🔻روزنامه تعادل
📍 تقاضای صعودی برق و مشکل ناترازی
✍️ حمیدرضا صالحی
هر چند اخبار مرتبط با بروز ناترازیهای انرژی در کشور و تبعات آن اندکی فروکش کرده، اما همچنان معضل ناترازیهای انرژی برای اقتصاد ایران یک معادله و پرونده جدی است. دولت باید برای رفع این ناترازی اقدامات جدی صورت داده و زمینه رفع آن را فراهم سازد. البته تحلیلگران و دلسوزان کشور قبل از بروز رخدادها و کمبودهای اخیر به دولت هشدارها و توصیههای لازم را داده بودند. امروز هم پیشبینی می کنیم که کمبودها و ناترازیها برای سال آینده ادامهدار باشد، چراکه مصرف در حال افزایش و تقاضا صعودی است، اما اقدام مناسبی برای تولید صورت نگرفته است. لذا مساله کمبود برق که امسال حدود ۱۸ تا ۱۹هزار مگاوات بود در تابستان سال آینده به بالای ۲۰هزار مگاوات میرسد. بنابراین باید از امروز برای مشکلات آینده برنامه داشت و پیشبینیهای لازم را صورت داد. حرف ما با دولت این است که اگر واقعا دولت بخواهد قدم مثبتی بردارد و به مردم نشان دهد که به دنبال کاهش کمبود و رفع ناترازی میرود، حتی اگر در حوزه سیاستهای کاهش مصرف نتواند اقدامی صورت دهد، اما در عرصه تولید باید اجازه داده شود بخش خصوصی به میدان آمده و در حوزه تولید انرژی و احداث نیروگاهها سرمایهگذاری کند. چه چیزی مانع این حضور و سرمایهگذاری است؟ مانع اصلی سیاستگذاریهای غلط گذشته است. متاسفانه این سیاستهای اشتباه در حال تداوم است، وقتی مسوولان در کشور وجود دارند، اصرار دارند سیاستهای غلط گذشته را بپیمایند، نتیجه آن کمبود، افزایش ناترازی و نارضایتی عمومی است. پیشنهاد مشخص ما به دولت آن است که اجازه دهد، بخش خصوصی وارد میدان شود و ناترازی را رفع کند.
بیش از ۶۵درصد نیروگاههای برق کشور، غیردولتی است. چه ایرادی دارد این نیروگاهها با صنایع بزرگ قرارداد بسته و به آنها برق بفروشند؟ در ادامه از درآمدهای کسب شده ناشی از این قراردادها، نیروگاههای جدید بسازند. دولت اتفاقا باید به صاحبان نیروگاهها بگوید من به شما اجازه میدهم با فولاد مبارکه، فولاد یزد، پتروشیمی جم، سیمان فلان شهر و...قرارداد امضا کنید و برق به آنها بفروشید، اما منابع حاصله را باید صرف توسعه نیروگاههای جدید کنید. دولت باید نظارتهای عالیه صورت دهد و طی دستورالعملهای منطقی به صاحبان نیروگاهها بگوید اجازه انعقاد قرارداد به شما میدهم به شرطی که با درآمدهای حاصل از آن نیروگاههای تازه احداث کنید نه اینکه منابع حاصل از این قراردادها بین سهامداران توزیع شود. اگر دولت چنین اقدامی کند و از طریق سندیکای تولیدکنندگان نیروگاهها توافق کند، بدون تردید سرمایهگذاری در حوزه انرژی بیشتر و ناترازیها کمتر میشود. ما به عنوان کمیسیون انرژی اتاق ایران آمادگی داریم به این مکانیسم و سازوکار نظارت کرده و زمینههای تحقق آن را فراهم کنیم. اگر اینگونه نشود اوضاع سال آینده از امسال و شرایط دهههای بعد از این دهه آشفتهتر خواهد بود. یکی از اصلاحات لازم در این زمینه موضوع سرکوب قیمت انرژی توسط دولت است. دولت باید اجازه بدهد بخشهای غیردولتی مبتنی بر مکانیسم بازار و نظام عرضه و تقاضا قیمتها را تعیین کنند.
امروز اما دولت قیمتها را سرکوب میکند، وقتی قیمتها غیرواقعی باشد، بخش خصوصی ورود نمیکند و بدون حضور بخش خصوصی هم امکان پایان دادن به ناترازیها ممکن نخواهد بود. شما میدانید توقف خطوط تولید کارخانهها و صنایع به دلیل قطعی برق چه آسیب و خساراتی به آنها وارد میسازد. بسیاری از صنایع کشورمان حاضرند هزینه کرده و از بخش خصوصی برق خریداری کنند تا خط تولید آنها متوقف نشود. اگر قیمتی که گاز و برق و سایر گونههای انرژی به فروش میرسد را به شما بگویم باور نمیکنید که چه قیمتهای نازلی در این بخش جاری و ساری است. طبیعی است با چنین قیمتگذاریهایی هیچ سرمایهگذاری رغبت نمیکند، در حوزه برق، گاز و...سرمایهگذاری کرده و ارزش افزوده تولید کند. بنابراین ابتدا باید اصل مشکل ناترازی شناسایی سپس زمینههای ورود بخش خصوصی برای سرمایهداری در این حوزه فراهم شود و نهایتا اجازه داده شود مانند هر بازار دیگر قیمتها بر اساس نظام عرضه و تقاضا و از دل یک مناسبات رقابتی تعیین شود. در این صورت شک نکنید طی ۳ تا ۵ سال مشکل ناترازی در کشورمان حل و فصل میشود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 کارت برنده در مذاکرات
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
سیگنالهای مذاکراتی بیش از گذشته نمود مییابد. از «مذاکرات شرافتمندانه» وزیر خارجه کشورمان گرفته تا اخباری مبنی بر ارسال پیام از سوی تیم تشکیلدهنده دولت آتی آمریکا برای مذاکره.
اما از سوی دیگر، فشار لابی اسرائیل در خارج از مرزها و برخی از گروههای داخلی که مثل همیشه معتقدند الان وقت مذاکره نیست، میتواند خیلی سریع فرصت بهوجودآمده برای مذاکره را ببندد.
بگذارید ببینیم گروههای داخلی اینبار چه امری را بهانه عدم مذاکره میکنند. این دوستان معتقدند پس از تحولات منطقه کارتهایی که بتوان در مذاکرات از آن بهره برد، محدود شده است. از این رو نتیجه مذاکرات برای ایران مثبت نخواهد بود. این طرز تلقی ابزار مذاکراتی تهران را در زمینههای غیراقتصادی جستوجو میکند و داده طرف مقابل به ما را رفع تحریم و از جنس اقتصادی میبیند. چنین نگاهی به مذاکرات از اساس اشتباه است و میتواند منجر به خطای استراتژیک برای دستگاه سیاست خارجه شود.
بزرگترین خسران این نگاه آن است که در صورت انجام توافق، طرف اصلی مقابل ما، هرچند اقدام به رفع تحریمها کند، چون از وضعیت تازه در آینده منتفع نمیشود، تمایلی به حفظ رفع تحریمها ندارد. ثانیا اصولا سازه تحریمی علیه ایران چنان پیچیده است که رفع آن را نمیتوان در یک سند بهگونهای نوشت که همه سازه فرو بریزد. بنابراین این نگاه که ما مثلا در مساله هستهای قدمی جلو میگذاریم و آنها هم در رفع تحریم، ابدا نمیتواند ما را به یک توافق پایدار، بلندمدت و جامع در حوزه رفع تحریمها برساند؛ بهگونهایکه روابط اقتصادی ما در نظام بینالملل مانند یک کشور عادی شود. پس چگونه باید مذاکره کرد؟ چگونه طرف اصلی را به توافق کشاند؟ ابزار مذاکراتی ما چیست؟
کارت برنده ما، ظرفیتهای اقتصادی است که طرف مقابل با تحریم، خود را از آن محروم کرده است. توافق ما با طرف مقابل بر اساس بدهبستان نیست، بلکه منفعت بالقوهای است که با قرار گرفتن ایران در زنجیره ارزش جهانی میتواند دو طرف را از آن بهرهمند کند. تمام صنایع زیربنایی ایران تشنه سرمایهگذاری است. از دید جمهوری اسلامی نیز هیچ گاه منعی برای ورود شرکتهای غربی و آمریکایی برای کار در این حوزهها نبوده است؛ همین امر ابزاری است برای مذاکره. با ورود مستقیم شرکتها دیگر حتی نیاز نیست ما درباره رفع تحریمها به مذاکره و چانهزنی بپردازیم. شرکتها خود برای انجام کار، نیاز به مشارکت بانکهای بینالمللی دارند و اینها خود متقاضی رفع تحریمهای ما خواهند شد. طرف مقابل را باید در راهی انداخت که انگیزه اقتصادی برای رفع تحریمها داشته باشد نه آنکه فکر کند، برای رفع تحریمها دارد امتیازی به طرف ایرانی میدهد. این خطمشی که رفع تحریم و برخاستن اقتصاد ایران منفعتی برای طرف مقابل است و نشان دادن این منفعت در قرارداد، باعث به ثمر رسیدن توافق و پایداری آن در بلندمدت میشود. سازه تحریم به هیچ روی در عمل از بین نمیرود، مگر آنکه در طول زمان طرف مقابل درک کند به نفع خودش هم هست که تحریم بازنگردد و این به جز انگیزه اقتصادی میسر نیست. اگر باز رویکرد گذشته پایه مذاکرات باشد، احتمالا توافق بسیار کوتاهمدت خواهد بود و نمیتواند هدف قرار گرفتن ایران در زنجیره ارزش جهانی را که ضرورت توسعه ایران است، محقق کند.
بدون تردید مذاکرات و اختلافات دو طرف بسی پیچیدهتر و ژرفتر از سطوری است که در اینجا پیریزی شد؛ اما نکته اینجاست که اولا دریابیم برگ برنده ما کجاست؟ ثانیا با چه رویکردی وارد مذاکرات شویم؟ و ثالثا چگونه توافق احتمالی را پایدار کنیم؟ همه این نکات نیز گرهخورده با مسائل اقتصادی و ظرفیتهای اقتصاد ایران است. باید اقتصاد ایران را دغدغه طرف مقابل کرد و با چنین رویکردی مذاکرات را با طرفهای تازه آغاز کرد. با تغییر دولت آمریکا، زبان مالی و اقتصادی حتی خریدار بیشتری نیز پیدا خواهد کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 اگر اراده داشته باشند
✍️ سید محمدعماد اعرابی
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ عنوان اصلی صفحه اول روزنامه اعتماد، روزنامه حامی دولت آقای روحانی و وابسته به دولت آقای پزشکیان با حروفی دُرشت این بود: «ماشه یا برجام» این شاید بهترین عنوان برای نشان دادن عمق فاجعه و افتضاح توافقنامه «برجام» باشد که ناخواسته توسط این روزنامه حامی برجام منتشر شده است.
گزارش «ماشه یا برجام» دو راه «بازگشت به برجام» یا فعالسازی مکانیسم ماشه توسط اروپا و «بازگشت قطعنامههای شورای امنیت» را در مقابل ایران ترسیم میکرد. روزنامه اعتماد ناآگاهانه و یا عمدا هیچ اشارهای نمیکرد که مکانیسم ماشه فرآیندی است که در ساز و کار
حل اختلافات برجام فعال میشود و در واقع قسمتی از برجام به حساب میآید. این یعنی طرف غربی برای بازگرداندن ما به برجام؛ ما را از طریق برجام تهدید میکرد. تهدید تروئیکای اروپا به بیان ساده اینطور بود: یا به برجام برمیگردید یا با برجام مجبورتان میکنیم به برجام برگردید! برخلاف عنوان گزارش روزنامه اعتماد؛ در واقعیت هیچ دوگانگیای میان «ماشه» و «برجام» وجود نداشت و هر دو یک مسیر بود. توافقی که قرار بود کاهش تنش و تهدید را به ارمغان بیاورد؛ حالا چماقی برای تهدید و اهرمی برای اعمال فشار بر ایران شده است؛ این تازهترین نقش توافق خسارتبار برجام است که البته از همان سالهای اولیه کیهان و برخی از منتقدان نسبت به این ویژگی هشدار میدادند.
«ساز و کار حل اختلافات» که در بندهای ۳۶ و ۳۷ برجام آمده به نحوی طراحی شده است که ابتکار عمل را از ایران میگیرد. مطابق این ساز و کار با شکایت یکی از طرفین برجام و پس از فیصله نیافتن دعوی در کمیسیونها و جلسات مشخص شده طی زمان تعیین شده، در نهایت کار به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داده میشود. پس از آن شورای امنیت باید طبق رویههای مرسوم خود، قطعنامهای با موضوع «ادامه تعلیق قطعنامههای تحریمی ایران» را به رأی بگذارد. مذاکرهکنندگان ایرانی با پذیرش این قسمت از برجام عملا حق وتوی چین و روسیه را بیتأثیر کرده و به آمریکا، انگلستان و فرانسه به عنوان دیگر اعضای دائم صاحب حق وتو اجازه میدهند چنین قطعنامهای را هرگز به تصویب نرسانند. ضمنا اگر رویه شورای امنیت برای به رأی گذاشتن چنین قطعنامهای به درازا بکشد؛ طبق متن برجام با گذشت ۳۰ روز از زمان ارجاع شکایت به شورای امنیت حتی بدون رأیگیری و تصویب قطعنامه هم تمامی قطعنامههای تحریمی گذشته علیه ایران مجددا اعمال خواهند شد. «مکانیسم ماشه» اشاره به این قسمت از ساز و کار حل اختلافات است که یعنی ماشه کشیده شده و هیچ راهی برای بازگشت گلوله وجود ندارد!
با توجه به این ساز و کار نامتوازن؛ حتی اگر طرف شاکی ایران باشد، باز هم منجر به بازگشت تمامی تحریمهای قبلی شورای امنیت میشود. در واقع ایران در صورت شکایت از نقض عهد طرف غربی و آمریکایی یا باید قانع شود و شکایتش را پس بگیرد و یا اگر قانع نشد در صورت ارجاع موضوع به شورای امنیت، همه قطعنامههای تحریمی شورای امنیت علیه ایران اعمال میشوند!
دقیقا به همین دلیل بود که حتی در دولت آقای روحانی علیرغم اذعان مسئولان وقت وزارت خارجه ایران به نقض مکرر تعهدات توسط طرفهای غربی؛ آنها تمایلی به استفاده از ساز و کار حل اختلافات برجام و ارجاع شکایت به شورای امنیت سازمان ملل نداشتند. با خروج آمریکا از برجام چون در این ساز و کار نامتوازن هیچ راهی برای استیفای حق ایران در نظر گرفته نشده بود؛ مسئولان وقت ترجیح دادند تا یک عهدنامه قدیمی مربوط به بیش از ۶۰ سال پیش را بیرون بکشند و برای شکایت از آمریکا به مفاد پیمان مودت در سال ۱۳۳۴ شمسی (۱۹۵۵ میلادی) استناد کنند. اکنون که ایران در واکنش به نقض عهد طرفهای غربی، اقدام به کاهش تعهدات هستهای خود کرده است؛ این تروئیکای اروپایی است که ایران را به فعالسازی «مکانیسم ماشه» از طریق ساز و کار حل اختلاف «تهدید» میکند. توافق خسارتبار برجام از این منظر سند عبرتآموزی است که نشان میدهد اروپا و آمریکا چگونه از خوشبینی و اعتماد سادهدلانه آقای روحانی و دوستانش نهایت استفاده را کردند و بر سر آنها تا زانو کلاه گذاشتند!
اما فعالسازی «مکانیسم ماشه» آنقدر که طرفهای غربی و مزدوران رسانهایشان در داخل سعی میکنند آن را هراسآور جلوه دهند تا ایران را وادار به انجام تعهدات یکطرفه برجامی و یا توافقی فرابرجامی کنند، تهدیدی نگرانکننده نیست. آنها در تبلیغات رسانهای خود ایران را از بازگشت قطعنامههای تحریمی سابق شورای امنیت میترسانند در صورتی که این قطعنامهها اگرچه به دنبال برجام و در قطعنامه ۲۲۳۱ تعلیق (و نه لغو) شد اما این تعلیق نیز عملا هیچگاه رخ نداد. در تمام سالهای اجرای برجام و پس از آن محتوای تحریمی این قطعنامهها توسط اروپا و آمریکا اجرا و یا تحریمهای مشابه آن به بهانههای دیگر توسط آنها اعمال میشد.
۱۲شهریور ۱۳۹۵ (۲ سپتامبر ۲۰۰۶) روزهای سرخوشی از برجام بود و باراک اوباما هم ریاستجمهوری آمریکا را برعهده داشت اما آمریکا و اروپا عملا به هیچکدام از تعهدات خود برای تعلیق تحریمهای یکطرفه خود و تحریمهای شورای امنیت پایبند نبودند. محمدجواد ظریف، وزیر خارجه وقت دست به قلم شد و نامهای به فدریکا موگرینی نماینده عالی وقت اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و هماهنگکننده برجام نوشت و شروع به گلایه کرد: «قریب هشت ماه بعد از روز اجرا [برجام]، مهمترین تعهدات ایالات متحده و برخی از طرفهای اروپایی در رابطه با رفع تحریمها هنوز ایفا نگردیده است. همچنین اقداماتی مغایر با برخی دیگر از تعهدات مشخص آنها و نیز موارد متعددی از طفره رفتن از اجرای تعهدات وجود داشته است.» آقای ظریف در ادامه مینویسد: «بانکها[ی خارجی] در عمل اعتصاب کرده و از تعامل مجدد با ایران خودداری میکنند.» آن زمان یک مصداق مشهور برای این وضعیت وجود داشت و آن اینکه وزارت خارجه ایران در تمام مدت برجام تا خروج آمریکا حتی نتوانست یک حساب بانکی برای سفارت ایران در لندن باز کند.
قطعنامههای تحریمی سازمان ملل در عمل هیچگاه تعلیق نشدند که حالا تروئیکای اروپایی بخواهد با مکانیسم ماشه و بازگشت آنها، ایران را تهدید کند. با خروج آمریکا از برجام و تا همین امروز؛ آمریکا و اروپا تحریمها را بیشتر هم کردند. آنها آنقدر از ابزار تحریم علیه ایران استفاده کردند که این ابزار دیگر کارایی خود را از دست داد. ۲۵ اکتبر ۲۰۲۰ زمانی که دولت وقت آمریکا سعی میکرد در چارچوب سیاست فشار حداکثری تحریمهای بیشتری بر ایران اعمال کند، رابرت اوبرایان مشاور امنیت ملی ترامپ به خبرنگاران گفت: «یکی از مشکلاتی که ما با ایران و روسیه داریم این است که در حال حاضر آنقدر تحریم علیه آنها اعمال کردهایم که دیگر امکان کمی برای انجام دادن مانده است.» با روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا؛ دولت او نیز به همین وضعیت اعتراف کرد. وندی شرمن قائممقام وقت آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا درباره اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران به شبکه رادیویی پابلیک رادیو اینترنشنال(PRI) گفت: «فکر میکنم که تغییری در تحریمهای اساسی اتفاق نخواهد افتاد، در واقع بسیاری از تحریمها مشابه همان تحریمهای قبلی خواهند بود و تنها نامشان عوض خواهد شد.»
تهدید تروئیکای اروپایی به استفاده از مکانیسم ماشه علیه ایران؛ تهدید معتبری نیست چون تحریمهای اروپا و آمریکا علیه ایران هرگز کنار نرفتند که حالا نگران بازگشتشان باشیم. این تهدید دستکم فقط در دو صورت میتواند دردسرساز باشد؛ در صورت اول آنها باید بتوانند اطلاعات خود را از شبکه مالی و لجستیکی تجارت ایران به خصوص در حوزه نفت بهروز کنند و بهروز نگه دارند. برای دستیابی به این هدف طرف غربی مصمم است کنوانسیونهای پالرمو و CFT را در قالب برنامه اقدام FATF به ایران تحمیل کند. در صورت دوم غرب باید مزدوران میدانی و رسانهای خود را در داخل ایران برای ایجاد فضای روانی به خط کند. آنها با خرابکاری و انتشار اخبار، تحلیل و گزارشهای مخدوش و ساختگی به تشدید انتظارات تورمی و دستکاری روانی اقتصاد ایران میپردازند تا از طریق ایجاد فشار افکار عمومی بر مسئولان، آنها را پای میز مذاکرهای فرابرجامی بنشانند. در هر صورت ابتکار عمل دست مسئولان ایران است تا با اقدامات قاطعانه مانع از معتبر شدن تهدید تروئیکای اروپایی شوند؛ البته اگر ارادهای داشته باشند.
🔻روزنامه همشهری
📍 فردای منطقه چگونه خواهد بود؟
✍️ حسامالدین برومند
بیشک تحولات منطقه خاورمیانه اینروزها در کانون توجهات رسانهها و افکار عمومی قرار دارد. واقعیت این است که سقوط دولت بشار اسد را کسی پیشبینی نمیکرد یا حداقل کسی فکر نمیکرد یک گروه تروریستی در ۱۱روز و بدون آنکه ارتش سوریه مقاومت کند، بهراحتی شهرهای سوریه را یکی پس از دیگری تصرف کند و به دمشق برسد.
امروز صحنه روشن است و جای کمترین تردیدی وجود ندارد که سقوط سوریه را باید در یک سناریوی بزرگ دید؛ سناریویی که آمریکا طراح و کارگردان اصلی است و میخواهد در بازی بزرگ نظم جدید جهانی، نظم منطقهای خاورمیانه را در دست داشته باشد. خاورمیانه با مختصات آمریکایی، خاورمیانهای است که منطقه غرب آسیا منهای «مقاومت» شکل بگیرد و «فلسطین» در یک فرآیند نظامی یا سیاسی - اقتصادی حذفشده باشد و هر کشور بزرگ و مستقلی که مانع این نقشه شوم است، گرفتار تجزیه شود. اما این فقط صورتمسئلهای است که هیچگاه محقق نشده و مشخصا در ۲۴سال گذشته بارها نقشه «خاورمیانه آمریکایی»، نقش بر آب شده است. سال۲۰۰۰، رژیم صهیونیستی مجبور شد پس از ۱۸سال از جنوب لبنان عقبنشینی کند. در سال۲۰۰۳ طرح خاورمیانه بزرگ شکست خورد. در سال۲۰۰۶ اینبار طرح خاورمیانه جدید شکست خورد؛ طرحی که کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا مدعی بود که حوادث لبنان، زاییدن خاورمیانه جدید است! اما جنگ ۳۳روزه در ۲۰۰۶، معادلات آمریکایی- صهیونی را بر هم زد. آمریکاییها بعدا داعش را خلق کردند و به منطقه آوردند ولی درنهایت باز هم از «مقاومت» شکست خوردند.
طوفانالاقصی(۷اکتبر۲۰۲۳)، بار دیگر تاریخ را ورق زد و سناریوی پیچیده جبهه غربی- عبری- عربی را خنثی کرد. اینبار قرار بود با توافق ابراهیم و عادیسازی روابط با رژیم اسرائیل و ایجاد کریدور آیمک(IMEC)، صهیونیستها را بهاصطلاح آقای منطقه کنند ولی گویی فکر همهچیز را کرده بودند جز طوفان الاقصی که چون عصای موسی، سحر و جادوی شیطان بزرگ را باطل کرد.
اکنون سؤال این است که فردای منطقه چه میشود؟ آیا سقوط سوریه، توانمندی مقاومت را نابود خواهد کرد؟ نظم منطقهای منهای مقاومت و فلسطین شکل میگیرد؟ پاسخ به این سؤال را باید با تجربه ۳دهه اخیر دید و به نظاره نشست. در ادوار مختلفی کار به جایی رسیده بود که طبق معادلات قدرت و روی کاغذ، کار مقاومت تمام بود ولی مقاومت برگشت و بازسازی کرد و قدرتمندتر از قبل، معادلات را برهم زد و این شعار و رجز و خطابه نیست؛ یک تجربه روشن، غیرقابل انکار و ملموس است که گوشههایی از آن در سطور بالا مورد اشاره قرار گرفت.
اخیرا رهبر حکیم انقلاب به صراحت فرمودند که «سربرآوردن یک مجموعه قوی از جوانان غیور سوری، پیشبینی قضایای اخیر این کشور است» و بلافاصله بر این نقطه انگشت تأکید گذاشتند: «فردای منطقه به لطف الهی از امروز بهتر خواهد بود.»
بنابراین فردای منطقه را باید از این منظر دید که «مقاومت» یک سختافزار نیست که بشکند، یک ایمان و تفکر است. جوانان غیور سوری اراده خواهند کرد و در این جنگ ارادهها، پول و فناوری تعیینکننده نهایی نخواهد بود. مگر ۷تریلیون دلار برای داعش و حذف مقاومت هزینه نکرده بودند؟ شد؟! مگر سامانههای «گنبدآهنین»، «فلاخن داود»، «پیکان» و «تاد» را به صحنه نیاوردند؟ شلیک موشکهای مقاومت به حیفا و تلآویو نرسید؟ آینده منطقه را دقیق و عمیق باید دید.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 شفافیتی که باید بازگردد
✍️ نادر کریمیجونی
اظهارات مسعود پزشکیان و همکارانش درخصوص واقعیتهای موجود در کشور و اینکه در حال حاضر ایران با چه مشکلات عدیده و آشکار و پنهانی روبهروست، به مذاق بسیاری از مقامات و فعالان سیاسی کشور خوش نیامده است. در جمهوری اسلامی ایران رسم بر این بوده که مقامات کشور وجود مشکلات را تایید ولی تصریح کنند که بهزودی این مشکلات برطرف خواهد شد و زندگی به کام ایرانیان خواهد بود. در گفتوگوهایی هم که با رسانهها انجام میشود، گویندگان و خبرسازان بهگونهای بر روشن بودن آینده و رفع همه مشکلات شهروندان ایرانی تاکید میکنند که گویی از جایی وحی دریافت و اطمینان حاصل کردهاند که این مشکلات قطعا به همین زودیها حل میشود و از آن نقطه حتمی به بعد، ایران تقریبا با بهشت برین همانندی خواهد کرد.
کسانی که مقداری باهوشتر هستند و میدانند که حل این مشکلات به همین زودی که حتی در دوردست هم برطرف نمیشود، در گفتار خود وعدههایی میدهند که در سررسید آن وعدهها یا خود بر سر کار نیستند یا اصولا در قید حیات نیستند. مثلا رییسجمهوری که اطمینان میدهد در ۱۰سال آینده حتما اتفاقهای امیدبخش در اقتصاد و صنعت ایران رخ خواهد داد،
به خوبی میداند که در هر موقعیت زمانی باشد، حتما در پایان ۱۰سال دیگر رییسجمهور نیست و اگر آن هنگام از ایشان بازخواست شود که چرا و بر چه اساسی چنین وعدهای را دادهاید، میتوانند رییسجمهور و دولت بعدی را به ناکامی در تحقق اهداف و آرمانهای قابل حصول متهم کنند و بگویند که اگر رییسجمهور و دولت بعدی کارش را به خوبی و با دقت انجام میداد، حتما وعده داده شده محقق میشد و دستاوردهای حاصل از آن، اکنون در دسترس ایرانیان بود.
صورت دوم این ماجرا وعدههایی است که مقامات و چهرههای جمهوری اسلامی برای بعد از حیات خود میدهند. مثلا کسی که اکنون در دهه۶۰ زندگی خویش قرار دارد وعدهای بدهد که سررسید آن در ۴۰ یا ۵۰سال آینده فرا میرسد، میتواند مطمئن باشد که چون انسانها بهطور معمول ۱۰۰ یا ۱۱۰سال عمر نمیکنند، در هنگام سررسید آن وعده، اصلا او زنده نیست تا پاسخگوی وعده و ادعایش باشد. به همین دلیل در سررسید آن وعده، کسی نمیتواند از گوینده و وعدهدهنده پاسخ بخواهد یا او را محاکمه کند.
اگر به وعدههایی که مثلا برای برنامه سند چشمانداز توسعه ایران تدوین و ارائه شده، توجه شود مشاهده میشود که در این سند برای ۲۵سال آینده که سررسید آن سال آینده به پایان میرسد، کشورمان ایران در صدر ردههای توسعهیافتگی قرار میگیرد. چنانکه الگوی همه کشورهای منطقه خاورمیانه و غرب آسیا میشود. امروز برخی کسانی که در تدوین و نگارش آن برنامه و سند چشمانداز نقش اصلی و محوری بازی میکردند، مانند آیتالله هاشمیرفسنجانی در قید حیات نیستند، آیا میتوان آنان را به خاطر ناکامی و نرسیدن به اهداف سند چشمانداز ۱۴۰۴ مورد مواخذه و بازخواست قرار داد؟ مسلم است که نمیتوان چنین محاکمهای را برپا و چنین مواخذهای را برقرار کرد.
در یک مثال انتزاعی فرض کنید کسی اکنون وعده دهد که طی ۳۰سال آینده حاکمیت از دست رفته ایران بر قفقاز و آذربایجان دوباره بازخواهد گشت. اگر این گوینده اکنون ۶۰ یا ۷۰سال سن داشته باشد، آیا محتمل است که در پایان ۳۰سال زنده باشد تا در برابر ادعایی که کرده پاسخگو باشد و در مورد عدم تحقق وعدهاش توضیح بدهد. احتمالا او در پایان این بازه زمانی در قید حیات نخواهد بود و مسوولیتی نیز متوجه او نیست. روشن است که وعده بازگشت سرزمینهای از دست رفته ایران برای ۳۰سال آینده با سازوکارهایی که اکنون وجود دارد، قابل تحقق نیست اما آیا میتوان وعدهدهنده را به خاطر دادن این وعده غیرقابل تحقق ملامت کرد؟ حتی اگر این ملامت هم انجام پذیرد، گوینده میتواند فرار به جلو کرده و با بافتن آسمان به ریسمان به اصطلاح اثبات کند که چنین وعدهای حتما و لابد محقق خواهد شد. این آسمان و ریسمان بافتنها، متاسفانه حامیانی دارد که مانند پامنبریهای زمان قدیم، اجازه اعتراض و نقد را به دیگران و منتقدان دانشمند نمیدهند و به همین گویندگان این وعده در گذشته و اکنون نیز بدون معارض، هرچه خواستهاند بر زبان راندهاند و کسی را سد راه خویش ندیدهاند.
موقعیت جذابی است که اکنون برخی مقامات کشور بدون پردهپوشی و خجالت، هر آنچه واقعیت است را با مردم در میان میگذارند و نه فقط برای آیندهای که هرگز نخواهد رسید، وعده نمیدهند بلکه بر تداوم بیان واقعیتها هم اصرار میورزند و مثلا میگویند در تابستان آینده مشکلات ناشی از ناترازی برق و انرژی بیشتر و عمیقتر میشود.
الگوی شفافیت رفتاری و پرهیز از دادن وعدههای عجیبی که سررسید آن به تاریخی در دوردست موکول میشود عملکردی است که پزشکیان و برخی همکارانش به آن تعهد دارند اما همین الان باز هم کسانی هستند که در آیندههای دوردست، موقعیتهایی را برای جمهوری اسلامی ایران نوید میدهند که در آن، کشورمان بر فراز قلههای افتخار ایستاده و همه شهروندان جهان آرزو میکنند که در چنین کشوری زندگی و فعالیت کنند اما همین افرادی که وعده میدهند، احتمالا خودشان هم میدانند که چنین موقعیتی، با روندی که هم اکنون برای ایران وجود دارد، هرگز به وقوع نخواهد پیوست و هیچگاه شهروندان ایرانی چنین لذتی را تجربه نخواهند کرد.
سادهترین پاسخ و نقدی که به اینگونه وعدهها و گویندگان آن میتوان داد این است که اگر وعدهای برای ۲۰سال آینده داده میشود، با گذشت هر سال باید ۵درصد از فرآیند آن وعده محقق شده باشد و اگر این ۵درصد محقق نشود، در پایان آن ۲۰سال نمیتوان انتظار داشت که به یکباره معجزهای رخ دهد و آن رویداد به وقوع بپیوندد. همانطور که در مورد ساخت یک ساختمان عظیم اگر قرار است پس از ۱۰سال، آن ساختمان تکمیل و آماده مصرف باشد، حتما به ازای هر یک سال باید ۱۰درصد پیشرفت فیزیکی مشاهده و ارائه شود وگرنه در پایان ۱۰سال معجزه نخواهد شد و ساختمانی پدید نخواهد آمد.
البته مشکل بزرگ آن است که کسانی که چنین بیمحابا وعدههایی در دوردست میدهند کمتر خود را در موقعیت پاسخگویی قرار میدهند و تا امکان برایشان باشد از متعهد شدن در قبال حرفهایی که میزنند فرار میکنند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 امید بیگانگان به همه افراطیون!
✍️ جعفر گلابی
طی کمتر از ۲ ماه نخست وزیر اسراییل سه بار به مردم ایران پیام داده و برای اوضاع اقتصادی ایران اظهار دلسوزی کرده است! او اسراییل را صلحطلب معرفی میکند و چنان مینماید که گویی کشورش در گوشهای نشسته و این دیگرانند که بدون دلیل مزاحمش میشوند و امنیتش را به خطر میاندازند! وی هرگز به رفتار ۷۶ ساله مملو از تجاوز و اشغالگری اشاره نمیکند و روشن نمیسازد که چگونه ممکن است وی که رسما و عمیقا نژادپرست است برای کسی جز یهودیان صهیونیست ارزشی قائل باشد؟ از متن سخنانش که بگذریم این سوال مهم هم وجود دارد که آیا یک متهم و محکوم به بازداشت به جرم نسلکشی و جنایت علیه بشریت آن هم از سوی دادگاه بینالمللی واقعا در میان ایرانیان مخاطب دارد؟ به نظر می رسد رفتار مزبور بیبرنامه نیست و اهداف مشخصی را دنبال میکند، لذا عبور از کنار آن را نباید جایز بدانیم. بعید مینماید که دستگاههای تبلیغاتی و اطلاعاتی اسراییل با تصور تاثیر بیانات نخست وزیر این کشور در مردم ما صدور چنین پیامهایی را در دستور کار قرار داده باشند. احتمالا این پیامها بیشتر برای عوامل فعال این رژیم در داخل ایران هستند و چه بسا نکات رمزآلودی هم داشته باشند. اما جز این دسته افراد، بعید نیست معدودی در سطوح مختلف ناخواسته یا برای مقاصد دیگر به این سخنان گوش دهند و حتی در راستای آن عمل کنند یا سخن بگویند! مسلما همه میهندوستان حتی آنان که چندان اهل دنبال کردن خبرها و تورق تاریخ نیستند وقعی به این سخنان نمینهند و در هر شرایطی کشور خود را در معرض ترکتازی بیگانگان آن هم بیگانگان نژادپرست قرار نمیدهند و خطرش را کوچک نمیشمارند. ولی کسی که فاقد صفت وطندوستی است یا شدت کینه به ساختار سیاسی، او را از لمس تهدیدها محروم کرده باشد در معرض ستم به وطن خود قرار دارد و فقط گسترش فضای دفاع از کیان کشور میتواند چنین افرادی را بیدار یا حداقل منزوی کند. در شرایط خطیر کنونی با وجود وارد بودن بسیاری از انتقادها، دلسوزان و واقعبینان و مسوولیتشناسان به شدت مواظبت میکنند که بیانشان کوچکترین گردی به دامان فضای حفاظت از کشور ننشاند.
اتفاقا انتقادهای سازنده باید برای صیانت بهتر و بیشتر از کشور باشد نه اینکه موقعیت را برای نیش و کنایه و سست کردن انگیزههای نگهبانی از میهن مغتنم بشمارند. اگر انتقادی هست به کمکاریها و خودمحوریها و عدم برآوردن مطالبات مردم است. درست در همین جاست که تفاوت انتقامگیری از نقد سازنده و نافع منافع ملت خود را نشان میدهد. نزدیک به محال است که سیاستمداران با هر گرایش و تمایلی ندانند که در اوضاع کنونی خطر اصلی متوجه ایران است و کسی که در این شرایط به جای تلاش در جهت اصلاح امور، تندتر میگوید و مینویسد و ملاحظه مصالح کشور را نمیکند، بخواهد یا نخواهد، بداند یا نداند در جهت تضعیف ایران و سپر انداختن از جامعه گام برمیدارد. او نمیتواند طرفدار آزادی و کرامت انسانها باشد همچنانکه ناراضیتراشان و آزاردهندگان مردم در جهت اهداف اسراییل گام برمیدارند. متاسفانه معترضان مصونیتدار که این روزها با این همه تهدیدها، دولت را آماج حملات خود قرار میدهند و حتی فکر تعویض آن را در گفتار و کردار خود نشان میدهند و دیگرانی که کلیت ساختار موجود را نفی میکنند، طوری رفتار میکنند که چیزی از احساس مسوولیت نسبت به مردم و کشور در عمل و بیانشان دیده نمیشود! کاستیها و خطاها فراوانند و کسی منکر آنها نیست ولی در همه حال رعایت وضعیت کشور هنگام تزاید فشارهای بیرونی میزان شعور و تعهد افراد را نشان میدهد. بیم آن میرود که دستان نفوذی به کار افتند و با هدف تضعیف دولت، خصوصا برای عدم ورود به برخی حوزههای مافیایی غائلهای چون سال ۹۶ به وجود آورند! به هر حال نه تنها وضعیت کنونی اوج همدلی و انسجام درونی را طلب میکند، بلکه تلاش در جهت اقتدار دولت و حمایت همه جانبه از او را ضروری نشان میدهد. اگر دولت احساس کند که با مسوولیت دادن به افراد غیرهمسو وفاق مورد نظر حاصل نیامده و خدای ناکرده بعضا یاران پا بکار و با انگیزهای همراه خود نکرده، سرعت در تجدیدنظر ضروری است. متاسفانه امروز حساسیت اوضاع به حدی رسیده که کمترین کمکاری یا ناکارآمدی ممکن است بخشی از جامعه یا حوزهای از مجموعه خدمترسانی را با مانع و اختلال روبهرو کند و عواقبی به همراه داشته باشد. آقای پزشکیان به درستی برای دعوا نیامده است ولی شرایط کنونی اجازه صبر و انتظار و اقناع را نمیدهد. رییس جمهور که شخصا نمیتواند به همه بخشها مرتبا و بدون وقفه سر بزند تا ابتدای هر نارسایی را رصد کند و جلوی آن را بگیرد، این وزیران و مدیران هستند که باید مثل دوران جنگ شب و روز نشناسند. یک وزیر مقتدر میتواند شخصا مطالبهای از مردم را برآورده سازد و همه فشارها و انتظارها را متوجه رییس دولت نکند. تندروها چه براندازان و چه طرفداران تندرو وضع موجود از کوچکترین نواقص و نابسامانیها سوءاستفاده میکنند تا بلوا بسازند! با این اوصاف ما ناچار به تمهید یک پدافند همهجانبه در مقابل تهدیدها هستیم، پدافندی که فقط بخشی از آن نظامی است.البته روشن است که امروز پدافند نظامی در کنار تحصیل رضایت مردم دو پایه اصلی حفظ ایران عزیز هستند. در این دو مورد ایران با تمام وجود به فرزندان برومند و مسوول و میهندوست خود خیره شده است. ایران که باشد همه اسباب اصلاح و آزادی و رفاه و زندگی در دسترس هستند. افراطیون با هر گرایش مخالف یا موافق، این اصل مسلم و بدیهی را فدای خوی تند و ویرانطلب خود میکنند. اگر احساس مسوولیت نسبت به ایران همگانی شود، عقلانیت، تعهد و امنیت مردم حکم میکند که دعواها به بعد از رفع تهدیدها علیه ایران موکول شود. رفتار افراد در شرایط سخت کنونی معیار دقیق و روشنی بر تعهد آنها نسبت به کشور است. ایجاد آرامش آگاهانه برای مردم و تحصیل نظارت مسوولانه آنها یک عمل تاریخی و نجاتبخش است.
🔻روزنامه شرق
📍 مذاکرات جامع با آمریکا؟
✍️ کوروش احمدی
در حالی که طی هفتههای اخیر شاهد نشانههای فزایندهای از سمت ایران و آمریکا مبنی بر آمادگی برای مذاکرات جدی برای حلوفصل اختلافات بودهایم، اکنون نابجا نیست اگر نظری اجمالی به کیفیت و شرایط این مذاکرات احتمالی به شرح زیر بیندازیم:
چرا مذاکره؟
تحریمهای گسترده فراملی که بر ایران تحمیل شده و حتی دوستان ایران نیز خود را عملا ناچار از رعایت آن دیدهاند، در تاریخ معاصر از نظر مدت و شدت بیسابقه است. مطابق برآورد کارشناسان، ایران به صدها میلیارد دلار سرمایهگذاری برای رفع انواع ناترازیها نیاز دارد؛ ناترازیهایی که هرساله بر دامنه و شدت آنها افزوده میشود. اجماع وجود دارد که مشکلات اقتصادی موجود با سازوکارهای صرفا اقتصادی قابل رفع نیست و مادام که انواع مشکلات سیاست خارجی و در رأس آنها تحریم ادامه دارد، هر روز بر دامنه این مشکلات افزوده خواهد شد.
مقامات ایرانی در حدود ۲۰ سال گذشته انواع روشها را آزموده و عملا نتیجه مطلوب را نگرفتهاند. تحریم نهتنها دلیل اصلی مشکلات اقتصادی است، بلکه همزمان یکی از دلایل اصلی دیگر مشکلات اعم از مشکلات اجتماعی و تشدید سوءمدیریت و فساد گسترده در سیستم هم هست. قشری در سیاست ایران شکل گرفته است که حیات خود را مرهون تحریم میداند و تعمیق فساد سیاسی نیز یکی از نتایج عملکرد این قشر است. در آمریکا نیز حضور ترامپ که کنگره را با خود دارد، میتواند فرصتی برای یک توافق پایدارتر باشد. به لحاظ بینالمللی نیز هیچگاه مذاکره با آمریکا برای رفع تحریمها مانند امروز ضرورت نداشته است. رابطه تیره بین ایران و اروپا به دلایلی که میدانیم، ایران را در معرض خطر تبدیلشدن به یکی از معدود اهداف مشترک اروپا و ترامپ قرار داده است. فشار ترامپ به چین نیز میتواند موجب شود تا چین خود را ناچار از استفاده از کارت ایران ببیند و متمایل به توقف داوطلبانه فروش نفت ایران به پالایشگاههای کوچک چین شود. همین نگرانی را باید از ناحیه روابط پوتین و ترامپ داشت که هر دو علاقهمند به همکاری با هم هستند و پوتین بارها نشان داده که توجهی به منافع ایران ندارد. تلاش اسرائیل برای استفاده از حضور ترامپ در کاخ سفید برای پیشبرد راهبرد منطقهای خود، ازجمله کشاندن او به اقدام نظامی علیه ایران نیز بر کسی پوشیده نیست. در کنار این عوامل، مکانیسم ماشه نیز مطرح است. اگر از این طریق قطعنامههای پیشین سازمان ملل علیه ایران احیا شوند، دوباره نفس غنیسازی، برنامه موشکی و خرید و فروش تسلیحات متعارف توسط ایران ممنوع میشوند و کشورها تشویق به تفتیش کشتیهای راهی ایران و از مبدأ ایران خواهند شد.
موضوع مذاکرات؟
موضوع مذاکرات مهمترین مسئله است. در مذاکرات منتهی به توافق برجام، تصمیم نظام این بود که فقط یک موضوع یعنی برنامه هستهای ایران و تحریمهای مربوطه در دستور کار باشد. نگارنده در چند سال اخیر همواره توجه داده که تکموضوعی بودن برجام بزرگترین نقطه ضعف آن است؛ چراکه با وجود رفع تحریمهای هستهای، دیگر تحریمها اعم از دوجانبه و فراملی در ارتباط با مسائل منطقه، حقوق بشر، تروریسم، تسلیحات متعارف و... به قوت خود باقی ماند و موجب سردرگمی و تردید شرکتها و بانکهای بینالمللی برای کار با ایران شد. بهعلاوه، در حالی که رفع تحریمها موجب رونق تجارت ایران با بسیاری از کشورها شد، آمریکا از این دایره بیرون ماند و دو بند برجام درباره معافیت شعب خارجی شرکتهای آمریکایی و کار با بوئینگ و ایرباس به دلایلی که میدانیم، تعلیق شد.
برخی مقامات سابق و کنونی آمریکایی مانند وندی شرمن و بلینکن اخیرا از مذاکرات جامع سخن گفتهاند و مقامات ایرانی در دولت سیزدهم نیز درباره طیفی از انواع موضوعات با طرف آمریکایی مذاکره غیرمستقیم داشتند که حاصل آن «تفاهم نانوشته» بود؛ ضمن اینکه در ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) نیز ایران ابتکاری برای شروع مذاکرات جامع با آمریکا نشان داد که به دلیل استقبالنکردن دولت بوش به جایی نرسید. دولت جدید ترامپ نیز احتمالا خواستار مذاکرات جامع با ایران خواهد بود. شرایط منطقهای نیز تا حدودی مذاکرات جامع را تسهیل کرده است. مسائل منطقه و حمایت ایران از متحدانش که میتوانست در رأس اولویتهای آمریکا باشد، به دلیل تحولات چندماهه اخیر ممکن است دیگر اولویت سابق را برای طرفین نداشته باشد.
بحران اوکراین نیز که اروپا بسیار درباره آن حساس است، ممکن است در دوره ترامپ در مسیر حلشدن قرار بگیرد. ترامپ نسبت به حقوق بشر نیز بیتفاوت است و مسائل مربوط به تسلیحات متعارف و برنامه موشکی، هم خط قرمز ایران است و هم کاملا قابل دفاع و بسیار بعید است که موضوع دشواری باشد. اساسا در روابط بینالمللی معمول است که کشورها روی مذاکرات فیمابین اسم نمیگذارند و مقامات وقتی ملاقات میکنند، میتوانند هر نگرانیای که دارند، مطرح کنند. دلیلی ندارد که مذاکرات احتمالی بین ایران و آمریکا نیز از این قاعده مستثنا باشد.
مسائل فرعی
فرمت و زمانبندی مذاکرات و سندی که باید مبنای مذاکرات باشد، مهم است. درباره فرمت سؤال این است که مذاکرات احتمالی به طور دوجانبه انجام شود یا در قالب کمیسیون برجام و با حضور پنج کشور دیگر. درباره زمانبندی نیز با توجه به ضربالاجل انقضای قطعنامه ۲۲۳۱ در ۲۶ مهر و دوره دوماهه لازم برای مکانیسم ماشه، محتمل است که فرصت طرفین از حدود پنج ماه تجاوز نکند. درباره سندی هم که باید مبنای مذاکرات باشد، از هر جهت به سود ایران است که برجام چنین سندی باشد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 مهار تورم با ساماندهی بازارهای غیرمولد
✍️ عبدالمجید شیخی
بزرگترین مشکل اقتصاد ما این است که بخش غیرمولد بر بخش مولد غلبه پیدا کرده و حجم بخش غیر مولد بسیار بزرگ شده و در برابر بخش مولد تاکنون مرتباً سرکوب شده است.
دیگر مشکل این است که بازار بانکی را به حال خود رها کردهایم. بانکها در بازار بانکی خود نرخ تعیین میکنند و هزینه فرصت پول تعیین میکنند و این شبه ربا است. از مصادیق رهاشدگی بازار بانکی آن است که خلق اعتبار میکند. بانک خصوصی تشکیل دادیم، بانکها از منابع دولتی بانک مرکزی و هم از همدیگر اضافه برداشت دارند. خلق اعتبار از سوی بانکها از دیگر پیشرانهای تورم است که ضرورت دارد مهار شود. آزادسازی نرخ ارز از دیگر پیشرانهای موجود میباشد. نباید نرخگذاری ارزی به دست بخش غیرمولد باشد. این در حالی است که مهار تورم و رشد تولید عملا منجر به رفاه بیشتر و بزرگ شدن سفره مردم میشود. با توقف تورم شاهد رفاه بیشتر خانوارهای ایرانی خواهیم بود. به نظر میرسد دولت با اعمال سیاستگذاریهای درست میتواند نرخ تورم را کاهش دهد.
ضرورت دارد تا هدفگذاری و راهبردمان، کاهش نرخ تورم باشد. سیاستهای مقطعی هرچند اثرگذار است و بیانگر عملکرد مثبت دولت طی چندسال اخیر میباشد اماکافی نیست.
اخذ مالیات از فعالیتهای غیر مولد و قرار دادن مالیات و جرایم مالی سنگین برای کسانی که ارز در منازل خود نگهداری میکنند همه و همه منجر به کاهش و مهار نرخ تورم میشود. دولت باید به هیچ فردی اجازه ندهد با دلار مبادله کند و همه فعالین اقتصادی باید حساب ارزی داشته باشند و دارندگان ارز نیز ارزهای خود را به دولت بدهند و در عوض آن حواله ارزی دریافت کنند، ضمن اینکه پیمانسپاری ارزی نیز باید اجباری شود و هیچ صادرکننده حق نداشته باشد که به اختیار خود کاری در این زمینه با ارز آن هم ارز آزاد انجام دهد.
مطالب مرتبط