🔻روزنامه تعادل
📍 نسل Z و ریسک پولشویی
✍️ حمید محمدعظیمی
دانشآموخته دکترای تخصصی تکنولوژی آموزشی نسل Z، که به عنوان اولین نسل کاملا دیجیتال شناخته میشود، با دنیای اینترنت و فناوریهای جدید از دوران کودکی آشنا بوده است. متولدین این نسل که در حدود سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲ به دنیا آمدهاند، دارای ویژگیهایی منحصر به فرد هستند که آنها را از نسلهای قبلی متمایز میکند. یکی از این ویژگیها، دسترسی سریع و آسان به اطلاعات و تمایل به استفاده از فناوری در زندگی روزمره است. با این حال، همین ویژگیها میتواند آنها را در معرض خطراتی قرار دهد که ممکن است آگاهی کامل از آنها نداشته باشند. یکی از این خطرات، جرم پولشویی است. پولشویی به عنوان فرآیندی برای پنهانسازی عواید و منابع غیرقانونی و تبدیل آنها به داراییهای قانونی شناخته میشود. با پیشرفت فناوری و گسترش اینترنت، این جرم نیز دستخوش تغییرات زیادی شده است. نسل Z که به عنوان نسل دیجیتال شناخته میشود، با تکنولوژیهای نوین و پلتفرمهای آنلاین، بزرگ شده است. این نوشته به بررسی اجمالی رابطه بین پولشویی و نسل Z میپردازد و چالشها و فرصتهای موجود را تحلیل میکند.
قبل از ورود به بحث اصلی اما لازم است مفهوم پولشویی مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. پولشویی به فرآیندی اطلاق میشود که در آن پول حاصل از فعالیتهای غیرقانونی مانند قاچاق مواد مخدر، اختلاس، ارتشاء قاچاق ارز و کالا، اعضای بدن انسان، فرار مالیاتی و غیره، به گونهای تبدیل میشود که به نظر برسد از منابع قانونی به دست آمده است. این فرآیند معمولا شامل چند مرحله میشود که به ترتیب شامل؛ جایگذاری، لایهگذاری و یکپارچهسازی است.
۱- جایگذاری: در این مرحله، پولهای غیرقانونی وارد سیستم مالی میشود. این پولها میتوانند به صورت نقدی، به حسابهای بانکی واریز شوند یا از طریق خرید داراییهای مختلف مانند املاک، خودروها یا جواهرات، وارد بازار قانونی شوند.
۲- لایهگذاری: در این مرحله، پولهای غیرقانونی از طریق تراکنشهای پیچیده و متعدد به گونهای منتقل میشوند که ردیابی آنها دشوار شود. این تراکنشها میتواند شامل انتقالهای بینالمللی، خرید و فروش ارزهای دیجیتال و استفاده از شرکتهای پوششی باشد.
۳- یکپارچهسازی: در این مرحله، پولهای شسته شده به اقتصاد قانونی بازمیگردند و به نظر میرسد که از منابع قانونی به دست آمدهاند. این پولها میتوانند برای سرمایهگذاری در کسب و کارها، خرید املاک، یا دیگر فعالیتهای اقتصادی استفاده شوند.
اما لازم است به این پرسش مهم نیز پاسخ داده شود که خطرات جرم پولشویی برای نسل Z شامل چه مواردی میشود؟ در پاسخ به این ابهام میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱- ناآگاهی و ناآشنایی با جرم پولشویی: بسیاری از افراد نسل Z به دلیل جوانی و کمتجربگی، آگاهی کافی از جرایم مالی ندارند. این ناآگاهی میتواند آنها را به راحتی هدف سوءاستفاده قرار دهد. به عنوان مثال، ممکن است افرادی از نسل Z به عنوان کارگزاران یا نمایندگان مالی برای پولشویی انتخاب شوند، بدون آنکه خودشان از ماهیت واقعی فعالیتهایی که در آن دخیل هستند، مطلع باشند.
۲- استفاده گسترده از فناوریهای مالی دیجیتال: نسل Z بهطور گستردهای از فناوریهای مالی دیجیتال مانند کیفپولهای الکترونیکی، اپلیکیشنهای پرداخت موبایلی و ارزهای دیجیتال استفاده میکند. این فناوریها، اگرچه امکانات بسیاری را فراهم میکنند، اما در عین حال میتوانند ابزارهایی برای پولشویی باشند. استفاده ناآگاهانه از این فناوریها میتواند منجر به مشارکت غیرعمدی در فعالیتهای پولشویی شود.
۳- شبکههای اجتماعی و فیشینگ: نسل Z بهشدت وابسته به شبکههای اجتماعی است و این شبکهها به یکی از اصلیترین ابزارهای ارتباطی این نسل تبدیل شدهاند، اما همین شبکهها میتوانند بستر مناسبی برای فعالیتهای مجرمانه مانند فیشینگ باشند. مهاجمان میتوانند از طریق ارسال پیامها و لینکهای مخرب، اطلاعات مالی کاربران را به دست آورده و از آنها در فرآیند پولشویی استفاده کنند.
۴- کارآفرینی و کسب و کارهای نوپا: بسیاری از افراد نسل Z به دنبال راهاندازی کسب و کارهای خود هستند و به عنوان کارآفرینان جوان شناخته میشوند. این امر، اگرچه فرصتی برای رشد اقتصادی فراهم میکند، اما میتواند خطراتی نیز به همراه داشته باشد. شرکتهای نوپا و استارتاپها ممکن است به دلیل نیاز به سرمایهگذاری و تامین مالی، هدف مجرمان پولشویی قرار گیرند که از این شرکتها به عنوان پوشش برای پولشویی استفاده میکنند.
اما فرآیند سوءاستفاده از نسل Z در پولشویی روشهایی دارد که لازم است به آنها اشاره شود:
۱- ایجاد شرکتهای پوششی: مجرمان ممکن است با استفاده از هویتهای جعلی یا اطلاعات افراد ناآگاه از نسل Z، شرکتهای پوششی ایجاد کنند که در واقع به عنوان ابزاری برای پولشویی استفاده میشوند. این شرکتها ممکن است به ظاهر در فعالیتهای قانونی مشغول باشند، اما در واقع فقط پوششی برای انتقال و شستوشوی پولهای غیرقانونی هستند.
۲- استخدام افراد جوان به عنوان نمایندگان مالی: برخی مجرمان پولشویی از افراد جوان و بیتجربه برای انتقال وجوه غیرقانونی استفاده میکنند. این افراد ممکن است بدون آگاهی از جرم، به عنوان نمایندگان مالی یا کارگزاران پولی استخدام شوند و از حسابهای بانکی خود برای انتقال پولهای غیرقانونی استفاده کنند.
۳- سوءاستفاده از اطلاعات شخصی در فضای مجازی: مجرمان میتوانند با دسترسی به اطلاعات شخصی افراد نسل Z، مانند مدارک هویتی، شمارههای حساب بانکی، اطلاعات کارتهای بانکی و غیره، از این اطلاعات برای انجام فعالیتهای پولشویی استفاده کنند. این امر به ویژه در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بسیار رایج است.
۴- استفاده از ارزهای دیجیتال: برخی از ارزهای دیجیتال مانند مونرو، دش و ذیکش به دلیل ناشناخته بودن هویت کاربران، به یک ابزار محبوب برای پولشویی تبدیل شدهاند. افراد نسل Z که به طور گسترده از این ارزها استفاده میکنند، ممکن است بدون آگاهی از قوانین و مقررات مربوطه، در فعالیتهای پولشویی مشارکت کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چرا سند چشمانداز۱۴۰۴ ایران به اهداف خود نرسید؟
✍️ دکترحسین سلاحورزی
سند چشمانداز ۲۰ساله ایران در افق۱۴۰۴ بهعنوان یک طرح استراتژیک ملی، چشماندازی بلندپروازانه برای توسعه اقتصادی، علمی، فرهنگی و اجتماعی ایران ترسیم کرد.
این سند با هدف تبدیل ایران به کشوری توسعهیافته، الهامبخش و دارای جایگاه نخست اقتصادی و علمی در منطقه به تصویب رسید. با وجود اینکه اکنون به سال۱۴۰۴ نزدیک شدهایم، بسیاری از اهداف این سند محقق نشدهاند و همچنان چالشهای زیادی در دستیابی به این آرمانها مشاهده میشود. تحلیل دقیق ناکامیهای سند چشمانداز ۱۴۰۴، درک عمیقتری از موانع و چالشهای توسعه در ایران فراهم میکند و میتواند به راهکارهایی برای عبور از مشکلات پیش رو اشاره داشته باشد.
سند چشمانداز ایران با هدفگذاری بر مبنای توسعه پایدار و همهجانبه، سعی داشت تا چارچوبی برای رسیدن به «کشور نمونه اسلامی» و توسعهای پایدار در سطح بینالمللی فراهم آورد. یکی از پایههای اصلی سند، دستیابی به رشد اقتصادی پایدار، کاهش نرخ بیکاری و افزایش اشتغال بود که از طریق تقویت زیرساختهای تولید و تشویق سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی دنبال میشد. از دیگر محورهای کلیدی سند، دستیابی به جایگاه نخست علمی و فناوری در منطقه بود. این هدف بهویژه از طریق توسعه زیرساختهای علمی، حمایت از پژوهشهای بومی و ارتقای سطح دانش و مهارت جامعه پیگیری شد. ارتقای سطح کیفیت زندگی و سلامت عمومی از اهداف دیگر این سند بود. سند تلاش داشت تا با افزایش سطح خدمات عمومی، دسترسی گسترده به بهداشت و آموزش را برای مردم فراهم کند. سند بر بهبود تعاملات دیپلماتیک، حفظ استقلال و تقویت جایگاه ایران در منطقه تاکید داشت. توجه به حفاظت از محیط زیست و دستیابی به توسعه پایدار، از دیگر اهداف این سند بود تا با حفظ منابع طبیعی و رعایت استانداردهای زیستمحیطی، کشور را بهسوی پایداری هدایت کند.
چرا سند چشمانداز موفق نشد؟
یکی از بزرگترین مشکلات در اجرای این سند، تغییرات مداوم در سیاستها و مدیریت اجرایی کشور بود. هر دولت جدید، رویکرد و اولویتهای تازهای در اجرای برنامههای ملی داشت و اغلب به جای تکمیل و پایبندی به برنامههای بلندمدت، طرحهای مقطعی و کوتاهمدت خود را پیگیری کردند. این تغییرات مانع از آن شد که پروژهها و برنامههای بلندمدت سند بهصورت پیوسته و منظم پیش بروند. این عدم ثبات و پایبندی، موجب شده است بسیاری از منابع ملی صرف پروژههای نیمهتمام و بدون نتیجه شوند و فرصتها برای توسعه پایدار از دست بروند.
در دهههای اخیر، ایران بهطور عمده وابسته به درآمدهای نفتی بوده است و از آنجا که اقتصاد ایران عمدتا بر اساس منابع طبیعی برنامهریزیشده، بهخصوص در شرایط تحریمهای اقتصادی و محدودیتهای بینالمللی، فشارهای زیادی بر درآمدهای کشور وارد شد. این موضوع نه تنها از توان دولت برای سرمایهگذاریهای استراتژیک کاست، بلکه باعث شد بودجه پروژههای مهم تحقیقاتی و فناوری کاهش یابد. در نتیجه، رشد علمی و صنعتی که در سند به آن اشاره شده بود، دچار کندی و حتی توقف شد.
سند چشمانداز۱۴۰۴ هرچند بهخوبی اهداف بلندمدت را ترسیم کرد، اما در زمینه برنامهریزی و اجرای دقیق دچار ضعفهای ساختاری بود. بسیاری از برنامهها بدون داشتن نقشه راه قابل اجرا به مرحله عملیاتی رسیدند که باعث شد تا بخشهای مختلف کشور بدون هماهنگی و یکپارچگی عمل کنند. علاوه بر این، سازوکارهای نظارتی برای ارزیابی پیشرفت پروژهها نیز ضعیف بود و همین عدم نظارت دقیق منجر به اتلاف منابع و زمان شد.
اقتصاد ایران همچنان درگیر مشکلات ساختاری است که شامل بوروکراسی پیچیده، سیستم مالی و بانکی ناکارآمد، و وجود فساد مالی گسترده میشود. این عوامل باعث شدهاند تا فضای کسبوکار برای سرمایهگذاران داخلی و خارجی چندان مناسب نباشد. همچنین، فقدان تسهیلات و زیرساختهای حمایتی مناسب، موجب شد تا بسیاری از سرمایهگذاران از ورود به بازار ایران صرفنظر کنند و این بهنوبه خود به کاهش رشد اقتصادی منجر شد.
تحریمهای اقتصادی و فشارهای سیاسی خارجی، یکی از عوامل مهم ناکامی در اجرای سند چشمانداز بود. این تحریمها، نه تنها بر توانایی ایران در تجارت جهانی و جذب سرمایهگذاران خارجی تاثیر گذاشت، بلکه امکان ورود فناوریهای پیشرفته و دسترسی به بازارهای جهانی را نیز محدود ساخت. در نتیجه، سند چشمانداز نتوانست به اهدافی همچون جایگاه نخست اقتصادی و علمی در منطقه دست یابد؛ زیرا بسیاری از زیرساختها و منابع لازم برای رشد در اختیار نبودند.
عدم شفافیت و نبود گزارشدهی منظم از پیشرفتهای سند، باعث کاهش اعتماد عمومی نسبت به برنامههای دولتی شد. مردم در طول سالها با مشاهده عملکرد نامطلوب و نتایج ضعیف، امید خود را به تحقق اهداف از دست دادند. این امر باعث کاهش مشارکت مردمی و انگیزههای اقتصادی و اجتماعی شد و در نتیجه، دستیابی به اهداف اجتماعی و اقتصادی سند با مشکلات زیادی همراه شد.
یکی از عوامل کلیدی برای دستیابی به توسعه پایدار و رشد اقتصادی، افزایش بهرهوری در بخشهای مختلف اقتصادی و اجتماعی است. متاسفانه، در ساختار اقتصادی و فرهنگی ایران، توجه کافی به بهرهوری و ارتقای سطح کارآیی نشده است. نبود سیستمهای تشویقی مناسب و کمبود آموزشهای لازم برای نیروی کار، منجر به کاهش بهرهوری و از دست رفتن فرصتها شده است.
یکی از اصلیترین نیازهای توسعه در ایران، حفظ ثبات در سیاستگذاریها و مدیریت اجرایی است. سیاستگذاران و مدیران کشور باید از تغییرات مداوم در رویکردها و اولویتها خودداری و با یک رویکرد منسجم و هماهنگ، برنامههای بلندمدت را دنبال کنند. کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و تنوعبخشی به منابع درآمدی کشور، میتواند به افزایش توان اقتصادی ایران کمک کند. تمرکز بر بخشهای کشاورزی، صنعت و خدمات، و توسعه صادرات غیرنفتی میتواند درآمدهای جدیدی برای کشور ایجاد کند و زمینه را برای رشد پایدار فراهم سازد. یکی دیگر از اولویتهای اساسی، اصلاح ساختار اقتصادی و رفع موانع بوروکراتیک است. دولت باید تسهیلاتی برای بهبود فضای کسبوکار ایجاد کند و از طریق کاهش قوانین دستوپاگیر و ایجاد شفافیت بیشتر، سرمایهگذاری در کشور را تقویت کند.
بهبود روابط دیپلماتیک و کاهش تنشهای سیاسی، به جذب سرمایهگذاری خارجی و افزایش تعاملات تجاری کمک میکند. ایران باید از طریق دیپلماسی فعال و منطقی، روابط خود را با کشورهای منطقه و جهان بهبود بخشد تا بتواند از منابع و فرصتهای بینالمللی بهرهمند شود. شفافیت و پاسخگویی در برابر مردم میتواند اعتماد عمومی را نسبت به برنامههای ملی و توسعهای افزایش دهد. ارائه گزارشهای منظم و معتبر از پیشرفت پروژهها، پاسخگویی به سوالات مردم و حضور مدیران در رسانهها، میتواند انگیزههای اجتماعی و اقتصادی را تقویت کند.
سند چشمانداز ۱۴۰۴ ایران با هدفی بلندپروازانه و آرمانی برای تبدیل ایران به کشوری توسعهیافته تدوین شد؛ اما بهدلیل مشکلات ساختاری، مدیریتی و اقتصادی، بخش زیادی ازاین اهداف محقق نشد. اگر ایران بخواهد در آینده نزدیک به توسعه واقعی دست یابد، باید اصلاحات اساسی در نظام برنامهریزی و اجرای سیاستها انجام دهد و با بهرهگیری از تجربیات گذشته، گامهای جدیدی در راستای توسعه پایدار بردارد.
🔻روزنامه کیهان
📍 مذاکره، مذاکره و ناگهان جنگ حلب!
✍️ جعفر بلوری
تحولاتی که در «حلب»، ناگهانی و به سرعت برق آغاز شده است، آیا ارتباطی به جنگ «اسرائیل» با محور مقاومت دارد؟ شروع یک جنگ «غافلگیرکننده» در شمال سوریه -به عنوان پل ارتباطی مقاومت با دنیای خارج- درست یک ساعت و نیم پس از آغاز آتشبس در لبنان آیا اتفاقی است؟ وقتی به پاسخ این دو سؤال میاندیشید، به این هم فکر کنید که، شمال سوریه در تسخیر ترکیه، آمریکا و کردهای وابسته به آمریکاست و آتشبس نیز اصولا برای «تنفسِ» طرفهای درگیر جنگ است! حالا به این یک سؤال هم کمی بیندیشید که «آیا سازماندهی هزاران تروریست تکفیری از ملیتهای مختلف و تسلیح آنها با انواع سلاحها و پهپادها» با توجه به «پیشرویهای اولیه سریعِ آنها در شمال سوریه» بدون برنامهریزی قبلی و حمایتهای بینالمللی ممکن است؟! کدام کشورها از این تروریستهای اجارهای حمایت میکنند؟ غیر از آمریکا، رژیم صهیونیستی، ترکیه و برخی کشورهای مرتجع عربی و حتی اروپایی؟! بخوانید:
۱- چهارشنبهای که گذشت، ساعت ۵:۳۰ دقیقه صبح به وقت تهران، آتشبس بین حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی رسما آغاز شد. این دو از ۸ اکتبر ۲۰۲۳ نبرد بزرگ را شروع کرده بودند اما نبرد اصلی و رو در روی آنها-که بعضا حتی به نبردهای تن به تن منجر میشد- حدود دو ماه طول کشید. صهیونیستها به همین اندازه نیز با سایر محورهای مقاومت یعنی فلسطین، عراق و یمن درگیر جنگ بودهاند. رژیم صهیونیستی در طول عمر هفتاد سالهاش، هیچگاه درگیر چنین جنگ «نفسگیر» و طولانی آن هم با چند جبهه نشده و هیچ گاه نیز این قدر خسارت و تلفات متحمل نشده بود. به هر تقدیر آتشبس در تاریخ ۷ آذر برای یک تنفس و استراحت آغاز شده است. این آتشبس میتواند در هر لحظه شکسته شود، و میتواند طولانیتر از ۶۰ روز هم باشد. اما دیدیم که کمتر از دو ساعت بعد از این آتش بس، نبردی دیگر علیه محور مقاومت این بار در شمال سوریه و حلب آغاز شد. با علم آمار و احتمال هم اگر سراغ تحلیل «فتنه حلب» برویم، احتمال اتفاقی بودن آن تقریبا محال است چون هدف این جنگ، درگیر نگه داشتن و تضعیف همان جبهه مقاومتی است که، از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ گلوی صهیونیستها را فشرده است. بنابراین میتوان با اطمینان گفت، وقتی جبهه مقاومت درگیر جبهه صهیونیستی-غربی-عربی بود، یک پلن B را نیز آماده میکرد و آن چیزی نبود جز، استفاده از ظرفیت تروریستهای تکفیری در شمال سوریه؛ جایی که پل ارتباطی مقاومت لبنان و غزه به دنیای بیرون است.
۲- کارشناسان نظامی میگویند، شروعکننده جنگ، یک هیچ جلو است چون، برنامههایش را از قبل آغاز کرده و او نیست که، غافلگیر میشود. بنابراین، پیشرویهای اولیه شروعکننده جنگ، عجیب و غیرعادی نیست. طبق گزارشهایی که از حلب منتشر میشود، پیشروی اولیه تروریستهای تکفیری (از ملیتهای مختلف مثل ازبک، تاجیک، اویغور،ترک و... عرب) سریع بوده و آنها توانستهاند، با استفاده از اصل غافلگیری، برخی مناطق و روستاهای منتهی به حلب را ضمن کشتار وحشیانه مردم، تصرف کنند. دانشگاه حلب را هدف قرار داده و شماری از نظامیان ارتش سوریه را نیز قتلعام نمایند. اما جبهه مقاومت نیز به کمک متحدانی مثل ایران و روسیه، ضمن عقب راندن تروریستها از برخی مناطق، توانستهاند تلفات و خسارات سنگینی به آنها وارد کند. تا لحظه تنظیم این گزارش خبرهای ضد و نقیضی از سقوط برخی مناطق و حتی «حلبِ جدید» منتشر شده است. اما با این حال، به این مهم هم باید توجه داشت که، کشورهایی که این تروریستها را به جان مردم سوریه انداختهاند، در آن پلن B
خود، آن پیوست رسانهای را هم، آماده کردهاند فلذا، هنوز نمیتوان به همه خبرهایی که درباره پیشرویهای تروریستها به سمت حلب منتشر میشود، اطمینان کرد. طی یکی دو روز آینده شاید بهتر بتوان گفت، کدام اخبار صحیح و کدام اخبار، عملیات روانی است.
۳- محورهای مقاومت، بازوهای ایران و متحدین ما و دوستان ما هستند. حمله به آنها، حمله به تواناییهای ماست. طی همین یکی دو روز گذشته، در جنگ سوریه و حلب، شماری ایرانی به شهادت رسیدهاند. بنابر این، هدف غایی و اصلی این جنگ جدید و «فتنه حلب»، «ایران» است. طراحان پلن B، چند هدف را دنبال میکنند که در نهایت به تضعیف ایران برسند از جمله: یک: اجازه تنفس به محور مقاومت، به واسطه آتشبس را ندهند. دو: با این جنگ به دنبال آنند که پل مهم ارتباطی بین مقاومت لبنان و فلسطین را با دنیای بیرون قطع کنند. سه: احتمالا از این شرایط، در مذاکراتی که با ایران شروع کردهاند، بهره ببرند و امتیاز بگیرند! چهار: میدانند که، درگیر نگه داشتن ایران و متحدانش در سوریه، به همان اندازه، از فشارهایی که در لبنان و غزه به صهیونیستها وارد میشود، خواهد کاست و...
۴- خطوط بعدی را با دقت بیشتری بخوانید: وقتی محور بزرگ مقاومت به رهبری ایران، از غزه و لبنان تا یمن و عراق، با کثیفترین رژیم حال حاضر عالم و قاتل ۵۰ هزار زن و کودک و نوزاد فلسطینی درگیر بود و گلویش را میفشرد، غرب با «هر آنچه» که تصورش را بکنید، به کمک صهیونیستها آمد. طراحی جنگ حلب یکی از همان چیزیهایی است غرب با آن به کمک صهیونیستها آمده است. یعنی وقتی دوستان ما در ایران، داشتند مقدمات مذاکره با غرب را میچیدند تا با آنها از سر دوستی و آشتی وارد شوند، آنها مشغول طراحی پلن B یعنی «احیاء تروریستهای تکفیری در سوریه» بودند! مذاکره، درست نقطه مقابل جنگ و تنش است. وقتی حریف در حال جنگ است و وسطِ «مذاکره مذاکره» کردنهای دوستان در حال طراحی پلن B، اوج روباه صفتی دشمن را نشان میدهد. در چنین فضائی، صحبت از مذاکره، جز شکستن وحدت، هیچ دستاوردی برایمان نخواهد داشت. چرا؟ چون در فضای مذاکره -از نگاه برخی از این دوستان- نه باید مرگ بر اسرائیل گفت، نه باید به متحدان خود کمک کرد و نه حتی آزمایش موشکی انجام داد یا نه حتی روی یک موشک نوشت: اسرائیل غده سرطانی است!
۵- مدتی پیش از آتشبس در لبنان، سران برخی کشورهای مرتجع عربی پیامی را به بشار اسد میرسانند. (احتمالا پیامی از سوی غرب) آنها برای شکستن مقاومت سوریه به بشار اسد به دروغ میگویند، کار حماس و حزبالله تمام است(!) اگر ایران را رها کنی، علاوه بر تضمین زندگی خود و خانوادهات، کشورت را به طور کامل بازسازی میکنیم. بشار اسد وقتی این پیامها را به یکی از فرستادگان ایران میرساند، او از این همه صراحت آن رهبر عربی تعجب میکند. بشار اسد فریب نخورد و... آنچه امروز در سوریه شروع شده، میتواند نتیجه رد کردن آن وعدهها باشد. میخواهیم بگوییم، اولین گام در مواجهه با حریف -حتی اگر برای مذاکره باشد- شناختن آن است. با چنین دشمن قسمخورده خبیثی، آیا مذاکره کردن عین سادگی نیست؟!
🔻روزنامه همشهری
📍 بایدها و نبایدهای وفاق
✍️ کامران پولادی
ظرفیتهای موجود در تعامل میان دولت و مجلس، فرصتی گرانبها و کمنظیر است که باید با درایت و آیندهنگری بهمنظور تحقق همافزایی و ارتقای کارآمدی نظام بهرهبرداری شود. در تاریخ معاصر کشور ما، رویدادهایی برجسته، تجلیگاه وحدت و انسجام ملی بودهاند و نقش کلیدی چنین همبستگیهایی در عبور از بحرانها و حرکت به سوی اهداف کلان بر کسی پوشیده نیست. ازجمله این موارد میتوان به اقامه نمازجمعه نصر به امامت مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای، اشاره کرد که پس از شهادت سردار مقاومت، سیدحسن نصرالله، در مصلای تهران برگزار شد. این رویداد که با حضور گسترده مردم از سراسر کشور همراه بود، نمادی آشکار از همدلی ملت ایران است. همچنین اقامه نماز بر پیکر شهید هنیه، مبارزی سنیمذهب، توسط رهبر شیعه، یکی دیگر از جلوههای کمنظیر وفاق و همبستگی در نظام اسلامی است که بهروشنی شاخصههای برجسته این ارزش را به تصویر میکشد.
این روحیه وفاق و همدلی، اگرچه در بسیاری از لحظات تاریخی ما تجلی یافته، در عرصه تعاملات میان دولت و مجلس نیز ضرورت و اهمیت مضاعفی مییابد. مجلس شورای اسلامی، بهعنوان یکی از ارکان اصلی نظام، دو وظیفه بنیادین تقنین و نظارت بر اجرای قوانین را بر عهده دارد. این نقش، مشابه آنچه در شورای شهر نسبت به شهرداری صورت میگیرد، ایجاب میکند که مجلس با نگاهی دقیق بر عملکرد دولت نظارت و در مواقع مقتضی، با ابزارهای قانونی همچون طرح سؤال، استیضاح و تذکر، حقوق ملت را صیانت کند. در این چارچوب، نمایندگان مردم موظفند با حساسیت و دقت در نظارت، کاستیها را برطرف سازند و دولت را در مسیر تحقق برنامههای توسعهای همراهی کنند.
در این راستا، جناب آقای قالیباف، بهعنوان رئیس مجلس دوازدهم با تکیه بر تجربیات ارزنده خود، بهویژه در دوران دفاعمقدس، نقش پررنگی در تقویت تعاملات میان مجلس و دولت ایفا کردهاند. ایشان همواره بر لزوم همکاری نزدیک با دولت تأکید داشته و تلاش کردهاند در چارچوب وظایف قانونی مجلس، مطالبات بحق ملت را از دولت مطالبه کنند. دغدغه اصلی مجلس در این دوره، رفع مشکلات مردم و بهبود وضعیت معیشتی و رفاهی آنان بوده است؛ هدفی که نمایندگان با تمام توان برای تحقق آن گام برداشتهاند.
افزون بر این، یکی از ویژگیهای کمسابقه در تاریخ پس از انقلاب اسلامی، آغاز همزمان فعالیت دولت و مجلس کنونی است. این همزمانی، فرصت کمنظیری را برای همافزایی و تعامل میان دو قوه فراهم کرده است. اگرچه تفاوت در دیدگاهها و روشها طبیعی است، اما نمایندگان مجلس با اولویت قراردادن منافع ملی و دوری از حب قدرت یا نمایشگرایی، همواره تلاش کردهاند از این ظرفیت در راستای حل مشکلات کشور بهره ببرند. این همکاری، اگر با تدبیر و عزم مشترک دنبال شود، میتواند بستری مناسب را برای رفع چالشهای موجود و تسریع در روند توسعه کشور فراهم آورد.
و بالاخره اینکه این امید وجود دارد که با تقویت این تعامل و همافزایی، اهداف بلند نظام اسلامی محقق شود و مشکلات جامعه به شیوهای مؤثر و پایدار حل شود. اعتماد میان دولت، مجلس و مردم، سرمایهای گرانبهاست که باید با تقویت آن، آیندهای روشنتر برای کشور ترسیم کرد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دور و دورتر میشویم
✍️ الهه بیگی
برخلاف گفتارها و رفتارهایی که میگویند ایران میتواند سرمایه لازم برای رشدهای بالا را از داخل تامین کند و به همین دلیل راههای پر پیچ و خم دنبال میشود، آمارها و ارقام سرمایهگذاری در دهههای پیشین نشان میدهد سرمایه کافی برای رشد در اقتصاد ایران بهویژه سرمایه ارزی و نیز مهارتهای مدیریت پروژههای بزرگ اندک است. یک راه آزمایششده جهت تامین سرمایه لازم برای عبور از رشدهای پرنوسان و در سطح پایین استفاده از سرمایهگذاری خارجی است. در دنیای امروز کشورها برای به دست آوردن بخشی از سرمایههای مازاد بینالمللی رقابت شدید دارند و برای دستیابی به سرمایههای مازاد بینالمللی امتیازهای قابل اعتنایی میدهند و راههای تازه پدیدار میکنند. متاسفانه اما نظام سیاسی در ایران گونهای آرایش پیدا کرده که بهطور ذاتی با ورود سرمایههای خارجی ناسازگار است. بررسی تاریخ اقتصاد پس از پیروزی انقلاب نشان میدهد مجلس و دولتهای ایران راه درازی را سپری کردند تا قانون سرمایهگذاری خارجی را تصویب کنند. در این قانون ورود سرمایههای خارجی با محدودیتهایی روبهرو است و نیز از سال ۱۳۹۰ به این سو جز یک یا دو سال پس از پیمان برجام صاحبان و مدیران غولهای بزرگ در هر بخش به ایران نیامدهاند و نمیآیند.
وزیر اقتصاد ایران که بهتازگی از یک سفر کاری مرتبط با سرمایهگذاری مستقیم خارجی برگشته در صفحه شبکه اجتماعی خود نوشته است: تغییر پارادایم و اثر آن بر رابطه بین سیاست صنعتی و استراتژی ترویج سرمایهگذاری، نهتنها مسیر آینده اقتصاد جهانی را تعیین میکند بلکه سرنوشت همکاریهای بینالمللی و کیفیت زندگی مردم در سراسر جهان را نیز شکل خواهد داد. براساس گزارش آنکتاد (کنفرانس توسعه و تجارت سازمان ملل) حجم سرمایهگذاری مستقیم خارجی در ۲۰۲۳ معادل ۳/۱تریلیون دلار بوده و سهم سرمایهگذاری مستقیم خارجی در ایران، در سال یادشده، کمتر از یکدرهزارم این مبلغ جهانی گزارش شده است! همانطورکه وزیر اقتصاد توضیح داده است: با وجود ظرفیت بسیار بالای ایران از نظر ذخایر انرژی و معدنی و سرمایه انسانی آموزشدیده، ماهر و خلاق بدون حل موضوع تحریمها و خروج از لیست سیاه FATF داشتن مبادلات بانکی و مالی روان در سطح منطقه و جهان، سرعت جذب سرمایه و بهرهمندی از زنجیره ارزش جهانی، با وجود اهمیت آن، بسیار محدود خواهد بود. آیا نمیبینیم ایران از کاروان پیشرفت اقتصادی جهان دور و دورتر میشود و در صورت ادامه این وضعیت کشوری فراموششده خواهد شد؟ اگر راه ورود سرمایهگذاری خارجی به هر دلیل همچنان بسته بماند بدون تردید بازهم فاصلهمان از کشورهای منطقه بیشتر شده و روزهایی میرسد که دیگر کشوری حاضر نخواهد شد به ایران سرمایه بیاورد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 آتشبس در لبنان
✍️ سیدعطاءالله مهاجرانی
درباره آتشبس در لبنان جنگ روایتها آغاز شده است. دو روایت برجستهتر به نظر میرسد از دو دیدگاه متفاوت و دو شیوه تفسیر متقابل! روایت اول: حزبالله پیروز شد و در برابر ارتش اسراییل ایستادگی کرد. با ادبیاتی اندکی تند و البته به یاد ماندنی به قول شیخ نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله: «حزبالله افسار اسراییل را گرفت و کشید و او را به اصطبلش باز گرداند!» روایت دوم: روایت نتانیاهو و طرفدارانش است که اسراییل به اهدافش رسیده است. منتها در این روایت در سخنان نتانیاهو و مصاحبه او در سهشنبه شب ۶ آذر به جزییات اهداف و تحقق ان اشارهای نشده است. در واقع نتانیاهو سه دلیل را برای پذیرش آتش بس (در حقیقت پیشنهاد آتشبس از طرف امریکا و فرانسه با توجه به اضطرار اسراییل) مطرح کرد:
۱- تهدید ایران
۲- نیاز ارتش به بازسازی و استراحت و تامین مهمات
۳- جدا کردن جنگ غزه از جنگ لبنان.
در این تفسیر نتانیاهو از تحقق اهداف جنگ در لبنان سخنی گفته نشده است. به روایت دوستان عرب از بالای درخت پایین آمده است! کدام روایت را میتوانیم مدلل تلقی کنیم و بپذیریم؟
یکم: نتانیاهو، دولت او و ارتش اسراییل با مشخص کردن اهدافی جنگ ۶۶ روزه علیه لبنان را با حمله به مناطق جنوبی آغاز کردند. بنای ارتش اسراییل بر اشغال مناطقی از جنوب تا نهر لیطانی به ویژه شهرهایی که مرتفع بودند و نسبت به شمال فلسطین اشغالی در موقعیت نظامی برتر قرار داشتند، بوده است.
دوم: ارتش اسراییل درصدد نابود کردن حزبالله بود. این پروژه با عملیات پیجرها و بیسیمها که تقریبا ۴ هزار نفر از عناصر نظامی و خدماتی حزبالله را از مدار خارج کرد. بمباران ضاحیه و به قتل رساندن سیدحسن نصرالله، هاشم صفیالدین و گروهی از فرماندهان نیروهای ویژه رضوان.
سوم: با بمباران سنگین جنوب لبنان، بقاع، بعلبک و ضاحیه و نهایتا با حمله زمینی و آماده کردن ۷ لشکر از جمله لشکر هفتم زرهی و نیروهای ویژه گولانی گمان میکردند به اهداف خود میرسند. اسراییل به هیچ یک از اهدافش نرسید. نه حزبالله نابود شد، نه ارتش اسراییل توانست جنوب لبنان را تا نهر لیطانی اشغال کند و نیز نتوانست با اعمال فشار بر دولت لبنان و احزابی که زمینه نفوذپذیری از سوی امریکا، فرانسه و کشورهای عربی همپیمان امریکا و اسراییل را داشته و دارند دولت لبنان را تسلیم کند. در این صورت ارتش کلاسیک اسراییل با حمایت بیسابقه جهانی نتوانست به هیچ یک از اهدافش برسد. البته نتانیاهو میگوید حزبالله با سابق فرق کرده است! مگر اسراییل از هفتم اکتبر سال پیش تا به امروز فرق نکرده است!؟
ارتش اسراییل شکست خورده است؛ این شکست توسط شخصیتهای صهیونیست با گرایشهای مختلف در پارلمان اسراییل با صراحت بیشتری مطرح شده است. یاییر لپید، نخستوزیر سابق اسراییل از آتشبس لبنان به عنوان «بزرگترین فاجعه عصر نتانیاهو» سخن گفته است. لیبرمان به نتانیاهو متلک گفته که: «مگر نگفتی تا پیروزی مطلق، جنگ را ادامه میدهی؟ اما نگفتی کدام طرف به پیروزی مطلق میرسد!» نمونهها بسیار است که نشان میدهد نتانیاهو روزگاری خوش و احوال پیروزی ندارد. قیافهاش هم به پیروزی نمیزند. در جهان واقع با سر به دیوار پولادین مقاومت در جنوب لبنان خورده است.
اما حزبالله در حقیقت در موقعیت دفاع و مقاومت بود. مقاومت هستههای پارتیزانی در برابر ارتش کلاسیک. به تعبیر فرمانده لشکر هفتم ارتش اسراییل مجاهدان حزبالله مانند اشباح بودند. ارتش اسراییل نمیدانست این اشباح کی و از کجا پدیدار میشوند و کی و در کجا ناپدید میشوند. در واقع مقاومت نبرد متحرک ناآشنایی را سازمان داده بود. حملات موشکی حزبالله هم در روز و شب یکشنبه ۴ آذرماه به اوج خود رسید. تلآویو موشکباران شد. گنبد آهنین و فلاخن داود بیفایده و بیهوده بود. میتوان گفت حزبالله در سازماندهی رزمیاش خود را بازسازی کرد و امکان پیروزی به ارتش اسراییل نداد. یعنی حزبالله همانگونه که در جنگ ۳۳ روزه تابستان ۲۰۰۶ پیروز شد. در جنگ ۶۶ روزه پاییز ۲۰۲۴ نیز به پیروزی رسید. یعنی اسراییل را در تحقق اهدافش شکست داد.
🔻روزنامه شرق
📍 سیاستورزی و آفت سیاستزدگی
✍️ علی دهقان
سیاست مدتهای زیادی میشود که از در و دیوار جامعه ایرانی بالا میرود و به یک اتفاق مداوم در میان همه گروههای اجتماعی تبدیل شده است. بارها شنیدهایم و دیدهایم که همه در ایران سری در سیاست دارند و با چشم باز تغییر و تحولات سیاسی را رصد میکنند. هر کنشی در جغرافیای اجتماعی ما میتواند یک بردار از واکنشی نسبتا عمومی به امر سیاست باشد. حتی موج شدید بیتفاوتی اجتماعی به اتفاقات سیاسی نیز یک رفتار سیاسی در ایران ارزیابی میشود. اینکه آیا شکلگیری تاریخی موج ملت-سیاست امری مطلوب است یا خیر، حتما تحلیلهایی دارد که اندیشمندان اجتماعی و جامعهشناسان سیاسی باید درباره آن سخن بگویند و اگر راهبردی میشناسند، برای آنکه چنین عزمی را در سیاستورزی به مکانیسم پیشبرنده توسعه تبدیل کند، ارائه دهند. اما مسئله در این روزهای ایران، سیاستورزی عمومی با همه کمی و کاستیهای آن نیست، بلکه بیشتر از هر زمان دیگری بحران نهادمندی امر سیاست است که موجب نگرانی میشود. ساده باید گفت که ما بیشتر از دام سیاست در چاله سیاستزدگی گرفتار شدهایم. در فرهنگ آکسفورد سیاسیشدن جامعه زمانی رخ میدهد که ضریب نفوذ سیاست در جامعه بالا میرود؛ فرایندی که به واسطه آن همه امور غیرسیاسی با سیاست مخلوط میشود.
لمپرخت در سال ۱۹۰۷ از یک علاقه عمومی سخن گفت که مسیر سیاسیشدن جامعه را نشان میدهد، اما در مقابل این مفاهیم ساده، یک بار منفی بزرگ نیز وجود دارد که به آن سیاستزدگی میگویند. سیاستزدگی فرایندی نیست که ترکیبی از امور جامعه با سیاست را به امری عمومی تبدیل کند (پدیدهای که در آن افراد یک جامعه بر حسب علاقه خود به سیاست متمایل میشوند و جریان نقدشوندگی حضور در بساط سیاسی کشور را کلید میزنند)، بلکه هسته نخست سیاستزدگی در جایی شکل میگیرد که نهادهای میانجی در حوزه سیاستورزی کارآمدی خود را از دست میدهند. احزاب و نهادهایی نظیر مجلس، تشکلها و «کانونهای اجتماعی انتقال مطالبات سیاسی»، (بهعنوان نهادهای میانجی) مرز اتصال ملت و روشمندی عمومی را برای شکلبندی تصمیمهای توسعهمند به وجود میآورند. سیاستورزی از نظر آنان باید قاعدهای باشد که فرهنگ رقابت و کنشگریهای مدنی را بنا کند. با این نگاه سیاست رزق نیست، بلکه روزنهای است که رفاه عمومی را تسهیل میکند. آنها زمانی نهادمند عمل میکنند که توسعه ملی ملاک میشود و منافع عمومی بر منافع گروهی میچربد. براساساین گفتوگو میکنند و برای کمکردن هزینههای توسعه، چارچوبهای روشمندی ملی را تخمین میزنند، اینگونه صلاحیت رقابت نیز سادهتر در قاعده و قواره توسعه جای خود را باز میکند. این خیراندیشی همگانی اگر از مولدبودن فاصله بگیرد، بحران «نهادمندی» در قدم نخست و گسیختگی در همبستگی کارکردی در قدم بعدی رخ میدهد. اینجا همان نقطهای است که شاخصهای توسعه زیرورو میشوند و هزینه مبادله ملی در کشوقوسهای رشد، زیانهای پیدرپی را تجربه میکند. حلقههای میانجی اگر از نظر مفاهیم ساختاری نقطه اتصال ملت به دولت را از دست بدهند، ملت، بدون انسجام فراگیر، مطالبهگری سیاسی خود را با ظرفیتهای نارس دولت مواجه میکند که نتیجه این دوگانگی، بدون حضور کارکردگرای قطبهای میانجی پیشبینیناپذیر خواهد بود. شبیه این اتفاق را متأسفانه در ایران امروز مشاهده میکنیم. رفتارسنجی عناصر میانجی یک یأس بطنی را در شیوه حکمرانی کشور تزریق کرده است. آنها خیلی از مواقع الگوهای رفتاری سیاست را به رزقورزی سیاسی تبدیل کردهاند. وقتی پارادایم تغییر مدنی از یک دولت به دولت بعدی شکل میگیرد، موج سنگین مطالبه مشاغل اجرائی نشان میدهد که بحران نهادمندی در سیاستورزی ایرانی به بیراههای مأیوسکننده درغلتیده است. نهادهای میانجی صدای بزرگی دارند اما خاصیتسنجی تأثیرگذاری آنان برای عنصر پیشرفت، بیشتر شبیه یک چالش است.
سیاستزدگی محکی محسوب میشود که موجودیت بین بودن و مفیدبودن را نشان میدهد. احزاب ایرانی و حتی نمایندگان مجلس بهعنوان اصلیترین راویان نهادهای میانجی باید خود را با این محک ارزیابی کنند. آنها بیشتر حضور کمّی دارند یا مولود فعالیتهای کیفی هستند؟
پاسخ واقعی این پرسش وزن سیاستزدگی را مشخص میکند. هانتینگتون جامعه سیاستزده را جامعه پراتوری معرفی میکند، یعنی جامعهای که در آن نهادهای سیاسی خلاقیت خود را برای روزآمدسازی کارآمدی از دست دادهاند. شاید شبیه زمان زیادی که به فرض نمایندگان رادیکال مجلس صرف میکنند تا با اتکا بر اندوختههای ملی یک مدیر اجرائی را که نمیپسندند، حذف کنند. آنها نیروهای پراتوری در ظرف سیاستورزی محسوب میشوند. موضوعی که در سیاستورزی یک جامعه وجود دارد، یک قطب وصل و یک سلوک حکمرانی، در سیاستزدگی است، اما یک جامعه وجود دارد که مطالبه میکند و یک شیوه حکمرانی که باید پاسخگو باشد و یکسری نهادهای میانجی که آتش سیاستورزی را شعلهور میکنند. ای کاش نهادهای میانجی ما بگویند شکل سیاستورزی در ایران به کدام نزدیکتر است؟
🔻روزنامه جام جم
📍 سرنوشت سخت در انتظار تروریستهای تکفیری
✍️ حسین رویوران
شکست رژیم اشغالگر قدس در برابر مقاومت لبنان، منتهی به انعقاد پیمان آتشبس به ضرر تلآویو شد. مصادیق این شکست کاملا مشخص است: اینکه رژیم صهیونیستی بیش از دو ماه مستقیما بر جنگ همهجانبه با لبنان متمرکز بود و تلاش کرد وارد خاک این کشور شود، اما موفق به تصرف هیچ شهر یا روستای مهمی نشد.
در چنین شرایطی، مشاهده واقعیات میدانی در لبنان انتخابی جز آتشبس برای نتانیاهو و همراهانش باقی نگذاشت. بنابراین در تفسیر آتشبس لبنان، باید نسبت به استیصال رژیم اشغالگر قدس توجهی ویژه داشت. پس از این شکست، صهیونیستها بلافاصله جبههای دیگر را در سوریه علیه مقاومت باز کردهاند.کلیت همزمانی و همپوشانی آتشبس لبنان و جنگ اخیر در سوریه، بیانگر وجود یک مصدر واحد در مدیریت این روند است. هدف اول رژیمصهیونیستی، آمریکا و عوامل منطقهای آنها در این خصوص، انحراف افکارعمومی از پیروزی مقاومت لبنان و متعاقبا شکست صهیونیستها در این آوردگاه است. تمرکز افکارعمومی منطقه و دنیا بر سرشکستگی بزرگ رژیم اشغالگر قدس در جنگ لبنان، به آغاز فوری یک سناریوی از پیش تعیینشده و بحرانی دیگر در منطقه از سوی دشمن منجر شد. بنابراین، ما با ارتباطی مستقیم میان آتشبس لبنان و تحولات اخیر در حلب (سوریه) مواجه هستیم. پیوستگی این دو مقوله با یکدیگر باید درک شود.
دشمنان جبهه جدیدی راعلیه مقاومت درمنطقه باز کردهاند.رژیم اشغالگر قدس درابتداجنگ غزه را کلید زد وپس از آن،وارد عرصه جنگ با لبنان شد و اکنون، جبهه سوریه را با استفاده از مهرههای خود گشوده است. همانگونه که مشاهده میکنیم، مصادر پمپاژ بحران در منطقه کاملا یکی هستند! یکی دیگر ازاهداف رژیم اشغالگر قدس در این خصوص، تغییر معادلات منطقه (به سود تلآویو و واشنگتن)است.دراین راستا،رژیم اشغالگر قدس قصددارد ازتکنیک ناآرامسازی دائمی منطقه و استمرار بحرانهای امنیتی در آن استفاده کند. رژیم اشغالگر قدس وآمریکا درصدد هستند تا مقاومت همواره تحت فشار باقی بماند.اکنون، همگان شاهد هستند که تروریستهای تکفیری در حلب و ریف و ادلب، توافق صورتگرفته با حکومت سوریه را نقض کردهاند و پس از چهار سال، این آتشبس دائمی را از بین بردهاند. قطعا آنها پاسخ این نقض عهد خودرابه صریحترین و قاطعانهترین نحو ممکن دریافت خواهند کرد. مقاومت، همانگونه که در جریان جنگ با تروریسم تکفیری درسالهای گذشته و جنگ با رژیم اشغالگر قدس طی ماههای اخیر پیروز شد، بر بحران جدید در سوریه نیز فائق خواهد آمد.
مطالب مرتبط