او میگوید این جوانان پرهیجان بودند و پای در زمین نداشتند. محمود احمدینژاد در ابتدای کار تردید کرد که به آنها پست وزارت بدهد، اما در مقام مشاور، آنها را به بدنه دولت تزریق کرد و این مشاوران جوان تبدیل به گزارشگرانی علیه مدیران شدند. آنها گرچه در دولت احمدینژاد نتوانستند به طور کامل خود را نشان دهند، اما در دولت رئیسی این بخت را یافتند که منصبها را اشغال کنند و در مقام جوان، با هدف تزریق نشاط، پستهای کلیدی را در دست گرفتند.
دولت رئیسی گرچه به پایان دوره اول نرسید، اما رای مردم به مسعود پزشکیان، در مقام منتقد وضعیت، نشانهای است که جوانان نو اصولگرا در کسب رضایت مردم توفیقی نداشتند. وگرنه چهره منتقد وضع موجود در مناظرات و برنامههای تبلیغاتی که تأکید داشت راه دیگری را خواهد رفت، بر سریر قدرت نمینشست.
اما با شکلگیری دولت پزشکیان، این بار نیز برخی با اسم رمز «جوانگرایی» سعی به تزریق برخی چهرههای دهه شصتی به بدنه دولت، به خصوص در بخش اقتصاد، داشتند. جوانانی که گرچه در دولت حسن روحانی رزومهای برای خود ساخته بودند، اما عملکردشان جای دولت مسعود پزشکیان در حالی فصل دوم فعالیت خود را سپری میکند که برخی از جوانان میدانداده در حال پلهکردن موقعیت فعلی به موقعیتهای بالاتر هستند. یکی از چهرههای دانشگاهی تعریف میکند که در ملاقاتی با یک مدیر دهه شصتی، بهصراحت از او شنیده که در ابتدای کار با دو توصیه روبرو شده است: «کار کن تا ماندگار شوی» و دیگر اینکه «بیش از کار، برندسازی نمای». او به این نتیجه رسیده که راه دوم برای بالا رفتن از نردبان قدرت، مؤثرتر است.
با چنین رویکردی، هنوز برخی تصور میکنند دهه شصتیها قرار است اقتصاد ایران را نجات دهند. در صدر دهه شصتیها میتوان به این چهرهها اشاره کرد:
جوان جویای در پیرترین بانک ایران
ابوالفضل نجارزاده با انتصاب به عنوان مدیرعامل بانک ملی ایران، بهعنوان فردی جوان و کمتجربه در عرصه بانکداری، وارد مسئولیتی حساس و پیچیده شده است. با توجه به پیشینه کوتاه مدیریتی او، مشخص نیست که آیا او توانایی لازم برای مدیریت یکی از بزرگترین و پیچیدهترین بانکهای کشور را داراست. بانک ملی ایران با چالشهای مالی و بحرانهای نقدینگی فراوانی روبهرو است که نیازمند مدیری با تجربه و آگاهی عمیق از ساختارهای پیچیده اقتصادی و بانکی است. چنین شرایطی ایجاب میکند که فردی با سوابق طولانیتر و توانمندی در حل مشکلات اساسی وارد میدان شود، نه فردی که هنوز در مراحل ابتدایی تجربه مدیریتی قرار دارد.
از سوی دیگر، عملکرد بانک ملی تحت مدیریت نجارزاده، در کنار مشکلات اقتصادی کلان کشور، میتواند تاثیر منفی بر اعتماد عمومی به سیستم بانکی بگذارد. این بانک در سالهای اخیر با مشکلاتی چون بدهیهای سنگین و سوءمدیریتهای مالی مواجه بوده است، و چالشها و بحرانهایی که بانک ملی با آنها دست و پنجه نرم میکند، نیاز به رهبری قوی و با تجربه برای عبور از آنها دارد.
علاوه بر این، در حالی که نجارزاده همچنان در صدر اخبار قرار دارد، یک شکایت جدی از او و همکارش غلامرضا پناهی، بهعنوان معاونان سابق عبدالناصر همتی در بانک مرکزی، به دیوان عدالت اداری ارائه شده است. کارکنان بانک مرکزی از این دو مقام ارشد به دلیل اخذ مصوبهای غیرقانونی در زمینه پاداشهای بازنشستگی شکایت کردهاند. طبق این شکایتها، این دو مقام با سوءاستفاده از جایگاه خود، از پرداخت کسورات معوقه به صندوق بازنشستگی خودداری کردهاند و با استفاده از مصوبهای رانتی، مزایای غیرقانونی بهدست آوردهاند.
ناظر کم سن سال برای بانک های ناتراز
"کار هر کسی نیست، کار بزرگ. این روزها واژه ناترازی در اقتصاد ایران بسیار شنیده میشود. از میان انواع مختلف ناترازیها، به باور بسیاری از اقتصاددانان، ناترازی بانکی یکی از مهمترین و پیچیدهترین مسائل است. این مشکل که محصول سالهای گذشته است، اکنون به یکی از چالشهای بزرگ اقتصادی کشور تبدیل شده و نیازمند توجه و راهحلهای اساسی است."در حالی که بسیاری از کارکشتگان تاکید دارند نمی تواند بدون حمایت های کلان از پس بانک های ناتراز بر آمد یک جوان کم سن و سال و کم تجربه که از خارج بانک مرکزی وارد این نهاد شده قصد دارد ناظر بانکی کشور باشد. فرشاد محمدپور که اکنون سکاندار نظارت بانک مرکزی است در همین مدت محدودی که بر سرکار آمده انتقاد اهل فن را به سوی خود جلب کرده به گفته آنها در دوره او بخش نظارت به شدت بزرگ شده و بسیاری از نیروی های جدید با ملاحظات کمتر حرفه ای وارد این نهاد شده اند. چند وقت پیش هم یک کانال خبری درباره او نوشت:
انتصاب فرشا محمد پور از ابتدا با انتقادات متعددی از سوی کارشناسان حوزه بانکداری همراه بود، چراکه بسیاری معتقد بودند وی از تجربه کافی برای تصدی این جایگاه حساس برخوردار نیست. بااینحال، انتقادها نادیده گرفته شد و امروز شاهد آن هستیم که عملکرد وی بهجای اصلاح نظام بانکی، به دغدغههای دیگری معطوف شده است.
بر اساس گزارشهای منتشرشده، در طبقه ۱۵ برج شیشهای میرداماد، یک اتاق استراحت اختصاصی برای این مقام ارشد در نظر گرفته شده است. چنین اقداماتی این پرسش را ایجاد میکند که آیا بانک مرکزی بهجای تمرکز بر مشکلات مردم، به اولویتهای شخصی و رفاهی برخی مدیران خود پرداخته است.
تازه کاری برای یکی از بانکهای بدهکار
محسن سیفی، مدیرعامل بانک صادرات ایران، در شرایطی مسئولیت این بانک را بر عهده گرفته که بانک با مشکلات جدی مالی و مدیریتی دست و پنجه نرم میکند. سوابق او در بخشهای مختلف بانکی، بهویژه در دورانهای بحرانی، همچنان نتوانسته چشمانداز روشن و مثبتی از تواناییهایش ارائه دهد. یکی از چالشهای اساسی بانک صادرات، بدهیهای کلان و بحرانهای نقدینگی است که نیازمند رهبری با تجربه و استراتژیهای روشن است. در حالی که بانکهای دولتی ایران با مشکلاتی چون فساد مالی و عدم شفافیت مواجه هستند، سوال اصلی این است که آیا سیفی توانسته در این زمینهها گامهای مؤثری بردارد؟
سیفی که پیش از این مسئولیتهایی مانند مدیریت در بانکهای مختلف را تجربه کرده، به نظر میرسد نتوانسته در برابر بحرانهای پیچیده اقتصادی و بانکی کشور واکنشهای مطلوبی نشان دهد. عملکرد او در حل مشکلات ساختاری بانک صادرات، بهویژه در زمینه نظارت و بهبود روابط داخلی، از جمله مسائلی است که نیاز به بررسی بیشتر دارد. در نهایت، موفقیت یا شکست سیفی در هدایت بانک صادرات میتواند بر اعتبار و جایگاه این بانک در نظام مالی کشور تأثیر مستقیم بگذارد.
انتصاب نابهنگام برای هنگام
یکی دیگر از جوانانی که در دولت کنونی پست گرفته، محسن بیگلربیگی است که سابقه عضویت در حزب ندای ایرانیان را دارد. انتصاب او به عنوان سرپرست پتروشیمی هنگام، با ابهامات زیادی همراه است. کارشناسان معتقدند این انتصاب به دلیل فشار وزیر نفت و کمک بیگلربیگی به رأی اعتماد مجلس برای وزیر نفت انجام شده است که نیازمند شفافسازی است. همچنین، این انتصاب برخلاف اظهارات محمدجواد ظریف، رئیس شورای راهبردی دولت، که گفته بود اعضای کمیته انتخاب وزرا نباید در وزارتخانهها پست اجرایی بگیرند، صورت گرفته است. علاوه بر این، در سال ۱۴۰۰، صلاحیت بیگلربیگی برای عضویت در هیئت مدیره پتروشیمی غدیر تایید نشده بود، اما اکنون او بهعنوان سرپرست پتروشیمی هنگام منصوب شده است. این تغییر موضع نهادهای نظارتی و عدم تطابق سوابق مدیریتی با نیازهای این صنعت حساس، سوالاتی جدی درباره شایستگی و کارآمدی او بهوجود میآورد.
مدیری جوان برای صنایع کوچک
ابراهیم شیخ یکی از چهرههایی است که در مقایسه با دیگر همنسلان دهه شصتی خود، بهویژه در بخشهای اجرایی، کمی بیشتر تجربه دارد. او بهویژه در حوزههای مدیریتی مانند سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (ایدرو)، مناطق ویژه اقتصادی و حتی شهرداری تهران فعالیتهای برجستهای داشته است. اگرچه برخی منابع به سوابق تدریس او اشاره میکنند، نکته جالب این است که بیشتر مسئولیتهای او بهنظر میرسد بر اساس فعالیتهای سیاسی و ارتباطات گستردهاش بوده تا بر اساس توانمندیهای فنی. او در دولت پزشکیان معاون صنایع عمومی وزارت صنعت، معدن و تجارت (صمت) شده است. معاونتی که مسئول نظارت و مدیریت بر بخشهای مختلف صنعتی کشور است و از کارکردهای مهم آن توسعه و تقویت صنایع کوچک و متوسط، تدوین سیاستهای تولیدی، و حمایت از ابتکارات صنعتی به حساب می آید. این معاونت همچنین در راستای ارتقاء بهرهوری و ایجاد هماهنگی بین سیاستهای صنعتی، نقشی کلیدی در رشد و پویایی اقتصاد کشور ایفا میکند.
کارنامه کاری شیخ بسیار متنوع و رنگارنگ است، اما سوالی که پیش میآید این است که چگونه فردی با مدرک دکترا از یک طرف به تدریس و از طرف دیگر به مدیریتهای مختلف در شهرداری و وزارت صنعت، معدن و تجارت پرداخته است؟ آیا او توانسته است این دو عرصه را با هم هماهنگ کند یا یکی را فدای دیگری کرده است؟ مسئولیتهایی همچون معاون منابع انسانی شهرداری تهران و ریاست هیات مدیره سازمان بازنشستگی، قطعاً نیاز به وقت و انرژی زیادی دارد که ممکن است بر کیفیت تدریس و یا سایر فعالیتها تأثیر گذاشته باشد.
این پرسشها و ابهامات بهویژه زمانی برجسته میشود که این نوع انتصابات و مسئولیتها، بیشتر بهنظر از فاکتورهای سیاسی و ارتباطات شبکهای حاصل شده باشد تا تجربه یا شایستگی فنی در حوزههای تخصصی.
غریبه ای در مغز صمت
سعید شجاعی با انتصاب به عنوان معاون برنامهریزی، نوآوری و هوشمندسازی وزارت صمت، یکی از چهرههای ناشناخته در عرصه اجرایی کشور است. با وجود داشتن تحصیلات عالی در مهندسی مکانیک و سوابق پژوهشی در مرکز پژوهشهای مجلس، اطلاعات موجود از او در فضای عمومی و رسانهای محدود است و کارنامه عملیاتی و اجرایی برجستهای ندارد. این کمبود اطلاعات میتواند موجب تردیدهایی در مورد تواناییهای واقعی وی در مدیریت و اجرای پروژههای نوآورانه در یکی از وزارتخانههای کلیدی کشور شود.
حساسیتهای این سمت بهویژه در زمینه نوآوری و هوشمندسازی صنایع کشور، تجربه و تخصص عملیاتی بیشتری را میطلبد. این حوزهها نهتنها نیازمند آگاهی عمیق از فناوریهای روز و برنامهریزی دقیق است، بلکه به توانایی در مواجهه با چالشهای عملیاتی و مدیریتی نیز بستگی دارد. جایگاهی که شجاعی تصاحب کرده، نیازمند تواناییهای اجرایی ثابت شده در پیادهسازی نوآوریها و تحولات دیجیتال در صنایع مختلف کشور است. در حالی که او سابقه پژوهشی دارد، اجرای موفق چنین پروژههایی در سطح وزارتخانهای نیازمند تجربه عملی بیشتری است که همچنان در کارنامهاش کمتر دیده میشود.
کیش پل سیاسی می شود؟
محمدجعفر کبیری در بهار ۹۶ ریاست بخش جوانان ستاد انتخاباتی روحانی را بر عهده داشت،دوره ای که محمد شریعتمداری ریاست ستاد روحانی را بر عهده داشت. او پس از انتخاب مجدد روحانی و رسیدن وزارت صمت به شریعتمداری مشاور او در این وزارتخانه شد ابان 97 کع شریعتمداری وزیر کار شد ردای معاونت بر تن کبیری نیز پوشانده شد. انصاف نیوز که اکنون سایت نزدیک به دولت پزشکیان است در آن زمان درباره او نوشته کبیری ۳۰ ساله به معاونت وزارت کار منصوب شد؛ انتصابی بدون یک روز سابقه، تجربه و تخصص یک هفته پس از این انتصاب و افشاگری انصاف نیوز دربارهی آقازادگی او، پدرش که معاون وزیر کشاورزی و رییس نظام مهندسی کشاورزی بود، کنار گذاشته شد اما معاونت کبیری پسر ادامه پیدا کرد.
در دوره اخیر هم کبیری بهعنوان گزینه وزارت تعاون در دولت چهاردهم مطرح بود، اما در نهایت نتوانست به ساختمان وزارت کار پا بگذارد. او در جریان جلساتی با گروه معروف به «روزنهگشا» وعده داد که در صورت حمایت این گروه از او، مناصب وزارتخانه را عمدتاً بین چهرههای جوان این گروه تقسیم خواهد کرد. با این وعدهها، به نظر میرسید که او قصد دارد از حمایتهای سیاسی برای پیشبرد اهداف خود بهرهبرداری کند، اما در نهایت پایش به وزارت کار نرسید. تا شانس خود را برای گردش دولتی در کیش ازمون کند.
اما باوجود گذشت زمان کم از شروع فعالیتهای او در این منطقه، امیدهای اولیه برای تحولی در کیش کمرنگ شده است. کبیری نشان داده که کیش را نه بهعنوان زمینی برای کار و توسعه اقتصادی، بلکه بهعنوان باندی برای پرواز در مناصب دولتی می بیند. این رویکرد باعث شده تا انتظارات اولیه بسیاری از فعالان اقتصادی و مردم محلی برای تغییرات مثبت، به سردی گراید.
هر گردی گردو نیست
در بسیاری از کشورهای اروپایی، استفاده از جوانان در پستهای کلیدی سیاسی و اجرایی یک رویکرد سیستماتیک و مبتنی بر شایستگی است. در آلمان، به عنوان مثال، وزیرانی مانند آنا لهنا برابک (وزیر محیط زیست که در سن ۳۹ سالگی به این سمت رسید) یا اولریکا فون دَر لاین (وزیر دفاع سابق که در ۵۳ سالگی به مقام کمیسیونر اتحادیه اروپا رسید)، برای تصدی پستهای کلیدی با توجه به تحصیلات علمی، تجربیات اجرایی و پیشینه فعالیتهای سیاسی خود انتخاب شدهاند. این افراد در پستهای پایینتر تجربههای متنوعی کسب کردهاند و مسیر شغلی آنها به طور تدریجی و اصولی پیشرفت کرده است. در این رویکرد، جوانان به تدریج مهارتها و تجارب لازم را برای برعهده گرفتن مسئولیتهای کلیدی کسب میکنند.
اما در ایران، مسئله بهکارگیری جوانان بهویژه در عرصههای سیاسی بیشتر به شعار "جوانگرایی" محدود شده است. بسیاری از چهرههای جوان در ایران با کمترین تجربه اجرایی و تنها به دلیل ارتباطات سیاسی یا شعارهای غیرعملی به پستهای کلیدی منصوب میشوند. برای مثال، برخی از وزیران و مدیران جوان در ایران که با وعدههایی چون "جوانگرایی" به مسئولیتهای اجرایی منصوب میشوند، به دلیل عدم تجربه کافی در مدیریتهای پیچیده و بحرانها، نمیتوانند نتایج قابلقبولی ارائه دهند. در واقع، در حالی که در اروپا جوانان با تجربه و تحصیلات آکادمیک و حرفهای مسئولیتهای مهم را بر عهده میگیرند، در ایران تجربه و تخصص اغلب از سوی روابط سیاسی و وابستگیهای حزبی فدای «جوانگرایی» میشود، که موجب ایجاد سوالات جدی در خصوص کارآمدی آنها میگردد.
این تفاوت در رویکردها نشان میدهد که در اروپا، جوانان به عنوان رهبران آینده و با شایستگیهای ویژه انتخاب میشوند، اما در ایران، استفاده از جوانان بیشتر به دلایل سیاسی و در برخی موارد بهعنوان یک استراتژی تبلیغاتی صورت میگیرد.
مطالب مرتبط