی ۷درصد بالا می‌برد و کمتر از یک سال بعد دولت دیگر نرخ را ۶الی ۷درصد پایین می‌آورد. اما آب از آب تکان نمی‌خورد و مشکل رکود تورمی همچنان ادامه دارد.
نتیجه این می‌شود که در ایران ۴۰درصد تورم برای مسوولان عادی شده و به تریش قبای هیچ مقام مسوولی هم بر نمی‌خورد. بنابراین معتقدم در بحث کاهش و افزایش نرخ بهره، اشتباه محاسباتی رخ داد. افزایش نرخ در ادبیات اقتصادی باعث کاهش تقاضا و کاهش تورم می‌شود. اما آیا اقتصاد ایران اقتصاد روتینی است که یک چنین نسخه‌هایی برای آن پیچیده شود؟ افزایش نرخ سود بانکی باعث شد توقع افرادی که طلا و ارز و خودرو و خانه و...دارند، بالا برود. وقتی بانک ۳۰درصد سود می‌دهد یا اوراق دولتی ضمانتی می‌فروشد که نرخ موثر آن ۳۳ و ۳۴درصد است، ‌چرا صاحبخانه باید نرخ اجاره‌بها را کمتر از ۳۰درصد و ۵۰درصد در نظر بگیرد؟ ‌فروشنده خودرو هم می‌گوید هر بار که خودرویی را دست به دست می‌کنم باید ۳۰درصد روی آن بکشم! جالب اینجاست بانک‌ها نقدینگی مردم را جمع می‌کنند و به مردم ۲۳درصد سود می‌دهند بعد اوراق دولتی را می‌خرند و ۳۸درصد سود تضمینی دریافت می‌کنند! این نوع کنشگری توسط بانک‌ها، نماد و نمونه برجسته سوداگری است. بانک‌ها هر اندازه نقدینگی داشته باشند وارد این نوع فعالیت‌های سوداگرانه می‌کنند و بعد برای وام ازدواج مردم، نقدینگی وجود ندارد. وقتی یک چنین قلمروهای سوداگرانه‌ای وجود دارد، چرا مردم و فعالان اقتصادی باید نقدینگی و سرمایه خود را وارد بازار بورس کنند و در یک فضای پر ریسک ۲۰درصد سود احتمالی را کسب کنند؟ حیرت‌انگیز اینکه امروز نرخ بهره غیر رسمی در بازار ماهی ۴الی ۵درصد شده است، اما هیچ ناترازی در پول بازاری رخ نداده، سیستم بانکی اما با این همه دفتر و دستک وام می‌دهد و برای یک وام ساده مستاجران ۳ضامن معتبر طلب می‌کند بعد با این حجم از ناترازی و معوقات و... هم روبه روست. من و شما که جرات به تعویق انداختن وام‌مان را نداریم، این افراد با‌نفوذ و نور‌چشمی‌ها و افراد دارای روابط خاص هستند که هزاران میلیاردی وام می‌گیرند و بازپرداخت آن را به تعویق می‌اندازند.

مشخص نیست دولت قبل زمانی که درباره سود بانکی تصمیم‌گیری می‌کرد آیا به این امور واضح توجه کرده یا نه؟ با این توضیحات این فکر به ذهن خطور می‌کند که وقتی متوجه شدیم که تصمیم افزایش نرخ سود بانکی غلط بوده، آیا باید به سرعت نرخ سود را کاهش داد؟ این اشتباه دوم است، دولت سیزدهم نباید نرخ سود را افزایش می‌داد ولی حالا که نرخ بالا رفته، دولت چهاردهم نباید به سرعت آن را کاهش دهد! باید توجه داشت این نوع تصمیمات ثبات بازار را کاهش می‌دهد. در صورت اتخاذ این تصمیم چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ سرمایه‌گذارانی که انتظار نرخ سود بانکی بدون ریسک را داشتند، سرمایه‌های خود را از بانک‌ها خارج کرده و وارد بازارهای سوداگرانه می‌کنند. بازار طلا، ارز و خودرو از جمله این نوع بازارهاست. بنابراین دولت زمانی که قرار است تصمیمی اتخاذ شود باید به مجموعه گزاره‌ها و عوامل موثر بر موضوعات توجه کند. دولت به جای این نوع تصمیمات باید به سمت کنترل بازار ارز و مهار تورم گام بردارد. ثبات بیشتر و تصمیمات بلندمدت‌تر مهم‌ترین نیاز اقتصاد ایران است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مرثیه‌ای برای یک صنعت
✍️ دکتر علی سرزعیم
سال‌های سال بود که بهترین دانش‌آموزان رشته ریاضی رشته برق را انتخاب اول خود قرار می‌دادند و صنعت برق بسیاری را به گرایش قدرت سوق می‌داد و بازار کار جذابی برای فارغ‌التحصیلان رشته برق وجود داشت.
در پایان جنگ کشور با خاموشی‌های گسترده روبه‌رو بود و دولت سازندگی هزینه بالایی را صرف توسعه نیروگاه‌ها صرف کرد و طبعا بخشی از این هزینه‌ها متوجه دانش‌آموختگان رشته برق می‌شد. بسیاری از فارغ‌التحصیلان این رشته دریافتند که می‌توانند شرکتی برای خود تاسیس کنند که از محل آن قطعات لازم برای صنعت برق را تولید کنند و به این صنعت عرضه کنند.

کسب‌و‌کار دانش‌آموختگان رشته برق بسیار جذاب بود و همین امر انگیزه مهاجرت را کم می‌کرد. کم‌کم کار به جایی رسید که حوزه برق یکی از حوزه‌های مزیت ایران به شمار می‌رفت و ایران می‌توانست نیروگاه و قطعات مرتبط را برای کشورهای دیگر عرضه کند.
از بد حادثه در مجلس هفتم ایده‌ای توسط آقایان توکلی، نادران و خوش‌چهره مطرح شد که بر اساس آن قیمت آب، برق، گاز تثبیت شد و ادعا شد با این کار جلوی تورم فزاینده گرفته می‌شود و صنعت برق از محل صرفه‌جویی مجبور می‌شود نیازهای خود را تامین کند.

آقای حدادعادل به‌عنوان رئیس مجلس هنگام تصویب آن را هدیه مجلس هفتم به جامعه عنوان کرد و آقای احمدی‌نژاد از این تصمیم استقبال کرد. آنچه در حقیقت رخ داد آن بود که با این تصمیم، رگ حیات صنعت برق قطع شد؛ درحالی‌که هزینه‌ها در این صنعت با تورم داخل یا تورم دلار افزایش می‌یافت، درآمدهای توانیر تثبیت شد و بدهی دولت به نیروگاه‌ها افزایش یافت.

کم‌کم کار به جایی رسید که همه فهمیدند دولت قرار نیست به این زودی‌ها طلب نیروگاه‌ها را پرداخت کند و نیروگاه‌ها به زیان کشیده شدند و به دنبال آن انگیزه برای ایجاد نیروگاه از بین رفت. یکی از ریشه‌های وضعیت موجود که عرضه برق همپای تقاضا رشد نمی‌کند، همین بی‌انگیزگی مالی برای ایجاد نیروگاه است.

پیامد بدهکاری توانیر به ورشکستگی نیروگاه‌ها منحصر نشد، بلکه دامن کل زنجیره تامین برق را گرفت. به تدریج شرکت‌هایی که تجهیزات صنعت برق را تولید می‌کردند با کارفرمای بدحسابی روبه‌روشدند که نمی‌شد روی زمان پرداخت بدهی‌هایش حساب کرد. هرچقدر شرکت‌های این صنعت تقلا کردند که این موضوع را به نحوی رفع و رجوع کنند،

عاقبت‌الامر فشار کسری نقدینگی آنها را به این جمع‌بندی رساند که راه گریزی از این وضعیت متصور نیست. کم‌کم شرکت‌ها تعطیل شدند یا تلاش کردند مشتریانی در بخش‌های دیگر اقتصاد مثل نفت یا معدن پیدا کنند. برخی از بهترین مهندسان ایرانی نیز راه مهاجرت را در پیش گرفتند. دوستی برایم تعریف می‌کرد که در یک شرکت هلندی از ۳۳مهندس آن ۱۷نفر ایرانی هستند و آنها در شرکت فارسی صحبت می‌کنند.

این است فرجام یک ایده پوپولیستی که سال‌ها ادامه می‌یابد. اینکه نظام تصمیم‌گیری خطایی انجام دهد جای تاسف دارد، اما اینکه این خطا برای دو دهه ادامه یابد، بسیار غصه‌آور است. امروز صنعت برق، صنعت ورشکسته‌ای تلقی می‌شود که بانک‌ها نیز حاضر نیستند به شرکت‌های این حوزه وام دهند. هیچ بانکی حاضر نیست نیروگاهی را به‌عنوان وثیقه قبول کند؛ زیرا در صورت نکول، گرفتار داشتن تاسیساتی می‌شود که زیان به دنبال دارد و خلاص شدن از آن گرفتاری دارد.
به خاطر دارم که در دوره آقای روحانی طرحی به نام برق امید داده شد به این عنوان که برق کم‌مصرف‌ها که عمدتا فقرا را شامل می‌شود رایگان شود و در مقابل برق اغنیا افزایش یابد. هدف این بود که شاید محبوبیتی برای دولت آقای روحانی در اواخر کار ایجاد کند. نقطه ضعف این ایده این بود که نظام سیاستگذاری ایران را نمی‌شناخت. آنچه اجرا شد رایگان شدن برق کم‌مصرف‌ها بود؛ اما دولت جرات نکرد برق اغنیا را گران کند!

راه نجات این صنعت چیست؟ واضح است: تعدیل قیمت برق. برق یکی از مهم‌ترین ارکان زندگی است و باید سهم جدی در هزینه خانوار داشته باشد. پایین نگه داشتن سهم هزینه برق از هزینه خانوار یعنی فقیر کردن مهندسانی که در زنجیره تولید برق قرار دارند و پیامد آن این است که خانوار درآمدهایش را صرف امور دیگری می‌کند که شاید لزوما جالب و سازنده نباشد (مثل اقلام وارداتی غیرضرور یا خرید طلا و ارز) اما اگر قیمت برق افزایش قابل توجهی یابد از یکسو رفتار مصرفی خانوار درباره برق اصلاح می‌شود و از سوی دیگر پول که در حکم خون است به بدنه تامین قطعه و تولید برق سرازیر می‌شود و این صنایع را احیا می‌کند.

تصور اینکه نظام تولید، انتقال و توزیع برق می‌تواند بدون افزایش قیمت برق بهینه شود و از هدررفت برق جلوگیری کرد، تصور باطلی است که از همان دوران طرح تثبیت قیمت‌ها مطرح شد. امروزه روشن است که وقتی سرمایه نباشد، امکان ارتقای تجهیزات وجود ندارد و حتی انگیزه مالی هم وجود نخواهد داشت. تنها وقتی استفاده از تجهیزات فرسوده پرهزینه می‌شود که برق ارزش بالایی داشته باشد. در این حالت است که هزینه‌فرصت استفاده از تجهیزات قدیمی بالا خواهد بود و انگیزه ارتقا وجود خواهد داشت.


🔻روزنامه کیهان
📍 خطای راهبردی رژیم صهیونیستی
✍️ حسن رشوند
از زمان وعده صادق ۲ که دهم مهرماه موشک‌های سپاه برق‌آسا بر سر مراکز حساس و پایگاه‌های مهم رژیم صهیونیستی در «نواتیم»‌، «‌هاتسریم» همان پایگاهی که مبدا عملیات ترور شهید سید حسن نصرالله بود و همچنین رادارهای راهبردی و مراکز تجمع ‌تانک‌ها، نفربرها و نفرات رژیم صهیونیستی در منطقه پیرامون غزه‌، مورد هدف قرار گرفت، تا دیشب که رژیم صهیونیستی با رجزخوانی و لاف‌های غریبانه ایران اسلامی را تهدید به پاسخ سخت می‌کرد‌، ۲۵ روز است که می‌گذرد. نتانیاهو در همان روزهای اول حملات قهرمانانه سپاه با تقلید از مسئولان جمهوری اسلامی اعلام کرد که پاسخ اسرائیل به ایران سخت و در زمان و مکان مناسب انجام خواهد شد. در فاصله وعده صادق ۱ تا ۲‌، رژیم صهیونیستی تمام تلاش خود را کرد تا ضعف سامانه‌های راداری خود از گنبد آهنین گرفته تا فلاخن داود و آرو (پیکان ۱ و ۲)‌، ‌هاوک، تاد و ده‌ها سامانه پدافندی آمریکا، انگلیس و کشورهای منطقه را برطرف کند تا حتی یک موشک به مراکزی که گفته شد اصابت نکند. اما دیدیم که عملیات ظفرمندانه وعده صادق ۲ چنان بلایی بر سر آنها آورد که با وجود آنکه تقریبا یک ماه از آن تاریخ می‌گذرد مقامات صهیونیستی ترجیح می‌دهند جلسات کاری خود را ده‌ها متر زیرزمین در پناهگاه‌های بتنی برگزار کنند. جبران شکست خفت‌بار رژیم صهیونیستی در وعده صادق ۲ پس از ۲۵ روز‌، این رژیم را بر آن داشت تا برای پاسخ به انتقادهای داخلی به ویژه طیف افراطی و جنگ‌طلبش‌، اقدامی را علیه ایران انجام دهد. این بود که در نیمه‌های شب ۵ آبان با حمله به برخی مراکز نظامی و سامانه‌های ایرانی‌، خساراتی را هرچند اندک به جمهوری اسلامی وارد کرد.
اما با طلوع خورشید در صبح شنبه پنجم آبان ماه مشخص شد که تل‌آویو بیش از آنکه مرد کارزار نبرد با ایران اسلامی و مقاوم باشد، شیپور بوقی صحنه عملیات روانی است! و حضور نتانیاهو نخست‌وزیر و گالانت وزیر جنگ این رژیم در پناهگاه زیرزمینی بیش از آنکه نشان‌دهنده قدرت باشد، نمایش ضعف و ترس مقامات ارشد رژیم اشغالگر قدس از حملات احتمالی تلافی‌جویانه ایران بود. تا جایی که انتشار تصاویر مقامات بزدل صهیونیستی صدای نیروهای اپوزیسیون رژیم را نیز درآورد و سبب مطرح شدن این سؤال شد که اساسا چرا مقامات اسرائیل باید برای حفظ جان خود در زیرزمین باشند و مسئولان و شهروندان ایرانی که در آماج تهدید و حمله قرار گرفته‌اند بدون کمترین احساس ترسی در حال استراحت یا انجام امورات شخصی یا اداری خود آن‌هم در منزل و محل کار نه در زیرزمین و پناهگاه‌ها هستند.
درباره حمله رژیم صهیونیستی به برخی مراکز نظامی و سامانه‌های دفاعی کشور در پنجم آبان ماه صرفنظر از میزان خسارت آن که اصلا با اقدام ایران در وعده صادق ۲ قابل قیاس نیست، چند نکته قابل توجه است:
۱- رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه «نصر» صراحتا اعلام کردند که سیاست «صبر استراتژیک» جمهوری اسلامی به پایان رسیده و ایران به هرگونه اقدام تجاوزکارانه دشمن پاسخ قاطع، اما حساب‌شده و غیرشتاب زده خواهد داد. پیش از این نیز فرماندهان نظامی کشور وعده داده بودندکه به هرگونه اقدام تجاوزکارانه صهیونیست‌ها به شدت پاسخ خواهند داد. با توجه به این هشدارها، شمارش معکوس برای عملیات «وعده صادق ۳» به صدا درآمده است و افکار عمومی بار دیگر انتظار دارد که مقامات مسئول و فرماندهان نظامی با در نظر گرفتن شرایط میدانی و مصلحت کشور به تجاوز اخیر صهیونیست‌ها البته حساب شده و بدون شتابزدگی پاسخ قاطع دهند و افکار عمومی در داخل و جبهه مقاومت این را می‌داند که پاسخ ندادن ضرب‌الاجل به دشمن صهیونیستی به منزله از دستور خارج شدن اقدام متقابل و البته شدیدتر فرزندان جمهوری اسلامی در سپاه و ارتش نیست.
۲- نگاهی به خط خبری رسانه‌های خارجی به ویژه رسانه‌های آمریکایی گویای آن است که جو عمومی کشور برای این رسانه‌ها از اهمیت زیادی برخوردار است و مورد توجه آنها قرار دارد به طوری که نیویورک تایمز با تیتر «ایران آرام است» از حال و هوای مردم ایران پس از حمله جمعه شب صهیونیست‌ها به برخی مراکز ایران خبر داد.
از سوی دیگر، رسانه‌های اسرائیلی با انتقاد شدید از نحوه عملیات علیه ایران، نوشته‌اند که مردم ایران این حمله را احساس نکرده‌اند و اکنون آن‌ها در خواب و ما بیدار هستیم. این رسانه‌ها با طرح این نکته که معلوم نیست ما حمله کرده‌ایم یا ایرانی‌ها، پرسیده‌اند چرا نخست‌وزیر ما اکنون در پناهگاه و زیرزمین است؟
همان‌گونه که از شواهد خبری و برخی ملاحظات افشاء شده‌ مقامات آمریکایی درخصوص پاسخ این رژیم به ایران از پیش مشخص شده ‌بود، قرار شد ضربه‌ای را فقط بزنند تا در سطحی محدود و ضعیف اما در سطح عالی و قوی آن را در رسانه‌ها برجسته و از آن دستاوردسازی رسانه‌ای بکنند و استفاده از تصاویر حمله‌ ایران به اسرائیل و ادعاهای بدون سند و تصویر و... نشانگانی است بر این گزاره که دست آنها به شدت خالی است.
این خط خبری دشمن نشان از آن دارد که دشمن بیش از تاثیر تخریبی حملات خود‌، به‌دنبال جنگ روانی علیه ملت ایران بوده است با این تصور که با این حملات‌، شاهد به ریختگی و نظم عمومی جامعه ایران شده و می‌تواند نوعی شورش و هرج و مرج را در کشور دامن بزند که زندگی عادی مردم در صبح روز شنبه‌، آب یخی بود بر روی همه این برآوردها که مدت‌ها برای آن سناریوسازی و برنامه‌ریزی کرده بودند.
۳- صرفنظر از اینکه برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان و امارات که در گذشته بعضا آسمان خود را در اختیار دشمن قرار می‌دادند در اعلام محکومیت رژیم صهیونیستی صادق هستند یا نه‌، همین که بلافاصله با حمله رژیم به مراکز نظامی ایران واکنش نشان می‌دهند‌، نشان می‌دهد کشورهای منطقه از جدی بودن ایران در پاسخ به متجاوزین اطمینان دارند و نگران هستند که با تداوم درگیری‌ها و پاسخ قاطع ایران، شرایط منطقه با تحولات غیرقابل کنترلی مواجه شود. بنابراین محکومیت رژیم صهیونیستی توسط این کشورها در پی اقدام نسنجیده این رژیم از موارد نادری است که یا اصلا شاهد آن تاکنون نبوده‌ایم یا اگر در گذشته اقدام مشابه‌ای صورت گرفته‌، در این سطح و با این ادبیات صریح انجام نشده است. این اتفاق گویای آن است رژیم صهیونیستی که تا یک سال پیش به‌دنبال توافق و عادی‌سازی با این دولت‌های عربی بود، شدیدا دچار تنگنای امنیتی شده و جایگاه خود را در منطقه از دست داده است. از این رو، می‌توان گفت؛ رژیم صهیونیستی روزهای سختی را پیش رو دارد و روزهای ذلت این رژیم همچون کرنومتر در حال ثانیه شماری است و بزودی خون کودکان مظلوم غزه و فرماندهان جبهه مقاومت دامان کثیف آن را خواهد گرفت.


🔻روزنامه همشهری
📍 عبور از تلاطم انتظارات
✍️ علیرضا خزائی
پس از هفته‌ها انتظار و پروپاگاندای گسترده رسانه‌های غربی و حامی رژیم صهیونیستی در بامداد شنبه ۵آبان‌ماه رژیم جعلی اسرائیل به ایران حمله مستقیم کرد و تلاش نمود تا آبروی رفته خود را در سطح جهانی تا حدودی بازگرداند. همانگونه که مقام‌معظم‌رهبری به‌خوبی، مدبرانه و حکیمانه در این خصوص فرمودند، «حمله اسرائیل نه باید بزرگ‌نمایی شود و نه کوچک‌نمایی».
آنچه در این وضعیت برای تعیین مناسبات بازاری تعیین‌کننده بود، عملکرد انتظارات فعالان اقتصادی به پیش‌بینی نتایج این حمله بود. با تشدید آهنگ شکل‌گیری جنگ بین ایران و اسرائیل و ایجاد فضای عمومی ناشی از شکل‌گیری درگیری گسترده بین ۲کشور و با افزایش ریسک اقتصادی، روند صعودی در بازار دارایی‌های امن شدت گرفت و منجر به افزایش قیمت طلا در بازارهای جهانی و در ایران شد. رسیدن به قله‌های قیمتی در بازار طلا و سکه در ایران با هدف ازدست‌رفتن آرامش عمومی و برهم‌خوردن ثبات اقتصادی به اندازه‌ای که دشمن خارجی به‌دنبال آن بود، رخ نداد. کم‌هزینه‌ترین روش جنگ با ایران برای طرف غربی ایجاد تلاطم اقتصادی در کشور است که در دستور کار ۲دهه اخیر کشور آمریکا با وضع تحریم‌های اقتصادی ظالمانه بوده است. هدف از این وضعیت، ناآرامی و شکل‌گیری روند نوسانی خواهد بود که آرامش تصمیم‌گیری اقتصادی روزمره مردم را مخدوش خواهد کرد و نارضایتی عمومی شکل خواهد گرفت. در طول دوره‌های مختلف، سیاستگذار در برخی از موارد با پذیرش آسیب‌پذیری اقدام به سرکوب قیمت‌ها با قدرت تمام می‌کرد که درنهایت باعث ایجاد رانت و شکل‌گیری انتظارات قیمتی افزایشی می‌شد و زمینه ناآرامی بیشتر در بازار را رقم می‌زد.
مدیریت ادوار اخیر بازارهای مالی مبنی بر مدیریت شناور دارایی‌هایی نظیر طلا، سکه و ارز، نشان می‌دهد که روند گذار و کاهش دامنه نوسانات اقتصادی تا حدود قابل توجهی مدیریت شده و شکل‌گیری نوسان پیرامون روند انتظارات است. در این وضعیت بازار با روند ملایم و شیب منطقی ناشی از افزایش ریسک اقتصادی جهت افزایشی به‌خود می‌گیرد و فعالان اقتصادی تلاش می‌کنند تا سبد دارایی خود را در برابر ریسک احتمالی پوشش دهند. در چنین وضعیتی افزایش در قیمت نهایی دارایی‌هایی نظیر ارز، طلا و سکه در کوتاه‌مدت منطقی است. با وجود این سرمایه‌گذار در محاسبات خود براساس منافع شخصی عمل می‌کند و با توجه به مجموعه اطلاعاتی که در زمان تصمیم‌گیری در اختیار دارد، اقدام به پیش‌بینی آینده می‌کند. در این وضعیت قیمت آخر هفته گذشته دلار به بیش از ۶۷هزار تومان و سکه به بیش از ۵۵میلیون تومان رسید. تبدیل دارایی در وضعیتی رخ داد که فعالان اقتصادی آینده را پیش‌بینی کردند و بعد از بررسی نتایج حمله اسرائیل به ایران، به‌سرعت در پیش‌بینی خود تجدیدنظر نمودند و روندی معکوس به سمت سهم بیشتر دارایی‌های جایگزین نظیر بازار سهام و ریال در پیش گرفتند.
این درس آموخته اخیر اقتصاد ایران جزئی از نادرترین عملکردهای موفق مدیریت و تنظیم‌گری بازار با وجود تهدید در سطح رویارویی مستقیم و جنگ با یک کشور خارجی در طول دهه‌های اخیر بوده است. می‌توان این وضعیت را با وضعیتی مقایسه کرد که در زمان خروج آمریکا از برجام با اتخاذ سیاست تثبیت قیمت ارز منجر به جهش ارزی و شکل‌گیری روند بلندمدت نرخ صعودی ارز شد.
بر این اساس می‌توان به این نتیجه رسید که عوامل اقتصادی در ایران به درک و بینش صحیحی از روند دوطرفه حرکت قیمت در بازار دارایی رسیده‌اند؛ به‌گونه‌ای که دیگر صرفا بر مبنای قیمت‌های افزایشی، تصمیم به تبدیل دارایی نگرفته و مسیر نزولی و زیان را نیز در پیش‌بینی خود وارد کرده‌اند. شکل‌گیری این روند در بازار منجر به کاهش دامنه نوسانات اقتصادی و تسریع در رسیدن به تعادل در اثر تحمیل شوک‌های خارجی به اقتصاد کشور می‌شود. در چنین وضعیتی سیاستگذاران اقتصادی می‌توانند با اعتماد عمومی به‌وجودآمده نسبت به تصمیمات سیاستی آنها، به اجرای بهتر برنامه‌های آتی خود برای دستیابی به اهداف مدنظر نظیر رسیدن به نرخ تورم هدف اقدام کنند.
همچنین به‌منظور تعمیق بیشتر رویکرد و تحکیم عملکرد مطلوب آن، ایجاد راه‌های ارتباطی مستقیم بین سیاستگذاران اقتصادی با عوامل اقتصادی در راستای شکل‌گیری گفت‌وگوی مستقیم و حذف اخلالگران انتظارات، تأثیر بهتری در مدیریت تلاطم‌ها و نوسانات مختلف در متغیرهای کلان اقتصادی خواهد داشت.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ایران و پاسخ به تجاوز اسرائیل
✍️ عباس آخوندی
رژیم اسرائیل به سرزمین ایران تجاوز کرد. سیستم دفاع هوایی ایران را مورد هدف حمله نظامی خود قرار داد. پاسخ به این اقدام تجاوزکارانه حق ذاتی ایران است. در این ارتباط به‌نظر می‌رسد که ضمن ضرورت داشتن یک تحلیل واقعی از شرایط، چندین اصل باید مورد توجه قرار گیرد. نخست مسوولیت مشترک پشتیبانان اسرائیل در این عملیات تجاوزکارانه است. دوم امنیت جمعی ملت‌های منطقه و سوم حفظ امکان خروج از مارپیچ تصاعد درگیری و تشدید منازعه که خواسته اسرائیل است.
۱- با توجه به مواضع رسمی اعلامی و اخبار انتشاریافته در مورد این تجاوز به‌نظر می‌رسد که‌ اسرائیل در این حمله سیستم دفاع هوایی ایران را‌ هدف قرار داده ‌است که منجر به شهادت چهار تن از رزمندگان سرافراز ارتش این سرزمین شد. البته این رژیم آپارتایدی در تجاوز پیشین خود نیز سیستم دفاع هوایی ایران در اصفهان را هدف قرار داده ‌بود. اینکه این رژیم در نیت پلیدش تا چه حد موفق بوده‌است نیاز به اطلاعات تکمیلی و دقیق دارد که خارج از صلاحیت و توان این قلم است. لیکن به‌نظر می‌رسد که او در اندیشه تداوم تجاوزکاری خویش است و در این صدد است که از این رهگذر اقدام به تضعیف دفاع هوایی ایران کند تا بتواند در صورت ادامه نزاع برای دفعات بعد قدرت مانور بیشتری داشته باشد.
۲-‌ با توجه به اعلام رسمی این رژیم احتمالا عملیات نظامی وی در این‌ مرحله به پایان رسیده ‌است لیکن این به‌معنای اتمام عملیات نیست. قاعدتا با توجه به سوابق اقداماتی که از او سراغ داریم احتمالا اقدام به ترور برخی اشخاص و یا سایر اقدام‌های خرابکارانه و موذیانه در ایران بدون پذیرش مسوولیت نماید. از این ‌رو سیستم اطلاعاتی ایران باید در حد بالای هوشیاری باشد.
۳- دفاع از خود به هر نحو و در زمان مقتضی حق ذاتی ایران است و براساس ماده ۵۱ منشور سازمان ملل رسمیت و مشروعیت بین‌المللی یافته است. قاعدتا این پاسخ باید متضمن بازدارندگی از تجاوزهای بعدی متجاوز باشد. پیش و در جریان این تجاوز، و پس از آن مشخصا امریکا و بریتانیا پیوسته بر حق دفاع از خود از سوی اسرائیل تاکید می‌کردند. حال آنکه اسرائیل آغازگر تجاوز بود. با این وجود، امریکا اعلام نموده ‌است که در جریان این عملیات تجاوزکارانه حضور نداشته ‌است گرچه تردیدهایی در این‌باره وجود دارد. همچنین آمریکا و بریتانیا بدون محکوم نمودن تجاوز اسرائیل‌ و با تاکید مجدد بر حق دفاع از خود او، هر دو از ایران خواسته‌اند که از پاسخ به این تجاوز خودداری کند و سطح تنش را پایین بیاورد. پیشنهاد این قلم این است که با توجه به مسووولیت امریکا در تسلیح اسرائیل و حمایت‌های همه‌جانبه مالی، نظامی، اطلاعاتی و سیاسی از اسرائیل و درخواست خود از ایران تعهد نماید که از تجاوز‌های بیشتر نظامی و خرابکارانه اسرائیل شامل اقدام‌های ضد امنیتی و تروریستی علیه ایران جلوگیری نماید و آتش‌بس را در منطقه مستقر کند. قاعدتا امریکا که از اسرائیل در حد ایالت‌۵۱ خود دفاع می‌کند باید مسوولیت حمایت‌های خود از آن را بپذیرد و درخواست وی باید همراه با تعهد باشد. در این صورت است که این اقدام می‌تواند یک اقدام بازدارنده محسوب گردد وگرنه این درخواست بی‌معناست.
۴- ‌کشورهای منطقه با شدت و ضعف‌های متفاوت تجاوز اسرائیل به سرزمین ایران را محکوم کرده‌اند. آنان به‌ خوبی می‌دانند که ایده توسعه‌طلبانه صهیونیسم شامل بسیاری از سرزمین‌های عربی خواهد بود و به ‌قول معروف این شتری است که درِ خانه آنان نیز خواهد خوابید. اگر تاکنون به هر دلیل تفرقه بر این منطقه حاکم بوده ‌است اکنون زمان آن است که کشورهای منطقه با هدایت و راهبری سازمان ‌ملل و احیانا مشارکت قدرت‌های بین‌المللی به منظور حفظ امنیت‌ منطقه اقدام جمعی نمایند. برگزاری یک کنفرانس صلح در منطقه با هدایت و راهبری سازمان ملل در این مقطع زمانی می‌تواند راهگشا باشد.
۵-‌ ایران به‌عنوان کشوری که سرزمینش مورد تجاوز قرار گرفته ‌است قطعا باید تمام امکانات لازم برای دفاع از سرزمین را تامین نماید. این در حالی‌ است که جمهوری اسلامی هیچ‌گاه دیپلماسی را در ادامه قدرت نظامی نباید از یاد ببرد – همچنانکه نبرده ‌است و همواره باید آمادگی لازم برای خروج‌ از مارپیچ‌ تصاعد در موقعیت مناسب را داشته باشد. منافع ملی ایران در استقرار صلح پایدار است. حال آنکه تداوم حیات اسرائیل در جنگ و خون‌ریزی است.


🔻روزنامه اعتماد
📍 عقل سلیم کجاست؟
✍️ عباس عبدی
دو روز پیش در یادداشت «بدترین پروتکل» نوشتم که بدترین پروتکل‌هایی که سیاستگذاران ما به آنها عادت کرده‌اند و باید نقض شوند، پروتکل‌های ذهنی و رویکردی هستند که در ساختار موجود ریشه دوانده‌اند. یکی از مهم‌ترین آنها که نمادی از وجود پروتکل‌های زیان‌بار ذهنی است، مساله قیمت‌گذاری حامل‌های انرژی است. در این زمینه به سخنان آقای پزشکیان هنگام ارائه لایحه بودجه اشاره کردم که اکنون مفصل‌تر آن را در اینجا می‌آورم: «پزشکیان یکی از چالش‌های موجود کشور را اصلاح یارانه‌های انرژی دانست و با اشاره به افزایش ۴۰ درصدی مصرف بنزین نسبت به ۵ سال گذشته، تصریح کرد: میزان مصرف بنزین در سال جاری، نسبت به سال ۹۸ حدود ۴۰ درصد افزایش پیدا کرده است، این در حالی است که میزان جمعیت و درآمد ملی بسیار کمتر از این است. امروز هزینه تمام شده بنزین بدون لحاظ قیمت نفت که شامل هزینه پالایش، هزینه حمل فرآورده و هزینه جایگاه‌دار است حدود ۸ هزار تومان است. امسال حدود ۹۰ هزار میلیارد تومان و در صورت ادامه وضع موجود برای سال آینده باید ۱۳۰ هزار میلیارد تومان بنزین وارد شود که قیمت هر لیتر بنزین وارداتی، بین ۳۰ تا ۴۰ هزار تومان هزینه‌بردار است. اصلاح نظام یارانه سوخت مورد توافق اکثر کارشناسان اقتصادی است.» چند روز پیش لیستی را دیدم که به مساله تغییرات قیمت ارز در افغانستان و ایران در دو سال اخیر اشاره کرده و نوشته بود که: «اگه اقتصاد واقعا علمه، چطوریه که اینها (با اشاره به طالبان) در ۲ سال حکومت‌شون ارزش پول کشور را ۱۲ درصد افزایش دادن؟ چطوریه که ما در این ۲ سال ۶۰ درصد از دست دادیم؟ اونم با این همه پروفسور؟ مشکل ما چیه؟» اکنون می‌خواهم بگویم که برای اثبات نادرستی عرضه حامل‌های انرژی با این قیمت‌ها نیازی است که به علم یا اجماع یا اکثریت اقتصاددانان مورد نظر آقای پزشکیان اشاره شود؟ مگر کار اقتصاددانان اثبات نادرستی این سیاست است؟ برای مثال آیا نخوردن گوشت مردار گندیده و آلوده گربه افتاده روی زمین نیازی به منع و دستور پزشکان دارد؟ اگر کسی - نه حتی عقل متعارف - بلکه یک حس متعارف داشته باشد نزدیک به چنین گوشتی نمی‌شود.

مگر اینکه کل حواس پنجگانه او از میان رفته باشد تا چنین گوشتی را بخورد. برای اثبات نادرستی سیاست انرژی در ایران نیازی به ارجاع دادن به هیچ اقتصاددانی نیست. اگر فقط بر اساس عقل عرفی و فهم متعارف نگاه و‌ عمل کنیم، قطعا از چنین سیاستی پرهیز خواهیم کرد. آیا مدیران ایرانی فاقد این فهم متعارف هستند که چنین می‌کنند؟ اگر سیاستگذاران ما در این مورد خاص سیاست‌هایی مغایر با فهم متعارف می‌گذارند، چه دلیلی وجود دارد که سیاست‌های آنها در موضوعات دیگر نیز به همین اندازه دور از عقل متعارف و سلیم نباشد؟ مساله این است که افغانستان برای گردش امور اقتصادی خود در این حد و اندازه نیاز به اقتصاددانان تحصیلکرده ندارد، چون اقتصاد آنجا فاقد پیچیدگی‌هایی است که نیازمند چنین اقتصاددانانی باشد. کافی است که آنان برحسب عقل متعارف و عادی سیاستگذاری کنند. ولی چرا در ایران چنین نمی‌کنیم؟ ریشه این فضای سیاستگذاری را باید در وضعیت جامعه و اقتصاد سیاسی دید. فضایی است که حتی برخی از افراد آشنا به اقتصاد هم از این سیاست ویرانگر و زیان‌بار دفاع می‌کنند و حداقل نیمی از مردم هم حامی آن هستند. آیا تاکنون با فرد مبتلا به اسکیزوفرنی مواجه شده‌اید؟ یک جمله او را نمی‌توانید بفهمید. چون ساختار حواس و‌ مفروضات او متفاوت از ما هست و گناهی هم ندارد. ابتدا باید او را درمان و بعد گفت‌وگو و مفاهمه کرد.

مشکل سیاستگذار در ایران آنجا است که به حل موانع زمینه‌های سیاستگذاری نمی‌پردازد. این مانع را می‌توان در قالب فقدان وفاق توضیح داد. از یک سو نبودن وفاق در ساختار قدرت و از سوی دیگر فقدان وفاق با مردم که هر دو مساله به تشدید بی‌اعتمادی و کاهش سرمایه سیاسی و اجتماعی منجر می‌شود. سعی می‌کنم این مساله را تا حدی شرح بدهم.
پس از یادداشت قبلی که در نقد غلبه پروتکل ذهنی درباره حامل‌های انرژی بر ذهنیت مدیران کشور بود، دوست محترم و روانپزشکی که از استادان قدیمی دانشگاه است پیامی گذاشت و پرسید: «به نظرتان الان بالا بردن قیمت بنزین پوست خربزه زیر پای پزشکیان نخواهد بود؟»
واقعیت این است که چه قیمت را بالا ببرند و چه بالا نبرند این پوست خربزه هست و هر چه بگذرد لغزنده‌تر می‌شود و ما هم همیشه در این «برهه حساس» خواهیم بود. انرژی که در گذشته نقطه قوت ایران بود اکنون به دلیل همین سیاست‌های نابخردانه به پاشنه آشیل و نقطه ضعف آن تبدیل شده است. ولی مساله من در آن یادداشت این نبود که قیمت بنزین را بالا ببرند یا نبرند. چون من اصولا مخالف قیمت‌گذاری انرژی هستم و آن را ریشه فساد و ناکارآمدی و رانت و اتلاف منابع و عقب‌افتادگی فناوری و علیه مردم می‌دانم. مساله من اسیر پروتکل‌های ذهنی بودن است.
اسارتی که نیم قرن ادامه داشته است و هیچ تصوری از آینده کوتاه‌مدت نیز برای خروج از آن ارائه نمی‌شود. ماجرا این است که چرا چنین سیاست نابخردانه‌ای که موجب اتلاف منابع مردم و کشور می‌شود و به‌ طور قطع به زیان منافع عمومی است، همچنان ادامه دارد؟ مختصات زمین سیاست و تصمیم‌گیری در ایران چگونه است که مسوولان و مردم (حداقل اغلب آنان) را به این نقطه رهنمون می‌کند که نتوانند یک تصمیم درست و متعارف با عقل سلیم بگیرند؟ به نظر من مهم‌ترین این مختصات، شکاف و بی‌اعتمادی میان مردم و دولت است. اعتمادی که ناشی از وفاقی مستحکم باشد. البته ایران علاوه بر این ضعف، نوعی شکاف درونی ساختار قدرت هم دارد که انجام اصلاحات سیاسی را تقریبا غیرممکن کرده است. نمونه آن حوادث سال ۱۳۹۸ است که در اوج شکاف درون ساختاری و شکاف اعتمادی با مردم، تصمیم به تغییر قیمت بنزین گرفتند. البته من آن تغییر را هم مطلقا اصلاحات اقتصادی نمی‌دانم؛ آن تغییر قیمت در ادامه وضع قبلی، البته با یک قیمت جدید بود که چند ماه بعد دوباره به جای اول برمی‌گشت. ایران در ۵۰ سال گذشته هیچگاه نتوانسته است به سیاست اقتصادی علمی و عاقلانه در حوزه انرژی و برخی موضوعات دیگر از جمله ارز نزدیک شود. در دولت اصلاحات این کار در حوزه ارز انجام شد و دنبال اجرای آن در حوزه انرژی بودند که اصولگرایان حاکم در مجلس هفتم مانع اجرای آن شدند و کشور را به ورطه ورشکستگی انرژی سوق دادند.
امروز هم همین است. امکان هیچ نوع اصلاح سیاستی در امور اقتصادی وجود ندارد، مگر اینکه دو حالت از وفاق حل شود. اول وفاق درون حکومتی شکل بگیرد. در سه ماه گذشته گام‌هایی برای شکل‌گیری این نوع وفاق برداشته شده است ولی چند مانع وجود دارد. اول سرعت آن کم است. دوم اینکه از هر دو طرف در حال فشار آوردن به نقض آن هستند. سوم اینکه ایده وفاق در طرف ساختار رسمی متولی ندارد تا مانع مخالفان درون ساختاری آن شود. برخوردهای تندروهای پایداری و برخی از روحانیون تربیون‌دار عامل تشدیدکننده توقف و شکست وفاق درون حکومتی هستند. مشکل دوم نیز عدم تسری وفاق به جامعه و با مردم است. باید پیش از هر چیز اعتماد مردم را جلب کرد. تداوم این ایده سخت است هر چند هیچ راه دیگری وجود ندارد. شیوه تامین وفاق با مردم هم روشن است.
گر چه فیلترینگ از طریق فیلترشکن‌ها عملا حل شده است، ولی مثل زخمی است که هر روز و هر لحظه جلوی چشم مردم است و تبدیل به عامل مهمی در بدبینی مردم نسبت به صداقت و رفتار دولت شده است. مساله زنان ا‌گر چه در برگیری فیلترینگ را ندارد ولی عمق آن بسیار بیشتر است. تصویب محرمانه یک قانون و کوشش برای اجرایی کردن آن در حالی که می‌دانند چه عوارضی دارد، به ‌طور قطع موجب افزایش بی‌اعتمادی میان طرفین می‌شود. مساله گزینش‌ها در همه ابعاد آن منشأ شکاف و بی‌اعتمادی است.
آقای پزشکیان و دوستان محترمی که به دولت رفته‌اند و معتقد هستم که عموم آنان با هدف تأمین خیر عمومی در این راه گام گذاشته‌اند باید پروتکل‌ها را کنار بگذارید؛ ولی آن دسته از پروتکل‌های ذهنی و فکری که حدود نیم قرن به اعماق جامعه و افکار مدیران رسوخ کرده است. با این پروتکل‌های ذهنی و رویکردی نمی‌توان هیچ گام موثری برداشت. باید فضای عمومی جامعه را به سوی اعتماد متقابل و امید به آینده رهنمون کرد. من درباره برخی دیگر از پروتکل‌های ذهنی و رویکردی باز خواهم نوشت.


🔻روزنامه شرق
📍 وفاقی که نه معنایی خواهد داشت نه فایده‌ای
✍️ حمزه نوذری
یک رابطه اجتماعی می‌تواند مبتنی بر توافق باشد؛ یعنی اینکه ممکن است در یک رابطه اجتماعی، وفاقی بین طرفین بر سر موضوعاتی شکل بگیرد. گاهی این توافق و وفاق، ابزاری است؛ به این معنا که توافق وسیله‌ای است برای رسیدن به اهداف و مقاصد دیگر. گاهی نیز دستیابی به وفاق خود هدف تلقی می‌شود. در هر صورت این موضوع متضمن آن است که طرفین قول و قرارهایی در مورد رفتار و عملکرد آینده‌شان به خودشان و به دیگران بدهند. در چنین وضعیتی هر طرف انتظار دارد طرف دیگر رفتار و عمل خود را مبتنی بر توافق آن‌گونه که او می‌فهمد استوار کند. توقع از وفاداری طرف دیگر بر اساس موضوعات مورد توافق امری مقبول و مشروع است. طرفین باید سهم خود را مبتنی بر توافق انجام دهند. به زبان حقوقی و اخلاقی، پایبندی به توافق اعلام‌شده، یک وظیفه تلقی می‌شود. این توافق ممکن است موقتی باشد یا به قول ماکس وبر، جامعه‌شناس معروف آلمانی، از درجاتی از تداوم برخوردار باشد؛ یعنی احتمال تکرار رفتار مبتنی بر توافق مورد انتظار است. ماکس وبر معتقد است توافق در یک رابطه اجتماعی مبتنی بر معنا و تفسیر ذهنی افراد است. معنای ذهنی، اساس رابطه اجتماعی مبتنی بر وفاق را شکل می‌دهد. اما اگر یکی از طرفین موضوعات توافق‌شده را اجرائی نکند یا طرف دیگر این‌گونه تلقی کند که فقط بخش کوچکی از مسائل و موضوعات اجرا شده، وفاق ابتدا در ذهن مورد پرسش قرار می‌گیرد و در گام‌های بعدی ممکن است حق خود بداند که از توافق خارج شود. البته همیشه خروج از توافق تنها گزینه نیست؛ گاهی برخی افراد حتی در صورتی که طرف دیگر به تعهدات خود پایبند نباشد، وفادار می‌مانند. گاهی نیز برای برخی، اعتراض گزینه مناسبی در مواجهه با عدم اجرای توافق است.
آلبرت هیرشمن در چنین مواقعی از سه امکان سخن می‌گوید: خروج، اعتراض و وفاداری.دولت یک رابطه اجتماعی است. هرچند در دولت بلوک‌های قدت متعددی وجود دارند و یکدست نیستند، ولی جامعه از دولت توقع دارد ‌در ارتباط با مسائل اصلی، توافقی ساختاری بین این بلوک‌های قدرت ایجاد کند. ایجاد وفاق بین بلوک‌های قدرت ابزاری است که دولت بتواند به توافق با جامعه عمل کند. به همین دلیل است که دولت، امتیازهایی در ساختار قدرت به گروه‌های رقیب می‌دهد. در انتخابات سال ۱۴۰۳ توافقی بین جامعه و رئیس‌جمهور منتخب بر سر موضوعاتی شکل گرفت که یک طرف یعنی نیمی از جامعه، به تعهد خود مطابق آنچه طرف دیگر می‌خواست، یعنی مشارکت در انتخابات، عمل کرد. اما آیا طرف دیگر بعد از گذشت چند ماه به بخشی از توافق عمل کرده یا انتظار می‌رود عمل کند؟ معنا و تصویر ذهنی افراد این است که آیا قول طرف اول عملی می‌شود و هنوز به آنها وفادار است؟ توافقاتی مانند افزایش سرعت اینترنت و برچیدن بساط فیلترینگ، مواجهه نادرست با مسئله پوشش در انظار عمومی، گشایش در ارتباط و تعامل با کشورهای مختلف، جلوگیری از طرد و به‌حاشیه‌رانی افراد و گروه‌های مختلف جامعه، سیاست‌گذاری اقتصادی با ملاحظه بهتر‌کردن سطح زندگی طبقه پایین و متوسط جامعه و‌... .

ممکن است درک و فهم افراد در یک رابطه اجتماعی مبتنی بر توافق‌ تغییر کند. ممکن است ذهنیت‌ها این‌گونه شود که طرف دیگر، یا نمی‌خواهد یا نمی‌تواند توافقات را اجرائی‌ و سهم خود را ادا کند. گاهی ممکن است شرایطی به وجود بیاید و طرف اول، در اینجا منظور دولت، به صراحت یا به‌ صورت ضمنی اعلام کند که قادر نیست با توجه به شرایط، وظایف مبتنی بر قرارداد با جامعه را اجرائی کند. در این حالت، دولت‌ در مرحله نخست باید چنین موضوعی را صادقانه و شجاعانه به جامعه اعلام کند. دوم اینکه بداند آیا جامعه نیز همان فهم و درک دولت از شرایط‌ برای به تعویق انداختن توافقات را دارد؟ گاهی نیز ممکن است دولت عجولانه اعلام کند به سهم خود در توافق عمل کرده است. رسیدگی به پرونده اخراج و تعلیق استادان و دانشجویان از معدود موضوعاتی است که دولت کم‌وبیش در حال اجرائی‌کردن توافق با جامعه است. اگر دولت در انجام توافق با جامعه عقلانی و صادقانه رفتار نکند و سهم خود را در ارتباط با توافق اجرائی نکند، دولت وفاق بی‌معنی خواهد بود؛ یعنی توافق انجام‌شده و وفاق اعلامی، نه معنایی دارد و نه فایده‌ای. اما طرف دیگر کدام گزینه را در صورت عدم انجام تعهدات طرف اول یعنی دولت انتخاب می‌کند؟ خروج تعداد بیشتری از توافق برای مشارکت در امور و کاهش احتمال انتخاب گزینه وفاداری توسط افراد، مسئله‌ای است که دولت باید به آن بیندیشد.


🔻روزنامه جام جم
📍 سیاست شکست‌خورده پنهانکاری
✍️ محمدکاظم انبارلویی
سرپوش گذاشتن رژیم‌صهیونیستی بر تلفات و صدماتی که طی یک‌سال اخیر متحمل شده، ناشی از نگرانی اسرائیل از فروریختن ابهت پوشالی‌اش نزد افکارعمومی جهانیان است. بعد از عملیات طوفان الاقصی، ما شاهد دو رویکرد رسانه‌ای بودیم.
در یک سوی ماجرا رژیم اشغالگر قدس قراردارد که تمام تلاش خودرابه کار می‌بندد تا با وجود ضربات محکمی که از سوی محور مقاومت دریافت کرده، با سانسور شدید اخبار و اطلاعات، جلوی انتشار هر خبر درباره تلفات و صدمات وارده را بگیرد و در دیگرسوی صحنه،رویکرد رسانه‌ای جمهوری اسلامی قراردارد که درخصوص هرگونه جنایاتی که ازسوی رژیم‌صهیونیستی صورت می‌گیرد، به‌طور شفاف اطلاعات را دراختیار اهالی رسانه قرار می‌دهد. سیاست پنهانکاری رژیم‌صهیونیستی، نشانه ضعف این رژیم است و اسرائیلی‌ها کاملا رسانه‌های خود را نسبت به انتشار اخبار مربوط به جنگ، تحت کنترل قرار داده‌اند تا بدین صورت، به اذهان عمومی القا کنند که طرف پیروز جنگ هستند و نمی‌خواهند با وجود تلفاتی که تاکنون متحمل شده‌اند، چهره‌ای مخدوش و ضعیف از خود نشان دهند.جمهوری اسلامی ایران در جریان این رویارویی در پی آن است تصویری واقعی و روشن از جنگ ارائه دهد تا همگان بدانند که مردم بی‌دفاع غره و لبنان، با چه دشمن غدار و جنایتکاری روبه‌رو هستند که به هیچ‌یک از قواعد، ضوابط و مقررات جهانی احترام نمی‌گذارد و مرتکب نسل‌کشی و جنایت‌های بی‌شمار جنگی شده است.
در رویکرد رسانه‌ای و خبری جمهوری اسلامی ایران جنگ، آنچه هست منعکس می‌شود و در این نوع اطلاع‌رسانی نه بزرگ‌نمایی رخ می‌دهد و نه کوچک‌نمایی، بلکه آنچه ما در پی آن هستیم واقع‌نمایی اتفاقاتی است که درطول یک‌سال اخیر در غزه و متعاقب آن در لبنان رخ داده تا جهانیان بدانند که در غرب‌آسیا چه تحولاتی رخ داده؛ اما درمقابل اسرائیلی‌ها هم میزان تلفات و هم میزان هزینه‌هایی را که در جریان جنگ متحمل شده‌اند پنهان می‌کنند تا هم در داخل با تنش‌های اجتماعی روبه‌رو نشوند وهم هزینه- فایده نبرد را به مردم واگذار نکنند.سیاست‌های رسانه‌ای توأم با سانسور رژیم‌صهیونیستی، اقدامی شکست‌خورده است. با وجود این‌که اسرائیلی‌ها اهالی رسانه در سرزمین‌های اشغالی و همچنین رسانه‌های وابسته به خود در غرب را کاملا محدود کرده‌اند، اما این رویکردهاراه به جایی نمی‌برد،چون افکارعمومی جهان به‌خوبی دریافته است که اسرائیل طی سال‌های اخیر،باوجود همه جنایت‌های جنگی‌ای که مرتکب شده وتلاش کرده تا چهره‌ای پیروز ازخود دراین رویارویی در افکارعمومی ثبت کند، اماهم در داخل سرزمین‌های اشغالی و هم در سراسر دنیا، صدای اعتراضات علیه اقدامات رژیم‌صهیونیستی شنیده می‌شود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0