🔻روزنامه تعادل
📍 درک زمانه « اضطرار»!
✍️ حسین حقگو
«امروز یکی از مشکلات اساسی ما ناترازی در حوزه انرژی است؛ معتقدم به جای قطع برق کارخانهها میتوانیم برق برخی ادارات را قطع کنیم و کارمندان آن ادارهها را به دور کاری بفرستیم.» (آقای پزشکیان- ۱۶/۹/ ۱۴۰۳)
شرایط کشورمان تحت تاثیر عوامل مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، عادی نیست. از ناترازیهای شدید منابع انرژی و محیط زیستی تا بودجهای و بانکی و نظام تامین اجتماعی. همچنین تشدید فشارهای خارجی و به خصوص در این اواخر تحریم خطوط هواپیمایی و کشتیرانی کشورمان توسط اتحادیه اروپا وپیشلرزههای حضور صاحبخانه راستگرای کاخ سفید و تشدید تنشهای اجتماعی با شروع اجرای قانون عفاف و حجاب از یکی- دو هفته دیگر و تداوم فیلترینگ و...این همه ضرورت راهبردهای خاص و اضطراری را میطلبد که نشانی از آن در منظومه حکمرانی به چشم نمیخورد. آنچه همچنان مشاهده میشود همان برنامههای معمول است و البته راهکارهایی غیر معمول و نیازمند کار کارشناسی (سخنان رییسجمهور در فوق) یا پافشاری بر عدم تغییر!
چنانکه مثلا در مورد مهمترین و حیاتیترین بحران کشور که عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی است و نیازمند خانهتکانی اساسی است، در بر همان پاشنه همیشگی میچرخد و خطیب نماز جمعه که بهشدت بر ضد مذاکره با امریکا موضع گرفته و اینکه:« مگر آدم چندین بار باید از یک سوراخ گزیده شود. هیچوقت در مذاکره با امریکا عزتی کسب نکردیم، قدمی پیش نرفتیم.» (صدیقی – ۱۶/ ۹). موضعی که متاسفانه از سوی وزیر خارجه فعلی که روزگاری خود دومین فرد مذاکرکننده برجام بود درپاسخ به این سوال که «آیا تهران با ترامپ در دور دوم ریاستجمهوریاش مذاکره خواهد کرد؟» اینچنین تکرار میشود: «اکنون بنایی برای گفتوگو نداریم. یعنی زمینهای برای گفتوگو وجود ندارد.» (عراقچی-۱۶ /۹) براستی گره کدام بحران اقتصادی و ناترازی شدید فعلی را میتوان بدون گشایش در سیاست خارجی و ایجاد روابط مناسب و معقول و هوشمندانه با بزرگترین اقتصاد جهان گشود و برونرفت از وضعیت بس دشوار و خطیر فعلی را میسر نمود؟! متاسفانه آنچه امروز به صورت بحران و ابر چالش در اقتصاد خود را به تمامی به رخ میکشد، عمدتا محصول نگاهی است که با تفسیری ایدئولوژیک از پارهای ارزشهای بنیادین هرکشوری مثل «استقلال»ومترادف کردن آن با «درونگرایی»و «خودکفایی»، همکاریها اقتصادی و سرمایهگذاریهای مشترک با کشورهای مختلف و حضور در پیمانهای مهم اقتصادی و مهمترین آنها یعنی عضویت در «سازمان تجارت جهانی»را تعلیق به محال کرده و در سطح گفتار و نوشتار باقی گذاشته است. رفتاری که هر کشور خواهان توسعه و پیشرفتی از آن تن میزند. چنانکه راز چرخش سیاست ولیعهد عربستان در قبال ایران نه چنانکه گفته میشود معامله با رییسجمهور آینده امریکا یا عادیسازی روابط با اسراییل بلکه« تضمین ثبات در داخل کشور و محافظت از پروژه اقتصادی این کشور است که به متغیر ایران بر میگردد. زیرا وی صدها میلیارد دلار برای شکل دادن به آینده عربستان صرف میکند.» (فارن پالسی - ۱۴/۹/ ۱۴۰۳)
براستی کدام «توسعه»، که اکنون در سال اول اجرای هفتمین برنامه آن بسر میبریم و منشور و محور برنامه دولت فعلی است، با این مناسبات خارجی و قرار گرفتن در فهرست سیاه افایتیاف و البته قواعد اقتصادی نامناسب داخلی (ضعف حقوق مالکیت، دولت بزرگ و ناکارآمد، تعرفههای ناموزون، فضای نامناسب کسب و کار، سرکوب قیمتها و...) امکان تحقق دارد؟! سیاستهای خارجی و داخلی که رتبه ۱۶۹ (در بین ۱۷۶ کشور) و در میان ده اقتصاد بسته جهان در کنار کره شمالی و اریتره و...، را برای کشورمان رقم زده است (بنیاد هریتیج) . کشور و سرزمینی که ماهیت و موجودیت آن با «ارتباط»گره خورده و چهارراه تمدنی جهان بوده است.به نظر مشکل اصلی در سیاست خارجی، نگرش غالب در ساختار قدرت در کشور به جهان است.
جهانی دو تکه، نیمی دوست (روسیه و چین و...) و نیمی دشمن (امریکا و اروپا و...)؛ نگرشی برجا مانده از جنگ سرد که جز در بایگانیها وآرشیوهای تاریخی نشانی از آن نمیتوان یافت. بحران البته تنها به سیاست خارجی ختم نمیشود و چنانکه در ابتدا اشاره شد، کلیت حوزههای زندگی و نظام حکمرانی را در بر میگیرد و ضرورت حیاتی امروز کشور تدوین و اجماع نظام حکمرانی بر سر یک برنامه اضطرار ملی با محوریت روابط معقول و منطقی خارجی و حقوق و آزادیهای اقتصادی و سیاسی داخلی است . گامی بلندکه تا پیش از آنکه دیر شود باید برداشته شود!
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بزنگاه دمشق
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
وقایع سوریه، بار دیگر نشان داد که قدرت سیاسی بدون پشتوانه مردمی بیثبات است. اگرچه بهنظر میرسد همه چیز تحت کنترل است، اما به یکباره بیثباتی بالقوه، بالفعل میشود. درحالیکه معلوم نیست فردای روز تغییر، وضعیت بدتر یا بهتر شود، اما تحولات با این شک و تردید متوقف نمیشود.
بشار اسد کشوری را ساخته بود که آمار حکایت از تولید ناخالص داخلی سرانه قریب ۵۰۰دلار در سال و فقر ۹۰درصدی آن داشت. تصور این رقم بسیار سخت است. یعنی از هر ۱۰نفر سوری فقط یک نفر میتوانست زندگی معمولی داشته و دغدغه گرسنگی و جای خواب و لباس و بیماری نداشته باشد. بیش از نیمی از جمعیت در گرسنگی دائمی بودند.
از لحاظ سیاسی رویکرد اسد چنان بود که تو گویی اگر کمترین امتیاز را به مخالفان دهی، دیگر باقی نمیمانی؛ اما مشخص شد چقدر این ایده دور از واقعیت بوده است. از آنسو، درحالیکه در نشست آستانه با عضویت کشورمان از وی خواسته شده بود گفتوگوها را برای یک حکومت فراگیر در سوریه آغاز کند، اما وی از این کار سرباز زد.
وی نه قدرت آن را داشت تا رفاه شهروندان سوری را افزایش دهد و نه در پی آن شد که دروازههای قدرت سیاسی را به سوی عموم بگشاید. هیچ کشوری تا ابد در این بنبست قرار نمیگیرد. دیر یا زود تحول از راه میرسد و مسیر جدیدی آغاز میشود. مسیری که یا میتواند سعادت را به همراه داشته باشد یا باز به گسلهای تازه بخورد؛ اما به هر حال تغییر محتوم است.
آنچه بشار اسد در ذهن داشت آن بود که اگر بتواند گروههای وابسته به خود را که بخشی از آن ۱۰درصد غیرفقیر بودند، تطمیع کند و مشروعیت خویش را در بین آنان جستوجو کند، به زور سرنیزه برجای باقی خواهد ماند. اما وی نمیدانست دولتی که قدرت ندارد رفاه بیاورد، قدرت ندارد آزادی بدهد و در نهایت قدرت ندارد امنیت به مردمش ارزانی کند، قدرت حفظ امنیت خود را نیز نخواهد داشت.
البته رسیدن به یک جامعه باز همراه با ثبات و رفاه، آسان نیست بهویژه زمانی که یک کشور در تله فقر افتاده باشد. فقر، اندیشه و فرهنگ تحمل دیگری را از شهروندان میگیرد. تنها اگر حاکمان جدید بتوانند قدرت تثبیتشدهای بیابند و ما به ازای پذیرش این قدرت از سوی گروههای رقیب، حاضر باشند فرآیند سیاسی را باز و شفاف کنند و در عین حال این حاکمان به جای دست به یقه شدن با این همسایه و آن همسایه و جاپا پیدا کردن در کشورهای دیگر به فکر رشد و توسعه اقتصادی سوریه باشند، ورق واقعا در تاریخ این کشور برمیگردد. سوریه در یکی از آن بزنگاههایی قرار گرفته که اگر حاکمان تازهاش نگاهی ملی، فراگیر، توسعه محور و باز داشته باشند و اقتصاد کشورشان را در زنجیره ارزش جهانی قرار دهند، میتوانند میلیونها شهروند را از زندگی کنونی خود نجات دهند. غیر از این باشد، تنها یک دیکتاتور با دیکتاتوری دیگر جابهجا میشود و بخت تیره مردم شام ادامه پیدا خواهد کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 سقوط در «ائتلاف سیاه»!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- « ائتلاف سفید » - شما بخوانید «ائتلاف سیاه» یکی از ترفندها و راهکارهای دشمن در برپایی جنگها و طراحی توطئههاست. بهرهگیری از این ترفند سابقهای طولانی دارد تا آنجا که مشرکان در صدر اسلام و در برپایی «جنگ احزاب» از همین ترفند استفاده کرده و سپاه انبوهی را برای مقابله با اسلام نوپای آن روز فراهم آورده بودند. این ترفند بر این اساس طراحی شده است که اگر قرار باشد چند گروه و یا چند حزب برای انجام یک حرکت با یکدیگر ائتلاف کنند، نقاط مشترک برای انجام ائتلاف باید تا آنجا که ممکن است، اندک و کمشمار باشد. چرا که ائتلاف روی چند نقطه مشترک بسیار سخت و تقریبا ناممکن است و به عبارت دیگر، هرچه شعاع دایره ائتلاف (نقاط مشترک) بیشتر باشد، تعداد ائتلافکنندگان کمتر خواهد بود. از این روی برای طراحی یک ائتلاف پُرشمار، گروههای ائتلافکننده باید از بسیاری اختلافنظرها چشمپوشی کنند و فقط روی یک یا دو نقطه که در همه آنها مشترک است، متمرکز شوند.
ریچارد هاووس، مسئول شورای روابط خارجی آمریکا، از این ائتلاف با عنوان «ائتلاف سفید»! یاد میکند، چرا که گروههای شرکتکننده برای رسیدن به یک ائتلاف فراگیر، بسیاری از اختلافات میان خود را موقتاً نادیده گرفته و اصطلاحاً سفید کردهاند. از این ترفند در فتنه آمریکایی اسرائیلی ۸۸ استفاده شده بود و همه گروههای مخالف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران (به اصطلاح رایج آن روزها از سروش تا گوگوش) به میدان آورده شده بودند. حالا بخوانید!
۲- هنوز ۲ ساعت از آتشبس میان رژیم صهیونیستی و حزبالله لبنان نگذشته بود که نزدیک به بیست هزار تروریست از مرزهای شمالی سوریه که تحت کنترل دولت ترکیه است و آمریکا بیش از ۲۰ پایگاه نظامی در آن منطقه دارد، به درون خاک سوریه سرازیر شده و با انواع تسلیحات مدرن -عمدتاً ساخت آمریکا و اسرائیل- دست به شورش، قتل عام و تخریب منازل و زیر ساختها زدند. تروریستها که نام «تحریرالشام / آزادکننده شام»! را بر آنها نهاده بودند، مجموعهای از ملیتهای مختلف، تاجیک، ازبک، اویغور، ترکستان (بخشهایی از قفقاز)، اردن و شماری نیز از سوریه و... بودند.
۳- سازماندهی این تعداد تروریست از ملیتهای مختلف و آموزش آنها برای یک هجوم برقآسا و غافلگیرکننده، دستکم به ۲ تا ۳ ماه طراحی و برنامهریزی قبلی نیاز دارد و این برنامهریزی در توان و حد و اندازه گروههای تروریستی، مخصوصاً از نوع تکفیری آن نیست و بیتردید باید از سوی یک یا چند دولت انجام گرفته باشد. تروریستها از مرزهای جنوب ترکیه و شمال سوریه وارد شدهاند که عبور این انبوه ۲۰ هزار نفری نمیتواند بدون اطلاع و همکاری دولت اردوغان باشد. در مرزهای شمالی سوریه نزدیک به ۲۰ پایگاه نظامی آمریکا مستقر است و به وضوح میتوان نتیجه گرفت که هجوم تروریستها با اطلاع و اشراف ارتش آمریکا صورت گرفته است. تروریستها در همان ساعات اولیه هجوم به صراحت اعلام کردند که اسرائیل را به رسمیت میشناسند و حتی از دوستی با رژیم صهیونیستی سخن گفتند! اگرچه بدون این اظهارات نیز به وضوح میتوان دید که مواضع تروریستها با مواضع بارها اعلام شده صهیونیستها درباره مقاومت و سوریه انطباق کامل دارد. تعداد قابلتوجهی از تروریستها نیز از جنوب سوریه و مرزهای شمالی اردن وارد شده بودند. به بیان دیگر دولت پادشاهی اردن نیز در این لشکرکشی سهیم بوده است.
۴- نکات فوق که فقط بخشی از شواهد و قرائن موجود است کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که دولت بشار اسد در حمله مشترک آمریکا، اسرائیل، ترکیه و اردن سقوط کرده است و تروریستها فقط ماموریت اجرای دستورات دیکته شده را داشتهاند. بدیهی است که در این میان، نمیتوان و نباید برخی دیگر از عوامل مؤثر -و یا شتابدهنده- داخلی در دولت سوریه را نادیده گرفت. ارتش سوریه از عناصر زاویهدار و حتی همسو با دشمن، پالایش نشده بود. خدای مهربان بر درجات شهید همدانی بیفزاید که در دور قبلی آشوبها وقتی کمتحرکی ارتش را مشاهده کرد به بشار اسد توصیه کرد که مردم را مسلح کن و این اقدام هوشمندانه مانع از سقوط دولت شد. اعتماد به وعده و وعید برخی از دولتها و قدرتهای خارجی و عهدشکنی آنها را میتوان یکی دیگر از عوامل مؤثر در سقوط سریع دولت بشار اسد تلقی کرد. سوریه از توان و شرایط اقتصادی مطلوبی برخوردار نبود. به عنوان مثال حقوق ماهیانه نیروهای نظامی با هزینه زندگی عادی آنها تناسبی نداشت و...
۵- در این نکات حکیمانه رهبر معظم انقلاب دقت کنید؛
حضرت ایشان در خرداد ماه سال جاری (یعنی ۶ ماه قبل از رخداد اخیر) در ملاقات با آقای بشار اسد خطاب به ایشان هشدار داده و فرموده بودند: «غربیها و دنبالههای آنها در منطقه قصد داشتند با جنگ علیه سوریه، نظام سیاسی این کشور را ساقط و سوریه را از معادلات منطقه حذف کنند اما موفق نشدند و اینک نیز قصد دارند با شیوههای دیگر و از جمله وعدههایی که هیچگاه به آنها عمل نخواهند کرد، سوریه را از معادلات منطقه خارج کنند». هشدار نسبت به « وعدههایی که هیچگاه به آنها عمل نخواهند کرد».
حضرت آقا در آبان ماه ۱۳۹۶ و بعد از قلع و قمع داعش در پیامی خطاب به شهید بزرگوار، سردار سلیمانی عزیز میفرمایند: «اینجانب صمیمانه به شما تبریک میگویم و با این حال تأکید میکنم که از کید دشمن غفلت نشود. آنهایی که با سرمایهگذاری سنگین، این توطئه شوم را تدارک دیده بودند آرام نخواهند نشست، سعی خواهند کرد آن را در بخشی دیگر از این منطقه و یا بهشکلی دیگر دوباره به جریان افکنند. حفظ انگیزه، حفظ هوشیاری، حفظ وحدت، زدودن هر پسماند خطرناک، کار فرهنگی بصیرتافزا و خلاصه، آمادگیهای همهجانبه نباید فراموش شود. شما را و همه برادران مجاهد از کشورهای عراق و سوریه و دیگران را به خدای بزرگ میسپارم و به همه شما سلام و دعا میکنم». سردار شهید و پس از شهادت ایشان، سردار قاآنی عزیز، این هشدار را به مخاطبان آن گوشزد کرده و بر این مراقبت تاکید کرده بودند ولی متاسفانه جناب بشار اسد علیرغم هشدارهای شهید سلیمانی و سردار قاآنی در یک یا دو مورد از هشدار آن عزیزان غفلت کرد.
۶- این روزها، آمریکا و اسرائیل و ترکیه و اردن و چند دولت دستنشانده عربی در خوشحالی و ذوقزدگی از سقوط دولت سوریه که پایگاه مؤثری برای جبهه مقاومت بود، با دُمشان گردو میشکنند و شماری از پادوهای داخلی آنها نیز در این خوشحالی، زلفهای خود را به دُم آنها گره زدهاند! و این همه در حالی است که سقوط دمشق همه ماجرا نیست. جبهه مقاومت از آغاز تاکنون به پرچمداری ایران اسلامی و رهبری
امام خمینی و امام خامنهای، عقبههای سخت و نفسگیری که ماجرای اخیر بسیار کوچکتر از آنها است را با موفقیت پشت سر گذاشته است و امروزه به قطب قدرتمندی نه فقط در منطقه بلکه در عرصه بینالملل تبدیل شده است. ستونهای این جبهه همچنان با اقتداری مثالزدنی پا برجاست و به گزارش مؤسسه آمریکایی «هری تیژ» به تسخیر قلبها نه فقط در میان ملتهای مسلمان، بلکه در اقصی نقاط جهان مشغول است. سقوط دمشق اگر چه رخدادی تاسفآور و ناخوشایند است ولی بدیهی است که پایان ماجرا نیست و این قصه سر دراز دارد. و باید از قول خدا خطاب به ذوقزدگان گفت «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا»... پس باید از خندههایتان بکاهید و [به خاطر آنچه در پیش دارید] بسیار گریه کنید.
۷- جنگ بدر که با پیروزی بزرگ مسلمانان همراه بود در سال دوم هجرت اتفاق افتاد. جنگ احد که با شکست جبهه اسلام روبهرو شد در سال سوم هجرت رخ داده بود. برخی از مسلمانان بعد از شکست در جنگ احد، زانوی غم به دامن گرفته بودند. خداوند متعال خطاب به آنها فرموده بود: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ... اگر
(در اُحد) به شما آسیبی رسید، به دشمنان شما نیز (در بدر) آسیب رسید (پس مقاومت کنید). این روزگار را با (اختلاف احوال) میان خلایق میگردانیم تا خداوند مقام اهل ایمان را معلوم کند و از شما مؤمنان (آن را که ثابت است) گواهِ دیگران گیرد. و خدا ستمکاران را دوست ندارد» - ۱۴۰ آلعمران.
پس از آن در سال هشتم هجرت فتح مکه اتفاق افتاد که بزرگترین پیروزی مسلمانان بود و فراگیری اسلام را به دنبال داشت.
🔻روزنامه همشهری
📍 چرا به سوریه رفتیم؟ چرا مجدد نرفتیم؟
✍️ محسن مهدیان
این روزها یک سؤال خیلی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود و آن اینکه چرا ایران در فتنه اخیر سوریه حضور نداشت؟ و حالا با سقوط سوریه همان سؤال تبدیل به یک قضاوت نادرست شده و اینکه عدمدخالت ایران باعث پیروزی تروریستها شده است. اجازه دهید سؤال را دقیق کنیم. چرا جمهوری اسلامی سالها پیش در سوریه ورود نظامی کرد و چرا امروز ورود نکرد؟
این سؤال مبتنی بر یک فرض غلط است و آن اینکه ایران در فتنه اخیر کنار سوریه نبوده است. بله، این حضور شبیه گذشته نبود، اما جمهوری اسلامی حاضر بود؛ به ۳دلیل روشن:
اولا همچنان نیروهای نظامی ما در میدان سوریه بودند. اتفاقا در سطح فرماندهی نیز حضور داشتند. نمونهاش شهادت سردار پورهاشمی. دوم اینکه در سطح سیاسی توسط وزیر خارجه و نماینده ویژه رهبری پیام ویژه حمایت به اسد داده شد. سوم اینکه در سطح دیپلماتیک، دولت ایران برای حل مسئله سوریه با دیگر کشورها وارد گفتوگو میشود.
پس ایران از سوریه حمایت کرد؛ هرچند این حمایت شبیه گذشته نبود. اما چرا تغییر کرد؟
برای پاسخ به چرایی این تفاوت ۲موضوع باید حلوفصل شود. اولا چرا جمهوری اسلامی در گذشته به سوریه ورود کرد و چه دستاوردی داشت؟ دوم اینکه در این دوره چه اتفاقی افتاد و چه تفاوتی حاصل شد که نحوه حمایت تغییر کرد؟ محکمات حضور ایران در گذشته برآمده از چند اصل راهبردی بود.
یکم. اصل حمایت از مقاومت دوم. خواست مردم
سوم. خواست دولت و ارتش سوریه چهارم. امنیت داخلی ایران
پنجم. دفاع از حرمین شریف
مسئله اول اینکه ایران با حضور در سوریه کمک کرد محور مقاومت تقویت شود. ثمره آن حضور را این روزها در منطقه شاهدیم؛ بیآبروشدن رژیم صهیونیستی به شکلی که خودشان اعتراف میکنند که ماهها برای حفظ موجودیتشان جنگیدند و با دست خالی از همه اهداف اولیه مجبور به آتشبس شدند. واقعیت این است که امروز جبهه مقاومت در اوج بلوغ و قدرت است و هر روز نیز تقویت میشود. نمونهاش نیز عملیات تاریخی طوفانالاقصای حماس و مقاومت تماشایی حزبالله. خلاصه اینکه امروز مقاومت مثل گذشته نیست و روی پای خودش است و البته مسیر حمایت جمهوری اسلامی از محور مقاومت نیز صرفا متوقف به سوریه نیست. مگر حمایت ایران از یمن از مسیر سوریه است؟
مسئله دوم خواست دولت و ارتش و حمایت مردم سوریه از ورود جمهوری اسلامی است. این بخش بهغایت با اهمیت است.
مسئله سوم این بود که اگر در سوریه با داعش نمیجنگیدیم باید در تهران با این تروریستها روبهرو میشدیم. امروز از داعش جاهلی خبری نیست؛ نه از حیث تهدید مرزهای ایران و نه اقدامات تکفیری در حرمین شریف. این بهمعنای ارتقای تروریست نیست؛ بلکه بهمعنای تغییر سیاستهای اوست چون به حمایت مردم سوریه و نظام بینالملل نیاز دارد. هرچند ایران همچنان در میانمدت باید از حیث امنیتی به حضور تروریستها با چشم تهدید نگاه کند، درهرصورت میدان در سوریه تغییر کردهاست.
با این توضیح تغییر مدل حمایت ایران در فتنه اخیر روشن میشود؛ مجدد به همان محکمات رجوع کنیم.
از محکمات جمهوری اسلامی این است که سرنوشت هرکشوری را خود مردم تعیین میکنند. در دور اخیر نه دولت سوریه درخواستی برای حضور ایران داشت، نه ارتش بنای مقاومت و ایستادگی و نه بخش قابل اعتنایی از مردم به این دولت و ارتش دل بسته بودند که همچنان از ماندگاری آنها حمایت کنند. اینکه چرا اسد و دولت و ارتش به اینجا رسیدند بماند برای بعد؛ اما اجمالا این شرایط منطبق با گذشته نبود و طبیعی است که سیاست جمهوری اسلامی تغییر میکند. مگر ممکن است دولتی نخواهد و ارتش بنای مقاومت نداشته باشد و یک کشور دیگر ورود مستقیم کند؟ این حتما عبور از محکمات مردمسالارانه جمهوری اسلامی است.
خلاصه اینکه حمایت ایران از دولت سوریه را باید متناسب با شرایط امروز میدان تحلیل کرد و از قضاوتهای تکخطی و سادهسازیهای گزارهای پرهیز کرد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 به نام جولانی، به کام اردوغان
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
سوریه آخرین کشور خاورمیانه عربی بود که با شروع تحولات موسوم به «بهار عربی» به سال۲۰۱۱ دستخوش بحران و بیثباتی ناشی از این تحولات شد.بهواقع تسری امواج تحولات بهار عربی به سوریه، زمینه برای ظهور گروههای رادیکال سلفی- تکفیری و در راس همه آنها داعش فراهم شد که نتیجه آن کشته شدن ۳۰۰هزار غیرنظامی و ۵میلیون آواره و پناهنده به کشورهای منطقه غرب آسیا از جمله ترکیه بود. اگرچه مداخله ایران در جبهه زمینی و مداخله روسیه در جبهه هوایی منجربه ابقای بشار اسد در نظام سیاسی سوریه شد اما با آزادسازی استان «حلب» به سال۲۰۱۶ با معاضدت و پشتیبانی ایران و روسیه و بعد از آن توافق آتشبسی که در ۵مارس۲۰۲۰ میان اسد و معارضان رخ داد، بشار اسد توانست بدون دردسر به صدارت خود و با اعمال موضع بیطرفی تا زمان اعلام آتشبس حزبالله و اسرائیل یعنی ۲۷نوامبر ادامه دهد اما تنها ساعاتی بعد از برقراری آتشبس میان حزبالله و اسرائیل، شورشیان «تحریرالشام» با حملهای برقآسا به سوریه توانستند بخشهای مختلف ادلب، حلب، حماء و حمص را به دست بگیرند و شنبه شب بالاخره توانستند دمشق را نیز به کنترل خود درآورده و در ظاهر کار یا همان روی کاغذ به صدارت ۲۴ساله بشار اسد و به حکومت ۵۴ساله خاندان اسد در نظام سیاسی سوریه پایان دهند.
اگرچه نمیتوان نقش بخشی از مسائل و فعل و انفعالات داخلی را در سوریه نادیده گرفت اما نقش ترکیه در بازی شطرنج سوریه و آنچه در تحولات سوریه کنونی جاری است، غیرقابل انکار است. اگرچه موضع رسمی مقامات آنکارا از زبان وزیر امور خارجهاش یعنی «هاکان فیدان» انکار بوده و او نقش آمریکا را در بیثباتی و آنومیزهسازی ترکیه دخیل میداند اما بهواقع با استناد به مجموعهای از شواهد و نشانگان پیداست که نقش اردوغان آن هم به واسطه تمایلات نو عثمانیگرایی در سومین دهه از هزاره سوم در بحران جاری سوریه کلیدی بوده است. امتناع از پذیرش الگوی حکمرانی اردوغان از سوی بشار اسد از سال۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱، امتناع از پذیرش قطعنامه۲۲۴۴ شورای امنیت مبنیبر اعمال سازوکارهای قانونی و دموکراتیک، عدم همکاری بشار اسد به پایان دادن غائله اکراد در شمال سوریه یعنی استانهای حسکه، رقه و دیرالزور یا همان فوبیای اردوغان از پانکردیسم، امتناع بشار اسد از بحران ۵/۳میلیون پناهنده سوریه در ترکیه برای بازگشت به سوریه که به یک چالش جمعیتی- امنیتی برای ترکیه دامن زده، سبب شده است که گروه تحریرالشام به رهبری محمد الجولانی بخواهد با چراغ سبز آنکارا بعد از ۱۵سال از تحولات موسوم به بهار عربی به صدارت خاندان بعثی سوریه پایان دهد. البته تمرکز سوریه در بحران اوکراین و انفعال پر ابهام ایران در سوریه به عنوان بزرگترین کانون و عمق استراتژیک خود در معادلات غرب آسیا و شرق مدیترانه چون عاملی شتابزا و کاتالیزور، موجب تهور و گستاخی تحریرالشام و سپس تسریع تحقق اهداف آنان یعنی فتح شام شد. در این ارتباط، اهداف ترکیه در تجهیز گروه تحریرالشام بیش از همه تلاشی برای همپوشانی با منافع واشنگتن و تلآویو است. بهواقع، اردوغان از آنکه دومینوی تضعیف جریانهای مقاومت که از هفتم اکتبر با تضعیف حماس و سپس حزبالله در لبنان به دمشق رسیده، بسیار خشنود است و اینگونه میپندارد که طراحی چنین سناریویی به نقش برتر و جایگاهیابی ترکیه در معادلات غرب آسیا لااقل در رقابت با ایران کمک خواهد کرد. به این ترتیب و با تعقیب راهبرد توسعه بحران، ترکیه با تجهیز کردن تحریرالشام توانسته است بزرگترین کانون استراتژک و ژئوپلیتیک در غرب آسیا یعنی سوریه را از چنگ و سیطره ایران خارج سازد. مهمترین پیامد چنین نقشه راه ترکیه، آنومیزهسازی مجدد سوریه بعد از ۱۵سال از تحولات موسوم به بهار عربی و از همه مهمتر قطع کردن خط اصلی شریان تسلیح یا مسلح کردن حزبالله است. به این ترتیب و با اهدافی که ترکیه در آنومیزهسازی سوریه تعقیب میکند، میتوان اردوغان را بزرگترین برنده تحولات سوریه و مشخصا براندازی بشار اسد دانست.
به واقع بازی جدید ترکیه در سوریه موجب پیشتازی آنکارا در ترسیم معادلات منطقه غرب آسیا خواهد شد، به شرطی که سناریوی آنکارا و خوابی که او برای بشار اسد و فردای سوریه دیده است، آغاز و شروع یک پایان نباشد. ضمن آنکه هرگونه تلاش برای ثبات از فردای براندازی اسد تابعی از نقشهای ترکیه در معادلات سوریه خواهد شد چراکه هیچ رخدادی در ظاهر امر بدون نقشآفرینی و تمایلات ترکیه در معادلات جدید سوریه میسر نمیشود و این ترکیه است که نقشه راه جدید سوریه را ترسیم خواهد کرد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 اول افزایش دستمزدها بعد اصلاح قیمت سوخت
✍️ اسماعیل گرامیمقدم
در شرایطی که مردان اقتصادی دولت چهاردهم هم از ناترازیهای متعدد انرژی صحبت میکنند و هم از ناترازیهای مالی و بودجهای و... ناخرسندند اما بنا به دلایلی روشن، با احتیاط به سمت دستکاری کردن قیمت بنزین و سایر حاملهای سوخت حرکت میکنند. در این میان مجلس هم اقدامی برای حل مساله ناترازیهای اقتصادی صورت نداده و منتظر است دولت در این زمینه پیشقدم شود. دولت هم با توجه به تبعاتی که اصلاح ناترازیها دارد موضوع را به تیمها و کمیتههای کارشناسی احاله داده است. به نظرم تصمیم دولت برای ایجاد توازن در ناترازیهای اقتصاد به حل مساله با کمترین هزینه کمک میکند. از این منظر اقدام دولت ستودنی است که ابتدا همه جوانب اقدامات اصلاحی را در نظر گرفته و سعی میکند تبعات آن را کاهش بدهد. اقدامی که هم در ذهن دولتیها و هم در ذهن مجلسیها است. مهمترین ناترازی اقتصادی از منظر دولت و مجلس، ناترازی در بودجه سنواتی کشور است که باعث بروز کسری بودجه میشود. دولت و مجلس برای جبران کسری بودجه تلاش میکنند، قیمت حاملهای انرژی را افزایش بدهند. در ظاهر افزایش نرخ حاملهای انرژی باعث افزایش درآمدهای دولت و کاهش کسری بودجه میشود. اگر دولت به دنبال تامین منابع لازم برای جبران کسری بودجه است، باید قدرت خرید حقوقبگیران و حداقلبگیران را نیز مدنظر داشته باشد. عدم توجه به این گزاره مهم باعث بروز یک ناترازی بنیادین و کلیدی میشود که آن هم «ناترازی در خرج و دخل خانوادههای ایرانی» خواهد بود. در کنار کسری بودجه دولت باید به فکر کسری بودجه خانوادههای ایرانی هم باشد. اگر دولت برای جبران کسری بودجه خود، کسری بودجه خانوادههای ایرانی و کاهش قدرت خرید را فراموش کند، آسیبهایی به مراتب بیشتر را به اقتصاد و معیشت خانوادههای ایرانی وارد میسازد. به محض اینکه نرخ حاملهای انرژی و بنزین افزایش یابد، قیمت مجموعه کالاها و خدمات به صورت زنجیرهای بالا میرود. اگر دولت بخواهد کسری بودجه را به این شکل غیرمتوازن جبران کند، مشکلات بیشتری را در اقتصاد شکل میدهد. اما راهکار معقول برای جبران کسری بودجه چیست؟
تجربههای جهانی نشان میدهد شیوه جبران کسری بودجه زمانی عقلانی است که این جبران با پشتوانه افزایش تولید صورت بگیرد. تا مساله تولید در اقتصاد حل نشود و از طریق افزایش تولید درآمدهای کشور افزایش نیابد، کسری بودجه جبران نمیشود. در واقع افزایش قیمت حاملهای انرژی در حکم مُسکنهای مقطعی خواهد بود نه راهبردهای اصولی و پایدار. در صورتی که افزایش حقوقها و دستمزدها متناسب با افزایش حاملهای انرژی نباشد تبعات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی منفی ایجاد میکند. با استناد به کتاب توماس پیکتی نوشته شده در سال ۹۰، نابرابریهای درآمدی و تبعات پایین بودن درآمدها و عدم توازن بین درآمدها و قدرت خرید به ویژه در کشورهای در حال توسعه، باعث بروز مشکلات اجتماعی، بزهکاری، خفتگیری و افزایش پروندههای قضایی خواهد شد. این روند شکاف درآمدی بین دهکهایی بالایی و پایینی جامعه را عمیقتر میکند. وقتی با افزایش نرخ حاملها انرژی، تلاشی برای افزایش دستمزدها صورت نگیرد، دهکهای محروم بیشتر دچار فقر مطلق شده و دهکهای برخوردار، ثروتمندتر میشوند. از منظر توماس پیکتی یکی از عوامل اصلی که باعث افزایش عمیق شکاف طبقاتی میشود، فساد اقتصادی است. فسادی که در اثر تعمیق شکاف طبقاتی ایجاد میشود و در اثر آن طبقهای بسیار ثروتمند و طبقاتی بسیار فقیر میشوند. به عبارت روشنتر، تبعاتی که افزایش قیمت حاملهای انرژی ایجاد میکند علاوه بر دامن زدن به مسائل اجتماعی و سیاسی (نامیدیها، بیاعتمادیها، انتظارات تورمی و...) شکاف طبقاتی را بیشتر میکند. اقتصاد ایران در شرایطی قرار دارد که دستکاری هر کدام از شاخصهای اقتصادی به دلیل کنترل تورم یا جبران کسری بودجه، ناهنجاریها و ناترازیهای اجتماعی، سیاسی و طبقاتی بیشتری را میآفریند. از آنجا که طی ۳۰ الی ۴۰ سال اخیر بیشتر دیدگاههای نئولیبرالیستی مورد توجه دولتها قرار گرفتهاند، میزان و معیار اصلی تصمیمسازیها عرضه و تقاضا در بازار بوده است. اما معتقدم سپردن معیشت مردم به بازار کار خطرناکی است که البته دولت چهاردهم با خردمندی موضوع را به متخصصان و کارشناسان سپرده است. دولت چهاردهم باید هوشیار باشد که اسیر دیدگاههای نئولیبرالیستی نشود. چرا که این دیدگاهها حتی در کشورهای توسعهیافته هم نتایج مناسبی به بار نیاورده است. در روزهایی که از ناهنجاریها، نارساییها و ناترازیهای اقتصادی سخن گفته میشود، شتابی نیز برای افزایش نرخ حاملهای انرژی و ایجاد نوسان در قیمتها بدون توجه به معیشت مردم شکل گرفته است. برای جلوگیری از هرگونه تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، دولت چهاردهم قبل از اجرای یک چنین تصمیماتی ابتدا باید حمایت از درآمدهای دهکهای محروم و کمبرخوردار را با افزایش واقعی حقوق و دستمزدها در دستور کار قرار بدهد تا نهایتا بتواند تبعات منفی ناشی از افزایش حاملهای انرژی را جبران کند.
🔻روزنامه شرق
📍 تجلی جامعه مدنی قدرتمند
✍️ حمزه نوذری
در حدود صد سال پیش گرامشی، جامعهشناس ایتالیایی، در زندان دوره فاشیستی نوشته است: مهمترین تفاوت شرق و غرب در وجود یا نبود جامعه مدنی است. از نظر او در غرب جامعه مدنی قوی و گستردهای وجود دارد که اجازه تغییرات انقلابی نمیدهد؛ بهایندلیل که از وضعیت رضایت دارد و دولت توانسته است اقتصاد را در خدمت جامعه مدنی قرار دهد. درحالیکه در شرق جامعه مدنی در مرحله جنینی است و بههمیندلیل در شرق، تغییرات ناگهانی مانند انقلاب خیلی سریع پیش میرود. علاوهبراین از نظر گرامشی برای ایجاد تغییرات بنیادین نیاز به اجماع و رضایت گروههای مختلف جامعه مدنی است. اما جامعه مدنی قوی فقط در آلمان، فرانسه، انگلستان و آمریکا نیست. اعلام حکومت نظامی در کره جنوبی که با مقاومت و ایستادگی جامعه مدنی کره جنوبی به شکست انجامید، نشان میدهد که کره جنوبی دارای جامعه مدنی قوی است که جلوی هر رخداد ضد توسعهای میایستد و اجازه ارتجاع به دولت نمیدهد. قبل از گرامشی دورکیم، یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی، اشاره میکند که دولت قوی لازم است تا فرد را از سلطه و جباریت خانوادگی، پدرسالاری و صنفی نجات دهد و در مقابل، گروهبندی حرفهای (بخوانیم جامعه مدنی) قوی لازم است تا دولت، استبدادی نشود. جامعه مدنی قوی و گسترده اجازه استبدادیشدن را به دولت نمیدهد و از جامعه محافظت میکند. جامعه مدنی در مقابل هرگونه سیاست، برنامه و تغییر رادیکالی که حقوق شهروندان را نادیده بگیرد و گروههای مختلف جامعه را اقناع نکند، میایستد.
در اواخر قرن بیستم، ایوانز، جامعهشناس معاصر، معتقد است در کره جنوبی دولت، جامعه مدنی و بازار به تعامل و ارتباط مناسبی دست یافتهاند که توسعه را در این کشور محقق کرده است. او از مفهوم استقلال حکشده برای توضیح دولت توسعهگرای کره جنوبی استفاده میکند. استقلال حکشده یعنی دولت در کره جنوبی ابتدا خود را از سلطه گروههای قدرتمند خاصی نجات داد و این کار را با سازوکار حکشدن در جامعه مدنی محقق کرد. دولت، سپس توانست نخبگان اقتصادی و شرکتها را در ارتباط و تعامل مناسب با جامعه مدنی قرار دهد. توسعه در کره جنوبی محصول همافزایی سه عرصه دولت، جامعه مدنی و بازار است. این به آن معنا نیست که کره جنوبی هیچ مسئله و مشکلی ندارد و نظم حاکم آن بدون هیچگونه نشتی است اما آرایش مناسبی بین سه عرصه جامعه مدنی، دولت و بازار ایجاد شده است. هرچند که به جهت قدرت روزافزون شرکتهای بزرگ، این کشور نیاز دارد مجددا آرایش بین سه عرصه را بازبینی کند. تجربه شکست اعلام حکومت نظامی نشان داد که جامعه مدنی کره جنوبی اعم از احزاب، رسانهها، اتحادیههای کارگری و... قدرتمند هستند و اجازه نمیدهند جامعه در مقابل زیادهرویهای دولت آسیب ببیند. زمانی که قدرت سیاسی حاکمه به این نتیجه رسید که جامعه مدنی مقاومت میکند و اجازه نمیدهد جامعه به شیوه حکومت نظامی اداره شود، هرچند قانون این اختیار را به رئیسجمهور داده است، عقب نشست و به خواست جامعه مدنی تن داد، از جامعه عذرخواهی کرد و بسیاری از دولتیها استعفا دادند. جامعه مدنی در مقابل زیادهرویهای دولت و بازار، خود را متجلی میکند. در مواجهه با سیاستها و رفتارهای نادرست در دو عرصه دولت و بازار است که جامعه مدنی خود را نشان میدهد. جامعه مدنی یکدست وجود ندارد، اما در مواجهه با سیاستها و عملکرد نامناسب دولت و بازار تا حدی یکدست میشود. جامعه مدنی در ایران نیز در چند روز گذشته در مقابل قانون حجاب و عفاف دغدغهها، نگرانیها و مباحثی با هدف انسجام اجتماعی، حقوق شهروندی، جلوگیری از خشونت و... مطرح کرده که لازم است دولت (نه به معنی قوه مجریه، بلکه قدرت به معنای عام) به آن توجه کند. در کل جامعه مدنی و قدرت آن برای انسجام اجتماعی و جلوگیری از هرگونه تغییرات ناگهانی پسرونده لازم است. جامعه مدنی قوی لازم است تا از کالاییسازی همه چیز و همه کس و دولتخواسته و دولتساخته کردن جامعه جلوگیری شود. جامعه مدنی قوی برای دولت مفیدتر از ضعیفبودن آن است. برخلاف برخی افراد که معتقدند در ایران جامعه مدنی وجود ندارد یا بسیار ضعیف است، ما شاهد جامعه مدنی رو به توسعهای هستیم که بیشازپیش در مقابل دولتگرایی و بازارگرایی مقاومت میکند و خواستار تنظیم هر دو با خواست و اراده جامعه مدنی است.
🔻روزنامه ایران
📍 نهاد دولت در سوریه دچار زوال شده بود
✍️ رحمن قهرمانپور
درباره دلایل پایان دولت سوریه، میتوان به چند دسته از عوامل اشاره کرد. برخی عوامل، بلندمدت و ساختاری هستند که از گذشته هم وجود داشته و در سالهای اخیر تشدید شدند. اما برخی عوامل فروپاشی دولت سوریه کوتاه مدت هستند که بهرغم کوتاه مدت بودن خود، باعث شدند دولت سوریه تنها در چند هفته پایان یابد. ابتدا باید به عوامل ساختاری اشاره کرد که چند نوع هستند.
در میان این عوامل پیش از همه باید به نحوه تشکیل کشور سوریه اشاره کرد. تشکیل کشوری به نام سوریه در این منطقه از جهان، اساساً محصول فروپاشی امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول و شکلگیری نظام قیمومیت دولتهای قدرتمند غربی در خاورمیانه بود. براساس طرح «جامعه ملل» که پس از جنگ جهانی اول ایجاد شد، قیمومیت سوریه به فرانسه سپرده شد. فرانسه نیز از همان زمان که قیمومیت سوریه و لبنان را برعهده داشت، نوعی تبعیض به نفع مسیحیان و به ضرر مسلمانان در این سرزمین اعمال کرد که این تبعیض ساختاری بیش از همه در نظام آموزشی سوریه دیده میشد.
در مرحله بعد پس از پایان قیمومیت و تشکیل حکومت سوریه، عامل ساختاری دیگر، یعنی مسأله هویت جمعی در سوریه نمود و بروز یافت. اساساً کشور یا دولت سوریه متشکل از مذاهب، طایفهها و گروههای مختلفی بود که هویتهای متفاوت و بعضاً متعارضی داشتند. این طایفهها و هویتها هیچ گاه منجر به یک هویت جمعی مشترک در سوریه نشدند.
از سوی دیگر سلطه علویها بر سوریه باعث شد اقلیت علوی بر اکثریت سنی غالب شود. این غلبه عموماً به واسطه زور، دنبال و اعمال میشد. در عین حال، حکومت سوریه برای حل این مشکل، یعنی فقدان یک هویت جمعی در این سرزمین تلاش میکرد دست به سرکوب بزند. اما نهایتاً این سرکوب منجر شد که از ظرفیت خود دولت و حکومت سوریه کاسته شود.
نکته دوم در زمینه عوامل ساختاری به ایدئولوژی سوسیالیسم برمیگردد. ایدئولوژی حزب بعث در عراق دوره صدام و سوریه دوران حافظ اسد، تلفیقی از ناسیونالیسم عربی و سوسیالیسم بود. این ایدئولوژی در دوران جمال عبدالناصر در مصر هم دیده شد. در این مرحله ایدئولوژیهای ناسیونالیسم عربی و سوسیالیسم با یکدیگر تلفیق شد. در اینجا منظور از سوسیالیسم اتخاذ سیاستهای بازتوزیعی و توزیع ثروت میان نزدیکان حکومت از یک سو و جلوگیری از رشد و گسترش بخش خصوصی قدرتمند از سوی دیگر بود. به این ترتیب در هر سه کشور عراق، سوریه و مصر نظامیها بر اقتصاد مسلط شدند. کما اینکه امروز در مصر نیز همچنان اقتصاد در اختیار ارتش است. در سوریه نیز ارتش خود را متولی اصلی ناسیونال-سوسیالیسم دانسته و بر همین اساس زمام اقتصاد در این کشور را در دست گرفته بود. مضافاً اینکه براساس همین ایدئولوژی مخالفان نیز سرکوب میشدند.
عامل سومی که در ذیل عوامل ساختاری میتوان به آن اشاره کرد، فرآیند ناقص یا ناکام دولت-ملتسازی در سوریه است. دولت-ملتسازی افزون بر نیاز به داشتن یک هویت جمعی مشترک، نیازمند داشتن ساختارهای مدرن آموزشی، بهداشتی، امنیتی و سیاسی است. اما به رغم این اهمیت در سوریه هیچ گاه شاهد نبودیم چنین ساختارهای مدرنی شکل بگیرد. به عبارت دیگر دولت سوریه عمدتاً چیزی بود که در ادبیات مطالعات خاورمیانه از آنها با عنوان دولتهای پلیسی یا امنیتی نام برده میشود. به این معنی که مسأله اصلی یا اولویت این دولت امنیت و تقویت نهادهای امنیتی، نظامی و استخباراتی بود. در نتیجه سایر نهادهای مدرن از جمله نهادهای اقتصادی مانند بانک یا نهادهای آموزشی مانند آموزش و پرورش و دانشگاه به میزانی که لازم و شایسته بود، گسترش نیافتند. در نتیجه، فرآیند دولت-ملتسازی عمدتاً فرآیندی از بالا به پایین و با توسل به زور و نیز با توسل به ایدئولوژی حزب بعث بود. سوریه به ندرت شاهد این واقعیت بود که فرایند دولت-ملتسازی از پایین به بالا و از طریق فرهنگ و ادبیات و موسیقی ملی یا مانند اینها شکل بگیرد.
در کنار این عوامل ساختاری، میتوان به چند عامل دیگر اشاره کرد که در سالهای اخیر اتفاق افتادند. مهمترین عاملی که بروز وضعیت فعلی را رقم زد، تضعیف دولت و تبدیل شدن دولت سوریه به یک دولت درحال ورشکستگی، بعد از اعتراضات بهار عربی بود.
درست است که دولت سوریه بعد از فرار «زین العابدین» در تونس یا «حسنی مبارک» در مصر فرو نپاشید، اما دچار یک جنگ داخلی فرسایشی شد که این جنگ منابع دولت را هدر داد و قدرت، قوت و توانمندی دولت را از بین برد و آن را دچار یک فرسایش درونی کرد. نهاد دولت کشورهایی مانند سوریه و اساساً نهاد دولت در سایر کشورهای خاورمیانه اهمیت بسیار زیادی دارد. در فقدان نهادهای مدنی و یک جامعه قوی، این دولت است که میتواند فرآیند توسعه صنعتی را پیش ببرد و فرآیند دولت-ملتسازی را به سرانجام برساند. اما دولت سوریه بعد از اعتراضات عربی وارد روند فرسایشی طولانی مدتی شد که در این روند هم جنگ داخلی وجود داشت و هم ظرفیت و توان دولت به دلیل تحریمهای اعمال شده و نیز انزوای سیاسی و اقتصادی رو به افول گذاشت. کما اینکه در سالهای اخیر به رغم اینکه اتحادیه عرب خواهان بازگشت سوریه به جهان عرب شده بود، اما در عمل دولت سوریه نمیتوانست مسئولیتهایی را که برعهده یک دولت مدرن قرار دارد، انجام دهد. در رأس این مسئولیتها مسأله اعمال حاکمیت است. دولت سوریه در سالهای اخیر نمیتوانست بر تمام سرزمین خود اعمال حاکمیت کند. زیرا بخشی از خاک کشور در شرق در اختیار نیروهای معارض کردی بود، بخشی از سرزمین سوریه در ادلب در اختیار تحریرالشام و بخشی در مرزهای ترکیه در اختیار ارتش آزاد سوریه قرار داشت. این همه درحالی است که اولین اصل برای یک دولت مدرن، اعمال حاکمیت سرزمینی است. هنگامی که یک دولت نتواند حاکمیت سرزمینی خود را اعمال کند، دچار فرسودگی خواهد شد.
مسأله دوم این بود که دولت بشار اسد به خاطر انزوای سیاسی و تحریمهای بینالمللی نتوانست وضعیت داخلی کشور را به لحاظ اقتصادی و امنیتی و سایر کارکردهای یک دولت مدرن سامان دهد. وضع زندگی بسیاری از مردم همچنان سخت و در شرایط نامساعدی بود، تعداد بسیار زیادی از آوارگان تمایلی برای بازگشت به سوریه نداشتند، وضع ارتش از نظر درآمد کافی نبود و بسیاری از کارمندان دولتی با گرفتن رشوه و ارتکاب فساد اداری زندگی خود را اداره میکردند. به این ترتیب نهاد دولت یا نهاد اداره عمومی یا بوروکراسی در سوریه، در عمل توان اداره کشور را نداشت. در شرایطی که خود نهاد دولت نمیتوانست اعمال حاکمیت کند، اصلیترین ابزار اجرایی آن یعنی بوروکراسی هم ناکارآمد، وابسته و از همه مهمتر فاسد شده بود. بوروکراسی فاسد هم منابع دولت را هدر میدهد و هم نوعی سرخوردگی سیاسی را در میان مردم ایجاد میکند و این نارضایتی چیزی بود که هم میان مردم و هم میان نیروهای حکومتی دیده میشد. به عبارت دیگر فقدان مقاومت ارتش سوریه در برابر معارضان تاحد زیادی ناشی از سرخوردگی آنان و ناامیدیشان از بهبود وضعیت اقتصادی و زندگی بود.
بنابراین میتوان گفت زوال نهاد دولت در سوریه و تبدیل آن به یک دولت ورشکسته و ناکارآمدی که ناتوان از اعمال حاکمیت و بهبود وضع معیشتی مردم بود، مهمترین نقش را در فروپاشی سریع این دولت داشت. در واقع از چند سال پیش نشانههای زوال دولت سوریه معلوم شده بود. اما نیروی معارضی که به قول «ابن خلدون»، «عصبیت» لازم را داشته باشد، در آن زمان در سوریه وجود نداشت تا پوسیدگی درون دولت این کشور را به نمایش بگذارد. اما این اتفاق در دو هفته اخیر در سوریه رخ داد و گروه «تحریرالشام» توانست به دلایل برشمرده، به سرعت در خاک سوریه پیشروی کند و سرانجام دمشق را هم به تصرف خود دربیاورد.
مطالب مرتبط