اولش دولت، وزارت بهداشت و شوراهای عالی کشور، با رفتار مصلحت اندیشانه و دستکم گرفتن این هجوم وحشتزا، و نترسیدن مردم، زمینهساز گسترش آن شدند و بعد هم امروز، اما توپ در زمین مردم است، ـیعنی آن را در زمین ما انداختهاندـ و از صدر تا ذیل اجتماع، از روستایی تا شهری و از عامی تا خاص، بدون هیچ تبعیضی گرفتار این مصیبت شدهاند.
گله کردن، خشم و عتاب بماند برای بعد؛ ما اینک به انسجام و وحدت همگانی در سایه آگاهی، صداقت و شفافیت مسئولان نیازمندیم. بیتعارف اگر این ویروس منحوس را دستکم بگیریم و تسلیم تئوری توطئه، سهلانگاری و کوچک دیدن آن در مقایسه با سایر بیماریها و یا پنهانکاری و نگاه امنیتی به آن شویم، گرفتاری ما صدچندان خواهد شد.
مسلم است که این بیماری نمیتواند جهان را و بهویژه ایرانیان را از پای درآورد و از سویی بر اساس آخرین آمارهای چینیها و سازمان بهداشت جهانی، تاکنون سه و هشت دهم درصد مبتلایان آن مردهاند و در مقایسه با سایر عوامل مرگومیر سالانه در ایران و جهان، شاید در ردیفهای پایینتر جدول باشد؛ اما آنچه این ویروس را وحشتآفرین کرده است؛ «سرعت همهگیری»، «هجوم پنهانی» و از سویی نوع کشورداری محرمانگی و کند مزاج، مسئولان ماست که نتوانستند یا نخواستند در اولین فرصت، قاطعانه و بدون فوت وقت، شهر اصلی درگیر در این ویروس را قرنطینه کنند.
با وجود اذعان مسئولان بهداشتی کشور به قدرت و سرعت همهگیر شدن این ویروس، نگاهی به عملکرد اطلاعرسانی آنها در این 2 هفته، نشان میدهد خودشان هم در شوک این «حمله ویروسی» بهسر میبردند. به گونهای که بالاترین ردهشان هم باور نکرده بود که عمق فاجعه چیست و این بود که با عطسههایی در تیراژ جهانی، مضحکه عالم و آدم شدیم و البته خودش نیز قربانی این دستکم گرفتن و بیخیالی شد و هنوز هم در بستر بیماری است.
برای ثبت در تاریخ و البته توجه و انذاری که میتواند از خود نویسنده تا همه مخاطبان را دربر بگیرد؛ نکات، حاشیهها و مطالبی هرچند کوتاه درباره تأثیرات این ویروس نحس بیان میکنم.
1- با ابتلای ایالات متحده به این ویروس، مثل بسیاری از توهّمات پیشین، طرفداران تئوری توطئه که در روسیه و ایران و حتی در اروپا و آمریکا، ساخت و پرداخت این بیماری را در لابراتوارهای آمریکا یا حتی چین میدانستند؛ اکنون متوجه شدهاند که حتی اگر شیوع اولیه این بیماری نتیجه یک سهلانگاری تحقیقاتی هم باشد؛ پناهگرفتن در پشت چنین تئوریهایی؛ بشریت را در برابر این هجوم خلعسلاح خواهد کرد و با بیتوجهی، دامنه درگیری و عمق شیوع و توسعه آن، از چند کشور و شهر کوچک، به قارههای پنجگانه جهانی رسیده است.
2- تازه این روزها متوجه شدهایم که اگر تاریخ را ورق میزنیم، معنای مرگ سیاه (طاعون) در ذهن، زبان، خاطره و مواجهه گذشتگان با این ویروس عالمگیر چه بوده است.
آنها که از "تاریخ علم" عبرت نیاموختهاند، مجبورند تاوان سختی بدهند. آنچه بشر را از فجایع و کشتارهای میلیونی گذشته به عصر بهداشت جهانی رسانده است، تسلیم شدن در برابر علم و دانش بوده است نه پناه بردن به خرافه و تخیلات واهی.
با وجود اینکه "Coronavirus"، ناشناخته جلوه میکند و فریاد و شکوه از ناتوانی علم پزشکی برای پیشگیری، واکسینه شدن در برابر آن و مداوای بیماری به آسمان بلند است، اما نهایتا آنچه بشریت را از این پیچ ابتلا و آزمایش، به سلامت عبور خواهد داد، "پناه گرفتن پشت سپر علم" خواهد بود.
آنها که در این چند روزه و حتی پیشتر از آن، ایمان و علم را در رقابت و جدال کشاندند و برای اثبات نادانی خویش کتابسوزان راه انداختند، اگرچه خود در "بروج مشیده"، به ریش خلقا... میخندند؛ اما تاوان آن را رنج و درد پیرزنان و پیرمردان درمانده و ناداری میدهد که در عمر خویش نه ماسک دیدهاند و نه از عمق فاجعهای که آنها را بیدفاع کرده است، خبر دارند.
3- تاریخ علم بدون سانسور، واقعیتهای تاریخی را برای انذار و هشدار و تجربهآموزی ما بیان کرده است. اگرچه امروز هزاران لابراتوار علمی در گوشه و کنار جهان، هر یک به سودای دستیابی به واکسن و داروی مقابله و مهار این بیماری از همدیگر سبقت میگیرند و صدها هزار توصیه، اندرز، تجربه و... در شبکههای اجتماعی توسط بیماران، پزشکان، صاحبان اندیشه و فرهنگ و حتی مردم کوچه و بازار، با تکیه بر "آگاهی، صداقت و شفافیت" ترویج میشود؛ بشر تا رسیدن به این ایستگاه، میلیونها قربانی داده است.
طاعون مرگبار قرن چهاردهم میلادی که از آسیا تا اروپا، خاک مرگ بر جهانِ آن روز پاشید، خاطرهای است وحشتناک از کشتار بیرحمانه یک ویروس همهگیر.
در جهان قدیم عامل بیماری را "میاسما" که از بخارات متعفن برخاسته از لاشه مردگان برمیخاست، میپنداشتند.
بشر آن روزگار بیچاره و تسلیم، نظارهگر قلعوقمع خویش بود و یکی یکی در دام مرگ گرفتار میآمد. بوکاچو نویسنده ایتالیایی در قرن 14، در تجربه خویش از این بیماری چنین نوشته است:
«کسی از این نمیگوید که شهروند از دیگری دوری میکرد، هیچ همسایهای به همسایهاش رسیدگی نمیکرد. خویشاوندان دیگر هرگز همدیگر را نمیدیدند، اگر هم میدیدند از دور، این بلای وحشتناک چنان آشفتگی و درماندگی در قلب مردان و زنان کاشته بود که برادر، برادر را، عمو، برادرزادگان و خواهرزادگان را، خواهر برادر را، و اغلب زن شوهر را ترک میکرد؛ و حتی آنچه به مراتب عجیبتر و باورنکردنیتر مینمود اینکه پدر و مادر پروا میکردند از اینکه فرزندانشان را ببینند و از آنها مراقبت کنند؛ انگار که اینان فرزندانشان نبودند...»
گزارش این نمونه کوتاه، از مردمی بیدفاع حکایت میکند که فلاکت را پذیرفته بودند و بیسلاح در برابر این دشمن، تسلیم تقدیر خویش شده بودند.
اما از آن سالهای سیاه تا این عصر، باز هم بشر تجارب تلخ و دهشتناک دیگر را از این نوع پشت سر گذاشته است. شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی در بین سالهای 20_1918 که از اروپا تا آسیا را درنوردید و جان 50 میلیون انسان و از جمله ایرانیان را گرفت، برگ دیگری از جدال انسان با هیولاهای ناشناخته بود.
4- اما امروز بشر دستبسته نیست؛ اگر در هزارههای گذشته، پزشکی و خرافه و جادو همنشین و همراه بودند، اما به تدریج آگاهی و دانش جای جادو و جنبل را گرفت و در سایه فداکاری و مجاهدت علمی پدران علم پزشکی، اینک بشر دستان پُری از تجربه و سلاحهای مؤثری برای مقابله دارد.
از مقاومت اندک جاهلان در گوشه و کنار جهان که بگذریم؛ خرد جمعی بشر به علم پزشکی ایمان پیدا کرده است؛ این ایمان حتی در نظرگاه مؤمنان آگاه، نافی دیانت و آموزههای دینی نیست. سر تسلیم فرود آوردن بشر در برابر ناجیان خویش از بقراط، جالینوس، ابنسینا، رازی، فلمینگ و پاستور؛ حکایت نمکشناسی اوست و اگر جهل و خرافهای در این میان، میخواهد چرخه علم و دانایی را بیالاید، با آگاهی روزافزون عمومی که در پرتو اطلاعرسانیهای شبکهای، رخ نموده است؛ به سرعت رسوای عالمیان میشود و به ناچار مجبور به سکوت و تسلیم.
اگر امروز پرستار، پزشک، بیمارستان و درمانگاه، تقدیس میشود، به پاس احترامی است که بشریت به علم دارد و او را به هر گزینه موهوم دیگری ترجیح داده است. در این صحنه، اگر با پافشاری برخی اهل دیانت، بر دوگانه و تقابل علم و دین پافشاری و تبلیغ شود، قربانی آن دینی خواهد بود که نسبت به حفظ جان آدمی بیتوجه است.
جاهلانی که "سپر علم" را خارج از اراده الهی تفسیر و تعبیر میکنند، بهزودی خواهند دید که این سپر، اگرچه برخی خرافهها را به چالش میکشد و کنار میگذارد، اما در تثبیت وحدانیت خداوند و تحکیم این آموزه که « خداوند یگانه پناهگاه آدمی در سختیهاست"، ایمان به یکتایی آفریدگار را در دل و جان مؤمنان استوارتر خواهد کرد.
5- ترس، همزاد بشر است و از آغازین روزهای خلقت تاکنون، همواره او را از پرتگاههای ندانمکاری و تهور ناشی از جهل، نجات داده است.
ملامت کردن مردم از این ترس مثبت و احتیاط عقلی، نشانه دیگری از "انسانناشناسی" و دستکم گرفتن "قدرت مقاومت" و «زندگیدوستی» انسانهاست.
آنها که ترس مردم را قبیح میشمارند، درست در نقطه عقل و آگاهی و در تقابل با دانایی و علم قرار گرفتهاند و به همین بهانه، توصیههای پزشکی و بهداشتی را تمسخر میکنند و با تظاهر به شجاعت، ترس عقلانی مردم را بیسبب و ناشی از درشتنمایی رسانهای میدانند.
اینان خود غافلند که در نبود همین حزم و احتیاط عقلی که جهانگیر شده است؛ و با وجود این همه دادوستد و گردش و مسافرت جهانی؛ قربانی شدن میلیونها انسان بیگناه به دست این هیولای کوچک دور از انتظار نیست.
تقدیس این "ترس آگاهانه"، نه نشانه درشتنمایی است و نه نشانه جُبن. این ترسهای مقدس هزاران بار بشر را از پرتگاههای جهالت نجات داده است. پروای انسان از خداوند و ترس از عقوبات، او را به عدالت و عبادت سوق داده است و اگر نبود همین ترسهای ریز و درشت؛ بشر تسلیم طبیعت و خوفناکی حوادث ناشناخته میشد.
اما "وحشت"، امری است که بایستی مهار شود؛ آنهم به دست آگاهی و دانش.
هرچه وسعت و دامنه آگاهی بشر از هر موضوعی کم باشد، نتیجه آن ترس منتهی به وحشت خواهد بود. با این وصف اگر ترس ناجی انسان تلقی شود، وحشت او را به هلاکت خواهد افکند.
وحشت هیچگاه به زمینه، دامنه، ریشه و تجربه نگاه نمیکند و با سرعتِ نور، خانمان بشریت را در هم میریزد.
نمونه تازه و سادهاش هم میشود حمله به یک درمانگاه در بندرعباس از وحشت سرایت کرونا و آتش زدن آن.
بنابراین، اگر مسئولان امنیتی- اجرایی کشور و استان بین "ترس" و "وحشت"، تفاوتی قائل نشوند و همه انذار دهندگان و خادمان شفافیت و صاحبان خرد و مراجع اطلاعرسانی را به چوب "وحشتآفرینی" و "تشویش اذهان"، برانند؛ دود آن به چشم اصلیترین هدف آنان که همانا حفظ امنیت و آرامش است؛ خواهد رفت.
از این رو استفاده از تجارب دنیا و بهویژه آنچه در چین بهعنوان زادگاه این ویروس در حال انجام است، میتواند خسارتهای احتمالی را در این گذرگاه خطرناک و همگانی، کمتر و کمتر کند.
عرضه اطلاعات قطرهچکانی و مصلحتاندیشانه، چه بسا میتواند به سست شدن پیشگیریهای شخصی، خانوادگی و اجتماعی منجر شود و مردم را از عمق فاجعهای که امکان وقوع خواهد داشت؛ بیخبر سازد.
مشخصاً، خطابم به مسئولان استان است که لازم است آمار مبتلایان قطعی، مرگومیرها و مشکوک به بیماری را به تفکیک شهرها، مناطق و حتی روستاها اعلام کنند، تا از "ترس عقلانی" مردم برای جلوگیری از گسترش این بیماری بهرهمندی حاصل شود. وگرنه با پنهانکاری و کم نشان دادن آمارها ـمثل نمونههای تشکیک در آمار بیکاری و... ـ و احساس پیروزیهای زودگذر در مقایسه با آمار سایر استانها؛ زمانی به خود خواهند آمد که چه بسا استان ما به کانون دست اول گسترش و صدور ویروس در کشور تبدیل شود.
تشکیل یک ستاد اطلاعرسانی شفاف، بیپرده و بدون ملاحظات توهمی امنیتی و رازداریهای سیاسی و اجرایی، در کنار مسئولان و مدیران بهداشتی استان، حداقل خواستهای است که میتواند موجب اطمینان خاطر مردم برای عبور کمهزینه از این امتحان مدیریتی باشد.
بسندهکردن به شیوههای تیپ و یکسان کشوری در این زمینه و واهمه از ابتکار، تدبیر و تجارب استانی، به نوعی تسلیم وضعیت موجود شدن و کنار آمدن با موضوع تا اطلاع ثانوی تلقی خواهد شد.
۶-در سوره مبارکه مائده آیه 32 آمده است: اگر کسی یک نفر را نجات بدهد و زنده کند، انگار همه مردم را زنده کرده است.
نجات انسانها از مرگ و نابودی با هر تفسیری که از آن میشود، امری هم دینی و هم انسانی است. نیز از نظر فلسفی هم به قول استاد دینانی از دل قضیه فلسفی "کلی طبیعی" ابنسینا میتوان توجه به نوع انسان به عنوان همه بشریت را استخراج کرد.
بنابر این در این روزها مسئولان اجرایی و بهداشتی و امنیتی و البته همه اقشار جامعه بایستی بر اجرای بیتنازل این آموزهها تأکید کنند ودر عمل به آن کوشا باشند. اگر سهلانگاریِ منِ نویسنده در کوچک دیدن پیشگیریهای توصیه شده پزشکی و بهداشتی، به بیماری و یا خدای نکرده مرگ با واسطه دوست، آشنا، خانواده و همشهریانم منجر شود، با وجود این همه آگاهیهای منتشر شده و هشدارهای پیاپی؛ به قول و فتوای علمای دینی و نیز عقل بشری، موجب ضمان است و پاگذاشتن بر روی وجدان.
۷- آن مسئولی که درصد میگیرد و با کوچک دیدن قضیه، با تکیه بر آمار و ارقام از سه و هشت دهم مردگان در مقایسه با مبتلایان میگوید؛ نه انسان را شناخته و نه برای جان او حرمت قائل شده است. او چه میداند که مرگ یک پیرمرد 80 ساله در یک خانواده و قوم میتواند سقف جامعه کوچک آنها را بر سرشان آوار کند و عزای یک کودک عزیزدُردانه، بنیان قبیلهای و جمعی را بر باد خواهد داد.
بنابراین، نه هول بیفکنیم و وحشت بیافرینیم و نه تخفیف بحران کنیم.
آهای مسئول محترم بر میز نشسته! لطفاً و لطفاً، در این ایام مخاطره از افاضههای ناسنجیده پرهیز کن و فضل و دانشت را بگذار برای پس از طوفان. اگر انسان عزیز و محترم است، نجات جان او نیز قابل تقدیس است. پس با احتیاط سخن برانیم و در این دورهای که انشاءا... کوتاه خواهد بود؛ از اسب «خود همه آگاه پنداری» پایین بیاییم.
۸- به تو میگوییم! ای انسان شریف و عزیزی که مرهم آلام بشر شدهای و مأمن دردها و رنجهای کوچک و بزرگش. تمامقد به احترامت برمیخیزیم، نه از ترس جانمان که از سر تکریم و وظیفه انسانی که در قبال فداکاریت، بایستی انجام دهیم.
ای پزشک و پرستار مسلح به علم و دانش! ای فرشته نجات! و ای کادر بهداشت و درمان جهان و ایران درودت باد و بهترین آرزوهای خوشی و شادکامی در انتظارت.
تویی که یاریگر درمندان و بیکسان شدهای، در این روزگار نامُرادی و نامردی. تنت سالم بماناد و ایمانت به خدمتهای انسانی استوارتر باد. همین.
مطالب مرتبط