🔻روزنامه تعادل
📍 ایجاد بازار مشترک کشورهای در حال توسعه
✍️ حسن هانی‌‌زاده
یکی از موضوعاتی که طی روزهای اخیر در حوزه دیپلماسی کشورمان به وقوع پیوست و لازم بود درباره آن بیشتر بحث و تبادل نظر شود، سفر رییس‌جمهور کشورمان به مصر و مجموعه دستاوردهایی است که ممکن است در اثر این سفر متوجه ایران و منطقه شود. سفر آقای دکتر پزشکیان به مصر برای شرکت در اجلاس دی۸ در واقع در چارچوب رایزنی‌های مشترک این کشورها برای ایجاد یک شاکله منسجم از اقتصاد اسلامی قابل توجه و پیگیری است. در واقع کشورهای در حال توسعه به دنبال یافتن راه‌حل‌هایی هستند که از طریق آن بتوانند از ظرفیت‌های اقتصادی مشترک بهره‌برداری‌های موثرتری را صورت دهند. در این سفر علاوه بر طرح موضوعاتی اقتصادی و شکل‌گیری یک بازار مشترک اسلامی با حضور ۸ کشور در حال توسعه اسلامی سایر موضوعات منطقه‌ای و جهانی نیز مورد بحث قرار گرفت. آقای دکتر عباس عراقچی وزیر خارجه قبل از سفر آقای پزشکیان رییس‌جمهور ایران به قاهره در نشست کارای خارجه کشورهای دی۸ شرکت کرد و درباره مسائل منطقه به ویژه مساله سوریه و غزه بحث‌هایی با همتایان خود در چهارچوب کشورهای عضو این گروه داشت. پزشکیان سخنرانی مهمی درباره مسائل جهان اسلام به ویژه بحران سوریه، غزه و لبنان انجام داد و گفتمان مورد نظر جمهوری اسلامی را تشریح کرد. این نشست نقطه عطفی در مناسبات ارتباطی ایران و مصر ایجاد کرد و دورنمای روشن‌تری از بهبود روابط شکل داد. باید توجه داشت، ایران و مصر ۲کشور مهم و کلیدی در منطقه و جهان اسلام هستند و نزدیکی سیاسی و ارتباطی و اقتصادی آنها نهایتا به نفع منطقه و کشورهای اسلامی خواهد بود. در دیدار عبدالفتاح السیسی و پزشکیان، مساله توسعه مناسبات تهران و قاهره مروری شد و برنامه‌ریزی‌های لازم برای ارتقای سطح همکاری‌ها انجام شد. طی سال‌های اخیر رویکردی در میان سیاستمداران مصری ایجاد شده که مبتنی بر آن تلاش می‌شود، مناسبات ارتباطی با ایران از دفاتر حفاظت منافع به ایجاد سفارتخانه و تبادل سفیر ارتقا بیابد. سفر پزشکیان در واقع تلاشی برای پایان دادن به ۴۵ سال سردی روابط میان دو کشور و ایجاد فصل جدیدی در مناسبات ارتباطی و اقتصادی ایران و مصر است. با توجه با رخدادهای منطقه‌ای و تهدید رژیم صهیونیستی مبنی بر اینکه اهالی غزه را به صحرای سینا در مصر کوچ خواهد داد، مصر احساس خطر کرده و در قالب این اجلاس خواستار توجه کشورهای اسلامی به این موضوعات شده است. هر نوع کوچ مردم غزه به صحرای سینا به معنای سیطره بیشتر رژیم صهیونیستی به منطقه خواهد بود. از سوی دیگر مساله ایجاد یک بازار اسلامی قوام‌یافته دستور کار مهم دیگری است که در جریان سفر دکتر پزشکیان به قاهره در مذاکره با سایر کشورها درباره آن بحث شد. اجلاس دی۸ هم مانند سایر نشست‌های اینچنینی از ظرفیت‌های بالایی برخوردار است. این نوع اجلاس‌ها هر کدام رویکردهای خاص خود را دنبال می‌کنند.
۸ کشور اسلامی در نشست قاهره مساله تعامل سازنده اقتصادی، ارتباطی، تجاری و...بین کشورهای اسلامی را مدنظر قرار دادند. این ۸کشور هر کدام اقتصادهای قابل توجه و بزرگی دارند و از ظرفیت‌های بالایی در حوزه‌های انرژی، ترانزیتی، بازرگانی و...بهره‌مند هستند. کشور مصر با ۱۰۰میلیون نفر جمعیت و ایران با حدود ۹۰میلیون نفر جمعیت می‌توانند شاکله بازاری اقتصادی و تجاری را خارج از سلطه دلار در منطقه ایجاد کرده و از ارزهای بومی برای تعاملات اقتصادی خود بهره ببرند. ایجاد یک بازار بزرگ اسلامی با حضور این ۸کشور اثرات عینی بر بهبود اقتصاد این کشورها خواهد داشت و مدلی از توسعه روابط میان کشورها مبتنی بر اقتصاد ارایه می‌کند. سایر اجلاس‌ها و گروه‌های دی۸ و کشورهای ۲۰ و سازمان‌ها و مجموعه‌های بین‌المللی هستند که تعاملات خاص خود را با مورد توجه قرار دادن مسائل منطقه و بین‌المللی پیش می‌برند. معتقدم با پایان گرفتن این اجلاس، باید زمینه‌های شکل‌گیری بازار بزرگ اسلامی با حضور این ۸کشور و سایر کشورهای اسلامی دنبال شود تا زمینه خودکفایی بیشتر این کشورها از قدرت‌های جهانی و استقلال بیشتر در تصمیم‌سازی‌ها فراهم شود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بحران انرژی؛ درس‌های تاریخی از ایالات‌متحده
✍️ بهنام فلاح
سیاستگذاری در زمان بحران انرژی مانند راه‌رفتن روی لبه تیغ است. هر تصمیم می‌‌‌تواند سرآغاز مسیری جدید برای اقتصاد و جامعه باشد یا به عمیق‌‌‌تر شدن مشکلات منجر شود.
همچنین بحران‌های انرژی نه‌تنها فشارهای کوتاه‌‌‌مدتی بر اقتصاد وارد می‌کنند، بلکه اغلب از ضعف‌‌‌های ساختاری پرده برمی‌‌‌دارند که مدت‌‌‌ها نادیده گرفته شده‌‌‌اند. ایالات‌متحده به‌عنوان یکی از مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان بزرگ انرژی جهان، بارها در معرض بحران‌های انرژی قرار گرفته است. این بحران‌ها در طول تاریخ، دولت‌‌‌ها را وادار به اقدام کرده‌‌‌اند؛ اما آیا این اقدامات همیشه موثر بوده‌اند؟
نگاهی به تاریخچه قانون‌گذاری در دوران بحران انرژی نشان می‌دهد که بسیاری از سیاست‌‌‌های اتخاذشده، اگرچه در کوتاه‌‌‌مدت تسکین‌‌‌دهنده بوده‌‌‌اند، در بلندمدت خود به مشکلی دیگر تبدیل شده‌‌‌اند.

یکی از ‌‌نمونه‌‌‌های برجسته تاریخی، بحران نفتی دهه ۱۹۷۰ است. با آغاز تحریم نفتی از سوی کشورهای عربی، جهان غرب و به‌ویژه ایالات‌متحده با افزایش شدید قیمت‌ها و کمبود عرضه مواجه شدند. پاسخ دولت آمریکا به این بحران، کنترل قیمت‌ها بود. این سیاست، اگرچه به نظر می‌‌‌رسید فشار اقتصادی را بر مصرف‌کنندگان کاهش می‌دهد، اما در عمل مانع سرمایه‌گذاری در تولید داخلی نفت شد و انگیزه تولیدکنندگان برای افزایش عرضه را از بین برد.

نتیجه این تصمیم، گسترش وابستگی به واردات نفت و تشدید بی‌‌‌ثباتی در بازار بود. از سوی دیگر، تلاش برای سهمیه‌‌‌بندی سوخت و مدیریت توزیع، نه‌تنها موفقیت‌‌‌آمیز نبود، بلکه به افزایش بی‌‌‌اعتمادی میان مردم و دولت منجر شد.

این الگو در دیگر بحران‌های انرژی نیز تکرار شده است. در دوران جنگ جهانی دوم، سهمیه‌‌‌بندی سوخت برای تامین نیازهای نظامی، اگرچه در کوتاه‌‌‌مدت ضروری به نظر می‌‌‌رسید، اما زیرساخت‌‌‌های انرژی غیرنظامی را تضعیف کرد. در دهه ۲۰۰۰ نیز، با افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی، دولت به جای تمرکز بر اصلاحات ساختاری، یارانه‌‌‌های انرژی و معافیت‌‌‌های مالیاتی موقت را در پیش گرفت. این سیاست‌‌‌ها، گرچه در کاهش فشارهای فوری موفق بودند، اما به کاهش بهره‌‌‌وری انرژی و تعویق سرمایه‌گذاری‌‌‌های ضروری در زیرساخت‌‌‌های پایدار منجر شدند.
مشکل اصلی در سیاستگذاری دوران بحران این است که تصمیم‌گیری‌‌‌ها غالبا با نگاه مقطعی انجام می‌‌‌شوند. سیاستگذاران در تلاش برای کاهش سریع فشار‌های اجتماعی و اقتصادی، به اقدامات کوتاه‌‌‌مدتی روی می‌‌‌آورند که اغلب ریشه مشکلات را نادیده می‌‌‌گیرند. کنترل قیمت، سهمیه‌‌‌بندی و یارانه‌‌‌های موقت شاید در ظاهر راه‌‌‌حل‌‌‌های ساده‌‌‌ای به نظر برسند، اما تجربه نشان داده است که این اقدامات، مشکلات ساختاری مانند وابستگی به واردات، ضعف زیرساخت‌‌‌ها و کاهش بهره‌‌‌وری را عمیق‌‌‌تر می‌کنند.

از سوی دیگر، بسیاری از این بحران‌ها صرفا به دلیل شوک‌‌‌های خارجی نیستند. به‌عنوان مثال، در بحران نفتی دهه ۱۹۷۰، وابستگی آمریکا به واردات نفت نتیجه سیاست‌‌‌هایی بود که تولید داخلی را نادیده گرفته بودند. در بحران‌های بعدی نیز، فقدان ‌سرمایه‌گذاری کافی در انرژی‌‌‌های تجدیدپذیر و زیرساخت‌‌‌های نوین، آسیب‌‌‌پذیری سیستم را افزایش داد. این ضعف‌‌‌های ساختاری، مانند زخم‌‌‌هایی که به‌تدریج عمیق‌‌‌تر می‌‌‌شوند، در زمان بحران به‌وضوح آشکار می‌‌‌شوند.

با این حال، از دل این بحران‌ها می‌‌‌توان درس‌‌‌های مهمی برای آینده استخراج کرد. یکی از این درس‌‌‌ها، نقش بازار آزاد در مدیریت بحران‌های انرژی است. تجربه نشان داده است که مداخلات دولتی، مانند کنترل قیمت و سهمیه‌‌‌بندی، اغلب باعث اختلال در بازار می‌‌‌شوند و انگیزه تولیدکنندگان را کاهش می‌دهند. در مقابل، سیاست‌‌‌هایی که به بازار اجازه می‌دهند تا خود را تنظیم کند، می‌‌‌توانند در بلندمدت نتایج پایدارتری به همراه داشته باشند. به‌عنوان مثال، در بحران دهه ۱۹۷۰، اگر به جای کنترل قیمت‌ها، سرمایه‌گذاری در تولید داخلی نفت و انرژی‌‌‌های جایگزین انجام می‌‌‌شد، شاید اقتصاد آمریکا با سرعت بیشتری به ثبات می‌‌‌رسید.

علاوه بر نقش بازار، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌‌‌ها نیز از اهمیت ویژه‌‌‌ای برخوردار است. بحران‌های انرژی معمولا نشان‌‌‌دهنده ضعف در شبکه‌‌‌های توزیع، نیروگاه‌‌‌ها و فناوری‌‌‌های تولید انرژی هستند. به جای تکیه بر سیاست‌‌‌های کوتاه‌‌‌مدت، دولت‌‌‌ها باید منابع خود را به سمت توسعه زیرساخت‌‌‌های پایدار هدایت کنند. این زیرساخت‌‌‌ها، نه‌تنها بحران‌های فعلی را کاهش می‌دهند، بلکه از وقوع بحران‌های آینده نیز جلوگیری می‌کنند. یکی دیگر از درس‌‌‌های مهم این است که دولت‌‌‌ها باید به جای تلاش برای کوچک‌‌‌سازی، به دنبال افزایش بهره‌‌‌وری و کارآمدی باشند.

بسیاری از سیاست‌‌‌های مقطعی با هدف کاهش هزینه‌‌‌ها و کوچک کردن ساختار دولت انجام می‌‌‌شوند، اما این اقدامات اغلب به از دست دادن کنترل و کاهش توانایی پاسخگویی سیستم منجر می‌‌‌شوند. در مقابل، تمرکز بر افزایش بهره‌‌‌وری، هم هزینه‌‌‌ها را کاهش می‌دهد و هم ساختاری مقاوم‌‌‌تر برای مقابله با بحران‌ها ایجاد می‌کند.

پرهیز از سیاست‌‌‌های مقطعی و تمرکز بر اصلاحات ساختاری، یکی دیگر از درس‌‌‌های مهم است. به جای ارائه یارانه‌‌‌های موقتی، سیاستگذاران می‌‌‌توانند بر افزایش بهره‌‌‌وری انرژی تمرکز کنند. فناوری‌‌‌های جدید و راهکارهای نوآورانه، مانند انرژی‌‌‌های تجدیدپذیر و سیستم‌های ذخیره‌‌‌سازی، می‌‌‌توانند بخش بزرگی از نیازهای انرژی را تامین کنند و وابستگی به منابع سنتی را کاهش دهند.

در پایان، بحران‌های انرژی را می‌‌‌توان به آتشی تشبیه کرد که اگر به‌درستی مدیریت نشود، به‌سرعت گسترش می‌‌‌یابد و همه‌چیز را در مسیر خود نابود می‌کند. اما همین آتش، با مدیریت صحیح، می‌‌‌تواند به منبعی برای گرما و نور تبدیل شود. تاریخ سیاستگذاری انرژی در آمریکا نشان می‌دهد که بحران‌ها، اگرچه تهدیدی جدی هستند، اما فرصتی برای اصلاح و بازتعریف ساختارها نیز به شمار می‌‌‌آیند. برای استفاده از این فرصت‌‌‌ها، سیاستگذاران باید به جای واکنش‌‌‌های سطحی، نگاه بلندمدتی به مسائل داشته باشند و از گذشته درس بگیرند.


🔻روزنامه کیهان
📍 امید یک ضرورتِ استراتژیک؟!
✍️ جعفر بلوری
۱- «ویکتور فرانکل»، روانپزشک و عصب‌شناس مشهور اتریشی و بنیانگذار «معنادرمانی» در کتاب معروف خود یعنی «در جست‌وجوی معنی» از دوستی صحبت می‌کند که، به دلیل دیدن یک خواب، امیدوار شده است و این امید، تحمل بدترین شرایط قابل تصور برای بشر را، برای او «ممکن» کرده است. او خواب دیده بود که یک ماه دیگر، آزاد خواهد شد. فرانکل می‌گوید؛ حال دوستش در آن سلول که - زندانی‌ها گاهی از گرسنگی، گوشت هم‌سلولیِ مُرده خود را می‌خوردند - آن‌قدر خوب بود که، آن یک تکه نان خشکی را که گاهی دو روز یک‌بار به زندانی‌ها می‌دادند را هم نمی‌خورد، و از سر همان حال خوش، آن را به دیگران می‌داد. با نیروی بیشتری - نسبت به دیگران - کار می‌کرد و این امید، روی نحوه صحبت کردن و چهره لاغرش هم تأثیر خارق‌العاده‌ای گذاشته بود.
۲- «امید»، یکی از واژه‌های نسبتا پُرتکرار در چند سخنرانی اخیر رهبر معظم انقلاب بود. علاوه‌بر تکرار این واژه، کلیت صحبت‌های ایشان نیز، «امیدآفرین» بود. وقتی ایشان می‌گویند، حزب‌الله زنده است، حماس زنده است، پیش‌بینی می‌کنم یک مجموعه شرافتمندانه و قوی در سوریه مثل حزب‌الله لبنان روی کار بیاید و... ضمن تحلیل تحولات و شرایط، در حال امیدآفرینی نیز هست. رهبر انقلاب حتی به توبیخ کسانی که «امید» این مردم را به اشکال مختلف هدف قرار می‌دهند پرداخت. بنابر این، امید نه فقط در شرایط خاص که همیشه مهم و حیاتی است.
۳- به طور قطع، یکی از دلایل اصلی و مهم سقوط فوری دمشق، پای کار نبودن ارتش این کشور بود و یکی از دلایل اصلیِ پایه کار نبودن ارتش این کشور نیز «ناامیدی» فرماندهان و سربازان سوری بود. وقتی «امید» نباشد، کشوری که بیش از ۴۰ سال است، یکی از محورهای اصلی مقاومت بوده، ۱۱ روزه سقوط می‌کند. حتما مشکلات اقتصادی، تحریم‌های وحشیانه غرب، عدم انجام یک‌سری اصلاحات سیاسی و...در سقوط دمشق مؤثر بوده‌اند اما ما فکر می‌کنیم، مجموعه این عوامل در انتها، به «ناامیدی» ختم و همین ناامیدی نیز یک کشور و ملت را تبدیل به لقمه راحتی برای وحوش تکفیری و صهیونیستی می‌کند. ناامیدی، تیر خلاص است.
۴- حتما درباره بحران بزرگ آمریکا در دهه ۳۰ میلادی شنیده‌اید. آمریکا با یکی از بزرگ‌ترین رکودهای اقتصادی خود مواجه بود و خیلی زود بانک ملی این کشور اعلام ورشکستگی و تعطیلی کرد. به تبعِ آن و به دنبال سرازیر شدن موجی از مشکلات گوناگون اقتصادی و اجتماعی و... طبیعتا تمایل به چپ‌های مارکسیست نیز در جهان غرب افزایش یافت که خود این مسئله، برای غرب یک «خطر بزرگ» بود. خطر نازی‌ها و هیتلر، خطر فروپاشیِ جهانیِ لیبرالیسم و... نیز به این بحران‌ها اضافه شد.
دولت‌ها دست به کار شدند. آنها علاوه ‌بر استفاده از نخبه‌های عصر - به‌ویژه از نظریات جامعه‌شناس مشهور یعنی «تالکوت پارسونز»-روی رسانه‌ها، سلبریتی‌ها، هنرمندان و به طور کلی هر آن کسی که تاثیرگذار بود، سرمایه‌گذاری کردند. یکی از آن کارویژه‌ها که به این طیف سپرده شد، «امیدآفرینی» بود. در حالی که نخبگان مشغول یافتن و به‌کارگیری راه‌حل‌های خود بودند، در رسانه‌ها (از تلویزیون و روزنامه بگیر تا سلبریتی‌ها و...) مدام تولید شادی و امید می‌شد. چون بحران «همه‌گیر» بود، این امیدآفرینی‌ها خود به خود به «اتحاد» هم منجر می‌شد. سرانجام در اوایل دهه ۷۰ میلادی، به لطف همین امیدآفرینی‌ها و نظریات علمی مثل «نظریه ساختی کارکردیِ» پارسونز و مرتون و...آمریکا و اروپا از این بحران عبور کردند.
۵- ۱۴۰ روزی می‌شود که در کشور عزیزمان، مشکلاتی در حوزه‌های مختلف بروز کرده است. برخی از این مشکلات از قبل بوده‌اند و برخی هم نبوده اند - یا لااقل به این شدت نبوده‌اند - از آلودگی هوا بگیر تا رهاشدگی که در بازار ارز و غیر ارز، حس می‌شود. اینکه چرا این مشکلات تشدید شده‌اند، را می‌شود جداگانه بررسی کرد. از انتصاب‌های غلط تا انتخاب‌های اشتباه می‌توانند در بروز چنین شرایطی دخیل باشند. ما در این یادداشت فعلا با این «دلایل» کاری نداریم، چرا که موضوع این یادداشت، «امید» و اهمیت آن است. فقط در حد چند خط به یکی از این دلایل مهم اشاره کرده و می‌گذریم... با پیشرفت علوم مدیریتی، رفته‌رفته بهره‌برداری از نه فقط فرصت‌ها که، «تهدیدها» نیز مطرح و برخی حتی در آن تخصص پیدا کردند. به‌عنوان مثال، سردار شهید سلیمانی، جایی و در جمع رزمندگان می‌گوید فرصت‌هایی که در دلِ تهدیدهاست، در دلِ فرصت‌ها نیست. به شرطی که نترسیم و نترسانیم (نقل به مضمون). شاید استفاده از فرصت، هنر زیادی نخواهد اما قطعا، این هنر بزرگ یک مدیر است که بتواند، از دل تهدیدها، فرصت بسازد. کاری که سردار دل‌ها، در آن تخصص ویژه‌ای داشت. داعش یک تهدید بود اما سردار سلیمانی از دل آن، هم برای ایران عزیز عزت و محبوبیت ساخت، هم از آن نیروهای بسیج و نیروهای مردمی را در کشورهای منطقه سازماندهی کرد. اصولا کار مدیر، مدیریت بحران است. آن که مرتب در تریبون‌های رسمی اعلام کند، نمی‌توانیم که مدیر نیست!
۶- ما فکر می‌کنیم، در کنار مدیران و مسئولین کشور، «رسانه» نقش ویژه‌ای در تولید امید یا برعکس، پمپاژ ناامیدی دارد. تولید امید به معنای «چشم‌پوشیِ رسانه از معضلات و واقعیات تلخ» نیست. معنای «لزوم بررسی واقعیت‌ها» نیز، برداشتن ذره‌بین با هدف پیدا کردن یک لکه سیاه نیست. همین که رسانه‌ها صرفا روی اخبار سیاه تمرکز کنند تا اخبار مثبت دیده نشود یعنی، پمپاژ ناامیدی. کافی است به ماه‌های اخیر و اخبار و تحلیل‌هایی که طی این مدت از سوی طیف خاصی از رسانه‌ها منتشر شده است نگاه کنید!
۷- امید، نیرویی فراتر از چالش‌هاست. امید، صرفا یک احساس فردی نیست؛ سرمایه‌ای اجتماعی و ابزاری کاربردی برای پیشبرد امور به‌ویژه در شرایط سخت است. چه در داستان دوست ویکتور فرانکل، چه در تجربه کشورهای غربی در عبور از بحران‌های بزرگ اقتصادی و چه در تحلیل شرایط ایران، یک نکته به‌وضوح دیده می‌شود: امید، مرزی است میان ماندن و از پا افتادن است! کشور، رسانه یا مسئولی که امید را در مردمش حفظ کند، در سخت‌ترین شرایط می‌تواند راهی برای عبور از سخت‌ترین مشکلات پیدا کند. امید، نه‌تنها به مردم، بلکه به مدیران، نخبگان و رسانه‌ها نیز نیرو می‌بخشد. امیدآفرینی یک «وظیفه اخلاقی» و «ضرورت استراتژیک» است. بله! مشکلات واقعی هستند اما مواجهه با آنها بدون امید، ممکن نیست. پس وظیفه همه ما، از مسئولان گرفته تا رسانه‌ها و مردم، زنده نگه داشتن این چراغ است و این، رمز پایداری است. به قول رهبر انقلاب «زنده نگه داشتن روحیه امید در جامعه، راهی است برای مقابله با تمامی چالش‌ها و بحران‌ها» یا «بعضی‌ها خیال می‌کنند امیدآفرینی پنهان کردن ضعف‌ها است، خودفریبی است؛ نه، ضعف‌ها هم باید بیان بشود، اشکالی ندارد؛ امّا در کنار بیان ضعف‌ها بایستی امیدآفرینی هم بشود، آینده و افق روشن در مقابل چشم قرار بگیرد و نشان داده بشود. وضع ما بحمدالله وضع خوبی است. ما امروز باید این آیه‌ شریفه را در نظر بگیریم: «وَ لا تَهِنوا»، سست نشوید، «وَ لا تَحزَنوا»، اندوهگین نشوید، «وَ اَنتُمُ الاَعلَون»، شما برترین هستید، «اِن کُنتُم مُؤمِنین»؛ ایمان شما موجب علوّ شما است، موجب برتری شما است.»


🔻روزنامه همشهری
📍 روی دیگر تصمیم رفع فیلترینگ
✍️ محسن مهدیان
۲ اپلیکیشن رفع فیلتر شدند. تصمیم اجماعی شورای‌عالی فضای مجازی به جهاتی قابل دفاع است. یکی از اپ‌ها صرفا خدماتی است و دیگری فاقد ظرفیت لازم برای شبکه‌سازی‌ گسترده و آثار مخرب الگوریتم‌های فنی و حقوقی دیگر پلتفرم‌هاست.
اما روی دیگر این تصمیم عدم‌رفع فیلتر در دیگر پلتفرم‌هاست. توقف تصمیم‌گیری در این شورا حکایت از خردمندی و پرهیز از شتابزدگی دارد.
درباره پلتفرم چند نکته حائز اهمیت است که در این متن صرفا به ۳ملاحظه اساسی آن می‌پردازم.

یکم؛ شناخت خطا از ماهیت پلتفرم
برخی ساده‌اندیشانه تصور می‌کنند پلتفرم امتداد فنی رسانه‌های سنتی است و به همین دلیل وقتی سخن از پلتفرم می‌شود، نگران آزادی بیان می‌شوند. فارغ از اینکه همین گزاره نیز قابل بحث است و اساسا نام دیگر آزادی، رهایی نیست، اما نکته کلیدی این است که پلتفرم، توسعه رسانه‌های سنتی نیست. پلتفرم مثل بخشی از جغرافیا و زندگی حقیقی مردم است؛ یعنی مردم از پلتفرم صرفا خبر دریافت نمی‌کنند، بلکه آنجا زندگی می‌کنند؛ لذا احکام رسانه بر پلتفرم حاکم نیست.
با این مقدمه کوتاه باید گفت که ما در این‌دست پلتفرم‌ها دچار بی‌حاکمیتی هستیم؛ مثل اینکه در بخش‌هایی از کشور قانون حاکم نباشد یا قانون کشورهای دیگر حاکم باشد یا حاکمش جمهوری اسلامی نباشد. عوارض این خلأ حاکمیتی تکان‌دهنده است.
پلتفرم از ۲طریق شبکه‌سازی‌ و الگوریتم‌های فنی و حقوقی، ارزش‌ها و هنجارهایی می‌سازد که غیر از فرهنگ و هویت و حاکمیت مردم ایران است. این باگ پلتفرمی نه ایران، بلکه همه دنیا را نگران کرده و به همین دلیل است که آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی نسبت به این بی‌حاکمیتی نگران و دست‌به‌کار ایجاد محدودیت شده‌اند.

دوم؛ برداشت غلط از امنیت
یک تلقی رایج که بارها گفته شده، این است که فیلترینگ برای ایام آشوب است و وقتی آشوب نیست دلیلی برای محدودیت نیست. این خطا ناشی از این تصور است که اثر امنیتی پلتفرم را صرفا در ایام فتنه دیده‌اند؛ حال‌آنکه آشوب، نتیجه پلتفرم است و این ثمره پلتفرم و خروجی میدانی آن است که آشوب می‌شود. پلتفرم رسانه آشوب نیست؛ بلکه خالق آشوب است. آشوب ماه‌ها در ذهن ساخته می‌شود و تنها طی چند روز به کف میدان می‌رسد. ما تلقی نادرست و ناکافی‌ای از امنیت داریم. وقتی آشوب در ذهن شکل گرفت، تنها یکی از آثارش ناامنی در خاک است. ناامنی را دقیق ببینیم و از کف میدان رها شویم و به ذهن‌ها برویم.

سوم؛ بی‌اعتنایی به پلتفرم داخلی
توجه شود که پلتفرم با اپلیکیشن فرق می‌کند و از جایی که مخاطب سراغ اپ می‌رود، پلتفرم شکل می‌گیرد. برخی به اثر محدودیت در شکل‌گیری پلتفرم‌های داخلی توجه نمی‌کنند؛ بالاخره عده‌ای به هر دلیل ترجیح می‌دهند از پلتفرم‌های داخلی استفاده کنند. همین میزان اقبال ضروری است.
در هر صنعتی و در همه‌جای دنیا اگر قرار باشد تولید بومی ایجاد شود، باید مرزها کنترل شود. از این جهت محدودیت موجب شکل‌گیری پلتفرم بومی و توسعه دانش داخلی می‌شود؛ هرچند این دست تصمیمات نباید یکطرفه باشد، نباید به‌نحوی از پلتفرم‌های داخلی حمایت شود که سرنوشت صنعت خودرو را پیدا کنند؛ حمایت از پلتفرم باید مشروط و محدود باشد.
خلاصه تصمیم شورای‌عالی فضای مجازی از این ۳منظر هوشمندانه و قابل تقدیر است.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 آیا دولت چهاردهم می‌تواند توسعه صنعتی را عملی کند؟
✍️ مجید سلیمی بروجنی
در بین کشورهای بزرگ صنعتی، کمتر کشوری را می‌بینیم که سروکاری با نفت و گاز داشته باشد. نه آلمان، نه ژاپن و نه حتی کره‌جنوبی و سنگاپور هیچ‌کدام صاحب ذخایر غنی نفت و گاز نیستند. بخش تولید و صنعت در ایران طی یک سده گذشته با مصائب و مشکلات زیادی مواجه بوده است. از فقدان زیرساخت‌ها و کمبودها گرفته تا مداخلات زیاد دولت و توزیع رانت ارزی به نفع کالای خارجی و این روزها هم تحریم‌های کمرشکن، صنعتگران و تولیدکنندگان ایرانی را نیز در این دهه‌ها به دلیل سیاستگذاری‌های نادرست دولت و دستوری شدن کامل اقتصاد، اگرچه تلاش زیادی کردند اما نتوانستند به آنچه در نظر داشتند برسند. اقتصاد ایران دو بار در یک بازه زمانی ۶۰ساله با پدیده عجیبی روبه‌رو شده است. براساس این پدیده اقتصادی که آن را «بیماری هلندی» نام نهاده‌اند، یک کشور سرشار از صنایع طبیعی به دلیل اتکای بیش از حد به درآمدهای نفتی، در سایر بخش‌ها و به ویژه تولید و کشاورزی با کاهش بهره‌وری روبه‌رو می‌شود. اقتصاد ایران در پنج‌دهه اخیر به شدت به نفت عادت کرده است. اتکا به نفت ساختار اقتصادی ایران را منحرف کرده است. با افزایش درآمدهای نفتی، سهم بخش تولیدات کارخانه‌ای در تولید ناخالص داخلی از حدود ۲۰‌درصد در اوایل دهه۶۰ به زیر ۱۰‌درصد در دهه۹۰ کاهش یافت. افزایش ارزش ریال در دوره‌های افزایش قیمت نفت نیز واردات را ارزان‌تر و محصولات داخلی را گران‌تر کرد و به کاهش رقابت‌پذیری صنایع داخلی منجر شد. در این میان، سیاست‌های صحیحی برای خروج اقتصاد ایران از بیماری هلندی از سوی دولت‌های مختلف اتخاذ نشد. در واقع دولت ایران از طریق سیاست‌های گزینشی مختلف نقش مهمی در تداوم بیماری هلندی ایفا کرده است.
سال‌های طولانی است که سایه سیاست بر اقتصاد ایران سنگینی می‌کند و تولید، مهم‌ترین بازنده تصمیم‌های سیاسی بوده است. به سختی می‌توان مواردی را برشمرد که سیاستمداران در دو راهی‌های سخت، تولید را به خشنودسازی عمومی اولویت داده باشند. یک نمونه رایج، شیوه مواجهه دولت‌ها با ناترازی‌ها در حوزه انرژی مانند ناترازی بین تولید و مصرف برق بوده است. دولتمردان اغلب ترجیح داده‌اند کمبود برق را با قطع کردن برق کارخانه‌ها و نه مردم مدیریت کنند. در برنامه هفتم توسعه بر رشد ۸درصدی اقتصاد و بر رشد صنعت تاکید شده است. به اعتقاد کارشناسان هدفگذاری رشد ۸‌درصدی اقتصاد کشور مبنای کارشناسی ندارد. این مساله هم در برنامه چشم‌انداز ۲۰ساله مطرح و هم در برنامه‌های چهارم تا هفتم مدام بر آن تاکید شده و هیچ‌وقت محقق نشده است. در واقع می‌توان گفت رشد ۸درصدی اقتصاد کشور با شرایط موجود بیشتر یک آرزوست تا هدفگذاری کارشناسی چراکه هدفگذاری اقتصادی باید ابزار داشته باشد اما چون ابزار رشد ۸درصدی در اقتصاد کشور وجود ندارد از سال۱۳۸۴ تا به امروز این هدفگذاری تحقق پیدا نکرده است. در پاسخ به اینکه آیا دولت مسعود پزشکیان می‌تواند مسیر توسعه صنعتی کشور را در برنامه هفتم هموار کند هم باید گفت که همه دولت‌ها می‌توانند زمینه رشد اقتصادی بالا و مستمر را فراهم کنند و موانع و مشکلات را از مسیر اقتصاد کشور بردارند.
در این میان دولت چهاردهم وعده‌های خوبی داده اما مشخص نیست که این وعده‌ها را اجرا کند یا اساسا اراده‌ای اجرای آن را داشته باشد.
گذشته از این دولت فشارهایی را از بیرون تحمل می‌کند و این مساله می‌تواند مانعی جدی برای اصلاحات باشد اما در مجموع می‌توان گفت طی چند ماه گذشته علائم و نشانه‌های مهمی برای اصلاحات اقتصادی از سوی دولت دیده نشده است. مرحوم هاشمی و آقای خاتمی تلاش‌های بسیاری داشتند تا اقتصاد کشور از سیطره تفکرات کمونیستی رها شود ولی با آمدن محمود احمدی‌نژاد تمام تلاش‌هایشان نقش بر آب شد.
مشکل اصلی اقتصاد و سیاستگذاری‌های دولتی از تفکرات و اندیشه‌های کمونیستی و پوپولیستی نشات می‌گیرد. سرمایه اصلی کشورهای توسعه‌یافته سرمایه انسانی و اندیشه‌های آنان بوده است.
نفت تنها می‌توانست توسعه کشور را سرعت بخشد و مسیر صنعتی‌سازی ایران را هموار کند. چنانکه نروژ، امارات و قطر با حاکمان آینده‌نگر جایگاه خود را در اقتصاد منطقه و جهان محکم کردند.
در ایران نگاه درستی به اقتصاد وجود ندارد و دولت تصور می‌کند می‌تواند جایگزین مردم، تولیدکننده، بخش‌خصوصی و بازار باشد. از ژاپن و ویتنام گرفته تا چین کمونیست زمانی به پیشرفت و توسعه اقتصادی رسیدند که تفکرات اقتصادی‌شان را با دانش و علم روز تطبیق دادند و دولت دخالت دستوری نکرد. اقتصاد را نباید با کمیت سنجید بلکه باید آن را با ظرفیت‌ها و هزینه- فایده سنجید. باید بپذیریم که این بازار است که تعیین می‌کند کدام استراتژی درست است و دولت نباید به جای بازار تصمیم بگیرد. اقتصاد ایران گرفتار چرخه‌ای منحوس شده و ذی‌نفعان در این اقتصاد قدرت گرفته‌اند که نفعشان در عقب ماندن ایران است. ذی‌نفعانی که از این فضای غبارآلود غیررقابتی و بسته، منافع کلانی می‌برند و دغدغه‌هایشان نه‌تنها دغدغه ملی نیست بلکه بیشتر به دنبال منافع شخصی‌شان هستند.
متاسفانه دولت‌های ایران کار زیادی از دستشان برنمی‌آید و درگیر روزمرگی‌ها شده‌اند که اجازه نمی‌دهد نگاه بلندپروازانه‌ای به توسعه ایران داشته باشند. دولتمردان و حاکمان رویای ایران قدرتمند و بزرگ را در سر ندارند و به‌دنبال ایران قدرتمند منطقه نیستند.
حاکمیت برای خروج کشور از ابر بحران‌ها چاره‌ای به‌جز گشایش‌های اجتماعی ندارد و باید دخالت دولت در زندگی و کسب‌وکار مردم را کاهش داد و در عمل به مردم نشان داد که قرار است اصلاحات واقعی صورت پذیرد. باید تحریم‌ها را به نتیجه رساند. فضای کسب‌وکار باید قابل پیش‌بینی شود.
از بین بردن نااطمینانی‌ها باعث ترسیم چشم‌انداز می‌شود و نداشتن چشم‌انداز در حال حاضر بزرگ‌ترین مشکل جامعه و اقتصاد کشورمان است.


🔻روزنامه اعتماد
📍 احزاب سیاسی تابو یا ضرورت حل مسائل امروز کشور
✍️ زهرا نژادبهرام
در کشورهایی که نهادهای مدنی و احزاب سیاسی از سوی حاکمیت و مردم چندان به رسمیت شناخته نشده یا جدی گرفته نمی‌شوند، همواره راه گفت‌وگو و مذاکره برای حل مسائل اجتماعی با مردم با چالش‌های زیادی روبه رو است که بخشی از آنها در قالب اعتصابات و تجمع‌های مکرر و ... صورت می‌پذیرد. ضرورت حل مسائل اقشار مختلف در درون یک جامعه بدون آنکه بتوان به ابعاد مختلف آن توجه کرد، امکان‌پذیر نیست لذا این مهم نیازمند گفت‌وگو با نمایندگان رسمی و واقعی آنها است و گرنه هریک از افراد می‌توانند نمایندگی خود و یاشاید جمع محدودی را بر عهده داشته باشند. نهادهای مدنی قدرتمندی در عرصه سیاسی- اجتماعی فعال قادرند در برابر این پراکندگی‌های مسائل و انتظارات فرصت جمع‌آوری و ساماندهی را ایجاد کنند و بستر گفت‌وگوی حاکمیت و اقشار گوناگون را مهیا سازند. یقینا با این رویکرد، باب گفت‌وگو و حل مساله بهتر، صریح‌تر، سریع‌تر و دست‌یافتنی‌تر شکل خواهد گرفت. به عبارت دیگر تصویر کنونی جامعه موید این مهم است که گفت‌وگوی توده‌ای در طول سال‌های پس از انقلاب به رغم شکل‌گیری برخی از احزاب تنها راهکار گفت‌وگو با مردم بوده است و امروزه این روش نیاز به بازبینی بیشتری دارد تا بتواند پاسخگویی لازم را داشته باشد . در واقع بدون توجه به رویکرد سیاسی هر دولت، به نظر می‌رسد گفت‌وگوهای توده‌ای نمی‌تواند نیازهای جامعه را برطرف کند . برای رفع این مشکلات رویکردی دیگر از سوی حاکمیت برای بهره‌گیری از ظرفیت این نهادها مورد نیاز است تا با جدی گرفته شدن نهادهای سیاسی فرصت رشد و بالندگی را برای جامعه و نهادهای مدنی توأمان فراهم و تسریع کند. ایران کشوری متنوع از نظر فرهنگی و اجتماعی است و احزاب سیاسی نیز با عنایت به ضرورت‌های این تنوع در بستر‌های گوناگون قابلیت شکل‌گیری دارند. هم‌اکنون نزدیک به ۱۰۵ حزب شناسنامه‌دار و (۱) ۲۱ جبهه ثبت شده، در چارچوب نظام سیاسی کشور فعالیت می‌کنند که بخشی از آنها دارای فعالیت بیشتر هستند. امروزه فعال‌سازی احزاب سیاسی موجود و گشایش فرصت برای توانمند‌سازی آنها و به‌کار‌گیری نظرات آنها راهکاری شناخته شده درمیان همه کشورها است. و ایران نیز جدا از این نوع تجربه بشری نیست؛ لذا لازم است با اتکا به این تنوع فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی این نهادها جدی گرفته شود چراکه نیاز کشور برای گفت‌وگو با توجه به تنوع ذکر شده هنوز تامین نشده است. اگر احزاب سیاسی را براساس تعاریف رسمی از فعالیت نهادهای مدنی به عنوان واسط نهاد سیاسی و جامعه بدانیم این مهم درایران هنوز نتوانسته شکل لازم و کارکرد مطلوب را داشته باشد و یکی از جدی‌ترین دلایل آن بی‌توجهی از سوی ساختار سیاسی ایران نسبت به آنها است. در واقع اگر ظرفیت‌های سیاسی رسمی در جهت بازخوانی و توانمند‌سازی احزاب و تشکل‌های سیاسی برنامه‌ریزی لازم را می‌داشت، شاید امروز امکان گفت‌وگو و تعامل با اقشار گوناگون کشور در شرایط بهتری صورت می‌گرفت. این نوع نهادها به دلیل کارکرد مطلوب آنها در اداره کشورها، امروزه به عنوان راهکاری موثر برای رفع مسائل اجتماعی و سیاسی کشورهای جهان مورد توجه جدی است .در واقع مساله احزاب توانمند که قادر هستند، بخش بزرگی ازحل مسائل را نمایندگی کنند به عنوان راهکاری مطلوب در ساختار سیاسی کشورهای گوناگون با هرنوع ظرفیت خاص پذیرفته شده است. لذا توانمندی احزاب در داشتن برنامه، در اختیار داشتن گروه‌های تخصصی و جمع‌گرایی آنها از اقشار گوناگون که به نوعی نزدیکی فکری و رویکردی با اهداف آنها دارند.

ضمن آنکه قادر است به عنوان اتاق‌های فکر در ارایه راه‌کارهای حل مسائل کشور راه‌گشا باشد بستری برای تبیین برخی ابعاد مسائل جامعه که از دید عموم مردم دور مانده نیز می‌باشند؛ آنها درعین حال قادرند نیروهای متخصص و ماهر سیاسی برای اداره آینده کشور در بستر نهادهای انتخابی و انتصابی را تدارک ببینند . در ایران بعد از گذشت بیش از چهل سال از انقلاب و با توجه به متن صریح اصل ۲۶ قانون اساسی در رابطه با فعالیت احزاب و گروه‌ها که چنین آمده است: «احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته‌شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت »، نا‌با‌وری نسبت به نقش آنها و نادیده انگاری آنان، مبدل به رویه‌ای سیاسی شده است، که «دولتمردان » و « دولت زنان »تمایلی به عضویت یا وابستگی به احزاب سیاسی ندارند و آن را به عنوان نقطه ضعف فعالیت خود می‌شناسند.
در حالی که اگر آنها با توجه به کارکرد احزاب در کمک‌های مشاوره‌ای و گرد‌آوری نظرات گوناگون و ساماندهی مسائل کشور از آنان کمک بگیرند فرصت‌های زیادی را در ختیار خواهند داشت و احتمالا تلاش برای نادیده انگاری این نهاد برجسته بر آمده از تجربه بشری را آغاز نمی‌کردند .
دولت چهاردهم هم در مسیر سایر دولت‌ها مساله احزاب را ظاهرا جدی نگرفته و با واگذار کردن حل مسائل کشور به گروه‌های کارشناسی از نقش احزاب هر چند محدود برای ساماندهی به نظرات توده‌های مختلف مردمی و ارایه راهکارهای منطبق بر ظرفیت‌های موجود کشور دور مانده است . احزاب سیاسی به رغم همه نقاط ضعف و قوت همچنان بستری هستند که می‌توان با تقویت آن کارکردهای مطلوب مورد نیاز جامعه را از آن انتظار داشت !
اگر چه هم‌اکنون احزاب و جبهه‌های زیادی در کشور فعالیت دارند، اما به‌طور کلی دو جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب در کشور شناخته شده‌تر هستند . هر چند هر کدام از آنها دارای شعبه‌ها یا رویکردهای گوناگون نیز می‌باشند با این وجود فقط به صورت کلان مورد توجه نظام سیاسی و مردم قرار گرفته‌اند و نتوانسته‌اند جمع‌گرایی لازم در میان اقشار گوناگون را برای رسیدن به راهکارهای متناسب برای حل مسائل کشور تبیین کنند. از این رو ضروری است نظام سیاسی و دولت چهاردهم با نگاهی دیگر به احزاب و تشکل‌های سیاسی درصدد تقویت و توانمندی آنها بر آمده و از نظرات کارشناسی آنها بهره بگیرد، تا آنها بتوانند نظرات گوناگون اقشار مختلف جامعه را نمایندگی کنند و روش‌های گفت‌وگو را به صورت نهادمند‌سازی توسط آنها، در کشور ساری و جاری کنند . و گرنه هر از چند گاهی گروهی از اقشار مساله‌مند و مشکل‌دار که شاید دغدغه مشترک نیز داشته باشند برای حل مسائل خود مجبورند، تنها راهکار شنیده شدن را در خیابان جست‌وجو کنند .
اگر مشی دولت چهاردهم گفت‌وگو‌ی سازنده است، اگر مشی دولت چهاردهم وفاق است، اگر مشی دولت چهاردهم حل مساله با کمک مردم است، اگر مشی دولت چهاردهم نگاه برابر به همه اقشار و باور‌پذیری مسائل و مشکلات آنها است، چاره‌ای به جز پذیرش نهادهای موثر برای ساماندهی نظرات گوناگون ندارد تا بتواند با شنید‌ن صدای واحد و جست‌وجوی راهکار مشترک با آنها، نسخه بهبود را تهیه واجرا کند . دور شدن از احزاب سیاسی حتی با نقاط ضعف متعدد موجود در میان آنها به معنای نقطه قوت برای نظام سیاسی و دولت نیست؛ این رویکرد فقط احزاب و تشکل‌های سیاسی را در نظر مردم قابل اتکا برای حل مساله نمی‌کند و امکان ایجاد سکویی واحد برای جمع‌آوری نظرات اقشار گوناگون از طریق سکوهای متفاوت را حذف می‌کند! که یقینا آسیب آنها برای نظام سیاسی کشور بسیار زیاد است ! دور شدن از نگاه‌های امنیتی برای احزاب و تشکل‌های کشور، بستر مطلوبی برای نظام سیاسی در جهت روان‌سازی سیاست‌های اجرایی و تصمیم‌گیری‌ها‌ی خرد و کلان است .تجربه کشورهای گوناگون که دارای احزاب قدرتمند هستند و نظام سیاسی آنها این فرصت را به این نهادها داده، قابل تامل می‌باشد. اگر رییس جمهور پزشکیان گفت‌وگوی سازنده و وفاق را سرلوحه فعالیت خود در این دولت قرار داده برای رسیدن به مفهوم واقعی آن بایستی ظرفیت‌های مختلف کشور را تقویت کند. که بخشی از آنها احزاب و تشکل‌های سیاسی هستند. او با آنها قادر است بستر لازم برای گشودن راه گفت‌وگو با مردم را جست‌وجو کند .پس از این راه دور نماند و آن را تقویت کند !
به عبارت دیگر امروزه، گفت‌وگوهای توده‌ای‌گونه، برای اقشار گوناگون معنایی به جز به حاشیه رانده شدن مطالبات یا شاید نادیده انگاری مسائل آنها ندارد.
اما اگر احزاب سیاسی را به عنوان بستری برای تفاهم و تعامل با مردم در جهت رویکرد دولت برای وفاق همراه کنیم شاید بستر گفت‌وگوی سازنده معنا‌دار شود ! از این رو به رییس جمهور پزشکیان پیشنهاد می‌شود که احزاب سیاسی را تابو نداند که نزدیک شدن به آنها به معنای کاهش محبوبیت و مانعی در برابر وفاق ملی مورد نظر ایشان نیست، بلکه آنها را فرصت بداند و با تقویت آنها فرصت دسترسی به وفاق برای دولت چهاردهم را تسهیل کند.


🔻روزنامه شرق
📍 من به‌مثابه قانون
✍️ کامبیز نوروزی
‌این روزها بحث درباره قانون حجاب و عفاف و مقررات فیلترینگ فراوان است. اما اگر کمی دقیق‌تر نگاه کنیم، این دو موضوع را باید نماد وضعیتی ناگوار و بغرنج در نظام حقوقی و سیاسی ایران دید که سابقه‌ای طولانی دارد. وضعیتی که در آن قانون از معنا تهی شده و ‌ کارها را بهتر نمی‌کند هیچ، بدتر هم می‌کند. بیشتر از ۱۵۰ سال است که ایرانیان طلبی دارند به نام قانون. درست ۱۵۰ سال پیش، در ۱۲۵۳ بود که رساله «یک‌ کلمه» میرزا یوسف‌خان در ایران منتشر شد که در آن از ضرورت و فواید قانون سخن گفت.
میرزا یوسف به خاطر همین رساله و سخن‌گفتن از قانون، به زندان قجری افتاد و ستم‌ها کشید. مردم خسته از فقر، بیماری و فلاکت و ذله از شاه قاجار، شاهزاده‌ها، شازده‌زادگان، دوله‌ها و سلطنه‌ها که در هرکجای مملکت فرمان می‌دادند و هرکس هرجا قاضی و مجری بود و پوست مردم را می‌کند‌. موج قانون‌خواهی اما تا آنجا یپش رفت که جامعه آبستن با انقلاب مشروطه در ۱۲۸۵ اولین قانون خود را به دنیا آورد و نامش شد قانون اساسی مشروطه. باز هم قیل‌و‌قال‌ها شد. قجر نمی‌خواست تن به قانون بدهد. مجلس را به توپ بستند. روز از نو روزی از نو. رضاخان آمد. قجر را کنار زد و شد رضاشاه. قانون اساسی را هم به چیزی نگرفت. در عهد رضاشاهی قانون‌های فراوانی تصویب شدند؛ اما مجلس این دوران، جز در یکی دو دوره مجلس، رضاشاهی بود، نه مجلس ملی. قانون‌ها بودند که روی کاغذ می‌آمدند، ولی دست ارباب قدرت آن‌قدر باز بود که هر زمان خواستند، کاغذ قانون را پاره کنند. باز چنان شد که در عهد قجری بود؛ هر‌کس در هرجا حاکم مطلق شد. این بار فقط القاب عوض شده بود و شازده، دوله، سلطنه، والی و حاکم عنوان‌های دیگری گرفته بودند.

از قانون اساسی مشروطه یک نام بیشتر نماند و این رویه سیئه در دوران محمدرضاشاهی نیز‌ پیش رفت. قرار این بود که قانون وسیله‌ای برای حاکمیت ملت باشد، اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و قانون وسیله‌ای شد در دست ارباب قدرت برای سلطه بیشتر بر مردم. در ایران معمولا درک و تصور نادرستی از قانون وجود داشته است. شیوه قانون‌گذاری پیش و بیش از هر چیز به الگوبرداری‌های انتزاعی و ذهنی از حقوق فرنگ مختصر شد و جامعه و واقعیت‌های اجتماعی در قانون‌گذاری فراموش شدند. قانون‌گذار بسیار بیش از آنکه به نیازهای جامعه و خواست عمومی بیندیشد، به تمناها و خواسته‌های خود بها داده و سعی کرده آنها را به مردم امر و نهی کند. وقتی قانون با واقعیت‌ها سازگار نباشد، از دو سو می‌شکند.

یکی از طرف خود مجریان که خود را جای قانون می‌گذارند؛ مثلا وقتی برای اجرای یک کنسرت مقررات می‌گوید باید چندین و چند نهاد و سازمان مجوز بدهند، کار چنان از دست می‌رود که در یک شهر، فلان مقام رسمی یا غیر‌رسمی مانع از اجرای کنسرت می‌شود. مردم هم قانون را زیر پا می‌گذارند. قانونی که منطبق با نیازهای عمومی و خواست مردم نباشد، بی‌ارزش می‌شود و دچار شکستگی مادرزادی است؛ مثل قانون منع نگهداری ماهواره که از همان اول کسی برایش پشیزی ارزش قائل نشد و الان هم اگرچه روی کاغذ همچنان معتبر است ولی زنده‌زنده در سردخانه قوانین متروک یخ زده است. نه‌فقط در ۴۰ سال اخیر، بلکه در تمام دوره ۱۱۷‌ساله پارلمان در ایران، قانون‌گذاری بر همین پاشنه چرخیده است؛ اگرچه در این سال‌ها اوضاع وخیم‌تر به نظر می‌رسد. قانون وقتی جامعه را نبیند و نشناسد و به آن ارزش ندهد، دیگر قانون نیست، زور است و اعتبار عملی و احترامش را از دست می‌دهد. مردم از آن می‌گریزند و چه‌بسا گاهی گریز از قانون به ارزشی والا بدل شود.

مجریان هم می‌توانند به‌سادگی از قوانین غلط به نفع خود بهره‌برداری کنند و با کیسه‌های پر زر، پایه‌های قدرت خود را سفت‌تر کنند. وضعیت قوانین بودجه و قوانین توسعه و مقررات شرکت‌های دولتی و آمار قاچاق کالا و ‌سوخت، معاملات هنگفت پنهانی طلا و ارز و...‌ خیلی چیزها را روشن می‌کند. این شرایط گواه این است که قانون کار نمی‌کند که اگر کار می‌کرد، اوضاع چنین نبود. معلوم است قانون ذهنی و خلاف واقعیت کار نمی‌کند. اگر کرونایاب مستعان کار کرد، این قوانین هم کار می‌کنند. قانون کار نکند، آدم‌ها بی‌کار نمی‌نشینند؛ هر‌کس خودش می‌شود قانون‌گذار و مجری قانون خود. آنها که بیشتر قدرت دارند، بیش از دیگران به مقنن انفرادی بدل می‌شوند.تصورش را بکنید که در جاده هر راننده با خودرویش برای خود یک جور مقررات راهنمایی داشته باشد‌؛ در این جاده کامیون‌ها هم هستند، تریلی ۲۴‌چرخ هم هست که راننده آنها نیز با مقررات راهنمایی دلخواه‌ خود حرکت می‌کنند.


🔻روزنامه رسالت
📍 بوی کباب در مشام سیا!
✍️ محمدکاظم انبارلویی
۱- بلینکن، وزیر خارجه آمریکا در شورای روابط خارجی این کشور گفته است :
الف- ایران کشور قطبی شده است دو گروه بزرگ در مقابل هم ایستاده‌اند.
ب- تغییر رژیم از داخل ایران صورت می‌گیرد.
ج- آمریکا ۲۰ سال گذشته افراد متمایل به براندازی را توانمند کرده است.
قطبیدگی یا قطبی شدن مردم ایران یکی از آرزوهای دیرینه سرویس‌های امنیتی سیا ، موساد و سرویس انگلیس در ایران است. آن‌ها روی قومیت‌ها، مذاهب، برخی گروه‌ها و احزاب سیاسی طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب سوارند. اما نظام دانایی کشور در حوزه و دانشگاه و بصیرت مثال‌زدنی مردم هنگام فتنه‌انگیزی سرویس‌های دشمن، آن‌ها را پیاده کرده است. دشمن در هر دوره جنگ شناختی با تلفات سنگین مجبور به عقب‌نشینی شد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار با مداحان فرمودند:
- اصحاب شیطان دچار گزافه‌گویی و حرف مفت زدن شده‌اند.
- احمق‌ها بوی کباب شنیده‌اند.
- ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول کند زیر گام‌های خود لگدمال خواهد کرد.
۲- طراحان جنگ شناختی این روزها روی دوقطبی: دارا- ندار، بی‌حجاب - باحجاب، مذهبی - غیرمذهبی، مخالف فیلترینگ - موافق فیلترینگ و ... برخی مشکلات معیشتی متمرکز هستند هرچه زور می‌زنند نمی‌توانند شکافی ایجاد کنند تا در آن شیار و شکاف به زیست انگلی خود ادامه دهند.
دولت و ملت ایران متحد و یکپارچه است. قوای کشور در اوج وفاق و همبستگی با مردم هستند و چون کوه در برابر دسایس و شرارت دشمن ایستاده‌اند. مردم فهمیده‌اند قطبی‌زدایی متضمن پیشرفت کشور و حل مشکلات آن‌هاست.
رسانه ملی و رسانه‌های کشور با هوشمندی در این باره دیدگاه‌های مختلف را در برابر هم قرار می‌دهند. باب گفت‌وگو همیشه باز است تا جلوی دوقطبی‌های کاذب را بگیرند.
از دل گفت‌وگو، راه‌حل برای رفع مشکلات مردم بیرون می‌آورد.
۳- مردم ایران سه فتنه ۷۸، ۸۸، ۹۸ و ناآرامی‌های ۱۴۰۱ به بهانه حجاب را با هوشمندی پشت سر گذاشته‌اند. اکنون احساس می‌شود یک میدان جدید جنگ شناختی از سوی سرویس‌های دشمن در حال تدارک و تمهید است.
چندوجهی بودن این نبرد در حوزه رسانه، اقتصاد، فرهنگ و سیاست از ویژگی‌های مهم این مرحله از جنگ شناختی است. تمرکز دشمن روی نقطه‌ضعف‌ها و پنهان کردن پیشرفت‌ها و توفیقات نظام مشهود است.
راه‌حل ورود در این میدان، تقویت اتحاد ملی و انسجام اسلامی برای تولید روزافزون قدرت ملی است.
صحت‌سنجی اخبار و گزارشات و تحلیل‌ها؛ شرط بصیرت و هوشمندی و بیداری در چنین صحنه‌ای است.
دشمن امنیت ملی را هدف قرار داده است و برای تضمین تاجگذاری ترامپ در کاخ سفید در غرب آسیا برنامه دارد.
اعتماد به نهادهای رسمی و اطلاعاتی کشور متضمن افزایش آگاهی و سواد رسانه‌ای است. این یک اصل است باید به آن اهتمام داشت.
۴- فهم رئیس‌جمهور محترم جناب آقای دکتر پزشکیان از فضای باروتی منطقه و فضای آلوده به جنگ شناختی دشمن در داخل، یک فهم درست و واقعی است. برافراشتن پرچم اتحاد ملی و وفاق ملی توسط وی در پاسخ به شرارت‌های همیشگی دشمن است. هرکس این فهم را تخطئه کند باید در خیرخواهی او تردید کرد.
موفقیت دولت موفقیت همه است این یک واقعیت است نباید برخی در این فهم به بیراهه روند. نقد به کارکرد و عملکرد دولت و دستگاه‌های دولتی نباید کژراهه تولید شکاف بین دولت و ملت را طی کند. این مسیر بن‌بست و منطبق بر توطئه‌های جدید دشمن است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0