🔻روزنامه تعادل
📍 وفاق و بخش خصوصی
✍️ مهراد عباد
سال‌هاست که دولت‌ها با عملکرد خویش بخش خصوصی را از خود رانده‌اند و اکنون ضرورت ترمیم این روابط در کوتاه‌مدت نیز احساس می‌شود. همچنین در دهه‌های اخیر که بخش‌ خصوصی فعالیت‌‌های تشکلی خود را توسعه داده نیز دچار چندپارگی شده به ترتیبی که بعضا صدای واحد از بخش خصوصی به گوش نمی‌رسد. این چندصدایی که گاه در مورد موضوعات کلیدی نیز مشاهده شده است، عوامل مختلفی دارد؛ یکی از این موارد، وجود تشکل‌‌های مختلف در بخش خصوصی است، به ترتیبی که قانون اساسی وجود سه تشکل اتاق بازرگانی، اتاق اصناف و اتاق تعاون را به رسمیت شناخته و شاید افتراق میان بخش خصوصی از همین‌ جا آغاز می‌شود.
این سه تشکل با توجه به ماهیت خود تلاش دارند که از مشکلات بخش خصوصی بکاهند؛ اما استقلال آنها از یکدیگر ممکن است در مواردی موجب ناهماهنگی میان آنها و حتی گاهی تعارض افکار در بین این تشکل‌‌ها شود یا ایجاد مزیت برای ذی‌نفعان یکی از این تشکل‌‌ها، مساله‌ای جدید برای اعضای تشکل دیگر پدید آورد؛ چراکه رجحان یک گروه از بخش خصوصی الزاما برای همه بخش خصوصی سودمند نیست. این تفاوت منافع برای بخش خصوصی که این روزها دیگر بخش ‌خصوصی خالص هم نیست و شرکت‌های نیمه‌‌دولتی و خصولتی نیز به جمع فعالان اقتصادی پیوسته‌اند نیز به چندصدایی در بخش خصوصی دامن زده است؛ به ترتیبی که منافع بخش ‌خصوصی و خصولتی و حتی شرکت‌‌های کوچک و متوسط با شرکت‌های بزرگ کاملا متفاوت بوده و گاهی در تضاد با هم هستند که باعث ایجاد عدم تناسب مطالبات آنها با هم شده است. در این سال‌ها بسیار شاهد این بوده‌ایم که با پیگیری‌‌های بسیار یکی از طرف‌های بخش خصوصی مانند یک انجمن یا یک اتاق بازرگانی، مقرره‌ای نظیر ممنوعیت واردات یا صادرات کالایی مصوب می‌شود که گروه‌های دیگر با آن مخالف بوده‌اند. با توجه به نبود مرجعی برای انعکاس یکپارچه مطالبات بخش ‌خصوصی، ایجاد هماهنگی میان این ارکان بسیار دشوار به نظر می‌رسد. از طرفی شرایط محیط کسب‌وکار کشور به سمتی هدایت شده که ذی‌نفعان آن به جای تلاش صادقانه و به‌کارگیری خلاقیت برای رشد شرکت‌‌های خود تلاش می‌کنند که از صفوف توزیع رانت عقب نمانند. اما شاید مهم‌ترین عاملی که سبب شده یکدلی در بخش خصوصی رنگ ببازد، مساله عدم تمکین به نتایج انتخاب‌ها در تشکل‌‌های مختلف بوده است؛ به ترتیبی که بعد از هر انتخابی که در بخش خصوصی برگزار شده، افرادی که رای نیاورده‌اند، عمدتا سه نوع رفتار از خود نشان می‌دهند؛ معدودی از نامزدها با قبول نتیجه انتخابات و رفتار حرفه‌ای موضوع را پذیرفته و بدون تغییر رفتار به همکاری با تشکل مربوطه ادامه ‌‌می‌دهند. عده‌ای نیز از هرگونه همکاری خودداری کرده و به دنبال کار خود ‌‌می‌روند و افرادی نیز که طیف گسترده‌تری را تشکیل می‌دهند به عنوان اپوزیسیون افراد منتخب عمل کرده و ساز مخالف می‌زنند. در واقع تا زمانی که این گروه تنها با نیت اعلام مخالفت با گروه رقیب شروع به مطالبه‌گری می‌کنند، وفاق و سازواری آنها دچار خدشه شده و این ناسازگاری‌ها به حیف و میل منابع منتهی می‌شود. بخش خصوصی واقعی اگر بتواند با تجمیع نظر طیف گسترده‌ای از کنشگران اقتصادی، صدا و مطالبه واحد و بحقی را به گوش دولت‌ها برساند مسلما ‌‌می‌تواند توفیق بیشتری در دستیابی به مطالبات خود حاصل کند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 رازهای جهانی عرضه اولیه سهام
✍️ دکتر عرفان غفرانی
عرضه اولیه سهام (که به‌اختصار IPO نیز نامیده می‌شود)، فرآیندی است که در آن یک شرکت خصوصی بخشی از سهام خود را برای اولین بار در بازارهای مالی عرضه می‌کند و به این ترتیب مالکیت بخشی از شرکت به سرمایه‌گذاران و عموم مردم منتقل می‌شود.
این مرحله، گامی مهم در مسیر رشد و تکامل یک شرکت به شمار می‌آید. از مزایای عرضه اولیه می‌‌‌‌توان به جذب سرمایه‌‌‌‌های عمومی، افزایش اعتبار و شهرت شرکت و تسهیل در دسترسی به منابع مالی اشاره کرد.

با این حال، عوامل متعددی نیز وجود دارد که موجب عدم‌تمایل مالکان شرکت‌های خصوصی به عرضه اولیه می‌شود. از جمله این عوامل می‌توان به از دست دادن استقلال شرکت، الزام به افشای اطلاعات مالی و مدیریتی، رعایت مقررات پیچیده و مشارکت سرمایه‌‌‌‌گذاران در تصمیم‌گیری‌‌‌های مدیریتی اشاره کرد.
چه عواملی سبب می‌‌‌‌شوند که مالکان یک شرکت خصوصی در نهایت تصمیم به عرضه اولیه بگیرند؟ مطالعات گسترده‌ای با هدف بررسی انگیزه‌های شرکت‌ها انجام شده تا به این پرسش پاسخ دهند. یافته‌‌‌های غیرمنتظره بسیاری از این مطالعات نشان می‌دهند که نیاز مالی و جذب سرمایه، انگیزه اصلی مالکان شرکت‌ها برای عرضه اولیه نیست؛ بلکه رونق بازار‌های مالی و شرایط مطلوب آنها، عامل اصلی در تصمیم‌گیری برای عرضه اولیه محسوب می‌شود.

به بیان دیگر، بسیاری از شرکت‌ها زمانی اقدام به عرضه اولیه می‌کنند که انتظار دارند بازار سهام، شرکت آنها را بالاتر از ارزش واقعی قیمت‌گذاری ‌‌‌کند. به دوره‌‌‌‌ای که در آن تعداد زیادی از شرکت‌ها اقدام به عرضه اولیه سهام می‌کنند، دوران رونق یا فصل گرم عرضه اولیه گفته می‌شود.

در مقابل، دوره‌‌‌‌ای که تعداد کمی از شرکت‌ها اقدام به عرضه اولیه می‌کنند، دوران رکود یا فصل سرد عرضه اولیه نامیده می‌شود. عوامل متعددی بر عملکرد، انتظارات و هیجانات بازار تاثیرگذارند و به‌‌‌ تبع آن، بر رونق یا رکود عرضه‌‌‌های اولیه نیز اثر می‌گذارند. نمودار «۱» روند تغییرات تعداد عرضه‌‌‌های اولیه در ایران و جهان طی هشت‌سال اخیر را نشان می‌دهد و نمودار «۲» همین روند را برای ایران و خاورمیانه به تصویر می‌کشد.

مشاهده می‌شود که سال ۲۰۲۰ برای ایران، سال شکوفایی عرضه‌‌‌های اولیه بوده است؛ هرچند در مقیاس جهانی و منطقه‌‌‌‌ای، بیشترین تعداد عرضه‌‌‌های اولیه در هشت‌سال اخیر در سال ۲۰۲۱ ثبت شده است. همین روند برای سرمایه جذب‌‌‌‌شده از طریق عرضه اولیه نیز در نمودار «۳» مشاهده می‌شود. یکی از عوامل مهم تاثیرگذار بر رونق عرضه اولیه، شرایط کلان اقتصادی است که به‌شدت عملکرد، انتظارات و هیجانات بازار را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.
معمولا اگر مالکان شرکت‌های خصوصی تصور کنند که رکود اقتصادی، تورم یا بحران ارزی افسارگسیخته در آینده نزدیک گریبانگیر اقتصاد کشور خواهد شد، ترجیح می‌دهند از عرضه اولیه خودداری کنند تا شرکتشان را در برابر نوسانات بازار ایمن نگه دارند. عوامل تاثیر‌گذار بر رونق عرضه اولیه نه‌تنها در طول زمان با شرایط کلان اقتصادی تغییر می‌کنند، بلکه در بین شرکت‌ها و حوزه‌‌‌های فعالیت آنها نیز متفاوت هستند.

برای مثال در سال‌های منتهی به ۲۰۰۰ که دوران اوج شکوفایی شرکت‌های فعال در حوزه فناوری اطلاعات بود، تعداد عرضه‌های اولیه در حوزه فناوری اطلاعات رکورد تاریخی را ثبت کرد؛ روندی که با بحران مالی ناشی از حباب‌دات‌کام بلافاصله متوقف شد.

در سال‌های اخیر، بستر‌های جایگزین متعددی برای جذب سرمایه برای شرکت‌ها ایجاد شده‌اند. برای مثال با گسترش سرمایه‌‌‌‌گذاری‌‌‌های خصوصی (Private Equity ) و خطرپذیر (Venture Capital)، اهمیت جذب سرمایه عمومی از طریق عرضه اولیه کاهش یافته است. این روند به شرکت‌‌‌‌ها اجازه می‌دهد تا بدون نیاز به عرضه عمومی سهام، منابع مالی موردنیاز خود را از طرق دیگر تامین کنند. بسیاری معتقدند که روند کاهشی عرضه‌‌‌های اولیه در سال‌های اخیر به همین دلیل بوده است.

شکوفایی عرضه اولیه سهام به دلیل تاثیرات گسترده‌‌‌ای که بر جذب سرمایه، توسعه بازارهای مالی، افزایش شفافیت و رشد اقتصادی دارد، برای سیاستگذاران مهم است. این فرآیند به شرکت‌ها امکان جذب سرمایه برای گسترش فعالیت‌‌‌ها و نوآوری را می‌دهد، به بازارهای مالی عمق و تنوع می‌‌‌‌بخشد و اعتماد سرمایه‌گذاران را تقویت می‌کند.

همچنین، موفقیت عرضه‌های اولیه نشان‌‌‌‌دهنده سلامت اقتصادی و افزایش اعتماد به بازار است که می‌‌‌تواند به رشد اقتصاد و افزایش رقابت کمک کند. عرضه اولیه در سال‌های اخیر نوسانات زیادی را در کشور تجربه کرده است که نیازمند بررسی دقیق و ریشه‌یابی علل آن توسط سیاستگذاران و پژوهشگران است.


🔻روزنامه کیهان
📍 آتش‌بس زیر آتش جنگ!؟
✍️ دکتر محمدحسین محترم
وزیر جنگ اسرائیل ادعا کرده است «هرگونه مذاکره آتش‌بس با لبنان زیر آتش جنگ انجام خواهد شد»!. ولی افق جنگ نشان می‌دهد که آرزوی گالانت و نتانیاهو برای بازگرداندن ساکنان مناطق شمالی به خانه‌هایشان هیچ‌گاه زیر آتش جنگ رخ نمی‌دهد و امنیت به سرزمین‌های اشغالی بازنمی‌گردد‌، مگر امنیت به فلسطین و لبنان بازگردد. همان گونه که شهید یحیی سنوار گفت«صلح و مذاکره‌ای در کار نیست، یا پیروز می‌شویم یا کربلا رخ می‌دهد» و در کربلایی که رخ داده خود چه زیبا به مولایش سیدالشهدا(ع) اقتدا کرد! امّا
۱-در شرایط کنونی به نظر نمی‌رسد که هرگونه آتش بسی ممکن باشد، چون اولا؛ هیچ طرفی نباید تصور کند می‌تواند بدون جلب نظر مقاومت به یک توافق سیاسی پایدار در سازمان ملل یا پاریس و یا در دوحه و قاهره برسد! ثانیا؛ کشورهایی مثل آمریکا و فرانسه که علنا بمب‌های سنگرشکن و موشک‌ها و سامانه‌های پدافندی را برای گسترش آتش جنگ در اختیار نتانیاهو قرار می‌دهند و کشورهای منطقه‌ای که فریبکارانه مجاری تنفس رژیم سفاک اسرائیل را باز می‌گذارند، صداقت و صلاحیت ندارند و نمی‌توانند ادعای مذاکره برای پایان دادن به جنایات رژیم صهیونیستی و گفت وگو درباره «نیازهای فلسطینیان برای بازسازی زندگی‌شان»! را داشته باشند. ثالثا؛ مذاکره درباره پایان جنگی با جنایاتی در چنین حجم و ابعاد‌، به زمان و آشکار شدن اوضاع در میدان نیاز دارد. رابعا؛ ترور رهبران حماس و حزب‌الله تیر خلاص به آتش‌بس بود. خامسا؛ هفته گذشته رسانه‌های آمریکایی گزارش دادند که اسرائیل ابتدا فریبکارانه با آتش‌بس با حزب‌الله موافقت کرده بود، اما بعداً با ترور سید حسن نصرالله و تشدید حملات به لبنان، میانجی‌ها را غافلگیر کرد! همان گونه که آقای پزشکیان اذعان کرد که «ادعاهای سران آمریکا (از جمله بایدن) و کشورهای اروپایی(از جمله مکرون) مبنی بر وعده آتش‌بس در ازای عدم پاسخ ایران به ترور شهید هنیه، تماما دروغ بود»! این سخن آقای پزشکیان یعنی تضمین بلینکن هم همان مزه تضمین
جان کری را دارد! بعداز اینکه نخست‌وزیر موقت لبنان نیز به شبکه الجزیره گفت «ما درخصوص کاهش حملات اسرائیل به ضاحیه جنوبی از آمریکا تضمین‌هایی گرفتیم»، بلافاصله رژیم صهیونیستی با تشدید حملات به ضاحیه، تضمین‌های آمریکا را به نجیب میقاتی نشان داد و او را غافلگیر ساخت و او درک کرد آتش‌بس معنی ندارد! حتی میقاتی می‌گوید موافقت نبیه بری و حزب‌الله با آتش‌بس را به اطلاع آمریکا رساندم، اما آنها با ارسال بمب‌های سنگرشکن به اسرائیل چراغ سبز ترور سیدحسن نصرالله را به نتانیاهو دادند! اکنون برای هر کوته‌فکری هم آشکار شده است که اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها همچون گذشته به دنبال فریب دنیا هستند، حتی در آستانه انتخابات آمریکا! اوضاع در منطقه هم گواهی پایان قریب‌الوقوع جنگ نیست، بخصوص که بیش از ۱۵ ایرلاین اصلی دنیا توقف تمام پروازهای خود به تل‌آویو را به مدت ۳ تا ۵ ماه آینده تمدید کردند و نتانیاهو هم با تغییر نام عملیات به رستاخیز از نظم نوین سخن گفته است! و حزب‌الله نیز بعداز شهادت سیدحسن نصرالله با تشدید حملات که موجب وحشت و حیرت آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها شده به صهیونیست‌ها و ساکنان تل‌آویو هشدار داده است «چمدان‌های خود را ببندید و برای روزهای سخت آماده شوید چون ما وارد مرحله جدیدی از جنگ شده‌ایم و شهر شما در روزها و هفته‌های آینده وارد محدوده نبرد خواهد شد»!. یمنی‌ها هم به آمریکایی‌ها پیام دادند«جهنمی برایتان مهیا کنیم که در مقابلش جهنم ویتنام صرفا پیک‌نیک خواهد بود»! لذا شدت درگیری‌ها در میدان که به جنگ پهپادها رسیده‌، گواهی می‌دهد جنگ کنونی که جنگ مرگ و زندگی است، جنگ کوتاه‌مدت و آسانی نیست!
۲-گرچه ایران به دنبال صلح و ثبات در منطقه است، اما تلاش‌های دیپلماتیک ایران اولا؛ به دلیل هوشیاری و آگاهی از عمق و اهداف تحولات کنونی است و نه به خاطر سیاست‌های خوش‌بینانه! که تبریک بایدن به اسرائیل در پی شهادت یحیی سنوار و ادعای اینکه از چگونگی و زمان حمله اسرائیل به ایران اطلاع دارد و اجلاس مشترک شورای همکاری خلیج‌فارس و اتحادیه اروپا همزمان با اعمال تحریم‌های جدید، آشکارترین نشان از نابهنگام بودنِ دیپلماسی برای آتش‌بس بدون آشکار شدن نتایج در میدان است و جای هیچ‌گونه خوشبینی به جای هوشیاری باقی نمی‌گذارد! چون هرآنچه در تحولات کنونی میدان می‌گذرد بدون توجه به دیپلماسی همه
بر پایه اصل غافلگیری است و در حقیقت آمریکا و اروپایی‌ها دیپلماسی را به پای میدان قربانی کرده‌اند و در پشت ادعای دیپلماسی‌شان هم میدان است! ثانیا؛ تلاش ایران استقبال از هرگونه تصمیم مقاومت لبنان در‌باره آتش‌بس است و تلاش منطقه‌ای و بین‌المللی برای حمایت از مردم فلسطین و لبنان و دفاع مشروع آنهاست. ثالثا؛ اتمام حجت جمهوری اسلامی با کشورهای منطقه و فرامنطقه‌ای است. رهبران کل منطقه و مقامات آمریکایی و غربی هرکدام پیام‌های صریح و واضح مربوط به خود را در سفرهای رئیس‌جمهور و وزیر امورخارجه به پشتوانه عملیات وعده صادق۲ به خوبی شنیدند. مبنای این پیام‌ها هم این است که ایران می‌داند اسرائیل به تنهائی در قد و قواره‌ای نیست که بتواند دست به هر جنایتی بزند. علاوه‌بر پیام‌های دیپلماتیک و احیانا محرمانه، واضح‌ترین پیام علنی آقای عراقچی این بود که «همه اهداف را در اسرائیل شناسایی کرده‌ایم!» و «نیروهای آمریکایی که هدایت و عملیات سامانه تاد را برعهده ‌دارند قطعا هدف مشروعی برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت خواهند بود» و «مسئول هرگونه حمله احتمالی اسرائیل به ایران، آمریکاست». این بدان معناست که علاوه ‌بر اسرائیل پایگاه‌ها و نیروهای آمریکا در سراسر منطقه هم در امان نخواهند بود!. لذا سفرهای آقای عراقچی این پیام را ارسال کرد که ایران خودش را برای فراتر از اسرائیل آماده کرده و بایدن نیز بدون شک پیام‌های محکم مسئولان لشکری و کشوری از جمله رئیس‌جمهور ایران به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی کشور را به خوبی دریافت کرده است. در نتیجه فرستاده ویژه خود را برای چندمین بار به لبنان فرستاد و وزیر خارجه‌اش را برای یازدهمین بار برای تغییر فضای موجود راهی منطقه کرد، اما با دست خالی برگشتند.
۳-نکته مهم این است که جنگ کنونی و کشتار و قتل‌عامی که اکنون در منطقه در جریان است به دستور بایدن دموکراتی آغاز شده که برخی تلاش داشتند او را متفاوت از ترامپ و طرفدار دیپلماسی القا کنند و ناتوان از فهم این بودند که بموقع‌اش دست چدنی جمهوری‌خواهان از دستکش مخملی دموکرات‌ها هم بیرون می‌آید و اکنون آشکار شده ترامپ و بایدن به عنوان دشمن مشترک کشورهای منطقه هدفی مشترک در منطقه دارند، یکی با امضاء برجام و دیگری با خروج از برجام! یعنی برجام و خروج از آن نه علیه ایران بلکه علیه همه کشورهای منطقه طراحی شده بود که فهم این موضوع از سوی رهبرمعظم انقلاب نه تنها برای برخی داخلی‌ها، حتی برای سران کشورهای منطقه هم غیرقابل فهم بود و هست! لذا نقطه مبداء تحولات کنونی منطقه را باید خروج آمریکا از برجام دانست. آمریکا و اسرائیل بعد از ناامیدی از کارایی برجام برای تحقق خاورمیانه جدید، از سال ۲۰۱۸ با خروج از آن به دنبال این جنایات در منطقه بودند و همین موضوع نشان می‌دهد هم بایدن هم ترامپ تلاش داشتند ایران را بین دو راهی حذف فیزیکی گروه‌های مقاومت در غزه و لبنان و سوریه و عراق و یمن و یا حمایت از جبهه مقاومت در منطقه و ورود به معادله نظامی با القای تله جنگ قرار دهند و در صورت انتخاب هر کدام‌، در نهایت به پای میز مذاکره برجام منطقه‌ای بکشانند، اما به نظر می‌رسد تهران هوشیارانه مسیر دوم را بدون نگاه به میز مذاکره و ترس از جنگ انتخاب کرده و میدان را به خوبی‌، پشتوانه دیپلماسی کرده و اندازه و حجم و جهت دیپلماسی نهایتا در میدان تعیین تکلیف خواهد شد.
۴- ریشه تنش‌های فعلی در لبنان اساساً در غزه نهفته است و باید بحران در غزه به اتمام برسد تا در نهایت وضعیت لبنان هم آرام شود. لذا به نظر می‌رسد درحالی که جنگ ‌‏۲۰۰۶ در دریا با هدف قرار گرفتن ناوچه اسرائیلی ساعر پایان یافت، اما راه‌ حل پایان جنگ کنونی احتمالا در هوا یا تنگه هرمز باشد و همان‌گونه که با لمس خطر هدف قرار گرفتن آرامکو به آتش‌بس بین عربستان و یمن تن دادند، اکنون نیز تا زمانی که خطر واقعی بازار انرژی و مبادلات تجاری دریامحور را لمس نکنند، ضرورت قطع حمایت از اسرائیل و به نوعی پایان اشغال غزه و آتش‌بس در لبنان را فهم نخواهند کرد! بخصوص که بستن تنگه هرمز توجیه بین‌المللی هم دارد، همان‌گونه که اروپا آسمان خود را به روی هواپیماهای ایران بست، ایران هم می‌تواند در یک اقدام مقابله به مثل‌، تنگه هرمز را به روی کشتی‌های اروپایی ببندد، البته به شرطی که قبل از آن مثل دریای سرخ و تنگه باب المندب از سوی گروه‌های مقاومت برای آنها ناامن نشده باشد که دیگر نیازی به بستن آن از سوی ایران نخواهد بود! برخی ادعا کردند اصرار بر بستن تنگه هرمز چیز عجیبی است! اما نگفتند این همه حقارت و زبونی در مقابل جنایات و تهدیدات و تحریم‌های آمریکا و اروپا و اسرائیل چیز عجیب‌تری است! به نظر می‌رسد وزیرامور خارجه همچنین به خوبی توانسته است موضع جمهوری اسلامی درخصوص بستن تنگه هرمز را در صورت هرگونه تعرض به تاسیسات نفتی و یا زیرساخت‌های ایران را تبیین کند که نه اسرائیل و نه پایگاه‌های آمریکا در وضعیت کنونی دیگر وجود نخواهد داشت! به همین دلیل برخی در داخل آشفته شدند و برخی در خارج ترسیده‌اند!


🔻روزنامه ایران
📍 جنگ محاسبات
✍️ احسان صالحی
رهبر معظم انقلاب روز یکشنبه، یک روز بعد از حمله رژیم صهیونیستی، موضع کشور در قبال این حادثه را روشن کردند. ایشان دو روز بعد از عملیات وعده صادق۲ هم با اقامه نمازجمعه تاریخی نصر، ضمن خلق یک اجتماع حماسی و مردمی که در واقع مکمّل حماسه نظامی بود، به تبیین آخرین وضعیت میدان پرداخته بودند و اکنون نیز در زمان اندکی پس از تجاوز رژیم صهیونیستی، در قالب دیداری عمومی، پیام‌های روشنی برای مخاطبان داخلی و خارجی ارسال کردند. بیانات رهبر معظم انقلاب ناظر به شرارت رژیم صهیونیستی، حاوی سه پیام کلیدی است: ۱) پرهیز از بزرگ‌نمایی یا کوچک‌انگاری ۲) ضرورت به‌هم زدن خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی و تفهیم اراده و قدرت ایران ۳) مسئولیت مسئولان در تشخیص درست کیفیت اقدام.
متعاقب این بیانات شفاف و راهبردی، برخی رسانه‌های بیگانه که در نقش پیمانکار پروژه عملیات روانی موساد عمل می‌کنند با طرح ابهامات و تفاسیر انحرافی از رویکرد و واکنش جمهوری اسلامی، مأموریت جاری خود در بمباران افکار عمومی را آغاز کردند. در این نوشته تلاش خواهد شد ضمن طرح چند سؤال از برخی تحریف‌ها ابهام‌زدایی شود:
۱.خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی چیست و چگونه باید آن را به‌هم زد؟
میدان کنونی آوردگاه «اراده» و «قدرت» است اما آنچه زیربنای این دو است، محاسبات است بنابراین قبل از آنکه طرفین، درگیر جنگ اراده‌ها و جنگ نظامی باشند، درگیر جنگ محاسبات هستند. از سخنان چند روز گذشته مقام‌های رژیم صهیونیستی اینطور برداشت می‌شود که آنها تصور کرده‌اند آسیب‌پذیری ایران پس از حمله اخیر به شکلی است که پاسخ دادن برای ایران دشوارتر و شرارت مجدد برای آنها آسان‌تر است. این در حالیست که بر اساس بیانات روز یکشنبه، پاسخ ایران به تجاوز رژیم صهیونیستی قطعی است آن هم به شکلی که نتیجه آن اصلاح محاسبات طرف مقابل درباره کشورمان و خلق معادله‌ای جدید شود. بدون اطلاع از آنچه در ذهن مسئولان می‌گذرد و صرفاً بر اساس یک حدس تحلیلی، احتمالاً حتی شکل پاسخ ایران در این مرحله برای رژیم غیرقابل پیش‌بینی و غافلگیرانه خواهد بود. یعنی خود پاسخ و پیش‌بینی‌ناپذیری آن هم بخشی از جنگ محاسباتی است.
البته فهرست خطاهای محاسباتی رژیم در ماه‌های گذشته فهرست مفصلی است. مثلاً آنها خیال می‌کردند با ترور رهبر و برخی فرماندهان ارشد حزب‌الله، مقاومت در لبنان زمین‌گیر خواهد شد. در حالی‌که پس از ترور شهید نصرالله که ضایعه‌ای بسیار بزرگ برای کل جبهه مقاومت (و نه فقط برای حزب‌الله و لبنان) بود، تجربه جنگ در یک ماه اخیر به آنها تفهیم کرده است که نه تنها تیغ مقاومت کندتر نشده بلکه عبور رژیم اشغالگر از خطوط قرمز، باعث شد مقاومت نیز محدودیت‌های قبلی را کنار بگذارد که نتیجه آن تشدید ضربات به صهیونیست‌ها در جبهه‌های مختلف، تصاعدی شدن تلفاتشان و شکست برآوردهای آنها در پیشروی زمینی است.
خطای محاسباتی دیگر صهیونیست‌ها مربوط به همین حمله بامداد شنبه آنها به ایران است. رژیم صهیونیستی که در چند هفته گذشته، حساب زیادی روی فعال کردن کانون‌های داخلی آشوب پس از شرارت خود کرده بود، آنچه در فردای حمله، تحویل گرفت از طرفی خشم و نفرت تصاعدی ایرانیان نسبت به خود بود و از طرف دیگر، آرامش و حتی بهبود وضعیت شاخص‌ها در بازارهای مالی ایران. این موارد تنها دو نمونه نزدیک از انبوه خطاهای محاسباتی رژیم از ابتدای طوفان الاقصی تا به امروز است.
۲. آیا عملیات وعده صادق ۲ باعث ایجاد خطای محاسباتی از توان ایران در رژیم صهیونیستی شد؟
یک ابهامی که برای برخی دلسوزان در روزهای اخیر پدید آمده، این است که آیا عملیات وعده صادق ۲ به اندازه کافی مؤثر نبود که بتواند خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی در خصوص قدرت ایران را به‌هم بزند؟ پاسخ این پرسش منفی است. وعده صادق۲ معادله و محاسبه جدیدی خلق کرد که رژیم صهیونیستی از لحاظ حیثیتی چاره‌ای جز خروج از آن به هر شکل ممکن نداشت. برای اولین بار از زمان شکل‌گیری رژیم نامشروع صهیونی، تل‌آویو در یک شب و در عرض چند دقیقه آماج موشک‌های ایران قرار گرفت. برای موجودی به‌نام رژیم صهیونیستی که نطفه و تولد آن با بحران و ناپایداری بوده است، هر مؤلفه‌ای که بازتابی از تهدید موجودیتی در آن باشد، در حکم بالاترین تهدید قرار دارد چرا که برساخت بی‌ریشه بودن و امکان ریشه‌کنی رژیم را به همه از ناظران تا مجاهدان یادآوری می‌کند. بنابراین عملیات وعده صادق۲ یک تهدید حیثیتی و موجودیتی بود و رژیم باید به هر شکل ممکن ولو با حفظ ظاهر برای خروج از آن معادله موجودیتی، کاری می‌کرد. عملیات ایران در نقطه خود کاملاً حساب شده بود و محاسبات جدیدی خلق کرد.
۳. چرا رهبری تشخیص کیفیت اقدام برای به‌هم زدن محاسبات رژیم صهیونیستی را برعهده مسئولان دانستند؟ آیا امکان اهمال یا انفعالی از طرف مسئولان امر متصور است؟
در فاصله حدوداً دو ماهه ترور شهید هنیه تا انجام عملیات وعده صادق۲، فضایی شکل گرفت که حتی برخی خیرخواهان نیز از سر ناآگاهی شروع به متهم کردن ارکان مختلف نظام به اهمال و انفعال و ضعف کردند. در حالی‌که آن فاصله دو ماهه عمدتاً مصروف آماده‌سازی مقدمات برای ضربه‌ای کاری شد که نخست‌وزیر جلاد اسرائیل را هم به اعتراف واداشت که این حمله بزرگ‌ترین حمله به اسرائیل از زمان تشکیل آن است. رهبر معظم انقلاب نیز در نمازجمعه نصر با تأکید بر چهارچوب «نه تعلل نه شتاب» نقطه پایانی بر این‌گونه تحلیل‌ها گذاشتند. اکنون با وجود تجربه وعده صادق۲ روشن است که‌ دلیل معتبری برای گمانه‌های اتهام‌ساز به مسئولان وجود ندارد.
نکته قابل توجه دیگر در خصوص واگذاری مسئولیت تشخیص کیفیت اقدام به مسئولان این است که بر خلاف القای شبکه رسانه‌ای متصل به اسرائیل، تصمیم‌سازی در تعیین نوع پاسخ هیچ‌گاه یک امر فردی نبوده است که این بار به مسئولان واگذار شده باشد. اصل ۱۷۶ قانون اساسی به صراحت تعیین سیاست‌های دفاعی و امنیتی کشور و بهره‌گیری از امکانات برای مقابله با تهدیدها را به شورای‌عالی امنیت ملی واگذار کرده است که در رأس آن رئیس‌جمهور قرار دارد و اعضای آن را شخصیت‌های دولتی و غیردولتی تشکیل می‌دهند و مصوبات شورا نیز پس از تأیید مقام معظم رهبری قابل اجرا است.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دست بسته کارگران در برابر بودجه
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
شمار قابل‌اعتنایی از شاغلان در ایران را کارگران تشکیل می‌دهند که در ده‌ها ‌هزار بنگاه بزرگ و کوچک و در سراسر ایران با عقد قراردادهای گوناگون برای کارفرمایان کار می‌کنند. در میان این میلیون‌ها کارگر ایرانی ‌درصدی هستند که در بنگاه‌های خدمات برای خانواده‌ها فعالیت دارند که معلوم نیست کارفرمایان برای آنها حق بیمه کارگری پرداخت می‌کنند یا اینکه به دلیل اضطرار بدون بیمه شاغل هستند اما میلیون‌ها کارگر نیز در بنگاه‌های صنعتی و اصناف شاغلند که کارفرمایان موظفند برای آنها حق بیمه رد کنند. کارگران ایرانی براساس قانون کار مستقر و اجرایی در پایان یک‌سال فعالیت و در پایان هر سال چشم به راه می‌مانند تا نهاد سه‌جانبه متشکل از نمایندگان دولت، نمایندگان نهادهای کارگری و کارفرمایی میزان افزایش مزد سال بعد آنها را تعیین کنند.
در شرایط حاضر اما به دلیل گره زدن بی‌قانون افزایش مزد کارگران به میزان افزایش کارمندان از مسیر بودجه تصویب‌شده در مجلس که از دولت عبور کرده، مزد کارگران در اندازه میانگین رشد ۲۰‌درصدی را تجربه کرده است. با توجه به اینکه نرخ تورم در سال‌های تازه‌سپری‌شده به طور میانگین دو برابر نرخ رشد مزد کارگران بوده قدرت خرید کارگران سقوط کرده است.
کارگران ایرانی امیدوار بودند دولت چهاردهم به ریاست مسعود پزشکیان و نیز با ریاست احمدمیدری بر وزارت کار گره زدن نرخ رشد مزد کارگران به نرخ رشد حقوق کارمندان به‌هم‌ریخته و افزایش مزد به قانون کار برگردد. در صورتی که چنین نشود و دولت و مجلس زیر فشارهای پرشمار بی‌پولی ملی مزد کارگران را در اندازه ۲۰‌درصد تعیین کند باید گفت مرگ تدریجی کارگران رقم خورده است. کاهش قدرت خرید کارگران به دلیل نرخ تورم ۳۵درصدی امسال و به همین میزان در سال آینده بنیه مزدی کارگران را به شدت کاهش می‌دهد.
مطابق با آنچه از سوی دولت به عنوان لایحه بودجه بیرون آمده است تردیدی نیست که دولت در سال آینده نمی‌خواهد نرخ ترجیحی ارز با معیار هر دلار ۲۸۵۰۰ تومان را ادامه دهد و قصد دارد نرخ ترجیحی برای واردات کالاهای اساسی و دارو و نهاده‌های دام و طیور را دست‌کم به میزان ۳۰‌درصد نرخ تورم پیش‌بینی‌شده افزایش دهد. از طرف دیگر دولت می‌خواهد قیمت دلار نیمایی را به قیمت دلار آزاد نزدیک کند. این اراده دولت که از سر ناگزیری اتخاذ شده و چاره‌ای جز آن نیست برای کارگران به معنای افزایش شدید قیمت خوراک و دیگر نیازهاست و می‌تواند کارگران را به خفگی برساند.
به آقای پزشکیان باید هشدار داد و خواست که راه خفگی روحی- مادی بر اردوی کارگران را ببندد و از هر مسیری که می‌تواند به کارگران کمک کند از این روزهای سوزان به سلامت عبور کنند. راه‌های انجام این کار بارها از سوی کارشناسان و اقتصاددانان توضیح داده شده است. راه این است که خشکسالی سرمایه‌گذاری را برطرف کرده و راه عبور ابرهای سرمایه‌زا به کشور باز و نیز تحریم‌ها برطرف شود. آقای پزشکیان اگر این هشدارها را نشنوید و عمل نکنید نامتان در تاریخ به نیکی نبرده خواهد شد. آقای پزشکیان مواظب زندگی کارگران کشور باشید.


🔻روزنامه اعتماد
📍 پروتکل تبعیض
✍️ عباس عبدی
همان‌گونه که نوشتم نقش پروتکل‌های ذهنی و به غایت نادرست که در چند دهه اخیر و به مرور شکل گرفته، در رسیدن به وضعیت کنونی جامعه ایران بسیار پررنگ است و برای تغییر روند امور، نقض آنها از هر چیز دیگری واجب‌تر است. یکی از موارد آنکه خیلی هم مهم است در قیمت‌گذاری غیرمنطقی حامل‌های انرژی است که گویی به یک پروتکل غیرقابل نقض تبدیل شده و هزینه سنگینی را بر کشور وارد کرده است که در یادداشت قبلی به آن پرداخته شد. پروتکل ذهنی دیگر جا افتادن تبعیض در اموری است که خلاف منطق و عقلانیت است و کم‌کم برای خیلی‌ها عادی شده و به آن تن داده‌اند و اکنون به جایی رسیده که صدای همه را در آورده و در عین حال کسی توان و یارای نقض آن را در حکومت ندارد. گویی که این نیز ناموس مدیریتی و انقلاب شده است که باید به عده‌ای امتیازاتی غیرعادلانه بدهند و اگر ندهند، گویی بی‌احترامی به ارزش‌ها و شعارهای انقلابی است. در حالی که اتفاقا همین امتیازات است که منشا بدبینی مردم و جوانان به این ارزش‌ها و عامل بیگانگی و نفرت آنان شده است. به‌طور کلی یکی از پروتکل‌هایی که از چند دهه پیش کم‌کم شکل گرفت و گسترش یافت، امتیاز دادن به برخی افراد تحت عناوین دفاع از ارزش‌ها و انقلاب بود. به‌طور طبیعی برخی امتیازات معقول و متعارف است و حتی مبنای علمی یا عدالت‌جویانه دارد. برای نمونه در برخی استخدام‌ها تاکید می‌کنند که تعدادی از معلولان حتما به کار گرفته و استخدام شوند. البته به شرطی که توان انجام آن کار را داشته باشند. هدف آن نیز جذب و ادغام گروه معلولان در جامعه است تا از توانایی‌های آنان استفاده شود و احساس بد نکنند. طبیعی است که چنین امتیازی را باید برای معلولان جنگی بیشتر قائل شد یا در کنکور درصدی امتیاز به داوطلبان مناطق کمتر برخوردار می‌دهند تا در رقابت با دانش‌آموزان مناطق برخوردار از امتیازی نسبی برخوردار شوند. این کار مبنای علمی دارد، چون ثابت شده که آنان پس از فارغ‌التحصیلی فاصله مذکور را جبران می‌کنند. برخی انواع امتیازات دیگر هم هست که کاملا قابل دفاع است. برای مثال برای فرزندان رزمندگان شهید یا جانبازان امکاناتی را فراهم می‌کنند که در مدارس بهتر درس بخوانند، چون آنان پدرانی را برای دفاع از مام میهن از دست داده‌اند که می‌توانستند حامی آنان باشند و حالا نیستند، پس باید این نقص را برای آنان جبران کرد. ولی بخش مهمی از امتیازات بنیانا غیراخلاقی و غیرعلمی و غیرمنطقی هستند. اگر فرزند یک شهید را در دوره دبیرستان خوب آموزش دهند تا به دانشگاه برود یا در یک ورزش سرآمد شود، کسی معترض نمی‌شود. ولی اگر قرار باشد که رکورد ورودی او را برای کنکور یا تیم ملی پایین‌تر از دیگران در نظر بگیرند، همه معترض می‌شوند. مثلا زدن وزنه ۱۵۰ کیلوگرمی او را معادل وزنه ۱۷۰ کیلوی افراد عادی بدانند. این امتیاز غیرمعقول است، چون خلاف قاعده است. هنگامی که به مسابقات جهانی برود آنجا فوری شکست خورده و حذف می‌شود. بخش بزرگی از امتیازات تبعیض‌آمیزی که در کشور داده می‌شود، از این نوع است. در کنکور، در گزینش‌ها، در مدیریت‌ها، در صلاحیت‌های حرفه‌ای و... خلاصه در همه این موارد امتیازاتی که برای برتری یکی بر دیگری داده می‌شود، خلاف عقل و انصاف و علم است. چگونه ممکن است که افراد تصویب‌کننده این امتیازات حاضر شوند، خود یا نزدیکان خود را هنگامی که بیمار می‌شوند به دست پزشکی بسپارند که با رتبه ۱۰۰ هزار وارد این رشته شده باشد؟ کارنامه‌های برخی از این افراد سهمیه‌ای که منتشر شده، نوعی آبروریزی کامل است. یکی از این کارنامه‌ها مربوط به سال ۱۳۹۵ را دیدم که مربوط به آزمون استخدام معلمان بود.

نمره همه دروس آن جز یک مورد منفی بود، یعنی حتی شانسی هم نمی‌توانسته پاسخ بدهد، بلکه همواره غلط‌ها را درست می‌دانسته است. اولین‌بار در اوایل روزنامه سلام طی دو یادداشت مفصل نقدی جدی علیه سهمیه‌های کنکور نوشتم. توضیح دادم که نه تنها این سهمیه‌ها (غیر از سهمیه مناطق) خلاف عقل و اخلاق است، بلکه موجب بدبینی جوانان و ناامیدی آنان از حکومت هم می‌شود. حتی افرادی که شایستگی قبولی در دانشگاه را ندارند خود را قربانی تبعیض‌های ناروا و این سهمیه‌بندی‌ها می‌دانند. برخی سهمیه‌ای‌ها در طول تحصیل نمی‌توانند خوب درس بخوانند، مشروط و اخراج می‌شوند، روحیه خودشان خراب می‌شود. استادان را ناراحت می‌کنند. توازن کلاس‌ها را به هم می‌زنند. از همه بدتر اینکه دنبال کسب مدرک به هر قیمت می‌افتند و در نهایت نهاد آموزش عالی را دچار بحران و کم‌اثری می‌کنند. شاید بسیاری از پایان‌نامه‌فروشی‌ها نیز ریشه در همین تبعیض‌ها دارد. مدرک‌گرایی مبتذل نیز ماجرا را تشدید کرد. طرف با گرفتن چنین مدرکی گمان می‌کند صلاحیت علمی هم دارد. بدتر از همه اینکه نظام سهمیه‌ای به مرور فربه‌تر شد. اکنون بیش از ۲۰ عنوان سهمیه وجود دارد. در ابتدا انگیزه اجرای این سیاست جبران خدمات آنان و خانواده‌های‌شان بود. ولی نمی‌دانستند، پول را می‌توان به افراد هدیه داد، ولی علم را نمی‌توان؛ علم را باید فرا گرفت. در ادامه چنین افراد بهره‌مند از تبعیض کم‌کم ماهیت سیاسی هم پیدا کردند و با تقویت بیشتر خود ماهیت دانشگاه و کار و اداره را از اعتبار حرفه‌ای آن خارج کردند. نزول شدید بهره‌وری و کارایی، اغلب این نهادها ناشی از همین امتیازات نادرست است. حتی برای استخدام یا ارتقای اعضای هیات علمی هم امتیازات بی‌ربط با علم و دانش و حرفه آنان قرار دادند، لذا بسیاری از آنان واجد رتبه‌های علمی می‌شوند که به دلیل تجربه علمی به دست نیاورده‌اند. نمود تبعیض بدتر از همه در گزینش‌هاست. گزینش‌ها که اغلب تابع منافع و ملاحظات سیاسی است. گزینش غیرحرفه‌ای به معنای آن است که افراد گزینش شده، حتما از نظر حرفه‌ای افراد ضعیف‌تری هستند، اگر به لحاظ حرفه‌ای ضعیف‌تر نباشند، دلیلی ندارد که معیارهای غیرحرفه‌ای نیز وارد گزینش شوند. مگر برای قهرمانان و اعضای تیم‌های ملی، معیارهای غیرحرفه‌ای را در انتخاب اعضا دخالت می‌دهند. البته برخی ورزشکاران بنا به ملاحظاتی به ظاهر مطابق میل سیاست‌های رسمی حرف‌هایی را می‌زنند، ولی ملاک انتخاب آنان این مواضع نیست. به همین علت است که ورزشکارانی هستند که تتو کرده‌اند ولی در تیم ملی هستند، در حالی که هیچ امکانی برای گزینش آنان به عنوان یک کارمند ساده هم نیست. علت سقوط اعتبار حرفه‌ای نهادهایی که تابع گزینش‌های غیرحرفه‌ای هستند، همین است. با گذشت زمان هم موضوعات و گستره موضوعات گزینشی و امتیاز دادن‌های تبعیض‌آمیز بیشتر شده و هم عمق آنها افزایش یافته است. این یکی از بدترین پروتکل‌های فکری و رویکردی در جامعه ماست. آقای پزشکیان هنگام انتخابات نکات خوبی را در این زمینه اظهار داشت. هم از منظر ضدیت با تبعیض و هم از زاویه ناکارآمدی حرفه‌ای در دستگاه‌های اجرایی و آموزشی، ولی متاسفانه هنوز اقدام قاطعی در این باره نکرده‌اند، وزارتخانه‌های آموزش عالی و بهداشت و درمان نکاتی را در این مورد گفته‌اند، معاونت اجرایی رییس‌جمهور درباره گزینش‌ها مطالبی را اظهار داشته، ولی هنوز راه طولانی در پیش است. احیای اعتماد و امید به ویژه نزد جوانان از مجرای نقض قاطع این پروتکل ذهنی و رویکردی در طبیعی دانستن دادن امتیازات و تبعیض‌های مذکور است.


🔻روزنامه شرق
📍 فیلترینگ و یک ترس تاریخی
✍️ کامبیز نوروزی
در میان تمام مشکلاتی که امروزه کشور با آن درگیر است، مشکل فیلترینگ از یک جهت آسان‌ترین آنهاست. اگر حل مسائل اقتصادی و بین‌المللی و تحریم‌ها و مشکلات دیگر مستلزم برنامه‌های دقیق، پیچیده و طولانی‌مدت است، مشکل فیلترینگ با چیزی شبیه زدن یک دکمه و خاموش‌کردن دستگاه‌ها و تجهیزاتی که فیلترینگ را انجام می‌دهند، انجام می‌شود.
فیلترینگ با همه دردسرها و هزینه‌های هنگفتی که روی دست دولت-ملت گذاشته، کلا بیهوده و بی‌ثمر بوده است.

اینک این پرسش را باید پاسخ داد که چرا برای یک کار غیرقانونی، شکست‌خورده و بی‌ثمر که صدها و شاید هزاران میلیارد تومان هزینه به دولت و ملت تحمیل می‌کند و موجب افزایش شکاف بین دولت و ملت می‌شود، این همه پافشاری وجود دارد و هیچ تحلیل کارشناسی یا اقدام سیاسی نتوانسته است تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران فیلترینگ را از این کار زیان‌بار منصرف کند؟

گمان‌ها بر این است که یکی از دلایل این اصرارها منافع اقتصادی سرشاری است که شرکت‌های متصدی فیلترینگ و فیلترشکن‌ها از این روند به دست می‌آورند. چه‌بسا این دو گروه در فرایند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری درباره فیلترینگ نقش‌آفرینی مؤثری دارند.

اما غیر از این باید سراغ یک دلیل تاریخی عمیق‌تر و تجربه دولت در ایران رفت.

به گواه تاریخ در ایران همواره از هر وسیله ارتباطی که ارتباطات بینافردی و جمعی را تسهیل و ترویج کند، به شدت هراس وجود داشته و تلاش شده است آن را تا نهایت امکان محدود کنند. اولین روزنامه‌ها در دوران قاجار به ایران وارد شدند و در دوره ناصری کم‌وبیش رواج یافتند. تاریخ سانسور نشریات در ایران هم‌زمان با تولد نشریات است. با این حال رواج مطبوعات چنان شد که نشریات به یکی از پایگاه‌های ترویج انقلاب مشروطه بدل شدند.

سانسورهای خشونت‌بار مطبوعات در عصر رضاشاهی نیز ادامه یافت. نام محرمعلی‌خان، درجه‌دار دون‌پایه نظمیه را همه روزنامه‌نگاران شنیده‌اند که مسئول سانسور مطبوعات بود و به پشتوانه سرتیپ رکن‌الدین مختاری، رئیس شهربانی وقت، تسمه از گرده روزنامه‌نگاران و مطبوعات می‌کشید. در ۱۳۱۳ که رادیو وارد ایران شد، اداره شهربانی در اطلاعیه‌ای شرایط متعددی برای خرید و فروش و نگهداری و استفاده از رادیو و نصب آنتن رادیو بر بام‌ها صادر کرد. هرکس می‌خواست رادیو داشته باشد، باید از شهربانی یا اداره پست و تلگراف و تلفن مجوز می‌گرفت.

بعد از سال‌های کوتاه فعالیت تلویزیون خصوصی معروف به تلویزیون ثابت پاسال، دولت این شبکه را منحل کرد و با تأسیس سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران، هر دو رسانه را در انحصار مطلق خود درآورد.

در تمام این سال‌ها سانسور همچنان بر کار رسانه‌ها حاکم بود.

در اوایل دهه ۶۰ که دستگاه فکس وارد ایران شد، وزارت پست در اطلاعیه‌ای نگهداری و استفاده از این دستگاه را منوط به اخذ مجوز کرد. این بخش‌نامه آن‌قدر سست بود که هیچ‌گاه اجرا نشد. در همان سال‌ها خرید و فروش و نگهداری و استفاده از دستگاه‌های ویدئو ممنوع و مستوجب مجازات شد. چیزی نگذشت که سیاست تقابل با ویدئو نیز شکستی تمام را متحمل شد. وسیله بعدی گیرنده‌های خانگی ماهواره‌ای بودند که باز همان قصه تکرار شد. ممنوعیت، مجازات و برخوردهای سخت و خشن چیزی بیش از دو دهه ادامه یافت. اما بالاخره دستگاه سیاسی بدون آنکه به روی خود بیاورد، قانون و فشارها به کناری رفتند. ورود اینترنت به عالم ارتباطات چالشی تازه و متفاوت آفرید. قصه تاریخی تکرار شد. به فاصله کمی دولت با فیلترینگ باز هم بر سر دسترسی به اطلاعات مانع تراشید. این بار رواج فیلترشکن‌ها این سیاست را شکست داد.

تاریخ ۱۸۰ ساله رسانه‌های جمعی و سانسور و فیلترینگ که در سه دوره مختلف تکرار شده است، حکایت از آن دارد که گویا در سنت سیاسی ایرانی کسانی از گردش اطلاعات بیمناک هستند. ترس مانع از تصمیم‌گیری درست است. در تمام این سال‌های طولانی، ترس از گردش اطلاعات و اتکا به تک‌صدایی در رسانه‌ها موجب شده است جریاناتی قادر به مشاهده و درک واقعیت‌های جاری نشوند و از آنها عقب بیفتند و زمانی آگاه شوند که کار از کار گذشته و توان مهار باقی نمانده است.
اگر دولت و سایر نهادهای تصمیم‌گیر به فکر حضور مؤثر در فرایند گردش اطلاعات باشند، جز این راهی ندارند که با از میان برداشتن فیلترینگ امکان گردش اطلاعات در محیطی آزاد، امن و مسئول را فراهم کنند.


🔻روزنامه رسالت
📍 چند نکته در باب لایحه بودجه ۱۴۰۴
✍️ حجت‌الاسلام جواد نیک‌بین
کلیات لایحه بودجه ۱۴۰۴ در کمیسیون تلفیق تصویب شد. بودجه ۱۴۰۴ تا به اینجای کار در برخی حوزه‌ها نسبت به سنوات قبل پیشرفت قابل توجهی داشته است و نواقص احتمالی هم در بررسی جزئیات در مجلس شورای اسلامی اصلاح خواهد شد. موارد زیر، گزارشی به مردم در باب چند پرده از لایحه بودجه ۱۴۰۴ است و طبیعتا معطوف به همه ابعاد نیست:
یک. در لایحه بودجه ۱۴۰۴، بودجه بخش نظامی ۲۰۰ درصد رشد داشته است. از منظر اقتصاد سیاسی ایران، این می‌تواند مهم‌ترین عدد بودجه باشد. رشد ۲۰۰ درصدی بخش نظامی، پیام محکمی به دشمنان و مایه آرامش خاطر دوستان و شهروندان عزیز ایران اسلامی است. ما به فرزندان ملت ایران در نیروهای مسلح که اخیرا حماسه وعده صادق ۱ و ۲ را آفریدند افتخار می‌کنیم و تأمین منابع برای این بخش را اولویت اساسی می‌دانیم.
دو. در مجموع لایحه بودجه ۱۴۰۴، انقباضی نیست. نرخ تورم برای سال آینده ۳۰ درصد پیش‌بینی شده در حالی که دولت نسبت به بودجه مصوب ۱۴۰۳، بودجه را ۴۷ درصد افزایش داده است و این یعنی سال آینده در حوزه هزینه‌کرد بودجه، با سیاست‌های انقباضی مواجه نیستیم.
سه. اعداد و ارقام پیشنهادی بودجه هرچند نیاز به اصلاحاتی دارد اما در مجموع واقع‌بینانه است. یکپارچه‌سازی بودجه‌های متفرق و تجمیع آن از جمله نکات قوت لایحه است. در مجموع معلوم است که چقدر دولت کسری خواهد داشت که باید از محل استقراض جبران شود. از سوی دیگر باید دقت کرد که با پیش گرفتن این رویه، مسیر تورم روند افزایشی پیدا نکند.
چهار. هرچند کلیات لایحه بودجه در کمیسیون تلفیق تصویب شد، اما برخی اصلاحات نیاز است. بودجه در برخی موارد از جمله قیمت بنزین تا حدودی بلاتکلیف است و کاهش بودجه واردات کالاهای اساسی هم احتمالا باید بیشتر مورد مداقه قرار گیرد.
پنج. نکته دیگر آن که لایحه بودجه، زیرمجموعه‌ای از برنامه‌های کلان است و در کشور سند بالادستی یعنی قانون برنامه هفتم وجود دارد. باید تطابق موضوعی و کلی بودجه با قانون برنامه هفتم بیش از پیش برقرار گردد.
شش. لازم است از گزارش مؤثر و مفید دیوان محاسبات پیرامون بودجه، تقدیر و تشکر گردد. گزارش‌هایی از این‌دست، عصای دست نمایندگان در مسیر بهبود و تقویت مهم‌ترین سند اقتصادی سالانه کشور است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0