🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 قرعه فال به نام امارات
✍️ دکتر کامران کرمی
برخلاف انتظارها که عمان، قطر یا سوئیس را مامور تحویل نامه ترامپ به ایران میدانست، قرعه فال به نام امارات زده شد.
انور محمد قرقاش، دیپلمات بلندپایه اماراتی و مشاور دیپلماتیک شیخ محمد بن زاید رئیس دولت امارات عربی متحده، راهی تهران شد تا نامه رئیسجمهور آمریکا خطاب به مقامات ارشد ایران را تحویل سیدعباس عراقچی دهد.
قرقاش پس از دریافت نامه از سوی استیون ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه به تهران سفر کرد؛ سفری که بازتاب تغییرات جدید در صحنه پرآشوب خاورمیانه ظرف ماههای آینده است که نشانههای خود را ابتدا به ساکن در تغییر کانال میانجیگری بروز داده است. در سرمقاله پنجشنبه دو هفته گذشته با عنوان «میانجیها از راه میرسند»، اشاره شد که وضعیت مبهم پرونده هستهای و پتانسیل آن برای از کنترل خارج کردن وضعیت شکننده موجود، باعث خواهد شد در هفتهها و ماههای آینده و بهویژه ناظر بر بازه زمانی اکتبر ۲۰۲۵، فرارسیدن موعد اسنپبک، انگیزههای میانجیگران برای مدیریت روابط تهران و واشنگتن بیشتر شود.
این انگیزه بهویژه از سوی شیخنشینهای خلیج فارس بهعنوان همسایگان و حلقه اول محیط پیرامونی ایران دوچندان است؛ چه از زاویه ادراک تهدید و قرار گرفتن در خط اول منازعه و تنش میان ایران و آمریکا بهویژه اسرائیل و چه از منظر سیاست همسایگی و ورق زدن صفحه جدید در روابط با ایران پس از یک دوره تنش فزاینده. در این چارچوب پاسخ به سه پرسش حائز اهمیت است؛ چرا امارات برای این ماموریت انتخاب شد؟
این ماموریت مرتبط با صرف انتقال پیام است یا میانجیگری ابوظبی میان ایران و آمریکا را به دنبال دارد؟ و انگیزههای امارات برای ایفای چنین نقشی چیست؟ در پاسخ به پرسش اول باید گفت که انتخاب امارات معطوف به جایگاه ابوظبی در راهبرد خاورمیانهای دولت ترامپ است که همزمان نوعی تقسیم مسوولیت در مقوله میانجیگری و صلحسازی از سوی واشنگتن میان متحدان عرب خود را انعکاس میدهد.
همزمانی این ماموریت با ماموریت عربستان سعودی در میزبانی مذاکرات صلح اوکراین، بیانگر تبدیل شدن جنوب خلیج فارس به کانون دیپلماسی منطقهای با ابعاد بینالمللی است. ابوظبی و ریاض با توجه به ارتباطات شخصی رهبران خود با ترامپ، جایگاه ویژهای در سیاست کاخ سفید در خاورمیانه ایفا خواهند کرد.
اینکه این ماموریت جدید صرفا انتقال پیام است یا به مقوله میانجیگری مرتبط خواهد شد، هم باید تاکید کرد که با توجه به عدم قطعیتها و ابهاماتی که متوجه فضای منطقه است، مساله فراتر از انتقال پیام است. انتخاب شیخ انور محمد قرقاش، دیپلمات کارکشته و مغز متفکر سیاست خارجی امارات، نشان میدهد که ابوظبی صرفا تحویلدهنده نامه نیست، بلکه فراتر از آن نقش انتقال پیام و میانجیگری را بر عهده دارد؛ نقشی که با توجه به وزن و جایگاه سیاسی و اقتصادی امارات، این شیخنشین را برای ایران تبدیل به یک بازیگر موثر در حلوفصل اختلافات خواهد کرد؛ بهویژه که مناسبات تهران و ابوظبی ظرف چند ماه گذشته وارد فاز تعاملات نظامی نیز شده و طرفین را در وضعیت نوینی از همکاریهای دوجانبه و منطقهای قرار داده است. از این زاویه است که پاسخ به پرسش سوم، یعنی انگیزههای امارات از ایفای این ماموریت جدید، ناظر بر سه مولفه اساسی است.
مولفه اول اولویت توسعه اقتصادی در منطقه است که مقوله ثبات و امنیت را به یک متغیر حیاتی تبدیل میکند. در فضای بیثباتی و ناامنی کلان پروژه اقتصاد سیاسی شورای همکاری در خط مقدم تهدیدات قرار خواهد گرفت. مولفه دوم اضطرار همسایگی بین ایران و شورای همکاری است که با تجربه تصاعد تنش در یک دهه گذشته، ادراک و فهم جدیدی از ضرورت تعامل و همفکری میان ایران و بهویژه امارات و عربستان سعودی را نمایان ساخته است. و مولفه سوم هم گرایش به سمت تعادل و توازن در روابط ایران و آمریکا با انتخاب سیاست بیطرفی فعال است که بازتابی از بیاعتمادی به ایالات متحده بهعنوان تنها متحد امنیتی را بازگو میکند.
کوتاه سخن آنکه، همسایگان جنوب خلیج فارس خوانش جدیدی از تحولات منطقه بهویژه در ارتباط با سیاست همسایگی و اولویت اول دیپلماسی دارند که میتواند چراغ سبز تهران به این مسیر جدید را به دنبال داشته باشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اخبار امیدوارکنندهای در راه نیست
✍️ نادر کریمیجونی
بالاخره پس از گمانهزنیهای متعدد و ضدونقیض، تهیه و نگارش نامه از سوی دونالد ترامپ خطاب به مقامات کشورمان تایید شده البته مقامات جمهوری اسلامی ایران هیچگاه نگفته بودند که چنین نامهای نوشته نشده و آنچه ترامپ گفته، دروغ است بلکه گفته بودند که این نامه را دریافت نکردهاند. دونالد ترامپ هم هیچگاه نگفته بود که این نامه به دست مخاطب یا مخاطبانش رسیده بلکه او تاکید کرده بود که نامه نوشته و فرستاده شده است. با این حساب و چنانکه وزیر امور خارجه کشورمان دیروز و در حاشیه نشست هیات وزیران بیان کرد، اکنون باید منتظر فرستادهای از جانب یکی کشورهای عربی باشیم تا با نامه ترامپ بیاید و آن را تسلیم مقامات ایرانی کند. به همین دلیل هر یک از مقامات کشورهای عربی که از این پس وارد ایران شود، نگاهها به سویش دوخته خواهد شد تا بفهمند که آیا حامل نامه ترامپ هست یا نه.
اگر کمی به گذشته بازگردیم به یاد میآوریم که دستکم یکبار رهبری ایران از دریافت نامه ترامپ که توسط نخستوزیر ژاپن به ایران آورده شده بود امتناع کرد. در آن هنگام اگرچه از نخستوزیر ژاپن در تهران استقبال گرمی به عمل آمد ولی او نتوانست به ماموریتش که ایجاد همگرایی میان ایران و ایالاتمتحده است عمل کند. در دوره پیشین ریاستجمهوری ترامپ نیز تا آنجا که رسانهای شده و افکار عمومی از آن آگاه شدهاند، هیچ گفتوگوی مستقیم، غیرمستقیم یا مکتوب میان تهران و واشنگتن انجام نگرفت و هنگامی که ترامپ کنار رفت، ایران خود را برنده میدان اعلام کرد چراکه مقامات ایرانی تصریح میکردند که اسیر و تسلیم خواستهای ترامپ نشدهاند و او پس از اعمال این تحریمها و سختگیریها علیه کشورمان، کامیاب نشده است.
هنوز نامه ترامپ به تهران نرسیده و در دست مقامات کشورمان قرار نگرفته، مقامات ایرانی بهگونهای سخن میگویند که گویی مفاد نامه برایشان تشریح و توضیح داده شده است. همانطور که همگان شاهد بودند مقامات و رهبران ایرانی هیچیک از در آشتی با اقدام ترامپ بیرون نیامده و مواضع آنها، همگی مواضع مخالف با مذاکره و پذیرش شروط ترامپ بوده است. البته مهم است که این نامه چگونه و با چه شیوهای وارد ایران شود و برای رساندن آن به دست مقامات ایرانی چه راهکاری انتخاب گردد. یک شیوه آن است که ارشدترین مقام یک کشور عربی در سطح رییسجمهور کشورمان، به ایران سفر کند و مانند نخستوزیر ژاپن بخواهد این نامه را مستقیم به دست رهبری برساند. در این صورت با احتمال نسبتا زیادی میتوان پیشبینی کرد که رهبری مانند مرتبه گذشته حتی از پذیرش نامه هم سر باز زنند. در این صورت نامه اصلا دریافت نمیشود که دولت ایران بخواهد در مورد آن و مفادش موضع بگیرد، پاسخ دهد یا از خود واکنشی نشان دهد.شیوه دوم آن است که نامه نه در سطح مقامات ارشد که در سطوح پایینتر به مقامات کشورمان تسلیم شود. مثلا در دیدار فرستاده ویژه، وزیر امور خارجه و… کسی از کشورهای عربی به تهران سفر کند و ضمن مذاکره درباره مسائل روز و منطقه، نامه ترامپ را نیز به همتای خود تسلیم کند که در این صورت ممکن است نامه دریافت شود. این نکته نیز باید مورد توجه قرار گیرد که ممکن است به مقامات کشورمان دستور داده شود که در هر سطحی از پذیرش نامه ترامپ امتناع ورزند.
فرض بر این گذاشته میشود که نامه ترامپ توسط مقامات ایرانی- در هر سطحی- دریافت شود، در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد و چه چیزی تغییر خواهد کرد؟ در وهله اول این پرسش مطرح است که آیا ترامپ در نامهاش چیزهایی به جز آنهایی که بیان کرده، نگاشته است؟ ترامپ در فرمان خود برای برقراری تحریمهای حداکثری به صراحت مولفههای مهمی نظیر توقف برنامه هستهای، کاهش فعالیتهای موشکی، توقف فعالیتهای منطقهای و فرامنطقه و توقف حمایت از گروههای جهادی و مقاومت ضداسرائیلی را از ایران خواسته بود. حالا و در نامه
مکتوب شده آیا ترامپ از این مواضع عدول میکند و مثلا میپذیرد که ایران برنامه هستهایاش را به جای توقف، با آهنگ آهستهتری پیش ببرد؟ آیا مثلا واشنگتن در این نامه از مواضع پیشین خود کوتاه میآید و تداوم برنامه موشکی ایران را میپذیرد؟ در هیچیک از مفاد بیان شده در فرمان و مواضع اعلام شده ترامپ گمان نمیرود که در نامه تعدیل یا تخفیفی دیده شود. حتی برخی ناظران انتظار دارند که متن نامه ترامپ به مقامات ایرانی مقداری تحکیمآمیز نیز باشد چراکه این رویه ترامپ است که به حربههایی نظیر تحقیر و تخفیف متوسل میشود، همانطور که این اهرم را ترامپ در مورد کانادا و زلنسکی به کار گرفت. البته در این صورت انتظار آن است که نامه نگاشته شده حداقل همان اظهاراتی که ترامپ تاکنون بیان کرده و بر آن پای فشرده را منعکس کند.
اگر چنین باشد با احتمال زیادی میتوان پیشبینی کرد که ایران نامه ترامپ را رد میکند و حتی ممکن است از پاسخ دادن به آن هم خودداری ورزد. پیش از آنکه نامه ترامپ به دست مقامات جمهوری اسلامی در ایران برسد، مقامات ارشد ایران ابراز عقیده کرده و مخالفت موکد خود را برای مذاکره در شرایط تحمیلی و در موقعیت نابرابر اعلام کردهاند. آنان بهویژه بر این نکته تاکید میکنند که مذاکره با ایالاتمتحده باید شرایطی برابر داشته باشد و گفتوگوها بهگونهای نباشد که یک طرف متعهد طرف دیگر باشد، به خواستها و اراده او تمکین کند و دست آخر تنها حاصل و دستاوردش از مذاکره با ایالاتمتحده آمریکا، تنبیه نشدن باشد.
🔻روزنامه کیهان
📍 استکبار فرزندخوار
✍️ محمدهادی صحرایی
پس فرعون، قوم خود را سبکمغز یافت و آنان را فریفت و اطاعتش کردند، چرا که آنها مردمى منحرف بودند.۱
«اسم مذاکره را میآورند که «آقا! مذاکره چیز خوبی است»، انگار کسی مخالف با خوب بودن مذاکره است!... مذاکره با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد. دلیل: تجربه. در دهه ۹۰ نشستیم حدود دو سال با آمریکا مذاکره کردیم. دولت آن روز ما رفتند، آمدند، نشستند، برخاستند، مذاکره کردند، گفتوگو کردند، خندیدند، دست دادند، رفاقت کردند، همهکار کردند، یک معاهدهای هم تشکیل شد که در آن، طرف ایرانی خیلی هم سخاوت به خرج داد، خیلی امتیاز داد به طرف مقابل، امّا همین شخصی که حالا
سر کار است، این معاهده را پاره کرد.
قبل از او هم، همانهائی که این معاهده با آنها انجام گرفته بود به معاهده عمل نکردند؛ معاهده برای این بود که تحریمهای آمریکا برداشته بشود که برداشته نشد. مذاکره کردیم، امتیاز دادیم، کوتاه آمدیم، امّا نتیجهای را که مقصودمان بود به دست نیاوردیم؛ همین معاهده را هم با همه این نقصهایی که داشت، طرف مقابل باز خراب کرد، نقض کرد، پاره کرد. با یک چنین دولتی مذاکره نباید کرد؛ مذاکره کردن عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست».
اینها گزیدهای از بیانات رهبری در ۱۹ بهمن امسال است که مروری سریع، صریح و صحیح بر روند مذاکرات دولت اعتدالی با آمریکا در دهه ۹۰ است و در دیدار ۱۸ اسفندماه جاری هم دوباره مطرح و از زوایای دیگری به آن پرداخته و گفته شد که:«اصرار برخی از دولتهای قلدر برای مذاکره، به منظور حل مسائل نیست، بلکه برای تحکّم و تحمیل توقعات خودشان است. جمهوری اسلامی ایران قطعاً توقعات آنها را نخواهد پذیرفت.». روز گذشته هم آقا فرمود: «ما نشستیم چند سال مذاکره کردیم همین شخص مذاکره تمام شده کامل شده امضا شده را از میز بیرون انداخت پاره کرد... وقتی میدانیم عمل نمیکند چه مذاکرهای کنیم؟ بنابراین دعوت به مذاکره و اظهار مذاکره، فریب افکار عمومی است» و این آخرین مواضع رهبری در مورد مذاکره است که هم برای دوستان،
قابل فهم و انشاءالله برای دشمنان هم قابل درک باشد. در این تبیین، نه از آیه استفاده شده و نه از حدیث. کاملاً مبنای عقل معاش و همه فهم. حتی برای دلالهای دو قطبیساز که مفاهیم قبلی در مورد ممنوعیت مذاکره به دلیل دور بودن از شعور و ناموسی بودن موضوعات درخواست شده دشمنان برای مذاکره و به دور بودن از الفبای سیاست و غیرت، و عاقلانه و هوشمندانه و شرافتمندانه نبودن و... را متوجه نشدند.
این وجیزه به عمد، با فاصله چند روز از سخنان رهبر معظم برای تحلیل واکنشهای داخلی و خارجی تهیه شده و به این نتیجه رسیده که دلیل اصرار غرب و سکسکه و بهانه برخی سمپاتهای داخلی آنها برای نشانی غلط دادن و ترساندن مردم برای چیزی غیر از مذاکره است. نتیجه آخر، که در همین ابتدا میآید، این است که مذاکره معقول و منطقی، اگرچه خوب و پسندیده و مورد تأیید و تأکید است ولی مذاکرهای که به صورت عجیبی بر آن «پافشاری» میشود و با افزایش قیمت دلار و ارز و جنگ و... مردم را از مخالفت با آن میترسانند و گاهی رفاهیئت آنها را به گروگان میگیرند؛ بیشک از جانب آمریکاییها و متحدانش برای «جلو کشیدن مرز مطالبات جدید و توقعات ناحق» است و از جانب عوامل داخلی آنها به نظر میرسد به غیر از انجام مأموریتِ جنگ روانی، یک نوع
«رمز فرار» است.
در جمهوری اسلامی، مردم حاکم بر سرنوشت و مملکت خود شدند و با انتخاب هرکس که معرفی شده جریانات بزرگ سیاسی و فرهنگی کشور باشد، به شعار و منش آنها اعتماد میکنند و مدیریت کشور را به او میسپارند. روال بذل و بخشش بیش از ۷۰ درصدی خاک ایران به اجانب که توسط شاهان بیلیاقت قاجار و پهلوی انجام شد به پایان آمده و مردم با تمام توان از وجب به وجب خاکشان دفاع میکنند و شهید دادهاند و زجر کشیدند تا استقلال و آزادی آنها در سایه دین، در امان بماند. در این میدان، استکبار جهانی که از فلات بلند ایران بیرون شده است، هرجا که با سد پولادین اراده مردم متوقف میشود، برای نفوذ و تجدید نفس خود، نفوذیهای خود را فعال کرده تا با دوگانهسازی «مقاومت و معیشت»، یا «مقاومت و مذاکره»، یا «سایه جنگ با انتخاب رقیب» و...، راه ورود اسب تراوای دشمن را باز کنند.
گران شدن ارزاق و ارز اگرچه آزاردهنده است ولی ارتباط منطقی با مذاکره ندارد. ارزاق مردم از سیب و پرتقال تا گوجه و پیاز و تا پوشک و پوشاکی که در داخل کشور تولید میشود را با «مدیریت صحیح و غیرسیاسی» که برخی از آن در همین سخنرانی اخیر رهبری گفته شد، میتوان تأمین کرد. وقتی به جای انتخاب مدیران از میان اندیشمندان دانشگاه یا عالمان آگاه به بازار، که متعهد و متخصص هستند، از میان ستادهای انتخاباتی و احزاب حامی، انتخاب شوند معلوم است که ناترازیها بعد از سه سال دوباره برمیگردند. قطعی برقی که دولت اعتدالی با امضای توافقنامه اقلیمی پاریس به ایران تحمیل کرد هم توسط امثال همین مدیران به ارمغان آمد. با این تفاوت که قطع برق طولانی در آن دوره فقط در تابستان بود ولی اکنون- بدون توجه به تجربه موفق دولت مردمی شهید رئیسی که ناترازیها را با کمترین آسیب و رنج مردم و با جلوگیری از قطعی برق مدیریت کرد- اکنون و در دولت وفاق، به زمستان هم کشیده شده و به قول برخی بزرگان اصلاحات، ما را مضحکه عالم کرده است.
یکی دیگر از موفقیتهای چشمگیر دولت شهید رئیسی از بین بردن دوگانه غیرضروری اصلاحطلب و اصولگرا بود. دکتر رئیسی معتقد بود که مسببان وضع موجود آن زمان باید بروند نه مدیرانی که هم فکر او نیستند. در جریان فساد چای دبش، برخی با بیتقوایی تمام، ترک نظارت دو وزیر دولت سیزدهم را بهانهای برای هجمه به شهید رئیسی قرار دادند در حالیکه مکارانه واقعیت چگونگی معرفی فساد چای دبش، که نشاندهنده فسادستیزی دکتر رئیسی بود را کتمان کردند. اگرچه این فریاد دزد، دزد آنها برای فراری دادن از محاکمه کسانی است که در شش ماهه اخیر، بیسابقهترین افت ارزش پولی و گران شدن ارز را به مردم تحمیل کردند و انصافاً استیضاح او، هرگز جبران این خسران را نمیکند. محاکمه مسببین برجامی که خودشان گفتند دستاوردش «تقریباً هیچ» بوده هم بماند.
متأسفانه شعارها و سخنان خوب دکتر پزشکیان در مورد وفاق و همدلی، توسط برخی در لایههای پایینتر ایشان به گونهای وارونه پیگیری میشود. خالصسازی و یکدست نمودن مدیران که یادآور «انگیزیسیون» و نیز تسویه حزبی دوران اعتدال است و باعث اتلاف وقت و هزینههای کشور میشود، هرگز با شعار وفاق و نهجالبلاغه سازگاری ندارد. خود ایشان بفرمایند وفاقی که با استناد به آیات و روایات میگویند به معنی استفاده از مجرمین و معاندین و مسببین برجام و تسویه مدیران غیرهمسو با دولت و رزومهسازی برای کارنابلدان است؟ معلوم است که با این شرایط و مدیران بیابتکار و بیخلاقیت، ناترازیها تشدید میشود و مشکلات انباشته میگردد. مشاورین و کارشناسانی که به جای حل مشکلاتی که ریشه داخلی دارد، به دنبال مذاکره میگردند هم شاید از همین صنف باشند و کاسبانی باشند که در بدنه دولت خلیدهاند.
تجربه نشان داده هرگاه برخی در مدیریتشان، ناتوانی خود را میبینند، برای پوشش بیتدبیری، از مذاکره به عنوان «رمزفرار»
دم میزنند و حال آنکه میدانند تا وقتی «آمریکا، آدم نشده»، مذاکرهای انجام نخواهد شد. به چه دلیل؟ تجربه.
ما به آمریکا نزدیکتریم یا کانادا؟ یا اوکراین؟ یا آلمان؟ نفوذیها و دوتابعیتیها به آمریکا نزدیکترند یا شاه؟ یا صدام؟ یا مبارک؟
یا قذافی؟ یا... یا زلنسکی؟ آمریکا با این رفیقان گرمابه و گلستان خود چه کرد؟ ذلت زلنسکی، عاقبت عبرت آموز اعتماد به شیطان و نادیده گرفتن تجربه است. روشنفکرانی که به جای اندیشیدن فقط ترجمهها را تورق میکنند، محض رضای خدا برای یکبار هم که شده ببینند و بدانند که «آنچه فرزندخوار است، انقلاب اسلامی نیست، استکبار و جهان سلطه است» که قوم و پیروان خود را تحقیر میکند تا اطاعتش کنند وگرنه مرگ ذلتبار، مزد بندگی فرعونیان است.
🔻روزنامه همشهری
📍 چرا مذاکره با آمریکا گره تحریم را کورتر میکند؟
✍️ احسان صالحی
در نگاه اول، مذاکره برای رفع تخاصم است و بر همین اساس برخی معتقدند که حلوفصل مسئله تحریمها در گرو میداندادن به دیپلماسی و آغاز دور جدیدی از مذاکرات ایران-آمریکاست. با این حال، رهبر معظم انقلاب در بیانات روز گذشته خود این فرضیه را رد و تأکید کردند: «اگر هدف از مذاکره رفع تحریم است، مذاکره با این دولت آمریکا رفع تحریم نخواهد کرد، یعنی تحریمها را برنمیدارد؛ گره تحریمها را کورتر خواهد کرد و فشار را افزایش خواهد داد.»
محاسبه و برآورد رهبر معظم انقلاب از سرانجام مذاکره با آمریکا، متکی بر ۲ پایه اساسی است:
۱) تجربه مذاکرات برجام، ۲) هدفگذاری دولت آمریکا برای مقابله از طریق مذاکره.
تجربه نشان میدهد که مذاکره نهتنها باعث رفع تحریمها نمیشود، بلکه گره تحریمها را کورتر و فشار بر ایران را تشدید میکند. تجربه عینی و نزدیک برای این دیدگاه، قضیه برجام است. سال۱۳۹۱ سلطان قابوس، حاکم وقت عمان واسطه شد و درخواست کرد که ایران در موضوع هستهای با آمریکا وارد مذاکره شود. در آن مقطع یکی از حرفهایی که گفته میشد این بود که مذاکره را امتحان و تجربه کنید، چراکه ضرر نمیکنید. با آغاز مذاکرات برجام، رهبری در همان ماههای اول گفتوگوها (۱۳آبان ۱۳۹۲) گفتند این مسیر باذنالله به تجربهای ملی تبدیل خواهد شد. مذاکرات آغاز و چند سال رفتوآمدها و گفتوگوها به توافقی منتهی شد که حتی برای تحکیم آن، یک قطعنامه شورای امنیت هم تصویب شد اما نقض برجام از همان دولت اوباما آغاز شد (تمدید تحریم ویزا که تهدید علنی سرمایهگذاران برای حضور در ایران بود، از آشکارترین موارد نقض برجام بود). بعد از تغییر دولت اوباما و روی کار آمدن ترامپ و خروج او از برجام نیز همه تحریمهایی که بهصورت موقت تعلیق شده بود (و به غلط در داخل وانمود و تبلیغ شده بود که لغو شدهاند) بازگشت. اروپا هیچ کاری در مقابل این نقض آشکار نکرد و فقط برای بیش از ۲سال کشور را به بهانههایی همچون اینستکس معطل کرد. حتی با شکست ترامپ در انتخابات و روی کار آمدن بایدن، با آنکه برجام محصول دولت دمکرات و بازگشت به برجام نیز جزو شعارهای انتخاباتی بایدن بود، آمریکا به بهانههای واهی، از بازگشت به برجام طفره رفت. ضرری که کشور از این فرآیند دید، این بود که ما به تعهدات خود عمل کردیم و تواناییهای هستهای خود را کاهش دادیم، اما فشار تحریمها بیشتر شد. طبیعی است که هیچ عاقلی برای تکرار تجربه ضرر پیشقدم نمیشود؛ آنهم وقتی طرف مقابل کسی است که حتی اعتماد متحدان سنتی آمریکا را از اروپا تا کانادا از دست داده است.
اما پایه دوم استدلال مخالفت جمهوری اسلامی با مذاکره آمریکا ناشی از این مسئله است که هدف آمریکا از مذاکره، نشاندن ایران پای میز پذیرش و امضای حکم تضعیف اساسی کشور ماست.
چهرههای شاخص سیاست خارجی آمریکا از هر دو حزب در چندماه اخیر به صراحت گفتهاند که علت توصیه آنها به انتخاب مسیر دیپلماسی در قبال ایران، ناکارایی سایر روشهای مقابله است. آنها میگویند ایران بر اثر تحولات منطقه ضعیف شده اما با وجود این، هنوز اقدام نظامی، براندازی و تحریم برای مهار ایران کارا نیست؛ چراکه اقدام نظامی برای ضربه به تأسیسات هستهای ایران باعث نابودی کامل برنامه اتمی ایران نخواهد شد بلکه موجب میشود این برنامه بهسرعت به سمت پنهانی و تسلیحاتیشدن سوق پیدا کند. همچنین گزینه براندازی در دسترس نیست و با توجه به شکست پیاپی انواع مدلهای آشوب در ایران، زمینهای برای آن وجود ندارد. تحریمها نیز با وجود فشاری که به ایران وارد کرده، نتوانسته برنامههای هستهای، دفاعی و منطقهای ایران را تقویت کند، ضمن اینکه ایران راههای کاهش آثار تحریم را فراگرفته است.
بنابراین هدف مشخص طرف آمریکایی از مذاکره در عین تهدید به اقدام نظامی، به وضوح زمینهسازی برای مهار ایران از طریق تحمیل خواستههای زورگویانه در موضوع هستهای و تسری آن به سایر حوزههای قدرت ایران است. ترامپ نیز این جمله را در مصاحبه اخیر خود با فاکسنیوز به زبان آورد و گفت: «ما میتوانیم با ایران توافقی انجام دهیم که به اندازه دستاوردی که با گزینه نظامی بهدست میآوریم، برای ما خوب باشد.»
اگر چنین میز مذاکرهای برپا شود و ایران به تحمیلهای آمریکا تن دهد، نتیجه آن تضعیف بیشتر کشور خواهد شد و اگر ایران با زیادهخواهیها مخالفت کند، با قدرت تبلیغاتی امپراتوری رسانهای غرب، زمینه برای توجیه فشارهای بیشتر به ایران فراهم میشود؛ درحالیکه اکنون، آنکه دست بالا را دارد و آنکه در برابر نقض عهد آمریکا در برجام مدعی است، ایران است.
بنابراین مذاکره با آمریکا در این شرایط، در چارچوب راهبرد دیپلماسی زیر سایه جنگ (یا توافق یا جنگ) است و هدف از آن تحقق تحمیل بیشتر یا تحریم بیشتر خواهد بود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 اقتصاد در اغما نوروز در سکوت
✍️ قادر باستانیتبریزی
با نزدیک شدن به سال نو، شهرها با نمادهای عید رنگ تازهای گرفتهاند. خیابانها بوی بهار میدهند و تقویم به لحظهای نزدیک میشود که امید به یک آغاز تازه را زنده میکند، اما پشت این همه رنگ و نور، چهرههای خستهای را میبینیم که بیش از همیشه نگران روزهای پیشرو هستند. مردمی که امیدشان به نقطهای رسیده است که لابد آرزو میکنند اوضاع از این بدتر نشود. آنها در کشاکش دشوار زندگی، چشم به راه تغییرات واقعی هستند. بازار هم که بروید، شلوغ است، اما شور و حال همیشگی را ندارد. قیمتها گران و جیبها خالی است. مردم آرام و محتاط خرید میکنند، قیمتها را میسنجند و گاهی فقط عبور میکنند. گرچه هزینهها بالا رفته، اما هنوز هم امید به بهبود در نگاهشان دیده میشود. آنها تلاش میکنند در این روزهای سخت، حال و هوای عید را برای خود و خانوادههایشان زنده نگه دارند. مراکز خرید آنچنان که باید پررونق نیستند، اما زندگی ادامه دارد. برخی با برنامهریزی دقیق و صرفهجویی تلاش میکنند سال جدید را با آرامش بیشتری آغاز کنند، در حالی که برخی دیگر در رفاه بیدغدغه به استقبال نوروز میروند. شکاف اقتصادی همچنان پابرجاست و گاهی عمیقتر هم میشود. در چنین شرایطی، مردم مدام با اخبار فساد و ناکارآمدی مواجه میشوند؛ اخباری که انگار به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده و اعتماد عمومی را خدشهدار کرده است. با این حال، جامعه همچنان ایستاده و امید به تغییر را از دست نداده است. مردم باوجود تمام سختیها، همچنان برای آیندهای بهتر تلاش میکنند. آنها چشم انتظار تصمیمات و اقداماتی هستند که بتواند بار مشکلات را سبکتر کند و عدالت و رفاه را به زندگیشان بازگرداند. امید، هر چند کمرنگ، اما هنوز زنده است. تاریخ نشان داده که در دورههای سختی، مردم زمانی این دشواریها را تاب میآورند که بدانند مسیر پیشرو به سوی آیندهای روشن و اهدافی بلندمدت است.
نمونه بارز آن، ایستادگی مردم تبریز در دوران استبداد صغیر بود. مشروطهخواهان یکسال در محاصره ماندند، گرسنگی کشیدند و حتی یونجه خوردند، اما چون باور داشتند که مبارزهشان برای آزادی و حقوق ملت است، تسلیم نشدند.
اما امروز شرایط متفاوت است. بخشی از مردم دلیل چندان مشخصی برای تحمل این سختیها نمیبینند، بهویژه وقتی شاهد گسترش نابرابریها هستند. برخی از تحریمها سود میبرند و ثروتشان روزبهروز بیشتر میشود، در حالی که اکثریت جامعه زیر بار مشکلات اقتصادی خم شدهاند. آنچه بیش از پیش به چشم میآید، ناکارآمدی در مدیریت بحران و افزایش رانتخواری است. در این میان، جامعه نیازمند سیاستهایی شفاف و تصمیماتی است که امید را احیا کند و عدالت را به مسیر خود بازگرداند.
درسهایی که از تاریخ میتوان گرفت، روشن است. دوران فتحعلیشاه قاجار، زمانی که ایران درگیر جنگهای طولانی با روسیه بود، نشان داد که تصمیمات احساسی و عدم توجه به واقعیتهای سیاسی و اقتصادی، چه عواقب سنگینی دارد. اگر خردورزی جایگزین هیجان و تبلیغات سیاسی میشد، شاید آن جنگها که نتیجهای جز ضعف بیشتر ایران نداشت، هرگز رخ نمیداد. امروز نیز نیاز به همان خردورزی داریم. نباید تصمیماتی بگیریم که کشور را در مسیرهای غیرقابل بازگشت قرار دهد.
این روزها، مردم از مسوولان خود انتظار دارند که اولویت را به بهبود معیشت عمومی بدهند، عدالت را در توزیع ثروت رعایت کنند و راه را بر فساد اقتصادی ببندند. تصمیمات کلان کشور باید بر اساس منافع ملی و نیازهای عمومی اتخاذ شود، نه صرفا برای گروههای خاص. تنها در این صورت است که امید به آینده احیا میشود و مردم میتوانند نوروزی واقعی را جشن بگیرند.
مدل اقتصادی کنونی دیگر پاسخگوی نیازهای جامعه نیست. کاهش قدرت خرید دولت، فساد سیستماتیک و بحران اقتصادی، موجب تضعیف ساختارهای حمایتی و فروپاشی شبکههای توزیع رانت شده است. این وضعیت نهتنها پایگاه اجتماعی دولت را متزلزل کرده، بلکه به فرسایش اعتماد عمومی و بحران مشروعیت دامن زده است. در چنین شرایطی، بازسازی رابطه حکومت و مردم ضروری است و این مهم، تنها با اصلاحات جدی و سیاستهای شفاف محقق خواهد شد.
یکی از راههای ایجاد ثبات و بازگرداندن امید، بازتعریف قرارداد اجتماعی است. در گذشته، توزیع رانت ابزاری برای کسب رضایت سیاسی و حفظ انسجام اجتماعی بود، اما امروز این مدل کارایی خود را از دست داده و نیازمند اصلاحی بنیادین است. تجربه تاریخی نشان داده که چنین قراردادهایی، در مقاطعی خاص توانستهاند بحرانهای اجتماعی را مدیریت کنند، اما اگر این فرآیند نهادینه نشود و در مسیر عدالت و شفافیت قرار نگیرد، نمیتواند به راهکاری پایدار تبدیل شود. اکنون زمان آن رسیده که به جای راهحلهای موقت، سیاستهایی پایدار و عادلانه در پیش گرفته شود.
در گذشته، توزیع رانت در فضایی کنترل شده و با هدایت چهرههایی چون هاشمیرفسنجانی، به حفظ اتحاد سیاسی کمک میکرد، اما امروز با شکافهای عمیق میان جریانهای سیاسی و اولویت یافتن منافع گروهی بر مصالح عمومی، این مدل دیگر کارآمد نیست. در نبود شخصیتهایی که توان مدیریت این فرآیند را داشتند، خطر آن وجود دارد که راهکارهای پیشین نهتنها اثرگذار نباشند، بلکه نتایجی غیرمنتظره به همراه داشته باشند.
اکنون نظم اجتماعی و سیاسی کشور شکنندهتر از گذشته شده و بیاعتمادی رو به افزایش است. بازنگری در مدلهای توزیع امتیاز و بازسازی پیمان اجتماعی ضرورتی انکارناپذیر است تا ثبات و همگرایی دوباره شکل گیرد. تحویل سال ۱۴۰۴ فرصتی برای بازنگری در رویکردهای گذشته است. راه برونرفت از بحرانها، بهبود حکمرانی، تقویت فرهنگ گفتوگو و امیدآفرینی است. در جامعهای که تشکلهای صنفی و احزاب سیاسی واقعی حضور موثری ندارند، نمایندگی مردم مخدوش و گفتوگو ناممکن میشود. رفع این موانع، نخستین گام برای عبور از بحرانهاست. باید امید داشت که تصمیمگیران راهی برای کاهش فشارهای اقتصادی بیابند. مردم ایران شایسته زندگی بهترند و انتظار دارند صدایشان شنیده شود. امید که سال جدید، آغازی برای تغییرات مثبت باشد.
امید، اگرچه در میان دشواریها کمرنگ شده، اما هنوز زنده است. آینده را نمیتوان با تصمیمات کهنه و سیاستهای ناکارآمد ساخت. اگر ارادهای برای تغییر باشد، مردم نیز برای ساختن فردایی بهتر همراه خواهند شد. نوروز ۱۴۰۴ فرصتی برای بازنگری است؛ فرصتی که اگر از دست برود، شاید دیگر بازنگردد.
🔻روزنامه ابتکار
📍 فراموشی فرهنگی
✍️ آرین احمدی
آنقدر که این روزها درگیر اخبار و مسائل اقتصادی و سیاسی هستیم ، کم تر به مسائل و چالش های فرهنگی توجه می کنیم ، و این عدم توجه تنها مختص به یک طبقه خاص جامعه نیست و متاسفانه بسیاری از اقشار جامعه به دلیل دغدغه های اقتصادی و کاری دچار بی تفاوتی در مسائل فرهنگی شده اند و یا این که مسائل فرهنگی اصولا در اولویت های اصلی آن ها نیست. روابط انسان ها این روزها بیشتر متاثر از مسائل مالی است تا مسائل فرهنگی ، به طور مثال کم تر این روزها در ازدواج ها به مسائل فرهنگی و اختلافات فرهنگی توجه می شود و گویی داشتن پول و رفاه تمام مسائل و اختلافات فرهنگی را به ظاهر از بین می برد و یا پدر و مادرها کم تر در تربیت فرزندان خود به مسائل فرهنگی آن ها توجه می کنند و بیشتر تمرکزشان به آموزش مهارت ها و کسب علم و البته ثروت فرزندانشان است و بسیار موارد دیگر که نشان دهنده آن است که این روزها فرهنگ و دغدغه های فرهنگی در ضعیف ترین و کم رنگ ترین حالت ممکن خود در میان بسیاری از اقشار جامعه قرار دارد ، موضوعی که با وجود تعداد بسیاری از سازمان ها و مراکز فرهنگی فعال در کشور که اتفاقا بعضا بودجه های کلانی هم به آن ها اختصاص داده می شود ، بیشتر تعجب برانگیز می شود. متاسفانه پایین آمدن حساسیت های فرهنگی در جامعه باعث ایجاد نوعی ابتذال فرهنگی در بسیاری از عرصه های اجتماعی شده است از سینما و فضای مجازی گرفته تا رفتارهای سازمانی و روابط اجتماعی ، همگی این روزها کم و بیش با ابتذال فرهنگی مواجه هستند . البته باید توجه داشت که جریان های ضد فرهنگی در کشورهای جهان در یک رتبه نیستند. برخی به بخشی از فرهنگ جامعه آسیب می رسانند و دسته دیگر تمام هویت فرهنگی را مخدوش می سازند. لمپنیسم یا ابتذال فرهنگی، جریان هویت ستیزی است که به تمام هویت فرهنگی جامعه آسیب می رساند ، لمپنیسم فرهنگی نوعی ابتذال فرهنگی در دنیای مدرن است. کافی است به چند سکانس از سریال فرهنگی که این روزها در جامعه جریان دارد و پخش می شود توجه کنید تا بیشتر با مساله ابتذال فرهنگی آشنا شوید؛ سکانس اینستاگرام- مردان و پسرانی که برای جذب مخاطب روسری به سر می کنند و نقش خانم ها را ایفا می کنند و خانم هایی که با ادبیاتی مردانه سعی در جذب تبلیغات بیشتر دارند و یا افرادی که برای جذب مخاطب به صورت نامتعارف و عجیب با صدای بلند غذا می خورند و یا حتی خانواده هایی که برای کسب درآمد، فرزندان کم سن خود را وادار به انجام کارهای عجیب در مقابل دوربین می کنند و شوربختانه تر این که مخاطب هم جذب می کنند و مخاطب هم از آن ها الگو می گیرد. سکانس ادارات- برخی کارمندان و مسئولان در جلسات کاری به جای پرداختن به مشکلات و انجام کار مفید با کامپیوتر و یا موبایل خود بازی می کنند و یا برخی هم برای انجام مسئولیت خود که بابت آن حقوق دریافت می کنند رشوه می گیرند. برخی هم به جای این که به مشکلات مردم رسیدگی کنند به مشکلات مردم می خندند و برخی نیز از مشکلات مردم برای خود تولید فرصت می کنند. سکانس مطبوعات- مطبوعاتی که برای شنیدن دغدغه های نویسندگانشان ، حمایت از حقوقشان و یا حتی تقدیر از عملکردشان در طی یک سال و یا حتی چند سال یک جلسه هم برگزار نمی کنند. سکانس سینما- تولید برخی فیلم ها با مضامین به شدت سطح پایین و یا به قولی آب گوشتی که بعضا تماشای آن ها نه تنها مطلب مناسب فرهنگی به مخاطبش اضافه نمی کند بلکه بسیاری از آداب مخاطب را هم از او می گیرد! و سکانس های دیگری که با تماشای آن ها به این نتیجه می رسیم که باید اولویت اول جامعه مسائل و دغدغه های فرهنگی باشد . به نظر می رسد بتوان برای مسائل اقتصادی راهکارهای کوتاه مدت یافت و در کوتاه مدت مشکلات اقتصادی را بهبود بخشید اما مسائل فرهنگی و چالش های فرهنگی شاید در کوتاه مدت به وجود بیایند اما در کوتاه مدت اصلاح نخواهند شد و اثرات جبران ناپذیری برای جامعه به همراه خواهند داشت و به قول قیصر امین پور ؛ گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود.
🔻روزنامه رسالت
📍 آمریکا و عملیات رسانهای علیه ایران
✍️ امیرعلی ابوالفتح
در اکتبر ۲۰۲۵، یکی از قطعنامههای مرتبط با برجام منقضی خواهد شد. در صورتی که این قطعنامه منقضی شود، پرونده هستهای ایران عملا وارد مرحلهای جدید خواهد شد و ممکن است دیگر زمینهای برای تداوم چارچوبهای پیشین برجام باقی نماند.
به همین دلیل، برخی کشورها از هماکنون در حال مقدمهچینیهایی هستند تا در صورت لزوم، مکانیسم ماشه را فعال کنند. در این وضعیت، لازم است ایران از تمام ظرفیتهای دیپلماتیک خود استفاده کند و با تمامی کشورهایی که امکان رایزنی وجود دارد - بهجز آمریکا که همچنان مشکلات اساسی در روابط با ایران دارد - مذاکراتی را انجام دهد. کشورهای باقیمانده در برجام، از جمله روسیه و چین، همچنین کشورهای اروپایی، اگرچه رویکردی کاملا همسو با ایران ندارند اما همچنان بهعنوان طرفهای برجام محسوب میشوند و میتوانند در رایزنیها نقش داشته باشند.
علاوهبر رایزنیهای دیپلماتیک، ایران باید برای بدترین حالت نیز آماده باشد. بنابراین، در کنار تلاش برای جلوگیری از تشدید فشارها، ضروری است که کشور در تمامی حوزهها، آمادگی کامل را برای مقابله با سناریوهای احتمالی داشته باشد. در بدترین حالت، ممکن است تحریمهای سازمان ملل علیه ایران بازگردد. در چنین شرایطی، تمامی بخشهای کشور، ازجمله حوزههای اقتصادی، امنیتی و سیاسی، باید آمادگی لازم را داشته باشند. گرچه احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه قطعی نیست اما محتمل است و ایران نباید آن را نادیده بگیرد. یکی از اقدامات احتمالی طرفهای غربی، برگزاری نشستهایی برای توجیه جامعه جهانی درمورد فعالیتهای هستهای ایران است. در این جلسات، ممکن است ادعاهایی درباره افزایش سطح غنیسازی اورانیوم در ایران مطرح شود تا از لحاظ ذهنی، افکار عمومی را برای اقداماتی که مدنظر دارند، آماده کنند. چین و روسیه تلاش دارند از طریق دیپلماسی، مانع از تشدید فشارها بر ایران شوند. با این حال، در صورتی که غرب تصمیم به فعالسازی مکانیسم ماشه بگیرد، به نظر میرسد پکن و مسکو قادر به جلوگیری از آن نخواهند بود. گرچه این دو کشور از تمام ابزارهای دیپلماتیک خود استفاده میکنند - از جمله میانجیگری روسیه برای کاهش تنش میان ایران و آمریکا - اما در عمل، طراحی مکانیسم ماشه بهگونهای بوده که وتوی چین و روسیه نیز مانع از اجرایی شدن آن نخواهد شد. درعین حال، تحولات بینالمللی، ازجمله وضعیت جنگ اوکراین، میتواند بر رویکرد روسیه در این زمینه تأثیر بگذارد. اگر جنگ اوکراین به سمت کاهش تنش میان روسیه و غرب حرکت کند، ممکن است مسکو بتواند نقش میانجی فعالتری ایفا کند اما در شرایط کنونی، که سطح تنش میان روسیه و اروپا بالاست، نفوذ روسیه در این زمینه کاهش یافته است.اگرچه از احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه سخن گفته میشود اما در واقعیت، ایران از سال ۲۰۱۸ و خروج آمریکا از برجام عملا تحت تحریمهایی قرار گرفته که شدیدتر از تحریمهای سازمان ملل بوده است. بنابراین، هرچند این اقدام ممکن است از منظر سیاسی وحقوقی فشارهای جدیدی را به ایران تحمیل کنداما در عرصه اقتصادی، تأثیرگذاری آن محدود خواهد بود. با این حال، نباید از این نکته غافل شد که بازگشت تحریمهای سازمان ملل، از لحاظ مشروعیت بینالمللی، میتواند موقعیت ایران را پیچیدهتر کند، زیرا برخی کشورهایی که تاکنون از اجرای تحریمها سر باز زدهاند، ممکن است تحت فشار قرار گیرند و ناگزیر به همکاری با سیاستهای تحریمی شوند.
🔻روزنامه شرق
📍 ماه و پروین
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی در باب اول کتاب گلستان زیر عنوان «در سیرت پادشاهان» میگوید: خلافِ رأیِ سلطان رأیجُستن/ به خونِ خویش باشد دستشستن اگر خود روز را گوید شب است این/ بباید گفت: آنک ماه و پروین.
ظاهرا این نصیحت سعدی که برگرفته از پیام بوذرجمهر حکیم است، در جان و دل ما ایرانیان جای گرفته است. نقل است که ناصرالدین شاه با دستنشاندگان خود در حضور سفیر انگلیس نشسته بود و هرچه میگفت آنان قبله عالم را تصدیق میکردند. پس از نشست، ناصرالدین شاه به سفیر انگلیس گفت میبینی با چه متملقان ابلهی سروکار دارم.
مقام معظم رهبری در دیدار ماه رمضان جاری با مسئولان نظام که نوعا گرد پیری حاصل از تجربیات گرانبهای ۴۵ساله بر سر و روی آنان نشسته است، مطالبی در باب اقتصاد کشور و ازجمله تقویت پول ملی گفتند. طبعا در این روزها میبینیم و در روزهای آتی خواهیم دید که استقبال گستردهای از این بیانات خواهد شد و شاید مانند سال ۹۲، زمانی که اقتصاد مقاومتی را مطرح کردند، حتی دژبانهای ارتش هم روی موتورهای خود تابلوی تأیید بر بیانات ایشان را بالا ببرند و پسفردا بانک مرکزی هرچه دلار در صندوق دارد، به اسم تقویت پول ملی به بازار بریزد تا دلار مثلا از ۹۰ تومان به ۸۵ تومان پایین بیاید و بگوید حسب دستور مقام معظم رهبری پول ملی را تقویت کردیم.
۱۱ سال از ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی از سوی مقام معظم رهبری میگذرد، هرچند بحث اقتصاد مقاومتی از سال ۸۹ مطرح بوده است. کمی به خود بیاییم و ببینیم از ۲۴ بند مصرح در متن سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی کدامیک به اجرا گذاشته شده است، درحالیکه همه مسئولان و همه دولتها از اجرای منویات رهبری سخن گفتهاند اما اگر اغراق نباشد، هیچ اقدامی در اجرای آن نکردهاند و این در حالی است که هیچ دولت و هیچ مسئولی نه شفاها و نه کتبا در اینکه کدام بند عملی نیست و کدام بند عملی است، سخنی به زبان نیاوردهاند و تنها سخن سعدی را آویزه گوش قرار دادهاند.
تحلیل ۲۴ بند سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی میتواند بسیار مفصل باشد و جای آن در این مختصر نیست و تنها میتوانیم نمونههایی از آن را در اینجا بهعنوان شاهد مثال بیاوریم تا ببینیم آیا تسامح صورت گرفته یا اجتناب از عمل مسئولان، باعث این امر شده یا آنکه اصلا طرح موضوع اشتباه بوده و از ابتدا برای اصلاح آن اقدامی نشده است.
ازجمله موارد یادشده بند ۱۳ ابلاغیه که بسیار با معنی و برای کشور مفید است، افزایش صادرات گاز، افزایش صادرات برق، افزایش صادرات پتروشیمی و افزایش صادرات فراوردههای نفتی ذکر شده است.
ما میدانیم که صادرات پتروشیمی با وجود همه تحریمها به دلیل سرمایهگذاریهایی که در آن انجام شده و واحدهای بزرگ توسعهیافته احداث شده، از حدود ۲۲ میلیون تن در سال ۹۲ به حدود ۴۵ میلیون تن در سال ۱۴۰۳ رسیده و این نقطه روشنی در صادرات ایران است. اما در صادرات گاز نهتنها موفق نبودهایم بلکه در سال ۱۴۰۳ به دلیل افزایش مصرف، ازجمله مصرف در پتروشیمیها، در داخل با کمبود گاز و قطع برنامهای گاز کارخانهها روبهرو شدهایم. آیا مسئولان گاز کشور، در سال ۹۲ منحنی افزایش مصرف و منحنی تولید و پیشبینی آن را نداشتهاند که به دستورالعمل اقتصاد مقاومتی تمکین کردند و دلایل نبود امکان آن را توضیح ندادند یا اینکه در این مدت کمکاری و بهاصطلاح ترک فعل انجام دادهاند. صادرات فراوردههای نفتی که افزایش آن در سیاستهای اقتصاد مقاومتی ذکر شده، داستانی بس عبرتانگیز دارد و نهتنها صادراتی انجام نشده، بلکه واردات بنزین و احیانا گازوئیل رخ میدهد و مجلس با وجود آنکه میگویند ما «ولایی» هستیم، برخلاف دستورالعمل ولی امر برای واردات فراوردهها میلیاردها دلار ارز در نظر میگیرند. در طول ۱۱ سال گذشته سالانه حدود یک میلیون اتومبیل بنزینی پرمصرف به ناوگان کشور اضافه شده و برای حدود ۲۰ میلیون خودروی بنزینی هیچگونه اندیشه فنی برای کاهش مصرف نشده و با توجه به آنکه افزایش قیمت هم هیچ تأثیری در کمشدن مصرف ندارد (از این باب هم دولت افزایشی در قیمت نداشته)، دولت بیشتر بر طبل مصرف کوبیده و سهمیهبندی لازم را که شاید راهحلی موقتی باشد، بهدرستی انجام نداده است.
دولت حداقل میتوانست کارخانجات تولید خودرو را الزام به تولید اتومبیلهای جدید هیبریدی کند (اگر اصلاح خودروهای موجود ممتنع باشد) و جالبتر از همه که حکایت از بیتوجهی دولت و مجلس دارد، برنامه تولید سه میلیون خودروی بنزینی در برنامه هفتم است، یعنی باز هم مصرف هرچه بیشتر بنزین و واردات روزافزون به جای صادرات. پس دولتها و مسئولان درحالیکه از دستورالعمل اقتصاد مقاومتی استقبال کردهاند و در همه جا خود را مدافع اقتصاد مقاومتی نامیدهاند، برعکس عمل کردهاند. آیا نمیتوانستند اولِ کار، به مقام معظم رهبری و در رسانهها اعلام کنند که افزایش صادرات فراوردههای نفتی ممکن نیست، بلکه باید وارد کنیم؟
افزایش صادرات برق هم بیشتر به شوخی میماند و ما به اصطلاح امروزی ۱۰ هزار مگاوات ناترازی (کسری) برق داریم.
پس میبینیم تنها در همین بند ۱۳ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی چه تفاوت فاحشی بین دستورالعمل و اجرائیات دیده میشود. سؤال اینجاست که چرا مسئولان مانند اطرافیان ناصرالدین شاه پند بوذرجمهر حکیم را به کار بردهاند. توجه شود که دستورالعمل اقتصاد مقاومتی در اوج تحریمها و قبل از توافقنامه برجام بوده است؛ پس یعنی با اصل وجود تحریمها، مقامات اجرائی و مقننه تدبیر کنند.
تجربه شخصی اینجانب حاکی از آن است که چنانچه با استدلال و دلیل موجه مطالب نزد رهبری مطرح شود، ایشان به تغییر یا تصحیح آن شایق هستند و اینجانب در دو نوبت در حضور ایشان با نظر و کلام ایشان مخالفت کرده که ایشان با روی باز آن را پذیرفتند.
بیشتر به نظر میرسد مسئولان بر استحکام جایگاه شغلی خود و به توهم برای رهایی از معاتبت به متابعت روی آوردهاند و بعید است ندانمکاریها از لحاظ لجاجت و مخالفت ذاتی صورت گرفته باشد، زیرا که دراینصورت نفاق است و انشاءالله همگی از آن مصون.
اما برخی شواهد نشان میدهد که آنچه در دل و اندیشه آدمها میگذرد، با آنچه به آن تظاهر میکنند، تفاوت دارد و بهاصطلاح چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند و نگارنده مواردی از این را بهوضوح مشاهده کرده است که امید است مانند نخود در شلهزرد باشد.
خوب است اینهمه نهادهای نظارتی و اندیشکدهها و پژوهشکدههای فراوانی که داریم و بودجه کلانی صرف آن میشود، به دلایل موافقت اولیه همگانی با اقتصاد مقاومتی و نبود توفیق در اجرای آن همت گمارند، شاید برای آینده صواب باشد.
مطالب مرتبط