🔻روزنامه تعادل
📍 نرخ بالای تامین مالی؛ ترمز رشد اقتصادی و تولید در ایران
✍️ دکتر حسین سلاحورزی
نرخ بالای تامین مالی و کمبود سرمایه در گردش در اقتصاد ایران، یکی از بزرگترین موانع رشد و توسعه است که در طول سالها به علت ساختار اقتصادی تورمزا و ناکارآمدی سیاستهای پولی و مالی، بهشدت ریشهدار شده است. این معضل، هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت، پیامدهای عمیقی بر بخشهای تولیدی، سرمایهگذاری، اشتغال، تورم و قدرت خرید مردم دارد. نرخ بالای تامین مالی که از ۳۰ تا ۴۰درصد فراتر میرود، ناشی از چندین عامل ساختاری و اقتصادی است که مهمترین آنها تورم مزمن و نرخ بهره حقیقی مثبت است. در ادامه، به بررسی ابعاد این مساله و اثرات کوتاهمدت و بلندمدت آن در بخشهای مختلف اقتصاد پرداخته و ضرورت اصلاحات را براساس اصول علمی اقتصادی و در راستای شرایط خاص اقتصادی ایران توضیح میدهم. تورم، که یکی از پایدارترین مشکلات اقتصاد ایران است، در چند دهه اخیر همواره سطوح بالایی را تجربه کرده است و بانکها برای جبران افت ارزش پول و حفظ ارزش داراییهای خود، ناگزیر به افزایش نرخ بهره هستند.
در این شرایط، بانکها سعی میکنند نرخ بهره را بالاتر از تورم نگه دارند تا ارزش پول وامها و سپردههای خود را حفظ کنند. این بهویژه در شرایطی مانند ایران، که نرخ تورم سالانه دو رقمی است، به نرخ بهره حقیقی مثبت منجر میشود و بانکها را وادار میکند تا نرخهای بهره بالایی را به کسب و کارها و تولیدکنندگان تحمیل کنند. این وضعیت، تامین مالی را به مسالهای بسیار پرهزینه برای تولیدکنندگان تبدیل کرده و بسیاری از آنها، حتی در بخشهای مولد اقتصادی، به دلیل بالا بودن هزینههای مالی و نرخ بهره، توان تامین نقدینگی مورد نیاز خود را از دست میدهند. برای تولیدکنندگان، که نیازمند سرمایه در گردش برای خرید مواد اولیه، تامین هزینههای تولید و حفظ سطح بهرهوری هستند، نرخهای بهره ۳۰ تا ۴۰درصدی به معنای افزایش شدید هزینهها و کاهش سودآوری است. این مساله موجب کاهش انگیزه برای دریافت تسهیلات بانکی، افت تولید و کاهش رقابتپذیری در بازارهای داخلی و بینالمللی میشود. نرخهای بالای تامین مالی به ویژه در کوتاهمدت، موجب اختلال در بخشهای مختلف اقتصادی و کاهش تولید و اشتغال میشود. یکی از اولین پیامدهای این وضعیت، کاهش تولید و عرضه کالاها و خدمات است. تولیدکنندگان برای تامین سرمایه در گردش خود نیاز به دسترسی به منابع مالی مناسب دارند. زمانی که نرخ تامین مالی از سطوح منطقی و مقرونبهصرفه فراتر رود، بسیاری از بنگاهها به دلیل بالا بودن هزینههای تامین مالی از دریافت وام و تسهیلات منصرف میشوند. این امر منجر به کاهش تولید و در برخی موارد توقف کامل خطوط تولید میشود. با کاهش تولید، عرضه کالاها نیز کاهش یافته و این کمبود در بازار باعث افزایش قیمتها و فشار تورمی میشود. افزایش قیمتها که از کمبود تولید و عرضه کالا نشأت میگیرد، به طور مستقیم بر قدرت خرید مردم تاثیر میگذارد.
در واقع، تورم که یکی از علل اصلی بالا بودن نرخ تامین مالی است، به دلیل کاهش تولید و عرضه نیز تشدید میشود. این یک چرخه معیوب است که در آن تورم بالا به نرخهای بهره بالا منجر میشود و نرخهای بهره بالا نیز با کاهش تولید و عرضه، تورم را دوباره افزایش میدهند. درنهایت، این شرایط به افزایش فشار بر معیشت عمومی و کاهش سطح رفاه اجتماعی میانجامد. در کوتاهمدت، اثر دیگری که از نرخ بالای تامین مالی ناشی میشود، کاهش انگیزه سرمایهگذاری و افت فعالیتهای کارآفرینی است. زمانی که هزینههای تامین مالی و نرخهای بهره بالا هستند، ریسک سرمایهگذاری به شدت افزایش مییابد و این باعث میشود که بسیاری از فعالان اقتصادی از گسترش کسب و کارها و سرمایهگذاری در طرحهای جدید خودداری کنند. به این ترتیب، بخشهای مختلف اقتصادی به تدریج با رکود مواجه میشوند و نرخ بیکاری افزایش مییابد. درنهایت، کاهش سرمایهگذاری و رکود اقتصادی در کوتاهمدت به عدم توسعه و کاهش رشد اقتصادی منجر خواهد شد. افزایش بدهیهای معوق و مشکلات نقدینگی نیز یکی از تبعات کوتاهمدت این شرایط است. بنگاههایی که با هزینههای بالای تامین مالی مواجهند، اغلب نمیتوانند تعهدات مالی خود را بهموقع پرداخت کنند و به سوی بدهیهای معوق و جابهجایی بدهیها سوق داده میشوند. این مساله علاوه بر آسیب به بنگاهها، بر سیستم بانکی نیز فشار وارد میکند و موجب میشود بانکها با مشکلات نقدینگی مواجه شوند. درنهایت، این محدودیتها توانایی بانکها را برای ارایه تسهیلات به بخشهای مولد اقتصادی کاهش داده و اثرات منفی بر رشد اقتصادی و اشتغالزایی بهجا میگذارد.
اثرات بلندمدت نرخ بالای تامین مالی پیامدهای بلندمدت نرخ بالای تامین مالی، بسیار عمیقتر و گستردهتر از اثرات کوتاهمدت آن هستند و اقتصاد کشور را از نظر ساختاری و پایدار با چالشهای جدی مواجه میسازند. یکی از مهمترین اثرات بلندمدت، افت تولید ناخالص داخلی (GDP) و کاهش رشد اقتصادی است. وقتی تولیدکنندگان و سرمایهگذاران به دلیل هزینههای سنگین تامین مالی و نرخهای بهره بالا نمیتوانند کسب و کار خود را توسعه دهند و بر ظرفیت تولید خود بیفزایند، تولید ناخالص داخلی کاهش مییابد و در نتیجه رشد اقتصادی کشور تحت تاثیر قرار میگیرد. کاهش رشد اقتصادی به معنای کاهش فرصتهای شغلی و افزایش نابرابریهای اقتصادی است که به نوبه خود میتواند منجر به مشکلات اجتماعی و اقتصادی گستردهتر شود. تضعیف تولید ملی و افزایش وابستگی به واردات یکی دیگر از پیامدهای بلندمدت نرخ بالای تامین مالی است. باتوجه به اینکه تولیدکنندگان داخلی به دلیل هزینههای بالا نمیتوانند تولید را افزایش دهند یا کالاهای با کیفیت و قیمت مناسب عرضه کنند، بازارهای داخلی بیشتر به سمت کالاهای وارداتی جذب میشود. این افزایش وابستگی به واردات، به ویژه در شرایط تحریمی یا نوسانات بازارهای جهانی، اقتصاد ایران را بسیار آسیبپذیرتر میکند و خودکفایی اقتصادی کشور را تضعیف میسازد. افزایش بیکاری و کاهش اشتغال نیز یکی از پیامدهای مهم نرخ بالای تامین مالی در بلندمدت است. کاهش تولید و سرمایهگذاری، فرصتهای شغلی را کاهش میدهد و به افزایش بیکاری منجر میشود. این بیکاری گسترده علاوه بر تاثیر منفی بر رفاه اجتماعی، اثرات منفی بر امنیت اقتصادی و اجتماعی کشور دارد. کاهش درآمد خانوارها و افزایش فشار بر اقتصاد خانوادهها، موجب کاهش قدرت خرید و تضعیف معیشت عمومی میشود و در بلندمدت آثار اجتماعی زیانباری را بر جای خواهد گذاشت. بازار سرمایه نیز از پیامدهای منفی این شرایط متاثر است. با کاهش سودآوری شرکتهای تولیدی و افزایش هزینههای مالی آنها، ارزش سهام بسیاری از این شرکتها در بورس افت میکند و شاخصهای کلان بورس کاهش مییابد. این رکود در بازار سرمایه به کاهش جذابیت این بازار و بیاعتمادی سرمایهگذاران منجر میشود. نتیجه این وضعیت، خروج سرمایه از بازار سرمایه و کاهش توان تامین مالی برای شرکتها و بنگاههای اقتصادی است. رکود بازار سرمایه نیز به کاهش بیشتر سرمایهگذاریها و رکود در بخشهای مولد اقتصاد دامن میزند. درنهایت، نرخهای بالای تامین مالی و کمبود سرمایه در گردش، توان رقابتپذیری شرکتهای ایرانی را در بازارهای جهانی تضعیف میکند. شرکتهایی که با مشکلات تامین مالی مواجهند، نمیتوانند تولید خود را گسترش دهند یا کالاهای باکیفیت و قیمت رقابتی ارایه کنند و در نتیجه، سهم صادرات غیرنفتی کاهش یافته و اقتصاد ایران بیش از پیش به صادرات نفتی وابسته میشود. این شرایط به نوبه خود موجب افت رقابتپذیری کشور در بازارهای بینالمللی و کاهش منابع ارزی میشود و درنهایت، تراز تجاری کشور را تحت فشار قرار میدهد.
به منظور مقابله با اثرات مخرب نرخ بالای تامین مالی، کنترل تورم و کاهش هزینههای مالی باید در اولویت سیاستهای اقتصادی قرار گیرد. با کاهش تورم و بهبود ساختارهای پولی و مالی، میتوان نرخهای بهره را کاهش داده و تامین مالی را برای بنگاههای اقتصادی تسهیل کرد. همچنین، باید تلاش شود که سرمایه در گردش بنگاههای مولد و بخشهای اشتغالزا تامین شود تا توانایی تولید و اشتغالزایی افزایش یابد. در شرایط فعلی، اصلاحات پولی و مالی، حمایت از تولیدکنندگان و ایجاد بسترهای مناسب برای جذب سرمایههای داخلی و خارجی، امری ضروری است که میتواند از تبعات مخرب نرخهای بالای تامین مالی جلوگیری کند و مسیر رشد و توسعه اقتصادی را هموار سازد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تأملی در چرایی وخامت روابط ایران و آلمان
✍️ بهزاد احمدی
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، روابط ایران با اروپا فرازونشیبهای بسیاری را تجربه کرده و بهواسطه تحولات و ظهور متغیرهای جدید و تاثیر آنها، کمتر پیش آمده است که روابط مذکور دارای ثبات و روندی رو به گسترش در یک بازه زمانی درازمدت باشد.
اما در این بین، روابط با یک کشور بزرگ اروپایی همواره شرایط باثباتتر و خوبی (هرچند بیشتر به لحاظ اقتصادی، فرهنگی و مبادلات علمی و تا حد کمتری سیاسی) داشت و کمتر تحت تاثیر این فرازونشیبها قرار میگرفت و آن کشوری نبود جز آلمان.
در این سالها جایگاه خاص ایران در سیاست خاورمیانهای آلمان به واسطه سه مولفه کلیدی اقتصاد، موقعیت ژئوپلیتیک و فرهنگ تعریف میشد. در کنار این سه مولفه، اهمیت و جایگاه ایران در جهان اسلام، جمعیت، اندازه جغرافیایی و سوابق تاریخی باعث شده بود این کشور نسبت به ایران طرحهای سیاسی داشته و روابط خاصی با آن - در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه - برقرار کند و به خاطر این روابط همواره مورد انتقاد آمریکا، اسرائیل و دیگر مخالفان جمهوری اسلامی در غرب قرار گیرد. اما به نظر میرسد چند سالی است که این دوران به سر آمده و روابط دو کشور که از سابقهای طولانی و خاطراتی خوب بهره میبرد رو به وخامت گذاشته و هر روز بر تنشهای آن افزوده شده است، تا حدی که امروز به گفته آنالنا بربوک، وزیر خارجه آلمان، «روابط دیپلماتیک ما در حال حاضر به پایینترین حد خود رسیده است.»
واکنش خشمگینانه برلین به اعدام جمشید شارمهد و بستن تمام کنسولگریهای ایران در آلمان، تنها یکی از تازهترین اقدامات این کشور علیه جمهوری اسلامی ایران در دو سال اخیر است. بستن مراکز اسلامی وابسته به ایران ازجمله مسجد معروف آبی در هامبورگ، حمایت از تحریم هوایی ایران، ایفای نقش کلیدی در اعمال تحریمهای حقوق بشری علیه تهران از سوی اتحادیه اروپا، تلاش برای قرار دادن سپاه در فهرست سازمانهای تروریستی، حمایت از بیانیه شورای همکاری خلیج فارس – اتحادیه اروپا که در بند ۴۶ آن از کلمه اشغال برای جزایر ایرانی استفاده کرده، محدودسازی تجارت و بیانیههای دیپلماتیک شدیداللحن و خارج از نزاکت دیپلماتیک از سوی مقامات ارشد آلمانی تنها گوشهای از اقدامات آلمان در این دو سال و بهویژه بعد از به قدرت رسیدن دولت ائتلافی کنونی در برلین معروف به دولت چراغ راهنمایی (به خاطر رنگ احزابی که در دولت ائتلافی حضور دارند) است.
در نگاه اول شاید بیش از همه، مسائل حقوق بشری دلیل این وخامت از سوی طرف آلمانی عنوان میشود. طرف ایرانی هرچند با صبوری بیشتر به اقدامات آلمان واکنش نشان داده، اما در یک سال اخیر و بعد از جنگ غزه و بحران انسانی فاجعهبار آن لحنی انتقادیتر به خود گرفته و آلمان را بهخاطر حمایت بیبدیل از اسرائیل و سیاستهای دوگانه حقوق بشریاش مورد شماتت قرار داده است. اما نگاه دقیقتر به دلایل احتمالی این وخامت بیش از همه به بحران اوکراین و نقش ادعایی ایران در این بحران بازمیگردد.
حمله نظامی روسیه به اوکراین در فوریه سال۲۰۲۲ بیتردید زلزلهای استراتژیک برای آلمان و اروپا، بنیان فلسفی ۵۰سال اخیر آن و ساختار امنیتیای بود که با ایده صلح دموکراتیک هرگز فکر نمیکرد که دوباره درگیر جنگی به این شدت و وسعت شود. این جنگ، امنیت و سامانههای امنیتی اروپایی و آلمانی را دگرگون ساخت و ضمن تهدید امنیت انسانی و امنیت انرژی آن، با دمیدن به بادبان جریانهای راست رادیکال در این قاره و تهییج سیاستهای پوپولیستی چپ و راست، جایگاه احزاب سنتی حاکم را به خطر انداخت و به پویاییهای سیاست داخلی اتحادیه روند و شتابی متفاوت بخشید؛ بهنحویکه امروز هر ۳حزب حاضر در دولت ائتلافی آلمان بخشی از آرای مردمی را از دست داده و جایگاهشان را به حزبی مانند AfD (حزب بدیل برای آلمان) بهعنوان حزب دست راستی رادیکال واگذار کردهاند.
فشار اقتصادی و اجتماعی ناشی از پذیرش آوارگان اوکراینی، کمکهای تسلیحاتی متعدد به اوکراین، در کنار کمکهای مالی فراوان به دولت زلنسکی و انتظارات بالا برای تداوم این کمکها، دولت کنونی ائتلافی را تحت فشار بیسابقهای هم قرار داده است. علاوه بر این، آلمان بهواسطه تحول نظم بینالمللی و خیزش چین و دیگر قدرتهای نوظهور از جایگاه سابق ژئوپلیتیک و ژئواکونومیکش برخوردار نیست، در روابط با آمریکا بیش از هر زمان دیگری به این بازیگر وابستهتر شده و بدون ناتو امنیت وجودیاش را در معرض خطر جدی میبیند. جهان چندقطبی که آلمان انتظارش را میکشید و امیدوار بود در آن جایگاهی عالی داشته باشد، جای خود را به جهانی دوقطبی بین چین و آمریکا و ﺑﺮآﻣﺪن اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ آمریکا در ﭘﻬﻨﺎی اﻣﻨﯿﺖ اروﭘﺎیی و احیای ناتو آن هم به هزینه آلمان و اروپا داده است.
در چنین وضعیتی آلمان بر این باور است اگر روزی منافع امنیتیاش غیرمستقیم و بهواسطه، توسط ایران و از طریق موضوعاتی چون گسترش هستهای یا موشکی یا افزایش نفوذ محور مقاومت در منطقه غرب آسیا تهدید میشد، مدتهاست که این منافع با حمایت ادعایی موشکی و پهپادی ایران از روسیه در جنگ اوکراین یا عملیاتهای امنیتی ادعایی در خاک اروپا، تحت تاثیر مستقیم اقدامات جمهوری اسلامی قرار گرفته است و این کشور به تهدیدی بلاواسطه و جدی علیه امنیت آلمان تبدیل شده است. از دید رهبران آلمانی، هرچند مقیاس تهدید ایران با تهدید روسیه یا چین قابل مقایسه نیست، اما روابط نزدیک و فزاینده دو قدرت اخیر با تهران نشاندهنده همسویی ژئوپلیتیک است که از دید آنها هدفش کاهش امنیت کلی اروپاست.
به بیان دیگر بر اثر جنگ اوکراین و ادعاهای مطرحشده از سمت طرف اروپایی مبنی بر مداخله ایران در این جنگ، دو تغییر ماهوی در روابط ایران-آلمان دیده میشود: نخست اینکه نظام مسائل آلمان با ایران از گسترش هستهای، گسترش موشکی و گسترش (نفوذ) منطقهای همگی در سطح منطقه خاورمیانه و با تاثیرات غیرمستقیم بر امنیت و ساختار امنیتی اروپا به مجموعه مسائل جدید مشتمل بر گسترش پهپادی، گسترش سایبری (حملات سایبری)، گسترش موشکی و اقدامات ادعایی تروریستی و خرابکارانه علیه مقامات و اشخاص اروپایی یا غیراروپایی همگی در سطح منطقه اروپا با تاثیرات مستقیم و بلاواسطه بر ساختار و امنیت اروپا و تهدید خاک آن تغییر یافته و این مهم بر امنیت اقتصادی آلمان و رویکرد صادراتمحور آن تاثیری جدی داشته است؛ یعنی از دید آلمان هم سطح تاثیر ایران و هم فوریت و جدیت تهدید آن شدت یافته است.
دوم (و ناشی از تحول اول)، واکنش آلمان و اروپا به ایران از سطح تاکتیکی به سطح راهبردی تغییر کرده و بر شدت آن افزوده شده است، لذا با اقدامی بی سابقه و با صدور بیانیه مداخلهآمیز علیه کشورمان در اجلاس اخیرش با شورای همکاری خلیجفارس، مشارکت فعال در پدافند موشکی اسرائیل، ارتقای گشت دریایی در دریای سرخ و اقدام علیه نیروهای انصارالله در یمن، تحریم هوایی ایران، و تلاش برای تروریستی اعلام کردن سپاه، پذیرفته است تا در تقابلهای احتمالی منطقهای و فرامنطقهای، علیه ایران اقدام کند و سطح برخورد با آن را بالا ببرد. لذا در کنار سایر دلایل که در ادامه میآید، باید در بین متغیرهای تاثیرگذار بر وخامت روابط با آلمان، به نقش ادعایی ایران در جنگ اوکراین و حمایت ادعایی ایران از روسیه در این جنگ بیشترین وزن را داد.
دلیل دوم و مهم دیگر در وخامت روابط، به پویاییهای سیاست داخلی آلمان و بهویژه دولت ائتلافی و سیاست خارجی فمینیستی آن بازمیگردد. در دهه اخیر آلمان شاهد به قدرت رسیدن نسل جدیدی از سیاستمداران است که بهویژه به لحاظ هنجاری بلندپرواز بوده و محدودیتهای سیاست خارجی آلمان ازجمله محدودیتهای ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک آن را بهدرستی درک نکردهاند. آنالنا بربوک دقیقا مصداق چنین سیاستمدارانی است که از رویکرد سنتی آلمان در سیاست خارجی فراتر رفته و نقش و جایگاه پررنگی به هنجارهایی داده که عملا کشورش قادر به التزام عملی به آنها نیست و ناتوانیاش را در بحرانی چون فاجعه انسانی غزه و لبنان بهخوبی نشان میدهد. این ناتوانی بهواسطه ناپختگی سیاستمداران فعلی بهویژه در عرصه سیاست خارجی تشدید شده است و آلمان برخلاف فرانسه و انگلیس وقار دیپلماتیک لازم را از خود نشان نمیدهد.
پویایی مهم دیگر در سیاست داخلی آلمان بهویژه در قبال ایران به قدرت رسیدن ایرانیتبارانی در تمام احزاب آلمانی جریان اصلی نظیر SPD ،CDU ،FDP، سبزها و غیره است که رسما اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند و با حضور در بوندس تاگ و در رأس احزاب مذکور بر آرای سیاستمداران آلمانی و نمایندگان پارلمان این کشور تاثیر بسیار میگذارند. موفقیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی در اروپا و بهویژه آلمان در پیوند دادن خود با دیاسپورای ایرانی یعنی جلب حمایت ایرانیانی که سالهاست در این کشور اقامت دارند و مخالفتی نیز با جمهوری اسلامی نداشتند، به سیاستمداران فوق کمک کرده تا با ادعای حمایت مردمی بر شکلگیری سیاست آلمان درقبال ایران بیش از پیش تاثیرگذارند.
نقش و تاثیر لابی اسرائیل در آلمان علیه ایران نیز حائز اهمیت بالاست و همواره این لابی مانع اصلی عادیسازی روابط بین تهران و برلین بوده است. این لابی در سالهای اخیر ضمن پیشبرد اهدافش از مسیر خود، بر تاثیرگذاری جریان اپوزیسیون جمهوری اسلامی در آلمان افزوده است.
عدم درک دقیق دلایل وخامت روابط دو کشور و نپرداختن به آنها به شکل ویژه یا تعلل در این کار از سوی تهران، دیپلماسی غیرفعال ایران (فاقد ایده یا برنامهای مشخص با انتظارات حداکثری و حداقلی) درقبال آلمان و اروپا در سالهای اخیر، رفتار واکنشی درباره آن بهویژه نداشتن برنامه و ابزارهای مناسب برای تعامل با دیاسپورای ایرانی و استفاده موثر از دیپلماسی عمومی، نداشتن سفیر در این کشور برای ماهها که در شرایط بحران حضورش بسیار مهم است، کاهش جدی حجم مبادلات تجاری و اقتصادی و بحران غزه و جنگ لبنان و درگیری بین ایران و اسرائیل و حمایت تمامقد آلمان از اسرائیل از دیگر دلایلی است که هرچند کمتر اما بر وخامت روابط بین دو کشور تاثیر جدی گذاشتهاند.
در مجموع چنانچه برای حل دلایل فوق چاره ای اندیشیده نشود باید انتظار داشت وخامت فعلی رو به تزاید گذاشته و به قطع روابط (هرچند الان متصور نیست) از سوی هر یک از دو طرف، تلاش بیوقفه آلمان برای قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ذیل سازمانهای تروریستی و نقش پررنگ احتمالی آن در اسنپبک در موضوع هستهای در سال آینده بینجامد. شاید بتوان توصیه کرد همانند آمریکا، مدیریت تخاصم با آلمان نیز به دستور کار دستگاه سیاست خارجی ایران تبدیل شود. هرچند در بروز این وضعیت، دولت کنونی آلمان نقش بسزایی دارد؛ بااینحال در راستای تامین منافع ملی ایران و جلوگیری از آسیب بیشتری که دولت فعلی آلمان میتواند به روابط ایران با اروپا از یکسو و ایران و آلمان از سوی دیگر وارد کند، تمهید راهبرد درست و اقدامات متعددی که هنوز امکان انجام آنها وجود دارد، بسیار ضروری است.
🔻روزنامه کیهان
📍 تزریقات سمّی در جنگ ترکیبی
✍️ محمد ایمانی
۱) فهم مشترک، یا به عبارتی تفاهم درباره «توانمندیها و تهدیدات علیه امنیت ملی»، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. یکی از موانع فهم مشترک، دیوارکشیهای سیاسی مجعول و رسوخ داده شده است که موجب میشود مسائل مهم، دغدغه فلان گروه و جناح تلقین و تلقی شود و از اهمیت بیفتد. کشور ما با دو نوع جنگ مواجه است؛ اولی، جزو احتمالات و با اگر و شاید همراه است، اما دومی، واقعیت قطعی دهه اخیر است. اولی، حتی واقع نشده، عام و خاص را حساس میکند، اما دومی، به انتشار پنهان دی اکسید کربن میماند که اگر فهمیده نشود، میتواند اهل خانه را دچار گاز گرفتگی و «مسمومیت شیرین» کند. تهدید نظامی، ولو کوچک را هم باید جدی گرفت، همیشه آماده بود و حتی بر دشمن پیشدستی کرد. اما جنگ نظامی که ممکن است
هیچ وقت هم به معنای تمام عیار آن اتفاق نیفتد، بخشی از جنگ بزرگتر تحت عنوان «جنگ ترکیبی» (هیبریدی) است. آفند و پدافند نظامی در جای خود بسیار مهم است و دائما باید بر آمادگیها و ابتکارات افزود و عندالاقتضا، عملیات کرد. اما جنگ مهم تر، آنجایی است که دشمنان از طریق شبکههای نیابتی و با فشار رسانهای (روانی) و اقتصادی و سیاسی سعی میکنند محاسبات جمهوری اسلامی را مختل سازند، ملت ایران را هراسان و ناتوان وانمود کنند، و عقبه اقتدار مردمی نظام را به ضعف و تردید بکشانند.
۲) دشمن اگر قادر به جنگ نظامی مؤثر بود، ظرف چند دهه گذشته بارها تهدید به حمله نمیکرد و با این وجود، روند روز به روز قدرتمندتر شدن ایران را عاجزانه به تماشا نمینشست. نباید درجا زد، یا از منافذ آسیب نظامی که در همه کشورها هم هست، غفلت کرد. در عین حال، واقعیت این است کشور ما در این حوزه بسیار قدرتمند شده، تا جایی که سرآمدان قدرت نظامی در جهان، درخواست بهرهمندی از تسلیحات پیشرفته ایران را دارند. درباره این اقتدار، ارزیابی «اسکات ریتر» افسر سابق پنتاگون خواندنی است که گفت: «موشکهای ایران، دو پایگاه نواتیم و رامون را در اسرائیل هدف قرار دادند. بهترین رادار جاسوسی دنیا که با پیشرفتهترین پدافند ضدموشکی کار میکند، در مقابل حمله ناتوان بود. پایگاه نواتیم، حفاظت شدهترین نقطه زمین در برابر حملات موشکی و حتی محافظت شدهتر از کاخ سفید و کاخ کرملین است. ایران، آنجا را درهم کوبید و به همه، از جمله آمریکاییها ثابت کرد که هیچ دفاعی در برابر موشکهای ایرانی وجود ندارد. این، یکی از برترین نمایشهای نظامی تاریخ بود». همچنین ژنرال مک کنزی، فرمانده وقت سنتکام، ۲۰آوریل ۲۰۲۱ میلادی (۳۱ فروردین ۱۴۰۰) ضمن گزارشی به کنگره آمریکا اذعان کرده بود: «دقت موشکهای ایرانی در هدفگیری، نگرانکننده است. استفاده گسترده ایران از پهپادها برای عملیات شناسایی و تهاجمی، بدین معناست که برای اولین بار از زمان جنگ شبه جزیره کره، آمریکا فاقد برتری هوائی در عرصه عملیاتی است و برتری هوائی ما از بین رفته است».
۳) برخلاف تهدیدهای نامعتبر نظامی، جنگ ترکیبی با شدت از سوی دشمن و بازیگران نقشه او پیگیری میشود؟ آیا از خود پرسیدهایم که چرا در اوج دشمنیهای آمریکا و اسرائیل، کسانی این مشورت غلط را به دولت میدهند که چاره اقتصاد فقط در رفع تحریمها و چاره رفع تحریمها، تمکین به دیکتههای FATF است؟ چرا اصرار دارند انبوه عبرتهای مربوط به کلاهبرداریهای آمریکا در برجام و FATF را بپوشانند؟ چرا صادقانه به مخاطب نمیگویند که FATF قادر نیست تحریمی را لغو کند و تحریمها، طراحی آمریکاست نه FATF؟ یا این سؤال که چرا در میانه جنگی چند لایه، باید اطلاعات مهم اقتصادی را از مسیر FATF، با دشمنان به اشتراک گذاشت؟ اگر دستور کار FATF، تعقیب و تحریم تامینکنندگان مالی تروریسم است، چرا این کارگروه هیچ کاری با آمریکا و اسرائیل ندارد؟ و نهایتا بر مبنای این سؤالات بیپاسخ، باید بررسی کرد که کدام شبکه، مشورتهای مسموم و گمراهکننده را زیر پوست بدنه مدیریتی تزریق میکند؟!
۴) رهبر انقلاب، در دیدار چند ماه قبل با اعضای دولت چهاردهم توجه دادند: «رجوع به کارشناس، حکمرانی را خردمندانه، و ملت را راضی میکند، اما مراقب تحمیل نظرات غلط با لباس کارشناسی باشید. کارشناسی را انتخاب کنید که به دنبال نسخههای نسخ شده خارجی نباشد». مشورتهای گمراهکننده، منحصر در ماجرای FATF نیست. شبیه همین مشورتها برای ولنگاری نسبت به فضای مجازی و رسانهای - برخلاف همه کشورهای هوشمند دنیا- داده میشود و این در حالی است که رهبر انقلاب در دیدار دولتمردان فرمودند: «باید در فضای مجازی حکمرانی قانونمند وجود داشته باشد. نقض حکمرانی کشور در فضای مجازی قابل قبول نیست. براساس قانون، زمام کار را بهدست بگیرید. اگر فضای مجازی قانونمند شود، تبدیل به فرصت خواهد شد».
۵) مشورتهای مسموم و تحلیلهای فلجکننده، نه یکی دوتاست، و نه منحصر به امروز است. به عنوان یک نمونه، باید بررسی کرد که چه کسی پیشنهاد حذف کارت سوخت (سهمیهبندی خردمندانه) و ثابت نگاه داشتن قیمت بنزین ظرف ۴ سال را با وجود تورم بالا به دولت روحانی داد که از متن این مشورت، تصمیم غلط بعدی در سه برابر کردن یکشبه قیمت بنزین بیرون آمد و موجب موج سواری گرفتن دشمن در فتنه آبان ۱۳۹۸ شد؟ ترور شهید سلیمانی به تصریح نایبرئیس وقت مجلس، حاصل آن سوءتدبیر و انداختن دشمن در خطای محاسباتی بود. آقای علی مطهری در این باره به درستی تاکید کرد: «حوادث آبان ۹۸ که بیشتر ناشی از بیتدبیری دولت بود، این خیال را در آمریکا پدید آورد که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی کاهش یافته و وقت مناسبی برای ترور سردار سلیمانی است. قبل از آن، جرأت این کار را به خود نمیدادند. البته با تشییع پرشکوه پیکر آن عزیز، واقعیت را دریافتند.»
۶) آیا نام مشاورانی که با دادن آدرسهای غلط، تهدید میسازند، جایی هم ثبت میشود؟ چرا با شفافیت و مدیریت شدن میزان مصرف بنزین و مقابله با قاچاق و هدر رفت آن مخالفت نمودند و خسارت دستکم ۱۴۰ هزار میلیارد تومانی را به کشور تحمیل کردند؟ همین روزها، برخی عناصر رسانهای با کدام هدف (برنامه) علیه «هوشمندسازی یارانه آرد و نان» فضاسازی میکنند؛ در حالی که با اجرای طرح، مصرف فزاینده (و قاچاق) آرد یارانهای در سال ۱۴۰۲ به سطح مصرف سال ۹۸ کاهش یافت و طی ۳۰ ماه اجرای طرح تا پایان شهریور امسال،
۷۵ هزار میلیارد تومان بار مالی بیشتر از دوش دولت به دولت تحمیل شد. چرا کشوری که یک بار با تحریم بنزین تحت فشار قرار گرفت، باید به بیراهه رهاسازی مصرف (قاچاق سوخت) هدایت میشد؟ چرا باید در کشوری که تا همین سه سال قبل با چالش تامین منابع ارزی برای واردات ۸-۹ میلیون تُن گندم دست و پنجه نرم میکرد، هوشمندسازی یارانه آرد و نان، آماج حملات هماهنگ رسانهای قرار بگیرد، بیآنکه پیشنهاد بهتری داده شود، یا این که بخواهند ضعفها و نقایص را برطرف کنند و کار را ارتقا ببخشند؟! هدف این ویرانگری در ظاهر، زیر سؤال بردن خدمات دولت شهید رئیسی، و در باطن، گرفتار کردن دولت آقای پزشکیان است. نفوذیها با پیش کشیدن دوقطبیهای کاذب و تقسیمبندیهای موهوم جناحی، دنبال پوست موز گذاشتن زیر پای همان دولتی هستند که به حمایت از آن تظاهر میکنند.
۷) یکی دیگر از تلهگذاریهای دشمن و عوامل آن در میدان جنگ ترکیبی، بلند کردن صدای آتشبس و مذاکره، ترساندن از جنگ، و دعوت به پرهیز از تله تنش، پس از هر اقدام تروریستی اسرائیل و آمریکاست. هدف این است که رژیم درمانده و ترسیده صهیونیست را از مجازات نجات دهند و فرصت فراهم سازند تا با ضربه یکطرفه، بازدارندگی فروپاشیده خود را ترمیم کند. درباره دروغ بودن ادعای آتشبس همین دو خبر کافی است که آقای پزشکیان در جلسه دولت خبر داد: «ادعاهای سران آمریکا و کشورهای اروپایی که در ازای عدم پاسخ ایران به ترور شهید هنیه وعده آتشبس میدادند، تماما دروغ بود و فرصت دادن به چنین جنایتکارانی صرفا آنها را در ارتکاب به جنایات بیشتر، جریتر خواهد کرد». آقای ظریف «معاون راهبردی رئیسجمهور» هم در این باره به شبکه با NBC.NEWS گفت: «بعد از ترور شهید هنیه، جامعه جهانی [آمریکا و چند دولت اروپایی] از ما خواست برای پایان دادن به جنگ غزه خویشتنداری کنیم، اما وعده آتشبس محقق نشد».
۸) جنس رفتار پیاده نظام جنگ ترکیبی دشمن، مبتنی بر راهبرد دائمی شیاطین است؛ از یکسو، دشمنی دشمن انکار میشود و به مذاکره و تعامل با او توصیه میکنند، و از سوی دیگر، به نفع او هراسافکنی میکنند. اگر شیطان میداندار نبود، آمریکای جنایتکار را دولتی متعارف و قابل تعامل جا نمیزدند، دشمنیهایش را نمیپوشاندند و نسخه ترس از او و به رسمیت شناختن رژیم نامشروع صهیونیستی (دشمنترین دشمنان ملت ایران) را نمیپیچیدند. در نقطه مقابل این نسخه شیطانی، نسخه خداوند متعال است که در قرآن حکیم فرمود: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا. همانا شیطان، دشمن شماست، شما هم او را دشمن دارید»؛ و»إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. همانا این شیطان است که دوستان و پیروان خود را میترساند؛ پس، از آنان نهراسید و از من پروا کنید، اگر مؤمن هستید».
۹) شناسایی پلها، ترمینالها و سرشبکههای ارتباطی پیادهنظام دشمن و کور کردن معبرهای عملیاتی آنها، یک ضرورت است.
رهبر انقلاب ظرف چند ماه اخیر، چندین نوبت درباره امنیت روانی مردم و تحرکات جریان مرجفون تذکر دادهاند. اکنون مطالبه جدی این است که مسئولان ذی ربط در وزارتخانههای ارتباطات و اطلاعات و ارشاد، نهادهای امنیتی و دستگاه قضائی، برای تهدیدزدایی و مهار جنگ ترکیبی دشمن چه اقدامی کردهاند؟ لازم نیست همه پوتین و لباس رزم نظامی بپوشند، اما همه بابد در مقابل عملیات روانی جریان نفوذ، حساسیت و قاطعیت به خرج دهند. حکم قاطع پروردگار درباره جریان «مرجفون» این است: «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالمُرجِفونَ فِی المَدینَهًْ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها إِلّا قَلیلًا. مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا. اگر منافقان و بیماردلان و آنها که با تبلیغات سوء و شایعهپراکنی در مدینه دلها را خالی میکنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضدّ آنها برمیانگیزیم، پس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در جوار تو در این شهر بمانند. آنها لعنت شدگانند. باید هرجا یافت شدند، گرفته و به سختی کشته شوند».
۱۰) ملت ایران، شجاع و قدرتساز و قدرتمند است. از متن این شجاعت هم هست که پیروزیهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و پیشرفتهای خیرهکننده بعدی با وجود تهدیدات دشمن، تا به امروز جوشیده و دوست و دشمن را انگشت به دهان کرده است. یک چشمه از این رشادتها - برخلاف تصویر سازیهای تحریفآمیز از مردم- رجزی است که همسر شیردل «شهید حمزه جهاندیده»، سرگرد پدافند ارتش در مراسم تشییع او بیان کرد: «همسرم! شهادتت مبارک! مگر ما از حضرت زهرا(س) بالاتریم؟ مگر در روضهها نمیگوییم که
ای کاش در کربلا بودیم تا جوانانمان را به یاری امام حسین علیهالسلام میفرستادیم؟ اگر رهبرم امر کند، طفل ۳ ماهه و کودک ۷ سالهام را برای حراست از اسلام و مرز و بوم ایران، خوراک موشکهای اسرائیل میکنم. نتانیاهوی کثیف بداند من انتظار بازگشت پیکر شهید را هم نداشتم، چرا که چشم به هدیهای که در راه امامم دادهام، نداشتم.». همچنین، سخنان پدر والا مقام شهید که گفت: «پسرم فدای ملت شد و دشمن بداند که ما اهل عقبنشینی نیستیم. رهبرم! از رامهرمز قهرمان و خوزستان مقاوم عرض میکنم؛ دلتان قرص، که ما ملت خوزستان، پیشقراول مبارزه با استکبار هستیم، تا شما نه فقط ایران، بلکه جهان اسلام را فرماندهی کنید».
۱۱) به شهادت جنگ احزاب، جنگ تحمیلی صدام (غرب)، اردوکشی ابلهانه منافقین در سال ۱۳۶۷، و اشتباهات راهبردی دو دهه قبل آمریکا در منطقه، برخی گراها و مشورتهای غلط جریان نفاق و نفوذ به دشمنان، به جای این که موجب برتری آنان شود، هزیمتهای راهبردی را برایشان رقم زده است. این هم، کید خداوند با کافران و منافقان است. «وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ».
🔻روزنامه رسالت
📍 ضربه سوم!
✍️ محمدکاظم انبارلویی
۱- مقام معظم رهبری در دیدار دانشآموزان و دانشجویان به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانی فرمودند:
- دشمنان قطعا پاسخ دندانشکن دریافت خواهند کرد.
- مسئولان اکنون مشغول تدارک آن هستند، پاسخ باید ادامه داشته باشد.
- در مقابله با استکبار جهانی همه آنچه باید انجام دهیم ، انجام میدهیم.
مسئولان در این جهت هیچگونه کوتاهی و تعلل نخواهند کرد، مطمئن باشید.
- بحث انتقام نیست، بحث یک حرکت منطقی است، این مقابله منطق دینی، اخلاقی و شرعی دارد و مطابق با قوانین بینالمللی است.
سردار سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران نیز گفت: پاسخ ما قاطع ، بزرگ و دردناک است. عملیات انتقامی قریبالوقوع است.
سردار کوثری نیز از تصویب به اتفاق آراء شورای عالی امنیت ملی در پاسخ به شرارت رژیم صهیونیستی خبر داد و تأکید کرد: از موشکهایی استفاده خواهیم کرد که قدرت تخریبشان دنیا را متحیر خواهد کرد.
این گزارهها نشان میدهد که پاسخ و ضربه سومی در کار است. رژیم صهیونیستی و آمریکا به خیال اینکه ملت ایران از جنگ میترسد، شرارتی زیر سطح جنگ انجام دادند و رئیسجمهور آمریکا از چند کانال پیام فرستاد، شما پاسخ ندهید کار را تمامشده فرض کنید. در این پیام فریب، دروغگویی و نیرنگ موج میزند. ایران این پیام را دریافت نکرد و در اندیشه ضربه سوم است. ضربه سوم دردناکتر و قویتر از دو ضربه قبلی خواهد بود.
۲- جمهوری اسلامی بهحکم امام خامنهای در برابر جبهه شرارت در غرب آسیا و جهان ایستاده است و ملت ما به این ایستادگی افتخار میکند.
انگلیس، فرانسه و آلمان یک ضلع از اضلاع جبهه شرارت است و آلمان در شرارت اخیر شرورتر از بقیه ظاهرشده است.
درحالیکه گزارشگر ویژه سازمان ملل، فرانچسکا آلبانیز اعلام کرده است که علاوه بر ۵۰ هزار شهید زن، کودک و مردم بیگناه ۲۰ هزار کودک در غزه زیر خروارها خانههای ویران، ناپدیدشدهاند.
دولت آلمان رسما از یک تروریست در ایران که دهها نفر را در عملیات تروریستی بر اساس فرمان موساد به شهادت رسانده است حمایت و در مقابله با ایران دست به تعطیلی کنسولگریهای ایران در مونیخ ،هامبورگ و فرانکفورت زد. جمشید شارمهد تروریست را به اسم اینکه شهروند آلمانی است حمایت کردند و اعدام او را برنتابیدند و آن را نقض حقوق بشر بخوانید «بشر شرور» خواندند!
رصد مواضع سه کشور شرور اروپایی نشان میدهد گویی در خصومت با ملت ایران با آمریکا و اسرائیل مسابقه گذاشتهاند.
پاسخهای قاطع و روشن آقای عراقچی، وزیر محترم امور خارجه به اظهارات سخیف و موهن وزیر خارجه آلمان مورد مباهات است و باید از وی تشکر کرد.
۳- آمریکا و رژیم صهیونیستی اندک اندک خود را به گرداب هولناکی از جنگ فرسایشی نزدیک کردهاند که گریزی از آن ندارند.
آنها بیش از یک سال است با کشتارهای بیرحمانه و قتلعامهای فجیع نتوانستند آتش خشم و انتقام و ضربههای حماس و حزبالله و انصارالله یمن و مجاهدان عراقی را خاموش کنند، آنها هیچ دستاوردی جز خفت و خواری، نفرت جهانی و ظهور یک دوقطبی آنتاگونیستی در جامعه ننگین سیاسی خود نداشتهاند. امروز جامعه جهانی یکصدا علیه مظالم آمریکا و رژیم صهیونیستی در غرب آسیاست.
ترور، نسلکشی، ارتکاب جنایات جنگی، ویران کردن خانهها و مدفون کردن دهها هزار کودک و زن بیپناه در خرابههای ناشی از بمباران بیمارستانها ، مدارس ، مساجد و ... دستاورد جنگی نیست.
نام شهیدان سیدحسن نصرالله و یحیی سنوار بهعنوان دو اسطوره مقاومت در تاریخ منطقه وجهان ثبت و چراغ راه تداوم مبارزه با امپریالیسم جهانی شد.
امروز دهها هزار رزمنده مقاومت دست در قبضه تفنگ و انگشت بر ماشه اسلحههای خود دارند و خللی در اراده آنها ایجاد نشده است.
آمریکا و اسرائیل قدرت چرتکهاندازی برای محاسبه هزینه و فایده در این جنگ را ازدستدادهاند. ضربه سوم، رقم هزینههای آنها را مضاعف خواهد کرد شاید آنها را برای توقف ماشین آدمکشی و جنایت ترغیب کند.
اجارهنشینهای کاخ سفید این سخن فرانسیس فوکویاما پس از فرار مفتضحانه آمریکاییها از افغانستان را قبول ندارند که گفت:«آمریکا امروز قدرت اقتصادی، نظامی و نرم خود را برای اثرگذاری در جهان ازدستداده است.»
روسای جمهور آمریکا تا این حقیقت را بفهمند قدری طول میکشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دولت چهاردهم و اصلاحات اساسی
✍️ مجید سلیمیبروجنی
در حالی که پس از انتخابات اخیر ریاستجمهوری و روی کار آمدن مسعود پزشکیان به عنوان رییس دولت چهاردهم امیدی کمرنگ و سرمایه اجتماعی قابلی شکل گرفته بود تا حدودی این انتظار وجود داشت که با توجه به شرایط سخت اقتصاد ایران و گرفتار شدن آن در جنگ ناترازیها، برنامه اصلاحات جامع اقتصاد ایران در دستور کار قرار گیرد. ملتهب شدن روابط خارجی و رفتن به سمت درگیری با اسرائیل، بحران تازهای ایجاد کرده است که هرگونه اقدام اصلاحی را به تعویق میاندازد.عمر دولت مسعود پزشکیان به یکصد روز رسیده و اگر از افرادی که به او رای دادهاند سوال شود که چه تغییری در وضعیت شما رخ داده به احتمال زیاد پاسخ خواهند داد که هنوز هیچ تغییری در وضعیت کشور به وجود نیامده است.
به نظر میرسد که دولت چهاردهم در اسرع وقت باید یک گزارش جامع و شفاف از شرایط موجود مملکت تهیه و به حاکمیت و مردم اعلام کند. اقتصاد ایران برای سیاستگذاریهای اشتباهی که در سالهای گذشته تدوین شده بسیار هزینه داده و امروز لازم است که همه نیروهای موثر سیاسی و اقتصادی به جعبه واحدی برسند که دیگر تحلیلهای کاملا متفاوت در راهبردهای اصلی بین مقامات اصلی ادارهکننده کشور وجود نداشته باشد. هیچ کشوری در هیچ کجای جهان با این حد از تفاوت سیاستگذاری بین سیاسیون نمیتواند اداره شود، مگر کشوری که سالانه ۵۰میلیارد دلار بهطور متوسط درآمد نفت داشته باشد. این روزها که دیگر خبر از آن دلارهای نفتی نیست، تازه سر و کله مشکلات رنگارنگ اقتصادی پیدا شده و همه اشتباهات تصمیمگیری و سیاستگذاری مشخص شده است.
باید بپذیریم که کشور نیازمند یکسری تصمیمات فراجناحی است به گونهای که به مردم گفته شود نتیجه ۴۵سال حکمرانی چه بوده و چرا ابر مشکلات کشور حل نمیشوند و هر روز شرایط سختتر از روز قبل میشود. همه ما به خاطر داریم که روسایجمهور به مردم گفتهاند دولت تصمیمی گرفته که بسیار مهم و سرنوشتساز بوده و مشکلات را حل خواهد کرد اما متاسفانه بعد از مدتی دوباره به همان نقطه اول بازگشتیم. اگر دهها مسالهای را که اقتصاد و به طور کلی نظام حکمرانی کشور با آن مواجه است، از نظر درجه اهمیت غربال کنیم، سه دسته مساله شامل «ناترازیها»، «روابط خارجی» و «چالشها و شکافهای اجتماعی» در بالاترین جایگاه قرار میگیرند. در میان این سه مساله نیز ناترازیها اعم از مالی و انرژی و زیستمحیطی، حیاتیترین مساله محسوب میشوند. با این حال با وجود مهمترین بودن، ناترازیها فوریترین مساله برای حلوفصل نیست و آنچه از نظر فوریت در درجه اول اهمیت قرار میگیرد، شکاف اجتماعی است. اگر یک سیر توالی در نظر گرفته شود، برای رفع ناترازیها باید اصلاحات جامع اقتصادی صورت گیرد که خود نیازمند این است که آن دو مولفه یادشده دیگر به کمک اصلاحات بیایند. یکی از آن دو مولفه روابط خارجی است. تجربه بشری به ما نشان میدهد در دنیا هیچ کشوری نبوده که بتواند زمانی که در روابط خارجی خود به شدت درگیر است، اصلاحات جامع اقتصادی انجام داده باشد. مولفه دوم هم شکافهای اجتماعی است و باز هم تجربه نشان میدهد هرگونه اصلاحات اقتصادی غیرآمرانه برای اینکه به نتیجه برسد، نیازمند یک پشتوانه اجتماعی قوی است تا نظام حکمرانی بتواند اصلاحات جامع را انجام دهد و مدیریت کند.
شرایط فعلی خاورمیانه به گونهای است که اصلاحات اقتصادی را بسیار دشوار میکند. از ترور اسماعیل هنیه تا به امروز، منطقه زیر و رو شده و سرعت تحولات بسیار زیاد است. هیچکسی یکسال پیش فکر نمیکرد که اسرائیل تا این حد در منطقه تهاجمی عمل کند. تا قبل از روی کار آمدن دولت چهاردهم، مسائل بینالمللی اینقدر حاد نبود اما امروز سایه جنگ را به صورت پررنگ در منطقه میبینیم و کسی نمیداند از این مارپیچ عجیبوغریب و خطرناک که احتمال وقوع جنگ را تشدید کرده چگونه باید خارج شویم. اقتصاددانان در حالی بر اهمیت پیوند سیاستگذاری با شواهد و دادههای آماری تاکید میکنند که سیاستمداران بیشتر بر شهود اتکا دارند. شهودی بودن سیاستگذاری یعنی تصمیمگیری بینیاز از اثبات و استدلال. باید در نظر داشت که سرعت تحولات بسیار تندتر از گذشته شده و نمیتوان مطمئن بود که حتی در یک هفته یا یک روز آینده چه اتفاقی رخ میدهد و ممکن است در کوتاهمدت تحولات بسیار بزرگی اتفاق بیفتد. از یک طرف سازوکارهای اقتصادی در حال تخریب کشور است و از طرف دیگر پیشفرضهای محیطی مرتبط دائم در حال تغییر است و شرایط دشواری را ایجاد کرده است. اگر قرار باشد این اصلاحات صورت بگیرد باید به مسائل اجتماعی به عنوان عاملی که باید حتما در نظر گرفته شود، توجه کنیم.
از طرفی باید فضای بینالمللی را هم در نظر داشت. از سوی دیگر در شرایطی قرار داریم که اگر اصلاحات اقتصادی انجام ندهیم، موجودیت سرزمینی و پایداری اجتماعیمان از بین میرود. کشور نیازمند تصمیمسازیهای عمیق و اساسی است. لازمهاش این است که حاکمیت بپذیرد در مسائل اجتماعی و اقتصادی مردم گشایش ایجاد کند و از راهبردهای ایدئولوژیک فاصله بگیرد. تنها با برگرداندن اعتماد به مردم است که میتوان دست به اصلاحات اساسی در کشورمان زد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 اسید روی زخم
✍️ عباس عبدی
ماجرای جانکاه انفجار معدن طبس برای افکار عمومی و دولت با مرگ ۵۰ معدنکار و پرداخت حق و حقوق و تحویل کلید خانه و رسیدگیهای بعدی شاید خاتمه یافته تلقی شود. در حالی که برای بازماندگان و همسران و فرزندان آنان چنین نیست و شاید در میانه و حتی آغاز ماجرا باشد. این آغازی است از دردهای جدید برای زنان و کودکان این جامعه که در پیچ و خم قوانین و مقرراتی که موجود است تناسبی با وضعیت جامعه ندارد و اغلب مسوولان هم زحمت فکر کردن آن را به خود نمیدهند و در بند این مشکل هم نیستند. برای توضیح بیشتر باید به گزارش خوب خانم مرزوقی، همکار روزنامهنگار در فرهیختگان از مساله حضانت فرزندان به جا مانده از کارگرانی بپردازیم که در معدن طبس جان به جانآفرین تسلیم کردند. مسالهای که برای بازماندگان، بدتر از ریختن اسید روی زخم ایجاد شده از مرگ پدران و همسرانشان است. از قول یکی از زنانی که همسرش را از دست داده نوشته است که: «پدربزرگهایی که اصلا نمیدانستند ما با چه سختی این بچهها را بزرگ کردیم، حالا به خاطر پرداختیها، کمکهزینهها و دیه و مستمری میخواهند بچههایمان را بگیرند!» یکی از همسران این معدنکاران میگفت که پدربزرگ پدری فرزندان یک معدنکار، نوهها را از عروسش گرفته است. پدر همسر مرحوم خودش هم در تلاش است تا پسر ۱۴ سالهاش را بگیرد و عموها هم جداگانه در تلاشند تا سرپرستی را از او بگیرند. یکی دیگر میگفت که مسوولان استانی چیزی دستشان نیست. شما صدایمان را به مسوولانی برسانید که میتوانند مشکل حضانت فرزندانمان را حل کنند. «پدربزرگهایی که اصلا نمیدانستند ما با چه سختی این بچهها را بزرگ کردیم، حالا به خاطر پرداختیها، کمکهزینهها و دیه و مستمری میخواهند بچههایمان را بگیرند. به رفتوآمدم گیر میدهند. مگر آنها پسرم را بیشتر از خودم دوست دارند؟» مساله روشن است؛ کسانی که باید در این مورد اقدام کنند توجهی به تحولات اجتماعی و متناسب کردن قانون با مقتضیات جامعه ندارند. در ساختار سنتی و روستایی گذشته، ازدواجها و حقوق زن و مرد به گونهای بود که حضانت برای مردان و پدربزرگ پدری امری معقول مینمود.
حتی میتوان گفت در آن ساختار این مساله کمابیش و از زاویهای به سود زنان هم بود. چون قطع رابطه فرزند و مادر رخ نمیداد و فقط مسوولیت حقوقی و مالی آن منتقل میشد و همه نیز اغلب زیر یک سقف زندگی میکردند و روابط عاطفی و اخلاقی مادر با فرزندان پایدار میماند و عموما هم در خانواده گسترده با پدربزرگ و مادربزرگ زندگی میکردند.
در حالی که اکنون همه چیز تغییر کرده است. ازدواجها خارج از روابط سنتی است و حتی اغلب خانوادهها به دور از خانواده اجدادی زندگی میکنند. خانواده هستهای است و حالت برابر حقوقی میان زن و مرد برقرار است. چه بسا اقتدار زنان بیش از مردان باشد. در آخرین پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان که سال گذشته انجام شد بیش از ۶۵ درصد افراد از تصمیمگیری مشارکتی در امور خانواده شامل زن و شوهر یا با فرزندان دفاع میکنند و مخالف پدرسالاری محض هستند چه برسد به اینکه برای پدربزرگ چنین حقی را قائل شوند. به طور کلی و در حال حاضر روابط خانوادگی و نقشهای اعضای خانواده چون گذشته تعریف نمیشود. اکنون زنان خانواده از سطح تحصیلات بسیار بالاتری نسبت به پدران شوهران خود برخوردارند. پدرانی که از نسل قبل هستند و معمولا سواد پایینی دارند. اینها اجازه نمیدهند که تربیت فرزندان به دست پدربزرگانی بیفتد که برای استفاده از حقوق بازنشستگی و سایر امکانات دنبال حضانت نوهها هستند.
آقای رییسجمهور که هفته پیش به قم رفتند باید مطالبات روشنی از طرف مردم را طرح میکردند. شما نمیتوانید در برابر این قانون بیتفاوت باشید. قانون مدنی و همه قوانین مشابه از جمله قانون خانواده باید مطابق شرایط زمان و مکان اجتهاد و بهروز شود. قاعده منطقی هر کس غنیمت میبرد باید غرامت هم بدهد. این قاعده در گذشته درباره حق حضانت جد پدری صدق میکرد ولی اکنون مادران هستند که غرامت میدهند و نباید آنان را از حق حضانت محروم کرد. انجام این تغییرات بسیار ساده است. انجامش مهمتر و سادهتر از مطالباتی که دیگران از دولت طرح میکنند. حکومت باید به اصلاح قوانین بپردازد نه اینکه نمایندگانش پشت درهای بسته و غیرعلنی برای پوشش زنان قانون بنویسند. نتیجه چنین قوانینی همین واکنشهایی است که در جامعه میبینیم. به طور قطع تعدادی از پدربزرگان بر اساس اخلاق و خیرخواهی از حق حضانت خود میگذرند ولی این کافی نیست. حقوق مادران و زنان را نباید به اخلاق این و آن گره زد. باید حقوق زنان را با وضعیت جدید جامعه و نقش آفرینی زنان متناسب کرد.
باید از مسوولان کشور پرسید اگر دختران منسوب به خودشان دچار چنین وضعی شوند، آیا رضایت میدهند که نوه را از دخترشان بگیرند و به حضانت پدربزرگی که اغلب دور از فضای خانواده است، داده شود؟ آیا با چنین قوانینی میخواهیم فرزندآوری را ترویج کنیم؟ یکی از دلایلی که زنان طبقه متوسط و تحصیلکرده از ازدواج و فرزندآوری گریزان هستند وجود قوانین ناسازگار با واقعیت نقش زنان در جامعه جدید است.
🔻روزنامه شرق
📍 واقعیت هولناک اشباح
✍️ حمزه نوذری
اغلب ما با آدمهایی سروکار داشتهایم که معتقدند اشباح وجود دارند. اشباح نهفقط در بیغولهها و خرابهها بلکه در خانهها، شهرها و مراکز صنعتی و تولیدی هم وجود دارند و چهبسا قویتر هستند؛ یعنی اشباح نهتنها از اشیای فلزی و آهنی ترسی ندارند بلکه در آنها خانه دارند. با یکی از این افراد صحبت میکردم، میگفت کالاها و اشیا در خانه ما تکان میخورند، حرکت دارند و گاهی میشکنند و حرکت کالاها را به موجودات شبحوار نسبت میداد. او میگفت وقتی کالاها تکان میخوردند، اشباح را میتوان حس کرد و واقعیبودنشان را تصدیق کرد. مارکس، متفکر بزرگ قرن نوزدهم، تصور میکرد در درون کالاها شبح وجود دارد؛ منظور او از شبح، راز و رمز ارزش کالاها بود. مارکس فکر میکرد اولین کسی است که ارزش شبحوار درون کالاها را کشف کرده و آن را بیان و آشکار کرده است. مارکس مشخص کرد که شبح، واقعیت و حقیقتی است به نام ارزش. من نیز فکر میکنم درون کالاها و خانههای ما شبح وجود دارد؛ شبحی هولناک که هر لحظه زندگی ما را دچار مخاطره میکند. شبحی که باید از آن ترسید. اشباح به میانجی اشیا خود را به ما مینمایانند. اشباح همه جا هستند و در سرتاسر زندگی ما پرسه میزنند و هر زمان ممکن است واقعیت هولناک خود را به ما نشان میدهند.
متداولترین تعریف فقر یا حداقل فقر اقتصادی، با کمبود مصرف کالاهای اساسی شناخته میشود؛ یعنی ناتوانی در کنترل و مصرف کالاهای ضروری. اما مسئله این است کسانی که در حال حاضر فقیر نیستند، به این معنا که میتوانند نیازهای ضروری و اساسی خود را تأمین کنند، با رخدادی ممکن است فقیر شوند. دوستی تعریف میکرد در لحظه ممکن است فقیر شود و دیگر نتواند با بودجه و درآمد فعلی، نیازهای خود و خانوادهاش را برطرف کند. در توضیح حرفش میگفت اگر همین الان به او اطلاع بدهند یخچالشان سوخته است، دیگر فقیر به حساب میآیند؛ چون نمیتوانند کالا یعنی یخچال نو را خریداری کنند یا خریداری آن یعنی غلبه هزینه بر درآمد و بودجه. این دوست ما خط باریکی بین طبقه فقیر و طبقه متوسط ترسیم کرد که فقیرشدن در آنی ممکن است. نکتهای که این دوست تعریف کرد، این مسئله را جدیتر مطرح کرد که فقر به معنای ناتوانی در تصاحب و مصرف کالاهای ضروری، هر لحظه ممکن است سر برسد و به پنجره انگشت زند که منم. فقر، شبحی است که در کالاهای اطراف ما پنهان شده و هر لحظه ممکن است خود را نشان دهد. پس مشخص شد که منظور من از اشباح درون کالاها، فقر است. کالای دیگری که ممکن است باعث فقیرشدن افراد شود، دارو و درمان برای بیمارهای مزمن است. شاید بیش از هر کالای دیگری شبح فقر، درون این کالاها پنهان شده است. خریداری و مصرف داروی برخی بیماریها مانند سرطان، اماس و... چنان هزینهبر است که نهتنها خانواده بیمار بلکه خانوادههای نزدیک به شخص بیمار را هم ممکن است به دامن فقر بکشاند. هزینههای دندانپزشکی چنان زیاد است که اگر شانس با شما و خانوادهتان همراه نباشد و از نظر ژنتیکی دندان سستی داشته باشید، به قول امروزیها دچار ناترازی درآمد و هزینه میشوید و این ناترازی آنچنان زیاد میشود که فقیر شوید.
اگر به هر دلیلی گیربکس ماشین فردی که با تلاش بسیار هزینه و درآمد خود را تراز کرده و توانسته است نیازهای اساسی خود و خانوادهاش را تأمین کند، دچار مشکل شود، ممکن است فقیر شود. میتوان فهرستی از این حوادث و رخدادها ارائه کرد که ممکن است باعث فقیرشدن افراد شود. کاش میشد شبح فقر پنهانشده درون کالاها را با افزایش کیفیت و ضمانت همهجانبه و کنترل تورم از جلوی چشمان دور کرد. دولتها با سیاستگذاریهای نادرست ممکن است اشباح را تکثیر کنند. افزایش حجم پول و ایجاد تورم، شبحی است که کالاها را به آسمان بلند میکند که دست برخی افراد هرگز به آن نمیرسد. اما همین دولتها که با تکثیر اشباح هولناک، فقر را بیشتر میکنند، کلی بودجه و هزینه صرف میکنند تا بهمثابه شبح مهربانی به فقرا کمک کنند، ولی این حمایت و کمک فقط جنبه تسکینی دارد. به عبارتی، تصمیمهای نادرست دولتی فقر تولید میکند و سپس همین دولت هزینه میکند که فقر ایجادکرده را را تسکین دهد. آیا سیاستگذاریهای دولت آنچنان است که اشباح پنهانشده درون کالاها را فراری دهد؟ آیا شبح فقر از جلوی چشمان طبقه متوسط دور خواهد شد؟ اشباح همهجا هستند؛ به برخی از ما خیلی نزدیک و از برخی خیلی خیلی دورند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 کاهش تحمیل فشار اقتصادی به مردم
✍️ علی قنبری
برای مهار تورم در کشور لازم است که میزان نقدینگی کنترل شود و میزان نقدینگی با تورم موجود نسبت یک به یک دارند. همچنین هر چه ارتباط با کشورهای همسایه و دیگر کشورها توسعه یابد، فضای سرمایه گذاری در کشور فراهم و اقتصاد به مردم سپرده شود، تولید رشد و تورم کنترل خواهد شد.
به هر شکل ممکن و با هر ابزاری که لازم است باید تورم را در اقتصاد کشور کنترل کرد و اقتصاد کشور را از وابستگی به نقدینگی نجات داد و دولت بودجههای جاری خود را کاهش دهد.
این در حالی است که مهمترین عاملی که در کاهش ارزش پول ملی موثر است، افزایش تورم محسوب میشود. حقیقت این است که تورم در کشور ما به شکلی افسار گسیخته رشد کرده است. افزایش نقدینگی، سیاستهای مالی انبساطی و کسری بودجه و عوامل مهم دیگری در تشدید تورم کشور نقش دارند.
همزمان با افزایش تورم، یکی از مهمترین پیامدهای اقتصادی، رشد نقدینگی است، با افزایش تورم و کاهش ارزش پول ملی، بسیاری از مردم ترجیح میدهند کالاها یا ارز خارجی را جایگزین ریال کنند؛ بنابراین طبیعیست که بازار ارز، طلا، سکه، ملک و امثالهم داغ میشود. مردم برای حفظ سرمایههای خود به کالاهای بادوام متوسل میشوند که در طول زمان و با وجود تورم، رکود یا مشکلات اقتصادی در کشور، بی ارزش نشوند.
بهترین کار این است که دولت چهاردهم سیاست تثبیتی را در دستور کار قرار دهد. خوشبختانه انتظارات تورمی در ایران کمی فروکش کرده است و از این منظر باید منتظر کاهش تورم باشیم اما تنشهای منطقی چون اهرمی بازدارنده در این فضا عمل میکند. دشمنان در حال تلاش برای ایجاد التهاب منطقهای هستند و در این فضا بهتر است تیم اقتصادی دولت با اقدامات خویش کاری کنند که در جامعه ثبات و آرامش باقی بماند. طبیعی است در چنین شرایطی وظایف دولت پی در پی افزایش خواهد یافت.
دولت در این موضوع باید تمام قد وارد شود و با گرانی و احتکار کالا برخورد کند. هر چند متاسفانه بخشی از گرانی و تورمی که بالا میرود ناشی از واقعیت ناآرامی است که در عرصه اقتصادی و سیاسی بخصوص تنشهای منطقهای واثراتی که روی نرخ دلار میگذارد است، اما دولت باید برای کاهش تحمیل فشار اقتصادی به مردم وارد عمل شود و با کاهش هزینههای خود مانع از افزایش تورمی شود که تجربه میشود.
مطالب مرتبط