🔻روزنامه تعادل
📍 هدف واقعی کردن دستمزدها است
✍️ حمید حاج‌اسماعیلی
در شرایطی که موضوع تغییر در ماده ۴۱ قانون کار برای مدتی از دستور کار فعالان سیاسی و نمایندگان خارج شده بود با اعلام یکی از نمایندگان عضو کمیسیون اقتصادی، مجلس همچنان به دنبال تغییر و اصلاح! این ماده قانونی است. شخصا معتقدم ایده تغییر ماده ۴۱ قانون کار که این روزها برخی نمایندگان در مجلس به دنبال تحقق آن هستند، هرگز اتفاق نمی‌افتد. تجربه اقتصادی کشور می‌گوید که اصلاحات در قانون کار در کشور فراهم نیست و دولت و مجلس و حتی گروه‌های کارفرمایی آمادگی برای اجرای آن را ندارند. درست است که بحث آن هر‌از‌گاهی مطرح می‌شود اما اجرای آن ممکن نیست. البته این اولین‌بار نیست که چنین موضوعاتی طرح می‌شوند، پیش از این وزیر کار دولت قبل هم در روند فرآیند تعیین دستمزدهای سال ۱۴۰۳ این موضوع را مطرح کرد . مرتضوی مدعی بود چون چالش‌های تعیین دستمزد سخت و پیچیده شده است! بهتر است به مجلس واگذار شود. نهایتا رییس‌جمهور وقت و مجلس موضع‌گیری کردند و موضوع از دستور کار خارج شد. کارگران هم که ذینفع این تغییرات بودند رسما مخالفت خود را با هر نوع تغییری در ماده ۴۱ و قانون کار اعلام کردند. به نظرم طرح این موضوع در آن برهه ناشی از کم اطلاع بودن وزیر سابق کار بود چرا که مرتضوی بی‌خبر بود بحث تعیین دستمزد از دل چانه‌زنی به گروه کارفرمایی و کارگران باز می‌گردد! اصلاح ماده ۴۱ به هیچ‌وجه در مجلس عملیاتی نمی‌شود، مگر اینکه تصمیمی اتخاذ شود که قانون کار در ایران اصلاح شود که زمینه آن فعلا در ایران وجود ندارد. بنابراین اصلاح قانون کار در افق کوتاه‌مدت صورت نمی‌گیرد .

دولت چهاردهم اما به خلاف سال‌های گذشته، فضای منطقی‌تری را به لحاظ رعایت مسائل قانونی بین گروه‌های کارفرمایی و کارگری فراهم کرده است. باید بحث تعیین دستمزد هم در این نشست‌ها بر اساس شاخص‌هایی چون خط فقر، سبد معیشتی، نرخ تورم و...صورت گیرد. تا زمان باقی است دولت باید نرخ خط فقر را استخراج کرده و پس از آن واقع‌بینانه نرخ سبد معیشتی را نیز تعیین کند. بر اساس یک چنین هماهنگی‌ها و تعهدی است که می‌توان امید داشت که روند تعیین دستمزد به درستی و مبتنی بر یک خرد جمعی صورت گیرد. پرسش کلیدی در این میان آن است که با شاخص‌های فعلی در اقتصاد، دستمزدها باید چگونه تعیین شوند؟ معتقدم اساسا هدف‌گیری کلی در این بحث باید واقعی کردن دستمزدها باشد. تا زمانی که هدف، واقعی کردن دستمزدها نباشد، نمی‌توان به شرایطی رسید که درآمدها کفاف نیاز کارگران را بدهد. باید به این سوال پاسخ داد که چرا قانون متناسب‌سازی حقوق‌ها اجرایی می‌شود؟ این قانون اجرایی می‌شود چون تلاش مسوولان واقعی کردن دستمزدهاست. اگر تورم در ایران به صورت فزاینده بالا نرود، شاید دلیلی برای افزایش دستمزدها هم وجود نداشته باشد. دستمزدها بالا می‌رود چون تورم به صورت فزاینده رشد پیدا می‌کند و متعاقب آن سبد معیشتی و خط فقر هم بالا می‌رود! فلسفه افزایش دستمزدها برآمده از ناترازی شرایط اقتصادی است. اگر ثبات اقتصادی وجود داشته باشد و نرخ تورم ثابت باشد، دلیلی برای افزایش دستمزدها وجود ندارد. برای سالیان سال، علت افزایش دستمزدهای سالانه ناشی از جهش تورم، تغییرات اقتصادی و گرانی کالاها بوده است. اگر قانون متناسب‌سازی دستمزدها که حدود ۱۰سال قبل تصویب شده بود و امروز در حال اجرایی شدن است، زودتر اجرا شده بود، دستمزدها امروز واقعی‌تر بودند.
شورای عالی کار هم باید به سمت واقعی کردن دستمزدها برود. اگر این هدف‌گذاری انجام شود، حتما مسیری که برای تعیین دستمزدها شکل می‌گیرد صحیح خواهد بود. در غیر این صورت هر سال دستمزدها بالا می‌رود اما سال بعد کارگران به جایی عقب‌تر از سال قبل خواهند رفت. متاسفانه نرخ سبد معیشتی که ملاک تعیین دستمزدهاست، هرگز در فرآیند تعیین دستمزدها مورد توجه قرار نگرفته است. بر اساس اعلام مسوولان وزارت کار، در هر سال حداکثر ۴۵ تا ۵۰ درصد نرخ سبد معیشتی را در دستمزدها لحاظ می‌کنند در رابطه با تورم هم همین شرایط حاکم است. وقتی نرخ تورم ۴۵ تا ۵۰ درصد است، باید پرسید چرا ۲۰ تا ۲۵درصد نرخ تورم در دستمزدها لحاظ می‌شود. خطر این غیر واقعی شدن دستمزدها آن است که هر سال قدرت خرید حداقل‌بگیران را کاهش می‌دهد. یکی از خواسته‌های اصلی ما آن است که واقعی کردن دستمزدها به عنوان هدف در دستور کار قرار بگیرد. اگر این اتفاق رخ دهد، میزان نارضایتی‌ها هم به‌شدت کاهش می‌یابد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 دست‌زدن با یک دست
✍️ دکتر نوید رئیسی
عمارت بزرگ و پرهیاهویی را تصور کنید که نمای بیرونی و کلیت نقشه داخلی آن برای همه قابل مشاهده است؛ اما در پشت دیوارهای کاذب و دریچه‌های مخفی آن، اتاق‌ها و راهروهایی تعبیه شده است تا بخشی از رفت‌و‌آمدهای ساکنان را از چشمان غیرخودی پنهان نگه دارد.
این اتاق‌ها و راهروهای مخفی، گرچه بخشی از عمارت هستند، اما برای صاحبان عمارت و حتی بخشی از ساکنان ناشناخته‌ هستند و طراحان و سازندگان عمارت از آنها برای حفظ گنجینه‌ها و اسرار بهره می‌برند. این عمارت، بودجه است؛ درحالی‌که بودجه به‌عنوان یک کل تحت نظارت است، اتاق‌های مخفی خارج از دیدرس جامعه و قوانین معمول عمل می‌کنند و در هاله‌ای از رمز و راز پنهان می‌شوند. اما این همه رمز و راز برای چیست؟
اینکه «چه کسی، چه مقداری را در چه زمانی و چگونه دریافت یا پرداخت کند»، مهم‌ترین تصمیم هر دولتی است. این تصمیم که به‌طور رسمی در قالب اعداد بودجه منعکس می‌شود، استراتژیک‌ترین ابزار رهبران سیاسی است. تصمیم‌گیری درباره چگونگی تخصیص منابع عمومی تنها اولویت‌های اقتصادی و اجتماعی را منعکس نمی‌کند، بلکه از توزیع قدرت سیاسی تاثیر می‌پذیرد و به‌طور متقابل، بر آن اثر می‌گذارد.

دقیقا از همین روست که طراحان و سازندگان عمارت بودجه تمایل دارند تا با کاهش شفافیت و انتقال بخشی از بده‌بستان‌ها به اتاق‌های مخفی، از مسوولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی فرار کنند؛ مه‌آلود کردن فضای مالی، «دنبال کردن ردپای پول» برای کشف نیت‌های سیاسی را اگرنه ناممکن، دست‌کم دشوار می‌کند.

دولت چهاردهم در گامی مثبت دیوارهای کاذب عمارت بودجه ۱۴۰۴ را با یکپارچه‌سازی و شفاف‌سازی مجموعه عملیات مالی دولت، تخریب کرده است. به‌طور خاص، دولت در لایحه بودجه۱۴۰۴ مواردی مانند منابع-مصارف هدفمندی یارانه‌ها و سهم سایر ذی‌نفعان، مانند نیروهای مسلح و طرح‌های خاص، از منابع نفتی را که تا پیش از این تنها مجوز تخصیص آنها در تبصره‌های بودجه ذکر می‌شد، اما کمیت آنها به سبب گنجانده نشدن در جدول‌ها و سرجمع اعداد بودجه روشن نبود، افشا کرده است.

برای اینکه درکی از بزرگی اعداد این بودجه دوم یا آنچه اصطلاحا فرابودجه نامیده می‌شود داشته باشیم، مجموع دو قلم پیش‌گفته به‌تنهایی بیش از نیمی از بودجه عمومی مصوب۱۴۰۳ بوده است. علاوه بر آنچه گفته شد، دولت چهاردهم تلاش کرده است پیش‌بینی خود را از کسری بودجه واقعی و شیوه تامین مالی آن در لایحه بودجه۱۴۰۴ بگنجاند. رویکرد تدوینی لایحه بودجه۱۴۰۳ چنین نبود. بیش‌برآوردی درآمدها در لایحه بودجه۱۴۰۳ موجب شد تا دولت ناگزیر طی سال جاری ۴۶۵هزار میلیارد تومان را از محل استقراض از صندوق توسعه ملی و انتشار اوراق خارج از سقف بودجه تامین کند.

مقایسه این عدد با کسری عملیاتی ۲۸۵هزار میلیارد تومانی قانون بودجه۱۴۰۳ نشان می‌دهد که نمای عمارت بودجه تا چه حد با تصویر واقعی وضعیت مالی دولت در تضاد بوده است. افسانه کاهش وابستگی بودجه به نفت و گاز نیز که بر اساس ارقام شفاف‌شده بودجه۱۴۰۴ به حدود ۴۵درصد می‌رسد، از وضعیت مشابهی حکایت دارد.

همچنان‌که اعداد و ارقام نشان می‌دهد رویکرد شفاف‌سازی دولت چهاردهم بسیار قابل‌تقدیر است؛ اما در همین حال، باید پرسید که آیا تخریب اتاق‌های مخفی بودجه برای اطمینان از اینکه خواست مالکان در طراحی و ساخت عمارت لحاظ شده است، کافی خواهد بود؟

از دریچه اقتصاد، قضاوت درباره کیفیت بودجه با این پرسش مرتبط است که عملکرد مالی دولت تا چه اندازه به تقویت ثبات فضای اقتصاد کلان و بهبود پایدار و فراگیر رشد اقتصادی منتهی می‌شود. سرجمع اعداد لایحه بودجه۱۴۰۴ نشان می‌دهد که تقریبا یک‌سوم از منابع عمومی توسط درآمدهای مالیاتی، گمرکی و سایر درآمدها و یک‌سوم نیز از محل فروش داخلی نفت و گاز، تحویل نفت به نیروهای مسلح و طرح‌های خاص و فروش/واگذاری اوراق و شرکت‌های دولتی (برای بازپرداخت دیون) تامین می‌شود و یک‌سوم باقی‌مانده نیز کسری عملیاتی است.

چنانچه تنها بر مورد آخر که به تعبیر مسعود نیلی، مادر خانواده ناترازی‌های کشور است تمرکز کنیم، مشاهده می‌کنیم که پیش‌بینی شده است ۱۲۰۰هزار میلیارد تومان از کسری عملیاتی ۱۸۰۰هزار میلیارد تومانی بودجه۱۴۰۴ از محل استقراض و واگذاری اموال و شرکت‌های دولتی تامین شود. باید توجه کرد گرچه در محاسبه کسری عملیاتی، سهم رسمی ۳۷.۵درصدی دولت از صادرات منافع نفتی نیز لحاظ می‌شود، با این حال، معادل ریالی این سهم هم اکنون تقریبا با اعتبار مورد نیاز برای پنج صندوق بازنشستگی نیازمند کمک دولت برابر شده است. بیش از این، رقم بالای کسری بودجه در شرایط تورمی موجود تا حد زیادی با کم‌برآوردی همراه است.

برای نمونه، چنانچه عملکرد و نه قانون بودجه ۱۴۰۳ را به‌عنوان مبنا در نظر بگیریم، واگذاری اموال و شرکت‌های دولتی در بودجه ۱۴۰۴ از رشد‌های ۱۷۵ و ۴۰۰درصدی حکایت دارد. به‌طور مشابه، برآوردهای دولت درباره صادرات منابع نفتی نیز برای کشوری که زیر سایه سنگین جنگ منطقه‌ای و احتمال تشدید تحریم‌ها روزگار می‌گذراند با ریسک سیاسی بالا همراه است. در نهایت، چنانچه رشد به‌شدت انبساطی ۵۰ و ۶۰درصدی بودجه عمومی و هزینه‌های جاری و در مقابل، افزایش تنها ۴۰درصدی بودجه عمرانی را نیز به تصویر بودجه بیفزاییم، مبنای این گفته که «قرارداد اجتماعی موجود مبتنی بر فراهم‌آوری ارزانیِ دولتی، کارکردهای اصلی نظام حکمرانی در کشور ما را ناترازی‌محور کرده است» روشن‌تر می‌شود.

نبود سرمایه اجتماعی و عدم تصمیم‌گیری سیاسی موجب شده است نظام کارشناسی بودجه‌ریزی محدود به قیود سیاسی-اجتماعی نتواند مواردی مانند اصلاحات ثبات ‌ساز و سیاستی، تقویت سرمایه‌گذاری، بهبود رشد اقتصادی و در یک کلام «حکمرانی خوب» را هدف بگیرد.

رسیدن به حکمرانی خوب نیازمند عبور از قیفی است که شفافیت در ابتدای آن و مسوولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی در انتهای آن قرار دارد. پویایی‌های اقتصاد سیاسی می‌تواند به افزایش شفافیت منجر شود. رسوایی‌ها، افشای فسادهای بزرگ و بحران‌های عمیق اقتصادی اغلب فرصت‌هایی را برای کارآفرینان سیاسی اصلاح‌طلب ایجاد می‌کنند تا بسترهای شفافیت را گسترش دهند. در همین حال، رقابت‌های سیاسی جناح‌های مختلف حاکمیت می‌تواند نخبگان حاکم را مقابل یکدیگر قرار دهد و با افشای اطلاعات نهانی، شفافیت را افزایش دهد.

اما خبر بد این است که شواهد وجود یک رابطه علّی از سمت شفافیت به مسوولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی را تایید نمی‌کند. افزایش شفافیت می‌تواند به تقویت تقاضای عمومی برای مسوولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی سیاسی منجر شود؛ اما برای عبور از این قیف باید از باریکه میانی مشارکت سیاسی در تغییر قرارداد اجتماعی موجود گذر کرد. شفافیت از آنجا که به‌طور خودکار مشارکت سیاسی را ایجاد نمی‌کند، نمی‌تواند به‌تنهایی تضمین‌کننده مسوولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی باشد.
در یک سیستم بسته، کسانی که خواست مسوولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی را دنبال می‌کنند، اغلب فاقد پیکربندی‌های قدرتمند و کانال‌های موثری هستند که از طریق آن اطلاعات شفاف‌شده را به‌کار گیرند. بیش از این، نخبگان حاکم ممکن است آن‌چنان نگران بقای سیاسی و حمایت حامیان سیاسی محدود خودی باشند که کمپین‌های شرم را نادیده بگیرند و به‌راحتی در برابر خواست افکار عمومی برای پاسخ‌گویی مقاومت کنند.

چنین به‌نظر می‌رسد که دولت چهاردهم، شفافیت بودجه را به‌عنوان نوشدارویی برای همه بیماری‌ها در نظر گرفته که قادر است بر همه چیز، از جمله مسوولیت‌ناپذیری و عدم‌پاسخ‌گویی غلبه ‌کند. این شبیه آن است که انتظار داشته باشیم «با یک دست، دست بزنیم». شفافیت و پاسخ‌گویی یکسان نیستند؛ آنها حتی به یک نوع مفهوم اشاره ندارند. شفافیت، اطلاعات دقیق و معناداری درباره اینکه «چه کسی، چه مقداری را در چه زمانی و چگونه دریافت یا پرداخت می‌کند» فراهم می‌آورد.

مسوولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی اما تضمین می‌کند که این اطلاعات با خواست عمومی و قواعد حکمرانی خوب سازگار باشد. اولی لزوما به دومی ترجمه نمی‌شود؛ اما در فضای اقتصاد سیاسی که در آن همه چیز با هم مرتبط بوده و براساس یک قرارداد اجتماعی ناکارآمد و ناپایدار سامان یافته است، تمرکز انحصاری بر اولی می‌تواند خود به عاملی در جهت تحریک حس استیصال عمومی و گسترش ناامیدی اجتماعی تبدیل شود. باید از سر خیرخواهی هشدار داد که این مسیر، امیدآفرین نیست.


🔻روزنامه کیهان
📍 کمیت و کیفیت پاسخ ایران؟!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- زمانی که صدام در سال ۵۹ حمله به ایران را با ۹۲ فروند هواپیما شروع کرد، حضرت امام(ره) ابتدا با به‌دست گرفتن ابتکار جنگ روانی و تبلیغاتی فرمودند؛ «دیوانه‌ای آمده و سنگی انداخته و رفته و جای نگرانی نیست» و سپس با به‌دست گرفتن ابتکار نظامی دستور واکنش قاطع را دادند که دو روز بعد ارتش جمهوری اسلامی با ۱۴۰ فروند جنگنده به عراق حمله کرد و «قدرت و ابتکار و اراده ملت ایران را به دشمن فهماند.»
۲- با اتمام عملیات موفقیت‌آمیز فتح‌المبین‌، آمریکا و اردن و مصر با در اختیار قرار دادن هواپیماهای پیشرفته خود راهبرد فشار هوائی را در دستور کار صدام قرار دادند. آمریکایی‌ها تصور می‌کردند با این برتری هوائی می‌توانند شکست‌های قبلی را جبران کنند‌، اما شهید صیادشیرازی با برآورد دقیق منطقه هوایی، عملیات بیت‌المقدس را که بلافاصله بعد از عملیات فتح‌المبین طراحی شده بود، یک هفته به عقب انداخت و دستور داد سه سایت پدافند هوائی در اطراف خرمشهر ظرف یک هفته آماده شود. گرچه برخی نیز در آن زمان از نمی‌شود و نمی‌توانیم سخن می‌گفتند، اما شهید صیاد‌شیرازی ایستاد و گفت فقط طی یک هفته سایت‌ها باید آماده شوند و نهایتا شد. در این خصوص چند نکته مهم: اولا صیاد دل‌ها با عقب‌انداختن عملیات، شتاب‌زده عمل نکرد و با تعیین مهلت یک هفته‌ای تاخیر نکرد! ثانیا در عملیات بین‌المقدس برای اولین‌بار از سایت‌های پدافند زمین پایه استفاده کردیم و علی‌رغم همه محدودیت‌هایی که در تجهیزات و موشک زیر سایه تحریم داشتیم، به گفته سرتیپ براتعلی قدامی که آن زمان فرمانده این سایت‌ها بود و بعداً عضو گروه مشاوران فرماندهی کل قوا شد، توانستیم صد فروند هواپیمای پیشرفته آن روزِ دنیا را سرنگون کنیم و یک بار دیگر «قدرت و ابتکار و اراده ملت ایران را به دشمن بفهمانیم»! به طوری که فقط در روز سوم خرداد تا ساعت ۱۱ صبح که آزادی خرمشهر تثبیت شد، با اقدام بموقع سایت‌ هاگِ تبوک هفت فروند از جنگنده‌های دشمن ساقط شدند. ثالثا زمانی که این سایت‌ها اولین هواپیما‌ی دشمن را سرنگون کردند، آنها متوجه قدرت و ابتکار و اراده ایران شدند و نتوانستند به عمق سرزمین ایران نفوذ کنند و حتی با هواپیما‌های رادار‌گریزِ رادارزن هم نتوانستند سایت‌های پدافندی را بزنند! رابعا نکته مهم‌تر این بود که پس از عملیات بیت‌المقدس خبرنگاران خارجی اذعان کردند که باور و درک قدرت و مقابله پدافندی ایران با به روزترین هواپیماهای صدام، برای آنها بسیار سخت بوده است. اما واکنش یک تنگستانی به تهدیدات آمریکا و اسرائیل جالب است که با اشاره به داستان ساقط‌ کردن جنگنده انگلیسی با تفنگ سَرپُر، نوشت «ما دشتستانی‌ها با دست خالی پدافند می‌کردیم، زمانی که هنوز پدافند مُد نبود»!
۳- حال زمانی که ما با کل دنیای پشت سر صدام می‌جنگیدیم و امکانات امروز را نداشتیم، و تمام امکانات آمریکا نتوانستند مانع ساقط شدن هواپیماهای پیشرفته آنها شود، امروز دیگر پروپاگاندا در‌باره سامانه ادعائی تاد؛ برای ایران شبیه به یک جوک خواهد بود! گواه آن هم شکست خوردن سامانه پاتریوت و گنبد آهنین و فلاخن داود در عملیات وعده صادق ۲ است! لذا پروپاگاندا کردن تهدیدهای امروز آمریکا و اسرائیل همان وضعی است که حضرت امام‌(ره)در اول انقلاب در مصاحبه با محمدحسنین هیکل روزنامه‌نگار و نویسنده مصری به حرکات یک حیوان تشبیه کردند که «وقتی مقابل یک دشمن می‌ایستد هم فریاد می‌زند و هم از آن طرفش چیزی بیرون می‌آید و هم دمش را حرکت می‌دهد. فریاد می‌زند برای اینکه طرف را بترساند. از این جهت از او چیزی هم صادر می‌شود، چون می‌ترسد. دمش را حرکت می‌دهد برای اینکه میانجی پیدا کند. رئیس‌جمهور آمریکا یک موجودی است که همین کارها را دارد می‌کند. این هیاهو و این فریادها و آن ترساندن ماها از اقدام نظامی و دخالت نظامی، اینها کهنه شده است. اینها همان فریادهایی است که آن حیوان می‌زد برای اینکه بترساند طرفش را»! زمانی حضرت امام به مسئولان امر فرموده بودند «اولین ناو آمریکا که وارد منطقه شد، بزنید تا بقیه ناوها جرات نکنند وارد شوند»، اما برخی با پیش کشیدن برخی توجیهات و مصلحت‌های دروغین مانع شدند و ناوها وارد شدند و جنگ نفتکش‌ها در خلیج ‌فارس اتفاق افتاد. حال که برخی از اسناد طبقه شده سازمان سیا منتشر شده، در یکی از اسناد آمده است: با توجه به تهدید رهبر ایران، به فرماندهان ناوها دستور داده شد اگر به ناوی تعرض شد از منطقه خارج شوید! حضرت امام تاکید داشتند «بعضی منحرفین و منافقین که بین مردم بیفتند و بگویند آنها می‌گویند جنگ را تمام کنید، شما هم قبول کنید، می‌خواهند مردم را سست کنند. بدانید اگر ملت یک قدم عقب‌نشینی کند، نوامیسش و اموالش و جان‌های جوانانش همه به باد خواهد رفت. با قدرت با کسانی که می‌خواهند تجاوز و تعدی کنند مقابله کنید.»
۴- در خصوص آنچه که اسرائیل علیه ایران انجام داد، اولا نمی‌توان عنوان یک عملیات نظامی به آن داد، بلکه در حد یک «حرکت شرورانه و یک غلطی» بود که رهبری با این ادبیات عملا آن را تحقیر و از بزرگنمایی آن خودداری، اما تاکید کردند؛ «اینکه بگوییم نه، چیزی نبود، اهمّیّتی نداشت، این هم غلط است، بایستی خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد و قدرت و توانایی و اراده‌ ملّت ایران را به اینها بفهمانیم.»
ثانیا این موضع رهبری علاوه‌بر یک دستور نظامی، پاسخ به تحلیل‌های انفعالی و مواضع منفعلانه جریان غربگرای داخلی است که فرمودند «بعضی‌ها در تحلیل‌های گوناگون، در فهم عجیب از مسئله تصور و خیال می‌کنند این‌جوری می‌توانند امنیّت کشور را تأمین کنند؛ این غلط است. راه تأ‌مین امنیّت، قدرت است». لذا کسانی که با ادبیات خویشتنداری و صبر استراتژیک و تله جنگ می‌خواهند مانع از دفاع از امنیت و منافع ملی کشور شوند، به اندازه اقدام شرورانه اسرائیل خطرناک هستند و همان‌گونه که رهبری فرمودند بایستی خطای محاسباتی دشمن به هم بخورد، خطای محاسباتی جریان غربگرای داخلی را هم باید به هم زد، آن‌گونه که رهبر معظم انقلاب به مسئولان کشور ماموریت دادند «به سراغ مرجفون یعنی کسانی که با شایعه‌سازی و تحلیل‌های غلط از وقایع گوناگون در مردم تردید و ترس ایجاد می‌کنند، بروند، لَنُغریَنَّکَ بِهِم‌؛ مجازاتشان کنند» تا به آنها فهماند که تقابلی که بتواند امنیت ملت و پیشرفت کشور را تامین کند بهتر از تعاملی است که منافع ملی و امنیت کشور را به خطر بیندازد. چون اقتضای نظام آنارشیک بین‌الملل قدرت است که تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز است و حرف اول و آخر را می‌زند، نه قوانین و علم حقوق و «عزم صلح‌خواهانه» که برخی تجویز می‌کنند!
۵- این بدیهی است که پاسخ اقدام شرورانه اسرائیل قطعی است، اما نکته مهم این است که هدف پاسخ کجا باید باشد. اولا بایدن گفته بود از شیوه و موعد حمله آگاه است و پنتاگون هم بعد از اقدام شرورانه اسرائیل اذعان کرد «در حین حمله به ایران با اسرائیل در ارتباط بودیم». نتانیاهو نیز از رهبران نظامی آمریکا به خاطر کمکشان در حملۀ به ایران تشکر کرده است.مهم‌ترین قرینه برای مشارکت مستقیم آمریکا در حمله اسرائیل به ایران هم سفر وزیر خارجه آمریکا به اسرائیل قبل از حمله بود که برای بررسی نهائی چگونگی و زمان حمله رفته بود. ثانیا وزیر امور خارجه ایران صریحا عنوان کرد «آمریکا یک کریدور هوائی در اختیار رژیم اسرائیل برای حمله به ایران قرار داد» و دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل نیز تاکید کرد «جنگنده‌های رژیم صهیونیستی از آسمان عراق که در اشغال و تحت فرماندهی و کنترل ارتش آمریکاست، به سمت چند سایت نظامی و راداری ایران حمله کردند». در نتیجه همدستی آمریکا در این جنایت قطعی است و رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کشور هم بعد از عملیات وعده صادق ۲
گفته بود «از طریق سفارت سوئیس به آمریکا پیام دادیم که اگر با اسرائیل در اقدامات احتمالی بعدی‌شان مشارکتی کند، پایگاه‌هایشان هیچ امنیتی نخواهد داشت و با آنها نیز برخورد خواهیم کرد.» سردار باقری در مصاحبه‌ای هم تاکید کرده بود «چنانچه آمریکا در اقدامات تجاوزگرانه بعدی صهیونیست‌ها مشارکتی داشته باشد پایگاه‌ها و نفرات و امکانات آمریکا در منطقه امنیتی نخواهند داشت و آمریکا را مانند متجاوز می‌بینیم و با آمریکا هم برخورد لازم را خواهیم کرد». قرآن کریم نیز به ما می‌گوید برای پشیمان کردن دشمن، سراغ سران آنها بروید «فقاتلوا ائمه الکفر!»
۶- اما کیفیت پاسخ ایران را فرمانده کل قوا تبیین کردند که «اگر غلطی سر بزند، تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهیم کرد». رهبر معظم انقلاب
تاکید کردند «پاسخ ملت ایران به هرگونه تعرضی، هرگونه تجاوزی بلکه هرگونه تهدیدی پاسخی خواهد بود که از درون آنها را از هم خواهد پاشید و متلاشی خواهد کرد». رئیس‌جمهور نیز در دیدار نخست‌وزیر یکی از کشورها تاکید کرده بود «هر اقدام رژیم صهیونیستی علیه ایران پاسخی غیرقابل باور دریافت می‌کند».سردار باقری هم تاکید کرده بود «وعده صادق ۳ با چندبرابر بزرگی وعده صادق ۲ تکرار خواهد شد». فعلا سرتاسر رژیم صهیونیستی منتظر موشک‌های غیرقابل باور که تاکنون هنوز ندیده است، باشد! اما آنچه که با عملیات وعده صادق ۳ اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها علاوه‌بر قدرت و اراده ملت ایران باید بفهمند موضع دیپلماتیک مبتنی بر میدانِ وزیر امور خارجه است که تاکید کرد «پاسخ مناسب به این تجاوز را نمی‌توان از نسل‌کشی اسرائیل در غزه و خونریزی در لبنان جدا کرد.»


🔻روزنامه همشهری
📍 الاغ‌ها یا فیل‌ها؛ مسئله این نیست!
✍️ امیرعلی ابوالفتح
انتخابات ۱۵آبان‌ماه آمریکا در شرایطی برگزار می‌شود که جنگ اسرائیل در غزه و لبنان و تهدیدات این رژیم علیه ایران با حمایت ایالات متحده آمریکا ابعاد جدی‌تری به خود می‌گیرد. با شرایطی که اسرائیل و آمریکا در منطقه ایجاد کرده‌اند، حداقل در مقطع کنونی انتخابات آمریکا تأثیر معناداری در جنگ ندارد. چه کامالا هریس انتخاب شود چه دونالد ترامپ، حمایت آمریکا از اسرائیل شامل کمک‌های تسلیحاتی، اطلاعاتی، لجستیکی و حمایت‌های سیاسی همچنان ادامه خواهد داشت.
تاریخ انتخابات ۵نوامبر است و ممکن است نتیجه کمی دیرتر اعلام شود ولی دولت جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا تا ژانویه۲۰۲۵ در رأس کار است. بر همین اساس دولت بایدن تا ۲ماه دیگر مسئولیت دارد. این مهلت زمانی باعث می‌شود تغییری در روند طی‌شده تاکنون ایجاد نشود.
اما بعد از ژانویه و استقرار رئیس‌جمهور جدید آمریکا چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بعد از انتخابات در کلیت ماجرا خللی در حمایت از اسرائیل ایجاد نمی‌شود؛ بحث بر سر آینده تحولات و روز بعد از جنگ است. بحث دمکرات‌ها ازجمله کامالا هریس این است که برای خروج از وضعیت خشونت‌بار منطقه غرب آسیا باید راه‌حل دوکشوری به اجرا گذاشته شود و نزاع میان اسرائیلی‌ها و فلسطینیان پایان پیدا کند تا امنیت برقرار شود. این طرحی است که دمکرات‌ها دنبال آن هستند. جمهوری‌خواهان نیز مشکلی با راه‌حل دوکشوری ندارند اما برخلاف دمکرات‌ها معتقدند نباید به اسرائیل فشار وارد کرد.
با این همه چشم‌اندازی وجود ندارد که هیأت حاکمه کنونی اسرائیل راه‌حل دوکشوری را بپذیرد؛ بنابراین راهبرد آمریکا برای منطقه غرب آسیا و موضوع اسرائیل و فلسطین محقق نخواهد شد. از این بابت تغییر اساسی اتفاق نخواهد افتاد و تنها ممکن است جنگ پرشدتی که الان در غزه و جنوب لبنان جریان دارد، تبدیل به یک جنگ کم‌شدت شود. صلح نمی‌شود و ممکن است آتش‌بس هم برقرار نشود؛ تنها ممکن است شدت جنگ کاهش یابد.
همه شواهد و قرائن نشان می‌دهد که نتانیاهو و جریان فوق‌افراطی دست‌راستی مذهبی در اسرائیل امیدوارند که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور شود. بعد از ۷اکتبر بایدن برای پاسخگویی به افکار عمومی و ترمیم چهره بین‌المللی ایالات متحده آمریکا در سیاست تبلیغی و اعلامی خود انتقاداتی را متوجه اسرائیل می‌کرد که چندان خوشایند اسرائیل نبود.
اگر ترامپ به‌قدرت برسد حداقل فشارهای ظاهری دولت جو بایدن نیز به اسرائیل وارد نخواهد شد. ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری خود هم سفارت آمریکا را به بیت‌المقدس منتقل کرد، هم حاکمیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را به‌رسمیت شناخت و شاید حاکمیت اسرائیل بر کرانه باختری را هم به‌رسمیت بشناسد. گفته می‌شود بیوه شلدون ادلسون که از صهیونیست‌های ثروتمند آمریکاست، گفته است ۱۰۰میلیون دلار به ترامپ کمک انتخاباتی می‌کند به‌شرط اینکه او حاکمیت اسرائیل بر کرانه باختری را بپذیرد.
انتخاب ترامپ دست نتانیاهو را باز می‌کند و وقتی دست رئیس‌جمهور آتی آمریکا - هر که بشود- باز باشد، نتانیاهو می‌تواند اقدامات رادیکال‌تر، تهاجمی‌تر و تجاوزکارانه‌تری نسبت به ایران انجام دهد. درعین‌حال بعید به‌نظر می‌رسد حتی دولت ترامپ نیز در مسیری حرکت کند که زمینه یک جنگ گسترده میان ایران و اسرائیل فراهم شود که پای آمریکا به این جنگ کشیده شود. هیأت حاکمه ایالات متحده آمریکا فارغ از اینکه دمکرات‌ها برنده باشند یا جمهوری‌خواه‌ها، خواهان جنگ تمام‌عیار میان ایران و اسرائیل یا ایران و آمریکا نیست. آنها از جنگ کنترل‌شده در حد اقداماتی که تاکنون انجام شده با یک دامنه تغییرات اندکی بالا یا پایین‌تر حمایت می‌کنند؛ نه اینکه اگر ترامپ برنده رقابت باشد، بین ایران و اسرائیل یک جنگ تمام‌عیار مثل جنگ عراق صورت گیرد. ترامپ نیز شخصا مثل نظام سیاسی آمریکا چنین تمایلی ندارد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ایران و دور دوم زمامداری ترامپ
✍️ نادر کریمی‌جونی
آیا ایران خود را برای به قدرت رسیدن ترامپ در انتخابات ایالات‌متحده آماده می‌کند؟ اگرچه برخی ناظران صاحب‌نام در ایالات‌متحده بر این باورند که کامالا هریس انتخابات روزهای آینده آمریکا را با پیروزی پشت سر می‌گذارد اما قرائن زیادی هم وجود دارد که از پیروزی جمهوریخواهان و دونالد ترامپ در این انتخابات حکایت می‌کند.
به همین دلیل در تهران مقامات جمهوری اسلامی ایران بر این باور پای می‌فشارند که بهتر است همه جوانب انتخابات ایالات‌متحده را در نظر گرفته و احتمال پیروزی ترامپ نیز در محاسبه‌ها لحاظ شود. از این بابت مقامات ایرانی در روزهای گذشته ‌گونه‌ای سخن گفته‌اند که تصور می‌شود مخاطب اصلی این سخنان جمهوریخواهان و شخص ترامپ است تا دموکرات‌های آمریکایی و نامزد انتخاباتی‌شان.
کارشناسان امور بین‌الملل باور دارند به همان اندازه که پیروزی ترامپ در انتخابات پیش‌رو، اوضاع را برای ایران سخت خواهد کرد، این پیروزی برای بنیامین نتانیاهو خوشایند است و گمان می‌رود سیاست‌های سختگیرانه این نامزد جمهوریخواهان برای مهار ایران، روسیه و… در مجموع به نفع کابینه و مقامات اسرائیلی باشد. از این بابت راهبردنویسان در تهران ترجیح می‌دهند از هم‌اکنون ترامپ را پیروز در این رقابت‌ها فرض کنند تا در صورت پیروزی وی اوضاع غیرقابل پیش‌بینی برای ایران پدید نیاید. این احتمال وجود دارد که ترامپ و همکارانش در صورت پیروزی نقشه‌هایی برای ایران در سر داشته باشند، از این بابت است که چهره‌های ایرانی در هفته‌های اخیر هشدار می‌دهند در صورتی که هویت و موجودیت جمهوری اسلامی ایران به مخاطره بیفتد، دکترین هسته‌ای کشورمان دچار تغییر خواهد شد. این هشدار در منظر غربی‌ها به معنای حرکت ایران به سوی ساخت سلاح هسته‌ای تعبیر شد.
تهدیدهایی که در هفته‌های گذشته از زبان مقامات مختلف کشورمان از نمایندگان مجلس تا فعالان سیاسی شنیده شده، اخیرا از زبان کمال خرازی هم به گوش رسیده و به مناسبت جایگاه و سابقه وی در فضای سیاسی ایران، احتمالا تهدیدی جدی‌تر تلقی می‌شود.
در صورت به قدرت رسیدن ترامپ در ایالات‌متحده، البته نگرانی بزرگ‌تر به خاورمیانه و اوضاع امنیتی آن بازمی‌گردد. نتانیاهو با دمیدن بر آتش جنگ در سرزمین‌های اشغالی، لبنان و منازعه با ایران، التهاب موجود در منطقه غرب آسیا را حفظ و حتی آن را گسترده‌تر کرده است. خبرسازی‌هایی که درباره احتمال پاسخ ایران به حمله ۵ آبان اسرائیل صورت می‌گیرد نیز در این راستا انجام می‌شود، اگرچه ایرانیان اظهار داشته‌اند که حتما پاسخ اسرائیل را خواهند داد اما هیچ‌کس ضرب‌الاجل یا مکانیسم خاصی برای این پاسخ اعلام نکرده است.
حتی وقتی ایرانیان دادن پاسخ به اسرائیل را مسکوت گذاشتند، نتانیاهو کابینه امنیتی اسرائیل را تشکیل داد و به بهانه حمله به خانه نخست‌وزیر اسرائیل انجام حمله دیگری را علیه ایران تصویب کرد. با این مصوبه نتانیاهو نشان داد حتی اگر در تهران موضوع مسکوت گذاشته شود، او بر آتش نزاع خواهد دمید و آن را شعله‌ور خواهد ساخت. هم‌اکنون نیز در خبرسازی دیگری که صحت آن تایید نشد، مقامات اسرائیلی انجام حمله تلافی‌جویانه ایران را به اقدامات گروه‌های عراقی و یمنی نسبت می‌دهند و می‌گویند موشک‌هایی از ایران به خاک عراق برده شده و قرار است از عراق به خاک اسرائیل حمله شود؛ ادعایی که مقامات عراقی صحت آن را تایید نمی‌کنند.
البته اسرائیلی‌ها می‌دانند که ضربه واردشده در ۵آبان به ایران، آنقدرها هم که در موردش بزرگ‌نمایی می‌شود، کاری و ناتوان‌کننده نبوده است. هنوز معلوم نیست که آیا واقعا هواپیماهای اسرائیلی به داخل خاک کشورمان وارد شده‌اند یا نه، دورترین نقطه‌ای که در این حمله مورد اصابت قرار گرفته، یک پایگاه و کارخانه نظامی در شاهرود بوده که امکان هدف قرار دادن آن از داخل خاک عراق، از نقطه‌ای در مقابل مهران یا کرمانشاه، به وسیله موشک‌های بالستیک هواپایه امکان‌پذیر بوده است. علاوه‌بر این اگرچه ادعا می‌شود که ۱۰۰فروند هواپیمای تهاجمی و پشتیبانی در این حمله مشارکت داشته‌اند اما گمان نمی‌رود که این ادعا درست باشد. حتی با در نظر داشتن این واقعیت که عمده هواپیماهای پشتیبان به فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکایی (سنتکام) تعلق داشته‌اند، باز هم از روی تصاویری که از دیدار هرتزی هالوی، رییس ستاد ارتش اسرائیل با خلبان‌های مشارکت‌کننده در عملیات روز ندامت منتشر شده گمان نمی‌رود که بیش از ۲۰جنگنده در این عملیات مشارکت کرده باشند، در این صورت و با توجه به اینکه در هیچ‌یک از کلیپ‌های پخش‌شده از انفجارهای ناشی از این حملات صدای هیچ هواپیمایی به گوش نمی‌رسد و هیچ شهروندی در شهرهای مورد تهاجم واقع شده، شنیده‌شدن صدای هواپیما را تایید نکرده گمان نمی‌رود که هواپیمایی از مجموعه جنگنده‌های اسرائیلی به داخل خاک ایران نفوذ کرده باشد. هرچند که اگر این نفوذ هم انجام گرفته باشد، بسیار بعید است که پیشروی اسرائیلی از عمق زیادی برخوردار بوده باشد.
با این حال تل‌آویو به خوبی می‌داند در هر صورت و با وجود جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهم‌ترین حامی و هادی محور مقاومت، مخالفانش در منطقه -چه در سرزمین‌های اشغالی، چه در لبنان یا عراق و چه در یمن- نه‌تنها نابودشدنی نیستند بلکه شدید‌ترین حملات هم فقط می‌تواند برای چند ماه یا چند سال آنان را خاموش کند و بعد از این دور خاموشی، دوباره شعله‌ورتر از گذشته به میدان بازخواهند گشت. از این بابت نتانیاهو امید دارد که با به قدرت رسیدن ترامپ در ایالات‌متحده، زمینه را برای زدن ضربه‌های سنگین به جمهوری اسلامی ایران با استفاده از اهرم قدرت واشنگتن مهیا کند. نکته مهم آن است در زمانی که تهران از حمایت‌های مسکو و پکن برخوردار نبود و نمی‌توانست با استفاده از گروه‌های اقتصادی مانند بریکس، قدرت اقتصاد خود را تقویت کند، ایالات‌متحده با به‌کارگیری همه توان خود و متحدانش نتوانست جمهوری اسلامی ایران را نابود سازد. آیا حالا که حاشیه‌های امن متعددی برای تهران وجود دارد، می‌تواند به این هدف دست پیدا کند؟


🔻روزنامه اعتماد
📍 جزایر سه‌گانه و راه پیش رو!
✍️ نصرت‌الله تاجیک
در سه شماره قبلی این یادداشت‌ها در مورد جزایر سه‌گانه و اقدامات امارات، راه طی شده را ترسیم نمودم و چند بار تاکید کردم مشکل جزایر ایرانی-اماراتی نیست و دایره‌ای فراتر دارد و تابعی از متغیرهای متعدد از‌جمله عوامل سیاسی، جغرافیایی، ژئوپلیتیکی، موقعیت، اقتدار و قدرت ایران در منطقه و ترس امارات از پهنه ژئوپلیتیکی ایران، رویکرد سیاست خارجی ایران و بازی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی است، ولی حلش فقط به دست ایران و امارات است! نوشتم شیخ زاید با درک موقعیت و جایگاه ایران و بازی با این کارت به تثبیت حکومت نوپای خود پرداخت اما برعکس ایران نتوانست از این موقعیت در فاصله سال‌های ۵۷‌-۵۰ بهره ببرد و استخوان لای زخم انگلیسی را درمان کند! ولی جانشین او در پرتو تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی و تحولات سیاست خارجی ایران به‌جای همکاری با حکومت نوپای بعد از انقلاب برای حل این استخوان لای زخم، راه بین‌المللی کردن موضوع را بر دوجانبه ترجیح داد که نهایت سایه‌اش بر روابط دو کشور سنگینی می‌کند!

البته ایران نیز بی‌تقصیر در این زمینه نبود! زیرا اگرچه امارات از قدرت و پهنه ژئوپلیتیکی ایران احساس آسیب‌ می‌کند و این ریشه سیاسی، تاریخی، ژئوپلیتیکی، روانشناختی آل‌نهیان و بازی‌ منطقه‌ای و بین‌المللی دارد اما اگر ایران و امارات به سازوکار بین‌المللی، حمایت کشورها و اسناد خود دل خوش کنند وقت و منابع خویش را هدر داده‌اند! مشکل جزایر محرک خارجی دارد ولی دیگران نمی‌توانند آن را حل کنند! باید دو طرف با واقع‌بینی، مواضع منطقی، توافقات قبلی و مساعی جمیله سوءتفاهم در ابوموسی را رفع کنند. در این زمینه خروج سیاست خارجی ایران از توازن و درگیری بیش از حد و غیر‌ضروری ایران و غرب و تاثیر تحریم‌ها بر اقتصاد ایران و کاهش انسجام داخلی، به حکام امارات کمک کرد تا پشتوانه لازم برای اجرای این سیاست جدید و یارگیری بین‌المللی را به راحتی انجام دهند، زیرا بخشی از حمایت کشورها از این اقدام امارات برای انتقام‌گیری از ایران است و نه محق دانستن امارات در این ادعایش! و هم بر اثر تحریم‌ها با وابستگی بیشتر اقتصاد ایران به امارات که هم از توبره می‌خورد هم از آخور! و با تقسیم کار بین دوبی و ابوظبی دست ایران زیر ساطور این کشور قرار گرفته و تا حدی در مقابل این سیاست بین‌المللی کردن موضوع جزایر منفعل شود!
پس با این مقدمه راه پیش رو روشن است. روش صدور بیانیه و تاکید بر مواضع و حقوق ایران از سوی سخنگویان در قبال یارگیری امارات به منظور بین‌المللی کردن موضوع جزایر دیگر در مورد مسائل ادعای سرزمینی جواب نمی‌دهد و به بستر ژئوپلیتیکی موضوع توجه بیشتر و سیاست‌گذاری جدیدی کرد و نیاز به یک مدل سه ضلعی داریم که جزایر، امارات و تنطیمات سیاست خارجی هر یک در یکی از اضلاع آن قرار می‌گیرند:

۱- جزایر: جزایر هر چه سریع‌تر باید از این وضعیت خارج و مردمی شوند. جزایر نیاز به سرمایه‌گذاری و طرح‌های توسعه‌ای توسط بخش خصوصی دارد. مردم ایران جدای از هرگونه تفکر سیاسی اجتماعی و با تعصب ملی نسبت به آب و خاک ایران و مخصوصا این جزایر، اگر دید امنیتی از سه جزیره حذف و راه برای سرمایه‌گذاری بخش خصوصی فراهم شود با پول خود جزیره را آباد خواهند کرد. این توسعه زیرساخت‌های جزیره توسط ایرانیان مانع از کاربرد استراتژیکی جزیره نیست، بلکه تقویت‌کننده آن است. مسکونی کردن جزایر و راه افتادن جریان آزاد مبادله پول، کالا و ملک حیات طبیعی را در جزایر ساری و جاری خواهد ساخت. ضرورت دارد دولت این سه جزیره را مانند بعضی شهرستان‌ها منطقه ویژه گردشگری کند و آثار دو، سه ساله آن را با بیست، سی سال اخیر مقایسه کند! حال جزایر خیلی خوب نیست! حتی در شأن موقعیت استراتژیکی‌شان هم نیست!

۲- امارات: گفت‌وگو با امارات تمهیداتی می‌طلبد و بدون آن مذاکره توفیقی نخواهد داشت. در شرایط کنونی که امارات احساس می‌کند دست برتر را دارد اراده گفت‌وگو که بعید می‌دانم و حتی تحقق آن جواب نمی‌دهد! اگر تاکید بر حسن همجواری را محور رابطه با امارات قرار داده‌ایم حداقل بعد از بیانیه مشترک امارات با چین و روسیه دیگر جواب نمی‌دهد و ضرورت دارد جنبه و بستر تاریخی موضوع نیز مورد عنایت قرار گیرد! از جمله این تمهیدات در قدم اول قطع وابستگی اقتصادی از دوبی است! برای خروج از بازی پلیس خوب و بد که در یادداشت قبلی نوشتم ضرورت دارد شیخ محمد بن راشد حاکم دوبی متوجه شود که تداوم سیاست ابوظبی و محمد بن زاید برای بین‌المللی کردن موضوع جزایر می‌تواند منجر به قطع رابطه سیاسی دو کشور هم گردد! باتوجه به معضلاتی که در سیاست خارجی داریم و موضوع تحریم‌ها به عنوان سیاست واقع‌بینی باید جایگزینی در میان کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس برای بخش خصوصی کشور پیدا کرد تا بتواند همین خدماتی که دوبی به تجار می‌دهد با کم و زیاد به ایرانی‌ها بدهد.

۳- سیاست خارجی: بخشی از فشاری که روی جزایر بر ایران وارد می‌شود و فرصت طلایی به امارات داده به دلیل خروج سیاست خارجی ایران از توازن یا موازنه مثبت است. انتظار می‌رفت دولت چهاردهم بتواند کمی فرمان سیاست خارجی را بچرخاند! اما به راحتی دیدیم که ائتلاف عبری-عربی-غربی عنایت دارد ایران را از طریق سیاست خارجی‌اش و مشغول نگه داشتن دایمی دولت و حکومت و ناامیدی مردم از تغییر تضعیف کند و نه با کودتا یا جنگ! دستگاه عامل سیاست خارجی باید خود را از این گردونه خلاص کند تا کشور را از این گردنه عبور دهد! یک پیچ تاریخی که ناموس خلقت بر تابلوی بزرگی در ابتدای آن نوشته رانندگان عزیز برای عبور به سلامت از این گردنه به عوامل سیاسی، ژئوپلیتیکی، میزان انسجام ملی، اقتدار و قدرت ایران دقت کافی مبذول تا اشتباه محاسبه نداشته باشید! ان‌شاءالله!


🔻روزنامه شرق
📍 مهم‌ترین انتخابات تاریخ آمریکا
✍️ کوروش احمدی
انتخابات امروز آمریکا را شاید بتوان مهم‌ترین انتخابات در تاریخ این کشور دانست. تأثیری که نتیجه این انتخابات می‌تواند بر روند تحولات در داخل آمریکا و روندهای سیاسی و دیپلماتیک در دیگر مناطق جهان بگذارد، شاید با نتیجه هیچ انتخاباتی در تاریخ آمریکا قابل قیاس نباشد. موضوعاتی که مورد توجه رأی‌دهندگان است و در تعیین نتیجه انتخابات اثر عمده خواهند داشت، همان موضوعات همیشگی یعنی اقتصاد، مهاجرت و برخی مسائل اجتماعی مانند سقط جنین است. اما ویژگی این انتخابات این است که دموکراسی و آینده آن در آمریکا نیز به این موضوعات اضافه شده و از نظر دموکرات‌ها مهم‌تر از بقیه موضوعات است. هدف کامالا هریس از برگزاری بزرگ‌ترین همایش انتخاباتی‌اش‌ سه‌شنبه گذشته در همان محلی که ترامپ در سخنرانی‌اش در ششم ژانویه ۲۰۲۱ طرفدارانش را تحریک به حمله به ساختمان کنگره برای جلوگیری از تأیید نتیجه انتخابات کرد، تأکید بر اهمیت همین موضوع یعنی آینده دموکراسی در آمریکا بود. او در این سخنرانی انتخاب را بین «آزادی برای هر آمریکایی» یا «تفرقه و به‌هم‌ریختگی» دانست. او گفت مسئله این است که آیا آمریکا تسلیم اراده «دیکتاتورهای بالقوه» خواهد شد یا خیر. بر همین مبنا در طول مبارزات انتخاباتی بسیاری بر آن بوده‌اند که این انتخابات رفراندومی بین دموکراسی و اتوکراسی خواهد بود.
نپذیرفتن نتیجه انتخابات ۲۰۲۰ و اظهارات ماه‌های اخیر ترامپ، از‌جمله درباره استفاده از پلیس فدرال برای انتقام از دشمنان سیاسی‌اش، پیگرد قضائی بایدن به‌عنوان «فاسدترین رئیس‌جمهور تاریخ آمریکا»، تهدید «وکلا، فعالان سیاسی، کمک‌دهندگان مالی به دموکرات‌ها، رأی‌دهندگان غیرقانونی، مسئولان انتخاباتی فاسد» به «زندان طویل‌المدت» باعث شده تا ترامپ متهم شود که تهدیدی برای دموکراسی آمریکا است. ترامپ همچنین گفته‌ است که بعد از تحلیف بزرگ‌ترین اخراج توده‌ای در تاریخ آمریکا را شروع خواهد کرد که می‌تواند شامل شهروندان آمریکا نیز که فرزندان مهاجران غیرقانونی یا معترضان به نسل‌کشی اسرائیل و... هستند، بشود. در تئوری، او می‌تواند برای این منظور به یک قانون مصوب سال ۱۷۹۸ درباره اخراج خارجی‌های دشمن بدون روند منصفانه قضائی و با استفاده از گارد ملی متوسل شود. یک جنبش راست افراطی سیاسی و حقوقی نیز وجود دارد که می‌تواند در جهت‌دادن صورتی مشروع و قانونی به اقدامات اقتدارگرایانه ترامپ عمل کند. یک نمونه آن رأی دیوان عالی در قضیه منع سفر مسلمانان به آمریکا و اعطای مصونیت گسترده از پیگرد جنایی به رئیس‌جمهور به خاطر اقدامات رسمی ترامپ در دوره ریاست‌جمهوری‌اش است. ترامپ هیچ‌گاه نپذیرفته که رئیس‌جمهور اختیارات مطلقه ندارد و ملزم به رعایت قانون اساسی است. او در صورت بازگشت به کاخ سفید با علم به اینکه دیگر هیچ‌گاه نیاز به گرفتن رأی از مردم نخواهد داشت، می‌تواند با دست بازتر عمل کند. میل به اقتدارگرایی در دموکراسی‌ها که در اروپا و آمریکای‌ لاتین نیز دیده می‌شود، عمدتا ناشی از روند تحولات در پنج، شش دهه گذشته است که طی آن مهاجرت به کشورهای غربی افزایش یافت و موجب یک دوقطبی فرهنگی‌-اجتماعی در این جوامع شد. امور دیگری مانند حقوق زنان و برخی مسائل اجتماعی و نیز روند جهانی‌شدن که موجب انتقال مشاغل به کشورهای جنوب شد، نیز مزید بر علت شد. این دو‌قطبی هزینه کار سیاسی در این جوامع را بالا برده و حامیان سینه‌چاکی برای سیاست‌مداران پوپولیست دست‌راستی و بی‌اعتنا به هنجارهای دموکراتیک فراهم کرده است. البته دموکراسی ۲۳۵‌ساله آمریکا نهادینه‌تر از آن است که به دست یک نفر و یک موج صدمه جدی ببیند.

نهادهای نیرومندی که بر پایه این دموکراسی ریشه‌دار شکل گرفته‌اند، این بار نیز مانند دوره قبل در برابر ترامپ خواهند ایستاد: تغییر قانون اساسی آمریکا مانند برخی کشورها مثلا برای مادام‌العمر کردن رئیس‌جمهور عملا غیرممکن است. رسانه‌های ریشه‌دار در آمریکا را که از پشتوانه اصلاحیه اول قانون اساسی برخوردارند، مشکل می‌توان محدود کرد. انتخابات در آمریکا از سوی یک نهاد مرکزی تحت امر رئیس‌جمهور برگزار نمی‌شود، بلکه در سطح بخش و شهر و ایالت و از سوی صدها مسئول سطح پایین در هر ایالت برگزار می‌شود. قضات فدرال که مادام‌العمرند، از سوی ترامپ قابل تغییر نخواهند بود.
بر این فهرست می‌توان ده‌ها و صدها نهاد دیگر مانند دانشگاه‌های مستقل، سیستم فدرال، بوروکراسی فدرال، پلیس غیرمتمرکز، ارتش حرفه‌ای و مقید به قانون اساسی، اقتصاد کاملا خصوصی، نهادهای مدنی، قضائی و... را نیز افزود.

در سطح بین‌المللی پیروزی ترامپ می‌تواند موجب جهشی به جلو برای پوپولیسم راست در دیگر مناطق جهان شود. پوپولیست‌های راست به‌ویژه در اروپا و آمریکای لاتین و افراطیونی مانند راست افراطی در اسرائیل از پیروزی احتمالی ترامپ نیرو خواهند گرفت. بازگشت ترامپ به کاخ سفید پیروزی بزرگی برای پوتین نیز خواهد بود و از گرفتاری‌های او در اوکراین خواهد کاست. علاقه ترامپ به پوتین که ریشه در علایق نژادی–فرهنگی دارد و مبتنی بر شعار «سفیدپوستان جهان متحد شوید» است، بر فاصله بین آمریکای ترامپ و اروپای لیبرال‌دموکراتیک خواهد افزود.

و نکته پایانی اینکه جانب‌داری بخشی از ایرانیان از ترامپ تأسف‌آور است. این بخش از ایرانیان دچار تناقضی هستند که شاید ریشه در مشکلات شناختی و کینه‌های کور دارد. کسانی که از دموکراسی برای کشورشان صحبت می‌کنند، قاعدتا نباید طرفدار اقتدارگرایی باشند که به قواعد دموکراتیک در کشور خود بی‌اعتناست.


🔻روزنامه جوان
📍 ما و انتخابات امریکا
✍️ حمیدرضا‌شاه‌نظری
این روز‌ها انتخابات امریکا در جریان است و برخی‌ها در ایران مشغول قصه‌سرایی هستند که انتخاب مثلاً یکی از دو کاندیدای انتخابات برای ایران منافع بیشتری دارد یا حداقل مضرات کمتری را به ایرانی‌ها وارد خواهد کرد! مطالعه عملکرد دولت‌های متعدد دموکرات و جمهوریخواه امریکا نشان می‌دهد که هر کدام از دولت‌های فوق که حاکم بوده‌اند در دشمنی با ملت ایران و ملت‌های مستضعف منطقه و محور مقاومت، کم از دیگری نگذاشته و هرچه در توانشان بوده و امکانش را داشته‌اند در راه این خصومت انجام داده و تفاوت فقط در شیوه و ابزار‌های اعمال این دشمنی بوده است!
در زمینه اقتصادی، بیشترین تحریم‌ها علیه ایران در زمان حضور دموکرات‌ها در قدرت صورت گرفته و ایران بیشترین شدت تحریم‌ها را در سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۲ در دوران یک دموکرات تجربه کرده است، در حالی‌که شدیدترین کمپین تحریمی نیز در دوره ترامپ جمهوریخواه تحت عنوان کمپین فشارحداکثری رخ داد. پس روشن است که در زمینه اقتصادی نمی‌توان دشمنی هیچ یک از طرفین را کمتر از دیگری دانست بلکه فقط تفاوت در روش‌ها و تاکتیک‌ها و شرایط و مقدورات زمانه بوده که باعث عملکرد متفاوت شده است.
در زمینه روابط بین‌الملل و دیپلماتیک نیز چند وقت پیش کاملا هریس اعلام کرد که بزرگترین دشمن ما ایران است و ترامپ هم که قبلاً بار‌ها دشمنی خودش با ایران و ملت ایران را به صراحت اعلام کرده و در عمل نیز نشان داده است. دموکرات‌ها و جمهوریخواهان در دشمنی با ایران و محور مقاومت، دارای ادراک یکسانی هستند و علی‌رغم برخی تبلیغات صورت گرفته، همواره مسائل منطقه غرب آسیا و دشمنی با ایران و دوستانش را در اولویت قرار داده‌اند. برای نمونه علی‌رغم تصور اینکه ترامپ در دوره خود اولویت را به شرق آسیا داده و طی یک چرخش آسیایی، به مقابله با چین پرداخته و غرب آسیا برایش در اولویت دوم قرار خواهد گرفت، باز مشاهده شد که این پیش‌بینی و ادعا رخ نداد و همچنان امریکا در آن دوره، توجه به غرب آسیا و دشمنی با محور مقاومت را در اولویت خود قرار داد. یا در دوره اخیر و ریاست جمهوری بایدن تصور می‌شد که بنا بر اهمیت موضوع جنگ اوکراین، دموکرات‌ها سریع موضوع عملیات طوفان‌الاقصی و جنگ غزه را با برقراری آتش‌بس و اجبار آن به رژیم صهیونیستی فیصله داده و به موضوع اوکراین تمرکز خواهند کرد، ولی گذر زمان نشان داد که اینگونه نیست و همچنان غرب آسیا و حمایت از رژیم صهیونیستی و دشمنی با ایران و محور مقاومت از بالاترین اهمیت برای امریکایی‌ها برخوردار است.
در موضوع مسائل منطقه‎ای در دوره جمهوریخواهان بزرگترین لشگرکشی‌ها و حمله به کشور‌های منطقه رخ داده است. البته در نزدیکی جمهوریخواهان به جناح راست صهیونیست و دشمنی آنان با محور مقاومت تردیدی نیست و اتفاقاً در زمان ریاست جمهوری ترامپ جنایتکار، سردار بزرگ ایران حاج قاسم سلیمانی ترور شد و به شهادت رسید ولی مگر جنایت‌های بیش از یک سال گذشته در منطقه به خصوص در غزه و لبنان، در دوره حضور یک دموکرات بر قدرت رخ نداده است؟ باید پرسید که برای نمونه جمهوریخواهان و شخص ترامپ چه امکانی برای رژیم صهیونیستی برای اقدامات جنایتکارانه‌اش در منطقه فراهم خواهند کرد که دولت دموکرات بایدن در یک سال گذشته فراهم نکرده است؟ در طی بیش از یک سال اخیر، صهیونیست‌ها از همه گونه کمک مادی و معنوی از ناحیه دموکرات‌ها برای انجام جنایات خود بهره‌مند بوده‌اند و اتفاقاً مورد تشویق و حمایت کامل آن‌ها نیز قرار داشته‌اند.
در حوزه اقتصادی و تحریم، امریکایی‌ها هرچه در توان داشته‌اند و می‌توانسته‌اند ایران را تحریم کرده‌اند و نهاد‌های اقتصادی ایران و اشخاص متعدد مرتبط و غیرمرتبط به اقتصاد ایران را زیر تیغ تحریم برده‌اند و تنها اصغرآقای بقال سر کوچه مانده که تحریم نشده است! با این حال امروز تیغ تحریم ایران کند شده و جمهوری اسلامی ایران توانسته خود را با شرایط وفق دهد و با روش‌های مختلف اقتصاد ایران را از تنگنای شدید خارج کند. برای نمونه امروز ایران به اندازه پیش از تحریم، نفت می‌فروشد و با روش‌های مختلف ارز حاصله را به اقتصاد کشور تزریق می‌کند. از طرفی با پیوستن ایران به سازمان‌هایی، چون «شانگهای» و به خصوص «بریکس»، ابزار‌ها و امکانات جدیدی پیش روی کشور برای دور زدن تحریم‌ها و رشد اقتصاد فراهم شده است. این واقعیت‌ها مبین این حقیقت است که دیگر «تحریم» آن برندگی سابق را ندارد و هر دولتی در امریکا بر سر کار بیاید، در این زمینه اقدام چندانی نمی‌تواند انجام دهد و باید با واقعیت ایران کنار بیاید.
از طرفی رژیم سیاسی حاکم بر امریکا، مسائل کلان جهانی را بر اساس دکترین‌های مشخص بر اساس پارادایم سلطه و هژمونی جهانی خود می‌نگرد و به پیش می‌برد و تغییر رئیس‌جمهور تفاوت چندانی در این موضوع ندارد. در امریکا دولت رسمی که با انتخاب رئیس‌جمهور بر مصدر امور می‌نشیند، تأثیر بنیادینی در تغییر سیاست‌ها ندارد و سیاست‌های کلان در کانون‌های اصلی قدرت و در «دیپ استیت» این کشور تدوین شده و اجرایی می‌گردد.
امروز واقعیت صحنه این است که مستضعفین و آزادگان جهان شامل اکثریت مردم دنیا و ملت ایران در برابر یک نظام سلطه‌جو و استثمارگر و زیاده‌خواه به نام نظام سلطه جهانی به رهبری امریکا قرار دارند و هر دولتی در امریکا بر سر کار باشد موظف به پیگیری سیاست‌های کلان ظالمانه و سلطه‌جویانه حاکمیت این کشور است و رقابت دموکرات و جمهوریخواه و دعوای هریس و ترامپ صرفاً یک بازی قدرت در مقیاس داخلی امریکا بوده و برای مشغول‌سازی مردم آنجا در حال انجام است و نتیجه آن، تأثیری در سیاست‌های سلطه‌جویانه این حکومت و در سرنوشت ملت‌های مستضعف جهان و ملت رشید ایران ندارد. باید واقع‌بینانه به صحنه نگاه کرد و دچار خودفریبی نشد و سخن حکیمانه گذشتگان را فراموش نکرد که «سگ زرد برادر شغال است!»



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0